نام  :نوذر
نام خانوادگى  :ايزدى
نام پدر :حسن
تاريخ‌تولد  :01/02/1342
ش.ش   :60
محل‌صدورشناسنامه   :ايزدخواست
 تاريخ شهادت  :27/01/66
نوع حادثه  :حوادث‌مربوطبه‌جنگ‌تحميلى
شرح حادثه  :حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمن‌درجبهه
استان  :بنيادشهيداستان‌فارس
شهر :اداره‌بنيادشهيدآباده

 «كل نفس ذائقة‌الموت»هر نفسى مزه مرگ را خواهد چشيدآنانكه به هزار دليل زندگى مى‌كنند نمى‌توانند به يك دليل بميرند و آنانكه به يك دليل زندگى مى‌كنند به همان دليل نيز مى‌ميرند. بعد از يك عمر گناه حال بايد در يك آن براى آزمايش الهى آماده سفر مرگ شويم. بعد از يك عمر معصيت حال بايد نشست و افسوس يك عمر خطا را بخورى. بعد از يك عمر خنده حال بايست نشست و بر يك عمر اشتباه رفتن و نفهميدن گريست. چه عجيب است حال انسانى و يا داستان آدمى كه مى‌داند مى‌ميرد و بعد از مرگ او را به پاى ميز محاكمه خواهند كشيد و او را بازخواست خواهند كرد، دست روى دست گذاشته، مى‌خورد و مى‌خندد و خود را غرق در گناه ميكند و روز را به معصيت مى‌گذراند و شب‌هنگام آسوده و بى‌خيال همراه شيفتگان روياها به خواب مى‌رود. در حقيقت مرگ براى عدهاى چون گلوبند زيبايى بر گلوى حوريان و براى عده‌اى مرگ چون خارى است در گلو كه هرگز پايين نمى‌رود. <حاسبوا قبل أن تحاسبوا> بعد از يك عمر حساب نكردن حال بايد حساب پس داد.ديگر چاره‌اى جز گريه نيست. گريه بحال خويشتن و افسوس بر گذشته‌هايى كه ديگر هيچ به عقب برنمى‌گردد. گناهانى كه تا ابد به وسيله روح نوشته شده‌اند، ديگر هيچ چاره‌اى نيست به دعا كه خدايا: با عدالتت با من رفتار مكن كه جز آتش جهنم چيزى نصيبم نيست، با عفوت از من بگذر كه جز عفو تو اميدى نيست. اى خداى من خود مى‌دانم كه خطا از من است و هميشه مغلوب نفسم شده‌ام اما لطف و كرم تو نيز قابل توصيف است. مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار ده و مرا قربانى زائران مرقد حسين(ع) گردان و مرگم را زندگى براى ديگران ساز، براى ميهنم، ملتم، دينم، براى مكتبم و انقلابم، براى مستضعفان، براى آن سياه دربند، براى آن سرخ رانده‌شده، براى آن ضعيف بى‌چيز و براى آن فقير غمين.
و اما برادران و خواهرانم و دوستان و آيتم اى پرورش‌دهنده روحم، ما را فرارى از مرگ نيست و در لحظه مرگ، زندگى چيزى جز افسوس نيست. زندگى و عمر خويشتن را بيابيد كه لحظه وداع گناهان گذشته معذب روحند و خدايى زندگى كنيد كه به قول اميرالمؤمنين(ع) براى هر لحظه مردن آماده باشيد و از معصيت و گناه دورى كنيد كه امام عزيز فرمودند:<عالم محضر خداست در محضر خدا معصيبت نكنيد> و زياد در خود فرو مرويد كه از خدا غافل مى‌شويد. زياد مخور كه وقت بسيارى براى خوردن هست و زياد مخند كه گريه‌ها در پيش دارى و زياد مخواب كه بايد فردا و سالها به زير خاك بخوابى. زندگى چند صباحى بيش نيست، نيامده مى‌گذرد، آنچنان مي‌گذرد چون آب رود به دريا مى‌پيوندند و بدان كه آخرين منزلگاه آخرتست و بدان كه داستان قيامت داستانى حقيقى است. اگر نمى‌دانى سعى كن بدانى، اگر ميدانى سعى كن ببينى، اگر مى‌بينى سعى كن عمل كنى.  فردا دفترچه اعمالت را جلوت باز مى‌كنند. آنوقت آيا چيزى براى گفتن دارى؟ البته جز يك چيز: افسوس، افسوس، افسوس بر عمرى كه گذشت. در كودكى بازى، در جوانى مستى، در پيرى سستى، آخر كى خداپرستى؟
و اما برادرم ميخواهم با زبان عاجزم و قلم ناتوانم برايت سفارشى كنم، پيامى دهم، وصيتى كنم. مى‌خواهم بگويم اين روحانيتى كه هم‌اكنون پيشتاز و پرچمدار آزدگى در سراسر جهان و مبارزات جهانى اسلام است حفظش كن. هرچه به تو گفتند، دروغ گفتند، بخدا من آنها را ديده‌ام بر منبرها و بر سنگرها. با زبانشان و با قلمشان و با سلاحشان در جبهه‌ها جايى كه ما را توان و شهامت رفتن نبود آنها رفتند. به آنها احترام بگذاريد. البته آنهايى را نمى‌گويم كه تنها چيزى كه از روحانيت دارند عبا و قبا و عمامه است و اسلام بدون مبارزه و جهاد و انقلاب و ولايت فقيه. نه من آن روحانيتى را مى‌گويم كه همواره فرياد مى‌زنند سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست. و بخصوص امام را تنها نگذاريد كه بايد فردا از اين اشتباه بزرگ افسوسها بخوريد. فقط اين را بدانيد كه اگر او نبود ما هنوز مى‌بايست بر سر صف سينماها با آن فيلمهاى آنچنانى به سر و كول هم بزنيم و در سالنهاى قمار به دعوا بپردازيم و يا فاحشه‌خانه‌ها آمالمان شده باشند و خيابان‌ها محل مستى و شرورت جوانانمان باشد و ما مى‌بايست ذلت پذيرش ظلم را بخاطر مصلحتى پوچ و بى‌اساس بپذيريم تا آنان تكيه بر مسندى زنند كه مسند هم نيست و ما از مسلمان بودنمان چه داشتيم جز نمازى كه نماز نبود و روزه‌اى كه جز كشيدن گرسنگى چيزى در بر نداشت. بخدا من او و منتظرى را افتخار مذهبم، ملتم، ميهنم و هدفم مى‌دانم. نمي‌دانم تو آنها را چه مى‌دانى. من آنها را مسلمانى مجاهد، مجاهدانى مومن، مومنانى عابد، عابدانى متقى، متقيانى متواضع، متواضعانى سركش، سركشانى پيروز، پيروزى خروشان و خروشانى حق‌جو مى‌دانم و بايد بهتر از قبل فرمانبردار او باشيم كه او فرمانبردار خداست به قول فقيه عاليقدر.
آيت عزيزم اميدوارم كه وقتى بزرگ شدى رهروى بدون چون و چرا از خون شهدا باشى و در آينده اگر دلت خواست و توانستى يا لباس حسين را بپوشى و يا لباس عباس را كه حسين‌ها طلبه‌ها هستند و عباس‌ها پاسداران. برادران و آيت عزيزم شما را وكيلتان مى‌كنم از جانب خودم تا بعد از مرگم راهم را ادامه دهى و منافقين و نق‌زنها را هميشه دشمن اسلام بدان و سعى كن هميشه بمبى باشى كه هر موقع احتياج شد ضامن آن را بكشى و هزاران منافق كثيف را از روى زمين كه زندگى چيزى جز نفس كشيدن نيست محو كنى و هركجا كه هستيد و از هر كسى كه ديديد كه مى‌خواهد درباره جنگ و انقلاب و رهبران مذهبى و دولت‌مردان نق بزنند و تضعيف و اشكال‌تراشى كنند به پوزشان بزنيد و بدانيد كه بايد جنگ و صدور انقلاب ادامه داشته باشد تا اسلام در جهان تحقق پيدا كند. و اين را منافقان بدانند كه ما اگر زنده بمانيم چون خارى در چشم آنهاييم و در همه‌جا براى مبارزه حاضريم از دستاورهاى انقلابمان دفاع كنيم. خونمان در كوه و تپه و دره و چشمه‌سار و جنگلهاى كردستان جاريست و پايمان بر بغداد و اسرائيل و گوشمان به جماران و چشممان به كربلا و قدس و اميد و نظرمان خداست. و اما دستمان يكى بر قكران و ديگرى بر سلاح، و سلاحمان بر روى دشمنان از كفار و منافقين و اگر هم شهيد بشويم از قطره‌قطره خونمان دهها بلكه هزاران رزمنده تازه‌نفس بپاخيزند. و در آخر بگويم برادران غفلت نكنيد. هم‌اكنون با ظهور مجدد اسلام انسان مى‌رود تا براى هميشه خليفه خدا در زمين شود و به آن مقامى كه ذيحق آن است دست يابد. پس به جبهه‌هاى جنگ بشتابيد كه جبهه‌هاى جنگ براى جويندگان راه تكامل و انسانيت بهترين دانشگاه است. و اما  بستگانم، اين را خوب توجه كنيد كه انقلاب و جنگ هيچ احتياجى به من نداشت و وقتى كه من خود را دريافتم احساس وظيفه در برابر فرامين اسلام كردم و در فرامين اسلام، انقلاب بود و وقتى به انقلاب روى آوردم عهد بستم روى از آن برنگردانم و وقتى به جنگ رسيدم قسم خوردم كه هرگز تا زنده‌ام پشت به جبهه‌ها نكنم.
عزيزانم، خون شهدا را هميشه عزيز بداريد. پيمان مقدسشان خون آنهاست و از شما مى‌خواهم كه در مرگ من ناراحت نباشيد چون ما اين مظلوميت‌ها را از على(ع) و اين شهادتها را از حسين(ع) به ارث برده‌ايم و بايد صبر را هم از زينب(س) درس بگيريم. و در آخر بگويم من به هركه بد كرده‌ام و هر حقى را از هر كسى سلب كرده‌ام اميدوارم كه مرا ببخشد كه امروز سخت محتاجم.
والسلام- نوذر ايزدى

+ نوشته شده در  جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:5  توسط داود صیاد مالفجانی  |