شهيد برزو شريفي در تاريخ 1341/5/3 در روستاي مالفجان از توابع شهرستان سياهکل ديده به جهان گشود. 


شهید : برزو شريفي

 

محل تولد :مالفجان

 

نام پدر:      

 

تاریخ تولد :1341

 

تاریخ شهادت : 1361

 

محل شهادت : فکه

 

شغل :

 

 

 

 

 زندگي نامه شهيد برزو شريفي

 

شهيد برزو شريفي در تاريخ 1341/5/3 در روستاي مالفجان از توابع شهرستان سياهکل ديده به جهان گشود. شهيد در يک خانواده مذهبي و  با ايمان متولد شد و خود نيز در طول زندگي پربارش هميشه داراي ايمان راسخ و پايدار بود. وي از بدو طفوليت تا زمان شهادت هميشه احساس مسئوليت خطير در برابر ايمان خود و الله داشت و همه کارهاي خود را با ياد خدا آغاز و به پايان مي رسانيد . شهيد دوران کودکي را در کنار خانواده طي و سپس وارد دبستان شد و به همين ترتيب دوره راهنمايي را هم گذراند و وارد دبيرستان شد . شهيد از خصوصيات اخلاقي بارزي برخوردار بود وي جواني ساده بي آلايش و خوش برخورد و بسيار مهربان بود. از آنجايي که پسر کوچک خانواده بود به تمام افراد خانواده اهم از پدر، مادر، برادران و خواهران خود احترام خاصي مي گذاشت. وي فردي با کمال، متين ،مودب، خوشرو و خوش برخورد بود تا جايي که به خاطر اين حسن اخلاق در بين فاميل و اهل محل زبانزد بود و همه او را دوست داشتند. خلاصه از آنجا که شهيد عشق و علاقه زيادي به اسلام و انقلاب داشتند داوطلبانه به خدمت سربازي رفتند، که دوران آموزشي را در چهل دختر گذراند و بعد وارد تيپ هوابرد شيراز که مستقر در اهواز بود شد، و بعد از گذشت مدتي در مورخه 1361/5/2در محل فکه به درجه رفيع شهادت نائل شد و بدين ترتيب دفتر زندگي وي ظاهرا از اين جهان مادي بسته شد و به سراي جاوداني خود شتافت.«روحش شاد و يادش گرامي باد»

 

 

 

وصیت نامه شهید

 

بسم رب الشهداء و الصديقين

 

قسم به ستاره راست مي‌گويم, هيچ نوري نيست كه از بينش تو نصيبي ندارد اي شهيد.

 

سلام به پدر و مادر عزيزم, از اينكه حس ميكردم در مكاني راحت قرار بگيرم و در سنگر نباشم غمگين بودم. من نمي‌توانستم به خودم بقبولانم كه برادران خودم در مرزها شهيد شوند و من هر روز شاهد اين باشم كه فلان قدر كشته يا فلان قدر زخمي شد.

 

پدر و مادر داغدارم, چگونه من مي‌توانستم مشاهده كنم كه هر روز عده‌اي از بهترين جوانان ما كشته مي‌شوند و من به كارهاي روزمره مشغول باشم. ميدانم كه از دست دادن من شايد سنگين باشد ولي غم از دست دادن حسين (ع) بر فاطمه زهرا سنگين نبود مگر آنها نبودند, مگر آنها نبودند كه كشته شدند تا دين اسلام پابرجا باشد. من هم به نوبه خود از آقا و سرورم حسين (ع) درس مبارزه و جهاد و شهادت را ياد گرفتم. من آموختم كه زندگي مادي نكبت‌بار است و نبايد منتظر باشم كه مرگ مرا فرا گيرد. بلكه ما بسراغ مرگ برويم. مگر انسان يك دفعه بيشتر ميميرد پس چه بهتر كه آن يك دفعه هم در راه خدا باشد. اكنون كه وصيت‌نامه مرا باز كرده‌ايد و مي‌خوانيد مي‌دانم كه چشمانتان اشكبارند. چون ذاتاَ در نهاد هر خانواده‌اي موجود است كه وقتي مردي از خانواده‌اش شهيد شد يا به مرگ عادي و طبيعي از دنيا برود در لحظه اول غمگين مي‌شوند و سپس با صبر خداوندي استقامت مي‌كنند. پدر و مادر عزيز در زندگي رنج فراوان به شما داده‌ام ولي اميدوارم كه جانم را در راه شما فدا كنم كه راه شما همان راه خداست. اميدوارم هيچوقت به من ناكام نگوئيد چون من در نهايت كام مرا گرفتم كه بهترين نعمتهاست. پدر و مادر عزيز در عزاي من گريه نكنيد زيرا بردباري و صبر شما بيشتر باعث شكست دشمن مي‌شود. برادرانم را به دين و اسلام دعوت كنيد و بگوئيد كه راهم را دنبال كنند. مادر عزيز كه بعداز خدا مهربانترين و عزيزترين موجودها نزد من هستي و من به وجود تو مادر افتخار مي‌كنم كه چنين فرزند را تربيت كردي كه افتخار اسلام باشد, سلام به پدر گرامي و برادران عزيزم ميرسانم, مادر به من درس آموختي كه پاي خود را جاي پاي ياران حسين‌بن‌علي گذارده‌ام و چه كشته شوم و چه سالم برگردم مادر براي تو افتخاري بزرگ است.مادر اگر من شهيد شدم براي من گريه نكنيد.

 

پدر و مادر و خواهران و برادران عزيزم سلام. امكان دارد اتفاقي واقع شود كه جنازه من بدست شما نرسد آنگاه بياد شهداي كربلا بيفتيد و ناراحت نشويد و هر وقت دلتان گرفت به بهشت زهرا برويد و بر مزار اين همه شهيد بنگريد. شما آنوقت درد خود فراموش خواهيد كرد.

 

پدر و مادر و برادرام و خواهرم ممكن است وقتي كه شما اين نوشته را مي‌خوانيد من ديگر نباشم و از حالت عادي كه دارم خارج شده باشم. براي يك مسلمان مرگي وجود ندارد و اين حالت تحولي بيش نيست, مادر فداي قلب تو از من رميداي, آيا مگر زمن سخن بد شنيده‌اي, تو بوستان سبز وجود مني و من آن غنچه توام كه تو پرورده‌اي. ديگر عرضي ندارم بجز سلامتي شما و همه شما را به خداوند بزرگ مي‌سپارم.

 

وصيت‌نامه اينجانب برزو شريفي

+ نوشته شده در  جمعه شانزدهم فروردین ۱۳۹۲ساعت 0:49  توسط داود صیاد مالفجانی  |