زنی که با 5 شوهر زندگی می کند!

در شمال هند در برخی روستاها خانواده های چند شوهری مرسوم است.


در شمال هند در برخی روستاها همچون دهردون، خانواده های چند شوهری مرسوم است که فرزندان پسر در خانواده با ازدواج اولین برادر، به وی پیوسته و زندگی شان را با وی ادامه می دهند! گفته می شود پسران خانواده از این رو دست به این کار می زنند تا میراث پدریشان کمتر بین وراث تقسیم شده و شریک کمتری پیدا کند! آن زن جوانی که در تصویر زیر می بینید خم رجا نام دارد و عروس پنج برادر است.رجای ۲۱ اولین بار با یک برادر هم خانه شد و پس از آن چهار برادر د یگر شوهر قانونی اش شده اند . در نتیجه طفلی به دنیا آمد و او را جی نام گذاشتند اکنون رجا نمی داند ,که این فرزند از کدامی از برادران است. رجا در ابتدا گویا شرم میداشته  است ولی تدریجاً به پنج شوهری عادت کرده ,امروز خود را خوشبخت می شمارد!نکته جالب در این است که همه زنان در این روستا میزبان پنج همسر نیستند، تنها رجا این طور است چراکه زنا دیگر نهایتاً سه همسر دارند.رجا اولبار به همسری گدو ویرمه ۲۱ – ساله درآمد وبعد بیج ۳۲ –  ساله ,سان تر به سانتی رمه ۲۸ –  ساله ,پس به گاپل ۲۶ –  ساله و نهایت به دنیش ۱۸ –  ساله …همچنین رجا خم نمی داند ,که پسر یک و نیم ساله اش جیjey از کدام همسرش است ,لاکن او همه پنج شوهرش را دوست میداشته است و همسرانش نیز به او مهر دارند, زیرا هر یک پنج برادر برابر اظهار دارند ,که شاید پسر از او باشد!شاید این روستا را باید مکان حرام زاده ها بنامیم و شکر می کنیم که دین مان اسلام است و ما را از این گمراهی رهانیده  است.



کلمات کلیدی : همسر -                     
+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:48  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
عکسهای جوانی که خود را به شکل سگ در آورد

در یک اتفاق مضحک و جنجال‌برانگیز و در اوج انحطاط اخلاقی و پوچی در فرهنگ غرب ، یک جوان برزیلی با انجام عمل جراحی، خود را به شکل سگ درآورد!!!


اوج انحطاط اخلاقي در فرهنگي غرب؛
در یک اتفاق مضحک و جنجال‌برانگیز و در اوج انحطاط اخلاقی و پوچی در فرهنگ غرب ، یک جوان برزیلی با انجام عمل جراحی، خود را به شکل سگ درآورد!!!
این جوان برزیلی هزارها دلار برای این اقدام هزینه کرده است.



کلمات کلیدی : انحطاط اخلاقي - فرهنگ غرب - انسان گرگ نما -                     
+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:44  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
!!!مرد آمریکائی که سه بچه به دنیا آورد!!!

مرد آمريكايي كه پس از ازدواج تصميم به بارداري گرفته بود، نوزاد خود را كه يك دختر است به دنيا آورد.


مرد آمريكايي كه پس از ازدواج تصميم به بارداري گرفته بود، نوزاد خود را كه يك دختر است به دنيا آورد. اين مرد آمريكايي به نام توماس بيتي كه 34 سال دارد، ابتدا دختر بدنيا آمد اما پس از مدتي بدليل ناهماهنگي‌هاي جسمي تحت جراحي تغيير جنسيت قرار گرفته و مرد شد.

پس از آن بيتي تصميم به ازدواج گرفت. وي قانونا مرد است اما پزشكان اعضاي توليد مثلي زنانه را پس از جراحي سينه، در بدن او نگه داشتند.


پس از ازدواج همسر بيتي بچه دار نمي‌شد در نتيجه بيتي تصميم گرفت خود اين مسووليت را برعهده بگيرد و مادر شود.

او هم اكنون در بيمارستاني در اورگون، دختري به دنيا آورده و حال هر دوي آنها خوب است.

بيتي با اسپرم يك اهدا كننده ناشناس باردار شده به گفته پزشكان در مركز پزشكي سنت چارلز زايمان طبيعي انجام گرفت.

اما برخي از گزارش‌ها اعلام كردند كه وي تحت عمل سزارين قرار گرفته است.

بيتي وقتي خبر باردراي خود را اعلام كرد تيتر تمام روزنامه‌ها و رسانه‌هاي جهان شد.

وي مي‌گويد: وقتي تغيير جنسيت دادم تصميم گرفتم اعضاي توليد مثلي خود را بر ندارم چون مي‌خواستم يك روز بچه به دنيا بياورم.

او در سن 20 سالگي تصميم گرفت كه به طور قانوني تغيير جنسيت دهد و پنج سال بعد با نانسي همسرش ازدواج كرد.

پزشكان بيتي مي‌گويند؛ نوزاد كاملا سالم است و به گفته آنها اين بارداري كاملا طبيعي بوده است.





جدیدترین خبر در مورد وی اینکه تصمیم دارد از همسرش جدا شود. او در مصاحبه اخیرش گفته است زندگی او هم مثل سایر انسانها دارای فراز و نشیب های زیادی است و به خاطر پاره ای مشکلات تصمیم گرفته اند از هم جدا شوند.آنها هنوز رسما برگه های طلاق را امضا نکرده اند اما در حال حاضر جدا از هم زندگی میکنند. حاصل این ازدواج 9 ساله سه فرزند است.


کلمات کلیدی : تغيير جنسيت_عمل سزارين -                     
+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

استحمام با گیاهان معطر

استحمام با گیاهان معطر

اين حمامها محتوي اسانس بوده و از طريق پوست جذب ميشوند لذا داراي اثرات موضعي و عمومي هستند و اثر موضعي آن بر جسته است.


اين حمامها محتوي اسانس بوده و از طريق پوست جذب ميشوند لذا داراي اثرات موضعي و عمومي هستند و اثر موضعي آن بر جسته است. گياهان زير بصورت گسترده اي در حمام هاي معطر مورد استفاده قرار مي گيرند.


سنبل الطيب (Valerian)
والرين داراي ويژگيهاي آرام بخش و خواب آور است. بنابراين ترجيحاً در شب مورد استفاده قرار مي گيرد. گاهي اوقات بايد مواظب بود تا حين استحمام فرد بخواب نرود و در وان سقوط نكند. دم كرده 100 گرم ريشه والرين يا 250 گرم تنطور آن به وان افزوده ميشود. ميتوان عصاره تام گياه را توصيه نمود.


باد رنجبويه (Melissa)
بادرنجبويه داراي اثرات آرام بخش و شل كننده است و عمدتاً براي بيماريهاي قلبي با منشاء عصبي، بيقراري عمومي و مشكلات بخواب رفتن به كار ميرود. بهتر است عصاره تام گياه مورد استفاده قرار گيرد. بجاي آن ميتوان يك تا دو قاشق غذاخوري از روغن خالص بادرنجبويه را به آب وان افزود.


اكليل كوهي (Rosemary)
محتوي كافور (camphor) است كه روي سيستم گردش خون و اعصاب تأثير مي گذارد و از طريق پوست جذب ميشود. موارد مصرف حمام معطر با رزماري عبارتند از : افت فشار خون، اختلالات عروق محيطي، وريدهاي واريسي و درد روماتيسمي، كوفتگي و كشيدگي رباط ها. دم كرده حاصل از 50 گرم برگ رزماري در نيم ليتر آب به يك وان كامل افزوده ميشود. عصاره تام رزماري نيز موجود است. بعلت ويژگيهاي تونيك آن، استحمام با رزماري به بهترين وجه در صبح (همانند استحمام با ا### تركي) و متعاقب آن استراحت كافي در بستر صورت مي گيرد.


آويشن (Thyme)
اسانس آويشن بصورت محسوسي جذب و بمقدار زيادي از طريق ريه ها دفع ميشود. همچنين اسانس تبخير شده از آب داغ بخور داده ميشود. در تمامي موارد مصرف عمومي آويشن استحمام با آن نيز مفيد است. براي مثال بعنوان يك برطرف كننده اسپاسم و گشاد كننده برونش ها؛ در سرفه هاي مزمن، آمفيزم و كودكان مبتلا به سرفه خروسكي كاربرد دارد.


بابونه (Chamomile)
در مصرف موضعي، بابونه عمدتاً ترميم زخم را تسريع و اسپاسم مرتبط با هموروئيد و تحريك و سوزش ناشي از اگزماي مزمن را برطرف ميكند. دم كرده 100 گرم از گل هاي بابونه (براي مصارف استحمام) براي استحمام كامل يا يكي از عصاره هاي موجود بابونه به كار رفته است. بابونه بيشتر براي استحمام نسبي و كمپرس مورد استفاده قرار گرفته است. يك روش مرسوم و كاملاً شناخته شده استحمام با بابونه براي هموروئيد است. ساده ترين روش، قرار دادن گلهاي بابونه(باندازه يك كف دست) داخل يك سطل و افزودن 2 يا 3 ليتر آب جوش به آن است. آنگاه بيمار روي سطل نشسته و كاملاً آنرا درزگيري مي نمايد ضمن آنكه توسط يك پتو به طور كامل پوشيده شده است.


بومادران (Yarrow)
اثر آن شبيه بابونه و عمدتاً ضد التهاب و ضد اسپاسم است. همچنين داراي مواد تلخ تونيك و تانين ميباشد. بومادران عمدتاً براي مشكلات زنان در مواردي كه ترشحات زنانه و خونريزي وجود نداشته باشد توصيه شده و بيش از همه براي بيماريهاي اسپاستيك درگير كننده پارامتريوم رحم مصرف ميشود و در حال حاضر مصرف داخلي آن براي اين منظور مورد بحث ميباشد. مصرف خارجي آن عمدتاً براي وان حمام نشسته (Sitz baths) و نيز وان حمام كامل است. همچنين ميتوان از عصاره هاي موجود براي استحمام استفاده كرد.


اسطوخدوس (Lavander)
اسطوخدوس (لاواند) داراي اثرات تونيك و محرك عمومي روي سيستم عصبي است. استحمام با لاواند درمان مناسب براي Neurovegetative dystonia است. امروزه مشخص شده كه رايحه معطر اسانس گياهان لاواند، بادرنجبويه، رزماري فقط يك اثر مطبوع و آرايشي ندارد بلكه واجد ويژگيهاي درماني است كه نبايستي از نظر دور بماند. اثر درماني لاواند بعلت تحريك اعصاب بويايي است كه به مغز انتقال يافته عمدتاً مراكز اتونوم در مغز مياني را تحت تأثير قرار ميدهد.


استحمام با سيليس( Silica Baths )
سيليس داراي خواص محرك موضعي است و به نظر ميرسد يك اثر اختصاصي روي متابوليسم پوست، بافت سلولي زير جلدي و ليگمانها و تاندون ها براي مثال بعد از شكستگي هاي مچ پا داشته باشد. اما جزئيات آن به طور كامل شناخته نشده است. گياه دم اسب يا كاه جو دو سر مورد استفاده قرار گرفته است. موارد مصرف عبارتند از : بيماريهاي روماتيسمي و عصبي، اگزماي مزمن و درماتيت عصبي، همچنين اختلالات موضعي عروق محيطي، سرمازدگي و تورم بعد از ترومبوز.

استحمام با Hayseed و كيسه هاي Hayseed
(Flores graminis) Hayseed براي درمان روماتيسم مورد بررسي قرار گرفته و استحمام با آن عمدتاً براي درمان بيماريهاي روماتيسمي و متابوليك به كار رفته است. جوشانده 500 گرم از آن در 5-4 ليتر آب به استحمام كامل اضافه ميشود. عصاره هاي تام نيز بسيار مفيدند.

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:41  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
توصیه‌ های مهم برای روزه‌ داری در تابستان

به دلیل همزمان شدن ماه مبارک رمضان با فصل تابستان و افزایش طول مدت روزه‌داری توجه به چند نکته برای مراقبت از سلامتی ضروری است.


به دلیل همزمان شدن ماه مبارک رمضان با فصل تابستان و افزایش طول مدت روزه‌داری توجه به چند نکته برای مراقبت از سلامتی ضروری است.

 ماه مبارک رمضان فرصتی برای افراد روزه‌دار است که الگوی‌های ناسالم زندگی خود را تغییر دهند و به خصوص افرادی که از اضافه وزن رنج می‌برند یا به سیگار عادت دارند می‌توانند حداقل یک ماه از این فاکتورهای بیماری‌زا دوری کنند.

روزه‌داری راهکاری موثر برای کاهش وزن است که در پی آن وضعیت سلامت بدن بهبود پیدا می‌کند. افرادی که به بیماری‌هایی از جمله کلسترول بالا، فشارخون و دیابت مبتلا هستند می‌توانند با روزه گرفتن شرایط خود را بهتر کنترل کنند.

همچنین برخی از روزه‌داران تمایل دارند در دو وعده سحر و افطار در مصرف مواد خوراکی افراط کنند که این شیوه البته تمام فوائد روزه‌داری را از بین می‌برد.

از دیگر مشکلاتی که روزه‌دارن در ماه رمضان امسال ممکن است با آن روبرو شوند می‌توان به ترش کردن، سوء هاضمه،‌ سردرد، کاهش شدید آب بدن، خستگی و گرمازدگی اشاره کرد که به دلیل گرمای هوا بروز می‌کنند.

پزشکان توصیه می‌کنند که برای پیشگیری از این قبیل مشکلات روزه‌داران در ساعات افزایش دمای هوا در طول روز تا حد امکان از خانه و محل کار خود خارج نشوند و در فضای باز نیز بیشتر در سایه باشند.

همچنین مصرف مایعات بیشتر در ساعات بین افطار تا سحر توصیه می‌شود تا کم‌آبی بدن در طول روز جبران شود. علاوه بر این روزه‌داران باید پس از افطار حتی‌الامکان از مصرف مواد کافئین‌دار پرهیز کنند چون مصرف این مواد خوراکی احتمال کم‌آبی بدن را تشدید می‌کنند.

علاوه بر این لازم است افراد مبتلا به دیابت پیش از اقدام به روزه گرفتن با پزشک معالج خود مشورت داشته باشند تا توصیه‌های ضروری و تغییرات لازم برای آنان در نظر گرفته شود. همچنین روزه‌دارانی که به دیابت مبتلا هستند بعد از افطار باید مایعات زیاد مصرف کنند.

 در مدت زمان روزه‌داری بدن از میزان گلوکز ذخیره شده استفاده می‌کند و پس از آن چربی موجود در بدن سوزانده می‌شود که در کاهش کلسترول، وزن و فشارخون موثر است.

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:40  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

خانمی که 60 سال خوابیده و با دستگاه زنده مانده

اولیای وی اذعان داشتند قطعی برقی که منجر به فوت او شد به دلیل افتادن یک درخت بر روی سیم برق روی داده است.


اولیای وی اذعان داشتند قطعی برقی که منجر به فوت او شد به دلیل افتادن یک درخت بر روی سیم برق روی داده است.یک زن که عجایب پزشکی را به مبارزه طلبید و زندگی خود را در یک شُش آهنی سپری می کرد به علت قطع برق ماشینی که به نفس کشیدن وی کمک می‌کرد، جان سپرد.
Dianne Odell شصت و یک ساله در یک لوله ۷ فوتی فلزی زندگی می‌کرد از سه سالگی به بیماری فلج اطفال مبتلا شد.برادر شوهرش می‌گوید: ما هرکاری که از دستمان برمی‌آمد انجام دادیم ولی نتوانستیم تنفسش را حفظ کنیم.
Dianne در چند ماه گذشته خیلی ضعیف شده بود و قدرت ادامه دادن را نداشت.وی با اینکه درون یک شُش آهنی بستری شده بود به دبیرستان رفت، دیپلم گرفت و حتی دروس دانشگاه را گذراند و یک کتاب نوشت!شُش آهنی یا تهویه فشار منفی اولین بار در سال ۱۹۲۰ استفاده شد. آنها به وسیله تولید فشار روی شُش‌ها سبب منقبض و منبسط شدن آنها می‌شدند و بیمار می‌توانست نفس بکشد.شُش آهنی شبیه کسانی است که در یک خوابگاه لوله‌ای شکل با یک در پوش در قسمت گردن، قرار می‌گرفتند.بیمار به پشت دراز می‌کشید و فقط سرش بدون سرپوش در معرض دید بود و میتوانست از طریق یک آیینه زاویه‌دار تماس چشمی با بازدید کننده‌ها بر قرار کند.
Odell که توسط والدینش و دیگر اعضای خانواده‌اش نگهداری میشد با یک تلویزیون که از طریق دمیدن در یک لوله کوچک  و روی یک کامپیوتر که با صدا کار می‌کرد ارتباط برقرار می‌نمود.

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:34  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
ماری که در سر یک کودک زندگی می کند+عکس
ماری که در سر یک کودک زندگی می کند+عکس

زندگی و دوستی یک مار در سر یک پسر بچه 10 ساله به یکی از سوژه های خبري تبدیل شده است.


ین مار از کودکی در سر این کودک زندگی می کند و آنها به قدری به هم وابسته هستند که نه مار حاضر به بیرون آمدن از سر پسر بچه است و نه بچه علاقه دارد مغز او را برای خارج کردن مار از سرش جراحی کنند.

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:31  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

این که شما دیدید پشت سرِ عراق، غرب یکپارچه قرار گرفت؛ شوروی و تمام اروپای شرقی یکپارچه قرار گرفتند؛ عرب‌های خلیج فارس و حکومت‌های خلیج فارس که تابع اشاره امریکا بودند، یکپارچه قرار گرفتند و همه به عراق کمک کردند؛ هدفشان این نبود که چند شهر را از ایران بگیرند و به عراق بدهند یا یک دولت مستقل درست کنند. هدف، نابود کردن ملت ایران بود. هدف، صاف کردن آن حفره‌هایی بود که ملت ایران در دستگاه اقتدار امپراتوری استکبار به وجود آورده بود.

دفاع مقدس از نگاه رهبری

 

دفاع مقدس از نگاه رهبری

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اوّلاً به برادران و خواهران عزیز و رزمندگان جبهه فرهنگی دفاع مقدّس و عزیزانی که علاوه بر تن و جسم خود که به صحنه این آزمایش بزرگ ملت ایران بردند؛ جان خود، فکر خود، هنر خود، دل خود و توان فرهنگی خود را هم به این عرصه کشاندند و سرمایه ملت ایران را هرچه ارزشمندتر کردند، خوشامد عرض می‌کنم. مخصوصاً به خانواده‌های معظّم شهیدانِ این جمع عزیز و جانبازان و دیگر ایثارگران. امیدوارم که خداوند متعال زحمات و تلاش‌های با ارزش شما را مقبول درگاه خود قرار دهد و ادامه این راه پُر افتخار را نصیب همه کسانی که مایه‌ای از هنر و ادب و سرمایه‌های فرهنگی دارند، بکند.

 

جنگ، یکی از محیط‌ترین حوادث برای یک ملت است. ما همگی این را با وجود خودمان، با گوشت و پوست و احساس و ادراک خودمان مشاهده کردیم. این نیست که فقط در تاریخ چیزی خوانده، یا به آمارها مراجعه کرده باشیم. لیکن نکته مهم این است که ملت‌ها می‌توانند این حادثه پُرخسارت را به یک فرصت و به یک سرمایه تبدیل کنند. می‌دانید؛ خسارت جنگ هم فقط این نیست که عزیزان ملت به کام مرگ کشانده می‌شوند یا ویرانی‌هایی به بار می‌آید و سرمایه‌هایی بر باد می‌رود. اگر در جنگی عزم ملی و خردمندی سردمداران کشور به کمک کشور نیاید، آن سرافکندگی و ذلّت و هزیمت معنوی ای که بر دوش آن ملت سنگینی خواهد کرد، شاید از همه این خسارت‌ها بالاتر است.

 

امروز بیش از صد و پنجاه سال و نزدیک به دویست سال از قرارداد ننگین ترکمانچای می‌گذرد. هر ایرانی که آن تاریخ را بخواند، بعد از گذشت نزدیک به دو قرن، در روح خود احساس شرمساری، حقارت و شکست می‌کند و از خود می‌پرسد: چطور در حادثه‌ای به آن عظمت، سردمداران کشور قادر نشدند عزم ملی و سرمایه‌های مادّی و معنوی کشور را به کمک هویّت ملی این کشور به میدان بیاورند؟! لشکر مهاجم دشمن تا قلب کشور آمد؛ بعد با التماس و درخواست و پیشکش دادن و وساطت دشمنانِ دوست نما و خسارت‌های فراوان ملی و آن اهانت‌هایی که به ملت ایران شد، قبول کرد که قدری عقب بنشیند، در حالی که هفده شهر قفقاز را از ایران گرفته و کشور را از بخشی از پاره تن خودش محروم کرده بود! امروز هم که شما این حادثه را در ذهن خودتان یا در کتاب تاریخ مرور کنید و ببینید بر ملت ایران در آن حادثه تلخ چه گذشت، احساس خجلت و احساس سرافکندگی و ذلّت می‌کنید.

 

همین طور شبیه این، در حوادث جنگ بین‌الملل دوم، همین شهر تهران محل خودنمایی و پُز دادن افسران کشورهای مختلف شد که در خیابان‌ها راه بروند، به ایرانی با چشم تحقیر نگاه کنند، از او کار بکشند، به او اهانت و به نوامیس او تجاوز کنند. این یک نوع بود، آن نوع دیگری بود. این‌ها نشانه یک خسارت بزرگ برای یک ملت در یک جنگ است.

 

در جنگی که در سال ۱۳۵۹ در این کشور رخ داد، همه این حوادث ممکن بود. آن‌هایی که می‌خواستند قطعه‌ای از خاک ایران را از ایران جدا کنند، هدفشان فقط این نبود که ایران را از آنچه که هست، قدری کوچک‌تر کنند. هدف این بود که این ملت را برای قرن‌ها – حداقل یک قرن، دو قرن – با احساس حقارت سرِ جای خود بنشانند. و در مردمی که جرئت کرده بودند مقابل امپراتوری عظیم استکبار جهانی قیام کنند؛ برخلاف همه عرف‌های بین‌المللی، یک حکومت صد درصد مردمی را که به هیچ قدرتی در دنیا باج نمی‌دهد، سر کار بیاورند، روحیه شجاعت و خودباوری را بمیرانند. آنچه که برای آن‌ها غایت مطلوب بود، این بود. و این می‌شد. اگر آن کاری که رزمندگان کردند، آن کاری که خانواده‌ها کردند، آن کاری که بسیج عمومی ملت کرد، آن کاری که گزارشگران این صحنه‌های شرف کردند و در مقابل چشم مردم قرار دادند و آن کاری که آن سلسله جنبان همه این افتخارها کرد؛ نمی‌بود، همین می‌شد؛ تردید نداشته باشید. قطعه‌ای از خاک ایران را می‌گرفتند، بعد با قدری چک و چانه مقداری از آن را پس می‌دادند و منّت هم سر ملت ایران می‌گذاشتند – البته در طول سال‌های متمادی و قطعاً بیش از هشت سالی که جنگ طول کشید این کار را می‌کردند – بعد ملت ایران هر وقت به آن منطقه از کشور خود می‌نگریست، احساس حقارت می‌کرد!

 

 

این که شما دیدید پشت سرِ عراق، غرب یکپارچه قرار گرفت؛ شوروی و تمام اروپای شرقی یکپارچه قرار گرفتند؛ عرب‌های خلیج فارس و حکومت‌های خلیج فارس که تابع اشاره امریکا بودند، یکپارچه قرار گرفتند و همه به عراق کمک کردند؛ هدفشان این نبود که چند شهر را از ایران بگیرند و به عراق بدهند یا یک دولت مستقل درست کنند. هدف، نابود کردن ملت ایران بود. هدف، صاف کردن آن حفره‌هایی بود که ملت ایران در دستگاه اقتدار امپراتوری استکبار به وجود آورده بود. اما خدا نخواست. «خدا نخواست»، یعنی چه؟ یعنی اگر آحاد ملت ایران غفلت می‌کردند و می‌خوابیدند؛ رزمندگان به جبهه نمی‌رفتند؛ امام نمی‌غرید و سینه سپر نمی‌کرد و نمی‌ایستاد و این همه استعداد و نیرو در این راه بسیج نمی‌شد؛ باز هم خدا همین طور می‌خواست؟ نه، اراده خدای متعال به نفع یک ملت، تابع اراده آن ملت است. هیچ حقیقت و واقعیتی در متن زندگی یک ملت به اراده‌ی الهی تغییر پیدا نمی‌کند؛ مگر وقتی که خودِ آن ملت بر آن همت بگمارد. این صریحِ آیات قرآنی و جزو معارف قطعی دینی است.

 

این خسارتی که بنا بود به وجود آید – و اگر عزم ملی و تدبیر و خردمندی سردمداران و مسئولان کشور و اخلاص و جدّیت کسانی که در این راه قدم گذاشتند، نمی‌بود، قطعاً این پیش می‌آمد – با این عزم ملی و با این ایمان، تبدیل به یک فرصت شد. آری؛ ما در جنگ، بسیار جان‌های عزیز را از دست دادیم و خسارت‌های مادّی و معنوی زیادی هم تحمل کردیم؛ اما چیزی در دل این ملت جوشید که برکات و ارزشش برای امروز و فردای این ملت، از همه چیز بالاتر است و آن، احساس اتّکاء به نفس، احساس عزّت، احساس استقلال، احساس خودباوری ملی عظیم و احساس اعتقاد به این بود که اگر یک ملت حول محور ایمان به خدا و عمل صالح جمع شوند، معجزاتِ نشدنی یکی پس از دیگری قابل شدن خواهد شد. این در زندگی ما اتّفاق افتاد.

 

عزیزان من! آنچه که این قضیه را تمام می‌کند، این است که روایت این حادثه به درستی صورت گیرد. نقش شما این جا معلوم می‌شود. شما هر کدامتان – شاید اکثرتان یا همه‌تان – به این میدان‌های جنگ رفتید و در آن جا حضور پیدا کردید. آن‌هایی هم که سنشان آن وقت اقتضاء نمی‌کرده است، از مسائل آن آگاه شده‌اند. اگر این حادثه بزرگ، درست روایت شود، این اثرات ماندگار خواهد شد. اگر غلط روایت شود، یا روایت نشود، این تأثیرات بسیار کم خواهد شد. نه این که به کلّی از بین برود؛ لیکن بسیار کم خواهد شد. اگر خدای نکرده مغرضانه روایت شود، قضیه بعکس خواهد شد.

 

این هشت سال دوره دفاع مقدس، شامل هزاران هزار حادثه است. من می‌خواهم این را از جامعه فرهنگی و هنری کشور مطالبه کنم که از این هزاران هزار حادثه، لااقل یک فهرست تهیه کنند. بنشینند فکر کنند و در حوادث جنگ، دقّتِ نظر هنرمندانه به خرج دهند؛ یک فهرست از این حوادث به وجود آورند؛ بعد این را بگذارند در قبال کارهای هنری ای که تا امروز درباره‌ی جنگ شده است – که البته بسیار هم ارزشمند است – ببینند که چقدر از این فهرست را ما پُر کرده‌ایم. من اعتقادم این است که اگر این کار صورت گیرد، خواهیم فهمید که ما یک هزارم آنچه را که درباره این جنگ می‌باید تبیین کرد و می‌توان تبیین و موشکافی کرد، هنوز بیان نکرده ایم!

 

من غالب آثار هنری جنگ را یا دیدم یا شنیدم؛ البته در این سال‌های اخیر کمتر. در دوره جنگ و سال‌های اوایل بعد از جنگ، غالب این نوشته‌ها و روایت‌های تصویری و روایت‌های سینمایی و غیره را غالباً یا دیدم یا گزارشی از آن‌ها به دست آوردم. قطعاً آثار با ارزشی در بین این‌ها وجود دارد؛ لیکن همه این‌ها در مقابل آن گنجینه عظیمی که در این دفاع هشت ساله به وسیله ملت ایران به وجود آمد، چیز کمی است.

 

همه جنگ، داخل جبهه‌ها نیست. بسیاری از مسائل جنگ، داخل خانه‌هاست؛ در راه‌هاست؛ داخل دل‌هاست؛ در مجموعه‌های تصمیم گیری است؛ در مجامع بین‌المللی است. ببینید؛ ما در دوره جنگ، از طرف مجامعی که ادّعا می‌کردند در مسائل جهانی بی‌طرفند، در مقابل یک اعمال غرض واضحی قرار گرفتیم. ادعاهای بسیار بزرگی هم می‌کردند. کسانی که امروز شما می‌بینید درباره سلاح‌های کشتار جمعی و سلاح‌های شیمیایی و میکروبی و از این حرف‌ها داد سخن می‌دهند و جزو مسائل واضح می‌شمرند، این‌ها به رژیم عراق و ارتش عراق سلاح شیمیایی دادند؛ برایش ساختند و یا امکان ساخت آن را برایش فراهم کردند. دو قطب بزرگ دنیای آن روز – یعنی قطب امریکا و قطب شوروی سابق – مشترکاً با همه ساز و برگشان به کمک عراق آمدند. این‌ها کجا و در کدامیک از این آثار هنری ما درست تبیین و تشریح شده است؟

 

من بارها گفته‌ام، ما یک وقت می‌خواستیم برای جبهه‌ها سیم خاردار – که در داخل کشور نداشتیم و تولید نمی‌شد – از جایی وارد کنیم. همین شوروی سابق اجازه نداد ما سیم خاردار را از داخل کشورش عبور دهیم و به ایران بیاوریم. گفت این وسیله جنگی است! یعنی ادّعا این بود که آن‌ها به دو طرف جنگ کمک نمی‌کنند! این در حالی بود که هواپیمای روسی، موشک روسی، کارشناس روسی، افسر روسی، مواد منفجره روسی و تمام امکانات روسی، آن طرف جبهه در اختیار دشمن و طرف مقابل ما در این جنگ بود!

 

همین اروپای به اصطلاح طرفدار حقوق بشر و در مقام صحبت، با نزاکت و ادب و اتو کشیده – چه قسمت شرقیشان؛ همین یوگسلاوی فعلی و بقیه کشورهای بلوک شرق آن روز، و چه قسمت غربیشان؛ یعنی همین آلمان و بقیه – آنچه توانستند، به عراق کمک کردند، ولی حاضر نبودند ساده‌ترین چیزها را به ایران بفروشند. اگر یک وقت هم از طرقی دولت جمهوری اسلامی می‌توانست چیزهایی را از این‌ها بگیرد، با چند برابر قیمت و با زحمت می‌توانست به دست آورد! البته هدفشان معلوم بود – من اوّل عرض کردم – بحث بر سر این بود که این عزّت ملی که به وسیله حرکت عظیم انقلابی مردم ایران به وجود آمده است، باید از بین برود. رخنه‌ای که به وسیله انقلاب در اقتدار فرهنگ غربی و سلطه غربی و نظام سلطه جهانی به وجود آمده است، باید پُر شود. هدف آن‌ها این بود؛ به هرحال به این سیاست رسیده بودند. این‌ها کجای آثار هنری ما، در کدام فیلم یا نمایشنامه یا بقیه آثار هنری منعکس شده است؟ آیا قابل انعکاس نیست؟ آیا برای نسل‌های آینده ایران تجربه آموز نیست؟

 

امروز ما می‌بینیم وقتی که راجع به دفاع مقدّس و جنگ هشت ساله و این عظمت مطلقی که ملت ایران آفرید، صحبت می‌شود – که مهم‌ترین موضوع هنری است و یک هنرمند درباره این گونه شکوه‌های ملی، خوب می‌تواند قلم‌فرسایی یا میدانداری کند – بعضی از آثار در گوشه و کنار پیدا می‌شود که نه فقط عظمت را نمی‌بینند؛ می‌گردند یک نقطه ضعفی، یا واقعی، یا حتی پنداری، پیدا می‌کنند و آن را مورد مداقّه قرار می‌دهند! هدف از این کارها چیست؟ چرا باید ما این فرآورده‌ی عظیم ملت ایران را ندیده بگیریم؟! این خدمت به ملت ایران است که در تهاجمی که به مرزهای او، به شخصیت او، به عزّت او، به تاریخ او، به هویّت ملی او شده است – این گونه مردانه ایستاده و این طور شجاعانه دفاع کرده – ما بیاییم آن را زیر سؤال ببریم؛ آن هم با زبان هنر؟! این کارها را می‌کنند. این‌ها به نظر من تصادفی هم نیست؛ یعنی نمی‌شود گفت حالا یک هنرمند به این فکر افتاده که می‌شود این گونه عمل کرد؛ نه. به نظر من غیرعادی می‌آید. البته تقصیر از مسئولان و سردمداران مسائل هنری و فرهنگی کشور است؛ آن‌ها هم باید سازماندهی کنند؛ باید کار کنند.

 

این ملت آنچه که داشت، در طبق اخلاص گذاشت و آمد. مرد روستایی و زن روستایی، مرد و زن مستضعف شهری، خانواده‌های گوناگون، جوان‌های فراوان، قشرهای مختلف، سازمان‌های رزمنده کشور – ارتش، سپاه، حتی نیروی انتظامی و بسیج عظیم مردم – همه این‌ها آمدند وارد میدان شدند. حقیقتاً ملت ایران در آن هشت سال، کار بزرگی را انجام داد. در تاریخ این چندین قرنی که می‌تواند به مسائل امروز ما متّصل شود، بنده سراغ ندارم که ملت ایران این گونه با طوع و رغبت وارد یک ماجرای عظیم نظامی شده باشد و از دل و جان مایه گذاشته باشد؛ با ایمان خود، با عاطفه خود، با دست خود.

 

در دوران‌های مختلف، حتی در دوران صفویّه که جنگ‌های بزرگ و کارهای بزرگی هم شد، این چیزهایی که امروز ما مشاهده می‌کنیم، اصلاً وجود نداشته است. دلایل روشنی هم دارد؛ نه این که نشود این‌ها را تحلیل کرد؛ معلوم است چرا. به هرحال این پدیده در تاریخ ایران ما یک پدیده حقیقتاً بی نظیر؛ یا اگر احتیاط کنیم، بگوییم کم نظیر بود. این پدیده به این بزرگی، آن هم با این همه شکوه و با این همه زیبایی. چه موضوعی برای یک هنرمند از این جذاب‌تر؟

 

آثار بزرگ هنری دنیا را نگاه کنید؛ بسیاری از آن‌ها بر روی قهرمانی‌های ملت‌ها متمرکزند؛ حتی آن جایی که شکست خوردند. در لشکرکشی ناپلئون به روسیه، دو نفر روایتگر بزرگ هنری، این ماجرا را روایت کردند: یکی فرانسوی است که ویکتور هوگوست؛ یکی روسی است – طرفِ شکست خورده، که اول کار شکست خورد – که تولستوی است. آن طرفِ پیروز طبعاً گزارش‌هایی را ممکن است بدهد؛ اما شما ببینید، در این کتابِ آن طرفِ شکست خورده، شکست را آن چنان تصویر می‌کند که مایه غرور و سربلندی ملت است. یعنی در حرکت ملت، آن نقاط ارزشمندی را که یک هنرمند می‌تواند ببیند، این‌ها را بیرون می‌کشد، برجسته می‌کند، رنگ و روغن می‌زند و جلوِ چشم‌ها می‌گیرد.

 

ما در این ماجرای هشت ساله، یک پیروزی مطلق به دست آوردیم. ما که جنگ را شروع نکرده بودیم که بگوییم فلان جا را می‌خواستیم بگیریم، نتوانستیم، پس ناکام شدیم؛ قضیه این نبود. قضیه این بود که دشمنی به ما حمله کرده بود و می‌خواست بخشی از خاک ما را بگیرد؛ همه دنیا هم به او کمک کردند؛ ما هم مردانه ایستادیم؛ ناکام شد و بینی‌اش به خاک مالیده شد و برگشت. پیروزی از این بالاتر؟ این پیروزی را با همین ابعاد، با همه خصوصیاتی که در آن وجود دارد، با همه آن هزاران هزار ماجرایی که آن را به وجود آورده است، ما باید روایت کنیم. این کارِ هنرمندان عزیز ماست؛ کار نویسندگان است؛ کار سینماگران است؛ کار شاعران است؛ کار نقّاشان است؛ کار اصحاب فرهنگ و هنر است.

 

امروز کار عده‌ای که به میدان جنگ رفتند و در این هشت سال، آن حماسه را آفریدند – چه شهدایشان، چه ایثارگرانشان، چه رزمندگانشان – دیگر تمام شد. آن‌ها کار خودشان را کردند. پس از پایان کار آن‌ها، کار یک خیل عظیم دیگری آغاز می‌شود؛ علاوه بر گزارش‌هایی که در دوران جنگ دادند. همین دوره جنگ، چقدر برای ما هنرمند درست کرد؛ چقدر شخصیت‌های برجسته درست شدند! غیر از آن، بعد از پایان جنگ، نوبت این خیل عظیمی است که این دیگر مسئله‌اش هشت سال نیست؛ هشتاد سال هم اگر طول بکشد، جا دارد.

 

بحث را طولانی نکنم. از همه عزیزانی که در عرصه فرهنگ و هنر، به این ملت، به این کشور و به خاطره باشکوه جنگ خدمت کرده‌اند، صمیمانه و مخلصانه تشکر می‌کنم. امیدوارم که خداوند از همه شما قبول کند و شما را موفّق بدارد و همه‌ی خواهران و برادران عزیز مشمول هدایت و توفیق الهی باشند و آن دینْ عظیمی که بر دوش همه ماست، ان‌شاءالله بتوانیم در مقابل این ملت و در مقابل این تاریخ آن را ادا کنیم.

والسّلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته         

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:56  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

به نام خدا

خاطراتی از شهید ابوالقاسم بزاز

شهید بزاز در دبیرستان بود که با حاجی یزدانی آشنا شد که ایشان باعث تغییر و تحول در شهید شدند. او در دبیرستان با وجود نمره خوب مدرسه روزانه را ترک کرد و به مدرسه شبانه رفت اما دلیل این کار خیلی مهم و زیبا هست. در کنار مدرسه ایشان مدرسه دخترانه ای بود که زمان زنگ آن مدرسه با مدرسه شهید بزاز هماهنگ بود و دخترهای آن مدرسه با آن وضعی که قبل از انقلاب بود از جلوی مدرسه عبور می کردند و یا بعضی اوقات پسرهای دبیرستان دخترهای آن دبیرستان را اذیت می کردند و شهید بخاطر اینکه نمی توانست کاری بکند به شدت زجر می کشید تا سرانجان آن دبیرستان را رها کرد. اما ماجرا به این جا ختم نشد و در مدرسه شبانه با معلمی بهایی مواجه شد که تبلیغ بهائیت می کرد تا اینکه شهید بزاز جلوی این شخص در آمد و در جلسه ای جواب حرف هایش را داد. معلم بعد از جواب دادن  شهید بزاز، به شدت او را تنبیه کرد و مادرش وقتی او را دید فردای آن روز برای شکایت به مدرسه رفت و به مدیر اعتراض کرد اما مدیر گفت: او با معلم بهایی در افتاد و کاری نمی توان کرد وقتی که وزیر ما هم یک بهایی است. قضیه به این جا ختم نشد و معلم دیگری پیدا شد که تبلیغ بد حجابی می کرد اتفاقا شهید جلوی او هم در آمد اما این شخص پسر عمویی داشت که ساواکی بود و معلم به پسر عمویش اطلاع داد تا ساواک فردای آن روز دم در مدرسه باشد برای دستگیری او، ابوالقاسم با خبر می شود و به مدرسه نمی رود. بعد از این اتفاق چون تحت تعقیب بود به مشهد فرار کرد و شبی متوسل به امام رضا (ع) شد تا بالاخره با چهره ای خندان تصمیم گرفت راهی حوزه شود ابتدا به حوزه مشهد رفت سپس به رستم کلا رفت تا از محضر حاج آقای ایازی کسب علم و معرفت کند. همیشه نماز شب  می خواند قرآن و تنها انیسش هم همین قرآن بود. در همین سالها با خانم معتمدی ازدواج کرد. این خانم با این که از خانواده ای مرفه بود اما قبول کرد که با یک طلبه ازدواج کند و همیشه در کنار شهید بود حتی در زمان مبارزه که شهید بزاز با شهید اندرزگو همکاری می کرد. شهید در قسمتی از وصیت نامه اش به همسرش اشاره می کند و میگوید همسر من از اولیا الله است. شهید بزاز وارد قم می شود و در آن جا با راه امام خمینی (ره) آشنا می شود و در قم و بابل تظاهرات هایی را پی ریزی می کند. ایشان با افرادی با لهجه های مختلف نشست و برخاست می کرد تا کم کم با لهجه آن ها آشنا شد، اعتقادش این بود که باید عربی و لهجه های مختلف را یاد گرفت. به آیة الله مشکینی خیلی نزدیک بود وسفارش کرده بود که بعد از مرگش ایشان ثواب یک جلسه از کلاس تفسیرش را به روح او هدیه کند که ایشان این کار را کردند. در بابل دشمن زیاد داشت؛ بعضی اوقات در خیابان برایش گوجه پوسیده پرت می کردند، انجمن حجتیه ی بابل به شدت او را می کوبیدند و در آخر حکم اعدامش را صادر کردند. بعد از این قضیه ایشان به افغانستان فرار می کند و با شهید اندرزگو آشنا می شود و وارد مبازه مسلحانه می شود.

سپس به کشور هایی مثل لبنان،اردن،سوریه،کشور های عربی حاشیه خلیج فارس و یا حتی بعضی ها گفته اند به لیبی هم رفته بود تا پیام امام را برای آزادی خواهان برساند و نماینده شهید اندرزگو هم بود. رفقایش را به سه دسته تقسیم میکرد: عده ای خوش اخلاق بودند و فقط همین، عده ای به درد تظاهرات می خوردند و عده ای هم مناسب مبارزه مسلحانه بودند. در بابل به دو روستا خیلی رفت و آمد داشت. یکی از این روستا ها رمنت بود. در آب بندان این روستا تمرین نظامی و چریکی می داد و حتی بمب و نارنجک دستی هم درست می کردند. روزی در اثر بی احتیاطی انفجاری رخ داد و پای یک نفر قطع شد،اما او سریع قضیه را جمع و جور کرد و گفت: چوب بیاورند و آتش روشن کنند تا بگویند داشتیم زغال درست می کردیم. فردای آن روز لباس شخصی پوشید و در روستا دور می زد تا ببیند عکس العمل مردم نسبت به آن اتفاق چیست؟

پس از تعقیب و گریز های بسیار بالاخره به دست ساواک می افتد و به شدت شکنجه می شود تا اینکه قفسه سینه اش را می شکنند. ایشان در آستانه انقلاب از زندان آزاد می شود. در روز 18 دی روزنامه ای را که در آن به امام توهین شده بود را به مسجد خان (سابق) می برد و متن آن را می خواند و گریه می کند و به سرش می کوبد تا اینکه یکی از عوامل اصلی 19 دی باشد. او در نجف در کنار امام بود و کارهای ایشان را انجام میداد. در بازگشت امام عضو کمیته استقبال از امام بود. در بیت امام محافظ ایشان بود. وقتی برای امام غذا می برد از کم و ساده بودن غذای رهبری که جهان را تکان داد تعجب کرد و این را به دوستانش هم گفت. اما شکستگی قفسه سینه اش باعث جدایی از امام بود و او این را تلخ ترین اتفاق زندگی اش می داند. بعد از آن به بابل می آید و به عنوان عضو معمولی سپاه مشغول خدمت می شود در حالی که یک چریک حرفه ای بود. در بابل پاسداری به او گفت اینجا بودن خیلی ساده است  اگر مردی برو کردستان. آنجا سربچه ها را می برند. فردای آن روز ایشان به همراه دیگر رزمنده ها عازم کردستان شد اما جالب اینجاست که آن پاسدار خودش ازترس همراهشان نرفت. در کردستان مشغول آسیب شناسی شد و دید حضور جوانان کم رنگ است. دکه ای در شهر زد و در آنجا با مشتری هایی که از جوانان بودند صحبت می کرد و آنها را به مبارزه دعوت میکرد. بعد از مدتی کومله و دموکرات متوجه شدند تعداد جوانان گروهشان کم شده است بررسی کردند دیدند شهید بزاز پشت قضیه هست  تصمیم به حذفش گرفتند. چون در کردستان خطراتی مثل پرتاب نارنجک در ماشین وجود داشت گفتند یک نفر باید روی نارنجک بپرد تا دیگران آسیب نبینند. بین بچه ها دعوا شد که من باید روی نارنجک بپرم. سرانجام شهید بزاز گفت قرعه کشی می کنیم، اسم همه را در برگه هایی نوشت و گفت یکی را در بیاورید که اسم خودش هم در آمد.بعد از بازگشت از عملیات بچه ها برگه ها را باز کردند و دیدند در همه ی برگه ها اسم اوست. در مورد شهادتشان دو قول وجود دارد که یکی که معروفتر است می گویند: منافقین بمبی را در جعبه شیرینی قرار دادند و آن را به بچه ای سپردند تا به شهید بزرگوار تعارف کند. اما در راه یکی از پاسدار ها خواست شیرینی بردارد، در آن را باز کرد و بمب شروع به شمارش معکوس کرد. اما شهید بزاز برای نجات بچه پرید تا نجاتش دهد که...

شهید ابوالقاسم بزاز: شهادت چقدر زیباست و معنایش چه زیباتر

کتاب نعلین و کتانی در مورد شهید بزاز است هم در چند ماه گذشته رونمایی شد.

وصیتنامه :

اينجانب «ابوالقاسم بزاز» فرزند محمد حسن، كه به حمد و قوه خدا به درجه رفيع طلبگي و پاسداري رسيدم. اگر توفيق خدايم كما في السابق يار باشد و لطف عميق حضرتش شامل احقر، ‌اين رسالت را و اين امانت سنگين كه كوهها از پذيرفتنش ابا داشتند، بر منزل مقصود برسانم؛ ان شاء الله تعالي. در اين مسير مرارت ها و ناهمسازي ها از هر غدار و شيطان مكار و نفس بيمار و رفيق و برادر كم عار كشيدم. به هر حال روزگار سرآمد و من اين ساعت كه شما اين جريده را مي خوانيد در ميان شما نيستم و فقط يادي از من است و كلامي چند كه طبق وظايف شرعيه خود تدوين نموده بر حق و انصاف ان شاء الله مي نويسم و ساده و صادق.

بحمدالله در صحت كامل عقل معاش، اين وصيت نامه را براي برادران ايماني كه خدايم حق آنان را بر من نهاده است و به خانواده و فاميل و عيال و اولادم كه حقشان بر من واجب است؛ وصيت مي‌كنم. همه شمايي كه وصيت من به شما مي رسد:

 1 - به خدا و به دين مبين اسلام، به قلب و لسان و جوارح و اركان ايمان آوريد و بدانيد كه سعادت فقط در ايمان به خداست و ايمان به پاكي و صفا و زيبايي‌ها و در غير او يافت نمي شود و راه اين است و جز اين نيست؛ پس فكر كنيد «افلا يتفكرون»

2 -  به واجبات و دوري از محرمات و علي الخصوص آشنايي و آشتي با فرهنگ اصيل اسلامي‌مان، آشنا شويد و سعي در نشر و پخش آن نماييد. «‌طلب العلم فريضه . . . »

3 - عزيزان من! شما را به خدا،‌ خود را متخلق به اخلاق الله (اخلاق اسلام و قرآن) مزیّن نماييد. اين معرف اسلاميت ما و باعث عزت ما و اسلام عزيزمان خواهد بود. زيرا اخلاق چيزي است كه نشان دهنده ايدئولوژي در شخص مي شود. همان گونه كه علي -عليه السلام- اميرالمؤمنين و مولي الموحدين فرمودند كه «الايمان: معرفة بالقلب، اقرار باللسان و عمل بالاركان» كه نهايت درجه در جمع بندي، عمل بالاركان است يعني ظاهر شدن دستورات و احكام و فرامين و اوامر و اجتناب از معاصي از صغایر و كبایر آن است.

4 - وصيت مي‌كنم همه شما را به اين كه از مجادله به غير علم که خداوند، زياد در كتابش و نيز ائمه - عليهم السلام- نهي فرموده‌اند، بپرهيزيد زيرا باعث قساوت قلب است و مُخل اخوّت و در بعضي از روايات از ائمه معصومين- عليهم السلام- آمده است كه: «لذت ايمان را نخواهد چشيد كسي كه مجادله زياد كند.»

5 - اهميت دادن به نماز و دعا و نماز شب و مناجات مخفي از نظرها و صدقه پنهاني و پنهان داشتن كارهاي خير و براي رضاي خدا انجامش دهي، همان گونه كه براي هر يك از موارد چندين (شايد اگر اشتباه نكنم چند صد) روايت و حديث وارد شده است؛ مخصوصاً عزيزان من نماز شب. آن چه كه باعث عظمت و كرامت مؤمن است، فقط و فقط در همين خلوت كردن‌هاي با قاضي‌الحاجات و دوست و محبوب واقعي و واقف به اسرار پنهان است.

6 - حق الناس را هر چه زودتر در صورت امكان به جا آوريد و ادا نماييد كه مرگ زود مي‌آيد و ناگهاني و سعي كنيد زودتر از افراد رضايت کسب نماييد زيرا خداوند حقوق خويش را ممكن است كه بگذرد ولي حقوق ناس، منوط و مشروط به رضايت ناس کرده است.

7 - سعي كنيد كه در دوستي صادق باشيد. واقعاً دوست باشيد و سعي كنيد كه همه را دوست بداريد كه همه مخلوق خدايند و خدمتگزار تو به امر خدا و تو نيز خدمتگزار آنها. باش كه همه مانند اعضای يك خانواده باشيد و همان گونه نسبت به هم صميميت ابراز داريد كه موجب خشنودي خدا مي باشد.

8 - عزيزان من الان كه اين نامه را مي‌خوانيد، من نيستم؛ ولي اين نصيحت را به شما مي‌كنم و شما هم به هر كس كه بيشتر دوستش داريد برسانيد و آن وصيت اين است كه از خدا بخواهيد شهادت در مسير خود را نصيب و روزي فرمايد. به خدا قسم، تنها راه رسيدن به كمال واقعي و يا بهتر بگويم به لقاء الله (عند مليك مقتدر) و ساده ترين و سهل ترين و نزديك ترين راه‌ها و واضح‌ترين راه‌ها همين است؛ «شهادت» چقدر زيباست لفظ شهادت تا چه رسد به معنا!

9 - اي عزيزان من! قسم مي‌دهم همه شما را به آنچه كه برايتان مقدس است، از اين كه ارج نهيم به خون شهيدان اسلام و نگذاريم كه خون مطهرشان ضايع شود و هدف‌شان پايمال هوسمان نگردد. بگذاريم كه به كام دلشان (گسترش هر چه بيشتر حكومت حقه اسلامي) برسند و بياييم تا پيام‌آوران اين خون‌ها باشيم و اين را بدانيد كه اگر رعايت مراتب فوق را ننماييم، خداوند منتقم معذبمان خواهد فرمود به نفرين ارواح شهدا و آن وقت خداي نخواسته، سلب نعمت مي شود و عذاب فرود خواهد آمد.

10 - عزيزان من! زياد و خيلي زياد به ياد آقا و سرور كائنات، امام زمان -عجل الله تعالي فرجه- روح و جان و جسم و تنم و همه متعلقات من و دو فرزندم كه زياد دوستشان دارم فداي قدم او، ‌علي الخصوص زماني كه ترنم مي‌كند به قرآن مجيد، كلام الله، چه زيباست! (كه شاعر گفته: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن) به هر حال، به ياد او باشيم و فرج عاجلش را بخواهيم و براي حضرتش دعا نماييم و براي نائب عام او مجدّد قرن، ‌وحيد دهر در عصر ما، يعني حضرت امام خميني و طول عمر و توفيق و صحت جسم ايشان. همچنين دعا زياد نماييم و تا جان در بدن داريم و خون در رگ ما است، دست از اين پسر فاطمه-سلام الله عليها- و نائب امام زمان –عجل الله تعالي فرجه- برنداريم كه خداوند ما را به وجود حضرت ايشان امتحان فرموده است و هر گونه مخالفتي با اوامر ايشان مساوي است با انكار امامت مهدي صاحب الزمان -عجل الله تعالی فرجه- و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.

 

"شهيد ابوالقاسم بزّاز" يك چريك طلبه و يك طلبه چريك بود و اولين طلبه‌اي بود كه در شهرش پاپوش كتاني را براي مبارزه بپا كرد و چون دشمن راگستاخ ديد، پوتين بر پا كرد و لباس رزم بر تن و تا خط شهادت پيش رفت. شهيد ابوالقاسم بزاز در سال 1331 در شهرستان بابل چشم به جهان گشود. او در زندگي كودكانه‌اش هميشه علاقه به مذهب داشت. بنا به گفته‌هاي مادرش در تمام دوران كودكي‌اش هيچ وقت‌ از نماز و روزه كاهلي ننمود حتي بيشتر وقت‌ها در ماه رجب، شعبان، رمضان روزه‌دار بود. او تا كلاس سوم نظري به درس خواندن مشغول بود و بعد از آن تصميم گرفت تا به جرگه سربازان امام زمان پيوسته و طلبه شود و روح بزرگ و با تقواي او نتوانست خود را در درس خواندن خلاصه كند بدين‌جهت به خدمت آيت الله كوهستاني و ایت الله ایازی رفت تا از فضائل آن مردان بزرگ بهره‌مند شود و بعد از آن براي ادامه تحصيلات به حوزه مشهد رفت تا دروس طلبگي را آغاز نمايد.

بعد از يكسال و نيم به دليل فعاليت‌هاي سياسي در مشهد، مورد تعقيب قرار گرفت و به قم سفركرد و در مدرسه رضويه در حجره‌اي مشغول به تدريس شد تا در آنجا بتواند بيشتر با حقايق اسلامي و استادان مجربتري هم‌چون آيت‌الله مشكيني و ديگر فضلاء آشنا شود. در قم هم فعاليت‌هاي مبارزاتي مثل پخش اعلاميه و نشريات امام خميني را بر خود امري واجب مي‌دانست و هميشه در اين فعاليت‌ها سهم ويژه‌اي داشت او در سال 1355 سفرهايي به پاكستان، افغانستان و بعضي كشورهاي عربي كرد و در آنجا نيز به فعاليت‌هاي مذهبي، سياسي و بعضاً نظامي مشغول شد و در هنگام بازگشت به ايران مقادير زيادي از كتاب‌هاي امام را با خود آورد و در تهران تكثير كرد تا پخش كند. هميشه سفرهايي به دورترين نقاط و از چشم افتاده‌ترين روستاها مي‌كرد تا مشكلي از مشكلات آنها را حل كند كه از جمله آن پخش دارو بود. در خلال آن فعاليت‌هاي تبليغي اسلامي مي‌پرداخت تا بتواند اسلام را به‌طور عملي به آنها آموزش دهد.

او حتي در بسياري از روستاها با همكاري اهالي روستا و با نقش اساسي خودش به ساخت حمام و مسجد مي‌پرداخت. در طي همين سال‌هاي خفقان و استبداد او با تشكيل جلسه و حضور در دانشگاه‌ها به گفتگو با دانشجويان و تبليغ اسلام و حكومت اسلامي و مبارزه فكري با جريان‌هاي ضد ديني مي‌پرداخت.

در قم با شهرباني و گارد جاويدان درگير بود و حتي مورد شناسايي كامل قرار گرفته بود ولي هيچ ترس و واهمه‌اي نداشت و به كار خودش ادامه مي‌داد تا بتواند مملكت را از زير يوغ استعمارگران شرق و غرب برهاند. شهيد مي‌گفت دلم نمي‌خواهد در اين تنگناها جانم را از دست بدهم، دوست دارم چند تايي از آنها را بكشم و بعد شهيد شوم. در محرم1357در روستاهاي اطراف بابل ‌مشغول ‌به ‌نارنجك سازي و بمب‌هاي مختلف بود. در 12 بهمن هنگام آمدن امام او با فضلاء ديگر در دانشگاه تهران به تحصن نشسته بود، در روز 22 بهمن او در كرمانشاه به برادران كرمانشاهي در مبارزه مسلحانه ‌كمك مي‌كرد. يك‌ماه در آنجا بسر برد و بعد از برگشتن از آنجا مدت‌ها محافظ خانه امام در قم بود.

خاطراتی از دوستان:

در تاريخ 12/8/1358 به عضويت سپاه پاسداران بابل درآمد. در سپاه هم كلاس‌هاي مذهبي تشكيل داد. به گفته برخي از پاسداران سپاه بابل كه همكار و همگام او بودند، او در همان لحظه ورود به ما روحيه داد. ما به او مي‌گفتيم برادر از اين مأموريت‌ها خسته نمي‌شوي و او مي‌گفت چيزي كه مي‌خواهم به من نگوييد كلمه خسته شدن است و من هرگزخسته نمي‌شوم، مخصوصاً در كار براي اسلام و براي رضاي خدا. در مأموريتي كه از سپاه بابل به او محول شد به جبهه سنندج رفت تا با ضد انقلابيان مبارزه كند در تاريخ 5/3/1359 در سنندج توسط بمب كارگذاشته شده درجعبه شيريني هنگامي كه قرآن مي خواند به شهادت رسيد. شهيد بزاز طلبه‌اي بود كه خود را در طلبگي خلاصه نكرد و نشان داد هر كبوتر سفيد بال براي رسيدن به الله بايد مبارزه كند در درون با خود و در بيرون با دشمنان اسلام. به کشورهایی مثل لبنان، اردن، سوریه، کشور‌های عربی حاشیه خلیج فارس و یا حتی بعضی‌ها گفته‌اند به لیبی هم رفته بود تا پیام امام را برای آزادی خواهان برساند و نماینده شهید اندرزگو هم بود. پس از تعقیب و گریزهای بسیار بالاخره به دست ساواک می‌افتد و به شدت شکنجه می‌شود تا این‌كه قفسه سینه‌اش را می‌شکنند و در آستانه انقلاب از زندان آزاد می‌شود. هنوز آتش جنگ درست و حسابی گر نگرفته بود که در سنندج امان کوموله‌ها و کمونیست را بريد. زیاد طول نکشید، ترورش کردند، بی خبر از اینکه تا ابد جاویدانش می‌کنند.

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:50  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
خبرگزاری فارس: چرا تنها پادگان بکر دفاع مقدس احیا نمی‌شود

از اندیمشک که به سوی اهواز می‌روی، پس از طی مسیری حدود 55 کیلومتر، پادگانی است که محل استقرار رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا بوده است؛ منطقه‌ای به نام «هفت‌تپه»؛ پادگان مهجور و متروکی که تنها پادگان دست‌نخورده دفاع مقدس است.

یادمان‌هایی که از دوران دفاع مقدس برجای مانده و خاطراتش در ذهن اهالی آن روزها ماندگار شده است، کم نیستند. یکی از این یادمان‌ها «پادگان دوکوهه» است که محل استقرار رزمندگان لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص)‌ بوده است. جایی که لشکریان حضرت رسول ساعت‌ها و روزهای بسیاری را در کنار هم زیستند.


امروز هم اگر به دوکوهه سری بزنی هنوز هم راوی خاطرات تلخ و شیرین حضور رزمندگانش است. مشابه پادگان دوکوهه در جنوب، «پادگان ابوذر» است که در غرب، میعادگاه رزمندگان غرب و شمالغرب بوده که این روزها به همت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس به عنوان یکی از یادمان‌های دفاع مقدس حفظ و بازسازی شده و تلاش می‌شود تا از گزند آسیب‌های طبیعی در امان باشد تا جای خود را در گنجینه دفاع مقدس حفظ کند.

اما در جنوب، از اندیمشک که به سوی اهواز می‌روی، پس از طی مسیری حدود 55 کیلومتر، مقر دیگری نیز هست که محل استقرار رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا بوده است؛ منطقه‌ای به نام «هفت‌ تپه»؛ پادگان مهجور و متروکی که تنها پادگان دست‌نخورده دفاع مقدس است. 


پادگان هفت تپه مقر لشکر ویژه 25 کربلا


این منطقه از سال 64 محل استقرار و ساماندهی لشکر 25 کربلا بوده اما هیچگاه در آن مانند دوکوهه یا پادگان ابوذر،‌ ساختمانی ساخته نشده، بلکه ساکنان هفت تپه، اغلب در چادر، سوله یا سنگرهایی مستقر بودند. به طوری که در خاطراتی که از آن نقل می‌کنند، برخی مسئولان که برای بازدید از منطقه می‌آمدند، تصور می‌کردند عشایر در هفت‌ تپه اتراق کرده‌اند!

در دوران جنگ نیز این منطقه بدون هیچ استحکامات دفاعی، بارها توسط بعثی‌ها بمباران شده است و یکی از فرماندهان این لشکر به نام «حاج جعفر شیرسوار» نیز در هفت تپه به شهادت رسیده است.


پادگان هفت تپه مقر لشکر ویژه 25 کربلا


*حمایت محسن رضایی از حفظ و احیای «هفت تپه»

چندی پیش نیز در همایش تجلیل از جانبازان و معلولان نخبه تهرانی که پنجشنبه 18 آبان 91 در تهران برگزار شد، سردار محسن رضایی بعد از اینکه توسط یکی از رزمندگان لشکر 25 کربلا از وضعیت پادگان هفت تپه و متروک ماندن آن بعد از جنگ مطلع شد، در مقابل این پرسش که چرا هفت تپه، مقر لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس، تاکنون به عنوان یادمان حفظ نشده است؟ با تعجب می‌پرسد که مگر تاکنون حفظ نشده؟ و وقتی با پاسخ منفی روبرو شده، می‌گوید هفت تپه! مقر لشکر ویژه 25 کربلا باید حفظ می‌شد، اگر تا الآن این کار را نکردند و پیگیرش نشدند، واقعاً کوتاهی کردند و بعد هم تأکید می‌کند که همه؛ مسئولین مازندران، بچه‌های لشکر کربلا باید می‌خواستند و آنجا را به عنوان یک یادمان حفظ می‌کردند، اگر تا الآن حفظ نشده واقعاً حیف شده است. محسن رضایی همچنین با اعلام حمایت از این اقدام به آن رزمنده مازندرانی می‌گوید شما پیگیر باشید و من هم حتماً شما را کمک خواهم کرد. (1)


هفت تپه ـ مقر گردان مسلم‌بن‌عقیل ـ لشکر 25 کربلا

 
*ثبت «هفت تپه» در ردیف آثار ملی دفاع مقدس
نکته جالب توجه این است که هفت تپه با کد 146 از سال 88 در لیست آثار ملی دفاع مقدس کشور ثبت شده است.
 
* پادگان «هفت تپه» که سند ایستادگی و پایمردی لشکر 25 کربلا
پادگان «هفت تپه» که سند ایستادگی و پایمردی لشکر 25 کربلا و شهدای زیادی با خون خود بر پای این سند مهر زده‌اند، هنوز هم با نغمه عاشقی، اهالی‌اش را به سوی خود می‌خواند. 

 

پادگان  هفت تپه ـ لحظه اعزام رزمندگان لشکر 25 کربلا برای شرکت در عملیات


خوب گوش کن، با اینکه دیگر صدای ماشین‌های اعزام رزمندگان به خط مقدم از هفت تپه نمی‌آید اما قهقه مستانه‌ خط‌شکنان لشکر 25 فضای پادگان را تسخیر کرده است و غروب که می‌شود، نجوای نمازهای عارفانه رزمندگان این پادگان، صوت خوش الحان روزهای غربت هفت‌تپه است. خوب گوش کن، صدایش را می‌شنوی

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

جانباز «حمید ولی‌پور گودرزی» شکارچی تانک‌های عراقی شب گذشته بعد از تحمل سال‌ها غربت و انتظار دیدار یاران شهیدش، جام شهادت نوشید.

 به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا»، جانباز دفاع مقدس «حمید ولی‌پور گودرزی» که در دوران دفاع مقدس در اثر اصابت ترکش به ناحیه سرش قدرت تکلمش را از دست داده بود و دچار عارضه شیمیایی نیز شده بود، روز گذشته زمین را به اهلش واگذاشت و پر پرواز گشود تا در جمع یاران شهیدش که سال‌ها انتظار دیدارشان را می‌کشید، از همه دردها و غصه‌ها و غربت‌ها رهایی یابد.
حمید امروز بر شانه خانواده‌ و دوستداران مکتب ایثار و شهادت تشییع خواهد شد و در قطعه 26 به خاک سپرده می‌شود تا مزارش میعادگاه عاشقانی باشد که شب جمعه‌ها برای دیدار زنده‌ترین‌های این زمین به گلزار شهدا می‌روند.
حمید امروز در برابر نگاه مضطر زهرا، همسر ایثارگر و صبورش سوار بر بال ملائک مسافر دیار عاشقان خواهد شد.
خوشا به حال حمید
روحش شاد.جهت تعجیل در فرج:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 4:45  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

نام کتاب:


ثواب الاعمال و عقاب الاعمال


مؤلف: مرحوم شیخ صدوق (ره)


جهت دانلود بر روی لینک زیر کلیک بفرمایید

توجه:
- بعد از دانلود کتاب را از حالت زیپ خارج کرده و مطالعه بفرمایید.
- فرمت کتاب html می باشد.
- قابلیت کپی برداری از تمامی متون کتاب
- در ادامه مطلب می توانید از فهرست مطالب این کتاب دیدن فرمایید.


جهت تعجیل در فرج:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



فهرست:
مقدمه
ثواب من قال لا اله الا الله
ثواب گفتن (لا اله الا الله )
ثواب من قال لا اله الا الله مائه مره
ثواب گفتن صد بار (لا اله الا الله )
ثواب من قال لا اله الا الله وحده وحده وحده
ثواب گفتن لا اله الا الله وحده و حده وحده
ثواب من قال لا اله الا الله مخلصا
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) با اخلاص
ثواب من مد صوته بلا اله الا الله .
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) با صداى بلند
ثواب من قال لا اله الا الله بشروطها
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) با شرایط آن
ثواب من تقبل منه شهاده ان لا اله الا الله .
ثواب پذیرفته شدن گواهى به (لا اله الا الله )
ثواب من قال لا اله الا الله الملک الحق مائه مره
ثواب صد بار گفتن (لا اله الا الله الملک ... )
ثواب من قال لا اله الا الله من غیر تعجب
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) بدون تعجب
ثواب من قال فى کل یوم اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له الها واحدا احداصمدا لم یتخذ صاحبه ولا ولدا.
ثواب گفتن (اشهد ان لا اله الا الله )
ثواب من قال فى کل یوم ثلاثیت مره لا اله اله الله الحق المبین .
ثواب گفتن سى بار (لا اله الا الله ) در هر روز
ثواب الاکثار من سبحانه الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر
ثواب زیاد گفتن تسبیحات اربعه
ثواب من قال فى کل یوم خمس عشره مره لا اله الا الله حقاحقا لا اله الا الله ایمانا وتصدیقا لا اله الا الله عبودیه و رقا.
ثواب گفتن (لا اله الا الله حقا حقا)
ثواب من دعا و ختم بقول ماشاء الله لا حول و لا قوه الا بالله .
ثواب دعا و تمام کردن آن با (ما شاء الله ...)
ثواب من قال فى کل یوم سبع مرات الحمدالله علىکل نعمه کانت او هى کائنه
ثواب گفتن (الحمدالله على ...) هفت بار در روز
ثواب من شهد ان لا اله الا الله و ان محمدارسول الله
ثواب شهادت به یگانگى خداى متعال و رسالت حضرت محمد صلى الله علیه و آله
ثواب من کبر الله مائه مره و سبحه مائه مره و حمد مائه مره و هلله مائه مره
ثواب صد بار تکبیر، تسبیح ، تحمید وتهلیل
ثواب من قال سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر
ثواب تسبیحات اربعه
 ثواب من قال سبحان الله و بحمده الله العظیم و بحمده
ثواب گفتن (سبحان الله و. ..)
 ثواب من قال سبحان الله من غیر تعجب
ثواب تسبیح بدون تعجب
 ثواب من قال سبحان الله مائه مره
ثواب گفتن صد بار (سبحان الله )
 ثواب من قال الحمدلله کما هو اهله
ثواب گفتن (الحمدلله کما هو اهله )
ثواب من قال اربع مرات الحمدلله رب العالمین عند الصباح و السماء
ثواب چهار بار (الحمدلله رب العالمین ) در صبح و شب
ثواب من مجدالله عزوجل
ثواب تمجید خدا
ثواب من مجدالله بما مجد به نفسه
ثواب تمجید خداوند مانند تمجید او
ثواب العاقل
ثواب عاقل
ثواب عشر خصال
ثواب ده خصلت
ثواب من اقر لله بالربوبیه و لمحمد صلى الله علیه و آله بالنبوه و لعلىبالامامه وادى ما افترض علیه
ثواب اقرار به وجود خدا، پیامبرى حضرت محمد صلى الله علیه و آله ، امامت علىعلیه السلام و انجام واجبات
ثواب من قال بسم الله عند دخول الخلاء
ثواب (بسم الله ) گفتن هنگام ورود به مستراح
ثواب من ذکر اسم الله عزوجل على وضوئه
ثواب بردن نام خدا به هنگام وضو
ثواب من توضا مثل وضوء امیرالمؤ منین علیه السلام وقال مثل قوله
ثواب وضو گرفتن مانند امیرالمؤ منین علیه السلام
ثواب التمندل و ترک التمندل بعد الوضوء
ثواب خشک کردن آب وضو با حوله و ترک آن
ثواب الوضوء لصلاه المغرب و الغداه .
ثواب وضوى نماز مغرب و صبح
ثواب فتح العیون عندالوضوء
ثواب باز گذاشتن چشمان بهنگام وضو
ثواب تجدید الوضوء
ثواب تجدید وضو
ثواب السواک
ثواب مسواک کردن
ثواب من رد ریقه تعظیما لحق المسجد.
ثواب فرو بردن آب دهان باحترام مسجد.
ثواب من تطهر ثم اوى الى فراشه .
ثواب با وضو خوابیدن
ثواب المبالغه فى المضمضه و الاستنشاق
ثواب مضمضمه و استنشاق زیاد
ثواب دخول الحام بمئزر
ثواب بالنگ وارد حمام شدن
ثواب من غض طرفه عن النظر الى عوره اخیه .
ثواب نگاه نکردن به عورت برادر دینى
ثواب غسل الراس بالخطمى .
ثواب شستن سر با خطمى
ثواب غسل الراس بورق السدر
ثواب شستن سر با سدر
ثواب المختضب
ثواب خضاب کردن
ثواب المتنور
ثواب نوره کشیدن
ثواب تسریح الراس
ثواب شانه کردن سر
ثواب من سرح لحیته سبعین مره
ثواب هفتاد بار شانه کردن موى صورت
ثواب المکتحل
ثواب سرمه کشیدن
ثواب استیصال الشعر
ثواب تراشیدن سر
ثواب تقلیم الظفار و الاخذ من الشارب
ثواب ناخن گرفتن و کوتاه کردن سبیل
ثواب لبس النعل البیضاء
ثواب پوشیدن کفش سفید.
ثواب لبس النعل الصفراء
ثواب پوشیدن کفش زرد
ثواب لبس الخف
ثواب کفش پوشیدن
ثواب من قطع ثوبا جدیدا و قراانا انزلناه
ثواب خواندن (انا انزلناه ) براى لباس نو
ثواب من اکثر النظر فى المراه و اکثر حمداللهعزوجل
ثواب زیاد در آینه نگریستن و خدا را بسیار ستایش نمودن
ثواب من قال هذا الوق اذا راى یهودیا او نصرانیا او مجوسیا
ثواب گفتن این ذکر هنگام دیدن یهودى ، مسیحى یا مجوسى
ثواب من اسبغ وضوء و احسن صلاته وادى زکاه ماله و کف غضبه و سجن لسانه واستغفر لذنبه و اودى النصیحه لا هل بیت نبیه .
ثواب وضوى کامل ، نماز خوب و
ثواب من قال رضیت بالله ربا و بالاسلام دینا و محمد صلى الله علیه و آله رسولاو باهل بیته اولیا
ثواب گفتن (رضیت بالله و)
ثواب الدعا باللیل والنهار.
ثواب دعا در شب و روز
ثواب اتیان المساجد
ثواب رفتن به مسجد
ثواب الاختلاف الى المساجد
ثواب رفت و آمد به مسجد
ثواب المشى الى المساجد
ثواب پیاده رفتن به مساجد
ثواب من کان القرآن حدیثه و المسجد بیته .
ثواب این که سخن انسان ، قرآن و خانه او مسجد باشد
ثواب من تواضا ثم اتى المسجد
ثواب ضو گرفتن و آنگاه به مسجد رفتن
ثواب من صلى الصلوات الخمس و اقامهن و حافظ على مواقیتهن
ثواب خواندن نمازهاى پنجگانه در وقتشان
ثواب صلاه النوافل
ثواب نمازهاى نافله
ثواب من اسرج فى مسجد من مساجد الله عزوجل سراجا
ثواب روشن کردن چراغ در مسجد
ثواب من حبس ریقه اجلالا لله تعالى فى صلاته
ثواب نگهداشتن آب دهان در نماز بخاطر بزرگداشت خداىمتعال
ثواب الصلاه فى المسجد الحرام
ثواب نماز در مسجد الحرام .
ثواب الصلاه فى مسجد النبى
ثواب الصلاه فیما بین المسجد الحرام و مسجدالرسول صلى الله علیه و آله
ثواب نماز بین مسجدالحرام و مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله
ثواب الصلاه فى مسجد الکوفه
ثواب نماز در مسجد کوفه
ثواب السلاه فى بیت المقدس و مسجد الاعظم و مسجد القبیله و مسجد السوق
ثواب نماز در بیت المقدس ، مسجد اعظم ، مسجد قبیله و مسجد بازار
ثواب من کنس المسجد
ثواب جارو کردن مسجد
ثواب الموذنین
ثواب اذان گویان
ثواب من اذن سبع سنین محتسبا
ثواب هفت سال اذان گفتن به نیت پاداش خداوند
ثواب من اذن فى مصر من امصار المسلمین سنه
ثواب یک سال اذان گفتن در شهرى از شهرهاى مسلمان
ثواب من اذا سمع الموذن یوذن فقالمثل ما یقول
ثواب تکرار اذان
ثواب من اذن عشر سنین محتسبا
ثواب ده سال اذان گفتن براى پاداش خداوند
ماللموذن فى ما بین الاذان و الاقامه من الثواب
ثواب موذن بین اذان و اقامه
ثواب من صلى باذن و اقامه
ثواب خواندن نماز با اذان و اقامه
ثواب من قرا قل هو الله احد و انا انزلناه و آیه الکرسى فىکل رکعه من تطوعه
ثواب خواندن (قل هو الله احد)، (انا انزلناه ) و (آیه الکرسى ) درهر رکعت نماز مستحب
ثواب فضل القنوت
ثواب و فضیلت قنوت
ثواب من اتم رکوعه
ثواب کامل بجا آوردن رکوع
ثواب من سجده سجده
ثواب یک بار سجده
ثواب من باشر بکفیه الارض فى سجوده
ثواب گذاردن کف دستها بر زمین در سجده
ثواب طول السجود
ثواب طولانى کردن سجده
ثواب من قال فى رکوعه و سجوده و قیامه الله مصل على محمد و ال محمد.
ثواب گفتن (اللهم صلى على محمد و ال محمد) هنگام رکوع ، سجده و قیام
ثواب سجده الشکر
ثواب سجده شکر
ثواب الصلاه
ثواب نماز
فرشته من صلى الفجر فى اول الوقت
ثواب خواندن نماز صبح در اول وقت
باب فضل الوقت الاول على آلاخر
برترى اول وقت بر آخر وقت
ثواب من صلى الصلوات المفتر ضات فىاول اوقاتها.
ثواب خواندن نمازهاى واجب در اول وقت
ثواب التقصیر فى السفر
ثواب شکسته خواندن نماز در سفر
ثواب الجمعه للمسافر
ثواب خواندن نماز جمعه براى مسافر
ثواب الجماعه
ثواب نماز جماعت .
ثواب القیام الى الصلاه
ثواب برخاستن براى نماز
ثواب من صلى على النبى و آله یوم الجمعه بعد صلاه العصر
ثواب صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله وآل او علیهماالسلام در روز جمعه پس از نماز عصر
ثواب من قرا بعد الجمعه الحمد و قل هو اله احد سبعا و المعوذتین سبعا و آیهالکرسى و آیه السخره و آخر براء
ثواب خواندن سوره حمد و هفت بار (قل هو الله احد) و هفت بار (معوذتین ) و ایتالکرسى و آیه سخره و اخر سوره برائت پس از نماز جمعه
ثواب آخر فى هذا المعنى
ثواب دیگرى در همین مورد
ثواب نقل الاقدام الى الصلاه و تعلیم القرآن
ثواب قدم برداشتن براى نماز و فراگرفتن قرآن
ثواب من لقى الله مکفوفا محتسبا موالیالال محمد صلى الله علیه و آله
ثواب نابینایى و صبر، به امید پاداش خداوند و ملاقات با خداوند همراه با دوستىال محمد صلى الله علیه و آله
ثواب من صلى رکعتین تطوعا ا تصدق بدرهم او صام یوما تطوعا یرید بذلک وجهالله عزوجل
ثواب دو رکعت نماز مستحبى خواندن ، یک درهم صدقه دادن یا یک روز روزهگرفتن
باب فضل جمع شهر رمضان على جمع سائر الشهور
برترى جمعه هاى ماه رمضان بر سایر جمعه ها
ثواب صلاه المتعطر
ثواب نماز کسى که عطر بزند
ثواب صلاه المتزوج
ثواب نماز متاهل
ثواب من صلى اربع رکعات یقرا فى کلبقل هو الله احد خمسین مره
ثواب خواندن چهار رکعت نماز و قرائت پنجاه بار(قل هو الله احد) در هر رکعت آن
ثواب من صلى صلاه جعفر بن ابى طالب علیه السلام
ثواب خواندن نماز جعفر بن ابى طالب علیه السلام
ثواب من صلى صلاه اللیل
ثواب خواندن نماز شب
ثواب قیام اللیل بالقرآن
ثواب شب زنده دارى با قرآن
ثواب من صلى رکعتین یعلم ما یقول فیهما
ثواب خواندن دو رکعت نماز و فهم آنچه در آن مى گوید
ثواب من صلى رکعتین خفیفتین فى تفکر
ثواب خواندن دو رکعت نماز ساده همراه با تفکر
ثواب التنفل فى ساعه الغفله
ثواب نافله خواندن در ساعت غفلت
ثواب من صلى بین الجمعتین خمسمائه رکعه
ثواب خواندن پانصد رکعت نماز بین دو جمعه
ثواب من صلى الفجر ثم قرا قل هو الله احد احدى عشره مره
ثواب یازده بار (قل هو الله احد) خواندن پس از نماز صبح
ثواب التعقیب
ثواب تعقیبات نماز
ثواب اخراج الزکاه و وضعها فى موضعها
ثواب جدا کردن زکات و قرار دادن آن درمحل خود
ثواب الحج و العمره
ثواب حج و عمره
ثواب من لقى حاجا فصافحه
ثواب دیدن حاجى و مصافحه با او
باب نادر
حدیث دیگرى در ارتباط با حج
ثواب الصائم .
ثواب روز دار
ثواب الصائم یشتم فیقول انى صائم سلام علیک
ثواب ناسزا شنیدن در حال روزه و گفتن (من روزه دارم ، سلام علیک )
ثواب من صام یوما فى سبیل الله عزوجل
ثواب یک روز روزه در راه خداى عزوجل
ثواب من صام یوما فى الحر فاصابه ظما
ثواب یک روزه روزه در گرما با تشنگى زیاد
ثواب من صام یوما تطوعا
ثواب یک روز روزه مستحبى
ثواب من ختم له بصیام یوم
ثواب به پایان بردن عمر با یک روزه روزه مستحبى
ثواب من تطیب بطیب اول النهار و هو صائم
ثواب عطر زدن روز دار در اول روز
ثواب الصائم یحضر قوما یاکلون
ثواب حضور روزه دار در میان عده اى که غذا مى خورند.
ثواب صوم رجب
ثواب روزه واجب
ثواب صوم شعبان
ثواب روزه شعبان .
فضل شهر رمضان و ثواب صیامه
برترى ماه رمضان و ثواب روزه آن
ثواب دعا یقال فى عشر ذى الحجه
ثواب دعاى در دهم اول ذیحجه
ثواب صیام عشر ذى الحجه .
ثواب روزه دهه اول ذى الحجه
ثواب صوم یوم غدیر خم
ثواب روزه روز غدیر خم
ثواب التطوع لیله العید
ثواب عبادت مستحبى در شب عید
ثواب من احیا لیله العید
ثواب شب زنده دارى در شب عید فطر
ثواب من صام شهر رمضان و ختمه بصدقه و غذا الى المصلىبغسل
ثواب روز گرفتن ماه رمضان ، با صدقه آن را به پایان بردن و باغسل به مصلى رفتم .
ثواب من صلى اربع رکعتات یوم الفطر بعد صلاه الامام .
ثواب خواندن چهار رکعت نماز در روز عید فطر پس از خواندن نماز با امام جماعت
ثواب من صام یوم خمسه و عشرین من ذى العقده .
ثواب روزه روز بیست و پنجم ذى قعده .
ثواب الافطار على الماء
ثواب افطار کردن با آب
ثواب صوم ثلاثه ایام فى الشهر خمیس فى اوله و اربعاء فى وسطه و خمیسفى آخره .
ثواب روزه سه روز درماه : پنج شنبه اول ، چهارشنبه وسط و پنج شنبه آخر.
ثواب من ضعف عن صیام الثلاثه الایام فى الشهر فتصدق بدرهم مکانکل یوم
ثواب یک درهم صدقه بجاى یک روز روزه براى کسى که نمى تواند در هر ماه سهروز روزه بگیرد.
ثواب من افطر فى منزل اخیه .
ثواب افطار کردن در منزل برادر مومن
ثواب من زار النبى صلى الله علیه و آله و امیر المومنین و الحسن و الحسین و الائمهصلوات اله علیهم اجمعین .
ثواب زیارت پیامبر صلى الله علیه و آله امیر المومنین ، امام حسن ، امام حسین وائمه -صلوات الله علیهم اجمعین .
ثواب من بکى لقتل الحسین بن على علیهم السلام او لما مساهل البیت صلوات الله علیهم اجمعین من الاذى و ثواب من مسه اذى فىاهل البیت علیهم السلام فبکى .
ثواب گریه براى شهادت امام حسین علیه السلام و مصیبتهاىاهل بیت علیهم السلام و اذیت شدن در راه اهل بیت علیهم السلام و گریستن براى آنان
ثواب من انشد فى الحسین صلوات الله علیه شعر فبکى او ابکى او تباکى.
ثواب شعر خواندن درباره امام حسین علیه السلام ، گریه کردن ، گریاندن یاخود را شبیه گریه کنندگان در اوردن .
ثواب من زار قبر الحسین علیه السلام
ثواب زیارت امام حسین .
ثواب زیاره قبور الائمه صلوات الله علیهم اجمعین .
ثواب زیارت قبور ائمه علیهم السلام .
ثواب من زار قبر فاطمه بنت موسى بن جعفر علیهم السلام بقم
ثواب زیارت حضرت معصومه علیه السلام در قم .
ثواب زیاره قبر عبدالعظیم الحسنى بالرى
ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم در رى
ثواب من لم یقدر على صله اهل البیت علیهم السلامفوصل صالحى موالیهم و ثواب من لم یقدر على زیارتهم فزار صالحى موالیهم .
ثواب نیکى به دوستان صالح اهل بیت علیهم السلام و زیارت آنان بجاى نیکى بهاهل بیت علیهم السلام و زیارت آنان براى کسى که نتواند به آنان نیکى کند یاآنان رازیارت نماید.
ثواب صله الامام علیه السلام
ثواب نیکى به امام علیه السلام
ثواب اهل القران .
ثواب اهل قرآن
ثواب من ختم القرآن بمکه
ثواب ختم قرآن در مکه
ثواب من شدد علیه القرآن و من یسر علیه
ثواب فراگیرى قرآن به سختى یا آسانى .
ثواب من قرا القران و هو شاب مؤ من
ثواب قرآن خواندن جوان مؤ من
ثواب من قرا القران قائما فى صلاته و من قراه جالسا فى صلاته و من قراهفى غیر صلاته .
ثواب خواندن قرآن در نماز درحال نشسته یا ایستاده یا در غیر نماز.
ثواب من قرا مائه آیه یصلى بها الى خمسمائه آیه .
ثواب خواندن صد ایه تا پانصد آیه در نماز
ثواب الحافط للقران و العامل به
ثواب حافظ قرآن و عمل کننده به آن
ثواب من یعالج القرآن لیحفظه بمشقه و من رجع الى منزله فلم ینم حتى یقرا سورهمن القران
ثواب حفظ قرآن با مشقت و خواندن یک سوره آن پیش از خواب
ثواب الحالالمرتحل
ثواب فرود اینده و کوچ کننده
ثواب قارى القران
ثواب قارى قرآن
ثواب من قرا القرآن نظرا
ثواب خواندن قرآن از روى آن
ثواب من کان بیته مصحف
ثواب بودن قرآن در خانه
ثواب من قرا عشر ایات فى لیله الى الف ایه
ثواب خواندن ده تا هزار آیه در شب
ثواب ربیع القرآن .
ثواب بهار قرآن .
ثواب من قرا مائه آیه من القرآن ثم قال یا الله سبع مرات
ثواب خواند صد ایه قرآن و گفتن هفت بار (یا الله ) پس از آن
ثواب من قرا سوره فاتحه الکتاب
ثواب قرائت سوره حمد
ثواب من قرا سوره البقره و آل عمران
ثواب قرائت سوره بقره و ال عمران
ثواب من قرا اربع ایات من اول البقره و ایه الکرسى و ایتین بعدها و ثلاث ایاتمن آخرها
ثواب خواندن چهار ایه سوره بقره ، (آیت الکرسى ) و دو ایه پس از آن وسطآیه اخر این سوره
ثواب من قرا آیه الکرسى عند منامه و من قراها دبرکل صلاه
ثواب خواندن (ایت الکرسى ) هنگام خواب و پس از هر نماز
ثواب من قرا سوره النساء فى کل جمعه
ثواب قرائت سوره نساء در هر جمعه
ثواب من قرا سوره المائده
ثواب قرائت سوره مائده
ثواب من قرا سوره الانعام
ثواب قرائت سوره انعام
ثواب من قرا سوره الاعراف .
ثواب قرائت سوره اعراف
ثواب من قرا سوره الانفال و سوره التوبه .
ثواب قرائت سوره انفال و توبه
ثواب من قرا سوره یونس .
ثواب قرائت سوره یونس
ثواب من قرا سوره هود
ثواب قرائت سوره هود.
ثواب قراء سوره یوسف
ثواب قرائت سوره یوسف
ثواب من قرا سوره الرعد
ثواب قرائت سوره رعد
ثواب من قرا سوره ابراهیم و الحجر
ثواب قرائت سوره ابراهیم و حجر
ثواب من قرا سوره النحل
ثواب قرائت سوره نحل
ثواب من قرا سوره بنى اسرائیل
ثواب قرائت سوره بنى اسرائیل
ثواب من قرا سوره الکهف
ثواب قرائت سوره کهف
ثواب قراء سوره مریم
ثواب قرائت سوره مریم
ثواب قراءه سوره طه
ثواب قرائت سوره طه
ثواب قراءه سوره الانبیاء
ثواب قرائت سوره انبیاء
ثواب قراء سوره الحج
ثواب قرائت سوره حج
ثواب قراءه سوره المومنین
ثواب قرائت سوره مؤ منین
ثواب قراءه سوره النور
ثواب قرائت سوره نور
ثواب من قرا سوره الفرقان
ثواب قرائت سوره فرقان .
ثواب من قرا سوره الطواسین الثلاثه
ثواب قرائت سوره نمل ، شعرا و قصص
ثواب من قرا سوره العنکبوت و الروم
ثواب قرائت سوره عنکبوت و روم .
ثواب من قرا سوره لقمان
ثواب قرائت سوره لقمان
ثواب من قرا سوره السجده
ثواب قرائت سوره سجده
ثواب من قرا سوره الاحزاب
ثواب قرائت سوره احزاب .
ثواب قراءه سوره حمد سبا و حمد فاطر
ثواب قرائت سوره سبا و فاطر
ثواب من قرا سوره یس
ثواب خواندن سوره یس
ثواب من قرا سوره الصافات
ثواب قرائت سوره صافات .
ثواب قراءه سوره ص
ثواب قرائت سوره (ص )
ثواب قراءه سوره الزمر
ثواب قرائت سوره زمر
ثواب قراءه سوره حم المومن
ثواب تلاوت سوره غافر
ثواب قراءه سوره حم السجده
ثواب قرائت سوره فصلت .
ثواب من قرا سوره حم عسق
ثواب قرائت سوره شورى
ثواب قراءه سوره الزخرف
ثواب قرائت سوره زخرف
ثواب من قرا سوره الدخان
ثواب قرائت سوره دخان
ثواب قراءه سوره الجاثیه
ثواب قرائت سوره جاثیه .
ثواب قراءه سوره الاحقاف
ثواب قرائت سوره احقاف
ثواب قراءه الحوامیم
ثواب قرائت سوره هایى که با حم آغاز مى شوند.
ثواب قراءه سوره محمد صلى الله علیه و آله
ثواب قرائت سوره محمد صلى الله علیه و آله
ثواب قراءه سوره الفتح
ثواب قرائت سوره فتح
ثواب قراءه سوره الحجرات
ثواب قرائت سوره حجرات
ثواب قراءه سوره ق
ثواب قرائت سوره (ق )
ثواب قراءه سوره الذاریات
ثواب قرائت سوره ذاریات
ثواب قراءه سوره و الطور
ثواب قرائت سوره طور
ثواب قراءه سوره و النجم
ثواب قرائت سوره نجم
ثواب قراءه سوره اقتربت
ثواب قرائت سوره قمر
ثواب قراءه سوره الرحمن
ثواب قرائت سوره الرحمن
ثواب قراءه سوره الواقعه
ثواب قرائت سوره واقعه
ثواب من قرا سوره الحدید و المجادله
ثواب قرائت سوره حدید و مجادله
ثواب قراءه سوره الحشر
ثواب قرائت سوره حشر
ثواب قراءه سوره الممتحنه
ثواب قرائت سوره ممتحنه
ثواب من قرا سوره الصف
ثواب قرائت سوره صف .
ثواب قراءه سوره الجمعه و المنافقین و سبح ربک الاعلى .
ثواب قرائت سوره جمعه ، منافقین و اعلى
ثواب قراءه سوره التغابن
ثواب قرائت سوره تغابن
ثواب قراءه سوره الطلاق و التحریم
ثواب قرائت سوره طلاق و تحریم
ثواب قراءه تبارک
ثواب قرائت سوره ملک
ثواب قراءه سوره ن و القلم .
ثواب قرائت سوره قلم
ثواب قراءه سوره الحاقه .
ثواب قرائت سوره الحاقه
ثواب من قرا سوره سال سائل
ثواب قرائت سوره معارج
ثواب من قرا سوره نوح
ثواب قرائت سوره نوح
ثواب قراءه سوره الجن
ثواب قرائت سوره جن
ثواب اقراءه سوره سوره المزمل فى العشاء الاخره
ثواب قرائت سوره مزمل در نماز عشا
ثواب قراءه سوره المدثر
ثواب قرائت سوره مدثر
ثواب قراءه سوره القیامه
ثواب قرائت سوره قیامت
ثواب قراءه سوره الانسان
ثواب قرائت سوره انسان
ثواب قراءه سوره و المرسلات و عم یتساء لون و النازعات
ثواب قرائت سوره مرسلات . نبا و نازعات
ثواب قراءه سوه عبس و اذا الشمس کورت
ثواب قرائت سوره عبس و تکویر
ثواب قراءه اذاالسماء انفطرت و اذا السماء انشقت
ثواب قرائت سوره انفطار و انشقاق
ثواب قراءه سوره المطففین
ثواب قرائت سوره مطففین
ثواب قراءه سوره البروج
ثواب قرائت سوره بروج
ثواب من قرا سوره الطارق
ثواب قرائت سوره طلاق
ثواب قراءه سوره الاعلى
ثواب قرائت سوره اعلى
ثواب قراءه سوره الغاشیه .
ثواب قرائت سوره غاشیه
ثواب قراءه سوره الفجر
ثواب قرائت سوره فجر
ثواب قراءه سوره البلد
ثواب قرائت سوره بلد
ثواب قراءه سوره و الشمس و ضحیها واللیل و الضحى و الم نشرح
ثواب قرائت سوره شمش ، لیل ، ضحى و شرح
ثواب قراءه سوره و التین
ثواب قرائت سوره تین
ثواب قراءه اقرا باسم ربک
ثواب قرائت سوره علق
ثواب قراءه سوره انا انزلناه
ثواب قرائت سوره قدر
ثواب قراءه سوره لم یکن
ثواب قرائت سوره بینه
ثواب قراءه سوره اذا زلزلت
ثواب قرائت سوره زلزه
ثواب قراءه سوره العادیات
ثواب قرائت سوره عادیات
ثواب قراءه سوره القارعه
ثواب قرائت سوره قارعه
ثواب قراءه الهیکم
ثواب قرائت سوره تکاثر
ثواب قراءه سوره العصر
ثواب قرائت سوره عصر
ثواب قراءه سوره الهمزه
ثواب قرائت سوره همزه
ثواب قراءه سوره الفیل و لایلاف
ثواب قرائت سوره فیل و قریش
ثواب قراءه سوره ارایت
ثواب قرائت سوره ماعون
ثواب قراءه سوره الکوثر
ثواب قرائت سوره کوثر
ثواب قراءه سوره قل یا ایها الکافرون وقل هو الله احد
ثواب قرائت سوره کافرون و توحید
ثواب قراءه سوره النصر
ثواب قرائت سوره نصر
ثواب قراءه سوره تبت
ثواب قرائت سوره مسد
ثواب قراءه سوره قل هو الله احد
ثواب قرائت سوره توحید
ثواب قراءه المعوذتین
ثواب قرائت سوره ناس و فلق
ثواب من اجتنب الکبائر
ثواب اجتناب از گناهان کبیره .
ثواب من اذنب ذنبا ثم رجع و تاب و استحیا من الله عند ذکره
ثواب پشیمانى ، توبه و خجالت از گناه
ثواب من قدم غریما الى السلطان فعلم انه یحلف فترکه تعظیما للهعزوجل
ثواب رها کردن بدهکار بخاطر بزرگداشت خداىعزوجل
ثواب معلم الخیر
ثواب معلم خوبى
ثواب طالب العلم
ثواب جوینده علم
ثواب مجالسه اهل الدین
ثواب همنشینى با اهل ایمان
ثواب من بلغه شى من الثواب فعمل به
ثواب انجام عمل پس از شنیدن ثواب آن
ثواب من تکلم بکلمه حق فاخذ بها
ثواب گفتن سخن حقى که مردم به آن عمل کنند.
ثواب من سنه سنه هدى
ثواب ایجاد رسم خوب
ثواب من عمل بما علم
ثواب عمل به دانسته ها
ثواب ایواء الیتیم و رحمه الضعیف و الشفقه على الوالدین والبر بالمملوک
ثواب پناه دادن به یتیم ، ترحم بر ضعیف ، مهربانى به پدر و مادر و خوبى بهبرده
ثواب من کف نفسه عن اعراض الناس و من کف غضبه
ثواب حفظ آبروى مردم و بازداشتن خشم
ثواب الامام العادل و التاجر الصدوق و اشیخ الذى یفنى عمره فى طاعه الله
ثواب پیشواى عادل ، تاجر راستگو و پیرى که عمر خود را در طاعت خدا سپرى کردهباشد.
ثواب الحسنه المحدثه للذنب القدیم .
ثواب حسنه جدید در رابطه با گناه قدیم
ثواب من حفظ اربعین حدیثا
ثواب حفظ چهل حدیث
ثواب من ترک الذنوب .
ثواب ترک گناهان
ثواب ادخال السرور على المومن
ثواب خوشحال نمودن مؤ من
ثواب الورع و الزهد و الاقبال الى اللهعزوجل فى الصلاه .
ثواب ورع ، زهد و توجه به خداوند عزوجل در نماز.
ثواب من نفس عن مؤ من کربه و من یسر علیه و هو معسر و ثواب من ستر علیه عورتهو ثواب من اعانه .
ثواب گشودن گرفتارى مؤ من ، آسان گرفتن بر او درحال تنگدستى ، پوشانیدن عیب او و یارى او
ثواب من اطعم مومنا و من سقاه و من کساه
ثواب آب و غذا دادن به مؤ من و پوشانیدن او
ثواب من اطعم اخاه فى الله عزوجل
ثواب غذا دادن به برادر مؤ من در راه خداىعزوجل
ثواب من اطعم ثلاثه نفر من المومنین
ثواب غذا دادن به سه مؤ من
ثواب من اطعم مسلما حتى یشبعه
ثواب غذا دادن به مؤ من و سیر نمودن او
ثواب من اشبع اربعه من المسلمین .
ثواب سیر نمودن چهار مسلمان
ثواب من اشبع جوعه مؤ من
ثواب سیراب نمودن مؤ من گرسنه .
ثواب من اعتق مسلما
ثواب آزاد کردن بنده مسلمان
ثواب من اعتق نسمه صالحه لوجه الله .
ثواب آزاد کردن بنده صالح بخاطر خدا
ثواب من اعتق مومنا
ثواب آزاد کردن بنده مؤ من
ثواب من اقرض المومن
ثواب قرض دادن به مؤ من
ثواب الصدقه
ثواب صدقه
ثواب صدقه السر
ثواب صدقه پنهانى
ثواب صدقه العلانیه
ثواب صدقه آشکار
ثواب صدقه اللیل .
ثواب صدقه شب .
ثواب صدقه النهار
ثواب صدقه روز
دعاء السائل لمن اعطاه .
ثواب دعاى سائل براى صدقه دهنده .
ثواب انظار المعسر
ثواب مهلت دادن به تنگدست .
ثواب من جعل مومنا فى حل من دین علیه
ثواب حلال کردن بدهکار مؤ من
ثواب من رد عن عرض اخیه المسلم .
ثواب حفظ آبروى برادر مسلمان
ثواب من قضى لاخیه حاجه و ثواب من نفس عنه کربه و ثواب من اعانه على ظالم لهو ثواب من سعى له فى حاجه و ثواب من سقاه من ظما و ثواب من اطعمه من جوع و ثواب منکساه من عرى و ثواب من حمله من رحله و ثواب من کفاه و ثواب من کفنه عند موته و ثواب منزوجه و ثواب من عاده من مرضه
ثواب بر آوردن حاجت برادر مؤ من و کوشش براى ان ، بر طرف کردن گرفتارىاو، یارى او، برطرف کردن تشنگى و گرسنگى او، پوشانیدن او، سوار بر مر کبنمودن او، بى نیاز گردانیدن او، کفن کردن او پس از مرگ دادن همسر به او و عیادت اوهنگام بیمارى .
ثواب زیاره الاخوان و مصافحتهم و معانقتهم
ثواب دیدار با برادران و دست دادن و معانقه با آنان
ثواب معاونه الاخ المومن و نصرته
ثواب کمک و یارى رساندن به برادر مؤ من
ثواب الاصلاح بین الاثنین
ثواب آشتى دادن دو نفر
ثواب من اغاث اخاه المسلم
ثواب به فریاد مسلمان رسیدن
ثواب من اکم اخاه المسلم بکله .
ثواب خوبى کردن با سخنى به برادر مسلمان با گفتن سخنى .
ثواب من اغاث اخاه اللهفان عند جهده و اعانه على نجاح حاجته
ثواب به فریاد برادر مسلمان رسیدن در سختیها و یارى او در حاجتش
ثواب من نفس عن مؤ من کربه
ثواب بر طرف کردن گرفتارى مؤ من
ثواب من سر مومنا
ثواب خوشحال کردن مؤ من
ثواب من ادخل على اهل بیت مؤ من سرورا
ثواب خوشحال کردن یک خانواده مؤ من
ثواب ادخال السرور على الاخ المومن
ثواب خوشحال کردن برادر مؤ من
ثواب من تصدق على مؤ من بقدر شبعه
ثواب صدقه دادن به مؤ من باندازه سیر شدن او
ثواب من لقم مومنا لقمه حلاوه
ثواب شیرینى دادن به مؤ من
ثواب من شرب من سور اخیه المومن
ثواب آشامیدن نیم خورده مؤ من
ثواب من لا طف اخاه فى الله بشى
ثواب لطف و محبت کردن به برادر مؤ من
ثواب من استفاد اخا فى الله عزوجل
ثواب انتخاب برادر بخاطر خدا
ثواب من لقى اخاه بما یسره لیسره .
ثواب دیدار با برادر مؤ من براى خوشحال کردن او
ثواب من دهن مسلما
ثواب عطر زدن به سر و روى مسلمان
ثواب المتحابین فى الله عزوجل
ثواب دوست داشتن یکدیگر براى خدا
ثواب من سلک و ادیا فذکر الله
ثواب تمجید خدا در دره
ثواب من قرا عند منامه ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا الایه .
ثواب خواندن آیه (ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا) هنگام خواب
ثواب هذا الدعا عند اذان الصبح و عند اذان المغرب .
ثواب این دعا به هنگام اذان صبح و مغرب .
ثواب من سال الله و هو یعلم ان الله یضرو ینفع
ثواب خواستن از خدا و دانستن این که خداوند ضرر رسان و سود بخش است .
ثواب من قال هذا القول حین یاخذ مضجعه
ثواب گفتن این ذکر هنگام خواب
ثواب دعاء المسلم لاخیه بظهر الغیب .
ثواب دعاى پنهان مسلمان براى برادر مسلمانش .
ثواب الصلاه و السلام على النبى صلى الله علیه و آله و ثواب حبه .
ثواب صلوات فرستادن و سلام کردن بر پیامبر صلى الله علیه و آله و دوستى او
ثواب من صلى على النبى صلى الله علیه و آله صلاه واحده .
ثواب یک بار بر پیامبر صلى الله علیه و آله صلوات فرستادن
ثواب من سال الله بحق محمد صلى الله علیه و آله واهل بیته .
ثواب درخواست از خدا بحق حضرت محمد صلى الله علیه و آله واهل بیت علیهم السلام
ثواب الصلاه على النبى صلى الله علیه و آله
ثواب صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله
ثواب من صلى على محمد و آله مائه مره بعد الفجر.
ثواب صد بار صلوات بر محمد و آل او پس از صبح .
ثواب من صلى على محمد و اهل بیته .
ثواب صلوات بر حضرت محمد صلى الله علیه و آله واهل بیت او علیهم السلام .
ثواب من صلى على النبى صلى الله علیه و آله یوم الجمعه مائه صلاه .
ثواب صد بار صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله در روز جمعه
ثواب من قال فى دبر صلاه الصبح و صلاه المغربقبل ان یثنى رجلیه او یکلم احدا (ان الله و ملائکه یصلون على النبى یا ایها الذین آمنواصلوا علیه و سلموا تسلیما اللهم صل على محمد النبى و ذریته )
ثواب گفتن (ان الله و...) پس از نماز صبح و مغرب .
ثواب من جعل ثلث صلاته او نصف صلاته اوکل صلاته للنبى (ص )
ثواب اختصاص ثلث ، نصف یا همه دعا به پیامبر صلى الله علیه و آله
ثواب من صلى على النبى صلى الله علیه و آله و اتبع بالصلاه علىاهل بیته علیهم السلام .
ثواب صلوات بر اهل بیت پس از صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله
ثواب من صلى على النبى و آله و الاوصیاء المرضیین یوم الجمعه بعد الصلاه
ثواب صلوات بر پیامبر و اوصیاى او پس از نماز در روز جمعه
ثواب من قال فى یوم مائه مره رب صل على محمد واهل بیته .
ثواب صد بار گفتن (رب صل على محمد واهل بیته ) در یک روز
ثواب من رفع صوته بالصلاه على النبى صلى الله علیه و آله
ثواب صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله با صداى بلند.
ثواب من قال بعد الصبح عشر مرات سبحان الله العظیم و بحمده و لاحول و لا قوه الا بالله العلى العظیم و ثواب منقال فى دبر کل صلاه اللهم اهدنى من عندک و افض عى من فضلک و انشر على من رحمتک وانزل على من برکاتک .
ثواب ده بار گفتن (سبحان الله العظیم .) پس از نماز صبح و گفتن (اللهم اهدنىمن عندک ...) پس از هر نماز.
ثواب من ملک نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتهى و اذا غضب
ثواب مالک نفس بودن هنگام علاقه ، ترس ،میل و غضب
ثواب من نصر الامر بالمعروف و النهى عن المنکر
ثواب یارى امر به معروف و نهى از منکر
ثواب من قرى ء علیه آخر الزمر فبکى او تباکى
ثواب گریستن یا خود را در شبیه گریه کنندگان در آوردن هنگام شنیدن آخر سورهزمر
ثواب الاجتماع فى الدعاء
ثواب اجتماع براى دعا
ثواب الدعاء سرا
ثواب دعاى پنهانى
ثواب الدعاء فى السحر
ثواب دعا در سحر
ثواب الدعاء للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات
ثواب دعا براى مردان و زنان مؤ من
ثواب من قال لا حول و لا قوه الا بالله .
ثواب گفتن (لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم . )
ثواب من قال فى کل یوم لا حول و لا قوه الا بالله .
ثواب گفتن (لا حول و لا قوه الا بالله .) در هر روز
ثواب من قال اذا خرج من بیته بسم الله و لاحول و لا قوه الا الله .
ثواب گفتن (بسم الله و لا حول و لا قوه الا بالله ) به هنگام بیرون آمدن از خانه.
ثواب من کبر عند المساء مائة تکبیرة
ثواب صد بار تکبیر در شب
ثواب تسبیح فاطهمه الزهراء علیهاالسلام .
ثواب تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام .
ثواب السکوت
ثواب سکوت
ثواب الاستغفار.
ثواب استغفار
ثواب من استغفر فى کل یوم من شعبان سبعین مره
ثواب هفتاد بار استغفار در هر روز از شعبان .
ثواب من استغفر سبعین مره بعد صلاه الفجر
ثواب هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح
ثواب من کان عصمه امره شهاده ان لا اله الا الله و ان محمدارسول الله و من قال عند المصیبه انا لله و انا الیه راجعون و من اذا اصاب خیراقال الحمدلله و من اذا اصاب خطیئه قال استغفرالله .
ثواب این که نگهدار امر انسان شهادت به یگانگى خداوند و رسالت محمد،رسول خدا باشد، هنگام مصیبت بگوید (انا لله و انا لیه راجعون )، هنگام رسیدن خیربگوید (الحمدالله ) و هنگام ارتکاب گناه بگوید (استغفرالله )
اسرع الخیر ثوابا
کارهایى که ثواب ان زودتر مى رسد.
ثواب من قال حین یمسى و یصبح ثلاث مرات فسبحان الله حین تمسون و حینتصبحون
ثواب سه بار گفتن (فسبحان الله حین تمسون و حین تصبحون ) در آغاز شب وصبح
ثواب الزهد فى الدنیا.
ثواب زهد در دنیا
ثواب من عمل فى اول النهار و آخره و فىاللیل و آخره خیرا
ثواب انجام کار خوب در اول و آخر روز و شب
ثواب البکاء من خشیه الله عزوجل
ثواب گریستن از عظمت خداى عزوجل
ثواب من آثر رضى الله عنه عزوجل على هواه
ثواب مقدم داشتن رضایت خداى عزوجل برمیل خود
ثواب من اصبح و امسى والاخره اکبر همه
ثواب این که در روز و شب بزرگترین هدف انسان آخرت باشد.
ثواب الاحسان
ثواب نیکوکارى
ثواب الحب و البغض فى الله عزوجل و الاعطاء و المنع فى اللهعزوجل
ثواب دوستى و دشمنى و عطا کردن و محروم نمودن در راه خداىعزوجل
ثواب المومن یقارف الذنوب ثم یندم و یستغفر الله عزوجل
ثواب پشیمانى مؤ من از گناه و آمرزش خواستن
ثواب المومن یموت فى غربه من الارض
ثواب مرگ مؤ من در دیار غربت
ثواب الکافر یصطنع المعروف الى المومن
ثواب خوبى کردن کافر به مؤ من
ثواب من اوصل الى اخیه المومن معروفا.
ثواب خوبى کردن به برادر مؤ من
ثواب من کان فى منزله عنز حلوب .
ثواب نگهدارى بز شیرده در منزل
ثواب الصلاه و الزکاه و البر و الصبر
ثواب نماز، زکات نیکوکارى و صبر
ثواب من احب آل محمد علیهم السلام و ابغض عدوهم فى الله تعالى
ثواب دوست داشتن آل محمد علیهم السلام و دشمن داشتن دشمنان آنان بخاطرخدا
ثواب من استغفرالله فى و تره سبعین مره و هو قائم و اظب على ذلک سنه .
ثواب هفتاد بار استغفرالله در نماز وتر درحال ایستاده بمدت یک سال
ثواب التسلیم على الاخ المومن فى اللهعزوجل
ثواب سلام کردن به برادر مومن بخاطر خداىعزوجل
ثواب العبد المومن اذا تاب توبه نصوحا
ثواب توبه نصوح مومن
ثواب الهین القریب اللین السهل
ثواب کم توقع خوش اخلاق نرم آسان گیر
ثواب المتقربین الى الله عزوجل بالبکاء من خشیه الله و ثواب المتعبدین بالورععن محارم الله و ثواب المتزینین لله الزهد فى الدنیا
ثواب تقرب به خداوند با گریستن از عظمت او، عبادت خداوند با پرهیز از حرامهاىاو و آرایش براى خداوند با زهد در دنیا
ثواب اصطناع المعروف الى المومن
ثواب خوبى نمودن به مومن
ثواب حسن الظن بالله تعالى عزوجل
ثواب خوش گمانى به خداى متعال
ثواب من ناصح الله عزوجل فى نفسه
ثواب اخلاص ورزیدن به خداى عزوجل
ثواب التختم بالعقیق
ثواب پوشیدن انگشتر عقیق
ثواب التختم بالفیروزج
ثواب پوشیدن انگشتر فیروزه
ثواب التختم بالجزع الیمانى .
ثواب پوشیدن انگشتر جزع یمانى
ثواب التختم بالمزد
ثواب پوشیدن انگشتر زمرد
ثواب التختم بالیواقیت
ثواب پوشیدن انگشتر یاقوت
ثواب التختم بالبلور
ثواب پوشیدن انگشتر بلور
ثواب التواضع
ثواب تواضع
ثواب البکاء من خشیه الله و الغض عن محارم الله و السهر فىسبیل الله عزوجل
ثواب گریه از عظمت خداوند، چشم پوشى از حرامهاى او و شب زنده دارى در راهخداى عزوجل
ثواب من ترک شهوه حاضره لمو عود لم یره
ثواب ترک کامیابى آماده براى رسیدن به ثواب موعود
ثواب التحابب فى الله عزوجل و عماره المساجد و الاستغفار بالاسحار.
ثواب دوست داشتن یکدیگر در راه خداى عزوجل ، عمران مساجد و استغفار سحر
ثواب من کان نظره عبره و سکوته فکره و کلامه ذکرا و بکى على خطیئته و امنالناس شره .
ثواب نگاه همراه با پند، سکوت همراه با اندیشه ، سخن همراه با ذکر، گریستنبر گناه او ایمنى مردم از شر انسان
ثواب الصمت و المشى الى بیت الله عزوجل
ثواب خاموشى و پیاده رفتن به خانه ى خداىعزوجل
ثواب من رقع جیبه و خصف نعله و حمل سلعته
ثواب وصله زدن کفش ویقه و حمل کالاى خود
ثواب الصدق
ثواب راستگویى
ثواب المستتر بالحسنه و السیئه
ثواب پنهانى انجام دادن کار خوب و گناه
ثواب من اذنب ذنبا فعلم ان الله یعذبه و ان الله یعفو عنه
ثواب کسى که گناهى مرتکب شود و بداند خداوند مى تواند او را عذاب کند و مىتواند او را ببخشد.
ثواب التوبه
ثواب توبه
ثواب من کبت على خاتمه ما شاء الله لا قوه الا بالله استغفر الله
ثواب نوشتن ( ماشاء الله . لا قوه الا بالله . استغفر الله .) روى انگشتر
ثواب من یرى الفاکه او غیرها فیشتهیها و لا یقدر علیها.
ثواب دیدن میوه یا چیزى دیگر، میل پیدا کردن به آن و نداشتن قدرت خرید آن
ثواب طلب الحلال
ثواب کسب حلال
ثواب طلب الدنیا استعفافا عن الناس
ثواب در پى دنیا رفتن رخاطر بى نیازى از مردم
ثواب حسن الخلق
ثواب خوش اخلاقى
ثواب من کانت آلاخره همه و من اصلح سریرته و من اصلح فیما بینه و بین اللهعزوجل
ثواب هدف بودن اخرت اصلاح باطن و اصلاح بین خود و خداىعزوجل
ثواب من مقت نفسه دون مقت الناس
ثواب دشمنى با نفس نه با مردم
ثواب من انعم الله علیه بنعمه فحمده علیها
ثواب حمد خداوند براى نعمتى که عطا فرموده است .
ثواب الطاعم الشاکر و المعافى الشاکر
ثواب خورنده سپاسگذار و غیر مبتلاى شکرگزار
ثواب المعروف
ثواب خوبى کردن
ثواب الرغبه فیما عندالله عزوجل
ثواب میل به آنچه نزد خداى عزوجل است
ثواب حفظ اللسان
ثواب حفظ زبان
ثواب کتمان الفقر
ثواب پنهان کردن فقر
ثواب الفقراء و اصطناع المعروف الیهم
ثواب فقرا و خوبى کردن به آنان
ثواب من کف عن المساله
ثواب چیز نخواستن از مردم
ثواب التصافح
ثواب دست دادن
ثواب من ذکر اسم الله على طعامه
ثواب بردن نام خدا هنگام غذا خوردن
ثواب من اشبع جائعا
ثواب سیر کردن گرسنه
ثواب التلذذ بالماء
ثواب لذت بردن از آب
ثواب الصدقه یوم الجمعه .
ثواب صدقه دادن در روز جمعه
ثواب اعانه اللهفان
ثواب یارى اندوهگین
ثواب محبه الاخوان
ثواب محبت برادران
ثواب من تمنى شیئا و هو لله رضى
ثواب ارزوى چیزى که خداوند به آن راضى است
ثواب زیاره المسلم
ثواب دیدار با مسلمان
ثواب من بنى مسکنا فذبح کبشا سمینا و اطعم لحمه المساکین
ثواب ذبح قوچ چاق و دادن گوشت آن به فقرا پس از ساخت خانه
ثواب المعاونه على البر
ثواب کمک کردن به یکدیگر در کارهاى خوب
ثواب القصد فى النفقه
ثواب میانه روى در مخارج
ثواب من خرج فى سفر و معه عصا لوز مر و تلاهذه الایه
ثواب رفتن به مسافرت با عصاى بادام تلخ و خواندن این آیه
ثواب من خرج من بیته معتما
ثواب خارج شدن از منزل با عمامه
ثواب من ذکر عنده اهل بیت النبى علهیم السلام فخرج من عینه دمعه
ثواب اشک ریختن براى اهل بیت علیهم السلام هنگام ذکر آنان
ثواب حب اهل البیت علیهم السلام
ثواب دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام .
ثواب من قضى لمسلم حاجه
ثواب بر آوردن یک حاجت مسلمان
ثواب مصافه المومن اخاه
ثواب دست دادن مسلمان با برادر مسلمانش
ثواب من انعم الله علیه بنعمه فعرفها بقلبه و جهر بحمدالله علیها
ثواب درک نعمت و حمد نمودن خداوند بخاطر آن
ثواب من بلغ اربعین سنه الى تسعین سنه .
ثواب رسیدن به سن چهل تا نود سالگى
ثواب من عرف فضل شیخ کبیر فوقره
ثواب دانستن برترى پیرمرد سالمند و احترام گذاشته به او
ثواب الجهاد فى سبیل الله مع امام عادل
ثواب جهاد در راه خدا همراه با امام عادل
ثواب ارتباط الخیل
ثواب نگهدارى اسب
ثواب التسمیهه عند الرکوب
ثواب بردن نام خدا به هنگام سوارى
باب نادر فى الدابه
حدیثى درباره چهارپا
ثواب الحمى
ثواب تب
ثواب حمى لیله
ثواب تب یک شب
ثواب من اشتکى لیله فقبلها بقبولها و ادى الى الله شکرها
ثواب پذیرفتن مرض یک شب ، آن گونه که باید و بجا آوردن شکر آن
ثواب المرض
ثواب بیمارى
ثواب صداع لیله
ثواب سردرد یک شب
ثواب المریض
ثواب بیمار
ثواب مرض الصبى
ثواب بیمارى کودک
ثواب عیاده المریض و غسل الموتى و تشییع الجنازه و تعزیه الثکلى .
ثواب عیادت مریض ، غسل مردگان ، تشییع جنازه و تسلیت به زن پسر مرده
ثواب من مات ما بین زوال الشمس من یوم الخمیس الىزوال الشمس من یوم الجمعه
ثواب از دنیا رفتن بین ظهر پنج شنبه تا ظهر جمعه
ثواب توجیه المیت الى القبله
ثواب گردانیدن روى مومن به قبله
ثواب تلقین المیت
ثواب تلقین میت
ثواب من غسل مومنا میتا
ثواب غسل دادن میت مومن
ثواب من قدم اولادا یحتسبهم عندالله عزوجل
ثواب از دست دادن چند فرزند و امیداورى به پاداش خداوند درمقابل آن
ثواب تربیع الجنازه
ثواب بر دوش گرفتن چهار گوشه جنازه
ثواب اجاده الاکفان
ثواب انتخاب کفن خوب و درست کفن کردن
ثواب ضغطه القبر للمومن
ثواب فشار قبر براى مومن
ثواب من لقى الله مکفوفا محتسبا موالیالال محمد علیهم السلام
ثواب امیداور بودن به پاداش خداوند درمقابل نابینایى و دوستدار آل محمد علیهم السلام بودن و با اینحال خداوند را ملاقات کردن .
ثواب التسرجاع المصیبه
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) به هنگام مصیبت
ثواب الصبر
ثواب صبر
ثواب التعزیه
ثواب تسلیت
ثواب زیاره قبر المومن
ثواب زیارت قبر مومن
ثواب من مسح یده على راس یتیم .
ثواب دست کشیدن بر سر یتیم
ثواب من اسکت یتیما عند بکائه
ثواب ساکت کردن گریه یتیم
ثواب المومن بعد موته و ثواب ادخال السرور على المومن
ثواب مومن پس از مرگ و خوشحال نمودن او
ثواب محبه الولد
ثواب دوست داشتن فرزند
ثواب من دخل السوق فاشترى تحفه فحملها الى عیاله و ثواب من فرح ابنته و مناقر بعین ابن
ثواب بردن تحفه براى خانواده و خوشحال کردن دختر یا پسر
ثواب اب البنات
ثواب پدر دختران
عقاب الاعمال
عقاب من اتى الله من غیر بابه
مجازات عبادت به روشى که خداوند دستور نداده است
عقاب المتهاون باءمرالله سبحانه
مجازات سکب شمردن امر خداى متعال
عقاب من ابغض اهل بیت النبى صلى الله علیه و آله
مجازات دشمنى با اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله
عقاب من جهل حق اهل البیت علیهم السلام
مجازات نداستن حق اهل بیت علیهم السلام .
عقاب من مات لا یعرف امامه
مجازات مرگ در حال نشناختن امام
عقاب من اطاع اماما جائرالیس من الله عزوجل
مجازات اطاعت از پیشواى ظالمى که از جانب خداوندعزوجل نیست
عقاب من ام قوما و فیهم من هو اعلم منه و افقه
مجازات به عهده گرفتن رهبرى جامعه اى که در آن جامعه عالمتر و فقیهتر از اوباشد
عقاب من صلى و ترک الصلاه على النبى صلى الله علیه و آله و من ذکر عنده النبىصلى الله علیه و آله و لم یصل علیه
مجازات صلوات نفرستادن بر پیامبر صلى الله علیه و آله در نماز و هنگامى که ناماو را مى برند.
عقاب الناصب و الجاحد لامیر المومنین علیه السلام و الشاک فیه و المنکر له
مجازات دشمن و منکر ولایت و جانشینى امیر المومنین علیه السلام و شک کننده در این مطلب .
عقاب القدریه
مجازات قدریه
عقاب من ادعى الامامه و لیس بامام .
مجازات مدعى امامت در صورتى که امام نباشد
عقاب ابن آدم الذى قتل اخاه و نمرود الذى حاج ابراهیم علیه السلام فى ربه و رجلینمن بنى اسرائل هودا قومهما و نصراهما و فرعون الذىقال : انا ربکم الاعلى و رجلین من هذه الامه .
مجازات قابیل ، نمرود، دو نفل از بنى اسرائیل که قوم خود را یهودى و مسیحىکردند، فرعون و دو نفر از این امت
عقاب من قتل الحسین بن على علیهماالسلام
مجازات قاتل امام حسین علیه السلام
عقاب البغى و قطیعه الرحم و الیمین الکاذبه والزنا
مجازات ظلم ، قطع رحم ، قسم دروغ و زنا
عقاب المکر و الخدیعه
مجازات نیرنگ و فریب
عقاب سفک الدماء و ادمان الخمر و المشى بالنمیمه
مجازات خونریزى ، شرابخوارى و سخن چینى
باب ان الدنیا دار عقوبه
دنیا، سراى کیفر
عقاب من تعصب
مجازات تعصب
عقاب المتکبرین
مجازات متکبران
عقاب من ترک التادیب على المعصیه
مجازات ادب نکردن گناهکار
عقاب من صور صوره و من کذب فى منامه و من استعمع لى قوم و هم له کارهون
مجازات تصویر کشیدن ، گفتن خواب دروغ و گوش دادن به سخن کسى که نمىخواهد به سخنش گوش دهند.
عقاب من اذنب و هو ضحاک
مجازات خندیدن در حال گناه
عقاب من عمل لغیر الله عزوجل
مجازات عمل براى غیر خداوند عزوجل
عقاب من اطاع امراته
مجازات گوش دادن به حرف زن
عقاب من صلى بغیر وضوء و مر على ضعیف فلم ینصره
مجازات بدون وضو نماز خواندن و یارى نکردن ضعیف
عقاب من قرب الى الاصنام قربانا.
مجازات قربانى براى بتها
عقاب الشاهد بالزور و الکاتم للشهاده
مجازات شهادت دروغ و کتمان شهادت
عقاب من یحلف بالله کاذبا
مجازات سوگند دروغ به خدا یاد کردن
عقاب من تهاون بالبول .
مجازات احتراز نکردن از بول
عقاب من استخف بصلاته
مجازات اهمیت ندادن به نماز
عقاب من ترک غسل الجنابه
مجازات غسل جنابت نکردن
عقاب من خفف سجوده
مجازات کوتاه کردن سجده
عقاب من التفت فى صلاته ثلاث مرات
مجازات سه بار رو گردانیدن در نماز
عقاب من صلى الصلاه لغیر وقتها
مجازات خواندن نماز در غیر وقت آن
عقاب من قرا خلف امام یاتم به
مجازات حمد و سوره خواندن در حال اقتدا به امام جماعت
عقاب من ترک اقامه الصف خلف الامام .
مجازات درست به صف نایستادن پشت سر امام جماعت
عقاب من ترک صلاه فریضه او تهاون بها متعمدا
مجازات ترک نماز واجب یا بى اهمیتى به آن
عقاب من اخر صلاه العصر
مجازات تاخیر انداختن نماز عصر
عقاب من نام عن العشاء الى نصف اللیل .
مجازات نخواندن نماز عشا تا نیمه شب
عقاب من ترک الجماعه و الجمعه
مجازات ترک نماز جماعت و جمعه
عقاب من اتى الکبائر
مجازات گناهان کبیره
عقاب اکلمال الیتیم
مجازات خوردن مال یتیم
عقاب مانع الزکاه
مجازات زکات ندادن
عقاب من ترک الزکاه و قد وجبت له
مجازات زکات نگرفتن مستحق
عقاب من افطر یوما من شهر رمضان
مجازات خوردن یک روز از روزه ماه رمضان
عقاب من ترک الحج
مجازات ترک حج واجب
عقاب
نقش زبان در ثواب و مجازات
عقاب من مضت له ثلاثه ایام لم یقرا فیهاقل هو الله احد
مجازات یک بار ( قل هو الله احد) نخواندن در سه روز
عقاب من مصت له جمعه لم یقرا فیها قل هو الله احد
مجازات ( قل هو الله احد) نخواندن در روز جمعه
عقاب من اصابه مرض او شده فم یقرا فیهاقل هو الله احد
مجازات نخواندن (قل هو الله احد) در بیمارى و گرفتارى
عقاب من صلى خمس صلوات و لم یقرا فیهاقل هو الله احد
مجازات نخواند:(قل هو الله احد) در پنج نماز
عقاب من نسى سوره من القرآن
مجازات فراموش کردن سوره اى از قرآن
عقاب من اذل مومنا
مجازات ذلیل کردن مومن
عقاب من خذل مومنا
مجازات یارى نکردن مومن
عقاب من طعن على المومنین او رد علیهم قولهم
مجازات بدنام کردن مومنین ورد سخن آنها
عقاب من طعن فى عین مومن
مجازات عیب جویى از مومن و بردن آبروى او
عقاب من حجب المومن
مجازات پوشانیدن خود از مومن
عقاب من ربح على المومن
مجازات سود گرفتن از مومن
عقاب من کان الرهن عنده اوثق من اخیه
عقاب من منع مومنا شیئا من عنده او من عند غیره
مجازات معتبرتر دانستن (گرو) از برادر مسلمان
عقاب من منع مومنا شیئا من عنده او من عند غیره
مجازات محروم کردن مومن
عقاب من حبس حق المومن
مجازات حبس کردن حق مومن
عقاب من به مومنا او مومنه بما لیس فیهما
مجازات تهمت زدن به مومن
عقاب من روى على مومن روایه یرید بها شینه .
مجازات نقل کردن مطلبى درباره مومن بقصد رسوا کردن او
عقاب من منع مومنا سکنى داره
مجازات ممانعت از سکونت مومنى در خانه اش
عقاب من تتبع عثره المومن
مجازات عیبجویى از مومن
عقاب المجترى على الله عزوجل
مجازات جرات پیدا کردن بر خدا
عقاب من ینوى الذنب
مجازات قصد گناه
عقاب السیئه .
مجازات گناه
عقابل من عمل عملا یطلب به وجه الله فادخل فیه رضى الناس
مجازات انجام عمل بقصد رضایت خداوند و مردم
عقاب قطیعه الرحم و اختلاف القلوب .
مجازات قطع رحم و پراکندگى دلها
عقاب الخیانه و السرقه و شرب الخمر و الزنا
مجازات خیانت ، سرقت ، شراب خوردن و زنا
عقاب من ترک فریضه من فرائض الله او ارتکب کبیره من الکبائر
مجازات ترک واجب یا ارتکاب گناه کبیره
عقاب الذین یریدون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا
مجازات دوستداران رواج گناه در میان مومنین
عقاب من مات و فى عنقه اموال الناس و عقاب من لا یبالى این اصابالبول من جسده و عقاب من یحاکى و یغتاب و یمشى بالنمیمه .
مجازات با بدهکارى به مردم مردن ، بى اهمیتى به نجس شدنبول از بول ، نقل کلام بد، غیبت و سخن چینى
عقاب من تعرض لسلطان جائر
مجازات کسى که متعرض سلطان ستمکارى شود.
عقاب من اتاه اخوه فى حاجه فلم یقضها له
مجازات انجام ندادن کار مسلمان
عقاب من مشى فى حاجه اخیه المومن و لم یناصحه
مجازات به کار نگرفتن تمام توان در انجام کار برادر مومن
عقاب من استعان به مومن فلم یعنه .
مجازات یارى نکردن مومن بهنگام درخواست او
عقاب من اکتسى و مومن عارى
مجازات پوشیدن با برهنگى مومنى
عقاب من شبع و بحضرته مومن جائع
مجازات سیر شدن در کنار مومن گرسنه
عقاب من حقر مومنا و استخفف به و اذله
مجازات فقیر مومن ، توهین به او، ذلیل کردن او
عقاب من اغتیب عنده المومن فلم ینصره .
مجازات یارى نکردن مومن بهنگام غیبت از او
عقاب العجب
مجازات از خود راضى بودن
عقاب من تصام عن سائله و تبختر فى مشیه
مجازات به کرى زدن خود در مقابلسائل و راه رفتن متکبرانه
عقاب التباغض و التخاون
مجازات دشمنى و خیانت نسبت به یکدیگر
عقاب المعاصى
مجازات گناهان
عقاب العلماء الفجره و القراء الفسفه و الجبابره الظلمه و الوزراء الخونه والعرفاء الکذبه و الناکثین
مجازات علماى فاسد، قاریان فاسق ، گردنکشان ستمگر، وزیران خیانتکار، دانایاندروغگو و پیمان شکنان
عقاب حب الدنیا و عباده الطاغوت
مجازات دوستى دنیا و عبادت طاغوت
عقاب المرائى
مجازات ریاکار
عقاب من صنع شیئا للمفاخره
مجازات چیزى ساختن براى رقابت در تفاخر
عقاب من ترک الامر بالمعروف و النهى عن المنکر
مجازات ترک امر به معروف و نهى از منکر
باب
مجازات به خشم در آوردن خداوند
عقاب من امن رجلا على دمه ثم قتله
مجازات در امان داشتن مرد از کشتن و آنگاه کشتن او
عقاب من اغتاب غازیا فى طاعه الله او اذاه او خلفه فى اهله بسوء
مجازات غیبت از جنگجوى در راه خدا، اذیت او یا بدرفتارى با خانواده اش
عقاب من روع مومنا بسلطان لیصیب منه مکروها
مجازات ترسانیدن مومن از سلطان
عقاب من اذى المومنین و نصب لهم و عاندهم
مجازات اذیت مومنین و دشمنى و ستیزه با آنها
عقاب من ابتدع دینا
مجازات بوجود آوردن دین
باب
مجازات نافرمانى خداوند و ثواب فرمانبردارى از او
عقاب الشک و المعصیه
مجازات شک و گناه
عقاب المراه تتطیب لغیر زوجها و تخرج من بیته بغیر اذنه
مجازات عطر زدن زن براى غیر شوهر و خروج او از خانه بدون اجازه شوهرش
عقاب من سمع و اعیه اهل البیت علیهم السلام و راى سوادهم فلم یجبهم .
مجازات شنیدن فریاد اهل بیت ، دیدن آنان و به کمک آنان نشتافتن .
عقاب من ولى عشره فلم یعدل بینهم
مجازات بعهده گرفتن سرپرستى ده نفر و با عدالت با آنان رفتار نکردن
عقاب من ولى شیئا من امور المسلمین فضیعهم
مجازات به عهده گرفتن کارى از کارهاى مسلمانان و تباه کردن آنان
عقاب الظلمه و اعوانهم .
مجازات ظالمین و یاران آنان
عقاب من اقتب من سلطان جائر
مجازات نزدیک شدن به سلطان ستمگر
عقاب من سود اسمه فى دیوان الجبارین .
مجازات ثبت نام در دفتر ستمگران
عقاب وال یحتجب من حوائج الناس
مجازات حاکمى که کارهاى مردم را انجام ندهد.
عقاب من اقر بالمنکر
مجازات سکوت در برابر منکر
عقاب الزانى و الزانیه
مجازات مرد و زن زناکار
عقاب النظر الى النساء
مجازات نگاه کردن به زنان
عقاب اللوطى و الذى یمکن من نفسه و اللواتى مع اللواتى
مجازات لواط کننده و لواط شونده و زنانى که با یکدیگرعمل جنسى انجام مى دهند.
عقاب الکذب على الله عزوجل و على رسوله و على الائمه علیهم السلام
مجازات دروغ بستن بر خداوند عزوجل ، پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهمالسلام .
عقاب من کان ذا وجهین و ذا لسانین
مجازات دو رویى و دو زبانى
عقاب من یلعن غیر مستحق اللعنه
مجازات لعنت کردن غیر مستحق لعنت
عقاب من شهد على مومن بکفر
مجازات شهادت دادن به کفر مومن
عقاب من مکر او خدع
مجازات نیرنگ و فریب
عقاب من ظلم
مجازات ظلم .
عقاب الجبارین .
مجازات گردنکشان
عقاب من مشى على الارض اختیالا
مجازات با تکبر و تبختر راه رفتن
عقاب البغى
مجازات ستم
عقاب من سال الناس و عنده قوت ثلاثه ایام
مجازات گدایى کردن با وجود داشتن غذاى سه روز
عقاب من سال الناس من غیر حاجه
مجازات گدایى بدون نیاز
عقاب من قتل نفسه متعمدا
مجازات خودکشى
عقاب من اعان على قتل مومن بشطر کلمه
مجازات شرکت در قتل مومن با نیم سخنى
عقاب من قتل نفسا متعمدا
مجازات آدم کشى عمدى
عقاب من شرک فى دم امرء مسلم او رضى به
مجازات شرکت در قتل مسلمان یا رضایت به آن
عقاب من احدث او آوى محدثا
مجازات قاتل و پناه دهنده او
عقاب المستاکل بالقرآن .
مجازات کسب در آمد از راه قرآن
عقاب من ضرب القرآن بعضه ببعض
مجازات زدن قسمتى از قرآن به قسمت دیگر
عقاب من صلى فى السفر اربع رکعات متعمدا
مجازات خواندن عمدى نماز چهار رکعتى در سفر
باب یجمع عقوبات الاعمال
مجازات پاره اى از اعمال

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 4:35  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

صلوات ابوالحسن ضرّاب

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ وَ خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ الْمُنْتَجَبِ فِى الْميثاقِ الْمُصْطَفى فِى الظَّلالِ الْمُطَهَّرِ مِنْ كُلِّ افَة الْبَرىءِ مِنْ كُلِّ عَيْب الْمُؤَمَّلِ لِلنَّجاةِ الْمُرْتَجى لِلشَّفاعَةِ الْمُفَوَّضِ اِلَيْهِ دينُ اللّهِ، اَللّهُمَّ شَرِّفْ بُنْيانَهُ وَ عَظِّمْ بُرْهانَهُ وَ اَفْلِجْ حُجَّتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ وَ اَضِىءْ نُورَهُ وَ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ اَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضيلَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ وَ الْوَسيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفيعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقامًا مَحْمُودًا يَغْبِطُهُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَ الاَْخِرُونَ وَ صَلِّ عَلى اَميرِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرْسَلينَ وَ قآئِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ وَ سَيِّدِ الْوَصيّينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ، وَ صَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرْسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرْسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَر اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ مُوسى اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ مُحَمَّد اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلَى الْخَلَفِ الْهادِى الْمَهْدِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ اَهْلِبَيْتِهِ الاَْئِمَةِ الْهادينَ الْعُلمآءِ الصّادِقينَ الاَْبْرارِ الْمُتَّقينَ دَعآئِمِ دينِكَ وَ اَرْكانِ تَوحيدِكَ وَ تَراجِمَةِ وَحْيِكَ وَ حُجَجِكَ عَلى خَلْقِكَ وَ خُلَفآئِكَ فى اَرْضِكَ الَّذينَ اخْتَرْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ اصْطَفَيْتَهُمْ عَلى عِبادِكَ وَ ارْتَضَيْتَهُمْ لِدينِكَ وَ خَصَصْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِكْ وَ جَلَّلْتَهُمْ بِكَرامَتِكَ وَ غَشَّيْتَهُمْ بِرَحْمَتِكَ وَ رَبَّيْتَهُمْ بِنِعْمَتِكَ وَ غَذَّيْتَهُمْ بِحِكْمَتِكَ وَ اَلْبَسْتَهُمْ نُورَكَ وَ رَفَعْتَهُمْ فى مَلَكُوتِكَ وَ حَفَفْتَهُمْ بِمَلائِكَتِكَ وَ شَرَّفْتَهُمْ بِنَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ عَلَيْهِمْ صَلوةً زاكِيَةً نامِيَةً كَثيرَةً دآئِمَةً طَيِّبَةً لا يُحيطُ بِها اِلاّ اَنْتَ وَ لا يَسَعُها اِلاّ عِلْمُكَ وَ لا يُحْصيها اَحَدٌ غَيْرُكَ اَللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلى وَلِيِّكَ الْمُحْيى سُنَّتَكَ الْقآئِمِ بِاَمْرِكَ الدّاعى اِلَيْكَ الدَّليلِ عَلَيْكَ حُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ وَ خَليفَتِكَ فى اَرْضِكَ وَ شاهِدِكَ عَلى عِبادِكَ اَللّهُمَّ اَعِزَّ نَصْرَهُ وَ مُدَّ فى عُمْرِهِ وَ زَيِّنِ الاَْرْضَ بِطُولِ بَقآئِهِ اَللّهُمَّ اكْفِهِ بَغْىَ الْحاسِدينَ وَ اَعِذْهُ مِنْ شَرِّ الْكآئِدينَ وَ ازْجُرْ عَنْهُ اِرادَةَ الظّالِمينَ وَ خَلِّصْهُ مِنْ اَيْدِى الْجَبّارينَ اَللّهُمَّ اَعْطِهِ فى نَفْسِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ شيعَتِهِ وَ رَعِيَّتِهِ وَ خآصَّتِهِ وَ عآمَّتِهِ وَ عَدُوِّهِ وَ جَميعِ اَهْلِ الدُّنْيا ما تُقِرُّ بِهِ عَيْنَهُ وَ تَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ وَ بَلِّغْهُ اَفْضَلَ ما اَمَّلَهُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ اَللّهُمَّ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحى مِنَ دينِكَ وَ اَحْىِ بِهِ ما بُدِّلَ مِنْ كِتابِكَ وَ اَظْهِرْ بِهِ ما غُيِّرَ مِنْ حُكْمِكَ حَتّى يَعُودَ دينُكَ بِهِ وَ عَلى يَدَيْهِ غَضًّا جَديدًا خالِصًا مُخْلَصًا لا شَكَّ فيهِ وَ لا شُبْهَةَ مَعَهُ وَ لا باطِلَ عِنْدَهُ وَ لا بِدْعَةَ لَدَيْهِ اَللّهُمَّ نَوِّرْ بِنُورِهِ كُلَّ ظُلْمَة وَ هُدَّ بِرُكْنِهِ كُلَّ بِدْعَة وَ اهْدِمْ بِعِزِّهِ كُلَّ ضَلالَة وَ اقْصِمْ بِهِ كُلَّ جَبّار وَ اَخْمِدْ بِسَيْفِهِ كُلَّ نار وَ اَهْلِكْ بِعَدْلِهِ جَورَ كُلِّ جآئِر وَ اَجْرِ حُكْمَهُ عَلى كُلِّ حُكْم وَ اَذِلَّ بِسُلْطانِهِ كُلَّ سُلْطان اَللّهُمَّ اَذِلَّ كُلَّ مَنْ ناواهُ وَ اَهْلِكْ كُلَّ مَنْ عاداهُ وَ امْكُرْ بِمَنْ كادَهُ وَ اسْتَأصِلْ مَنْ جَحَدَهُ حَقَّهُ وَ اسْتَهانَ بِاَمْرِهِ وَ سَعى فى اِطفآءِ نُورِهِ وَ اَرادَ اِخْمادَ ذِكْرِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد الْمُصْطَفى وَ عَلِىّ الْمُرْتَضى وَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ وَ الْحَسَنِ الرِّضا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفّى وَ جَميعِ الاَْوصِيآءِ مَصابيحِ الدُّجى وَ اَعْلامِ الْهُدى وَ مَنارِ التُّقى وَ الْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ الْحَبْلِ الْمَتينَ وَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ وَ صَلِّ عَلى وَلِيّكَ وَ وُلاةِ عَهْدِكَ وَ الاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ مُدَّ فى اَعْمارِهِمْ وَ زِدْ فى اجالِهِمْ وَ بَلِّغْهُمْ اَقْصى امالِهِمْ دينًا وَ دُنْيا وَ اخِرَةً إنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ.

كه موافق روايت شب شنيه حكم شب جمعه را دارد و شايسته است آنچه در شب جمعه خوانده مى شد در آن شب نيز خوانده شود.


موضوعات مرتبط: بهشت صلوات
برچسب‌ها: صلوات, امام زمان, ابوالحسن ضراب اصفهانی
+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 2:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
دعای عهد با امام زمان عجل الله تعالی فی فرجه الشریف
 (اَللّهُمَّ رَبَّ الْنُّورِ العَظيمِ وَ رَبَّ الكُرْسِيّ الرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ و مُنْزِلَ التَّوْريةِ وَ الْأنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَروُرِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأنْبياءِ وَ الْمُرْسَلِينَ اَللّهُمَّ إِنّي اسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَديمِ ياحَيُّ ياقَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَ الْأرضُونَ وَبِإسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الأَوّلوُنَ و الآخِروُنَ يا حَيّاً قَبْلَ كُلَّ حَيٍّ وَ يا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يا حيّاً حينَ لاحَيَّ يامُحْيِيَ الْمَوْتى وَ مُميتَ الْأَحياءِ ياحَيُّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانا اَلإمامَ الهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأمْرِكَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ الطّاهِريِنَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ في مَشارقِ الْأرْضِ وَ مَغارِبها سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَبَحْرِها وَ عَنّي وَعَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّهِ وَ مِدادَ كَلِماتِهِ وَ ما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وَ أَحاطَ بِهِ كِتابُهُ اَللّهُمَّ إنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبِيحَةِ يَوْمي هذا وَ ما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَ عقْداً وَ بَيْعةً لَهُ في عُنُقي لا اَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أبَداً اَللّهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الذَّابّينَ عَنْهُ وَ الْمُسارِعينَ إِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ و الْمُمْتَثِلينَ لأوامِرِهِ وَ الْمُحامِينَ عَنْهُ وَ السّابِقينَ اِلى إِرادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ اللّهُمَّ إنْ حالَ بَيْني وبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَني شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي في الْحاضِرِ وَ الْبادي اَللّهُمَّ اَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ و الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ و اكْحُلْ ناظِري بِنظْرَةٍ مِنّي إلَيهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ اَوُسِعْ مَنْهَجهُ وَ اسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ وَ اَنْفِذْ اَمْرَهُ وَ اشْدُدْ اَزْرَهُ و اعْمُرِ اللّهُمَّ بهِ بِلادَكَ وَ اَحْي بِهِ عبادَكَ فَإنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاسِ فَاظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَ اَبْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسْولِكَ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّمَ حَتّى لايَظْفَرَ بِشْي‏ءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلاّ مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ و يُحَقّقَهُ وَ  اجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلوُمِ عِبادِكَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْركَ وَ مُجدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ وَ مُشَيّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيّكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمِّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدينَ اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيّك مُحَمَّداً صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ الَلّهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هِذهِ الْاُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَ نَراهُ قريباً بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمين).
برچسب‌ها: دعا, دعای عهد, امام زمان
+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 2:3  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

تأکید بر قرائت دعاي مجير در 13، 14 و 15 رمضان

مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی بر خواندن دعای «مُجیر» در روزهای 13، 14 و 15 ماه رمضان تأکید داشت، چرا که به گفته «علامه کفعمی» هر که این دعا را در وقتش بخواند، گناهش آمرزیده مى‏شود، هرچند به عدد دانه‏هاى باران، برگ‌هاى درختان و ریگ‌هاى بیابان باشد!

به گزارش فارس، دعای مجیر در بین دعاها از جایگاه بلندى برخوردار است و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده و دعایى است که آن‏ حضرت هنگامى که در مقام ابراهیم مشغول نماز بودند، جبرئیل آورد و علامه کفعمى[*] در «بلد الامین» و «مصباح» این دعا را ذکر نموده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره کرده است.
 
از جمله اینکه هر که این دعا را در «ایام البیض» [روزهاى سیزدهم و چهارهم و پانزدهم] ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده مى‏شود، هرچند به عدد دانه‏هاى باران و برگ‌هاى درختان و ریگ‌هاى بیابان باشد!
 
و خواندن آن براى شفاى‏ بیمار و اداى دین و بى‏نیازى و توانگرى و رفع غم و اندوه سودمند است.
 
 
 
 
 
دعای مجیر با صدای ملا باسم کربلایی
 
 
 
 
متن و ترجمه دعای مجیر به شرح ذیل است:
 
 
 
بِسْمِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
 
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است‏
 
سُبْحَانَکَ یَا اللَّهُ تَعَالَیْتَ یَا رَحْمَانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَحِیمُ تَعَالَیْتَ یَا کَرِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَلِکُ تَعَالَیْتَ یَا مَالِکُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قُدُّوسُ تَعَالَیْتَ یَا سَلامُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُؤْمِنُ تَعَالَیْتَ یَا مُهَیْمِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَزِیزُ تَعَالَیْتَ یَا جَبَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُتَکَبِّرُ تَعَالَیْتَ یَا مُتَجَبِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ،
 
منزّهى تو اى خدا، بلندمرتبه هستى اى بخشنده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه هستى‏ اى کریم، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى فرمانروا، بلندمرتبه هستى اى مالک، ما را از آتش پناه ده اى‏ منزّهى تو اى ایمن‏بخش، بلندمرتبه هستى اى چیره بر هستى، مار از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عزّتمند، بلندمرتبه هستى اى جبّار، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بزرگ‏منش، بلندمرتبه هستى اى بزرگ‏منش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى برى از هر عیب، بلندمرتبه هستى اى سلام،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،
 
سُبْحَانَکَ یَا خَالِقُ تَعَالَیْتَ یَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُصَوِّرُ تَعَالَیْتَ یَا مُقَدِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا هَادِی تَعَالَیْتَ یَا بَاقِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَهَّابُ تَعَالَیْتَ یَا تَوَّابُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَتَّاحُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْتَاحُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَیِّدِی تَعَالَیْتَ یَا مَوْلایَ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَرِیبُ تَعَالَیْتَ یَا رَقِیبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُبْدِئُ تَعَالَیْتَ یَا مُعِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَمِیدُ تَعَالَیْتَ یَا مَجِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَدِیمُ،
 
منزّهى تو اى‏ آفریننده، بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى صورت آفرین، بلندمرتبه هستى اى تقدیر کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى راهنما، بلندمرتبه هستى اى ماندگار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى بخشایشگر، بلندمرتبه هستى اى بسیار توبه‏پذیر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى گشایشگر، بنلدمرتبه، هستى اى خستگى‏ناپذیر، ما را از آتش پناه اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى سرورم، بلندمرتبه هستى اى مولایم، ما از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى نزدیک، بلندمرتبه هستى اى نگاهبان، ما را از آتش پناه ده اى پناه هنده، منزّهى تو اى پدید آورنده، بلندمرتبه هستى اى بازگرداننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى ستوده، بلندمرتبه‏ اى داراى عظمت، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دیرینه،
 
تَعَالَیْتَ یَا عَظِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَفُورُ تَعَالَیْتَ یَا شَکُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا شَاهِدُ تَعَالَیْتَ یَا شَهِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَنَّانُ تَعَالَیْتَ یَا مَنَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا بَاعِثُ تَعَالَیْتَ یَا وَارِثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُحْیِی تَعَالَیْتَ یَا مُمِیتُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا شَفِیقُ تَعَالَیْتَ یَا رَفِیقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا أَنِیسُ تَعَالَیْتَ یَا مُونِسُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَلِیلُ تَعَالَیْتَ یَا جَمِیلُ،
 
بلند مرتبه هستى اى بزرگ، ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى آمرزگار، بلندمرتبه هستى اى ستایش‏پذیر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى گواه، بلندمرتبه هستى اى حاضر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه هستى اى منت‌گذار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى برانگیزنده، بلندمرتبه هستى اى میراث‏بر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى زندگى‏بخش، بلندمرتبه هستى اى میراننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه‏ هستى اى همراه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده منزّهى تو اى همدم، بلندمرتبه هستى اى مونس ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بزرگ منزلت، بلندمرتبه هستى اى زیبا،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا خَبِیرُ تَعَالَیْتَ یَا بَصِیرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَفِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مَلِیُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَعْبُودُ تَعَالَیْتَ یَا مَوْجُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَفَّارُ تَعَالَیْتَ یَا قَهَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَذْکُورُ تَعَالَیْتَ یَا مَشْکُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَوَادُ تَعَالَیْتَ یَا مَعَاذُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَمَالُ تَعَالَیْتَ یَا جَلالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَابِقُ تَعَالَیْتَ یَا رَازِقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا صَادِقُ تَعَالَیْتَ یَا فَالِقُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى‏ آگاه، بلندمرتبه هستى اى بینا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلندمرتبه هستى اى امان ده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى معبود، بلندمرتبه هستى اى موجود، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى بسیار آمرزنده، بلندمرتبه هستى اى ستوده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى یاد شده، بلندمرتبه‏ هستى اى سپاس شده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بخشنده، بلندمرتبه هستى اى پناهگاه، ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى زیبا، بلندمرتبه هستى اى باشکوه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پیش از همه، بلندمرتبه هستى اى روزى‏دهنده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى راستگو، بلندمرتبه هستى اى شکافنده،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَمِیعُ تَعَالَیْتَ یَا سَرِیعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَفِیعُ تَعَالَیْتَ یَا بَدِیعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَعَّالُ تَعَالَیْتَ یَا مُتَعَالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَاضِی تَعَالَیْتَ یَا رَاضِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَاهِرُ تَعَالَیْتَ یَا طَاهِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَالِمُ تَعَالَیْتَ یَا حَاکِمُ،
 
ما را از اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى شنوا، بلندمرتبه هستى اى سریع، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بلندپایه، بلندمرتبه هستى اى نوآفرین، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى همواره در کار، بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى قضاوت کننده، بلندمرتبه هستى اى خشنود، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى چیره، بلندمرتبه هستى اى پاک، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده منزّهى تو اى دانا، بلندمرتبه هستى‏ اى حکمران،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا دَائِمُ تَعَالَیْتَ یَا قَائِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَاصِمُ تَعَالَیْتَ یَا قَاسِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَنِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مُغْنِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَفِیُّ تَعَالَیْتَ یَا قَوِیُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا کَافِی تَعَالَیْتَ یَا شَافِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ ، سُبْحَانَکَ یَا مُقَدِّمُ تَعَالَیْتَ یَا مُؤَخِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا أَوَّلُ تَعَالَیْتَ یَا آخِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پاینده، بلندمرتبه هستى اى پایدار، ما را از آتش پناه ده اى‏ پناه‏دهنده، منزّهى تو اى نگهدارنده، بلندمرتبه هستى اى پخش کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بى‏نیاز، بلندمرتبه هستى اى بى‏نیاز کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى باوفا،بلندمرتبه هستى اى توانا، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى کفایت کننده، بلندمرتبه هستى اى شفابخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پیش‏انداز، بلندمرتبه هستى اى پس‏انداز، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى آغاز، بلندمرتبه هستى اى انجام‏ ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،
 
سُبْحَانَکَ یَا ظَاهِرُ تَعَالَیْتَ یَا بَاطِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَجَاءُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْتَجَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَا الْمَنِّ تَعَالَیْتَ یَا ذَا الطَّوْلِ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَیُّ تَعَالَیْتَ یَا قَیُّومُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَاحِدُ تَعَالَیْتَ یَا أَحَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَیِّدُ تَعَالَیْتَ یَا صَمَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَدِیرُ تَعَالَیْتَ یَا کَبِیرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَالِی تَعَالَیْتَ یَا مُتَعَالِی [عَالِی‏]
 
منزّهى تو اى آشکار، بلندمرتبه هستى اى نهان، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى امید، بلندمرتبه هستى اى امیدبخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلندمرتبه هستى اى هماره بخشایشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى زنده، بلندمرتبه هستى اى به خود پاینده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى یگانه، بلندمرتبه هستى اى یکتا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى سرور، بلندمرتبه هستى اى مقصود همه‏ ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى توانا، بلندمرتبه هستى اى بزرگ، ما از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى ولایت مدار، بلندمرتبه هستى اى بلند پایه
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَلِیُّ تَعَالَیْتَ یَا أَعْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَلِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مَوْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَارِئُ تَعَالَیْتَ یَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا خَافِضُ تَعَالَیْتَ یَا رَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُقْسِطُ تَعَالَیْتَ یَا جَامِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُعِزُّ تَعَالَیْتَ یَا مُذِلُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَافِظُ تَعَالَیْتَ یَا حَفِیظُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَادِرُ تَعَالَیْتَ یَا مُقْتَدِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَلِیمُ تَعَالَیْتَ یَا حَلِیمُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى والا،بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى سرپرست، بلندمرتبه هستى اى مولا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پدیدآور، بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى فرودآور، بلندمرتبه هستى اى فرازبر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دادگر، بلندمرتبه هستى اى گردآور، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عزّت‏بخش، بلندمرتبه هستى اى خوارساز، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى‏ نگاهبان، بلندمرتبه هستى این نگاهبان، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى توانا، بلندمرتبه هستى اى توانمند ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دانا،بلندمرتبه هستى اى بردبار،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَکَمُ تَعَالَیْتَ یَا حَکِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُعْطِی تَعَالَیْتَ یَا مَانِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ضَارُّ تَعَالَیْتَ یَا نَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُجِیبُ تَعَالَیْتَ یَا حَسِیبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَادِلُ تَعَالَیْتَ یَا فَاصِلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا لَطِیفُ تَعَالَیْتَ یَا شَرِیفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَبُّ تَعَالَیْتَ یَا حَقُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَاجِدُ تَعَالَیْتَ یَا وَاحِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَفُوُّ تَعَالَیْتَ یَا مُنْتَقِمُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى داور، بلندمرتبه هستى اى فرزانه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلندمرتبه هستى اى بازدار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى زیان‏رسان، بلندمرتبه هستى اى سودبخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى اجابت‏ کننده، بلندمرتبه هستى اى حسابرس، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دادگر، بلندمرتبه هستى اى جدایى‏انداز، ما را از آتش پناه ده اى‏ پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه هستى اى شریف، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پروردگار، بلندمرتبه هستى اى حقیقت پایدار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پرشکوه، بلندمرتبه هستى اى گانه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى درگذرنده، بلندمرتبه هستى اى انقتام گیرنده،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَاسِعُ تَعَالَیْتَ یَا مُوَسِّعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَءُوفُ تَعَالَیْتَ یَا عَطُوفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَرْدُ تَعَالَیْتَ یَا وِتْرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُقِیتُ تَعَالَیْتَ یَا مُحِیطُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَکِیلُ تَعَالَیْتَ یَا عَدْلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُبِینُ تَعَالَیْتَ یَا مَتِینُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا بَرُّ تَعَالَیْتَ یَا وَدُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَشِیدُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْشِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا نُورُ تَعَالَیْتَ یَا مُنَوِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا نَصِیرُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بسیار عطابخش، بلندمرتبه هستى اى عطاگستر، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پرمهر، بلندمرتبه هستى اى نوازشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى یگانه، بلندمرتبه هستى اى بى‏همتا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى روزى‏بخش، بلندمرتبه هستى اى‏ فراگیر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى وکیل،بلندمرتبه هستى اى عدالت محض، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى آشکار، بلندمرتبه هستى اى استوار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى نیکو، بلندمرتبه هستى اى‏ مهروز، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزهى تو اى راهما، بلندمرتبه هستى اى راهبر، ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى روشنایى، بلندمرتبه هستى اى روشنى‏بخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى یارى رسان،
 
تَعَالَیْتَ یَا نَاصِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا صَبُورُ تَعَالَیْتَ یَا صَابِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُحْصِی تَعَالَیْتَ یَا مُنْشِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سُبْحَانُ تَعَالَیْتَ یَا دَیَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُغِیثُ تَعَالَیْتَ یَا غِیَاثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَاطِرُ تَعَالَیْتَ یَا حَاضِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَا الْعِزِّ وَ الْجَمَالِ تَبَارَکْتَ یَا ذَا الْجَبَرُوتِ وَ الْجَلالِ سُبْحَانَکَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
 
بلندمرتبه هستى اى یاور، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بردبار، بلندمرتبه هستى اى شکیبا، ما را از آتش پناه‏ ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى شمارشگر، بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى‏ پاک و منزّه، بلندمرتبه هستى اى جزادهنده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى فریادرس، بلندمرتبه هستى اى پناه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى آفریننده، بلندمرتبه هستى اى حاضر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى صاحب شکوه و زیبایى، بلندمرتبه هستى اى داراى جبروت و جلال، منزّهى تو، معبودى جز تو نیست منزّهى تو، همانا من از ستمکاران بودم، پس دعایش را اجابت کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و اینچنین اهل‏ ایمان را رهایى بخشیم، و درود خدا بر آقاى ما محمّد و خاندان او همه و سپاس خدا را پروردگار جهانیان‏ و خدا ما را بس است و چه نیکو وکیلى است، و جنبش و نیرویى نیست جز به عنایت خداى والاى بزرگ.
 
 
 
پی‌نوشت:
 
* علامه شیخ تقی الدین ابراهیم کفعمی در اول نیمه قرن نهم هجری در جبل عامل دیده به جهان گشود و در سال 905 هجری در همان منطقه دعوت حق را لبیک گفت.
 
القابی نظیر: اکابر علمای امامیه، اعیان محدّثین شیعه، کثیر التتبع و وجوه شیعه، حکایت از گستردگی اطلاعات علمی و نفوذ شخصیت معنوی وی میان دانشمندان است.
 
کفعمی به تمام اعمال، دعاها، عبادات و آداب زیارت‌هایی که در کتاب «مصباح» خود آورده است، عمل می‌نمود و در ساعاتی که وقت او اجازه نمی‌داد، دعاها و عبادات آن روز را همسر عالم و عابد وی به جای می‌آورد و این چنین بود که کتاب مصباح او بعد از تألیف جای «مصباح المتهج‍ّد و سلاح المتعب‍ّد» شیخ طوسی را در خانه بسیاری از شیعیان گرفت
موضوعات مرتبط: اعمال ماه رمضان المبارک
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

کلیدهای رستگاری در ماه رجب (آیت الله قاضی رحمة الله علیه)

ماه رجب، مقدمه‌ای است برای حضور در میهمانی بزرگ خداوند! و برای برخورداری از روحیه و شرایطی مناسب در این میهمانی لازم است خود را آماده کنیم. بنابراین داشتن یک برنامه خوب و کامل می‌تواند کمک شایانی به هر عاشق و بنده مشتاق طریق الهی کند.

آیت‌الله علامه سید علی آقا قاضی، از جمله عارفان و سالکانی است که توجه به رفتارها و دستورات او می‌تواند برای ما راهگشا باشد و مقدمات خوبی را برای حضور و استفاده از ماه شعبان و ماه مبارک رمضان فراهم کند.

۱. آگاه و متوجه باش! که ماه‌های حرام (رجب و شعبان و رمضان که در نزد اهل عرفان ماه‌های حرامند) از راه رسید؛ بیدار باش! تا اینکه برای مسافرت خویش توشه برداری، و این فرصت را از دست مده و غنیمت بشمار!

۲. شب‌های آن را به بیداری و روزهای آن را به روزه گرفتن سپری نما، به شکرانه اینکه خداوند لطف خویش را عام و شامل همگان فرموده است.

۳. و شب را جز به مقدار کمی استراحت و خواب سپری مکن؛ و نماز شب را به نحو تهجد و بیدار و خواب به جای آور (یعنی چند رکعتی نماز بخوان و مقداری بخواب و سپس بیدار شو، و به همین ترتیب عمل نمای تا نافله شب پایان پذیرد)؛ و چه بسیارند عاشقانی که هرگز در شب نمی‌خوابند!

۴. و کتاب حق را تلاوت نمای و آن را با بهترین صورت و زیباترین نغمه و آرام آرام قرائت کن؛ چرا که ظلمت‌ها و کدورت‌ها را تبدیل به نور و روشنایی می‌کند.

۵. پس تو بهره‌مند نشدی، بلکه هیچ‌کس از چیزی به مانند قرآن بهره‌ نبرده است! و هر کس غیر از گفته مرا بگوید سخت در اشتباه فرو رفته، مرتکب خطا شده و گمان او گمان باطلی خواهد بود!

۶. و سلام بفرست بر اصل قران و فصل آن که مقصود محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین بوده و آنان باقیماندگان آل‌الله هستند و در برابر آنان عبد محض، تسلیم و بدون اراده باش!

۷. هر کسی در غیر حبّ آنها خود را در ذمه خداوند رحمان در آورد و به اندازه ذره‌ای از محبت غیر آنها در دل راه دهد، او محققا گمراه شده و منکر نعمت ولایت آنها شده؛ و در این انکار خود نعمت‌های پروردگارش را از دست داده است.

۸. پس محبت به آنها محبت به خداوند است، و در این صورت تو خود را در پناه حب خداوند در آور؛ ایشان ریسمان مستحکم الهی هستند، پس به این آسمان چنگ بزن.

۹. و درباره قرآن کوتاهی مکن، و آن را از روی لهو و لعب قرائت منمای و به معانی آن دقت کن تا به واسطه دقت در قرآن به بالاترین ذِروة از قلل مجد و شرف نائل آیی.

۱۰. و در هر حال بر تو باد به ذکر و یاد خدا؛ و مبادا کوتاهی کنی در قرائت قرآن و ذکر پروردگار! و هیچ‌گاه در این مورد عذر نیاور که: چگونه و چه مقدار به یاد او باشم. (یعنی اشتغال به امور دنیوی و تراکم مشاغل تو باعث نشود که در این دو مهم سستی و تکاهل ورزی و آن را به عنوان عذر برای خویش تلقی نمایی.)

۱۱. این ماه‌ها (رجب و شعبان و رمضان) قرقگاه‌های خداوند است؛ پس در این قرقگاه داخل شو، اما حرمت آن را پاس بدار و آنها را معظم داشته، ملتزم به رعایت آداب آن باش.

۱۲. پس هر کسی که به خداوند معتصم شود (دست به دامان رحمت و جمال و جلال او دراز نماید و به ریسمان او چنگ بزند) خود را در صراط او می‌یابد. و اگر گفتی «ربی‌الله»، ای گوینده، روی این کلام ایستادگی نمای و دست از آن برندار!»

«خداوند عزیز می‌فرماید: و هرکسی که اعتصام به خدا پیدا کند، به راستی در صراط مستقیم و راه راست هدایت شده است. و نیز فرموده است: به آنچه که مأموریت یافتی پایداری و استقامت نما!

و نیز پروردگار که دارای جلال و مجد و عظمت است، می‌فرماید: به راستی آن کسانی که بدین معنی اقرار کردند که: «پروردگار ما الله است» و پس از این اقرار و اعتراف، استقامت و پایداری را پیشه خود ساختند، ملائکه پروردگار بر آنها فرود می‌آیند… .»

هان ای برادران عزیز و گرامی‌ام ـ که خدای شما در طاعت خود موفق بدارد ـ آگاه باشید! متوجه و هشیار باشید که ما در قرقگاه داخل شده‌ایم، و همان‌گونه که در زمین‌های حرم باید از محرمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در غیر حرم جرم نیست در آنجا جرم محسوب می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی محسوب می‌شود چنین است و باید با هشیاری و مواظبت در آن وارد شد؛ و به همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک می‌شود، در این‌ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب خداوند می‌رسد.

پس حال که چنین است، قبل از هر چیز آنچه که بر ما واجب و لازم است، توبه‌ای است که دارای شرایط لازمه و نمازهای معلومه است؛ (مقصود همان دستور توبه‌ای است که رسول خدا (ص) در ماه ذوالقعهده الحرام داده‌اند و در کتب ادعیه مثل مفاتیح الجنان امده و چهار رکعت نماز دارد.)

و پس از توبه، واجب‌ترین چیز بر ما پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم.»

«پس (ای برادر عزیز) دستور توبه را در شب جمعه اول ماه(رجب) یا روز جمعه، و یا روز یکشنبه آن، انجام داده نماز توبه را بخوانید؛ سپس آنها را در روز یکشنبه دوم همان ماه تکرار و اعاده کنید. به راستی هرکسی که در صدد متذکر شدن به ذکر حق و در مقام خشیت از ذات اقدس حضرت حق متعال بوده باشد می‌تواند از راه مراقبه و محاسبه و معاتبه و معاقبه متذکر شود.»

«پس از این مرحله، با دل‌های خود به خداوند رو آورده، بیماری‌های گناهانتان را معالجه و مداوا نمایید و به وسیله استغفار، بزرگی و سنگینی عیوب خود را کاهش دهید. و بپرهیزید از اینکه حریم الهی را بشکنید و پرده‌های حجاب را بالا زده، حرمت حرم را هتک نمایید!

و اما دستورالعمل این سه ماه:

۱. بر شما باد به اینکه نمازهای فریضه خود را با نوافل آن که مجموعاً پنجاه و یک رکعت است، در بهترین اوقاتشان انجام دهید.

و اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت آن را بجا بیاورید. چنانچه باز هم شواغل دنیا شما را بازداشت، حتماً نافله ظهر را که به او «صلاة اوابین» می‌گویند، انجام داده و نماز ظهر را هم در وقت فضیلت انجام دهید که در قران بدان تأکید شده و مراد از صلوة الوسطی همان نماز ظهر است.

۲. و اما در مورد نافله شب به خصوص باید بدانید که: انجام دادن آن در نظر مؤمنین و سالکان حضرت معبود از واجبات است و هیچ چاره‌ای جز اتیان آن نیست! و تعجب است از کسانی که قصد رسیدن به مرتبه‌ای از مراتب کمال را داشته، ولی به قیام شب و انجام نوافل آن بی‌توجه هستند! و ما هیچ‌گاه ندیده و نشنیده‌ایم که احدی به یک مرحله و مرتبه‌ای از کمال راه یافته باشد مگر به واسطه برپاداری نماز شب!»

۳. بر شما باد به قرائت قرآن کریم در نافله‌های شب که انسان را حرکت داده، سیر او را سریع می‌نماید و برای او بسیار مفید است. تغّنی به قرآن، انسان را به خدا نزدیک می‌کند! به خلاف غنای محرم که آدمی را به لهو می‌کشاند. پس تا می‌توانید در شب‌ها قرائت قرآن کنید، چرا که قرائت قرآن شراب مؤمنین است.

۴. بر شما باد اینکه: به انجام دادن اوراد و اذکاری که هر یک از شما به عنوان دستور در دست دارید، ملتزم و متعهد باشید و بر شما باید به مداومت سجده یونسیه و گفتن ذکر یونسیه: «لا اله الا أنت سبحانک انی کنت من الضالمین» در سجده از پانصد تا هزار مرتبه.

۵. بر شما باد به زیارت مشهد اعظم که مراد همان حرم مطهر امیرالمؤمنین و قبر نورانی آن بزرگوار است و نیز سایر مشاهد مشرفه اهل بیت علیهم‌السلام و مساجد معظمه مانند: مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجد کوفه، مسجد سهله و به طور کلی هر مسجدی از مساجد؛ زیرا مؤمن در مسجد، همانند ماهی در آب دریا!

۶. و هیچ‌گاه پس از نمازهای واجب خود، تسبیحات حضرت صدیقه صلوات‌الله علیها را ترک ننمایید؛ زیرا این تسبیحات، یکی از انواع «ذکر کبیر» شمرده شده است. لااقل بعد از هر نماز یک دوره این تسبیحات را بخوانید!

۷. یکی از وظایف مهم و لازم برای سالک الی الله، دعا برای فرج حضرت حجت(عج) در قنوت «وتر» است؛ بلکه باید در هر روز و در همه اوقات و همه دعاها، برای فرج آن بزرگوار دعا کرد.

۸. و یکی دیگر از وظایف لازم و مهم، قرائت زیارت جامعه، معروف به «جامعه کبیره» در روز جمعه است.

۹. تا می‌توانید بسیار به دیدار و زیارت برادران نیکوکار خود بشتابید؛ چرا که به راستی آنها برادرانی هستند واقعی که در تمام مسیر، همراه انسانند و با رفاقت خویش، آدمی را از کریوه‌های نفس و تنگناها و عقبات آن عبور می‌دهند!

۱۰. به زیارت اهل قبور ملتزم باشید، ولی نه به صورت مداوم و همه روزه، مثلاً در هفته، یک روز انجام بگیرد.

ما را با دنیا چه کار؟! به راستی دنیا ما را فریب داده، به پستی و ذلت کشانید! ما را از مقام عزت و رفعت پایین آورد! و دنیا پست‌تر از آن است که برای ما هدف قرار گیرد! پس آن را برای اهل دنیا واگذارید!

پس به به! خوشا به حال مردانی که بدن‌های آنان در این عالم خاکی است ولی قلوبشان در عالم لاهوت، یعنی در عالم احدیت و عزّ پروردگار در پرواز است! و این افراد،  اگرچه از نظر تعداد بسیار کم هستند، اما از نظر قوّت و مدد و از جهت واقعیت و اصالت و حقیقت دارای اکثریت هستند.

این دستوراتی است که مرحوم قاضی به شاگردان خود داده است، و رفقا این دستورات را در این سه ماه انجام می‌دهند؛ البته این اعمال را در حدّ امکان، هرکسی که نمی‌تواند هر روز را روزه بگیرد، حتی الامکان ۵ روز از رجب و ۱۰ روز از شعبان را بگیرد؛ خلاصه به حسب ملاحظه مزاج و قوه و حال و استعداد بگیرد.


موضوعات مرتبط: اعمال ماه رجب المرجب
برچسب‌ها: رجب, آیت الله قاضی
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:37  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

تحقيقات مراجع درباره معجزه حرم حضرت خوله(س)

به گزارش فرهنگ نیوز، روزنامه لبناني "الأخبار" که از رسانه‌هاي نزديک به حزب‌الله لبنان به شمار مي‌آيد، با اعلام اين خبر نوشت: در پي جوشش خون از در و ديوار و ضريح حرم حضرت خوله(س) در بعلبک، سه گروه تحقيقاتي از سوي چند تن از مراجع عظام تقليد و حوزه‌هاي علميه براي بررسي معجزه اخير در حرم حضرت خوله(س) دختر سيدالشهداء(ع)، به شهر بعلبک در لبنان اعزام شدند تا ماهيت مايع سرخ‌رنگ ترشح‌شده از در و ديوار و ضريح اين آستان را بررسي کنند که نتايج اين تحقيقات پس از دستيابي نيز به‌زودي اعلام خواهد شد.
"رامح حميه" خبرنگار روزنامه "الأخبار" که براي اطمينان از صحت اين خبر در حرم حضور يافته بود گزارش داد: «از لحظه اعلام وقوع اين معجزه در حرم حضرت خوله(س)، هزاران تن از مؤمنين فوج‌فوج از شهرهاي مختلف براي رؤيت اين معجزه از نزديک به بعلبک آمده‌اند و برخي از آنان نيز شب را در آنجا بيتوته کردند که ورود دسته‌هاي زوار به اين شهر همچنان تا لحظه تنظيم اين گزارش ادامه دارد.»

يکي از زوار در گفت‌وگو با الاخبار مي‌گويد: «ما فيلم‌ها و عکس‌هاي اين معجزه را در اينترنت و تلفن‌هاي همراه ديديم و اکنون به اينجا آمده‌ايم تا با چشم خود اين معجزه را ببينيم.»

"فاطمه الديراني" مي‌گويد: «هر مؤمني که دوستدار پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) بوده به بعلبک آمده تا به حرم دختر فرزند پيامبر تبرک جويد و من و همسر و پنج فرزندم هم از شهر "قصر نبا" به اينجا آمده ايم تا اين معجزه را شاهد بگيريم و بگوييم اسلام اين نيست که اکنون به اسم قتل و ذبح بي‌گناهان شاهد آن هستيم.»

به نوشته اين روزنامه، جمعيت پير و جوان، زن و کودک و حتي پيرزنان نيز از روز يکشنبه تا امروز به حرم حضرت خوله(س) هجوم آورده‌اند تا علاوه بر تبرک‌جويي از آثار اين معجزه، آن را به چشم ببينند و وقوع آن براي‌شان اثبات شود؛ خوني که از باريک‌ترين کنده‌کاري‌هاي روي ضريح طلايي و نقره‌اي حرم گرفته تا گوشه‌هاي ما بين ضريح و درخت بزرگ و قديمي کنار ضريح.

خبرنگار الاخبار مي‌افزايد: هر زائري مي‌تواند آشکار اين رنگ سرخ را بين فلزات و سنگ‌هاي به‌کار رفته در اين حرم مشاهده کند و بوي عطر عود و مشک و عنبري را که از حرم به مشام مي‌رسد احساس کند.


حجت الاسلام‌والمسلمين سيد "نصرات قشاقش" از علماي حزب‌الله لبنان نيز درباره وقوع اين معجزه گفت: «مجلس عزايي از سوي شيخ "هشام يزبک" از روحانيون بعلبک در حرم حضرت خوله(س) برپا شده بود و شيخ مشغول روضه‌خواني بود که ناگهان خون از در و ديوار حرم جوشيدن گرفت.»

وي در پاسخ به برخي شبهات مطرح‌شده از سوي رسانه‌هاي وهابي عليه اين معجزه مي‌افزايد: «اين ماده، بر خلاف آن چيزي که برخي رسانه‌هاي معاند ادعا کرده‌اند به هيچ وجه يک ماده خارجي مانند عطر و عنبر و .. نيست.»


اين عالم ديني گفت: «من پيش از زيارت حرم نيز تماسي با شيخ "فؤاد دبوس" داشتم و ايشان نيز اين موضوع را تأکيد کرد که تا کنون هيچ کس نتوانسته با هيچ وسيله‌اي اين مايع را پاک کند زيرا اين مايع از داخل سنگ و فلز جوشيده و از داخل آن فرو ريخته است و خدام حرم نيز تأکيد دارند که تا پيش از وقوع اين معجزه، هيچ کس مايعي روي اين بخش‌ها نريخته است.»

حجت‌الاسلام شيخ "علي الحاج‌حسن" از روحانيون حزب‌الله لبنان در بعلبک نيز در سخناني که پس از وقوع اين معجزه در صحن حرم ايراد کرد و فيلم آن نيز در اينترنت موجود است، گفت: اين معجزه، محصور به نقطه خاصي نيست که بخواهيم بگوييم کسي مايعي روي سنگي ريخته و گريخته؛ بلکه معجزه‌اي است که بخش‌هاي مختلف حرم را شامل مي‌شود، هم بخش شمالي ضريح مطهر و هم ديوارهاي سنگي.»


اين روحاني لبناني که مسؤوليتي در اين آستانه مقدسه نيز دارد، تأکيد کرد: «بنده پس از اطلاع از اين رخداد در ساعت چهار و نيم، چهار نفر از افراد مورد اعتماد را براي بررسي فرستادم که پس از مدتي دو نفر از آنان برگشته و به صحت موضوع گواهي دادند و بعد خودم به داخل حرم رفتم و ديدم خون از داخل سنگ‌ها و از لابلاي گل‌ها و برگ‌هاي حکاکي‌شده روي ضريح مي‌جوشد و بيرون مي‌زند و جالب اينکه آثار آن هم با دستمال و هيچ ماده ديگري هم پاک نمي‌شود.»

وي ادامه داد: «بنده پس از حضور در حرم، پيگير جزئيات ماجرا شدم تا اينکه متوجه شدم شخصي که در حرم مشغول روضه‌خواني بوده به ضريح رو مي‌کند و خطاب به اين بانوي سه‌ساله مي‌گويد "حرم عمه بزرگوار شما و خواهرتان در دمشق در معرض تهديد است؛ اگر شما دختر سيدالشهداء(ع) و خواهر حضرت رقيه(س) هستيد عنايتي فرماييد" که در اين لحظه خون از در و ديوار و ضريح مي‌جوشد.»

وي افزود: «معجزه بالاتري که خود ما نيز شاهد آن بوديم تغيير رنگ گلدسته‌هاي حرم مطهر حضرت خوله(س) بود که به مدت حدود يک ساعت از رنگ طلايي به مشکي پررنگ تغيير رنگ داد.


خبرنگار الأخبار نيز اين سخن را تأييد کرده و مي‌گويد: «گنبد و مناره‌هاي حرم مطهر، حدود يک ساعت به رنگ سياه درآمد و پس از آن بار ديگر آرام‌آرام روشن شد و به رنگ طلايي برگشت و من خودم فيلم اين معجزه را هم ديدم.»

يک روحاني شيعه در گفت‌وگو با الأخبار مي‌گويد: وقوع معجزات در هر زمان و مکاني ممکن است کما اينکه پيامبر(ص) و اهل بيت ايشان(ع) هم صاحب کرامات بوده‌اند اگرچه نيازي به معجزه و کرامت ندارند اما هدف آنان اين است که حب ما به ايشان و به سيدالشهداء(ع) بيشتر شود چنانکه اگر معجزه‌اي هم رخ ندهد ذره‌اي از حب ما به پيامبر(ص) و خاندان مکرم ايشان کاسته نخواهد شد.»

شيخ "فؤاد دبوس" گفت: «برخي رسانه‌ها ادعا کرده‌اند که زائران هندي و پاکستاني به زيارت حرم آمده بودند و به ديوارها عطر پاشيده‌اند که با پيگيري‌هاي دقيقي که بنده به عمل آورده‌ام و پرس‌وجوهايي هم که از خادمان حرم داشته‌ام اين ادعا عاري از صحت است و هيچ زائري از هند و پاکستان به زيارت حرم نيامده است.»

وي افزود: «شايعاتي که در شبکه‌هاي اجتماعي نقل مي‌شود مبني بر اينکه مراجع دستور تخليه حرم را داده‌اند يا نيروهاي امنيتي منطقه را محاصره کرده‌اند دروغي بيش نيست و درهاي حرم به روي همه زوار براي زيارت و رؤيت اين معجزه باز است.»

حجت‌الاسلام "شفيق جرادي" از روحانيون حزب‌الله لبنان در منطقه نيز گفت: «بنده اين معجزه را از نزديک با چشم خودم ديدم و جوشش خون از در و ديوار و ضريح را مشاهده کردم؛ متأسفانه شنيده مي‌شود برخي از به‌ظاهر مؤمنين نيز در اين معجزه تشکيک کرده‌اند ولي اميدوارم اشتباه کرده باشم و اين افراد وهابي‌هايي بوده باشند که در قالب شيعه در قلوب مؤمنين تشکيک و ترديد ايجاد مي‌کنند. از همه مي‌خواهم اين قبيل مسائل را انکار نکنند و دست‌کم تا پيش از اثبات آن از سوي مراجع ديني و علمي، رد نکنند زيرا اگر از روي عقيده چنين سخني را به زبان بياورند براي‌شان فاجعه به بار خواهد آورد و آخرت‌شان را تباه خواهد کرد.»


موضوعات مرتبط: زیارتگاه ها، متفرقه
برچسب‌ها: لبنان, حرم حضرت خوله, خون, معجزه
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:35  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

دعوت آیت الله وحید خراسانی برای دعا در شب لیلة الرغائب جهت نجات شیعیان

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین

رسید قضیه ی مرسلین به این آیه ی کریمه: قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ، بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ، این قضیه، قضیه ی صاحب آل یاسین است. سه مؤمن در روزگار پیدا شده که مثل و مانند آنها نبوده و نخواهد بود؛ یکی مؤمن آل یاسین است. این همان مردی است که خدا در قلب قرآن[سوره یاسین] از او یاد می کند: وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ ‏؛ این همان مردی است که در راه پروردگار کاری کرد که این آیه ی بهت انگیز در شأن او نازل شده، وقتی ایمانش را ابراز کرد و آن دو نفر را کمک کرد که آن کمک فوق تصور ماست،- چون در قرآن غیر از عبارات، اشاراتی است و لطایفی است-  فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ ‏، مطلب در ناحیه ی این مرد به قدری مهم است که خدا می فرماید: آن دو را معزز کردیم به این سومی، بعد وقتی او را بردند پیش ملک، گفتند: چرا ایمان به این دو آوردی؟ بعد جوابی که داد: وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي.

بعد که این جواب را داد، آماده شدند یک امت. این استقامت است در راه خدا؛ بعد جزا هم همان است. کشتند او را، اما چه نحوه؟ انداختند روی زمین، یک قوم آمدند، تقرباً به اصنام شان لگدمالش کردند. به این زجر جان داد، رمقی هم که بود، سوزاندند.

این کار او، اما جزا: قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ؛ داخل بشو در بهشت. برزخ طی نکرده، به جنت راه یافت. قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ. حالا مقام چه مقامی است؟ ما کوچکتر از این هستیم که درک کنیم. قالَ يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُون؛ ای کاش! قوم من می دانستند که در مقابل، خدا با من چه کرد. - کار برای او بکنید؛ شما به اندازه ی خود کار می کنید اما جزای او به فضل لا یتناهی است. افسوس! که عمر گذشت و نه علمی و نه عملی...- قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُون‏ بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي- مهم این جمله است- وَجَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمين‏؛ مرا قرار داد از مکرمین. مکرمین کیان اند؟ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ‏ بِالْقَوْل‏ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون.‏ یک بشر چه کرد که به این جا رسید.

درّ المنثور- کسی که امام اهل حدیث، ادب، تاریخ، عند العامه است جلال الدین سیوطی- چند روایتی اینجا نقل می کند، یک قسمت را مناقشه می کند به ضعف سند، یک قسمت که اسناد را بی نقاش آورده در ذیل این آیه، کاشف از حقایقی است.

متن حدیث آن هم به طرق عامه با انتخاب او این است: وأخرج ابن عدي وابن عساكر : ثلاثة ... ثلاثة  ما كفروا بالله قط، دامن آنها به کفر هرگز آلوده نشد. مؤمن آل ياسين ، این فحل که گفت: يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُون لم یکفر بالله قط، آن هم در محیط سراسر کفر. دوم: آسیة امرأة فرعون. همان گوهری که خدا در قرآن او را مَثَل برای اهل ایمان قرار داد. سوم: علی بن ابی طالب.

وأخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : الصديقون ثلاثة . این نص کلام این امام عامه است از خود رسول: الصدیقون ثلاثة. معلوم می شود مراتب در صدیق، به تشکیک اعلا مرتبه، منحصر است در این سه؛ این سه صدیقی که در قله ی مقام صدیقیت اند: حزقيل مؤمن آل فرعون ، وحبيب النجار صاحب آل ياسين ، وعلي بن أبي طالب.

آنچه که فصل الخطاب است، این حدیث سوم است. افضل از کل شدند این سه در اوج ایمان که لم یکفر بالله قط، در اعلا مرتبه ی صدیقیت، ولی باز از بین این سه کی افضل است؟ واقعا این روایات و این ناقلین و این جور حقایق مکتوم!!!.

وأخرج أبو داود وأبو نعيم وابن عساكر والديلمي عن أبي ليلى قال : قال رسول الله -صلى الله عليه وآله- : الصديقون ثلاثة : حبيب النجار مؤمن آل ياسين ، الذي قال : يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ وحزقيل مؤمن آل فرعون الذي قال: أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ

خصوصیت این روایت، تعدد سند است از طرق عامه. بیان صدیقیت این سه است با اشتمال بر وصفی که به این مقام آن دو رسیدند و سومی. سومی کیست؟ وعلي بن أبي طالب وهو أفضلهم.

این جا است که اگر نبود الا این، آن قرآن و این سنت یکفی برای جمیع امت. رساند رسول خدا اهل ایمان را به آخر درجه؛ بعد در آن درجه باز به آخر مرتبه ی صدیقیت، باز در آن جا رساند به آخر مرتبه، ثابت کرد که کلی، منحصر است در یک فرد، و آن فرد علی بن ابی طالب است؛ وهو افضلهم.

آن کس که پنهان کرد و منشأ ضلال شد، معاویه بود. چه کرد؟ آن ذخائر مملکت اسلام صرف شد که همه ی این فضائل، مکتوب[بود]، بعد رسید به جایی که از بیت المال مسلمین، داد مبالغی به محدثین؛ این حدیث را جعل کردند: وَمِنَ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ يَشْرِي‏ نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه‏ ، این آیه در شأن ابن ملجم است. کار به این جا رسید. ریشه ی احادیث عامه هم از این جا روشن می شود. او[معاویه] بود که کُشت کسی[حجر بن عدی] را که کفر و الحاد هر دو دست به دست هم دادند و قبر او را در دمشق ویران کردند.

این ها حقایقی است که باید به عالم برسد. ابن اثیر کسی که بزرگ شخصیت علمی، رجالی نزد جمیع مذاهب است. این مرد این مطالب را نقل می کند می گوید: معاویه وارد شد بر عائشه، سلام کرد، عائشه به او پرخاش کرد، گفت: ای معاویه! چرا کشتی حجر بن عدی را؟ گفت: یا ام المؤمنین! کشتم او را برای مصلحت اسلام. عائشه به معاویه - به نقل ابن اثیر در أسد الغابه- گفت: کشتی کسی را که پیغمبر فرمود: کشته می شود حجر بن عدی و اصحابش، آن کسانی که مصلین و عابدین لله اند، و خدا به قتل حجر بن عدی غضب می کند و تمام اهل آسمان. این چه مردی است؟!

از طرق شیعه امروز هیچ نقل نخواهم کرد، فقط از عامه، آن هم از محکم ترین سند. مطلب به این جا رسید: آیا وهابیت سعودی قدرت دارد جواب این عمل را بدهد با این مطالب؟ وقتی خبر قتل حجر به عبد الله بن عمر رسید، در بازار صیحه زد. حجر بن عدی این است.

قبر چه کسی ویران شد؟ بر خلاف فتوای ابو حنیفه، مالک، شافعی، ابن حنبل ، بر خلاف اجماع چهار مذهب، این قبر چرا به هم خورد؟ آن هم چه مقامی است؟ عامل معاویه!... عامل معاویه در خراسان خبر قتل حجر به او رسید، همان جا دست بلند کرد به آسمان، گفت: پروردگارا! بعد از قتل حجر اگر خیر من در این است که من را ببری، الآن جان من را بگیر. از مجلس بر نخواست تا جنازه اش بیرون آمد.

اهانت به چه کسی کردید؟ الحاد و کفر امروز دست به دست هم داده، برای فشار بر شیعیان. کسی قبرش در دمشق، در عذرا دمشق، مورد اهانت واقع شد که نص کلام ابن اثیر این است: وکان مجاب الدعوة، دعای او از درگاه خدا رد نمی شد.

آن کسی که افضل آن ها است، تربیت شدگانش اینان­اند. حجر بن عدی دست پرورده ی کیست؟ شاگرد مکتب کیست؟ این همان کسی است که روز بیستم رمضان وقتی آمد کنار بستر[امیرالمؤمنین علی علیه السلام]، بعد دید آن شمشیر چه کرده، شمشیری که بر فرقی وارد شد که جبرئیل گفت: تَهَدَّمَتْ وَاللَّهِ أَرْكَانُ‏ الْهُدَى‏ وقتی چشمش افتاد... - این کلام خیلی مهم است-  فیا أسفی... این، کنار بستر افضل الصدیقین این شعر را خواند حجر بن عدی:

فيا أسفی على‏ المولى‏ التقي‏           أبو الأطهار حيدرة الزكي

چشم باز کرد یک نگاهی به حجر کرد، فرمود: كيف‏ لي‏ بك اذا دعيت إلى البرائة منّي؟ چه خواهی کرد آن روزی که تو را بخواهند، بگویند: از علی بیزار باش. قال: واللّه يا أمير المؤمنين! لو قطعت بالسّيف إربا إربا و اضرم لى النّار، اگر با شمشیر قطعه قطعه بشوم، آتش روشن کنند، مرا در آن آتش بسوزانند، دست از تو بر نمی دارم، از تو تبری نمی کنم، لآثرت ذلك على البراءة منك. یک دعایی برای او کرد که عقل مبهوت است، فقال: وفّقت لكلّ خير يا حجر! کسی در عالم به این مقام رسیده: وفّقت لکلّ خیر، هیچ خیری نماند مگر تو به آن موفق شوی، جزاك اللّه خيرا عن أهل بيت نبيّك. این مرد به کجا رسید؟

ختم کلام این است شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. این هم عمل.

ختم کلام این جمله ابن اثیر است: وكان‏ مُجَاب‏ الدَّعْوَة، دست او به هر دعایی بلند می شد رد نمی شد. همچو قبری خراب شد.

فردا شب لیلة الرغائب است، شب جمعه اول رجب. مؤمنین در مساجد دعا کنند: خدا شر این ملحدین و آن کفار را از شیعیان سوریه، از شیعیان بحرین، قطع کند؛ و امروز وظیفه همه دعا برای نجات شیعه سوریه و بحرین است.
خدایا به پهلوی شکسته فاطمه زهرا [سلام الله علیها]، به سوز قلب علی مرتضی [علیه السلام]، کنار قبر صدیقه کبری شیعیان دنیا را از شر کفار و ملحدین خلاص کن.


موضوعات مرتبط: مراسم دعاخوانی
برچسب‌ها: دعا, وحید خراسانی, نجات, لیلة الرغائب
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:33  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

دعا و یاد گرفتن چگونه عمل کردن

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: در اوایل انقلاب قرض‌الحسنه‌ها خیلی زیاد بود امّا بعضی رفتند، پول‌هایشان را از قرض‌الحسنه‌ها برداشتند و در بانک‌ها گذاشتند، آیت‌الله بهجت فرمود: از این به بعد فقر در جامعه زیاد می‌شود.

به گزارش فارس، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «شر» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:
 
*دعوت به خیر و دوری از شرّ، در قرآن صاعد
 
پروردگار عالم به واسطه انبیاء عظامش، بشر را دعوت به خیر و دوری از هر شرّی کرده است، آن‌قدر این شناخت خیر و شرّ را برای شناخت راه صحیح و صراط مستقیم، مهمّ، قرار داد که تمام اقوال و کردار انبیاء عظام (قول و فعلشان) نشأت گرفته از همین مطلب است که مردم را دعوت به خیر و دوری از شرّ کردند.
 
به قدری مهم است که گاهی به قول اولیاء خدا، پروردگار عالم این را در قالب دعا هم قرار داد. به طوری که آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، آیت‌الله قاضی، آن عارف بزرگوار فرمودند: پروردگار عالم وقتی می‌خواهد مردم را با خود مشغول کند، عنوان دعا را مطرح می‌کند. دعایی که به قول اولیاء خدا، قرآن صاعد است. یعنی همان‌گونه که کتاب‌الله، قرآن نازل است؛ دعا، قرآن صاعد است و صعود می‌کند و به بالا می‌رود.
 
پروردگار عالم به وسیله همین ادعیّه که انسان، با ذوالجلال و الاکرام ارتباط پیدا می‌کند، دعوت به خیر و دوری از شرّ می‌کند. به تعبیری، اولیاء خدا می‌گویند: گاهی که انسان، احساس نیاز درونی‌اش به جوش و خروش درمی‌آید، آن‌گاه به سمت دعا می‌رود و پروردگار عالم هم به وسیله همین ادعیّه، او را با خیر و شرّ آشنا می‌کند.
 
اتّفاقاً یکی از آن لحظات و ازمنه‌ای که انسان به خوبی خیر را درک می‌کند و می‌فهمد که شرّ چیست، همان لحظه نیاز است که دیگر دست به دعا بر می‌دارد، لذا پروردگار عالم یکی از آن زمان‌ها را رجب‌المرجّب قرار داد. در همین دعایی هم که بیان فرمودند: در ماه رجب، بعد از هر نماز خوانده شود «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ ...»، انسان، طلب خیر از باری‌ تعالی می‌کند؛ چرا که هر چه خیر است، مِن ناحیه الله است و هر چه شرّ است، از نفس دون و وسوسه‌های شیاطین جنّ و انس است.
 
لذا طلب خیر از باری ‌تعالی آن ‌قدر مهم است که به ساحت قدسش عرضه می‌داریم: «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ» ای کسی که هر چه خیر است، امیدش، مِن ناحیه ذوالجلالی توست و هر چه شرّ است، امید است که تو ایمن بدهی که می‌دانیم مِن ناحیه النّاس است.
 
«یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً» وقتی انسان بفهمد تمام خیر دنیا از ناحیه حضرت حقّ است، لذا از او مجدّداً می‌خواهد که «أَعْطِنِی» تو عطا کن، «بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شرّ الدُّنْیَا وَ شرّ الْآخِرَةِ».
 
*مهار نفس؛ راه قرار گرفتن در خیر
 
همین دعا به ما بیان می‌کند که تمام مقولات عالم در این دو باب است، یا خیر است، یا شرّ. اگر انسان به خوبی این را درک کند؛ باید به خیر برود و از همه شرّها دور شود و از حضرت ذوالجلال و الاکرام بخواهد که عنایت کند. لذا عرضه می‌داریم: «وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شرّ الدُّنْیَا وَ شرّ الْآخِرَةِ» تو از من دور کن، آن شروری که مرا در دنیا گرفتار می‌کند و آخرت من را هم از بین می‌برد که اولیاء خدا بیان کردند: تمام این‌ها، از نفس دون است.
 
به یک تعبیری که آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن میرداماد بزرگوار، ملّای عظیم‌الشّأن می‌فرماید، «الشر قضایاء النفسانیّه و الخیر الهامات الالهیّه»، شرّ، همه از قضایای نفسانی انسان است و خیر، همه الهامات ذوالجلال و الاکرام است که اگر کسی توانست این نفس دون را مهار کند، صددرصد در خیر قرار می‌گیرد و عمده، همین است.
 
*پرهیز از شرّ = انجام دادن خیر
 
وقتی انسان، نفس را از شرّ دور کرد، دیگر وجودش خیر می‌شود و صددرصد هر آنچه خیر است، برایش به وجود می‌آید. لذا یک جمله بسیار عالی و زیبایی را مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله‌الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) می‌فرمایند که همان نکته‌ای است که عرض کردیم اگر انسان از شرّ دور شد، اصلاً خود به خود خیر در او به وجود می‌آید.
 
حضرت می‌فرمایند: «مُتَّقِی الشَّرِّ کَفَاعِلِ الْخَیْرِ»، آنکه از شرّ پرهیز کرد، مثل آن کسی است که گویی عمل خیر دارد انجام می‌دهد؛ چون شرّ، از نفس است و همه خیر از ذوالجلال و الاکرام است، «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ».
 
اولیاء خدا می‌گویند: چون ذوالجلال و الاکرام در خیر است و خیر را برای انسان می‌خواهد، اگر انسان بخواهد یا نخواهد، او مرحمت می‌کند امّا (این امّا مهم است) چه کسی از خیر بهره می‌برد؟ آن که وجودش را از شرّ پاک کند.
 
«یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ» ای کسی که به هر شخصی که از تو مسئلت کند، عطا می‌کنی و حتّی بالاتر از آن، «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً» به آن کسی هم که به معرفت ندارد، مرحمت می‌کنی، «أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ» پس حالا تو هستی که باید مرحمت کنی.
 
*تقوا؛ دوری از شرّ و نزول خود به خودی خیر
 
لذا اولیاء خدا می‌گویند: وقتی انسان از شرّ نفس دور شد؛ می‌داند همه خیر مِن ناحیه الله است. لذا تنها راهش این است که انسان از بدی‌ها دور شود و آن تقوای حقیقی هم همین است.
 
آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، استاد عظیم‌الشّأنمان می‌فرمود: آیت‌الله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی بارها و بارها فرمودند: تقوا به معنی دوری از شرّ است. اگر از شرّ و بدی‌ها دور شدی، این یعنی تقوا و آن‌وقت است که خودبه‌خود خیر می‌آید، «کَفَاعِلِ الْخَیْرِ». لذا وقتی این‌طور شد، دیگر انسان، مرکز خیر می‌شود.
 
*گل بی‌خار باش!
 
به قدری این مطلب مهم است که آن ‌که اوّل رجب المرجّب، ولادتش است، امام محمّد باقر(ع) می‌فرمایند: طوری خیر محض باش که دیگر اصلاً شرّی در تو نباشد؛ چون اگر ‌طوری خیر بودی که شرّ هم کنارت بود، آن موقع همین شرّهای کوچک هم گرفتارت می‌کند. لذا حضرت فرمودند: «کُنْ خَیْراً لَا شرّ مَعَهُ»، طوری خیر باش که هیچ شرّی با تو نباشد.
 
وقتی انسان یک شرّ در وجودش بود، آرام آرام کنار خیر، مدام او را به سمت بدی‌ها می‌برد. خیرها، لطف خدا و عنایت ذوالجلال و الاکرام است و شرور از ناحیه نفس دون است (همان چیزی که میرداماد عزیز، آن ملّای عظیم‌الشّأن تبیین فرمودند). لذا وقتی شرّ هم در وجود انسان باشد، اگر انسان به سمت خیر برود، این شرّ، دو مرتبه او را بر می‌گرداند و یک حال متغیّر خواهد داشت، امّا وقتی خیر مطلق شد که «لَا شرّ مَعَهُ»، آن‌وقت دیگر گل بی‌خار می‌شود.
 
لذا حضرت در ادامه همین تمثیل را می‌زنند و می‌فرمایند: «کُنْ وَرَقاً لَا شَوْکَ مَعَهُ» مانند یک برگ بی‌خار باش.
 
اولیاء خدا یک تعبیری را بیان کردند، می‌فرمایند: وقتی انسان، خیر مطلق شد؛ هر که در محضر او بیاید، آرام می‌شود. به عنوان مثال، وقتی از خود عمروعاص ملعون می‌پرسند، اگر کنار امیرالمؤمنین باشی، چه می‌شوی؟ می-گوید: هر کس در محضر امیرالمؤمنین برود، در امان است!
 
لذا اگر گل بی خار شدیم، این‌طور می‌شود که هر که بیاید، آرام می‌شود؛ «کُنْ وَرَقاً لَا شَوْکَ مَعَهُ وَ لَا تَکُنْ شَوْکاً لَا وَرَقَ مَعَهُ».
 
پس عزیزم! مواظب باش یک طوری نشود که این ‌قدر وجودت شرّ شود که حتّی یک خیر هم درآن نباشد و وجودت، خار مطلق باشد، «وَ لَا تَکُنْ شَوْکاً لَا وَرَقَ مَعَهُ وَ شَرّاً لَا خَیْرَ مَعَهُ». لذا شرّ را به عنوان خار تمثیل زدند که حال اولیاء الهی برعکس است و وقتی محضرشان می‌رویم، آرام می‌شویم.
 
*مجالست با چه کسانی، شرّ می آورد؟
 
لذا آنچه که شیطان ملعون، در وسوسه‌هایش دارد، همین است که نگذارد انسان، با خوبان عالم همنشین شود. عزیزان من! به این نکته خوب دقّت کنید و بر روی آن تأمّل کنید که شیطان نمی‌خواهد بگذارد با اولیاء الهی هم‌نشین باشید.
 
برای همین است که وجود مقدّس اباعبدالله، سیّد و سالار شهیدان، حضرت امام حسین(ع) بیان می‌فرمایند: «مُجالَسَةُ أهلِ الدَّناءَةِ شَرٌّ»، مجالست با آن‌ها که اهل پستی، دنی و فرومایگی هستند، شرّ می‌آورد. معلوم است در مقابلش، مجالست با خوبان عالم، خیر برای انسان می‌آورد و شیطان نمی‌گذارد.
 
*دعا و یاد گرفتن چگونه عمل کردن
 
لذا آنچه که مهم است همین است که دعا برای ما چه بیان می‌کند. آقا جمال‌الدّین خوانساری نکته‌ای در شرح ادعیه تبیین می‌فرمایند که بسیار عالی است، می‌فرمایند: این ادعیّه می‌خواهند به ما یاد بدهند این‌گونه عمل کن، نه این که فقط این‌گونه بخوان!
 
«یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شرّ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً» لذا این دعا می‌خواهد بگوید: تو هم همین ‌طور باش - البته اهل خیر هم در دنیا این‌طور هستند - که هنوز کسی مسئلت نکرده، دستش را بگیر.
 
اگر خاطر شریفتان باشد، عرض کردیم که بیان فرمودند: بهترین مردم، آن کسی است که قبل از این که کسی نیاز داشته باشد، دستش را بگیرد.
 
لذا آقا جمال‌الدّین خوانساری، آن عارف بالله می‌فرمایند: آن کسی که این دعا را می‌خواند، باید همین حالات را باید داشته باشد و از همه شرّهای وجودی بیرون برود.
 
پس یکی از راه‌ها، مجالست با اهل خیر و دوری جستن از اهل شرّ است. عجیب است، در هر مطلب که وارد شدیم (چه در باب پدر و مادر، چه اخلاص و ...، در هر بابی که در اخلاق بحث کردیم)، نسخه‌ای که دادند، همین بود. لذا عزیزان! این همنشینی را که بارها و بارها و بارها گفتم، کم نگیرید.
 
اهمیّت همنشینی، همان است که وقتی از آن امام‌العارفین(ره) سؤال کردم: آقاجان! شما چقدر از آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی مطلب و درس گرفتید؟ قصدم این بود که چه کتاب‌هایی، چند سال و به چه سبکی بوده؛ ایشان فرمودند: من آن قدر که از نگاه به جمال ایشان علم گرفتم، از زبان ایشان نگرفتم!
 
این یعنی همنشینی با خیر، این یعنی همنشینی با خوبان عالم که انسان را به خوبی نزدیک می‌کند. اگر حال، این‌طور شد که انسان از اهل شرّ دور شود؛ طبیعی است حتماً بداند که باید با خوبان عالم همنشینی کند؛ چون اصلاً دو جبهه بیشتر در عالم نیست و این دیگر اظهر من الشّمس است که یا باطل است و یا حقّ است. اصلاً چیزی مابین این دو نداریم. هر آنچه که اهل باطل است؛ یعنی شرّ است و هر آنچه که اهل حقّ است؛ یعنی خیر است. باطل، ظلمت است و خیر، حقّ و نور است.
 
اگر با خوبان عالم، همنشین شدیم، در جبهه حقّ هستیم و به نور و خیر نزدیک می‌شویم. در مقابل، اگر همنشین با اهل باطل شدیم، از خیر دور می‌شویم و به شرّ نزدیک می‌شویم.
 
پس همنشین با خوبان عالم همین خصوصیّت را دارد که ما را به نور و حقّ نزدیک می‌کند. چون این‌ها در هم گره خورده است. امّا وقتی با اهل شرّ، با آن‌ها که اهل دنیا، پست، دنی و رذل هستند، همنشینی کنیم، شرّ می‌شویم. همان‌طور که فرمودند: خصوصیّت همنشینی با اهل فرومایگی و پستی و کسی که برای دیگران شرّ بخواهد، این است: «مجالسةُ اهل الدّنائة شر»، یعنی برای شما شرّ می‌آورد.
 
*ای انسان! بدان خودت به شرّی که برای دیگران می‌خواهی، مبتلایی!
 
خیلی عجیب است، مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(ع) می‌فرمایند: «مَنْ أَضْمَرَ الشَّرَّ لِغَیْرِهِ فَقَدْ بَدَأَ بِهِ نَفْسَهُ»، هر که در درون و ضمیر خودش، برای دیگران، بد بخواهد؛ معلوم است آن بدی را از درون خودش آغاز کرده است؛ یعنی خودش به آن شرّ مبتلاست که این‌گونه برای دیگران دوست دارد و خدا هم برایش آن‌گونه رقم می‌زند.
 
*خدا در ظنّ و گمان بنده‌اش است؛ یعنی چه؟
 
علامه سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی به نقل از آسیّد هاشم حدّاد می‌فرمودند: منظور از این که پروردگار عالم در حدیث قدسی فرموده: «أنا فی ظنّ عبدی»؛ «من در ظن و گمان بنده‌ام هستم»، این است که اگر خیر بخواهی، خدا خیر برایت می‌خواهد و اگر شرّ بخواهی ولو برای دیگران، خدا هم برایت شرّ می‌خواهد.
 
به خصوص طوری است که پروردگار عالم، خلق را عنوان عیال خودش بیان کرده «الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ»، لذا هر که برای دیگران بدی بخواهد، پروردگار عالم، آن بدی را در درون خودش قرار می‌دهد، یعنی اگر این-طور بخواهد، آن بدی از درون خودش شروع می‌شود، «بَدَأَ بِهِ نَفْسَهُ».
 
لذا باید برای همه خیر و خوبی بخواهیم، منتها یک نکته دارد و آن، این که اگر کسی برای مردم، امّت و جامعه اسلامی ضرری داشت، طبیعی است آن‌جا دیگر باید جلویش ایستاد و این دیگر تفاوت دارد، با آن چیزی که بیان شد.
 
*شرّ؛ خوره وجود و انسانیّت!
 
لذا بدانید اصلاً هر کس در درونش بدی بود، در حقیقت یک بیماری دارد. مولی‌الموالی(ع) می‌فرماید: «الشَّرُّ مَنْطِقٌ وَبِیٌّ»، این شرّ، منطقی است که مثل وبا، بیمارگونه است؛ یعنی در درونش خوره است. به تعبیری شر، خوره وجود و انسانیّت است و انسان را از آن مقام انسانیت که «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ» است، به پایین می‌کشد و او را گرفتار و بیچاره می‌کند.
 
لذا خیلی باید مراقب باشیم که برای دیگران - البته همان‌طور که عرض کردم الّا آن کسانی که در مقابل دین و امّت هستند - بدی نخواهیم. چون این‌قدر مهم است که می‌فرمایند: نهایتاً دینت را می‌برد و تباه می‌کند.
 
*شرّ خواستن برای دیگران، اوّل به خودت می‌رسد!
 
شرّ، این‌قدر مهم است که فرمودند: «إِیَّاکَ وَ مُلَابَسَةَ الشَّرِّ»، بپرهیز از پوشیدن لباس شرّ و بدی کردن؛ یعنی وجودت را وجود شرّ نکن و خودت را گرفتار نکن، «فَإِنَّکَ تُنِیلُهُ نَفْسَکَ قَبْلَ عَدُوِّکَ» اگر به ظاهر با کسی دشمنی داری، قبل از این که شرّت به او برسد، به خودت می‌رسد.
 
*چرا مسلمین هیچ گاه، آغازکننده جنگ نیستند؟
 
لذا می‌بینید اسلام همیشه دعوت به خیر می‌کند. پیامبر عظیم‌الشأن، خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) وقتی سلاطین جور را دعوت به اسلام یعنی دعوت به خیر، کرد؛ هیچ موقع بدی آن‌ها را نمی‌خواست امّا یک موقعی خود آن‌ها به واسطه این که نفسشان به بدی گرفتار شده؛ در مقابل فرمان پروردگار عالم و رسول خدا می‌ایستند و شروع به جنگ می‌کنند.
 
لذا همان‌طور که عرض کردم، این نکته، خیلی مهم است که چرا در اسلام، حتّی موقعی که سپاه اسلام، در مقابل سپاه دشمن قرار می‌گیرد، آغازکننده جنگ، مسلمین نیستند و به تعبیری چرا مسلمین، تیر اوّل را پرتاب نمی‌کنند؟ چون پروردگار عالم، انبیاء عظام، اولیاء خدا، حضرات معصومین(ع) و اصلاً همه خوبان عالم با بدی در عالم مخالف‌ هستند و حتّی برای دشمن بد نمی‌خواهند!
 
*چرا پیامبر اکرم، منافقین را رسوا نکردند؟
 
سؤال: پیامبر که می‌دانست دورش منافقین هستند، «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ»، پس چرا پیامبر منافقین را رسوا نکرد؟ پیامبر عظیم‌الشأن، دریای رحمت و لطف پروردگار عالم است و چون خیر مطلق است، به قدری دوست دارد آن‌ها از شرّ بیرون بیایند که حدّ ندارد. لذا ایشان، شرّ هیچ احدی ولو منافقین را - که قرآن می‌فرمایند: در اسفل نار هستند و پست‌ترین جایگاه را دارند که دیگر از اسفل، چیزی پست‌تر نداریم، همان‌طور که دیگر از احسن، چیزی برتر نداریم - نمی‌خواهد. لذا ایشان برای آن‌ها هم شرّ نمی‌خواهد، ولی آن‌ها خودشان برای خودشان شرّ می‌خواهند، حال خودشان، حال شرّ است و خودشان دست از شرّ بر نمی‌دارند امّا پیامبر رحمت می‌خواهد دست آن‌ها را بگیرد.
 
*چرا امیرالمؤمنین بالای سر جنازه زبیر، اشک ریختند؟
 
اینکه مولی‌الموالی بالای سر جنازه زبیر گریه کردند، برای این بود که می‌دانستند یک موقعی این شمشیر برای حفظ اسلام کشیده می‌شد ولی امروز در مقابل آن قرار گرفته است. لذا امیرالمؤمنین اشک می‌ریختند؛ چون حضرت خیر مطلق هستند و برای همه، خیر می‌خواهند.
 
*اهل خیر، با شرّ بد هستند، نه با فرد!
 
اهل خیر، اصلاً و ابداً، برای هیچ احدی، بد و شرّ را نمی‌خواهند امّا اگر یک کسی در عالم، شرّ به وجود آورد، دیگر ساکت نمی‌نشینند؛ یعنی همان رحمت للعالمین، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»  می‌شود. همان امیرالمؤمنین که آن ‌قدر دریای رحمت است؛ چنان می‌جنگد و در میدان نبرد شجاعت دارد که آن کسانی که نخواستند خودشان را خیر کنند و بناست شرّشان عالم را فراگیر شود، از بین می‌برند.
 
پس چرا چنین کسانی را از بین می‌برند؟ چون دوست ندارند عالم به شرّ و فتنه گرفتار شود، «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ»، لذا ائمه کفر را می‌کشند، برای آن که شرّ آن‌ها از وجودشان تراوش می‌کند و به بقیّه هم سرایت می‌کند. لذا این بزرگان که خود اهل خیرند، با شرّ بد هستند، نه با فرد! چون این شرّ الگوی شرارت در جامعه شده، برای همین او را از راه برمی‌دارند؛ نه این که برای فردیّت فردش، این کار را کنند. پس نکته مهم این است که با اشرار عالم می‌جنگند و آن‌ها را از سر راه  برمی‌دارند، برای این که آن‌ها شرّند.
 
لذا می‌فرمایند: مواظب باشید که از شرّ، پرهیز کنید، «فَإِنَّکَ تُنِیلُهُ نَفْسَکَ قَبْلَ عَدُوِّکَ وَ تُهْلِکُ بِهِ دِینَکَ قَبْلَ إِیصَالِهِ إِلَى غَیْرِکَ» چون در غیر این صورت، پیش از این که بخواهی آسیب به کسی برسانی؛ دین خودت را به هلاکت می‌اندازی و به تباهی می‌کشی. پس شرّ این است و خیلی باید مواظبت کرد.
 
*تمام بدی‌ها به خاطر توجّه انسان به خویشتن خویش و نفس خود است!
 
لذا برای اینکه به این خصلت‌ها گرفتار نشویم، باید مواظب باشیم. اوّلاً هرچه که از شرّ به وجود می‌آید، به واسطه توجّه به نفس امّاره است. گاهی آیت‌الله العظمی بهجت، آن بهجت القلوب در مباحثشان، نکته‌ای را بیان می‌فرمودند که خیلی زیبا بود. می‌فرمودند: تمام بدی‌ها به خاطر توجّه انسان به خویشتن خویش و نفس خود است.
 
در جلسه گذشته هم عرض کردم که آن مرد الهی بیان کردند: نکند یک موقعی بگویی: شما که الحمدلله بهتر از من هستید، اگر بگویی بهتر از من هستید؛ یعنی قبول داری که خودت خوبی! عرض کردیم پس چگونه بگوییم، آیا بگوییم: ما بد هستیم؟ فرمودند: خیر، بگویید: می‌خواهم خوب شوم. لذا طبق این مطلب هم، تمام شرارت‌ها مال این است که انسان به خود توجّه کند و فکر کند بهتر از دیگران است؛ آن‌وقت است که این توجّه به خود، منشأ شرّ می-شود - این مطلب، نکته من النکات است - پس اگر کسی مدام به خودش توجّه کرد و فکر کرد به از دیگران است یا حتّی بهتر هم نه، بلکه خوب است؛ باز هم گرفتار می‌شود؛ چون توجه به این نفس دون، گرفتاری می‌آورد.
 
*کدام تعبیر علّامه جعفری، توسط امیرالمؤمنین، در عالم رؤیا تأیید شد؟
 
خدا علّامه محمّدتقی جعفری را رحمت کند، یادم نمی‌رود که یک مرتبه ایشان، نکته‌ای در باب «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»، گفتند که بسیار عجیب بود. فرمودند: من یک موقعی به ذهنم رسید که بحث الرجال در این‌جا، بحث رجلیّت به عنوان رجلیّت نیست، بلکه الرجال به معنی آن است که بالاخره باید قوام را در دست داشته باشد، نه به عنوان رجل که در ذهن مردم است؛ چون در غیر این ‌صورت انسان، با احساس برتری نسبت به نساء، حالت غرور می‌گیرد.
 
علّامه محمّدتقی جعفری می‌فرمودند: چند مطلب برای من به وجود آمده که امیرالمؤمنین دست من را گرفتند که یکی از آن‌ها در همین‌جا بود. یک مرتبه در عالم رؤیا دیدم که مولی‌الموالی بیان می‌فرمودند: «شَرُّ الرِّجَالِ التُّجَّارُ الْخَوَنَةُ»، شرورترین مردم، آن کسی است که در تجارت، خیانت کند. البته این مطلب، روایت هم هست و طبیعی است به نظر می‌آید که برای تجار است امّا علّامه می‌فرمایند: حضرت ادامه دادند و فرمودند: «و هم اهل الخیر فی نفسه» و آن‌ها، کسانی هستند که در نفسشان، تصوّر خیر می‌کنند. لذا این‌جا بود که فهمیدم آن چیزی که تعبیر می‌کردم، درست بود.
 
لذا این روایت، یک نکته‌اش همین است که تصوّر کنی من خوبم و همه جوره به از دیگران هستم. حالا یا مرد نسبت به زن و ... .
 
*نسخه‌ای برای در امان بودن از شرّ نفس!
 
برای همین لقمان حکیم به ما نسخه داده و بیان فرموده: در مورد آن کسی که یک ساعت عمرش از تو بیشتر است، بگو: او خوب است؛ چون یک عمل خیر بیشتر از من انجام داده است. در مورد آن کسی هم که یک ساعت عمرش از تو کمتر است، بگو: او خوب است؛ چون حدّاقل یک گناه کمتر از من انجام داده است و من یک گناه بیشتر انجام دادم. پس هیچ موقع خودت را برتر از دیگران ندان. لذا این‌گونه به ما نسخه دادند که هیچ موقع فکر نکن خوبی تا از شرّ نفست در امان بمانی.
 
*تهمت زننده، فحّاش و گستاخ؛ شرورترین مردمند/مراقب تهمت زدن های ناروا به کاندیدها باشید
 
جابر ابن عبدالله بیان می‌کند که پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) چند نکته راجع به شرّ بیان فرمودند که شرورترین افراد را معرّفی می‌کند. حضرت فرمودند: «أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِشِرَارِ رِجَالِکُمْ قُلْنَا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ مِنْ شِرَارِ رِجَالِکُمُ الْبَهَّاتَ الْجَرِی‏ءَ الْفَحَّاشَ الْآکِلَ وَحْدَهُ وَ الْمَانِعَ رِفْدَهُ وَ الضَّارِبَ عَبْدَهُ وَ الْمُلْجِئَ عِیَالَهُ إِلَى غَیْرِهِ»، می‌خواهید شما را از بدترین مردمان خبر بدهم؟ عرضه داشتیم: یا رسول الله! بفرمایید. فرمودند: بدترین مردمان، کسانی هستند که - خدای ناکرده - پیوسته تهمت و بهتان به مردم می‌زنند و گستاخ و فحّاش هستند. یعنی این زبان خود را به بدی و بیچارگی و فحّاشی و بعد هم بهتان به دیگران وادار می‌کنند، در حالی که اگر چیزی نمی‌داند، نباید بگوید.
 
به خصوص الان که قضیه انتخابات داغ است. یک موقع مواظب باشیم وقتی چیزی را نمی‌دانیم، تهمت نزنیم. البته بعضی‌ها که حالشان مشخّص است و این را می‌توانیم از دوران کاری‌شان و ... ببینیم که بحث جدایی دارد و عیبی ندارد امّا اگر به یقین نمی‌دانیم، نمی‌توانیم تهمت بزنیم و بگوییم: فلان کارخانه، متعلّق به فلان آقا است و ... .
 
البته گفتم، اگر کسی عملکردش بد بوده، در فتنه با فتنه گران بوده و ...، مشخّص است و انسان به او رأی نمی‌دهد و باید دیگران را هم هشیار کند که این در فتنه با دیگران بوده یا جزء ساکتین بود و ... امّا این که من بی خود و بی جهت، دهانم را باز کنم و هر چیزی را بگویم، بد و گناه است.
 
مثلاً خدای ناکرده یک کسی، اختلاسی در اداره یا جایی داشته و او را بیرون کردند، حالا یک عدّه بیایند بگویند: بله، اینچنین هم بود، آنچنان هم بود، نستجیربالله چشمش نسبت به زنان و ناموس مردم، بد بود و ... . چرا دروغ ببندیم؟! چرا شرارت درست کنیم؟! یک کار کرده که آن، اختلاس بوده، پس باید به اندازه همان کار بیان شود، آن هم تازه اگر معلوم و مشخّص شد. پس باید خیلی مراقب باشیم، چون حضرت فرمودند: شرورترین افراد شما کسانی هستند که پیوسته به مردم تهمت می‌زنند و گستاخ، بدزبان و جری هستند.
 
مواظب باشیم، نکند دینمان را به خاطر دنیا بدهیم. درست است که عملکرد بعضی‌ها مشخّص است و معلوم است اگر دور از ولایت باشند و به آنچه که ولی فقیه، امام‌المسلمین بیان فرموده، عمل نکرده باشند، به آن‌ها رأی نمی‌دهیم امّا بنا نیست هر چیزی را بیان کنیم و به هر کسی اتّهام ببندیم. مواظب باشیم که نکند خدای ناکرده، به تعبیر عامیانه سینه‌مان داغ بشود و هر چیزی را به هر کسی نسبت بدهیم. اگر این‌طور باشد، خدا گواه است حجّت(عج) از ما راضی نیست.
 
البته همان‌طور که گفتم، ما وقتی می‌بینیم، عملکرد طرف، عملکرد ضعیفی بوده است، در فتنه ساکت بوده و ...؛ طبیعی است همدیگر را با ادلّه، براهین و مطالب هشیار می‌کنیم، چون آن جا دیگر آن شخص، ملاک نیست، بلکه چون این شخص می‌خواهد امور مملکت را به دست بگیرد، دیگر شخص نیست و یک جریان فکری است امّا اگر نمی‌دانیم، نباید بگوییم که این کارخانه متعلّق به اوست، این‌جا این‌طوری کرد و ... . اگر یقین داریم، بله بگوییم، ولی اگر نداریم نمی‌توانیم بیان کنیم. خیلی باید مواظب باشیم، تهمت نباید زد و جری و فحّاش نباید بود. بگو: من به فلانی رأی نمی‌دهم امّا نباید گفت: فلانی فلان فلان‌شده و ... .
 
*تنهاخور؛ از شرورترین افراد است!
 
لذا حضرت می‌فرمایند: می‌خواهید شرورترین‌ها را به شما معرّفی کنم، «أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِشِرَارِ رِجَالِکُمْ قُلْنَا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ مِنْ شِرَارِ رِجَالِکُمُ الْبَهَّاتَ الْجَرِی‏ءَ الْفَحَّاشَ»؛ اوّل خصوصیّت آن‌ها این است که تهمت می‌زنند و خیلی گستاخ و فحّاش هستند. این بی‌ادبی خیلی بد است که انسان زبانش را به بدی بچرخاند.
 
از دیگر خصوصیّت آن‌ها، این است که به تعبیر امروزی‌ها بیان می‌کنند: تنهاخوری، «الآکِلُ وَحدَهُ». در حالی که انسان باید به یاد دیگران باشد و انفاق کند.
 
باز پیامبر در یک روایت دیگر است که در ذیل این «الْآکِلَ وَحْدَهُ» می‌فرمایند: «ألا إنّ بعدَ زمانِکُم هذا زَمانا عَضُوضا، یَعَضُّ المُوسِرُ علی ما فى یَدِهِ حِذارَ الإنفاقِ، وقد قالَ اللّه ُ تعالی وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وسَیِّدُ شِرارِ الخَلقِ یُبایِعُونَ کُلَّ مُضطَرٍّ ، ألا إنَّ بَیعَ المُضطَرِّینَ حَرامٌ»، بدانید بعد از این روزگاری بس سخت برایتان می‌آید، توانگر آنچه دارد، از ترس انفاق، با چنگ و دندان نگاه می‌دارد، در حالی که پروردگار عالم فرموده: اگر چیزی انفاق کنید، عوضش را می‌گیرید «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ» .
 
لذا خیلی باید مواظبت کرد. اصلاً یکی از چیزهایی که ماه مبارک رمضان به انسان یاد می‌دهد، این است که انسان از دنیا دست بکشد و به دیگران انفاق کند. اینکه بیان می‌کنند: افطاری دادن این ‌طور ثواب دارد، برای این است که این حال را داشته باشیم.
 
حضرت می‌فرمایند: بدترین شما، آن کسی است که تنها بخورد «الْآکِلَ وَحْدَهُ»، از ترس این که نکند خودش نیاز پیدا کند و بگوید: الان دوره چنین و چنان شده، انفاق نکند، در حالی که باید دست هم را بگیریم.
 
*بالا رفتن کاذب قیمت‌ها، دست همان کسانی است که با کاندیدا شدنشان، دلار و طلا پایین آمد!
 
گرچه بعضی از فشارهای اقتصادی امروز، کاذب است و متأسّفانه به خاطر اینکه می‌خواستند بعضی‌ها رأی بیاورند، این‌ چنین کردند. لذا دیدیم تا بعضی‌ها اسم نوشتند، قیمت دلار و طلا پایین آمد. پس معلوم می‌شود در دست خود همان آن‌ها بوده است. من با ادلّه و براهین عرض می‌کنم، قبلاً هم در خفا، به بعضی از دوستان گفته بودم که سر نخ دست چه کسانی است. این را من با اطمینان می‌گویم، چون واقعاً می‌ترسم از اینکه ندانسته، به کسی تهمت بزنم و دارم روایات را هم می‌خوانم، امّا این‌ها را با ادلّه خبر داریم و اخبار این‌ها قبلاً به دستمان رسیده است که می‌گوییم. همین انسان‌های شرور که می‌خواهند انقلاب را به شرارت بکشند و مردم را اذیت کنند؛ وضعیّت و حالشان معلوم است. این‌ها که حبّ به دنیا و قدرت دارند، معلوم است چه کسانی هستند.
 
*معامله کردن با فرد مضطرّ، حرام است!
 
حضرت می‌فرمایند: سرآمد بدترین افراد کسانی هستند که با فرد مضطرّ، معامله می‌کنند. می‌بیند فردی گرفتار است، امّا با او معامله‌های چنین و چنان می‌کند، مثل اینکه پول را می‌خرند و ... که این‌ها، حرام است. لذا حضرت می‌فرمایند: «ألا إنَّ بَیعَ المُضطَرِّینَ حَرامٌ»، پس عزیزان! در بیع خیلی مواظبت کنیم تا لقماتمان آلوده نشود، چون بعد از آن، شرارت می‌آید و بعد دیگر، آرام آرام روح تقوا و خیرخواهی دور می‌شود و گرفتار می‌شویم. خدا گواه است برکت می‌رود.
 
*پیش بینی آیت‌الله بهجت از زیاد شدن فقر در جامعه!
 
یک نکته بگویم، در آن تأمّل کنید. در اوایل انقلاب، قرض‌الحسنه‌ها خیلی زیاد بود. امّا بعضی رفتند، پول‌هایشان را از قرض‌الحسنه‌ها برداشتند و در بانک‌ها برای سوددهی گذاشتند و توجیه هم کردند که از سودش برمی‌داریم، به دیگران می‌دهیم، از همان آن زمان بود که این کارها شروع شد و این مطالب به وجود آمد. آیت‌الله العظمی بهجت هم فرمودند: از این به بعد فقر در جامعه زیاد می‌شود و همان هم شد.
 
لذا عزیزان! برای دیگران خیر بخواهیم. این ‌طور نباشد که به قول مرحوم ابوی، انسان مدام به سجده برود و به جای «سبحان ربی الاعلی و بحمده» بگوید: «سبحان ربی الاعلی و به من ده»، یعنی مدام برای خودش بخواهد. اگر این‌ طور باشد، گرفتار می‌شویم و شرّ به وجود می‌آید. پس مراقبه داشته باشیم و مواظبت کنیم تا حرام نیاید.
 
*دست دهنده نداشتن، ظلم به زیردست و محتاج کردن عائله خود؛ خصوصیّات شروترین‌ها است
 
پس حضرت می‌فرمایند: این‌طور افراد که تهمت می‌زنند، گستاخ و فحّاش هستند و تنهاخورند، بدترین مردم هستند. در ادامه هم می‌فرمایند: «وَ الْمَانِعَ رِفْدَهُ»، نه تنها تنهاخور هستند و دستِ دهنده ندارند، بلکه مانع می‌شوند که دیگران هم بدهند. «و الضّارِبُ عَبدَهُ»، بنده خود را مى‌زنند؛ یعنی به زیردست و کارمند خود ظلم می‌کنند که زدن، نوع آخرش است. «و المُلجِئُ عِیالَهُ إلى غَیرِهِ» و عائله‌شان را براى تأمین مخارج خود، محتاج دیگران مى‌سازند.
 
*هرچه شرّ کمتر شد و بیشتر رو به خیر رفتیم؛ ظهور نزدیک‌تر می‌شود!
 
پس عزیزان! خیلی مراقبه و مواظبت کنیم تا از شرّ دور بشویم که در آن صورت، عالم، گلستان می‌شود.
 
بک نکته‌ای را هم در آخر بگویم که جا دارد روی این، خیلی تأمّل کنیم. عزیزان من! هرچه شرّ کم شد و رو به خیر بیشتر بردیم - به خصوص در کشور امام - ، ظهور نزدیک‌تر می‌شود. این مطلب، خلاف آن چیزی است که حجّتیه‌ای‌ها بیان می‌کردند که شرارت زیاد شود تا ظهور نزدیک شود! آن‌طور که آن‌ها می‌گویند، نیست؛ بلکه در کشور امام زمان، هرچه شرّ کمتر شد، رو به خیر بیشتر بردیم و ظهور حضرت نزدیک‌تر می‌شود. این را به صراحت می‌گویم، شما هم همه جا بیان کنید و فریاد بزنید، این پرچم است. این بیرق را بلند کنید که هرچه شرّ کمتر شد و بیشتر رو به خیر رفتیم، ظهور نزدیک‌تر می‌شود.
 
لذا مراقبه کنید. در انتخابتان هم کسانی که خیر مردم را می‌خواهند و کسانی که آن‌طور که امام‌المسلمین می‌خواهند، هستند، انتخاب کنید. آقا در فرمایشاتشان در این چند روز فرمودند، باز هم می‌فرمایند، ببینید که چه چیزهایی را تبیین می‌کنند، این‌ها را کنار هم قرار بدهید که خیر دنیا و آخرت در همین است.
 
«السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه»
 
از آقای خوبی‌ها یابن الحسن بخواهیم، او، خیر مطلق اوست. «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ» ای خدایی که امید به همه خیرها از ناحیه توست؛ خیر مطلق را برایمان برسان.

موضوعات مرتبط: سخنرانی ها
برچسب‌ها: آیت الله قرهی, آیت الله بهجت, دعا, رجب
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:31  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

اضطراب و استغاثه امت

چکیده

روشن است که یکی از وظایف منتظر، دعا برای ظهور مولایمان است.یکی از دعاهایی که برای ظهور حضرتش وارد شده، دعای فرج (الهی عظم البلاء) است. این دعا را که طبق نقل‌ها خود حضرت به محمد بن احمد بن ابی اللیث تعلیم فرمود دارای مضامین ارزشمند دینی است.حضرت به ما آموخته است که در گفت وگو با پروردگار، به تشریح حال خود بپردازیم؛ اما با تکیه بر مستعان بودن او در سختی وآسانی.

 

حضرت با استفاده از بستری که صلوات وکلمه «اولی الامر» ایجاد کرده است، مطلب بسیار مهمی را به شیعیان خود انتقال می‌دهدکه همانا با اطاعت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ومعرفت او رابطه مستقیم دارد وتنها راه حصول معرفت حضرت، اطاعت از آن عزیز است و اهمیت معرفت امام زمان نیز بر کسی پوشیده نیست.ثمره این معرفت در فراز پایانی به شکل عملی وبه صورت توسل رخ می‌نماید، چراکه توسل، تمسک جستن به اولیای الهی است و این معنابدون معرفت عمیق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امکان پذیر نیست.

کلیدواژه‌ها: بلا، صلوات، اولی الامر، توسل، دعای فرج، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.

مقدمه

این دعای شریف، درمنابع به دو نقل آمده است:

نقل اول

این حدیث را اولین بار شیخ جلیل مرحوم فضل بن حسن طبرسی صاحب کتاب تفسیر شریف مجمع‌البیان در کتاب کنوز النجاح نقل کرده است و در بارة شأن صدور آن به ‌طور مختصر می‌نویسد: «این دعا را حضرت صاحب‌الزمان، به ابو‌الحسن محمد بن احمد بن ابی اللیث در شهر بغداد در مقابر قریش تعلیم کرده اند. ابو الحسن مذکور، از ترس کشته شدن، به مقابر قریش گریخته و پناه برده بود؛ سپس به برکت این دعا از کشته شدن نجات یافت. ابو الحسن گفته است که آن حضرت به من تعلیم فرمود که بگو:

اللّهم عَظُمَ البَلاء وَ بَرِحَ الخَفاء وَ انْکَشَفَ الغِطاء وَ انْقَطَعَ الرَّجاء وَ ضاقتِ الأرضُ وَ مُنِعَتِ السّماء وَ أنت المُسْتَعانُ وَ إلیکَ المُشْتَکی وَ عَلیکَ المُعَوَّلُ فی الشِّدَّة وَ الرَّخاء. اللّهم صلِّ علی محمد وَ آل محمد اولی‌الأمر الّذین فَرَضْتَ عَلینا طاعَتهم وَ عَرَّفْتَنا بِذلک مَنْزِلَتَهُم. فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِم فَرَجاً عاجلاً قریباً کَلَمْحِ البَصَر أوهوَ أقْرَبُ. یا محمَّد یا علی یا علی یا محَّمد إکْفیانی فإنَّکُما کافیای وأنْصرانی فإنَّکما ناصرای، یا مولایَ یا صاحِبَ الزَّمان، الأمان الأمان الأمان، الغوث الغوث الغوث، أدرکنی أدرکنی أدرکنی.

راوی می‌گوید: «امام، در هنگام گفتن یا «صاحب‌الزمان» به سینه خود اشاره کرد».به نظر می‌رسد اشاره حضرت به این معنا است که در وقت گفتن «یا صاحب‌الزمان» باید آن حضرت را قصد کنیم.این دعا در الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب (یزدی حائری، 1422: ج2، ص43) و در بحار (مجلسی، 1404: ج99، ص119) و در المزار (شهید اول، 1419: ص210) و در الجنة المأوی تألیف میرزا حسین نوری طبرسی، چاپ شده در ضمن بحارالانوار، جلد پنجاه و سه، ص275 و در صحیفة المهدی (اهری، 1385: ص6) و نیز (قیومی، 1383: ص15) و در العبقری الحسان (نهاوندی، 1386: ج6، ص697) نقل شده است.

شرح دعا

اکنون پس از بررسی مختصر مصادر دعا مناسب است به شرح فراز فراز آن بپردازیم:

1. ندبه

إلهی عَظُمَ البَلاء وَ بَرِحَ الخَفاء وَ انْکَشَفَ الغِطاء وَ انْقَطَعَ الرَّجاء وَ ضاقَتِ الارضُ وَ مُنِعَتِ السَّماء«اله» مصدر است و گفته شده اصل «الله» اله است که همزه بر اثر کثرت استعمال، حذف شده و «ال» بر آن داخل شده است که به ذات مقدس باری تعالی اختصاص دارد و از چند ریشه است:

الف. فعل «ألِهَ یألَهُ» به معنای «عَبَد» یعنی «پرستید»؛ پس «اله» به معنای معبود است؛ چرا که او معبود و مورد پرستش همه مخلوقات است.

ب. «اَلِهَ یألِه» به معنای «تحیَّر» یعنی «شگفت زده شد»؛ چرا که او ذاتی است که عقول مردم در فهم کنه ذات او حیرانند.

ج. گفته شده از «ولاه» گرفته شده که به جای واو، همزه آورده شده است؛ به معنای واله و شوریده حال است؛ چرا که او ذاتی است که تمام مخلوقات، واله و مجذوب او هستند.

د. نیز گفته شده از «لاه یلوهُ» به معنای پوشیده و مخفی از دیده‌ها است. (اصفهانی، 1357: ج1، ماده «اله») اصل «اله» (ا-ل-ه) است و یک ریشه تک معنایی دارد که بر پرستش دلالت می‌کند. (احمد‌بن‌فارس، 1420: ماده «اله»)؛ بنابراین «اله» همان «الله» است و چون خدا مورد پرستش است، به این نام خوانده شده است؛ ولی چرا در اینجا از الله استفاده نشده و مصدر آن به‌کار رفته است؟

نکتة قابل توجه، این که «الهی» منادا است که «یا»ی منادی حذف شده است. اگر «الله» منادا قرار می‌گرفت، گفته می‌شد «یا الله» یا «اللهمَّ» که در سایر ادعیة معصومان علیهم السلام به‌کار رفته است و همان‌طور که گذشت، در برخی نسخه‌ها، همین دعا با «اللهمَّ» روایت شده است؛ ولی شنیده نشده است «یا»ی متکلم به «الله» اضافه شود و گفته شود: «الّلهی»؛ این ترکیب صحیح نیست.

«یا»ی متکلم در «الهی» برای ایجاد نزدیکی و صمیمیت به‌کار رفته است؛ زیرا کسی را که از خودمان می‌دانیم، به خودمان نسبت می‌دهیم که با او نزدیک باشیم؛ برای مثال اگر کسی به کسی بگوید: «فرزندم» با این که فرزندش نیست، مقصودش ایجاد صمیمیت و نزدیکی است که او را به خود منسوب کرده است. ما در این مقام، قصد ندبه کردن داریم و مشکلاتمان را برای خدا بازگو می‌کنیم. به بیان دیگر، می‌خواهیم با او درد دل کنیم؛ پس لازم است قدری به او احساس نزدیکی کنیم.

«عظم» به معنای «بزرگ شد» می‌باشد، خلاف «کوچک شد»؛ اما زمانی که گفته می‌شود «عظم الأمر» معنای «سخت شد» و «دشوار شد» می‌دهد؛ یعنی «صَعُب و شَقَّ» (معلوف، 1382: ماده«عظم») این معنا مناسب‌تر است و دلیلش جملات بعدی است.«بلاء» از ریشه (ب-ل- و) یا (ب-ل-ی) می‌باشد و به معنای نوعی اختبار است (ابن فارس، بی‌تا: ماده «بلو») زمانی که گفته می‌شود، «بلی الإنسان و ابتلی» این امتحان همان اختبار است. پس موضوع بلاء، یکی سختی و گرفتاری و غم و اندوه است که از صبر خبر بدهد و یکی نعمت است که شکر می‌طلبد؛ اما این جا معنای اول مناسب‌تر است؛ پس معنای جمله چنین می‌شود: «معبود من! بلا سخت شد».

«دشوار شدن» خود فرض اینکه بلاء به معنای سختی و غم و اندوه باشد را تقویت می‌کند؛ زیرا کسی‌که به واسطه نعمت، آزمایش می‌شود، نمی‌گوید: «خدایا! نعمت من دشوار شد.»؛ زیرا نعمت، با دشواری سازگاری ندارد. نعمت رفاه می‌آورد، نه دشواری.نکتة قابل توجه این که بلاء این جا به صورت مطلق و بدون هر قیدی آمده است، تا کلیه مصادیق آن را در بر بگیرد؛ پس برای بررسی بهتر، مناسب است آن را به عام و خاص تقسیم کنیم.

توضیح این که زندگی دنیا یک کلاس واقعی و جدی امتحان است و همه افراد در طول زندگی خویش به شیوه‌های مختلف و در سطوح گوناگون، در حال آزمون و امتحانند. آزمون‌های الهی، نه برای پی بردن خداوند به احوال روحی انسان ها، بلکه برای به فعلیت رساندن استعدادها و توانایی‌های آن‌ها و در واقع، یک شیوه تربیتی و تکامل هویت و شخصیت افراد است. (یزدی، 1377: ج2، ص396)؛ زیرا آن‌ها با نوع انتخاب و نحوه واکنش که در رویارویی با پیشامدها و حوادث و مصائب روزگار برمی‌گزینند و از خود بروز می‌دهند، استعدادهای عظیم و فطرت پاک الهی خود را نمایان می‌کنند.

دسته‌ای هم که در این آزمون‌ها شکست‌ خورده و سستی و تباهی نشان می‌دهند، دورنمای واقعی شخصیت خویش را از ورای دورنگی‌ها و ظاهرسازی‌ها آشکار می‌کنند.آزمایش و امتحان، یک برنامه و سنت حتمی الهی است (قرائتی، 1386: ج1، ص239؛ مکارم شیرازی، 1381: ج1، ص524)و هیچ کس بدون امتحان نخواهد بود.

بلای عام، مصادیق فراوانی دارد؛ چنان که پروردگار در قرآن می‌فرماید: >و لَنَبلونَّکم بِشی‌ءٍ من الخوفِ و الجوع و نقصٍ مِن الأموالِ وَ الأنفُسِ وَ الثَّمَرات< (بقره: 155)؛به تحقیق، شما را به چیزی از ترس یا گرسنگی یا کم شدن اموال و جان‌ها و ثمرات، می‌آزماییم.مقصود از ابتلا به خوف و جوع در این آیه شریف، مبتلا شدن به ناامنی و فقر اقتصادی است؛ به بیان دیگر، مراد از جوع، تنها گرسنگی برابر تشنگی نیست؛ بلکه مقصود از آن، اعم از گرسنگی و تشنگی و خستگی و سایر آسیب‌ها و مصائب بدنی و مالی است (جوادی آملی، 1364: ج7، ص634) و گاه به کمبود آن هاست، نه نداشتن آن‌ها «نقص من الأموال» و نقص، غیر از زوال است.

انسان مبتلا به نقص مال، گرسنه یا برهنه یا بی‌مسکن نیست؛ بلکه باید ساده زندگی کند؛ بنابراین انسان مورد آزمون در این حال، یا چیزی نمی‌یابد یا اگر به دست می‌آورد، از او گرفته می‌شود و همه این امور امتحان است. امیرالمؤمنین نیز از فقر و کمبود مالی به تلخی یاد می‌کند و می‌فرماید: «المُقلُّ غریبٌ فی بلدتِهِ»؛ انسان تهی دست در شهر خویش، بیگانه است». (سید رضی، 1384: خ3)

مقصود از نقص نفس که یکی از آزمون‌های الهی به شمار می‌رود، کشته‌شدن در راه خدا یا اعم از آن مرگ‌های عادی است؛ زیرا همه آن‌ها از مصادیق نقص نفس است. همچنین در نقص ثمر، منظور از ثمر، یا ثمره‌ای اقتصادی‌به ویژه محصولات کشاورزی و میوه درختی است یا فرزندان است؛ بدین لحاظ که گفته می‌شود فرزندان، میوه قلوبند. البته می‌تواند جامع باشد. (جوادی آملی، همان)

بلای خاصی که مناسب است این جا بررسی شود، پدیده غیبت است. قوم بنی‌اسرائیل، روزگاری را در غیبت پیامبر و تحت سلطه حاکمان جائر و ظالم بودند. امام صادق علیه السلام فرمود:وقتی عذاب و سختی بر بنی‌اسرائیل طولانی شد، چهل روز به درگاه خدا گریه و انابه کردند. خداوند متعال، به هارون و موسی فرمود که آن‌ها را از دست فرعونیان نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصد سال عذاب، صدوهفتاد سال، باقی مانده بود و خداوند متعال به واسطه دعای بنی‌اسرائیل، از آن صدوهفتاد سال، صرف‌نظر کرد. (موسوی اصفهانی، 1380: ج1، ص347)

ما هم صدها سال است که برای ظهور مولایمان دعا می‌کنیم؛ اما تاکنون ظهور، واقع نشده؛ زیرا دعای ما با دعای بنی‌اسرائیل، یک تفاوت اساسی دارد. و آن، این که بنی‌اسرائیل باور کرده بودند که نیازمند منجی هستند و تا منجی نباشد، همچنان فراعنه به آن‌ها ظلم می‌کنند و آن‌ها نمی‌توانند برابرشان مقاومت کنند. بنی اسرائیل، مضطر شده بود و با حال اضطرار، دعا می‌کرد؛ ولی ما هنوز مضطر نشده‌ایم و هنوز باور نکرده‌ایم که تا وقتی که منجی نیاید، دشمنان بر ما تسلط خواهند داشت.

اگر مضطر بودیم، دعای ما به گونه دیگری بود. چرا مولایمان باید گلایه کند که شیعیان، ما را به اندازه آب خوردنی نمی‌خواهند؛ اگر می‌خواستند، دعا می‌کردند و خدا ظهور را نزدیک می‌کرد. (هراتیان، 1384: ص29) این، یک واقعیت است؛ یک واقعیت تلخ. شیعیان را غفلتی کشنده فرا گرفته است. عمق مصیبت غیبت را درک نکرده‌ایم و به حداقل‌ها راضی شده‌ایم.

اما باز هم مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مهربانانه به یاری‌مان می‌شتابد. ندبه کردن را تعلیم می‌دهد که به خدا بگویید اندوه، بر ما غالب شده است. با حال اضطرار بگویید و استغاثه کنید، تا همان‌طوری که خداوند، صدوهفتاد سال غیبت را بر بنی‌اسرائیل بخشید، باقی مانده غیبت را بر شما نیز ببخشاید و شما را از این همه بلا و گرفتاری و مصیبت نجات دهد.

«بَرِحَ» از ماده (ب- ر- ح) یعنی «ظاهرشد» و «خفاء» به معنای پنهانی است (معلوف، 1382: ماده برح) در مجموع معنای «برح الخفاء») می‌شود: «امر پنهانی آشکارگشت»؛ بنابراین، عبارت «برح الخفاء» کنایه[2][3] است به معنای «وضح الامر» (معلوف، همان)«انکشف» از ماده «ک- ش- ف؛ به معنای «آن را ظاهر کرد و چیزی که آن را پوشانده بود، برداشت» می‌باشد. (ابن منظور، 1119: غ-ط-ی)

«غطاء» از ماده (غ-ط-ی) به معنای آنچه با آن پوشانده می‌شود. (همان، ماده«غطی»)«رجاء» از ماده (ر-ج- و) ضد یأس است، به معنای امیدواری (حسینی، 1414: ماده«رجو»)، راغب می‌گوید: «رجا یعنی گمان و پنداری که اقتضای رسیدن شادی در آن است و امیدواری. (راغب، ماده«رجو»)«ضاق» از ماده (ض- ی- ق) ضـد وسعت است؛ یعنی به‌تنگ آمـدن و «منع» به معنای بازداشتن و حرام کردن است. (حسینی، 1414: ماده«ضیق»و«منع»)؛ بنابراین معنای عبارت چنین می‌شود:

«پنهانی آشکار شد، و پرده فرو افتاد، و امید قطع شد، و زمین به تنگ آمد، و آسمان باز داشته شد».روشن است که این جملات، کنایه است از عمق بلا و گرفتاری. در حقیقت می‌خواهیم با این جملات بگوئیم که مصیبت‌ها ما را از هر سو احاطه کرده اند و بر ما فشار می‌آورند.«پرده‌ فرو افتاد» کنایه از آشکار شدن حقیقتی است.

در فارسی نیز چنین است؛ وقتی می‌گویند: «اگر این کار را بکنید، فلانی از کارتان پرده بر می‌دارد»؛ یعنی حقایق را آشکار می‌کند و به مردم می‌گوید. این حقیقتی که در روزگار غیبت با این مصیبت بزرگ، آشکار می‌شود، بی‌لیاقتی ما است. پیدایش غیبت، همین را اعلام می‌کند که شما لیاقت حضور امام معصوم را بین خود ندارید. امامان معصوم بین شما بودند و شما با تنها گذاشتن آنان و معطل کردن دستوراتشان، زمینه شهادت آن‌ها را فراهم کردید.

«زمین به تنگ آمد» کنایه از قرار گرفتن در فشار است. در قرآن کریم، این جمله برای احاطه و چیرگی دشمن به‌کار رفته است. >و ضاقَتْ عَلَیکُم الأرضُ بما رَحُبَت< (توبه: 25) چنان که زمین با همه فراخی اش، تنگ آمد که راه فرار و مأمنی نداشته باشیم. اگر بخواهیم این جمله را با توجه به قرآن معنا کنیم، باید بگوییم که مصیبت‌هایمان بسیار زیاد شد و ما ضعیف شدیم، دشمنان بر ما مسلط شدند و راه ظلم در پیش گرفتند.

«آسمان باز داشته شد» ممکن است معنای کنایی داشته باشد، اما معنای واقعی هم دارد. معنای واقعی نیز پاسخ به این دو پرسش است که چه کسی برکات آسمان را حرام کرد؟ و دوم این که برکات آسمانی چه بود که بر ما حرام شد؟ در پاسخ به سؤال اول باید گفت ظلمت گناهان و همان چیزی که باعث شده است بر ما بلا و مصیبت نازل شود. برکات آسمانی، هم شامل برکات مادی است؛ مثل باران، چنان که در روزگار قحطی می‌گویند نماز استسقا بخوانید و قبل از نماز به درگاه خدا، از گناهان توبه کنید؛ زیرا گناهان، درهای آسمان را می‌بندد. و هم برکات معنوی است که معصوم در بین ما نیست و ارتباط ما با عالم بالا قطع شده است. اینها از جمله نکاتی است که از تدبر در عبارات حاصل می‌شود.

«و أنتَ المُستعانُ و الیکَ المُشْتَکی و علیک المُعَوَّلُ فی الشِدَّةِِ و الرَّخاء»«المستعان» از ریشه (ع-و-ن) به معنای مساعده و کمک است. (معلوف، 1382: ماده «عون»). مستعان اسم مفعول است و «ال» که بر سر آن آمده، موصول است؛ در نتیجه معنایش چنین می‌شود: «تو کسی هستی که از او کمک گرفته می‌شود» که این جمله بر توکل دلالت دارد؛ زیرا توکل عبارت است از تکیه و اعتماد بر خدا به‌طوری که قلب انسان با یاد او آرام گیرد و بر اسباب و علل طبیعی تکیه نکند.

کسی‌که می‌داند خدای متعال، قادر است بدون اسباب و وسائط عادی، مطلوب انسان را عطا فرماید و هم‌ می‌تواند همه اسباب و وسایل را بی‌اثر کند، به این باور قوی دل است. (جباران، 1384: ج2، ص271) با توجه به این معنا، مفهوم جمله چنین می‌شود:«خدایا بلاها بر ما غالب گشته؛ آن قدر که امیدمان قطع شده و زمین بر ما تنگ آمده است؛ ولی هنوز یک امید دیگر باقی است و آن، امید به تو و کمک تواست».

«المشتکی» شکایت زمانی صورت می‌گیرد که ظالمی به مظلومی ظلم کند و مظلوم، دیگری را از سوء فعل ظالم خبر دهد (معلوف، همان: ماده «شکی»). راغب می‌گوید: «شکایت بردن، یعنی اظهار اندوه و در میان نهادن آن با دیگری». وقتی ماده «شکی» به باب برود، همان معنای ثلاثی مجرد را افاده می‌کند.

نکته‌ای که این جا قابل توجه است، این که «مشتکی» به واسطه «ال» معرفه شده و اسم معرفه باید مبتدا قرار گیرد و اگر نکره محض باشد، واجب است مؤخر شود. در نتیجه تأخر «مشتکی» جوازی بوده و این تقدیم و تأخیر، افاده حصر می‌کند. علاوه بر آن، این که «مشتکی» به صورت مصدری میمی آمده ـ با این که می‌توانسته به صورت فعل و جمله فعلیه بیاید -حصر را تقویت می‌کند؛ پس معنای جمله چنین می‌شود: «فقط به سوی تو است شکایت»

این شکایت، نتیجه جمله قبل است؛ زیرا در جمله قبل، توحید در فعل را به‌کار بردیم و قائل به این شدیم که فقط خدا می‌تواند کمک کند، پس به او شکایت کردیم؛ زیرا عقلاً جایز نیست به کسی شکایت کنیم که توانایی ندارد گره از کارمان بگشاید. این شکایت، نه تنها نتیجه توحید در فعل است، بلکه تأکیدی بر آن نیز هست. امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید:فالله الله أن تَشکوا الی من لا یشکی شَجوکُم و لا یَنقضُ برأیهِ ما قد اُبرِمَ لکم؛ (سید رضی، خ105) یعنی مبادا شکایت نزد کسی برید که نمی‌تواند آن را برطرف سازد و توان گره‌گشایی از کارتان را ندارد.

«معول» از ریشه «عَوَل» یعنی مستغاث و معتمد (معلوف، ماده«عول»)«شدة» و «رخاء» ضد یکدیگرند «رخاء» به معنای وسعت و گوارا بودن (همان ماده«رخو») و «شدّة» یعنی بسته شدن بوسیله حیله‌های روزگار (همان، ماده«شدد») مفهوم روان «شدة» و «رخا» سختی و آسانی است، پس معنای جمله چنین می‌شود: «برتوست تکیه و اعتماد در سختی و آسانی»این جمله صریح در اعلی درجه توکل است زیرا همان‌طور که گذشت توکل یعنی واگذار نمودن تمام امور به صاحب آن و اعتماد بر وکالت او (خمینی، 1380: ص214) و ما تمام امور را در سختی و آسانی به او سپرده‌ایم.

فهرست منابع

1. قرآن کریم، ترجمه ابوالفضل بهرام پور، قم: انتشارات دارالقرآن الکریم.

2. ابن فارس، احمد، معجم مقائیس اللغة، ج1و2، بیروت: دارالکتب الاسلامیه، بی تا.

3. ابن مکی، محمد (شهید اول)، المزار، بیروت، موسسه المعارف الاسلامیة، 1416ق.

4. ابن منظور، لسان العرب، قاهره، دارالمعارف، 1419ق.

5. ابن موسی بن طاووس، علی (حلی)، جمال الاسبوع، قم: دار الذخایر، 1411ق.

6. اسلامی یزدی، مهدی، تفسیر ادبی قرآن مجید، ج2، قم: رواق اندیشه، 1377ش.

7. اهری، عیسی، صحیفه المهدی، تهران: رسالت، 1385ش.

8. جباران، محمد رضا، درس نامه علم اخلاق، ج2، قم: ابتکار دانش، 1386ش.

9. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم: اسراء، 1384ش.

10. حائری یزدی، علی بن زین الدین، الزام الناصب فی اثبات الحجةالغائب، بیروت، موسسه اعلمی، 1422ق.

11. حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، مشهد: علامه طباطبایی، 1427ق.

12. حسینی عاملی، سید محمد، المواعظ العددیه، قم: مصطفوی، بی تا.

13. حسینی موسوی جزایری، نور الدین نعمة الله، فروق اللغات، قم: الثقافة الاسلامیة، بی تا.

14. حسینی، سید محمد حسین، یاد محبوب، تهران: نشر آفاق، 1381ش.

15. حسینی، سید محمد مرتضی، تاج العروس، قم: دار الذکر، 1414ق.

16. خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، تهران: نشر آثار امام خمینی، 1385ش.

17. راغب اصفهانی، حسین، مفردات، ترجمه غلام رضا خسروی حسینی، تهران: مرتضوی، 1375ش.

18. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین.

19. شرتونی، رشید، مبادی العربیه، قم: دار الذکر، 1426ق.

20. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه ناصر مکارم شیرازی، بنیاد فکری و علمی علامه طباطبایی، 1370ش.

21. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه علی کرمی، تهران: وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1380ش.

22. عاملی کفعمی، تقی الدین، المصباح، بی جا، رضی، 1405ق.

23. عبد الباقی، محمد فواد، المعجم المفهرس، قم: اسلامی، 1385ش.

24. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: درسهایی از قرآن، 1386ش.

25. قیومی اصفهانی، جواد، صحیفه المهدی، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، 1383ش.

26. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت: دار الوفاء، 1404ق.

27. محمدی، حمید، آشنایی با علوم بلاغی، قم: دارالذکر، 1386ش.

28. معلوف، لوئیس، المنجد، تهران: دار العلم، 1382ش.

29. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1381ش.

30. موسوی اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، تهران: عروج، 1384ش.

31. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، قم: هاجر، 1385ش.

32. نهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، قم: مسجد مقدس جمکران، 1384ش.

33. هراتیان، علی، دعاکلید ظهور، قم: وثوق، 1384ش.

پی نوشت:

[5]. «ذلک» اگر به معنای «هذا» باشد، از آن، تعظیم وبزرگداشت استفاده می شود (مجمع البیان، ج1، ص94)؛ ولی این معنا این جا به لحاظ لفظی ثا بت نمی شود.

زهرا بنویدی، دانش‌آموخته سطح 2 حوزه علمیه خواهران

منبع:مرکز تخصصی مهدویت


موضوعات مرتبط: مقالات دعا
برچسب‌ها: استغاثه, امام زمان, دعا, اضطرار
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:30  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
فضیلت زیارت امام رضا(ع) در ماه رجب

به گزارش رسا، زیارت حضرت رضا سلام الله علیه پاداش بی‌نظیری دارد و زمانی انسان به همه این پاداش‌ها دست می‌یابد و زیارت او مقبول می‌شود که آگاهانه و از سر معرفت به زیارت امام خود بشتابد. از نکته‌هایی که در این باره سودمند به نظر می‌رسد، آگاهی از موقعیت برجسته و منزلت ویژه بقعه مبارک امام رضا علیه السلام است.


 
جایگاه ویژه حرم امام رضا(ع)

 
بر طبق روایات معتبر، مرقد مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام بوستان سرسبز و خرمی است از بوستان‌های بهشتی و اگر آدمی بتواند خود را از پلیدی‌ها و وسوسه‌های شیطانی رهانیده و روح خود را شکوفا سازد و نفس را به فضیلت‌ها و پرستش خدای متعال آرایش دهد، در همین دنیا می‌تواند عطر دل انگیز بهشتی را از رواق‌های نورانی و اطراف ضریح که امواج ناپیدای کرانه انوار معنوی آن را در خود گرفته‌اند، ببوید و صداهای آن جهانی را بشنود و دریابد که حرم مطهر رضوی از باغ‌های خرم و بی‌نظیر بهشتی است. بلکه به یقین منزلت آن حرم فراتر از آن است؛ چه این که امام رضا علیه السلام جلوه رضوان خدای متعال است و این جلوه به حدی است که باغ‌های بهشتی در مقابل آن ناچیز می‌نماید.

 
حضرت رضا(ع) فرمود: «و هی بأرض طوس و هی و الله روضة من ریاض الجنة؛ این بقعه در سرزمین طوس است و سوگند به خدا که باغی است از باغ‌های بهشت.»

 
در روایتی دیگر فرمود: «این بقعه، بوستانی است از بوستان‌های بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان الهی و هم‌واره تا زمانی که در صور دمیده شود، گروهی از فرشتگان از آسمان به سوی آن مرقد مطهر فرود می‌آیند و گروهی از آنان از آن جا به سوی آسمان بالا می‌روند.»

 
امام هادی(ع) پس از آن به مستجاب بودن دعا در آن بقعه مبارک اشاره می‌کند و می‌فرماید: «دلیل مستجاب شدن دعا در آن جا، این است که آن محل و قبر آن حضرت، از بقعه‌های بهشت است و هر مؤمنی که آن جا را زیارت کند، خداوند او را از آتش نجات داده و داخل بهشت خواهد کرد.»

 
طبق روایت جناب شیخ صدوق، امام جواد(ع) با تعبیری لطیف به این نکته اشاره می‌کند. آن حضرت فرمود: «میان دو کوه طوس، مشتی از خاک بهشت گرفته شده و در آن جا گذاشته شده است؛ هر کس داخل آن شود، روز قیامت از آتش جهنم در امان خواهد بود.»

 
به احتمال زیاد، مقصود امام جواد(ع) از داخل شدن در حرم، زیارت آن حضرت باشد؛ به همان سان که احتمال می‌رود مقصود ظاهر سخن باشد. بر طبق ظاهر این حدیث حتی داخل شدن در روضه مطهر، آثار شگفت انگیزی دارد.

 
فضیلت زیارت با معرفت امام رضا(ع)

 
روایات مختلف و متعدد نشان می‌دهد زیارت هرگاه از روی معرفت باشد، زائر را به اهداف عالی می‌رساند. از امام باقر علیه السلام در این باره چنین نقل کرده‌اند: «فمن زاره عارفاً بحقه؛ کسی که حضرت را زیارت کند و حق او را بشناسد.»

 
این تعبیر از امام صادق، امام کاظم، امام رضا، و امام جواد علیهم السلام درباره آن حضرت نقل شده است. برطبق این روایات، پاداش زیارت آن حضرت زمانی به انسان خواهد رسید که زائر به حق آن حضرت معرفت داشته باشد و به درستی بداند چه کسی را زیارت می‌کند.

 
از بررسی مجموع روایات استفاده می‌شود که زیارت از روی معرفت، آن است که زائر معتقد باشد امام علی بن موسی الرضا علیه السلام هشتمین معصوم، حجت و خلیفه خداست و پس از او چهار معصوم حجت وخلیفه خدا در روی زمین خواهند بود. به عبارت دیگر، زائری حق امام هشتم را به درستی می‌شناسد که شیعه دوازده امامی باشد و تنها محبت و دوست داشتن ایشان کفایت نمی‌کند.

 
بزنطی از آن حضرت چنین نقل کرده است: «هر کس از دوستان من که حق مرا بشناسد و زیارتم کند، روز قیامت او را شفاعت خواهم کرد.»

 
بر طبق این حدیث، افزون بر دوستی حضرت، شناخت حق وی برای دستیابی به شفاعت آن حضرت لازم است. در روایتی دیگر از آن حضرت این گونه نقل کرده‌اند: «هر کس مرا زیارت کند و حق اطاعتی از مرا که خدای تبارک و تعالی بر مردم واجب کرده، بشناسد، من و پدرانم روز قیامت شفاعت کنندگان او خواهیم بود.»

 
امام صادق علیه السلام این حق را که شناخت آن اهمیت ویژه‌ای دارد به روشنی توضیح داده است. آن حضرت فرمود: «یکی از فرزندان من در شهر طوس در سرزمین خراسان کشته خواهد شد! هر کس او را زیارت کند و حق او را بشناسد، روز قیامت خودم دست او را خواهم گرفت و روانه بهشت خواهم کرد؛ گر چه اهل گناه کبیره باشد.»

 
از امام صادق پرسیدند: شناخت حق آن حضرت یعنی چه؟ حضرت فرمود: «یعنی بداند که او امام و حجت خداست و اطاعت از او واجب و او غریب و شهید است.»

 
بر طبق روایتی دیگر، امام صادق علیه السلام فرمود: «زیارت با معرفت امام حسین علیه السلام آن است که زائر بداند آن حضرت از ناحیه خدای عزوجل امام است و اطاعت از ایشان بر همه مردم واجب است.»

 
درباره حضرت رضا علیه السلام نیز فرمود: «کسی که آن حضرت را زیارت کند و معتقد باشد که ایشان پس از پدرش موسی بن جعفر، امام معصوم و حجت خداست و بر همه مردم اطاعت از ایشان واجب است، مانند کسی است که رسول خدا صلوات الله علیه و آله را زیارت کرده است.»

 
به طور خلاصه، بر طبق روایات مختلف زیارت از روی معرفت عبارت است از: یک- زائر معتقد باشد که امام رضا علیه السلام امام معصوم و حجت خدا است. دو- زائر بر این باور باشد که او هشتمین امام معصوم است. سه- زائر اعتقاد داشته باشد که پس از ایشان چهار امام معصوم دیگر و قبل از ایشان هفت امام معصوم دیگر که آخرین آن‌ها حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام است، وجود داشته است.

 
همه این سه نکته را می‌توان در یک مسئله خلاصه کرد و آن این که زائر شیعه دوازده امامی باشد. افزون بر نکته‌های یاد شده، در برخی از روایات اشاره شده بود که زائر آن حضرت بداند که ایشان غریب است و در غربت و به دور از خانواده‌اش به شهادت رسیده است؛ یعنی امام غریب و شهید است.

 
 پیش گویی از آینده

 
همان طور که از جناب علی بن مهزیار و حضرت عبدالعظیم حسنی نقل شد، در آن روزگار شمار زائران حضرت رضا علیه السلام بسیار کم بود؛ به گونه‌ای که جناب عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام نقل کردند که از این مسئله بسی شکوه داشت. تا آن جا که اشک‌های آن حضرت بر گونه‌هایش جاری شد. از این رو، هم‌واره مؤمنان را تشویق می‌کردند به زیارت آن مرقد مطهر بروند. اما حضرت رضا علیه السلام خود از آینده مرقد مطهرش خبر داد. آن حضرت به شاعر معروف، جناب دعبل خزاعی فرمود: «طوس در آینده به محل رفت و آمد شیعیان و زائران من تبدیل خواهد شد. شیعیان و دوستانم از دور و نزدیک برای زیارت من به طوس خواهند آمد.»

 
نیز از آن حضرت نقل شده است: «خدا این مکان(مرقد مرا) محل رفت و آمد شیعیان و دوستان من قرار خواهد داد...» همان طور که آن حضرت اشاره فرمودند: مرقد ایشان از غربت در آمده و در روزگار ما شب و روز مردان و زنان مؤمن از دور و نزدیک با دل‌هایی آکنده از عشق و محبت فرزند فاطمه(س)، به سوی آن مرقد مطهر می‌آیند و با سلام‌های برآمده از ژرفای جانشان در برابر علی بن موسی الرضا علیه السلام فروتنی کرده و می‌کوشند قطره‌ای از دریای ناپیدای کرانه حقوق اهل بیت(ع) را ادا کنند و از آن پایگاه معنویت و کانون ریزش و خیزش رحمت‌های الهی جرعه‌ای بنوشند و از آن بوستان سرسبز و با صفای بهشتی گلی بچینند.

 
زمان زیارت

 
زیارت پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله و همه معصومان علیهم السلام در همه زمان‌ها مفید و مناسب است؛ چه این که در نهایت از بهترین راه‌های تقرب به خدای متعال است و نباید از آن غفلت ورزید. بلکه باید فرصت‌ها را غنیمت شمرد و هرگاه زمینه زیارت حضرت رضا علیه السلام فراهم شد، از آن بهره برده و به زیارت آن حضرت شتافت.

 
اما به طور کلی عبادت خدای متعال در برخی از زمان‌ها و مکان‌ها مؤثرتر است. به عنوان مثال، ماه رمضان، شعبان، رجب، شب و روز جمعه و دسته‌ای دیگر از ایام و لیالی که بر طبق روایات، دعا، زیارت و عبادت در آن زمان‌ها بیشتر اثر دارد. از این رو، زیارت آن حضرت نیز در چهارچوب این قاعده کلی در ساعت‌های خاص مانند ثلث آخر شب، قبل از اذان صبح، بین الطلوعین، شب جمعه و... مؤثرتر خواهد بود. با این حال، بر زیارت آن حضرت در دو زمان خاص تأکید شده است.

 
ماه رجب

 
بر طبق روایتی که پیش‌تر از این نقل شد و در کتاب‌های معتبر شیعه، از قبیل کافی، تهذیب الاحکام، کامل الزیارات، عیون اخبار الرضا و... گزارش شده است، امام جواد علیه السلام فرمود: «زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام از حج فضیلت بیشتری دارد.»

 
آن حضرت در پاسخ به این سؤال که هر گاه کسی به حج رفته و پس از بازگشت از حج به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شده و آن گاه هزینه و مقدمات سفر دوباره به حج برایش فراهم شد، آیا بهتر است به حج رود یا برای زیارت امام رضا علیه السلام راهی خراسان شود، فرمود: «... اگر به خراسان رود و به امام رضا علیه السلام  سلام کند، فضیلت بیشتری دارد. لیکن این سفر باید در ماه رجب باشد و سزاوار نیست در این ماه انجام شود؛ چون حکومت به خاطر آن از ما و شما بدگویی می‌کند.»

 
همان طور که جناب علامه مجلسی از این روایت برداشت کرده، این روایت نشان‌گر آن است که زیارت آن حضرت در ماه رجب مستحب مؤکد است و به طور خاص در این ماه بر آن تأکید شده است. دومین نکته‌ای که جناب مجلسی از این روایت فهمیده، آن است که به سبب تقیه، زیارت آن حضرت ترک می‌شود؛ زیرا امام جواد علیه السلام فرمود: اگر در این زمان به زیارت آن حضرت روید، ما و شما، یعنی شیعیان را آزار خواهند داد؛ از این رو، هر زمانی که این گونه باشد، زیارت حضرت طبق این حدیث ترک می‌گردد.

 
در روایتی دیگر، از امام جواد علیه السلام نقل کرده‌اند: «زیارت امام رضا علیه السلام در همه زمان‌ها خوب است، ولی با فضیلت‌ترین زمان زیارت آن حضرت، ماه رجب است.»

 
ایام مخصوص به حضرت رضا(ع)

 
سخنان جناب علامه مجلسی در بحارالانوار نشان‌گر آن است که بر استحباب زیارت آن حضرت در ایامی که به گونه‌ای به ایشان ارتباط دارد، تأکید بیشتری دارد. این ایام عبارت است از: یک- روز تولد آن حضرت؛ یعنی یازدهم ذی قعده. دو- روز شهادت آن حضرت؛ آخر ماه یا هفدهم ماه صفر و یا بیست و چهارم ماه رمضان. سه- روز بیعت مردم با ایشان؛ یعنی روز اول یا ششم ماه رمضان. در آینده به ششم رمضان اشاره خواهد شد. چهار- روز بیست و سوم ذی قعده که بنابر قولی در چنین روزی آن حضرت به شهادت رسیده است. سید بن طاووس می‌نویسد: در برخی از آثار دانشوران غیر عرب شیعه، بر این نکته تأکید شده است. پنج- روز بیست و پنجم ماه ذی القعده، معروف به روز «دحو الارض»؛ یعنی روزی که خدای متعال زمین را گسترانید و عبادت در آن روز آثار و برکات عظیم و بی‌مانندی دارد. زیارت حضرت رضا علیه السلام در این روز بسیار تأکید شده است و جناب میرداماد آن را از افضل اعمال این روز دانسته است. شش- روز ششم ماه رمضان. سید بن طاووس می‌نویسد: روایت شده است که مناسب است دو رکعت نماز خوانده شود و در هر رکعت حمد یک بار و سوره توحید بیست و پنج بار قرائت شود و مناسب آن است که این نماز در حرم مطهر حضرت رضا پس از زیارت آن حضرت خوانده شود. هفت- روز چهارشنبه. سید بن طاووس در جمال الاسبوع می‌نویسد: روز چهارشنبه به نام امامان موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی و علی بن محمد علیهم السلام است. از این رو، زیارت آن حضرت در چنین روزی مستحب است. هشت- روز جمعه، زیارت پیامبر، حضرت فاطمه و دوازده امام و از جمله حضرت علی بن موسی الرضا علیهم السلام مستحب است.

 
چرا امام هشتم را رضا نامیدند؟

 
میان همه‌ نام‌ها و القاب هشتمین امام شیعیان، حضرت علی‌ بن موسی(ع)، لقب «رضا» به معنای خشنود و خرسند از همه مشهورتر است. اما آن حضرت از چه چیزی خرسند بودند که به این نام شهره شدند؟ نام اصلی امام هشتم «علی» است و لقب یا نام معروفش رضاست. به طوری که از روایات فهمیده می‌شود، ‌علت نام‌گذاری رضا بر آن حضرت از چند جهت است: 1- آن حضرت مورد رضا و پسند خداوند در آسمان و رسول خدا(ص) و امامان در زمین بود.(بحار الانوار، ج49، ص4) 2- مخالف و موافق شیعه و سنی او را پسندیدند و آن حضرت مورد رضا و پسند همه بود. 3- آن حضرت راضی به رضای پروردگار بود و این خصلت ارزشمند را که مقامی بالاتر از مقام صبر نیست، به طور کامل داشت.(انوار البهیّه، ص 14)

 
جالب این که به دلیل رابطه میان مأمون و امام رضا(ع) و قبول ولایت‌عهدی از سوی ایشان، این سؤال در زمان حیات حضرت و چندی پس از آن نیز مطرح شده است و برخی دلیل آن را رضایت‌مندی امام از پذیرش ولایت‌عهدی عنوان می‌کردند!

 
در روایات آمده شخصی از فرزند امام رضا(امام جواد علیهما السلام) علت این نام‌گذاری پدر را جویا می‌شود. حضرت جواد(ع) ضمن رد هر گونه رضایت پدر بزرگوارش از پذیرش ولایت‌عهدی، به صراحت می‌فرماید: دروغ گفتند و به گناه اندر افتادند! چنین نیست، بلکه خداوند تبارک و تعالی او را «رضا» نام داده است؛ زیرا او در آسمان خدا از او راضی بود و در زمین خدا از پیامبر و امامان پس از او رضایت داشت.

 
آن شخص از امام می‌پرسد: مگر همه‌ نیاکان چنین نبودند که خدای عزوجل و پیامبرش از او راضی باشند، پس چرا در این میان، تنها پدر شما را رضا نامیدند؟

 
امام جواد(ع) در پاسخ فرمود: چون همان گونه که همسویان و دوستانش از او خرسند بودند، دشمنان و مخالفانش هم از وی رضایت داشتند و این وضعیت برای هیچ یک از نیاکان ایشان رخ نداده بود؛ از همین رو تنها او را «رضا» نامیده‌اند.

 
در روایت دیگری هم آمده است که حضرت موسی‌ بن جعفر(ع) هر گاه فرزندش علی ‌بن موسی را خطاب می‌کرد، او را با کنیه «ابوالحسن» فرا می‌خواند و هنگامی که می‌خواست فرزندش را نزد او آورند یا درباره‌ او سخن می‌گفت، وی را با لقب «رضا» نام می‌برد. این در حالی است که آن زمان، هنوز نه از حکومت مأمون خبری بود و نه از ولی‌عهد شدن امام رضا(ع)!


موضوعات مرتبط: اعمال ماه رجب المرجب
برچسب‌ها: امام رضا, توسل, زیارت, شفاعت
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:29  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
مدفن حضرت زینب(س) کجاست؟

به گزارش فارس، یکی از مسائلی که در تاریخ اسلام مورد بحث و گفت‌وگوست، محل دفن برخی از شخصیت‌های بزرگ از جمله حضرت زینب(س) دختر امام علی علیه‌السلام است. آیا حضرت زینب در شام مدفون است؟

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم، در یادداشتی این مسأله را بررسی کرده است.

 

 

فرزندان امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌‌السّلام ـ همه از یک مادر نبوده‌اند هرچند نام برخی از آنها یکی بوده است.

علت اصلی اختلاف در محل مزار حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ، اشتراک نام آن بانوی مجلله با بانوان دیگری است که آنها نیز زینب نام دارند و در کنیه و بعضاً نسب با آن حضرت مشترکند.

از جمله امیرالمؤمنین ـ علیه‌السّلام ـ سه فرزند داشتند به نام زینب، نخستین آنها فرزند حضرت فاطمه ـ علیها‌السّلام ـ و زینب کبری خوانده می‌شد. هر چند زینب کبری ـ علیهاالسلام ـ ، ملقب به ام‌کلثوم بود، امّا شهرت او به همان زینب کبری بوده نه ام‌کلثوم.

حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ با پسرعمویش عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، ازدواج کرد و از این پیوند صاحب چند فرزند شد که عبارتند از: علی، عون‌اکبر، عباس، محمد، أم‌کلثوم.(1)

زینب دیگر نیز که زینب وسطی نامیده می‌شد، ملقب به ام‌کلثوم بوده و در زمان حیات امیرالمؤمنین از دنیا رفته‌اند.(2)

زینب صغری نیز فرزند سوم امیرالمؤمنین ـ علیه‌السّلام ـ بود، که از مادری ام‌ولد به دنیا آمد و با پسر عمویش محمد بن عقیل ازدواج کرد. او سه فرزند به دنیا آورد به نام‌های قاسم، عبدالله و عبدالرحمن. زینب صغری که او هم ام‌کلثوم نامیده می‌شد، در مدینه وفات یافت.(3)

زینب دیگری هم در مدینه رحلت کرد همان‌جا مدفون شد و او زینب دختر رسول خدا(ص) بود. ایشان فرزند خدیجه کبری بود و در زمان حیات رسول خدا(ص) در سال هشتم هجرت در مدینه چشم از جهان فرو بست.(4)

زینب بنت یحیی المتوج بن الحسن الانور بن زید الأبلج بن الحسن السبط بن علی بن ابی‌طالب نیز بانوی دیگری است که با زینبات نامبرده خلط شده است.(5)

از منابع تاریخی ظاهراً فقط صاحب تحفة الاحباب از ایشان یاد می‌کند و می‌گوید: «من در سال 1340 ق در سفری که به مصر داشتم،‌ مزار او را در آن سامان زیارت کردم.» پس از مؤلف تحفة الاحباب، ناسخ التواریخ نیز آن را به نقل از همین کتاب، تکرار می‌کند.(6)

نسبت به محل مزار بانو زینب کبری(س) مجموعاً 3 نظریه وجود دارد که یک به یک آنها را بررسی می‌کنیم.

1: بقیع در مدینه در کنار مزار عبدالله بن جعفر.(7)

2: در راویه محلی نرسیده به دمشق در شام در کنار مزار عبدالله بن جعفر.(8)

3: در مصر.

کسانی که قائل به نظریه نخست هستند، مانند صاحب اعیان الشیعه دلیل خود را عدم‌الدلیل ذکر می‌کنند و می‌فرمایند: «ما دلیلی نداریم که حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ بعد از این‌که از شام به مدینه بازگشتند، دوباره از مدینه خارج شده باشند بنابراین لازم می‌آید که ایشان در مدینه دفن شده باشند».(9)

این سخن صحیح نیست. زیرا در روایتی از مصعب بن عبدالله نقل شده است که وقتی عبدالله بن زبیر به بهانه خونخواهی حسین در مکه قیام کرد و یزید را از خلافت خلع نمود و مردم را علیه وی برمی‌انگیخت، این خبر به اهل مدینه رسید و در آنجا هم حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ خطبه‌ای خواندند و مردم را به قیام علیه یزید تحریض کردند.

خبر این سخنرانی به عمرو بن سعید (گماشته یزید) رسید، نامه‌ای به یزید نوشت و او را از این مسأله مطلع کرد. یزید در پاسخ نامه دستور داد که حضرت زینب ـ سلام‌الله علیها ـ را از مدینه اخراج کنند تا از آنجا به هر سرزمین دیگری که می‌خواهد برود و آنجا سکنی گزیند.

حضرت زینب ـ سلام‌الله علیها ـ در برابر این دستور مقاومت می‌کنند امّا با مشورت و اصرار بانوان بنی‌هاشم به ویژه زینب بنت عقیل، تصمیم می‌گیرند که از مدینه به سرزمینی امن هجرت کنند و با شماری از بانوان بنی‌هاشم از آنجا بار سفر را می‌بندند.(10)

روایات دیگری نیز با همین مضمون وجود دارد که می‌تواند بر این امر صحه بگذارد.(11)

بنابر آنچه گفتیم معلوم شد که حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ از مدینه خارج شدند امّا این‌که آیا به شام سفر کردند یا مصر، در سخنان بعدی خواهیم گفت.

عده‌ای دیگر همچون مرحوم شیخ بهایی و پیروان ایشان معتقدند که حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ در راویه در کنار مزار عبدالله بن جعفر در شام مدفونند.

اینان علت هجرت این بانو به شام را چنین بیان می‌کنند که در آن هنگام قحطی و گرسنگی سختی بر مدینه چنگ انداخت و در کنار آن امراضی چون وبا و طاعون جان بسیاری از مردم را گرفت.

عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب نیز شخص ثروتمندی بود، حتی باغ‌ها، مزارع و روستاهایی در شام داشت. امّا ثروت‌ کلان او با سخاوتش در آمیخته بود و برای نجات مردم از گرسنگی تمامی دارایی خود در مدینه را از دست داد لذا پس از مدتی وقتی خود دچار فقر و تهیدستی شد، برای نجات خویش و حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ آهنگ سفر کرد و با حضرت به شام آمد تا اموال خود را در آن سامان مورد استفاده قرار دهد. امّا متأسفانه پس از مدتی زندگی در دمشق در محلی به نام راویه بانو زینب کبری رحلت کردند و همانجا به خاک سپرده شدند و مزار ایشان در کنار مزار عبدالله که او نیز در همانجا مدفون شد، قرار دارد.

این نظریه هم با توجه به دلایلی چند چندان قوی به نظر نمی‌رسد:

1. بر اساس نظر مشهور و تاریخ‌نگاران معتبر، مزار عبدالله بن جعفر در حجاز است و در منابعی همچون عمدة الطالب، الاستیعاب، اسد الغابة، الاصابة و ... آمده است که عبدالله در مدینه وفات کرد و در بقیع دفن شد.

2. این‌که حضرت زینب ـ سلام‌الله علیها ـ به دلیل قحطی و گرسنگی و فرار از وبا و ... همراه عبدالله به شام آمده باشد، ریشه تاریخی ندارد، بلکه صرفاً یک حدس و استنباط از سوی برخی تاریخ‌نویسان است. زیرا همین که دیده‌اند مزار موجود در راویه در خارج از دمشق مربوط به زینب است، ذهنشان از زینب به فرد اکمل آن یعنی زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ متبادر شده است، و خواسته‌اند برای علت حضور حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ در آنجا دلیلی از پیش خود مطرح سازند و وجهی بتراشند.

3. هیچ مورخی نگفته است، عبدالله بن جعفر در خارج از شام (راویه) باغ، مزارع، روستا و ... داشته است، تا این‌که بخواهد به آن دیار هجرت کند و به کار آن بپردازد.

4. به فرض آن‌که عبدالله در شام باغ و بستانی داشته باشد، چه انگیزه‌ای وجود دارد که ایشان همسرش حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ را هم به آنجا بیاورد؟ زینبی که پیش از آن در لباس اسارت به شام آمده بود و به صورتی نامناسب همراه برادرزاده‌اش امام زین‌العابدین ـ علیه‌السّلام ـ به دربار یزید خوانده شده بود. آیا اصلاً‌ می‌توان تصور کرد که زینب(س) با آن همه مصیبتی که در شام دید، باز هم به آنجا رغبتی داشته باشد. اگر دلیل آمدن به شام گرسنگی و قحطی بود می‌توانست از راهی‌ ساده‌تر این مشکل را حل کند. و علاوه بر این چرا فقط حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ را به شام آورد و بقیه اهل و عیالش را با آن گرسنگی‌ها و قحطی‌ها در حجاز رها کرد؟!

بنابراین با توجّه به ادله‌ای که بیان کردیم، دلیل حضور حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ در شام را نمی‌توان به نحوی که گفته‌اند بپذیریم، بلکه می‌توانیم آن را به گونه‌ای دیگر اثبات کنیم.

اگر به خاطر داشته باشید پیش از این گفتیم که حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ به دستور یزید -لعنةالله علیه- از مدینه تبعید شدند.(12) معنای این سخن آن است که باید دلیل حضور حضرت زینب کبری(س) در شام را اقامت اجباری به دستور یزید دانست، نه هجرت ناشی از قحطی و همراهی با همسرش عبدالله بن جعفر و ... چنان‌که پیش از این آنها را پاسخ گفتیم. بنابراین می‌توان نظریه دوم را فی‌الجمله به تقریری که بیان شد، پذیرفت.

امّا نظریه سوم، که قول ضعیفی است و تنها در کتاب اخبار الزینبات روایاتی دال بر هجرت حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ به مصر وجود دارد که اکثراً مرفوعه و ضعیف است، (13) و احتمالاً در اخباری هم که در این کتاب ذکر شده میان زینب بنت یحیی، و زینب بنت علی ـ علیه‌السّلام ـ خلط شده است.

 

پی نوشت:

1. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410 ق، ج 8، ص 340. عزالدین جزری، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج7، ص130.

2. ابی الحسین یحیی بن حسن بن جعفر بن اعرج بن حسین بن زین‌العابدین، اخبار الزینبات، نسخه خطی، بی‌تا، بی‌نا، ص 123.

3. اخبار الزینبات، ص 125.

4. عزالدین جزری، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج7، ص130.

5. سید محسن امین، اعیان‌الشیعه، بیروت، دارالتعارف، 1403 ق، ج7، ص142.

6. سپهر، میرزا عباس قلی خان، ناسخ التواریخ، چاپ بمبئی، ص 65، (به نقل از اعیان‌الشیعه).

7. سید محسن امین.همان.

8. بهایی، به نقل از نهضة الحسین، ص 97 و وسیلة الدارین فی انصار الحسین، ص 140.

9. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص140.

10. اخبار الزینبات، همان، ص 115.

11. همان، ص 117.

12. ر.ک: اخبار الزینبیات، همان ،ص 4 .

13. اخبار الزینبات، همان، ص120.


موضوعات مرتبط: زیارتگاه ها
برچسب‌ها: حضرت زینب, شام, مدفن, حرم
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:28  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
آیت الله قرهی : پیش‌بینی آیت‌الله قندهاری از فتنه‌‌ 88 و فتنه بزرگتر(اکبر)
"عماریون"- آیت‌الله دکتر روح‌الله قرهی در تهران و در خانواده‌ای متدین متولد و هم‌زمان با گذراندن دوره متوسطه تحصیلات حوزوی خود را آغاز کرد. وی پس از گذراندن دوره مقدمات و تفسیر نزد آیت‌الله حاج شیخ احمد ادیب، حجت‌الاسلام و المسلمین حاج سید نورالدین دزفولی و حجت‌الاسلام و المسلمین حاج میرزا علی‌اصغر هرندی در سال ۱۳۵۹ عازم قم شد و سطوح عالیه حوزوی را در قم گذراند. آیت‌الله قرهی سطوح عالی فقه و اصول خود را نزد آیات عظام گلپایگانی، مرعشی نجفی، تبریزی، بهجت، مکارم شیرازی و آیات حسن‌زاده آملی و جوادی آملی گذراند و در نهایت از آیت‌الله مرعشی نجفی اجازه‌نامه اجتهاد کسب کرد.

آیت‌الله قرهی در دوران هشت سال دفاع مقدس کنار تحصیل دروس حوزوی بارها در میدان نبرد حق علیه باطل حضور پیدا کرد و در سال ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی فاو بر اثر گاز خردل، شیمیایی شده و در سال ۱۳۶۵ نیز در منطقه عملیاتی شلمچه با اصابت ترکش و تخلیه چشم راست و ساییدگی مهره‌های ستون فقرات به خیل جانبازان جنگ تحمیلی پیوست. این جانباز هفتاد درصد، پس از جنگ تحمیلی، تدریس مکاسب، کفایه، تجرید العقاید، نهایه الحکمه را در مدرسه علمیه فیضیه قم آغاز کرد، اما به‌سبب آسیب‌های ناشی از مواد شیمیایی و دستور پزشکان، از سال ۱۳۷۴ از شهر مقدس قم به‌سوی تهران هجرت کرد.

این استاد اخلاق پس از دریافت مدرک دکترای فلسفه غرب از دانشگاه هامبورگ، در تهران به تدریس فلسفه، حقوق و معارف در دانشگاه‌های نیروی انتظامی، علامه طباطبایی، امام صادق علیه السّلام و تهران مشغول شد. وی از سال ۱۳۸۱ با تأسیس حوزه علمیه امام مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف در شهرک حکیمیه تهران فعالیت‌های دانشگاهی خود را متوقف کرده به تربیت طلاب پرداخت. رئیس حوزه در مدرسه علمیه امام مهدی افزون بر تدریس اخلاق،‌ تفسیر قرآن، ادبیات، منطق و کلام، دوره روش تحقیق را نیز ویژه طلاب برگزار کرد و از سال تحصیلی ۱۳۸۸ تدریس خارج اصول را نیز آغاز نمود.

مؤسس حوزه علمیه امام مهدی تهران تاکنون آثاری چون «گوهرهای فوق‌عرشی» (ج۱) شامل شرح دعای ابوحمزه ثمالی، «اکسیر رمضان»، «تفسیر قرآن کریم سوره حمد» (در چند مجلد)، «حج عارفان»، «اخلاق الهی و سیر و سلوک انسانی»، «الحصول فی علم الاصول»، «زندگانی امام حسین علیه السّلام از منظرهای مختلف»، «اصول فقه»، «شرح آداب الصلاة امام خمینی(ره)» و «شرح رساله ذکر و ذاکر علامه حسن‌زاده آملی» را تألیف نموده که بعضی از این کتب به چاپ رسیده و مابقی در شرف انتشار است.

آیت‌الله قرهی ضمن بازدید از خبرگزاری تسنیم، با خبرنگاران و مدیران این خبرگزاری درباره مسائل روز و در حوزه‌های مختلف فرهنگی و سیاسی به گفت‌وگو پرداخت و پس از شنیدن توضیحات مدیران سرویس‌های مختلف، نکاتی درباره هریک از سرویس‌ها و بخش‌های خبری عنوان کرد و در ادامه، در گفت‌وگویی تفصیلی به بیان مبسوط نظرات و دیدگاه‌های خود درباره تمدن نوین اسلامی و بایسته‌ها و لوازم آن پرداخت. بخش ابتدایی از سخنان آیت‌الله قرهی که نکات خوب و برجسته‌ای در خلال بازدید ایشان از بخش‌های خبری خبرگزاری را شامل می‌شد منتشر می‌شود و مشروح گفت‌وگو در موضوع تمدن اسلامی و مقوله سبک زندگی در روزهای آینده منتشر خواهد شد. در این بخش از سخنان آیت‌الله قرهی نکات خاصی به‌نقل از بسیاری از علما و بزرگان درخصوص رهبر معظم انقلاب بیان شده است.

آیت‌الله قرهی پس از شنیدن گزارشی از روند فعالیت‌های خبرگزاری تسنیم که توسط مجید قلی‌زاده مدیرعامل خبرگزاری تسنیم ارائه شد، عنوان داشت: چند نکته است که دوست دارم بیان کنم. یکی این که من اعتقاد دارم وقتی که رهبر معظم انقلاب قبل از ورود مستقیم به مطلبی، ابتدا با ایما و اشاره به آن می‌پردازند، خبرگزاری‌ها بایستی وارد میدان شوند و روی آن کار کنند. برای مثال بحث صاحب اولاد و فرزنددار شدن را با ایما و اشاره فرموده بودند، اما کسی روی آن کار نکرد. ما چند سال پیش زمانی که از حج برگشته بودیم، درباره نسل صحبت کردیم و گفتیم یکی از اولیای مرتبط با امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه گفته است که یکی از نارضایتی‌های وجود مبارک حضرت نسل است. بعضی گفتند این خلاف نقل آقا است و بنده گفتم اتفاقاً عین کلام ایشان است و به مسئولین نیز در خفا بیان شده است.

یک مثال دیگر بحث‌های ایشان راجع به مسئله زن است که باید به تکریم آن بپردازیم. ما نخواسته‌ایم زن را محدود کنیم و معتقدیم حتی باید خانم‌ها مستقیم در فعالیت‌های اجتماعی حضور فعال داشته باشند و دنبال خبرنگاری و پزشکی و... بروند. شما امروز می‌بینید که صهیونیسم جهانی و وابستگان آن همه در یک جبهه هستند؛ شما نیز باید در یک جبهه، سنگر دفاعی عالی تشکیل دهید و دنیا را با مطالب خبری فتح کنید و هر از گاهی نشست‌های مشترکی با خبرگزاری‌های دیگر داشته باشید و حتی گاهی یک خبر را با یکدیگر روی سایت بگذارید و این نکته ان‌شاءالله نتایج خوبی در پی خواهد داشت.

آشنایی با آیت‌الله مولوی قندهاری

آیت‌الله قرهی در بخش دیگری از سخنان خود به عالم ربانی آیت‌الله مولوی قندهاری که مطالب زیادی را به‌نقل از او بیان می‌کند، اشاره کرد و درباره آشنایی خود با ایشان گفت: من خودم ابتدا ایشان را نمی‌شناختم. یک‌بار در عالم رؤیا دیدم که به حرم حضرت ثامن الحجج علیهم السّلام می‌روم. در آن رؤیا محضر شیخ حر رفتم و گفتم: شما بخواهید که حضرت ما را بپذیرد. زمانی که نزد شیخ حر می‌رفتم، هنگام پایین رفتن از پله‌ها دیدم شیخی در حال بالا آمدن است و هرچه بالا می‌آید بزرگ‌تر به نظر می‌آید. یک‌دفعه نزدیک بود به من برخورد کند که از خواب پریدم و با خود اندیشیدم: موضوع چه می‌تواند باشد؟ گفتم شاید این‌گونه باشد که شیخ حر می‌خواهد بگوید: من از تو راضی نیستم، یا ناراحتند از اینکه قبل از رسیدن به خدمت حضرت رضا علیه السّلام به خدمت ایشان رفته‌ام.
http://www.jahannews.com/images/docs/files/000289/nf00289192-1.jpg

دو ساعتی به اذان صبح مانده بود، تصمیم گرفتم نخوابم و با خود گفتم برای نماز صبح خدمت آیت‌ا‌لله مرعشی نجفی که به کبوتر حرم هم مشهور بودند، می‌روم و تعبیر خواب را از ایشان می‌پرسم. صبح بعد از اذان به دست‌بوسی ایشان رفتم و شرایطی پیش آمد که نشد خوابم را تعریف کنم یعنی بالکل قضیه از ذهنم رفت و فراموش کردم که چرا به حرم و خدمت ایشان رفته بودم. از این ماجرا چندماهی گذشت و ذره ای در ذهنم چیزی باقی نمانده بود که چنین خوابی دیدم یا چنین ماجرایی برایم اتفاق افتاده است. این قضیه گذشت و من جبهه رفتم و بعد از برگشت از جبهه، هوای حضرت ثامن الحجج علیهم السّلام به سرم زد. شش ماه از آن رؤیا گذشته بود و تقریباً از ذهنم پریده بود که با دوستانم به زیارت امام رضا علیه السّلام رفتیم. هنگام تشرف به محضر شیخ حر به همان قاعده دیدیم پیرمردی به‌همراه کسی که دستش را گرفته است از پله‌های آنجا بالا می‌آید. خطاب به ایشان گفتم: سلام علیکم، نگاه کردند و جواب سلامم را دادند. در ذهن خود گفتم: ایشان را در کجا دیده‌ام؟ ذهنم به دفتر مراجع در قم رفت و از آن‌جایی که به دفتر تک‌تک علما سر می‌زدم و همه دوستان آنجا را می‌شناختم در همان فاصله کوتاه هرچه در ذهن جست‌وجو کردم به جوابی نرسیدم. ناگهان یادم آمد که این همان خواب است و ایشان همان فردی است که در خواب دیده بودمشان. به یکی از دوستانم گفتم: الآن برمی‌گردم، و به سراغ ایشان رفتم. نزدیک مزار آیت‌الله نخودکی بودند که بعدها فهمیدم به‌سمت منزل می‌رفتند. به حضورشان مشرف شدم و ایشان تا مرا دیدند، گفتند: منتظر شما بودم، و آنجا فهمیدم که عرض مرا به امام رسانده‌اند و این برایم بسیار عجیب بود.

خاطره شیخ علی خسروی از آیت‌الله مولوی قندهاری

آیت‌الله قرهی در ادامه شرح آشنایی خود با آیت‌الله مولوی قندهاری به شرح خاطره‌ای از شیخ علی خسروی پرداخت و گفت: آقا شیخ علی خسروی می‌گفت که در جهاد سازندگی مشهد یک مطلبی برایش پیش آمد که از امام رضا علیه السّلام خواسته بود یک نفر سر راهش قرار بگیرد و دستش را بگیرد. آیت‌الله مولوی قندهاری پیدا شده بود و دست ایشان را گرفته بود. تعریف می‌کنند: بعد از مدتی دیدم آیت‌الله قندهاری راجع به انقلاب و امام هیچ حرفی نمی‌زند و هیچ‌چیزی نمی‌گوید. در دل خودم گفتم: الآن دوستان می‌گویند که شیخ علی دیوانه است که جهاد را رها کرده است و دنبال شیخی رفته است که هیچ حرفی درباره انقلاب و این‌ها هم نمی‌زند. نکند این فرد ضدانقلاب باشد. می‌گفت: در همین حین که ایشان در اتومبیل کنار من نشسته بود و من به این مسائل فکر می‌کردم سه بار ایشان خم شد و به من نگاه کرد من هم به ایشان نگاه می‌کردم و مجدد همین فکرها در سرم می‌چرخید. دفعه سوم که ایشان من را نگاه کرد به من گفت: چه شده؟ چرا با خودت حرف می‌زنی؟ گفتم: من چیزی نگفتم. گفت: نگفتی ولی تو فکر که کردی. حالا تو خمینی‌شناس شده‌ای؟ با خودت حرف نزن!

پیش‌بینی شیخ ژولیده؛ شیخ فضل‌الله بر دار می‌شود و شیخ عبدالکریم مؤسس حوزه علمیه قم

آیت‌الله قرهی در بخش دیگری از صحبت‌های خود به‌نقل از مرحوم آیت‌الله بهجت برای تأیید چنین حالات و جایگاهی میان برخی علمای بزرگ شیعه و آگاهی آنان به احوال اطرافیان و شیعیان گفت: یک‌بار مرحوم آیت‌الله بهجت فرمودند که آقای شیخ فضل‌الله نوری می‌گوید: من به مجلس میرزای بزرگ (میرزای شیرازی) رفته بودم و در آنجا بودم، دیدم شیخی ژولیده آمد و به افراد اعتنایی نکرد و در گوشه‌ای از مجلس نشست. اما صاحب مجلس به‌احترام ایشان تمام‌قامت بلند شد. مجلس بحثی بود و یک بحث فقهی پیش آمد و دیگران جواب‌هایی به این سؤال میرزا دادند و نوبت به ایشان رسید و جواب عالی دادند که میرزا فرمودند: بله، صحیح همین است. من نیز یک سؤال فقهی داشتم و به‌نزد این فرد رفتم تا سؤال خود را بپرسم. تا سلام کردم گفت: سلام باباجان، اسمت چیست؟ گفتم: من فضل‌الله نوری هستم، گفت: عجب نکند تو همان شیخ شهید ما باشی که در تهران به دار آویخته می‌شوی؟ شیخ گفت: من جا خوردم. حالم تغییر کرد و با خود گفتم: من از طبرستان به نور آمده‌ام تا درس بخوانم و نهایتاً قصد کرده‌ام اگر در نجف مردم، در قبرستان وادی السّلام دفن شوم و اگر بخواهم به ایران بروم به نور می‌روم و با تهران کاری ندارم.

متحیر بودم که این فرد چه می‌گوید، دیدم یک شیخ یزدی نیز برای سؤال فقهی آمد و سلام کرد و این فرد به او گفت: عمو، اسمت چیست؟ گفت: عبدالکریم حائری، گفت: به‌به! آقای حائری مؤسس حوزه علمیه قم، و بلافاصله بعد از بنده ایشان هم متحیر شد: حوزه علمیه قم چیست؟ این فرد چه می‌گوید؟ شیخ فضل‌الله نوری می‌گوید: دیگر این فرد را رها نکردم و تا جایی که آن آقا بعدها فرمودند: خداوند به تو فرزندی می‌دهد که پای دار تو کف می‌زند و تو ناراحت می‌شوی. اما بعد می‌فرمایند: تو ناراحت نباش و نباید از حبّ پدر بودن خود بکاهی. عوام الناس می‌گویند: این فرد چگونه می‌تواند خوب باشد و ادعای اصلاح امت داشته باشد، در حالی که فرزندش مخالف است.

لبخند شیخ شهید بر بالای دار و استقبال پیامبر(ص) از او

اتفاقاً این‌ها را بیان می‌کند و نامه‌ای دارد به آیت‌الله بهبهانی که می‌گوید: آقای بهبهانی، این‌ها مرا به دار خواهند کشید. و به خادمش آقا سیدتقی می‌گوید: آن عالم این‌ها را برای من گفته است و گفته که: تو بالای دار می‌خندی، و علت لبخند مرا ملاقات با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیان کرده است. اگر بالای دار لبخند زدم بدان که پیغمبر اکرم خودش به استقبال من می‌آید. شما هم می‌بینید وقتی می‌خواستند ایشان را دار بزنند ایشان لبخند به لب دارند در روایات داریم که اهل‌بیت علیهم السّلام در هنگام مرگ سراغ شیعیان و محبّین خود می‌آیند اما کمتر شنیده می‌شود که خود حضرت رسول اعظم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تشریف بیاورند مگر اینکه مقام فرد بسیار بالا باشد. اتفاقاً عکسی در دفتر اسناد انقلاب اسلامی موجود است که نشان می‌دهد شیخ لبخندی بر لب دارد و گویا همان لحظه است. چطور می‌شود که کسی آینده کسی را ببیند؟

پیش‌بینی آیت‌الله مولوی قندهاری از فتنه‌های آینده انقلاب

شش ماه آخر عمر آیت‌الله مولوی قندهاری بود؛ ما نشسته بودیم و برای ما تعریف می‌کردند و می‌فرمودند: فتنه‌هایی می‌آیند که من در آن زمان نیستم و شما باید سینه‌های‌تان را سپر این سید عظیم‌الشأن ــ اشاره به آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب ــ کنید. گفتند: ایشان سپهسالار امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه هستند. ایشان این سخنان را در حالی مطرح می‌کردند که از رهبر معظم انقلاب ۴۰ سال بزرگ‌تر بودند. بارها مشاهده کرده بودم که علی‌رغم این فاصله سنی و کسالت جسمی که آیت‌الله قندهاری داشتند هربار که رهبر انقلاب به مشهد سفر می‌کردند این آیت‌الله قندهاری بودند که به ملاقات ایشان می‌رفتند. می‌گفتند: ایشان که می‌آید سریع به من خبر دهید! و به دیدن ایشان می‌رفتند. خیلی عجیب بود این مرد، همه‌چیز را می‌دانست. بعد فرمود: من نیستم می‌بینید روز به روز به جمال و کمال این سید افزوده می‌شود و طوری می‌شود که مثل آقا سید ابوالحسن اصفهانی یکه‌تاز می‌شود.

رهبر انقلاب فرمودند: «این عمار؟» و نفرمودند: «این مالک؟»

آیت‌الله قرهی در ادامه بازدید خود از خبرگزاری تسنیم، از گروه‌های مختلف این خبرگزاری بازدید کرد. رئیس حوزه علمیه امام مهدی عجّل اللّه فرجه در بازدید از گروه سیاسی گفت: در مباحث سیاسی تجربه نشان داده است که مبانی سیاسی حضرت آقا بهترین مبانی سیاسی‌ است که از سوی یک فرد سیّاس کیاس ارائه می‌شود. ایشان در سیاست بسیار پخته هستند و سیاسیون دنیا باید نزد ایشان شاگردی کنند و واقعاً بسیار تیزبین و دقیق هستند، به‌خصوص مدیریت ایشان در فتنه ۸۸ بسیار چشمگیر بود. بسیاری از نقاط فتنه را مردم اطلاع ندارند و بعدها شاید مطلع شوند که چقدر این ماجرا پیچیده بود و رهبر انقلاب چگونه آن را مدیریت کردند. دشمن برای براندازی آمده بود.

یک بار آقای حسینیان نزد آقا فرمود که: شما می‌فرمایید که: "أین عمار؟" بفرمایید: "أین مالک؟" و آقا خندیدند و گفتند: خیر، "أین عمار؟". من دیدم ایشان درباره این ماجراهای سال ۸۸ آرام هستند و صحبت‌های دیگری می‌کنند و گفتم شاید برخی نمی‌پرسند که چه خبر است. دو مطلب خدمت ایشان درباره آن مسائل و کارهایی که دشمنان انجام می‌دهند گفتم و ایشان فرمودند: بله، می‌دانم. و ایشان مواردی را گفتند که من اطلاع نداشتم. از آرامش ایشان شگفت‌زده شدم. باید این متانت ایشان در سیاست به‌کار گرفته شود.

مدیریت و متانت رهبری در بحران‌های انقلاب

بحث دیگر؛ بحث ولایت فقیه است و باید روی این مسئله کار شود که «سیاست عین دیانت است» واقعاً به‌چه‌معناست؟ آیت‌الله شاه‌آبادی در "شذرات المعارف" بسیار زیرکانه و زیبا "مَکَرُو وَ مَکَرَ اللّه" را توضیح می‌دهد و امروز می‌بینیم که مصداق آن مطالب سیاست‌ورزی آیت‌الله خامنه‌ای است و آن هم سیاستی که توأم با دین‌‌مداری و تقوا و اخلاق است. اتفاقاً باید روی نکته‌ای که رهبر معظم انقلاب فرمودند کار شود. ایشان فرمودند که من انقلابی‎ام؛ یعنی این که من دروغ نمی‌گویم. سیاسیون جهانی این‌طور فهمیدند که در سیاست باید یک بام و دو هوا کار کنند ولی آقا با کیاست قدم برمی‌دارند و خیلی از آقایان و مسائل را مدیریت می‌کنند. مواجهه ایشان با دولت‌مردان و رؤسای قوه در تمامی دوران زعامت ایشان بسیار برجسته و پخته بوده و قابل تقدیر است.

آیت‌الله قرهی در بازدید از گروه اجتماعی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به مطالب عنوان‌شده از سوی دبیر اجتماعی خبرگزاری تسنیم عنوان داشت: نکته خوبی بیان کردید. باید در پیگیری مطالبات دغدغه‌های اسلام و نه دغدغه‌های یک عده خاص را لحاظ کنیم. بنا نیست که ما هر اخباری که در جامعه به وجود می‌آید بیان کنیم، ولو آن که راست باشد. برخی از این اخبار این ناهنجاری‌ها را زیاد می‌کند، لذا یک تقاضا دارم و آن این است که برخی مطالبی را که در خبرگزاری‌ها عامل ترویج ناهنجاری‌ها می‌شوند، منعکس نکنید. چندین سال پیش هفته‌نامه‌ای با موضوع حوادث بود که بعدها روزنامه شد که هر حادثه‌ای را بیان می‌کرد. در حالی که نیازی بدان نبود و اغراق در اخباری از این دست و ترویج استرس‌های خبری توسط آن نشریه به امنیت اجتماعی جامعه آسیب می‌زد. شما باید با برگزاری نشست‌هایی بین خبرگزاری‌ها نگذارید این ناهنجاری‌ها افزایش پیدا کند. باید مسائلی که امکان دارد بر اساس آن ناهنجاری به وجود آید ریشه‌یابی شود. ما نمی‌گوییم که ناهنجاری در جامعه وجود ندارد اما آن‌طور که بزرگ می‌کنند، نیست. هنر خبرگزاری باید این باشد که آن مواردی را که برای ناهنجاری اجتماعی و اخلاقی عامل می‌شوند، رفع کنند.

رئیس حوزه علمیه امام مهدی عجّل اللّه فرجه در گفت‌وگو با خبرنگاران گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم گفت: در مقوله فرهنگ اتفاقاً اصل بر این است که وقتی دشمن فهمید که فرهنگ ما می‌خواهد در جهان یا در منطقه‌ای حاکم شود جریاناتی را ایجاد کند که در مقابل آن بایستد یا قرائت متفاوت و التقاطی یا رادیکال از آن ارائه دهد. علت آن که طالبان و القاعده را به وجود آوردند و جریان تکفیری‌ها را در جهان بزرگ کردند این بود که بگویند فرهنگ دینی این‌ مسلمانان، فرهنگ تهاجم و خشونت است. آنها فهمیدند که انقلاب اسلامی حاکمیت یک فرهنگ است و جالب است که آنها از طریق اقتصاد و تجارت، فرهنگ خود را صادر کردند. امام خمینی(ره) بحث اسلام ناب را ازآن‌جهت فرمودند که با تیزبینی متوجه شدند که آنها اسلام آمریکایی را می‌خواهند در دنیا ترویج دهند و چهره خشنی را از قرائت اسلام حقیقی ارائه دهند.

فرهنگ آخر نیست؛ اول و آخر است/به‌بهانه جذب دیگران، اسلام را التقاطی نکنیم

بنابراین اگر فرهنگ ناب را تبیین کنیم دنیا جذب خواهد شد و اتفاقاً فرهنگ مقوله آخر نیست و آنها فهمیدند که فرهنگ اول و آخر است. لذا دشمن از این ماجرا نیک آگاه است؛ ولذا بالاترین دانشکده شیعه‌شناسی جهان در تل‌آویو واقع شده است، چون اسلام ناب را در همین جا دیده‌اند و برای مقابله با آن روی فرهنگ کار کرده‌اند. ما باید در این جنبه کار کنیم، اما باید همچنان که رهبر انقلاب بیان کرده‌اند مانند برخی خودباخته نشویم و به‌بهانه جذب دنیا عقاید دیگران را با اسلام درنیامیزیم، چون این کار منجر به اسلام التقاطی می‌شود و این را نباید داشته باشیم. اتفاقاً تعبیر امام خمینی(ره) از اسلام ناب همین است که اسلام ناب خودش به‌تنهایی بسیاری موارد را نشان می‌دهد. برخی برای این که بگویند: ما با خشونت مخالف هستیم، با غربی‌ها بر یک میز می‌نشینند و حرف‌های آنها را می‌پذیرند، در حالی که اسلام خودش حرف دارد و اگر اسلام ناب ارائه شود همه جذب آن خواهند شد.

در جریان این بازدید نیم‌روزه آیت‌الله قرهی استاد اخلاق حوزه و دانشگاه پس از اقامه نماز ظهر و عصر به سخنرانی اخلاقی مبسوطی در جمع خبرنگاران تسنیم پرداخت که مشروح آن به‌شرح زیر است:

پروردگار عالم را شاکرم که عنایت فرمود، محضر شما عزیزان، برادران گرامی و خواهران گرامی، فرزندان عزیزم، دختران و پسران عزیزم برسم. بالجدّ عرض می‌کنم امروز به‌وجد آمدم. آن‌چیزی که سال‌هاست در فکر و ذهن بنده است و انتظار این نوع خبرگزاری‌ها را داشتم، بحمدالله و المنّة امروز بعینه دیدم. به همه شما عزیزان تبریک می‌گویم، هم به‌خاطر ماه رجب المرجب، ماه غفران و رحمت الهی و هم به‌خاطر این خبرگزاری خوبی که به‌واسطه تلاش خالصانه تک‌تک شما عزیزان به وجود آمده است.

اخلاق ظرف دین است

چند نکته را کوتاه عرض می‌کنم: برای من توفیقی است که امروز محضرتان هستم. عزیزان من یکی از کارهایی که شما باید در این شغل شریفتان داشته باشید این است که به اخلاق الهی متخلق باشید. پیامبر عظیم الشأن فرمودند اخلاق ظرف دین است؛ یعنی همه مجموعه قوانین الهی که به‌عنوان دین مطرح است موقعی معنا پیدا می‌کند که در این ظرف اخلاق قرار گرفته باشند. ما باید اخلاق خبرنگاری داشته باشیم. هر شغل و هر حرفه‌ای هم برای خود اخلاق خاصی را می‌طلبد. ضمن این که اخلاق عمومی باید داشته باشیم؛ اخلاق خبرنگاری هم باید داشته باشیم. اگر اخلاق را مراعات کردیم رشد می‌کنیم.

اگر بنا باشد حرفه خبرنگاری را چنین تصور کنید که خدای نکرده نعوذ باالله، دوز و کلک باشد، بدانید که از مبانی اخلاق حرفه خود دور می‌شوید. قرار نیست هر خبری ولو راست بیان شود، به‌خصوص در حوزه مسائل اجتماعی برخی از اخبار گاهی حوادثی است که اگر زیاد در اجتماع تبیین شود، در جامعه ناامنی به وجود می‌آورد و مردم دچار اضطراب و دلشوره می‌شوند. بنا نیست که هر خبری عنوان شود، اما هر خبری را هم که گفتیم باید صادقانه و در بستر اخلاق بگوییم که بحمدالله شما رعایت می‌‌کنید و ان‌شاءالله بیشتر هم عنایت داشته باشید.

مؤسس نظام ما نه امام راحل، بلکه حضرت حجت است

عزیزان من، مبنای خبرگزاری شما باید بر تبیین حکومت اسلامی باشد که من اعتقاد راسخ دارم و با ادلّه و براهین اثبات کرده‌ام که این نظام متعلق به امام راحل نیست. اشتباه است بیان کردن این‌که مؤسس این نظام امام راحل است. بلکه این نظام متعلق به حضرت حجت روحنا فداه، آقاجانمان امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف است. امام راحل عظیم الشأنمان و امام المسلمین، حفظه الله تبارک و تعالی، این دو سید عظیم ‎الشأن نائب امام زمان‌اند. اگر با این دید به این نظام مقدس نگاه کنیم خبرگزاری می‌شود خبرگزاری تبیین و تشریح مطالب حکومت و نظام مهدوی.

امام زمان برخی جریانات بدون نائب است

اتفاقاً گاهی برخی از جریان‌های انحرافی خود را به وجود مقدس امام زمان وصل می‌کنند و دائم دم از امام زمان می‌زنند. اما امام زمان‌هایی که آنها می‌گویند بدون نایب امام زمان است و بدون ولی فقیه که ما آن را قبول نداریم. من خدمت تک‌تک شما عزیزان عرض می‌کنم که هشیار هشیار هشیار باشید. اتفاقاً آن‌قدر این را می‌گویند و تکرار می‌کنند که از این به بعد تا کسی راجع به امام زمان حرف زد بگویند: این مسائل از جریان انحرافی است. خاطر مبارکتان هست که حجتیه‌ای‌ها آن‌قدر راجع به امام زمان حرف می‌زدند که دیگر کسی جرئت نکند راجع به ایشان حرف بزند. اتفاقاً باید این را از دست آنها گرفت. باید بیان کرد که به‌عکس ما معتقدیم که این حکومت متعلق به آقاجانمان امام زمان است. بله، اما کدام حکومت؟ حکومتی که خودش نایبش را انتخاب می‌کند.

پیش‌بینی آیت‌الله مولوی قندهاری از فتنه‌های انقلاب

آیت‌الله مولوی قندهاری فرمود: من نیستم، اما شما هستید. ایشان شروع کرد به توضیح اینکه که چگونه فتنه‌ها به وجود می‌آید. حاج‌آقای یاسینی، مدیر حوزه علمیه امام مهدی عجّل اللّه فرجه که اکنون در اینجا تشریف دارند می‌دانند که مرحوم آیت‌الله قندهاری همین فتنه ۸۸ را پیش‌بینی کردند، گفته بودند که فتنه‌ای به وجود می‌آید که بعد از آن فتنه اکبر است. بعد فرمود: من در آن زمان نیستم اما شما خودتان را سپر بلای این سید عظیم الشأن قرار دهید!

خدا گواه است آنهایی که نمی‌فهمند، نمی‌فهمند. اگر می‌خواهند در این حکومت مهدوی سالم بمانند، باید تابع نایب امام زمان باشند. ما نایب امام زمان را می‌شناسیم. شما اصحاب خبر و رسانه باید در این راستا حرکت کنید، ولی با اخلاق. برای آن که موفق هم بشوید چند نکته را تذکاراً محضرتان عرض می‌کنم. عزیزان، من نکته‌ای را که در درس اخلاق مکرر به جوان‌ها اعم از دانشجویان و طلبه‌ها گفته‌ام این‌ است که با امام زمان خود در روز صحبت کنید و مدام به ایشان متوجه باشید. خصوصاً برای شما که فعال در خبرگزاری هستید و ان‌شاءالله می‌خواهید خبرگزاری مهدوی باشید، این نکات را توجه داشته باشید!

انسان دو بال پرواز دارد، یکی ادب و دیگری اطاعت

دو چیز را هم یادداشت کنید؛ انسان دو بال پرواز دارد، یکی ادب و دیگری اطاعت. اگر این دو بال را داشته باشید اوج می‌گیرید و به معراج می‌روید. اینها خیلی مهم است، چرا ما ۲۰۰ سال پیش یا ۴۰۰ سال پیش دنیا نیامدیم؟ خوبان این دوره بهترین‌اند و بدهای آن بدترین. خدا به من و شما لطف کرده که در ایران به دنیا آمدیم؛ البته یکی از چیزهایی که انسان را گرفتار می‌کند منیّت است. اگر شخص تصور کند که کسی شده است، خود را می‌بازد. اولیای خدا فانی فی الله می‌شوند، این‌ها دیگر به‌جز خدا چیزی نمی‌بینند و می‌گویند هرچه هست خداست.

قرائت دعای «الهی عظم البلاء» و توسل به نرجس خاتون(س)

اگر دعای فرج «الهی عظم البلاء» را جمعی بخوانید و بعد از آن کار خود را با فاتحه بر نرجس خاتون شروع کنید، عنایات خداوند نصیب شما می‌شود. با قرآن مأنوس شوید! در کنار این تولی به اعلام برائت از دشمنان هم توجه داشته باشید!

با لباس روغنی به ضیافة الله نرو

ماه رجب است و می‌خواهند ما را به ضیافة الله دعوت کنند. برای مثال فردی که شغلش مکانیک و تعویض روغنی است، اگر یک جایی برایش کارت دعوت بدهند آیا با لباس روغنی می‌رود؟ خیر، پروردگار عالم می‌خواهد ما را به مهمانی خودش دعوت کند، ماه رجب ماه شست‌وشوی گناهان است و باید استغفار زیاد بگوییم. ماه شعبان المعظم، ماه پوشیدن لباس تقوا است و تازه آغاز دعوت است؛ اوج مهمانی لیالی قدر است و در این ماه امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف را زیاد یاد کنید چون در شب قدر ایشان باید اعمال را امضا کنند.

منبع: جهان


موضوعات مرتبط: سخنرانی ها، متفرقه
برچسب‌ها: فتنه, قرهی, مولوی قندهاری
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:26  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
انتقاد نویسنده عربستانی از یک دعا

به گزارش العالم، "مرام عبدالرحمان مکاوی" در مقاله ای تحت عنوان "منبرهای هدایت یا نفرت؟!" در مقاله ای در روزنامه الوطن عربستان نوشت: "امام جماعت مسجد منطقه ما در شهر جده، هنگام نماز، با شور و هیجان برای هلاکت رافضی ها ( شیعیان ) دعا می کند. این در حالی است که پیش از این نیز در خطبه نماز جمعه درباره محاصره شدن توسط خطر شیعی سخن رانده بود این در حالی است که در منطقه ما حتی یک نفر شیعه نیز وجود ندارد".


در بخش دیگری از این مقاله آمده است: پس از کمی تحقیق متوجه شدم که این مساله تنها به جده محدود نمی شود و در تمام مناطق عربستان جریان دارد و تحریک مردم به نفرت از مخالفان، حتی به کودکان نیز آموزش داده می شود.


مکاوی با تاکید بر مخالفت با این گونه برخورد با شهروندان شیعه مذهب نوشت: ممکن است در بسیاری از مسائل با برادران شیعی اختلاف نظر داشته باشیم اما چنین برخوردی با آنان غیرقابل قبول است.


وی تبدیل منبرهای مساجد به وسیله ای برای تقریب - و نه تخریب- را خواستار شد و از مسئولان سعودی خواست با این پدیده مقابله کرده و جلوی آلوده شدن مساجد به این قبیل مسائل را بگیرند.


این نویسنده عربستانی تاکید کرد: نمی دانم چطور این شخص ( امام جماعت ) می تواند چنین سخنانی را بر زبان بیاورد، بدون این که نگران هرگونه مجازات یا سرزنش باشد. من گمان می کردم دوره کسانی که بر فراز منبر مساجد، افکار مسموم خود را ترویج می کنند، به سر آمده است.


وی افزود: آیا شهروندان شیعی پس از شنیدن دعاهایی که بر ضد آن ها بر سر منبرها قرائت می شود، همچنان به میهن خود وفادار خواهند ماند؟


گفتنی است، اخیرا شماری از نویسندگان عربستانی به طور جدی با تندروی های سلفی ها بر ضد شهروندان شیعی انتقاد کردند. برخی ناظران این مساله را ناشی از افزایش تماس و ارتباط سنی ها و شیعیان در عربستان می دانند.


موضوعات مرتبط: گوناگون دعایی
برچسب‌ها: دعا, نفرین, عربستان
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:25  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
توصیه ی آیت الله جوادی آملی به خواندن صلوات شعبانیه
به گزارش  تسنیم، آیت الله جوادی آملی در درس اخلاق هفتگی خود ضمن تبریک اعیاد شعبانیه به بیان نکات اخلاقی صلوات شعبانیه امام سجاد علیه السلام پرداخته گفت: وجود مبارک امام سجاد(ع)، دعای او و زیارت او، با تعلیم آمیخته است. آن امام همام در لابه‌لای دعا همان ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ را بیان می‌کردند.

آیت‌الله جوادی آملی ادامه داد: در صلوات شعبانیه، انسان خود را در سایه رحمت بی‌انتهایی که خدا نصیب پیامبر می‌کند مشمول ادعیه سِعه رحمت ذات اقدس الهی می‌نماید. در این دعا به خداوند عرض می‌کنیم که پیامبر (ص) را شفیع ما قرار بده؛ «وَاجْعَلْهُ لی‏ شَفیعاً مُشَفَّعاً وَطَریقاً اِلَیْکَ مَهیَعاً»، در این جمله حضرت سجاد علیه السلام به خدا عرض می‌کند: خدایا این ماه ماه پیامبر و صدر و ذیل این ماه، رحمت است و رحمت بودنِ صدر و ذیل این ماه برای این است که نبیّ رحمت شب‌ها را به نماز و روزها را به روزه می‌گذراند. یعنی این زمان را این متزمّن پربرکت کرد، همان‌طوری که مکان را این متمکّن پربرکت می‌کند.

وی در بیان دلایل عظمت و رحمت ماه شعبان گفت: شب و روز ماه شعبان با عبادت پیغمبر زینت گرفت، یعنی سنّت او, عادت مستمرّ او، این بود که شب‌ها را زنده‌دار, روزها را روزه می گرفت، و لذا این پیامبر است که این این ماه را ماه رحمت کرده است.

این استاد برجسته حوزه علمیه قم در ادامه با اشاره به فرازهایی از صلوات شعبانیه که در آن بندگان از درگاه خداوند همراهی و تبعیت از وجود مبارک پیامبر را می خواهند، افزود: در همین دعای نورانی، وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) به ما آموخت که بگوییم خدایا اولاً ما را همراه و در کنار پیامبر قرار بده ، ثانیاً نبوّت، رسالت و وحی او را برای من یک طریق باز قرار بده که من اگر بخواهم آن را بپیمایم هیچ کسی مزاحم من نباشد.

وی با بیان اینکه خدمت به وحی و نبوت بهترین راه رسیدن به مقصد الهی است، گفت: اگر کسی واقعاً در خدمت وحی و نبوت بود این شخص یک طریق مهیعه و راحت دارد، که نه بیراهه می‌رود نه راه کسی را می‌بندد و اگر ـ خدای ناکرده ـ مشکلی داشت این راه بسته می شود و این راهِ بسته به مقصد نمی‌رسد همان که فرمود: ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾؛ شک و تردید باعث عجز است، ولی اگر انسان وارد یک طریق مهیعه شد مرتب بدون مزاحمت به مقصد می‌رسد.


موضوعات مرتبط: بهشت صلوات، دعا در کلام بزرگان
برچسب‌ها: صلوات, صلوات شعبانیه, جوادی آملی
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:24  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
90 فایده دعا برای فرج امام زمان (عج)
آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی در کتاب گران سنگ مکیال المکارم خلاصه آثار و فواید و ویژگی‌هایی را که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتب است، بیان می‌کند و ما هم به جهت این که کتاب مکیال المکارم به امر مطاع ولی عصر علیه السلام نوشته شده و کتابی مبارک و پر خیر است، مطالب آن را ذیلا نقل می‌کنیم. 
 
دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می‌شود:
1 - اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرموده‌اند: و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.
2 - این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود.
3 - اظهار محبت قلبی است.
4 - نشانه انتظار است.
5- زنده کردن امر ائمه اطهار علیهم السلام است.
6 - مایه ناراحتی شیطان لعین است.
7 - اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است (که اداء حق هر صاحب حقی واجب ترین امور است.)
9 - تعظیم خداوند و دین خداوند است.
10 - حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق دعا کننده دعا می کند.
11 - شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود.
12 - شفاعت پیامبر ان شاء الله شامل حال او می شود.
13 - این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.
14 - مایه استجابت دعا می شود.
15 - اداء اجر رسالت است.
16 - مایه دفع بلاست.
17 - سبب وسعت روزی است ان شاء الله.
18 - باعث آمرزش گناهان می شود.
19 - دعا کننده مشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب می شود.
20 - در زمان ظهور آن حضرت به دنیا رجعت می کند.
21 - از برادران پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود.
22 - فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام زودتر واقع خواهد شد.
23 - سبب پیروزی از پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم اجمعین - می شود.
24 - وفای به عهد و پیمان الهی است.
25 - آثار نیکی به والدین برای دعا کننده فرج حاصل می گردد.
26- فضیلت رعایت و اداء امانت برایش حاصل می شود.
27 - سبب زیاد شدن اشراف نور امام علیه السلام در دل او می گردد.
28 - دعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد ان شاء الله.
29 - موفق به تعاون در کارهای نیک و تقوا می شود.
30 - به نصرت و یاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند توفیق می یابد.
31 - هدایت می شود به نور قرآن مجید.
32 - نزد اصحاب اعراف معروف می گردد.
33 - به ثواب طلب علم نائل می شود ان شاء الله.
34 - از عقوبت های اخروی ان شاء الله در امان می ماند.
35 - در هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.
36 - این دعای برای فرج، اجابت دعوت خدا و رسول صلی الله علیه و آله است.
37 - با امیرالمومنین علیه السلام محشور و در درجه آن حضرت خواهد بود.
38 - محبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد.
39 - عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می شود.
40 - ان شاء الله از اهل بهشت خواهد بود.
41 - دعای پیامبر صلی الله علیه و آله شامل حالش می گردد.
42 -کردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود.
43 - خداوند در عبادت او را تایید فرماید.
44 - ان شاء الله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.
45 - ثواب کمک به مظلوم را دارد.
46 - ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.
47 - پاداش خونخواهی حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دارد.
48 - شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار علیهم السلام را می یابد.
49 - نور او برای دیگران نیز [در روز قیامت] درخشان می گردد.
50 - هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند.
51 - دعای امیرالمومنین علیه السلام روز قیامت شاملش می شود.
52 - بی حساب داخل بهشت می شود.
53 - از تشنگی قیامت در امان می ماند.
54 - در بهشت جاودان خواهد بود.
55 - مایه خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل اوست.
56 - روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد.
57 - خداوند عز و جل از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید.
58 - در سایه گسترده خداوند قرار می گیرد و رحمت بر او نازل می شود مادامی که مشغول آن دعا باشد.
59 - پاداش نصیحت مومن را دارد.
60 - مجلسی که در آن برای حضرت قائم - عجل الله تعالی فرجه - دعا شود، محل حضور فرشتگان گردد.
61 - دعا کننده مورد مباهات خداوند قرار می گیرد.
62- فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.
63 - از نیکان مردم محسوب می گردد.
64 - این دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.
65 - مایه خرسندی خدای عز و جل می شود.
66 - مایه خشنودی پیامبر می گردد.
67 - این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است.
68 - دعاگوی فرج حضرتش از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد ان شاء الله تعالی.
69 - حساب او آسان می گردد.
70 - این دعا برای او در عالم برزخ انیس و مونس مهربانی خواهد بود.
71 - بهترین اعمال است.
72 - باعث دوری غم ها می شود.
73 - دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است.
74 - فرشتگان درباره دعا کننده دعا می کنند.
75 - دعای حضرت سیدالساجدین علیه السلام - که نکات و فواید متعددی دارد - شامل حالش می شود.
76 - این دعا تمسک به ثقلین (کتاب و عترت) است.
77 - چنگ زدن به ریسمان الهی است.
78 - سبب کامل شدن ایمان است.
79 - مانند ثواب همه بندگان به او می رسد.
80 - این دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است.
81 - گوینده این دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر صلی الله علیه و آله شهید شده باشد.
82- ثواب کسی دارد که در زیر پرچم حضرت قائم شهید شده باشد.
83 - ثواب احسان به حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دارد.
84 - دعا ثواب گرامی داشتن عالم را دارد.
85 - پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.
86 - دعا کننده در میان گروه ائمه اطهار علیهم السلام محشور می شود.
87 - درجات او در بهشت بالا می رود.
88 - از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند.
89 - در روز قیامت به بالاترین درجات شهدا نائل می گردد.

90 - به شفاعت حضرت زهرا سلام الله علیها رستگار می گردد. 

lمنبع : تبیان


موضوعات مرتبط: داستانها و برکات دعا
برچسب‌ها: امام زمان, دعا
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:23  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

عجایبی که از ذکر کلمه الله کشف شد

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.
گاه در زندگی با اخبار و حوادثی روبرو می‌شویم که معجزه نیست اما حکایت از یک حقیقت است اینکه خداوند هزار و چهارصد سال پیش از وقایعی خبر داده که بشر با تمام علم و تکنولوژی اکنون به حقیقت آن دست یافته است شاید اندکی ما را از تجملات دنیا رهانیده و به ذات مقدس الهی نزدیکتر نماید.
یک پژوهشگر هلندی غیر مسلمان تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسید که ذکر کلمه جلاله "الله" و تکرار آن نیز صدای این لفظ موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌نماید این پژوهشگر غیر مسلمان هلندی طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی از مسلمانان که قرآن می خواندند و یا کلمه " الله " را می‌شنیدند به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله " الله " و تکرار آن و حتی شنیدن آن موجب آرامش روحی شده و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمانان که بر روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند من حتی در تحقیقاتم از افراد غیر مسلمان نیز استفاده نمودم و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر " الله " کردم و نتیجه مجددا تکرار شد خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم زیرا تاثیر آن بر روی افسرده، ناامید و نگران تاثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شده که حرف الف که کلمه " الله " با آن شروع می‌شود از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و موجب تنظیم تنفس می‌شود به ویژه اگر تکرار شود؛ و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد.
حرف لام که حرف دوم" الله " است نیز موجب برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود تکرار شدن این حرکت در کله " الله " که تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تاثیرگزار است.
اما حرف‌های حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تاثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.
گفتنی است: شاید اکنون با انجام این تحقیق علمی اندکی بیشتر از خواب غفلت رها شده و متوجه شویم که آنچه را که خدا به ما توصیه نموده نه تنها فقط به عنوان یک تکلیف بلکه بیشتر به دلیل تاثیر مثبت آن بر سلامت جسم و روح خودمان بوده است.
به راستی که قرآن کریم در آیه کریمه می‌فرماید: " الذین آمنو و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب".


موضوعات مرتبط: معاجز قرآن کریم
برچسب‌ها: الله, قرآن
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:21  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
انتشار مجموعه مباحث آیت‌الله تهرانی درباره دعا
انتشار مجموعه مباحث آیت‌الله تهرانی درباره دعا

ﻣﺪﻳﺮ مؤﺳﺴﻪ ﭘﮋﻭهشی ﻓﺮهنگی ﻣﺼﺎﺑﻴﺢ ﺍﻟﻬﺪی از انتشار مجموعه بیانات مرحوم آیت‌الله تهرانی درباره دعا با عنوان «حقیقت بندگی» خبر داد؛ این بیانات در شش ماه رمضان پایانی عمر ایشان ایراد شده است.

حجت‌الاسلام و المسلمین مصطفی شاه‌محمد‌پور، ﻣﺪﻳﺮ مؤﺳﺴﻪ ﭘﮋﻭﻫﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﺼﺎﺑﻴﺢ ﺍﻟﻬﺪﻱ (دفتر حفظ و نشر آیت‌الله مجتبی تهرانی) در گفت‌و‌گو‌ با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم از انتشار اثری جدید از آثار مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی با عنوان «حقیقت بندگی» در آینده‌ای نزدیک خبر داد.
 
وی اظهار کرد: کتاب «حقیقت بندگی» مجموعه نفیسی درباره دعاست که مرحوم آیت‌الله تهرانی در شش ماه رمضان پایانی عمر بابرکت خود ایراد کرده‌ است و این مجموعه نفیس در صورتی که مشکلی پیش نیاید، در بیست و یکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران عرضه خواهد شد.
 
ﻣﺪﻳﺮ مؤﺳﺴﻪ ﭘﮋﻭﻫﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﺼﺎﺑﻴﺢ ﺍﻟﻬﺪﻱ درباره سایر آثار در حال آماده‌سازی آیت‌الله تهرانی تصریح کرد: دوره کامل جلسات اخلاق آیت‌الله تهرانی با موضوع «تهذیب الاخلاق» و احتمالا در 15 جلد منتشر خواهد شد. این مجموعه فعلا به خروجی خود نرسیده و مراحل مقدماتی تدوین و آماده‌سازی خود را می‌گذراند.
 
وی خاطرنشان کرد: کار آماده‌سازی مباحث فقه و اصول آیت‌الله تهرانی نیز به زودی آغاز خواهد شد. در این زمینه به دلیل پیچیده و تخصصی بودن مباحث اصول، یک تیم قوی از شاگردان ایشان روی این آثار کار خواهند کرد و پس از آماده‌سازی و منقح کردن مباحث به مرور منتشر خواهد شد. البته با توجه به تخصصی بودن، طبیعی است که مسئله آماده‌سازی و انتشار این آثار نسبت به آثار دیگر زمان بیشتری خواهد برد.
 
حجت‌الاسلام شاه‌محمدپور افزود: تدوین مباحث اصولی به دلیل زمان‌بر بودن و نیز به دلیل اینکه مخاطب خاص دارد، فعلاً اولویت ما نیست.
 
ﻣﺪﻳﺮ مؤﺳﺴﻪ ﭘﮋﻭﻫﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﺼﺎﺑﻴﺢ ﺍﻟﻬﺪﻱ پیش‌تر در گفت‌وگو با تسنیم، از رونمایی دو اثر جدید آیت‌الله تهرانی با عنوان جلد نخست مجموعه «ادب الهی» و نیز جلد نخست تفسیر ایشان موسوم به «تهذیب التفسیر» در بیست و یکمین دوره نمایشگاه بین‌المللی قرآن خبر داده بود.


موضوعات مرتبط: تازه های نشر
برچسب‌ها: دعا, آقا مجتبی تهرانی
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:19  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شواهد قرآنی بوسه بر ضریح ائمه علیهم السلام "آیت الله سبحانی"

دلایل بوسیدن و احترام کردن ضریح حرم ائمه اطهار (علیهم السلام) و تبرک جستن و نشان دادن علاقه و محبت مردم به اهل‌بیت از سوی آیت‌الله العظمی سبحانی تشریح شد.

ایشان با اشاره به اینکه قرآن کریم تبرک جستن را در شرایع گذشته نقل کرده و به آن اشاره داشته است، گفتند: یکی از این شاهد مثال‌ها درباره داستان یعقوب و پیراهن یوسف است که می‌فرماید:

«‌اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»( یوسف : 93‌) این پیراهن مرا ببرید، و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می‌شود! و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید!» ایشان اضافه کردند: خدای متعال از طریق سبب غیرطبیعی هم پیراهن و هم اراده یوسف را در اینجا موثر نموده است.

آیت‌الله العظمی سبحانی گفتند :

مسبب الاسباب خداست که خیر را در یک واسطه خاص گذاشته و به اذن او موثر می‌شود.

معظم له در ادامه به آیه‌ای دیگر درباره تبرک جستن ملل پیشین اشاره کرده و با بیان اینکه بنی اسرائیل در جنگ‌های خود به صندوق حضرت موسی، تبرک جسته و عامل پیروزی خود می‌دانسته‌اند، یادآور شدند: اگر تبرک صحیح نبود خداوند برای آن بیان و تصدیقی در قرآن نمی‌آورد.

اگر تبرک جستن شرک محسوب می‌شد، صحابه به بازمانده ظرف آب «رمانه» (جای دست) منبر رسول اکرم‌(صلی الله علیه و آله) تبرک نمی‌جستند.

حضرت آیت الله سبحانی با اشاره به آیه«وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیهِمْ لِیعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیبَ فِیهَا إِذْ یتَنَازَعُونَ بَینَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیهِمْ بُنْیانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِمْ مَسْجِدًا»( الکهف : 21)

و اینچنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است؛ و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهی می‌گفتند: «بنایی بر آنان بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولی آنها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدی در کنار (مدفن) آنها می‌سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)»اظهار داشتند: مردم برای اصحاب کهف مسجد یادبود ساختند و بر آن تبرک جستند.

ایشان در ادامه استدلال کردند: این آیه مساله تبرک جستن و مسجد ساختن در کنار قبور بزرگان، را به خوبی تفهیم می‌کند.
معظم له با بیان این پرسش که برخی ادعا دارند، تبرک جستن در قبل از اسلام بوده است، یادآور شدند: قرآن کریم اگر مطلبی را بیان کند و نخواهد تصدیق نماید، آن را نقد می‌کند.
این مرجع تقلید با بیان اینکه اگر این آیات ویژه شرایع گذشته باشد، نباید اینگونه نقل می‌شد و حتما نقدی داشت، گفتند:
قرآن در نظر ما پیشواست و به عنوان اسوه، استفاده می‌شود.

آیت‌الله العظمی سبحانی به آیه «‌وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ‌» (‌البقرة : 125‌) و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم! و (برای تجدید خاطره،) از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید! و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: «خانه مرا برای طواف‌کنندگان و مجاوران و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان، پاک و پاکیزه کنید!»اشاره کرده و اظهار داشتند: این بیان هم به دلیل تبرک و خیر داشتن است.

حضرت آیت الله سبحانی در ادامه به داستان‌هایی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و اصحاب ایشان در تبرک جستن به ظرف آب و منبر پیامبر گرامی اسلام اشاره کرده و افزودند: این مطلب در کتاب‌های شیعه و سنی بیان شده است.
ایشان تصریح کردند: اگر تبرک جستن شرک محسوب می‌شد، صحابه به بازمانده ظرف آب «رمانه» ( جای دست) منبر رسول اکرم‌(صلی الله علیه و آله) تبرک نمی‌جستند.

معظم له نفی تبرک را از زمان بنی امیه دانستند و گفتند:
تبرک مساله‌ای واضح در میان امم گذشته و اصحاب رسول خدا‌(صلی الله علیه و آله) بوده است.

حضرت آیت الله سبحانی با بیان اینکه دیگران تبرک جستن را مشروط به لمس کردن بدن پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌دانند، تصریح کردند: این مطابق مکتب اشعری و بدتر از آن است که بر هیچ تاثیری به غیر خدا، قائل نیستند و تنها موثر را چه خوب و چه بد، خدا می‌دانند.

آیت‌الله العظمی سبحانی تبرک جستن مشروط فقط به لمس بدن رسول اکرم‌(صلی الله علیه و آله) را رد کردند و اظهار داشتند :

شیخین از عایشه اجازه گرفتند که در کنار قبر پیامبر‌(صلی الله علیه و آله) دفن شوند، آیا با دو قبر کنار هم، بدنشان به یکدیگر می‌رسد و لمس می‌شود که با این کار می‌خواسته‌اند، تبرک بجویند.

معظم له در پایان به آیه «‌قُلْ إِنْ کَانَ آَبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ‌» (‌التوبة‌: 24‌)

بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید، و خانه هائی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند!"، اشاره و تصریح کردند: علاوه بر تبرک جستن اظهار علاقه و محبت از دیگر دلایل بوسیدن و احترام کردن ضریح حرم ائمه و... است و این عمل از روی عبادت و بندگی نیست.

آیت‌الله العظمی سبحانی در ادامه به آیه‌ای دیگر درباره تبرک جستن ملل پیشین اشاره کرده و با بیان اینکه بنی اسرائیل در جنگ‌های خود به صندوق حضرت موسی، تبرک جسته و عامل پیروزی خود می‌دانسته‌اند، یادآور شدند: اگر تبرک صحیح نبود خداوند برای آن بیان و تصدیقی در قرآن نمی‌آورد.


موضوعات مرتبط: تربت-تبرک- توسّل و کرامات اهل بیت
برچسب‌ها: سبحانی, تبرک, بوسه, ضریج, قرآن
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:18  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
سخنان امام موسی صدر در شرح دعای ماه شعبان و آمادگی برای ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

«اللهم صل علی محمد وآل محمد، شجرة النبوة، وموضع الرسالـة، ومختلف الملائکـة، ومعدن العلم، واهل بیت الوحی. اللهم صل علی محمد وآل محمد، الفلک الجاریـة فی اللجج الغامرة، یأمن من رکب‌ها، ویغرق من ترک‌ها. المتقدم لهم مارق، والمتأخر عنهم زاهق، واللازم لهم لاحق. اللهم صل علی محمد وآل محمد، الکهف الحصین، وغیاث المضطر المستکین. وملجأ الهاربین، وعصمـة المعتصمین.» 

(خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همان‌ها که درخت نبوت، جایگاه رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان، معدن دانش و خاندان وحی هستند. خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همان‌ها که در گرداب‌های سهمگین، همچون کشتی هستند و هر که بر این کشتی سوار شود، ایمنی می‌‏ِیابد و هر که آن را‌‌ رها کند، غرق می‌‏شود. هر که از آنان پیشی گیرد، گمراه است و هر که از آنان بازماند، نابود می‌‏شود و هر که همراه آنان باشد، به مقصد می‌‏رسد. خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همان‌ها که پناهگاه استوار و فریادرس درماندگان بیچاره و پناه فراریان و نگهدارندۀ پناه‏جویان هستند.) 

«اللهم صل علی محمد وآل محمد، صلاة طیبـة تکون لهم رضی، وبحق محمد وآل محمد، اداءً وقضاءً، بحول منک یا ارحم الراحمین.» 

(خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ درودی پاک و فراوان که موجب خشنودی آنان گردد و حق محمد و خاندان محمد را ادا کند، به قدرت و توانایی تو،‌ای مهربان‌ترین مهربانان.) 

«اللهم صل علی محمد وآل محمد، واعمر قلبی بطاعتک، ولا تخزنی بمعصیتک، وارزقنی مواساة من قتّرت علیه من رزقک، بما وسعت علیّ من فضلک، ونشرت علیّ من رحمتک. وهذا شهر نبیک سید رسلک، شعبان الذی حففته منک بالرحمـة والرضوان. والذی کان رسول الله صلی الله علیه وآله، یدأب فی صیامه وقیامه، فی لیالیه وأیامه، خضوعاً لک فی اکرامه واعظامه الی محل حمامه. اللهم واعنّا علی الاستنان بسنته فیه. ونیل الشفاعـة لدیه. اللهم واجعله لی فیه شافعاً مشفعاً، وطریقا الیک مهیعاً. واجعلنی له متبعاً، حتی القاک یوم القیامـة عنی راضیاً، و عن ذنوبی قاضیاً. قد اوجبت لی منک الرحمـة والرضوان، وانزلنی دار القرار ومحل الاخیار.» 

(خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و قلب مرا با اطاعت از خود آباد گردان و مرا با سرپیچی از خود خوار مساز، و مواسات و همدردی را با کسانی که رزق خود را بر آنان تنگ گرفته‏ای، روزی‏ام گردان، از آن ‌رو که از فضل خود به من گشایش عطا کرده‏ای و رحمت خود را بر من گسترانده‏ای. و این ماه، ماه پیامبر تو و سرور رسولان، شعبان است که آن را سرشار از رحمت و خشنودی خود ساختی؛‌‌ همان ماهی که رسول خدا ‌ـ‌درود خدا بر او و خاندانش باد‌ـ تا هنگام مرگ، همواره شب و روزِ آن را به روزه و شب‏زنده‏داری می‌‏گذراند تا با تکریم و بزرگداشت آن در برابر تو فروتنی کرده باشد. خدایا، ما را در پیروی از سنت او یاری فرما و شفاعت او را نصیب ما گردان. خدایا او را شفیعی برای من قرار ده که شفاعتش پذیرفته باشد و راهی که همواره به سوی تو باشد و مرا پیرو او گردان تا در روز قیامت، تو را در حالی ملاقات کنم که از من خشنودی و از گناهانم در گذشته‏ای و رحمت و خشنودی خود را بر من واجب کرده‏ای و مرا در سرای جاوید و جایگاه نیکان فرود آورده‏ای.) 

***

این عبارت‌های دعای شعبان و درودهایی که به پیامبر (ص) و خاندان ایشان فرستاده می‌‏شود، نشان‌دهندۀ جایگاه آنان و خدمات و تأثیرگذاری‏های آنان است. این جملات، با توجه دادن انسان به جایگاه و شخصیت این بزرگان، عواطف او را برمی‏انگیزد و این عاطفه غالباً در پیروی و عمل به سیرۀ آنان تجسم می‌‏یابد. 


دعا با درود و صلوات آغاز می‌شود و سپس از خدا آنچه خیر و صلاح است، درخواست می‌‏کند. انسان در هر روزی که از ماه شعبان سپری می‌‏شود، این جملات را که سراسر خیر و برکت است، خطاب به خدا می‌‏گوید. خیر و صلاح تنها آن گونه نیست که انسان برای خود می‌‏خواهد. این دعا‌ها به ما نشان می‌‏دهد که چگونه خیر و صلاح بخواهیم. همان‌طور که شنیدید، در قسمت نخست دعا، از خدا می‌‏خواهیم: «مواسات و همدردی با کسانی را که رزق خود را بر آنان تنگ گرفته‏ای، روز‏ی‏ام گردان، از آن ‌رو که از فضل خود به من گشایش عطا کرده‏ای و رحمت خود را بر من گسترانده‏ای.» خیر و صلاح در این نیست که مال و رحمت و خیر را تنها برای خود طلب کنی، بلکه در این است که نخست مواسات با کسانی را بخواهی که روزی‏شان تنگ است؛ یعنی مواسات با فقیر و محروم و نادان و انسان‏های زحمت‏کش و رنج‌دیده، چراکه خدا از فضل خود به شما گشایش داده و رحمت خود را بر شما گسترانده است.


این دعا به ما می‌‏آموزد که اگر خیر و برکت می‌‏خواهی، در این نیست که همۀ خیر‌ها و برکت‏‌ها را برای خود طلب کنی. نه، برعکس، خیر در این است که احساس همدردی داشته باشی و از آنچه خدا به تو داده است، انفاق کنی. اگر امکانات مالی داری، به کسی که امکانات مالی ندارد، کمک کن. اگر امکانات تجربی و علمی داری، به کسی که به آن‌ها نیاز دارد، آموزش بده. اگر از سلامتی برخورداری، با بیمار همدردی کن. اگر آبرو و موقعیت داری و از تو حرف‌‏شنوی دارند و سخن تو را می‌‏پذیرند، کسی را که جایگاه و موقعیتی ندارد و سخن او را نمی‌‏َشنوند و نزد هیچ کس جایگاهی ندارد، یاری کن. باید احساس کنی که تو برادر اویی و او برادر توست. باید درک کنی که خیر کامل در این نیست که خود را از غرق شدن نجات دهی و از لذت‌ها و آسایش و ثروت و دانش بهره‌مند باشی. این انسانی نیست که خداوند دوست دارد. 


خداوند از ما می‌‏خواهد که نسبت به یکدیگر همچون اعضای یک پیکر باشیم. اگر شب زمستان پای انسان بیرون از لحاف بماند و احساس سرما کند، آیا می‌‏تواند بخوابد یا راحت باشد، چون سر و بدن و دیگر اعضایش گرم است؟ 


وقتی قسمتی از بدن بیرون از لحاف یا بیرون در بماند، سرد می‌‏شود و انسان راحت نیست. درست است؟ انسان وقتی آسوده است که همۀ بدنش گرم باشد. احساس انسان نسبت به برادران و دیگر انسان‏‌ها نیز همین گونه است. احساس مؤمن نسبت به برادر ایمانی‏اش همین گونه است. چگونه وقتی همسایۀ شما از سرما رنج می‌‏ّبرد، درک نمی‌‏کنید و تنها به گرما و راحتی خود توجه دارید؟ این احساس ناقص است. اگر چنین احساسی دارید، باید خود را درمان کنید، زیرا بیمار هستید. اگر همسایۀ شما گرسنه باشد، ولی شما با آسودگی غذا بخورید، روشن می‌‏َشود که احساس شما ضعیف است. اسلام می‌‏گوید: «ما آمَنَ بِاللهِ وَالیومِ الآخَرِ مَن باتَ شَبعاناً وَجارُهُ جائِعٌ.» (کسی که سیر بخوابد در حالی که همسایه‌اش گرسنه باشد، به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد.) بر اساس همین منطق، هر کس در گرما بخوابد و همسایه‏اش احساس سردی کند، یا هر کس در آسایش بخوابد، ولی همسایه‏اش در رنج و سختی باشد، یا هر کس محترمانه و با آبرو بخوابد و همسایه‏اش نیازمند حفظ آبرو باشد، او نیز به خدا و روز بازپسین ایمان نیاورده است. در قرآن کریم آمده است: «فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ. الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ. الَّذِینَ هُمْ یُرَاؤُونَ. وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ.» آیا می‌‏دانید در احادیث و در تفسیر این آیات چه آمده است؟ قرآن کریم می‌‏خواهد بگوید نماز به‌تنهایی کافی نیست. وای بر نمازگزارانی که نسبت به نماز غافل و سهل‏انگارند. وای بر کسانی که نماز می‌‏خوانند، ولی به نماز بی‏توجهی می‌‏کنند و آن را کوچک می‌‏شمارند و حتی آن را از یاد می‌‏برند. کسانی که در نمازشان ریا می‌‏کنند، نیتشان نادرست است. آنان برای خدا نماز نمی‌‏خوانند. وای بر آنان. گروه سومی که وای بر آنان است، کسانی هستند که نماز می‌‏خوانند، ولی از دادن زکات و احسان به فقیران خودداری می‌‏کنند، یعنی اگر همسایه‏شان به ظرفی یا مالی یا وسیله‏ای نیاز داشته باشد، از برآورده کردن آن خودداری می‌‏کنند. 


چگونه ممکن است انسان نماز بخواند و احساس کند که بندۀ خداست و همسایه‏اش نیز برادر او و بندۀ خداست، ولی درد و رنج و نیاز او را درک نکند و از کمک به او دریغ کند؟ این غیر ممکن است. 
سخنان من روشن است، برادران؟ 


انسان در برخورد با همسایه، همشهری و یا هر انسان دیگری باید این احساس را در خود پدید آورد، به گونه‏ای که خود را جسم بزرگی فرض کند که هریک از انسان‌ها جزئی از آن هستند. وقتی به شما گزندی می‌‏رسد، من باید احساس درد کنم و بگویم: «آخ!» مفهوم است؟ روشن است؟ ما باید این‌چنین باشیم. باید حس کنیم که جسم ما این بدنی نیست که آن را با لباس می‌‏پوشانیم و در اثر آن از دیگران متمایز می‌‏شویم. نه، این جسم من نیست. جسم و وجود من بزرگ و گسترده است و شما را نیز در بر می‌‏گیرد و اگر هر جزئی به درد آید، باید بگویم «آخ»؛ یعنی احساس درد کنم و در صدد برطرف کردن رنج و درد برآیم، البته اگر ممکن باشد. 


این احساس‌‌ همان مفهوم دعای نخست است: «مواسات و همدردی را با کسانی که روزی خود را بر آنان تنگ گرفته‏ای، روز‏ی‏ام گردان، از آن ‌رو که از فضل خود به من گشایش عطا کرده‏ای و رحمت خود را بر من گسترانده‏ای.» خدایا مرا به این افتخار بزرگ و مقام والا برسان که در آنچه دارم، با دیگران شریک باشم، به گونه‏ای که همچون شمع و چشمه و خورشید باشم و ثروت و اعتبار و مصالح دیگران را تنها برای خود نخواهم و دیگران را نادیده نگیرم، بلکه آنچه خود دارم، برای دیگران بخواهم و با آنان تقسیم کنم. امامان ما خود پیش از دیگران چنین می‌‏کرده‏اند و دستور‌ها و آموزه‏های آن‌ها تمرین و تربیت ما را از ماه شعبان آغاز کرده است تا برای ماه مبارک رمضان آماده شویم. از امروز هر روز این دعا‌ها را می‌‏خوانیم تا به یاد داشته باشیم که در ماه شعبان هستیم. روز دوشنبه و پنجشنبۀ هر هفته یا حداقل سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم یا حداقل چند روز از این ماه را روزه بگیریم تا آمادگی ورود به ماه رمضان و میهمانی خداوند را پیدا کنیم. 


سپس دعا دو بار به ما یادآوری می‌‏کند، یک بار نسبت به رسول اکرم و یک بار نسبت به ما، که‌ای فرزند آدم، هشیار باش که شاید این ماه شعبان آخرین شعبان عمر تو باشد، شاید این رمضان آخرین رمضان عمر تو باشد. چه کسی می‌‏داند چه پیش خواهد آمد؟ زندگی ما به گونه‏ای است که نسبت به هیچ یک از عوامل متزلزل‌کننده و برهم‌زنندۀ زندگی اختیار و کنترلی نداریم و هر لحظه ممکن است در معرض مرگ قرار بگیریم. این‌گونه نیست، برادران؟ کدام یک از شما تضمین می‌‏کند که یک ساعت بعد زنده باشد؟ کدام یک از ما تضمین می‌‏کند که فردا زنده باشد؟ شاید بگویید من اهمیتی نمی‌‏دهم و به این چیز‌ها فکر نمی‌‏کنم، ولی این امری مسلّم است. البته امید به ادامۀ زندگی، به شما نیرو می‌‏دهد، ولی هیچ کس نمی‌‏داند آیا برای شما سانحۀ رانندگی پیش می‌‏آید یا نه. پیش از آنکه سانحه اتفاق بیفتد، شما به آن فکر نمی‌‏کردید. همۀ ما خبر حوادث را می‌‏َشنویم و آن‌ها را می‌‏بینیم، ولی فکر می‌‏کنیم این حوادث برای غیر ماست و اطمینان داریم که حادثه‏ای برایمان رخ نخواهد داد، تا اینکه ناگهان حادثه‏ای اتفاق می‌‏افتد. مرگ نیز همین طور است. انسان تا زمانی که زنده است، احساس نمی‌‏کند که مرگ در برابر اوست، ولی حادثۀ ناگهانی پیش‏بینی‌شدنی نیست. اگر انسان می‌‏توانست حوادث غیرمنتظره را پیش‏بینی کند، دیگر غیرمنتظره و ناگهانی نبودند. این‌طور نیست؟ اتفاقات ناگهانی آن‌هایی است که منتظرشان نیستیم. بنابراین، هیچ یک از ما اطمینان نداریم که فرصت باقی است. اسلام از ما می‌‏خواهد که یک لحظه از زندگی را نیز از دست ندهیم. در حدیث شگفت‏آور نبوی آمده است: «لَو أنَّ امرءاً مُؤمِناً قامَت قِیامَتُهُ وَبِیَدِهِ غَرسَـة لَغَرَسَ‌ها قَبلَ أن یَموتَ» (اگر مرگ مؤمنی فرا رسد و در دست او نهالی باشد، پیش از آنکه بمیرد، آن را می‌کارد.) یعنی اگر انسان مؤمن در مزرعه‏اش مشغول کشاورزی باشد و مرگ او برسد، در حال مرگ نیز نهال را‌‌ رها نمی‌‏کند و به کناری نمی‌‏اندازد تا جان بدهد، بلکه در‌‌ همان حال درخت را در زمین می‌‏کارد و سپس می‌‏میرد. منظور این حدیث چیست؟ می‌‏خواهد بگوید حتی همین لحظۀ کوتاه باقی‌مانده از زندگی را نیز از دست نده و در راه خیر از آن استفاده کن و آن نهال را بکار، هرچند در آن حالت نامناسب باشی. از ما می‌‏خواهد که همۀ لحظه‏های زندگی را غنیمت بدانیم تا زندگی انسان سراسر خیر و برکت و رحمت و فایده باشد. 

این چه زندگی است که انسان در آن سودی برای دیگران نداشته باشد؟ انسانی که به دیگران سودی نرساند، مرده است، وجود ندارد، همچون سنگ است. چه تفاوتی میان او و سنگ وجود دارد؟ سنگ وجود دارد و انسانی که خیر او به دیگران نمی‌‏رسد نیز زنده است، ولی دوام و بقا و صلابت سنگ بیشتر است. مرگ و زندگی چنین انسانی چه تفاوتی دارد؟ هیچ تفاوتی ندارد. حیات انسان با مقدار خیری که از او سر می‌‏زند و با مقدار عطا و فایده‌ای که دارد و با خدماتی که به دیگران ارائه می‌کند، سنجیده می‌‏َشود. زندگی این است و جز این هیچ نیست. از ما می‌‏خواهند که این ساعات عمر خود را غنیمت بشماریم و آن‌ها را با خیر و نماز و پرهیزگاری و خدمت به دیگران پر کنیم. همواره به ما تذکر می‌‏دهند که چه کسی به شما گفته است زنده خواهید ماند. هیچ کسی نمی‌‏تواند بقای خود را تضمین کند. پس آماده باشید. امیرمؤمنان علی (ع) فرموده‏اند: «تَجَهَّزوا رَحِمَکُمُ اللهُ فَقَد نودِیَ فیکُم بِالرَّحیلِ.» بانگ کوچ سرداده‏اند، یعنی چه؟ یعنی بلندگویی هر روز فریاد می‌‏زند: آماده شوید، راه بیفتید. بلندگو هم نیاز نیست. خود ما می‌‏دانیم که هر روز وقت کوچ است. وقتی کسی از دنیا می‌‏رود، ندایی است برای کوچ من. هر روزی که می‌‏آید، هر طلوع و غروب خورشید، بانگِ کوچ است، زیرا هر روزی که می‌‏گذرد، یک صفحه از عمر من ورق می‌‏خورد. هر ساعت و هر لحظه و هر ثانیه‏ای که می‌‏گذرد، از باقی‌ماندۀ عمر من کاسته می‌‏شود.


موضوعات مرتبط: سخنرانی ها
برچسب‌ها: موسی صدر, دعا, شعبان
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:16  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

روزي شهادت مي‏خواهم که از همه چيز خبري هست، الا شهادت

مربوط به موضوع:  |وصیت نامه شهدا

خداوندا! روزي شهادت مي‏خواهم كه از همه چيز خبري هست، الا شهادت ...

... خداوندا! فقط مي‏خواهم شهيد شوم، شهيد در راه تو. خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا! روزي شهادت مي‏خواهم كه از همه چيز خبري هست، الا شهادت...

با تمام وجود درك كردم كه عشق واقعي تويي و عشق به شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق است.

نمي‏دانم چه بايد كرد؛ فقط مي‏دانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت مي‏باشد. واقعاً جايي براي خودم نمي‏يابم. هر موقع آماده مي‏شوم چند كلمه‏اي بنويسم، آن­قدر حرف دارم كه نمي‏دانم كدام را بنويسم؟ از درد دنيا، از دوري از شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا و هزاران هزار حرف ديگر كه در يك كلام اگر نبود اميد به حضرت حق واقعاً چه بايد مي‏كرديم؟!

راستي چه بگويم؟ سينه‏ام از دوري دوستان سفر كرده، از درد، ديگر تحمل ندارد. خداوندا! تو كمك كن چه كنم؟ فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم. خداوندا! خود مي‏دانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب مانده‏ام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم! اي خداي عزيز و رحيم و كريم! تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم.

وقتي به عكس نگاه مي‏كنم، از درد سختي كه تمام وجودم را مي‏گيرد، ديگر تحمل ديدن ندارم. دوران لطف بي‏منتهاي حضرت حق، دوران جهاد، دوران عشق دوران، رسيدن آسان به حضرت حق. واي! من بودم نفهميدم. واي! من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله‏اكبر؛ خداوندا! خودت كمك كن. خداوندا! تو را به خون شهداي عزيز و همه بندگان خوبت قسم مي‏دهم شهادت را در همين دوران نصيب بفرما. و توفيقم بده هر چه زودتر به دوستان شهيدم برسم.

فرازهايي از وصيت‏نامه شهيد احمد كاظمي

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:12  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
عنوان : مريم فرهانيان
تاريخ : 1388/09/11
New Page 1

تاريخ تولد :24/10/1342
تاریخ شهادت : 13/5/1363
محل تولد :خوزستان /آبادان
طول مدت حیات :21
محل شهادت :بيمارستان آبادان


اهل آبادان بود؛ روز بيست و چهارم دي‌ماه سال 1342 پا بر خاكدان هستي نهاد. كنار خانواده‌ي مهربانش روزها را يكي پس از ديگري پشت‌سر گذاشت و در جمع پرشور و مهربان آنان با اسلام ناب محمدي آشنا گشت.
مريم سرگرم زندگي بود كه يك ‌باره رژيم بعث عراق به ايران حمله كرد و او به ناچار در سنين نوجواني و جواني به ياري مجروحان جنگ شتافت و شبانه‌روز در بيمارستان فعاليت مي‌كرد. سرانجام نيز در سنّ 21 سالگي بر اثر اصابت تركش خمپاره در راه گلستان شهدا مجروح شد و در تاريخ 13/5/1363 در آبادان به شهادت رسيد.


آرزوي شهادت

چه آرامشي مي‌داد لبخندت وقتي زخمي و خسته روي تخت بيمارستان دراز كشيده بودي. نمي‌دانم فاصله‌ي بخش تا اورژانس بيمارستان آبادان را با چه حال زاري طي كرده بودم.
من و مادر بعد از ماه‌ها دوري از تو تازه به شهر برگشته تا سر مزار داداش برويم و احوالي هم از تو بپرسيم كه شنيديم ساعاتي پيش گلوله‌ي خمپاره‌اي سقف بيمارستان را بر روي مجروحين و تو كه در حال مداواي مجروحين بوده‌اي، آوار كرده است و تو نيز زخمي در كنارش افتاده‌اي. لبخندت اگرچه آرامشي را كه محتاجش بودم، به ارمغان مي‌آورد، اما زجري شده بود به جانم كه شهادتت را نشانم مي‌داد؛ چرا كه بلافاصله گفتي: فاطمه سعادت نبود. داشتم مي‌رفتم پيش داداش شهيدم مهدي. اما افسوس ...
مريم جان! شهادت داداش مهدي در بيستمين روز جنگ در دل تو چه تمنايي كاشته بود كه اين‌طور كوچه به كوچه‌ي شهر شهادت را دنبال مي‌كردي. از همان روز در حالي كه به جز مردان همه شهر را ترك كرده بودند، تنها برگشتي و دور از خانواده‌ات يك سال و نيم در بيمارستان امام به امدادگري و پرستاري از مجروحين جنگ پرداختي. در سپاه حضور مي‌يافتي. به خانواده‌هاي شهدا سركشي مي‌كردي؛‌ به امور فرهنگي مي‌پرداختي و بالاخره در نيم‌راه رفتن به گلستان شهداي شهر براي تجديد ميثاق با شهيدان، با تركش خمپاره‌اي روحت بي‌تاب‌تر از جسم خود را در آغوش شهادت انداخت.
و من هنوز بهت‌زده به نامه‌ات كه به مهدي نوشته بودي، خيره شده‌ام كه: «‌ برادر شهيدم،‌ هميشه صداي رسايت را در گوشم احساس مي‌كنم و از خداوند مي‌خواهم كه اين سعادت را به من بدهد كه راهت را ادامه بدهم. راه تمامي شهيداني كه براي خدا جان خود را در طبق اخلاص نهادند و رفتند و به شهادت رسيدند. فقط از خدا مي‌خواهم كه اين بنده‌ي ناچيزش را به مرگ طبيعي نميراند. خدايا كمكم كن كه همواره در راه تو قدم بردارم. بنده‌ي لايقي باشم و شهادت هم نصيبم بگردد. »
انشاالله

راوي:خواهرشهيد
منبع:روزنامه جمهوري اسلامي

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 4:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

بنت الهدي صدر كه بود؟

در بيستم جمادي الاول سال 1400 هـ. ق، خواهر و برادر توسط رژيم خونخوار عراق دستگير شدند و شديدترين شكنجه ها بر آنان روا داشته شد. بنت الهدي صدر پس از تحمل رنج فراوان در روز 23 جمادي الاول، يعني سه روز پس از دستگيري به شهادت رسيد.

شاهد ياران/ شهيده بنت الهدي صدر، فرزند سيد حيدر صدر و خواهر شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر، در سال 1347 هـ. ق در كاظمين به دنيا آمد. مادرش، فرزند شيخ عبدالحسين آل ياسين بود و او را آمنه نام نهاد. بنت الهدي در شش ماهگي پدرش را از دست داد و از آن پس در دامان مادر و در سايه توجهات او تربيت شد و خواندن و نوشتن را در خانه از وي آموخت. پس از گذراندن آموزش هاي مقدماتي، همراه برادرانش، سيد اسماعيل و سيد محمد باقر، به حوزه علميه نجف رفت و در آنجا، تحصيلات عالي خود را در زمينه هاي ادبيات، اصول فقه و علم حديث ادامه داد و با مطالعه در مباحث فقهي، اخلاقي و تفسير، به درجه اجتهاد رسيد.
شهيد بنت الهدي پس از خاتمه تحصيلات، با راهنمائي برادرانش به فعاليت هاي سياسي و اجتماعي پرداخت و براي هدايت زنان عراق، تلاش جديدي را آغاز كرد و پرچمدار حركت اسلامي بانوان در عراق شد. او نخستين پرچمدار حركت اسلامي بانوان در عراق شد. او نخستين مقاله هاي خود را در مجله «الاضواء» كه توسط جمعي از علماي نجف اشرف منتشر مي شد، چاپ كرد و سپس به نوشتن داستان هائي مبتني بر دين مبين اسلام و قوانين و احكام ديني درباره اوضاع اجتماعي پرداخت. او همچنين در اداره برخي از مدارس كاظمين و بغداد و در تربيت دختران مسلمان، نقش به سزائي را ايفا كرد. او آگاهي زنان عراقي را ارتقا بخشيد. حجاب را رواج داد و باعث شد كه ديد جامعه نسبت به زنان و به ويژه نگاه اسلام به زن، تغيير كند.

شهيده آمنه صدر در يك نگاه
بنت الهدي صدر روزي چندين ساعت به نگارش داستان مي پرداخت و در عين حال در كنار برادر مجاهدش، آيت الله سيد محمد باقر صدر، به تبليغات عليه رژيم ديكتاتوري عراق مشغول بود و در اين راه فداكاري هاي بسياري كرد.
در ماه رجب سال 1399 هـ. ق، رژيم عراق، شهيد آيت الله صدر را دستگير كرد. بنت الهدي تا خيابان اصلي به دنبال برادر رفت و تصميم داشت همراه او سوار ماشين شود، ولي ماموران اجازه اين كار را به او ندادند. او به راننده حامل آيت الله صدر گفت، «سرانجام تو روزي بيدار مي شوي و از اين كار خود پشيمان خواهي شد.» او همان جا ماند و سخنراني عجيبي را ايراد كرد و به برادرش گفت، «من برنمي گردم. مي خواهم مانند حضرت زينب (س) كه برادرش امام حسين (ع) را همراهي كرد، همراه شما باشيم.» هنگامي كه ماشين حامل آيت الله صدر حركت كرد، بنت الهدي با تكبيرهاي رعدآساي خود، قلب دشمن را لرزاند. سپس به طرف حرم مطهر اميرالمؤمنين(ع) حركت و در آنجا سخنراني پرشوري را ايراد كرد و مردم را به گريه انداخت و به تحرك واداشت.
تلاش هاي پيگير بنت الهدي، سرانجام برادر را از زندان آزاد كرد، ولي طولي نكشيد كه در بيستم جمادي الاول سال 1400 هـ. ق، خواهر و برادر توسط رژيم خونخوار عراق دستگير شدند و شديدترين شكنجه ها بر آنان روا داشته شد. بنت الهدي صدر پس از تحمل رنج فراوان در روز 23 جمادي الاول، يعني سه روز پس از دستگيري به شهادت رسيد.
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:59  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

برنامه هاي اجرايي بسيج جامعه زنان در سال ۹۱ تشريح شد:

نامگذاري امسال به نام شهيده "ناهيد فاتحي كرجو"

نويد شاهد: معرفي شهيده ناهيد فاتحي به عنوان الگو، شناسايي زنان آسيب ديده و تغيير رفتار در آنها و برگزاري تريبون آزاد در پارك ها و دانشگاه ها با موضوع حقوق زنان، برگزاري همايش ها و ساخت نسخه دوم نرم افزار "نقش زنان در دفاع مقدس" مهمترين برنامه هاي سال جاري است.

مدير فرهنگي بسيج جامعه زنان در گفت و گو با خبرنگار نويد شاهد در خصوص مهم ترين برنامه هاي بسيج جامعه زنان در سال 91 اظهار داشت: تشكيل نهاد مردمي بسيج جامعه زنان كشور گامي مثبت جهت رسيدن زن به مقام والاي انسانيت بود. به همين منظور سال 89 را به نام شهيده "مريم فراهانيان"، سال 90 به نام "شهيده نسرين افضل" و امسال نيز به نام "شهيده ناهيد فاتحي كرجو" نامگذاري شده است.

زهرا احمدي گفت: از جمله اهداف برنامه هاي اجرايي در سال ۹۱، الگوسازي از زنان موفق و برتر، تبين حجاب در جامعه و شناسايي چهره شهداي زن به جامعه جهت ارائه الگو به زنان و دختران جوان نسل امروز است.

وي افزود: در حوزه پرداختن به الگوها امسال با معرفي شهيد ناهيد فاتحي كرجو سعي داريم تا ظرفيت شهداي زن را معرفي كنيم چرا كه آنها در زمان حياتشان منشأ افتخار و آزادگي بودند و بعد از شهادت نيز مي توانند پاسخگوي نسل امروز باشند.

وي خاطر نشان كرد: در سال گذشته بيش از 8 هزار يادواره شهداي زن در پايگاه هاي بسيج خواهران كشور برگزار شد؛ امسال نيز به منظور فرهنگ سازي و زنده نگه داشتن نقش شهدا يادواره شهداي زن را در سراسر كشوربرگزار مي نماييم.

احمدي در ادامه افزود: ساخت فيلم هاي مستند از زندگي شهداي شاخص زن، چاپ بروشور و ويژه نامه ها، برگزاري دوره هاي مربي گري عفاف و حجاب به منظور تربيت مربيان در راستاي پاسخ گويي به شبهات جوانان در خصوص عفاف و حجاب و شناسايي افراد آسيب ديده و ايجاد تغيير رفتار در آنها، برگزاري نشست آسيب هاي اجتماعي با موضوع عفاف و حجاب با حضور زنان خانه دار در پايگاه هاي بسيج كشور و تجليل از حاميان حجاب در جهان از جمله مهم ترين برنامه هاي اجرايي بسيج جامعه زنان در سال ۹۱است.

احمدي در ادامه به ديگر برنامه هاي سازمان اشاره كرد و تصريح كرد: همايش بين المللي "نيمكت هاي سوخته" به ياد مدارس بمباران شده در دوران دفاع مقدس، برگزاري مسابقه "داستان ناتمام"، برگزاري يادواره شهيد ناهيد فاتحي در آذر ماه سال جاري در كردستان و رونمايي از نسخه دوم نرم افزار "نقش زنان در دفاع مقدس از ديگر برنامه هاي بسيج جامعه زنان مي باشد.

مدير فرهنگي بسيج جامعه زنان عنوان كرد: با اشاره به نامگذاري روز ۱۳مرداد به عنوان روز بسيج جامعه زنان كشور، در اين روز همايش هايي با عنوان شهيد شاخص سال و 6 هزار و ۴۷۲شهيد كشور در مراكز استان ها برگزار مي شود.

وي يادآور شد: در مناسبت هاي مهم سال مانند ولادت حضرت زهرا(س)، هفته بسيج، هفته دفاع مقدس نيز برنامه هاي متنوعي در پايگاه هاي بسيج خواهران استان ها برگزار مي شود كه مي توان به جشن ميلاد كوثر يا همايش گوهر علم و عفاف كه به منظور تكريم دختر امام هفتم در سالروز ولادت حضرت معصومه(س) و همايش حجاب و عفاف در روزي كه به اين عنوان نامگذاري شده است، اشاره كرد.

زهرا احمدي گفت: به منظور تبين موضوع عفاف و حجاب در جامعه و نقد حقوق زنان، تريبون آزاد در محل پارك ها، فرهنگسراها و دانشگاه ها برگزار مي شود.
مدير فرهنگي بسيج جامعه زنان در پايان خاطر نشان كرد: كنگره بين المللي زنان شهيده كه يكي از مهمترين برنامه هاي بسيج جامعه زنان در سال جديد است اسفند ماه سال جاري با همكاري دفتر امور زنان رياست جمهوري در سطح بين المللي در تهران برگزار مي شود.
همچنين ۱۰ زيرمجموعه اين كنگره نيز كه شامل زنان جانباز، شعر عاشورايي وحجاب و عفاف است دربسيج جامعه زنان استان ها برگزار مي شود.

انتهاي پيام/ع
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:54  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

بیمار بود به درمانگاهی در میدان مركزی شهر سنندج مراجعه كرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس وجو پیدایش نمی كند. خبری از ناهید نبود!...


 شهیده ناهید فاتحی

 

شهیده ناهید فاتحی کرجو

 

نام پدر  :  محمد

تاریخ تولد  :  4/4/1344

یگان  :  همکاری با سپاه و پیش مرگان انقلاب

تاریخ شهادت  :  1/9/1361

محل شهادت  :  روستای هشمیز کردستان

عملیات  :  توسط ضد انقلاب

آرامگاه  :  تهران - بهشت زهرا (س)

سمیه ی کردستان :

به دنبال راهی برای آسمانی شدن، باید تمام زمین خاكی خدا را گشت و در این گشت و گذار ستاره های آسمانی این زمین خاكی را پیدا كرد.گشت و گذاری به وسعت همه تاریخ، تاریخی از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی ایران. این ستاره ها اگر چه در نزد آسمانیان آشنایند، اما گاه در نزد زمینیان آنچنان گمنامند، كه گمنامیشان تو را به تعجب وامی دارد!

از ستاره های صدر اسلام تا ستاره های انقلاب اسلامی ایران، فاصله زمانی بسیار است اما شباهت های زیادی این ستاره ها را به هم نزدیك می كند و تو نیز خوب می دانی كه تاریخ دوباره تكرار می شود؛ عمارها، سلمان ها، ابوذرها و «سمیه ها» در دل همین تاریخ دوباره جان می گیرند!

«سمیه» را یادت هست؟! همو كه جاهلیت زمانه اش، اسلام آوردن او را تاب نیاورد و شكنجه های اعراب جاهلی آغاز شد. از او خواستند اقرار به وحدانیت خدا و شهادتین زیبایی كه او را مسلمان كرده بود باز پس بگیرد! از او خواستند پیامبری رسول رحمت را انكار كند!! «سمیه» در زیر شكنجه ها شهید شد اما تسلیم نشد.

هنوز صدای ناله های «سمیه» در زیر شكنجه های «دژخیمان جاهلیت حجاز» از پس قرن ها به گوش می رسد.اگر با چشم دل بنگری از شكنجه های «عرب جاهلی» تا شكنجه های «گروهك های منافقین كردستان» راه زیادی نیست! اینجا نیز صدای شكنجه های دختر 16-17 ساله ای بگوش می رسد كه او را به حق «سمیه كردستان ایران» لقب داده اند. «ناهید فاتحی كرجو» را می گویم. از او نیز خواسته شد به امام و مقتدایش «خمینی بزرگ(ره)» توهین كند، اما او هرگز تسلیم نشد.

«سمیه» را یادت هست؟! همو كه جاهلیت زمانه اش، اسلام آوردن او را تاب نیاورد و شكنجه های اعراب جاهلی آغاز شد. از او خواستند اقرار به وحدانیت خدا و شهادتین زیبایی كه او را مسلمان كرده بود باز پس بگیرد! از او خواستند پیامبری رسول رحمت را انكار كند!! «سمیه» در زیر شكنجه ها شهید شد اما تسلیم نشد

با دستانی بسته و سری تراشیده او را در روستایی از كردستان می گرداندند با این ادعا كه «او جاسوس خمینی است!» او «ناهید فاتحی كرجو» بود، سمیه كردستان ایران با شهادت وصف ناشدنی، دست از حمایت مقتدای خویش برنداشت و تسلیم آنان نشد.

سرانجام پیكر بی جان و مجروح او را بعد از 11 ماه یافتند، پیكری كه اگر چه جان در بدن نداشت اما سخنان بسیاری از شكنجه هایی كه بر او رفته بود داشت. سری تراشیده، بدنی كبود، حتی گفتند او را زنده به گور كرده اند!! اگر خون سمیه در صدر اسلام سند دیگری بر حقانیت دین اسلام شد و مسلمانان را در باورها و اعتقاداتشان مصمم تر كرد. خون «ناهید فاتحی كرجو» نیز جوشش مضاعفی در دل نهال تازه به بار نشسته انقلاب اسلامی ایران پدید آورد.

زنان سنندجی با دیدن آثار شكنجه بر بدن ناهید و سرشكسته و تراشیده اش به ماهیت اصلی ضدانقلاب بیش از پیش پی بردند و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.

آری امام خامنه ای«حفظه ا...» چه زیبا فرمودند كه «با این ستاره ها راه را می شود پیدا كرد.» و ناهید دختری كه همچون اسمش ستاره ای شد كه در كهكشان فدائیان ولایت، نور هدایت را از مقتدای خود و خون شهدای كربلا وام گرفت.

اگرچه خفقان حاكم گروهكها بر مردم آن زمان به حدی شدت داشت كه خانواده شهید مجبور شدند به تهران هجرت كنند و پیكر مطهر این شهید مظلوم سنندجی را در بهشت زهرای تهران دفن كنند. جسم او شاید گمنام ماند اما روح پرفروغش راه را به زیبایی روشن كرد. حال از «سمیه كردستان ایران» بیشتر بدانیم.

یك روستایی دیده های خود را از آن اتفاق این گونه تعریف می كند: «آنها سردختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند. كومله ها به آن دختر نوجوان می گفتند: آزادت نمی كنیم مگر اینكه به خمینی توهین كنی!»اما اهداف انقلابی این دختر نوجوان دلیر، او رابر آن داشت كه جان فدای آرمان كرده و هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نكند

طلوع زندگی :

ناهید فاتحی كرجو در چهارمین روز از تیرماه سال1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتكش و خانه دار بود كه فرزندانش را با عشق به اهل بیت(ع) بزرگ می كرد.

ناهید كودكی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود كه در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می برد كه به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم و گریه كنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز كرده و گریه می كنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می كنم، بلكه تازه سبك تر و آرام تر می شوم.»

با شروع حركت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شركت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضدطاغوت در جرگه دختران مبارز كردستان قرار گرفت.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضدانقلاب در مناطق كردستان، همكاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغاز كرد. شروع این همكاری، خشم ضدانقلاب به خصوص گروهك كومله را كه زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.

ناهید علاوه بر همكاری با بسیج و سپاه بیشتر وقتش را به خواندن كتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مركزی شهر سنندج مراجعه كرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس وجو پیدایش نمی كند. خبری از ناهید نبود! انگار كه اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینكه بالاخره از چند نفر كه ناهید رامی شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید كه: چهارنفر، ناهید را دوره كرده، به زور سوار مینی بوس كردند و بردند!

بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند كه: اگر بازهم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همكاری كنید، بقیه بچه هایتان را هم می كشیم.

 شهیده ناهید فاتحی

چندماهی بعد خبری در شهر پیچید كه دختری را در روستاهای كردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینكه «این جاسوس خمینی است!» می چرخاندند. این خبر در مدت كوتاهی همه جا پخش شد و نگرانی های مادر را به یقین تبدیل كرد. او خود ناهید بود. این ویژگی كه برای كومله و ضدانقلاب اتهام بود برای ناهید افتخار محسوب می شد.

یك روستایی دیده های خود را از آن اتفاق این گونه تعریف می كند: «آنها سردختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند. كومله ها به آن دختر نوجوان می گفتند: آزادت نمی كنیم مگر اینكه به خمینی توهین كنی!»

اما بصیرت، ایمان، شجاعت و انگیزه های معنوی توامان با شناخت اهداف انقلاب اسلامی این دختر نوجوان دلیر، شیربچه كردستان رابر آن داشت كه جان فدای آرمان كرده و هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نكند.

... 11 ماه از ربوده شدن او می گذشت كه پیكر مجروح و كبودش را با سری شكسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا كردند.

وقتی پیكر مجروح و بی جان او را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می كرد سیده خانم كه خود زنی قوی و سرپرست خانواده بود چندین بار از هوش رفت.

پیكر صدمه دیده و آغشته به خون ناهید اگرچه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا كردن در راه انقلاب نداشت اما كتابی مصور از ددمنشی ضدانقلاب بود. او همواره حلقومی برای هزاران فریاد مظلومیت و ایستادگی است.

خانواده شهید نوجوان ناهید فاتحی كرجو، صلاح ندیدند وی را در سنندج دفن كنند و برای رهایی از آزار و اذیت ضد انقلاب و برخورداری از امنیت اجتماعی، جسد او را برای تدفین به تهران منتقل و در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن كردند.

چند سال بعد، مادر كه برای یافتن دختر نوجوانش از هیچ كوششی دریغ نكرده بود ، از اندوه فراق همیشگی و شهادت مظلومانه او بیمار شد و تاب زندگی بدون ناهید را نیاورد.

8 خاطره از شهیده ناهید فاتحی کرجو :

1-    «محمود فاتحی کرجو» پدر شهیده می‌گوید: ناهید، مذهبی و نترس بود. در جلسات قرآن و جلسات مبارزه با رژیم شاه شرکت می‌کرد و درباره جلساتی که شرکت کرده بود، با دیگران صحبت می‌کرد. در راهپیمایی‌های انقلاب حضور داشت و با دیدن عکس و پوستر شهدا منقلب می‌شد. به امام خمینی(ره) علاقه زیادی داشت. روز 12 بهمن که برای نخستین بار، امام(ره) را در تلویزیون دید، با صدای بلند مرا صدا کرد و گفت «بابا این آقای خمینی است». دستش را روی صفحه تلویزیون کشید و گفت «خیلی دوست دارم از نزدیک با او صحبت کنم» و جلوی تلویزیون ایستاد و شروع کرد به درد دل کردن با امام.

مراسم نامزدی مختصری برگزار شد. کم کم متوجه شدیم داماد با ما سنخیتی ندارد. بعضی وقت‌ها رفتار مشکوکی از خود نشان می‌داد. چندی بعد او را به خاطر فعالیت‌های ضدانقلابی‌اش و در حین ارتکاب جرم دستگیر کردند. ما آن وقت بود که فهمیدیم از اعضای کومله بوده است و بعد از محاکمه اعدام شد

2-    یکی از دوستان شهید «ناهید فاتحی‌کرجو» بیان می‌دارد: سال 1357، تظاهرات زیادی در سنندج برگزار می‌شد. یک روز، در خانه مشغول کار بودم که متوجه سر و صدای زیادی شدم. از خانه بیرون رفتم. ناهید و مادرش در خیابان بودند و همسایه‌ها دور و بر آنها جمع شده بودند. خیلی ترسیدم. سر و صورت ناهید زخمی و کبود شده بود و با فریاد از جنایات رژیم پهلوی و درنده خویی‌های ساواک می‌گفت. گویا در تظاهرات او را شناسایی کرده و کتک زده بودند و قصد دستگیری او را داشتند. آن قدر با باتوم و شلاق به او زده بودند که پشتش سیاه و کبود شده بود. درد زیادی داشت که نمی‌توانست بایستد.

3-    لیلا فاتحی‌کرجو خواهر شهیده می‌گوید: ناهید 15 ساله بود که خواستگار داشت. خواستگار او شغل، درآمد و وضعیت خوبی داشت و اصرار زیادی به این ازدواج داشت. ناهید هم راضی نبود. فاصله سنی زیادی با آن مرد داشت و می‌گفت «من هنوز به سن ازدواج نرسیده‌ام». مراسم نامزدی مختصری برگزار شد. کم کم متوجه شدیم داماد با ما سنخیتی ندارد. بعضی وقت‌ها رفتار مشکوکی از خود نشان می‌داد. چندی بعد او را به خاطر فعالیت‌های ضدانقلابی‌اش و در حین ارتکاب جرم دستگیر کردند. ما آن وقت بود که فهمیدیم از اعضای کومله بوده است و بعد از محاکمه اعدام شد. ناهید اصلاً او را دوست نداشت و نمی‌خواست چیزی از او بداند. ناهید را برای بازجویی هم برده بودند. اما چون چیزی نمی‌دانست بعد از مدتی او را آزاد کردند.

بعد از قضیه نامزدی‌اش، تمام فکر و ذهنش مطالعه و خواندن قرآن بود. اما خیلی به او فشار آمده بود. تحمل حرف مردم را نداشت. او هم تودار بود. حرف و کنایه‌های مردم را می‌شنید و تو دلش می‌ریخت و دم نمی‌زد. در واقع فشار مضاعفی را تحمل می‌کرد. از یک طرف مردم می‌گفتند «او جاسوس کومله است چون نامزدش کومله بوده»، از طرف دیگر می‌گفتند «او جاسوس سپاه است و نامزدش را لو داده است». بعد از اعدام نامزدش و سختی‌هایی که متحمل شده بود، معمولا هر جا می‌رفت، من همراه او بودم.

4-    لیلا فاتحی‌ کرجو ادامه می‌دهد: روز دوشنبه بود؛ در روزهای سرد دی‌ ماه 1360 ناهید بیمار شد به طوری که باید دکتر می‌رفت. من در حال شستن رخت بودم. قرار شد او برود و من بعد از تمام شدن کارم، پیش او بروم. درمانگاه در میدان آزادی سنندج بود. نیم ساعت بعد کارم تمام شد و به سمت درمانگاه رفتم. مطب تعطیل شده بود. دور و برم را گشتم. خبری از ناهید نبود. به خانه برگشتم. مادرم مطمئن بود که اتفاقی نیفتاده است. با اطمینان از پاکدامنی دخترش می‌گفت «حتماً کاری داشته است، رفته دنبال کارش، هر کجا باشد برمی‌گردد؛ دختر سر به هوا و بی‌فکری نیست». مادر به من هم دلداری می‌داد. شب شد، اما او برنگشت. فردا صبح مادرم به دنبال گمشده‌اش به خیابان‌ها رفت. از همه کسانی که او را می‌شناختند پرس و جو کرد. از دوستان، همکلاسی‌ها، مغازه‌دارها و ... پرسید. تا اینکه چند نفر از افرادی که او را می‌شناختند، گفتند «ناهید را در حالی که چهار نفر او را دور کرده بودند، دیده‌اند که سوار مینی‌بوس شده است». مادرم، راننده مینی‌بوس را که آنها را سوار کرده بود پیدا کرد و از او درباره ناهید پرسید. راننده اول می‌ترسید اما با اصرار مادرم گفت که «آنها را در یکی از روستاهای اطراف سنندج پیاده کرده است».

یك روستایی دیده های خود را از آن اتفاق این گونه تعریف می كند: «آنها سردختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند. كومله ها به آن دختر نوجوان می گفتند: آزادت نمی كنیم مگر اینكه به خمینی توهین كنی!»اما اهداف انقلابی این دختر نوجوان دلیر، او رابر آن داشت كه جان فدای آرمان كرده و هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نكند

5-    لیلا فاتحی‌کرجو می‌گوید: مادرم، با کرایه‌ قاطر یا با پای پیاده، روستاهای اطراف را گشت، اما او را پیدا نکرد. پس از ربوده شدن ناهید، مرتب نامه‌های تهدید کننده به خانه ما می‌انداختند، زنگ خانه را می‌زدند و فرار می‌کردند. در آن نامه‌ها، خانواده‌ را تهدید کرده بودند که اگر با نیروهای سپاه و پیشمرگان کرد همکاری کنید، بقیه فرزندان‌تان را می‌دزدیم یا اینکه می‌نوشتند شبانه به خانه‌تان حمله می‌کنیم و فرزندان را جلوی چشم مادرشان خواهیم کشت. زمان سختی بود. بچه‌ها سن زیادی نداشتند. مادرم هم باردار بود. اضطراب و نگرانی در خانه حاکم بود. مادرم همه جا را می‌گشت تا خبری از ناهید بگیرد.

6-    سیده زینب مادر شهیده «ناهید فاتحی‌کرجو» در زمستان سخت و سرد کردستان به همه جا سر می‌کشید، گاهی بعضی از فرصت طلبان از او مبالغ زیادی پول می‌گرفتند تا آدرس یا خبری از ناهید به او بدهند و آدرس قلابی می‌دادند. خیلی او و خانواده‌اش را اذیت می‌کردند. او تمام شهرهای کردستان را به دنبال ناهید گشت، اما اثری از او پیدا نکرد. سقز، بوکان، دیواندره، مریوان، آبادی‌های اطراف شهرهای مختلف، ... هر کجا که می‌گفتند کومله مقر دارد، می‌رفت. نیروهای پاسدار هم از اسارت ناهید خبر داشتند و آنها هم به دنبال ناهید و دیگر اسرا می‌گشتند.

7-    شهلا فاتحی کرجو خواهر شهیده اضافه می‌کند: خبر به ما رسید که کومله‌ها، موهای سر ناهید را تراشیده و او را در روستا می‌گردانند. شرط رهایی ناهید را توهین به حضرت امام(ره) قرار داده بودند اما ناهید استقامت کرده و در برابر این خواسته آنها، شهادت را بر زنده بودن و زندگی با ذلت ترجیح داده بود.مردم روستا، در آن شرایط سخت که جرأت دم زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه‌ این دختر اعتراض کرده بودند. بعد از مدتی به آنها گفته شد، او را آزاد کرده‌اند.

سرانجام پیكر بی جان و مجروح او را بعد از 11 ماه یافتند، پیكری كه اگر چه جان در بدن نداشت اما سخنان بسیاری از شكنجه هایی كه بر او رفته بود داشت. سری تراشیده، بدنی كبود، حتی گفتند او را زنده به گور كرده اند!!

8-    ناهید فقط  16سال داشت؛ او را به شدت شکنجه کرده بودند. موهای سرش را تراشیده بودند. هیچ ناخنی در دست و پا نداشت. جای جای سرش کبود و شکسته بود. پس از شکنجه‌های بسیار او را در آذر ماه 1361 زنده به گور کردند و پیکر مطهر این شهیده به تهران منتقل و سپس در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.روحش شاد و یادش گرامیفرآوری : زینب سیفی

بخش فرهنگ پایداری تبیان

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:50  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
ناهید فاتحی
در تاریخ اسلام سمیه ها کم نبودند اما شنیدن وصف سمیه کردستان در سهای خاص خود را دارد.

ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال 1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ می کرد.

ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می­داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می­برد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه می­کنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر می­شوم».

با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرارگرفت.

روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم به خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید؛ «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود».

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.

ناهید علاوه بر همکاری با بسیج وسپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.

اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند!

بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می­کشیم

چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!.

او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.

از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند.

وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.

شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهک­ها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید.

چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. برادر ناهید می گوید: مادرم در تهران ماند و با بچه های کوچک و وضعیت بد اقتصادی مجبور به کار شد. دوران سختی را گذراندیم اما مادر دلخوش بود که نزدیک ناهید است. دلش خوش بود که دیگر لازم نیست کوه به کوه، دشت به دشت و آبادی به آبادی دنبال ناهید بگردد.
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:47  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
محبوبه دانش آشتیانی

محبوبه نماد مجموعه ای از ایثارها و از خود گذشتگی هایی است كه این روزها كمتر می بینیم. زندگی مصرفی، اسراف، بی توجهی به مشكلات دیگران چیزی است كه شهدای ما از جمله محبوبه جانشان را فدا كردند كه اینگونه نباشد.


  متن زیر بر گرفته از ماهنامه فرهنگی-تاریخی شاهد یاران ویژه " یادمان شهدای زن" است كه روایتی از محبوبه دانش آشتیانی، شهیدی با درایت و هوشیار در قیام 17 شهریور را منتشر کرده است.

شهیده محبوبه دانش آشتیانی
دانش آموزی از مدرسه رفاه

شهید محبوبه دانش آشتیانی یكی از شهدای سرخ هفده شهریور خونین سال 1357 است. او در  نوجوانی، به عنوان یك دختر مبارز و مسلمان به صفوف فشرده مردم مسلمان ایران پیوست و در تظاهرات پر شكوه علیه رژیم شاه به شهادت رسید. محبوبه در یك خانواده روحانی و مسلمان متولد شد. پدرش روحانی بود و در حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید. شهید آشتیانی علاقه خاصی داشت كه فرزندانش از تربیت اسلامی برخوردار باشند؛ به همین دلیل آنها را به مدارسی می فرستاد كه فضای آنها مذهبی و مبارزاتی بود. یكی از این مدارس، مدرسه رفاه بود كه محبوبه دوره ابتدایی و راهنمایی را در آنجا گذراند. مدرسه رفاه یكی از پایگاه های مبارزاتی شهید بهشتی، شهید رجایی و آقای هاشمی رفسنجانی بود و لذا سعی می شد از معلمین مبارز استفاده شود تا اهداف مورد نظر آنان تأمین شود.

رفتنش مثل زندگی اش باور كردنی نبود

یكی از دوستان این شهید در توصیف ویژگی های اخلاقی او می گفت: «رفتنش مثل زندگی اش باور نكردنی است. عقاید و شیوه تفكر او با همه فرق داشت. مسائل را به قدری دقیق و خوب تجزیه و تحلیل می كرد كه انسان در همان برخورد اول متوجه می شد كه با یك دختر معمولی 16، 17 ساله روبرو نیست. در او كمترین هیجان و كوته فكری و انحراف سنین جوانی به چشم نمی خورد. حرف هایش را راحت می زد و جز حق چیز دیگری را نمی دید و نمی خواست و هیچ وقت حقیقت را فدای مصلحت نكرد.»

سمبل جوان های آن دوره

مسعود، برادر محبوبه آشتیانی در توصیف خواهرش می گوید: "اگر بخواهم محبوبه را در چند كلمه معرفی كنم، كلمه اول كنجكاوی است. سریع قانع نمی شد. برای پیدا كردن حقیقت، سرسخت بود. به نظر من محبوبه سمبل جوان های آن دوره است. آنها احساس می كردند می توانند و باید دنیا را عوض كنند. آنها تصور می كردند مجموعه دانش های بشری در یک گنجینه جمع شده و ما حالا می رویم و در آن را باز می كنیم و همگی خوشبخت می شویم. به دلیل همین نحوه تفكر هم دچار تردید هایی كه نسل فعلی می شود، نمی شدند. این باور جوان های آن موقع بود كه  باعث می شد انسان همه انرژی هایش را روی هدفش متمركز كند، وقتی هم كه به هدف می رسید و می دید آن طور كه او تصور می كرده، جامع و مانع نبوده، سرخورده می شد. واقعاً تفسیر جهان به این سادگی ها نیست. محبوبه هم دقیقاً مثل هم نسل هایش بود و احساس می كرد همه چیز را می داند یا دست كم می تواند بداند."

شهید محبوبه از همان هفت هشت سالگی، خیلی مطالعه می كرد و درباره اسلام و مذهب بسیار كنجكاو بود. او با عده ای از دوستانش هفته ای دو بار جلسات خصوصی و بحث و گفتگو داشتند، نهج البلاغه می خواندند و درباره اسلام تحقیق می كردند. محبوبه بعضی از روزها بعد از تعطیل شدن مدرسه، به جنوب شهر می رفت .با بچه های آنجا انس و الفتی پیدا كرده بود. پای درد دلشان می نشست و غروب، غمزده به خانه برمی گشت. گاهی می گفت:«مادر! این چه زندگی ای است كه عده ای زندگی مرفه داشته باشند و مردم بی نوای جنوب شهر، نان برای خوردن نداشته باشند. باید كاری كنیم.»

یكی از دوستانش می گوید: آراستگی، نظم و مهربانی اش فوق العاده بود. خیلی منظم بود. واقعا نمی توانم نمونه اش را بیاورم. در اوج مبارزات، لباس هایش مرتب و آراسته بودند. چادرش را در می آورد، حتما به شكل بسیار منظمی تا می كرد. چهره بسیار ملیح و دلپزیری داشت و به خصوص وقار و متانتش به شدت انسان را تحت تأثیر قرار می داد. صدا و لحنش هم گرمی خاصی داشت. وقتی هم كسی را می دید، در همان برخورد اول طوری رفتار می كرد كه انگار سالهاست او را می شناسد.

شخصیت تأثیر گذار، تمیز، مهربان، دلنشین

 یكی از دوستانش نقل می کند: آراستگی، نظم و مهربانی محبوبه فوق العاده بود. خیلی منظم بود. در اوج مبارزات، لباس هایش مرتب و آراسته بود. چادرش را در می آورد، به شكل بسیار منظمی تا می كرد. چهره بسیار ملیح و دلپذیری داشت و به خصوص وقار و متانتش به شدت انسان را تحت تأثیر قرار می داد. صدا و لحنش هم گرمی خاصی داشت. وقتی هم كسی را می دید، در همان برخورد اول طوری رفتار می كرد كه انگار سالهاست او را می شناسد.

خواب عجیب مادر؛ گل سرخ من در بهشت زهرا

مادر محبوبه می گوید: چند روز قبل از شهادت محبوبه خواب دیدم برای ادامه تحصیل به كلاسی رفته ام تا ثبت نام كنم. خانمی كه مسئول این كار بود، از ثبت نام من خودداری می كرد . سرانجام پس از اصرار بسیار ، دری را گشود و گفت:«نگاه كن!» حیرتزده نگاه كردم و دیدم باغی است بی نهایت بزرگ و تا جایی كه چشم كار می كند، غرق در بوته های گل سرخ است، آن هم گل هایی آتشین و تر و تازه. آن روزی كه به بهشت زهرا رفتم، آن باغ گل سرخ را دیدم. گل های سرخ مادران دیگر، در كنار گل سرخ من آرمیده بودند.

 نگاهش تنم را لرزاند، انگار با من وداع كرد

صبح روز 17 شهریور، حدود ساعت شش بود كه یك بلوز آبی گشاد و شلوار لی پوشید و مقنعه اش را سر كرد و چادرش را روی سرش انداخت و آمد و گفت: «مادر! دارم می روم با دوستانم در تظاهرات شركت كنم.» گفتم:«چیزی نمی خوری؟» گفت: «میل ندارم». بعد صورت مرا بوسید و با لحنی مهربان و در عین حال جدی گفت: «مادر! اگر شهید شدم، غصه نخورید.» وقتی داشت از در خانه بیرون می رفت، برگشت و نگاهم كرد. در نگاهش چیزی بود كه تنم را لرزاند. انگار با آن نگاه با من وداع كرد.

جسد را تحویل نمی دادند

مأموران مسلح در اطراف می چرخیدند و می گفتند كه جسد به كسی تحویل داده نمی شود. به مرده شوی خانه رفتم و با شیون و ضجه زن مرده شوی را راضی كردم  تا جسد دخترم را به من نشان بدهد. دلش به رحم آمد و گفت:«بیا ببین. شاید این دختر تو باشد.» همراه او رفتم و آنچه را كه نباید ببینم، دیدم. محبوبه من بود كه آرام و معصوم خفته بود. گلوله درست به قلبش اصابت كرده بود.

سوء استفاده نشریه مجاهد از شهادت محبوبه

در اوایل انقلاب، نشریه مجاهد مربوط به منافقین، عكس محبوبه را چاپ و سعی كرده بود او را به نوعی به این سازمان منتسب كند، در حالی كه محبوبه هیچ ارتباطی با گروه ها نداشت و حركت  مبارزاتی او در بستر اجتماعات مردمی شكل گرفت و ادامه پیدا كرد. من و پدر و خانواده محبوبه هم به جریانات سیاسی آگاهی داشتیم و مانع از جذب او به گروه خاصی می شدیم و او را به سوی خط امام سوق می دادیم و نواقص و معایب ایدئولوژی های گروه را به او گوشزد می كردیم.

پدر محبوبه سه سال بعد از شهادت او به دخترش پیوست

پدر محبوبه پس از شهادت او روحیه خاصی پیدا كرده بودند و این شهادت، در خانواده عمیقاً اثر گذاشت. شهید علی دانش در زمینه های فرهنگی، خدمات شایان توجهی داشتند و پس از انقلاب هم نماینده مردم آشتیان در مجلس شورای اسلامی شد. او در هفتم تیر سال 60 در جمع 72 یار امام خمینی (ره) به دیدار حق شتافت.

بخش فرهنگ پایداری تبیان

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:46  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
زهرا براتیان
بعد از شهادتش، فقیری به در خانه‌اش آمد و درخواست کمک کرد و هنگامی‌ که فهمید شهید شده است خیلی گریه کرد و گفت: او همان روز شهادتش به من کمک کرد انچه که میخوانید خاطراتی از شهیده زهرا براتیان است.

شهیده زهرا براتیان

زهرا براتیان» در روز 18 فروردین سال 1336 در اصفهان به دنیا آمد. مادرش می‌گوید: « پنج پسر به دنیا آوردم و فرزند ششم من دخترم زهرا بود. وقتی او را باردار بودم برکت از در و دیوار خانواده‌ام می‌بارید. در سن هفت سالگی برایش خواستگارآمد. گفتم: «هنور در حدی نیست که بتواند همسرداری کند»، گفتند: «هفت سال صبر می‌کنیم تا 14 ساله شود هر چند به این سن هم نرسید كه به خانه شوهرش رفت.

در زندگی مشترک‌شان همیشه همراه و همگام با همسرش حرکت می‌کرد. 13 ساله بود که باردار شد و در طول 14 سال خانه‌داری صاحب شش فرزند شد. سه دختر و سه پسر. آخرین فرزندش را در سن 27 سالگی به دنیا آورد. ضمن این که کدبانوی خانه بود به هنر قالیبافی و خیاطی علاقه زیادی داشت. با دستمزدی كه از این راه عایدش می‌شد به سفرهای زیارتی از جمله مشهد،کربلا و حج تمتع رفت. فرزند دومش را باردار بود اما با این حال قالی می‌بافت.

شبی که می‌خواست قالی‌اش را تمام کند تا دیروقت کار می‌کرد. صبح روز بعد، هم قالی‌اش تمام شد و هم فرزندش به دنیا آمد. فرزندان پاکدامنی را پرورش داد. در طول زندگی مشترکشان حتی یک بار با همسرش مشکل پیدا نکرد. بهترین رفتارها را با یکدیگر داشتند و برای فامیل الگو بودند و همیشه مهر و محبت‌شان زبانزد فامیل بود. آنها حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س) را الگوی خود قرار داده بودند و با عشق و صفا با همدیگر زندگی کردند.

در سال 1355 به کربلا و نجف رفت و در آنجا با امام خمینی (ره) دیدار کرد. علاقه زیادی به امام و اهدافشان داشت. همسرش قرآن خواندن را به او آموزش داد. برای بچه‌های فامیل و محله کلاس قرآن دایر و داستان‌های قرآنی را برای آنها تعریف می‌کرد تا حدی که جذابیت قرآن را با تمام وجود لمس می‌کردند. گاهی اوقات به اتفاق همسرش مشكلات خانوادگی دیگران را با استفاده از مثال‌های قرآنی برطرف می‌کردند.

بچه‌هایش را طوری تربیت کرده بود که صبر می‌کردند تا پدرشان از سر کار برگردد. بعد همگی سر یک سفره با هم غذا بخورند و ساعتی را دور هم بنشیند و گفت‌وگو کنند.

در سال 1355 به کربلا و نجف رفت و در آنجا با امام خمینی (ره) دیدار کرد. علاقه زیادی به امام و اهدافشان داشت. همسرش قرآن خواندن را به او آموزش داد. برای بچه‌های فامیل و محله کلاس قرآن دایر و داستان‌های قرآنی را برای آنها تعریف می‌کرد تا حدی که جذابیت قرآن را با تمام وجود لمس می‌کردند

فرزند آخرش در ماه رمضان به دنیا آمد و با وجود اینکه باردار بود تمام روزه‌هایش را گرفت. حتی روزه بود که فرزندش به دنیا آمد. وقتی که بچه‌هایش به دنیا می‌آمدند معتقد بود که همان لحظه در گوششان اذان بگویند تا شیطان در وجودشان رخنه نکند. بعد از شهادتش فقیری در خانه‌اش آمده و درخواست کمک کرد و وقتی که فهمید شهید شده است خیلی گریه کرد و گفت: «او همان روز شهادتش به من کمک کرد». روزی که نوه‌اش بدنیا آمد قبل از اینکه نوزاد را به خانه ببرند، او را به گلستان شهدا بردند تا پدر بزرگ و مادر بزرگش او را ببینند.

روزهای اول، خودش بچه‌هایش را به مدرسه می‌برد و تا كلاس‌بندی بچه‌ها در آنجا می‌ماند. بسیار خوش اخلاق و با حوصله بود وقتی بچه‌هایش چیزی از او می‌خواستند سعی می‌کرد برایشان فراهم کند. اگر هم نمی‌توانست قول می‌داد که در اسرع وقت برایشان تهیه کند. برای یادگیری قرآن از بچه‌هایش می‌خواست که جدیت به خرج دهند. همیشه سفارش می‌کرد: «هنگام قرائت قرآن با وضو باشید و قرآن را روی زمین نگذارید.»

«فرزندکوچکش هفت ساله بود که دستش شکست و به اتفاق همسرش او را به بیمارستان بردند و دستش را گچ گرفتند. بار آخری که پیش پزشك رفتند دیگر برنگشتند. آنها هر دو با هم فرزندشان را به بیمارستان «سینا» بردند و پس از آن پیاده تا چهار «سوق» آمده بودند تا کتابی برای دخترشان تهیه کنند. هنگام برگشت یک مرتبه وضعیت قرمز می‌شود و زمانی نمی‌گذرد که بر اثر بمباران هر سه نفرشان به شهادت می‌رسند. همه فامیل در بیمارستان‌ها دنبال‌شان می‌گشتند چون فکر می‌کردیم زخمی شده‌اند. روز بعد در سردخانه بیمارستان «صدوقی» پیدایشان کردیم. فرزند کوچکش به قدری سوخته بود که قابل شناسایی نبود و ار روی گچ دستش او را شناختیم.

مزا شهیده زهرا براتیان كه روز 20 دی‌ماه سال 1365 به شهادت رسید در اصفهان واقع شده است.

 بخش فرهنگ پایداری تبیان

منبع : ایسنا 

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضور زنان در عرصه های گوناگون جنگ تحمیلی دارای جلوه های متفاوتی بود که هر کدام از آنان حکایتی شنیدنی و به یاد ماندنی از آن دوران پر خاطره است. در میان تمامی فقها این مساله جاری است که در برابر تهاجم دشمن، بر همه واجب است که به دفاع برخیزند و احدی در این مساله نظر مخالفی را ابراز ننموده است.

زنان در دفاع مقدس

و اما کیفیت حضور زنان به دو شکل، مستقیم و غیر مستقیم، در این دوران خلاصه می گردد. در شکل مستقیم، گر چه زنان از حضور در صحنه و خط مقدم معاف بودند، ولی با شروع جنگ شهرها و حملات موشکی، حالت تدافعی همگان خصوصا زن ها بیشتر گردید، چون در این رزم بی امان از سوی ارتش عراق مورد حمله موشکی واقع شده بودند. حتی در اوایل جنگ، این زنان شیر دل خرمشهر و سوسنگرد و هویزه بودند که در هجوم ناجوانمردانه دشمن در کنار مردان خود قدم به قدم با بعثی ها درگیر شدند و در عقب راندن دشمن از جان خویش هم مایه نهادند. در شکل غیر مستقیم، زنان حکایت 70 من مثنوی دارند که چگونه با کارهای خدماتی و پشتیبانی خود در عقبه، موجبات دلگرمی رزمندگان را فراهم نمودند. امام این حضور غیر مستقیم را که از حضور مستقیم ذره ای ارزش آن کمتر نبود، کرارا متذکر می شدند. بیان تجلی ایثار در راه انقلاب و امام تداوم گر گذر زمان در برابر هر گونه تجاوز از سوی دشمنان است. از جمله خدمات این مرحله زنان; می توان به ایثار فرزندان خود در راه حیثیت و اصلاح جامعه نام برد. هنوز یادمان نرفته است چه بسیار مادران سلحشوری بودند که با تربیت اولاد صالح و معرفی آنان به مراکز بسیج جهت اعزام به جبهه قوت قلب مسئولین جنگ را سبب می شدند. امام قدس سره این صحنه را این گونه بیان می نمودند: «...خدا می داند در طول تاریخ مثل این مادرها ما نداشتیم، الا کم که فرزندانش کشته بشوند و بعد بیاید بگوید که نه، من افتخار می کنم. بعضی از جوان ها به من می گفتند که این مادرها ما را گرم نگه داشته اند. عکس العمل این مادرهای جوان مرده ما را زنده نگه داشته و گرم نگه داشته برای این که این ها هستند که به ما شجاعت میدهند. این ها هستند که ما را تشویق می کنند.» جلوه دیگر ایثار زنان، ایثار همسران محبوب خود بوده است که بهترین و اصلی ترین تعلق خویش که همسر باشد را با تمام مشکلات و دلبستگی ها تشویق و ترغیب به حضور در میادین جنگ می نمودند تا آنجا که امام قدس سره زبان به مدح آنان گشوده و می فرماید: «کجا ما از زنان، آن قدرت و عظمت را دیده بودیم که امروز داریم از مادران شهید می بینیم؟ کجا ما از زنان جوان آن فداکاری را دیده بودیم که در دوران جنگ دیدیم، آنان همسران محبوبشان را به میدان های جنگ می فرستادند و راز عفت و امانت آنها را حفظ می کردند تا آنها با خاطر آسوده در میدان ها باشند.»

نقش زنان در طول دفاع مقدس حاکی از مشارکت جدی آنان بود که دوش بدوش مردان و رزمندگان در صحنه های مقدس حضور می یافتند و از انقلاب و ارزش های آن با تمام وجود خود پاسداری می نمودند. به گواهی تاریخ در صفحات پر افتخار ملت ها این زنان با غیرت و امانت دار بودند که در حریم مقدس و پاکی طریقشان ثابت مانده و تمام امید و آرزوهایشان را به آنچه مصلحت ملت و مکتبشان بوده پیوند زده و سعادت واقعی را جسته اند

 زنان ما نه در این برهه که در دوره های تاریخی متعدی، این گونه درخشش نموده اند که دوست و دشمن بدان معترف می باشند. هنوز تاریخ هجوم مغول و فعالیت زنان مسلمان و حضور اصیل آنان در صحنه های سیاسی عصر مشروطیت، جنبش تنباکو و انقلاب اسلامی را فراموش نکرده است و در یک کلام حضور مردان خداجو و شهادت طلب از دامن چنین زنان و مادرانی بوده است که به صحنه مبارزه راه یافته اند; بنابر این هیچ صحنه ای از تاریخ مبارزات اسلامی نبوده الا این که زنان مسلمان در آن نقش بسزایی را داشته اند. ستادهای پشتیبانی دوران جنگ که رفع نیازمندی های رزمندگان خطوط مقدم را بر عهده داشتند، عمده نیروهایشان را زنان متدین و مبارز تشکیل می دادند. تهیه مایحتاج جبهه ها از عمده ترین فعالیت های این ستادها بحساب می آمد. اینان شبانه روز بدون چشم داشت، به کمترین مواهب مادی، خدماتی تحسین برانگیز را ارایه می دادند. لباس، کفش، طلا و جوراب های بافتنی این زنان در جبهه ها رنگ و قیمتی دیگر داشت. از فعالیت های دیگر این انسان های سلیم و عزیز، حضور آنان در بسیج های مقاومت و شرکت در اردوهای بسیج می باشد که بازتاب جهانی از خویش بر جای می نهد. حضور اینان نشان دهنده روح مبارزه و ایثار و شجاعتی بود که می خواست به زنان جهان و ابرقدرت ها اثبات نماید که زنان ایرانی به برکت انقلاب اسلامی هویتی دگر یافته اند که بیانگر شخصیت وجودی آنان است. بیمارستان ها و پست های امدادی و پرستارهای مجروحین جنگ از جلوه بارز دیگر حضور غیر مستقیم زنان مسلمان در میادین جنگ بوده است که با خدمات و فعالیت های جدی خود در محضر مجروحین و جانبازان، موجبات بالا بردن روحیه رزمندگان می گردیدند; بنابراین نقش زنان در طول دفاع مقدس حاکی از مشارکت جدی آنان بود که دوش بدوش مردان و رزمندگان در صحنه های مقدس حضور می یافتند و از انقلاب و ارزش های آن با تمام وجود خود پاسداری می نمودند.

زنان در دفاع مقدس

 به گواهی تاریخ در صفحات پر افتخار ملت ها این زنان با غیرت و امانت دار بودند که در حریم مقدس و پاکی طریقشان ثابت مانده و تمام امید و آرزوهایشان را به آنچه مصلحت ملت و مکتبشان بوده پیوند زده و سعادت واقعی را جسته اند. در تحلیل حضور زنان مهمترین نکته این است که باید در کلیه برنامه ها مساله گسترش نفوذ قدرت اسلام در تمامی ابعاد حیات و بالا رفتن نسبت تاثیر در تغییر موضوعات و هم چنین در پیدایش موضوعات جدید در جهان اصل قرار گیرد. بالاترین الگوی رفتاری زنان در هشت سال دفاع مقدس، «حضرت زهراعلیها السلام » بود; او که در تمام زندگیش، پیروی و حمایت از ولایت مشهود بود. زمانی که جنگ تهاجمی اسلام علیه کفار واقع گردید، حضرت بعنوان بهترین پرستار و لجستیک، ایفای وظیفه می نمودند و اما هنگامی که جنگ حالت تدافعی پیدا می کرد، ایشان خود را سپر مولای خود; یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام می نمودند تا جایی که حتی با وجود حضور علی علیه السلام در خانه، هنگامی که وجود مبارک ایشان مورد حمله دشمن قرار گرفت ایشان به پشت در آمدند و از شدت درد از هوش رفتند و پس از آن که به هوش آمدند بمحض این که مشاهده کردند ولی اعظم خدا را بطرف مسجد می برند، تا آخرین رمقشان از مقام ولایت دفاع نمودند. این امر نشانگر این بود که حضرت فاطمه حیات گرانقدر خود را صرف حمایت از مقام ولایت می نمودند. بنابراین نقش زن در تمامی صحنه های سیاسی و اجتماعی خصوصا دفاع مقدس بیانگر جلوه های تاریخی در نقش اول آنان در تحولات اجتماعی و در نهضت های اسلامی معاصر و همدوشی زنان و مردان در تمامی صحنه های درگیری با اجانب بوده است. امام خمینی پیرامون نقش زنان در صحنه های انقلاب و دفاع مقدس می فرماید: «زنان حق بیشتری از مردان دارند. زنان مردان شجاع را در دامان خود بزرگ می کنند. اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملت ها گرفته شود، ملت ها به شکست و انحطاط کشیده می شوند.» حسن ختام این که; آثار دلاوری ها و پیروزی رزمندگان حکایت از حضور فعالانه زن های دلاور و سلحشوری است که گام به گام در لحظه لحظه جنگ، شرکت کرده و موجبات برکت و روزی رزمندگان در عملیات های مختلف گردیدند و چه زیبا سرود امام خمینی قدس سره پیرامون فداکاری و مقاومت زنان در جنگ تحمیلی که: «...مقاومت و فداکاری زنان بزرگ در جنگ تحمیلی آن قدر اعجاب آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز، بلکه شرمسار است.به اعتقاد من بخش مهم محیط گرم و پرشور جنگ مربوط به جمعیت فکری خواهران است و اگر زنان ما، در این حال و هوای فکری نبودند نیمی از این شور وجود نداشت.»

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:41  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید اشرف رضي

نام:اشرف

نام خانوادگی:رضي

نام پدر:حسين

شماره شناسنامه:432

محل تولد:الشتر- لرستان

تاریخ تولد:1305/02/01

محل شهادت:خرم آباد

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:19  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

   

شهید آذراميرسرداري

نام:آذر

نام خانوادگی:اميرسرداري

نام پدر:ولي

شماره شناسنامه:279

محل تولد:بروجرد- لرستان

تاریخ تولد:1349/09/30

محل شهادت:بروجرد

تاریخ شهادت:65/10/21

 

زندگی نامه شهید آذر امیر سرداری

وی در سال 1349 در قلعه حاتم بروجرد در خانواده ای متدین متولد شد او مجرد بود . وی محصل بوده و در کلاس دوم نظری درس می خواند . دختری باوقار و متین و خوش برخورد بود . سرانجام در 65/10/21 در بروجرد در بمباران هوایی دشمن به شهادت رسید .

یادش گرامی باد

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:17  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید فاطمه سهامی

نام : فاطمه

نام خانوادگی : سهامي

نام پدر : صوفي

محل تولد : اسلام ابادغرب

تاریخ تولد : 1350/07/01

وضعیت تاهل : مجرد

تاریخ شهادت : 1362/05/19

استان : کرمانشاه

رشته تحصیلی : ابتدایی

شهر : اسلام آبادغرب

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:8  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید اعظم نقی بیرانوند

نام : اعظم

نام خانوادگی : نقي بيرانوند

تاریخ شهادت : 65/10/23

نام پدر : چراغ علي

محل تولد : 1خرم اباد

تاریخ تولد : 1362/05/17

شغل : دانش آموز

وضعیت تاهل : مجرد

استان : لرستان

زندگینامه شهید اعظم نقی بیرانوند
شهید اعظم نقی بیرانوند اسطوره عشق و ایمان در سال 1362 در یک خانواده باایمان و مذهبی در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود.ایشان که خیلی سن کمی داشتند با شروع جنگ تحمیلی در آن زمان که بمب و موشک بر سر مردم و خانه هاشان فرو می ریخت ایشان هم در تاریخ 1365 در اثر بمباران هوایی رژیم بعثی به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
 

خاطرات شهید اعظم نقی بیرانوند به نقل از پدر شهید

لاله سرخ شهادت، مسافر دشت خون و حماسه،شهید اعظم نقی بیرانوند بودند که در یک خانواده ای باایمان و مذهبی متولد شده بودند.ایشان که تحت سرپرستی و نظارت پدری مومن و زحمت کش و مادری مهربان و دلسوز پرورش یافتند.ایشان سن خیلی کمی داشتند.دختر خوب و نجیبی بود ولی آنقدر بچه بودند که خاطرات آنقدر زیادی از خود بر جای نگذاشتند.ایشان دختربچه ای بودند که مونس پدر و باعث رحمت پدر بودند اما پدر می گوید که اعظم سنش کم بود که بتوانم خاطره ای را از او نقل کنم.زمانی که از آسمان بمب و موشک فرو می ریخت و دشمنان می خواستند این میهن اسلامی را از ما بگیرند ایشان هم در همان بمب و موشک جان خود را فدا کردند و خیلی زود از این دنیای فانی رفتند.

روحش شاد و یادش گرامی

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:6  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

دو شهيدی كه عقدشان در آسمان بسته شد

   
       
زنان شهید: در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانم‌ها بود. علاوه بر آن مخابرات سنندج نيز محل فعاليت او به شمار می‌رفت. آنقدر فعال بود كه يكی دوبار منافقين برايش پيغام فرستادند كه اگر دستمان به تو برسد، پوستت را از كاه پر می‌كنيم.

به گزارش زنان شهید، شهيد صديقه رودباری در هجدهم اسفند سال ۱۳۴۰ در يك خانواده مذهبی به دنيا آمد. روزهای نوجوانيش در سال‌هايی سپری شد كه سرزمينمان در پيچ و تاب روزهای منتهی به پيروزی انقلاب بود. در آن روزها خود را به خيل عظيم و خروشان ملت رساند و در تظاهرات‌ها شركت می‌كرد و تا صبح نيز به مداوای مجروهان می‌پرداخت. آنقدر فعال بود كه در زمان درس و تحصيل بارها او را در پشت بام مدرسه و در حال فعاليت‌های انقلابيش می‌يافتند. روح ناآرامش همواره در پی چيزی ورای خواست‌ها و آرزوهای يك دختر معمولی بود.

انقلاب كه شد در مدرسه‌شان انجمن اسلامی راه انداخت و فعاليت‌هايش را منسجم‌تر كرد. خانواده و دوستانش صديقه را آخر هفته‌ها در كهريزك و يا معلولان ذهنی نارمك پيدا می‌كردند. صديقه آنها را شستشو می‌داد و به آنان رسيدگی می‌كرد. بسيار پر دل و جرات بود. شجاعت و دليريش به‌گونه‌ای بود كه نشان می‌داد به زودی مهر شهادت بر روی شناسنامه‌اش خواهد خورد.

پس از انقلاب، هيجان و احساس وصف‌ناپذيری پيدا كرده بود. احساسی كه تا آن زمان مثل خون در رگهايش جاری بود، حالا پرخروش گشته بود و او را از زندگی عادی و روزمره دور می‌كرد. از تعلقات دنيوی فاصله گرفته بود و مدام می‌گفت كه نبايد در خانه بنشينيم و بگوييم كه انقلاب كرده‌ايم. بايد كه در بين مردم باشيم و پيام انقلاب را به مردم برسانيم...

 

 

۵ خرداد سال ۵۹، از طرف جهاد سازندگی برای انجام فعاليت‌های جهادی به شهر بانه كردستان اعزام شد. در بانه هر كاری كه از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد. در روستاهايی كه پاكسازی می‌شدند، كلاس‌های عقيدتی و قرآن برگزار می‌كرد. با توجه به شرايط بسيار سخت آن روزهای كردستان، دوشادوش پاسداران بانه فعاليت می‌كرد در حالی كه هيچ‌گاه اظهار خستگی نكرد.

در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانم‌ها بود. علاوه بر آن مخابرات سنندج نيز محل فعاليت او به شمار می‌آمد. آنقدر فعال بود كه يكی دوبار منافقان برايش پيغام فرستادند كه اگر دستمان به تو بيفتد، پوستت را از كاه پر می‌كنيم...

در روزهای حضورش در سپاه بانه، فرمانده اطلاعات سپاه بانه، شهيد «محمود خادمی» كم كم به او علاقه‌مند شد. محمود كه قبل از آن در جواب به دوستانش كه پرسيده بودند كه "چرا ازدواج نمی‌كنی؟" گفته بود: "هنوز همسری را كه می‌خواهم برای خودم انتخاب كنم پيدا نكرده‌ام. من كسی را می‌خواهم كه پا به پای من در تمام فراز و نشيب‌ها، حتی در جنگ با دشمن هم‌رزم من باشد و مرا در راه خدا ياری دهد." ولی محمود بعد از آشنايی با صديقه رودباری تصميم خود را گرفت و همسر آينده خود را انتخاب كرد.

۲۸ مرداد سال ۵۹، روزی بود كه صديقه و دوستانش خسته از مداوای مجروحان و در حالی كه پا‌به‌پای پاسداران دويده بودند، در اتاقی دور هم نشسته و استراحت می‌كردند. در همين هنگام دختری وارد جمع سه نفره‌شان شد. صديقه او را می‌شناخت.گاهی او را در كتابخانه ديده بود. دخترك منافق به بهانه‌ای اسلحه صديقه را برداشت و مستقيما گلوله‌ای به سينه‌اش شليك كرد. پاسداران با شنيدن صدای شليك گلوله به سرعت به سمت اتاق دويدند. محمود خادمی خود پيكر نيمه‌جان صديقه را به بيمارستان رساند. او بيشتر از سه ساعت زنده نماند و بالاخره به آرزوی خود كه شهادت بود رسيد. همانطور كه در آخرين تماس تلفنی‌اش با خانواده اظهار داشت كه "هيچ‌گاه به اين اندازه به شهادت نزديك نبوده است."

پس از چند ساعت كه از آن اتفاق دلخراش می‌گذشت، محمود با چهره‌ای غمگين و برافروخته به جمع سپاهيان برگشت و با حالت خاصی خبر شهادت او را اعلام كرد و در آن جمع اظهار داشت: بچه‌ها من هم ديگه عمری نخواهم داشت. شايد خواست خدا بود كه عقد ما در دنيای ديگری بسته شود.

حدود ۲ ماه بعد، در ۱۴ مهر سال ۵۹، محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه در حالی كه داوطلب شده بود كه دوست بيمارشان را به بيمارستان برساند، ماشينش توسط گروهك‌های تروريست ضد انقلاب مورد حمله قرار گرفت. او تا آخرين گلوله خود مقاومت كرد. افراد مهاجم، غافل از اينكه او راننده ماشين نيست، بلكه محمود خادمی، فرمانده اطلاعات سپاه بانه است، پس از به شهادت رساندن وی برای خاموش كردن آتش خشم و كينه خود، قسمتی از صورت او را نيز با شليك گلوله‌های تخم مرغی از بين بردند و به اين ترتيب بود كه محمود خادمی نيز پس از دو ماه جدايی از صديقه به او پيوست تا همانطور كه خود گفته بود "عقدشان در دنيايی ديگر و در آسمان‌ها بسته شود."

مزار شهيد صديقه رودباری،قطعه ۲۴/رديف۳۲/شماره۸ بهشت زهرا(س)

(سروده شهيد صديقه رودباری)

مردم در اين دوره از تاريخ، يخ بسته‌اند / در اين رنج و اسارت / دست و پا را بسته‌اند / نه بوی خون، نه بوی دود، نه بوی مسلسل / پس من به كجا می‌روم؟ من كيستم؟ / تو بايد حماسه بيافرينی / همچنان كه حسينيان آفريده‌اند / دست‌های كوچكمان / صدای دشمنان را در گلو خفه می‌كند / به يادم داشته باش / من شهيدم

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:0  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  سربازی فداکار در میدان عقیده و جهاد 


  روحاني شهيد، حجت الاسلام و المسلمین سيد مکارم موسوي، فرزند سيد فتاح، در سال 1306 در خانواده‌اي مذهبي و متدين در روستاي عميد آباد زنجان متولد شد. از همان ابتدا علاقه وافری به کسب علوم ديني داشت و پس از پايان دروس مقدماتي فقه براي ادامه تحصيل راهي قم و حوزه علميه گرديد.  

 

*در محضر بزرگان حوزه

وی از محضر اساتيدي چون امام خميني(ره)، آيت اله مشکيني و آيت الله بروجردي کسب فيض نمود. پس از اتمام تحصيلات و ملبس‌شدن به لباس مقدس روحانيت به زنجان بازگشت و به عنوان امام جماعت مسجد جامع زنجان، مشغول تربيت دانش پژوهان و علاقمندان به مسايل ديني گشت.

شهید حجت الاسلام و المسلمین موسوي در دوران انقلاب با پخش اعلاميه‌هاي امام خميني(ره) و شرکت در تظاهرات عليه پهلوي و روشن نمودن افکار مردم، قدمهاي مثبتي را در زمينه‌هاي مختلف انقلاب برداشت و چندين بار توسط رژيم دستگير و زنداني شد.

*حضوری فعال و تاثیرگذار در مهدیه تهران

وي پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي از سوي جامعه روحانيت به شهر تهران دعوت شد و پس از گذشت دو سال از حضور فعالش در مهديه تهران، در تاريخ اول اسفند ماه سال 1364 در حالي که همراه با شهيد محلاتي و جمعي ديگر از روحانيون مبارز براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص) راهي جبهه‌هاي حق عليه باطل بود،

هواپيماي آنان در آسمان اهواز توسط دو فروند از هواپيماهاي رژيم بعث عراق مورد اصابت قرار گرفت و روح والايش به نور ابدي و سرچشمه لايزال هستي پيوست و پيکر مطهر اين شهيد عزيز در گلزار شهداي بهشت زهرا(س) تهران آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:54  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
شهید روحانی هدیه استان البرز به انقلاب اسلامی 

  اگر نسل آینده با شهدا به خصوص شهدای روحانی که نمونه بارز و عینی مردان خدا در علم و فضیلت و اخلاق و زهد بودند آشنا شود به طور قطع در مقابل هجمه های بیگانگان بیمه خواهد شد. 

 

حجت الاسلام والمسلمین داراب کلایی در گفتگو با سرویس استان های مرکز خبر حوزه، با ذکر این مطلب که طلاب استان البرز در طول هشت سال جنگ تحمیلی خدمات ارزشمندی به انقلاب و اسلام داشته اند، اظهارداشت: استان البرز در طول جنگ تحمیلی 44 شهید روحانی تقدیم انقلاب اسلامی کرده است.

وی افزود: یکی از فعالیت های ستاد یادواره شهدای روحانی استان البرز، سرکشی از خانواده های معظم و معزز شهدا و برگزاری همایش گرامی داشت یاد و خاطره این عزیزان است.

مدیر ستاد یادواره شهدای روحانی استان البرز خاطرنشان کرد: برگزاری همایش شهدای روحانی استان البرز که با حضور مدیران استان و طلاب و روحانیون و اساتید حوزه علمیه البرز برپا شد از جمله برنامه های این ستاد بوده است.

وی با تاکید بر لزوم زنده نگاه داشتن یاد شهدای روحانی به منظور اشاعه فرهنگ جهاد و شهادت اظهارداشت: وظیفه ماست که آرمان والای شهدای روحانی که پرچمدار حفظ و اشاعه ارزش های اسلامی و مکتب تشیع بوده اند را به نسل امروز و طلاب جوان منتقل کنیم و آنان را نسبت به رسالتی که بر دوش دارند مطلع سازیم.

حجت الاسلام داراب کلایی تصریح کرد: یکی از ویژگی های ممتاز شهدای روحانی نسبت به سایر شهدا این بود که علاوه بر انجام وظیفه تبلیغ و ارشاد، در جنگ کلاسیک هم شرکت فعال داشتند و در هر دو جبهه فرهنگ و دین و جهاد نظامی سربلند بودند.

وی افزود: معرفی شخصیت، زندگی علمی، جهادی و تبلیغی طلاب شهید، جانباز و ایثار گر جزیی از رسالت های اصلی مبلغان فرهنگی به خصوص حوزوی است که باید نسل جوان و نوجوان را با روحانیونی که برای حفظ نظام از جان خود مایه گذاشتند آشنا کرد.

مدیر ستاد یادواره شهدای روحانی، بیان تاریخ دفاع مقدس و رشادت های روحانیون در هشت سال جنگ تحمیلی را وظیفه ای شرعی برای فعالان این حوزه خواند و گفت: باید برای نسل امروز توضیح داد که هر چه که امروز از آن بهره مندیم به سبب تلاش ها، مجاهدت ها و ایثارگری جوانان مخلص و متدینی است که برای حفظ کیان نظام مقدس اسلامی و برای وصل به معشوق هیچ بهانه دنیوی را سد راه خود ندیدند.

وی خاطرنشان کرد: اگر نسل آینده با شهدا به خصوص شهدای روحانی که نمونه بارز و عینی مردان خدا در علم و فضیلت و اخلاق و زهد بودند آشنا شود به طور قطع در مقابل هجمه های بیگانگان بیمه خواهد شد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:52  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
روحانیت؛ پشتوانه روحی- روانی رزمندگان دفاع مقدس 

  یکی از مبلغان روحانی دوران دفاع مقدس به تشریح فعالیت‌های گسترده طلاب رزمنده در هشت سال جنگ تحمیلی از جمله حضور فعال در عرصه جنگ روانی پرداخت. 

 

حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالرضا داوری در گفتگو با خبرنگار سرویس استان های مرکز خبر حوزه، با ذکر این مطلب که روحانیون در هشت سال جنگ تحمیلی دارای وظایف چند گانه بودند و از این حیث جزو فعال ترین جهادگران جبهه های حق علیه باطل به شمار می رفتند، گفت: عده‌ای از روحانیون در گروه های تبلیغی عازم جبهه می شدند که این گروه شامل علما،‌ اساتید اخلاق، مجتهدین، جماعات و روحانیون بودند.

وی افزود: یکی از گروه های دیگری از روحانیون که عازم جبهه می شدند، روحانیون رزمی تبلیغی بودند که این افراد با حضور در گردان ها و واحدهای عملیاتی مثل اطلاعات عملیات، دیدبانی، غواصی، تخریب، مهندسی رزمی، تا جانشینی گردان و گروهان انجام وظیفه می کردند.

این مبلغ دوران دفاع مقدس با بیان این مطلب که سخنرانی و برگزاری مراسم های مذهبی از جمله نماز جمعه، برنامه های اخلاقی و اعتقادی و ادعیه خوانی از دیگر وظایف روحانیون رزمی تبلیغی بود، تصریح کرد: به عنوان نمونه 700 نفر روحانی رزمی تبلیغی در لشکر ویژه 25 کربلا مازندران حضور داشتند؛ گروهی از همین روحانیون مسوولیت خطیر طرح علمیات که یکی از فعالیت های تخصصی جنگ بود را به عهده داشتند.

وی در ادامه به فعالیت های روحانیون رزمی پرداخته و گفت: روحانیونی که در این گروه بودند در هنگام عملیات با پوشیدن لباس بسیجی و عمامه در فعالیت های رزمی در خط مقدم حاضر بودند و یا به عنوان راننده بلدوزر، قایقران، دیدبان، راننده آمبولانس، امدادگر، فعال بیمارستان صحرایی، توزیع غذا در خط مقدم، حمل مهمات به خط مقدم و توزیع آب در هنگام عملیات و... فعالیت می کردند.

مدیر مدرسه علمیه امام صادق(ع) بهشهر ابراز داشت: به طور کلی وظیفه اصلی این سه گروه در زمان جنگ، آموزش اخلاق و احکام و مسایل شرعی، پاسخ به سوالات رزمندگان، مقابله با جنگ روانی دشمن و شرکت فیزیکی در جنگ رزمی بود.

وی، میدان فعالیت روحانیون در جنگ روانی دشمن را میدانی وسیع و موفقیت‌آمیز برای آنان ذکر کرده و گفت:  پس از عملیات های سنگین از جمله والفجر8 که منجر به آزادی سازی فاو شد، دشمن با به راه انداختن جنگ روانی علیه ایران سعی می کرد جو جنگ را به سود خود تغییر دهد که در این گونه مواقع روحانیون با هوشیاری مثال زدنی خود در صف مقدم جنگ بودند.

وی اظهارداشت: به غیر از این گردان ویژه روحانیون و طلاب لشکر 25 کربلا به نام فاتحین که دارای فرماندهی مستقل و گردان مستقل در عملیات بود، پشتوانه روحی و روانی بسیار خوبی برای رزمندگان همه گردان ها بود که نقش بسیار مهمی در پیروزی های رزمندگان اسلام در هشت سال نبرد مقدس و در عین حال نابرابر در مقابل ارتش بعث و دنیای استکبار داشت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:51  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  مبارزی در جبهه فرهنگی اسلام  


  دل را به حب خدا محکم دار و مسئوليت سنگين خون و پيام شهدا را چه به هنگامه درس و چه گاه تعليم از ياد مبر. 

 

حوزه نیوز: روحاني شهيد حجت الاسلام حيدر عبدوس، فرزند علي ، در نوزدهم فروردين ماه سال 1341 در ميان خانواده اي مذهبي و متدين در تهران متولد شد و در دامان پر مهر مادرش که مدرس قرآن بود ، پرورش يافت و دوران تحصيلات خود را تا پايان مقطع متوسطه با موفقيت سپري کرد.

محرومیت از تحصیل به دلیل خواندن مقاله انقلابی

این شهيد والامقام در اوايل انقلاب با شرکت در تظاهرات ، پخش نوارها و اعلاميه‌هاي امام(ره)نقش مهمي در به ثمر رساندن انقلاب اسلامي داشت و در دوران دبيرستان به خاطر خواندن مقاله‌اي عليه رژيم ستمگر شاهنشاهي ، دستگير و مدتي از تحصيل محروم شد .

وي به دليل علاقه وافر  به فراگيري علوم ديني و معارف اسلامي، راهي شهر مقدس قم شد و در مدرسه غديري ثبت نام نمود و نسبت به کسب معارف، ادبيات، صرف و نحو و منطق همت گماشت. او از ايماني قوي، اخلاقي پسنديده و رويي گشاده برخوردار و بسيار صبور و متواضع بود.

آخرین توصیه های شهید

در قسمتي از نامه هاي اين شهيد عزيز مي خوانيم :

« از شما عزيزان مي‌خواهم پس از من صبر را پيشه کنيد ، زيرا مي دانم که شما خود ياد آور صبر و تحمل هستيد تذکر مي دهم که در اجتماعات و نماز جمعه و دعاي کميل حاضر شويد تا پيوندي عميق با رضاي دوست داشته باشيد.و تو همسر عزيزم ، دل را به حب خدا محکم دار و مسئوليت سنگين خون و پيام شهدا را چه به هنگامه درس و چه گاه تعليم از ياد مبر .»

فعالیتی مخلصانه در نهادهای انقلابی

وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي حفظ دستاوردهاي نظام اسلامي به عضويت نهادهاي انقلابي چون کميته انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران در آمد و چندين بار با عناوين مختلفي چون فرماندهي تبليغات جبهه شمال غرب ، مبلغ مذهبي و رزمنده براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي (ص) در جبهه‌هاي جنگ تحميلي حضور يافت .

حضور در جبهه با وجود مجروحیت

وي با وجود مجروحيت در عمليات خيبر ، پس از بهبودي نسبي خود را براي شرکت در جبهه هاي نبرد آماده کرد؛ سرانجام در آخرين حضور خويش در چهارم ديماه سال 1365 در منطقه عملياتي کربلاي4 (شلمچه) به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش در گلزار شهداي سمنان آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
رشادت طلاب دامغانی در دفاع مقدس

  عروج عاشقانه 60درصد طلاب یک مدرسه 


  مدیر مدرسه علمیه امام صادق (ع) دامغان با اشاره به رشادت های طلاب این مدرسه در طول هشت سال دفاع مقدس گفت: یکی از مدارس علمیه ای که با وجود کمبود امکانات در دوران دفاع مقدس خوب درخشید، این مدرسه و به طور کلی حوزه علمیه دامغان بود. 

 

حجت الاسلام و المسلمین احمد فوادیان در گفتگو با خبرنگار سرویس استان های مرکز خبر حوزه با اشاره به مطلب فوق ، تعداد طلاب این مدرسه در آن زمان را 40 نفر عنوان کرد و افزود : تمامی طلاب این مدرسه در آن ایام حماسه ساز، جهت انجام فعالیت های تبلیغی و دفاع از آرمان های اسلام و انقلاب به مناطق عملیاتی اعزام شدند.

وی گفت: از مجموع تعداد 40 طلبه اعزام شده به مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس 24 نفر از آنان به فیض عظیم شهادت نائل گردیدند.

مدیر مدرسه علمیه امام صادق (ع) دامغان، همچنین در ادامه با اشاره به گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب در سفر به شهر دامغان مبنی بر این که« از نمونه های تدین و ریشه های ایمانی مردم این شهر بعد از قلع و قمع روحانیت و اهل دین در دوران رضاخان قلدر، تاسیس یکی از حوزه های فعال در منطقه شرق کشور به نام حوزه علمیه دامغان بود »، گفت : رویکرد ادامه تحصیل در مدارس شهر دامغان با مهاجرت طلاب از شهرستان های اطراف از جمله ساری ، سمنان ، اهواز ، کرمان، سیرجان و سایر بخش های مختلف به این مرکز از قدیم رایج بوده است.

وی در خصوص تعداد طلاب سه مدرسه امام صادق (ع) ، امام باقر (ع) و امام کاظم (ع) این شهر نیز گفت :تعداد طلاب شاغل به صورت تمام وقت در این سه مدرسه 230 نفر است که البته تعداد 30 نفر نیز به صورت طلبه غیر رسمی در اختیار این مدارس می باشد.

حجت الاسلام و المسلمین فوادیان ادامه داد : از مجموع این تعداد 70 نفر در سطح دیپلم و مابقی در سطح سیکل قرار دارند ، ضمن آن که هشتاد نفر از این طلاب در سطح شهر مشغول فعالیت تبلیغی هستند و تعداد 10 نفر نیز در سال تحصیلی گذشته به قم برای ادامه تحصیل اعزام شدند.

وی اضافه کرد : از مجموع این دویست و سی نفر، تعداد 100 نفر بومی و اهل شهر دامغان هستند و 130 نفر دیگر غیر بومی و از شهر های مجاور می باشند.

 مدیر مدرسه علمیه امام صادق (ع) دامغان همچنین از تدریس پایه نهم و دهم از ابتدای سال تحصیلی جدید در مدارس شهر دامغان خبر داد و گفت : متأسفانه به دلیل معضل کمبود فضا و امکانات آموزشی و رفاهی قادر به پذیرش متقاضیان بیشتر نیستیم.

 وی با اشاره به مشکل خوابگاه طلاب مدارس دامغان ابراز داشت:در همین خصوص برای حل مشکل طلاب ، خانه ای در مجاورت این مدارس با عنوان خوابگاه امام جواد(ع) خریداری شده است.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:48  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم(3)

  عذرخواهی یک شهید از شهیدان 


  حوزه نیوز:روحاني شهيد حجت الاسلام و المسلمین ذبيح‌الله کرمي فرزند شکرالله،در سال 1330 در ميان خانواده‌اي مذهبي و متدين در روستای قمشه از توابع کرمانشاه متولد شد.  

 

در مسیر رشد و شکوفایی علمی

وي علوم قرآني را نزد پدرش فرا گرفت و تحصيلات ابتدايي را در دبستان اسلامي با موفقيت سپري کرد. سپس با تشويق پدر و علاقه وافر  به فراگيري علوم ديني وارد حوزه علميه کرمانشاه شد و پس از مدتي براي ادامه تحصيل به شهرستان  قم هجرت کرد و در مدارس مختلفي  از جمله مدرسه آيت الله گلپايگاني(ره)، مدرسه فيضيه و مدرسه حقاني،نسبت به کسب معارف،ادبيات صرف و نحو و منطق همت گماشت وبه دليل محسنات فراوانش مورد توجه شهيد آیت الله قدوسي قرار گرفت.

همیشه با لباس روحانی فعالیت می کرد

شهید کرمي در دوران انقلاب عليه رژيم طاغوت فعاليتي گسترده داشت که از آن جمله مي توان به سفرهاي متعدد به استان هاي کردستان، کرمانشاه و خوزستان براي تهيه اسلحه و تجهيزات نظامي اشاره کرد.

وی همواره در مبارزات خود، با لباس مقدس روحانيت حاضر مي‌شد تا سايرين بدانند روحانيون طلايه‌داران اين نهضت هستند.

آن روحانی مجاهد، پس از دستگيري توسط رژيم شاه، در زندان نيز دست از مبارزه برنداشت در عین این که بيشتر اوقات خود را صرف دعا و نيايش مي‌کرد تا جايي که از سوي شهيد قدوسي در کلاس اخلاق به عنوان فردي نمونه شناخته شد.

شهید کرمي در انجام عبادت ها و فرائض ديني، خلوص ويژه‌اي داشت و در زمره اهل تهجد و شب زنده‌داري به شمار می رفت.

بخشی از وصیت نامه

در قسمتي از وصيتنامه اين شهيد عزيز مي‌خوانيم:

«از شهيدان راه اسلام شرمگينانه عذر خواهي نموده و شاکر خواهم بود، اگر اين روسياه را هم به خيل خونبار و کاروان پر کرامت خود بپذيرند.»

در مسیرخدمت گزاری به پابرهنگان

وي پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي در مسؤوليت‌هاي متعدد و مهم قضايي و فرهنگي کشور خدمات شايسته‌اي ارائه نمود و براي حفظ دستاوردهاي نظام اسلامي به عضويت بسيج درآمد و بارها در جبهه‌هاي جنگ تحميلي حضور يافت. سرانجام در آخرين حضور حماسه ساز خويش در هفتم مرداد ماه سال 1367 در منطقه عملياتي مرصاد به نور ابدي و سرچشمه لايزال هستي پيوست و پيکر مطهرش در کنار ساير شهيدان آرام گرفت.

یادش گرامی و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:46  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 یادگاه شهیدان علم  مسافر فرش به عرش 

  نخستین روز از سال 1323 ، در شهر مقدس قم نوزادی چشم به دنیا گشود که بعدها راه علم و اخلاق را پیمود و به یکی از روحانیون مجاهد و اهل فضل تبدیل گشت. 

 

شهید محمد گلابچي معروف به گلابگيران قمي، پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکي و تحصيلات ابتدايي از آنجا که مستعد فراگيري علوم الهي بود به حوزه علميه قم راه يافت و به تحصيل علوم حوزوي پرداخت.

عامل حقیقی به دستورات دین

از جمله ویژگی های او این بود که حقیقتا عامل به قرآن و دستورات و فرامين الهي بود و همواره آموخته‌هاي ديني خويش را در زندگي عينيت مي‌بخشيد.

شهيد گلابچي پس از پشت سر گذاشتن بخشي از دروس حوزوي، به عنوان امام جماعت مسجد انبار گندم، انتخاب شد و با برپايي نماز جماعت و ايراد وعظ و خطابه در جهت نشر فرهنگ اسلام کوشيد و بدین سان ، خدمت به مسلمين را پيشه خود ساخت.

پس از مدتي به لحاظ ابراز لياقت و شايستگي، به عنوان قائم مقام عقيدتي سياسي نيروي انتظامي انتخاب شد و از این رهگذر خدمات ارزنده خويش را وسعت بخشيد.

مصداق حسن خلق در خانواده

به گفته نزدیکان و دوستانش، او به واقع همسري وفادار و پدري با تدبير و دلسوز بود که با پيروي از دستورات ديني، فرزندان خود را به شايستگي تربيت مي کرد.

این شهید والامقام ضمن مداومت بر انجام اعمال عبادي و مناجات با معبود، همواره از مستمندان دستگيري مي‌نمود و مريد امام(ره) و مطيع محض فرامين ولي فقيه بود به گونه ای که اطاعت از ايشان را اطاعت از امر ولي عصر(عج) مي‌دانست و ديگران را نيز به اين امر تشويق مي‌نمود.

فرازهایی از وصیت نامه

در فرازهايي از وصيت‌نامه نافذ او بعد از سفارش به نماز اول وقت و توجه به حقيقت معنوي آن مي‌خوانيم:

«با احترام کردن به مردم جامعه خدمت کنيد و با آنان برخورد اخلاقي خوب داشته باشيد. زيرا احترام به مردم و رعايت اخلاق خوب، رمز محبوبيت و موفقيت است. عزيزانم همواره دشمن ظالم و يار مظلوم باشيد و بترسيد از ستم کردن به کسي که پشتيباني جز خدا ندارد. بپرهيزيد از خوردن مال حرام، زيرا مال حرام دل آدمي را مي‌ميراند و انسان در چنين شرايطي امر خدا و پيغمبر را زير پا مي‌گذارد. از کبر و غرور اجتناب کرده و به مال و قدرت و علم و زيبايي و جواني و مدح و تعريف مردم مغرور نشويد، زيرا اگر خدا غضب کند در يک لحظه تمام نعمتها را از انسان مي‌گيرد. به علاوه غرور صاحبش را متجاوز و ستمگر مي‌کند. حق را با معيار قرآن کريم و سنت پيامبر اکرم(ص) و گفته‌ها و اعمال ائمه معصومين(ع) بشناسيد و شخصيت‌ها را با اين معيارها ارزيابي کنيد»

... و ماجرای پرواز

شهيد سيدابوالقاسم گلابچي، پس از شروع جنگ تحميلي، به اتفاق جمعي از سران کشوري، راهي جبهه جنوب شد تا اينکه در سپيده دم مورخ1/12/1364 هنگامي که بر فراز آسمان اهواز در پرواز بود، هواپيماي حامل ايشان مورد اصابت جنگنده بعثي قرار گرفت، و چون کبوتري رها از بند، به سوي معشوق بال گشود و ميهمان عرشيان شد. پيکر مطهرش نيز در گلزار شهداي بهشت زهرا(س) تهران آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:45  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  بسیجی خیلی کم است! 


  طلبه شهيد ابراهيم رمضاني‌کريم‌آباد، در چهارم فروردين ماه 1343 در خانواده‌اي مذهبي و در يکي از روستاهاي شهرستان ورامين متولد شد. دوران تحصيلات خود را تا پايان مقطع متوسطه با موفقيت طي کرد و موفق به اخذ ديپلم دررشته حسابداري شد.  

 

سربازی برای نشر فرهنگ اسلام

وي از ابتداي دوران طفوليت علاقه بسياري به فرا گرفتن علوم مختلف و مطالعه کتب داشت. در دوران شکوفايي انقلاب اسلامي همگام با امت شهيد پرور در راهپيمائيها و تظاهرات عليه رژيم ستمشاهي شرکت داشت و پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي به عنوان يکي از اعضاء فعال واحد فرهنگي بسيج به نشر فرهنگ اسلام و انقلاب پرداخت.

الگوی راستین اخلاق

آن شهید والامقام بسيار خوش گفتار و آرام بود و در اداي احترام به والدين خود زبانزد بود. علاقه و اشتياق وافر او به فراگيري علوم حوزوي سبب شد تا براي کسب معارف دين مبين اسلام در حوزه علميه از محضر اساتيد بزرگوار بهره جويد.

با شروع جنگ تحميلي و احساس اداي تکليف در دفاع از نظام و دستاوردهاي انقلاب اسلامي، از سنگر حوزه به جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل اعزام شد. شهيد رمضاني پس از سه ماه حضور در جبهه جنوب سرانجام در تاريخ بيستم دي ماه سال 65 در منطقه عملياتي شلمچه، پاسگاه زيد در عمليات کربلاي 5 به فيض

شهادت نايل آمد و  پيکر مطهرش در جوار آرامگاه امامزاده جعفر در ميان ديگر شهداي شهرستان ورامين آرام گرفت.

بخشي از وصيتنامه شهید؛

«آري! به اطراف خويش بنگر، از شهدا و بسيجيان عبرت بگير، هر کسي را به نام بسيجي مخوان که بسيجي خيلي کم است. بسيجيان واقعي مظلومان شهر و مجاهدان و شهداي جبهه اند. بسيجي گريخته از دنيا و توجه کننده به سوي خداست.»

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  دغدغه انقلاب هیچ گاه رهایش نکرد 


  «خدايا تو بودي که راه سعادت را به من نشان دادي و مرا به سوي آن رهنمون شدي و اکنون که برمن منت نهادي و مرا به لقاء رساندي، از تو خواستارم پدر و مادرم را از من راضي و اوليا و انبياء و دوستانت را از من دلخوش گرداني.» 

 

آغاز فعالیت های مذهبی و انقلابی

جملات فوق بخشی از وصیت نامه عرفانی روحاني شهيد،  مرتضي حسيني‌اشتهاردي است. وی که در هجدهمین روز از  آذرماه سال 1340 در خانواده‌اي مذهبي در پایتخت چشم به جهان گشود، تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت سپري کرد و همزمان، فعاليت هاي مذهبي خود را آغاز نمود و در همین راستا به عضويت هيئت مکتب الرضا(ع) مسجد رحمتيه درآمد. این شهید والامقام همچنین در اوايل انقلاب با پخش اعلاميه‌هاي مراد و مقتدایش حضرت امام(ره) و شرکت در تظاهرات عليه رژيم منحوس شاهنشاهي، حضوري فعال در جریان این انقلاب مقدس داشت.

در کسوت علم و عمل

این روحانی مبارز یک سال پس از پیروزی انقلاب به توصیه استادش حجت‌الاسلام حاج رضا عقيقي راهي قم شد و در مدارس مختلفي از جمله مدرسه مرحوم آيت الله العظمی گلپايگاني به فراگيري علوم ديني،معارف اسلامي، جامع المقدمات و علوم جنبي همت گماشت. پس از مدتي با توجه به رهنمودهاي مرحوم آيت الله العظمي نجفي مرعشي و

مرحوم علامه طباطبايي راهي تهران شد تا در کنار درس به تبليغ و ارشاد نوجوانان بپردازد.

از دیار لشکریان مخلص خدا

او اما دغدغه جدی اش حفظ انقلاب و حراست از آرمان ها و دستاوردهای آن بود تا بدانجا که به همین منظور و برای مبارزه با منافقان کوردل، به عضويت بسيج- این شجره طیبه انقلاب-  در آمد و مسؤوليت مسجد رحمتيه را به عنوان مبلغ به عهده گرفت.

سال 1361 بود که براي گذراندن آموزش نظامي به شهرستان يزد اعزام شد و از آنجا به دهکده مهريز رفت و همراه ساير برادران رزمنده، گروه ابوذر را تشکيل داد. از فعاليت هاي عمده وي در این ایام مي‌توان به تشويق بچه‌هاي بسيج به نماز جماعت و تشکيل آن در پايگاه، تشکيل مراسم دعاي کميل و توسل و عزاداري در سطح دهکده نام برد. وي پس از پايان آموزش به عنوان مبلغ و رزمنده براي مبارزه با قاچاقچيان به شهرستان هاي کرمان، ايرانشهر و نيک شهر واقع در استان سيستان و بلوچستان اعزام شد.

آرامش ابدی در بهشت زهرا(س)

شهید حسینی پس از اتمام این ماموریت به تهران بازگشت و پس از مدتي چندين بار به عنوان مبلغ مذهبي و فرمانده گروهان براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص)در جبهه‌هاي جنگ تحميلي حضور يافت. سرانجام در آخرين حضور حماسه ساز خويش در دهم مرداد ماه سال 1362 در منطقه عملياتي مرحله دوم والفجر 2 ـ حاجي عمران ـ به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س)آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:42  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  روحانی شهید:جلوی فساد را بگیرید! 


  حضور در صحنه های انقلاب و دفاع تمام عیار از دستاوردها و آرمان های آن، مهم ترین وصیت روحانی شهيد، سيد مسعود اسماعيلي به امت حزب الله در همه زمان هاست. 

 

عشق به حوزه در عنفوان جوانی

او که در دهمین روز از بهمن ماه سال 1346 در تهران چشم به جهان گشود، سال های رشد و شکوفایی جسمی و روحی خود را در خانوده‌اي مؤمن و متعهد سپری کرد و البته دوران تحصیل کلاسیک خود را تنها تا مقطع سوم راهنمايي ادامه داد به این خاطر که علاقه وافرش به کسب علوم اسلامي، او را راهی حوزه های علميه کرد و بدین گونه سید مسعود جوان، مسیر رشد و ترقی معنوی و علمی را پله به پله پیمود.

بهره مند از صفات والای اخلاقی

آن گونه که خانواده و دوستانش می گویند، شخصيت والاي شهيد اسماعيلي همواره به صفات ارزشمندي چون ايمان و اخلاص،حجب و حيا، مداومت بر انجام اعمال عبادي آراسته بود.

وي به واقع تسليم محض فرامين الهي و مريد امام امت(ره) ، عامل به قرآن، آمر به معروف و ناهي از منکر بود و در عرصه مسایل عبادی نیز مداومتي چشمگير در مناجات و خلوت عاشقانه با معبود خویش داشت.

این گونه بود که عشق به اسلام که از کودکي در دل و جانش ریشه دوانده بود، او را به سوي کمال سوق مي‌داد.

تسلیم محض فرامین الهی امام (ره) بود

این سرباز جان برکف مکتب حسینی، پس از شروع جنگ تحميلي، ضمن تحصيل در حوزه به پيروي از پير فرزانه انقلاب راهي جبهه‌هاي نور عليه ظلمت شد.

خون شهدا از ما نخواهد گذشت!

در فرازي از آخرين توصيه‌هاي ارزشمند این شهید والامقام خطاب به امت حزب الله مي‌خوانيم:

«از امت حزب الله مي‌خواهم که همچنان در صحنه باشد و مساجد و نماز جمعه‌ها و مراسم دعاها را گرم نگهدارند و با تمام توان، جلوي فساد و فحشاء و بي بند و باري را بگيرند و نگذارند که ... زیرا شهداء از ما نخواهند گذشت. به کساني که هنوز غافلند و راه حق و صحيح را تشخيص نداده اند، توصيه مي‌کنم که لحظه‌اي در حال خود تفکر و تعمق کنند و بنا بر گفته امام حسين(ع): اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد،از پشت به اين انقلاب خنجر نزنيد و دست از اين لذتهاي زود گذر دنيايي برداريد که پشيماني هاي بسيار دارد. به خدا و روز جزا فکر کنيد.»

در شلمچه شهد شهادت را نوشید

آری! اين انسان وارسته از قيودات دنيوي، خود مرد عمل هم بود تا آن جا که با اعزام به جبهه در تاريخ 21/10/65 با شرکت در عمليات کربلاي5(شلمچه) آزمون الهي جهاد را با موفقيت پشت سر گذاشت و شهد گواراي شهادت را نوشيد و پيکر مطهرش در بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:40  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  حالا موقع لبیک به ندای حسین (ع) است 


   «حالا موقعي است که به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيک بگوئيم و به جبهه برويم و ادامه دهنده راه شهدا باشيم». 

 

حوزه‌نیوز:« من از کودکی عاشقت بوده ام ...»، این زبان حال طلبه شهیدی بود که پس از عمری نوکری در آستان مقدس سیدالشهدا(ع) که البته چندان هم به طول نیانجامید، این گونه در وصیت نامه اش آورد؛ «حالا موقعي است که به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيک بگوئيم و به جبهه برويم و ادامه دهنده راه شهدا باشيم».

طلبه شهيد مجتبي ابوالحسني دولابي، نخستین روز از هشتمین ماه سال 1345 در خانواده مؤمن و مذهبي در تهران چشم به جهان گشود.

موفق در عرصه فعالیت های انقلابی

او دوران تحصيلات ابتدايي،راهنمايي و متوسطه را با موفقيت به پايان رساند و در ضمن تحصيل در انجمن اسلامي دبيرستان فلسفي، فعاليت بسزايي از خود نشان داد و این روند را ادامه داد تا آن جا که پس از پيروزي انقلاب اسلامي. همزمان با تشکيل بسيج مستضعفان به عضويت بسيج مسجد علي بن ابيطالب(ع) در آمد و پس از فراگيري آموزش هاي نظامي و عقيدتي، طولي نکشيد که به عنوان يکي از اعضاي فعال شناخته شد و در شوراي بسيج مسجد عضويت يافت.

آن گونه که رفقایش می گفتند در آن دوران پر تنش، بي ريا و دقيق به مسؤوليت هاي محوله جامه عمل پوشاند و در اداره امور بسيج بسيار موفق بود.

شاگرد مدرسه امام صادق(ع)

آن شهید والامقام، پس از اتمام تحصيلات دوره متوسطه و اخذ ديپلم در رشته رياضي فيزيک، به سبب تقيد به آموختن احکام و مباحث ديني و علاقه فراوان به علوم حوزوي راهي شهر مقدس قم شد و در مدرسه علميه امام صادق(ص) ثبت نام کرد.

استعداد و کوشش و علاقه مندي او به شناخت معارف و تعاليم دين مبين اسلام به حدي نمايان بود که زبانزد خاص و عام شد. زندگي ساده او مثال زدني بود و ساده زيستي و پرهيز از تجملات و اسراف‌کاري را سرلوحه خود قرار داده بود.

8 بار حضور در خط مقدم 

با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، شهيد ابوالحسني هشت مرتبه در جبهه‌هاي نور عليه ظلمت حاضر شد و با تمام توان در حفظ دستاوردهاي انقلاب و نظام اسلامي کوشش کرد. وي براي اولين مرتبه در سال 1362 در جبهه کردستان به مصاف ضد انقلاب داخلي و دشمن بعثي رفت و رشادتها ي کم نظيري از خود نشان داد. او در آخرين حضور حماسه ساز خويش در منطقه شلمچه و در عمليات ظفرمندانه کربلاي 5 در تاريخ 26/10/1365 نداي حق را لبيک گفت و به ديدار معبود شتافت و پيکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

به کشته شدن من در این راه افتخار کنید!

شهيد ابوالحسني در بخشي از وصيتنامه‌اش آورده است: «حالا موقعي است که به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيک بگوئيم و به جبهه برويم و ادامه دهنده راه شهدا باشيم،... اي پدر و اي مادر! مي‌دانم من بسيار به شما زحمت دادم. ان شاالله اين حقير را مي‌بخشيد. از کشته شدن من در اين راه هيچ ناراحتي به خود راه ندهيد. بلکه افتخار کنيد که توانسته ايد قدمي در به ثمر رساندن انقلاب برداريد. من امانتي بودم در دست شما که اين امانت را به صاحبش برگردانيد.»

یاد و خاطره اش تا ابد زنده باد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:35  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  حاجتش را از امام رضا(ع) گرفت 


  مگر می‌شود از در خانه چنین امام رئوفی ناامید بازگشت؛ وقتی هر بار که به زیارت می‌روی، آرزویت نه تحقق حوایج دنیوی و شفا یافتن خود یا دیگران، بلکه دست یابی به فیض عظیم شهادت باشد... 

 

حوزه نیوز؛ مگر می شود از در خانه چنین امام رئوفی ناامید بازگشت؛ وقتی هر بار که به زیارت می روی، آرزویت نه تحقق حوایج دنیوی و شفا یافتن خود یا دیگران، بلکه دست یابی به فیض عظیم شهادت باشد ...، قطعا ثامن الحجج (ع) نیز حاجت می کند و چه چیزی بالاتر از این که توفیقی نصیبت شود که در جوار مضجع منور رضوی، برای همیشه به آرامش برسی!

تنها 6 روز از آبان ماه سال 40 گذشته بود، خداوند به اسماعیل، فرزندی عنایت کرد که بعدها در زمره طلاب شهيد قرار گرفت.

شهید عليرضا افشار نادري، در فيروزکوه از توابع شهرستان دماوند متولد شد. وي تحت سرپرستي والدين مؤمن و متعهد خويش، دوران تحصيل ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سر گذاشت و سپس وارد دبيرستان شد.

فعالیت در سال های پرتلاطم انقلاب

علیرضا در زمان اوج گيري انقلاب، با شرکت در تظاهرات و توزيع اعلاميه‌هاي امام(ره) به فعاليت عليه رژيم منحوس پهلوي پرداخت و به همین منظور تحت تعقيب عمال رژيم قرار گرفت اما موفق به دستگيري او نشدند.

علاقه ای که او را به حوزه کشاند!

آن شهيد والا مقام در سال 58 به خدمت نظام وظيفه رفت و اين دوران را در پایتخت سپری کرد. وي به لحاظ علاقه وافر به علوم حوزوي، سال 59 وارد حوزه علميه قائم(عج) گرديد و به مدت دو سال به تحصيل علوم و معارف ديني پرداخت.

او البته ضمن تحصيل در حوزه با شروع دوران دفاع مقدس در مناطق جنگي حضور يافت و دچار مجروحيت شيميايي شد و به لحاظ عوارض سموم شيميايي، به ناچار از حوزه هجرت نمود.

امام رضا(ع) آرزویش را برآورده کرد

این طلبه شهيد علاقه فراواني به حضرت ثامن الائمه(ع) داشت و هر بار که به زيارت ايشان مشرف مي‌شد، شهادت خويش را طلب مي‌نمود. وي در این میان ، پس از هجرت از حوزه دست از تلاش برنداشت و در بخش امور تربيتي دبستان مقداد و دبيرستان شهيد اصغري به فعاليت پرداخت.

شهید افشار نادری که حقیقتا خدمت به اسلام و نظام اسلامي با روحش عجين شده بود، ضمن فعاليت در مدارس فوق، به تدريس قرآن و دروس ديني در مسجد علوي اهتمام ورزيد.

عارف پیشه ای گمنام

او به راستی که آراسته به صفات عارفان بود ضمن مداومت به تلاوت قرآن و دعا و مناجات شبانه در مراسم سوگواري اهل بيت عصمت و طهارت(ع) حضوري فعال داشت.

بخشی از وصیت نامه؛ عبرت بگیرید

در بخشي از وصيت نامه اين شهيد عزيز مي‌خوانيم:

«اتکال به خدا نمائيد که بدون توکل، انسان به مقصد نخواهد رسيد. از اجتماع عبرت بگيريدکه اگر عبرت نگيريد،

همان را جامعه نصيبتان خواهد نمود.»

این طلبه خستگی ناپذیر و مجاهد، با وجود مسموميت شيميايي به دفعات عازم جبهه‌هاي نور عليه ظلمت شد تا سرانجام در آخرين حضور خود در جبهه در تاریخ 6/12/65 قبل از شروع عمليات کربلاي 8 در منطقه شلمچه، بر اثر اصابت گلوله دعوت حق را لبيک گفت و پيکر مطهرش نيز در جوار بارگاه ملکوتي آقا و مولایش حضرت علی بن موسی الرضا(ع) آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:34  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  وکیلی از تبار بهشتیان 


  حوزه‌نیوز؛ انقلاب که پیروز شد ، «سید» دغدغه اصلی اش به دغدغه امام امت (ره) گره خورد و آن هم چیزی نبود جز حراست از دستاوردها و آرمان های نظام نوپای اسلامی. 

 

این گونه بود که حجت‌الاسلام و المسلمین شهيد سيد فخرالدين رحيمی در راستای خدمت به انقلاب و مردم رنج کشیده از ظلم و ستم های دژخیمان طاغوت، رهسپار خانه ملت شد و وکالت مردم انقلابی و غیور خرم آباد را بر عهده گرفت.

مردی از دیار زاگرس

«سيد فخرالدين رحيمی»، از شهدای روحانی لرستان در سال 1323 در شهر خرم‌آباد و در يك خانواده روحانی متولد شد.

پدرش حجت‌الاسلام و المسلمين سيد علی‌اكبر رحيمی از روحانیون سرشناس این شهر بود و نسب این خاندان به حضرت امام موسی بن جعفر(ع) می‌رسد.

سيد فخرالدين پس از پايان تحصيلات متوسطه در سال 1339 برای تحصيل علوم دينی به شهر مقدس قم عزيمت نمود و در حوزه علميه قم مشغول به تحصيل شد.

مقاوم در راه مبارزات انقلابی

در سال 1341 كه زمزمه‌های نهضت اسلامی به رهبری امام خمينی(ره) به گوش می‌رسيد، وی در حال فعاليت سياسی عليه رژيم منحوس پهلوی دستگير و به مدت شش ماه روانه زندان شد و پس از آن همچنان به مبارزات جدی بر ضد نظام شاهنشاهی می‌پرداخت تا اين‌كه حكم اعدام غيابی عليه او در نيمه اول سال 1357 صادر شد، اما اين امر او را در مبارزاتش جسورتر نمود.

ارتباط شهيد رحيمی با جوانان و عشاير لرستان به جو مبارزات در اين استان رونق می‌بخشيد.

وی در آن ایام پر التهاب ، با قرار دادن مسجد علوی شهر خرم‌آباد به‌عنوان كانون مشتعل عليه رژيم طاغوت فعاليت‌ها و مبارزات مردم و جوانان را در شهر و استان مديريت می‌كرد.

این روحانی مبارز همچنین بارها در كميته ضد خراب كاری و زندان‌های ديگر رژيم پهلوی، زندانی شد و به شهرهای « ايرانشهر» و «اقليد » فارس تبعيد شد.

آشنایی با بزرگان انقلاب در تبعید

وی در دوران تبعيد با «مقام معظم رهبری» و «حجت الاسلام و المسلمین محمدكاظم راشديزدی» آشنا می‌شود. انقلاب که به پیروزی رسید، «سید» از سوی مردم شريف و قدردان خرم‌آباد به‌عنوان نماينده مجلس انتخاب شد.

در عرصه خدمت

وی اين بار در سنگر مجلس شورای اسلامی تمام توان خود را به‌كار بست تا برای مردم استان و به‌ويژه شهر خرم‌آباد منشأ خير و بركت باشد.

این روحانی مجاهد، سرانجام در فاجعه هفتم تيرماه 1360در انفجار دفتر حزب جمهوری توسط منافقين كوردل به درجه رفيع شهادت نايل آمد و همراه با شهید مظلوم انقلاب ، آیت الله دکتر بهشتی به اجداد طاهرینش پیوست.

روحش شاد و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:32  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  در بهشت را باز نگه دارید 


  آن قدر عاشق و دلباخته حضرت روح الله بود که پدرش می گفت؛« هر گاه از قم به تهران باز مي‌گشت، ابتدا به جماران مي‌رفت و پس از زيارت امام(ره) به منزل و ديدار خانواده مي‌آمد.»  

 

حال و وصف شهیدی ولایت مدار از تبار سربازان مخلص حضرت ولی عصر(عج) اما بیش از این هاست.

روحانی شهید سید علي کاظمي در نخستین روز از آخرین ماه سال 1343در تهران ديده به جهان گشود.

ورود به حوزه در سال پیروزی انقلاب

وي پس از طي دوره ابتدايي، تحصيلات مقطع راهنمايي را در مدرسه اسلامي جهان آرا با موفقيت سپري کرد و پس از آن به لحاظ علاقه وافری که به کسب علوم ديني داشت در سال 57 وارد مدرسه علميه چيذر شد.

یک سال که از ورودش به عالم طلبگی گذشت، با سفر به اصفهان و قم، به  ترتيب در مدارس چهار باغ، حقاني و شهيدين به فراگيري علوم و معارف اسلامي پرداخت.

خدایا! جرعه ای از خلوص علی(ع) به ما بده

شهيد کاظمي ارادت عجیبی به مولای متقیان علی (ع) داشت؛ تا آن جا که در بخش هايي از مناجات عارفانه وي با معبودش مي‌خوانيم:«خدايا توفيقي عطا کن که همانند مولايم علي(ع) در راه عبادت خالصانه تو شهيد شوم، چنان کن که گويي در محراب بوده ام، خداوندا او با فرق شکافته در محراب شهيد شد، اگر مرا لياقتي هست همانند او گردان. خداوندا از خلوصي که علي(ع) در هنگام ضربت زدن به دشمن خود داشت، جرعه‌اي به ما رهروان پيامبر(ص) و جانشينان او عنايت فرما و اسلام را آن چنان که با قدرت تو بيمه کرد،بيمه فرما».

ای مردم؛ در بهشت را باز نگه دارید!

آن شهید والا مقام در وصیت نامه خویش، حرف های بسیار زیبا و اثرگذاری خطاب به ما زده و این گونه یادگاری ارزشمندی از خود به جای گذاشته است که مطالعه اندکی از آن در این مجال کوتاه، بسیار مغتنم است؛

«جبهه محل آزمايش است، بدانيد به جبهه آمدن، محبت به رهبر و اطاعت از او را زياد مي‌کند. اگر اطاعت قبول شود، شهادت قبول مي‌شود و ممکن نيست رزمنده‌اي شهيد شود و سالار شهدا را زيارت نکند. شهادت نور است و ديدار خدا نور، علي نور است. الآن در بهشت باز است و به آساني مي‌توان رفت و در جهنم بسته است. اين شهيدان بودند که گشاينده در بهشت بودند. اي مردم سعي کنيد اين در گشاده را باز نگه داريد. خداوند اين انقلاب را به صاحب اصليش برساند و شما مردم با ايمان را در راه امام ثابت قدم بدارد.»

روحاني شهيد سيد علي کاظمي در فاصله سالهاي 64-60 به دفعات در جبهه حضور يافت، تا اين که سر انجام در بهمن ماه سال 64 در عمليات ظفرمندانه والفجر در منطقه عملياتي فاو به آرزوی همه مجاهدان راستین اسلام دست یافت و پس از دست یابی به درجه رفيع شهادت ، پيکر پاک و مطهرش در گلزار شهداي چيذر آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:30  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
45شهید روحانی سهم بوشهری‌ها به انقلاب اسلامی 

  در طول سال های دفاع مقدس، 45 شهید از فرزندان حوزه علمیه استان بوشهر تقدیم انقلاب و اسلام شد که بسیاری از آنان در به پیروزی رسیدن انقلاب نقش فعالی ایفا کردند. 

 

حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی موسوی نژاد در گفتگو با سرویس استان های مرکز خبر حوزه، با ذکر این مطلب که حوزویان استان بوشهر از طلایه داران صیانت از انقلاب و اسلام و حفظ استقلال کشور بوده اند، اظهارداشت: روحانیون استان بوشهر از ابتدای مبارزات حق طلبانه ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) در تمام عرصه های جهاد علیه طاغوت حضور داشته و با حضور پر رنگ و گسترده در میدان های نبرد، وفاداری خود را به آرمان های انقلاب و امام راحل ثابت کردند.

وی افزود: در طول سال های دفاع مقدس، 45 شهید از فرزندان حوزه علمیه استان بوشهر تقدیم انقلاب و اسلام شد که بسیاری از آنان در به پیروزی رسیدن انقلاب نقش فعالی ایفا کردند.

دبیر ستاد یادواره شهدای روحانی استان بوشهر با ذکر این مطلب که تا کنون پنج دوره یادواره شهدای روحانی استان بوشهر برگزار شده است، خاطرنشان کرد: این یادواره‌ها، ویژه شهدای روحانی شهرستان های استان بوشهر است که در مرکز استان نیز یادواره استانی شهدای روحانی با حضور مدیران مدارس علمیه، روحانیت، اساتید، طلاب و مدیران استانی و مردم شهید پرور برگزار می‌شود.

وی گفت: حدود 30 نهاد استانی، ستاد یادواره شهدای روحانی استان بوشهر را در برگزاری برنامه های این ستاد یاری می‌کنند.

حجت الاسلام سید مهدی موسوی نژاد با ذکر این مطلب که 112 ایثار گر روحانی، اعم از رزمنده، آزاده و جانباز از این استان در جنگ تحمیلی حضور داشتند، تصریح کرد: یکی از برنامه هایی که در سطح مراکز دولتی و فرهنگی در استان بوشهر در حال پیگیری است، برگزاری برنامه فرهنگی و تجلیل از جامعه ایثارگری روحانیت استان است که امسال در سطح استان برگزار می شود.

وی با ذکر این مطلب که روحانیون در جبهه ها، دارای ماموریت های چند جانبه و حساس بودند، خاطرنشان کرد: به دلیل حجم بالای فعالیت های عملیاتی و فرهنگی و روانی که در هشت سال دفاع مقدس وجود داشت، روحانیت وظیفه بسیار سنگینی در خصوص اشاعه فرهنگ دینی، بیان احکام، بالابردن روحیه دینی و شادابی رزمندگان، جنگ فیزیکی و... ایفا نمود.

دبیر ستاد یادواره شهدای روحانی با ذکر این مطلب که روحانیون در جنگ، دو وظیفه عمده را ایفا می کردند، گفت: یکی از مهمترین عرصه های مجاهدت طلاب در زمان جنگ، فعالیت خستگی ناپذیر آنان در عرصه های فرهنگی و تبلیغی بود؛ برگزاری برنامه های تبلیغی  و فرهنگی و بیان احکام و برپایی مجالس دعا و ذکر توسل در سنگرها، نواحی عملیاتی، مساجد، پایگاه های بسیج، حسینیه ها و شهرها و روستاهای مختلف از جمله برنامه های فرهنگی این گروه بود.

وی افزود: از دیگر عرصه های خدمت رسانی طلاب و روحانیون در جبهه های جنگ تحمیلی، حضور در جبهه‌های حق علیه باطل بود که روحانیون با تلاش خستگی ناپذیر خود، رشادت های تاریخی را به یادگار گذاشتند.

حجت‌الاسلام موسوی نژاد، بیان خاطرات و مجاهدت‌های رزمندگان طلبه در جنگ تحمیلی را مهم دانست و گفت: بیان این خاطرات، درس‌های آموزنده ای برای نسلی که آن دوران را به یاد ندارند خواهد داشت.

وی تقویت روحیه جهادی و شهادت طلبی در بین طلاب جوان را از مهم‌ترین ثمرات بیان این خاطرات عنوان کرد و افزود: طلاب جوان، این رزمندگان ایثار گر را الگوی خود قرار خواهند داد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:29  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  توصیه های یک شهید؛ جلوی بدحجابی را بگیرید 


  حوزه نیوز؛ خیلی دوست داشت به دانشگاه برود، اما هر چقدر با خودش کلنجار رفت، دید حوزه چیز دیگری است؛ این گونه بود که تحصیل طلبگی را به افتخار دانشگاهی شدن ترجیح داد و در سلک یکی از یاران بی ادعای حضرت حجت (عج)، راه خدمت به دین خدا و خلق او را انتخاب کرد. 

 

روحانی شهید عباس روستايي ، در سوم ارديبهشت ماه سال 45 در تهران پا به عرصه گيتي نهاد.

وي تحت سرپرستي والديني مؤمن و متعهد، تحصيلات ابتدايي تا دبيرستان را به ترتيب در مدارس علم و دين و کمال با موفقيت به پايان رساند و موفق به اخذ ديپلم رياضي شد.

مرید واقعی امام(ره)

شهيد روستايي مريد واقعی امام امت(ره) بود و در راستاي پيشبرد اهداف نظام اسلامي، به پيروي از ولي فقيه و رهبر آزادگان جهان، امام خميني(ره) در راهپيمائي ها و تظاهرات عليه استکبار جهاني حضور فعال داشت.

جنگ تحميلي عراق عليه ايران که شروع شد در حین تحصيل با عضويت در بسيج عازم جبهه شد و با حضور در عمليات مسلم ابن عقيل(ع) و حماسه آفريني و رزم بي امان با دشمنان به اداي تکليف الهی خویش پرداخت.

راه تحصیل در حوزه را پیش گرفت

این شهید والامقام، پس از اخذ مدرک ديپلم، با شرکت در آزمون سراسري دانشگاه در مرحله اول پذيرفته شد، اما به لحاظ علاقه وافري كه به کسب معارف عاليه الهي داشت، شرکت در حوزه و تحصيل علوم ديني را به دانشگاه

ترجيح داد و پس از موفقيت در آزمون ورودي مدرسه امام صادق(ع) به حوزه راه يافت. وي پس از مدتي تحصيل در حوزه، با سعي و تلاش چشمگير به عنوان طلبه موفق و برجسته شهرت يافت.

 او همواره سايرين را به تقوي و پرهيزکاري و اداي نوافل و شرکت در فريضه جمعه و جماعات توصيه مي‌نمود.

امت حزب الله! جلوی بدحجابی را بگیرید

در بخشي از سفارشات ارزشمند آن روحانی شهيد مي‌خوانيم:

«اي امت حزب الله همچنانکه تا به حال در راه اهداف اين انقلاب قدم برداشته‌ايد، از کمک هاي خود دريغ نکنيد، تا اينکه اين کشتي پر تلاطم را به صاحب اصلي خود امام زمان(عج) تحويل دهيد.»

در جاي ديگر از وصيت اين شهيد روحاني نیز آمده است؛« نکته ديگر در مورد فسادي مي‌باشد که کم و بيش در گوشه و کنار مملکتمان وجود دارد. منظورم در مرحله اول مسئله بدحجابي مي‌باشد، اي امت حزب الله همچنان که مي‌دانيد اين شهيدان غرق به خون براي از بين رفتن همين مسائل جان خويش را فدا کردند بنا بر اين شما نبايد بگذاريد این خون هاي عزيز و شريف به هدر رود و بايد که شما جلوي اين مسائل را هر چه زودتر بگيريد.»

رهرو راه علی(ع)

شهید روستايي همچون مولايش علي ابن ابيطالب(ع) در عرصه مبارزه شير ژيان، در مناجات و رازو نياز با معبود عارف و زاهدي پارسا و در کمک به مستمندان يار و مددکاري با اخلاص بود.

وي پس از ورود به حوزه نيز به دفعات عازم نبرد شد؛ پس از شرکت در عمليات بدر در تاريخ 24/11/64 با حضور در عمليات والفجر 8، در منطقه عملياتي فاو، بر اثر اصابت ترکش، عروجي ملکوتي يافت و به وصال معشوق شتافت و بدین سان، پيکر پاک و مطهرش در بهشت زهرا(س) برای همیشه آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:28  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  الفبای فقه نخوانده، استاد عشق شد! 


  حوزه نیوز: از حضور او در حوزه کمتر از يکسال مي‌گذشت؛ قبل از آنکه سه حرف فقه را بياموزد، يك حرف عشق را آموخت. گرچه الفباي فقه را هم نخواند ولي کتاب عشق را به پايان رسانيد و بدین سان او از همان نقطه شروع کرد که پدر آغازگر آن بود و به همانجا رسيد که پدر رسيده بود. 

 

طلبه شهيد احمد عنايتي فرزند شهيد محمدحسين، در سومین روز از سال 1346در گلپايگان و در خانواده‌اي روحاني متولد شد.

در دامان تربیت ایمانی

وي دوران کودکي را در دامان مادري باایمان و تحت تربيت شايسته پدري روحاني و مبارز گذراند و با سعي و تلاشي وافر در دوره تحصيل موفق به اخذ مدرک ديپلم شد.

جسم و جان شهيد عنايتي، حقیقتا آميخته به معنويات بود و همواره او را به سوي کمال و سعادت اخروي سوق مي‌داد.

افتخار عضویت در لشکر مخلص خدا

عشق و دلباختگی اش به نظام اسلامی، باعث شد تا پس از پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي ، به عضويت بسيج در آید و خدمت به اسلام و مسلمين را پيشه خود سازد.

وي فردي متقي و پرهيزکار بود و لحظات تنهايي خود را به مناجات عارفانه با معشوق پيوند مي‌داد.

علم و عمل را با هم آمیخت

پس از شروع جنگ تحميلي، به پيروي از آرمان برادر شهيدش حميد، عازم جبهه کردستان شد و در حالي که مشغول نبرد با دين ستيزان بود، خبر شهادت پدر بزرگوارش را دريافت کرد و پس از آن با شور و اشتياقي مضاعف، با ورود به حوزه علميه ملا جعفر و تحصيل معارف الهي،راه پدر را پيش گرفت.

الهی! گرویدن به تو همه آرزوی من است

در بخشي از مناجات اين شهید والامقام با معبود خویش مي‌خوانيم؛

«الهي هر که به تو اميدوار بود نجات يافت و  هرکس از تو نوميد شد،لذت مناجات را از او گرفتي و او را خوار کردي، الهي بريدن از همه چيز و گرويدن به تو نهايت آرزوي من است ؛ الهي ما را قدرتي ده که بتوانيم با نفسمان مبارزه کنيم و کاري را انجام دهيم که رضاي تو در آن است.ما را از خود دور نکن که هر کس از تو دور شد هلاک شد».

شلمچه، زمین برخاستن بود!

و سرانجام در تاريخ 20/10/65 در عمليات کربلاي 5 منطقه شلمچه بود که اين جوان برومند اسلام، دعوت حق را لبيک گفت و ميهمان برادر و پدر شهيدش در عرش اعلي شد و پيکر پاکش در کنار پيکر مطهر پدر گراميش در بهشت زهرا(س) برای همیشه آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:21  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  چه کسی اولین بار رهبر کبیر انقلاب را «امام خمینی» خواند 


  حوزه نیوز؛ اولين کسي بود که قبل از شهادت حاج آقا مصطفي، در يک سخنراني در صحن حضرت عبدالعظيم(ع) رسما از رهبري انقلاب به عنوان (امام خميني) ياد کرد؛ ... 

 

حوزه نیوز؛ اولين کسي بود که قبل از شهادت حاج آقا مصطفي، در يک سخنراني در صحن حضرت عبدالعظيم(ع) رسما از رهبري انقلاب به عنوان (امام خميني) ياد کرد؛ عنوان زیبایی که با وجود گذشت چند دهه از آن همچنان قلوب عدالت طلبان و آزادی خواهان دنیا را جذب نام و رسم و منش خود کرده است.

آری! سخن از شهید محمدصادق اسلامي گيلاني است؛ یکی از 72 یار صدیق امام (ره) که به همراه سیدالشهدای انقلاب، در واقعه هفتم تیر به خیل بهشتیان پیوست.

شهید بزرگواری که دوم روز سال1311 در خانواده‌اي مذهبي و متدين در تهران چشم به جهان گشود و به دلیل مشکلات مالی خانواده، از کودکي مجبور به کار شد و با تحمل مشقات زياد، تحصيلات خود را نیز تا پايان دوره متوسطه با موفقيت سپري کرد.

هم حوزه، هم دانشگاه

او البته همزمان ضمن تحصيل در علوم طلبگي تا حدود سطح ، به فراگيري رشته علوم انساني در دانشگاه نیز اشتغال داشت.

آغاز فعالیت های انقلابی از جوانی

وي از نوجواني وارد تشکل نهضت اسلامي شد. 19 سال بیشتر نداشت که به اتفاق شهيد حاج صادق اماني، گروه شيعيان را تأسيس کرد و در کادر رهبري اين گروه به مبارزه مشغول گشت.

فعاليت اين گروه تا سال 1332 و کودتاي 28 مرداد ادامه داشت که البته فعاليت هاي آن بيشتر جنبه مذهبي و تا اندازه‌اي هم سياسي داشت.

با اختلاس کنار نیامد، اخراج شد!

در سال 1336وارد سازمان آب شد و در سال 1340 با مهندس روحاني، مدير عامل وقت سازمان آب(که از معدومين پس از انقلاب بود) به علت انحرافات مذهبي و اخلاقي و اختلاس مالي نامبرده، درگير و پس از اعلام جرم عليه وي اخراج و از کادر دولتي برکنار شد.

فعالیت سیاسی در موتلفه اسلامی

وي همگام با مبارزات مردم مسلمان عليه رژيم ملعون پهلوي در هيأتهاي موتلفه اسلامي در کنار شهيد اماني به فعاليت گسترده‌اي پرداخت. پس از رحلت آيت‌الله العظمی بروجردي و اعلام لايحه آمريکايي انجمنهاي ايالتي، ولايتي به همراه ديگر روحانيون، برنامه يک راهپيمايي را ريخت و در قم به اجرا گذاشت.

شهيد اسلامي پس از اعدام انقلابي حسن‌علي منصور، نخست وزير رژيم پهلوی، پس از آزادي از زندان ضمن پرداختن به برخي امور اجتماعي از قبيل تاسيس مدرسه رفاه،صندوق  قرض الحسنه و برخي فعاليت‌هاي فرهنگي ديگر، از مبارزات سياسي نيز غافل نماند و به فعاليت خود در جمع برادران موتلفه اسلامي ادامه داد و در کنار اساتيدي چون آیت الله شهيد مطهري و آیت الله شهيد بهشتي در تداوم بخشيدن به مبارزه عليه رژيم طاغوتي پهلوي نقش بسزايي ايفاکرد.

همگام با شهید اندرزگو

سال 1355 بود که در کوران فعالیت های انقلابی، به همراه شهيد سيد علي اندرزگو عليه حکومت ستمشاهي به تشکيل يک گروه ضربت دست زد و به هنگام شهادت اندرزگو دستگير شد و مجدداً به زندان افتاد.

 پس از آزادي باز هم، بار مبارزه را به اتفاق ساير همرزمانش از قبيل شهيد حاجي درخشان، عسگر اولادي و بادامچيان به دوش کشيد. شهيد اسلامي گيلاني، قبل از پيروزي انقلاب از رهبران موثر نهضت بود و مسؤوليت راه‌اندازي و هدايت اکثر راهپيمائي هاي عظيم را به اتفاق ساير همسنگرانش به عهده داشت.

او اولين کسي بود که قبل از شهادت حاج آقا مصطفي و در صحن حضرت عبدالعظيم(ع) در يک سخنراني، رسما از رهبر کبیر انقلاب به عنوان(امام خميني) ياد کرد. هنگام ورود امام(ره)به ايران به اتفاق شهيد سيد مهدي عراقي مسئول انتظامات کميته استقبال از امام(ره) بود و اين مسؤوليت در اقامتگاه امام(ره)نيز به عهده وي بود.

خدمتگزاری از حلقه حزب جمهوری اسلامی

پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي، با تأسيس حزب جمهوري اسلامي به عضويت آن در آمد و تا هنگام شهادت از اعضاي کادر مرکزي حزب و نيز مسئول واحد اصناف حزب جمهوري اسلامي بود. پس از روي کار آمدن دولت مکتبي آقاي رجائي نيز به عنوان معاون فرهنگي و پارلماني وزارت بازرگاني به خدمت خود ادامه داد.

شهید اسلامي از ياران و آشنايان نزديک مرحوم آيت الله طالقاني و شهيد عراقي، شهيد بهشتي و به خصوص شهيد مطهري بود و اصولا علاقه خاصي به روحانيت به عنوان اصيل ترين حافظان مکتب اسلام داشت.

بگذار فدای اسلام شویم

از خصوصيات برجسته اين شهيد والامقام مي‌توان به تقوا، تواضع، خضوع، گشاده رويي،  محبت و اخلاص اشاره کرد. در لابلاي سخنان اين شهيد عزيز در آخرين روزهاي حياتش چنين مي‌شنويم؛

«انقلاب ما در شرايطي به سر مي‌برد که نياز شديد به شهيدان و خون هاي پاک آنان دارد. بگذار تا ما ناقابل ها برويم و فداي اسلام شويم، تا آنهايي که در تداوم نهضت مؤثرترند باقي بمانند و اين بار گران را به سر منزل مقصود رسانند.»

از غیر خدا بپرهیزید

در بخش دیگری از وصيتنامه‌ ایشان همچنین مي‌خوانيم:

«وصيت من به فرزندانم اين است که هدف خود را تقرب به خدا قرار دهند و بدانند که هر چيزي غير خدا شايسته هدف بودن نيست و نبايد مورد عنايت و خواست باشد و بپرهيزند از اينکه غير خدا در نظرشان جالب و زيبا باشد و توجه آنان را به خود جلب کند.»

سفر به افلاک با بهشتیان

سرانجام اين مبارز صدیق انقلاب، در شامگاه خونين هفتم تيرماه سال 1360 همراه شهيد مظلوم آيت الله بهشتي و72 تن از ياران صديقش در انفجار بمب سالن حزب جمهوري اسلامي به نور ابدي و سرچشمه لايزال هستي پيوست و پيکر مطهرش نیز در گلزار بهشت زهرا(س) قطعه 72 تن آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:20  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  از بیت الله به سوی الله پرکشید 


  حوزه نیوز؛ بنده الله را چه سعادتی بالاتر از این که عاقبت در جوار بیت الله، روحش از این دنیا به سوی مولا و معبودش پرکشد. 

 

ایام سالگرد کشتار خونین رژیم خبیث آل سعود در مراسم برائت مشرکین حجاج سال 66 بهترین فرصت است تا یادی کنیم از روحانی شهیدی که در چنین واقعه ای به آرزوی دیرینه اش-شهادت، دست یافت.

بچه محل امام رضا(ع)

حجت الاسلام و المسلمین شهيد محمد مهدي متدين طوسي در سال 1312 در مشهد مقدس و در خانواده اي مذهبي و متدين ديده به جهان گشود.

تحصيلات ابتدايي را با موفقيت به پايان رساند و پس از آن براي تحصيل معارف اسلامي وارد مدرسه ي علميه ي نواب شد.

تبلیغی بی ریا و خالصانه

وي دروس حوزوي را تا سطح گذراند و از آن پس تصميم گرفت به جاي ادامه تحصيل به تبليغ احکام و معارف ديني بپردازد و بدین سان در جرگه مبلغين و وعاظ در آمد، با این تفاوت که هيچ گاه وعظ و موعظه را شغل براي خود به حساب نیاورد و این گونه بود که به هنگام اعزام به تبليغ در روستاهاي دور افتاده اگر وجهي به ايشان پرداخت نمي شد، هيچ گاه رنجيده خاطر نمي شد و سال ديگر باز به همان روستا مي رفت.

این روحانی شهید در دوران انقلاب اسلامي حضور چشمگيري در صحنه هاي مبارزاتي داشت و همواره در سخنراني هاي خود به افشاي چهره منحوس پهلوي مي پرداخت .

 دلباخته خمینی کبیر

درآن دوران خفقان که بردن نام امام خميني( ره) جرم محسوب مي شد در سخنراني هاي خود علناً اعلام مي کرد که از حضرت امام(ره) تقليد مي کند. به خاطر اين افشاگري ها و نيز شرکت در راهپيمايي که همزمان با مراسم تشييع پيکر مرحوم کافي صورت گرفت به دست ساواک دستگير شد و چند روز در زندان هاي مخوف رژيم ستم شاهي به سر برد.

لباس جهاد بر تن فرزندان

پس از پیروزی انقلاب، نیز دست از تبلیغ دین خدا برنداشت و چندبار از طرف سازمان تبليغات اسلامي به عنوان مبلغ عازم جبهه هاي غرب و جنوب شد و در تبيين معارف اسلامي براي رزمندگان و ترغيب و تشويق آنان براي حراست از سنگرهاي جهاد و مبارزه گام هاي بلند و موثري را برداشت. افزون بر اين در عمل هم خود، لباس رزم بر فرزندان برومندش مي پوشانيد و عازم جبهه مي نمود. يکي از فرزندان شجاع و دلاور این روحانی مجاهد، امروز از جانبازان دوران دفاع مقدس است که چشمان خود را در جنگ تحمیلی، تقديم راه امام و حراست از آرمان های انقلاب اسلامي نموده است.

عشق به نماز اول وقت

درباره خصلت هاي اخلاقي اين روحاني شهيد نقل می کنند که به نماز اول وقت اهتمام خاصي مي ورزيد و هميشه فرزندان خود را به اين امر توصيه مي کرد.

 نماز نافله ي شب را حتي الامکان ترک نمي کرد. براي نماز جماعت ارزش فراواني قائل بود وحتي نماز صبح را هم هميشه با جماعت مي خواند.

به اذعان دوستان نزدیکش، شهید متدین طوسی انساني متقي بود و ساده زيستي را سرلوحه ي زندگي خانواده ي خود قرار داده بود و همچنین در مسائل ديني انساني متعبد بود  که در اداي حقوق الهي به ويژه خمس هيچ گاه کوتاهي نمي کرد.

در کمک کردن ، فامیل و غریبه نمی شناخت!

انساني خيرخواه بود و به مشکلات اقوام و حتي کساني که نمي شناخت رسيدگي مي کرد. نقل شده است اين روحاني بزرگوار روزي به بانک مراجعه مي کند و مي بيند يکي از مراجعين به شدت ناراحت است. سؤال مي کند چه شده است که اين گونه ناراحتي و داد و فرياد راه انداخته اي؟ آن شخص مي گويد: حاج آقا! چند روز است که براي گرفتن وام به بانک مراجعه مي کنم، ولي جواب درستي نمي دهند. اين روحاني شهيد، مبلغ مورد نياز آن شخص را به او قرض مي دهد و آدرس خانه را هم به او مي دهد و مي گويد هر موقع داشتي قرض را ادا کن. آن شخص هم خوشحال مي شود و از اين که اين روحاني بزرگوار با آن که او را نمي شناخت، مشکل او را مرتفع ساخت خيلي ذوق زده مي شود.

شهید متدین حقیقتاً ولايت پذير و دلباخته امام امت بود. سخنان مقتدا و مرادش را به دقت گوش مي داد و براي مردم تبيين مي کرد و خود نيز به فرامين ايشان جامه ي عمل مي پوشيد.

نظم و انضباط، برخورد قاطعانه با منکرات و شجاعت مثال زدنی در دفاع از انقلاب و مقابله با معاندین نظام اسلامی از دیگر ویژگی های شخصیتی آن شهید والا مقام بود.

... و دعایی که محقق شد!

کمتر پیش می آمد که در دعا قنوت نماز خود «اللهم ارزقنا الشهادة في سبيلک» را نخواند.

کما این که هرگاه به تشييع جنازه شهدا مي رفت حزن و اندوه از چهره اش پیدا بود و به این خاطر که توفیق الهی شهادت نصیب او نشده است، خود را ملامت می کرد.

توفیق شهادت در حرم امن الهی

حجت الاسلام و المسلمین متدین طوسی، سال هاي متمادي به عنوان روحاني کاروان سازمان حج و زيارت همکاري داشت و در جهت آموزش مناسک حج و معارف آن به زائرين بيت الله الحرام تلاشي وافر داشت تا اين که در سال 1366 در جمعه ي سياه ششم ذي الحجه که زائران بيت الله الحرام به فرمان امام خميني در مراسم باشکوه برائت از مشرکين شرکت کرده بودند نيروهاي نظامي سعودي با تحريک شيطان بزرگ آمريکا به صفوف راهپيمايان با سلاح گرم و سرد حمله ور شدند و عده ي زيادي را به شهادت رساندند.

در اين ميان، روحاني بزرگوار محمد مهدي متدين نيز که در پيشاپيش راهپيمايان و زائران عليه استکبار شعار مي داد بر اثر ضربات باتوم و نيز پرتاب از پل جحون در کنار خانه امن الهي به آرزوي ديرينه اش نائل آمد و بدین سان ، روح بزرگش به ملکوت اعلي پيوست.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:19  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  آموزگار مدرسه عشق 


  حوزه نیوز؛ انقلاب که به پیروزی رسید، به عضویت بسیج درآمد و هم‌نوا با لشکریان مخلص خدا در مدرسه عشق، نغمه ایثار و شهادت را سرود و سال ها بعد از پی این سرایش معنوی، در مکتب فنا فی الله ،به عشق حقیقی دست یافت. 

 

آری! این بار اما سخن از روحاني شهيد مرتضي حسيني‌اشتهاردي است که در هجدهمین روز از آذرماه سال 1340 در خانواده‌اي مذهبي و متدين در پایتخت متولد شد.

خدمت در سنگر مسجد

وي تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت سپري کرد و همزمان، فعاليتهاي مذهبي خود را آغاز کرد و به عضويت هيئت مکتب الرضا(ع) در مسجد رحمتيه تهران درآمد. شهيد حسيني قبل از پیروزی انقلاب، با پخش اعلاميه‌هاي حضرت امام(ره) و شرکت در تظاهرات عليه رژيم ملعون شاهنشاهي، حضوري فعال در جریان نهضت داشت.

در جستجوی کسب معارف آل محمد(ص)

یک سال پس از ظفر یاران خمینی کبیر بر طاغوت زمان، به رهنمود استادش حجت‌الاسلام و المسلمین حاج رضا عقيقي، راهي شهر مقدس قم شد و در مدارس مختلفي از جمله مدرسه مرحوم آيت الله گلپايگاني(ره) به فراگيري علوم ديني،معارف اسلامي، جامع المقدمات و علوم جنبي همت گماشت. پس از مدتي با توجه به رهنمودهاي مرحوم آيت الله العظمي نجفي مرعشي و مرحوم علامه طباطبايي به تهران بازگشت تا در کنار درس به تبليغ و ارشاد نوجوانان بپردازد.

این روحانی مبارز براي حفظ دستاوردهاي نظام اسلامي و مبارزه با منافقان کوردل به عضويت بسيج در آمد و مسؤوليت مسجد رحمتيه را به عنوان مبلغ به عهده گرفت.

تشکیل گروه ابوذر برای دفاع  از انقلاب

در سال 1361 براي گذراندن آموزش نظامي به يزد اعزام شد و از آنجا به دهکده مهريز رفت و همراه ساير برادران رزمنده، گروه ابوذر را تشکيل داد.

از فعاليتهاي عمده این شهیدوالامقام، مي‌توان به تشويق بچه‌هاي بسيج به نماز جماعت و تشکيل آن در پايگاه، برگزاری مراسم دعاي کميل و توسل و عزاداري در سطح دهکده نام برد. وي پس از پايان آموزش به عنوان مبلغ و رزمنده براي مبارزه با قاچاقچيان به شهرستان هاي کرمان، ايرانشهر و نيک شهر واقع در استان سيستان و بلوچستان اعزام شد.

حاجی عمران؛ آخرین منزلگاه دنیوی

پس از اتمام مأموريت به تهران بازگشت و پس از مدتي چندين بار به عنوان مبلغ مذهبي و فرمانده گروهان براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص)در جبهه‌هاي جنگ تحميلي حضور يافت.

سرانجام در آخرين حضور حماسه ساز خويش در دهم مرداد ماه سال 1362 در منطقه عملياتي مرحله دوم والفجر 2 ـ حاجي عمران ـ به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س)آرام گرفت.

اندکی از وصیت نامه

در بخشی از وصيتنامه اين شهيد عزيز مي‌خوانيم؛

«خدايا تو بودي که راه سعادت را به من نشان دادي و مرا به سوي آن رهنمون شدي و اکنون که برمن منت نهادي و مرا به لقاء رساندي، از تو خواستارم پدر و مادرم را از من راضي و اوليا و انبياء و دوستانت را از من دلخوش گرداني.»

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:17  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
تک تیرانداز جبهه ایمان 

  حوزه نیوز؛ به جبهه که می رفت، انگار آرامشی دیگر به او دست می داد؛ هم روحانی تبلیغی بود و هم در خط رزم علیه خصم بعثی، تک تیرانداز سپاهیان پیر جماران بود. 

 

روحاني شهيد حسين واعظي فر در نخستین روز سال 1339 در یکی از شرقی ترین نقاط ایران پهناور ( شهرستان تبربت جام) به دنیا آمد. تقدیر اما چنین بود که 13 سال بعد در سیزدهمین روز اسفند 62 به دست گروهک ضد انقلاب کومله در یکی از غربی ترین نقاط کشور( بوکان- استان کردستان) به درجه رفیع شهادت دست یابد.

این شهید والا مقام، در 6 سالگي قرائت قرآن, نماز خواندن و روزه گرفتن را شروع كرد.همواره نمازش را به جماعت مي خواند، نماز شب بجا مي آورد و با خدا راز و نياز مي كرد.

كلاس ششم ابتدايي را که تمام کرد، توسط آشناي پدر حاج آقاي توسلي وارد حوزه علميه تربت جام شد.

سه سال بعد مجاور آستان قدس رضوی شد و در مشهد تحصیل در مدرسه علميه عباسقلي خان را برگزید.

بعد از آن به مدرسه جعفريه رفت ، سپس عازم قم شد و مدت 4 سال در مدرسه آيت الله مرعشي نجفي درس خواند.

آن گونه که دوستان و نزدیکانش بیان کرده‌اند، وي فردي خوش اخلاق و بسيار متواضع بود و با ديگران با لبي خندان , با مهر و محبت و صفا و صميميت برخورد مي كرد و به معنای واقعی صالح و مطيع امر والدين , متقي و با فضيلت بود.

شهید واعظی فر در دوران انقلاب در بیشتر راهپيمايي ها و تظاهرات ها شركت مي كرد و همچنين در نشر اعلاميه هاي امام حضوري فعال داشت و بدین سان در راه روشن كردن مردم با اسلام از هیچ کوششی دریغ نمی کرد.

در سال های متلاطم انقلاب در پايگاه روحانيت قم بسيار فعال بود و در زمينه سياسي نیز از سلک روحانیون با بصیرت سیاسی به شمار می آمد.

وی در جلسات درس حضرت آيت الله خامنه اي شركت مي كرد , با شهيد هاشمي نژاد و  ديگر روحانيون  در تمامي مراسم ها  و سخنراني ها و اعتصابات شركتي فعال داشت.

پس از پیروزی انقلاب نیز در بسيج محل، فعاليت زيادي داشت و با آغاز جنگ تحميلي از طرف بسيج به جبهه رفت.

شهيد واعظي فر چهار مرتبه در جبهه هاي حق عليه باطل حضور يافت و مسئوليت ايشان در جبهه, رزمي و تك تيرانداز بود، ضمن آن که جهت تبليغ از طرف حوزه علميه قم نیز اعزام مي شد.

وی در سال 1359 مدتي را در حوزه علميه مسجدسليمان حضور يافت و به تدريس علوم ديني در اين حوزه كه در آن سال تازه تأسيس شده بود پرداخت .

این سرباز جان برکف نظام اسلامی، دريكي از اعزام هاي خود به جبهه هاي حق عليه باطل در كردستان در جاده بوكان كه براي سركشي نيروها رفته بودند به اسارت ضد انقلاب درآمد، سپس او را به همراه ديگر همرزمانش مورد شكنجه  قرار دادند و سرانجام پس از 58 روز اسارت در تاريخ 13/12/1362  براثر اصابت گلوله به سرش توسط گروهك ضد انقلاب كومله به آرزوی دیرینه اش دست یافت و به خیل یاران شهیدش پیوست.

پيكر اين شهيد والامقام پس از تشييع در تربت جام، زادگاهش به خاك سپرده شد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:16  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  مناجات عارفانه با خدا 


  حوزه نیوز؛ چندان سن و سالی نداشت که به زیبایی هر چه تمام تر با خدایش خلوت می کرد و در این راز و نیاز به مناجات عارفانه می پرداخت. 

 

از عجز خویش در برابر خالق بی همتا می گفت و از بزرگی معبود که لطف و کرمش را حد و حدودی نیست.

در بخش های زیبایی از وصیت نامه طلبه شهید سيد مجتبي برهاني این گونه می خوانیم؛

«خدايا تا کي از فرط معاصي، اشک داغ حسرت بر گونه جاري سازم. کي مي‌شود که اشک اميد و شوق در لحظه وصال از چشمان دمق ديده ام تراوش کند و دلم راضي شود که از من راضي شده اي،‌اي سريع الرضا!

اي خدا آن چنان و آن قدر زنده ام بدار که تمام تلاش و توانم را در راهت و براي رشد و رفاه خلق تو صرف کنم و آن هنگام که خواستي بميراني ام، جز با شهادت، شهادتي خونين و پر درد و زجر که از درد و عذاب قبر و حسابم بکاهد، مرا نميران.»

این شهید والا مقام در سال 1344 در خانواده‌اي مذهبي و متدين در شهرستان فيروزکوه متولد شد.

دوران تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت سپري کرد و ضمن تحصيل درسال آخر متوسطه، چندين مرتبه در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل حضور يافت.

در این بین بر اثر سعی و کوشش فراوانی که داشت توانست ضمن اخذ مدرک ديپلم در رشته رياضيات، در دانشکده الهيات نيز پذيرفته شود.

علاقه به فعالیت های انقلابی باعث شد که در دوران تحصيل در مقطع متوسطه از اعضاي اصلي انجمن اسلامي باشد و بدین سان، در بخش هاي مختلف فرهنگي و عقيدتي حضوري فعال داشت.

شهید برهاني اما علاقه اصلی اش را در حوزه های علمیه می جست و لذا به دليل علاقه وافرش به فراگيري علوم ديني و کسب معارف اسلامي وارد مدرسه علميه جامعه الصادق(ع) شد و به کسب علوم حوزوي پرداخت.

برخورداری از روحي بلند، ايماني قوي و اخلاقي پسنديده ، حضور فعال و تاثیرگذار در میعادگاه نماز جمعه و ... تنها بخشی از ویژگی های شخصیتی آن روحانی شهید بود.

وي همچنین براي حفظ دستاوردهاي نظام اسلامي به عضويت بسيج در آمد و چندين بار به عنوان مبلغ و رزمنده براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص)در جبهه‌هاي جنگ تحميلي حضور يافت.

 سرانجام درآخرين حضور حماسه ساز خويش در هفتمین روز از اسفند ماه سال 1362 در منطقه عملياتي خيبر(هورالهويزه)به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش پس از يازده سال مفقود بودن به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:14  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
و خود را به خدا فروخت 

  عشق به فرزند در وجودش موج می زد، اما این عشق و علاقه هیچ گاه مانع از انجام تکلیف نبود؛ با پسر دلبندش اما در وصیت نامه چنین گفت:« مهدي ! پدرت مقلد امام ـ رهبر بزرگ انقلاب اسلامي ـ بود. او خويشتن را به خدا فروخت و چيزي ازخود در دار فاني نداشت.» 

 

همان سالی که امام امت به ترکیه تبعید شد، یکی از یارانش در خطه شمال ایران و در شهرستان قائم شهر دیده به جهان گشود.

طلبه شهيد عمران قرباني، در دوران طفوليت با بهره‌مندي از دامان پدر و مادری مهربان و متدین، نماز و احکام را فرا گرفت و از همان آغاز داراي اخلاقي حسنه و روحي مطيع و مقيد به انجام اعمال عبادي بود.

دوران تحصيلات ابتدايي  و راهنمايي را با موفقيت سپري کرد و براي ادامه تحصيل راه حوزه را در پیش گرفت و تا دوره اول سطح پيش رفت؛ در این دوران بود که همواره مورد تشويق اساتيد خود قرار می گرفت.

در دوران شکوفايي انقلاب اسلامي، همگام با اعضاي خانواده و ساير اقشار و آحاد مردم در راهپيمائي ها و تظاهرات، عليه رژيم منحوس پهلوي شرکت کرد و پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي، در سنگر تعليم و تعلم مشغول شد.

 در سال 1362 در منطقه بيست آموزش و پرورش تهران در مقطع دبيرستان مشغول کار شد و در کسوت معلمي به تعليم و ارشاد دانش آموزان دبيرستان همت گماشت. وي همزمان با عضويت در بسيج در حفظ دستاوردهاي انقلاب و نظام سهم به‌سزايي داشت و از طريق بسيج به عنوان مبلغ، راهي جبهه‌هاي نور عليه ظلمت شد.

 سرانجام این طلبه مخلص و سلحشور چیزی جز رستگاری و وصال معبود نبود چه آن که درعمليات نصر 8 بر اثر بمباران هوايي دشمن در منطقه ماووت عراق در دوازدهم تير ماه سال 1366 شربت شهادت را نوشيد و پيکر مطهرش در بهشت زهرا(س)آرام گرفت.

 از ثمره ازدواج او دو فرزند پسر و دختر به يادگار مانده است. در فرازي از وصيتنامه اين شهيد عزيز خطاب به فرزندش آمده است:

«فرزند خوب و دوست داشتني ام بداند، پدرش براي رضاي خداوند به جبهه‌هاي حق عليه باطل رفته و اين راه روشن و حقيقي و اظهر من الشمس است؛ مهدي ! پدرت مقلد امام ـ رهبر بزرگ انقلاب اسلامي ـ بود. او خويشتن را به خدا فروخت و چيزي ازخود در دار فاني نداشت. خود را از آن خدا مي‌دانست، مي‌داني که فقر مرا از پا در آورده، ولي دست از انقلاب و رهبر بر نداشتم.»

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:11  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
دگاه شهیدان علم

  فکه باند پرواز بود! 


  عاشق شهادت و وصال معبود که باشی، چه فرق می کند در قلب تل آویو و واشنگتن شهید شوی یا در خانه خدا! 

 

اما نه! انگار فرق می کند، لااقل بعضی جاها فرق می کند.

پای صحبت دلباختگان راه خون خدا که در سال های دفاع مقدس، روح خدا را در جبهه های عشق و دلدادگی یاری کردند که بنشینی می فهمی از چه جهت فرق می کند.

در میان مناطق عملیاتی بعضی جاها انگار حال و هوای دیگری داشته که ما از درک آن عاجزیم.

برخی رزمندگان می گویند فکه از جمله این مکان ها بوده.

سرداری می گفت: فكه‌ مثل‌ هيچ‌ جا نيست‌! نه‌ شلمچه‌، نه‌ ماووت‌، نه‌ سومار، نه‌ مهران‌، نه‌ طلائيه‌، نه‌...

می گفت فكه،‌ فقط‌ فكه‌ است‌! با قتلگاه‌ و كانال هايش‌، با تپه‌ ماهور و دشت هايش‌.

آری ! فكه‌ قربانگاه‌ اسماعيل‌هاست‌ به‌ درگاه‌ خداي‌ مكه‌؛ اسماعیل های خمینی (ره) که بیابان فکه برایشان به سان باند پرواز بود؛ پروازی به بی نهایت که هر چقدر اوج می گیرد، کوچکی و حقیری مخلوق بر خالق را نشانت می دهد.

طلبه شهید محسن عبدالرحمان از جمله این اسماعیل ها بود که روحش در دوازدهم ارديبهشت ماه سال 1365 از این نقطه افلاکی پر کشید و قسمت آن بود که جسم دنیایی اش برای همیشه در بهشت زهرا(س) در کنار پیر و مراد عزیزتر از جانش امام خمینی (ره) آرام بگیرد.

شهيد عبدالرحمان در بیست و نهمین روز از فروردین سال 1341 در خانواده‌اي مذهبي و متدين در تهران متولد شد.

دوران کودکي را در دامان پر مهر مادرش با حضور در مساجد و جلسات روضه خواني سپري کرد و تحصيلات خود را تا پايان مقطع متوسطه به پايان رساند.

این شهید والامقام، فراگيري علوم ديني را در محضر حجت‌الاسلام حديدي در مسجد محمد مصطفي(ص) آغازکرد و به دليل علاقه وافرش به کسب علوم حوزوي و معارف اسلامي وارد حوزه علميه شد و مقدمات علوم صرف و نحو و دوره کامل منطق را نزد اساتيدي چون: حجج اسلام حديدي، افخمي، محمدزاده فراگرفت.

وي در دوران تحصيل و همچنين تدريس در هنرستان، عامل بسيار مهمي جهت تقويت بخشيدن به انجمن اسلامي بود و با برخورداری از روحي بلند، ايماني قوي و اخلاقي پسنديده و نیز اهتمام به امر به معروف و نهي از منکر ، سرباز مولای غائب از نظرش، حجت بن الحسن (عج) بود.

وي پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي براي حفظ دستاوردهاي نظام اسلامي به عضويت بسيج درآمد و چندين بار به عنوان مبلغ براي نشر فرهنگ ناب محمدي(ص) در جبهه‌هاي حق علیه باطل حضور يافت. سرانجام درآخرين حضور حماسه ساز خويش در منطقه عملياتي فکه به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

در قسمتي از وصيتنامه اين شهيد عزيز مي‌خوانيم:

«اعتقاد دارم ولايت فقيه استمرار امر امامت مي‌باشد و اطاعت از مقام شامخ ولايت فقيه، اطاعت از حضرت ولي‌عصر(عج) و مخالفت با ايشان، مخالفت با حضرت وليعصر(عج) است. لذا بنا به فرمايشات اخير حضرت امام در روز ولادت حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) که فرموده اند: رفتن به جبهه از اهم واجبات الهي است، اقدام به رفتن جبهه نمودم که در ثبت نام، عنايات حضرت حقتعالي شامل حالم شد. لذا در جبهه رفتن چيزي غير از وظيفه شرعي را در نظر نگرفته و از پروردگار در اين امر درخواست اخلاص مي‌نمايم، زيرا اعمال به واسطه اخلاص بالا مي‌رود.»

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:9  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 یادگاه شهیدان علم

  عروج در سالگرد تولد 


  حوزه نیوز؛ شب عید قربان در شهری به دنیا آمد که بعدها به قربانگاه بسیاری از یاران و سربازان روح خدا تبدیل شد و او که خود در همین سلک بود و دلباخته خون خدا، سرانجام در شب عید قربان 20 سالگی اش، به فیض عظیم شهادت و لبیک به ندای هل من ناصر ارباب بی کفن، نائل آمد. 

 

آری! این گونه است سرنوشت زیبای کسی که می گفت« مردانه زیستن کار هر کسی نیست»، اما او راه و رسم مردانه زیستن و مردانه رفتن را در مکتب سرخ حسینی به خوبی فرا گرفته بود.

طلبه و بسيجي شهيد مهدي کهرام در نخستین روز از سال 1346 مطابق با شب عيد قربان درخانواده‌اي مذهبي و متدين در شهر آبادان متولد شد.

دوران تحصيلات ابتدايي را با موفقيت سپري کرد و در اين اثنا با اين که ده سال بيشتر نداشت با کمک همسالان و برادر دانشجوي خود در توزيع کتب اسلامي، عکس ها و رساله امام خميني(ره) فعالانه همچون مبارزان با تجربه عمل می کرد.

پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي همراه خانواده اش به تهران آمد و در دبيرستان 22 بهمن ثبت نام کرد و در حين فراگيري علم و دانش در انجمن اسلامي نيز به فعاليت پرداخت.

 شهيد کهرام از روحي بلند، ايماني قوي ، اخلاقي پسنديده و عزمي استوار برخوردار بود و همواره سیره عملی ائمه اطهار (ع) به ویژه مولایش امام علی (ع) را سرمشق زندگي خويش قرار می داد.

 در راستای حفظ دستاوردهاي انقلاب و نظام پس از عضويت در بسيج وطي دوره‌هاي آموزش نظامي در پادگان امام حسين(ع) و اخذ ديپلم در رشته علوم تجربي رهسپار جبهه غرب شد و پس از 6 ماه به تهران بازگشت و به سبب علاقه و عشق فراوان به فراگيري علوم و معارف اسلامي راهي شهر مقدس قم شد و در مدرسه علميه امام صادق(ع)  به کسب علوم حوزوي مشغول گشت.

وي در مدت دو سال چندين بار به جبهه‌هاي حق عليه باطل اعزام شد و عاقبت در چهاردهم مرداد ماه 1366 در منطقه عملياتي نصر 7 در جبهه سردشت در شب عيد قربان، همان شبي که پا به عرصه وجود نهاده بود، نداي حق را لبيک گفت و به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س)آرام گرفت.

در قسمتي از وصيتنامه اين شهيد عزيز مي‌خوانيم:

«براي ما انگيزه جنگيدن آنچنان  روشن است که براي اصحاب امام حسين(ع)روشن بود و امام خميني را تنها نايب برحق امام زمان(عج)دانسته و مي‌دانيم،آري مردانه زيستن کار هرکس نيست. مگر ما مرگ را باور نداريم؟

مگر نمي‌دانيم روزي چه بخواهيم و چه نخواهيم از اين عالم هجرت مي‌کنيم؟

پس چه شده ما را که اين همه غافليم، پس براي شيعه بودن، پيرو بودن، کار لازم است و اگرما گذري کوتاه به زندگي مولاي متقيان علي(ع) نمائيم، ايشان را شخصیتی در ابعاد مختلف ولي متعادل در حد اعلي مي‌يابيم و به قول يکي از محبانش، «يا علي اگر تو را شناخته بودند از زمين و آسمان نعمتها براي مردم سرازير مي‌شد».

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:8  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  هموطن صدام سرباز خمینی شد 


  حوزه نیوز؛ ایرانی نبود و هرچند که در خانواده ای در بصره عراق به دنیا آمد، اما روحیه عدالت طلبانه و حق مدارانه فراتر از ملیت و آب و خاک از ابتدای زندگی در او موج می زد و... 

 

حوزه نیوز؛ ایرانی نبود و هرچند که در خانواده ای در بصره عراق به دنیا آمد، اما روحیه عدالت طلبانه و حق مدارانه فراتر از ملیت و آب و خاک از ابتدای زندگی در او  موج می زد و این گونه بود که پس از فرار از دست رژیم بعث صدام ملعون، وقتی به ایران آمد، به عضویت لشکر بی ادعا و مخلص امام خمینی(ره) در آمد و سرانجام نیز در دفتر شهیدان انقلاب و اسلام نامش برای همیشه ثبت و ضبط گردید.

6 روز بیش تر از مهرماه سال 41 شمسی نگذشته بود که علي سامر در خانواده‌اي مذهبي و متدين در شهر بصره متولد شد.

این طلبه شهید، تحصيلات دانشگاهی خود را تا پايان دوره فوق ليسانس در رشته کشاورزي با موفقيت سپري کرد.

در زمان اوج گيري انقلاب اسلامي ايران، در کشور عراق فعاليت چشمگيري در زمينه‌هاي مختلف از جمله، پخش و انتشار اعلاميه‌هاي امام خميني(ره) داشت؛ شدت گرفتن مبارزاتش همان و تحت تعقیب قرار گرفتن از سوی رژيم بعث عراق و دستگيری همان!

پس از دستگيري توسط عمال صدام، حدود شش ماه در زندانهاي عراق شکنجه شد و به دليل صدور حکم اعدامش توسط رژیم خبیث بعث، به ايران گريخت و پناهنده شد.

شهيد سامر پس از عزيمت به ايران براي اين‌که شناسايي نشود، نام مستعار حسين عباس مردان را براي خود برگزيد.

وي پس از مدتي اقامت در ايران در سال 1362 ازدواج کرد و همراه همسرش راهي شهر مقدس قم شد. به دليل علاقه وافرش به علوم حوزوي نسبت به کسب علوم و معارف اسلامي همت گماشت و از محضر اساتيد گرانقدری در حوزه علميه قم بهره ها گرفت.

این طلبه مبارز، از روحي بلند، ايماني قوي و اخلاقي پسنديده برخورداربود به گونه ای که هيچ گاه خود را از ديگران برتر و بالاتر نمي‌دانست و از کمک و ياري به ديگران دريغ نداشت.

شهيد سامر براي حفظ ارزشهاي نظام اسلامي به عضويت بسيج در آمد و از همان لحظه‌هاي آغاز حضورش در ايران، راهي جبهه‌هاي حق عليه باطل شد. سرانجام این سرباز غیر ایرانی خمینی کبیر، در نهم اسفند ماه سال 1365 در عمليات کربلاي 5 در حمله به پاسگاه زيد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش در گلزار شهداي قم آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:7  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  بنده ‌خدا؛ فدایی خون خدا 


  برخی ها چقدر اسمشان هم بامسماست؛ گو این که نیاز به تعریف و شناساندن هم ندارند! 

 

نامش علی بود و نام خانوادگی اش بنده خدا و چه زیبا در طریقت مولایش علی (ع)، بندگی خدا را در عمر کوتاه خود انجام داد و عاقبت فدایی راه و مکتب خون خدا حضرت اباعبدالله(ع) شد.

او که خود ذاکر امام حسین (ع) بود و بارها در شعرها و روضه ها، آرزوی قلبی اش – شهادت در راه خدا- را بر زبان می آورد، در 25 سالگی، این توفیق را یافت تا در سرایی ورای این دنیای فانی، با سیدالشهدا و یاران باوفایش محشور شود.

تنها ساعاتی بیشتر از آغاز سال 1342 نگذشته بود که نوزادی در شهرستان زاهد شهر ديده به جهان گشود که بعدها مایه افتخار خانواده، هم محلی ها و همشهری هایش شد.

دوران کودکي شهید علی بنده خدا، تحت تربيت و سرپرستي والديني مؤمن و متعهد سپري شد و او توانست به لطف الهی ، تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سر گذارد.

بنده‌خدا پس از اتمام مقطع سوم متوسطه به لحاظ علاقه وافری که به فراگیری علوم و معارف اسلامي داشت، وارد حوزه علميه شد و به کسب علوم ديني پرداخت.

گذر تاریخ که سال های پرتلاطم انقلاب را فراروی ملت مسلمان ایران قرار داد، ارادتمندان اسلام ناب محمدی (ص) و مریدان «آقا سید روح الله »، سر از پا نشناخته، برای یاری دین خدا با امامشان همراه شدند و در این راستا، این طلبه شهید نیز از هیچ کوششی دریغ نکرد. به همین خاطر هم بود که در زمان اوج‌گيري انقلاب اسلامي به لحاظ فعاليت چشمگير در برنامه‌هاي سياسي و اجتماعي ضد رژيم، توسط عمال پهلوي دستگير و به مدت يک ماه در حبس به سر برد.

او که ذاکر اهل بيت(ع) بود و حضوري فعال در مراسم عزاداري حضرات معصومين(ع) داشت، تعلق خاطري عميق به امام خميني(ره) داشت.

از ویژگی های شخصیتی وی می توان گفت که حقیقتا عامل به آموزه های قرآن و فردي رئوف و مهربان بود و همواره از مستمندان و نيازمندان دستگيري مي‌نمود.

پس از پیروزی انقلاب نیز وقتی جنگ ناجوانمردانه صدام یزید بر ملت حسینی ما تحمیل شد،بی درنگ برای دفاع از آرمان‌هاي نظام اسلامي راهي جبهه‌هاي نور عليه ظلمت شد و با ابراز لياقت و شايستگي به عنوان مسئول گروهان و تبليغات انجام وظيفه کرد.

جاويد الاثر بنده خدا پس از هجده ماه حماسه آفريني و رزم بي امان،در سال 67 در عمليات جبهه جنوب بر اثر سانحه جان خويش را به سيد و سالار شهيدان جهان تقديم کرد و پيکر پاک و مطهرش نيز در گلزار شهداي فساء آرام گرفت.          

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  مبارزی از تبار «لوح و قلم» 


  هم جلسات قرآن و عقاید را برای جوانان دایر می کرد، هم دستی در نشر کتب اسلامی و ترجمه آثار عربی داشت؛ آری! مجاهدی که چه در دوران قبل از انقلاب و چه پس از پیروزی، در مقابله با نظام طاغوت و دشمنان اسلام و قرآن، به سان سرو، مقاوم و استوار بود، رسالت خود به عنوان یک روحانی را در عرصه علم و فرهنگ ، یک رسالت جهادگرانه می دانست. 

 

در چهاردهمین روز از دومین ماه سال 1336، در خانواده‌اي متدين و مذهبي در شهر تهران چشم به جهان گشود.

شهيد حجت‌الاسلام والمسلمين احمد انصاري اصل، از همان کودکي، نسبت به سایر هم‌سن و سالان خود داراي ويژگي هاي برجسته و هوش و استعداد فوق العاده‌اي بود. پس از دوران متوسطه به سبب ذوق و علاقه فراوانی که داشت، جذب حوزه‌ علميه تهران شد و این گونه روح تشنه خود را با کسب معارف و علوم اسلامي سيراب کرد.

وي پس از گذراندن درس جامع المقدمات براي ارتقاء دانش خود راهي شهر قم شد و در جوار بارگاه ملکوتي حضرت معصومه(س) از محضر علما و فضلاي حوزه مقدس شهر خون و قیام بهره ها جست.

او که خود از طبقه مستضعف جامعه بود، آني از تلاش و خدمت براي مستضعفين غافل نشد و با روحي بلند به ترويج ارزش هاي والاي اسلامي پرداخت.

شهید انصاری اصل، در تمام فعاليت‌هاي سياسي، مذهبي شرکت داشت و از کوچکترين موقعيت مناسب نهايت بهره مندي را در بيان اهداف مقدس دين مبين اسلام به کار مي‌بست.

در دورانی که سربازان گهواره ای امام خمینی(ره) کم کم ، نوجوان و جوان می شدند یعنی در سال هاي دهه 50 ، این روحانی مبارز، فعالانه به تکثير و توزيع کتب اسلامي می پرداخت و از مبارزه و تلاش در جهت افشاگري رژيم منحوس پهلوي غافل نمی شد.

 شهيد انصاري اصل به علت تبحر در زبان عربي، در تحقيقاتش بر روي کتب دانشمندان اسلامي بهره فراوان برد و تا زمان شهادت چندين کتاب ترجمه کرد و یا این که در دست ترجمه داشت.

از آن جا که یکی از مهم ترین بایسته های پیروزی انقلاب و نهضت را در لزوم توجه به کار علمی و فرهنگی می دانست، علاوه بر برپايي جلسات قرآن و اصول عقايد و ترغیب نسل جوان در این خصوص، پس از مراجعت به تهران، انتشارات نجم را ایجاد کرد و در اولین گام ، کتاب مذهبي مهدي موعود را انتشار داد. دراين هنگام به شدت از سوي ساواک تحت تعقيب قرار گرفت و طی چندين بار دستگيری، بازداشت و زنداني حتی منزلش مورد تفتيش قرار گرفت.

در دوران شکوفايي انقلاب ، فعاليتش از انسجام بيشتري برخوردار شد به گونه ای که در واقعه زلزله طبس به ياري زلزله زدگان شتافت و در اين راه به افشاگري رژيم طاغوت و هدايت مردم محروم و مستضعف منطقه پرداخت.

پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي و طغيان عناصر ضد انقلاب در غرب کشور و منطقه کردستان، به طور داوطلبانه با گروه شهيد دکتر چمران عازم مريوان شد.پس از طي دوره نظامي به شهرستان پاوه منتقل شد و با 35 تن از پاسداران شجاع، مسؤليت دفاع از بيمارستان شهر را پذيرفت و سرانجام این روحانی مبارز خستگی ناپذیر در جنگي نابرابر در 22 مردادماه سال 1358 مصادف با 23 رمضان به دست ضد انقلاب زبون به فيض عظیم شهادت نايل آمد و پيکر مطهرش در بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  سربلند در کنکور الهی 


  حوزه نیوز؛ همه جهد و کوشش برخی ها این است که در آزمون های دنیوی پیروز باشند و گوی سبقت را از دیگران بربایند؛ حالا این آزمون در عرصه مال و ثروت باشد یا پست و مقام یا شهرت و محبوبیت یا هر چیز دیگری، در اصل قضیه چندان تفاوتی نمی کند. 

 

شهدا نیز اهل رقابت و مسابقه دادنند، اما از جنس دیگری. آنان گرچه بی ادعا و مخلصانه در میادین ظاهر می شدند اما در رقابت هایی ، بر روی سکو می رفتند که کمتر کسی را حتی یارای شرکت در مراحل ابتدایی آن بود.

آری! بی جهت نبوده که گفته اند « آن گاه که شیپورهای جنگ نواخته شد، مرد از نامرد شناخته می شود»

شهید طلبه محمدرضا قرائيان از این دسته انسان هایی بود که با خودسازی و خوب بندگی کردن توانست، در کنکور بزرگ الهی، جزو برگزیدگانی باشد که سال های سال است مومنانی از جامعه اسلامی مان به حالشان غبطه می خورند چه آن که پیر و مرادمان فرمود« شهید نظر می کند به وجه الله»

 این شهید بزرگوار گرچه نه روز قبل از قیام تاریخ سال 15 خرداد سال 42 به دنیا آمد، اما بهتر و بیشتر از هر کسی، پیام این حادثه انقلابی را دریافت کرد چه آن که با پشت پا زدن به دنیا و ما فیها، مسیر شهادت و سیر الی الحق را برای خود برگزید.

وي تحت سرپرستي و تربيت شايسته والدين مؤمن خويش، دوران تحصيل ابتدايي را با موفقيت پشت سر گذاشت و موفق به اخذ ديپلم رياضي شد.

در زمان اوج گيري انقلاب اسلامي بود که ضمن برپايي تظاهرات دانش آموزي،با پخش اعلاميه و نوارهاي سخنان امام خميني(ره) خدمات ارزنده‌اي در جهت به ثمر رساندن انقلاب ايفا کرد

شهيد قرائيان پس از پیروزی انقلاب نیز ضمن تلاش و فعاليت در جهت تسخيرلانه جاسوسي آمريکا همواره در تمامي صحنه‌هاي جهاد با مستکبران حضور داشت. وي با ابراز لياقت و شايستگي به عنوان رئيس بسيج و مسئول کتابخانه مسجد موسي بن جعفر(ع) انتخاب شد و گام هاي شايسته‌اي را جهت نشر فرهنگ اسلام برداشت. همچنين علاوه بر حضور فعال در بسيج، به عنوان مربي امور تربيتي مدرسه راهنمايي شهيد مفتح به نحوي شايسته انجام وظيفه کرد و در همين مسير، شاگردان صالح و شايسته‌اي را تربيت نمود.

این طلبه شهید حقیقتا تعلق خاطر عميقي به اسلام، نظام اسلامي، مسؤولين و خدمتگزاران مخلص داشت. وي سيره شهيد بهشتي را الگوي خود قرار داده بود و همواره در اغلب نامه‌ها و گفتارهايش، از کلام ارزشمند آن شهيد بزرگوار ياد مي‌کرد.

 او به واقع عاشق سرور و ومولایش حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) بود و ضمن پيروي از راه سالار شهيدان(ع)، مداومتي چشمگير بر خواندن زيارت عاشورا و ذکر مصيبت ايشان داشتت.

وارستگی ، اخلاص، مداومت در انجام امور عبادي، کمک به مستمندان و ... از جمله ویژگی های بارز این سالک الي الله و عارف پرهيزگار بود که با شروع جنگ تحميلي و باز شدن درب های شهادت ، زمينه پرواز خويش را به سوي معبود فراهم کرد.

در بخشي از دست نوشته‌هاي اين شهيد عزيز مي‌خوانيم:

«بدانيم که در محضر الهي هستيم و در حال امتحان، خدا کند كه از اين امتحان مؤمن بيرون بيائيم. حالا که پاي امتحان است از خدا بخواهيم که رو سفيد بيرون بياييم. آري عرصه امتحان اکنون است، امتحان من و شما، تا ببينيم کداممان در محضر الله و در پيشگاه محمد و آل محمد(ص) و در حضور مادر دل شکسته سادات، فاطمه زهرا(س) روسفيد بيرون مي‌آئيم.»

شهيد محمدرضا قرائيان، پس از شروع جنگ تحميلي با نداي يا خميني عازم جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل شد. وي پس از سه سال حضور متناوب در جبهه،سرانجام در آخرين اعزام خويش در 27/8/1362 با حضور در عمليات ظفرمندانه والفجر4، در منطقه عملياتي پنجوين، جان خويش را نثار سرور و سالار شهيدان جهان ابا عبدالله الحسين(ع) نمود.پيکر پاک و مطهر اين عزيز جاويد، بعد از نه سال به آغوش خانواده باز گشت و در گلزار بهشت زهرا(س) آراميد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:3  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  توصیه یک روحانی شهید به دولتمردان  


  حوزه نیوز؛ برخی رزمندگان گو این که می دانسته اند در مکتب عشق به خمینی (ره) که عشق به همه خوبی هاست، به خیل شهدا می پیوندند در وصیت نامه هاشان ، علاوه بر سفارشاتی متعارف به خانواده و اطرافیان، توصیه هایی شنیدنی هم برای مسئولان داشته اند؛ ... 

 

حوزه نیوز؛ برخی رزمندگان گو این که می دانسته اند در مکتب عشق به خمینی (ره) که عشق به همه خوبی هاست، به خیل شهدا می پیوندند در وصیت نامه هاشان ، علاوه بر سفارشاتی متعارف به خانواده و اطرافیان، توصیه هایی شنیدنی هم برای مسئولان داشته اند؛ مسئولانی که باید بدانند میراث دار چه گوهرهای ارزشمندی هستند و اینک و در هر زمانی مخاطب این کلمات نورانی و ماندگار در تاریخ انقلاب اسلامی می باشند.

از این منظر نیز روحانی شهید حسين طباخي در وصیت نامه خویش چنین می نویسد: «آقايان و دولتمردان توجه کنيد که شما وارث خون شهيدان گلگون کفن، از صدر اسلام تاکنون مي‌باشيد. کم کاري و اهمال در وظايف، و بي‌توجهي به ضوابط انقلابي اسلام، خيانتي است بس بزرگ به خون شهيدان و اسلام عزيز. توجه داشته باشيد که معيارمان در انتخاب مسؤولين، تقوي و اخلاص اشخاص باشد، نه ميزان وابستگي آنها به گروه يا طرز فکر شما »

این شهید بزرگوار که در هفدهمین روز از سال 1339 ديده به جهان گشود، همچنین در جای دیگری از وصیت نامه خویش خطاب به برادران و خواهران ایمانی چنین قلم بر جریده پایانی زندگی دنیایی اش می نگارد: «برادران و خواهران،از گروه گرايي به هر عنوان پرهيز کنيد و اگر مي‌خواهيد به تشکيلاتي جهت پاسداري از دستاوردهاي انقلاب بپيوندند،به بسيج مستضعفين برويد و آن را تقويت کنيد.»

شهید طباخی ، تحصيلات دوران ابتدايي تا متوسطه را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از آن در سال 56 به دانشگاه راه يافت و در رشته تربيت بدني مشغول به تحصيل شد.

این شهید والامقام از اوان جواني پس از شناخت ماهيت رژيم منحوس پهلوي با پخش اعلاميه‌هاي حاوي پيام امام خميني(ره) و نيز فروش کتاب هاي سياسي و مذهبي فعاليت خود را عليه رژيم ستمشاهي آغاز نمود، سپس با راه يافتن به دانشگاه گيلان بر دامنه مبارزات خود افزود و در اين رابطه به جهت برگزاري جلسات سياسي و راهپيمائيها و تبليغات اسلامي بارها با عوامل رژيم درگير شد.

همچنین با داشتن زمينه‌هاي معنوي پس از پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي، ضمن تحصيل در دانشگاه، به حوزه علميه قم راه يافت و با ابراز لياقت و شايستگي، مسؤوليت هايي را در حوزه عهده دار شد.

این روحانی شهید در پرتو بهره مندی از روحي پر جوش و خروش در جهت اعتلاي اهداف انقلاب از هیچ فعالیتی دریغ نمی کرد ، چه آن که مسؤوليت‌هاي متعددي همچون مسؤوليت انجمن اسلامي دانشگاه گيلان، دفتر تبليغات وابسته به مدرسه عالي شهيد مطهري، بسيج مستضعفين را متقبل شد و در اين راستا،گام هاي ارزنده‌اي برداشت.

شهيد طباخي جواني پويا،وارسته، متواضع و برومند بود که پست و مقام هيچ‌گونه خللي در ارزشهاي والاي انساني او ايجاد نکرد.

شهید طباخی ضمن تلاش در سنگر علم و ايمان و فعاليت در ارگانها و نهادهاي مختلف گامي فراتر برداشته و به دفعات در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل حضور يافت.

این روحانی مجاهد، پس از حضور فعالانه در جبهه، در 22 دي ماه 65 با شرکت در عمليات ظفرمندانه کربلاي 5 در منطقه عملياتي شلمچه، بر اثر اصابت ترکش جان خويش را نثار مولا و مقتدايش حسين بن علي(ع) نمود و بدین سان ميهمان عرشيان شد و پيکر پاک و مطهرش در جوار امامزاده علي اکبر چيذر تهران آرام گرفت.

روحش شاد و يادش گرامي باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:2  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  دلیری از دیار فاطمیون 


  حوزه نیوز؛ «می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم...» ؛ خیلی از رزمندگان در جبهه هایی که مرد را از نامرد متمایز می کرد، این نوشته را بر پشت لباس های خاکی بسیجی شان می نوشتند تا ... 

 

حوزه نیوز؛ «می روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم...» ؛ خیلی از رزمندگان در جبهه هایی که مرد را از نامرد متمایز می کرد، این نوشته را بر پشت لباس های خاکی بسیجی شان می نوشتند تا نشان دهند پس از یک هزار و 400 سال هنوز غصه دار غم مولای مظلومشان علی (ع) هستند و نشان دهند که هنوز غیرت شیعی در رگ هایشان جاری است و عشق و ارادتشان به بی بیِ بدون حرم، حماسه آفرین است.

ارادت و محبت رزمندگان به مادر سادات به ویژه آنان که به سعادت شهادت نایل شدند، حقیقتا از جنس دیگری است که شاید وصف آن در این دنیای دلزده و دود گرفته، چندان میسر نباشد.

طلبه شهيد غلامرضا مرتضوي، از آن دسته رزمندگانی بود که در شب شهادت غریبانه حضرت زهرا(س) به قلعه فاطمیون راه یافت و قبل تر هم البته در وصیت نامه خود چنین نوشته بود« مرا در بهشت فاطمه (س) دفن کنید، شايد به واسطه ايشان من نيز مورد رحمت قرار گيرم». 

هجدهمین روز از تیرماه سال 49 بود که به آقا نصر الله خبر دادند خداوند به تو پسری عنایت کرده است.

غلامرضا در خانواده‌اي متوسط و مذهبي در شهر قدس(قلعه حسن‌خان)چشم به جهان گشود. در دوران کودکي تحت توجه پدرخود و با حضور در نماز جماعت مسجد جزو مکبرين بود و با شرکت در جلسات آموزشي قرآن توانست با صو ت و لحني زيبا قرآن تلاوت کند.

تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت طي کرد. در دوران شکوفايي انقلاب به علت کمي سن ، فعاليت چشمگيري نداشت، اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در بسيج به عضویت لشکریان مخلص خدا پیوست و برای پاسداري از ارزش هاي بلند انقلاب و نظام آماده جان فشانی شد.

بيشتر اوقات خود را در کتابخانه مسجد جامع به مطالعه مي‌پرداخت، از همين طريق با دروس حوزوي و حوزه علميه آشنا شد.

سال اول دبيرستان را هنوز به پایان نرسانده بود که در لبیک به ندای امام جمارانی اش براي نخستین بار به جبهه های حق عليه باطل اعزام شد.

پس از بازگشت، دوره متوسطه را رها کرد و براي فراگيري معارف و علوم ديني راهي قم شد و در مدرسه علميه قديري  این شهر مقدس، به تحصيل علوم حوزوي همت گماشت.

 در طول دوران جنگ تحميلي چندين بار به عنوان رزمنده و مبلغ در جبهه‌ها، حضوري فعال داشت، تا این که در آخرين حضورش از طريق تيپ 84 امام صادق(ع) براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص) حضوري مؤثر داشت و همزمان با شب شهادت حضرت زهرا(س) در سيزدهم ديماه سال 66، در منطقه جنوب انديمشک به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش در گلزار بهشت فاطمه(س) شهر قدس آرام گرفت.

در فرازي از وصيتنامه اين شهيد عزيز مي‌خوانيم:

«از امت عزيز مي‌خواهم که امام را تنها نگذارند چرا که ايشان امانتي الهي است و اگر خداي نخواسته اتفاقي بيافتد، در برابر خدا مسئوليم. از خانواده عزيزم خواهش مي‌کنم که مرا در بهشت فاطمه(س)و در جوار شهدا دفن کنند، شايد به واسطه ايشان من نيز مورد رحمت قرار گيرم.»

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  ماجرای توسل یک طلبه شهید به امام زمان (عج) 


  حوزه نیوز؛ براي اولين بار در نماز جمعه تهران بر اثرسانحه بمب گذاري از ناحيه شکم آسيب ديد،به طوري که تا مدت ها از اعزام به جبهه منع می شد ... 

 

حوزه نیوز؛ براي اولين بار در نماز جمعه تهران بر اثرسانحه بمب گذاري از ناحيه شکم آسيب ديد،به طوري که تا مدت ها از اعزام به جبهه منع می شد. با وجود سن کم، باز هم براي حضور مجدد در جبهه و هم‌نفس شدن با یاران عاشورایی کربلای ایران، به امام زمان(عج)متوسل شد و ایشان را واسطه خود و خداوند قرار داد تا در ازاي شفاي بيماري، باقي عمر را در جبهه سپري کند...

طلبه شهيد قدرت الله باجلان  در سال 1347 در خانواده‌اي مذهبي و متدين در شهر تهران متولد شد و تحت تعليمات و توجهات والدين خود از همان کودکي با فرائض و واجبات ‌دين مبين اسلام آشنا شد و از شش سالگي به اداي نماز و روزه‌داري پرداخت و نیز به عنوان مکبر مسجد محل، عهده دار قيام و قعود مؤمنين شد.

وي تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را تا پايان سال دوم با موفقيت سپري کرد و به واسطه عشق و علاقه فراوان به فراگيري علوم حوزوي همراه برادر بزرگتر خود در حوزه علميه احمديه ثبت نام کرد.

در دوران مبارزات انقلابی به جهت سن کم، فعاليّت چشمگيري نداشت، با این حال همراه خانواده در راهپيمائي ها و تظاهرات عليه رژيم ستمشاهي همگام بود و پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي با عضويت در بسيج به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب اهتمام ورزيد.

 شهيد باجلان در عین شوخ طبعی، صبور و آرام بود و البته در احترام گذاشتن به والدين زبانزد خاص و عام بود

همچنین به واسطه برخورداري از صوت خوش آهنگ در ذاکري اهل بيت عصمت وطهارت(ع)مهارت به سزايي داشت.

وي علاوه بر تحصيل در علوم حوزوي در امور فني از قبيل سيم کشي ساختمان استعداد و مهارت داشت.

جنگ تحميلي یزیدیان بعثی علیه رهروان راه حسین زمان که شروع شد، براي حضوردر جبهه‌هاي حق عليه باطل بی تابی می کرد و این گونه بود که حتی شناسنامه خود را نیز تغيير داد.

بيش از چهارده سال نداشت که راهي جبهه‌هاي نور عليه ظلمت شد و بيش از چهار مرتبه به عنوان رزمنده  با سپاهيان اسلام همراه شد. او براي اولين بار در نماز جمعه تهران بر اثرسانحه بمب گذاري از ناحيه شکم آسيب ديد،به طوري که مدتها از اعزام به جبهه منع شد. براي حضور مجدد در جبهه،به امام زمان(عج)متوسل شد و از آن حضرت خواست که به ازاي شفاي بيماري، باقي عمر را در جبهه سپري کند.

این گونه بود که این شیدای ولی عصر (عج) و دلباخته نائب بر حقش خمینی کبیر(ره) ، در آخرين اعزام به جبهه اثري از ناراحتي جسمي در خود نديد و سرانجام در 23 اسفند ماه سال 1364 در عمليات والفجر 8 در منطقه سليمانيه عراق، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به نداي هل من ناصر ينصرني ولی فقیهش لبيک گفت وپيکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

در بخشی از وصيتنامه این طلبه شهيد والامقام آمده است:

«اين حقير عاشقي دلسوخته از عاشقان امام حسين(ع) و يکي از ياران ابوذر زمان، امام امت،که مانند ثارالله مي‌خروشد هستم و از خداوند متعال عاجزانه خواستارم که انشاءالله باطنا هم باشم و از امت حزب الله اين انتظار را داريم که مطيع اوامر ولايت فقيه و از انصار راستين امام امت باشند و از هيچ مصيبتي ترس نداشته باشند، زيرا زحمت کشيدن لذت دارد، ولي ترس ندارد.»

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:57  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  بهای بهشت در نگاه طلبه شهید 


  حوزه نیوز؛ «جز تذکري که نمي‌دانم لياقت آن را دارم يا نه، سخني ندارم و آن اين است که علم را خوب تحصيل کنيد و عمل خود را خوب تهذيب کنيد و آنچه اهميت دارد عمل است که بهشت را به ما کنتم تعملون مي دهند نه به ما کنتم تعلمون.» 

 

این‌ها بخشی از وصیت نامه طلبه شهيد احمد مميوند است که خطاب به خانواده و دوستانش نگاشته و از این رهگذر، رمز موفقیت آدمی را در این دنیا تحصیل و تهذیب و خالص کردن کارها برای رضای خدا دانسته است.

سال 1341 در خانواده‌اي متوسط و مذهبي در تهران ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را با موفقيت سپري کرد و به اخذ ديپلم اقتصاد موفق شد.

آخرين سال تحصيل در دوره متوسطه را سپری می‌کرد، انقلاب اسلامي به اوج خود رسيد و بدین سان او در راهپيمايي‌ها وتظاهرات عليه رژيم ستمشاهي فعاليت چشمگيري داشت. پس از پیروزی انقلاب، تقدیر چنان بود که در سال 61 پدر خويش را از دست دهد و البته یکسال پس از آن نیز تنها برادرش به فيض عظماي شهادت نايل آمد.

بیست سال بیشتر نداشت که به علت اشتياق در نشر فرهنگ اسلامي براي فراگيري علوم حوزوي راهي شهرستان قم شد و در مدرسه امام محمدباقر(ع) ثبت نام کرد.

 پس از ملبس شدن به لباس مقدس روحانيت به عنوان امام جماعت مسجد گلدسته، بر حجم فعاليت‌هاي خود افزود و در راه بيداري جوانان به تبليغ پرداخت.

شهید ممیوند خود عضو بسيج مسجد بود و از طريق همان پايگاه به دفعات متعدد به جبهه‌هاي جنگ تحميلي اعزام شد.

ثمره ازدواجش دو فرزند دختر است که در قسمتي از وصيتنامه‌اش آنان را به ثابت قدمي در انجام وظيفه و فرايض ديني و خارج نشدن از طريق حق و خود سازي توصیه نموده است.

شهيد مميوند، پس از بارها حضور موثر در جبهه‌هاي نور عليه ظلمت در سي و يکم خرداد ماه سال 66 در عمليات نصر و در منطقه عملياتي ماووت عراق بر اثر موج گرفتگي به لقاءالله رسيد و پيکر مطهرش در امامزاده عباس چهاردانگه در دل خاک آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پررهرو باد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:55  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  درسی از شیوه تربیتی یک روحانی شهید 


  حوزه نیوز؛ اهتمام خاصی به اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر داشت؛ با این حال معتقد بود باید با مهربانی و سعه صدر و اخلاق کریمانه در این عرصه جلو آمد. حتی در ظریف ترین و خصوصی ترین مسایل نیز این روحیه همواره با او بود. 

 

خیلی دوست داشت نام خواهرش (هایده ) را تغییر دهد. جبهه که بود یک روز فکری به ذهنش خطور کرد؛ قلم را برداشت و نامه ای خطاب به خواهر نگاشت آن هم با این مطلع تاثیر گذار؛ «خواهر عزيزم فاطمه سلام!»، با اين تذكر خانواده نام او را از هايده به فاطمه تغيير دادند.

شهيد التفات شرافتي در چهارمین روز از تيرماه سال 1342 در روستاي اسبگران سراب متولد شد. دوران كودكي خود را در خانواده‌اي مذهبي و روستايي سپري كرد. پس از اتمام دوره سربازي، به همراه خانواده به تهران مهاجرت كرد و دوران ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت سپري نمود.

در دوره متوسطه با شكوفايي انقلاب اسلامي در تظاهرات و راهپيمائيها حضور فعال داشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در امور فرهنگي و هنري به ويژه تئاتر فعاليت قابل ملاحظه‌اي از خود نشان داد و با نمايش تئاتري به نام روستاي محمدآباد در تماشاگران تاثير به سزايي گذاشت.

این شهید بزرگوار پس از اخذ ديپلم اقتصاد به واسطه علاقه فراوان به اسلام و روحانيت شيعه در حوزه علميه شيخ‌عبدالحسين تهراني فراگيري علوم و معارف حوزوي را آغاز كرد و پس از گذشت شش ماه تحصيل در آن حوزه به حوزه علميه تبريز عزيمت كرد.

با شروع جنگ تحميلي مدت سه ماه دوره‌هاي آموزشي نظامي را در شهر اصفهان طي كرد. در تبريز به همراهي مسئولان حوزه علميه و همدرسان خود ازطريق لشكر سيدالشهداء(ع) در طرح لبيك ياخميني مدت دو ماه در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل به عنوان مبلغ حضور فعال و چشمگيري داشت.

شهید شرافتی، متواضع، صبور، مهربان و دلسوز بود؛ در اقامه نماز شب و ذكر و زيارت مداومت داشت.

در فرازي از وصيتنامه اين شهيد روحانی مي‌خوانيم:

«با مدد از خداوند منان گام خود را بلندتر و استوارتر بر اين راه بنهيد، توكل بر او نماييد و توسل به اهل بيت(ع) و باز در رسيدن به آن مقصد از دعا و ذكر و زيارت و... استعانت جوئيد. تمام امور زندگي خود را سعي كنيد در پوشش ولايت فقيه در آوريد و جهت زندگي خود از او الهام بگيريد.»

شهيد الطفات شرافتي پس از بارها حضور فعال در جبهه‌هاي ظلمت عليه نور و در دفاعي مقدس و ايماني، در منطقه عملياتي جزيره مجنون در تاريخ بيست و هشتم اسفند ماه سال 1362 با التزام عملي به ولايت فقيه به فيض عظماي شهادت نايل آمد و پيكر مطهرش در بهشت‌زهرا(س) آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:53  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  هیچ گاه دست از حوزه برنمی دارم 


  حوزه نیوز؛ «كوردلاني كه بسياري حرفها مي‌گفتند و ما به روي خود نياورديم، بدانند من مقلد حضرت امام(ره) هستم و ... هيچ‌گاه از درس حوزه روي گردان نيستم و نخواهم بود» 

 

جبهه که بود این گونه عاشق و شیدای بزرگ حوزویان ، خمینی کبیر شد وتصمیم گرفت به قم بیاید و از درس شاگردان مکتب امام صادق(ع) بهره ببرد.

واپسین روز از تابستان سال 49 بود که در خانواده ای مذهبی در پایتخت، نوزادی متولد شد که در دوره نوجوانی به جایی رسید که بعدها در معرفی او می گفتند« طلبه شهيد عباس اعتماديان»

دوران كودكي و نوجوانی اش همراه با دوران مبارزات امت مسلمان و پيروزي انقلاب اسلامي و شروع جنگ تحميلي بود. سال آخر مقطع ابتدايي را طي مي‌كرد كه جنگ شروع شد. براي اولين بار در سن دوازده سالگي به همراه خانواده از منطقه جنگي جبهه‌هاي جنوب ديدار كرد و با رزمندگان عمليات فتح‌المبين آشنا شد. اين آشنايي اثرات عميقي بر روح و قلب او گذاشت.

شهید اعتمادیان دوران تحصيلات ابتدايي و راهنمايي و متوسطه را با موفقيت سپري كرد و همزمان با تحصيل به عنوان بسيجي مخلص در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل حضور يافت.

در جبهه بود كه تصميم گرفت براي كسب علوم و معارف ديني در حوزه علميه ادامه تحصيل دهد. او پس از مشورت و تشويق افراد خانواده به شهر قم عزيمت كرد و در مدرسه رضويه پذيرفته شد. عشق و علاقه او به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب و اسلام عزيز تمام وجودش را فرا گرفته بود به طوري كه در يكي از يادداشت هايش این گونه قلم بر لوح نگاشت: «كوردلاني كه بسياري حرفها مي‌گفتند و ما به روي خود نياورديم، بدانند كه من مقلد حضرت امام(ره)  هستم و فرمان ايشان را حتي اگر خواستن جان و خون ناقابلم باشد مي‌پذيرم و در طبق اخلاص مي‌نهم؛ شعار زيباي: تا زنده‌ام، رزمنده‌ام، هميشه بر لبم هست و از خداوند تبارك و تعالي مسئلت دارم اين كلام را همراه با عملش تا آخر برايم حفظ بفرمايد و اين كلام را هم متذكر مي‌شوم كه هيچ‌گاه از درس حوزه روي گردان نيستم و نخواهم بود.»

 سرانجام شهيد اعتماديان در بيست و هشتم دي ماه 1361 در عمليات بيت‌المقدس2 و در منطقه ماووت بر اثر اصابت تركش به خيل عاشقان الله پيوست و به درجه رفيع شهادت نايل آمد و پيكر مطهرش در گلزار شهداي بهشت‌زهرا(س) تهران آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:52  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  ای کاش هزاران جان داشتم..! 


  حوزه نیوز؛ نزدیک به 14 قرن است که از اعلام وفاداری تاریخی زهیر بن قین(ع) به سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) می گذرد ، اما 8 سال جنگ تحمیلی نشان داد که امام خمینی(ره) نه یک زهیر که ده ها و صدها زهیر دارد که حاضرند جان خویش را فدای راه او و اسلام عزیز کنند. 

 

یکی از این صدها و بلکه هزاران زهیرِ پیرجماران، شهید حجت‌اله باقري قهي است. این طلبه شهید در بخشی از وصیت نامه خویش این گونه وفاداری اش به انقلاب و نظام اسلامی را نشان می دهد«... اي كاش به جاي يك جان امانتي، هزاران جان از خود داشتم و در اين راه مي‌گذاشتم».

شهيد باقري قهي در نیمه مرداد ماه سال 1341  و در شب ولادت قطب عالم امکان حضرت حجت بن الحسن (ع) در  خانواده‌اي مومن ديده به جهان گشود.

دوران دبستان را با موفقيت سپري كرد، با این حال از كلاس سوم دبستان براي تامين خرج تحصيل خود به حرفه نجاري مشغول شد. پس از اتمام كلاس پنجم اوقات فراغت خود را به يادگيري احكام و قرآن در حسينيه تويسركانيها پرداخت.

به علت فقر و تنگدستي از تحصيل در اول راهنمايي محروم و براي كمك به معاش خانواده به كارگري مشغول شد.

در سالهاي 56 و57 براي رهايي از يوغ سلطه شاهنشاهي، در راهپيمائيها و تظاهرات شركت فعال داشت. در 22 بهمن ماه سال 57 در تسخير پادگان افسريه شركت كرد و براي تصرف كلانتري 14 فعاليت چشمگيري داشت.

این شهید والامقام، پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي توانست براي ادامه تحصيل در علوم حوزوي در مدرسه علميه حضرت عبدالعظيم(ع) در شهرري ثبت نام كند.

وی همچنین با شروع جنگ تحميلي به عضويت بسيج درآمد و از طريق پادگان امام حسين(ع) به جبهه‌هاي حق عليه باطل اعزام شد.

 در سال61 و در فتح خرمشهر مجروح شد و يك ماه در بيمارستانهاي فاطميه قم و اميرالمومنين(ع) تهران بستري گرديد و پس از بهبودي نسبي و ترخيص از بيمارستان مجدداً راهي جبهه شد.

در فرازي از وصيتنامه‌ این طلبه شهید می خوانیم؛

«پدر و مادر عزيزم، اگر اين توفيق نصيبم شد و شهيد شدم، شما هيچگونه ناراحتي به خود راه ندهيد، چون من امانتي بودم از طرف خداوند كريم در نزد شما و چه كاري بهتر از اينكه انسان در راه خدا قدم نهد، هر چند مي‌داند كه كشته مي‌شود و اي كاش به جاي يك جان امانتي، هزاران جان از خود داشتم و در اين راه مي‌گذاشتم».

سرانجام شهيد حجت‌اله باقري در تاريخ 7/5/61 در حمله پنجم عمليات رمضان به دعوت حق لبيك گفت و شهد شيرين شهادت را نوشيد.

روحش شاد و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:50  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  عبای امام(ره) بر دوش روحانی شهید 


  حوزه‌نیوز؛ دلش با آقا بود درست، عشقش خمینی بود درست، اما شاید فکرش را هم نمی کرد روزی عبای امام (ره) را بر دوش بیندازد آن هم به واسطه شهید حاج آقا مصطفی(ره). 

 

روحانی شهید حسین مظفر، در یکی از خاطرات خویش ماجرا را این گونه تعریف می کند؛« در دوران طلبگي عده‌اي از دوستان از جمله شهيد مصطفي خميني به قصد رفتن جايي از من خواستند، همراه آنها باشم، لكن يك عبا بيشتر نداشتم و آن را هم شسته بودم. شهيد مصطفي خميني كه علاقه خاصي به من داشت گفت: صبر كنيد تا عباي پدرم را برايتان بياورم. چند لحظه بعد عباي امام (ره) را قرض گرفته و به من دادند و بدين ترتيب به اتفاق يكديگر حركت كرديم».

دومین روز از اردیبهشت ماه سال 1308 ، خداوند به آقا محمد رضا، فرزندی عطا کرد که بعدها به یکی از فضلای بنام حوزه و از مبارزین فعال انقلابی تبدیل شد.

این گونه بود که حسین مظفر، در روستاي ترك‌آباد از توابع شهرستان يزد در خانواده‌اي روستايي متولد شد. خواندن و نوشتن و قرائت قرآن كريم را در زادگاهش آموخت و براي كسب علوم و معارف ديني عازم قم گرديد و وارد مدرسه فيضيه این شهر مقدس شد.

طلبه‌ ساده زیست یزدی بسان دیگر هم ولایتی هایش، قانع و کوشا بود و به سبب استعداد فراوان و خلق و خوي حسنه و دوست داشتني به زودي شمع محفل ياران شد.

 با شهيد حاج آقا مصطفي خميني معاشرت و دوستي داشت. در حوزه علميه قم از محضر اساتيد و علماي گرانقدري چون حضرت امام خميني(ره) و آيات عظام نجفي، مشكيني، و حاج ميرزا ابوالفضل زاهدي كسب فيض كرد و مراتب تحصيلي حوزه را با اتمام كفايتين به پايان رساند. شهيد مظفر در تمام دوران زندگي خود ساده و بي‌آلايش زيست و به سبب علاقه وافر به كسب علم، دارايي مختصرش را صرف خريد كتاب كرد.

این روحانی مبارز در سال 1335 براي نشر احكام و ترويج دين مبين اسلام به تهران عزيمت كرد. سخنور و واعظي برجسته بود و صدها حديث و روايت از حفظ داشت.

شهید مظفر در مبارزه عليه رژيم ستمشاهي سه بار توسط ساواك دستگير و زنداني شد و رنجهاي بسياري تحمل كرد، اما به سبب فروتني درباره این موضوع، حتي با بستگان نزديك خود نيز سخني نگفت و به رضاي خداي خالق منان راضي بود. نفوذ و تاثير كلامش در نشر فرهنگ و معارف اسلامي چنان بود كه چندين بار توسط منافقين كوردل تهديد به ترور شد. سرانجام صبح روز 27 اسفندماه سال 1360 به همراه يار همراهش شهيد حجت‌الاسلام افضل موسوي كه به قصد شركت در مراسم وعظ و ارشاد عازم كرج بودند، در بزرگراه تهران ـ كرج هدف گلوله‌هاي منافقين زبون قرار گرفت و به فيض عظماي شهادت نايل آمد و پيكر مطهرش در بهشت‌زهرا(س) آرام گرفت

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
  یادگاه شهیدان علم

  تنها آرزوی طلبه شهید چه بود؟ 


  حوزه نیوز؛ از قدیم و ندیم گفته اند که آرزو بر جوانان عیب نیست. بالاخره هر کسی آرزویی دارد؛ حالا مادی یا معنوی، در اصل وجودش که شکی نیست. 

 

بسیاری از شهدا نیز در وصیت نامه های خود، از آرزوها و خواسته هایشان می گفته اند.

طلبه شهید غلامرضا ربيعي‌رودسري نیز در فرازی از وصیت نامه خویش این گونه از آرزو و آمال قلبی اش سخن به میان آورده است؛« اميدوارم كه خدا شهادت واقعي را با درجه‌اي والا نصيبم گرداند، هر چند كه لايق اين درجه نيستم و تنها آرزويم نيز ملاقات امام زمان(عج) در دنيا و شفاعتش در آخرت است».

شهيد ربيعي‌ در نهم بهمن ماه سال 1342 در خانواده‌اي مذهبي و متوسط در شهرستان رودسر به دنيا آمد در شش سالگي همراه خانواده‌اش به تهران مهاجرت كرد و تحصيلات مقدماتي خود را تا پايان دوره متوسطه با موفقيت به پايان رساند. در دوران شكوفائي انقلاب اسلامي همراه اعضاي خانواده و هم پاي ملت سرافراز ايران اسلامي در راهپيمائي‌ها و تظاهرات عليه رژيم ستمشاهي شركت كرد.

دوران دبيرستان را که آغاز کرد ، عضو بسيج مسجدالمهدي شد و در پادگان امام حسين(ع) همدوش دیگر لشکریان مخلص خدا، دورة آموزش نظامي را سپري كرد.

 اولين بار در سال 58 براي سركوب ضدانقلاب غرب كشور، راهي كردستان شد و پس از مجروح شدن و انتقال به سنندج به تهران بازگشت.

این طلبه شهید پس از بهبودي نسبي براي فراگيري علوم حوزوي در مدرسه علميه شهيد بهشتي ثبت نام كرد. مدت دو سال به فراگيري علوم ديني مشغول بود كه به فرمان امام(ره) بار ديگر در سال 64 براي سركوب ضدانقلابيون به جبهه كردستان اعزام شد. پس از عمليات والفجر 9 به تهران بازگشت و در مراسم تشيع پيكر مطهر دوستش كه در آن عمليات شهيد شده بود، شركت كرد.

شهید ربیعی فردي خويشتندار و رئوف بود؛ براي همه اعضاي خانواده به خصوص براي والدين خود احترام خاصي قائل بود، در جمع دوستان و آشنايان بسيار آرام و متين و محجوب بود. او در ساخت حسينيه محل، تلاش فراواني كرد و به فعاليت مستمر در مسجد محل و شركت در جلسات مذهبي تعهد خاصي داشت.

در فرازي از وصيتنامه‌ این شهید والامقام مي‌خوانيم:

«اميدوارم كه خدا شهادت واقعي را با درجه‌اي والا نصيبم گرداند، هر چند كه لايق اين درجه نيستم و تنها آرزويم نيز ملاقات امام زمان(عج) در دنيا و شفاعتش در آخرت است. از برادرم تقاضا دارم حسين گونه رفتار كند و از مادر و خواهرانم مي‌خواهم كه زينب‌ گونه عمل كنند كه عفت،زينت زن است. از همه مي‌خواهم كه حلالم كنند و در آخر مي‌خواهم كه امام را تنها نگذاريد. نگذاريد خون شهدا پايمال شود».

سرانجام غلامرضا ربيعي رودسري در 13 ارديبهشت سال65 در منطقه عملياتي فكه، به نداي حق لبيك گفت و با نوشیدن شربت شهادت به مولا و مقتدايش امام حسين(ع) پيوست.

روحش شاد و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:47  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
شهیدی که در تابوت لبخند زد 

  حوزه نیوز؛ وقتی تابوت را باز کردم، دیدم که شهید دست بر سینه دارد و با حالت تبسم، لبخند می زند. شب، شهید بزرگوار را در خواب دیدم که گفت: «می دانی چرا لبخند زدم؟... 

 

در سال 1341 در شهر بابل، فرزندی از خانواده ای کشاورز چشم به جهان گشود که نام او را «محمد زمان»نهادند؛ « محمد زمان ولی پور»

محمد زمان از همان اوان كودكي، دستانش به كار و زحمت آبديده گشت. همراه با کار کشاورزی، تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را به سر برد و راهي دبيرستان شد و موفق به اخذ مدرک ديپلم گشت. در كنكور تجربي شركت كرد و در رشته پزشكي قبول شد.

این زمان بود که دل و عقلش، سر ناسازگاری با هم گذاشتند؛ يكي به رفتن به دانشگاه تشويقش مي‌نمود و ديگري او را به سوی حوزه و نوكري امام عصر (عج) فرامی خواند.

شهید ولی پور در نهایت حوزه را برگزيد و مدال نوكري آن امام همام را بر گردن آويخت، نزد حضرت آيت الله ايازي (رحمه الله عليه) رفت و در مدرسه «رستم کلا» به تحصيل در مكتب ناب جعفري(ع) مشغول گشت.

این شهید والامقام در اندك زمانی نردبان ترقي را طي نمود و در علم و عمل به مدارج بالا رسيد به گونه‌اي كه آيت الله ايازي به آينده علمي وي بسيار اميد داشت و آينده‌اي پر فروغ را سرانجام وي خواند.

دو سالی پس از پیروزی انقلاب، شیپور جنگ تحمیلی که نواخته شد به جبهه رفت و در دشت عاشقی و ایثارگری جبهه این گونه بر جریده خاطرات نوشت که؛

«شهادت، زيباترين واژه دفترچه زندگاني زمين است. هر از چند گاهي، چند برگي از دفتر زمين، به نام بلند شهيد، رنگ خون مي‌گيرد و باز شرف و عزت زمينيان هابيل تبار در سرشك حسرت ملائك، راز پس پرده‌اي را مي گشايد. قلم بر آن است تا اين بار به روزهاي خاكي، افلاكي ديگري نظاره افكند و در چينشي از جنس نور، فانوسي رهگشا براي ما كشتي شكستگان درياي غفلت بسازد.»

و سرانجام، زندگاني خاكي شهيد محمد زمان ولي‌پور در 23/3/67 در عمليات «كربلاي 10» به پایانی نیکو یافت و او با اصابت تركشي به كمر در شلمچه، برای همیشه آسمانی شد.

*خاطره ای شنیدنی از دوست و داماد شهید؛

دوست صمیمی و داماد روحانی شهید، محمد زمان ولی پور تعریف می کند؛ فرمانده سپاه بابل به من خبر داد که برادر همسر شما شهید شدند و این در حالی بود که بیست روز از ازدواج ما می گذشت.

به بیمارستان شهید یحیی نژاد رفتم، رئیس بیمارستان مانع شد. گفت: شما تحمل ندارید...وقتی تابوت را باز کردم، دیدم که شهید دست بر سینه دارد و با حالت تبسم، لبخند می زند.

تعجب کردم که دست بر سینه، چرا لبخند می زند؟

شب شهید بزرگوار را در خواب دیدم که گفت: «می دانی چرا لبخند زدم؟ به خاطر آنکه حضرت سیدالشهدا (ع) را دیدم و گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)؛ ایشان را در بغل گرفتم و لبخند زدم.».

*بخشی از وصیت نامه؛

«... آهاي انسان! بيا درگوشه اي از زمين خداوند، پاسي از شب را تفكر كن كه توي ضعيف و ذليل و بيچاره بي‌چيز چرا اين جا آمدي؟ اگر ماموريتي داشتي انجام ده و گرنه جواب «چرا» را بده.

يا عبيد الدنانير و الدراهم، اي بندگان دينار و درهم! اي كساني كه به سكه و كاغذهاي نقشه دار(اسكناس) و سنگ و گل و آجر و آهن پاره‌ها قانع شده و گره قلبي بسته‌ايد! گره‌اي ناگسستني جز با خداوند و دينش؛ بدانيد كه كاخ و خانه و اشيانه و ماشين و مال التجاره همه و همه را زلزله عظيم قيامت در قلب زمين فرو مي برد حتي توي قطره _انسان را؛ نمي‌دانم چي بگويم، ولي حقيقتا براي ما انسان‌ها ننگ و عار است كه با اين همه عظمتش و روح اللهي اش به خاك و سنگ و آهن و... سرگرم شود و مثل بچه ها با آنها بازي كند. آيا حيف نيست؟ خجالت نمي‌كشيم؟ مگر چه شده است كه اين همه همهمه و تاخت و تاز و بگير و ببند مي‌كنيم و حرص و جوش؟ چه خبر شده كه شب و نصف شب خواب و بيداري، ماشين حساب و قلم در دست داريم و هي حساب مي‌كنيم؟ راستي تو كه با شريك مالي خود در اطاقي مي نشيني و حساب مي كني آيا با نفس طاغي و خاطي خود كه شريك جاني تو است اين چنين محاسبه داري؟

اي جان برادر و خواهر: به ديگران ننگر كه چه مي كنند بخوان و برو در گوشه‌اي دور از هياهوي دنياداران، كمي تفكر كن كه (انشاءالله) تعالي پيروز هستيد، انشاءالله كه به قول آن شاعر عارف: عمر عزيزم شد تلف اندر پي آب و علف كاري نكردم بهر جان. استغفرالله العظيم»

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:45  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  توفیق رستگاری در هجدهمین بهار زندگی 


  نوجوانی بیش نبود که این توصیه ماندگار امیر بیان ، امام علی (ع) در جان و دلش رسوخ کرده بود ؛ " اوصیکما بتقوی الله و نظم امرکم".  توفیق رستگاری در هجدهمین بهار زندگی

 

در تبعیت از طریقت امیرمومنان(ع) هم با تقوا بود و هم در کارهایش نظم و برنامه ریزی را سرلوحه قرار داده بود. در این وادی اهل شعار هم نبود، بلکه در عمل ثابت می کرد پایبندی اش به این شعائر را، کما این که با شهادت مظلومانه خویش هم نشان داد که مردانِ مرد در هنگامه ای که شیپور نبرد و کارزار نواخته می شود، از نامردان متمایز می گردند.

طلبه شهيد حميدرضا شهسواري به راستی که این گونه بود و در این میان، "جزیره فاو" و "والفجر8" مهر تاییدی بود بر دلاوری و رشادت مومنانه اش در حراست از انقلاب و نظام اسلامی در برابر دژخیمان استکباری رژیم بعث عراق.

سال 46 در تهران و در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود . پس را از اتمام تحصیلات در مقطع دبیرستان، به جهت علاقه فراوان ، راهی حوزه علمیه شد و بدین وسیله شیفتگی خود به فراگیری قال الصادق(ع) و قال الباقر(ع)  را به همگان نشان داد.

این شهید والامقام، در زمان اوج گيري انقلاب اسلامي، به همراه خانواده در راهپيمایي هاي باشکوه علیه پهلوی ظالم شرکت داشت و پس از انقلاب نيز ضمن تحصيل علوم ديني، با شرکت فعال در بسيج، در راستاي نشر فرهنگ غني اسلام و حفظ و حراست از آرمانهاي مقدس نظام اسلامي اهتمام ‌ورزيد.

عشق به شریعت مقدس اسلام و نشر کلام گهربار ائمه اطهار(ع) که از اوان کودکي در قلب و جان شهسواري جوانه زده بود، در دوران شباب به اوج خود رسيده بود .

او به راستی که در دوران کوتاه زندگانی خود، مایه زینت آل محمد (ص) بود و با آراسته کردن طینت و باطن خود به فضایلی چون تقوا و پرهیزکاری، خوش خلقی، اعتقاد راسخ به پروردگار و معنویات، به طور عملی مبلغ دین بود و به ویژه در راستای مقابله با منکرات و امر به معروف کوشش ها می کرد.

در صحنه اجتماع، مشاهده مظاهر بدحجابی، خاطرش را می آزرد از این رو همواره تاکید بر حفظ حجاب بانوان داشت.

به برادران ایمانی خود نیز توصیه های ارزشمندی داشت، کما این که در بخشي از  آخرين سفارشات این رادمرد عرصه جهاد و معنویت مي‌خوانيم؛ « اي امت حزب الله! اگر مي‌خواهيد که روحيه رزمندگان اسلام را تسلي بخشيد و ارواح مطهر شهدا را از خودتان خوشحال گردانيد، سعي کنيد در عين حال که روحيه علم و تدريس را در خودتا ن بارور مي‌گردانيد، در معنويتتان هم پيشرفت کنيد، چون به قول رهبر عزيزمان امام امت، تزکيه قبل از تعليم و تعلم آمده است.»

این طلبه شهيد ، گرچه عمري کوتاه داشت اما این ایام بسیار پر فيض و پربرکت بود. هم برای خودش و هم برای جامعه.

بارها و بارها در جبهه‌هاي کردستان حضور يافت و سرانجام نیز با اعزام به منطقه عملياتي فاو، پس از حماسه آفريني و رشادت‌هاي فراوان، در عمليات والفجر 8، در بيست و پنجمین روز از واپسین ماه سال 64  دعوت حق را لبيک گفت و در جمع یاران شهیدش در باغ رضوان، عید نوروز حقیقی را جشن گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:41  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  توفیق رستگاری در هجدهمین بهار زندگی توفیق رستگاری در هجدهمین بهار زندگی


  نوجوانی بیش نبود که این توصیه ماندگار امیر بیان ، امام علی (ع) در جان و دلش رسوخ کرده بود ؛ " اوصیکما بتقوی الله و نظم امرکم". 

 

در تبعیت از طریقت امیرمومنان(ع) هم با تقوا بود و هم در کارهایش نظم و برنامه ریزی را سرلوحه قرار داده بود. در این وادی اهل شعار هم نبود، بلکه در عمل ثابت می کرد پایبندی اش به این شعائر را، کما این که با شهادت مظلومانه خویش هم نشان داد که مردانِ مرد در هنگامه ای که شیپور نبرد و کارزار نواخته می شود، از نامردان متمایز می گردند.

طلبه شهيد حميدرضا شهسواري به راستی که این گونه بود و در این میان، "جزیره فاو" و "والفجر8" مهر تاییدی بود بر دلاوری و رشادت مومنانه اش در حراست از انقلاب و نظام اسلامی در برابر دژخیمان استکباری رژیم بعث عراق.

سال 46 در تهران و در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود . پس را از اتمام تحصیلات در مقطع دبیرستان، به جهت علاقه فراوان ، راهی حوزه علمیه شد و بدین وسیله شیفتگی خود به فراگیری قال الصادق(ع) و قال الباقر(ع)  را به همگان نشان داد.

این شهید والامقام، در زمان اوج گيري انقلاب اسلامي، به همراه خانواده در راهپيمایي هاي باشکوه علیه پهلوی ظالم شرکت داشت و پس از انقلاب نيز ضمن تحصيل علوم ديني، با شرکت فعال در بسيج، در راستاي نشر فرهنگ غني اسلام و حفظ و حراست از آرمانهاي مقدس نظام اسلامي اهتمام ‌ورزيد.

عشق به شریعت مقدس اسلام و نشر کلام گهربار ائمه اطهار(ع) که از اوان کودکي در قلب و جان شهسواري جوانه زده بود، در دوران شباب به اوج خود رسيده بود .

او به راستی که در دوران کوتاه زندگانی خود، مایه زینت آل محمد (ص) بود و با آراسته کردن طینت و باطن خود به فضایلی چون تقوا و پرهیزکاری، خوش خلقی، اعتقاد راسخ به پروردگار و معنویات، به طور عملی مبلغ دین بود و به ویژه در راستای مقابله با منکرات و امر به معروف کوشش ها می کرد.

در صحنه اجتماع، مشاهده مظاهر بدحجابی، خاطرش را می آزرد از این رو همواره تاکید بر حفظ حجاب بانوان داشت.

به برادران ایمانی خود نیز توصیه های ارزشمندی داشت، کما این که در بخشي از  آخرين سفارشات این رادمرد عرصه جهاد و معنویت مي‌خوانيم؛ « اي امت حزب الله! اگر مي‌خواهيد که روحيه رزمندگان اسلام را تسلي بخشيد و ارواح مطهر شهدا را از خودتان خوشحال گردانيد، سعي کنيد در عين حال که روحيه علم و تدريس را در خودتا ن بارور مي‌گردانيد، در معنويتتان هم پيشرفت کنيد، چون به قول رهبر عزيزمان امام امت، تزکيه قبل از تعليم و تعلم آمده است.»

این طلبه شهيد ، گرچه عمري کوتاه داشت اما این ایام بسیار پر فيض و پربرکت بود. هم برای خودش و هم برای جامعه.

بارها و بارها در جبهه‌هاي کردستان حضور يافت و سرانجام نیز با اعزام به منطقه عملياتي فاو، پس از حماسه آفريني و رشادت‌هاي فراوان، در عمليات والفجر 8، در بيست و پنجمین روز از واپسین ماه سال 64  دعوت حق را لبيک گفت و در جمع یاران شهیدش در باغ رضوان، عید نوروز حقیقی را جشن گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:38  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  تنها جرمش لباس روحانیت بود! 


  حوزه نیوز؛ سید که اسیر شد ، نیروهای عراقی تا فهمیدند که او روحانی است، از چند قدمی به او گلوله می زنند و سپس با تانک از روی هر دوپایش می گذرند و عاقبت پیکرش را نا جوانمردانه به آتش می کشند. آری! این بود نهایت جرم شهید مفقودالاثری که لباس پیغمبر(ص) را بر تن داشت. 

 

روحانی شهید سید محمد طاهر طاهری، مسئول تبلیغات لشکر 5 نصر خراسان، فرزند جانباز آیت الله طاهری گرگانی، مجتهد و موسس مدرسه علمیه امام جعفر صادق(ع) گرگان بود.

یکی از نزدیکان و دوستان آن شهید والامقام در خاطراتش می گوید: «یک سال قبل از فجر انقلاب، یعنی زمستان سال 56، همزمان با موج مبارزات انقلابی علیه شاه خائن، هر روز مرحوم آیت الله طاهری اعلامیه های امام را که از نجف برایش می آمد، به ما می داد، می رفتیم توی محله ها و مساجد می انداختیم و بر می گشتیم. مامورین رژیم شاه با مدرسه علمیه امام جعفر صادق سر جنگ داشتند، هر روز رئیس وقت شهربانی(سلیمی زاده معدوم) با یک بلند گوی دستی می آمد جلوی مدرسه و شروع به فحاشی و بد دهنی به ما و خاندان آیت الله طاهری می کرد. آیت الله طاهری را چند بار زندانی و بازداشت و تبعید هم کرده بودند.

یک روز غروب داشتم وضو می گرفتم که آقا سید محمد طاهر - فرزند آیت الله طاهری- آمد وضو بگیرد. یک جورایی خیلی خاص و دلنشین شده بود. سلام کردم و کمی عقبت تر رفتم تا ایشان وضو بگیرد.

در همان حال رو به من کرد و گفت: فلانی وضوتو بگیر؛ می خواهم یک هدیه ای به شما بدهم. این هدیه حرمت دارد و باید حتما وضو داشته باشی. با خودم فکر کردم که این چه هدیه ارزشمندی است که باید وضو بگیرم.

گفتم: آقا سید چی هست؟

گفت: وضو گرفتی؟

گفتم: بله

آمد جلوتر و با احترام گفت: کتابی است از امام خمینی(ره).

 تا نام امام را آورد، رنگ از چهره ام پرید، یک حال عجیبی به من و او دست داد. نامی که همه زندگی ما را متحول کرد.

این اولین آشنایی من با آقا سید محمد طاهر بود، دیگر به او بیشتر از همیشه انس گرفتم. در مبارزات علیه رژیم شاه به ما خط می داد. طولی نکشید که انقلاب پیروز شد، مدتی هم در بحران مبارزاتی علیه منافقین از ایشان کسب فیض می کردیم تا اینکه ناگهان جنگ شد. ما به جبهه رفتیم. آقا سید محمد طاهر نیز به لشکر 5 نصر خراسان رفت و از همان جا عازم جبهه های حق علیه باطل شد....

در میدان جنگ، قبل این که یک رزمنده باشد، یک عارف بود، عابد بود، سجاد بود. همه چیز در او جمع بود. آقا سیدمحمد طاهر را خراسانی ها خوب می شناسند. گلستانی ها شاید کمتر بشناسند. در جبهه پشت خاکریز، با شجاعتی حیدری ، رو در رو با عراقی ها با بلندگو حرف می زد.

سید ، زبان عرب را بهتر از عراقی ها مسلط بود و از این طریق سربازان عراقی را دعوت به اسلام می کرد.

شهید شوشتری از خاطراتش با او می گفت: «در گیرو دار عملیات، سید محمد، جعبه های مهمات را حمل می کرد، جوری که هیچ کس جرات سربلند کردن را نداشت، با قامت بلندش می دوید، بچه ها می گفتند؛ سید مراقب باش، می گفت: هر کجا که نوبت آدم برسد، فرقی ندارد. تو سنگر باشی، یا وسط آسمان، هر کجا که خمپاره و گلوله نصیب انسان باشد. همان جا می رسد.

با اینکه مسئول عقیدتی لشکر پنج نصر خراسان بود، خودش را هیچ وقت از رزمندگان جدا نکرد، وسط معرکه جنگ، هم روحانی بود، هم رزمنده که سلاح می گرفت و می جنگید؛ شعار نیست اگر بگوییم سادگی، اخلاص، تقوا و اخلاص او را به معراج کشاند.»

نقل است که آقا سید محمد طاهر توسط نیروهای عراقی اسیر می شود، وقتی متوجه می شوند که ایشان روحانی هستند. از چند قدمی به او گلوله می زنند و سپس با تانک از روی هر دوپایش می گذرند و عاقبت پیکرش را نا جوانمردانه به آتش می کشند.  شهید آقا سید محمد طاهر طاهری سال ها مفقودالاثر بود.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:34  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 یادگاه شهیدان علم(

  نوکری امام زمان بالاترین افتخارش بود 


  حوزه نیوز؛ آقا ابراهیم، پسر را که در آغوش گرفت، در دل از خدا خواست او را سربازی برای ولیش حضرت صاحب الامر(عج) قرار دهد. 

 

این گونه بود وقتی حسن آقا به دوران جوانی رسید، آرزوی پدر را محقق کرد و چند سال بعد در سن 22 سالگی در سالروز ولادت امام زمان (عج) عملا به پوشیدن لباس مقدس روحانیت نایل آمد.

چهار روز بیشتر از شهریور سال 42 نگذشته بود که خداوند به خانواده محمد نژاد فرزندی عطا کرد که بعدها به عنوان روحانی شهید، مایه آبرو و فخر خاندان شد.

تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را که پشت سر گذاشت، انقلاب به نقطه اوج خود رسید، بدین گونه شكوفايي انقلاب اسلامي مصادف با اولين سال ورودش به دبيرستان شد.

شهید محمد نژاد با پخش اعلاميه و نوار سخنراني امام خميني(ره) فعاليت سياسي خود را آغاز كرد و با برپايي تظاهرات دانش‌آموزي، انزجار و تنفر خود را از رژيم پهلوي نشان داد و با همكلاسي هاي خود به تشكيل جلسات قرآن مبادرت ورزيد.

پس از پيروزي انقلاب در مسجد انبار گندم با هدايت روحاني شهيد حجت‌الاسلام والمسلمين گلابچي به فعاليت‌هاي فرهنگي پرداخت و از اين طريق براي سازندگي ميهن اسلامي همراه كاروان جهادسازندگي به نقاط محروم كشور اعزام شد.

وي ضمن تحصيل در دبيرستان براي فراگيري علوم و معارف اسلامي در مدرسه علميه مرحوم آیت الله مجتهدي به تحصيل علوم حوزوي مشغول شد.

جنگ تحميلي که شروع شد، درنگ نکرد و به عنوان مبلغ راهي جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل گشت و همچنین در چندين عمليات در كردستان و مهران شركت كرد.

در سال 60 به اخذ ديپلم فني در رشته برق موفق شد و یک سال پس از آن، به عنوان مربي امور تربيتي در آموزش و پرورش به تدريس و تربيت دانش‌آموزان پرداخت.

 در نيمه شعبان سال 64 در سالروز تولد حضرت ولي عصر(عج) به لباس مقدس روحاني ملبس شد. احساس مسؤليت و اشتياق وي به نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص) موجب حضور فعالانه‌اش در جبهه‌هاي جنگ تحميلي شد و سرانجام در منطقه عملياتي كربلاي5 در شب نهم بهمن ماه سال 65 پس از اداي نماز جماعت و برپايي دعاي پر فيض كميل، هنگام تجديد وضو در منطقه شلمچه بر اثر اصابت تركش گلوله توپ به فيض عظماي شهادت نايل آمد و پيكر پاكش در بهشت‌زهرا(س) آرام گرفت.

در فرازي از وصيتنامه شهيد حسن محمدنژاد خطاب به خانواده‌اش می خوانیم«اگر بخواهيد دست از انقلاب و امام برداريد و خداي ناكرده بدگويي كنيد اصلاً از شما راضي نخواهم بود و از همه شما عزيزان مي‌خواهم به ياد خدا باشيد و قيامت را فراموش نكنيد و فرامين الهي را به نحو احسن انجام دهيد و براي من طلب مغفرت كنيد و خوشحال باشيد كه آگاهانه راه الهي را پيمودم و به هدفم رسيدم».

روحش شاد و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:32  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  حق طلبی مرا جبهه ای کرد 


  حوزه نیوز؛ انقلاب که پیروز شد، طلبه جوان تبریزی برای فداکاری در خط نورانی امام(ره) که همان خط اهل بیت (ع) و امام زمان (عج) است، سر از پا نمی شناخت. 

 

این گونه بود که وقتی شیپور جنگ تحمیلی از سوی صدامیان نواخته شد، بی درنگ در صفوف لشکریان مخلص خدا قرار گرفت و در  نهایت در همان صفوف نورانی به سوی معبود پر کشید.

طلبه شهيد كريم حاجي‌آقا خياباني در نخستین روز از خرداد ماه سال 1343 در خانواده‌اي مذهبي و متدين در دیار ستارخان و باقرخان چشم به جهان گشود.

آن گونه که خانواده اش می گویند، از ابتداي دوران طفوليت ذهني پرسشگر و كنجكاو داشت؛ این گونه بود که براي پاسخگويي به ذهن كنجكاو و پرسشگر خود سال سوم دبيرستان را نيمه رها كرد و به منظور شناخت درست مباني و معارف دين مبين اسلام راهي شهر مقدس قم شد و پس از شركت در آزمون ورودي حوزه علمیه در مدرسه علمیه حقاني پذیرفته و مشغول به تحصيل و فراگيري علوم حوزوي شد.

در دوران شكوفايي انقلاب اسلامي به سبب كمي سن فعاليت چشمگيري نداشت، اما پس از پيروزي انقلاب با شركت در كلاسهاي عقيدتي سياسي، انجمن اسلامي دبيرستان محل تحصيل خود در برپايي نمايشگاههاي عكس و كتاب نقش موثري در اطلاع‌رساني دانش‌آموزان داشت. با شروع جنگ تحميلي، زماني به عنوان رزمنده و زماني به عنوان مبلغ در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل حضور يافت و سرانجام در تاريخ سي‌ام دي ماه 1365 در منطقه شلمچه و در عمليات كربلاي 5 به فيض عظماي شهادت نايل آمد و پيكر پاكش در بهشت‌زهرا(س) آرام گرفت.

در فرازي از وصيتنامه اين شهيد عزيز مي‌خوانيم؛

«عقيده‌اي كه مرا به اينجا يعني جبهه كشاند چيزي جز انجام وظيفه نبود و اميدوارم تاآخرين مرحله زندگي در انجام وظايف الهي كوتاهي نورزم. توصيه‌اي كه به برادران و خواهرانم دارم اين است كه عمرتان را فقط صرف همين مطلب يعني يافتن راه حق و حقانيت و نور و نورانيت كنيد كه در آخرت با سرافرازي و سربلندي قدم در صحنه قيامت گذاريم».

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:30  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  علمدار بصیرت انقلابی 


  حوزه نیوز؛ آن قدر کلامش علیه رژیم، اثرگذار بود که ساواک سخنرانی وی و حتی جلسات پرسش به شبهات مذهبی برای جوانان از سوی او را به طور کلی ممنوع اعلام کرد. 

 

اما او که خود را سرباز کوچک حضرت ولی عصر(عج) می‌دانست و یاری امام (ره) و نهضت اسلامی اش را تکلیفی دینی، در مسیر روشنگری و بصیرت بخشی به مردم به هیچ وجه کوتاه نیامد.

نقل است که در قضایای مسجد فیل مشهد که منجر به شهادت و جراحت عده ای از مردم انقلابی شد، رادیو بی بی سی اعلام کرد که حادثه مسجد فيل را كه از نادرترين حوادث مي باشد ،شير بچه اي در مشهد به وجود آورده است.

پنجمین روز از پنجمین ماه سال 1311 سپری شده بود که در یکی از خانواده‌های مذهبی بهشهر، فرزندی دیده به جهان گشود که بعدها امام امت (ره) او را « فاضلی جوانمرد» توصیف کرد.

پدر شهید سید عبدالکریم‌هاشمی نژاد، کاسبی با ايمان و با تقوا بود كه با زحمت فراوان مخارج زندگي خود و خانواده اش را تامين مي كرد.

دوران رشد و بالندگي سيد عبدالكريم با اوج‌گيري حكومت ديكتاتوري رضاخان همراه بود. رضاقلدر، در دوران حكومت ننگين خود دين و دينداري را تحت فشار و اختناق قرارداده بود و در شهريور 1320 يعني زماني كه سيد عبدالكريم 10 ساله بود خاك ايران را ترك مي كند و پسرش محمد رضا به حمايت انگليس و آمريكا بر تخت سلطنت قرار گرفت كه او نيز البته دنباله روي سياست‌هاي پدر خبیثش بود.

سيد كه داراي هوش و ذكاوت خاصي بود ضمن درس خواندن، بعد ازظهرها در مغازه پدرش به او كمك مي كرد و از آنجائي كه علاقه شديد به علم داشت با تشويق پدر در حوزه علميه آيت ا... كوهستاني در روستاي كوهستان در 6 كيلومتري بهشهر همراه ديگر طلبه‌هاي جوان و با هدفي پاك و بي آلايش و با اخلاص و تشنه علم و اخلاق مجذوب رفتار حكيمانه آن استاد الهي شده و با جديت و تلاش به تحصيل علم پرداخت تا آن جا که در طول 4 سال دروس مقدماتي و مقداري از درس سطح «فقه و اصول» را به پايان رساند .

 اين دوره از زندگي اش نقطه عطفي بودكه با عظمت و زيبايي از آن ياد مي كرد. پس از اين ايام با كسب اجازه از محضر استاد كوهستاني عازم حوزه علميه قم شده و به ادامه تحصيل در زمينه فقه و اصول پرداخت و از اساتيد بزرگي بهره برد و در درس خارج فقه و اصول آيات عظام بروجردي، علامه طباطبايي و امام خميني (ره) شركت نمود و از محضر اساتيد ديگر همچون شهید آيت الله العظمی صدوقي ،سيد رضا صدر،آيت ا... مجاهدي و مرحوم داماد كسب علم نمود و در سال 1340 پس از فوت آيت ا... بروجردي به مشهد مقدس مشرف شد و در درس آيت ا... ميلاني و آيت ا... شيخ مجتبي قزويني به تحصيل پرداخت .

سال 1335 نقطه عطف دیگری برای او بود چرا که در سن 25 سالگي با همشيره آقاي سيد حسن ابطحي ازدواج کرد و خطبه عقد آن دو در جوار حرم مطهر حضرت رضا (ع) با حضور آيت ا... ميلاني انجام شد.

 سید با تشكيل خانواده، زندگي بسيار ساده و بي آلايشي داشت كه با شهريه ي طلبگي زندگي خود را اداره مي كرد و بقيه آن را از درآمد منبر و يا حق التاليف آثار بدست مي آورد و مخارج زندگي اش را تامين می‌کرد.

این روحانی مجاهد در برابر خداوند تسليم محض بود و علاقه و ارادت خاصي نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت (ع) داشت و از كبر و غرور منزه بود و با توده مردم به خصوص قشر مستضعف و محروم رابطه نزديكي داشت و به ياري آنان مي شتافت . ايشان نسبت به مسائل فرهنگي بسيار حساس و با مسئوليت بود و در اين راه نيز زحمات زيادي كشيد .

* فعالیت‌های تبلیغی و مبارزات سیاسی شهید‌هاشمی‌نژاد

به همين مناسبت از سال 1340 با برپايي مجالس تبليغي و آگاهي دادن به مردم همت گماشت و همواره به سفرهاي تبليغي در شهرهاي مختلف عازم مي شد و در سال 1343 با همكاري سيد حسن ابطحي كانون بحث و انتقاد ديني را جهت ارشاد نسل جوان بنا نهادند . اين كانون داراي دو شعبه بود كه شعبه مركزي آن در مسجد صاحب الزمان (عج) واقع در فلكه صاحب الزمان (عج) قرار داشت . اين كانون تا سال 1351 ادامه پیدا کرد تا اينكه ساواك سخنراني و پاسخگويي به سئولات جوانان را از ناحيه شهيد‌هاشمي نژاد ممنوع نمود .

اما سيد عبدالكريم همچنان به مبارزات سياسي خود ادامه مي داد و آشكارا جنايات خاندان پهلوي را افشاء مي نمود و بارها و بارها در اين خصوص بازداشت و مورد شكنجه قرار گرفته بود.

 در سال 1342 در ايام دهه فاطميه مجالسي در سطح شهر مقدس مشهد برپا شد. شهيد ابتدا در منزل آقاي اخوان فاطمي واقع در كوچه عباسقلي خان جنب گرمابه اسلامي منبر مي رفت و در شبهاي 21 و 22 و 23 سال 1342 در مسجد فيل واقع در پايين خيابان منبر داشت و در آنجا درباره حقوق زن و انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي و كاپيتولاسيون صحبت مي كرد كه در شب سوم مامورين شهرباني مسجد را محاصره كرده و قصد بردن شهيد‌هاشمي نژاد را داشتند . در اين حادثه كه جمعيت منسجم حدود پانزده هزار نفر بوده است تعدادي شهيد ، مجروح و تعدادي اسير و زنداني شدند و شهيد بزرگوار بازداشت و زنداني و سپس ممنوع الملاقات شد. با تلگراف ابراز تاسف آيت ا... ميلاني رژیم منحوس شهيد را به دو ماه زندان قابل خريد محكوم کرد، ضمن اينكه دادستان تقاضاي اعدام براي ايشان نموده بود. در همان شبها راديو بي بي سي اعلام كرد كه در مشهد حادثه مسجد فيل را كه از نادرترين حوادث مي باشد، شير بچه اي در مشهد به وجود آورده است . بعد از آن شهيد‌هاشمي نژاد بارها و بارها دستگير و زنداني شدند تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 كه از زندان آزاد گرديدند و در سنگر دبير كل حزب جمهوري اسلامي مشهد جهت ارتقاي سطح آگاهيهاي اعضا و حزب جوانان خدمات شايسته اي را انجام دادند .

* حضور در مناطق جنگی به همراه رهبر معظم انقلاب

 سپس وي با راي قاطع مردم استان مازندران به مجلس خبرگان راه يافته و در تصويب قوانين حياتي چون ولايت فقيه بيشترين نقش را ايفا نمودند . در قضاياي جنگ تحميلي يكي دو نوبت به همراه رهبر معظم انقلاب حضرت آيت ا... خامنه اي به مناطق جنگي رفته و در افشاي خيانتهاي بني صدر ملعون و جبهه متحد ليبرالهاي سلطنت طلب و منافقين سهم به سزايي داشتند.

اما نقشه ترور شهيد‌هاشمي نژاد از درون سازمان منافقين طرح ريزي شد و صبح روز هفتم مهر ماه 1360 همزمان با شهادت حضرت جواد الائمه (ع) طبق معمول در كلاس درس حضور يافته و ساعت 8 صبح هنگامي كه در حال خروج از حزب بودند در محل درب خروجي حزب جمهوري اسلامي به خيل شهدا پيوست و پيكر پاكش در حرم مطهر حضرت علي بن موسي الرضا (ع) بخاك سپرده شد و سه روز عزاي عمومي در خراسان اعلام گرديد . مدت زندگي شهيد حدود 49 سال و 2 ماه و 2 روز بوده است .

* شهید‌هاشمی نژاد در کلام ولی فقیه

در بخشی از پیام حضرت امام (ره) به مناسبت شهادت این یار عزیز انقلاب و پاسدار خون شهیدان آمده است:

 «در روز شهادت امام جواد عليه السلام يكي از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسيد. من از نزديك با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آن را لمس كرده بودم و مراتب فضل و مجاهدت او بر اشخاص آشنا پوشيده نيست»

 رهبر معظم انقلاب ، به عنوان همسنگر شهيد نیز با تجليل از مقام والاي شهيد می‌فرمایند:« شهيد مسئوليت سنگين خود را از سال 1341 تا روز شهادت يعني در طول 19 سال به خوبي انجام داد و با كمال سر بلندي و سرافرازي به لقاء ا... پيوست .»

* یادگاری‌های مکتوب شهید

مناظره دكتر و پير – درسي كه حسين (ع) به انسانها آموخت – پاسخ ما به مشكلات جوانان – اصول پنجگانه اعتقادي – راه سوم بين كمونيزم و سرمايه داري – قرآن و كتابهاي ديگر آسماني – رهبران راستين – مسايل عصر ما – ولايت فقيه – رسالت انقلابي امام حسين (ع) – ضرورت تشكيلات – هستي بخش – مبارزه با جهل و ماديت – مقام شهيد – مشكلات بزرگ نسل ما – مشكلات مذهبي روز . از جمله آثار منتشر شده شهید‌هاشمی‌نژاد است البته آثار ديگر و آثار چاپ نشده اي نيز داشتند

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:29  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 یادگاه شهیدان علم

  ترکش خمپاره فرشته مرگ بود 


  حوزه نیوز؛ وعده وصال کربلا بود؛ «کربلای 5» و چه جایی برای پرگشودن بهتر از شلمچه و به راستی برای کسی که عمری را در خدمت تبلیغ دین خدا صرف کرده چه پاداشی بهتر از این! 

 

می گویند لحظه مرگ بسیار حساس و خطرناك است به گونه ای که حتى خوبان و نیكان از آن دلهره و وحشت دارند و این است که حضرت حق جل جلاله می فرماید: «وَ جَآءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَ لِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ : و سرانجام سكرات مرگ به حق فرا مى رسد ، این همان چیزى است كه از آن مى گریختى » .(سوره ق، آیه 19)

به تعبیر یکی از حکما، مرگ مستی آور است، با این تفسیر که این مستی برای هر کسی به گونه ای است؛ برای عده ای گیج کننده و دلهره آور و گروهی را نیز البته واله و شیدا می کند، خاصه آن که منشا این شیدایی شهادت باشد.

پنجم بهمن ماه سال 1334 ، آقا سید علی محمد، فرزندش را در آغوش گرفت و نام اسماعیل بر او نهاد.

طلبه شهيد سيداسماعيل طباطبايي در خانواده‌اي معتقد و مذهبي در شهرستان پل سفيد از توابع سمنان

آرام ، آرام قد کشید. در دوران طفوليت بود که روح و جانش، با قرآن و سيره معصومين(ع) مأنوس شد. تحصيلات را تا ششم ابتدايي طي كرد و پس از آن براي كسب علوم و معارف اسلامي راهي حوزه علميه گرديد.

 در سال 1350 يك سال در محضر آيت‌الله فرقاني يك سال در محضر آيت‌الله رياضي از علماي حوزه علميه سمنان تلمّذ كرد و بعد از آن راهي شهر مقدس قم شد و از محضر آيت‌الله نجفي بهره ها برد. از بدو ورود به قم به فعاليت‌هاي سياسي عليه رژيم حاكم پرداخت و براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص) در دورترين نقاط ميهن اسلامي به تبليغ و توزيع اعلاميه‌هاي حضرت امام(ره) همت گماشت. وي در ماه هاي رمضان و محرم و صفر به فعاليت‌هاي سياسي خود شدت بخشيد و مردم را براي مبارزه با رژيم ستمشاهي هدايت كرد.

پس از قيام طلاب و فضلاي حوزه‌ علميه قم از هيچ كوششي فروگذاري نكرد و همراه برادر شهيدش سيدابراهيم طباطبايي در پيشبرد اهداف انقلاب نفش بسزايي داشت.

انقلاب اسلامي که به پیروزی رسید دو سالی تحصيل را رها كرد و با شوق و اشتياق فراوان در دفتر تبليغات اسلامي قم مشغول شد و از محضر اساتيدي چون آيات عظام صادقي، فلسفي، ابوترابيان و مشكيني بهره‌مند گرديد.

سید اسماعیل در شهريور 1358 ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج سه فرزند دختر و يك فرزند پسر است.

وی فردي صبور و خويشتن‌دار بود و شكيبايي اش در برابر مشكلات كم‌نظير بود.

با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران در نوزده ديماه 1359 برادر كوچكش شهيد شد و از آن به بعد وي بارها به عنوان مبلغ و رزمنده در جبهه‌هاي حق عليه باطل حضور يافت.

آذر ماه 1360 براي خدمت به مردم شهيدپرور استان قزوين راهي آبيك شد و به عنوان نماينده امام جمعه در بسيج اقشار براي حفظ دستاوردهاي نظام بسیار كوشيد. سرانجام در 27 ديماه 1365 در عمليات كربلاي پنج در منطقه شلمچه بر اثر تركش خمپاره جان به جان آفرين تسليم كرد و به فيض عظماي شهادت نايل آمد و در گلزار شهداي پل سفيد سمنان در كنار برادر شهيدش آرام گرفت.

در فرازي از وصيتنامه این شهيد بزرگوار می خوانیم؛

«امام را تنها نگذاريد. او در بين نايبان عام امام زمان(عج) كاملترين و بارزترين آنهاست. همانگونه كه بين پيامبران، كاملترين پيامبر خاتم الانبياء(ص) است. او كامل ترين نايب مهدي(عج) است. اوست كه ما را از بدبختي‌ها و بيچارگي‌ها و ظلم نجات داد، اميد است قلبش را از خودتان خوشحال كنيد، تا اين انقلاب به انقلاب امام زمان(عج) متصل گردد».

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:26  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم(

  سه مزار براي یک شهيد روحانی 


  حوزه نیوز؛ براي رساندن مهمات به رزمندگان رفته بود، خط ؛هنگامي كه به طرف مقر مدافعان خرمشهر بر مي گشت، از پشت سر مورد هدف گلوله دشمن قرار گرفت. بعثي ها با سر نيزه سرش را از بدنش جدا كردند و ... 

 

حوزه نیوز؛ براي رساندن مهمات به رزمندگان رفته بود، خط ؛هنگامي كه به طرف مقر مدافعان خرمشهر بر مي گشت، از پشت سر مورد هدف گلوله دشمن قرار گرفت. بعثي ها با سر نيزه سرش را از بدنش جدا كردند و اين آخر كار نبود. آنها در اطراف بدن شيخ شريف به رقص و پاي كوبي پرداختند هلهله مي كردند و فرياد مي زدند: «قتلنا الخميني، قتلنا الخميني، ما خميني را كشتيم...»

 روحانی شهید محمد حسن شريف طبع (شريف قنوتي) فرزند محمود، سال ۱۳۱۳ در منطقه اروند كنار از توابع شهرستان آبادان متولد شد. در دوران كودكي، پر جنب و جوش و فعال بود و براي آموزش قرآن به مكتب خانه رفت. با علاقه و استعداد زياد در سن ۶ سالگي قرآن مجيد را ختم كرد و پدرش به شكرانه آن جشن قرآن گرفت و وليمه داد.

پس از گذراندن دوران ابتدايي وارد حوزه علميه شد تا رسيدن به درجه اجتهاد به تحصيل پرداخت.

خانم فاطمه حكمتي، همسرش مي گويد: «زندگي مشتركمان را در نهايت سادگي و به دور از تجملات و زرق وبرق مرسوم و به دور از جشن ها و ميهماني هاي آن چناني و با سادگي با دنيايي از محبت و صفا شروع كرديم».

با شروع مبارزات منتهي به انقلاب به رهبري امام خميني، قنوتي مبارزه را علنا پيگيري كرد و اعلاميه ها و رساله امام را با همرزمانش در بين مردم، پخش مي كرد و شب ها در منزل دوستانش جلسه تشكيل مي دادند.

 كم كم خطر بزرگي براي رژيم به حساب مي آمد. مأموران ساواك اردكان او را دستگير كردند و به ساواك منطقه شيراز تحويل دادند. در بين راه از او مي خواهند كه لباس روحاني را از تن بيرون آورد ولي او از اين عمل سرباز زده و به مأموران مي گويد: «بزرگ ترهايتان از اين لباس و روحانيت وحشت دارند، شما كه جاي خود داريد.»

 ساواك از او مي خواهد كه ندامت نامه بنويسد ولي او مي گويد: «من كاري نكرده ام كه پشيمان باشم. تا اينكه بر اثر سر و صدايي كه عشاير شيراز به راه مي اندازند، ساواك مجبور به آزادي او مي شود و او را ممنوع المنبر مي كنند. خانم فاطمه حكمتي، همسرش مي گويد: «او در پايين منبر مي نشست و سخنراني مي كرد.»

 شيخ شريف، همگام با فعاليت هاي سياسي، فعاليت هاي علمي نيز داشت و حدود ۱۳ جلد كتاب، از جمله كتاب هاي "اهداف قيام امام حسين" و "كشكول شيخ شريف" كه هنوز به چاپ نرسيده، از او به يادگار مانده است.

 وي در طول زندگي مجبور شد بارها نام مستعار براي خود برگزيند، تا ساواك او را شناسايي نكند. ايشان به نام هاي مستعار قنواتي نژاد، شريف طبع، شريف قنوتي و اسلامي، شهرت داشت.

 حجت الاسلام شريف قنوتي، به عنوان نماينده حضرت امام در اردكان و حومه انتخاب شده و وجوهات شرعي مردم را دريافت كرده و به شهرهاي قم و نجف ارسال مي كرد. پس از شهادت آيت الله سعيدي، به دليل فعاليت هاي سياسي، دوباره ساواك او را دستگير كرد و در دادگاه نظامي شيراز محكوم به اعدام شد. ولي چنان برخورد ارشادي با عوامل نظام داشت، كه حكم اعدامش لغو شد.

 شريف قنوتي در ۱۵ محرم ۱۳۵۷، همراه با ديگر زندانيان سياسي آزاد شد. با پيروزي انقلاب و با شروع جنگ تحميلي، اولين ستاد كمك رساني به مناطق جنگي در بروجرد را تشكيل داد و جزو اولين گروه داوطلب، از همان ستاد به خوزستان اعزام شد.

 سوم مهر ماه ۱۳۵۹ با كاميون هاي آذوقه ي اهدايي مردم، به خرمشهر رفت. در بازگشت از خرمشهر، با تشكيل گروه هايي از جوانان مبارز و غيور بروجرد، و تشكيل گروه هاي چريكي الله اكبر و گروه هاي مقاومت، چندين بار شهر را از خطر سقوط نجات داد و پس از مدتي، اقدام به تشكيل گروه مبارز "الله اكبر" كرد.

 او علاوه بر فرماندهي محور خرمشهر و هدايت نيروها، مسئوليت تأمين مهمات آنان را بر عهده داشت. مقاومت و روحيه او در بين رزمندگان در خرمشهر، زبانزد همه بود.

 ۲۴ مهر ۱۳۵۹ شيخ شريف براي رساندن مهمات به رزمندگان رفته بود خط و هنگامي كه به طرف مقر مدافعان خرمشهر بر مي گشت، از پشت سر مورد هدف گلوله دشمن قرار گرفت. بعثي ها با سر نيزه سرش را از بدنش جدا كردند و اين آخر كار نبود. بعثي هاي جنايتكار در اطراف بدن مقدس شيخ شريف به رقص و پاي كوبي پرداختند هلهله مي كردند و فرياد مي زدند: «قتلنا الخميني، قتلنا الخميني، ما خميني را كشتيم…»

 روز ۲۴ مهر با خون شيخ و يارانش، خرمشهر، خونين شهر شد. جسد مطهر شيخ با حمله مدافعان اسلام از صداميان پس گرفته شد و در روز ۲۷ مهر ۱۳۵۹ آن بدن مطهر با قباي خونين ـ كه حالاكفنش شده بود ـ در قبرستان شهداي آبادان، قطعه شهداي خرمشهر در ميان يارانش غريبانه دفن شد تا براي هميشه مزارش ميعادگاه عاشقان و آزادگان باشد.

 اين قدر ياد اين شهيد در دل مردم (اردكان) جاودانه مانده كه يادبودي از شهيد قنوتي در قبرستان شهداي اين شهر ساخته اند. مردم كه همواره براي زيارت قبور شهدا مي روند، نخست به زيارت مزار شهيد قنوتي مي روند.

 شهيد شريف قنوتي در بهشت شهداي بروجرد و در ميان خيل مقدس شهدا سنگ يادبودي براي زيارت عاشقان خود دارد، ولي مدفن اصلي اين شهيد بزرگوار همان گونه كه گفته شد، در گلزار شهداي آبادان است؛ جايي كه شهداي گمنام قبر آن بزرگوار را در بر گرفته اند.

 شهيد حجت الاسلام محمد حسن شريف طبع (قنوتي)، در قسمتي از وصيت نامه اش، چنين مي گويد: «امروز، روز امتحان است. براي خدا كار كنيد؛ و خود را به سختي بيندازيد و جسمتان را پرورش ندهيد، كه اين جسم فاني است و روزي به زير خاك مي رود. شهادت، سعادتي است كه نصيب هر كسي نمي شود. خون پاك و مطهر مي خواهد.»

پيكر پاك اين شهيد، پس از تشييع در گلزار شهداي آبادان به خاك سپرده شد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:24  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  گلوگه خصم، مُهر ویزای پرواز بود 


  حوزه نیوز/ بر جریده نگاشت« خجلم از نوشتن وصیت. جز اميد دعا از پدر و مادرم و درخواست از خداوند بر صبر ايشان، عرضى ندارم. عمر ما تمام شده، «و لن يصيبنا الا ما كتب اللّه لنا». از عموم مردم خصوصاً طلاب، اميد دعا دارم... 

 

حوزه نیوز/ بر جریده نگاشت« خجلم از نوشتن وصیت. جز اميد دعا از پدر و مادرم و درخواست از خداوند بر صبر ايشان، عرضى ندارم. عمر ما تمام شده، «و لن يصيبنا الا ما كتب اللّه لنا». از عموم مردم خصوصاً طلاب، اميد دعا دارم...با این همه اما در وصیت نامه اش جملات زیبایی به یادگار گذاشت؛ آن جا که به سبک الهی نامه خواجه عبدالله چنین نوشت؛

«الهى! شكرت كه نعمت را بر حقير تمام كردى، توفيق استغناء نيز عنايت بفرما.

 الهى! شكرت كه فهميدم غير تو را پرستيدن و دوست داشتن، عين حماقت است.

 الهى! چه خوش حالتى است خلوت با تو؛ ناليدن و اشك ريختن و احساس كردن بى‌حدت،‌  را عنايت بفرما.

خدايا! هر جا مى‌نگرم با محبت تو زنده است، مرا نيز محب خويش گردان.

الهى! مهر پدر و مادر را در حق خويش مى‌بينم و مى‌سوزم كه تو چونى؟

 الهى! «فلا تجعلنى ممن صرفت عنه وجهك و ارزق لقائك يوم القيامة و لاتفضحنى عند الخلائق».»

دو روز بیشتر از گرم ترین فصل سال نگذشته بود که خداوند متعال به خانواده نقده ای پسری عطا کرد که او را به تاسی از اسم مبارک جوادالائمه (ع)، محمد تقی نامیدند.

محمد تقی شهری از 6 سالگى در كلاس‌هاى آموزش قرآن به همراه پدر در مسجد حضور مى‌يافت. 9 ساله بود كه در پى شبيخون شبانه دشمن در جنگ 6 روزه (فتنه آذربايجان) به خانه‌هاى مردم و بريدن سرهاى مبارزان، همه 60 خانوار فاميل او به ناچار عازم روستاى احمدآباد شدند و بدین سان او نیز براى تأمين معاش خانواده، در كوره آجرپزى با پدر همكارى ‌كرد.

 این روحانی شهید، تحصيلات خود را تا مقطع متوسطه ادامه داد و سپس با هدايت شهيد جلال زارع در سال 1365، در مدرسه علميه امام صادق (ع) هشتگرد، به جرگه سربازان و پاسداران حریم مکتب حقه جعفری درآمد.

 در آن سال ها، از دروس اخلاق مرحوم شيخ عباس صبايى بهره برد. وى  همچنین در كنار كتب درسى حوزه، كتاب‌هاى عرفانى و اخلاقى را نيز مطالعه مى‌كرد و سعى و کوشش فراوان در تهذيب نفس داشت.

 اين مجاهد نستوه، بارها در جبهه‌هاى دفاع مقدس حضور يافت.

آری!  گلوى بريده و پاهاى تاول‌زده و متورم شهيد، نشانه‌هايى كوچك از عظمت بى‌كران او بود. در ماه‌هاى آخر جنگ، نيروهاى دشمن به تپه شيخ محمد حمله كردند و محمدتقى در کنار همرزمانش شهيد محجوب و چهار، پنج شهيد ديگر تا آخرين فشنگ در برابر دشمن مقاومت كردند تا آن‌كه تيرى بر گلویش نشست و بدین سان، 26 اردیبهشت سال 67 ، برگه ویزایش به مقصد حقیقت مطلق، امضا شد.

در بخشی از نامه‌ این شهيد والا مقام آمده است؛

 «حمد و سپاس، مخصوص خداوندى است كه توفيق خدمت به مسلمين را به شما نور چشم همه ما و خواهر عزيزم عنايت فرمود. متمنى است اولاً حتماً نمازهايتان را سعى كنيد اول وقت بخوانيد؛ مطمئن باشيد كه تأثير عجيبى در زندگى شما مى‌گذارد؛ هم در زندگى خودتان و همسرتان و فرزند عزيزتان.

 مسئله ديگر، رعايت كامل حجاب است، تمنا دارم كه اين دو خواهش برادر كوچك‌تان را قبول نموده؛ موجب سرفرازى ما و خودتان باشيد ان‌شاءاللّه تعالى.»

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:22  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  پدر از من به خاطر اسلام بگذر! 


  حوزه نیوز؛ خط مقدم دلش برای پدر تنگ شد، در ضمن می خواست وصیت نامه خویش را هم بنویسد. قلم در دست گرفت و چنین نوشت بی آن که از خود چیزی بگوید، همه اش از اسلام عزیز سخن گفت و لزوم قربانی شدن برای آن؛ ... 

 

حوزه نیوز؛ خط مقدم دلش برای پدر تنگ شد، در ضمن می خواست وصیت نامه خویش را هم بنویسد. قلم در دست گرفت و چنین نوشت بی آن که از خود چیزی بگوید، همه اش از اسلام عزیز سخن گفت و لزوم قربانی شدن برای آن؛ «امام حسين(ع) به خاطر اسلام از حضرت علي‌اكبر، علي‌اصغر و حضرت عباس گذشت و حاضر به اسارت عزيزانش گرديد. شما هم نه به خاطر ما، بلكه به خاطر اسلام از ما بگذريد. نه تنها از ما بگذريد بلكه فرزندان ديگر خود را هم روانه جبهه كنيد، چون اسلام به خون احتياج دارد و بايد اسلام شكوفا شود و رشد نمايد و در تمام نقاط جهان بپيچد؛ تنها وصيت من به شما همان صبر و پيروي از احكام الهي مي‌باشد».

اردیبهشت ماه سال 41 پایتخت، به نیمه خود که رسید، خانه آقا اسماعیل، مثل هر روز خود نبود. خداوند به خانواده رضایی، پسری عطا کرده بود که او را حسن نامیدند.

حسن رضایی تحصيلات ابتدايي ، راهنمايي و متوسطه را با موفقيت طي كرد و در رشته اقتصاد ديپلم گرفت.  ضمن آن که علاوه بر تحصيل، در كلاس هاي زبان عربي نیز حاضر می شد تا آن که این زبان را به خوبي فرا گرفت.

 شهید رضایی در دوران شكوفايي انقلاب همپاي ساير اقشار و امت شهيدپرور در تظاهرات و راهپيمائيها عليه رژيم شاه ظالم مبارزه كرد و در يك درگيري خياباني، به طرز عجيبي از چنگال عمال حكومت نظامي جان سالم به در برد.

انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید به سبب اشتياق و علاقه به شركت در مجالس مذهبي و بهره‌گيري از كلام وعاظ و علاقه قلبي‌اش به فراگيري علوم و معارف دين مبين اسلام راهي قم شد و در مدرسه علميه بنت‌الهداي این شهر به تحصيل علوم حوزوي پرداخت.

 در دوران جنگ تحميلي پس از طي آموزش دوره‌هاي نظامي و اسلحه شناسي از طريق همین مدرسه به مدت دو ماه به عنوان مبلغ در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل حضور يافت. وي پس از بازگشت از جبهه محل تحصيل خود را به مدرسه علميه امام جعفر صادق(ع) منتقل كرد و دوره مقدماتي و اول سطح را در محضر اساتيد بزرگوار آن حوزه سپري كرد.

در سال 1362 از طريق بسيج شهرستان قم به مدت سه ماه به عنوان رزمنده راهي جبهه شد و در گردان علي ابن ابيطالب(ع) با سمت كمك آرپي‌جي زن فعاليت كرد و سرانجام در آخرين حضورش در دانشگاه عشق در منطقه عملياتي والفجر 4، در تاريخ سيزدهم آبان ماه  همان سال در منطقه پنجوين به خيل عاشقان اباعبدالله الحسين(ع) پيوست و پيكر مطهرش پس از 10 روز انتظار به قم انتقال يافت و سپس بعد از انتقال به تهران در گلزار بهشت‌زهرا(س) آرام گرفت

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:20  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 یادگاه شهیدان علم

  رقصی چنین میان میدانم آرزوست...! 


  به راستی این چه عرفان عظیمی است که عاشقان و دلباختگان روح خدا پیدا کردند و راه خون خدا را با سرافرازی و بصیرت پیمودند. 

 

حوزه نیوز؛ شهدای ما ثابت کردند که می شود یک شبه ره صد ساله را پیمود و داود به راستی که این گونه بود؛ 21 ساله باشی و در عنفوان جوانی و لذایذ مرسوم دوران شباب، عشق شهادت برای اسلام عزیز داشته باشی و در وصیت نامه ات خطاب به خواهران و برادران ایمانی به درستی بنویسی؛ « اسلام برای میوه دادن نیاز به خون دادن و خون دل خوردن ما دارد» و به راستی این چه عرفان عظیمی است که عاشقان و دلباختگان روح خدا پیدا کردند و راه خون خدا را با سرافرازی و بصیرت پیمودند.

تیرماه سال 1344 به نیمه خود رسیده بود که در خانواده مذهبی دانش کهن، شور و شعفی از بابت به دنیا آمدن نوزاد پسر خانه به وجود آمد.

داود دانش کهن، دوران کودکی خود را با شركت در مجالس مذهبي و تكايا سپری نمود و این گونه در همان آغاز زندگی با روح اسلام و قرآن به خوبی مانوس شد.

این شهید والا مقام ، دوران ابتدايي و راهنمايي خود را با موفقيت طي كرد و در مقاطع بالاتر تحصیلی، پس از اخذ مدرك رياضي فيزيك در رشته مهندسي مواد پذيرفته شد، لیكن عشق به فراگيري علوم ديني و معارف اسلامي راه تحصيل او را تغيير داد.

این گونه بود که راهي حوزه علميه قم گشت و با تلاش و جديت به كسب علوم حوزوي و شاگردی مکتب آقا امام صادق(ع) پرداخت.

در همان دوران جهاد فرهنگی را از نظر دور نداشت و از این رو، فعالانه در كتابخانه مسجد امام حسن عسگري(ع) شهر مقدس قم فعاليت كرد و در تبليغ مذهب تشيع و ارشاد نوجوانان و جوانان از هيچ كوششي فروگذار نکرد.

 آغاز جنگ تحمیلی به راستی فصل عشق بازی مریدان خمینی کبیر بود تا در میانه میدان، رقصی چنان کنند که تا دنیا دنیاست، آدمیان در برابر عظمت روح آن ها، سر خم کند.

جنگ که شروع شد داود جوان سر از پا نمی شناخت. دو بار در جبهه‌هاي حق علیه باطل شركت مؤثر داشت؛ در اولين حضورش در منطقه عملیاتی خيبر مجروح شد، پس از التيام جراحت، دوباره عاشقانه به جبهه اعزام شد و در تاريخ دوم تير ماه 1365 در منطقه جزيره مجنون بر اثر اصابت تركش خمپاره عاشقانه به نداي هل من ناصر سالار شهيدان اباعبدالله الحسين(ع) لبيك گفت و پيكر پاكش در بهشت‌زهرا(س) آرام گرفت.

شهید دانش کهن در فرازي از وصيتنامه‌‌اش، امت اسلامي را اينگونه سفارش كرده است:

 «اسلام درختي است كه براي ميوه دادن احتياج به خون دادن و خون دل خوردن دارد، پس برادرانم سعي كنيد با فكر و زبان و قلم و جان و مال خود با انقلاب و دولت مورد تأييد امام(ره) همكاري و همراهي كنيد. به خود بيائيم و پيام انقلاب و امام عزيزمان را دريابيم و لحظه‌اي از ولايت فقيه و دامان اسلام جدا نشويم و در برابر فشارهايي كه از سوي ابرقدرتهاي خارجي و عوامل داخلي و نفوذي آنها بر ما تحميل مي‌شود گردن خم نكنيد.»

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:18  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  حقارت دنیا در کلام شهید روحانی حقارت دنیا در کلام شهید روحانی


  حوزه نیوز ؛ انقلاب که به ثمر نشست، هم در عرصه فرهنگ و هم در جبهه عمران و اقتصاد خود را سرباز پا به رکاب امام امت می دانست؛ مجله «نهال انقلاب» که پاگرفت، جزو اولین کسانی بود که برایش مقالاتی می نگاشت، ... 

 

حوزه نیوز ؛ انقلاب که به ثمر نشست، هم در عرصه فرهنگ و هم در جبهه عمران و اقتصاد خود را سرباز پا به رکاب امام امت می دانست؛ مجله «نهال انقلاب» که پاگرفت، جزو اولین کسانی بود که برایش مقالاتی می نگاشت، در عین حال همواره در فکر ایفای سهم خویش در عمران و آبادانی ایران اسلامی بود، کما این که در آبرساني، جاده سازي و برق رساني به روستاهاي محروم آن هم در ماه های آغازین شکل گیری جمهوری اسلامی، با همه سختی ها و بی امکاناتی ها، ازهیچ کوششی فروگذار نکرد.

شهيد ابوالفضل(سعيد) قهرماني در بيست و سومین روز از دومین ماه سال 1340 در خانواده‌اي متوسط و مذهبي در تهران چشم به جهان گشود.

در سنين کودکي همراه پدر به مسجد خاتم الاوصياء مي‌رفت و این گونه بود که در اولین ارتباط های خود با دنیای خارج از خانواده، مکبري خانه خدا را آموخت و قيام وقعود نمازگزاران را هدايت کرد. دوران ابتدايي خود را در دبستان عارف با موفقيت سپري کرد و پس از آن دوران راهنمايي و متوسطه را در مدارس زرافشان و دانشمند تهران به خوبی گذراند.

 در همان ایام نوجوانی ، 9 سال بیشتر نداشت که همراه با چند تن ازبچه‌هاي محل در زير زمين کوچک خانه شان، به عشق سالار شهیدان ، حسينيه‌اي بر پاکرده و ايام محرم و صفر را در آن حسينيه محقر و بی ریا، به سوگ ارباب بی کفن و یاران باوفایش نشستند.

سال های پر التهاب انقلاب که سر رسید، انگار گمشده اش را یافته بود؛ سراز پا نمی شناخت. در تکثير و توزيع اعلاميه‌هاي رهايي بخش حضرت امام خميني(ره) فعاليت چشمگيري از خود نشان می داد. در مساجد امام حسين(ع)، الهادي، علي(ع)و خاتم الاوصياء تهران، همواره جزءاعضاء فعال بود. با این همه اما پس از انقلاب اسلامي و اخذ مدرک ديپلم نیز نزد برادرش حجت الاسلام اکبر قهرماني(حاج ابوالقاسم مقدسي) به فراگيري آموزش علوم پايه اسلامي و زبان عربي پرداخت.

وي پس از اينکه عضو جهاد سازندگي شد براي عمران و آباداني روستاهاي محروم کشور راهي استان سيستان و بلوچستان شد و در آبرساني، جاده سازي و برق رساني به روستاهاي محروم آن ديار سهم به سزايي داشت. به علت وجوداشرار و قاچاقچيان در آن منطقه وبه انگيزه سرکوب آنان به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست. برای او اسلام بود که اهمیت داشت و نه صرفا ایران ؛ این گونه بود که در همان سال ها، بارها به افغانستان رفت و در کمک رساني به مجاهدين افغاني نیز شرکتی فعال داشت.

پس از بازگشت به تهران جزء اولين نويسندگان مجله نوپاي انقلاب و از بنيانگذاران مجله نهال انقلاب بود و در قصه‌ها، مقالات و نوشته‌هاي خود از مشاهدات عيني در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل الهام می گرفت.

چند روزی بیشتر از آغاز سال 63 نگذشته بود که در عمليات پاکسازي ميدان مين مجروح شد. درهمين سال در دانشگاه علو م قضايي پذيرفته شد اما به واقع هيچ دانشگاهي جز مکتب امام جعفر صادق(ع) نمی توانست روح بلند او را آرام کند و به همين سبب ابتدا در مدرسه علميه مجتهدي و سپس در مدرسه تلاش ، به دروس  حوزوي مشغول شد و تا فقه استدلالي نیز پيش رفت.

تلاش او در جذب کودکان و نوجوانان به مذهب و اصول متعالي اسلام به صورت عمقي، ريشه‌اي و چشمگير بود. هر چه پيشتر مي‌رفت حقارت دنيا در نظرش بيشتر نمايان مي‌شد.

آری! این سرباز بی ادعای امام (ره) در فرازي از وصيتنامه‌اش چنین می نویسد؛

«من به جايي رسيدم که احساس مي‌کنم مال خدا هستم و بايد هر چه زودتر نزد خدا بروم، خداي منان،خدايي که من نمي‌دانم چگونه از او سخن بگويم.»

سرانجام این شهید والامقام در 12 شهريور ماه 1365 و در ايام محرم در هنگام موعظه برادران رزمنده اش در منطقه حاجي عمران بر اثر اصابت گلوله خمپاره به ندای هل من ناصر مولا و مقتدايش اباعبدالله الحسين(ع) لبيک گفت و شهد شيرين شهادت را به دل و جان نوشيد و پيکر مطهرش در بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:17  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

  مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه! 


  حوزه نیوز؛ وقتی کار برای خدا باشد، چه فرقی می کند که در روستایی دور افتاده به امورات اولیه زندگی مشغول باشی، یا در حجره ای محقر در قم «قال الباقر» و «قال الصادق» بگویی یا در اوج مبارزات انقلابی از جان و مال خویش برای هدفت بگذری و بالاخره در جوار بهشتیان، سرودِ صعود معنوی سر دهی! 

 

آری! مهم ادای تکلیف است، حالا در هر جایگاه و لباسی باشد، در اصل مساله که چندان توفیری ندارد؛... و به راستی مگر این گونه سربازی کردن برای اسلام، مدالی جز شهادت به همراه می آورد؟!

سال 1337 در روستای تقی آباد نیشابور ، کودکی در خانواده حاج آقا موسوی فر، عالم منطقه بودند؛ نوزادی که نامش را سید محمد گذاشتند.

سید در خانواده‌ای روحانی دیده به جهان گشود و دوره ابتدایی را در زادگاهش آموخت؛ هم خودش شوق و انگیزه داشت و هم این که پدر از او خواست که وارد دنیای طلبگی شود.

پس از مدتی رهسپار حوزه علمیه قم شد و مشتاقانه به طلب علم پرداخت.  5سال بیشتر از دوران طلبگی اش نگذشته بود که پدر را از دست داد و از این بابت ، با مشکلات زندگی روبرو شد. این مشکلات اما او را چنان بردبار، استوار و دردآشنا ساخت که با وجود سختی گذران معیشت، او را به هیچ وجه از جهد و کوشش علمی باز نداشت.

سال های پر التهاب دهه چهل نزدیک می شد. سید محمد در محیط انقلابی قم و دوران پس از خرداد 42، در محضر اساتید حاضر می‌شد. او در آن ایام هر روز می دید که استادی تبعید می‌شود و دیگری به زندان می افتد و آن یکی دیگر، درسش به اجبار تعطیل!

این گونه بود که در آن سال های پر خفقان، با مسائل اجتماعی – سیاسی بیش از پیش آشنا می‌گشت.

شروع نهضت آقا روح الله  برای او بهترین موقعیت بود که درجریان‌های سیاسی شرکت کرده و به همراه دیگر طلاب،‌در تظاهرات و راهپیمایی ها حضور یابد و برای روشنگری توده مردم و رساندن پیام‌های امام(ره) به شهرها و روستاها مسافرت کند. در جایی تعریف می کند؛ «گهگاه با لباس مبدل ظاهر می‌شدم تا عمال رژیم مرا نشناسند و به کار تبلیغ و نشر آگاهی می‌پرداختم.»

انقلاب اسلامی که به ثمر نشست با وجود همه اشتغالاتی که پدید آمده بود، سنگر درس را رها نکرد و در کنار شرکت در جریانات اجتماعی و سیاسی،‌فراگیری فقه اسلامی را به عنوان اصلی‌ترین وظیفه خویش ادامه داد.

20سال بیشتر نداشت که وارد دنیای متاهلی شد؛ ‌ازدواجش اما بی نهایت ساده  و تکلف بود به طوری که مهر همسرش به اندازه مهریه مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) قرار داده شد.

آن شهید والامقام در همان سال های آغازین پیروزی انقلاب، به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد و فعالیت‌های سیاسی را از این کانال پی گرفت. در حزب به واسطه شور و شوق و ابتکار و خلاقیت و علاقه ای که نشان داد،‌به مدارج بالاتری ارتقاء یافت تا آن که از یاران نزدیک شهید مظلوم دکتر بهشتی به شمار می آمد.

پس از اتمام درس‌های حوزه برای انجام کارهای حزبی تصمیم گرفت که سه ماه تابستان 1360 را همراه همسر و فرزندش در تهران اقامت کند .

در همان ایام بود که بالاخره در شامگاه 7تیرماه همان سال در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عاقبتی چنان نیک فرجامان یافت و مهر شهادت بر پرونده زندگی اش برای همیشه حک گشت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:14  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
نوای احلی من العسل در هفدهمین بهار عمر 

  حوزه نیوز/ واپسین روزهای سال 66 بود که عملیات والفجر 10 آغاز شد. 10 روز تمام پایمردی و ایستادگی در برابر دشمن بعثی، واقعا سخت بود، اما برای بعضی ، حلاوت رسیدن به معبود این سختی ها را آسان می کرد و به راستی چه مسیری برای این رسیدن بهتر از معبر شهادت. 

طلبه شهید احمد بابايي ممشي در هفدهم شهريور ماه سال 1350در يکي از روستاهاي سوادکوه از توابع استان مازندارن، در خانواده‌اي مؤمن و متدين متولد شد و به لحاظ اشتغال پدردر شهر قم، دوران کودکي خويش را در این شهر مقدس سپري کرد و در جوار حرم ملکوتی کریمه اهل بیت (ع) اندک اندک ، قد کشید.

 از همان زمان کودکي معصوميت خاصي در چهره اوهويدا بود، چه آن که با وجود سن کم،مقيد به انجام تکاليف شرعي و مأنوس با مساجد و محافل ديني بود. او به اتفاق پدر در جريانات و تظاهرات زمان انقلاب حضوري فعال و مستمر داشت.

 شروع تحصيلات شهيد بابايي مقارن با پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي بود. پس از پیروزی انقلاب، به اتفاق خانواده به مقتضاي شغل پدر محترمشان به تهران مهاجرت کرد و در مدرسه راهنمايي ارشاد به ادامه تحصيل پرداخت.

او ضمن تحصيل در بسيج نيز همکاري مي‌کرد و پس از مدتي در جهت رشد تعاليم در بسيج نيز همکاري مي‌کرد و پس از مدتي در جهت رشد تعاليم معنوي به قم رفت و در جوار حرم ملکوتی حضرت فاطمه معصومه(س) در مدرسه علميه رسالت به تهذيب نفس و تحصيل علوم ديني پرداخت.

 طلبه شهيد احمد بابايي، از هوش و استعدادي سرشار در فراگيري دروس حوزوي برخوردار بود. او مريد امام(ره) و پيرو ولايت فقيه بود.

ايمان،مناجات شبانه، تقيد به فرائض ديني، حسن معاشرت و دستگيري از مستمندان، بخشي از صفات برجسته اين شهيد والا مقام است. در زمان جنگ تحميلي،از سن 16 سالگي، به دفعات عازم جبهه شد.

 

در بخشي از توصيه‌هاي اين شهيد عزيز خطاب به امت حزب الله مي‌خوانيم:

«ملت ما با حضور فعال در نماز جمعه‌ها و راهپيمائيها، حمايت بي دريغ خود را از اسلام و انقلاب و امام نشان دهند. ملتي که شهيد دارد، پروا ندارد.نبايد نسبت به ياوه گويان بي تفاوت باشد. من به ملت مي‌گويم آنچنانکه شايسته يک انقلابي مسلمان این است که، جلوي اين نق زدنها را بگيرند.»

 روحاني شهيد در آخرين اعزام خود به جبهه عازم منطقه حلبچه شد و بعد از بمباران شيميايي حلبچه، توسط مزدوران بعثي، با حضور در عمليات والفجر10، پس از اينکه يک هفته تحت محاصره دشمن بود در مورخ 5/1/67 در منطقه‌اي به نام ديشن از توابع شهر سيد صادق، در طليعه هفدمين بهار زندگي اش، مورد اصابت ترکش قرار گرفت و شهد گواراي شهادت را نوشيد.

پيکر مطهر اين شهيد عزيز در گلزار شهداي زير آب سواد کوه آرام گرفت

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:6  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
طلبه‌ای که همواره عطر شهادت می‌داد 

  غروب چهارمین روز فروردین ماه سال 39 هنوز فرا نرسیده بود که شادمانی و شادکامیِ نوروزی خانواده برجعلی زاده صبوری دو چندان شد. 

 

خبر از تولد نوزادی بود که نامش را محمود گذاشتند و این مولود در آن سال ها که مصادف با ماه مبارک رمضان هم بود، برای خانواده توام با برکت گشت چه آن که سرنوشت این پسر در آینده، مایه فخر و مباهات اهالی خانه و محله گشت.

سال های کودکی محمود همراه بود با آغاز نهضت خونین مریدان خمینی کبیر در سال 42 و این گونه بود که محمود از همان ایام، گوشت و پوست و استخوانش با انقلابی گری در شهر خون و قیام عجین گشت.

چند سال بیشتر نداشت که به کتب مذهبی و علوم دینی علاقه و شیفتگی خاصی داشت و از این رو بود که در پایان دوره ابتدایی با موافقت و یاری پدر، تحصیلات حوزوی اش را در مدرسه علمیه مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی آغاز کرد.

در سال های نوجوانی در کنار درس و بحث طلبگی و اهتمام به فراگیری زبان عربی، به جهت کمک مالی به خانواده به دنبال کار گشت و بدین سان مدتی در کارخانه ، ایامی را در مغازه و همچنین روزهایی را در عرصه نقاشی ساختمان سپری کرد، ضمن آن که کمک حال خانواده در کار زراعت و کشاورزی نیز بود.

سال 56 که فرارسید بیش از پیش خود را در اقیانوس حرکت مردمی علیه رژیم سفاک شاه سهیم می دانست.

* تشکیل گروه ضربت

پاییز همین سال پس از آن که رژیم در قم و برخی شهرهای کشور اعلام حکومت نظامی کرد، به همراه دیگر جوانان انقلابی همشهری اش، به منظور مقابله با مزدوران پهلوی ، گروه ضربت را تشکیل داد که در اثنای درگیری ها با گاردی های شاه، حتی چندین بار نیز تا مرز شهادت پیش رفت، تا آن جا که خود به دوستانش می گوید:« یک روز وقتی گاردی های مزدور را در خیابان چهارمردان دیدیم شروع به گفتن شعار مرگ بر شاه کردیم.این بار که نیروهای گارد دستور تیراندازی به سوی مردم را داشتند، به محض شنیدن شعار مرگ بر شاه به تعقیب ما پرداختند و دیوانه وار شروع به تیراندازی کردند. در این تعقیب و گریز ، یکی از برادران به شهادت رسید. دو نفر از گاردی ها به تعقیب من ادامه دادند. برای گریز از چنگ آن ها به سوی کوچه ای دویدم که بعد متوجه شدم بن بست است. در یک لحظه مرگ را در مقابل چشمانم دیدم اما خواست خدا این بود که آن روز به شهادت نرسم. در این موقع چشمم به درب خانه ای افتاد که نیمه باز بود. بلافاصله خود را به داخل آن خانه انداختم که در همان لحظه رگبار مسلسل گاردی ها به در و دیوار خانه اصابت نمود...»

هنوز انقلاب رسما به پیروزی خود نرسیده بود؛ اوایل دی ماه سال 57 که بیم توطئه هایی از سوی رژیم  پهلوی و ایادی آن از جمله هجوم چماق بدستان به شهر مقدس قم می رفت، محمود و گروهی از جوانان مومن و انقلابی امنیت شهر را به ویژه در شب ها برعهده گرفتند.

* نقش شهید در کمیته استقبال از امام (ره)

این شهید والامقام همچنین به هنگام ورود امام به میهن، نقش موثری در کمیته استقبال از بت شکن قرن ایفا کرد.

پس از سرنگونی نظام 2500 ساله شاهنشاهی و تشکیل کمیته انقلاب اسلامی ، نیز همچنان به فعالیت های انقلابی خویش و دفاع از آرمان های شهدای نهضت پرداخت و به جهت آن که از سال ها قبل در رشته رزمی فعالیت می کرد، در آن ایام در عرصه مقابله با قاچاقچیان اسلحه و مواد مخدر از خود رشادت ها نشان داد.

از آن جا که شهید صبوری مبارزه با ظلم را تنها محدود به مرزهای داخلی نمی دید تنها حدود یک سال پس از پیروزی انقلاب ، به همراه تنی چند از مجاهدان ایرانی و افغانی راهی افغانستان شد تا از ملت مظلوم این کشور جنگ زده که تحت اشغال کمونیست های شوروی شده بود، حمایت کند.

پس از بازگشت به میهن در اسفندماه همان سال، به جمع سبزقباهای پاسدار انقلاب پیوست و در سپاه منشا خدمات و فداکاری های بسیاری شد.

هنوز چند روزی از آغاز سال 59 نگذشته بود که غائله کردستان وارد ابعاد پیچیده ای شد و محمود بی درنگ با دیگر یاران پاسدارش به سنندج رفت تا به پاک سازی این خطه از ایران اسلامی از لوث منافقان و اشرار بپردازد.

تابستان همین سال برای آموزش توپخانه به اصفهان اعزام شد و با فنون و روش های استفاده از سلاح های سنگین و فنون آشنا گشت.

تجاوز سراسری و خباثت آمیز بعثیان جیره خوارِ صدام که به میهن اسلامی آغاز شد، در مهر 59 در ابتدا با گروه بهداری به خرمشهر و دیگر شهرهای جنوبی اعزام شد اما از آن جا که اجازه حضور در خط مقدم را نداشت، در بازگشت به قم تقاضای جنگیدن کرد که با آن موافقت شد و این بار در آبان ماه عازم جبهه فارسیات اهواز شد و در بخش توپخانه به نبرد با کفار بعثی اهتمام ورزید.

به علت کارایی در انجام وظیفه و همچنین به لطف قدرت بدنی و نظامی، علاوه بر فرماندهی توپ 105 در عملیات های چریکی و شکار تانک های دشمن و پاکسازی میادین مین با همکاری برادر رزمنده و تکاور ، شهید امینی بیات که سرانجام بر اثر انفجار مین به شهادت رسید، شرکت می کرد.

بهمن ماه سال 59 فرا می رسد و زندگی برادر محمود وارد مرحله جدیدی می شود؛ او در این ماه به صورت کاملا ساده مراسم ازدواج خود را برگزار کرد و هزینه عروسی را با مقدار پولی که مادر همسرش به عنوان خرید ساعت به وی داده بود، به حساب دولت شهید رجایی واریز کرد.

* حفاظت از بیت امام در جماران

آن شهید والامقام پس از مدتی که دوره فرماندهی و تکاوری را در منجیل گذراند، به قم بازگشت و این بار با ورود به بخش حفاظت سپاه در تابستان سال 60 به وی ماموریت داده شد که در بیت حضرت امام (ره) در جماران که یکی از آرزوهای دیرینه اش بود، انجام وظیفه نماید.

پاییز همان سال به نیمه های خود رسیده بود که مسئولیت مدیریت داخلی پادگان امام حسین (ع) بر عهده اش گذاشته شد و او علاوه بر کارهای اداری به آموزش رزمندگان عازم به جبهه نیز می پرداخت.

پس از مدتی در بازگشت مجدد به قم در زمستان سال 60 ،محافظت از بیت آیت الله مشکینی ، امام جمعه قم را عهده دار شد.

مدتی که در قم و تهران مسئولیت های کلیدی و مهمی داشت ، مدام دلش هوای جبهه ها را می کرد، این گونه بود که پیش از فرارسیدن نوروز سال 61 خود را به سرزمین های عشق و حماسه رساند.

ابتدا به جبهه شوش رفت و آموزش های لازم را به نیروهای بسیجی و پاسدار و ارتشی میداد.

خورشید اولین روز سال 61 هنوز غروب نکرده بود که فرمان حرکت به سوی دشمن در عملیات فتح المبین صادر شد.

* شعار شب حمله شهید در عملیات فتح‌المبین

شهید برجعلی زاده صبوری، شب قبل از حمله در مراسم دعا ، شعار« یا زیارت یا شهادت» را با قدرت و هیجان زیادی سر می داد و همرزمانش را به استحکام هر چه بیشتر ایمانی در برابر دشمن بعثی فرامی خواند.

یکی از همرزمانش چنین تعریف می کند:« وقتی عملیات اصلی فتح المبین با رمز یا زهرا(س) شروع شد، ناگهان باران گلوله بود که از هر سو آغاز گشت. در این هنگام ناگهان صدایی شنیدیم که می گفت برادری در داخل کانال عراقی ها مجروح شده وقتی به آنجا رفتیم برادر محمود را دیدیم که بر زمین افتاد و ذکر و تکبیر می گوید.

در داخل کانال تعداد زیادی جنازه های عراقی دیده می شد. ظاهرا این طور به نظر می رسید که محمود با جسارت و چابکی غیر قابل تصوری به این کانال نفوذ کرده و ضمن درو کردن تمام افراد خط آتش دشمن یک تنه تمامی آن ها را به هلاکت رسانده و خود مجروح گشته است.

* من شهید می‌شوم!

در همان لحظات بود که خبر پیروزی های نیروهای رزمنده اسلام در اولین مرحله از عملیات به ما رسید و ما این خبر خوش را به محمود دادیم و او با تکبیرگویان با صدای بلند گفت: من شهید خواهم شد. شما بروید و کارتان را ادامه دهید. فقط مرا از این کانال خارج کنید که نمی خواهم در میان این دشمنان بی دین جان داده باشم».

روز دوم فروردین ماه یکی دو ساعتی به ظهر مانده پس از استقامت بسیار که لبانش به ذکر و تسبیح حرکت می کرد، بر اثر شدت جراحات و خونریزی بسیار در حالی که هنوز وسیله نقلیه مجروحین از منطقه عملیاتی خارج نشده بود به درجه رفیع شهادت نائل شد.

پیکر پاکش پس از چند روز به قم منتقل گشت و روز هشتم فروردین ماه مصادف با شب شهادت حضرت زهرا(س) پس از تشییع باشکوه و طواف گرد ضریح مطهر حضرت معصومه (س) به همراه دیگر شهدا در گلزار شیخان قم به خاک سپرده شد.

وصیت نامه شهید محمود برجعلی زاده صبوری  ، پر است از معارف ناب و درس های آموزنده ای برای همه ما؛

بسم الله الرحمن الرحيم

اكنون، آن روز فرا رسيد كه هر لحظه انتظارش را مي كشيدم تا شايد بتوانم به ديار هميشه زندگان بپيوندم و دينم را به اسلام و قرآن ادا كنم. امروز مي بينم؛ رژيم بعثي مخالفت خود را با امت مسلمان تا جايي رسانده كه آنها را به توپ و موشك مي بندد ليكن بي خبر از آن جاست كه اينان (رزمندگان كفرشكن اسلام) از مكتب حسين -عليه السلام- الهام گرفته اند و شهادت را پيروزي مهم تري مي دانند. من چند ماموريت به عنوان پيوستن به نيكان (شهدا) رفتم ولي سعادت نيافتم. شايد بتوانم در اين خطه خوزستان (محل زندگي مسلمانان) كه به وسيله صدام تكريتي و به دستور اربابانش اشغال شده خاري باشم تا در موقع بلعيدن، گلويشان را بدرم. بايد بگويم كه اين ناجوانمردان كه نتوانستند به ما ضربه كاري بزنند اگر بخواهند از نظر اقتصادي چاه هاي نفت ما را بگيرند؛ آنقدر مي جنگيم تا خونمان با طلاي سياه آميخته شود و كارشان را مختل سازد و اين گونه اسلام را به آنها بنمايانيم و اين چنين جهان را به حيرت وا داريم و ادامه خون حسين بن علي -عليه السلام- را به نمايش بگذاريم. … پدر و مادرم براي اسلام نگران باشند نه براي من. پدر بزرگوارم! بعد از من چيزهايي را كه از من باقي مانده به آنهايي كه از من طلب دارند بدهيد مثلاً بانك و جاهاي ديگر، به آن صورت بدهكاري ندارم اگر داشته باشم يادم نيست، يك اندازه هم خيرات بدهيد . به فرموده امام از نظر مادي به فقرا بنگريد و از نظر معنوي به اولياء الله ]بنگريد[. سعي كنيد به فقرا كمك كنيد . برادر و خواهرهايم را قرآن تعليم دهيد و آنها را به جريانات روز واقف گردانيد. به جاي اين كه ناراحت شويد خوشحال شويد زيرا افتخار از اين بزرگ تر نيست. خداحافظ پدر و مادر و برادران و خواهرانم . شما را به خداي بزرگ مي سپارم تا زنده هستيد از خدمت كردن به اسلام سستي نورزيد. … حماسه گران ايراني مي خروشند و خون مي افشانند. تاريخ نويسان قلمشان از حركت باز نمي ايستد. جوانان با فرياد الله اكبر به لقاءالله مي پيوندند. پدران صبر و بردباري پيشه مي كنند تا خانواده را همچنان پا برجا نگهدارند و مادران شيردل با داغي كه به گوشه جگرشان رسيده همچنان با ياد خدا استقامت مي كنند. چرا؟ پرواضح است، اينان فقط به پيروزي قطعي اسلام فكر مي كنند و اين جانبازان را كه در جبهه مي بينيد هدفشان نابودي كفر و نفاق است. آيا وقت آن نرسيده ما هم دينمان را به اين ملت زحمتكش و ستم كشيده ادا كنيم؟ ما مي رويم. اميدواريم خدا هم ما را بپذيرد و اين شهادت را سرپوش گناهانمان كند . به مادرم بگوئيد برايم گريه نكند چون از اجر و ثوابي كه بايد برايش بنويسند كم مي كنند و اصلا افسوس نخورد. بلكه افتخار كند. برادرانم و خواهرانم را حزب اللهي و در خط امام تربيت كنيد تا حسابي در مقابل مسامحه گران بايستند . پيامم به ملت بيدار هميشه در صحنه اين است كه هيچ گاه از امام و خطش جدا نشويد .

فداي همه شما ملت ستم ديده

 محمود برجعلي

 

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:2  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 تجلی غیرت دینی در اوج گمنامی تجلی غیرت دینی در اوج گمنامی

  به خاطر آن که در ایام شهادت مولی الموحدین (ع) به دنیا آمد، نام "علی" را بر او نهادند اما گویا سرنوشت این گونه برایش رقم زده بود که سال ها از این نام مبارک استفاده نکند؛ شاید عجیب باشد و باورش تا حدودی دشوار که سید حتی در درون خانه نیز از نام "علی" محذوریت داشت. 

 

با این همه مجاهدت مخلصانه در راه خدا ، "سید علی اندرزگو" را برای همیشه در تاریخ این مرز و بوم جاودانه ساخت.

در هجدهمین روز از ماه مبارک رمضان سال 1316 ، به دنيا آمد. پدرش سيد اسدالله، در آغاز شغل بنائي داشت و سپس به خرده فروشي ابزار در ميدان شوش تهران روي آورد و به علت ورشكستگي،‌ از وضع زندگي خوبي برخوردار نبود؛ با وجود فقر مالی، این خانواده از حیث محبت علی (ع) و اولاد ایشان غرق در ثروت و مکنت بود.

در خانواده ای که 7 فرزند، شامل چهار پسر و سه دختر داشت ، سيد علي آخرين فرزند بود.

دوران ابتدائي را که به پایان رساند، به جهت فقر شدید خانوادگي و براي كمك به معيشت خانواده، ترك تحصيل كرد و وارد بازار كار شد.

با این وجود، شعله عشق به آموختن در او فروکش نکرد، چه آن که براي فراگيري دروس حوزوي به مسجد محل شتافت و در نزد اساتيدي چون حجج اسلام آقايان بروجردي و ميرزا علي اصغر هرندي به تلمذ پرداخت و در طي اين مدت، جامع المقدمات، تحف العقول، نهج البلاغه، فقه و اصول  را فرا گرفت. پس از آن بنابر شرايطي كه بعد از اعدام انقلابي حسنعلي منصور براي او فراهم شد، ابتدا مدتي به قم رفت و پس از مدت زماني، راهي نجف اشرف شد و پس از بازگشت از عراق، مجدداً در حوزه علميه قم، مشغول به تحصيل گرديد. در اين مدت از محضر آيات عظام مشكيني و مكارم شيرازي از درس تفسير و اخلاق بهره‌ها برد و از محضر آیت الله دوزدوزاني، قوانين و لمعه را فرا گرفت.

سيد علي در ایام تحصیل در حوزه علميه قم نام شيخ عباس تهراني را برای خود انتخاب کرده بود ،  با این حال، به علت فعاليت‌هایي كه داشت مورد شناسائي عوامل رژیم قرار گرفت و لذا از لباس روحانيت خارج شد و به چيذر آمد و در مدرسه اي كه توسط حجه‌الاسلام سيد علي اصغر هاشمي تأسيس شده بود،‌پناه گرفت و در آنجا به دروس حوزوي خود ادامه داد.

تقدیر او گویا آوارگی و غربت بود، هنوز چند صباحی از رحل اقامتش در مدرسه چیذر نگذشته بود که پس از رفت و آمدهاي طاقت فرسا به افغانستان، در كنار حريم رضوي سكني گزيد.

 شهيد اندرزگو در مشهد نيز در درس مرحوم اديب نيشابوري حاضر شد و بنابر نقل همسر، در مدت 5 سال از محضر ايشان استفاده ها برد و در حسينيه اصفهاني ها در بازار سرشور نيز در درس آقاي موسوي شركت كرد.

در ایام مبارزات انقلابی، به جهت اين كه تعامل بیشتر با مردم ، به ناچار هر از گاهي، به فراخور محيط ، پوشش شغلي خاصي را انتخاب مي كرد ... روضه خواني، تسبيح و انگشتر فروشي، فروش دواجات، طبابت سنتي، ساختمان سازي ،فرش فروشي و .... تنها بخشی از شغل هایی بود که سید برای مدتی به آن ها می پرداخت.

در اوايل سال 1343، در سن 27 سالگی، ‌با معرفي شهيد حاج مهدي عراقي، براي خواستگاري به منزل حاج رضا محمد علي رفت، و بدین سان، بنيان زندگي او شكل گرفت. عروس براي شروع زندگي مشترك، به خانة پدري داماد آمد، ولي اين وصلت، بيشتر از چند ماهي دوام نيافت چرا كه طرح اعدام انقلابي حسنعلي منصور، عملي شد و داماد بالاجبار زندگي مخفي را آغاز كرد. عروس و پدر عروس را با بدترين اهانت ها، به بازجوئي كشاندند و داماد را از آنان طلب كردند. تقدير بر اين تعلّق گرفته بود كه يا اين زندگي نوپا از هم بپاشد و سيد علي، در زندگي مخفي، راه همرزمان شهيدش را ادامه دهد و يا با علني ساختن خود، دستگير و به جوخة اعدام سپرده شود.

بديهي است كه همسر سيد علي، هرگز راضي نمي شد، سنگر مبارزه خالي بماند چرا كه او هم در دامان خانواده اي اهل مبارزه رشد يافته بود، هر چند فراق براي او مشكل بود ولي حال كه تقدير چنين خواسته بود، او هم بر اين خواسته سر سپرد و در نهايت، اين وصلت كه ثمرة فؤادي نيز نداشت به جدائي انجاميد. و طلاق نامه اي كه از طريق پست برايش ارسال داشت با خون دل پذيرا گشت.

سيد علي اندرزگو كه سامانش در بي ساماني رقم خورده بود و در اين بي ساماني، خانواده و منسوبين خويش را نيز دستخوش ناملايمات زندان، مراقبت دائم كرده بود پس از هفت سال، سرگرداني، اين بار با وساطت حجه الاسلام موسوي امام جماعت مسجد چيذر ، براي ازدواجي مجدد، راهي خانه آقاي عزت الله سيل سپور شد تا با خواستگاري از دختر وي، براي ادامه راه مبارزاتي خود، ياري همراه اختيار كند. بنابر نقل همسر شهيد اندرزگو، چون در خواستگاري، رسم بر حضور خانوادة داماد است، سيد علي، تني چند از زنان با ايمان محله چيذر را، به جاي خانواده خود، براي صحبت هاي مقدماتي و تهيه امكانات اوليه به خانة دختر فرستاد. سرانجام اين ازدواج در كمال سادگي و بي آلايشي، انجام شد. ثمرة اين وصلت، چهار پسر است. بنامهاي: سيد مهدي، سيد محمود، سيد محسن و سيد مرتضي.

سيد علي، نسبت به فدائيان اسلام و شهيد سيد مجتبي نواب صفوي، ارادتي خاص داشت و در جريان مبارزات آنان قرار گرفته بود و از طرفي داراي روحية شديد مذهبي و ظلم ستيزي بود، بر اين اساس، پس از شهادت نواب صفوي، بر سر مزار او حاضر شد و با روح او پيمان بست تا از ادامه دهندگان راهش باشد.

با شكل گيري جمعيت هاي مؤتلفه اسلامي كه خاستگاه آن، هيئت هاي مذهبي و بازار تهران بود و متوليان آن از مبارزين سال هاي دورِ مبارزه و بعضاً با شهيد نواب صفوي و جمعيت فدائيان اسلام در مبارزات، سهيم بودند و با اخذ نظر موافق از حضرت امام خميني «ره» فعاليت را شروع كرده بودند، سيد علي نيز، كه در بازار تهران، در مغازه برادرش، به صندوق سازي، اشتغال داشت به هيئت شهيد حاج صادق امان همداني كه يكي از هيئت هاي تشكيل دهندة مؤتلفه بود، راه يافت و در پخش اعلاميه هاي امام خميني «ره» و روحانيت به فعاليت پرداخت.

شخصيت معنوي و مبارزاتي شهيد اماني، تأثيري بسزا در ادامة‌راه او داشت و سيد علي را به فعاليت‌هاي پنهاني سوق داد. در اين دوران سيد علي كه در درس ميرزا علي اصغر هرندي، با شهيد صفار هرندي و شهيد بخارائي آشنا شده بود، با آنان ارتباطي تشكيلاتي برقرار كرد و به عنوان رابط شهيدان، بخارائي، صفار هرندي و نيك نژاد با شهيد صادق اماني وارد عمل شد و در شاخه نظامي به فعاليت پرداخت.

در كميته مركزي، پس از اخذ فتوي از آيت الله ميلاني تصميم بر اعدام انقلابي حسنعلي منصور ـ نخست وزير وقت ـ گرفته شد. چرا كه او طراح لايحه ننگين كاپيتولاسيون و عنصر خود فروخته‌اي بود كه از حمايت انگليس و آمريكا، هر دو برخوردار و مجري سياست غرب بود و مي بايست دست جنايتكارش از صحنة كشور كوتاه گردد تا درس عبرتي باشد براي ديگر كساني كه سند عبوديت و بندگي ايران را به امضا مي نشستند.

مسئوليت ها، تقسيم شد. گروهي، مسئوليت شناسائي را بعهده گرفتند و عده اي دست اندركار تهيه ابزار لازم شدند و تعدادي نيز به عنوان مجري حكم الهي تعيين گرديدند.

نقش شهيد اندرزگو در اين ميان، به عنوان ناظر و تمام كننده، تعيين شد تا اگر گلوله هاي شهيد بخارائي به منصور اصابت نكرد، او كار را تمام كند. .

پس از دستگیری و شهادت یارانش در این ماجرا، سيد علي چون حلقه محاصره عوامل رژیم برای شناسایی و دستگیری اش را تنگ ديد و دیگر ياران و همرزمانش را هم در چنگال رژيم ستمشاهي در سياهچالها اسير يافت پس از مدتي كه بطور مخفي زندگي كرد ، جلاي وطن گفت و به عراق رفت. او كه كمر همت به مبارزه اي جانانه با عمّال رژيم طاغوت بسته بود، پس از توقفي چند ماهه به ايران باز گشت.

 در تيرماه سال 1346 يكي از همكاران افتخاري ساواك ـ كه منافقانه در صف مبارزين قرار داشتند و با خيانت‌هاي خويش، بسياري از مبارزين را به مسلخ مي كشاندند ـ گزارش مي دهد كه سيد علي اندرزگو به تازگي از عراق به ايران آمده و حامل پيش نويس اعلاميه امام «ره» در خصوص وقايع خاورميانه است. ضمناً در خيابان غياثي رؤيت شده است. به دنبال اين گزارش منازل مسكوني برادر و دائي سيد علي كه در اين آدرس قرار است مورد بازرسي ناگهاني قرار مي گيرد و از رفت و آمدهاي آنان، مراقبت به عمل مي آيد تا جائيكه شماره هاي دوچرخه و موتور براي پيگيري ساكنين استعلام مي گردد. ولي باز هم گزارشهائي از سرعجز و نااميدي در شناسايي و دستگيري وي تهيه و به سلسله مراتب ارسال مي گردد.

 شهيد علي اندرزگو كه مقدمات دروس حوزوي را قبل از اعدام انقلابي منصور در نزد حجه‌الاسلام ميرزا علي اصغر هرندي و … فرا گرفته بود، بهترين راه را تغيير لباس تشخيص مي دهد و از اين رو عازم شهرستان قم مي گردد و در حوزه علميه مشغول به تحصيل مي شود و با نام مستعار شيخ عباس تهراني به زندگي مخفي خود ادامه مي دهد و از آن روي كه عكس هاي تكثير شده و ارسالي به ساواك‌ و شهرباني‌ها، عكس هاي شناسنامه اي او بوده اند، شناسائي او در لباس روحاني براي مأمورين، به مراتب سخت‌تر بوده است.

در سال 1347 كه فردي بنام بشارتين، با حمايت رژيم براي درهم شكستن روحيه مبارزين مذهبي و وارد ساختن ضربه اي بر پيكرة حوزة علميه قم، تصميم به ساختن سينما در شهرستان مذهبي قم مي گيرد، شيخ عباس تهراني وارد عمل شده و با جمع كردن عده‌اي از طلاّب، حركت اعتراض آميزي را شروع مي نمايد و براي اعلام انزجار از ساخت سينما و ياري طلبيدن بصورت جمعي به بيت مراجع تقليد آيت اله العظمي گلپايگاني مي روند كه شيخ عباس ضمن سخنراني های داغ مورد تشويق آنان واقع مي گردد. علي رغم اعتراضات و تلاش هاي انجام شده، اين سينما ساخته مي شود تا اينكه گروهي كه بنام گروه عباس آباد مشهور مي شود با كمك سيد علي اندرزگو، سينماي قم را منفجر مي كنند. با ارسال گزارشهاي منابع ساواك از حركت هاي اعتراض آميز به تحريك شيخ عباس پرونده اي بنام وي در قم گشوده و اين گزارشها به مركز ارسال مي‌گردد. شهيد اندرزگو، از حساسيت ساواك و تحت نظر بودن شيخ عباس تهراني اطلاع مي يابد و به كمك يكي از دوستان به مدرسه علميه چيذر كه تازه افتتاح شده بود، نقل مكان مي كند. البته با لباس معمولي.

سيد ، پس از مدتي كه در مدرسه علميه چيذر اقامت كرد، مجدداً طي مراسمي در روز نيمه شعبان ملبس به لباس روحانيت شد و در ظاهر مانند يك طلبه معمولي به فعاليت هاي تبليغي پرداخت. در درس‌ها شركت كرد، به تدريس پرداخت، روضه هاي خانگي قبول كرد، ‌به منبر رفت و امام جماعت مسجد رستم آباد شد و در مدرسه چيذر با دعوت شخصيت هاي روحاني حوزة علميه قم از قبيل حضرت آيت الله مشكيني، به عنوان طلبه اي فعال شهرت يافت. ولي در پوشش فعاليت هاي ظاهري در نهايت پنهانكاري به فعاليت هاي تشكيلاتي خود نيز ادامه داد.

شهيد اندرزگو در اين دوران با محمد مفيدي، ارتباط گرفت و با تأمين اسلحه و طرح هاي اطلاعاتي، در سازماندهي تشكيلات حزب الله شركت كرد و در راستاي ضربه زدن بر پيكرة نظام ستمشاهي، وارد عمل شد. اين فعاليت ها، ادامه داشت تا اينكه محمد مفيدي، بعد از اعدام انقلابي تيمسار طاهري، دستگير شد. دستگيري محمد مفيد، باعث شد در يك روز، سيد علي با ترفندي خاص، تعدادي از اسباب و اثاثيه، خانه را جمع كرده و به قم نقل مكان نمايد و مدتي در رفت و آمد به چيذر با احتياط عمل كرد، تا اينكه متوجه شد محمد مفيدي، اعترافاتي عليه وي نداشته است، پس با خيالي راحت به ادامة فعاليت پرداخت.

این شهید همواره مبارز كه نجات ايران را از چنگال استعمارگران و دست نشاندگان آنان، در برقراري حكومت اسلامي مي دانست و براي اين منظور، وارد مبارزه شده بود، از هيچ كوششي در راستاي اين هدف والا دريغ نكرد. مجاهدين خلق در اين سال‌ها از حمايت مالي و فكري مذهبيون و روحانيت، برخوردار بود و هنوز زمزمه هاي پذيرش ماركسيسم بصورت آشكارا تشكيلات آنان شنيده نمي شد. سيد علي كه از ايام گذشته، در جلسات مذهبي مسجد هدايت و مكتب توحيد و … با احمد رضائي آشنائي داشت، با برقراري ارتباط با تشكيلات مجاهدين، با تأمين اسلحه و مهمات و كمك‌هاي مالي به آنان، در تسريع حركت مسلحانه كمك هاي شاياني داشت. در يك تلاش براي واگذاري مقاديري سلاح به مجاهدين خلق، از سيد مجيد فياضي كه از شاگردان درس عربي او در مدرسه چيذر بود و ارتباطاتي با او برقرار كرده و آموزش‌هائي به او داده بود، استفاده كرد ـ واگذاري سلاح قبل از اين مرحله توسط محمد مفيدي انجام شده بود ـ فياض در برقراري تماس، موفق نشد و با دستگيري اسدالله تأملي كه فياض براي تحويل اسلحه به سراغ او رفته بود، فياض نيز دستگير شد و به علت تاب نياوردن، در زير شكنجه‌ها، شيخ عباس تهراني را به ساواك معرفي كرد و محل اختفاي اسلحه‌ها را به ساواك گزارش نمود. پس از اعترافات مجيد فياض، ساواك به سراغ خانوادة همسر شهيد اندرزگو آمده و با دستگيري عزت اله سيل سپور ـ پدر همسر ـ به همراه او، جهت دستگيري شيخ عباس تهراني، عازم قم مي گردند. سيد علي در اين زمان، به سفر تبليغي رفته است و ساواك براي بازگشت او، در انتظار مي ماند ولي شيخ عباس، دو روز زودتر از سفر تبليغي باز مي‌گردد و با شامة قوي متوجه كنترل خانه مي شود و با ترفندي وارد منزل شده، دست همسر و فرزند ششماهه‌اش را مي گيرد و به تهران مي آيد و در منزل يكي از دوستان قديمي‌اش كه از سال‌هاي 43-42 با هم ارتباط داشته اند سكني مي گيرد. ساواك با يورش به منزل وي در چيذر و قم تمامي اثاثيه منزل وي را اعم از جهيزيه همسر و … به يغما مي برد تا عمق خشم خود را به نمايش بگذارد. همراه بودن خواهر همسرش ـ كه براي تنها نبودن خانواده در سفر تبليغي به قم برده بود ـ در اين مرحله بر مشكلات سيد علي افزوده بود فلذا در زمان فرار، خواهر همسرش را نيز به همراه خود به منزل اسدالله اوسطي مي برد. ساواك با مراقبت از منزل عزت الله سيل سپور و اطلاع از اينكه دختر كوچكتر وي همراه سيد علي است، براي دستيابي به اندرزگو به تلاشي مضاعف دست مي زند. سيد علي پس از سه روز با تغيير لباس و تراشيدن صورت، به قصد خروج از كشور به همراه خانواده از منزل اوسطي خارج و عازم مشهد الرضا «ع» مي شود و با دستوري احتياطي خواهر همسرش را توسط اسدالله اوسطي، به نشاني منزل عمويش در ورامين مي فرستد. پس از ورود به مشهد با مساعدت دوستان و همرزمان و با كمك حجه الاسلام و المسلمين واعظ طبسي، براي رفتن به افغانستان به زاهدان رفته و پس از رفت و برگشتي كه به داخل افغانستان داشته، آنجا را براي اقامت مناسب تشخيص نمي دهد. بنابراين با توكل به حضرت حق جوار امن ثامن الحجج«ع» را براي سكني انتخاب مي نمايد.

با دستگيري چند تن از مرتبطين سيد علي اندرزگو، توسط كميته مشترك ضد خرابكاري در تهران، سيد علي اندرزگو مجدداً شناسائي و تلفن يكي از مرتبطين، در اختيار ساواك قرار داده شد. با كنترل اين تلفن بود كه، ساواك به آدرس وي در مشهد نيز دست مي يابد و متوجه مي شود اين بار، سيد علي با نام مستعار جوادي، به فعاليت پرداخته است. كميتة اوين در اين مرحله با استفاده از تمامي شيوه هاي اطلاعاتي و با بكارگيري خود فروختگاني ذليل، تا كنار دست شهيد اندرزگو نفوذ كرده و از چگونگي فعاليت هاي او مطلع گرديد.دستور داده مي شود: «تحقيقات كافي است او را دستگير كنيد و از طريق او بقيه افراد را شناسائي كنيد» شهيد سيد علي اندرزگو شب نوزدهم ماه رمضان را در منزل دوستش رجبعلي طاهر افشار احياء گرفت و در ليله‌القدر از صميم دل دعاي اللهم اجعل قتلاً في سبيلك را زمزمه كرد. نزديكي هاي افطار روز نوزدهم عازم منزل حاج اكبر مي شود، تيم هاي عملياتي ساواك در مسير كمين كرده اند، مگر سيد علي را مي‌توان دستگير كرد او به دوستان و همرزمانش بارها گفته بود كه من زنده به دست ساواك نخواهم افتاد با حركتي موجبات تيراندازي مأمورين را فراهم مي كند، صدها تير به طرف او شليك مي شود تا عمق خشم و غضب مأموران تيره دل را به نمايش بگذارد تعداد زيادي گلوله در بدن او مي نشيند تا با زبان روزه به ملاقات خداي خويش بشتابد و از دست ساقي كوثر علي (ع) جام گواراي وصال بنوشد. سرانجام در آخرين شنود تلفن منزل اكبر صالحي تماس دختر وي با مغازه پدر چنين منعكس است:

«بابا نزديكي هاي خانه صداي تيراندازي آمد و يك نفر را كشتند و آقاي جوادي هم هنوز به منزل نيامده است.» ...دوم شهریور 1357 ،موعد عروج روح بزرگ این شهید والامقام است. مقام و مرتبتش در کنار شهیدان و امام شهیدان عالی است ، متعالی باشد انشاالله.


 

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:0  توسط داود صیاد مالفجانی  |