بچه ای بزرگـــــــــــــــــ::..
![]() بغض کرده بود.از بس گفته بودند:بچه است، زخمی بشود آه و ناله میکندو عملیات را لو میدهد شاید هم حق داشتند.نه اروند با کسی شوخی داشت،نه عراقی ها.اگر عملیات لو میرفت....غواص ها( که فقط یک چاقو داشتند ) قتل عام میشدندفرمانده که بغضش را دید و اشتیاقش را، موافقت کرد****بغض کرده بود . توی گل و لای کنار اروند ، در ساحل فاو دراز کشیده بود.جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند.یا کوسه برده بود یا خمپاره....دهانش را هم پر گل کرده بود تا عملیات را لو ندهد...بچه بود...بچه ای بزرگـــــــــــــــــ....
+ نوشته شده در شنبه پنجم بهمن ۱۳۹۲ساعت 3:57  توسط داود صیاد مالفجانی
|
|
* |