درد و دل یک چادر:نام من چادر است ..نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است … روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم …شما از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم خوب محفاظت نکردید ، هیچ وقت یادم نمیرود … از کوچه تا بین در و دیوار همیشه همراهش بودم وقتی زمین خورد ، خاکی شدم … وقتی سیلی خورد ، در صورتش بودم ، وقتی بین در و دیوار محسنش سقط شد ، خونی شدم … خوب میدانم چه دردی کشید تا من را برای شما به ارث گذارد… و شما با من چه کردید ؟؟؟ شما کار را به جایی رساندید که میخواهند مرا با زور و بگیر و ببند به دیگران غالب کنند و من خوب میدانم چرا کارم به اینجا کشیده شده …از شماست که برماست .....
آخرین گرگ گله را همان آهویی خورد که گرگ بخاطر چشمانش گیاه خوار شده بود!
از شمع یک چیز اموختم ایستاده بمیرم بی صدا بمیرم به پای دوست بمیرم
گاهی باید لبخند بزنی و رد شوی. . . "بگذار فکر کنند نفهمیدی"
الله تویی و ز دلم آگاه تویی / درمانده منم دلیل هرراه تویی گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه / آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من.... ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
Powered By BLOGFA.COM
فال حافظ
* The browser displays the following alternative content for users with Flash Player 6.0 and older. * . *ابزار حدیث