شهيد رحمت‌ الله‌ صحرانورد

شهيد رحمت‌ الله‌ صحرانورد گيگاسري‌ فرزند اسماعيل‌ به‌ سال‌ 1334 در روستاي‌گيگاسر شهرستان فومن ديده‌ به‌ جهان‌ گشود.
بعد از اينكه‌ دوران‌ كودكي‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و وارد مدرسه‌ گرديد، تا پايه‌ سوم‌ راهنمايي‌ به‌تحصيل‌ ادامه‌ داد و موفق‌ به‌ أخذ مدرك‌ سيكل‌ شد. بعد از تحصيل‌ به‌ كار كشاورزي‌ پرداخت‌ و دراين‌ زمينه‌ به‌ پدر و مادرش‌ كمك‌ مي‌نمود. ديري‌ نپاييد كه‌ ازدواج‌ كرد و زندگي‌ مستقلي‌ تشكيل‌ دادكه‌ ثمره‌ آن‌، يك‌ فرزند دختر مي‌باشد.
در سن‌ هيجده‌سالگي‌ بود كه‌ دفترچه‌ آماده‌ به‌ خدمت‌ گرفت‌ و به‌ سربازي‌ رفت‌. دوره‌ آموزشي‌ خودرا كه‌ به‌ پايان‌ برد، در پادگان‌ لويزان‌ تهران‌ مستقر گرديد و در اين‌ پادگان‌ به‌ خدمت‌ پرداخت‌. شهيدصحرانورد مدتي‌ در مخابرات‌ ارتش‌ انجام‌ وظيفه‌ نمود، تا اينكه‌ پس‌ از شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌، ازلشكر 21 حمزه‌ به‌ منطقه‌ عملياتي‌ غرب‌ كشور اعزام‌ گرديد و سرانجام‌ درششم‌ آبانماه‌ 1359 درمنطقه‌ي‌ سرپل‌ ذهاب‌ استان‌ كرمانشاه‌ كه‌ در آنوقت‌ به‌ اشغال‌ متجاوزين‌ درآمده‌ بوده‌، به‌ شهادت‌رسيد و بدين‌ سان‌ به‌ وصال‌ دوست‌ نايل‌ آمد .مزار این شهید در روستای گیگاسر قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:29  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد ابراهيم‌ صالحي‌

گروهبان‌ يكم‌ شهيد ابراهيم‌ صالحي‌ حلقه‌سري‌ فرزند ذكريا به‌ سال‌ 1343 در روستاي‌ حلقه‌سر شهرستان فومن چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. دوران‌ كودكي‌ را پشت‌ سر گذاشت‌. دوران‌ ابتدايي‌ را گذراند و پس‌ ازآن‌ تا پايه‌ دوم‌راهنمايي‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ داد. بعد از اين‌ در نيروي‌ زميني‌ ارتش‌ ثبت‌ نام‌ كرد و بعد از قبولي‌ درپادگان‌ قزوين‌، راهي‌ تهران‌ شد و چند ماهي‌ را در پادگان‌ لشكرك‌ به‌ جهت‌ ديدن‌ آموزش‌ نظامي‌گذراند.
بعد از اتمام‌ آموزش‌ در تهران‌، به‌ پادگان‌ عجب‌ شير منتقل‌ شد و به‌ مدت‌ دو سال‌ در آنجا به‌ آموزش‌سربازان‌ پرداخت‌ و بعد هم‌ به‌ لشكر 64 اروميه‌ و از آنجا نيز به‌ مهاباد رفت‌ و در تيپ‌ سه‌، گردان ‌دو، گروهان‌ دو آنجا انجام‌ وظيفه‌ نمود و در مناطق‌ عملياتي‌ چون‌: سردشت‌، اشنويه‌ وكلاشين ‌شركت‌ نمود، تا اينكه‌ در عمليات‌ كربلاي‌ 7 در منطقه‌ي‌ حاج‌ عمران‌ در تاريخ‌ چهارم‌ آبانماه‌ 1365به‌ فيض‌ شهادت‌ نايل‌ گرديد و گلگون‌ كفن‌ به‌ ديدار حق‌ شتافت‌. مزار شهید دروستای حلقه سر قراردارد. شهید یک فرزند بنام میثم دارد.
در قسمتي‌ از وصيت‌نامه‌ي‌ اين‌ شهيد بزرگوار، چنين‌ رقم‌ خورده‌ است‌: «... اين‌ جنگ‌ را آمريكا و صداميان‌ بر ما تحميل‌ كرده‌اند و به‌ فرمان‌ رهبر انقلاب،‌ حضرت‌ امام‌ خميني‌ بر هر مسلماني‌ واجب‌ است‌، به‌ هر طريقي‌ كه‌ مي‌تواند از وطن‌ خود دفاع‌ كند تا دست‌ صداميان‌ را از كشور كوتاه‌ نمايد. بنده‌هم‌ بر خود لازم‌ دانستم‌ به‌ فرمان‌ رهبر كبير انقلاب‌، عازم‌ جبهه‌ شوم‌ و...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:28  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد هادي‌ صالحي‌

شهيد هادي‌ صالحي‌ فرزند بزرگ‌ به‌ سال‌ 1342 در روستاي‌ كُردآباد شهرستان فومن در يك‌ خانواده‌ متدين‌ چشم‌ به‌ روشنايي‌ جهان‌ گشود. در همانجا دوران‌ ابتدايي‌ را به‌ پايان‌ برد و بعد از پايان‌ اين‌ دوره‌ بود كه‌ به‌دلايلي‌ از ادامه‌ي‌ تحصيل‌ صرف‌نظر نمود و در كنار خانواده‌ به‌ كار و فعاليت‌ پرداخت‌.
بعد از رسيدن‌ به‌ سن‌ سربازي‌، به‌ خدمت‌ فراخوانده‌ شد و بعنوان‌ سرباز ارتش‌ در مناطق‌ جنگي‌ حضور يافت‌ و به‌ پاسداري‌ از انقلاب‌ نوپاي‌ اسلامي‌ و ايران‌ عزيز پرداخت‌. اين‌ وفادار به‌ اسلام‌ وامام‌، پس‌ از ماهها دفاع‌ از آب‌ و خاك‌ ميهن‌ اسلامي‌ سرانجام‌ در تاريخ‌ بيست‌ و چهارم‌ آذر 1364 براثر اصابت‌ تركش‌ در جزيره‌ مجنون‌، شربت‌ شيرين‌ شهادت‌ را نوشيد و از اين‌ طريق‌ به‌ ديدار حق‌شتافت‌. مزارش‌ در گلزار شهداي‌ كردآباد، در جوار ديگر شهداي‌ محل‌ قرار دارد. روحش‌ شاد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:26  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محمدصالح‌ فكر

سرباز وظيفه‌ شهيد محمدصالح‌ فكر عرباني‌ فرزند حسين‌ گل‌ به‌ سال‌1345 در روستاي‌ للكام‌ شهرستان فومن متولد گرديد. تا قبولي‌ سوم‌ راهنمايي‌ به‌ پيش‌ رفت‌ و پس‌ از آن‌، به‌ رانندگي‌موتورسيكلت‌ روي‌ آورد و مدتي‌ با اين‌ وسيله‌ نقليه‌، به‌ نقل‌ و انتقال‌ مسافر مي‌پرداخت‌.
اين‌ شهيد بزرگوار در پاييز سال‌ 1365 از ژاندارمري‌ رشت‌ به‌ خدمت‌ اعزام‌ گرديد و پس‌ از طي‌ دوره‌آموزشي‌، وارد لشكر 21 حمزه‌ تهران‌ شد و بعد از مدتي‌، از اين‌ يگان‌ به‌ سوي‌ جبهه‌هاي‌ نور عليه‌ظلمت‌ رهسپار گرديد و سرانجام‌ در بيست‌ و نهم‌ تير 1367 در منطقه‌ي‌ موسيان‌ به‌ شهادت‌ رسيد وآسماني‌ شد.مزار این شهید درگلزار شهدای فومن قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:24  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد نوروزعلي‌ صالح‌پناه‌

سرباز وظيفه‌ شهيد نوروزعلي‌ صالح‌پناه‌ گشتي‌ فرزند حسين‌ علي‌ به‌ سال‌ ‌1342 در روستاي‌ گراكوه‌ شهرستان فومن چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پس‌ از پشت‌سر نهادن‌ دوران‌ كودكي‌ وارد مدرسه‌شد و تا پايه‌ دوم‌ ابتدايي‌ به‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و به‌ همين‌ مقدار اكتفا نمود. در دهه‌ي‌ سال‌ 1350 به‌امور كشاورزي‌ اشتغال‌ ورزيد‌ و در اواخر همين‌ دهه‌، تصميم‌ به‌ ازدواج‌ گرفت‌ و متأهل‌ گرديد. درشهريورماه‌ 1362 به‌ خدمت‌ سربازي‌ اعزام‌ شد و پس‌ از گذراندن‌ دوران‌ آموزشي‌، در لشكر 58 تكاورذوالفقار ارتش‌ مستقر در انديمشك‌، جاي‌ گرفت‌.
مدتي‌ در اين‌ لشكر بسر برد، تا اينكه‌ بنابر ضرورت‌ و نياز، به‌ خطوط‌ مقدم‌ جبهه‌ اعزام‌ شد و سرانجام‌ در دهم‌ بهمن‌ 1363 در منطقه‌ عملياتي‌ شمال‌ غرب‌ در محل‌ شرهاني‌ عراق‌ به‌ مقام‌ والاي‌شهادت‌ دست‌ يافت‌. مزار اين‌ شهيد بزرگوار در روستاي‌ كُمسر واقع‌است‌.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:22  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد سبزعلي‌ صابري‌

سرباز وظيفه‌ شهيد سبزعلي‌ صابري‌ مسجدبري‌ فرزند عزت‌ الله‌ به‌ سال‌ 1338 درروستای ماکلوان شهرستان فومن چشم‌ حق‌بين‌ به ‌حقايق‌ جهان‌ گشود.
پس‌ از پشت‌سر گذاشتن‌ دوره‌ خردسالي‌، نتوانست‌ وارد مدرسه‌ شود، از اينرو از تحصيل‌ بازماند و در دوره‌ نوجواني‌، به‌ كار پرمشقت‌ شباني‌ روي‌ آورد و مدتها از اين‌ طريق‌ كمك‌ حال‌ خانواده‌ بود. در سال‌1364 تصميم‌ به‌ ازدواج‌ گرفت‌ كه‌ پس‌ از مراحل‌ آشنايي‌، در هيجدهم‌ اسفند ماه‌ همان‌ سال‌ به‌خدمت‌ سربازي‌ رفت‌ و قصد بر اين‌ داشت‌ كه‌ بعد از پايان‌ خدمت‌، زندگي‌ مستقلي‌ را شروع‌ نمايد. دوره‌ آموزشي‌ را طي‌ نمود و بعد هم‌ وارد تيپ‌ 40 سراب‌ گرديد‌. مدتي‌ در اين‌ تيپ‌ به‌ انجام‌ وظيفه‌ مشغول‌ بود، تا اينكه‌ از اين‌ تيپ‌ به‌ منطقه‌ عملياتي‌ ميمك‌ اعزام‌ شد و سرانجام‌ در هفتم‌ مرداد 1366براثر اصابت‌ تركش‌ خمپاره‌ دشمن‌ در همان‌ منطقه‌ به‌ شهادت‌ رسيد و سرخ‌گون‌ به‌ لقاي‌ الهي‌شتافت‌. مزار شهید درردستای کلرم قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:21  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد حسين‌ شيفته‌

شهيد حسين‌ شيفته‌ گوراب‌ زرميخي‌ فرزند احمد به‌ سال‌ 1336 در روستاي‌ گوراب‌ زرميخ‌ پا به‌ هستي‌ نهاد،
دوران‌ كودكي‌ را در كنار خانواده‌ سپري‌ نمود و تا پايه‌ پنجم‌ ابتدايي‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. پس‌از آن‌ مدتي‌ در امور كشاورزي‌ با خانواده‌ مساعدت‌ نمود، تا اينكه‌ جذب سپاه صومعه سرا شد و از سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي ‌شهرستان‌ صومعه‌سرا به‌ منطقه‌ عملياتي‌ جنوب‌ كشور اعزام‌ گرديد و سرانجام‌ در بيست‌ و سوم‌ دي‌1365 در عمليات‌ كربلاي‌ 5 در محل‌ شلمچه‌ بر اثر اصابت‌ خمپاره‌ دشمن‌ جان‌ به‌ جان‌ آفرين‌ تسليم‌نمود.از وی 4 فرزند(2پسرو2دختر )به یادگار مانده. مزار این شهید در روستای لولمان فومن قرار دارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:17  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد طاهر شيرين‌زاده‌

شهيد طاهر شيرين‌زاده‌ فرزند يار محمد به‌ سال‌ 1344 در روستاي‌ خشكنودهان‌ بالا شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. دوران‌ كودكي‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و تا سال‌ سوم‌ دبيرستان‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. بعد از تحصيل‌، مدتي‌ در پايگاه‌ مقاومت‌ بسيج‌ محل‌ به‌ فعاليت‌ پرداخت‌ و در همان‌ ايام،‌ خود را مزين‌ به‌اخلاق‌ و آداب‌ اسلامي‌ نمود. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ به‌ جبهه‌ي‌ غرب‌ اعزام‌ شدو در منطقه‌ مريوان‌ مستقر گرديد. حدود دو ماه‌ از حضورش‌ در منطقه‌ مي‌گذشت‌، كه‌ در چهاردهم‌ اسفند 1364 براثر اصابت‌ تركش‌ به‌شهادت‌ رسيد و به‌ كاروان‌ عظيم‌ شهيدان‌ پيوست‌. مزار این شهیددر زادگاهش قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:15  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد طاهر شيرين‌زاده‌

شهيد طاهر شيرين‌زاده‌ فرزند يار محمد به‌ سال‌ 1344 در روستاي‌ خشكنودهان‌ بالا شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. دوران‌ كودكي‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و تا سال‌ سوم‌ دبيرستان‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. بعد از تحصيل‌، مدتي‌ در پايگاه‌ مقاومت‌ بسيج‌ محل‌ به‌ فعاليت‌ پرداخت‌ و در همان‌ ايام،‌ خود را مزين‌ به‌اخلاق‌ و آداب‌ اسلامي‌ نمود. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ به‌ جبهه‌ي‌ غرب‌ اعزام‌ شدو در منطقه‌ مريوان‌ مستقر گرديد. حدود دو ماه‌ از حضورش‌ در منطقه‌ مي‌گذشت‌، كه‌ در چهاردهم‌ اسفند 1364 براثر اصابت‌ تركش‌ به‌شهادت‌ رسيد و به‌ كاروان‌ عظيم‌ شهيدان‌ پيوست‌. مزار این شهیددر زادگاهش قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:15  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محمد شيرمرد

سرباز وظيفه‌ شهيد محمد شيرمرد قلعه‌رودخاني‌ فرزند رستم‌ به‌ سال‌ 1341 در روستاي‌ قلعه‌رودخان شهرستان فومن ‌تولد يافت‌. دوران‌ كودكي‌ را پشت‌ سرگذاشت‌ و پس‌ از آن‌ به‌ خاطر مسائل‌ و مشكلاتي‌ كه‌ اكثرروستائيان‌ دست‌ به‌ گريبان‌ آن‌ بودند، نتوانست‌ وارد مدرسه‌ گردد، از اينرو از تحصيل‌ بازماند و ازدوره‌ نوجواني‌ به‌ كارهاي‌ آزاد، از جمله‌ كارگري‌ روزمرد پرداخت‌. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ به‌ خدمت‌ رفت‌و بعنوان‌ سرباز ارتش‌، وارد تيپ‌ 40 سراب‌ گرديد و از آنجا به‌ مناطق‌ عملياتي‌ كشور اعزام‌ شد.مدتي‌ در ميدان‌ شهادت‌ به‌ مبارزه‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در سي‌ و يكم‌ تير 1367 در منطقه‌عملياتي‌ ميمك‌ در طي‌ درگيري‌ با دشمن‌ به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ ديدار معبودش‌ شتافت‌. مزار این شهیددر زادگاهش قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:10  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد مرتضي‌ شيرزاد

شهيد مرتضي‌ شيرزاد فرزند بشير به‌ سال‌ 1346 در روستاي‌ كمامردخ شهرستان فومن‌ به‌ دنيا آمد. تحصيلات‌ دوره‌ابتدايي‌ و راهنمايي‌ را در زادگاه‌ خود گذراند و سپس‌ دوره‌ متوسطه‌ را تا پايه‌ي‌ سوم‌ نظري‌ در رشته‌ي‌برق‌، در هنرستان‌ فني‌ فومن‌ به‌ پايان‌ برد.
همزمان‌ با آغاز تحصيلات‌ دانشگاهي‌ در تهران‌، از طريق‌ دفتر حزب‌ نيروهاي‌ متخصص‌، عازم‌ جبهه‌ شد تا از ميهن‌ عزيز و حريم‌ مملكت‌ اسلامي‌ دفاع‌ كند. اين‌ شهيد، در جبهه‌ مسئول‌ گروه ‌تخريب‌ در ميادين‌ جنگ‌ بود كه‌ در يكي‌ از ماموريت‌ها به‌ هنگام‌ خنثي‌ كردن‌ مين‌، به‌ تاريخ‌ سي‌ويكم‌ تير 1364 در منطقه‌ي‌ جوانرود ـ شيخ‌ صالح‌ بر اثر انفجار آن‌ به‌ شهادت‌ رسيد.مزار این شهید درزادگاهش درکناربرادر شهیدش محسن قراردارد.
.در قسمتي‌ از وصايايش‌ مي‌خوانيم‌: «...بارالها، معبودا، تو را به‌ حق‌ محمد و آل‌ محمد، مرا به‌ عنوان‌كسانيكه‌ آماده‌ شركت‌ در معامله‌ با تو است‌ بپذير...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:9  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محسن‌ شيرزاد

بسيجي‌ شهيد محسن‌ شيرزاد فرزند بشير به‌ سال‌ 1340 در روستاي‌ كمامردخ‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ هستي‌گذارد. تحصيلات‌ ابتدايي‌ و راهنمايي‌ را در زادگاهش‌ به‌ پايان‌ برد و پس‌ از آن‌، دوره‌ متوسطه‌ را درشهر فومن‌ گذراند و موفق‌ به‌ أخذ ديپلم‌ گرديد.
شهيد شيرزاد پس‌ از دريافت‌ ديپلم‌، وارد مركز تربيت‌ معلم‌ شهر تهران‌ شد و در رشته‌ي‌ آموزش‌ابتدايي‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. مدتي‌ در اين‌ رشته‌ به‌ تحصيل‌ مشغول‌ و عضو بسيج‌ تربيت‌معلم‌ نيز به‌ شمار مي‌رفت‌، تا اينكه‌ در سال‌ 1364، جهت‌ انجام‌ خدمت‌ مقدس‌ سربازي‌ مهيا گرديد وپس‌ از طي‌ دوران‌ آموزش‌ در يكي‌ از پادگانهاي‌ تهران‌، در پنجم‌ دي‌ همان‌ سال‌ به‌ منطقه‌ي‌ جنگي‌جنوب‌ معرفي‌ و به‌ آن‌ ناحيه‌ از ايران‌ زمين‌ اعزام‌ شد.
مدت‌ زيادي‌ از حضور اين‌ عزيز در جبهه‌ نگذشته‌ بود كه‌ در بيست‌ و يكم‌ بهمن‌1364، در محل‌ ام‌الرصاص‌ مفقود شد و به‌ درجه‌ي‌ رفيع‌ شهادت‌ نايل‌ آمد. پيكرش‌ به‌ مدت‌ دوازده‌ سال‌ در منطقه‌باقي‌ ماند، تا اينكه‌ در سال‌ 1376 شناسايي‌ و به‌ خانواده‌اش‌ تحويل‌ داده‌ شد.مزار این شهیددر زادگاهش درکناربرادر شهیدش قراردارد.
درباره‌ي‌ خصوصيات‌ اخلاقي‌ اين‌ شهيد «شهيد محسن‌ شيرزاد، مورد توجه‌ اطرافيان‌ خود بود و هم‌ توجهات‌ الهي‌ شامل‌ حالش‌ مي‌شد. وي‌داراي‌ استعداد بسياري‌ بود. در هر فرصتي‌ كه‌ رخ‌ مي‌داد، دست‌ به‌ كتاب‌ مي‌برد و بر بار معلومات‌خويش‌ مي‌افزود. تا جايي‌ كه‌ پس‌ از اخذ ديپلم‌ در رشته‌ي‌ بهداشت‌، با نمرات‌ عالي‌ به‌ دريافت‌ ديپلم‌در رشته‌ي‌ اقتصاد نيز نايل‌ آمد. تمام‌ موفقيت‌هاي‌ خود را مديون‌ فضاي‌ معنوي‌ بود كه‌ در كانون‌خانواده‌ حس‌ مي‌كرد و در تلاش‌ بود تا بندگي‌ خاضعانه‌اي‌ در محضر خداوند داشته‌ باشد. مقيد به‌رعايت‌ اخلاق‌ اسلامي‌ و انجام‌ واجبات‌ بود. در اوايل‌ انقلاب‌ با خط‌ ولايت‌ فقيه‌ و انقلاب‌ آشنا شدو در جهت‌ پيشبرد اهداف‌ آن‌، همت‌ گماشت‌. به‌ طور متوالي‌ در كلاسهاي‌ ايدئولوژي‌ اسلامي‌ واحكام‌ و تجويد قرآن‌ كريم‌ شركت‌ مي‌كرد و با ديگر دوستان‌، انجمن‌ اسلامي‌ حمايت‌ از مكتب‌ولايت‌ (لبيك‌ يا امام‌) را راه‌اندازي‌ نموده‌ و مشاركتي‌ گسترده‌ در عرصه‌ي‌ سياسي‌، فرهنگي‌ و مذهبي‌در بين‌ جامعه‌ ايجاد نمودند. جذابيت‌ روحش‌ اجازه‌ نداد تا وجودش‌ به‌ گناه‌ آلوده‌ شود و همين‌صفات‌ نيك‌ او بود كه‌ باعث‌ شد، اكثر جوانان‌ محل‌ به‌ سويش‌ كشيده‌ شده‌ و در محضر او، از علم‌ ودرايتش‌ بهره‌مند شوند».
وصيت‌نامه‌اي‌ دارد كه‌ در قسمتي‌ از آن‌ آورده‌ است‌: «...پدر و مادر، خداوند تبارك‌ و تعالي‌، وظيفه‌ما را در قرآن‌ مشخص‌ نموده‌ و حُسن‌ انتخاب‌ برماست‌. پس‌ مبادا معترض‌ مشيت‌ الهي‌ باشيم‌»...خدایا تو در قرآن فرموده ای: الذین امنو و عملو الصالحات. و بدنبال ایمان آوردن عمل صالح را قرار دادی و حال که به سوی ایمان رهسپار نموده ای این بنده حقیر نیز به لطف تو رفتن به جبهه را که نوعی عمل است انتخاب می کنم معبودا! حال به فضل تو این بیداری در من ایجاد شده مایلم با کالایی که بیشتر از همه دوستش دارم . در راه تو به جهاد بپردازم . چون تو فرموده ای " به مقام نیکو کاران نخواهد رسید مگر آنکه از آنچه دوست میدارید و محبوب است در راه خدا انفاق کنید ».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:7  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد احمد شمشادي‌

شهيد احدشمشادي‌ گشتي‌ فرزند بختيار به‌ سال‌ 1340 در روستاي‌ شولم‌ شهرستان فومن در خانواده‌اي‌ كشاورز ديده‌ به‌ جهان‌ گشود.
دوران‌ خردسالي‌ را طي‌ نمود و پس‌ از آن‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا أخذ ديپلم‌ به‌ پيش‌ رفت‌. بعد ازتحصيل‌ به‌ خدمت‌ رفت‌ و پس‌ از طي‌ دوران‌ آموزشي‌، در تيپ‌ دو زرهي‌ زنجان‌ جاي‌ گرفت‌. مدتي‌ دراين‌ يگان‌ بود، تا اينكه‌ از اين‌ يگان‌ به‌ منطقه‌ عملياتي‌ دهلاويه‌ اعزام‌ گرديد و سرانجام‌ در سيزدهم‌آذر 1360 در اين‌ منطقه‌ بر اثر تركش‌ خمپاره‌ دشمن‌ به‌ شهادت‌ رسيد. مزار این شهید در روستای کلرم قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد جعفر شمسي‌پور

سربازوظيفه‌ شهيد جعفر شمسي‌پور ماسوله‌ فرزند علي‌ به‌ سال‌ 1347 در روستاي‌ سيخبن ماسوله شهرستان فومن‌ متولد شد. دوران‌ كودكي‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و پس‌ از آن‌ به‌ خاطر پاره‌اي‌ از مشكلات‌، از تحصيل‌ بازماندو به‌ كارگري‌ روزمزد پرداخت‌. چندسالي‌ در كار و تلاش‌ بود، تا اينكه‌ دفترچه‌ آماده‌ به‌ خدمت‌ گرفت‌و خود را براي‌ سربازي‌ مهيا ساخت‌.
شهيد شمسي‌پور دوره‌ آموزشي‌ سه‌ ماه‌ را سپري‌ ساخت‌، تا اينكه‌ وارد لشكر 30 عملياتي‌ گرگان‌گرديد و بعد از آن‌ به‌ منطقه‌ي‌ عملياتي‌ غرب‌ كشور، در بانه‌ي‌ كردستان‌ مستقر شد. مدتي‌ در بانه‌ بود،تا اينكه‌ در بعدازظهر دوم‌ خرداد 1368 بطوري‌ سهوي‌ مورد اصابت‌ گلوله‌، قرار گرفت‌ و بعلت‌ خونريزي‌ داخلي‌ زياد، به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ ديدار حق‌ شتافت‌. مزار این شهید در شهرک ماسوله قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد هادي‌ شمسي‌پور

بسيجي‌ شهيد هادي‌ شمسي‌پور ازبري‌ فرزند علي‌ اصغر به‌ سال‌ 1343 در روستاي‌ از بر پايين شهرستان فومن‌ چشم‌به‌ جهان‌ گشود. دوره ابتدايي را در مدرسه‌ي زادگاهش به پايان برد و پس از آن به مدرسه راهنمايي دوبخشر رفت كه پس از طي اين دوره‌، وارد دبيرستان‌ شهيد جان‌پرور گوراب‌ پس‌ گرديد و تاپايه‌ دوم‌ متوسطه‌ به‌ ادامه‌ تحصيل‌پرداخت‌.
پس‌ از ترك‌ تحصيل‌، در پايگاه‌ مقاومت‌ بسيج‌ شهيد بهشتي‌ روستاي‌ ازبرپايين‌ مشغول‌ به‌ فعاليت‌ شدو پس‌ از چند ماه‌، به‌ ستاد مقاومت‌ بسيج‌ گوراب‌ پس‌ پيوست‌ و در آنجا به‌ عنوان‌ مسئول‌ آموزش‌نظامي‌ فعاليت‌ كرد.
در اواخر سال‌ 1361 جهت‌ تكميل‌ آموزش‌ نظامي‌ و حضور در جبهه‌، روانه‌ي‌ پادگان‌ منجيل‌ شد و درفروردين‌ 1362 از نهاد سپاه‌ پاسداران‌ شهرستان‌ فومن‌، به منطقه‌ي‌ جنگي‌ مريوان‌ اعزام‌ شد. پس‌ ازمدتي‌ به‌ عنوان‌ جانشين‌ گردان‌ در عمليات‌ شركت‌ نمود‌ و در طي‌ چند ماه‌، چندين‌ عمليات‌ عليه‌نيروي‌ حزب‌ كومله‌ و دمكرات‌ كردستان‌ انجام‌ داد.
مدتي‌ گذشت‌، تا اينكه‌ در نوزدهم‌ خرداد 1362 در حالي‌ كه‌ به‌ همراه‌ يكي‌ از دوستان‌ و يك‌ راننده‌جهت‌ پاكسازي‌ منطقه‌ي‌ جانوران‌ مريوان‌ در حال‌ حركت‌ بودند، ناگهان‌ مورد كمين‌ قرار گرفتند كه‌شهيد شمسي‌پور به‌ همراه‌ دوستش‌ به‌ محاصره‌ي نيروهاي‌ كومله‌ و دمكرات‌ درآمدند و بقيه‌ نيروها كه ‌در پشت‌سر ايشان‌ بود، عقب‌‌نشيني‌ نمودند.
شهيد شمسي‌پور به‌ همراه‌ دوستش‌ يوسف‌ عزيزي‌ به‌ مدت‌ ده‌ روز در زندان‌ نيروهاي‌ حزب‌ كومله و ‌دمكرات‌ كردستان‌ در اسارت‌ و شكنجه‌ بسر مي‌برند، تا اينكه‌ بيست‌ونهم‌ خرداد همان‌ سال‌ به‌ دست‌ اعضاي‌ اين‌ دو حزب‌ مزدور، با اسلحه‌ سرد (تبر) به‌ شهادت‌ رسيدند. مزار این شهید در زادگاهش قراردارد.
بسيارمهربان‌ بود و به‌ فرايض‌ ديني‌ و آداب‌ اسلامي‌، اهميت‌ بسيار مي‌داد. از خصوصيات‌ بارزش‌ اينكه‌، به‌ نهاد بسيج‌ علاقمند بود و هرگز لباس‌ اين‌ نهاد را از تن‌ در نمي‌آورد و هميشه‌ مي‌پوشيد. از قدم ‌گذاردن‌ در راه‌ شهادت‌ و رسيدن‌ به‌ آزادي‌ اظهار رضايت‌ و تمايل‌ مي‌كرد و پيمودن‌ راه‌ مولايش‌،حضرت‌ علي‌ عليه‌ سلام‌ را بسان‌ ديگر شهدا طلب‌ مي‌نمود.
درقسمتی از وصیت نامه شهید می خوانیم...من برای دفاع از مملکت اسلامی و برای دفاع از ناموس الهی آگاهانه به جبهه میروم.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:1  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محمد شمسي‌پور

پاسدار شهید محمد شمسی پور در پنجم دیماه سال 1343در روستای تازه آباد از توابع شهرستان فومن دیده به جهان گشود و درمیان خانواده ای متدین و کشاورز به رشد و بالندگی رسید . با شروع بهار علم و دانش در مدرسه ابتدایی روستا ثبت نام کرد و به فرا گیری الفبای زندگی پرداخت . ذکاوت و چابکی او در سنین نوجوانی در سر می پروارنیدو در کمک به دیگران ساعی و پرتلاش بود.محمد پس از آن وارد مقطع راهنمایی روستا شد و به ادامه تحصیلات پرداخت . با شروع طلوع فجر انقلاب با تمام کاستی ها روستای وی فعالیتهای انقلابی خودرادرمدرسه ومحل زندگی انجام می داد وباپخش عکس و نوارهای حضرت امام خمینی (ره) درجذب نوجوانان و مردم روستا گام بر می داشت . محمد جهت ادامه تحصیلات وارد دبیرستان توتونکاران بازار جمعه شد و پس از پیروزی انقلاب با تشکیل بسیج به همراه چند تن از دوستانش در روستای محل اقدام به تشکل بسیج نمود و در مدرسه نیز یکی از فعالین پر توان و پر شور انجمن اسلامی محسوب می شد . با آغاز جنگ تحمیلی عراق با وجود این که در حال تحصیل بود هنوز هفده سال از بهار زندگانیش را سپری نکرده بود با بر تن نمودن لباس زیبای بسیج به ندای رهبر فرزانه خود لیبک گفت و وارد سنگرهای حق علیه باطل شد . وی در سال 1360وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان صومعه سرا شد و با شروع عملیات طریق القدس وارد خاکهای تفتیده اهواز و پس از آن به عضویت رسمی سپاه در آمد و این بار با بر تن نمودن لباس سبز پاسداری در عملیات رمضان و پس از آن محرم در منطقه عملیاتی به نبرد بادشمنان اسلام پرداخت به طوری که به جهت تجارب و فعالیت گسترده او در سنگر جهاد وی در منطقه عملیاتی موسیان یاریگر فرمانده گردان امام محمد باقر(علیه السلام) لشکر 25 کربلاشد . محمددرسال1362بنابه سنت الهی با یکی از فرزندان شهدا ازدواج نمود که از گلستان زندگیش دو گل (1پسر و 1دختر) به ثمر نشست . در آن ایام و با وجود درگیریهای شدید دشمن در غرب کشور شهید شمسی پور به همراه رزمندگان و بسیجیان دلاور در منطقه عملیاتی مریوان حماسه های فراوانی از خود به جا گذاشتند . وی در یکی از پایگاهای مهم محور گاران – اسلام آباد (جانوران) مریوان به عنوان فرمانده در هدایت نیروها نقش مهم و به سزایی را ایفاد نمود که در این منطقه برادر بسیجی اش "حسین شمسی پور " بر اثر اصابت ترکش دشمن در تاریخ 27/7/62 در منطقه عملیاتی والفجر4آسمانی شد. و او دو ماه پس از شهادت برادرش "حسین" بار دیگر راهی مناطق جنگی شد . درتاریخ 3/8/63 "جعفر" دیگر برادر بسیجی اش دراولین سالگرد شهادت حسین به جمع او پیوست و با وجود شهادت دو کبوتر زیبا . محمد عاشقانه راه خود را در پیش گرفت و در راه رضای خدا لحظه ای از اهداف بلند وانقلابی اش دست برنداشت و با شوری عجیب سنگرهای عشق و ایمان را طی می نمود . روح بلند و ملکوتی محمد که پرتو پر فروغ خورشید خمین را در خود جای داده بود در برابر خالقش خاضع و فروتن و در برابر دشمنان شجاع و بی باک بود . محمد جوانی خوش فکر نظامی و ورزشکار بود و با دوستان خدا دوست و بادشمنانش دشمن بود . خرافه پرستی و بیهوده گویی در او راه نداشت و او پدری نمونه و همسری مهربان و فرزندی دوست داشتنی برای خانواده بود. دستگیری از مستعضفان شرکت در مراسمات مذهبی و به جاآوردن صله رحم از جمله خصوصیات بارز شهید محمد شمسی پور محسوب می شد. عشق او به جبهه به حدی زیاد بود که 60 ماه از عمرش شریفش را در دل سنگرهای حق علیه باطل سپری نمود. شرکت در عملیاتهای بدر.قدس.والفجر8.او را در تداوم اهدافش موفق تر می ساخت با تشکیل لشکر 16 قدس محمد در کنار سرداران قهرمان گیلان همچون (املاکی . خوش سیرت) قهرمانه در مقابل دشمنان ایستادگی نمود و سرانجام وی به عنوان جانشین فرمانده گردان میثم در تاریخ 10/6/65 در منطقه عملیاتی حاج عمران درکربلای 2 به عنوان سومین شهید خانواده همنشین افلاکیان شد و پیکرمطهرش پس از تشیع در زادگاهش روستای تازه آباد رودپیش شهرستان فومن در کنار دو برادرش به خاک سپرده شد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:0  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید جعفر شمسي‌ پور

شهید جعفر شمسي‌‌ پور هنده‌ خاله‌ فرزند ابولشهدا شادروان‌ حسن‌ به‌ سال‌ 1347 در روستاي‌ گيگاسر شهرستان فومن ديده‌به‌ جهان‌ گشود. دوره‌ كودكي‌ را كه‌ پشت‌ سر گذاشت‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا پايه‌ي‌ دوم‌ راهنمايي‌ به ‌ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. پس‌ از ترك‌ تحصيل‌، با خانواده‌اش‌ در كارهاي‌ كشاورزي‌ همكاري‌ مي‌كرد، تا اينكه‌ به‌ خدمت‌ فرا خوانده‌ شد‌ و از واحد بسيج‌ سپاه‌ صومعه‌سرا به‌ جبهه‌هاي‌ غرب‌ اعزام‌ گرديد.
در غرب‌ كشور، در مريوان‌ مستقر بود و در اين‌ منطقه‌ از كشور همانند برادر شهيدش‌ به مبارزه‌ برخاسته ‌بود، تا اينكه‌ سرانجام‌ در سوم‌ آبان‌ 1363 به‌ هنگام‌ تعويض‌ پست‌ نگهباني‌ و تحويل‌ پست‌، براثر ‌اصابت‌ تير مستقيم‌ مزدوران‌ داخلي‌ حزب‌ كومله‌ به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ گلگون‌ كفنان‌ تاريخ‌ پيوست‌.مزار این شهید در روستای خرم بیشه فومن در کنار دو برار دیگر شهیدش قراردارد.
در بخشي‌ از وصيت‌ نامه‌اش‌ مي‌خوانيم‌: «وصيت‌ من‌ حقير و گناهكار اين‌ است‌ كه‌ در همه‌ حال‌شكرگزار باشيد و مواظب‌ آزمايشات‌ الهي‌ باشيد و همچنين‌ در مقابل‌ مشكلات‌ توكل‌ به‌ الله‌ كنيد و صابر باشيد و با نيروي‌ ايمان‌ استقامت‌ كنيد...»
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

حسين‌ شمسي‌پور

شهيد حسين‌ شمسي‌ پور هنده‌خاله‌ فرزند ابولشهداء شادروان‌ حسن‌ به‌ سال‌ 1339 در تازه‌ آبادرودپيش شهرستان فومن ‌قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد.
پس‌ از پشت‌ سر نهادن‌ دوره‌ ابتدايي‌، راهنمايي‌ و متوسطه‌، موفق‌ به‌ كسب‌ مدرك‌ ديپلم‌ برق‌ گرديد وبعد از آن‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌ .
پايان‌ خدمت‌ او مصادف‌ با سالهاي‌ آغازين‌ جنگ‌ بود، از اين‌ رو بي‌درنگ‌ راهي‌ جبهه‌ گرديد و از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌، خود را به‌ جبهه‌هاي‌ غرب‌ رسانيد و مدتي‌ در ميادين‌ نبرد به‌ مبارزه‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در بيست‌ و هفتم‌ مهر 1362 در منطقه‌ي‌ مريوان‌ كردستان‌ بدست مزدوران‌ حزب‌ كومله‌ به ‌شهادت‌ رسيد و از اين‌ طريق‌ به‌ ديدار معبودش‌ شتافت‌.مزار این شهید در روستای خرم بیشه در کنار دو برادر دیگر شهیدش قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:56  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

حسين‌ شمسي‌پور

شهيد حسين‌ شمسي‌ پور هنده‌خاله‌ فرزند ابولشهداء شادروان‌ حسن‌ به‌ سال‌ 1339 در تازه‌ آبادرودپيش شهرستان فومن ‌قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد.
پس‌ از پشت‌ سر نهادن‌ دوره‌ ابتدايي‌، راهنمايي‌ و متوسطه‌، موفق‌ به‌ كسب‌ مدرك‌ ديپلم‌ برق‌ گرديد وبعد از آن‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌ .
پايان‌ خدمت‌ او مصادف‌ با سالهاي‌ آغازين‌ جنگ‌ بود، از اين‌ رو بي‌درنگ‌ راهي‌ جبهه‌ گرديد و از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌، خود را به‌ جبهه‌هاي‌ غرب‌ رسانيد و مدتي‌ در ميادين‌ نبرد به‌ مبارزه‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در بيست‌ و هفتم‌ مهر 1362 در منطقه‌ي‌ مريوان‌ كردستان‌ بدست مزدوران‌ حزب‌ كومله‌ به ‌شهادت‌ رسيد و از اين‌ طريق‌ به‌ ديدار معبودش‌ شتافت‌.مزار این شهید در روستای خرم بیشه در کنار دو برادر دیگر شهیدش قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:56  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد علي‌ شكوري‌ گراكويي‌

سرباز وظيفه‌ شهيد علي‌ شكوري‌ گراكويي‌ فرزند ولي‌ به‌ سال‌ 1346 در روستاي‌ كمسر شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌گذارد.
دوره‌ كودكي‌ را پشت‌ سر گذاشت‌، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ شد و با تلاش‌ و جديت‌، موفق‌ به‌ كسب‌مدرك‌ ديپلم‌ گرديد. پس‌ از تحصيل‌، مدتي‌ با پدرش‌ در كشاورزي‌ مساعدت‌ نمود، تا اينكه‌ در تاريخ‌18/7/65 به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌. دوره‌ آموزشي‌ را گذارند و در نهايت‌ در قصر شيرين‌ كرمانشاه‌جاي‌ گرفت‌ و از لشكر 81 رزمي‌ باختران‌ به‌ آن‌ منتقل‌ گرديد. مدتي‌ در قصر شيرين‌ به‌ سر برد، تااينكه‌ سرانجام‌ در بيستم‌ فروردين‌ 1366 در ارتفاعات‌ آهنگران‌ قصر شيرين‌ در عمليات‌ كربلاي‌ 9،بر اثر اصابت‌ تركش‌ خمپاره‌ به‌ شهادت‌ رسيد.مزار این شهید درزادگاهش قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:9  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد علي‌ شكوري‌

پاسدار وظيفه‌ شهيد علي‌ شكوري‌ فومني‌ فرزند حسين‌ به‌ سال‌ 1347 در شهر فومن‌ ديده‌ به‌ هستي‌ گشود. تا اخذ مدرك‌ ديپلم‌ علوم‌ تجربي‌ پيش‌ رفت‌ و به‌ هنگام‌ تحصيل‌، علاوه‌ بر فراگيري‌ دانش‌ به ‌ورزش‌ نيز علاقه‌مند بود و در تيم‌ فوتبال‌ «مخابرات‌» بازي‌ مي‌كرد.
پس‌ از آن‌ از واحد سپاه‌ فومن‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ اعزام‌ گرديد. مدتي‌ در ستاد لشكر 52 قدس‌ گيلان‌،در قسمت‌ بهداري‌ سپاه‌ شانزدهم‌ امام‌ حسن‌ (ع‌) مشغول‌ به‌ كار بود، تا اينكه‌ از نيروي‌ واحد بهداري‌ آن‌ يگان، به‌ جبهه‌ اعزام‌ شد و در جبهه‌ به‌ خدمات‌ متعدد پرداخت‌. شهيد شكوري‌ سرانجام‌ در ساعت‌ 12شب‌ نوزدهم‌ آبان‌ 1367 بعد از هفت‌ ماه‌ خدمت‌، به‌ علت‌ ريزش‌ كوه‌ بر روي‌ چادر كه‌ وي‌ در آن‌ مستقر بود، در محوربانه‌ كردستان‌ بر اثر خونريزي‌ مغزي‌ به‌ شهادت‌ رسيد.مزار این شهید در گلزار فومن قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:8  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد رضا شكوري‌

شهيد رضا شكوري‌ كلفتي‌ فرزند ذكريا به‌ سال‌ 1346 در روستاي‌ كلفت شهرستان فومن‌ قدم‌ به‌ عرصه‌ي‌ گيتي‌ نهاد.پس‌ از طي‌ دوران‌ كودكي‌ تا قبولي‌ دوم‌ راهنمايي‌ به‌ پيش‌رفت‌ و به‌ همين‌ مقدار از تحصيل‌ اكتفا نمود.
در دوره‌ راهنمايي‌ بود كه‌ با برخي‌ از دستاوردهاي‌ انقلاب‌ آشنا گرديد و در جريان‌ پيروزي‌ انقلاب‌اسلامي‌ نيز، فردي‌ موثر و فعال‌ در روستا بود و متواضعانه‌ و بي‌توقّع‌ در اين‌ مسير گام‌ مي‌نهاد. پس‌ ازآن‌ كه‌ انقلاب‌ اسلامي‌ به‌ پيروزي‌ رسيد، در راه‌ تثبيت‌ و استقرار آن‌ در حد توان‌، كوتاهي‌ نكرد و‌ به‌ فعاليت‌ در كميته‌ انقلاب‌ اسلامي‌ روي‌ آورد. مدتي‌ در كميته‌ انقلاب‌ اسلامي‌ شهرستان‌ فومن‌ به‌ خدمت‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ به‌ عنوان‌ پاسدار مشمول‌، به كميته‌ رشت‌ اعزام‌ و سپس‌ به‌ پادگان‌ نصر تهران‌ منتقل‌ و سرانجام‌ در تيپ‌ قوامين‌ اهواز مستقر گرديد. مدتي‌ در اين‌ تيپ‌ به‌ انجام‌ وظيفه ‌مشغول‌ بود، تا اينكه‌ سرانجام‌ در بيست‌ چهارم‌ ارديبهشت‌ 1365 در منطقه‌ عملياتي‌ فاو، بدست‌ مزدوران‌ بعثي‌ كافر عراقي‌ بر اثر اصابت‌ تركش‌ به‌ درجه‌ رفيع‌ شهادت‌ نايل‌ آمد.
مزار اين‌ شهيد در گلزار شهداي‌ روستاي‌ كلفت‌ پايين‌، قرار دارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:6  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد اسماعيل‌ شكوري‌

پاسدار شهيد اسماعيل‌ (سيروس‌) شكوري‌ آلاله‌ گورابي‌ فرزند علي‌ به‌ سال‌ 1340 در شهر فومن ديده‌ به‌ جهان ‌گشود. دوران‌ كودكي‌ را در كنار خانواده‌اش‌ سپري‌ نمود، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ شد و تا اخذ مدرك ‌سيكل‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و بعد از تحصيل‌، جذب‌ سپاه‌ فومن‌ گرديد و مدتي‌ در اين‌ نهاد انقلابي‌ به‌ فعاليت‌ پرداخت‌.
سرانجام‌ از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ به‌ مناطق‌ عملياتي‌ كشور اعزام‌ شد و در بيست‌ چهارم‌ دي‌ 1361در منطقه‌ي‌ مريوان‌ توسط‌ حزب‌ كوله‌ كردستان‌ بر اثر اصابت‌ گلوله‌ به‌ سختي‌ مجروح‌ گرديد كه‌ پس‌از رساندن‌ او به‌ بيمارستان‌ توحيد سنندج‌، و به‌ درجه‌ والاي‌شهادت‌ رسيد. مزار اين‌ شهيد والا مقام‌، در گلزار شهداي‌ فومن‌ در جوار ديگر شهداي‌ اين‌ شهر قراردارد.
شهيد شكوري‌ در دوره‌ نوجواني‌ نماز خواندن‌ و روزه‌ گرفتن‌ را شروع‌ كرده‌ و تا لحظات‌ پاياني‌ عمر دربه‌ جاي‌ آوردن‌ فرايض‌ ديني‌، علاقه‌ خاصي‌ نشان‌ مي‌داد. در سالهاي‌ انقلاب‌، در تظاهرات‌ و راهپيمايي‌هاي‌ عليه‌ رژيم‌ پهلوي‌ شركت‌ فعال‌ داشت‌ و در ضمن‌ فعاليت‌هاي‌ انقلابي‌، در كاركشاورزي‌ نيز كمك‌ زيادي‌ به‌ خانواده‌ مي‌كرد. بعد از پيروزي‌ شكوهمند انقلاب‌ اسلامي‌ و تشكيل‌سپاه‌، به‌ عضويت‌ آن‌ در آمد و در اين‌ نهاد انقلابي‌ توانست‌، به‌ موفقيت‌ هايي‌ در زمينه‌هاي‌ مختلف‌دست‌ يابد.
شهيد شكوري‌ از شهيدان‌ هنرمند اين‌ شهرستان‌ نيز به‌ شمار مي‌رود. آغاز فعاليت‌ نمايشي‌ وي‌ درسال‌ 1360 با گروه‌ ابوذر زيرنظر علي‌ پورجاني‌ و با بازي‌ در نمايش‌ «مسلمانان‌ آنسوي‌ ديوار» نوشته‌فاطمه‌ مشكيني‌ به‌ كارگرداني‌ علي‌پورجاني‌ شروع‌ گرديد كه‌ در آن‌ به‌ ايفاي‌ نقش‌ «محصل‌» پرداخته‌بود.
در بخشي‌ از وصيت‌نامه‌اش‌ كه‌ در بيست‌ و يكم‌ ارديبهشت‌ ماه‌ 1361 نوشته‌ شده‌، مي‌خوانيم‌:
«...امروز اسلام‌ عزيزمان‌ و كشور اسلامي‌ مادر خطر مي‌باشد و برماست‌ كه‌ با نثار جان‌ خود و اين ‌امانتي‌ كه‌ خداوند به‌ ما داده‌، در راه‌ پياده‌ كردن‌ قانون‌ او، نثار نمائيم‌. در اين‌ راه‌ بزرگ‌ كه‌ قدم‌ مي‌نهم‌، از خداوندمنان‌ خواهانم‌ كه‌ گناهان‌ گذشته‌ام‌ را بيامرزد و آن‌ سعادت‌ بزرگ‌ را كه‌ شهادت‌ است‌، نصيب‌ ما گرداند...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد ستار شعبان‌پور

شهيد ستار شعبان‌پور كوريه‌ فرزند جبار به‌ سال‌ 1344 در روستاي‌ خانوانه‌ شهرستان فومن چشم‌ به‌ گيتي‌ گشود. كودكي‌ را سپري‌ ساخت‌، تا اينكه‌ به‌ مدرسه‌ رفت‌ و تا پايه‌ چهارم‌ ابتدايي‌ به‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و به‌همين‌ مقدار اكتفا نمود.
پس‌ از تحصيل‌ به‌ دامداري‌ پرداخت‌ و در اين‌ زمينه‌ كمك‌ حال‌ خانواده‌اش‌ بود. زمان‌ سپري‌ شد، تا اينكه‌ خدمتش‌ فرار رسيد و شهيد شعبانپور به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌. دوره‌ آموزشي‌ را پشت‌ سرگذاشت‌ و در نهايت‌، در زاهدان‌ مستقر گرديد و در اين‌ منطقه‌ به‌ انجام‌ وظيفه‌ پرداخت‌. سرانجام‌ درسوم‌ مرداد 1370 در حين‌ درگيري‌ با اشرار مسلح‌ در مسير زاهدان‌ ـ مير جاوه‌، بر اثر اصابت‌ گلوله‌ به‌ شهادت‌ رسيد.مزاراین شهید درروستای کلرم قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:2  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد رسول‌ شجاعي‌

شهيد رسول‌ شجاعي‌ گل‌افزاني‌ فرزند جمال‌ به‌ سال‌ 1340 در روستاي ‌گل‌ افزان‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ عرصه‌ي‌ گيتي‌ نهاد. دوران‌ شيرين‌ كودكي‌ او با لحظات‌ خاطرانگيز كه‌ براي‌ هر پدر و مادري‌، شيرين‌ترين‌ و ماندني‌ترين‌ لحظات‌ است‌، به‌ سرعت‌ سپري‌ شد.
دوره‌ تحصيل‌ را تا پايه‌ي‌ سوم‌ راهنمايي‌ ادامه‌ داد و پس‌ از آن‌، به‌ كار پرداخت‌، تا به‌ نوعي‌ از سختي‌هاي‌ خانواده‌ كاسته‌ شود. پس‌ از كار و تلاش‌ بود كه‌ راهي‌ خدمت‌ شد و پس‌ گذشت‌ چند ماه‌، از تيپ‌ سوم‌ لشكر 88 زرهي‌ زاهدان‌ عازم‌ جبهه‌ گرديد، تا در برابر متجاوزين‌ به‌حريم‌ ايران‌، مردانه‌ مبارزه‌ كند.
اين‌ سرباز اسلام‌، سرانجام‌ در طي‌ طريق‌ رزمندگي‌، در دوم‌ فروردين‌ 1361 در حالي‌ كه‌ 18 ماه‌ از خدمتش‌ و در واقع‌ حضورش‌ در ميدان‌هاي‌ نبرد مي‌گذشت‌، در منطقه‌ي‌ رقابيه‌ به‌ شهادت‌ رسيد و ازاين‌ طريق‌ به‌ نداي‌ حق‌، لبيك‌ گفت‌.مزار این شهید درزادگاهش قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:1  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد بهمن‌ شجاع‌

شهيد بهمن‌ شجاع‌ راسته‌كناري‌ فرزند محرم‌ به‌ سال‌ 1346 در روستاي‌ راسته‌ كنارشهرستان فومن چشم‌ به‌ روشنايي ‌جهان‌ گشود.
دوران‌ كودكي‌ را در كنار خانواده كشاورزش‌ سپري‌ نمود، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ شد و تا قبولي‌ چهارم‌ ابتدايي‌به‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از ترك‌ تحصيل‌ به‌ كار آزاد روي‌ آورد و مدتي‌ به‌ حلب‌زني (نصب ورقه آهني براي پوشش بام) پرداخت، تا اينكه‌ به‌ خدمت‌ رفت‌ و خود را براي‌ انجام‌ وظيفه‌ آماده‌ نمود. پس‌ از گرفتن‌ دفترچه‌ آماده‌ به‌ خدمت‌، دوره‌ آموزشي‌ را سپري‌ نمود و بعد ازاتمام‌ دور آموزشي‌ به‌ مناطق‌ عملياتي‌ جنوب‌ كشور اعزام‌ گرديد.
در نهايت‌، پيكارهاي‌ بي‌ امان‌ او با دشمن‌ باعث‌ شد كه‌ در بيست‌ و دوم‌ تير 1366 در جزيره‌ مجنون ‌به‌ شهادت‌ برسد و بسان‌ ديگر شهداي‌ اسلام‌، آسماني‌ گردد.مزار این شهید در روستای راست کنار فومن قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:59  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد قاسم‌ شاكري‌

شهيد قاسم‌ شاكري‌ فرزند حسين‌ به‌ سال‌ 1345 در روستاي‌ آبرود شهرستان فومن گام‌ به‌ گيتي‌ نهاد. تا پايه‌ سوم‌راهنمايي‌ و اخذ مدرك‌ سيكل‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از تحصيل‌، به‌ مدت‌ 23 ماه‌ به‌ عنوان‌ پاسدار مشمول‌ در مركز آموزشي‌ چمخاله‌ لنگرود مشغول ‌به‌ خدمت‌ بود، تا اينكه‌ در تاريخ‌ 18/8/1364 از تيپ‌ بني‌ اكرم‌ (ص‌) باختران‌ به‌ منطقه‌ جنگي ‌جنوب‌ اعزام‌ گرديد و در يگان‌ دريايي‌ فتح‌ دزفول‌ مستقر گشت‌. اين‌ شهيد گرانقدر سرانجام‌ در چهاردهم‌ شهريور 1366 براثر اصابت‌ تركش‌ در (جزاير مجنون‌) به‌ درجه‌ي‌ رفيع‌ شهادت‌ رسيد و به‌ ديدار معبودش‌ شتافت‌.مزار این شهیددرروستای کلرم قراردارد.
در وصيت‌ نامه‌اش‌ آورده‌ است‌: «از پدر و مادر و خواهران‌ و برادرانم،‌ تقاضا دارم‌ كه‌ در نماز جمعه‌ها و در دعاي‌ كميل‌ و توسل‌ و همچنين در هئيت‌هاي‌ مسجد شركت‌ نماييد و ادامه‌ دهنده‌ راه‌ شهداباشيد...»
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد عليرضا شادمان‌
شهيد عليرضا شادمان‌ فرزند غلامحسين‌ به‌ سال‌ 1346 در شهر فومن‌ ديده‌ به‌ هستي‌ گشود. بعد ازاينكه‌ پا به‌ مدرسه‌ نهاد، تا قبولي‌ پنجم‌ ابتدايي‌ به‌ پيش‌ رفت‌ و پس‌ از آن‌، از ادامه‌ي‌ تحصيل‌ بازماند و به‌ حرفه‌ي‌ نقاشي‌ اتومبيل‌ روي‌ آورد.
چند سالي‌ در اين‌ كار بود، تا اينكه‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌ و بعد از دوره‌ آموزشي‌، از پادگان‌ مقداد تهران‌ به‌ جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ اعزام‌ گرديد و در كنار ديگر رزمندگان‌ ،به‌ مبارزه‌ و جهاد با دشمن‌ بعثي‌ پرداخت‌. سرانجام‌ در چهارم‌ خرداد 1365 به‌ هنگام‌ نبرد با مزدوران‌ بعثي‌ كافر،‌ در منطقه‌ عملياتي‌ جزيره‌ مجنون مجروح‌ و به‌ سبب‌ شدت‌ جراحات،‌ در اين‌ تاريخ‌ در بيمارستان‌ به‌ فيض‌ شهادت‌ نائل‌ گرديد.مزار این شهید در گلزار فومن قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:56  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد عزيز الله‌ سهيلي‌ رادمرد

شهيد عزيزالله‌ سهيلي‌ رادمرد فرزند عزت‌ به‌ سال‌ 1345 در روستاي ‌خشكنودهان‌ پايين‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. دوران‌ پرشور كودكي‌ را در خانواده‌اي‌ زحمتكش‌ سپري ‌نمود، تا اينكه‌ روانه‌ي‌ مدرسه‌ گرديد.
مقطع‌ ابتدايي‌ را در دبستان‌ شهيد پورنصيري‌ كنوني‌ خشكنودهان‌ طي‌ نمود و سپس ‌دوران‌ راهنمايي‌ را در مدرسه‌ شهيد شهرام‌ طلوعي‌ لولمان تا پايه‌ي‌ دوم‌ به‌ پايان‌ برد. بعد از تحصيل‌ به‌ تهران‌ رفت‌ و در يكي‌ از فروشگاههاي‌ لوازم‌ يدكي‌ اتومبيل‌ اين‌ شهر مشغول‌ به‌ كار گرديد.
دراین دوران‌ بود که به خدمت سربازی روانه شد بعداز آموز ش نظامی از لشكر 21 حمزه‌ تهران‌، عازم‌ جبهه‌ گرديد و در آن‌ ديار، بعنوان‌ بي‌سيم‌ چي‌ به‌ فعاليت‌ نظامي‌ پرداخت‌. اين‌ شهيد پس‌ از دلاوري‌ها، هنگاميه‌ از داخل‌ كانال‌ خودي‌ جهت‌ خط ‌پدافندي‌ در حركت‌ بود، در تاريخ‌ هفتم‌ فروردين‌ 1366 در منطقه‌ي‌ عملياتي‌ شرهاني‌ براثر اصابت‌تركش‌ خمپاره‌ به‌ ناحيه‌ي‌ پهلوي‌ سمت‌ راست‌، به‌ شهادت‌ رسيد و از اين‌ طريق‌ به‌ نداي‌ حق‌ لبيك‌گفت‌.مزار این شهید در روستای اشکلن قرار دارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:54  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محمد سليمي‌

شهيد محمد سليمي‌ كياباني‌ فرزند حسين به‌ سال‌ 1343 در روستاي‌ كيابان‌ شهرستان فومن متولد شد.
دوره‌ كودكي‌ را پشت‌سر گذاشت‌ و پس‌ از وارد شدن‌ به‌ مدرسه‌، تا پايه‌ي‌ دوم‌ مقطع‌ راهنمايي‌ به ‌ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و پس‌ از تحصيل‌، ديري‌ نگذشت‌ كه‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ فراخوانده شد و به‌ عنوان‌ مشمول ‌سپاه‌، به‌ سربازي‌ اعزام‌ گرديد.
اين‌ شهيد عزيز در آذربايجان‌ غربي‌ خدمت‌ مي‌كرد و چند ماهي‌ از خدمتش‌ گذشته‌ بود كه‌ در يكي‌ از ماموريت‌هايش‌، در حال‌ عزيمت‌ از مريوان‌ به‌ پيرانشهر بود كه‌‌ در يك‌ سانحه‌ي‌ رانندگي‌ اتومبيل‌ بر اثر ضربه‌ي‌ مغزي‌ در پنجم‌ خرداد 1364 به‌ شهادت‌ رسيد و جان‌ به‌جان‌ آفرين‌ تسليم‌ نمود.مزار این شهید در زادگاهش قراردارد. این شهید متاهل و دارای یک فرزند بنام محمدرضا می باشد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:53  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد نازعلي‌ سليمي‌

سرباز يكم‌ شهيد نازعلي‌ سليمي‌ كياباني‌ فرزند شادروان‌ اسماعيل‌ به‌ سال‌ 1341 در روستاي‌ كيابان‌ شهرستان فومن ديده‌ به‌ هستي‌ گشود.
اين‌ شهيد بزرگوار تا پايه‌ي‌ پنجم‌ ابتدايي‌ درس‌ خواند و پس‌ از آن‌ به‌ كشاورزي‌ و مدتي‌ نيز به‌حرفه‌ي‌ نقاشي‌ مشغول‌ گرديد. بعد از چند سال‌ كار و تلاش‌، به‌ خدمت‌ رفت‌ و پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ آموزشي‌، از تيپ‌ دو زرهي‌ دزفول‌ به‌ منطقه‌ي‌ جنگي اعزام‌ شد. شهيد سليمي‌ سرانجام‌ در يازدهم ‌فروردين‌ 1362، بر اثر اصابت‌ تركش‌ كاتيوشا در منطقه‌ي‌ دزفول‌ به‌ فيض‌ شهادت‌ رسيد و آسماني‌گشت‌.مزار این شهید در زادگاهش قراردارد.
در وصيت‌نامه‌اش‌ چنين‌ آمده‌ است‌: «...وظيفه‌ تك‌ تك‌ ما جوانان‌ حزب‌الله‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ سركوبي ‌هر دشمن‌ ستمگري‌ اقدام‌ كنيم‌».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:51  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد انوش‌ سليمان‌زاده‌

سرباز وظيفه‌ شهيد انوش‌ سليمان‌زاده‌ سياه‌ پيراني‌ فرزند رجب‌ به‌ سال‌ 1352 در روستاي‌ سياه‌ پيران ‌بالا (كاشاني‌) از توابع‌ شهرستان‌ فومن‌ متولد شد. تحصيلات‌ خود را تا پايه‌ي‌ چهارم ‌ابتدايي‌ در زادگاهش‌ به‌ پايان‌ برد و پس‌ از آن‌، دست‌ از تحصيل‌ كشيد و در كنار خانواده‌ به‌ كار كشاورزي‌ پرداخت‌ و از اين‌ طريق‌ توانست‌ در امر معيشت‌ خانواده‌اش‌ موثر باشد.
پس‌ از مدتي‌ به‌ خدمت‌ فراخوانده‌ شد و بعد از دوره‌ آموزشي‌، به‌ گردان‌ 740 تكاور تيپ‌ يكم‌ لشكر84 پياده‌ خرم‌آباد پيوست‌ و به‌ خدمت‌ پرداخت‌ كه‌ در حين‌ خدمت‌، در طي‌ ماموريتي‌ جهت‌ گشت‌ وكمين‌ به‌ نقاط‌ صفرمرزي‌ روانه‌ گرديد كه‌ سرانجام در ساعت‌ 30/11 دقيقه‌ دوم‌ اسفند 1372 به‌ همراه‌ یک سرباز دیگر براثر انفجار نارنجك‌ به‌ فيض‌ شهادت‌ نايل‌ آمد و آسماني‌ گرديد. مزار اين‌ شهيد، در زادگاهش‌، در جوار ديگر شهداي‌ محل‌ قرار دارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد رحمت‌ الله‌ سلمان‌زاده‌

شهيد رحمت‌الله‌ سلمان‌زاده‌ آبرودي‌ فرزند شادروان‌ ريحان‌ به‌ سال‌ 1331 زاده‌ شد. شش‌ ماهه‌ بود كه‌ پدرش‌ را از دست‌ داد و از آن‌ پس‌ با محبت‌ و زحمت‌هاي‌ مادر رشد و نمو پيدا كرد. پس‌ از طي‌دوران‌ كودكي‌ وارد مدرسه‌ شد و تا حد خواندن‌ و نوشتن‌ مشغول‌ تحصيل‌ شد و به‌ همين‌ مقدار اكتفا نمود.
بعد از اين‌ به‌ كار و تلاش‌ روي‌ آورد و مدتي‌ از راه‌ شباني‌ روزگار مي‌گذرانيد و با سختي‌ وناملايمات‌ زندگي‌ دسته‌ پنجه‌ نرم‌ مي‌كرد، تا اينكه‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌ و خدمت‌ دو ساله‌ زيرپرچم‌ ايران‌ را سپري‌ نمود. پس‌ از خاتمه‌ خدمت‌، مجدداً به‌ كار روي‌ آورد و از راه‌ كارگري‌ به‌ زندگي‌ادامه‌ داد، تا اينكه‌ تصميم‌ به‌ ازدواج‌ گرفت‌ و تشكيل‌ خانواده‌ داد كه‌ حاصل‌ آن‌ چهار فرزند مي‌باشد.
پس‌ از شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌، وظيفه‌ خود دانست‌ كه‌ نسبت‌ به‌ جبهه‌ و جنگ‌ با متجاوزين‌ بي‌تفاوت ‌نباشد، از اينرو مدت‌ شش‌ماه‌ از عمر خود را در مناطق‌ جنگي‌ گذرانيد و در آن‌ ديار به‌ مبارزه‌ با مزدوران‌ صدامي‌ پرداخت‌. پس‌ از شش‌ ماه‌ جنگ‌، به‌ زادگاهش‌ بازگشت‌ و به‌ مدت‌ چند سال‌ در يك‌ كارخانه‌ چاي‌ به‌ فعاليت‌ پرداخت‌ و پس‌ از آن‌ نيز در يك‌ كارگاه‌ سنگ‌ بلوك‌زني‌ مشغول‌ به‌ كار گرديد. وی عضو بسیج بود.در تاريخ‌ 24/7/1379 زماني‌ كه‌ سپاه‌، رزمايش‌ امداد و نجات‌ را در سطح‌ شهر فومن‌ به نمايش‌گذاشته‌ بود، شهيد سلمان‌زاده‌ براثر انفجار نارنجكي‌ در اين‌ رزمايش‌، دچار سوختگي‌ شديد شد كه‌او را به‌ بيمارستان‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌(ع‌)‌ منتقل‌ كردند و پس‌ از دوازده‌ روز بستري‌، در پنجم‌آبان‌ همان‌ سال‌، در بيمارستان‌ شهيد شد و به‌ لقاءالله‌ پيوست‌. مزار این شهید در گلزار کلرم قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:48  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد اسماعيل‌ سلطاني

شهيد اسماعيل‌ سلطاني‌ سياه‌كشي‌ فرزند ولي‌ به‌ سال‌ 1350 در روستاي‌ كردمحله‌ شهرستان فومن ديده‌ به‌ جهان‌گشود. ايام‌ كودكي‌ را سپري‌ كرد و وارد مدرسه‌ شد و تا قبولي‌ پايه‌ چهارم‌ مقطع‌ ابتدايي‌ به‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از اين‌ مدتي‌ به‌ كارگري‌ و تلاش‌ پرداخت‌ و بعد هم‌ با وجود سن‌ كم‌، داوطلبانه‌ از نهاد بسيج‌ به ‌مناطق‌ عملياتي‌ غرب‌ كشور اعزام‌ گرديد. اين‌ شهيد بزرگوار در ماههاي‌ پاياني‌ جنگ‌ تحميلي‌ بود كه‌ به‌ جبهه‌ رفت‌ و در ميادين‌ نبرد و شهادت‌، حضوري‌ سبز پيدا نمود. در روزهاي‌ پاياني‌ عمر اين‌ شهيد عزيز بود كه‌ عمليات‌ والفجر 10 در غرب‌ كشور طراحي‌ شد در این عملیات بود که شهيد اسماعيل‌ سلطاني‌ در چهارم‌ فروردين‌ 1367 در منطقه‌ي‌ خرمال‌ عراق‌ شربت‌ شهادت‌ نوشيد و گلگون‌ كفن‌ به‌ ديدار حق‌ شتافت‌. مزار این شهید در روستای کرمحله قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:46  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد اسماعيل‌ سلطاني

شهيد اسماعيل‌ سلطاني‌ سياه‌كشي‌ فرزند ولي‌ به‌ سال‌ 1350 در روستاي‌ كردمحله‌ شهرستان فومن ديده‌ به‌ جهان‌گشود. ايام‌ كودكي‌ را سپري‌ كرد و وارد مدرسه‌ شد و تا قبولي‌ پايه‌ چهارم‌ مقطع‌ ابتدايي‌ به‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از اين‌ مدتي‌ به‌ كارگري‌ و تلاش‌ پرداخت‌ و بعد هم‌ با وجود سن‌ كم‌، داوطلبانه‌ از نهاد بسيج‌ به ‌مناطق‌ عملياتي‌ غرب‌ كشور اعزام‌ گرديد. اين‌ شهيد بزرگوار در ماههاي‌ پاياني‌ جنگ‌ تحميلي‌ بود كه‌ به‌ جبهه‌ رفت‌ و در ميادين‌ نبرد و شهادت‌، حضوري‌ سبز پيدا نمود. در روزهاي‌ پاياني‌ عمر اين‌ شهيد عزيز بود كه‌ عمليات‌ والفجر 10 در غرب‌ كشور طراحي‌ شد در این عملیات بود که شهيد اسماعيل‌ سلطاني‌ در چهارم‌ فروردين‌ 1367 در منطقه‌ي‌ خرمال‌ عراق‌ شربت‌ شهادت‌ نوشيد و گلگون‌ كفن‌ به‌ ديدار حق‌ شتافت‌. مزار این شهید در روستای کرمحله قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:46  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد مهرداد سلطاني‌

ستوان‌ سوم‌ شهيد مهرداد سلطاني‌ فرزند علي‌ قلي‌ به‌ سال‌ 1343 در روستاي‌ كردمحله‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ عرصه‌ي ‌گيتي‌ نهاد. دوران‌ طفوليت‌ را كه‌ پشت‌ سرگذاشت‌، جهت‌ تحصيل‌ علم‌ و دانش‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا أخذ مدرك‌ ديپلم‌ اقتصاد به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از تحصيل‌ وارد ارتش‌ گرديد و چند سالي‌ در جمعي‌ 55 توپخانه‌ اصفهان‌ به‌ خدمت‌ پرداخت‌ ودر طي‌ آن‌ به‌ درجه‌ي‌ ستوان‌ سومي‌ مفتخر گرديد. اين‌ شهيد بزرگوار در سالهاي‌ پاياني‌ عمر خويش‌ كه‌ مصادف‌ با دوره‌ جنگ‌ تحميلي‌ بود، بنابر احساس‌ وظيفه‌ و مسئوليت‌ در قبال‌ جامعه‌ و مملكت‌خويش‌، رهسپار جبهه‌ شد تا در آن‌ ديار به‌ دفاع‌ از كشور خود پرداخته‌ و در برابر متجاوزين‌ بعثي‌ايستادگي‌ نمايد. مدتي‌ در كنار رزمندگان‌ دلاور اسلام‌ به‌ مبارزه‌ با مزدوران‌ صدامي‌ پرداخت‌، تا اينكه ‌سرانجام‌ در هيجدهم‌ اسفندماه‌ 1364 در اروندكنار (فاو) آبادان‌ در عمليات‌ والفجر 8، بر اثر بمباران‌ هوايي‌ دشمن‌، به‌ مقام‌ والاي‌ شهادت‌ دست‌ يافت‌ و از اين‌ طريق‌ به‌ گلگون‌ كفنان‌ تاريخ‌ پيوست‌. مزار این شهید درروستای کردمحله قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:44  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد سيد موسي‌ سيد آموزنده‌

شهيد سيد موسي‌ سيدآموزنده‌، فرزند سيد مصطفي‌ به‌ سال‌ 1343 درروستاهاي‌ گوراب‌ پس‌ شهرستان فومن ديده‌ به‌ جهان‌ گشود.
دوران‌ خردسالي‌ را در كنار خانواده‌ كشاورز و زحمتكش‌ خود سپري‌ نمود، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌گرديد. دوره‌ ابتدايي‌، راهنمايي‌ و متوسطه‌ را با موفقيت‌ پشت‌ سر گذاشت‌، تا اينكه‌ موفق‌ به‌ كسب‌ مدرك‌ ديپلم‌ شد و بعد از آن‌ با تلاش‌ و جديت‌، وارد دانشگاه‌ گرديد و در دانشكده‌ فني‌ مهندسي‌ يزد در رشته‌ي‌ صنايع‌ خودروسازي‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
با توجه‌ به‌ آنكه‌ در اين‌ رشته‌ي‌ فني‌ مشغول‌ تحصيل‌ بود، اما علاقه‌ فراواني‌ به‌ آموختن‌ علم‌ اللهيات‌ داشت‌ و هميشه‌ اظهار مي‌نمود كه‌ بايد در اين‌ رشته‌ ادامه‌ تحصيل‌ بدهم‌.
پس‌ از مدتي‌ از طريق‌ بسيج‌ دانشگاه‌ با ساير دوستان‌ دانشجوي‌ خود به‌ جبهه‌ اعزام‌ شد و بدون ‌اطلاع‌ خانواده‌ خود را به‌ ميادين‌ نبرد رسانيد. شهيد سيد آموزنده‌ در طي‌ دوران‌ تحصيل‌ خود دردانشگاه‌ بدون‌ اينكه‌ خانواده‌اش‌ متوجه‌ شوند، در چند مرحله‌ به‌ جبهه‌ اعزام‌ شده‌ بود و داوطلبانه‌خود را به‌ ميادين‌ شهادت‌ رسانده‌ بود.
در سال‌ دوم‌ دانشجويي‌ خود، تعطيلات‌ پايان‌ ترم‌ شروع‌ شد و شهيد سيد آموزنده‌ نيز به‌ منزل‌ آمد تاچند روزي‌ را در كنار خانواده‌اش‌ بماند. دور از چشمان‌ پدر و مادر وصيت‌ نامه‌اي‌ نوشت‌ و به ‌خواهرش‌ كه‌ همسر شهيد بود، تسليم‌ كرد و كسي‌ را از هدفش‌ باخبر نساخت‌.
آري‌ او براي‌ خداحافظي‌ و حلاليت‌ آمده‌ بود و هرگز نخواست‌ كسي‌ از هجرتش‌ مطلع‌ شود. براي‌ آخرين‌ بار به‌ جبهه‌ رفت‌ و دوشادوش‌ ديگر رزمندگان‌ دلاور اسلام‌ به‌ مبارزه‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در هفتم‌ ارديبهشت‌ 1365 به‌ هنگام‌ تك‌ (حمله‌ رويارو و مستقيم‌ با دشمن‌) در منطقه‌ عملياتي‌ جزيره‌ مجنون‌ (جزاير مجنون‌) واقع‌ در هور به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ ديدار معبودش‌ شناخت‌.مزار این در زادگاهش قرار دارد.

خصوصيات‌ اخلاقي‌ اين‌ شهيد :

وی الگوي‌ برجسته‌اي‌ در خانواده‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد و در هر فرصتي‌ به‌ ساير برادران‌و خواهرانش‌ در مورد مسائل‌ شرعي‌ و نحوه‌ رعايت‌ آنها صحبت‌ مي‌كرد. وي‌ داراي‌ رفتاري‌ پسنديده‌ و برخوردي‌ بسيار معقول‌ بود، بطوريكه‌ كه‌ با هر كس‌ ارتباط‌ برقراري‌ مي‌كرد و وي‌ را به‌ سوي ‌خودش‌، جذب‌ مي‌نمود. در محيط‌ بيرون‌ از منزل‌ همانگونه‌ كه‌ شايسته‌ يك‌ انسان‌ مومن‌ بود، برخورد مي‌كرد. علاقه‌ زيادي‌ به‌ مطالعه‌ كتب‌ مذهبي‌ داشت‌ و اكثر اوقات‌ براي‌ فعاليت‌هاي‌ ديني‌ ومذهبي‌ خود به‌ مسجد محل‌ مي‌رفت‌. سيد موسي‌ داراي‌ استعداد و هوش‌ بالايي‌ بود و گرايش‌عجيبي‌ به‌ فراگيري‌ علوم‌ ديني‌ و الهيات‌ داشت‌. در اوايل‌ انقلاب‌، با افراد زورگو و سرمايه‌ دار مدافع‌ رژيم‌ ستم‌ شاهي‌ شديداً مخالفت‌ مي‌كرد و دور از چشم‌ آنها بر ديوار محل‌ آنها شعار مي‌نوشت‌. آن‌قدر اين‌ مبارزات‌ را ادامه‌ داد، تا توانست‌ زمين‌ داران‌ مستبد را از منطقه‌ بيرون‌ نمايد و زمين‌هاي‌ آنها را به‌ كمك‌ عوامل‌ انقلاب‌، به‌ مردم‌ محروم‌ بدهد».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:42  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محمدرضا سفيدگر

بسيجي‌ شهيد محمدرضا سفيدگر ماسوله‌ فرزند غلامرضا به‌ سال‌ 1347 در روستاي‌ خشكنودهان ‌بالا شهرستان فومن در خانواده‌اي‌ زحمتكش‌ و متدين‌ قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. دوران‌ كودكي‌اش‌ به‌ سرعت‌ سپري‌ شد، تااينكه‌ روانه‌ي‌ مدرسه‌ گرديد.
او دوره‌ ابتدايي‌ را در روستاي‌ خشكنودهان‌ آغاز نمود و پس‌ از طي‌ اين‌ دوره‌، وارد مدرسه‌ راهنمايي‌تحصيلي‌ شهيد مدني‌ شد و تا پايه‌ي‌ دوم‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. پس‌ از آن‌ در تاريخ‌18/12/62 از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ به‌ جبهه‌ اعزام‌ گرديد و بعد از حدود دو ماه‌ جنگ‌ و نبرد، سرانجام‌ در هيجدهم‌ ارديبهشت‌ 1363 در محور ژريژه‌ مريوان‌ به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ جمع‌ ياران‌ عاشق‌ شهادت‌ پيوست‌.
پيام‌ اين‌ عزيز از دست‌ رفته‌ كه‌ از نظر سني‌ از بقيه‌ي‌ شهداي‌ محل‌، كم‌ سن‌ و سال‌تر به‌ نظر مي‌رسيد، به‌ دانش‌آموزان‌ اين‌ بود كه:‌ «من‌ در جبهه‌ حضور دارم‌، ولي‌ شما درس‌ بخوانيد و از انقلاب‌ و مملكت‌دفاع‌ نماييد». مزار اين‌ شهيد، در گلزار شهداي‌ مسجد جامع‌ خشكنودهان‌ بالا واقع‌ است‌.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:40  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد عبدالخالق‌ سرعتي‌

سرباز وظيفه‌ شهيد عبدالخالق‌ سرعتي‌ ابدي‌ خسمخي‌ فرزند غلامعلي‌ به‌ سال‌ 1339 در روستاي‌ خمسخ‌ از توابع‌ دهستان‌ رودپيش‌ شهرستان فومن ديده‌ به‌ جهان‌ گشود.
دوران‌ خردسالي‌ را در خانواده‌ كشاورز خود سپري‌ كرد، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا پايه‌ چهارم‌مقطع‌ ابتدايي‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. پس‌ از ترك‌ تحصيل‌، به‌ كار و تلاش‌ روي‌ آورد و مدتي‌ به‌كارگري‌ پرداخت‌ تا وقتي‌ كه‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ فراخوانده‌ شد و خود را براي‌ رفتن‌ به‌ خدمت‌ آماده‌ نمود.
دوره‌ آموزشي‌ را كه‌ به‌ اتمام‌ رساند‌ به‌ تيپ‌ 55 هوابرد شيراز منتقل‌ شد و بعد از مدتي‌ خدمت‌ در اين‌يگان‌، به‌ منطقه‌ي‌ عملياتي‌ كشور اعزام‌ شد. شهيد سرعتي‌ دوشادوش‌ ديگر رزمندگان‌ به‌ دفاع‌ ازميهن‌ اسلامي‌ پرداخت‌ و در اين‌ راه‌ از هيچ‌ كوششي‌ دريغ‌ نورزيد، تا اينكه‌ سرانجام‌ در چهارم‌فروردين‌ 1361 در منطقه‌ عملياتي‌ دشت‌ عباس‌ به‌ درجه‌ي‌ رفيع‌ شهادت‌ نايل‌ آمد و آسماني‌ گشت‌. مزار این شهید درروستای خسمخ قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:38  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محمدباقر ستوده‌

بسيجي‌ شهيد محمدباقر ستوده‌ كمامردخي‌ فرزند حسين‌ به‌ سال‌ 1351 در روستاي‌ كمامردخ‌ شهرستان فومن ديده ‌به‌ جهان‌ گشود. در كانون‌ خانواده‌اي‌ زحمتكش‌ پرورش‌ يافت‌، تا اينكه‌ دوران‌ تعليم‌ او فرارسيد وراهي‌ محيط‌ مدرسه‌ گرديد. دوره‌ ابتدايي‌ را در مدرسه‌ شهيد صادق‌ فدايي‌ كمامردخ‌ آغاز كرد و پس‌از آن‌ وارد دوره‌ راهنمايي‌ شد و آنرا تا پايه‌ي‌ دوم‌ به‌ پيش‌ برد.
پس‌ از آن‌ درس‌ را رها نمود و بعد از چندي‌ وارد نهاد بسيج‌ شد و پس‌ از شروع‌ جنگ‌، بعنوان‌ يكي‌ بسيجي‌ مبارز و متعهد، از طريق‌ تيپ‌ 52 لشكر قدس‌ گيلان‌ عازم‌ جبهه‌هاي‌ نبرد گرديد. شهيد ستوده‌ در جبهه‌، حضوري‌ فعال‌ داشت‌ و مدتي‌ هم‌ بعنوان‌ فرمانده‌ رسته‌ انجام‌ وظيفه‌ مي‌نمود.
مدتي‌ در جنگ‌ و ستيز با دشمن‌ بسر برد، تا اينكه‌ سرانجام‌ در دهم‌ شهريور 1365 در منطقه‌ي‌ حاج‌عمران‌ در نخستين‌ روز از عمليات‌ كربلاي‌ دو،در حال‌ بمباران‌ نيروهاي‌ بعثي‌ مفقود گرديد و به‌ جمع‌ شهدا پيوست‌. سالها اثري‌ از او در ميان‌ نبود، تا اينكه‌ پيكرش‌ در مرداد ماه‌ 1371 شناسايي‌ و بعد هم‌ به‌ زادگاهش‌ منتقل‌ گرديد. مزار این شهید در روستای کمامردخ فومن قراردارد.
در فرازي‌ از وصيت‌نامه‌ي‌ شهيد ستوده‌ آمده‌ است‌: «مادر جان‌، مرگ‌ من‌ در راه‌ اسلام‌ و قرآن‌، شايد جوششي‌ در جوانان‌ بوجود آورد. البته‌ نه‌ تنها مرگ‌ من‌، بلكه‌ تمامي‌ شهيداني‌ كه‌ در راه‌ اهداف‌ مقدس‌ اسلام‌ كشته‌ شده‌اند. از برادران‌ و خواهرانم‌ مي‌خواهم‌ و توصيه‌ مي‌كنم‌، دست‌ از اين‌ انقلاب‌و اميد مستضعفان‌ برندارند».
شهيد محمدباقر ستوده‌
بسيجي‌ شهيد محمدباقر ستوده‌ كمامردخي‌ فرزند حسين‌ به‌ سال‌ 1351 در روستاي‌ كمامردخ‌ شهرستان فومن ديده ‌به‌ جهان‌ گشود. در كانون‌ خانواده‌اي‌ زحمتكش‌ پرورش‌ يافت‌، تا اينكه‌ دوران‌ تعليم‌ او فرارسيد وراهي‌ محيط‌ مدرسه‌ گرديد. دوره‌ ابتدايي‌ را در مدرسه‌ شهيد صادق‌ فدايي‌ كمامردخ‌ آغاز كرد و پس‌از آن‌ وارد دوره‌ راهنمايي‌ شد و آنرا تا پايه‌ي‌ دوم‌ به‌ پيش‌ برد.
پس‌ از آن‌ درس‌ را رها نمود و بعد از چندي‌ وارد نهاد بسيج‌ شد و پس‌ از شروع‌ جنگ‌، بعنوان‌ يكي‌ بسيجي‌ مبارز و متعهد، از طريق‌ تيپ‌ 52 لشكر قدس‌ گيلان‌ عازم‌ جبهه‌هاي‌ نبرد گرديد. شهيد ستوده‌ در جبهه‌، حضوري‌ فعال‌ داشت‌ و مدتي‌ هم‌ بعنوان‌ فرمانده‌ رسته‌ انجام‌ وظيفه‌ مي‌نمود.
مدتي‌ در جنگ‌ و ستيز با دشمن‌ بسر برد، تا اينكه‌ سرانجام‌ در دهم‌ شهريور 1365 در منطقه‌ي‌ حاج‌عمران‌ در نخستين‌ روز از عمليات‌ كربلاي‌ دو،در حال‌ بمباران‌ نيروهاي‌ بعثي‌ مفقود گرديد و به‌ جمع‌ شهدا پيوست‌. سالها اثري‌ از او در ميان‌ نبود، تا اينكه‌ پيكرش‌ در مرداد ماه‌ 1371 شناسايي‌ و بعد هم‌ به‌ زادگاهش‌ منتقل‌ گرديد. مزار این شهید در روستای کمامردخ فومن قراردارد.
در فرازي‌ از وصيت‌نامه‌ي‌ شهيد ستوده‌ آمده‌ است‌: «مادر جان‌، مرگ‌ من‌ در راه‌ اسلام‌ و قرآن‌، شايد جوششي‌ در جوانان‌ بوجود آورد. البته‌ نه‌ تنها مرگ‌ من‌، بلكه‌ تمامي‌ شهيداني‌ كه‌ در راه‌ اهداف‌ مقدس‌ اسلام‌ كشته‌ شده‌اند. از برادران‌ و خواهرانم‌ مي‌خواهم‌ و توصيه‌ مي‌كنم‌، دست‌ از اين‌ انقلاب‌و اميد مستضعفان‌ برندارند».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:36  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد خليل‌ ساكت‌

شهيد خليل‌ ساكت‌ مجرد فرزند ذبيح‌الله‌ به‌ سال‌ 1348 در روستاي‌ قلعه‌ كل فومن‌ تولد يافت‌. پس‌ از طي‌ دوران‌ خردسالي‌، راهي‌ مدرسه‌ شد و تحصيلات‌ خود را تا پايه‌ي‌ اول‌ راهنمايي‌ سپري‌ نمود. پس‌ ازآن‌ وارد بازار كار گرديد و در يك‌ مغازه‌ ساندويچي‌ مشغول‌ به‌ كار شد.
ديري‌ نگذشت‌ كه‌ زمان‌ خدمت‌ او فرارسيد و بعنوان‌ مشمول‌ سپاه‌ به‌ خدمت‌ فراخوانده‌ شد. پس‌ ازپايان‌ دوره‌ آموزشي‌، به‌ مناطق‌ جنگي‌ اعزام‌ شد و در عمليات‌هاي‌ مختلف‌ شركت‌ نمود، تا اينكه‌سرانجام‌ در تاريخ‌ نهم‌ آذر 1366 در منطقه‌ عملياتي‌ شلمچه‌، بر اثر اصابت‌ تركش‌ به‌ ناحيه‌ي‌ سر، به‌درجه‌ي‌ والاي‌ شهادت‌ نايل‌ آمد و از اين‌ طريق‌ به‌ لقاءالله‌ پيوست‌. چند روز از شهادتش‌ گذشت‌،تا اينكه‌ توسط‌ پلاكش‌، شناسايي‌ شد و به‌ شهرستان‌ شهيدپرور فومن‌ انتقال‌ يافت‌.
در قسمتي‌ از وصيت‌نامه‌اش‌ مي‌نويسد: «خدايا قدمي‌ بخاطر تو برداشتم‌، كمكم‌ كن‌ و دست‌ مرابگير. خدايا خودت‌ گفتي‌ كه‌ بنده‌ من،‌ هر چه‌ بخواهي‌ بمن‌ بگو تا اجابت‌ كنم‌. از همه‌چيز خود، حتي‌از جانم‌ گذشتم‌ و سراسيمه‌ بسوي‌ تو مي‌آيم‌. اميدوارم‌ اين‌ مهمانت‌ را كه‌ غير از گناه‌ و معصيت‌، چيزي‌ ندارد قبول‌ كني‌. باز از تو مي‌خواهم‌ ما را به‌ فوز عظيم‌ شهادت‌ نائل‌ گرداني‌».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:35  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد غلامحسين‌ زماني‌

پاسدار شهيد غلامحسين‌ زماني‌ سندي‌ فرزند عليجان‌ به‌ سال‌ 1339 در محله‌ي‌ گربه‌ كوچه‌ي‌ شهر فومن‌ به‌ دنيا آمد. اين‌ شهيد والامقام‌ كه‌ اولين‌ فرزند خانواده‌ خود بود، در سن‌ هفت‌ سالگي‌ وارد مدرسه ‌شد و تحصيلات‌ خود را تا قبولي‌ سال‌ سوم‌ نظري‌ در رشته‌ اقتصاد اجتماعي‌ و پس‌ از آن‌ تا فوق‌ديپلم‌ نظامي‌ ادامه‌ داد.
از حدود هفت‌ سالگي‌ بود كه‌ فهميد، براي‌ تشكر از نعمت‌هاي‌ خداوند يكتا و ستايش‌ نعمت‌هاي‌ بي‌كرانش‌، بايد خلوتي‌ داشته‌ باشد و وسيله‌اي‌ براي‌ اين‌ ارتباط‌ كه‌ همانا اين‌ وسيله‌، نماز بود. درهمان‌ اوان‌ نوجواني‌ از گناه‌ دوري‌ مي‌جست‌ و وقتي‌ علم‌ و سوادش‌ بيشتر شد، رو به‌ كتاب‌ خدا و كلام‌ او (قرآن‌) آورد و آنقدر در آن‌ وارد شد كه‌ توانست‌ در مقام‌ تعليم‌ به‌ ديگران‌ قرار گيرد و در مساجدمحل‌ زندگي‌ خود، اين‌ كتاب‌ مقدس‌ را تعليم‌ دهد.
در مدرسه‌ از پول‌ تو جيبي‌هايش‌، به‌ بچه‌هاي‌ بي‌بضاعت‌ مي‌داد و براي‌ نوجوانان‌ و جوانان‌، از دين‌اسلام‌ و امام‌خميني‌(ره‌) مي‌گفت‌. او عاشق‌ امام‌ بود و لحظه‌اي‌ نمي‌توانست‌ از اين‌ بنيانگذار انقلاب‌ اسلامي‌ در ايران‌ دست‌ بكشد.
در سالهاي‌ 60 ـ 59 با شهداي‌ هدايت‌ پناه‌ به‌ جنگلهاي‌ منطقه‌ي‌ مازندران‌ مي‌رفت‌ و با عناصر ضدانقلاب‌ آن‌ ديار كه‌ در رأس‌ ايشان‌ منافقين‌ كوردل‌ قرار داشتند مي‌جنگيد و در شرايط‌ سخت‌،استقامت‌ مي‌كرد. وقتي‌ كه‌ در فومن‌ حضور داشت‌، مسئوليت‌ ارزيابي‌ گردان‌، مهمات‌، حسابداري‌ وتداركات‌ را برعهده‌ مي‌گرفت‌ و آنقدر در اين‌ كار، منظم‌ و امانت‌دار بود كه‌ فرمانده‌ وقت‌ آن‌ زمان‌ سپاه‌فومن‌، به‌ او اجازه‌ رفتن‌ به‌ جبهه‌ را نمي‌داد.
شهيد زماني‌ كه‌ در اوايل‌ دهه‌ي‌ شصت‌، به‌ عضويت‌ رسمي‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌ شهرستان‌فومن‌ درآمده‌ بود، مدتها در اين‌ نهاد انقلابي‌ به‌ فعاليت‌ پرداخت‌ و با اصراري‌ كه‌ داشت‌، از طريق‌ اين‌نهاد رهسپار جبهه‌ و ميادين‌ نبرد شد.
مدتي‌ با رشادت‌ و استقامتي‌ كه‌ داشت‌، در مناطق‌ جنگي‌ جنوب‌ به‌ مبارزه‌ با دشمن‌ بعثي‌ پرداخت‌ ودر گردان‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ عليه‌ السلام‌ خوش‌ درخشيد، تا اينكه‌ در تاريخ‌ بيست‌ و سوم‌ دي‌ 1365در عمليات‌ كربلاي‌ 5 در خاك‌ شلمچه‌، بر اثر اصابت‌ راكت‌ هواپيماهاي‌ دشمن‌، سرش‌ متلاشي‌ شد وبدين‌ سان‌ به‌ فيض‌ شهادت‌ نايل‌ آمد. بعد از شهادتش‌، او را با كارت‌ شناسايي‌ و همچنين‌ پلاكي‌ كه‌ به‌ همراه‌ خود داشت‌، شناختند و او را به‌ زادگاهش‌ منتقل‌ كرده‌ و درنهايت‌، در گلزار شهداي‌ فومن‌ به‌ خاك‌ سپردند. روحش‌ شاد و راهش‌ مستدام‌ باد.
در وصيت‌نامه‌اش‌ آورده‌ است‌: «...تنها راه‌ تداوم‌ انقلاب‌ اسلامي‌، تبعيت‌ از ولايت‌ فقيه‌ است‌. پس‌ برخود واجب‌ و لازم‌ ديدم‌ كه‌ دوشادوش‌ برادران‌ ديگر با دشمن‌ متجاوز به‌ مبارزه‌ برخيزم‌. خداوندانشاءا... اعمال‌ ما را قبول‌ كند و عاقبت‌ ما را ختم‌ به‌ خير گرداند».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:32  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید رجبعلی زبردست

سرباز وظيفه‌ شهيد رجبعلي‌ زبردست‌ گشتي‌ فرزند شادروان‌ عين‌ الله‌ به‌ سال‌ 1338 در روستاي ‌دارباغ شهرستان فومن‌ متولد شد. پس‌ از طي‌ دوران‌ خردسالي‌، وارد مدرسه‌ شد و با علاقه‌ و پشت‌ به‌ كاري‌ كه در تحصيل‌ داشت‌، موفق‌ به‌ كسب‌ ديپلم‌ گرديد.
پس‌ از أخذ ديپلم‌ به‌ خدمت‌ مقدس‌ سربازي‌ فراخوانده‌ شد و بسان‌ ديگر جوانان‌، خود را براي‌ رفتن‌به‌ خدمت‌ آماده‌ نمود. دوره‌ آموزشي‌ سه‌ ماه‌ خود را در ارتش‌ گذراند و بعد هم‌ در لشكر 81 زرهي كرمانشاه‌ مستقر شد. دوره‌ خدمت‌ اين‌ شهيد عزيز، مصادف‌ بود با ماههاي‌ آغازين‌ جنگ‌تحميلي‌، از اينرو از لشكر مزبور به‌ مناطق‌ جنگي‌ اعزام‌ گرديد.
حدود سه‌ ماه‌ از آغاز جنگ‌ گذشته‌ بود،در اين‌ وقت‌ سربازان‌ وظيفه‌ به‌ همراه ‌درجه‌داران‌ نيز در منطقه‌، حضوري‌ سبز و فعال‌ داشتند. شهيد رجبعلي‌ زبردست‌، يكي‌ از اين‌ سربازان‌و رزمندگان‌ بود كه‌ سرانجام‌ در اول‌ دي‌ 1359 در منطقه‌ي‌ سيدصادق‌ براثر اصابت‌ گلوله‌ دشمن‌ به ‌فيض‌ شهادت‌ رسيد و به‌ كاروان‌ عظيم‌ شهيدان‌ پيوست‌.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:50  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد حسين‌ رهنما

شهيد حسين‌ رهنماي‌ قلعه‌رودخاني‌ فرزند ابراهيم‌ علي‌ به‌ سال‌ 1345 در روستاي‌ فوشه‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. دوران‌ كودكي‌ را در كنار خانواده‌ كشاورزش‌ طي‌ نمود و پس‌ از آن‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا پايه‌ سوم‌ راهنمايي‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. پس‌ از ترك‌ تحصيل‌ به‌ كار كشاورزي‌ وشباني‌ روي‌ آورد و مدتي‌ در اين‌ كار پرزحمت‌ بود، تا اينكه‌ بعنوان‌ پاسدار مشمول‌، به‌ خدمت‌سربازي‌ رفت‌ و در مرداد 1365 در جبهه‌ي‌ جنوب‌ مستقر گرديد.
شهيد رهنما در اواخر حيات‌ خود، در منطقه‌ي‌ جنگي‌ خرمشهر و در آن‌ ديار در حال‌ مبارزه‌ بابعثيان‌ بود كه‌ در طي‌ يك‌ بمباران‌ شيميايي‌ از سوي‌ دشمن‌، در بيست‌ و دوم‌ فروردين‌ 1366 به‌ فيض‌شهادت‌ رسيد و به‌ جرگه‌ شهداي‌ اسلام‌ پيوست‌. مزار شهید درروستای فوشه فومن قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:48  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محمد روشن‌ ضمير

شهيد محمدروشن‌ ضمير فرزند مهدي‌ به‌ سال‌ 1343 در روستاي‌ للكام‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ عرصه‌ي‌ گيتي‌ نهاد. دوران‌ كودكي‌ را كه‌ سپري‌ نمود، وارد مدرسه‌ گرديد، اما بيشتر از سال‌ چهارم‌ ابتدايي‌ نتوانست‌ به‌ تحصيل‌ ادامه‌ دهد، از اينرو در كنار خانواده‌ كه‌ بعدها در روستاي‌ سياه‌كش‌ رحل‌ اقامت‌ افكنده‌ بودند، به‌ كار كشاورزي‌ اشتغال‌ ورزيد و مدتي‌ در اين‌ كار بود.
بعدها كه‌ به‌ عضويت‌ نهاد بسيج‌ فومن‌ درآمد، مدتي‌ در اين‌ نهاد به‌ فعاليت‌ پرداخت‌ و از آنجايي‌ كه ‌احساس‌ مي‌كرد، وجودش‌ مي‌تواند در ميادين‌ نبرد مفيدتر باشد، خود را براي‌ رفتن‌ به‌ جبهه‌ آماده ‌نمود و در فروردين‌ ماه‌ 1362 به‌ جبهه‌هاي‌ نور عليه‌ ظلمت‌ اعزام‌ گرديد.
شهيد روشن‌‌ضمير، حدود سه‌ ماه‌ بيشتر از تاريخ‌ اعزامش‌ به‌ جبهه‌ نگذشته‌ بود كه‌ در بيست‌ و سوم‌ تير 1362 در پاسگاه‌ شرهاني‌ عراق‌ كه‌ پيش‌تر به‌ تصرف‌ رزمندگان‌ اسلام‌ درآمده‌ بود، براثر اصابت ‌تركش‌ خمپاره‌ به‌ شدت‌ مجروح‌ گرديد. او را بلافاصله‌ به‌ بيمارستان‌ گلستان‌ اهواز منتقل‌ كردند، اماجراحات‌ وارده‌ به‌ قدري‌ زياد بود كه‌ در همانجا به‌ شهادت‌ رسيد و آسماني‌ شد. شهيد روشن‌ضمير در هنگام‌ اصابت‌ تركش‌ به‌ بدنش‌، در حال‌ وضو گرفتن‌ بود و خود را براي‌ اقامه‌ي‌ نماز آماده‌ مي‌كرد. مزارش این شهید در روستای سیاه کش قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:46  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد رسول‌ روزه‌دار

شهيد رسول‌ روزه‌دار شولمي‌ فرزند عسكر به‌ سال‌ 1346 در روستاي‌ شولم‌ شهرستان فومن گام‌ به‌ گيتي‌ نهاد. بعد از پشت‌سر نهادن‌ دوران‌ كودكي‌ به‌ مدرسه‌ رفت‌ و تا أخذ مدرك‌ سيكل‌ (سوم‌ راهنمايي‌) تحصيل‌ نمود و پس‌ از آن‌، مدتي‌ به‌ كار كشاورزي‌ روي‌ آورد، تا از اين‌ طريق‌ كمك‌ حال‌ خانواده‌ باشد و تا حدي‌ از زحمات‌ پدر و مادرش‌ كاسته‌ گردد.
اين‌ شهيد عزيز در تاريخ‌ 29/4/65، بعنوان‌ مشمول‌ سپاه‌ به‌ جبهه‌هاي‌ جنوب‌ اعزام‌ شد و به‌ جمع‌نيروهاي‌ مسلح‌ كشور كه‌ ابتدا ارتش‌ و بعد سپاهي‌ و بسيجي‌ نيز به‌ جمع‌ آنها افزوده‌ شده‌ بود، پيوست‌تا همچون‌ سدي‌ در برابر تجاوزات‌ نيروهاي‌ عراق‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ از كمك‌هاي‌ بي‌دريغ‌ حداقل‌ 36 كشور بهره‌مند مي‌شدند، بايستد و از حريم‌ ميهن‌ اسلامي‌ دفاع‌ نمايد. چند ماهي‌ را در جبهه‌ بسر برد و در چند عمليات‌، حضوري‌ سبز و فعال‌ داشت‌، تا اينكه‌ كمتر از دو هفته‌ پس‌ از توقف‌ عمليات‌ كربلاي‌4 در روزهاي‌ آغازين‌ ديماه‌ 1365، سپاه‌ پاسداران‌ عمليات‌ كربلاي‌ 5 را در ساعت‌ دو بامداد19/10/1365 در منطقه‌ شرق‌ بصره‌ آغاز نمود كه‌ پيروزي‌ ايران‌ را در اين‌ عمليات‌ در پي‌ داشت‌، شهيد روزه‌دار در تاريخ‌بيست‌ و دوم‌ دي‌ 1365 در محل‌ شلمچه‌ ‌، به‌ فيض‌ شهادت‌ نايل‌آمده‌ بود. مزار این شهید در گلزار شهداء روستای کلرم قراردارد.
در وصيت‌نامه‌اش‌ مي‌خوانيم‌:
«
خداوندا! اگر لیاقت دارم که در راهت کشته شوم بگذار بدنم چنان تکه تکه شود تا در پیش ائمه اطهار امام حسین (ع) سربلند باشم. هر چند که ذره ای نتوانستم در این راه مقدس خدمت کنم . حافظ قرآن باشید و قوامین را مو به مو اجرا کنید. ».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:44  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد حسن‌ روحي‌

پاسدار شهيد حسن‌ روحي‌ خشك‌ مسجدي‌ فرزند شادروان‌ علي‌ به‌ سال‌ 1343 در شهر فومن‌ ديده‌ به‌دنيا گشود. از آنجايي‌ كه‌ روز تولدش‌ (18 مرداد) مصادف‌ با بيست‌ و هشتم‌ صفر، يعني‌ روز شهادت‌امام‌ حسن‌ مجتبي‌ عليه‌ السلام‌ بود، نام‌ او را حسن‌ نهادند.
حسن‌ دوران‌ كودكي‌ را در كانون‌ گرم‌ خانواده‌ پشت‌ سرگذاشت‌ و وارد دوره‌ نوجواني‌ شد. دوازده‌ساله‌ بود كه‌ پدرش‌ را از دست‌ داد و از آن‌پس‌، تحت‌ تربيت‌ مادرش‌ قرار گرفت‌ و خود نيز چون‌ پسر بزرگ ‌خانواده‌ محسوب‌ مي‌شد، مسئوليت‌ خانواده‌ را بر دوش‌ گرفت‌. دوران‌ تحصيل‌ خود را تا أخذ ديپلم ‌راه‌ و ساختمان‌ به‌ پايان‌ برد و به‌ دليل‌ علاقه‌اش‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌، در دانشگاه‌ تربيت‌ معلم‌ قبول ‌شد، اما به‌ دليل‌ دوري‌ از خانواده‌ و مسئوليتي‌ كه‌ در قبال‌ آنان‌ احساس‌ مي‌كرد، از ادامه‌ي‌ تحصيل‌صرف‌ نظر نمود.
پيش‌ از انقلاب‌ با داشتن‌ سن‌ و سال‌ كم‌، مراحل‌ پيروزي‌ انقلاب‌ را با علاقه‌ و شور و شوقي‌ بسياردنبال‌ مي‌نمود و به‌ دليل‌ روحيه‌ي‌ انقلابي‌ و ذوق‌ هنري‌، به‌ تهيه‌ كليشه‌هاي‌ عكس‌ و نوشته‌هاي‌شعارهاي‌ انقلابي‌ مي‌پرداخت‌ و از آنها در مدارس‌، مساجد و معابر عمومي‌ استفاده‌ مي‌كرد.
اين‌ شهيد بزرگوار، فعاليت‌هاي‌ شغلي‌ خود را ابتدا از نهاد بسيج‌ فومن‌ آغاز نمود و پس‌ از مدتي، ‌جذب‌ جهادسازندگي‌ اين‌ شهرستان‌ گرديد و با وجود سن‌ كم‌، مسئوليت‌هايي‌ را برعهده‌ گرفت‌. اولين ‌حضور وي‌ در جبهه‌، سال‌ 63 بود كه‌ حسن‌ به‌ صورت‌ ماموريتي‌، با نيروهاي‌ جهادسازندگي‌ به‌ مناطقي‌از استان‌ خوزستان‌ عزيمت‌ نمود. حضور او در تمامي‌ ميادين‌ حق‌ عليه‌ باطل‌، بصورت‌ داوطلبانه‌ وخالصانه‌ صورت‌ مي‌گرفت‌ و چندين‌ بار به‌ صورت‌ ماموريت‌هاي‌ 45 روزه‌ به‌ مناطق‌ جنگي‌ رفت‌.
پس‌ از خدماتي‌ كه‌ در نهاد جهادسازندگي‌ انجام‌ داد، به‌ كميته‌ي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ پيوست‌ و پاسدار رسمي‌ اين‌ نهاد انقلابي‌ گرديد. به‌ دليل‌ توجه‌ بسيار در مصرف‌ بيت‌المال‌ و محاسبات‌ دقيق‌ در امورمالي‌، پس‌ از مدتي‌ در كميته‌ انقلاب‌ اسلامي‌ شهرستان‌ فومن‌، مسئوليت‌ امور مالي‌ و پرسنلي‌ به‌ وي ‌واگذار شد. تقريباً پس‌ از يك‌ سال‌ مديريت‌ شايسته‌ و تسلط‌ در كار، به‌ رشت‌ منتقل‌ گرديد و جز و مسئولان‌ هسته‌ي‌ گزينش‌ اداره‌ي‌ كل‌ كميته‌ انقلاب‌ اسلامي‌ استان‌ گيلان‌ برگزيده‌ شد.
پس‌ از مدتي‌ فعاليت‌ و خدمت‌ صادقانه‌ در اين‌ نهاد، از نهاد مزبور براي‌ آخرين‌ بار بسوي‌ جبهه‌ها شتافت‌ و سرانجام‌ در سي‌ويكم‌ مرداد 1367 در استان‌ خوزستان‌ در منطقه‌ي‌ عملياتي‌ شلمچه‌، درعملياتي‌ تحت‌ عنوان‌ «حفظ‌ خرمشهر»، بر اثر اصابت‌ تركش‌ از ناحيه‌ عمومي‌ بدن‌ و همچنين‌عوارض‌ شيميايي‌، به‌ شهادت‌ رسيد و سرخ‌گون‌ به‌ لقاي‌ الهي‌ شتافت‌. پس‌ از 9 روز، جسم‌ گلگونش‌ را شناسايي‌ كرده‌ و آنرا به‌ زادگاهش‌ منتقل‌ نموده‌ و در نهايت‌ در گلزار شهداي‌ فومن‌، در جوارر ديگر همرزمانش‌ به‌ خاك‌ سپردند.
در بخشي‌ از وصيت‌نامه‌اش‌ آمده‌ است‌:
«... در مصرف‌ بيت‌المال‌ دقت‌ نموده‌ و با همه‌ يكسان‌ رفتاركنيد. از خانواده‌هاي‌ گرامي‌ مي‌خواهم‌ در محيط‌ خانواده‌ با آشنا نمودن‌ فرزندان‌ خود با مسائل‌ ديني‌ و آشنايي‌ آنها به‌ سيره‌ي‌ ائمه‌ي‌ معصومين‌ (ع‌) پايه‌ريزي‌ و رشد آنها را محكم‌ كنيد...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:42  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد اكبر روحي‌

شهيد اكبر روحي‌ ماسوله‌ فرزند جواد به‌ سال‌ 1345 درشهر تاريخي‌ ماسوله‌ ديده‌ به‌ هستي‌ گشود. پس‌ از طي‌ دوران‌ كودكي‌، وارد مدرسه‌ گرديد و با تلاش‌ و پشت‌ كار، تا پايه‌ي‌سوم‌ نظري‌ در رشته‌ي‌ اقتصاد به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
شهيد روحي‌ دانش‌آموز سال‌ سوم‌ دبيرستان‌ بود كه‌ به‌ عضويت‌ نهاد بسيج‌ درآمد و از روي‌ عشق‌ وعلاقه‌ و همچنين‌ احساس‌ مسئوليت‌ سنگين‌، به‌ سوي‌ جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ رهسپار گرديد تا ازاين‌ راه‌ بتواند، خدمتي‌ نموده‌ و دين‌ خود را ادا نمايد. اين‌ شهيد بزرگوار براي‌ حراست‌ و پاسداري‌ ازاين‌ مرزوبوم‌، جان‌ خويش‌ را در كف‌ اخلاص‌ نهاد و شجاعانه‌ به‌ مبارزه‌ با متجاوزين‌ پرداخت‌، تااينكه‌ سرانجام‌ در يازدهم‌ شهريور براثر اصابت‌ تركش‌ خمپاره‌ دشمن‌ در سليمانيه‌ عراق‌ شهيد شد وبا نثار خون‌ خود، نهال‌ اسلام‌ را آبياري‌ نمود. راهش‌ همواره‌ مستدام‌ باد.
در قسمتي‌ از وصيت‌ نامه‌اش‌ نوشته‌ است‌: «مرگ‌ از ديدگاه‌ اسلام‌، نابودي‌ نيست‌، بلكه‌ دريچه‌اي ‌است‌ به‌ عالم‌ بقاء و اين‌ بقاء و حيات‌ جاويد در مورد شهيد، بيشتر مورد تأييد قرار دارد...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:40  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد اسماعيل‌ رنجكش‌

پاسدار وظيفه‌ شهيد اسماعيل‌ رنجكش‌ كلفتي‌ فرزند شعبان‌ به‌ سال‌ 1346 در روستاي‌ كلفت‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌جهان‌ گذارد. دوران‌ كودكي‌ و تحصيل‌ را پشت‌سر گذاشت‌ و پس‌ از طي‌ اين‌ دوران‌، در تاريخ‌30/12/1366 از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ به‌ منطقه‌ي‌ عملياتي‌ غرب‌ كشور اعزام‌ شد، تا خود را به‌جمع‌ رزمندگان‌ اسلام‌ رسانده‌ و در برابر ارتش‌ بعثي‌ عراق‌ بايستد و از دين‌ و حريم‌ مملكت‌ خويش‌دفاع‌ نمايد.
در اين‌ ايام،‌ عمليات‌ والفجر 10 توسط‌ فرماندهان‌ جنگ‌، طرح‌ريزي‌ شده‌ بود و مي‌بايست‌ در چندين‌ مرحله‌ صورت‌ مي‌گرفت‌ و چند هدف‌ عمده‌ نظامي‌، از جمله‌ آزادسازي‌ شهرهاي‌ حلبچه‌ و خرمال‌عملي‌ مي‌گرديد. عمليات‌ با سه‌ قرارگاه‌ سازماندهي‌ شده‌ بود و مجموعاً 10 لشكر و 13 تيپ‌ در قالب‌70 گردان‌ به‌ كار گرفته‌ شده‌ بودند كه‌ شهيد رنجكش‌ در قرارگاه‌ قدس‌ و در لشكر 25 كربلا جاي‌ گرفته‌ بود و مأموريت‌ ايشان‌ در محور شمالي‌، بستن‌ تنگه‌ و تصرف‌ پل‌ گردكو (عقبه‌ اصلي‌ دشمن‌ به‌ كل‌ منطقه‌) بود. مرحله‌ چهارم‌ اين‌ عمليات‌ در اواخر اسفند ماه‌ 1366 به‌ منظور پيشروي‌ در شمال ‌رودخانه‌ زلم‌ و نيز الحاق‌ قرارگاه‌ قدس‌ با قرارگاه‌ فتح‌ در ناحيه‌ي‌ دو جيله‌ آغاز شد كه‌ در طي‌ آن‌، شهيد رنجكش‌ در تاريخ‌ چهارم‌ فروردين‌ 1367 در محل‌ خرمال‌ عراق‌ به‌ درجه‌ي‌ رفيع‌ شهادت‌ مي‌رسند و پس‌ از دلاوري‌ها و رشادت‌ها به‌ لقاءالله‌ مي‌پيوندند.مزارش در روستای کلفت فومن قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:39  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد ولي‌ رنجبر

پاسدار شهيد ولي‌ رنجبر فرزند حسن‌ به‌ سال‌ 1343 در روستای نوده‌‌ فومن‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود و در دامن‌ مادري‌ مومنه‌ و پدري‌ متعهد پرورش‌ يافت‌ و دوران‌ كودكي‌ را در كنار ايشان‌ سپري‌ نمود.
اين‌ شهيد مقطع‌ ابتدايي‌ و راهنمايي‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و از آن‌ پس‌ به‌ دليل‌ روحيه‌ي‌ انقلابي‌ كه ‌داشت‌، مانع‌ از ادامه‌ي‌ تحصيلش‌ شد. در زمان‌ اوج‌گيري‌ انقلاب‌ اسلامي‌، نوجواني‌ بيش‌ نبود، اما ازروحيه‌اي‌ بسيار انقلابي‌ و اسلامي‌ برخوردار بود، بطوريكه‌ در اغلب‌ تظاهرات‌ با اشتياق‌ فراوان ‌شركت‌ مي‌نمود و در حد توان‌ خود برعليه‌ رژيم‌ طاغوت‌، از هيچ‌ كوششي‌ دريغ‌ نمي‌ورزيد.
پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌، در راستاي‌ مبارزه‌ با انواع‌ مفاسد اخلاقي‌ و اجتماعي‌، سهم‌ عمده‌اي‌ در پايگاههاي‌ بسيج‌ اين‌ شهرستان‌ داشت‌ و در همان‌ ايام‌ بود كه‌ به‌ عضويت‌ سپاه‌ پاسداران‌ درآمد. پس‌از شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌، از طريق‌ نيروي‌ زميني‌ سپاه‌ پاسداران‌ لشكر 16 قدس‌ گيلان‌ راهي‌ سنگرهاي‌ ايثار و شهادت‌ گرديد و در نخستين‌ روزهاي‌ حضورش‌ در جبهه‌، مسئوليت‌ اطلاعات‌ عمليات‌ قادر رابرعهده‌ گرفت‌. در اين‌ عمليات‌ بود كه‌ وارد خاك‌ عراق‌ شد.
در اسفندماه‌ 1364 كه‌ فرماندهي‌ يك‌ اكيپ‌ اطلاعات‌ عملياتي‌ در منطقه‌ي‌ سليمانيه‌ عراق‌ به‌ ايشان‌ واگذار شده‌ بود، پس‌ از جمع‌آوري‌ اطلاعات‌ لازم‌ و شهادت‌ همرزمان‌، راهي‌ مرز ايران‌ شده‌ و طي‌اين‌ راه‌ پربرف‌ و پرفراز و نشيب‌، ناگهان‌ با برخورد به‌ يك‌ مين‌، پنجه‌هاي‌ پاي‌ چپش‌ و همچنين‌زيرزانوي‌ پاي‌ راستش‌ مجروح‌ شد.
با توجه‌ به‌ تجربياتي‌ كه‌ در مناطق‌ جنگي‌ كسب‌ كرده‌ بود، پنجه‌هاي‌ جدا شده‌ را درون‌ يك‌ پلاستيك‌ريخته‌و با همان‌ وضعيت‌، از يك‌ رودخانه‌ طويل‌ عبور نمود.ديگر رمقي‌ براي‌ ايستادن‌ نداشت‌ و از آن‌ به‌ بعد، چهار دست‌ و پا به‌ راه‌ خود ادامه‌ داد. جيره‌ غذايي‌كه‌ همراه‌ داشت‌ به‌ اندازه‌ سه‌ روز او بود، اما شهيد رنجبر ده‌ روز از آن‌ استفاده‌ كرده‌ بود. پس‌ از ساعت‌هاي‌ بسيار دشوار، بالاخره‌ به‌ نزديكي‌ مرز ايران‌ رسيد. در اين‌ وقت‌ بايد از يك‌ شيب‌ تندي‌ عبور مي‌كرد، ولي‌ موفق‌ نگرديد. شهيد رنجبر، لحظه‌ به‌ لحظه‌ به‌ دليل‌ شرايط‌ دشوار بدني‌ وجراحات‌ وارده‌، ناتوان‌تر و بيهوش‌ مي‌شد و در چنين‌ شرايطي‌ سخت‌، سجاده‌ خويش‌ را زير آسمان‌كبود كردستان‌، برفراز كوههاي‌ سليمانه‌ پهن‌ نمود و آخرين‌ نماز عشق‌ را بجا آورد و در كنار سجاده‌روبه‌ قبله‌، با چشماني‌ باز و يخ‌ زده‌ در پنجم‌ اسفند 1364 به‌ شهادت‌ رسيد. مزارش‌ این شهید در گلزار شهدای فومن،می باشد.
خصوصیات اخلاقی
شهيد رنجبر چهره‌اي‌ دلنشين‌ و نوراني‌ داشت‌. از خصوصيات‌ بارز ايشان‌، اين‌ بود كه‌ در بدترين‌شرايط‌، عصباني‌ نمي‌شد. هميشه‌ نرم‌ و آرام‌ بود و لبخند بر لب‌ داشت‌. معنويت‌ فوق‌العاده‌اي‌ دردرونش‌ حاكم‌ بود.
بسيار مهربان‌ بود و به‌ هيچ‌وجه‌، اهل‌ غيبت‌ نبود. هدف‌ خويش‌ در همه‌ امور، فقط‌ جلب‌ رضاي‌ خدا بود. شهيد رنجبر به‌ گفته‌ي‌ چندتن‌ از همرزمانش‌، پس‌ از شهادت‌ شهيد خوش‌روش‌، شبي‌ ايشان‌ رادر خواب‌ مشاهده‌ كرده‌ بود و به‌ واسطه‌ همان‌ خواب‌، بسيار متحول‌ شده‌ بود، بطوريكه‌ تاب‌ تحمل‌دنيا را از دست‌ داده‌ بود و در عالمي‌ ديگر سير مي‌كرد. شهيد رنجبر با نثار خونش‌، ثابت‌ كرد كه ‌صداقت‌ پيشگان‌ راه‌ اسلام‌، همواره‌ در راهشان‌ مصّمم‌ و پايدارند

در فرازي‌ از آخرين‌ مكتوب‌ اين‌ شهيد آمده‌ است‌:

بسم الله الرحمن الرحیم
ای آفریدگار توانا از آن که مرا سعادت بخشیدی که در راهت قدم بردارم و برای تو به جبهه بروم هزاران بار سپاست می گویم ای دانای بخشنده تو مرا از لجنزار به بهشت بادیه نبرد حق علیه باطل هدایت کردی تو مرا توفیق آن دادی که خویشتن خویش را درک کنم پی ببرم که برای چه مرا آفریدی و آنگاه سعادتم بخشیدی و قلب سیاه و خاموش مرا با نور خود فروزان کردی و مرا با یادت آرامش بخشیدی به درستیکه (الابذکرالله تطمئن القلوب) ای خدای بزرگ اکنون بنده سرمشارت را بخاطر آنکه اجابت نمودی و با لطف و کرمت عطا نمودی سپاس میگویم . خدایا آن روزی که تصمیم شهادت گرفتم و از همه چیز خود گذشتم و برای اولین بار وصیتنامه نوشتم از همه دردها و غمها آزاد شدم. ای حسین ع دردمندم دل شکسته ام احساس می کنم که جز تو و راه تو داروئی دیگر تسکین قلب سوزانم نیست ای خدا تو را شکر می کنم که حسین ع را آفریدی. ای خدای حسین ع تو را شکر می کنم که حسین ع را آفریدی. ای خدای حسین ع تو را شکر می کنم که در راه پر افتخار شهادت را جلوی پای رزمندکان حق و حقیقت گذاشتی ای خدای بزرگ دست از این جهان شسته ام و برای ملاقات تو دل بسته ام از تو می خواهم که مرا با اصحاب حسین ع محشور کنی. آرزو دارم که بر خاک داغ خوزستان در خون خود بغلتم و به یاد عاشورای حسین ع خود را در قدم مقدسش بیفکنم واین عقیده هزار چهارصد ساله را که بر دلم فشار میاورد و همیشه با تو میگویم (یا لیتنی کنت معکم) را بر آورده کنم. ای حسین ع در کربلا تو یکایک شهدا را در آغوش می کشیدی و می بوسیدی وداع می کردی آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می غلطم تو دست مهربان خود را در قلب سوزان من بگذاری . من از این دنیای درون می گریزم از اختلافات از تظاهرات از خود نماییها و غرورها و خود خواهیها و دروغها و تهمتها خسته شده ام و احساس میکنم که این جهان جای من نیست آنچه دیگران را خوشحال می کند مرا سودی نمی بخشد. ای خدای بزرگ ما را در این معرکه که برای قربانی شدن آمده ایم اسماعیلوار آمده ایم و ثابت کرده ایم که شایستگی داریم که هر یک اسماعیلی باشیم ما با اخلاص آمده ایم و این شهدا را تقدیم کرده ایم. ای خدای بزرگ این شهدای ما را بپذیرد و انقلاب ما را پیروز کن. دشمن که اینها را شهید میکند اینها کسانی هستند که از مرگ نمی هراسند و به شهادت عشق می ورزند. قسم به روزگار و قسم به خون پاک حسین،و قسم به ذوالفقار علی و قسم به رسالت نبی اکرم و به عرق جبین رزمندگان و به سنگریزهای کوهها و دره ها که از زیر پای سلحشوران می غلطد و قسم به خون پاک شهدا و به اشک یتیمان و به درد اسیران زیر شکنجه صهیونیستها و صدامیان و به آه سوزان زنان بیوه و قسم به پرچم خونین انقلاب که با خون خود این ننگ و ذلت را از دامن تاریخ می شوئیم که یک خونخوار کثیف یک بازیچه استعمار و صهیونیست جرات کند به خاک وطن ما چپ نگاه کند از او انتقام می کنیم.
بار خدایا من را از این گناهی که کرده ام ببخش. خدایا دلم می خواهد خیلی چیزها را بنویسم ولی قلم من نمی تواند در روی کاغذ بنویسد. ای عزیزان که این وصیتنامه را می خوانید من این را با قلبی نوشته ام که آکنده از عشق به خداست ولی هر وقت به خاطر آن دنیا می افتادم دلم شاد و کارهایم را با استوارتر انجام می دادم. ای خدا از تو می خواهم مرگ مرا در راه خودت نسیب من بکنی. ای خدا می ترسم از این که شهادت هدف من نباشد . ای خدا از تو می خواهم آنقدر نیرو به من بدهی که در راه تو جانفشانی کنم و اگر در این کار شهادت را نسیب من بکنی زیرا آرزوی ماست که مرگ در راه تو باشد و از این می ترسم که ای خدا چون اولین کسی که در روز قیامت مواخذه می شود شهید است آن وقت سوال می شود که نعمتهای من را یکی یکی شماره کن ، ان وقت شماره می کند و آن وقت می گوید خوب در قبال این نعمتها چه کار کرده ای می گوید که در راه تو جهاد کرده ام و به شهادت رسیده ام و آن وقت خطاب می شود آیا به این خاطر شهید شدی که مردم از شجاعت و دلیری تو و بخاطر اینکه اسم تو را بر زبان بیاورند شهید شده ای تو اجرت را از مردم می خواستی که مردم از تو تقدیر کنند و کردند ، دیگر نزد من اجری نداری. آن وقت خطاب می شود که انرا کشان کشان به جهنم بیفکنید. خدایا ما را از این نوع افراد قرار مده. و این سفارش شده از ائمه معصومین و پیامبران به امام عزیز و علمای دینی و فقهی ما از خدا بخواهیم به ما پیروزی عطا کند و اگر هم در این راه شهید شدیم چه بهتر که به پیروزی رسیده ایم. لذا هنگامی به یاد آن لحظه می افتم که من را داخل پارچه سفید کرده و هدایت به شهرستان می کنند من خیلی علاقه دارم که در آن لباس باشم هنگامی که بعد از غسل و کفن پوشیدن مثل اینکه انسان خود را آماده سفر یا رفتن به جایی دیگر بکنند آن وقت شیرین است آن وقت پای به دنیایی که خدا این دنیا را دنیای آزمایش نامید و آن دنیا نتیجه ای که ضمن ورود نتیجه را بگیرد و خوش بحال آن کسانی که پرونده اعمالش را بدست راستش دهند و وای بحال کسی که پرونده اعمالش بدست چپ داده می شود که می دانی اگر در مدرسه قبول بشوی بعد از آن همه زحمات چقدر ارزش دارد و خوشحال می شوی در حالی که خوشحالی آن دنیا و قبولی آن دنیا قابل وصف نیست پس ای عزیزان بکوشید که در آن دنیا نتوانستیم جزء اصحاب مترمین یا سابغین باشیم حداقل جزء اصحاب یمین باشیم.
بار خدایا ما را به شهادتی که در راه تو باشد قبول بفرما. بار خدایا ما را لحظه ای به حال خودمانه وامگذار . بار پروردگارا ظهور حضرت مهدی (عج) را بر ما نزدیک بگردان. خدایا به امام عزیز ما طول عمر عنایت بفرما. خدایا رزمندگان اسلام را پیروز بفرما.
(والسلام علیکم و رحمه الله برکاته)
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:37  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد مهدي‌ رمضاني‌ مقدم‌

شهيد مهدي‌ رمضاني‌ مقدم‌ ملسكامي‌ فرزند سالار به‌ سال‌ 1341 در روستاي‌ سيد آباد شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. اين‌ شهيد والامقام‌ در يك‌ خانواده‌ مذهبي‌ و كشاورز چشم‌ باز نمود و در چنين‌ خانواده‌اي ‌رشد و نمو يافت‌.
تحصيلات‌ ابتدايي‌ و راهنمايي‌ را در زادگاهش‌ به‌ پايان‌ برد و پس‌ از آن‌ در دبيرستان‌ گوراب‌پس‌ تاسال‌ سوم‌ نظري‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. در طي‌ تحصيل‌ خود در دوره‌ متوسطه‌، علاوه‌ برتحصيل‌، در پايگاه‌ مقاومت‌ بسيج‌ شهيد آيت‌الله‌ مدني‌ نيز به‌ فعاليت‌ مي‌پرداخت‌ و در اين‌ نهاد انقلابي‌ حضوري‌ گسترده‌ داشت‌.
اين‌ خادم‌ كوي‌ عشق‌، در سال‌ 1363 براي‌ پاسداري‌ از حريم‌ وطن‌ اسلامي‌، از طريق‌ گروهان‌ ژاندارمري‌ فومن‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌ و پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ آموزشي‌، در پادگان‌ لشكر 77 پيروزخراسان‌ مستقر گرديد. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ به‌ اهواز و سپس‌ مناطق‌ عملياتي‌ شمال‌ غرب‌ انتقال‌ يافت‌.بعد از چندين‌ ماه‌ پيكار با متجاوزين‌ بعثي‌، به‌ شهر هويزه‌ منتقل‌ گرديد و سرانجام‌ در تاريخ‌ هيجدهم‌ آذر 1364 در حوالي‌ پاسگاه‌ هويزه به‌ درجه‌ رفيع‌ شهادت‌ نايل‌ گشت‌. مزارش در روستای سید آباد قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:32  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد عبدالمناف‌ رفيع‌زاده‌

سرباز يكم‌ وظيفه‌ شهيد عبدالمناف‌ رفيع‌زاده‌ فرزند محرم‌ به‌ سال‌ 1343 در روستاي‌ حلقه‌ سر شهرستان فومن به‌ دنيا آمد. تحصيلات‌ خود را تا مقطع‌ راهنمايي‌ به‌ پايان‌ برد و پس‌ از آن‌ به‌ شغل‌ آزاد و حرفه‌ي‌ آلومينيوم‌سازي‌ در تهران‌ روي‌ آورد. پس‌ از مدتي‌، از ژاندارمري‌ شهرستان‌ رشت‌، عازم‌ خدمت‌ شد و بعد هم‌ در مناطق‌ جنگي‌ حضور پيدا نمود. اين‌ شهيد در جبهه‌، درس‌ ايثار، شهادت‌ و از جان‌ گذشتگي‌ را آموخت‌ و مدتي‌ در اين‌ راه‌ بود، تا اينكه‌ سرانجام‌ در تاريخ‌ بيست‌ و نهم‌ آبانماه‌ 1362در محل‌ پايگاه‌ آسياب‌ سردشت‌ از توابع‌ آذربايجان‌ غربي‌، براثر برخورد با مين‌، به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ جمع‌ ياران‌ عاشق‌ پيوست‌. مزار اين‌ شهيد در گلزار شهداي‌ فاطميه‌ روستاي‌ حلقه‌ سر واقع‌ است‌.يادش‌ گرامي‌ باد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:30  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد طاهر رفاهتي‌

شهيد طاهر رفاهتي‌ زيدهي‌ فرزند حمدالله‌ به‌ سال‌ 1347 در روستاي‌ زيده‌ بالا تولد يافت‌. و در كانون‌ پر از مهر خانواده‌ رشد نمود و بزرگ‌ شد. در سن‌ هفت‌ سالگي‌ وارد مدرسه‌ گرديد، تا همانند هم‌ سن‌ و سالهاي‌ خود، درس‌ بياموزد و به‌ كسب‌ دانش‌ بپردازد.
اين‌ شهيد والامقام‌ تا پايه‌ي‌ پنجم‌ ابتدايي‌ به‌ دانش‌آموزي‌ پرداخت‌ و پس‌ از آن‌، به‌ دلايلي‌ از ادامه‌ي‌ تحصيل‌ انصراف‌ داد و در كنار خانواده‌ به‌ كار پرداخت‌. بعد از مدتي‌ راهي‌ تهران‌ گرديد و دربيمارستان‌ لفافي‌نژاد اين‌ شهر، بعنوان‌ يك‌ كارمند مشغول‌ به‌ كار شد.
مدتي‌ از كار وي‌ گذشت‌ كه‌ عازم‌ جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ شد و در آنجا به‌ وظيفه‌ انساني ‌خود ادامه‌ داد. اين‌ شهيد گرانقدر مدت‌ زيادي‌ از حضورش‌ در جبهه‌ نگذشته‌ بود كه‌ در تاريخ‌ بيست‌و يكم‌ فروردين‌ 1367 در منطقه‌ي‌ عملياتي‌ پنجوين‌ در عمليات‌ بيت‌ المقدس‌ 5 مفقودالاثر شد و به‌خيل‌ كاروان‌ شهدا پيوست‌، پيكرش‌ بعد از چهار سال‌ توسط‌ گروه‌ تحقيق‌ امور ايثارگران،‌ شناسايي‌ و در مورخه‌ 28/12/71 تحويل‌ خانواده‌اش‌ شد. مزارش‌ در گلزار شهداي‌ مسجد امام‌ زمان‌ (عج‌) زيده‌ بالا قرار دارد. يادش‌ گرامي‌ باد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:27  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد ابوالقاسم‌ رضايي‌

سرباز وظيفه‌ شهيد ابوالقاسم‌ رضايي‌ فرزند نازعلي‌ به‌ سال‌ 1340 در دهستان‌ گوراب‌ پس شهرستان فومن‌ ديده‌ به ‌جهان‌ گشود. خانواده‌اي‌ كه‌ اين‌ شهيد در آن‌ پا گذاشت‌، كشاورز بودند و بسان‌ بيشتر خانواده‌هاي ‌ساكن‌ در اين‌ روستا و روستاهاي‌ همجوار، از راه‌ كشاورزي‌ و زراعت‌ روزگار مي‌گذارنيدند.
شهيد رضايي‌ در چنين‌ خانواده‌اي‌ به‌ رشد و نمو پرداخت‌. به ‌خاطر مشكلاتي‌ كه‌ در پيش‌ روي‌ داشت‌، از تحصيل‌ بازماند و موفق‌ به‌ رفتن‌ به‌ مدرسه‌ نشد. زمان‌ سپري‌ شد و اين‌ شهيد بزرگوار با تحمل‌ پاره‌اي‌ از مشكلات‌ و صبر در برابر ناملايمات‌ زندگي‌، به‌ سن‌ جواني‌ رسيد و به‌ خدمت‌ سربازي‌ فراخوانده‌ شد.
دوره‌ آموزشي‌ سه‌ ماه‌ خود را در نيروي‌ زميني‌ ارتش‌ گذراند و در طي يك‌ تقسيم‌بندي‌، وارد لشكر 77 خراسان‌ شد. مدتي‌ در تيپ‌ 3، گردان‌ 110، گروهان‌ سوم‌ اين‌ لشكر بسر برد و انجام‌ وظيفه‌ مي‌نمود،تا اينكه‌ بنا بر ضرورت‌، به‌ جبهه‌ي‌ جنوب‌ كه‌ در آنوقت‌ درگير جنگ‌ بود، اعزام‌ شد. اين‌ شهيدوالامقام‌ سرانجام‌ در تاريخ‌ بيست‌ و نهم‌ تير 1361 در منطقه‌ي‌ عملياتي‌ شلمچه‌، به‌ درجه‌ي‌ رفيع‌شهادت‌ نايل‌ آمد و با اين‌ دنياي‌ فاني‌ وداع‌ گفت‌. مزار این شهید در روستای گوراب پس فومن می باشد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:26  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد گداعلي‌ رضاپور ثاني‌

سرباز وظيفه‌ شهيد گداعلي‌ رضاپورثاني‌ فرزند حسين‌ به‌ سال‌ 1339 در روستاي‌ مالوان‌‌ شهرستان فومن زاده‌ شد. دوران‌ طفوليت‌ خود را در دامن‌ پرمهر مادر و پدر سپري‌ نمود، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا أخذمدرك‌ سيكل‌ به‌ پيش‌ رفت‌.
پس‌ از آن‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ فراخوانده‌ شد و در نيروي‌ دريايي‌ ارتش‌ جمهوري‌ اسلامي‌ به‌ خدمت‌ پرداخت‌. پس‌ از طي‌ مراحل‌ آموزشي‌ و پشت‌ سر نهادن‌ آموزشهاي‌ لازم‌ در اين‌ زمينه‌، به‌ جبهه‌ي‌ جنوب‌ اعزام‌ گرديد و در ميادين‌ نبرد حضور يافت‌. هنگامي‌ كه‌ اين‌ شهيد بزرگوار وارد خدمت‌گرديد، حدود سه‌ ماه‌ از شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌ و تجاوز وحشيانه‌ ارتش‌ عراق‌ به‌ كشورمان‌ گذشته‌ بود.
در آن‌ ايام‌ تشنج‌ در مرز ايران‌ و عراق‌ به‌ طور چشمگيري‌ تشديد شده‌ بود و عراق‌ علاوه‌ بر ادامه‌ و تشديد درگيري‌ مرزي‌، توسط‌ عوامل‌ خود، مبادرت‌ به‌ خرابكاري‌ كرده‌ بود. همچنين‌ آمريكا پس‌ از شكست‌ عمليات‌ طبس، كودتاي‌ نوژه‌ را كه‌ از مدت‌ها قبل‌ طرح‌ريزي‌ شده ‌بود .
در چنين‌ اوضاع‌ و شرايطي‌، شهيد رضاپورثاني‌ همگام‌ با ديگر رزمندگان‌، در منطقه‌ي‌ اشغال‌ شده‌ي‌ خرمشهرمي‌جنگيد و در جبهه‌ي‌ الله‌اكبر خرمشهر در برابر متجاوزين‌ بعثي‌ ايستادگي‌ نمود، تا اينكه‌ در هيجدهم‌ آبان‌ 1359 براثر اصابت‌ تركش‌ خمپاره‌ بعثيون‌ شربت ‌شهادت‌ نوشيد و سرخ‌ گون‌ به‌ لقاي‌ الهي‌ شتافت‌. شهيد رضاپور ثاني‌ جزو شهدا و حماسه‌سازان‌ اوليه‌ي‌ شهرستان فومن‌ است‌ كه‌ پس‌ از نثار خونش‌ در ميدان‌ شهادت‌، به‌ زادگاهش‌ روستای مالوان منتقل‌ و در آن‌ به‌خاك‌ سپرده‌ شده‌ است‌. روحش‌ شاد و يادش‌ همواره‌ گرامي‌ باد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:25  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد اميرقلي‌ رستم‌پور

شهيد اميرقلي‌ رستم‌پور هفتخواني‌ فرزند عاشور به‌ سال‌ 1343 در روستاي‌ هفتخوان‌ شهرستان فومن به‌ دنيا آمد. دوران‌ خردسالي‌ را كه‌ سپري‌ نمود، وارد مدرسه‌ گرديد و تا پايه‌ چهارم‌ مقطع‌ ابتدايي‌ به‌ ادامه‌ي‌تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از ترك‌ تحصيل‌، در كنار خانواده‌ ماندگار گرديد و در امور كشاورزي‌ و كارهاي‌ ديگر با ايشان‌ به‌ همكاري‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ زمان‌ خدمتش‌ فرارسيد و از طريق‌ سپاه‌ به‌ عنوان‌ مشمول‌، به ‌خدمت‌ سربازي‌ رفت‌. اين‌ شهيد بزرگوار، اعزامي‌ 18/5/65 بود و پس‌ از طي‌ مراحل‌ آموزشي‌ 45 روزه‌، به‌ منطقه‌ جنوب‌ اعزام‌ گرديد. مدت‌ هشت‌ماه‌ در جبهه‌ بوده‌ كه‌ سرانجام‌ در حين‌ آموزش‌ تكميلي‌ و بالا بردن‌ كيفيت‌ نظامي‌ جهت‌ آمادگي‌ وشركت‌ در عمليات‌، مورد اصابت‌ گلوله‌ ، قرار گرفته‌ و در نتيجه، ‌در بيست‌ و سوم‌ اسفندماه‌ 1365 در دارخوئين‌ به‌ شهادت‌ رسيده است.مزار این شهید در روستای زیده بالا می باشد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:23  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد زعفر رحيمي‌

گروهبان‌ سوم شهيد زعفر رحيمي‌ فرزند رمضان‌ به‌ سال‌ 1345 در روستاي‌ كلرم‌ شهرستان فومن ديده‌ به‌ جهان‌ گشود.روستايي‌ كه‌ اين‌ شهيد در آن‌ پا گذاشت‌، به‌ دور از امكانات‌ و رفاهيات‌ بود و اين‌ شهيد در ميان‌ اين‌كاستي‌ها، به‌ فردي‌ پخته‌ و آگاه‌ مبدل‌ شده‌ بود.
در سن‌ هفت‌ سالگي‌ بود كه‌ وارد مدرسه‌ شد و با تمامي‌ سختي‌هايي‌ كه‌ در راه رفتن‌ به‌ مدرسه‌ برايش ‌وجود داشت‌، هر روز چندين‌ كيلومتر راه‌ را پياده‌ بين‌ خانه‌ و مدرسه‌ طي‌ مي‌كرد. پس‌ از تحصيل‌ بودكه‌ در سال‌ 65 به‌ خدمت‌ مقدس‌ سربازي‌ شتافت‌ و پس‌ از دوره‌ آموزشي‌ و ديدن دوره‌ كد، به‌ أخذ درجه‌ي‌گروهبان‌ سومي‌ نايل‌ آمد.
در طي‌ مدت‌ خدمتش‌، دو بار بطور داوطلبانه‌ عازم‌ جبهه‌ شد و هربار در كنار رزمندگان‌، با رشادت‌ و توام‌ با فداكاري‌ بسيار در برابر دشمنان‌ بعثي‌ ايستادگي‌ نمود. در مرحله‌ دوم‌ اعزام‌ خود به‌ جبهه‌، در كردستان‌ مستقر شد و در منطقه‌ي‌ جنگي‌ مريوان‌ مي‌جنگيد، تا اينكه‌ در بيستم‌ ارديبهشت‌ ماه‌1367، پس‌ از چندين‌ ماه‌ حضور مستمر و فعال‌ در جبهه‌، زماني‌ كه‌ بر روي‌ توپ‌ پدافند قرار داشت‌،به‌ شهادت‌ رسيد و گلگون‌ كفن‌ به‌ ديدار حق‌ شتافت‌. مزار شهید در گلزار شهدای کلرم قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:22  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد رحيم‌ الله‌ رحيمي‌

شهيد رحيم‌ الله‌ رحيمي‌ گسكره‌اي‌ فرزند نوري‌ به‌ سال‌ 1335 در روستاي‌ گسكره‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. او مثل‌ همه‌ همسن‌ و سالانش‌، با آمد و شد روزها و شب‌ها، هر روز بزرگ‌ و بزرگتر گرديد، تا اينكه‌ روانه‌ي‌ مدرسه‌ شد و به‌ درس‌ و تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از طي‌ دوران‌ ابتدايي‌ وارد مقطع‌ راهنمايي‌ گرديد و تا قبولي‌ پايه‌ي‌ سوم‌ به‌ پيش‌ رفت‌. پس‌ از آن‌ در بنياد مستضعفان‌ بندرعباس‌ مشغول‌ به‌ كار گرديد و چند سالي‌ در اين‌ كار‌ بود، تا اينكه‌ ازطريق‌ سازمان‌ ارتش‌ به‌ منطقه‌ سنندج‌ اعزام‌ گرديد و در اين‌ منطقه‌ به‌خدمت‌ پرداخت‌، و سرانجام در مورخه‌ شانزدهم‌ فروردين‌ 1360 در پاسگاه‌ خلچيان‌ سنندج‌، براثر انفجار مين‌ كار گذاشته‌ شده‌ توسط‌ نيروهاي‌ ضد انقلاب،‌ به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ لقاءالله‌ پيوست‌. شهید متاهل دارای یک فرزند بنام رحیم می باشد. مزارشهید در گلزار شهدای کلرم قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:21  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد رحيم‌ الله‌ رحيمي‌

شهيد رحيم‌ الله‌ رحيمي‌ گسكره‌اي‌ فرزند نوري‌ به‌ سال‌ 1335 در روستاي‌ گسكره‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. او مثل‌ همه‌ همسن‌ و سالانش‌، با آمد و شد روزها و شب‌ها، هر روز بزرگ‌ و بزرگتر گرديد، تا اينكه‌ روانه‌ي‌ مدرسه‌ شد و به‌ درس‌ و تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از طي‌ دوران‌ ابتدايي‌ وارد مقطع‌ راهنمايي‌ گرديد و تا قبولي‌ پايه‌ي‌ سوم‌ به‌ پيش‌ رفت‌. پس‌ از آن‌ در بنياد مستضعفان‌ بندرعباس‌ مشغول‌ به‌ كار گرديد و چند سالي‌ در اين‌ كار‌ بود، تا اينكه‌ ازطريق‌ سازمان‌ ارتش‌ به‌ منطقه‌ سنندج‌ اعزام‌ گرديد و در اين‌ منطقه‌ به‌خدمت‌ پرداخت‌، و سرانجام در مورخه‌ شانزدهم‌ فروردين‌ 1360 در پاسگاه‌ خلچيان‌ سنندج‌، براثر انفجار مين‌ كار گذاشته‌ شده‌ توسط‌ نيروهاي‌ ضد انقلاب،‌ به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ لقاءالله‌ پيوست‌. شهید متاهل دارای یک فرزند بنام رحیم می باشد. مزارشهید در گلزار شهدای کلرم قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:17  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد رحيم‌ رخصتي‌

شهيد رحيم‌ رخصتي‌ گشتي‌ فرزند حبيب‌ الله‌ به‌ سال‌ 1346 در روستاي‌ گشت‌ گوراب‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌گذارد. پس‌ از دوران‌ كودكي‌، به‌ مدرسه‌ رفت‌ و تا قبولي‌ پنجم‌ ابتدايي‌ درس‌ خواند.
پس‌ از ترك‌ تحصيل‌ ، با‌ والدين‌ به‌ امور كشاورزي‌ پرداخت‌ و چندسالي‌ در اين‌ كار بود. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ خدمتش‌ فرا رسيد و بعنوان‌ مشمول‌ وظيفه‌، از سپاه‌ فومن‌ به خدمت‌ سربازي‌ رفت‌. در خدمت‌ بود كه‌ به‌ جبهه‌هاي‌ جنوب‌ اعزام‌ گشت‌ و پس‌ از مدتي‌ جنگ‌ ومبارزه‌، در تاريخ‌ بيست‌ و هشتم‌ خرداد 1367 در محل‌ شلمچه‌، به‌ درجه‌ي‌ والاي‌ ‌ شهادت‌ دست ‌يافت‌ و جاودانه‌ شد. مزار این شهید در روستای گشت گوراب فومن می باشد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:14  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد محمدعلي‌ رحيم‌نيا

بسيجي‌ شهيد محمدعلي‌ رحيم‌نيا فرزند يعقوب‌ به‌ سال‌ 1345 در روستاي‌ خشكنو دهان‌ شهرستان فومن زاده‌ شد.پس‌ از طي‌ دوران‌ كودكي‌، وارد مدرسه‌ گرديد و تا قبولي‌ پايه‌ اول‌ دبيرستان‌ به‌ پيش‌ رفت‌. اين‌ شهيدبزرگوار با شروع‌ پايه‌ي‌ دوم‌ نظري‌ بود و در دبيرستان‌ شهيد شهرام‌ طلوعي‌ لولمان‌ درس‌ مي‌خواند كه‌ عازم‌ جبهه‌هاي‌ نبرد گرديد.
شهيد رحيم‌نيا از سوي‌ بسيج‌ بسوي‌ جبهه‌هاي‌ غرب‌ رهسپار گرديد و در آن‌ ديار به‌ مبارزه‌ بامتجاوزين‌ پرداخت‌.
او در كنار ديگر همسنگران‌، مدتي‌ به‌ مبارزه‌ با دشمنان‌ ايران‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ در چهاردهم‌ خرداد1363 در شهرستان‌ مريوان‌ در روستاي‌ انجيران‌، بدست‌ مزدوران‌ داخلي‌ حزب‌ كومله‌، از ناحيه‌ي‌پشت‌سر و چشم‌ راست‌ مورد اصابت‌ تير مستقيم‌ قرار گرفت‌ و به فیض شهادت‌ رسيد. مزار شهید در روستای خشکنودهان بالا فومن قراردارد.
مادر شهيد در مورد فرزندش‌ اظهار مي‌دارد:
«محمدعلي‌ هر شب‌، وقت‌ خواب‌ حمد و سوره‌ مي‌خواند، بعد مي‌خوابيد و در دوراني‌ كه‌ به‌ تحصيل‌ اشتغال‌ داشت‌، مشغول‌ آماده‌‌سازي‌ زميني‌ بودكه‌ در نزديكي‌ منزل‌ ما قرار داشت‌ و مي‌خواست‌ آنرا براي‌ فوتبال‌ محل‌ آماده‌ سازد. او مي‌خواست‌، دو تيم‌ فوتبال‌ تشكيل‌ دهد و سي‌ دست‌ لباس‌ ورزشي‌ هم‌ خريده‌ بود كه‌ هر تيمي‌ كه‌ برنده‌ شد، به‌ آنها هديه‌ كند».
از اين‌ شهيد وصيت‌نامه‌اي‌ بجامانده‌ كه‌ در تاريخ‌ 28/1/1362 نوشته‌ شده‌ است‌. در بخشي‌ ازوصيت‌نامه‌اش‌ آمده‌ است‌: «...و از خواهران‌ و برادران‌ مي‌خواهم‌ كه‌ امام‌ و مسئولين‌ و خدمتگزاران‌ اسلام‌ را فراموش‌ نكنند و وحدت‌ خود را حفظ‌ كنند و شما اي برادران‌ ورزشكار، هر وقت‌ به‌ ميدان‌ ورزشي‌ وارد مي‌شويد، يادي‌ از شهداي‌ ورزشكار كرده‌ و نثار روحشان‌، حمد و سوره‌اي‌ قرائت كنيد...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:12  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد محمدعلي‌ رحيم‌نيا

بسيجي‌ شهيد محمدعلي‌ رحيم‌نيا فرزند يعقوب‌ به‌ سال‌ 1345 در روستاي‌ خشكنو دهان‌ شهرستان فومن زاده‌ شد.پس‌ از طي‌ دوران‌ كودكي‌، وارد مدرسه‌ گرديد و تا قبولي‌ پايه‌ اول‌ دبيرستان‌ به‌ پيش‌ رفت‌. اين‌ شهيدبزرگوار با شروع‌ پايه‌ي‌ دوم‌ نظري‌ بود و در دبيرستان‌ شهيد شهرام‌ طلوعي‌ لولمان‌ درس‌ مي‌خواند كه‌ عازم‌ جبهه‌هاي‌ نبرد گرديد.
شهيد رحيم‌نيا از سوي‌ بسيج‌ بسوي‌ جبهه‌هاي‌ غرب‌ رهسپار گرديد و در آن‌ ديار به‌ مبارزه‌ بامتجاوزين‌ پرداخت‌.
او در كنار ديگر همسنگران‌، مدتي‌ به‌ مبارزه‌ با دشمنان‌ ايران‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ در چهاردهم‌ خرداد1363 در شهرستان‌ مريوان‌ در روستاي‌ انجيران‌، بدست‌ مزدوران‌ داخلي‌ حزب‌ كومله‌، از ناحيه‌ي‌پشت‌سر و چشم‌ راست‌ مورد اصابت‌ تير مستقيم‌ قرار گرفت‌ و به فیض شهادت‌ رسيد. مزار شهید در روستای خشکنودهان بالا فومن قراردارد.
مادر شهيد در مورد فرزندش‌ اظهار مي‌دارد:
«محمدعلي‌ هر شب‌، وقت‌ خواب‌ حمد و سوره‌ مي‌خواند، بعد مي‌خوابيد و در دوراني‌ كه‌ به‌ تحصيل‌ اشتغال‌ داشت‌، مشغول‌ آماده‌‌سازي‌ زميني‌ بودكه‌ در نزديكي‌ منزل‌ ما قرار داشت‌ و مي‌خواست‌ آنرا براي‌ فوتبال‌ محل‌ آماده‌ سازد. او مي‌خواست‌، دو تيم‌ فوتبال‌ تشكيل‌ دهد و سي‌ دست‌ لباس‌ ورزشي‌ هم‌ خريده‌ بود كه‌ هر تيمي‌ كه‌ برنده‌ شد، به‌ آنها هديه‌ كند».
از اين‌ شهيد وصيت‌نامه‌اي‌ بجامانده‌ كه‌ در تاريخ‌ 28/1/1362 نوشته‌ شده‌ است‌. در بخشي‌ ازوصيت‌نامه‌اش‌ آمده‌ است‌: «...و از خواهران‌ و برادران‌ مي‌خواهم‌ كه‌ امام‌ و مسئولين‌ و خدمتگزاران‌ اسلام‌ را فراموش‌ نكنند و وحدت‌ خود را حفظ‌ كنند و شما اي برادران‌ ورزشكار، هر وقت‌ به‌ ميدان‌ ورزشي‌ وارد مي‌شويد، يادي‌ از شهداي‌ ورزشكار كرده‌ و نثار روحشان‌، حمد و سوره‌اي‌ قرائت كنيد...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:12  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد احمد رحمت‌ زاده‌

سردار رشيد اسلام‌ شهيد احمد رحمت‌ زاده‌ پشتيري‌ فرزند چراغعلي‌ به‌ سال‌ 1339 در روستاي‌ سه‌سار ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. در طي‌ دوران‌ كودكي‌، اگر چه‌ طعم‌ فقر را چشيد، اما به‌ كسب‌ علم‌ اشتياق‌ فراوان‌ نشان‌ داد و با پشت‌ كار در دوران‌ تحصيل‌، تا آخذ ديپلم‌ را با موفقيت‌ پشت‌ سر گذاشت‌.
در زمان‌ اوج‌گيري‌ انقلاب‌ شكوهمند اسلامي‌ به‌ رهبري‌ حضرت‌ امام‌ خميني‌ (ره‌) كه‌ مصادف‌ بادوره‌ نوجواني‌ او بود، با استمداد از خداوند متعال‌ و پيروي‌ از امام‌ راحل‌، با شور و عشق‌ درتظاهرات‌ و راهپيمايي‌ها شركت‌ مي‌نمود و باجديت‌ و حرارت‌، در انجام‌ هر كاري‌ كه‌ به‌ شكلي‌ درتثبيت‌ و تاكيد اين‌ انقلاب‌، موثر بود پيشقدم‌ مي‌شد.
پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌، شهيد رحمت‌ زاده‌ با برخي‌ از نهاد و ارگانها آشنا گرديد و در دوم‌ مرداد ماه‌1359 به‌ عضويت‌ رسمي‌ نهاد سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامي‌ شهرستان‌ فومن‌ در آمد. او علاوه‌ برسپاه‌، در انجمن‌هاي‌ اسلامي‌ شهرستان‌ فومن‌ و همچنين‌ صومعه‌سرا حضوري‌ فعال‌ داشت‌ و چندين‌حوزه‌ مقاومت‌ بسيج‌ را در برخي‌ از روستاها، نيز داير كرده‌ بود كه‌ از جمله‌ي‌ آنها مي‌توان‌ به‌روستاهاي‌ «سه‌ سار» و «گوراب‌ پس‌» اشاره‌ داشت‌. اين‌ شهيد گرانقدر با بر پا كردن‌ كلاسهاي‌ قرآن‌،مجالس‌ عزاي‌ اهل‌ بيت‌ و همچنين‌ دعاي‌ كميل‌، زيارت‌ عاشورا و... در پايگاههاي‌ بسيج‌، براي ‌ترويج‌ روحيه‌ي‌ مذهبي‌ مردم‌، خصوصاً جوانان‌ مي‌كوشيد.
علاوه‌ بر اينها معاونت‌ گردان‌ آموزشي‌ منطقه‌ي‌ فومن‌ و شفت‌ و مسئوليت‌ سازماندهي‌ گردان‌ به‌ اوواگذار شد و مسئول‌ بسيج‌ دانش‌آموزي‌ شهرستان‌ فومن‌ نيز بود. او با مبارزه‌ بر عليه‌ انواع‌ بزهكاري‌ها و مفاسد‌ اجتماعي‌ ـ اخلاقي‌ كه‌ بقاياي‌ رژيم‌ پهلوي‌ بود، نقش‌ عمده‌اي‌ را در اين‌ زمينه‌ ايفا نمود.
در سالهاي‌ آغازين‌ جنگ‌ تحميلي‌، راهي‌ جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ شد و اولين‌ اعزام‌ او به‌ جبهه‌، به‌ منطقه‌ي‌ جنگي‌ بوكان‌ بود كه‌ در اول‌ ارديبهشت‌ ماه‌ 1361 صورت‌ گرفت‌. او در اين‌ وقت‌ فرماندهي‌ گروهان‌ در عمليات‌ نامنظم‌ در كردستان‌ را بر عهده‌ داشت‌ و همواره‌ در مناطق‌ غرب‌ كشور حضوري ‌فعال‌ داشت‌.
علاوه‌ بر غرب‌ كشور، حضوري‌ سبز در جنوب‌ كشور نيز داشت‌ و در يكي‌ از عمليات‌هاي‌ بيت‌المقدس‌ در خونين‌ شهر بود كه‌ بر اثر اصابت‌ تركش‌، از ناحيه‌ي‌ چشم‌ مجروح‌ شد و يك‌ چشمش‌ را از دست‌داد.
با اين‌ همه‌، باز هم‌ به‌ حضور در جنگ‌، مداومت‌ مي‌ورزيد و پافشاري‌ خانواده‌ مانع‌ از رفتن‌ او به‌جبهه‌ نمي‌شد. اين‌ شهيد بزرگوار سرانجام‌ پس‌ از رشادت‌ها و دلاوري‌هاي‌ بسيار، در يازدهم‌شهريورماه‌ 1365 كه‌ مصادف‌ با ماه‌ محرم‌ در اين‌ سال‌ نيز بود، در عمليات‌ كربلاي‌ دو در منطقه‌ي‌حاج‌ عمران‌ با فرياد ياحسين‌ (ع‌)، به‌ سوي‌ شهادت‌ كه‌ «هنر مردان‌ خداست‌» گام‌ نهاد و عاشقانه به‌ خيل‌ كاروان ‌شهدا پيوست‌. مزاراین شهید در گلزار شهدای فومن (امامزاده میرزا قراردارد.
در بخشي‌ از آخرين‌ مكتوب‌ اين‌شهيد آمده‌ است‌:
«... به‌ نام‌ او كه‌ هستي‌بخش‌ جهان‌ است‌. به‌ نام‌ او كه‌ در ذاتش‌ شريكي‌ نيست‌.سپاس‌ به‌ درگاه‌ خداوند سبحان‌ كه‌ بر ما منت‌ نهاد و ما را از ورطه‌ي‌ نابودي‌ به‌ حيات‌ معنوي‌ رساند...با سلام به آقا ابا عبدالله‌ الحسين‌ (ع‌) كه‌ با قيام‌ خويش‌، راه‌ چگونه‌ زيستن‌ و چگونه‌ مردن‌ را به‌ ما آموخت‌... خداوندا، عمري‌ را در انحراف‌ و غفلت‌ بسر
برده‌ام‌ و بر نفس‌ خويش‌ ظلم‌ كرده‌ام‌. بار پروردگارا، قلبم‌ در حجاب‌ گناه‌ است‌ و نفسم‌ معيوب‌ گشته‌، هواهاي‌ نفساني‌ بر من‌ غالب‌ گشته‌اند و نتوانسته‌ام‌، آنگونه‌ كه‌ بايد، عبادتت‌ كنم‌...».
از شهيد رحمت‌ زاده‌، يك‌ پسر و دو دختر به‌ يادگار باقي‌مانده‌
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:8  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد محمد علي‌ رجبي‌

سرباز وظيفه‌ شهيد محمدعلي‌ رجبي‌ فرزند اميد به‌ سال‌ 1345 در روستاي‌ خليل‌ سراشهرستان فومن در يك‌ خانواده‌ متوسط‌ و زحمتكش‌ پا به‌ جهان‌ هستي‌ گذارد. پس‌ از طي‌ دوره‌ خردسالي‌، در مدرسه‌ي‌ روستاي‌ خودثبت‌ نام‌ نمود و تا ششم‌ ابتدايي‌ قديم‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از آن‌ به‌ خاطر‌ همياري‌ خانواده‌ و كمك‌ به‌ پدر كشاورز خود، دست‌ از تحصيل‌ كشيد و در كار كشاورزي‌، دوشادوش‌ پدر در مزرعه‌ مشغول‌ كار گرديد. در كنار كشاورزي‌، در امور خانه‌ نيز هميار مادر بود، تا اينكه‌ در نيمه‌ اول‌ سال‌ 1365 به‌ خدمت‌ مقدس‌ سربازي‌ اعزام‌ شد. اين‌ شهيد بزرگوار پس‌ ازگذراندن‌ دوره‌ آموزشي‌ سه‌ ماهه‌، به‌ لشكر 92 زرهي‌ اهواز منتقل‌ گرديد در اين‌ يگان‌ ارتش‌، به انجام وظيفه ‌پرداخت‌.
شهید بعلت بیماری ، در 4/1/67 به‌ بهداري‌ منطقه‌ منتقل‌ و از آنجا به‌ بيمارستان‌ خاتم‌الانبياء اهواز انتقال‌ يافت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در دهم‌ فروردين‌ همان‌ سال‌ جان‌ به‌ جان‌ آفرين‌تسليم‌ نمود و به‌ فيض‌ شهادت‌ رسيد. مزاراین شهید درگلزارشهذای روستای کلرم قراردارد.
اين‌ شهيد والامقام‌ از دوران‌ كودكي‌ گرايش‌ مذهبي‌ داشت‌ و بي‌نهايت‌ فروتن‌ و متواضع‌ بود. در برخورد با اعضاي‌ خانواده‌، رعايت‌ ادب‌ و نزاكت‌ را مي‌نمود و اخلاق‌ نيكو داشت‌. روحش‌ شاد و يادش‌ گرامي‌ باد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:6  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
شهید شهرستان فومن > حسین رجبی


شهيد حسين‌ رجبي‌

سرباز وظيفه‌ شهيد حسين‌ رجبي‌ گشت‌ رودخاني‌ فرزند موسي‌ به‌ سال‌ 1338 در روستاي‌ سيدسراشهرستان فومن متولد شد. دوران‌ خردسالي‌ و كودكي‌ را در دامن‌ پر مهر پدر و مادر سپري‌ نمود و پس‌ از طي‌ اين‌ دوران‌ وارد مدرسه‌ شد و تا اخذ مدرك‌ فوق‌ ديپلم‌ علوم‌ ديني‌ به‌ درس‌ و تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از دوره‌ تحصيل‌ به‌ خدمت‌ رفت‌ و بعد از طي‌ مراحل‌ آموزش‌، در تيپ‌ 40 مستقل‌ پياده‌ نيروي ‌زميني‌ ارتش، در‌ سراب‌ آذربايجان‌ شرقي‌ مستقر شد. شهيد رجبي‌ مدتي‌ در اين‌ تيپ‌ بسر برد، تا اينكه‌ به‌ منطقه‌ عملياتي‌ بُستان‌ اعزام‌ گرديد و سرانجام‌ در بيست‌ و يكم‌ تير 1367 در اين‌ منطقه‌ به‌ درجه‌ والاي‌ شهادت‌ نايل‌ گشت‌. پيكرش‌ در ديماه‌ همان‌ سال‌ شناسايي‌ و به‌ خانواده‌اش‌ تحويل‌ شد. مزارش در گلزار روستای سیدسرافومن قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد هادي‌ رجب‌

شهيد هادي‌ رجبي‌ چيراني‌ فرزند محمد به‌ سال‌ 1341 در روستاي‌ چيران شهرستان فومن ‌ قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. تا قبولي‌ اول نظري‌ پيش‌ رفت‌ و پس‌ از آن‌ به‌ عضويت‌ رسمي‌ سپاه‌ پاسداران‌ در آمد.
در آذرماه‌ 1365 به‌ جبهه‌ي‌ جنوب‌ اعزام‌ گرديد و سرانجام‌ پس‌ از دلاوري‌ها و رشادت‌ها، در تاريخ ‌بيست‌ و سوم‌ دي‌ 1365 در كربلاي‌ 5 در محل‌ شلمچه‌، در بمباران‌ هوايي‌ دشمن‌، سرش‌ متلاشي‌ گرديد و به‌ افتخار شهادت‌ نايل‌ آمد.‌ مزار اين‌ شهيد بزرگوار در روستاي‌ چيران‌ بالا قرار دارد.
در وصيت‌ نامه‌اش‌ مي‌خوانيم‌: «... بارالها، از تو مي‌خواهم‌ كه‌ هر زمان‌ صلاح‌ دانستي‌ شهيد شوم‌. ضمن‌ اينكه‌ به‌ تمام‌ مقربانت‌ قسمَت‌ مي‌دهم‌ كه‌ مرگ‌ در رختخواب‌ را نصيبم‌ نكن‌. اگر شهادت‌ را نصيبم‌ گرداني‌...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:3  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد هادي‌ رجب‌

شهيد هادي‌ رجبي‌ چيراني‌ فرزند محمد به‌ سال‌ 1341 در روستاي‌ چيران شهرستان فومن ‌ قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. تا قبولي‌ اول نظري‌ پيش‌ رفت‌ و پس‌ از آن‌ به‌ عضويت‌ رسمي‌ سپاه‌ پاسداران‌ در آمد.
در آذرماه‌ 1365 به‌ جبهه‌ي‌ جنوب‌ اعزام‌ گرديد و سرانجام‌ پس‌ از دلاوري‌ها و رشادت‌ها، در تاريخ ‌بيست‌ و سوم‌ دي‌ 1365 در كربلاي‌ 5 در محل‌ شلمچه‌، در بمباران‌ هوايي‌ دشمن‌، سرش‌ متلاشي‌ گرديد و به‌ افتخار شهادت‌ نايل‌ آمد.‌ مزار اين‌ شهيد بزرگوار در روستاي‌ چيران‌ بالا قرار دارد.
در وصيت‌ نامه‌اش‌ مي‌خوانيم‌: «... بارالها، از تو مي‌خواهم‌ كه‌ هر زمان‌ صلاح‌ دانستي‌ شهيد شوم‌. ضمن‌ اينكه‌ به‌ تمام‌ مقربانت‌ قسمَت‌ مي‌دهم‌ كه‌ مرگ‌ در رختخواب‌ را نصيبم‌ نكن‌. اگر شهادت‌ را نصيبم‌ گرداني‌...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:3  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد حمزه‌ رادمنش‌

پاسدار شهيد حمزه‌ رادمنش‌ فرزند احمد به‌ سال‌ 1364 در شهر رشت‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. از آنجايي‌ كه‌ خانواده‌اش‌ در شهرستان‌ فومن‌ زندگي‌ مي‌كردند، از اين‌ رو مدتي‌ را به‌ همراه‌ خانواده‌ در روستاي‌ شولم‌ و سپس‌ شهر فومن‌ گذراند و هنوز يكسالش‌ تمام‌ نشده‌ بود، كه‌ به‌ علت‌ موقعيت‌ شغلي‌ پدر، به‌ رشت‌ رفته‌ و در حافظ‌ آباد اين‌ شهر سكونت‌ اختيار نمودند.
شهيد رادمنش‌ پس‌ از گذران‌ دوره‌ كودكي‌، وارد مدرسه‌ شد و تحصيل‌ خود را در مدرسه‌ غيرانتفاعي‌ سروش‌ رشت‌ آغاز نمود. مقاطع‌ دوم‌ تا چهارم‌ را در دبستان‌ شهيد نجفي‌ و مقطع‌ پنجم‌ ابتدايي‌ رانيز در دبستان‌ حسن‌ حجتي‌ واقع‌ در محله‌ي‌ چمارسراي‌ رشت‌ گذراند.‌ پس‌ از آن‌ وارد مدرسه‌ راهنمايي‌ گرديد و بعد از اتمام‌ اين‌دوره‌، در رشته‌ي‌ رياضي‌ فيزيك‌ در دبيرستان‌ شاهد رشت‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. او تا سال‌ سوم ‌دبيرستان‌، در مدرسه‌ي‌ شاهد بود، ولي‌ براي‌ اخذ مدرك‌ پيش‌ دانشگاهي‌ خود، به‌ دبيرستان‌ خوارزمي‌ رفت‌.
در سال‌ 1382 براي‌ نخستين‌ بار، در كنكور سراسري‌ شركت‌ نمود و توانست‌ در كارداني‌ صنايع‌ شيميايي‌ دانشگاه‌ اقليد فارس‌ قبول‌ شود، اما صرف‌نظر نمود و بار ديگر، در سال‌ 1383 در كنكور سراسري‌ شركت‌ كرد و اين‌ بار در رشته‌ي‌ مترجمي‌ زبان‌ خارجه‌ دانشگاه‌ آزاد لاهيجان‌ قبول‌ شد، ولي‌ باز هم‌ به‌ دانشگاه‌ نرفت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در هشتم‌ اسفند ماه‌ همان‌ سال‌، وارد نيروي‌ دريايي‌سپاه‌ پاسداران‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ گرديد.
دوره‌ عمومي‌ شش‌ ماهه‌ پاسداري‌ را در مركز آموزش‌ تخصصي‌ دريايي‌ زيباكنار، طي‌ كرد و سپس‌ براي‌ دوره‌ افسري‌ در رشته‌ي‌ مكانيك‌، وارد دانشگاه‌ امام‌ حسين‌ (ع‌) شهرستان‌ چالوس‌ گرديد و حدود دو سال‌ نيم‌، در آنجا مشغول‌ تحصيل‌ شد. همزمان‌ با تحصيل‌، دوره‌ كارآموزي‌ را در بندرعباس‌ و جزيره‌ قشم‌ به‌ مدت‌ چهار ماه‌ گذارند و بعد از تقسيم‌ در آن‌ يگان‌، وارد منطقه‌ يكم‌ دريايي‌ بندرعباس‌ گرديد و بطور رسمي‌ در اين‌ ارگان‌ مشغول‌ به‌ كار گرديد.
شهيد رادمنش‌ در دوران‌ خدمت‌ خود، در زمينه‌هاي‌ مختلف‌ به‌ انجام‌ خدمات‌ مي‌پرداخت‌، تا اينكه ‌سرانجام‌ در حين‌ اعزام‌ به‌ منطقه‌ عملياتي‌ النازعات‌، در ششم‌ آذر 1385 از مسير تهران‌ به‌ بندرعباس‌با گروهي‌ از نظاميان‌ بود كه‌ بر اثر سقوط‌ هواپيماي‌ ، به‌ درجه‌ي‌ رفيع‌ شهادت‌ نايل‌آمد و در اين‌ سانحه‌، به‌ سوي‌ معبود خويش‌ به‌ پرواز در آمد. پيكرش‌ در طي‌ مراسمي‌ با شكوه‌ به‌فومن‌ منتقل‌ و در گلزار شهداي‌ كلرم‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:1  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد محمد حسين‌ راحت‌پيشه‌

سرباز وظيفه‌ شهيد محمد حسين‌ راحت‌پيشه‌ گشتي‌ فرزند اسكندر به‌ سال‌ 1345 در روستاي ‌كردمحله‌ بالا شهرستان فومن متولد شد. او دومين‌ فرزند خانواده‌ خود بود كه در سن‌ هفت‌ سالگي‌ در دبستان‌ كرد محله ‌نام‌نويسي‌ نمود و تا قبولي‌ سال‌ چهارم‌ ابتدايي‌ به‌ تحصيل‌ پرداخت‌. در طي‌ تحصيل‌ علاوه‌ بر درس‌، به‌كار نيز مي‌پرداخت‌ و از اين‌ طريق‌، از زحمت‌ خانواده‌ مي‌كاست‌ و آنها را از خود راضي‌ مي‌نمود.
در سن‌ 19 سالگي‌ دفترچه‌ اعزام‌ به‌ خدمت‌ گرفت‌ و از طريق‌ خدمت‌ سربازي‌ به‌ جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه ‌باطل‌ اعزام‌ شد. به‌ مدت‌ پنج‌ ماه‌ در جبهه‌ حضوري‌ سبز و فعال‌ داشت‌، تا اينكه‌ در اول‌ ارديبهشت‌1365 در منطقه‌ سومار به‌ كاروان‌ عظيم‌ شهيدان‌ پيوست‌ و جاودانه‌ شد.
شهيد راحت‌ پيشه‌ به‌ كار و تلاش‌ اهميت‌ بسيار مي‌داد و همواره‌ به‌ فعاليت‌ مي‌پرداخت‌. جواني‌زحمت‌كش‌ بود و همه‌ را از خود راضي‌ نگه‌ مي‌داشت‌. به‌ پدر و مادر احترام‌ مي‌گذاشت‌ و اهل‌ عبادت‌و نماز و روزه‌ بود. مزار این شهید در روستای کردمحله قراردارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد داريوش‌ زلفعلي‌ پور

سرباز وظيفه‌ شهيد داريوش‌ زلفعلي‌ پور فرزند يحيي به‌ سال‌ 1344 در خانواده‌اي‌ مومن‌ و متعهد در شهر فومن‌ قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد.
دوران‌ كودكي‌ را در دامان‌ مادري‌ پاكدامن‌ و پدري‌ مهربان‌ سپري‌ نمود، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ گرديد وتا أخذ مدرك‌ سيكل‌ (سوم‌ راهنمايي‌) به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. اين‌ شهيد گرانقدر پس‌ ازتحصيل‌، مدتي‌ در مغازه‌ ندافي‌ پدر به‌ فعاليت‌ پرداخت‌ و بعد هم‌ براي‌ اينكه‌ سربار خانواده‌ نباشد، به‌صافكاري‌ ماشين‌ روي‌ آورد و مدتي‌ را در اين‌ حرفه‌ مشغول‌ به‌ كار شد.
پس‌ از چندين‌ سال‌ كار و تلاش‌، به‌ خدمت‌ سربازي‌ فراخوانده‌ شد و بعنوان‌ سرباز نيروي‌ زميني‌ارتش‌ به‌ انجام‌ وظيفه‌ پرداخت‌. دوره‌ آموزشي‌ را گذراند و بعد از آن‌ وارد لشكر 21 حمزه‌ تهران ‌گرديد و بعد هم‌ از اين‌ لشكر به‌ جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ اعزام‌ شد. سرانجام‌ پس‌ از رشادت‌ها ودلاوري‌ها در بيست‌ويكم‌ تير 1367 در شهرك‌ زبيدات‌ عراق‌، پيكرش‌ مفقود گرديد و به‌ شهادت‌رسيد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:54  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد بهمن‌ ذوقعلي‌پور

سرباز وظيفه‌ شهيد بهمن‌ ذوق‌ علي‌پور فرزند شعبانعلي‌ به‌ سال‌ 1338 در شهر فومن‌ ديده‌ به‌ جهان ‌گشود. دوران‌ كودكي‌ را با بازي‌هاي‌ كودكانه‌ سپري‌ نمود، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا دوره‌ متوسطه‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. اين‌ شهيد بزرگوار با ديپلم‌ ردي‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌. دوره‌ آموزشي‌ را كه‌ به‌ پايان‌ برد، به‌ لشكر 21 حمزه ‌(ع‌) تهران‌ پيوست‌ و از آنجا به‌ منطقه‌ي‌ عملياتي‌ كشوراعزام‌ گرديد. پس‌ از مدتي‌ در بيست‌ و يكم‌ تير 1367 در منطقه‌ي‌ عملياتي‌ دهلران‌،پيكرش‌ مفقود گرديد و به‌ شهادت‌ رسيد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:52  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

ایوب درستکار

محمدعلی دزبرد

عابث دستکه

محمد دلکش

اسماعیل دلیری


مصطفی دلیری

محمدی دوده

محمد علی دورانگر

علیرضا دوستار مقدم

علی دوستعلی پور

شهیده زهرادقیقی

+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:45  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
شهید شهرستان فومن > ابراهیم خوشکو


شهید ابراهیم خوشگو

اطلاعات فردی
نام شهید
نام خانوادگی
تاریخ تولد
محل تولد
تاریخ شهادت
محل شهادت
عملیات
ابراهیم
خوشگو
137/7/39
فومن
1362/6/31
آبادان
وضعیت تاهل
تعداد فرزندان
آخرین مسئولیت
عضویت
مزار شهید
محل دفن
مجرد
-
رزمنده
سرباز
گلزار شهداء
روستای باغبانان


گروهبان‌ سوم‌ وظيفه‌ شهيد ابراهيم‌ خوشگو ماسوله‌ فرزند غلامعلي‌ به‌ سال‌ 1339 در روستاي ‌باغبانان‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. دوره‌ كودكي‌ و پس‌ از آن‌ دوره‌ ابتدايي‌ و راهنمايي‌ را با موفقيت‌ پشت‌سر گذاشت‌، تا اينكه‌ وارد دوره‌ متوسطه‌ گرديد و موفق‌ به‌ كسب‌ مدرك‌ ديپلم‌ مكانيك‌ (اتوماتيك‌) درهنرستان‌ طالقاني‌ سابق‌ شهر فومن‌ در خردادماه‌ 1360 شد. در بهمن‌ ماه‌ اين سال به‌ خدمت‌ مقدس‌سربازي‌ اعزام‌ شد و بعد گذراندن‌ دوره‌ آموزشي‌ در مشهد، در جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ حضور يافت‌. درجبهه‌ دوشادوش‌ رزمندگان‌ اسلام‌ به‌ مبارزه‌ ادامه‌ داد و تا خاك‌ دشمن‌ به‌ پيشروي‌ پرداخت‌، تا اينكه ‌سرانجام‌ در تاريخ‌ سي‌ و يكم‌ شهريور 1362 در جاده‌ بصره‌ به آبادان بر اثر اصابت‌ تركش‌ دشمن‌، هر دو پايش‌قطع‌ شد و به‌ افتخار شهادت‌ نايل‌ آمد.
در بخشي‌ از وصيت‌نامه‌اش‌ آورده‌ است‌: «هدفي‌ غير از رضاي‌ خداوند ندارم‌. و قوه‌اي‌ كه‌ توانست‌ مرابه‌ جبهه‌ بياورد، عشق‌ به‌ معبود و عشق‌ به‌ شهادت‌ بود. اميدوارم‌ كه‌ خداوند هم‌، تمامي‌ كساني‌ را كه‌ به‌ او‌ عشق‌ مي‌ورزند، دوست‌ بدارد. انشاءالله‌».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:9  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید گداعلی خوش روش

سردار رشيد اسلام‌ گداعلي‌ خوش‌ روش‌ ماسوله‌ فرزند شادروان‌ قربانعلي‌ و خيره‌ نعمتي‌ ماسوله‌ به‌سال‌ 1341 در شهر فومن‌ زميني‌ شد.‌ با پشت‌ سرگذاشتن‌ دوران‌ خردسالي‌، دوران‌ تحصيلش‌ فرارسيد و وارد مدرسه‌ شد.
دوره‌ ابتدايي‌ را در دبستان‌ 28 مرداد سابق‌ (امام‌ جعفر صادق‌ (ع‌) كنوني‌) آغاز نمود. از همان‌ زمان‌پس‌ از انجام‌ تكاليف‌ مدرسه‌، به‌ پدرش‌ در شغل‌ چلنگري‌ (آهنگري‌) كمك‌ مي‌كرد. پس‌ از اتمام‌ اين‌دوره‌، دوره‌ راهنمايي‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و سپس‌ تحصيلات‌ متوسطه‌ خود را در هنرستان‌ شهيد باهنردررشته‌ي‌ اقتصاد اجتماعي‌، تا قبولي‌ سال‌ سوم‌ به‌ پيش‌ برد.
از سال‌ 1356 با مبارزات‌ مردم‌ عليه‌ رژيم‌ پهلوي‌ آشنا شد و با اوج‌گيري‌ اين‌ مبارزات‌ در پس‌ ازشهريور ماه‌ 56، همگام‌ با اهالي‌ فومن‌ در تظاهرات‌ خياباني‌ شركت‌ مي‌جست‌. فعاليت‌هاي‌ او درصحنه‌هاي‌ مختلف‌ انقلاب‌، سبب‌ شد تا در سال‌ 57، يعني پس‌ از اتمام‌ سال‌ سوم‌، از ادامه‌ي‌ تحصيل‌بازماند.
او فعاليت‌ خود را در مسجد بالا محله‌ و بسيج‌ اين‌ شهر متمركز كرده‌ بود و در تاسيس‌ كتابخانه‌ آن ‌مسجد، تلاش‌ بسيار داشت‌. با مطالعه‌ي‌ قرآن‌ كريم‌ و كتب‌ مذهبي‌، آشنايي‌ زيادي‌ با موضوعات‌ ديني‌ يافت‌ و در بين‌ جوانان‌ شهر، وزنه‌ي‌ فرهنگي‌ ـ مذهبي‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد. به‌ همين‌ لحاظ‌ درجذب‌ جوانان‌ و جلوگيري‌ از فعاليت‌ گروهك‌هاي‌ ضد انقلاب‌ در سالهاي‌ اوليه‌ بعد از انقلاب‌ نقش‌بسزايي‌ داشت‌.
شهيد خوش‌ روش‌ از دوران‌ نوجواني‌، علاقه‌ زيادي‌ به‌ اقامه‌ نماز و قرائت‌ قرآن‌ داشت‌. جوانان‌ به‌شدت‌ مجذوب‌ و علاقه‌مند به‌ او بودند و حتي‌ در مسجد محل‌، پشت‌سراو نماز مي‌گزاردند. بسياررك‌ و صريح‌ بود و اگر خطايي‌ از كسي‌ سر مي‌زد، به‌ گونه‌اي‌ با رفتار غيرشرعي‌ و غيراسلامي‌ برخورد مي‌كرد. رفتار توام‌ با تواضع‌ و محترمانه‌ او با مردم‌، به‌ خصوص‌ جوانان‌ شهر، زبانزد همگان‌ بود.
در سالهاي‌ 60 ـ 59 كه‌ فعاليت‌ گروهك‌هاي‌ ضد انقلاب‌، به‌ ويژه‌ منافقين‌ افزايش‌ يافت‌، در شهرفومن‌ گروهي‌ از جوانان‌ حزب‌ الله‌ به‌ سرپرستي‌ حجت‌ الاسلام‌ مصطفي‌ حائري‌ فومني‌، براي‌ مقابله‌ بافعاليت‌هاي‌ آنان‌ تشكيل‌ شد كه‌ شهيد خوش‌ روش‌ نيز يكي‌ از اعضاي‌ فعال‌ اين‌ گروه‌ بود. او به‌ همراه ‌جوانان‌ حزب‌الله‌ اين‌ شهر، شب‌ها تا صبح‌ در خيابان‌ و معابر عمومي‌ به‌ گشت‌زني‌ مي‌پرداختند، تاهر گونه‌ فعاليت‌ شبانه‌ ضدانقلابي‌ را خنثي‌ نمايند. اين‌ امر سبب‌ گرديد تا منافقين‌ نتوانند در شهرپايگاهي‌ بيابند، به‌ ناچار به‌ روستاها مي‌رفتند و خوش‌روش‌ با دوستان‌ خود به‌ روستاها نيز مي‌رفتند و در آنجا هم‌ مانع‌ فعاليت‌ آنها مي‌شدند. با شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌، شهيد خوش‌روش‌ براي‌ اولين‌ باراز نهاد بسيج‌ عازم‌ مناطق‌ جنگي‌ شد. پس‌ از اين‌ در چهاردهم‌ تير 1360 بود كه‌ به‌ عضويت‌ رسمي‌سپاه‌ پاسداران‌ فومن‌ درآمد. يك‌ دوره‌ آموزش‌ تاكتيك‌، اسلحه‌شناسي‌ و تخريب‌ را در هيجدهم‌مرداد ماه‌ همان‌ سال‌، در سپاه‌ فومن‌ پشت‌ سر گذاشت‌ و در بيستم‌ آبان‌ اين‌ سال‌ نيز يك‌ دوره‌ آموزش‌عمومي‌ را در پادگان‌ آموزشي‌ المهدي‌ (عج‌) چالوس‌ طي‌ نمود.
در مهرماه‌ 1361 بعنوان‌ مربي‌ آموزشهاي‌ نظامي‌ در سپاه‌ فومن‌، آغاز به‌ كار كرد و پس‌ از آن‌ بود كه‌عازم‌ جبهه‌ گرديد و در لشكر 25 كربلا حضور يافت‌. پس‌ از مدتي‌ در عمليات‌ محرم‌ شركت‌ نمود و مسئوليت‌هايي‌ در حد فرماندهي‌گروهان‌ را برعهده‌ داشت‌. بعد از عمليات‌ محرم‌، در پي‌ آماده‌ سازي‌ نيرو براي‌ عمليات‌ والفجرمقدماتي‌ در منطقه‌ي‌ فكه‌، گردان‌ ويژه‌اي‌ كه‌ عمده‌ نيروهاي‌ آن‌، آر پي‌ چي‌ زن‌ و ضد زره‌ بودند را تشكيل‌ داد.پس‌ از مدتي‌، نام‌ اين‌ گردان‌ از «منتقم‌» به‌ «امام‌ حسين‌ (ع‌)» تغيير نمود و به‌ دنبال‌ زخمي‌ شدن‌فرمانده‌ وقت‌ اين‌ گردان‌ (رضي‌پور)، شهيد خوش‌ روش‌، فرماندهي‌ گردان‌ مزبور را برعهده‌ گرفت‌.شهيد خوش‌ روش‌ در اواخر پاييز سال‌ 1362 به‌ مرخصي‌ رفت‌ و به‌ دنبال‌ مقدماتي‌ كه‌ از پيش، پدر ومادرش‌ فراهم‌ كرده‌ بودند، با خانم‌ سيده‌ رقيه‌ بقايي‌نژاد فومني‌ ازدواج‌ كرد. صبح‌ روز عروسي‌، عمليات‌ والفجر 4 شروع‌ شد. دوستان‌ همرزم‌ او كه‌ به‌ اتفاق‌ هم‌ در مرخصي‌ بسر مي‌بردند، موضوع‌ عمليات‌ را از او پنهان‌ كردند، اما او باخبر شد و در شب‌ دوم‌ ازدواجش‌، در عمليات‌ حضور يافت‌.
از حضور درجبهه‌ احساس‌ خستگي‌ نمي‌كرد. در عمليات‌ والفجر 6 بر اثر انفجار خمپاره‌، از ناحيه‌ي‌دست‌ مجروح‌ و بر اثر موج‌ انفجار، دچار اختلال‌ شنوايي‌ گرديد و به‌ همين‌ علت مدتي‌ را دربيمارستان‌ تهران‌ بسر برد. با وجود جراحت‌ و درد، با اصرار زياد عازم‌ جبهه‌ گرديد و براي‌ اينكه‌همواره‌ در جبهه‌ حضور داشته‌ باشد، با خانواده‌ خود در اهواز ساكن‌ شد.
اين‌ شهيد والامقام‌ و سرافراز ميهن‌، پس‌ از 38 ماه‌ و 27 روز حضور مستمر در جبهه‌ و چندين‌ مرتبه‌جراحت‌ در عمليات‌هاي‌ مختلف‌، سرانجام‌ در بيست‌ وچهارم‌ اسفند 1363 در شرق‌ دجله‌ جزيره‌ ترابه‌ بر اثر اصابت‌ تركش‌ خمپاره‌ از ناحيه‌ شكم‌ به‌ شهادت‌ رسيد و در زمره‌ اميران‌ دلها قرار گرفت‌.پس‌ از شهادتش‌، تنها فرزند او كه‌ دختر بود، در تاريخ‌ پانزدهم‌ خرداد 1364 چشم‌ به‌ جهان‌ گشود.
منبع از سايت ستارگان
...اگر انساني در راه مجاهده راه خدا برآيد، بايد علاقه‌هاي مادي را که مهمترين مانع از جهاد است مبدل به علاقه خدا که مهمترين محرک است نمايد و خود را از آلودگي‌هاي اخلاقي پاک ساخته و عشق و شوق خدا در فکر و روانش شعله‌ور گردد، تا آماده جانبازي و فداکاري و مجاهدت در راه معشوق گردد. من گام نهادن در اين مسير خدايي را که جهاد در راهش مي‌باشد يک فريضه مي‌دانم و به جايي مي‌روم که ملکوتش مي‌نامند و اينجا جايي است که من مدتها آرزوي آن را در دل مي‌پروراندم.... همسر عزيزم که مهر و محبتت در قلب من جاي دارد سعي کن در تمام لحظات زندگي ياد خدا باشي ذکر خدا بر لبانت جاري باشد، محبت خدا در قلبت جايگزين تمام محبت‌ها باشد لطف خدا و مرحمت خدا را در نظر داشته باش، و اين را بدان که وعده‌هاي خدا حق است،‌ و خداوند هيچ‌وقت خلف وعده نمي‌کند.... وقتي مي‌فرمايد قيامت هست و حساب است به خودش قسم همه اينها حق است اين ما هستيم که بايد از شک و ريب به عوالم غيب دربيابيم....حيات دنيا فاني شدني است و بايد که عروج نمائيم به دنيايي ديگر که در انتظار ماست، پس چه توشه‌اي جمع کرديم براي سعادت ما در آخرت، آيا در مقابل سختي‌ها و ناملايمات صبر پيشه کرده ايم، آيا هيچ عمل صالحه‌اي انجام داده‌ايم، آري گفته‌ها زياد است اما عمل کم است، که انشا‌الله اگر خداوند توفيق علم و عمل به ما عنايت فرمايد انشاالله از لبيک‌گويان «يا ايها‌الذين‌آمنوا» او باشيم. 22/4/1363
علي خوش‌روش
علي در عمليات والفجر6 مجروح شده بود، وقتي به فومن آمد خانواده خوش‌روش براي خواستگاري به منزل ما آمدند، من از طريق برادرانم با اخلاق ايشان آشنايي داشتم به همين علت پيشنهاد آنان را پذيرفتم روز عروسي علي همراه دوستان خود نماز ظهر و عصر را در مسجد محل اقامه نمود، سپس به منزل ما آمد، آن روز براي شکر خدا روزه گرفته بود، قرآن را باز کرد و با صوت زيبائي که داشت آن را قرائت نمود، هنوز مدت کوتاهي نگذشته بود،‌ که علي بار ديگر به جبهه رفت،‌ ثمره ازدواج کوتاه ‌مدت ما دختري به نام صديقه بود که دو ماه بعد از شهادت پدر چشم به جهان گشود.
علي که به شهادت رسيد،‌ گوئي بچه‌هاي گردان يتيم شده بودند، با اجازه فرمانده براي حمل وسايلش به فومن به اهواز رفتم، وقتي به خانه‌هاي سازماني رسيدم به دوستان گفتم:«وسايل ظريف و مورد نياز را در داخل وانت قرار ‌دهند،‌ بقيه اثاثيه را داخل کاميوني که بعداً مي‌آيد بگذارند، اما آنها بدون توجه به صحبت‌هاي من همه وسايل را بار زدند،‌ با تعجب پرسيدم:«چرا اينطور وسايل را بار زديد، پس بقيه اثاثيه چه مي‌شود» آنها پاسخ دادند:«همه وسايل اينهاست، نيازي به کاميون نيست» نگاهي به وسايل انداختم هنوز نيم ديگر ماشين خالي بود، بغض گلويم را گرفت، تا فومن هربار که به وسايل نگاه مي‌کردم اشک در چشمانم جمع مي‌شد.





سردار شهید خلیل نظری و علی خوش روش


+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:7  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
شهید شهرستان فومن > رضا خوش روش


شهيد رضا خوش‌ روش‌

شهيد رضا خوش‌روش‌ گشتي‌ فرزند فيض اله‌ به‌ سال‌ 1344 در روستاي‌ كردمحله‌ شهرستان فومن چشم‌ به‌ جهان‌گشود. پس‌ از اينكه‌ دوران‌ كودكيش‌ راطي‌ نمود، وارد مدرسه‌ گرديد و توانست‌ تا قبولي‌ پايه‌ي‌ اول‌راهنمايي‌ به‌ تحصيل‌ بپردازد. بعد از دوره‌ تحصيل‌، مدتي‌ در مغازه‌ پدر به‌ كار وتلاش‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ داوطلبانه‌ و آگاهانه‌، در دهم‌ بهمن‌ ماه‌ 1362 از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ به‌جبهه‌ اعزام‌ شد و در ميادين‌ نبرد، حضور يافت‌.
مدت‌ زيادي‌ از حضورش‌ در جبهه‌ نگذشته‌ بود كه‌ در بيست‌ و هفتم‌ بهمن‌ ماه‌ 1362 در همان منطقه‌اي‌ كه‌ در آن‌ مستقر بود، به‌ فيض‌ شهادت‌ نايل‌ آمد و به‌ جمع‌ شهداي‌ اسلام‌ پيوست‌.
در فرازي‌ ازوصيت‌نامه‌ي‌ اين‌ شهيد مي‌خوانيم‌: «بارالها به‌ ما مردني‌ عطا كن‌ كه‌ در آن‌ خواري‌ و ذلت‌ نباشد.بارالها ما را از زندگي‌ علي‌وار و از مردني‌ علي‌ گونه‌ وار، برخاستني‌ علي‌ مانند عنايت‌ فرما. مرگ‌ در راه‌ اسلام‌ برايم‌ افتخار است‌. برادران‌ و خواهران‌ مسلمان‌، پيام‌ من‌ به‌ شما اين‌ است‌ كه‌ بعد ازمرگ‌ من‌، سنگرهاي‌ مبارزه‌ را خالي‌ نگذاريد...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهید علی خوش پسند
شهيد علي‌ خوش‌پسند گيگاسري‌ فرزند ابوالقاسم‌ به‌ سال‌ 1347 در روستاي‌ گيگاسر شهرستان فومن تولد يافت‌. پس‌ از رشد و نمو، وارد مدرسه‌ گرديد و تا قبولي‌ پايه‌ي‌ اول‌ راهنمايي‌ به‌ پيش‌ رفت‌.
پس‌ از آن‌ به‌ خاطر پاره‌اي‌ از مسائل‌ و مشكلات‌، از درس‌ كناره‌ گرفت‌ و به‌ صورت‌ روزمزد به‌ كار وتلاش‌ اشتغال‌ ورزيد. بعد از مدتي‌ كار و زحمت‌، بعنوان‌ مشمول‌ سپاه‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌ و به‌انجام‌ وظيفه‌ در اين‌ امر مهم‌ پرداخت‌. شهيد خوش‌ پسند پس‌ از گذراندن‌ دوره‌ آموزشي‌، به‌ منطقه‌ي ‌مريوان‌ اعزام‌ شد و پس‌ از مدتي‌، در دوازدهم‌ مهر 1367 در يكي‌ از روستاهاي‌ مريوان‌، توسط‌ گلوله‌هاي ‌ضدانقلابيون‌ حزب‌ كومله‌ كردستان‌ به‌ شهادت‌ رسيد و جان‌ نازنين‌ خود را در راه‌ خدمت‌ به‌ ميهن‌ از دست‌ داد. روحش‌ شاد و يادش‌ گرامي‌ باد.مزار این شهید در زادگاهش قرار دارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:2  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد مرتضي‌ خواجوي‌

بسيجي‌ شهيد مرتضي‌ خواجوي‌ گسكره‌اي‌ فرزند نازعلي‌ به‌ سال‌ 1350 در روستاي‌ كوچي‌چال‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ هستي‌ گذارد. پس‌ از اينكه‌ دوره‌ خردسالي‌ را طي‌ نمود، دوره‌ تحصيل‌ را آغاز كرد و تا پايه‌ي‌ اول‌ دبيرستان‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. اين‌ شهيد بزرگوار در طي‌ دوران‌ تحصيل‌، علاوه‌ بر فراگرفتن‌ علم‌ و دانش‌، به‌ كار كشاورزي‌ نيز مي‌پرداخت‌ و‌ پس‌ از ترك‌ تحصيل‌، مدتي‌ به‌ فعاليت‌هاي ‌كشاورزي‌ ادامه‌ داد.
در ماههاي‌ پاياني‌ سال‌ 1366 بود كه‌ با وجود سن‌ كم‌، داوطلبانه‌ از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ به‌ سوي ‌جبهه‌هاي‌ نور عليه‌ ظلمت‌ رهسپار شد، تا به‌ كمك‌ رزمندگان‌ اسلام‌ شتافته‌ و در اين‌ مهم‌، سهمي‌داشته‌ باشد. در دوازدهم‌ بهمن‌ ماه‌ اين‌ سال‌، به‌ منطقه‌ غرب‌ اعزام‌ شد و مدتي‌ در آن‌ ديار به‌ مبارزه‌پرداخت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در چهارم‌ فروردين‌ 1367، يعني‌ در چهارمين‌ روز از بهار سال‌ جديد1367 در حين درگيري‌ با مزدوران‌ بعثي‌ در منطقه‌ي‌ جنگي‌ خرمال‌ عراق‌ براثر تركش‌ خمپاره‌ به‌شهادت‌ رسيد و بدين‌ طريق‌ به‌ وصال‌ دوست‌ نايل‌ آمد.
در وصيت‌نامه‌اش‌، چنين‌ مي‌نويسد: «خانواده‌ گرامي‌ام‌، چه‌ مرگي‌ بهتر از شهادت‌ در راه‌ خداست‌.چه‌ مرگي‌ بهتر از شهيد شدن‌ در جبهه‌هاي‌ دفاع‌ از نواميس‌ مردم‌ است‌... برادرانم‌ بعد از شهادتم‌، دلداري‌ دهنده‌ پدر و مادر و خواهرانم‌ باشيد و امام‌ عزيز را تنها نگذاريد و پيرو ولايت‌ فقيه‌ باشيد».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 13:1  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد صفرعلي‌ خمامي‌

سرباز يكم‌ وظيفه‌ شهيد صفرعلي‌ خمامي‌ پامساري‌ فرزند گداعلي‌ به‌ سال‌ 1340 در روستاي‌ پامسار شهرستان فومن ديده‌ به‌ جهان‌ گشود.
دوران‌ كودكي‌ را سپري‌ نمود و پس‌ از آن‌ در حد خواندن‌ و نوشتن‌ به‌ فراگيري‌ دانش‌ پرداخت‌ و به‌همين‌ مقدار به‌ خاطر پاره‌اي‌ از مشكلات‌، اكتفا نمود. در دوره‌ نوجواني‌ به‌ كار كشاورزي‌ پرداخت‌ وچندسالي‌ در اين‌ مهم‌ مشغول‌ بود، تا اينكه‌ به‌ خدمت‌ مقدس‌ سربازي‌ اعزام‌ شد. دوره‌ آموزش‌ راگذراند و بعنوان‌ سربازي‌ از ارتش‌ جمهوري‌ اسلامي‌، به‌ لشكر 77 پيروز خراسان‌ پيوست‌ و مدتي‌ رادر اين‌ لشكر گذراند.
ديري‌ نگذشت‌ كه‌ در ماههاي‌ آغازين‌ جنگ‌ تحميلي‌ به‌ سوي‌ جبهه‌هاي‌ جنوب‌ اعزام‌ شد و در جبهه ‌حضوري سبز يافت‌. او همزمان‌ با ديگر رزمندگان‌ كه‌ ابتدا متشكل‌ بودند از نيروهاي‌ مسلح‌ ارتش‌ وتعداد معدودي‌ هم‌ نيروهاي‌ بومي‌، در اولين‌ عمليات‌ بزرگ‌ جنگ‌ تحميلي‌ موسوم‌ به‌ عمليات‌ «ثامن‌الائمه‌»كه‌ در پنجم‌ مهر 1360 به‌ وقوع‌ پيوست‌ شركت‌ جست‌ و در اين‌ عمليات‌ بر اثر شدت‌ جراحات‌سوختگي‌، با يك‌ فروند هواپيما عازم‌ تهران‌ شد كه‌ در محدوده‌ي‌ كهريزك‌ تهران،‌ هواپيماي‌ حامل‌ وي‌و چند سرباز ديگر، متأسفانه‌ سقوط‌ كرده‌ و اين‌ سرباز اسلام‌، بلافاصله‌ به‌ شهادت ‌مي‌رسد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد عباس‌ خدمتگزار

بسيجي‌ شهيد عباس‌ خدمتگزار بافكري‌ فرزند حاج‌ حسين‌ به‌ سال‌ 1346 در تهران‌ ديده‌ به‌ جهان ‌گشود. دوره‌ كودكي‌ را در كانون‌ گرم‌ خانواده‌ سپري‌ ساخت‌، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ گرديد و خود رابراي‌ آموختن‌ علم‌ و دانش‌ مهيا ساخت‌.
دوره‌ ابتدايي‌ را در دبستان‌ شهيد حق‌ وردي‌ و دوره‌ راهنمايي‌ را در مدرسه‌ توحيد فومن‌ سپري‌ كرد، آنگاه‌ وارد دبيرستان‌ شهيد تيغ‌نورد گرديد و دوره‌ اول‌ و دوم‌ را در اين‌ مدرسه‌ سپري‌ نمود. پس‌ از آن‌خود را براي‌ رفتن‌ به‌ جبهه‌ مهيا نمود و همانند برادر شهيدش‌، نبرد با دشمن‌ متجاوز را در سرمي‌پروراند.
در خرداد 1366 از واحد بسيج‌ فومن‌ به‌ رشت‌ و از لشكر 16 قدس‌ گيلان‌ به‌ جبهه‌هاي‌ نور عليه‌ ظلمت‌ اعزام‌ شد و بسان‌ برادرش‌ دليرانه‌ و شجاعانه‌ جنگيد، تا اينكه‌ سرانجام‌ در چهارم‌ فروردين‌ 1367 در عمليات‌ والفجر ده‌ در محل‌ ارتفاعات‌ ريش‌ خرمال‌ عراق‌ پيكرش‌ مفقود گرديد و درست‌ يك‌ روز پس‌ از شهادت‌ برادرش‌، به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ خيل‌ كاروان‌ شهداي‌ اسلام‌ پيوست‌. يادشان‌ گرامي‌ و راهشان‌ پررهرو باد.
در قسمتي‌ از وصيت‌نامه‌ي‌ شهيد خدمتگزار مي‌خوانيم‌: «خدايا اگر مرگ‌ من‌، خدمت‌ به‌ اسلام‌ است‌ مرا بميران‌ و اگر حياتم‌ به‌ نفع‌ اسلام‌ است‌، مرا زنده‌ نگه‌دار».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:54  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد سعيد خدمتگزار

بسيجي‌ شهيد سعيد خدمتگزار بافكري‌ فرزند حاج‌ حسين‌ به‌ سال‌ 1349 در تهران‌ ديده‌ به‌ جهان‌گشود. دوران‌ كودكي‌ را در خانواده‌اي‌ مذهبي‌ سپري‌ نمود، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ گرديد. دوره‌ ابتدايي‌را در دبستان‌ شهيد حق‌ وردي‌ (بهار سابق‌) و دوره‌ راهنمايي‌ را در مدرسه‌ توحيد (كوروش‌ سابق‌) به‌ پايان‌ برد و تا قبولي‌ سال‌ سوم‌ راهنمايي‌ به‌ پيش‌ رفت‌.
پس‌ از آن‌ به‌ عضويت‌ نهاد بسيج‌ فومن‌ درآمد و در اين‌ نهاد انقلابي‌ به‌ فعاليت‌هاي‌ مختلف‌ پرداخت‌. خود را آراسته‌ و مزين‌ به‌ آداب‌ و اخلاق‌ اسلامي‌ نمود و بسان‌ ديگر برادران‌ بسيجي‌ و سپاهي‌ به‌رعايت‌ واجبات‌ و ترك‌ محرمات‌ مي‌پرداخت‌. زمان‌ سپري‌ شد، تا اينكه‌ بنا براحساس‌ وظيفه‌ ومسئوليت‌، از واحد بسيج‌ سپاه‌ فومن‌ خود را با جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ رسانيد و دوشادوش‌ ديگر رزمندگان‌، به‌ مبارزه‌ و جنگ‌ پرداخت‌. اين‌ دانش ‌آموزش‌ بسيجي شهيد، از آنجايي‌ كه‌ درس‌ ايثار و شهادت‌ رابه‌ خوبي‌ آموخته‌ بود، دليرانه‌ به‌ سوي‌ شهادت‌ رفت‌ و سرانجام‌ در سوم‌ فروردين‌ 1367 در عمليات‌ والفجر ده‌ در منطقه‌ي‌ خرمال‌ عراق‌ شهيد راه‌ حق‌ گشت‌ و به‌ درجه‌ي‌ والاي‌ شهادت‌ دست‌ يافت‌.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:53  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد محمود خدادوست‌

سرباز وظيفه‌ شهيد محمود خدادوست‌ نفوتي‌ فرزند حسن‌ به‌ سال‌ 1341 در يك‌ خانواده‌ متوسط‌ ودر حين‌ حال‌ متدين‌ پا بر عرصه‌ وجود گذاشت‌. در سن‌ هشت‌ سالگي‌ بود كه‌ وجود نازنين‌ مادر را از دست‌ داد وبا اين‌ شرايط‌ به‌ رشد و نمو پرداخت‌.
دوره‌ ابتدايي‌ را در روستاي‌ شنبه‌ بازار شهرستان فومن و دوره‌ي‌ راهنمايي‌ را در روستاي‌ نفوت‌ به‌ خوبي‌ گذراند، تااينكه‌ موفق‌ به‌ أخذ مدرك‌ سيكل‌ گرديد. علي‌رغم‌ استعداد خوبي‌ كه‌ داشت‌، به‌ خاطر مشكلات‌موجود، به‌ تحصيل‌ ادامه‌ نداد و به‌ كار كشاورزي‌ پرداخت‌. بيست ساله بود كه‌ پدرش‌ با زندگي‌مادي‌ وداع‌ نمود و اين‌ شهيد با نبود پدر و مادر، همچنان‌ به‌ كار پرداخت‌ و با توكل‌ به‌ خداوند و خلوصي‌ كه‌ حاكي‌ از وجود ايمان‌ محكمش‌ بود، به‌ مبارزه‌ با مشكلات‌ زندگي‌ ادامه‌ داد.
در اواخر سال‌ 1364 عزم‌ خود را جزم‌ كرد و با پيوستن‌ به‌ سربازان‌ اسلام‌، به‌ خدمت‌ سربازي‌ شتافت‌. پس‌ از طي‌ دوره‌ آموزشي‌، از جمعي‌ گردان‌ 199 تيپ‌ 40 سراب‌ از نيروي‌ زميني‌ ارتش‌جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌، عازم‌ مناطق‌ عملياتي‌ كشور شد و پس‌ از مدتي‌، سخت‌ مجروح‌ شد و ازناحيه‌ دست‌ و پا به‌ شدت‌ آسيب‌ ديد. سرانجام‌ درنهم‌ مرداد 1366 در منطقه‌ي‌ ميمك‌ بر اثر تركش‌خمپاره‌، به‌ خيل‌ كاروان‌ شهيدان‌ پيوست‌ و جاودانه‌ گرديد.
شهيد خدادوست‌، لحظاتي‌ قبل‌ از شهادت‌، مقاديري‌ از مهمات‌ دشمن‌ را منفجر و تعدادي‌ ازعراقي‌ها را به‌ اسارت‌ گرفته‌ و به‌ پشت‌ جبهه‌ منتقل‌ كرده‌ بود. دو روز بعد از شهادت‌، پیکرش به‌ زادگاهش‌منتقل‌ و در طي‌ مراسم‌ باشكوهي‌، بر دوش‌ عزاداران‌ تشييع‌، و در كنار ديگر شهداي‌ عاليقدرشنبه‌بازار شهرستان فومن (سبزقبا)، بدون‌ غسل‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.
شهيد خدادوست‌ در دوستي‌هايش‌ يكرنگ‌ و در زندگي‌ خانوادگي‌ و اجتماعي‌ نمونه‌ بود. توكل‌ وخلوص‌ او، حاكي‌ از ايمان‌ محكمي‌ بود كه‌ در سينه‌ داشت‌. زندگي‌ ساده‌ را ترجيح‌ مي‌داد و بي‌پيرايه ‌و آلايش‌ بود. شهادت‌ او براي‌ اهل‌ محل‌ و دوستانش‌ دردناك‌ بود و بسياري‌ در شهادتش‌، متأثرانه گريستند.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:52  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد حسين‌ خدادوست‌

سرباز وظيفه‌ شهيد حسين‌ خدادوست‌ فهيم‌ پسند فرزند گداعلي‌ به‌ سال‌ 1345 در شهر فومن‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. پس‌ از پشت‌ سر گذاشتن‌ دوران‌ كودكي‌، در سن‌ هفت‌ سالگي‌ وارد مدرسه‌ شد و تحصيلات‌ خود را تا پايه‌ي‌ دوم‌ راهنمايي‌ با موفقيت‌ به‌ پايان‌ رسانيد و سپس‌ از ادامه‌ي‌ تحصيل‌ انصراف‌ داد. بعد از اين‌ به‌ حرفه‌ي‌ بنايي‌ پرداخت‌ و مدتي‌ را در اين‌ كار بود.
پس‌ از كار به‌ خدمت‌ سربازي‌ فراخوانده‌ شد و بعد هم‌ از لشكر 58 تكاور ذوالفقار به‌ مناطق‌ عملياتي‌اعزام‌ و در رسته‌ توپخانه‌ به‌ خدمت‌ پرداخت‌. مدتي‌ در جنگ‌ بود، تا اينكه‌ سرانجام‌ در تاريخ‌ بيست‌و نهم‌ مرداد 1366 در اثر اصابت‌ تركش‌ گلوله‌ توپخانه‌ دشمن‌ به‌ ناحيه‌ي‌ سر، به‌ سختي‌ مجروح‌ وبعد هم‌ به‌ شهادت‌ رسيد. او را بلافاصله‌ به‌ اورژانس‌ منطقه‌ و سپس‌ به‌ ستاد معراج‌ شهداي ‌ايلام‌ منتقل‌ نمودند و بعد هم‌ از آنجا، پيكرش‌ را به‌ زادگاهش‌ فرستاده‌ و در نهايت،‌ در گلزار شهداي ‌فومن‌ به‌ خاك‌ سپردند.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:45  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد ابراهيم‌ خداداد

شهيد ابراهيم‌ خداداد دارباغي‌ فرزند مهدي‌ به‌ سال‌ 1353 در روستاي‌ سيدسرا شهرستان فومن چشم‌ حق‌بين‌ به‌حقايق‌ جهان‌ گشود.
دوره‌ خردسالي‌ را در كانون‌ گرم‌ خانواده‌ سپري‌ نمود، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا پايه‌ي‌ پنجم ‌ابتدايي‌ به‌ درس‌ و تحصيل‌ مشغول‌ شد. زمان‌ سپري‌ شد، تا اينكه‌ بعنوان‌ مشمول‌ سپاه‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ رفت‌. دوره‌ آموزشي‌ را به‌ پايان‌ برد و پس‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ جمعي‌ لشكر 41 ثارالله‌ در كرمان‌ به‌خدمت‌ پرداخت‌. مدتي‌ از خدمتش‌ سپري‌ شد، تا اينكه‌ در سوم‌ مهر 1373 در حين‌ اجراي‌ مانور درهفته‌ دفاع‌ مقدس‌، بر اثر انفجار ادوات‌ و در واقع‌ انفجار قبضه‌ كاتيوشا، به‌ سختي‌ مجروح‌ گرديد وبعد هم‌ از شدت‌ جراحات‌ وارده‌ به‌ بدن‌، به‌ فيض‌ شهادت‌ نايل‌ آمد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد نادر خداجو

شهيد نادر خداجو فرزند قربانعلي‌ به‌ سال‌ 1338 در روستاي‌ گراكوه شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. دوران‌ كودكي ‌را كه‌ طي‌ كرد وارد مدرسه‌ شد و تا أخذ مدرك‌ سيكل‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌.
پس‌ از مدتي‌ به‌ سربازي‌ رفت‌ و مراحل‌ آنرا به‌ تدريج‌ طي‌ نمود. ابتدا مراحل‌ آموزشي‌ را پشت‌سر گذاشت‌ و بعد هم‌ به‌ لشكر 77 خراسان‌ پيوست‌ و مدتي‌ را در اين‌ لشكر گذراند و به‌ خدمت‌ پرداخت‌.اين‌ سرباز ارتش‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌، در سالهاي‌ آغازين‌ جنگ‌ بود كه‌ بنابر ضرورت‌، از اين ‌لشكر به‌ سوي‌ جبهه‌هاي‌ نور عليه‌ ظلمت‌ رهسپار شد و در آن‌ ديار مستقر گرديد. مدتي‌ در جبهه‌هاي‌جنوب‌، پا به‌ پاي‌ ديگر رزمندگان‌ به‌ جنگ‌ و مبارزه‌ با بعثيون‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در چهارم ‌اسفند 1362 در پاسگاه‌ زيد، در طي‌ يك‌ درگيري‌ با مزدوران‌ صدامي‌ به‌ لقاءالله‌ پيوست‌ و به‌ شهادت‌رسيد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:42  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد عباس‌ خداجو

سرباز وظيفه‌ شهيد عباس‌ خداجو گراكويي‌ فرزند ناز آقا بسال‌ 1338 در روستاي‌ كراگوه‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌گذارد. دوران‌ خردسالي‌ را كه‌ سپري‌ ساخت‌، وارد مدرسه‌ شد و تا پايه‌ي‌ پنجم‌ به‌ درس‌ و تحصيل‌،پرداخت‌.
پس‌ از ترك‌ تحصيل‌ كه‌ به‌ خاطر مشكلات‌ مالي‌ آن‌ روزگار بود، به‌ كمك‌ خانواده‌ كشاورزش‌ شتافت‌ وچند سالي‌ به‌ كار كشاورزي‌ روي‌ آورد، تا اينكه‌ زمان‌ خدمتش‌ فرارسيد و خود را مهيا براي‌ رفتن‌ به‌خدمت‌ سربازي‌ نمود.
اين‌ سرباز اسلام‌ پس‌ از گذراندن‌ مراحل‌ آموزشي‌ و فراگيري‌ فنون‌ رزم‌، به‌ لشكر 84 خرم‌آباد لرستان‌پيوست‌ و مدتي‌ در اين‌ لشكر بسر برد. با شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌ و آغاز تجاوز ارتش‌ عراق‌ به‌ خاك‌ايران‌، سازمان‌ ارتش‌ ايران‌ وقت‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ صدمات‌ و لطماتي در سالهاي‌ انقلاب‌ ديده‌ بود، به‌عنوان‌ قوي‌ترين‌ ارگان‌ مسلح‌ كشور به‌ مديريت‌ جنگ‌ها مي‌پرداخت‌ و لشكرهاي‌ موجود را با تمام‌كاستي‌ هايي‌ كه‌ در آنها ديده‌ مي‌شد، فراخواند. از جمله‌ لشكر 84 خرم‌آباد لرستان‌ كه‌ سربازاني‌چون‌ عباس‌ خداجو داشت‌.
عباس‌ خداجو از اين‌ لشكر به‌ سوي‌ مناطق‌ جنگي‌ اعزام‌ گرديد و در كنار ديگر سربازان‌ ارتش‌ و تعداد معدودي‌ از نيروهاي‌ بومي،‌ در برابر تجاوزات‌ متجاوزين‌ بعثي‌ ايستادگي‌ نمود و‌ به‌ مبارزه ‌پرداخت‌. دليرانه‌ و شجاعانه‌ و با همه‌ سختي‌هاي‌ موجود، آنقدر به‌ مبارزه‌ و جهاد در راه‌ خدا ادامه‌ داد، تا اينكه‌ سرانجام‌ در چهاردهم‌ بهمن‌ 1359، يعني‌ هنگامي‌ كه‌ فقط‌ شش‌ ماه‌ از شروع‌ جنگ‌تحميلي‌ گذشته‌ بود، در منطقه‌ عملياتي‌ تپه‌ شيخان‌، در طي‌ درگيري‌ با دشمن‌ بعثي‌ به‌ شهادت‌ رسيدو به‌ جمع‌ شهداي‌ اسلام‌ پيوست‌ و جاودانه‌ گرديد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:40  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد عباس‌ خداجو

سرباز وظيفه‌ شهيد عباس‌ خداجو گراكويي‌ فرزند ناز آقا بسال‌ 1338 در روستاي‌ كراگوه‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌گذارد. دوران‌ خردسالي‌ را كه‌ سپري‌ ساخت‌، وارد مدرسه‌ شد و تا پايه‌ي‌ پنجم‌ به‌ درس‌ و تحصيل‌،پرداخت‌.
پس‌ از ترك‌ تحصيل‌ كه‌ به‌ خاطر مشكلات‌ مالي‌ آن‌ روزگار بود، به‌ كمك‌ خانواده‌ كشاورزش‌ شتافت‌ وچند سالي‌ به‌ كار كشاورزي‌ روي‌ آورد، تا اينكه‌ زمان‌ خدمتش‌ فرارسيد و خود را مهيا براي‌ رفتن‌ به‌خدمت‌ سربازي‌ نمود.
اين‌ سرباز اسلام‌ پس‌ از گذراندن‌ مراحل‌ آموزشي‌ و فراگيري‌ فنون‌ رزم‌، به‌ لشكر 84 خرم‌آباد لرستان‌پيوست‌ و مدتي‌ در اين‌ لشكر بسر برد. با شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌ و آغاز تجاوز ارتش‌ عراق‌ به‌ خاك‌ايران‌، سازمان‌ ارتش‌ ايران‌ وقت‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ صدمات‌ و لطماتي در سالهاي‌ انقلاب‌ ديده‌ بود، به‌عنوان‌ قوي‌ترين‌ ارگان‌ مسلح‌ كشور به‌ مديريت‌ جنگ‌ها مي‌پرداخت‌ و لشكرهاي‌ موجود را با تمام‌كاستي‌ هايي‌ كه‌ در آنها ديده‌ مي‌شد، فراخواند. از جمله‌ لشكر 84 خرم‌آباد لرستان‌ كه‌ سربازاني‌چون‌ عباس‌ خداجو داشت‌.
عباس‌ خداجو از اين‌ لشكر به‌ سوي‌ مناطق‌ جنگي‌ اعزام‌ گرديد و در كنار ديگر سربازان‌ ارتش‌ و تعداد معدودي‌ از نيروهاي‌ بومي،‌ در برابر تجاوزات‌ متجاوزين‌ بعثي‌ ايستادگي‌ نمود و‌ به‌ مبارزه ‌پرداخت‌. دليرانه‌ و شجاعانه‌ و با همه‌ سختي‌هاي‌ موجود، آنقدر به‌ مبارزه‌ و جهاد در راه‌ خدا ادامه‌ داد، تا اينكه‌ سرانجام‌ در چهاردهم‌ بهمن‌ 1359، يعني‌ هنگامي‌ كه‌ فقط‌ شش‌ ماه‌ از شروع‌ جنگ‌تحميلي‌ گذشته‌ بود، در منطقه‌ عملياتي‌ تپه‌ شيخان‌، در طي‌ درگيري‌ با دشمن‌ بعثي‌ به‌ شهادت‌ رسيدو به‌ جمع‌ شهداي‌ اسلام‌ پيوست‌ و جاودانه‌ گرديد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:39  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محمدعلي‌ خداپرست‌

شهيد محمدعلي‌ خداپرست‌ گوشلونداني‌ فرزند محمود به‌ سال‌ 1346 در محله‌ي‌ سنگ‌ بيجار شهرفومن‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود.
اين‌ شهيد بزرگوار توانست‌ تا پايه‌ي‌ اول‌ راهنمايي‌ درس‌ بخواند و پس‌ از آن‌ به‌ بازار كار پيوسته‌ ومدتي‌ بعنوان‌ كارگر صنعت‌ جوشكاري به‌ فعاليت‌ مشغول‌ گردد. پس‌ از آن‌ كه‌ سن‌ خدمتش‌ فرارسيد،خود را براي‌ خدمت‌ سربازي‌ مهيا نمود و به‌ سربازي‌ رفت‌. شهيد خداپرست‌ پس‌ از طي‌ مراحل‌آموزشي‌، به‌ لشكر 64 پياده‌ اروميه‌ پيوست‌ و از آنجا به‌ سوي‌ جبهه‌هاي‌ حق‌ عليه‌ باطل‌ رهسپار گرديد. طبق‌ يك‌ تقسيم‌بندي‌، در منطقه‌ي‌ پيرانشهر از توابع‌ آذربايجان‌ غربي‌ مستقر گرديد و در همانجا مشغول‌ انجام‌ وظيفه‌ شد. ودر روز شنبه‌ چهارم‌ مرداد 1365 به‌ شهادت‌ رسيد و بعد هم‌ به‌زادگاهش‌ منتقل‌ و در آن‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.

<<وصیت نامه>>

بسم الله الرحمن الرحیم
به یاد الله آرامش دهنده قلبها و با سلام خدمت آقا امام زمان (عج) و نایب برحقش خمینی کبیر و پیر جماران اسوه مقاومت و لرزه افکنی بر پیکر پوشالی سردمداران کفر جهان و باسلام بر کلیه رهروان را سرخ شهدا ایا کسی می تواند با چشم خود ببیند که دشمن قصد نابودی دین قرآن شرف و کشورش رادارد و باز سکوت اختیار کند من می روم تا با پرواز خود به سوی جبهه اسلام سنگر خالی همرزمم را پر کنم من می روم تا اسلحه به زمین افتاده برادرم را بر گیرم و به جنگ صدامیان کافر روم. من می روم ا راه کربلا را برای دیگر عزیزان باز کنم فدای اباعبدالله پدر و مادر عزیزم سلام امیدوارم که مرا حلال کرده و در عزایم گریه نکنید چرا که من با چشم باز این راه را پیموده ام اگر هم گریه می کنید بر مظلومیت ابا عبداله حسین(ع) گریه کنید مادر عزیزم می دانم که در برابر زحمات زیادی که برایم متحمل شده ای کاری نکرده ام مرا ببخش و حلالم کن پدر جان شما هم همینطور اما امیدوارم خدا این قربانی ناقابل را از شما قبول کند من امانتی بودم از جانب خدا د ردست شما امانتی که باید پس می دادید چه بهتر که در این راه مقدس امانتتان را به خدا باز گدانید من به ندای هل من ناصر ینصرنی امام لبیک گفته و به سوی جبهه ها شتافتم و سرانجام در این راه مقدس به شهادت رسیدم خواهران و برادران عزیزم امیدوارم هر خوبی و بدی که از من دیده اید حلالم کنید برادران عزیزم اگر من شهید شدم ادامه دهندگان راهم باشید و امیدوارم همواره مطیع ولایت فقیه بوده و از این خط خارج نشوید چون خط شهادت خط خوبی است مرا جای بلند بگذارید که تمام جوانان بداند که من شهید شدم برادرانم سر مزارم گریه کنید مانه برای شهید شدنم برای امام حسین که با هفتادو دو تن در صحرای کربلا جنگ و شهید شدنش را بیاد بیاورید و برایش گریه کنید... 5/4/1367
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:33  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد علي‌ اكبر خداپرست‌

سرباز شهيد علي اكبر خداپرست فرزند یزدان در سال 1347 در روستاي مودگان از توابع شهر فومن به دنيا آمد او تا كلاس اول راهنمايي مشغول تحصيل شد . علي اكبر خدا پرست در طول زندگي خود هميشه مهربان و دلسوز بود اين شهيد مهربان مومن هميشه در حال عبادت بود و دست از راز و نياز بر نمي داشت و همه را دعا مي كرد او در كار هاي كشاورزي به پدرش و در كار هاي خانه به مادرش كمك مي كرد و اخلاق خوبي داشت او حتي يك بار هم با پدر و مادر خود بلند صحبت نمي كرد . پدر و مادر اين شهيد از رفتار او خيلي تعريف مي كردند و مي گفت او خيلي مومن بود شهيد گرانقدر از هيچ كمكي به همسايگان دريغ نمي كرد و تا پاي جان به آنها كمك ميكرد او هميشه در سخنان خود مي گفت كه من شهادت را دوست دارم و شهيد خواهم شد . او هميشه به پدر و مادر خود سفارش مي كرد هر وقت يك نيازمند به در خانه شان مي آمد از كمك دريغ نكنيد او در هر مراسم درمساجد شركت مي كرد و پدر و مادرش هم مي گفتند در مراسم شركت كنند.دراین دوران بود که وی به سربازی فرا خوانده شد دوره آموزشي خدمت خود را در بيرجند گذراند و بعد از سه ماه به سومار اعزام شد و در لشکر 88 زرهی زاهدان مستقر گردیدو از این لشکر به جبهه سومار اعزام گردید. در این ماموریت به فرمانده دسته بيسيم چي منطقه جنگي بود ، تا اينكه‌ سرانجام‌ در بيست‌ و هشتم‌ اسفند 1366 براثر اصابت‌ تركش‌ خمپاره‌ بعثيون‌ كافر در سن 19 سالگي به مقام شهادت رسيد . مزار اين شهيد در روستای مودگان قرار دارد .

« وصيت نامه »

بسم الله الرحمن الرحيم
پروردگارا طمعه ام را از عيش ونوش دنيا قطع و دستم را از همه خوي و خوشيها ي دنيا كوتاه وزبان و دهانم را از بيهوده گفتن در وصف تو بستم قلب كوچكم را لب ريز از عشق تو نمودم واي خالق خوب بي همتا هرگز بي نام تو زندگي نكردم .
پدر و مادر دلبندم ... شما بهترين گواه من بوديد شما بهترين قاضي بوديد نزد پروردگار م شهادت مي دهيد آنچه را كه خلاصه وار نوشتم در قلبم همانگونه مي پرورانم . مگر غير از اين است هيچوقت هرس دنيا و تنويات ونيوي را نخوردم وهر گز لذت اين دنياي بي وفا را نچشيدم شايد پدر ومادر بهتر از جانم بدانند كه من از اين دنيا ي سيه قلب و پركينه بي زار بودم عزيزانم پدر ومادرم و خواهران نازنينم و برادران خوبم - جنگ بين دو كشور شاهد بهترين فرصت و بهترين بهانه كه از موجوديت كشورم ملتم دفاع كرده و اين افتخار را داشته باشم تا از نهال انقلابم با خون آبياري كرده باشم تا از چنگ ظلمت سيه قلبان رها شوم .
پدر ومادرم مزد و عجرتان را از خدايم طلب نمائيد مادرم شيرت را حلالم كن مبادا پس از مرگم بي تابي نمائيد كه آندسته از سيع قلبان و شيطان صفتان لذت ببرند اين ورقه حتما بعد از مرگم بدستتان خواهد رسيد . خداوند يار و نگهدارتان باد .
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:31  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد آيت‌ الله‌ خداپرست‌

سرباز وظيفه‌ شهيد آيت‌ الله‌ خداپرست‌ سالك‌ معلمي‌ فرزند رسول‌ به‌ سال‌ 1342 در روستاي‌ قلعه‌رودخان‌ شهرستان فومن زاده‌ شد. بعد از وارد شدن‌ به‌ مدرسه‌، تا پايه‌ي‌ دوم‌ ابتدايي‌ نتوانست‌ بيشتر ادامه‌ دهد،از اينرو در محل‌ زندگيش‌ به‌ كارگري‌ و كشاورزي‌ روي‌ آورد و سالها در اين‌ زمينه‌ فعاليت‌ داشت‌.
دوران‌ نوجواني‌ كه‌ همراه‌ با كار و تلاش‌ بود سپري‌ شد، تا اينكه‌ به‌ خدمت‌ سربازي‌ اعزام‌ گرديد واتمام‌ اين‌ دوره‌ را از وظايف‌ خود دانست‌. دوره‌ خدمتش‌ مصادف‌ بود با سالهاي‌ آغازين‌ جنگ‌تحميلي‌، از اينرو پس‌ از طي‌ مراحل‌ آموزشي‌، بنابر ضرورت‌ و اوضاع‌ وقت‌، به‌ سوي‌ جبهه‌ اعزام‌گرديد و خود را به ميادين‌ نبرد رسانيد.
اين‌ شهيد بزرگوار در بانه‌ي‌ كردستان‌ به‌ خدمت‌ و انجام‌ وظيفه‌ مشغول‌ بود كه‌ در تاريخ‌ پانزدهم‌ مهر1362 در اثر درگيري‌ با اشرار مسلح‌ حزب‌ كومله‌ كردستان‌، بدست‌ اعضاي‌ اين‌ حزب‌ غيرقانوني‌ به‌شهادت‌ رسيد و از اين‌ طريق‌ به‌ ديدار معبودش‌ شتافت‌.
در بخشي‌ از وصيت‌ نامه‌اش‌ مي‌خوانيم‌: «... برادران‌ و خواهران‌ گرامي‌ام‌، وظايف‌ اعتقادي‌ واسلامي‌ خود را به‌ نحو احسن‌ انجام‌ دهيد، تا خدا از شما دور نشود. پشتيبان‌ ولايت‌ فقيه‌ با شيد و لحظه‌اي‌، امام‌ و انقلاب‌ را تنها نگذاريد...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:19  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد ناصر حيدري‌

شهيد ناصر حيدري‌ فرزند كريم‌ به‌ سال‌ 1340 در روستاي‌ كلاشم‌ پايين‌ شهرستان فومن تولد يافت‌. تا پنجم‌ ابتدايي‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و پس‌ از آن‌ وارد كار و تلاش‌ گرديد و مدتي‌ بعنوان‌ كارگر روزمزد و مدتي‌ هم‌ بعنوان‌ شاگرد شيرواني‌ كوبي‌ به‌ كار مشغول‌ شد.
در ماههاي‌ آغازين‌ جنگ‌ كه‌ عراق‌ بخشي‌ از كشور، ، وی به خدمت سربازی فرا خوانده شد بعداز دوره آموزش شهيد حيدري‌ از طريق‌ ارتش‌ نيروي‌ زميني‌ به‌ لشكر 92زرهي‌ اهواز به مناطق جنگی حضور پیدا نمود و به همراه‌ تيپ‌ دو دزفول‌، شجاعانه‌ جنگيد‌، . او به‌ همراه‌ ديگر برادران‌ رزمنده‌ ارتشي،‌ دليرانه‌ در برابر تجاوزات‌ ارتش‌ عراق‌ ايستادگي‌ نمود، تا اينكه‌ سرانجام‌ در دوم ‌فروردين‌ 1361 در طي‌ نبردي‌ سنگين‌ در منطقه‌ي‌ عملياتي‌ دشت‌ عباس‌، در حمله‌ فتح‌المبين‌ به ‌درجه‌ والاي‌ شهادت‌ دست‌ يافت‌ و گلگون‌ كفن‌ به‌ ديدار حق‌ شتافت‌. پيكرش‌ پس‌ از هفت‌ ماه‌ و هفت‌روز، در نهم‌ آبان‌ 1361 تحويل‌ خانواده‌اش‌ گرديد و در گلزار شهداي‌ كلاشم‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:16  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد فردوس‌ حيدري‌

بسيجي‌ شهيد فردوس‌ حيدري‌ كلدهي‌ فرزند رجبعلي‌ به‌ سال‌ 1331 در روستاي‌ كلده‌ شهرستان فومن به‌ دنيا آمد. دوره‌ كودكي‌ خود را با مشكلات‌ و سختي‌هاي‌ دوران‌ خود، سپري‌ نمود. تا اينكه‌ روانه‌ي‌ مدرسه‌شد و تا سال‌ پنجم‌ ابتدايي‌ به‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و پس‌ از آن‌، در كنار خانواده‌ ماند تا در امور زندگي‌ياور ايشان‌ باشد. مدتي‌ هم‌ در سينما و همچنين‌ شركت‌ ملي‌ نفت‌ و يكي‌ از بيمارستان‌هاي‌ ارتش‌مشغول‌ به‌ كار گرديد.
پس‌ از كار، عضو بسيج‌ شهر هشتپر گرديد و بعد هم‌ از سوي‌ واحد بسيج‌ سپاه‌ پاسداران‌ هشتپر به‌سوي‌ جبهه‌ اعزام‌ شد و مدتي‌ در جبهه،‌ بعنوان‌ راننده‌ آمبولانس‌ به‌ خدمت‌ پرداخت‌ و انتقال‌ مجروحين‌ به‌ پشت‌ جبهه‌ها را برعهده‌ داشت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در تاريخ‌ سي‌ام‌ خرداد 1361 در خرمشهر مورد اصابت‌ تركش‌ دشمن‌ از ناحيه‌ پهلو چپ‌ و پا قرار گرفت‌ و به‌ شهادت‌ رسيد. پيكرش‌ بعد از شهادت‌ به‌ فومن‌ انتقال‌ و بعد از تشييع‌ به‌ زادگاهش‌ منتقل‌ و در همانجا به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:14  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد خليل‌ حيدري‌

بسيجي‌ شهيد خليل‌ حيدري‌ كلفتي‌ فرزند مرتضي‌ به‌ سال‌ 1342 در شهر فومن‌ در خانواده‌اي‌ مذهبي‌ به‌ دنيا آمد. پس‌ از گذران‌ دوران‌ خردسالي‌، وارد مدرسه‌ شد .شهید خلیل حیدری در دوران کودکی علاقه شدیدی نسبت به مساجد و تکایا و برنامه های مذهبی داشت و حتی در ماه های محرم و صفر با این که خیلی کوچک بود پاسی از شب را در مساجد میگذراند و حتی طی سالها که در مدرسه درس میخواند از نظر اخلاق و رفتار و کردار و درس خواندن کاملاً نمونه و همه ساله بدون تجدیدی قبول میشد بعد از پایان دوران ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی شد و در اینهنگام مردم ستمدیده و رنج کشیده ایران میرفت تا با فریاد های الله اکبر ، خمینی رهبر طاغوت را از ریشه برکند.وی در این موقع در کلاس های قرآن که در یکی از مساجد فومن برگزار میشد شرکت میکرد و حتی در راهپیمایی های دوران اوج گیری انقلاب شرکت فعالانه داشت.شهید خلیل حیدری زمانی که مزدوران سر سپرده امریکا اعلام حکومت نظامی میکردند با دیگر برادران از جان گذشته و ایثارگر در خیابان ها ریخته ومبارزه میکردند تا اینکه با تشکیل شدن مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نزدیکی منزل شهید واقع بود با برادران مشغول حفاظت بودند شهید خلیل حیدری پانزده سال بیشتر نداشت و پاسی از شب با برادران کمیته و سپاه و پاسداری از کلانتری ها و مراکز دیگر و جلوگیری از هرگونه اغتشاشات و چپاول به نگهبانی مشغول بود و روز را هم در مدرسه بدون کوچکترین خستگی و ناراحتی به درس خواندن ادامه میداد.شهید خلیل حیدری در رفراندوم سال 1358 که سن اش حدود یک ماه کم بود و ازنظر قانونی نمیتوانست رای بدهد با پا فشاری شدید که من حتماً باید رای به اسلام و قرآن و جمهوری اسلامی رای بدهم .شهید خلیل حیدری یکی از چهره های بود که بسیار دوست داشتنی بود چرا با اینکه همیشه خنده بر لب داشت و مانند آهن ربا انسان را جذب خود میکرد شهید خلیل حیدری زمانی با فرمان امام امت بسیج تشکیل شد و چون پیش از بسیج دوره نظامی و فرا گرفتن کار با اسلحه را با برادران سپاه یاد گرفته بود و با این تخصص توانست به دیگر همکلاسیهای خود کار کردن با اسلحه و تاکتیکهای نظامی را آشنا کند از جانب فرمانده بسیج شهرستان فومن در همان اوان تشکیل بسیج ماموریت یافت که به روستاها بروند و آموزش اسلحه شناسی را به برادران روستایی یادبدهد و میتوان گفت چون خلیل علاقه شدیدی به مسائل جنگی و اسلحه داشت در این کار بسیار خبره بود .از دیگر خصوصیات دیگر شهید زندگی کردن از مسائل پوشاک و خوراک بسیار ساده و فقیرانه زندگی مینمود و حتی رفتارش در منزل طوری بود که همیشه مورد زبانزد همه و حتی خواهران و برادرانش بود. از طرف سپاه پاسداران ماموریت امام جمعه وقت را بعهده گرفت و بمدت یک سال و نیم همراه ایشان بود و شبها در خانه امام جمعه شهر با دیگر برادران پاسداری میدادند و در این موقع هم آخرین سال تحصیلی خود یعنی در رشته راه و ساختمان را طی میکرد و در خلال سال تحصیلی به اتفاق امام جمعه و فرماندار و تنی چند از مسئولین شهرستان فومن برای بازدید به منطقه سومار رفتند که پس از مراجعت تکه ای ترکش خمپاره که با خود از سومار آورده گفت مادر میدانی این چه است مادرش جواب میدهد خیر .شهید خلیل حیدری گفت ای مادر این تکه ای عسل است که ایکاش نصیب من میشد.شهید خلیل حیدری در دوازدهم ماه رمضان سال 1361 به اتفاق تنی چند از برادران به اهواز اعزام شدند که پس از حدود ده روز در پادگان شهید بهشتی اهواز ماندن با شروع حمله مقدس رمضان به عنوان خط شکن در این حمله مقدس شرکت نمود که در اولین مرحله حمله پیروزمندانه به مقر خود بازگشت و سر انجام در روز سوم حمله بعد از اینکه خبر شهادت برادر احمد عاطف همسنگری و هم شهری را به ایشان میرسانند بسیار منقلب و ناراحت میشود سرانجام 23 ماه مبارک رمضان در جبهه شلمچه بر اثر ترکش خمپاره مجروح میشود که بلا فاصله وی را به بیمارستان انتقال دهند که در بین راه به علت خون زیادی که از شهید خلیل حیدری رفته بود به فیض شهادت نایل می آید. مزار این شهید در گلزارشهداء فومن می باشد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:10  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد حسين‌ حيدري‌

سرباز وظيفه‌ شهيد حسين‌ حيدري‌ گل‌افزاني‌ فرزند محمدرضا و منصوره‌ اسلامي‌ گل‌‌افزاني‌ به‌ سال‌1337 در روستاي‌ گل‌ افزان‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد.
پس‌ از طي‌ دوران‌ كودكي‌ وارد مدرسه‌ گرديد و تا أخذ ديپلم‌ به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ پرداخت‌. پس‌ از دوره‌ تحصيل‌، به‌ خدمت‌ مقدس‌ سربازي‌ فراخوانده‌ شد و بعد از طي‌ مراحل‌ آموزشي‌، از لشكر21 حمزه‌ تيپ‌ دو تهران‌ به‌ جبهه‌ اعزام‌ گرديد. اين‌ سرباز اسلام‌، همپاي‌ ديگر رزمندگان‌ سلحشور،مدتي‌ را در جنگ‌ با متجاوزين‌ بعثي‌ به‌ سر برد و در چندين‌ عمليات‌، حضوري‌ گسترده‌ و فعال‌داشت‌، تا اينكه‌ سرانجام‌ در سوم‌ خرداد 1361 در طي‌ يك‌ درگيري‌ با مزدوران‌ بعثي‌ در منطقه ‌شلمچه‌ به‌ شرافتمندانه‌ترين‌ مرگهاكه‌ همان‌ «شهادت‌» است‌، دست‌ يافت‌ و بدين‌ سان‌ جاودانه‌ گرديد.
شهيد حيدري‌ همزمان‌ با فتح‌ خرمشهر، شربت‌ شهادت‌ نوشيد. در اين‌ وقت‌، شلمچه‌ در دست‌ دشمن‌بود و خرمشهر و آبادان‌ همچنان‌ در معرض‌ تهديد قرار داشت‌. همچنين‌ از فكه‌ تا قصر شيرين‌ از ارتفاعات‌ مرزي‌ نيز همچنان‌ در اشغال‌ بود و شهرهاي‌ مرزي‌ يا در اشغال‌ مانده‌ بود و يا زير ديد و تيرارتش‌ عراق‌ قرار داشت‌.
. در قسمتي‌ ازوصيت‌نامه‌ي‌ اين‌ شهيد عزيز كه‌ در مورخه‌ 21/1/1360 نوشته‌ شده‌، مي‌خوانيم‌: «...بر شما عزيزان‌افتخار است‌ كه‌ چنين‌ فرزنداني‌ را در دامن‌ خود پرورش‌ داده‌ايد. تا نداي‌ هل‌ من‌ ناصراً ينصرني‌ رالبيك‌ گويند... و از شما عزيزان‌ مي‌خواهم‌ كه‌ هيچ‌ گونه‌ ناراحتي‌ به‌ خود راه‌ ندهيد و زماني‌ كه‌ افتخارشهادت‌، سعادت‌ من‌ شد، شما درآن‌ روز، حجله‌ دامادي‌ مرا رونق‌ فراوان‌ ببخشيد...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:8  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهيد محمد صادق‌ حيدري‌

معلم‌ شهيد محمدصادق‌ حيدري‌ گل‌ افزاني‌ فرزند محمدعلي‌ به‌ سال‌ 1334 در روستاي‌ گل‌ افزان‌ شهرستان فومن قدم‌ به‌ جهان‌ گذارد. در كانون‌ گرم‌ خانواده‌ و با حمايت‌ها و مراقبت‌هاي‌ پدر و مادر به‌ رشد و كمال‌ رسيد، تا اينكه‌ براي‌ كسب‌ علم‌ و دانش‌، روانه‌ي‌ مدرسه‌ شد.
دوره‌ ابتدايي‌ و راهنمايي‌ رابه‌ پايان‌ برد و سرانجام‌ در يكي‌ از دبيرستانهاي‌ فومن‌، موفق‌ به‌ اخذ ديپلم ‌شد. پس‌ از آن‌، به‌ استخدام‌ نهاد و آموزش‌ و پرورش‌ درآمد و به‌ شغل‌ شريف‌ معلمي‌ پرداخت‌، تادانش‌ و اندوخته‌هاي‌ خود را با كسب‌ تجربيات‌، به‌ ديگران‌ كه‌ در پي‌ كسب‌ علم‌ بودند، انتقال‌ دهد.
مدتي‌ در اين‌ كار بود، تا اينكه‌ پس‌ از شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌ تصميم‌ گرفت‌ كه‌ به‌ جبهه‌ برود تا از مرزوبوم‌ خود به‌ نحو شايسته‌اي‌ دفاع‌ نمايد. مدت‌ زيادي‌ از حضورش‌ در مناطق‌ جنگي‌ نگذشت‌ كه‌ درمنطقه‌ي‌ مريوان‌ به‌ تاريخ‌ بيست‌ و هشتم‌ خرداد 1360، در حالي‌ كه‌ 26 سال‌ از هجرانش‌ مي‌گذشت‌،بر اثر تركش‌ خمپاره‌ به‌ فيض‌ شهادت‌ نايل‌ آمد و آسماني‌ شد.
اين‌ شهيد بزرگوار با اخلاق‌ پسنديده‌ و رفتار سنجيده‌اش‌ در دل‌هاي‌ اهالي محل‌ جاي‌ داشت‌. با اخلاق‌ اسلامي‌، نظرها را به‌ خود معطوف‌ مي‌ساخت‌ و در مشكلات‌، مانند كوه‌، استوار و پابرجا بود. صبور، با ادب‌ و مهربان‌ بود و به‌ فرايض‌ ديني‌ توجه‌ خاصي‌ داشت‌. بعلت‌ اعتقادات‌ مذهبي‌،علي‌رغم‌ برخي‌ از نگاه‌ها، از تراشيدن‌ ريش‌ خودداري‌ مي‌نمود و در اجراي‌ شعاير ديني‌ ايستادگي‌مي‌كرد.
گزيده اي از وصيت نامه شهيد محمدصادق حيدري
بسمه الله الرحمن الرحيم
پروردگارا ترا سپاس مي گويم كه بر ما منّت گذاشتي،‌مكتب حيات بخش اسلام را بوسيله رسول گرامي اسلام حضرت محمّد (ص) كه درود (سلامت) بر او باد ارزاني داشتي،‌ ميكني كه شهادت دارد ذلّت ندارد و بندگان مخلّصت شهادت را كه سعادت است بيابند و امروز انقلاب نياز به خون دارد و ما جوانان اين آب و خاك امّت اسلامي بايد بياري دين بشتابيم زيرا خط سرخ شهادت بوسيله سالار كربلا حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام بر پيروان راستين ولايت نور هدايت است در زمان گمراهي گمراهان و اكنون كه استكبار نتوانسته كاري انجام دهد نوكر سرسپرده را به ميدان روانه كرده است ما به رهبري امام خميني بزرگ رهبر پيشتاز عصر حاضر كه بر كفر مي تازد
ايستاده ايم تا با خون خويش و بفرمان رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران كه همانا خط شرح شهادت سالار كربلا است ياري كنيم و با جان دل در اين قدم گذاشته ام تا به سعادت ابدي برسم كه همانا شهادت است به ديدار يار بشتابيم و پيام انقلاب شما عزيزان بعد ما بايد پاسداري كنيد نگذاريد انقلاب از مسير اصلي خود منحرف شود گمراهان شرقي غربي شما را به انحراف بكشانند تنها راه نجات انسان اتكا به خداوند سبحان است و بعد دين اسلام خصوصا" همكاران فرهنگي و شما جوانان و نسل آينده وصيّت شهيدان اينست كه الله اكبر خميني رهبر حفظ خط نه شرقي و نه غربي جمهوري اسلامي حفظ دين حفظ خط امام كه شناخت ما از اسلام و قرآن است نه خط سازش و عمل به خط امام و اتكا فقط به الله باشد. اما پدر و مادر گرامي خصوصا" مادر كه مرگ فرزند مشكل است مادرم از شما مي خواهم كه هنگام ديدن جنازه ام روز عاشورا و صحنه كربلا را مجسم كني و ببين زينب كبري و مادر علي اصغر در سرزمين غربت بدون يار ياور چگونه خط سرخ شهادت حسيني را زنده كردند و امروز ما به آن افتخار مي كنيم مادرم راضي نيستم جز رضاي حق عمل تمامي و آن چنان بايد سربلند و با افتخار باشي كه گويا روز دامادي فرزند توست و از اين سعادتي كه خداوند بزرگ نصيبم نموده سپاسگزار باش و نگذار دشمنان انقلاب اسلامي دلشاد شوند و با صبر و استواري مشت محكمي به دهان آنان بكوب تا همچنان عظمت اسلام و انقلاب بر همه روشن شود. و برادران و خواهران بزرگوارم از شما تقاضا دارم كه حامي و پشتيبان راه شهيدان بزرگوار باشيد تا انقلاب اسلامي ايران كه به رهبري امام خميني و خط ولايت است هميشه جاويد بماند به اميد آن روزي كه حكومت جهاني اسلام بدست تواناي حضرت صاحب الزمان (عج) عالم گير شود والسلام
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد حسن‌ حيدرپور گشتي‌


اطلاعات فردی

نام شهید

نام خانوادگی

تاریخ تولد

محل تولد

تاریخ شهادت

محل شهادت

عملیات

حسن

حيدرپور

1342/5/7

شكالگوراب بالا

1363/6/24

اهواز

وضعیت تاهل

تعداد فرزندان

آخرین مسئولیت

عضویت

مزار شهید

محل دفن

مجرد

.

رزمنده

سرباز

گلزار شهداء

شكالگوراب بالا


شهيدحسن حيدرپورفرزند اسدالله‌ به‌ سال‌ 1342 گام‌ به‌ گيتي‌ نهاد. اين‌ شهيد بزرگوار، درست‌ در سالي‌ به‌ دنيا آمد كه‌ متولدين‌ اين‌ سال‌ و حتي‌ چند سال‌ قبل‌ و بعد از آنرا بايد، جزو نسلي‌ دانست‌ كه‌ در جريان‌ انقلاب‌ و همچنين جنگ‌، حضوري‌ سازنده‌ و پررنگ‌ داشته‌اند.

دوران‌ كودكي اش‌ را در كانون‌ گرم‌ خانواده‌ سپري‌ ساخت‌، تا اينكه‌ وارد مدرسه‌ شد و توانست‌ تا قبولي‌ پايه‌ سوم‌ راهنمايي‌ به‌ پيش‌ برود. شهيد حيدرپور دوره‌ راهنمايي‌ را در مدرسه‌ راهنمايي سيدالشهدا گشت‌ مي‌گذراند كه‌ با انقلاب‌ و دستاوردهاي‌ آن‌ آشنايي‌ پيدا نمود. پس‌ از تهاجم‌ همه‌ جانبه‌ رژیم تا بن دندان عراق عليه‌ ايران‌ .در اين‌ ايام بودکه ‌، شهيد حيدرپور با فرهنگ‌ «جبهه‌» و «شهادت‌» آشنا شد و خود را بسان‌ ديگر بچه‌ هايي‌كه‌ ازدور، شاهد اين‌ تجاوز آشكار دشمن‌ بعثي‌ بودند، آماده‌ نمود. ابتدا بعنوان‌ سربازي‌ از ارتش نيروي‌ زميني‌، مراحل‌ آموزشي‌ را طي‌ كرد و پس‌ از آن‌ به‌ لشكر 16 زرهي‌ قزوين‌ كه‌ بعنوان‌ يكي‌ ازواحدهاي‌ قوي‌ ارتش‌ آن‌ روزگار به‌ شمار مي رفت‌، پيوست‌. ديري‌ نپائيد كه‌ از اين‌ لشكر به‌ منطقه‌عملياتي‌ جنوب‌ كشور منتقل‌ گرديد و در اهواز مستقر شد. مدتي‌ در اهواز، در مبارزه‌ با متجاوزين‌ بعثي‌ كه‌ در آنوقت‌، بخشي‌ از خوزستان‌ را به‌ اشغال‌ خود درآورده‌ بودند، بسر برد تا اينكه‌ سرانجام‌در بيست‌ و چهارم‌ شهريور 1363 بر اثر اصابت‌ تركش‌ گلوله مزدوران‌ بعثي‌، به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ گلگون‌ كفنان‌ تاريخ‌ پيوست‌. مزار اين‌ شهيد، در روستاي‌ شکالگوراب بالا فومن قرار دارد.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد سعدي‌ حكمت

شهيد سعدي‌ حكمت‌ فرزند حسنعلي‌ به‌ سال‌ 1347 در روستاي‌ گل‌افزان‌ شهرستان فومن پا به‌ دنيا نهاد. پابه‌پاي ‌روزهاي‌ زندگي‌ و گذرعمر، دوران‌ خردسالي‌ را در كانون‌ خانواده‌ پشت‌ سر گذاشت‌، تا اينكه‌ در سن‌هفت‌ سالگي‌ براي‌ آموختن‌ علم‌، روانه‌ي‌ مدرسه‌ گرديد.
دوره‌ ابتدايي‌ را در زادگاهش‌ به‌ پايان‌ رساند و سپس‌ راهي‌ مقطع‌ راهنمايي‌ و بعد هم‌ متوسطه‌ در شهرفومن‌ شد. جديت او در دوران‌ تحصيل‌، باعث‌ شد تا تمام‌ مقاطع‌ را با موفقيت‌، پشت‌ سر بگذارند وموفق‌ به‌ أخذ مدرك‌ ديپلم‌ گردد. به‌ هنگام‌ پيروزي‌ انقلاب‌ كه‌ محصل‌ بود، با حماسه‌ي‌ خميني‌ ودستاوردهاي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ آشنا گرديد و با برخي‌ از نهادهاي‌ انقلابي‌ ارتباط‌ برقرار نمود.
بعد از اين‌ بود كه‌ به‌ خدمت‌ رفت‌ تا از اين‌ طريق‌ خدمتي‌ به‌ كشور و مردمش‌ كرده‌ باشد. با عشق‌ وعلاقه‌اي‌ كه‌ به‌ جبهه‌ داشت‌ خود را به‌ ميادين‌ نبرد رسانيد و در راه‌ دفاع‌ از وطن‌، شرف‌ و ناموس‌مجاهدت‌ نمود. در جبهه‌ مدتي‌ بعنوان‌ «آر پي‌ چي‌ زن‌» فعاليت‌ مي‌نمود و با اين‌ سلاح‌ به‌ جنگ‌ بابعثيان‌ مي‌پرداخت‌. اين‌ سرباز دين‌ و كشور، سرانجام‌ در تاريخ‌ بيست‌ و پنجم‌ مرداد 1366 درمنطقه‌ي‌ ميمك‌ به‌ هنگام‌ پاسداري‌ از مرزهاي‌ ايران‌ اسلامي‌ به‌ شهادت‌ رسيد و جزو شهداي‌ گمنام‌(مفقودالاثر) قرار گرفت‌. پدر و مادر اين‌ شهيد سالها چشم‌ به‌ راه‌ فرزندشان‌ بودند كه‌ به‌ آرزوي‌شان‌نرسيدند و هر دو به‌ رحمت‌ حق‌ پيوسته‌ و از اين‌ جهان‌ ‌ چشم‌ فرو بستند.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:1  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
شهید شهرستان فومن > جمشید حق دوست


شهيد جمشيد حقدوست‌

پاسدار شهيد جمشيد حقدوست‌ فرزند عبدالله‌ به‌ سال‌ 1344 در روستاي‌ سياه‌ درويشان‌ تولم‌ شهردر خانواده‌اي‌ كشاورز و زحمتكش‌ پا به‌ هستي‌ نهاد. پس‌ از اين‌ بود كه‌ خانواده‌اش‌ به‌ فومن‌ آمدند ودر اين‌ شهر، اقامت‌ کردند..
شهيد حقدوست‌ پس‌ از طي‌ دوران‌ كودكي‌، در سن‌ هفت‌ سالگي‌ بود كه‌ وارد مدرسه‌ شد، تا به‌ كسب ‌علم‌ بپردازد. مقطع‌ ابتدايي‌ را به‌ پايان‌ رساند و درس‌ را رها نمود و از ادامه‌ي‌ تحصيل‌ انصراف‌ داد.
پس‌ از مدتي‌، با توجه‌ به‌ روحيه‌ي‌ انقلابي‌ و شهادت‌طلبي‌ كه‌ در او مشهور بود، ازطريق‌ نهاد سپاه‌ به‌مناطق‌ جنگ‌ اعزام‌ شد، تا به‌ دفاع‌ از كشور اسلامي‌ خود بپردازد. مدتي‌ جنگيد و از حضور او درجبهه‌ چيزي‌ نگذشته‌ بود كه‌ سرانجام‌ در بيست‌ و سوم‌ اسفند 1363 در جزيره‌ مجنون‌ (هورالعظيم‌) به‌ شهادت‌ رسيد و سبكبال‌ عاشق‌، به‌ ملكوت‌ اعلي‌ به‌ پرواز درآمد.
اين‌ عزيز از دست‌ رفته‌، جزو شهداي‌ هنرمند اين شهرستان‌ نيز به‌ شمار مي‌رود. اين‌ شهيد هنرمند، فعاليت‌ هنري‌ خود را با گروه‌ تئاتر ابوذر شهرستان‌ فومن‌ آغاز نمود. وي‌ با ايفاي‌ نقش‌ در نمايش‌«شب‌ آخر»، نوشته‌ي‌ محسن‌ مخملباف‌ و به‌ كارگرداني‌ محمدعلي‌ پورجاني‌، وارد عرصه‌ي‌ هنر بازيگري ‌تئاتر گرديد و در ارائه‌ي‌ نقش‌ «نگهبان‌»، در نمايش‌ مذكور خوش‌ درخشيد.
اين‌ شهيد بزرگوار، علاوه‌ بر تئاتر، به‌ ورزش‌ نيز علاقه‌ داشت‌ و در فرصت‌هاي‌ مناصب‌، به‌ ورزش‌ مي‌پرداخت‌. از جمله‌ ورزشهاي‌ مورد علاقه‌اش‌، كاراته‌ بود كه‌ در تمرينات‌ و آماده‌سازي‌ بدن‌ شركت‌مي‌كرد.مزاروی در گلزار شهداء فومن می باشد.
وصیتنامه شهید جمشید حقدوست
بسم ا... الرحمن الرحیم
با درود فراوان بر حضرت مهدی(عج) و امت حزب ا... و شهید پرور ایران و با سلام بر پاسداران و سلحشوران جان بر کف، این وارثان کربلای حسین(ع)
اینجانب جمشید حق دوست پاسدار کوچک اسلام وظیفه الهی و اسلامی خود میدانم که بفرمان امام خمینی برای پیروزی اسلام و به اهتزاز در آمدن پرچم اسلام در تمامی بلاد اسلامی در جنگ حق علیه باطل شرکت کنم تا بتوانم به وظیفه ای ناچیز از وظایف خود که همانا دادن جان ناقابلم است عمل نمایم. خوشحالم که جانم را نثار اسلام و مکتب حضرت محمد(ص) و علی(ع) می کنم که ایدئولوژیم اسلام است، اسلامی که به من فهماند چگونه بیندیشم و چگونه راهم را انتخاب کنم. من از زمانی توانستم به راه واقعی اسلام بیابم که پا به جبهه نهادم و از جو درونی سپاه و بسیج استفاده کنم و بهتر با مکتبم آشنا شوم تا آنجا که خونم را نثار این مکتب نمایم.قلبم روشن است که اسلام پیروز می شود و باید پیروز شود پس در راه پیروزیش کوشش کنید. امروز من در راه جاودانه ای گام نهادم که انتهای آن حکومت مستضعفین بر جهان است. راه ما و حرکت ما امروز یا چند روز پیش آغاز نشده است بلکه از گذشته تاریخ و داستان هابیل و قابیل شروع شده است. امیدوارم این انقلاب زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی(عج) باشد. اینک به ندای امام کبیرمان لبیک میگوییم تا اسلام و مسلمین برای همیشه در تاریخ شاد و سربلند بماند. اینک که تمامی دشمنان ما از غرب جنایتکار تا شرق تجاوزگر و چپاولگر و عمال غربی و شرقی آنها و نوکران بی مزد و مواجب داخلی آنها همگی دست یکی کرده اند تا اسلام که دشمن منافع آنهاست را از میان بردارند ما امت اسلامی در هر کجای دنیا که هستیم باید با اتحاد و اتفاق بر علیه آنها بجنگیم و انشا ا... که پیروزیم زیرا که ما بر حقیم.امام همیشه بانگ بر آورد تا امت اسلامی همیشه بیدار و در صحنه باشد، بانگ بر آورد تا جنایتکاران دست از جنایت برداشته و لحظه ای به خود بیندیشند و خود را بازیابند.ما وارثان حسین(ع) همواره در تاریخ میخروشیم و میجوشیم تا تاریخ را بجوشانیم انسانها را بخروشانیم تا کربلا برای همیشه تکرار شود و تاریخ جهاد را شیعه با خون خود ورق زند و با خون خود بنویسد
ای جنایتکاران تاریخ و ای مزدوران شرق و غرب بدانید که ما اسلام را بعنوان یک مکتب انسانساز قبول داشته و با تمام وجود مان از آن پاسداری می کنیم. ما این مکتب را ازجان خود عزیز تر داشته و بیش از پیش به آن معتقدیم و آنرا در همه احوال و در همه زمان ها و مکان ها نگاه میداریم تا به وارثان خود تحویل دهیم.
ای برادران و خواهران اسلامی، شما امروز وارثان خون شهیدان بخون خفته اسلام هستید شهیدانی همچون بهشتی، رجائی، باهنر، ........... اسلام را در روستاها، مدارس، ادارات و ....... آنطوری که امام و ولایت فقیه میگوید، پیاده کنید. شما ای نمازگزاران جمعه ای قیام کنندگان به قسط و ای جهاد گران جمعه ها شما سنگرها را همچون کوه مستحکم کنید تا دشمن از وحدت و یکپارچگی شما خوار و ذلیل گردد.
نمازهای جمعه را هر چه با شکوهتر برگزار کنید.
ای برادران پاسدار و بسیجی، شما امروز نور چشم این امت هستید، همیشه تابع اسلام و ولایت فقیه باشید، امام را هیچ وقت تنها نگذارید از اسلام خوب پاسداری کنید.
پدر، مادر، خواهر و برادرانم و کسانیکه در تشییع جنازه ام یا در مجالسم شرکت می کنید، شاد و سرافراز باشید، چون من به میهمانی رفته ام، هیچوقت ناراحت نباشید، اگر در مراسم شرکت می کنید فقط برای رضای خدا باشد.
پدر و مادرم مرا ببخشید چون من نتوانستم به شماآنطوری که باید خدمت کنم.
فرزندان اسلام در جبهه ها شهید می شوند و اسلام این درخت تازه بهار آمده احتیاج به خونهای ما دارد، پس مرا حلال کنید.
برادران عزیزم لحظه ای از اسلام و امام دست نکشید همیشه کارهایتان را برای خدا انجام دهید.
مرا در کنار سایر شهدای فومن دفن کنید و روی سینه ام یک آرم کوچک سپاه بگذارید تا همه بدانند که زیر خاک هم میخواهم ولایت فقیه بر من حکومت کند.
از همه شما امت حزب ا... و خانواده عزیز، خدا حافظی می کنم. به امام بزرگوار سلام برسانید و به او بگوئید که ما پاسداران، مقلدان واقعی تو هیچ وقت شما را تنها نخواهم گذاشت ، اگر چه همه شهید شویم.
(( خداوندا عذاب دوزخ را از ما دور گردان که شکنجه آن سخت گیرنده است)) 12/3/63
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:0  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد محمدعلي‌ حق‌ ويردي‌

معلم‌ شهيد محمدعلي‌ حق‌ ويردي‌ (حق‌ وردي‌) فرزند غلام‌ به‌ سال‌ 1337 در شهر فومن‌ قدم‌ به‌ گيتي‌ نهاد. تحصيلات‌ خود را تا أخذ مدرك‌ ديپلم‌ در اين‌ شهر گذراند و پس‌ از آن‌ به‌ دانشسراي‌ لاهيجان ‌رفت‌ و در سال‌ 1357 از آن‌ دانشسرا فارغ‌ التحصيل‌ و از مهرماه‌ 1358 به‌ شغل‌ شريف‌ معلمي‌ روي‌آورد.
در لاهيجان‌ با روحانيون‌ مبارزي‌ چون‌: حجت‌ الاسلام‌ زين‌ العابدين‌ قرباني‌ و حجت‌الاسلام شهيد ‌حاج‌ ابوالحسن‌ كريمي‌ آشنايي‌ پيدا نمود و با ايشان‌ ارتباط‌ نزديك‌ داشت‌. شهيد حق‌ويردي‌ همچنين‌ با آيت‌الله‌ عبدالله‌ شيرازي‌ و شهيدان‌ محراب‌: آيت‌الله‌ دستغيب‌ و آيت‌ الله‌ مدني‌ عشق‌ مي‌ورزيد و با ايشان‌ نيز در تماس‌ بود.
در سال‌ 1357 همراه‌ با سيل‌ جمعيت‌ خشمگين‌، فرياد مرگ‌ بر شاه‌ و مرگ‌ بر آمريكا سر داد و در اكثرتظاهرات‌، حضوري‌ چشمگير داشت‌. پس‌ از شروع‌ جنگ‌ تحميلي‌ نيز خود را به‌ جبهه‌ و ميادين‌ نبرد رسانيد و به خاطر ‌ دفاع‌ از اسلام‌ و انقلاب‌ حضوري‌ فعال‌ داشت‌. مدتي‌ به‌ مبارزه‌ و جنگ‌ بامزدوران‌بعثي‌ پرداخت‌، تا اينكه‌ در دوازدهم‌ ارديبهشت‌ 1361 در منطقه‌ي‌ خرمشهر بر اثر تركش‌ خمپاره‌ به ‌شهادت‌ رسيد و از اين‌ طريق‌ به‌ ديدار معبود خود شتافت‌. پس‌ از شهادت‌ وي‌ بود كه‌ یکی از مدرسه های شهر فومن‌، به‌ نامش‌ نامگذاري‌ شد . مزار این شهید در گلزار شهداء صومعه سرا می باشد.
در بخشي‌ از وصيت‌ نامه‌ي‌ اين‌ شهيد بزرگوار آمده‌ است‌:
«اگر كشته‌ شوم، فقط‌ دعا كنيد كه‌ خدا مرادر زمره‌ي‌ شهيدان‌ درگاهش‌ قرار دهد و مرا غسل‌ ندهيد، چون‌ رهبرم‌ حسين‌ (ع‌) نه‌ كفن‌ داشت‌ نه‌غسل‌. و به‌ مادرم‌ بگوييد كه‌ مادر، آرزوي‌ من‌ برآورده‌ شده‌ و گريه‌ نكن‌ و مرا ببخش‌. مبادا اگر فرزندت‌ در راه‌ الله‌ حركت‌ كرد و شهيد شد، غمي‌ به‌ چهره‌مردانه‌ات‌ بنشيند و بدان‌ كه‌ شهادت‌، باعث‌ سربلندي‌ و عزت‌ و شرف‌ خانواده‌ به‌ اسلام‌ مي‌گردد...».
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 11:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


شهيد عليرضا حق‌شنو

پاسدار شهيد عليرضا حق‌شنو گيگاسري‌ فرزندشادروان تراب‌ به‌ سال‌ 1342 درشهر فومن‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. دوران‌ كودكي‌ اش‌ در كنار خانواده‌ سپري‌ شد، تا اينكه‌ سالهاي‌كودكي‌ او، جاي‌ خود را به‌ دوران‌ درس‌ و تحصيل‌ داد.
تحصيلات‌ خود را در زادگاهش‌ آغاز نمود و توانست‌ تا قبولي‌ پايه‌ي‌ سوم‌ علوم‌ تجربي‌ در دبيرستان‌امير كبير به‌ ادامه‌ي‌ تحصيل‌ بپردازد. در سالهاي‌ پاياني‌ تحصيلش‌، يعني‌ سالهاي‌ 60 ـ 59 با نهادهاي‌ انقلابي‌ آشنا شد و در همان‌ ايام‌ به‌ عضويت‌ نهاد سپاه ‌درآمد. وي‌ در سپاه‌ به‌ فعاليت‌هاي‌ متعددي‌ پرداخت‌ و در طي‌ آن، خود را مقيد به‌ اخلاق‌ و فرايض‌ اسلامي‌ نمود.
پس‌ از مدتي‌، از طرف‌ سپاه‌ فومن‌ عازم‌ جبهه‌ گرديد تا در مكتب‌ جبهه‌ نيز خود را در معرض‌امتحان‌ قرار دهد. مدتي‌ جنگيد، تا اينكه‌ سرانجام‌ در هيجدهم‌ آبان‌ 1361 در عمليات‌ محرم‌ در جبهه‌ي‌ موسان‌ براثر تركش‌ خمپاره‌ و موج‌ انفجار به‌ شهادت‌ رسيد و به‌ سوي‌ معبود خويش‌ شتافت‌. پيكرش‌ بعد از گذشت‌ چند روز، شناسايي‌ شد و بعد از انتقال‌ آن‌ به‌ زادگاهش‌، در گلزار شهداي‌ فومن، به‌ خاك‌ سپرده‌ شد.
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و درود به پيشگاه حضرت مهدي عج الله تعالي فرجه و نايب بر حقش روح خدا خميني و با درود به شهداي هميشه جاويد اسلام و با درود به رزمندگان هميشه رزمنده اسلام كه با ايثار خونشان حماسه ها مي آفرينند .
نمي دانم وصيتنامه ام را از كجا شروع كنم زيرا تا زماني كه زنده بودم جز ضرر و زيان و گناه براي خود و جامعه چيز ديگري نبود و شايد انشاءالله با كشته شدنم در راه الله خدمت كوچكي بتوانم به اين ملت بكنم.
از صدر اسلام هميشه انبياء و ائمه بر عليه كفر، نفاق، جباران زمان قيام كرده اند و حال اين سلاح رسول اكرم(ص) در ايران سر در آورد و زماني كه در اوج فلاکتها بسر مي برديم نداي نجاتبخش خميني كبير نايب امام زمان ما رادر مسير السام هدايت كرده و ما را آنچنان شيفته الله و اسلام و در راه آنان جهاد و ايثار كرد كه امروز نوجوانان كودكان پيرمردان در جبهه ها لبيك گوي ابا عبدالله هستند و اگر تاريخ اسلام را گذري كنيم خواهيم ديد هر جا اسلام بوده در كنارش جباران و مستكبران بر عليه اسلام قيام كرده اند و در ايران هم بعداز پيروزي انقلاب امريكا و شوروي و ديگر دول جنايتكار دست به توطئه هاي گوناگوني زدند و بعد از دو روز از پيروزي انقلاب در كردستان فجايعه ها آفريدند كشتارها كردند و هنوز هم در گوشه و كنار كم و بيش به اين كشتارها مشغولند مطهريها را ترور كردند كودتاها كردند. حمله نظاميها كردند نوكران بي مزد و مواجه خود را بسيج كردند تا بهترين شخصيتهاي مملكتي را از ما گرفتند و سرانجام به اين جنگ تحميلي دست زدند و اما اين توطئه هم بياري مردم هميشه در صحنه و جانبازي رزمندگان اسلام تا امروز پيشرفتهاي زيادي داشته كه جنگ از حالت دفاعي به حالت تهاجم شده انشاءالله با ايثار خونمان بتوانيم راه را بر ديگر رزمندگان باز كنيم تا بتوانند در كنار حرم مطهر ابا عبدالله نماز جماعت و وحدت با مسلمين عراق بخوانيم. انشا‌ءالله.
و در اين برحه از تاريخ وظيفه اسلامي ما حكم مي كند كه براي نبرد با خصم جهاني عازم جبهه هاي حق عليه باطل شده و با ايثار خونمان نهال نوپاي جمهوري اسلامي را آبياري و مستحكم كنيم.
چه زيباست قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود. هيچ قطره اي در مقياس حقيقت در نزد خدا از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود بهتر نيست و من مي خواهم با اين قطره خون به عشقم كه خداست برسم. اگر خدا اين بنده گناهكار و زيانكار را به درگاهش قبول كند. ما اينقدر به درگاه خدا گناه كرده ايم كه شايد با شهادتمان قدري از گناهان ما كاسته شود. بعد از مرگم برايم گريه نكنيد به همه برادران، دوستان و آشنايان تبريك بگوئيد و به آنها بگوئيد بجاي گريه كردن از خدا براي من طلب مغفرت كنيد و من يادم هست وقتي شهيدان را به فومن مي آوردند بچه ها گريه مي كردند من به بچه ها مي گفتم ما بايد به حال خودمان گريه كنيم كه چنين سعادتي را نداريم. زيرا شهدا در بهشت ابدي جايگزينند و در كنار صالحين چه زيبا و گوارا هست در راه خدا جهاد كردن و به لقاءالله پيوستن. بخدا وقتي من اين شهدا را مي ديدم اين رزمندگان را مي ديدم احساس حقارت و سرشكستگي مي كردم در ميانشان نوجوانان كم سن و پيرمردان عابد را مي ديدم اشك از چشمانم سرازير مي شد و احساس شرمندگي در مقابلشان مي كردم كه چگونه خانه و كاشانه، پدر و مادر، فرزندان خود را رها كرده اند و عازم جهاد بر عليه خصم جهاني شده اند. درود و سلام خداوند بر بندگان صالح خدا به شما شهدا و رزمندگان باد. و از آن طرف وقتي به خانواده هاي شهدا نگا ه مي كنيم جوان رشيد از دست داده اند، همسر جوان از دست داده اند و وقتي كودكان يتيم را مي بينيم ياد شهداي كربلا مي افتيم. بخدا قسم مادر مقابل اين خانواده هاي شهدا مسئول هستيم. به خانواده هاي شهدا سر بزنيد تا شايد بتوانيد جاي عزيزانشان را پر كنيد. در جبهه انسانهايي را مي بينيم كه در تمام عمر آرزوي ديدارشان داشتم نمونه هايي را كه قبلا ديده يا شنيده بودم مخصوصا در سپاه برادراني با قلبهاي پاك سرشار از عشق به الله، در آن ساعتهاي كه مردم در خواب فرو رفته اند يا غرق در زندگي روزمره و مادي خود هستند اينان مردان خدا به نماز و سجده ايستاده اند و در دل شب با خداي خود راز و نياز مي كنند طلب مغفرت مي كنند و يا شبانگاه همچون شيران به دشمن حمله ور مي شوند و عرش مسلسهايشان دشمنان اسلام رابه خاك و خون مي كشد و آرزوي شهادت دارند برادراني كه از هيچ چيز باكي ندارند نه توپ نه تانك، جز از خداي خود ميترسند من هم مي روم راهي را كه سرور آزادگان ابا عبدالله به ما آموخته مي روم تا خدا اگر اين بنده گناهكاررا بپذيردبه شهدا بپيوندم مي روم به مجلسي که رضا کدپورگرداننده مجلس است به مجلسي که رضا عامر ميزبانش است به مجلسي كه علي اصفهاني نژاد نقل مجلس است به مجلسي كه در آن جعفر مظلوم (تيغ نورد) به خليل حيدري احمد عاطف انسان دوست شهيد مظلوم گيتي نورد در آن هستند به مجلسي كه جايگاه شهداء است واقعا ما در آنجا به رحمان و رحيم و نادر و توانا خدا خدا پي مي بريم. زيرا خدا به حدي رحمان و رحيم است .
من از شما عزيزان خواهش مي كنم كه همواره گوش بفرمان امام عزيز باشيد و وجبي از خط امام منحرف نشويد زيرا منحرف شدن از خط امام همانا به انحراف و فلاكت رسيدن همانا و همواره پشتيبان روحانيت مبارز و روحانيون در خط امام باشيد .
پدرم اگر از پيشت مي روم اين راهيست كه سرور آزادگان حسين(ع) به ما آموخته و از تو انتظار دارم براي من غم و اندوه به دل راه ندهي و گريه نكني و افتخار كن كه فرزندت در راه الله و در راه اسلام به شهادت رسيده پدر مادر عزيزم من بنا به فرمان الله و بنا به مسئوليتي كه بر دوشمان بود و براي خشنودي و رضاي خدا وبراي نابودي دشمنان اسلام و خصم جهاني امريكا عازم نبرد با كفار شدم و خدا هم به من منت نهاد و مرا به آرزويم شهادت رسانيد. پدر و مادرم مرا ببخشيد من فرزند خوبي براي شما نبودم نسبت به شما خيلي آزار و اذيت كردم. از خدا براي من طلب مغفرت كنيد و مرا ببخشيد و همواره از شما مي خواهم تا همگام با امام عزيز و انقلاب باشيد و از فراق من ناراحت نشويد گريه نكنيد زيرا من به آرزويم رسيدم و از برادران من تقاضا دارم ادامه دهنده راهم باشند و سلاح مرا از زمين بردارند و از خواهران خود مي خواهم كه با حجاب خود اين اسلحه كوبنده فرغ امپرياليسم و رسالت زينبي خود را حفظ كرده و ادامه دهنده راه شهدا باشند.
+ نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 11:56  توسط داود صیاد مالفجانی  |