من هيچ وقت نمي ميرم راوي: همسر شهيد – شادگان آخرين بار كه شهيدرحيم عبدالخضر زاده به جبهه اعزام شد، حالات عجيبي داشت و همين كه خبردار شد، عملياتي در پيش است، برخاست و با يك وداع خاطره انگيز ما را ترك كرد. همان شب در شلمچه، عمليات شد و فردا به ما خبر دادند كه او مجروح شده و به تهران اعزام شده است. به تهران كه رفتيم، ماجرا را از او پرسيديم او پاسخ داد: وقتي عراق، منطقه شلمچه را بمباران شيميايي كرد، من مجروحين را به عقب منتقل مي كردم و همان جا شيميايي شدم اما اهميت ندادم چون مي بايست مجروحين را نجات مي داديم. پس از ساعتي با اصابت تركش توپ به شدت مجروح شدم و ... او ديگر توان ادامه ي سخن نداشت و فقط با جملات بريده بريده به ما گفت: من هيچ وقت نمي ميرم چون شهيد زنده است. من همواره با شما هستم. پس از چند دقيقه، مرغ روحش از قفس تن آزاد شد و او همنشين اهل بهشت گرديد. منبع: آينه هاي بي غبار، سيد حبيب حبيب پور، ناشر: قيام، چاپ: اول – 1383، صفحه 52
+ نوشته شده در سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 15:42  توسط داود صیاد مالفجانی
|
|
* |