اضطراب و پريشانى على (ع ) در نماز
هر وقت هنگام نماز مى رسيد، اميرالمؤ منين ( عليه السّلام ) حال اضطراب و تزلزل پيدا مى كرد. عرض كردند شما را چه مى شود كه اينقدر ناراحتيد؟ مى فرمود:
((وقت امانتى كه خداوند بر آسمان و زمين عرضه داشت و
آنها از پذيرش و حمل آن امتناع ورزيدند، رسيده است )).(47)
دعاى حضرت فاطمه (س ) بعد از نماز
دختر جوان پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) وقتى در محراب مشغول نماز بود، از اينكه در پيشگاه خداوند جهان ايستاده ، بندهاى كتف نازنينش مى لرزيد.
امام حسن ( عليه السّلام ) مى گويد: يك شب جمعه ديدم كه مادرم بيدار است و پيوسته نماز مى خواند تا اينكه سپيده صبح دميد.
در آن لحظه شنيدم كه مادرم براى مردان و زنان با ايمان دعا مى كند، يك به يك آنها را نام مى بُرد و برايشان دعا مى كرد، بعد از نماز به او گفتم : اى مادر! چرا براى خودت دعا نكردى ؟
مادرم فرمود:
((اى پسرك من ! اوّل همسايه ، بعد خانه ...)).(48)
تعجب هارون
((ابوالحسن امام موسى بن جعفر( عليهما السّلام )) در ده سال و اندى ، هر روز پس از طلوع خورشيد تا وقت زوال را با يك سجده مى گذراند. ((هارون )) كه دشمن حضرت بود، به اين مطلب اعتراف كرد كه او، نمونه اى برجسته براى توجه به خدا و ايمان است . هارون موقعى اين اعتراف را كرد كه آن حضرت را در زندان ربيع ، محبوس كرده بود و از بالاى كاخ ، حضرت را نظاره مى كرد، ديد جامه اى در گوشه زندان افتاده بدون اينكه تغيير موضع دهد، لذا از اين حالت تعجب كرد و به ((ربيع )) گفت : آن جامه اى كه هر روز در آنجا مى بينم چيست ؟
ربيع گفت : يا اميرالمؤ منين ! آن جامه نيست ، بلكه ((موسى بن جعفر)) است ، او هر روز پس از طلوع خورشيد تا وقت زوال ، يك سجده دارد.
هارون حيرت زده شد و از روى تعجب گفت : به راستى كه اين شخص ‍ از راهبان بنى هاشم است ! ربيع پس از اينكه اعتراف هارون را نسبت به پارسايى امام و كناره گيريش از دنيا شنيد، رو به هارون كرد و در حالى كه تقاضاى آزادى و سخت نگرفتن براى آن حضرت را داشت گفت : يا اميرالمؤ منين ! پس چرا اينقدر در زندان بر او سخت گرفته ايد؟!! هارون پاسخى داد كه حكايت از بى رحمى باطنى او داشت ، او گفت : هيهات ! بايد اينطور باشد!!!(49)
كيفيت نماز امام باقر و امام صادق (ع )
امام باقر و امام صادق ( عليهما السّلام ) زمانى كه به نماز مى ايستادند، رنگ صورت مباركشان تغيير مى كرد، گاهى قرمز و زمانى زرد مى شد مثل اينكه با كسى مناجات مى كنند كه او را مى بينند.(50)
كيفيت دعاكردن
يكى از اصحاب پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) معمولاً براى نماز جماعت به مسجد مى آمد تا اينكه پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) متوجه شدند كه او چند روزى است ديگر به مسجد نمى آيد. از اصحاب پرسيدند: ((چرا فلانى براى به جا آوردن نماز جماعت به مسجد نمى آيد؟)).
گفتند: آن شخص مريض است .
پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) براى عيادت نزد او رفتند، و پرسيدند: ((اى فلانى ! چه شده است ؟)).
او گفت : نماز مغرب را مى خواندم ، سپس اين كلمات را قرائت كردم ((اى پروردگار! اگر من نزد تو گناهكار هستم و قرار است مرا در آخرت عذاب دهى ، عذابم را به جلو بينداز و در همين دنيا مرا دچار عذاب كن ))، سپس مريض شدم .
پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود: ((اين چه سخنى بود كه گفتى ، آگاه باش كه اين گونه بايد بگويى :
پروردگارا! در دنيا و آخرت به من حسنه عطا كن و مرا از آتش نگهدار)).(51)
سپس پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) براى آن شخص دعا كرد و او از حالت مرض بيرون آمد و خوب شد.(52)
حكايت عبرت انگيز پيامبراكرم (ص ) و سعد
امام باقر ( عليه السّلام ) فرمود: در زمان رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) در آغاز هجرت ، يكى از مؤ منين اهل صُفّه (آنان كه در كنار مسجد سكونت داشتند) به نام ((سعد)) بسيار در فقر و تهيدستى به سر مى برد، و هميشه در نماز جماعت ، ملازم رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) بود و هرگز نمازش ترك نمى شد. رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) وقتى او را مى ديد، دلش به حال او مى سوخت و نگاه دلسوزانه اى به او مى كرد. غريبى و تهيدستى او، رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) را سخت ناراحت مى كرد، روزى به سعد فرمود:
((اگر چيزى به دستم برسد، تو را بى نياز مى كنم )).
مدتى از اين جريان گذشت ، رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) از اينكه چيزى نرسيد تا به سعد كمك كند، سخت غمگين شد. خداوند وقتى كه رسولش را اين گونه غمگين يافت ، جبرئيل را به سوى او فرستاد، جبرئيل كه دو درهم همراهش بود، به حضور رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) آمد و عرض كرد:
((اى رسول خدا! خداوند اندوه تو را به خاطر سعد دريافت ، آيا دوست دارى كه سعد بى نياز گردد؟)).
پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود: ((آرى )).
جبرئيل گفت : ((اين دو درهم را به سعد بده و به او دستور بده كه با آن تجارت كند)).
رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) آن دو درهم را گرفت و سپس براى نماز ظهر از منزل خارج شد. ديد سعد كنار حجره ايستاده و منتظر رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) است ، وقتى كه رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) او را ديد فرمود: ((اى سعد! آيا تجارت و خريد و فروش مى دانى ؟)).
سعد گفت : سوگند به خدا چيزى ندارم كه با آن تجارت كنم . پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) آن دو درهم را به او داد و به او فرمود: ((با اين دو درهم تجارت كن ، و روزى خود را به دست بياور)).
او آن دو درهم را گرفت و همراه رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را خواند، بعد از نماز، رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) به او فرمود:((اى سعد! برخيز و به دنبال كسب و رزق برو كه من از وضع تو غمگين هستم )).
سعد، برخاست و كمر همت بست و به تجارت مشغول شد، به قدرى آن دو درهم بركت داشت كه هر كالايى با آن مى خريد، سود فراوان مى كرد، دنيا به او رو آورد و اموال و ثروتش زياد گرديد و تجارتش رونق بسيار گرفت .
در كنار در مسجد، محلى را براى كسب و كار خود انتخاب كرد و به خريد و فروش مشغول گرديد، هنگام نماز، ((بلال حبشى )) اعلام نماز مى كرد و رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) براى نماز حاضر مى شد، كم كم رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) ديد كه بلال حبشى وقت نماز را اعلام كرده ولى ((سعد)) هنوز سرگرم خريد و فروش ‍ است ، نه وضو گرفته و نه براى نماز آماده مى شود، رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) وقتى او را به اين وضع ديد، به او فرمود: ((اى سعد! دنيا تو را از نماز بازداشته است )).
او در پاسخ چنين (توجيه مى كرد و) مى گفت :((چه كار كنم ؟ ثروتم را تلف كنم ؟ به اين مرد متاعى فروخته ام ، مى خواهم پولش را بستانم و از مردى متاعى خريده ام ، مى خواهم قيمتش را بپردازم . آيا با اين وضع مى توانم در نماز شركت كنم ؟!)).
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) در مورد سعد، آنچنان ناراحت و غمگين شد كه اين بار اندوه رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) شديدتر از آن هنگام بود كه سعد در فقر و تهيدستى به سر مى برد. جبرئيل به پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) نازل شد و عرض كرد: ((خداوند اندوه تو را در مورد سعد دريافت ، كداميك از اين دو حالت را در مورد سعد دوست دارى ؟ آيا حالت اول يعنى حالت فقر و توجه او به نماز و عبادت را دوست دارى ؟ يا حالت دوم او را كه بى نياز است ولى توجه به عبادت ندارد؟)).
پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود: ((حالت اوّل او را دوست دارم ؛ چرا كه حالت دوّم او باعث شد كه دنيايش ، دينش را ربود و برد)).
جبرئيل گفت : ((دلبستگى به دنيا و ثروت دنيا، مايه آزمايش و بازدارنده از آخرت است )).
آنگاه جبرئيل گفت : ((آن دو درهم را كه به او (قرض ) داده بودى از او بگير كه در اين صورت ، وضع او به حالت اوّل برمى گردد)).
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) از نزد سعد عبور كرد و به او فرمود: ((آيا نمى خواهى دو درهم مرا بدهى ؟)).
سعد گفت : به جاى آن ، دويست درهم مى دهم !!
پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود: ((همان دو درهم مرا بده )).
سعد دو درهم آن حضرت را داد اما از آن پس ، دنيا به سعد پشت كرد و تمام اموالش كم كم از دستش رفت و زندگيش به حال اول بازگشت .(53)
اهميّت نماز جماعت
دو حديث
((قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله :
الصلوة جماعة ولو على راءس الزُّجّ)).
(مستدرك ، ج 1، ص 488)
((رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - فرمود:
نماز را به جماعت بخوانيد ولو به سرنيزه ها قدم بگذاريد)).
((قال النبي صلى اللّه عليه وآله :
التكبيرة الاولى مع الامام خير من الدنيا وما فيها)).
(مجموعة الاخبار، ص 227)
((رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - فرمود:
همان تكبيرة الاحرام اوّل نماز كه با امام جماعت گفته شود، خيرش از دنيا و آنچه در دنياست بيشتر است )).
اهميت نماز جماعت
پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) تصميم گرفت خانه هاى كسانى را كه (بدون عذر شرعى ) در منزلهاى خود نماز مى خوانند و در جماعت مسلمانها شركت نمى كنند، آتش بزند.
يك نفر نابينا به حضور پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) رسيد و عرض كرد من نابينا هستم ، صداى اذان جماعت را مى شنوم ، ولى كسى نيست كه دستم را بگيرد و مرا به جماعت برساند، پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود: از منزل خود تا مسجد، طنابى ببند و هنگام نماز جماعت ، آن طناب را بگير و با راهنمايى آن خودرا به مسجدبرسان و در نماز جماعت شركت كن .(54)
اعاده كردن سى سال نماز جماعت
يكى از عبّاد، سى سال نماز خود را اعاده كرد با اينكه تمام آن سى سال را در صف اوّل جماعت نماز خوانده بود و علت آن اين است كه مى گويد: روزى به واسطه پيشامدى نتوانستم خود را سريعاً به صف اوّل جماعت برسانم لذا وقتى كه رسيدم از صف اوّل عقب ماندم ، در اين هنگام متوجه شدم مثل اينكه از ايستادن در صفهاى بعدى خجالت مى كشم و ميل ندارم مردم مرا در صفهاى بعدى ببينند؛ زيرا من هميشه در صف اوّل بودم و بر حسب اتفاق امروز عقب افتاده ام ، براى همين ، دانستم كه در اين مدت طولانى ؛ تمام نمازهايم آلوده به ريا و مشوب به نگاه كردن مردم به سوى من بوده تا مردم بدانند كه من هميشه در صف اوّل جماعت هستم و از سبقت گيرندگان به كارهاى نيك مى باشم .(55)
نور نماز جماعت در بيابان تاريك
در بحارالانوار روايت شده است كه شبى ((قتادة بن نعمان )) از اصحاب خاتم انبيا محمد ( صلّى اللّه عليه و آله ) در مسجد النبى حاضر بود. اوّل مغرب ، نماز جماعت را با پيغمبر خواند. معمولاً رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) براى ملاحظه حال اصحابش كه راهشان دور بود و مدينه هم مثل زمان حاضر، آباديهايش جمع نبود، بلكه پراكنده و متفرق بود، لذا رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) نماز مغرب و عشا را طورى مى خواند كه هنوز هوا خيلى تاريك نشده بود. شبى هوا ابرى بود و قتاده وقتى نمازش را تمام كرد، متوجه شد كه هوا بسيار تاريك و برگشتنش خيلى مشكل است .
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) دانست كه اكنون موقعى است كه بايد قتاده از نور عملش بهره ببرد لذا از گوشه مسجد، چوب خشكى از نخل خرما افتاده بود، پيغمبر آن را برداشت و به قتاده داد، نورى از آن چوب برخاست و فرمود:((اين چوب تا ده ذراع جلو و پشت سر تو را روشن مى كند، قتاده آن را گرفت و به وسيله روشنى آن ، به منزلش رفت .
اتفاقاً جانورى در گوشه خانه اش بود كه از همين نور چوب ، او را تشخيص داد و كشت . در روايت چنين مى فرمايد كه : ((نور اين چوب نور نماز جماعتش بود)). آرى هر كس نورى از ايمان و عملش ، با او خواهد بود.(56)
دقت حضرت امام (ره )
در نجف اشرف ، روزى امام خمينى (قدّس سرّه ) براى برگزارى نماز جماعت خواستند وارد اطاق بيرونى شوند، كفش كن اطاق از كفشهاى مردمى كه براى شركت در نماز جماعت ، گرد آمده بودند، انباشته شده بود به طورى كه جاى پا نهادن بر زمين نبود و ما روحانيون و بسيارى از فضلا بدون توجه ، پاى خود را روى كفشهاى مردم مى گذاشتيم و رد مى شديم و جز اين هم چاره اى نبود.
اما وقتى امام به كفش كن رسيد و آن وضع را ديد، توقف كرد و از پا گذاشتن روى كفش مردم خوددارى ورزيد و دستور داد كفشها را از سر راه جمع كنند و راه را باز نمايند.
در اين موقع ، خيلى از ماها تازه متوجه شديم كه پانهادن بر روى كفش ‍ مردم ، تصرف در مال غير است و خالى از اشكال نخواهد بود.(57)
اهميت نماز صبح و عشا
روزى رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) بعد از نماز صبح ، رو به اصحابش كرد و فرمود: ((آيا فلانى و فلانى (نام چند نفر را برد) براى نماز حاضر شده اند؟)).
اصحاب گفتند: يا رسول اللّه ! نه (حاضر نشده اند).
رسول اللّه ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمودند: ((آيا به جايى رفته اند (و در شهر نيستند)؟)).
اصحاب گفتند: نه .
آنگاه حضرت رسول ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمودند: ((هيچ نمازى دشوارتر از نماز صبح و عشا بر منافقين نيست . اگر مردم منزلت نماز صبح و عشا را مى دانستند، براى اداى آن حاضر مى شدند، اگرچه با خزيدن بر روى زمين باشد)).(58)
لزوم حفظ حرمت مؤ من
عالم متقى جناب حاج شيخ محمد باقر شيخ الاسلام (؛ ) فرمود: من عادت داشتم هميشه پس از فراغت از نماز جماعت با كسى كه طرف راست و چپ من بود، مصافحه مى كردم ، وقتى در نماز جماعت مرحوم ميرزاى شيرازى - اعلى اللّه مقامه - در سامرا پس از نماز، با شخصى كه طرف راستم نشسته بود، كه يك نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه كردم و در طرف چپ ، يك نفر روستايى بود كه به نظرم كوچك آمد و با او مصافحه نكردم . بلافاصله از خيال فاسد خود پشيمان شدم و به خود گفتم شايد همين شخصى كه به نظر تو شاءنى ندارد، نزد خداوند محترم و عزيز باشد، فوراً با كمال ادب با او مصافحه كردم ، پس بوى مشك عجيبى كه مانند مشكهاى دنيوى نبود به مشامم رسيد و سخت مبتهج ، خوشوقت و دلشاد شدم و احتياطاً از او پرسيدم با شما مشك است ؟ فرمود: نه . من هيچ وقت مشك نداشتم ، يقين كردم كه از بوهاى روحانى و معنوى است . و نيز يقين كردم كه شخصى است جليل القدر و روحانى ، از آن روز متعهد شدم كه هيچ وقت به حقارت به مؤ منى نظر نكنم .(59)
عدم جواز اطاله نماز جماعت
روزى ((اعمش )) وارد مسجدى شد و در نماز جماعت شركت كرد و امام جماعت نماز را بسيار طول داد، بعد از فراغ از نماز، اعمش به او گفت : پشت سر تو افراد گرفتار ، پير و ضعيف هستند چرا نماز را طولانى مى خوانى ؟
امام جماعت گفت : (... اِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ اِلاّ عَلَى الخاشِعِينَ )(60) يعنى :((اين سخت است مگر براى افراد خاشع )).
اعمش گفت :((من نماينده خاشعين هستم بدان كه نيازى به اين همه طول دادن ندارند)).(61)
آثار سوء برخوردهاى غلط و غيراسلامى
پزشكى بود كه به مقدّسات اسلام توهين مى كرد و برخوردهاى زننده اى داشت با اينكه در محيط اسلامى بزرگ و تربيت شده بود. پس از تحقيق ، متوجه شديم كه بيمارى اين پزشك از سختگيريهاى پدرش ناشى شده است . مى گفت : پدرم هر صبح با چوب ، بالاى سر من مى آمد و مرا براى خواندن نماز صبح بيدار مى كرد، اگر لحظه اى دير برمى خاستم ، چوب را به گرده ام مى كشيد و بر سر و صورت و بدنم مى نواخت !!
به اين ترتيب ، وى از اوان كودكى بر اثر برخوردهاى ناصحيح و غيراسلامى پدر، دچار عقده و بيمارى روانى شده و همين امر در سنين بالا موجب شده بود كه وى نسبت به اسلام و مقدّسات دين ، بدبين شود و به آنها جسارت كند.(62)
هدايت الهى
جوانى مى گفت : در، كوچكى هميشه سعى مى كردم نماز خود را در مسجد بخوانم . روزى مشغول خواندن نماز بودم كه متوجه شدم پيرمردى ، مراقب من است . نمازم كه به پايان رسيد، آن پيرمرد به من گفت : ((نمازت درست نيست )) و سپس شروع كرد به گفتن سخنانى نيشدار، چنانكه گويى تازيانه جلادان است . من غرق در سكوت بودم و هرگاه مى خواستم از او بپرسم كجاى نمازم اشتباه است ، اجازه نمى داد و پيوسته مى گفت : ((نمازت درست نيست و امثال تو حق ندارند به مسجد بيايند!)).
از آن پس تصميم گرفتم ديگربه مسجدنروم و نمازم را در منزل هم نخوانم .اين نخستين قدم براى ترك كامل نماز و انحرافم از طريق اسلام بود، ولى خداوند مرا هدايت فرمود و اكنون دوباره نماز مى خوانم .
نمونه اى جالب از اخلاق اسلامى
روزى امام حسن و امام حسين ( عليهما السّلام ) كه هنوز خردسال بودند، پيرمردى را ديدند كه اشتباه وضو مى گيرد، نزد او رفتند و گفتند: پدر جان ! ممكن است نگاه كنى و بگويى وضوى كداميك از ما درست تر است ؟ آنگاه شروع كردند به وضوگرفتن . به محض اينكه وضويشان تمام شد، پيرمرد روشن ضمير گفت : ((آفرين بر شما! وضوى هر دوى شما درست است ، وضوى من اشتباه بوده است )).(63)
غرور و تكبر بيجا
روزى كسى پرسيد: چرا نماز صبح دو ركعت است ؟
گفتم : نمى دانم ، دستور خداوند است و بايد انجام دهيم .
همينكه فهميد نمى دانم ، قيافه روشنفكرى گرفت و گفت : دنيا، دنياى علم است ، امروز ديگر دين بدون علم صحيح نيست و...
پرسيدم : حال تو بگو: چرا برگ درخت انار كوچك است ولى برگ انگور، بزرگ و پهن مى باشد؟
گفت : نمى دانم . من هم همان قيافه را گرفته و گفتم : دنيا، دنياى علم است ، علم بايد ثابت كند و... اندكى از غرورش كاسته شد.
گفتم : برادر! قبول داريم كه دنيا، دنياى علم است ، ولى نه به اين معنا كه همه اسرار هستى را بايد همين امروز بدانيم . حتماً ميان برگ باريك انار و برگ پهن انگور و مزه ميوه هايشان ، رابطه اى در كار است كه هنوز، برگ شناس ، خاك شناس ، گياه شناس و ميوه شناس ، آن را كشف نكرده است .
پس وجود اسرار را مى پذيريم ولى ادعاى فهميدن همه آنها را هرگز از هيچ كس قبول نمى كنيم .(64)
يك حادثه عجيب
امام صادق ( عليه السّلام ) فرمود: رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) نماز ظهر را با مردم به جماعت خواند، ولى برخلاف معمول ، دو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد. بعد از نماز، مردم از آن حضرت پرسيدند: آيا حادثه اى رخ داد كه شما نماز را اين گونه (با شتاب ) تمام كرديد؟! فرمود: ((آيا شما صداى گريه كودك را شنيديد؟)).
(معلوم شد كه آن حضرت براى آرام كردن و نوازش نمودن كودك ، نمازش را سريع انجام داده است ).(65)
اثر نماز
1- به حضرت رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) گفته شد كه فلانى در روز نماز مى خواند، ولى در شب دزدى مى كند!
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمودند: ((نمازش او را از اين كار باز خواهد داشت )).(66)
2- روايت شده است كه جوانى از اهالى مدينه با پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) نماز خود را به جماعت مى خواند ولى مرتكب كارهاى زشت نيز مى شد، جريان كار او را خدمت رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) عرض كردند، سپس پيغمبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود: ((روزى نمازش او را از اين كار باز خواهد داشت ))، چيزى نگذشت كه او توبه كرد.(67)
چرا تارك الصّلوة كافر است ؟
يكى از شيعيان به نام ((مسعدة بن صدقه )) به حضور امام صادق ( عليه السّلام ) آمد و پرسيد: چرا شما زناكار را به عنوان كافر معرفى نمى كنيد، ولى ترك كننده نماز را كافر (معنوى ) مى ناميد؟ و دليل اين تفاوت چيست ؟
امام صادق ( عليه السّلام ) فرمود: ((زيرا زناكار و امثال او (مثل شرابخوار)، اين كار را به خاطر چيره شدن شهوت جنسى بر او انجام مى دهند، ولى ترك كننده نماز، آن را ترك نمى كند مگر به خاطر استخفاف و سبك شمردن نماز، مرد زناكار به سوى زن نمى آيد مگر به جهت ميل شديدى كه به او دارد و لذتى كه مى برد، ولى كسى كه نماز را ترك مى كند، در ترك نماز هيچ گونه لذّتى نيست ، وقتى لذت نبود، معلوم مى شود كه ((سبك شمردن نماز)) باعث ترك آن شده است . ((وَاِذا وَقَعَ الاستخفاف وَقَعَ الكُفر؛ وقتى سبك شمردن نماز حاصل شد، به دنبال آن نوعى كفر، حاصل مى گردد)).(68)
پرهيز از ريا
روزى مولا ((عبدالله شوشترى )) براى ديدن شيخ بهايى به منزل او آمد. ساعتى نشست تا اذان گفتند و موقع نماز شد. شيخ بهايى از مولا درخواست كرد كه نماز را همينجا بخوانيد تا ما هم با شما نماز خوانده و به فيض ‍ جماعت نايل شويم ، مولاعبدالله مقدارى فكر كرد و بعد از آن پاسخى نگفت و به منزل خود بازگشت .
بعضى از دوستان راجع به اين جريان سؤ ال كردند كه شما با اهتمام و اهميتى كه به نماز اول وقت مى دهيد پس چرا در منزل شيخ ، نماز نخوانديد؟
او گفت : هرچه فكر كردم ديدم در صورتى كه مثل شيخ بهايى پشت سر من نماز بخواند در نفسم يك تغييرى حاصل مى شود، اين بود كه از ترس ريا در منزل او، نماز نخواندم .(69)
پاسخ به يك پرسش
گويند: در جلسه اى ، يكى از شعراى معاصر را تكليف كردند تا شعرى بخواند.
شاعر نيز به رسم معمول شُعرا، تاءملى كرد و گفت : نمى دانم چه بخوانم كه تا به حال آن را نخوانده باشم .
ظريفى گفت : ((نمازت را بخوان )).(70)
نمونه اى از روش نامعقول در امر به معروف
حضرت صادق ( عليه السّلام ) فرمود: ((ايمان بر هفت سهم تقسيم مى شود، بعضى از مسلمانها يك سهم را دارند، برخى دو سهم و كسانى نيز هستند كه داراى هفت سهم مى باشند. از اين رو شايسته نيست بر صاحب يك سهم ، دو سهم را تحميل كنند و كسى كه دو سهم دارد، نبايد بار شخص سه سهمى را بر او تحميل نمود و همينطور تا هفت سهمى )).
آنگاه حضرت مثالى آوردند و فرمودند: ((در همسايگى شخص ‍ مسلمانى ، مرد نصرانى بود، مسلمان او را دعوت به اسلام كرد و مزاياى ايمان آوردن را برايش تشريح نمود. نصرانى پذيرفت و ايمان آورد، سحرگاه ، مسلمان به در خانه نصرانى تازه مسلمان رفته در زد، همسايه اش ‍ بيرون آمد و گفت : برخيز، وضو بگير تا با هم به مسجد برويم و نماز بخوانيم .
آن مرد نيز وضو گرفت ، لباسهايش را پوشيد و با او به مسجد رفت . قبل از نماز صبح ، شخص مسلمان هرچه خواست نماز خواند، او هم از رفيق خود پيروى نمود تا اينكه نماز صبح را خواندند. پس از آن نشستند تا آفتاب سر زد. نصرانى خواست به منزلش برگردد ولى شخص مسلمان به او گفت : كجا مى روى ، روز كوتاه است ، بمان تا نماز ظهر را نيز بخوانيم او هم تا بعد از انجام نماز ظهر ماند. و بعد باز گفت : بين ظهر و عصر چندان فاصله اى نيست ، او را نگاه داشت تا نماز عصر را نيز خواند، مرد نصرانى خواست از جا حركت كند، مسلمان گفت : از روز چيزى نمانده نزديك غروب است ، باز او را نگاه داشت تا نماز مغرب را هم خواندند بعد گفت : نماز عشا وقتش ‍ نزديك است . يك نماز ديگر مانده ، آن را هم بخوانيم بعد خواهى رفت . پس از انجام نماز عشا از يكديگر جدا شدند.
روز بعد، هنگام سحر، باز در خانه او رفت و به نصرانى تازه مسلمان گفت حركت كن تا براى نماز به مسجد برويم . مرد نصرانى پاسخ داد كه من فقير و عيالمندم ، براى اين دين ، كسى را پيدا كن كه از من فارغتر باشد)).
حضرت صادق ( عليه السّلام )فرمود:((شخص مسلمان ،با امر به معروف ،او را داخل در دينش نمود و با كار ديگرش او را از دين خارج كرد)).(71)
اهميّت زكات از ديدگاه رسول خدا(ص )
روزى رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) در مسجد بين اصحاب خود نشسته بود و فرمودند: ((فلانى ، فلانى و فلانى برخيزند (پنج نفر را فرمان داد تا برخيزند) سپس فرمود: شما از مسجد خارج شويد و در اينجا نماز نگذاريد؛ چون شما زكات نمى دهيد)).(72)
على (ع ) و رسيدگى به شكايات مردم
روزى حضرت على ( عليه السّلام ) در محراب مسجد آماده نماز بودند، هنگامى كه دو دست خود را براى گفتن تكبيرة الاحرام بالا برد، ناگهان زنى به نام ((سوده )) خدمت آن حضرت آمد و پيرامون يك مساءله معمولى از استاندار على ( عليه السّلام ) شكايت نمود.
امام ( عليه السّلام )در همان لحظه ازخواندن نمازمنصرف شدو نامه اى از آستين مبارك بيرون آورد و دستورجلب آن استانداررامرقوم فرمود.(73)
اهميّت نماز شب
دو حديث
((عن النبي صلى اللّه عليه وآله قال :
الركعتان في جوف الليل احبّ الىّ من الدنيا ومافيها)).
(وسائل الشيعة ، ج 5، ص 276 )
((پيامبر اكرم فرمودند:
دو ركعت نماز در دل شب نزد من محبوبتر است از دنيا و هرآنچه در آن است )).
((قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله :
صلاة الليل نور)).
(بحارالا نوار، ج 41، ص 17)
((رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - فرمود:
نماز شب (موجب ) روشنايى (قلب ) است )).
اهميّت نماز شب از ديدگاه على (ع )
حضرت على ( عليه السّلام ) در روايتى مى فرمايند: ((هنگامى كه حضرت رسول اكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمودند: نماز شب نور است ، هرگز نماز شب من ترك نشده است )).
((ابن الكوَّاء)) كه در آنجا حضور داشت ، از آن حضرت پرسيد: حتى در ((ليلة الهرير))(74) هم نماز شبتان ترك نشد؟
آن حضرت در پاسخ فرمودند:((حتى در ليلة الهرير هم ترك نشد)).(75)
حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى و نماز شب
يكى از دوستان مرحوم حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى (قدّس سرّه ) مى گويد: مرحوم ملكى شبها كه براى تهجد و نماز شب به پا مى خاست ، ابتدا در بسترش مدّتى با صداى بلند گريه مى كرد، سپس بيرون مى آمد و نگاه به آسمان مى كرد و آيه (إِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَالاَرْضِ ) را مى خواند و سر به ديوار مى گذاشت و مدتى گريه مى كرد و پس از تطهير نيز كنار حوض ، مدتى پيش از وضو مى نشست و مى گريست .
خلاصه : از هنگام بيدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب ، چند جا مى نشست و برمى خاست و گريه سر مى داد و چون به مصلايش مى رسيد، ديگر حالش قابل وصف نبود.(76)
كلامى از علاّمه طباطبايى (ره ) درباره اهميت نماز شب
((استاد علاّمه طباطبايى (قدّس سرّه )) مى فرمودند: چون به نجف اشرف براى تحصيل مشرف شدم ، به خاطر قرابت ، خويشاوندى و رَحِميّت گاهگاهى به محضر ((مرحوم قاضى )) شرفياب مى شدم . تا اينكه روزى كنار در مدرسه اى ايستاده بودم كه مرحوم قاضى از آنجا عبور مى كردند، وقتى به من رسيدند، دست خود را روى شانه من گذاردند و گفتند: ((اى فرزند! دنيا مى خواهى نماز شب بخوان ! و آخرت مى خواهى نماز شب بخوان !)).(77)
مورچه و دعاى باران
حضرت سليمان ( عليه السّلام ) با اصحاب خويش ، براى نماز استسقا مى رفتند. حضرت ، مورچه اى را ديد كه يكى از پاهاى خود را به سوى آسمان بلند كرده و عرضه مى دارد: خدايا! ما آفريده اى از آفريدگان تو هستيم كه از روزى تو بى نياز نيستيم ، ما را به خاطر گناهان بنى آدم ، نابود نكن .
حضرت سليمان به همراهانش فرمود: ((برگرديد! با دعاى ديگرى (مورچه ) غير از شما، سيراب شديد)).(78)
امام خمينى (ره ) و نماز شب
حضرت امام (قدّس سرّه )، در بيمارى ، در صحت ، در زندان ، در خلاصى و در تبعيد حتى بر روى تخت بيمارستان قلب هم نماز شب مى خواند. امام در قم بيمار شدند و به دستور پزشكان ، مى بايست به تهران منتقل شوند، هوا هم بسيار سرد بود و برف مى باريد و جاده ها يخبندان بود، امام چندين ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال به بيمارستان قلب ، باز نماز شب خواندند.
شبى كه امام از پاريس به سوى تهران مى آمدند، تمام افراد در هواپيما خوابيده بودند و تنها امام در طبقه بالاى هواپيما، نماز شب مى خواندند و شما اگر از نزديك ديده باشيد، آثار اشك بر گونه هاى مبارك امام حكايت از شب زنده دارى و گريه هاى نيمه شب وى دارد.
بعضى از آقايان پاسدار در قم نقل مى كردند گاهى اوقات كه امام براى تهجد بيدار مى شدند، آنان را مورد نوازش و تفقد قرار مى دادند.(79)
مرحوم ((شيخ نصرالله خلخالى )) مى گويد: من چهل سال با امام دوست بودم ، هيچگاه نديدم نماز شب او ترك شود. هميشه قبل از اذان صبح بيدار بود و در حال عبادت و مناجات بسر مى برد. همواره در نمازهاى جماعت شركت و به ديگران اقتدا مى نمود.
نماز استسقا
سال 1363 هجرى قمرى بود، همان سالى كه در جنگ جهانى دوم ، نيروهاى متفقين (انگليس ، فرانسه ، آمريكا و شوروى ) كشور ايران را محل تاخت و تاز خود قرار داده بودند، بر اثر نيامدن باران ، قحطى و خشكسالى ، قم و اطراف آن را فرا گرفته بود. مردم سخت در فشار اقتصادى بودند، از مرحوم حضرت آيت اللّه العظمى سيد محمد تقى خوانسارى - طاب ثراه - (متوفاى 1371 قمرى و مدفون در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه ( عليهاالسّلام ) ) تقاضا كردند كه نماز استسقا (طلب باران ) بخواند، و آن مرحوم قبول كرد.
از قرارى كه در آن هنگام شنيده شد، آيت الله سيد محمد حجت و آيت الله صدر، به ايشان پيام دادند كه ما هم حاضريم در نماز باران شركت كنيم .
ايشان در پاسخ آن پيام فرمودند: ((شما شركت نكنيد، من نماز باران را مى خوانم ، اگر خداوند دعاى ما را مستجاب كرد و باران آمد، مردم آن را به حساب همه روحانيت مى گذارند و موجب عزّت و عظمت روحانيت مى شود و اگر باران نيامد، مردم اين را به حساب من مى گذارند، اما موقعيت شما محفوظ مى ماند، بگذاريد اگر لطمه اى به وجهه كسى وارد شد، آن كس ‍ من باشم و وجهه و موقعيت شما (براى اسلام ) محفوظ باشد.
خلاصه ، مرحوم حضرت آيت الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى - طاب ثراه - دو روز پشت سر هم با جمعيت به صحرا رفته و نماز استسقا خواند، روز دوم آنچنان باران زياد آمد كه شهرها از آب پر شد و سيلها به جريان افتاد و همه جا را سيراب نمود.
اين ماجراى عجيب را جرايد و مجلات آن روز نوشتند و حتى (از ناحيه متفقين ) به كشورهاى خارج مخابره شد.(80)
نماز جمعه
در سفر هجرت ، پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) روز جمعه به وادى ((بنى سالم بن عَوف )) رسيد و اولين نماز جمعه را در آنجا برگزار فرمود.
((مقاتل بن سليمان )) مى گويد: دَحيه كلبى - كه جوانى زيبا و خوش اندام بود - از شام با كالاهاى تجارتى بسيار بازگشت ، و او معمولاً با اجناس و كالاهاى مورد نياز مردم به مدينه مى آمد، و براى اعلام ورود او طبل مى نواختند تا همه با خبر شوند و براى خريد كالاهاى مورد نياز به كاروان تجارتى دَحيه مراجعه نمايند.
يك بار، ورود ((دَحيه )) كه هنوز مسلمان نشده بود، روز جمعه واقع شد، پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) به ايراد خطبه نماز جمعه مشغول بودند، با ورود دَحيه ، طبل نواختند و مردم استماع خطبه پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) را رها كردند و براى خريد اجناس ، به سوى دَحيه شتافتند! در مسجد جز دوازده نفر باقى نماندند، پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) فرمود:((اگر اين گروه باقيمانده هم نبودند، عذاب الهى بر آنان فرود مى آمد)).(81)
امام رضا(ع ) و نماز عيد قربان
روز عيد قربان فرا رسيد، ماءمون ، توسط شخصى ، براى امام رضا ( عليه السّلام ) پيام داد كه براى نماز عيد آماده باش و آن را اقامه كن و خطبه آن را بخوان .
امام رضا ( عليه السّلام ) نيز براى ماءمون پيام داد و فرمود من قبول مى كنم به همان شرطهايى كه در مورد پذيرش ولايتعهدى ، بين من و تو بود .
ماءمون گفت : من مى خواهم با انجام اين كار، احساسات مردم آرام گردد و آنان فضايل و كمالات تو را بشناسند.
حضرت رضا ( عليه السّلام ) كراراً از ماءمون خواست كه مرا از اين كار معاف بدار، ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت : بايد نماز عيد را شما اقامه كنى !!
سرانجام حضرت امام رضا ( عليه السّلام ) به ماءمون پيغام داد كه اگر بناست من نماز را بخوانم ، من مانند روش پيامبر ( صلّى اللّه عليه و آله ) و امير مؤ منان ( عليه السّلام ) نماز مى خوانم .
ماءمون گفت : هرگونه مى خواهى ، بخوان ، آنگاه ماءمون دستور داد تمام مردم ، صبح زود به در خانه امام رضا ( عليه السّلام ) اجتماع كنند.
((ياسر خادم )) مى گويد: سرداران و سپاهيان در خانه امام و اطراف آن اجتماع كردند، مردم از بزرگ و كوچك و زن و مرد و كودك سر راه امام ، صف كشيدند، عدّه اى در پشت بامها رفتند، هنگامى كه خورشيد طلوع كرد، امام رضا ( عليه السّلام ) غسل نمود و عمّامه سفيدى كه از پنبه بود بر سر نهاد. يك سرش را روى سينه و سر ديگرش را ميان دو شانه اش انداخت و دامن به كمر زد و به همه پيروانش نيز دستور داد تا چنان كنند.
سپس عصاى پيكاندارى را به دست گرفت و بيرون آمد، ما، در پيشاپيش آن حضرت حركت مى كرديم ، او پابرهنه بود، وقتى كه حركت كرد و سر به سوى آسمان بلند كرد و چهار بار تكبير گفت ، ما گمان كرديم كه آسمان و در و ديوار، همه با او هماهنگ و همنوا مى گويند ((اللّه اكبر، الله اكبر)) ارتشيان و كشوريان ، با شكوه ويژه اى ، صف در صف ايستاده بودند، امام رضا ( عليه السّلام ) از خانه بيرون آمد و دم در ايستاد و فرمودند: ((اللّه اكبر! اللّه اكبر! [اللّه اكبر!] على ماهدانا...)).
همه جمعيّت ، صداى خود را به اين تكبيرها بلند كردند كه سراسر شهر ((مَرو)) يكپارچه به گريه و شيون و فرياد تبديل گرديد، هنگامى كه سرداران و رؤ سا، ديدند امام رضا ( عليه السّلام ) با كمال سادگى و با پاى برهنه از خانه بيرون آمد، از مركب ها پياده شدند و پابرهنه گشتند و همراه امام حركت نمودند، حضرت در هر قدمى مى ايستاد و سه بار تكبير مى گفت ، زمين و زمان با احساسات پرشورى در حالى كه گويا اشك مى ريزند، با غرّش تكبير همنوا شده بودند. وضع آن صحنه عظيم ملكوتى را به ماءمون گزارش دادند، ((فضل بن سهل )) ذوالرّياستين (نخست وزير و رئيس ارتش ) نزد ماءمون بود، به ماءمون گفت : اى امير مؤ منان ! اگر امام رضا ( عليه السّلام ) با اين شكوه به مصلا برسد، مردم شيفته مقام او مى گردند. صلاح اين است كه از او بخواهى تا بازگردد.
ماءمون شخصى را نزد امام رضا ( عليه السّلام ) فرستاد و توسط او درخواست بازگشت كرد.
امام رضا ( عليه السّلام ) بى درنگ كفش خود را طلبيد و سوار بر مركب شد و بازگشت .(82)
عشق به نماز
گروهى از نمايندگان قبايل ((عضل )) و ((قاره )) از در حيله وارد شده ، به حضور پيامبر شرفياب شدند و چنين گفتند: ((اى پيامبر خدا! قلوب ما به سوى اسلام متوجه و محيط ما براى پذيرش اسلام آماده شده ، لازم است گروهى از ياران خود را همراه ما اعزام فرماييد تا در ميان قبيله ما تبليغ كنند و قرآن را به ما بياموزند و ما را از حلال و حرام خدا آگاه سازند!!)).
پيامبر وظيفه داشت به نداى اين گروه كه نمايندگان قبيله هاى بزرگى بودند، پاسخ مثبت بدهد و وظيفه مسلمانان است كه به هر قيمتى باشد از اين فرصت استفاده نمايند، از اين رو، پيامبر دسته اى را به فرماندهى ((مرثد)) همراه نمايندگان قبايل ، به آن نقاط فرستاد.
دعوت كنندگان در بين راه با توطئه و نقشه قبلى كه داشتند همه آنان را به شهادت رساندند جز سه نفر به نامهاى ((زيد بن دثنه ، خُبيب عَدِّى و عبداللّه )) كه تسليم شدند. در نيمه راه ((عبداللّه )) از تسليم شدن پشيمان شد. از اين رو دست از بند رها ساخت و به دشمن حمله كرد، دشمن با پرتاب سنگ او را به شهادت رساند. ولى دو اسير ديگر به كفار مكه تحويل شد و در برابر آن ، دو اسيرى كه از قبيله اسير كنندگان بودند، آزاد شدند.
كفار مكّه زيد را به دار آويختند و مرغ روحش به سوى ملكوت شتافت و نفر دوم ((خبيب )) مدتها در بازداشت بود، شوراى مكه تصميم گرفت او را نيز در ((تنعيم ))(83) به دار آويزد.
((خبيب )) در كنار چوبه دار، از مقامات رسمى مكه اجازه گرفت كه دو ركعت نماز بگزارد، سپس دو ركعت نماز با كمال اختصار به جاى آورد و رو به سران قريش كرد و گفت : ((اگر نبود كه گمان كنيد من از مرگ ترس و واهمه دارم ، بيش از اين نماز مى گزاردم و ركوع و سجود نماز را طول مى دادم )).
سپس روى به آسمان كرد و گفت : ((خداوندا! ما به ماءموريتى كه از جانب پيامبر داشتيم عمل كرديم )). در اين هنگام ، فرمان اعدام صادر گرديد و ((خبيب )) به دار آويخته شد. او بر سردار مى گفت : ((خدايا! تو مى بينى ، يك دوست در اطراف من نيست تا سلامم را به پيامبر برساند، خداوندا! تو سلام مرا به او برسان )).(84)
تغيير قبله
پيامبر گرامى اسلام ، سيزده سال تمام در مكه به سوى ((بيت المقدس )) نماز مى گزارد. پس از مهاجرت به مدينه ، دستور الهى اين بود كه به وضع سابق از نظر قبله ادامه دهد و قبله اى كه يهوديان به سوى آن نماز مى گزارند، مسلمانان نيز به آن طرف نماز بگزارند. اين كار، عملاً يك نوع همكارى و نزديك كردن دو آيين قديم و جديد به هم بود، ولى رشد و ترقى مسلمانان باعث شد كه خوف و ترس ، محافل يهود را فراگيرد؛ زيرا پيشرفتهاى روزافزون آنان نشان مى داد كه آيين اسلام در اندك مدتى سراسر شبه جزيره را خواهد گرفت و قدرت و آيين يهود را از بين خواهد برد. از اين نظر، كارشكنى از جانب يهود آغاز گرديد.
يهوديان مى گفتند: ((محمد)) مدعى است كه داراى آيين مستقلى است و آيين و شريعت او ناسخ آيينهاى گذشته مى باشد، در صورتى كه او هنوز قبله مستقلى ندارد و به قبله جامعه يهود نماز مى گزارد.
اين خبر براى پيامبر، گران آمد. نيمه شبها از خانه بيرون مى آمد و به آسمان نگاه مى كرد و در انتظار نزول وحى بود تا دستورى در اين باره نازل گردد؛ چنانكه آيه ذيل اين مطلب را گواهى مى دهد:
(قَدْ نَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضيها ...)(85)
((نگاههاى معنادار تو را با آسمان مى بينيم ، پس تو را به سوى قبله اى كه رضايت تو را جلب كند، مى گردانيم ...)).
(به همين خاطر)درحالى كه پيامبر دو ركعت از نماز ظهر را خوانده بود،امين وحى فرودآمد و پيامبرراماءموركردكه به سوى ((مسجدالحرام )) متوجه گردد. زنان و مردانى كه در مسجد بودند، از او پيروى كرده و از آن روز ((كعبه )) قبله مستقل مسلمانان اعلام گرديد.(86)
اثر نماز
روزى رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) به يارانش فرمود: ((اگر در خانه شخصى نهر آبى باشد و هر روز پنج نوبت در آن خود را شستشو كند، آيا تصور مى كنيد كه بدن او آلوده بماند؟)).
همه ياران رسول خدا گفتند: نه .
رسول خدا ( صلّى اللّه عليه و آله ) در ادامه سخنانش فرمودند: ((نمازهاى واجب مانند همان نهر آب مى باشد، هر نمازى كه خوانده مى شود، آلودگيهاى روح و روان را مى شويد و مى برد)).(87)
وضوى ظاهرى و باطنى
يكى از مسلمانان به نام ((عصام بن يوسف )) از ((حاتم اصمّ)) كه از عبّاد وارسته بود پرسيد: شما چگونه نماز مى خوانيد؟
حاتم گفت :هنگام نماز،وضوى ظاهرى و وضوى باطنى مى گيرم .
عصام باتعجب سؤ ال نمود كه وضوى باطنى را چگونه مى گيرى ؟
حاتم در پاسخ فرمود: وضوى ظاهرى آن است كه اعضاى وضو را مى شوييم ، ولى وضوى باطنى آن است كه اعضاى وضو را با هفت ويژگى مى شوييم :
1- با توبه 2 - با ندامت از گناهان گذشته 3 - در حالى وضو مى گيريم كه هيچ دلبستگى به دنيا نداريم 4 - ستايش مخلوقات را ناديده مى گيريم 5 - رياست مادّى را كنار مى گذاريم 6 - كينه را رها مى كنيم 7 - حسادت را از خويش دور مى سازيم .
بعد به سوى مسجد مى رويم و در حالى كه خود را در محضر خدا و محتاج به او مى بينيم به نماز مى ايستيم ، بهشت را در طرف راست و دوزخ را در سمت چپ و عزرائيل ( عليه السّلام ) را پشت سر خود مى بينيم . گويى روى پل صراط ايستاده ايم و اين نماز، آخرين نماز ما مى باشد، بعد نيت مى كنيم و تكبير مى گوييم و حمد و سوره را با تفكر قرائت مى كنيم ، بعد با تواضع ركوع مى رويم و در آخر با تضرع سجده به جامى آوريم و بااميد تشهد مى خوانيم و با خلوص تمام ، سلام نماز را مى گوييم ، من سى سال است كه اين طور نماز خوانده ام .(88)

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 22:20  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

32- تسليم شدن در برابر نماز

بچّه ها داشتند منطقه را پاكسازى مى كردند. صبح عمليّات (قدس پنج ) بود. نماز نخوانده بودم . رفتم و وضو گرفتم . ايستادم به نماز، كنار پاسگاه اليچ . هنوز ركعت اوّل را تمام نكرده بودم كه دو نفر عراقى از توى آب بيرون آمدند. نتوانستم باقى نماز را بخوانم . حفظ جان واجب بود. با اسلحه به طرفشان رفتم . لباسهايشان خيس بود. مى لرزيدند. اسلحه نداشتند. رفتم برايشان لباس آوردم . به عربى پرسيدم : ((شما زير آب چكار مى كرديد؟))
گفتند: ((ديشب وقت عمليّات ، قايقهاى ما را عقب بردند تا نتوانيم فرار كنيم . از ترس رفتيم توى نيزارها. وقتى ديديم دارى نگاهمان مى كنى ، از ترس خود را تسليم كرديم .))
امّا من اصلا به نيزار نگاه نكردم ، فقط نماز مى خواندم .(46)


33- بانوى بداخلاق

عصر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود. بانوى مسلمانى همواره روزه مى گرفت و به نماز اهميت بسيار مى داد؛ حتى شب را با عبادت و مناجات بسر مى برد ولى بداخلاق بود و با زبان خود همسايگانش را مى آزرد. شخصى به محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرض ‍ كرد: ((فلان بانو همواره روزه مى گيرد و شب زنده دارى مى كند، ولى بداخلاق است و با نيش زبانش همسايگان را مى آزارد.))
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
لاخير فيها هى من اهل النّار.
در چنين زنى خيرى نيست و او اهل دوزخ است .(47)
از اين داستان استفاده مى شود كه نمازخوان بايد اخلاق هم داشته باشد.


34- دين بى خير

سال نهم هجرت ، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مدينه بود. مردم گروه گروه به مدينه مى آمدند و در محضر آن حضرت مسلمان مى شدند. از جمله گروهى از طايفه ((ثقيف ))، ساكن طائف آمدند. پس از گفتگو، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها فرمود: ((يكى از دستورهاى اسلام نماز است و بايد نماز بخوانيد.))
آنها گفتند: ((ما خم نمى شويم ، زيرا اين كار براى ما يك نوع ننگ و عار است .))
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
((لا خير فى دين ليس فيه ركوع و لا سجود)).
دينى را كه در آن ركوع و سجود نباشد، خيرى ندارد.
به گفته بعضى از مفسّران آيه 48 سوره مرسلات در ردّ پيشنهاد آنها با اين تعبير نازل شد:
((و اذا قيل لهم اركعوا لايركعون )).
و چون به آنها گويند ركوع كنيد، ركوع نكنند.(48)


35- عذاب قبر

امام صادق عليه السّلام فرمود: شخص نيكوكارى از دنيا رفت و او را به خاك سپردند. در عالم قبر (ماءموران الهى ) او را نشاندند. يكى از ماءموران به او گفت : ((ما مى خواهيم صد تازيانه از عذاب الهى را به تو بزنيم .))
مرد نيكوكار گفت : ((طاقت ندارم .))
ماءمور گفت : ((نودونه تازيانه مى زنيم .))
او جواب داد: ((طاقت ندارم .))
ماءموران الهى (به خاطر اينكه آن شخص مرد نيكوكارى بود) عدد به عدد كم كردند و او مكرّر در جواب مى گفت ((طاقت ندارم ))، تا اينكه ماءموران گفتند: ((يك تازيانه به تو مى زنيم و ديگر هيچ راهى وجود ندارد. حتما بايد اين يك تازيانه را بخورى .))
پرسيد: ((بخاطر چه گناهى تازيانه را مى زنيد؟))
ماءموران در پاسخ گفتند:
((انّك صلّيت يوما بغير وضوء و مررت على ضعيف فلم تنصره .))
تو يك روز بدون وضو نماز خواندى و از كنار مظلوم ضعيفى گذشتى ولى او را يارى نكردى .
همان يك تازيانه را زدند، قبر او پر از آتش ‍ شد.(49)


36- تاءكيد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به شركت در نماز جماعت

امام صادق عليه السّلام فرمود: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله طبق معمول براى اداء نماز صبح با جماعت وارد مسجد شد. پس از نماز، به پشت سر نگاه كرد و ديد عدّه اى از مسلمين براى نماز نيامده اند. نام آنها را به زبان آورد و فرمود: ((آيا اين افراد در نماز شركت كرده اند؟))
حاضران عرض كردند: ((نه .))
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((آگاه باشيد بر افراد منافق . نمازى سخت تر از نماز عشاء و نماز صبح نيست . اگر آنها پاداش بسيار نماز صبح و عشاء را به جماعت در مى يافتند، گرچه چهار دست و پا (مانند راه رفتن كودكان شيرخوار) باشد، خود را به جماعت مى رساندند.))(50)


37- سفارش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در نماز

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: مردى خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرف ياب شد، عرض كرد: ((مرا به عمل نيكى سفارش ‍ فرما.))
حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((نماز را عمدا ترك نكن ، زيرا كسى كه از روى عمد ترك نماز كند، ملت اسلام از چنين شخصى بيزار است .))(51)


38- عبادت اين سرباز را ببينيد

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله با سربازان مسلمان براى سركوبى جمعيتى از اهل كتاب كه هنوز قبول جزيه نكرده بودند، حركت كرد. در اين پيكار زنى تازه عروس اسير شد. حضرت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هنگام مراجعت ، شبى در بين راه خوابيد و نگهبانى آن شب را به عمّار ياسر و عباد بن بشر واگذار فرمود. اين دو سرباز ارجمند، يك شب نگهبانى را بين خود تقسيم كردند: نيمه اول نگهبانى نصيب عبادبن بشر گرديد و در نصف آخر شب قرار شد عمّار ياسر پاسبانى كند. عمار به خواب رفت و عبادبن بشر وقت را غنيمت شمرد و به نماز مشغول شد.
از طرفى ، مرد يهودى كه زنش اسير مسلمانان شده بود در تعقيب زن خود از پى لشكر اسلام آمد و در فكر شد به هر وسيله اى كه هست آسيبى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله برساند و زن خود را فرارى دهد. او خيال مى كرد كه نگهبانان لشكر همه به خواب رفته اند، چون هيچ كس را در حال نگهبانى نمى ديد. عبادبن بشر را نيز كه در نماز ايستاده بود، تشخيص ‍ نمى داد كه انسان است يا درخت يا حيوان . براى اينكه از طرف او نيز مطمئن شود، تيرى به جانبش پرتاب كرد. تير بر پيكر عباد نشست ، ولى اين سرباز خداپرست اهميّتى نداد و نماز را ادامه داد. تير ديگرى آمد و براى مرتبه دوم پيكر عباد را مجروح ساخت ، ولى او باز نمازش را قطع نكرد. تير سوم كه به بدن عباد وارد آمد، نماز خود را كوتاهتر كرد و آن را به پايان برد و عمّار ياسر را بيدار ساخت . همين كه عمار بيدار شد، ديد سه تير بر بدن عباد وارد شده است . او را مورد عتاب و سرزنش قرار داد كه چرا در تير اول بيدارم نكردى ؟ گفت : ((آنوقت من در نماز، سوره كهف را شروع كرده بودم و ميل نداشتم آن سوره را ناتمام بگذارم . اگر نمى ترسيدم از اينكه دشمن بر سرم بتازد و صدمه اى به پيغمبر برساند و در اين نگهبانى كه به من واگذار شده كوتاهى كرده باشم ، هرگز نمازم را كوتاه نمى كردم اگر چه جانم را از دست مى دادم .))(52)


39- از اين جوانان ارجمند بياموزيم

آقا سيّد محسن جبل عاملى از علماى بزرگ شيعه و نواده برادر مرحوم آقا سيّد جواد، صاحب مفتاح الكرامه است . ايشان در دمشق ، مدرسه اى تاءسيس كرده كه دانش آموزان شيعه در آن مدرسه تحت نظر آن جناب تحصيل مى كنند.
حاج سيّد احمد مصطفوى كه يكى از تجّار قم است ، گفت : من از خود سيّد محسن امين شنيدم كه مى گفت يكى از تربيت يافتگان مدرسه ما براى تحصيل علم به آمريكا مسافرت كرد. از آنجا نامه اى براى من نوشت به اين مضمون كه :
((چند روز پيش شاگردان مدرسه ما را امتحان مى كردند، من هم براى امتحان رفتم . مدتى نشستم تا نوبت به من برسد. خيلى طول كشيد. ديدم اگر بنشينم ، نمازم فوت مى شود. از جا حركت كردم كه بروم نماز بخوانم ، آنهايى كه در آنجا بودند پرسيدند: ((كجا مى روى ؟ چيزى نمانده است كه نوبت تو بشود.)) گفتم : ((من يك تكليف دينى دارم كه دارد وقتش ‍ مى گذرد.)) گفتند: ((امتحان هم وقتش مى گذرد. اگر اين جلسه برگزار شود ديگر جلسه اى تشكيل نخواهند داد و به خاطر تو هيئت ممتحنه هرگز جلسه خصوصى تشكيل نمى دهد.))گفتم : ((هرچه باداباد! من از تكليف دينى خود صرف نظر نمى كنم )) بالاخره رفتم . از قضا هيئت ممتحنه متوجّه شده بودند كه من به اندازه اداء يك وظيفه دينى غيبت كرده ام . انصاف داده و اظهار كرده بودند كه چون اين شخص در وظيفه خود جدى است ، روانيست كه او را معطّل بگذاريم . براى قدردانى از اينكه عمل به وظيفه كرده است بايد جلسه اى خصوصى برايش تشكيل دهيم . اين بود كه جلسه ديگرى تشكيل دادند. من حاضر شدم و امتحان دادم ))
آقا سيّد محسن امين پس از نقل داستان ، فرمود: من در مدرسه چنين شاگردانى تربيت كرده ام كه اگر به دريا بيفتند، دامنشان تر نمى شود.(53)


40- چگونه نماز بخوانيم

حماد بن عيسى گفت : در محضر امام صادق عليه السّلام بودم ، به من فرمود: ((آيا مى توانى نماز را خوب بخوانى ؟)) عرض كردم : ((چگونه نمى توانم و حال آنكه كتاب ((حريز)) را كه درباره نماز نوشته شده است ، از حفظ دارم .))
حضرت فرمود: ((براى تو ضرر ندارد، برخيز و نمازى بخوان تا من ببينم كه چگونه مى خوانى .))
حسب الامر حضرت رو به قبله ايستادم و شروع به خواندن نماز كردم . تمام نماز را از نظر ركوع و سجود به جاى آوردم ، اما حضرت آن را نپسنديد و فرمود: ((نماز را خوب نخواندى . واقعا چقدر زشت است براى مردى كه شصت هفتاد سال از عمرش مى گذرد و حال آنكه نمى تواند يك نماز كامل با مراعات حدود كامله آن بخواند.))
من خجالت كشيدم و خود را كوچك ديدم . عرض كردم : ((فدايت شوم ، شما نماز را به من تعليم دهيد.))
پس ، امام عليه السّلام رو به قبله راست ايستادند و دستهاى خود را آزاد گذاردند و انگشتهاى دست آن حضرت به هم گذارده شده بود و مابين دو قدم آن حضرت از سه انگشت باز، و بيشتر فاصله نداشت و انگشتهاى پاى خود را رو به قبله كردند و تا آخر نماز هم رو به قبله بود و با تواضع و حضور قلب گفتند: ((اللّه البر)) و سوره حمد و توحيد را با ترتيل (به آرامى و خوبى ) خواندند و بعد از تمام شدن سوره توحيد، به قدر يك نفس كشيدن صبر كردند. بعد دست خود را بلند كرده تا مقابل صورت بردند و در حالى كه ايستاده بودند گفتند: ((اللّه اكبر)) و پس از آن به ركوع رفتند و كف دست را به سر زانو گرفتند. انگشتان آن حضرت از هم باز بود. زانو را به عقب دادند، چنانكه پا راست شد و پشت آن حضرت طورى مساوى شد كه قطره آبى بر آن مى گذاشتند، به هيچ طرفى نمى ريخت . گردن خود را كشيده و سر به زير نينداختند و چشم را بر هم گذاردند و سه مرتبه به آرامى گفتند: ((سبحان ربّى العظيم و بحمده )) بعد راست ايستادند و چون خوب ايستادند، گفتند: ((سمع اللّه لمن حمده )) و در همان حال كه ايستاده بودند، دست را تا مقابل صورت خود بلند كردند و گفتند: ((اللّه اكبر)) و بعد به سجده رفتند. دو كف دست را پيش ‍ زانوها، مقابل صورت خود بر زمين گذاردند و انگشتان آن حضرت به هم گذارده شده بود. سه مرتبه گفتند: ((سبحان ربّى الاعلى و بحمده )). اعضاى بدن خود را از يكديگر باز گرفته و بر هم نگذارده بودند (در حال سجده دست را به بدن نچسبانيده و بدن را بر پا نگذارده بودند) و بر هشت موضع بدن خود كه به زمين گذارده بودند، سجده كردند كه پيشانى و دو كف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پا و سر بينى باشد. بعد از نماز فرمودند: گذاردن هفت موضع در وقت سجده به روى زمين واجب است كه پيشانى و دو كف دست و دو سر زانو و دو سر انگشت بزرگ پا باشد. و اما گذاردن بينى بر زمين سنت (مستحب ) است و آنها همان مواضع است كه خدا در قرآن فرموده است :
و انّ المساجد للّه فلا تدعوا مع اللّه احدا
و مسجدها از آن خداست و با وجود خداى يكتا كسى را به خدايى مخوانيد.
پس از آن سر از سجده برداشتند و وقتى نشستند گفتند: ((اللّه اكبر)) و به ران چپ نشسته ، پشت پاى راست را بر كف پاى چپ گذاردند و گفتند ((استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه )) و دوباره در حالى كه نشسته بودند. گفتند: ((اللّه اكبر)) و بعد به سجده دوم رفتند و مانند سجده اول ، سجده دوم را تمام كردند. و در ركوع و سجود هيچ يك از اعضاى بدن را بر يكديگر نگذارده بودند و موقع سجده آرنج دست خود را باز نگاه داشته و به زمين نگذارده بودند. در حال تشهّد خواندن ، انگشتان دست آن حضرت از يكديگر باز بود و به اين كيفيّت دو ركعت نماز خواندند و چون از تشهّد فارغ شدند، فرمودند: ((اى حماد، اين چنين نماز بخوان ))(54)


+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 22:11  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

1- اهتمام على عليه السّلام به نمازاول وقت

هنگامى كه على عليه السّلام در جنگ صفّين سرگرم نبرد بود، در ميان هر دو صف كارزار، مراقب حركت و وضعيّت خورشيد بود (تا ببيند چه وقت به وسط آاسمان مى رسد تا نماز ظهر را بخواند).
ابن عبّاس عرض كرد: ((يا اميرالمؤ منين ، اين چه كارى است كه مى كنيد ؟))
حضرت فرمود: ((منتظر زوال هستم تا نماز بخوانيم .))
ابن عبّاس گفت : ((آيا حالا وقت نماز است با وجود اينكه سرگرم پيكار هستيم ؟))
على (ع ) فرمود: ((جنگ ما با ايشان بر سر چيست ؟ تنها به خاطر نماز است كه با آنها نبرد مى كنيم .))(1)


2- بوستان ابوطلحه ، صدقه اى به خاطر حواس پرتى

مى گويند ابى طلحه در بوستان خود نماز مى گزارد، در اثناى نماز نظرش ‍ به مرغى افتاد كه در لابلاى شاخه هاى درختى گير كرده بود و راه نجاتى مى جست . وى به آن مرغ چنان سرگرم شده بود كه ندانست چند ركعت نماز به جاى آورده است . پس ، خدمت رسول اكرم (ص ) آمد و حال خود را بيان داشت و عرض كرد: ((بوستانم را صدقه قرار دادم ، در هر راهى كه صلاح مى دانيد مصرف كنيد.)) (2)
ببينيد چگونه مجاهده با نفس و مخالفت با شيطان موجب مى شود بوستانى كه مرغ درخت آن صاحبش را در نماز مشغول داشته است ، ترك گفته شود.


3- امام خمينى و اهمّيت نماز

از قول فرزند امام نقل شده است :
((روز اولى كه شاه رفت ، ما در نوفل لوشاتو بوديم .
نزديك به سيصد الى چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختى گذاشتند و امام روى آن ايستادند.تمام دوربينها كار مى كرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار يك سؤ ال بكنند. دو سه سؤ ال از امام شد كه صداى اذان ظهر شنيده شد. بلافاصله امام محل را ترك كردند و فرمودند: وقت فضيلت نماز ظهر مى گذرد. تمام حاضرين از اين كه امام صحنه را ترك كردند، متعجّب شدند. كسى از امام خواهش كرد چند دقيقه اى صبر كنيد تا حداقل چهار پنج سؤ ال ديگر بشود. امام با عصبانيّت فرمودند: به هيچ وجه نمى شود. و رفتند.))(3)


4- ملا محمد تقى برغانى قزوينى ، شهيد محراب

مرحوم ملا محمّد تقى برغانى از روحانيانى بود كه در محراب عبادت به هنگام سحر در حالى كه مشغول خواندن مناجات ((خمس عشرة )) در سجده بود به دست فرقه بابيه به شهادت رسيد. در احوال او مى نويسند:
((عبادت آن جناب (قدس سره ) چنان بود كه هميشه از نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد خود مى رفت و به مناجات ادعيه و تضرع و زارى و تهجد اشتغال داشت و مناجات خمس عشرة را از حفظ مى خواند بر اين روش و شيوه پسنديده استمرار داشت تا اينكه در يكى از آن شب ها شربت شهادت نوشيد. مكرّر در فصل زمستان ديده مى شد كه در پشت بام مسجد خود در حالى كه برف به شدّت مى باريد، در نيمه شب پوستين بر دوش و عمّامه بر سر داشت و مشغول تضرع و مناجات بود و در حالت ايستاده ، دستها را به سوى آسمان بلند مى كرد تا برف سراسر قامت مباركش را از سر تا نوك پا سفيدپوش مى كرد.)) (4)


5- امام رضا (ع ) و نماز اول وقت به جماعت

ابراهيم بن موسى از القزّاز مى گويد: امام رضا عليه السّلام به عنوان استقبال از بعضى از طالبان خارج شد (در حالى كه من با عده اى از ياران با آن حضرت همراه بوديم ). وقت نماز فرا رسيد. قصرى در آن حوالى بود. امام (ع ) با ياران به سوى آن رفتند و در كنار سنگ بزرگى ايستادند و سپس امام به من فرمودند: ((اذان بگو.))
عرض كردم : ((منتظر رسيدن و ملحق شدن بعضى از ياران هستيم كه بيايند.))
حضرت فرمود: ((خدا تو را بيامرزد، نماز را از اول وقت بدون عذر به تاءخير نيانداز. بر تو باد خواندن نماز در اول وقت .))
راوى گفت : پس اذان گفتم و نماز خوانديم .(5)
خواننده محترم ، نمازى كه امام رضا (ع ) به پا داشت ، نماز جماعت بود كه هر چه جمعيت بيشتر باشد ثواب نماز جماعت بيشتر است ، ولى توجه نموديد كه امام (ع ) اجازه نفرمود نماز اول وقت ، به خاطر رسيدن و ملحق شدن بقيه ياران به تاءخير بيفتد، بلكه تاءكيد كرد كه نماز اول وقت خوانده شود و تاءخير را صلاح ندانست . اينكه امام رضا (ع ) فرمود: ((اى موسى ، بر تو باد كه هميشه نماز را در اول وقت بپا دارى )) خطاب به فرد فرد ماست و اختصاص به آن شخص ندارد.


6- نماز موجب فرو ريختن گناهان مى شود

ابن عبّاس گويد: من و سلمان در زير درختى نشسته بوديم . سلمان شاخه درختى را كه برگهايش خشك شده بود، جنباند و در نتيجه آن همه برگها به زمين ريخت . جناب سلمان فرمود: ((اى ابوعثمان ، از من نمى پرسى كه چرا چنين كردم ؟))
گفتم : ((سبب اين كار چه بود؟))
فرمود: ((با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در زير اين درخت نشسته بوديم ، آن حضرت چنين كرد كه من كردم و سپس به من فرمود: اى سلمان ، از من نمى پرسى كه چرا چنين كردم ؟ من عرض كردم : يا رسول اللّه ، سبب چه بود؟ حضرت فرمود: مؤ من چون وضو بگيرد بر آن وجهى كه دستور آمده بود، و بعد از آن نمازهاى پنجگانه شبانه روز را بجاى آورد، گناهان او بريزد بسان اين برگها كه از اين درخت فرو ريخت .))
آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
((و اقم الصلوة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ... .(6)
و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره هايى از شب ...))(7)


7- نماز چيست ؟

روزى حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در مسجد كوفه جوانى را مشغول نماز خواندن ديد. جوان با حضور قلب و توجه تام نسبت به آداب نماز، نماز مى خواند. حضرت به او فرمود: ((اى جوان ، تاءويل نماز چيست ؟))
جوان عرض كرد: ((آيا نماز را جز عبوديت ، تاءويلى است ؟! كه بدون آن ، ناقص و ناپسند است . تاءويل حقيقت نماز، عبارت است از: قربت ، خلوص ، حضور قلب و توجّه ، معرفت خدا و محبّت اهل بيت عليهم السّلام ، كه بدون آن هيچ عملى صحيح نخواهد بود، اگر چه در همه دهر صائم و روزه دار باشد و در بين صفا و مروه به عبادت قيام كند.)) (8)
آرى ، روح نماز همانا قربت و خلوص ، توجّه و حضور قلب ، و معرفت و محبّت اهل بيت عليهم صلوة المصلّين است .


8- بستن طناب تا در مسجد و حضور در صف نماز جماعت

مرد نابينايى به محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرف ياب شد و عرض كرد: ((يا رسول اللّه ، چشمانم ديد ندارد و چه بسا پيش آمده كه اذان مسجد را مى شنوم ولى كسى پيدا نمى شود كه دستم را بگيرد و براى اقامه نماز جماعت در كنار شما مرا به مسجد بياورد.))
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به او فرمود: ((طنابى به در منزلت ببند و آن را به در مسجد وصل كن و با كمك آن خود را به مسجد برسان و در نماز جماعت شركت كن .)) (9)


9- امام سجّاد (ع ) و نماز اعرابى

عربى وارد مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه وآله و سلّم شد، با عجله تمام دو ركعت نماز گذاشت ، در هيچ ركنى شرايط و آداب مربوطه نكرد و در قرائت و حفظ مخارج و الفاظ و حروف و كلمات هيچ گونه دقّتى به عمل نياورد. به عبارت ديگر، نماز را با طماءنينه و سكون ، و وقار و خضوع و خشوع به جا نياورد. آنگاه براى دريافت مزد نمازى كه خوانده بود دستهايش را به آسمان برداشت و گفت : ((خدايا، اعلى علّيين ، بهشت را روزى من كن و قصرى زرّين و چهار حوريه به من عطا فرما.))
از قضا امام سجّاد (ع ) در آنجا حضور داشت و نماز خواندن شتابزده و در خواست اعرابى را از خداوند شنيد، پس خطاب به او فرمود: ((اى برادر عرب ، كابين و ازدواج بزرگى طلب مى كنى )).
يعنى نمازى كه تو با اين وصف گزارده اى ، شايستگى درخواست بهترين نعمتها و عالى ترين مكانها را از درگاه بارى تعالى ندارد.(10)


10- مستخفين به نماز

ابوبصير يار با وفاى حضرت امام جعفر صادق (ع ) مى گويد: در زمان شهادت حضرت صادق (ع ) در مدينه منوّره حضور نداشتم . پس از مراجعت از سفر، به عنوان تغزيت و تسليت به محضر ((امّ حميده )) همسر آن حضرت رفتم . امّ حميده وقتى مرا ديد، به شدت گريست و فرمود: ((اى ابا محمّد،(11) كاش در هنگام رحلت آن جناب حاضر بودى و مى ديدى كه آن حضرت يكى از دو چشمان مباركش را بست و سپس فرمود: خويشان و اقوام و هر كس را كه به من لطف و محبتى دارد خبر كنيد تا بيايند. وقتى همه به حضور آن جناب رسيدند و در دور بسترش گرد آمدند، فرمود: هرگز شفاعت ما به كسى كه نمازش را سبك بشمارد و استخفاف به نماز داشته باشد، نمى رسد.))(12)
بزرگترين آرزوى ما در آخرت ، شفاعت پيامبر و آل گرامى اش - عليهم صلوة المصلّين - است . بنابراين ، نبايد به نمازمان با بى توجهى برخورد كنيم و براى آن اهميتى قائل نباشيم ، چرا كه در اين صورت از نعمت بزرگ شفاعت محروم مى شويم .


11- نماز استسقاى مرحوم آية اللّه خوانسارى

در سال 1363 هجرى قمرى رحمت حقتعالى از شهر قم و حومه آن قطع شده و از آغاز بهار تا اوايل خرداد حتى قطره اى باران از آسمان نازل نشده بود. دشت و هامون خشك و مزارع در اثر بى آبى پژمرده شده بود و آخرين مراحل حيات خود را طى مى كرد. ابرهاى اندوه و وحشت بر سراسر منطقه سايه افكنده بود و خرمن اميد مردم را بر باد مى داد. در چنين موقعيت خطرناك و ساعات وحشتناكى كه اميد افراد رفته رفته به نااميدى مبدّل مى شد و بيم قحطى و غلا اين سامان را تهديد مى كرد، نسيم صبح رحمت وزيدن گرفت : يگانه مرد ايمان و خداپرستى كه در كانون معرفت ، اسرار حقيقت آموخته بود و آن گوهر گرانبهايى كه در گنجينه تقوا و فضيلت براى چنين موقعى اندوخته شده بود، با عزمى متين و ايمانى راسخ دامان همّت به كمر زد و تصميم گرفت به وسيله نماز استسقاء و دعا، از منبع رحمت الهيّه طلب باران نمايد و روى عجز و نياز به درگاه خداوند رحيم بى نياز آورد. پس ، اراده خود را به عموم طبقات اعلام كرد و در روز جمعه يك ساعت بعد از طلوع آفتاب عازم گرديد تا با رعايت دستور مقدس اسلام مشغول نماز شود.
مردمى كه بر اثر سستى ايمان به خداوند، خوش گمان نبودند، به رغم فساد درونى خود، از راه خيرخواهى ، به حضرتش معروض داشتند: ((ممكن است اين نماز، بى اثر بماند و به مقام شامخ شما لطمه بخورد.))
ولى آن رادمرد، با حسن ظنّى كه به خداى خود داشت و جز خداى خود هيچ كس را نمى ديد و جز سخن حق سخنى نمى شنيد، بدين سخنان وقعى نگذارد و فرمود: ((من به دستورى كه از شارع اسلام رسيده است عمل مى كنم و وظيفه خود را انجام مى دهم و بيمى از گفته اين و آن ندارم . آنچه صلاح باشد، واقع خواهد شد.))
آنگاه طبق مقررّات دينيّه خود با جمعى از مردان با ايمان و با داشتن روزه ، چنانكه دستور رسيده است ، رداى مبارك را از راست به چپ و برعكس ‍ انداخت و با پاى برهنه ، مانند عموى بزرگوارش حضرت ثامن الائمّه علىّ بن موسى الرّضا عليه السّلام كه در ((مرو)) خراسان براى استسقاء به بيابان رفت ، استغفار كنان رهسپار سمت خارج ((خاك فرج )) (13) گرديد و به اميد فتح و فرج رو به بيابان نهاد.
اين حادثه مصادف با زمانى بود كه متّفقين ايران را اشغال كرده و واحدهايى از سربازان انگليسى و امريكايى در حدود ((خاك فرج )) استقرار يافته بودند. در اين ميان چند نفر از دشمنان قرآن از فرقه ضالّه و مضلّه بهائيّه ، به آنها خبر داده بودند كه عده زيادى از اهالى در نظر دارند به اين محدوده بيايند و چاه آبى را كه مورد استفاده شماست پر كنند و بعد براى نابود كردنتان به شما حلمه بياروند.
نيروهاى متّفقين كه اين خبر را شنيدند، چون از جريانات و قضايا هيچ اطّلاعى نداشتند و از طرفى هم هياهوى مردم اين گفته ها را تاءييد مى كرد، كاملا براى دفاع آماده شدند و حتى تيربارها را به سوى جمعيت قرار دادند تا هنگام حمله مردم از خود دفاع كنند.
مرحوم آية اللّه فقيد كه تنها متوجه خدا بود و هدفى خاص داشت ، با نهايت رشادت و متانت به راه خود ادامه داد و با حضور و متجاوز از بيست هزار تن از همراهان ، در حال تضرع و خشوع به ذات مقدس ‍ ربوبى ، نماز استسقاء را بجاى آورد و آن را با خطبه و دعا پايان مى داد.
دلها پرتپش و رنگ از رخ افراد پريده بود. هر كس با خود زمزمه مى كرد كه آيا دعا به هدف اجابت خواهد رسيد يا خير؟ متخصّصان اروپايى كه در لشكر متّفقين بودند، اوضاع جوّى را به دقّت مورد بررسى قرار داده و اظهار داشتند كه علائمى از نزول باران به چشم نمى خورد.
روز ديگر، باز مرحوم آية اللّه فقيد - اعلى اللّه مقامه الشّريف - با جمعى از خوّاص اهل علم با خضوع و خشوع بيشترى به خارج محدوده رفتند و به حكم ((من لجّ بابا ولجّ)) بر اصرار و استغاثه افزودند و با چشم گريان و دل بريان چنين با خداى تو راز و نياز كردند: ((خدايا، اگر بندگان تو مخالفت و معصيت تو را مى كنند، تو آنان را به غضب خود و قطع رحمتت ، مؤ اخذه مفرما و بر آنان رحم كن ، كه تو ارحم الرّاحمينى .))
آنگاه از قبيل ادعيه ماءثوره و غير ماءثوره خواندند و به سجده افتادند و با تضرع و زارى تقاضاى نزول رحمت كردند.
ناگهان آثار رحمت حقتعالى در آسمان ظاهر گرديد و ابرهاى متراكم ، آسمان قم را پوشانيد. مردم به سوى خانه ها روانه شدند، ولى هنوز به مقصد نرسيده بودند كه باران سيل آسيايى شروع به باريد كرد و شهر و حومه را سيراب ساخت ، بطوريكه سيل در رودخانه قم به راه افتاد. روح تازه اى در سراسر باغات و مزارع و بيابانهاى سوزان دميده شد و زمين كه بر اثر بى آبى خشك و تفته شده بود، خلد برين گرديد.
ظهور اين كرامت بزرگ و دعاى سريع الاجابه ، در جهان اثر عجيبى بخشيد، بطوريكه ژنرالها و فرماندهان لشكر متّفقين نيز تسليم مقامات دينى شدند و از آن بزرگوار خواستند براى رفع غائله جنك جهانى دعا فرمايند و مقامات رسمى لندن و واشنگتن وقوع اين حادثه شگفت انگيز را از طريق راديو، در تمام دنيا پخش كردند. در نتيجه ، حقّانيت دين مبين اسلام و ارزش حوزه علميّه قم عملا بر جهانيان آشكار گشت و بر آن مردم عادى و عناصر ناپاكى كه به ديانت اسلام و حوزه علميّه قم به نظر منفى و حقارت ميگريستند، ثابت شد كه مردان پاك و بافضيلتى در عالم هستند كه بى واسطه با عالم غيب پيوستگى پيدا مى كنند و مى توانند با نيروى ايمان جهانى را تكان دهند و طبيعت را با اذن خداوند در زير فرمان آورند. (14)


12- نماز قيس بن سعد بن عباده

جناب قيس ، از صحابه بزرگ و از اشراف عرب به حساب مى آمد. وى از رؤ سا، سياستمداران ، جنگ آوران ، سخاوتمندان ، سخنرانيها، زاهدان و دانشمندان شمرده مى شد و از پايه هاى اصلى دين و استوانه مذهب بود. بعلاوه ، قيس رئيس طايفه ((خزرج )) و از خاندانهاى بزرگ اين طايفه بود. خاندان او، هم در دوران جاهيليت و هم در زمان اسلام داراى مجد و عظمت بودند.
قيس در مرتبه خوف از خداوند و شدّت بندگى و اطاعت نسبت به ذات پروردگار به جايى رسيده بود كه روزى به هنگام نماز، در سجده گاهش ‍ مارى نمايان شد، ولى او بى آنكه به اين خطر توجهى داشته باشد يا ترسى به خود راه دهد، براى سجده خم شد و طورى فرود آمد كه در پهلوى مار به سجده رفت . در اين هنگام ، مار به دور گردن قيس پيچيد. ولى او از نماز خود كوتاهى نكرد و چيزى از آن نكاست ، تا آنكه از نماز فارغ شد و مار را با دست خود از گردن جدا ساخت و به طرفى افكند. (15)


13- پيدا كردن گمشده به هنگام نماز

الوالعبّاس جوالقى روزى جوالى به كسى داد و فراموش كرد به چه كسى داده است . هر چه انديشيد، يادش نيامد. روزى به نماز ايستاده بود، يادش ‍ آمد كه جوال خود را به چه كسى داده است . به دكان رفت و به شاگرد خود گفت : ((يادم آمد كه جوال را به چه كسى داده ام .))
شاگردش گفت : ((چگونه يادت آمد؟))
الوالعباس گفت : ((در نماز يادم آمد.))
شاگرد گفت : ((اى استاد، به نماز خواندن مشغول بودى يا به جوال جستن ؟))
الوالعبّاس متوجّه كار بدش شد و دكان را رها كرد و به طلب علم پرداخت و چندان علم بياموخت تا مفسّر قرآن شد. (16)
هنگام نماز، حواس نمازگزار بايد از تشتّت و پراكندگى بدور باشد و در يك چيز خلاصه گردد. آرى بايد قلب متوجه يك چيز باشد و آن فقط خداست و بس ، كه اگر از خدا غافل گردد ناچار خشوع و حضور قلب در غير خدا خلاصه مى شود.


14- اميدوار كننده ترين آيات قرآن

ابو حمزه ثمالى از يكى از امامين همامين ، امام محمّد باقر يا امام جعفر صادق عيهما السّلام ، روايت كرده است كه : اميرالمؤ منين عليه السّلام روزى خطاب به اصحاب خود فرمود: كداميك از آيات كلام اللّه مجيد نزد شما اميدوار كننده ترين آيات است ؟
بعضى گفتند آيه :
((ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء..)).(17)
همانا خداوند مشرك را نمى آمرزد و مى آمرزد پايين تر از شرك را براى كسى كه بخواهد...
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، اما اميدوار كننده ترين آيات براى غفران و آمرزش معاصى نيست .
عده اى ديگر گفتند آيه :
((و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر اللّه يجداللّه غفورا رحيما)).(18)
و كسى كه به كارى زشت بپردازد يا ستم بر خويشتن كند و سپس از خدا آمرزش خواهد، بيابد خداوند را آمرزنده مهربان .
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، امّا آيه مورد نظر نيست . بعضى ديگر گفتند آيه
((قل يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه يغفر الذنوب جميعا...))(19)
بگو اى بندگانم كه با گناه به نفس خود اسراف مى ورزيد. از رحمت خدا ماءيوس نباشيد، چون خداوند جميع گناهان را مى آمرزد....
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، امّا آيه مورد نظر نيست .
بعضى ديگر گفتند آيه :
والّذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكرو اللّه فاستغفروالذنوبهم ...(20)
تقواپيشگان آنهايند كه هر گاه كار ناشايستى از ايشان سر زند يا ظلمى به خويش كنند، خدا را به ياد آورند و از گناه خود استغفار نمايند...
حضرت فرمود: نيكو آيه اى است ، اما آيه مورد نظر نيست . آيا آيه ديگرى نمى دانيد كه به نظر شما اميدوار كننده ترين آيات قرآن باشد؟
اصحاب عرض كردند: نه اميرالمؤ منين ، به خدا سوگند چيزى در نزد ما نيست كه بخوانيم .
امام فرمود: از حبيبم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه فرمود: اميدوار كننده ترين آيه در قرآن اين آيه شريفه است :
و اقم الصّلواة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ...(21)
و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره هايى از شب ...
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: ((يا على ، به خدايى كه مرا بشير و نذير قرار داد و مبعوث به رسالت گردانيد، اگر يكى از شما به وضو قيام كند، گناهان و معاصى او از اعضاى بدنش فرو مى ريزد تا وقتى كه با صورت و قلب خود متوجّه قبله شود، از قبله و نمازش بر نگردد مگر آنكه جميع گناهان او بريزد و هيچ گناهى بر صحيفه عملش باقى نماند همچون روزى كه از مادر متولد شده باشد و هرگاه ما بين دو نماز گناهى از او صادر شده باشد با خواندن نماز آمرزيده شود و از گناهان پاك گردد.))
آنگاه پيامبر نمازهاى پنجگانه را كه موجب آمرزش هستند، شماره كرد و فرمود: ((يا على ، بدان كه منزلت نمازهاى پنجگانه براى امّت من مانند نهرى است كه بر در خانه يكى از شما باشد. اگر شخصى بدنش چركين باشد و هر روز پنج بار در آن نهر شستشو كند آيا چيزى از آن چركها باقى خواهد ماند؟ سوگند به خدا، نمازهاى پنجگانه براى امّتم چنين است كه تمام گناهانشان را پاك مى كند و تيرگى قلبشان را مى برد.))(22)


15- پاداش نماز اول وقت

حضرت عبدالعظيم حسنى از امام يازدهم حضرت حسن عسكرى عليه السّلام روايت كرده است كه حضرت فرمود: ((موسى بن عمران با خداوند سخن گفت و عرض كرد: بار خدايا، جزاى كسى كه نمازش را در اول وقت مى خواند چيست ؟ خداوند فرمود: خواسته هايش را بر مى آورم و بهشتم را به او مباح مى گردانم .)) (23)
آرى ، چون نمازگزار محبوب ترين كارهاى خود را ناديده مى گيرد و فريضه الهى را بر همه منافع خود مقدّم مى دارد، خداوند نيز محبوب ترين و بهترين جايگاه را كه بهشت است ، براى او مباح و حلال مى گرداند و او را به بهترين نعمتهاى بهشت خويش متنعّم مى سازد.


16- نماز را بر امتحان ترجيح داد

آقا سيّد محسن جبل عاملى از علماى بزرگ شيعه و نواده برادر مرحوم آقا سيّد جواد صاحب مفتاح الكرامه است . ايشان در دمشق مدرسه اى تاءسيس كرده اند كه دانش آموزان شيعه در آن مدرسه تحت نظر آن جناب تحصيل مى كنند. حاج سيّد احمد مصطفوى كه يك از تجّار قم است گفت من از خود سيّد محسن امين شنيدم كه مى گفت يكى از تربيت يافتگان مدرسه ما براى تحصيل علم به آمريكا مسافرت كرد، از آنجا كاغذى براى من نوشت به اين مضمون :
چند روز پيش شاگردان مدرسه ما را امتحان مى كردند، من هم براى امتحان رفتم . مدتى نشستم تا نوبت به من رسيد. بسيار طول كشيد تا اينكه وقت دير شد، ديدم اگر بنشينم نماز فوت مى شود. از جا حركت كردم كه بروم نماز بخوانم ، آنهايى كه در آنجا بودند پرسيدند كجا مى روى ، چيزى نمانده كه نوبت تو برسد. گفتم من يك تكليف دينى دارم ، وقتش مى گذرد. گفتند امتحان هم وقتش مى گذرد، اگر اين جلسه برگزار شود، ديگر جلسه اى تشكيل نخواهند داد و براى خاطر تو هرگز هيئت ممتحنه جلسه خصوصى تشكيل نمى دهند. گفتم هر چه بادا باد ! من از تكليف دينى خود صرف نظر نمى كنم . بالاخره رفتم . از قضا هيئت ممتحنه متوجه شده بودند كه من به اندازه اداء يك وظيفه دينى غيبت نموده ام ، انصاف داده و اظهار كرده بودند كه چون اين شخص در وظيفه خود جدى است ، روانيست او را معطّل بگذاريم ، براى قدر دانى از اينكه عمل به وظيفه نموده بايد جلسه اى خصوصى برايش تشكيل دهيم . اين بود كه جلسه ديگرى تشكيل دادند، من حاضر شدم و امتحان دادم .
آقاى سيّد محسن امين پس از نقل داستان فرمود: من در مدرسه چنين شاگردانى تربيت كرده ام كه اگر به دريا بيفتند دامنشان تر نمى شود.(24)


17- توصيه على عليه السّلام به كميل

حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام به كميل بن زياد نخعى درباره خصوصيّات و كيفيّت اقامه نماز مى فرمايد:
((اى كميل ، شاءن و قدر و منزلت در عبادت و اطاعت خدا به اين نيست كه نماز بگزارى و روزه بدارى و صدقه بدهى ، بلكه شاءن و منزلت در اين است كه نماز را با قلب پاك بگزارى و سليم النّفس باشى و عملى خداپسندانه را با خشوعى انجام دهى كه سراپاى وجودت را فرا گيرد.(25) بنگر در آن چيزى كه در آن و بر آن به نماز ايستاده اى كه اگر غصبى و حرام باشد، نماز قبول نيست و فايده اى ندارد.))(26)
آرى ، نمازگزار نمى تواند اموال مردم را خائنانه تصرف كند و مالك آن شود. حتى اگر در نماز از كمترين چيزى استفاده كند كه صاحب آن راضى نباشد، نمازش باطل است و بايد اعاده شود. بنابراين ، نماز آدمى را از تجاوز به مال و ناموس مردم و حقوق آنها بر حذر مى دارد و آدمى را به يك زندگى صحيح و مرضىّ خداوند بزرگ موفق و پايدار مى گرداند.


18- اثر نيك نماز

نماز جماعت با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برپا شده و يكى از مسلمانان مدينه نيز در آن شركت كرده بود كه در عين نماز خواندن گناه نيز مى كرد. اين مطلب را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خبر دادند. آن حضرت فرمود: ((انّ صلوته تنهاه يوما)) يعنى قطعا نماز باعث مى شود كه او روزى سرانجام از كارهاى ناشايست خود دست بردارد.(27)


19- سفارش امام زمان (ع ) درباره نماز صبح و مغرب

مرحوم كلينى و شيخ طوسى و طبرسى از ((زهرى )) نقل كرده اند كه گفت : مدّتهاى مديد در طلب حضرت مهدى عليه السّلام بودم و در اين راه اموال فراوانى (در راه خدا) خرج كردم اما به هدف نرسيدم تا اينكه به خدمت محمّد بن عثمان (28) رسيدم و مدتى در خدمت او بودم تا روزى از او به التماس خواستم كه مرا به خدمت امام زمان عليه السّلام ببرد. محمّد بن عثمان پاسخ منفى داد، ولى در مقابل تضرع بسيار من ، سرانجام لطف كرد و فرمود: ((فردا اول وقت بيا.))
فرداى آن روز، اول وقت به خدمت محمّد بن عثمان رفتم ، ديدم جوانى خوش سيما و خوشبو همراه اوست و به من اشاره كرد كه اين است آن كس ‍ كه در طلبش هستى . به خدمت امام زمان عليه السّلام رفتم و آنچه سؤ ال داشتم ، مطرح كردم . ايشان جواب مرا فرمود تا به خانه اى رسيديم و داخل خانه شد و ديگر حضرتش را نديدم . در اين ملاقات ، ايشان دوبار به من فرمود:
((از رحمت خدا بدور است كسى كه نماز صبح را چندان به تاءخير بيندازد تا ستاره ها ديده نشوند و نماز مغرب را بقدرى به تاءخير بيندازد تا ستاره ها نمايان شوند.))(29)


20- لباس زيبا در نماز

گويند هنگامى كه امام حسن مجتبى عليه السّلام براى نماز آماده مى شد، بهترين لباسهاى خود را مى پوشيد. از آن حضرت پرسيدند: ((چرا بهترين لباسهاى خود را مى پوشيد؟)) امام عليه السّلام در پاسخ فرمود:
انّ اللّه جميل و يحب الجمال ، فاتحمل لربّى و هو يقول : خذو زينتكم عند كل مسجد.(30)
همانا خداوند زيباست و زيبايى را دوست مى دارد، پس من نيز لباس زيبا براى راز و نياز با پروردگارم مى پوشم و هم او فرمود: ((به هنگام رفتن در مسجد خود را به زينت دربرگيريد)).(31)
بر همين اصل ، طبق روايات مستحب است كه انسان ، براى نماز نيكوترين جامه خود را بپوشد، خود رامعطّر كند و با رعايت نظافت و در كمال طهارت به نماز و راز و نياز با خداى بزرگ بپردازد.


21- اهميت نماز عصر

در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله زنى در غياب شوهرش زنا كرد، ولى پس از اين عمل زشت ، سخت پشيمان و ناراحت شد و در حالى كه بسيار پريشان بود، در يكى از كوچه هاى مدينه مى گذشت و فرياد مى زد: ((دلونى على رسول اللّه )) (مرا به سوى رسول خدا راهنمايى كنيد).
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله او را ديد و پرسيد: ((چرا اين گونه پريشان هستى و فرياد مى زنى ؟)) زن عرض كرد: ((در غياب همسرم زنا كردم ؛ پس از مدتى صاحب فرزندى شدم ؛ بعد از تولد، او را در داخل خمره پر از سركه گذاشتم و سپس سركه را فروختم (مرتكب سه گناه شده ام : 1)زناكرده ام ، 2) كودك را كشته ام ، 3) سركه آنچنانى را فروخته ام ).
((فهل لى من توبه ؟)) (آياتوبه ام پذيرفته است ؟!)).رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: ((زناكرده اى ، پس بايد سنگسار شوى ؛ مرتكب قتل شده اى كه كيفرش دوزخ است ؛ سركه آنچنانى را فروخته اى و در نتيجه گناه بزرگى كرده اى . اما گمانم آن است كه نماز عصر را ترك كرده بودى و به خاطر ترك نماز عصر و سهل انگارى در نماز، آن گونه منحرف شده بودى كه چنين گناه بزرگى را مرتكب شدى .))(32)


22- سبك شمردن نماز

مسعده بن صدقه گويد: شنيدم شخصى از امام صادق عليه السّلام پرسيد: ((چرا شما زناكار را كافر نمى ناميد ولى ترك كننده نماز را كافر مى ناميد؟))
حضرت در پاسخ فرمود: ((زناكار و نظير او، اين كار را به جهت غالب شدن غريزه جنسى و شهوات انجام مى دهند، ولى تارك نماز آن را ترك نمى كند مگر به خاطر استخفاف و سبك شمردن نماز.))(33)
آرى زناكار به خاطر لذّت و كاميابى به سوى زن اجنبى مى رود، ولى كسى كه نماز را ترك مى كند، در اين كار لذّتى را نمى جويد بلكه مسبب ترك آن ، سبك شمردن فعل است و وقتى كه استحقاف و سبك شمردن محقق شد، كفر به سراغ او خواهد آمد.


23- راز لقب ((كليم اللّه )) براى موسى عليه السّلام

امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند به حضرت موسى ابن عمران عليه السّلام وحى كرد: ((اى موسى ، آيا مى دانى كه چرا تو را براى همكلامى خود برگزيدم و تو ملقب به كليم اللّه شدى ؟))
موسى عليه السّلام عرض كرد: ((نه ، راز اين مطلب را نمى دانم .))
خداوند به او وحى كرد: ((اى موسى ، من بندگانم را مورد بررسى كامل قرار دادم ، در ميان آنان هيچ كس را به اندازه تو در برابر خود متواضع و فروتن نيافتم . ((يا موسى انّك اذا صلّيت وضعت خدك على التّراب )) (اى موسى ، هر گاه نماز مى گزارى ، گونه ات را روى خاك مى نهى و چهره ات را بر زمين مى گذارى ) (34)
به اين ترتيب ، درمى يابيم كه عالى ترين مرحله عبادت ، كوچك شدن بيشتر در برابر خداست .


24- داستان كسى كه به خدمت امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه رسيده بود

استاد بزرگوارمان آية اللّه حائرى (دامة بركاته ) مى فرمايند:
((از جمله قضاياى عجيبى كه در زمان خود ديدم ، اين بود كه گفتند در قم ، مردى است به نام آقاى اشكافى و او خدمت حضرت حجت سلام اللّه عليه مى رسد.
من يك روز عصر، ظاهرا با جناب آقاى حاج شيخ عبدالوهّاب روحى كه رفيق پنجاه ساله من است و جناب آقاى حاج مهدى اخوى (سلمهمااللّه تعالى عن الآفات و البليات ) خدمت اين مرد كه منزل او در خيابان ايستگاه راه آهن بود، رفتيم . مردى پير و نورانى بود و آثار حقيقت و درستى در جبهه او واضح و روشن بود و دستگاه راديوى او هم در همان اطاق پذيرايى بود، و اين دليل بود بر اينكه اين مرد هيچ اهل تظاهر و دكاندارى نيست . من داستان تشرّف را از او پرسيدم ، گفت : ((من خويى هستم . نظامى بودم و در مدرسه نظام كشور تركيه نيز تحصيل كرده ام . مدّتها در قشون بودم . يك زمانى در تهران پاى منبر بودم ، ناطق دستورى را براى كسى كه بخواهد به خدمت حضرت (عج ) برسد، ذكر كرد و من آن دستور را عمل كردم و خدمت حضرت رسيدم و حوايج خود را عرض ‍ كردم .))
پس از آنكه مرد نورانى دستور را بدون مضايقه و ترديد براى ما نقل كرد، من از او دو سؤ ال كردم : يكى آنكه آيا بطور معاينه خدمت آقا رسيدى ؟ معلوم شد به طور مكاشفه مى رسيده است . سؤ ال دوم اين بود كه شما چه خصوصيّت اخلاقى داشتيد؟ گفت : من در هيچ اوضاع و شرايط نماز خود را ترك نكردم و ديگر اينكه به احدى ظلم و ستم نكرده ام .))(35)


25- نماز صالحان

حاتم اصمّ از عابدان وارسته و مخلص بود. يكى از مسلمين بنام عصام بن يوسف نزد او آمد و از روى اعتراض به او گفت : ((تو چگونه نماز مى خوانى ؟))
حاتم گفت : ((هنگامى كه وقت نماز فرا مى رسد، برمى خيزم وضوى ظاهرى و وضوى باطنى مى گيرم .))
عصام گفت : ((وضوى باطنى چگونه است ؟))
حاتم گفت : ((در وضوى ظاهر، اعضاى وضو را با آب مى شويم ، اما در وضوى باطن آن اعضاء را با هفت خصلت مى شويم : 1) توبه ، 2) پشيمانى از گناهان سابق ، 3) ترك دلبستگى به دنيا، 4) ترك تعريف و ستايش مخلوقات ، 5) ترك رياست مادى ، 6) ترك كينه ، 7) ترك حسادت .
سپس به مسجد مى روم و آماده نماز مى شوم ، در حالى كه كعبه را پيش رو مى بينم و خود را در برابر خداى بزرگ يكپارچه محتاج مى نگرم . گويى در محضر خدا هستم ، بهشت را در طرف راست و دوزخ را در طرف چپ و عزرائيل را پشت سر خود مشاهده مى كنم و گويى پاهايم روى پل صراط قرار گرفته است و اين نماز، آخرين نماز من است ؛ سپس نيّت مى كنم و تكبير پاك مى گويم و حمد و سوره را با تفكّر و تاءمّل مى خوانم ؛ آنگاه ركوع را با تواضع و خشوع انجام مى دهم ، و سپس سجده را با تضرع و زارى بجا مى آورم و تشهّد را با اميد مى خوانم و سلام نماز را با اخلاص ‍ مى گويم . مدّت سى سال است كه نماز من اين گونه است .))
عصام به حاتم گفت : ((اين گونه نماز خواندن را شخصى غير از تو نمى تواند انجام دهد.))
سپس گريه سختى كرد و از خدا خواست كه چنين حالت عبادت را به او عنايت كند.(36)


26- نماز سه مسلمان در تمام دنيا

صفيف كندى نقل مى كند كه در دوران جاهليّت (در آغاز بعثت ) براى خريدن لباس و عطر از براى خانواده ام به مكّه مسافرت كردم و با عبّاس ‍ بن عبدالمطلّب (عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ) كه فروشنده كالاها و لوازم زندگى بود، ملاقات نمودم . در نزد او بودم و به خانه كعبه نگاه مى كردم ، در حالى كه خورشيد به وسط آسمان رسيده و ظهر بود و هوا بسيار گرم بود. ناگهان ديدم جوانى آمد و به آسمان نگاه كرد و سپس ‍ روبروى كعبه ايستاد (و مشغول نماز شد). چند لحظه بعد ديدم نوجوانى آمد و در طرف راست او ايستاد و سپس چند لحظه اى نگذشت كه بانويى را ديدم آمد و پشت سر آن دو نفر به نماز ايستاد. ديدم آن جوان به ركوع و سپس به سجده رفت و آن نوجوان و زن نيز ركوع و سجده بجا آوردند. به عبّاس گفتم : ((موضوع بزرگ و عجيبى مى بينم .))
گفت : ((آرى ، امر عظيمى است . آيا مى دانى اين جوان و آن نوجوان و آن زن چه كسانى هستند؟))
گفتم : ((خير.))
گفت : ((آن جوان محمّد بن عبداللّه (صلّى اللّه عليه و آله )، اين نوجوان على (عليه السّلام )، و آن زن خديجه (سلام اللّه عليها) است . پسر برادرم محمّد (صلّى اللّه عليه و آله ) مى گويد كه خداوند خالق به اين روش ‍ فرمان داده است . سوگند به خدا، در همه زمين جز اين سه تن در اين دين (اسلام ) نيافته ام .))(37)


27- نماز اول وقت در لندن

حدود پانزده سال پيش ، مقاله اى از استاد محمّد على حومانى خواندم كه خلاصه آن ، اين بود:
هنگام ظهر بود كه در يكى از خيابانهاى شهر لندن به پيرمردى برخوردم كه جلوى در خانه خود ايستاده بود و براى نماز ظهر اذان مى گفت . من آنجا ايستادم تا اذانش به پايان رسيد، سپس گفتم : ((السّلام عليكم .))
پاسخ داد: ((و عليكم السّلام و رحمة اللّه و بركاته )) تا به آيه شريفه ((و اذا حيّتم بتحيّة ...))(38) عمل كرده باشد. سپس به من تعارف كرد و از من خواهش نمود كه داخل خانه اش شوم . من داخل شدم ، ديدم او و همسرش به نماز ظهر مشغول شدند. پس از نماز ظهر، بر سر سفره نشستند و با اصرار زياد مرا هم به خوردن غذا واداشتند. ملاحظه كردم كه با گفتن ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )) مشغول خوردن شدند و پس از صرف غذا گفتند ((الحمدللّه ربّ العالمين )).
و يكى از اساتيد دانشگاه لندن بود كه بر اثر تحقيق و تتبّع و كنجكاوى هاى فراوان ، به آيين اسلام گرويده بود و امثال او در دنياى غرب زياد به چشم مى خورند.(39)


28- توصيه مدرس به دخترش

شهيد آية اللّه سيّد حسن مدرّس ، نابغه جهاد و افشاگرى بر ضّد ظلم و ستم و قهرمان شجاعت و شهامت ، در ماه رمضان 1356 هجرى قمرى در تبعيدگاه خود، كاشمر توسّط مزدوران رضاخان مسموم شد و به شهادت رسيد، در حالى كه حدود هفتاد سال داشت . قبر شريفش در كاشمر (از شهرهاى استان خراسان ) مزار مسلمين است . گفتنى ها و حكايات در رابطه با اين مرد بزرگ بسيار است ، از جمله اينكه در پشت صفحه اوّل قرآنى كه از او به يادگار مانده و در نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خطّ خود خطاب به دخترش چنين نوشته است .
((اى فاطمه بيگم ، تو را به سه مطلب توصيه مى كنم : 1) خواندن نماز و قرآن ، 2) دعا در حق پدر و مادرت ، 3) قناعت كردن در زندگى .))(40)


29- نماز سحرگاهان

سعيد بن محمّد بن جنيد معروف به ((ابن جنيد)) از دانشمندان و عرفاى نامى قرن سوم به شمار مى آيد. او استادى زبردست و عالمى ناطق بود، ولى در سلك صوفيان روزگار مى گذرانيد. او در سال 297 هجرى قمرى از دنيا رفت .
يكى از علماى بزرگ آن عصر بنام جعفر خالدى مى گويد: او را در عالم خواب ديدم ، به او گفتم : ((خداوند با تو چگونه رفتار كرد؟))
پاسخ داد: ((همه اين اشارات و عبارات و رسوم و علوم (صوفيانه ) كه داشتم به حالم سودى نبخشيد، جز چند ركعت نمازى كه در سحرگاهان مى خواندم .))(41)


30- امام خمينى و نماز

يكى از پزشكان قم چنين نقل مى كند:
((هنگامى كه امام خمينى - قدّس سرّه - دچار ناراحتى قلبى شدند، خود را به بالين ايشان رسانده فشار خونشان را گرفتم . فشار ايشان عدد ((5)) را نشان مى داد كه از نظر طبى بسيار خطرناك بود. كارهاى اوليه را انجام دادم . پس از دو ساعت كه قدرى وضع بهتر شده بود ولى قاعدتا حضرت امام نبايستى حركت مى كردند، شاهد بودم كه ايشان آماده حركت شدند. عرض كردم : ((آقاجان ، چرا برخاستيد؟))
فرمودند: ((نماز!))
عرض كردم : ((آقا، شما در فقه مجتهد و من در طب . حركت شما به فتواى طبى من حرام است . خوابيده نماز بخوانيد.))
ايشان با احترام ، نماز را خوابيده بجا آوردند.(42)


31- داستانى از مرحوم ملاعبّاس تربتى

يكى از فرزندان مرحوم آخوند ملا محمّد كاظم خراسانى بنام حاج ميرزا محمّد معروف به ((آقازاده )) مقيم مشهد بود و عالمى بسيار متعيّن و متنفّذ بود. مرحوم آقازاده كه در رتق و فتق امور وارد بود، نوكران متعدّدى داشت و هر كدام براى انجام كارى تعيين شده بودند. يكى از نوكرانش ‍ مردى بود به نام حاج على اكبر كه از همه مشتى تر بود و غالبا سلاح كمرى در زير لباس داشت و محاظ آقا بود. اين حاج على اكبر، براى من كه حسينعلى راشد فرزند مرحوم ملا عبّاس تربتى هستم ، چنين نقل كرد:
در ايام زمستان براى سركشى به املاك آقا به نيشابور رفته بودم . در مراجعه به مشهد، در راه بين شريف آباد و مشهد(43)، برفگير شديم و در قهوه خانه حوض حاج مهدى مانديم . غير از ما جمعى ديگر نيز به قهوه خانه پناه آورده بودند. شب فرا رسيده بود كه اتومبيلى از طرف مشهد رسيد و چهار نفر از جوانان پولدار و خوشگذران مشهدى كه چهار خانم را با خود داشتند و نمى دانم به كجا مى خواستند بروند(؟!)، به سبب برف و تاريكى شب ناچار به همين قهوه خانه پناه آوردند. آمدن آنها در آن شب تاريك برفى در كوهستان ، بزم عشرتى مجانى براى مسافران بوجود آورد. جوانان بطريهاى مشروب و خوراكيها را چيدند و زنها بعضى به خوانندگى و بعضى به رقص پرداختند.
در گرماگرم اين بساط، در قهوه خانه باز شد و مرحوم حاج آخوند(44) با سه چهار نفر كه از تربت قصد رفتن به مشهد را داشتند و مركبشان الاغ بود و از سنگينى برف و تاريكى شب امكان حركت برايشان نبود و ناگزير شده بودند كه به قهوه خانه پناه بياورند، وارد شدند. از صاحب قهوه خانه اجازه خواستند به آنها جايى بدهد و او گفت كه سكوى آن طرف خالى است .
من (حاج على اكبر) با مشاهده اين وضع هراسان شدم و گفتم نكند كه از جانب حاج آخوند نسبت به اينها تعرض بشود و يا از جانب آنها به آن مرد اهانتى بشود. به همين خاطر خود را آماده كردم كه اگر خواستند به حاج آخوند اهانت كنند در مقام دفاع برآيم ؛ هر چه باداباد. لكن حاج آخوند، به حالتى كه نه كسى را مى بيند و نه چيزى را مى شنود به سوى آن سكو رفت و چون نماز مغرب و عشاء را نخوانده بودند از قهوه چى جهت قبله را پرسيدند. حاج آخوند به نماز ايستاد و همراهانش به وى اقتدا كردند. يكى اذان گفت و حاج آخوند اقامه گفت و وارد نماز شدند. من هم غنيمت دانستم ، وضو گرفتم و اقتدا كردم . چند نفر ديگر از مسافران نيز از بزم عشرت رو برگرداندند و به صف جماعت پيوستند. قهوه چى نيز گفت غنيمت است ، يك شب اقلا نمازى پشت سر حاج آخوند بخوانيم .
خلاصه ، وقتى از نماز فارغ شديم ، از جوانها و خانمها خبرى و اثرى نبود. بساط خود را جمع كرده و رفته بودند و نفهميدم در آن شب برفى به كجا رفتند.(45)


+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 22:6  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
1- اهتمام على عليه السّلام به نمازاول وقت
2- بوستان ابوطلحه ، صدقه اى به خاطر حواس پرتى
3- امام خمينى و اهمّيت نماز
4- ملا محمد تقى برغانى قزوينى ، شهيد محراب
5- امام رضا (ع ) و نماز اول وقت به جماعت
6- نماز موجب فرو ريختن گناهان مى شود
7- نماز چيست ؟
8- بستن طناب تا در مسجد و حضور در صف نماز جماعت
9- امام سجّاد (ع ) و نماز اعرابى
10- مستخفين به نماز
11- نماز استسقاى مرحوم آية اللّه خوانسارى
12- نماز قيس بن سعد بن عباده
13- پيدا كردن گمشده به هنگام نماز
14- اميدوار كننده ترين آيات قرآن
15- پاداش نماز اول وقت
16- نماز را بر امتحان ترجيح داد
17- توصيه على عليه السّلام به كميل
18- اثر نيك نماز
19- سفارش امام زمان (ع ) درباره نماز صبح و مغرب
20- لباس زيبا در نماز
21- اهميت نماز عصر
22- سبك شمردن نماز
23- راز لقب ((كليم اللّه )) براى موسى عليه السّلام
24- داستان كسى كه به خدمت امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه رسيده بود
25- نماز صالحان
26- نماز سه مسلمان در تمام دنيا
27- نماز اول وقت در لندن
28- توصيه مدرس به دخترش
29- نماز سحرگاهان
30- امام خمينى و نماز
31- داستانى از مرحوم ملاعبّاس تربتى
32- تسليم شدن در برابر نماز
33- بانوى بداخلاق
34- دين بى خير
35- عذاب قبر
36- تاءكيد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به شركت در نماز جماعت
37- سفارش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در نماز
38- عبادت اين سرباز را ببينيد
39- از اين جوانان ارجمند بياموزيم
40- چگونه نماز بخوانيم
+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 22:1  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

بانمازهای قضایم چه کنم؟!

 

هیچوقتازنمازخواندنخوشمنمیآمدوبهنظرمنمازرافقطبایدآنهاییبخوانندکهبدردشانمیخوردوتأثیریدرزندگیشانداردنهمنچوننهچیزیازآنمیفهممونهتغییریدرحالاتمپدیدمیآوردوضوگرفتنخیلیبرایمسختبودشایداگراینوضونبوداینقدرنمازنخواندهنداشتمسالهاگذشتومنبهجزماهایرمضانکارینهبانمازداشتمنهقرآنفقطوقتییادخدامیافتادمکهمشکلیبرایمپیشمیآمددرآنلحظههاازتهدلخداراصدامیزدمووجدانمراکهدرستدرهمینوقتشروعبهسرزنشمیکردکه "توکهحاضرنیستیفرمانخدایترااجابتکنیچراصدایشمیزنی؟" ساکتمیکردمکهخدانیازیبهنمازمننداردامامنبهاونیازدارم.

 

وخداوندمتعالهمهرگزناامیدمنکردروزهامیگذشتندوبرعمرمنافزودهمیشددلهرهونگرانیعجیبیهمیشهبامنبودهمیشهبهدنبالجوابشمیگشتمتاکسیرامیدیدمکهاحساسآرامشمیکندوازتهدلمیخنددبهاوحسودیمیکردمشبهاخوابراحتهمازمنگرفتهشدهبودوکابوسهایوحشتناکدستازسرمبرنمیداشتنددیگرنهدرخوابآرامشداشتمنهدربیدارییکروزدریکجمعخانوادگیباهمسنوسالانخودمشغولصحبتبودیموهرکسازاحوالاتخودمیگفتمننیزاشارهایکوتاهبهاوضاعنابسامانمکردمیکیازدوستانبالحنیخاصکهباتوجهبهسنوسالاواینحرفهاازاوبعیدبودگفت: "ببیندرطولروزچیکارمیکنیوچیکارنمیکنیکهاینروزگارتشده؟"

 

حرفشبهدلمنشستوسریعبیادنمازافتادماحساسکردمصحبتسادهاونشانهایازطرفخدابودهمنکمکمودستوپاشکستهشروعکردمبهنمازخواندننمگوییمباحضورقلببودوکاملامابههرحالمیخواندمکمکممتوجهشدمدنیارنگشعوضشدهوانگارهمهچیزقشنگترشدهآسمانتیرهوزمینزشتدیروزبالطافتیخاصبهمنلبخندمیزدندشایدباورتاننشوداماکابوسهایمنکمکمجایشانرابهرویاهایقشنگدادنداتفاقیکهحتیبامراجعهبهروانشناسوپزشکهمنیفتادهبود . الآنازاینکهنمازمیخوانمخیلیخوشحالمامانمیدانمباآنهمهسالنمازقضاچکنم؟احساسمیکردمدیریازودبایدتاوانسهلانگاریوگستاخیمرابدهموازخدامیترسیدم . وازطرفیمیدانستمکارسختیاستواقعاماندهبودمچکنم؟

 

ازعالمیدینیاینمسألهراپرسیدموایشانبخوبیبندهراراهنماییکردندکهماحصلگفتگویمانرادراختیارشماعزیزانقرارمیدهمتااگرچونمنکوهیازنمازقضابرگردنتاناستدستبکارجبرانششویدانشاءالله

 

 

 

خوشگمانیبهخدا  :

 

ایشانگفتنددرابتداهمیشهبهخداوندگمانخوبداشتهباشوازگمانبدنسبتبهخداوندبپرهیز. سزاواراستکهانساننسبتبهخداخوشگمانباشد. خداوندمى‏فرماید: مننزدگمانخوببندهخودهستم. ( یعنیاگربندهاینسبتبهمنگمانخوبیداشتهباشدمنهمهمانگمانراعملیمیکنم.)

حتماهمینالآنوصیتنامهایبرایخودتبنویسودرآننمازهایقضاومقدارآنومواردیدیگرازحقوحقوقدیگرانکهلازماستانجامشودرابنویس

 

بزرگىدرخوابدیددوستشمقامبسیاروالایىدارد،ازاوپرسید: بهچهسبببهاینمقامرسیدى؟گفت: بهسببحسنظنّىکهبهخداداشتموهیچکسبهخیردنیاوآخرتنمى‏رسد،مگراینکهبهخداگمانخوبىداشتهباشد.1

 

شیطانمشتاقروسیاهیماوخداوندمشتاقسربلندیما:

 

یکیازحیلههایشیطانایناستکهمیخواهدروحیأسوناامیدیرابههرنحودرماانسانهابهوجودبیاورد. اینتلقیناتکه «قضاکردننمازهاطولمیکشد»، «چندسالنمازوقتزیادیمیخواهد»، «وقتکماستوتونمیتوانی»ویاحتیجلوهدادنخداوندبهعنوانیکمنتقموکسیکهدرکمیناستنیزازحقههایشیطاناستزیرانبایدتصوراشتباهازخداونددرذهنماجایبگیرد. اوازمادرنسبتبهانسانهامهربانتراستوشدیدامشتاقبرگشتانسانهایگناهکاراستورحمتاوبرغضبشسبقتگرفته.

 

خداوندمتعالفرموده: «ایداود! اگرکسانیکهبهمنپشتکردندمیدانستندمن( خدا) چگونهانتظارآنانرامیکشموچگونهباآنانمدارامیکنموچقدربهترکگناهانشانمشتاقم،هرآینهازشدتشوقبهمنمیمردندوبندبندوجودشانازمحبتمنپارهپارهمیشد.» 2

 

خداونددنبالبهانهاستتاماراواردبهشتکندنهاینکهواردجهنمکند. خداوندهرکارمثبتوحسنهرادهبرابرحسابمیکنداماهرگناهرایکبرابرحسابمیکندتازهباتوبهنیزمیتوانآنگناهرانیزپاککرد. اینماهستیمکهکارخودمانراخرابمیکنیم.

 

 

 

شمارادرکمیکنم

                         

نمیخواهمبگویمکهقضاکردننمازهاطولنمیکشدوکارسختینیست. خیرحتماطولمیکشدوکارسختیهمهستامانبایدباعثایجادشدنروحناامیدیدرشماشود. اصلایکیازحقههایشیطانایناستکهکارهاراسختترازآنیکههستبهمانشانمیدهد. شمابایدبایکبرنامهریزیخوبوسبک،اینفشارراکمکنی. شمادراینامربیتفاوتنباشوآرامآرامنمازهایقضارابهجابیاورتاثابتکنیکهدراینراهثابتقدمهستی.

 

دنیاقطرهآبیبیشنیست:

 

پیامبراکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلممیفرماید: « دنیادرمقابلآخرتمثلایناستکهیکیازشماانگشتشرادرآبدریافروبرد. آنگاهبهآنچهازآبدریاکهبررویانگشتاوقرارگرفتهبنگرد».3 دنیامانندهمانچندقطرهایاستکهبررویانگشتباقیماندهوآخرتتمامدریاینامتناهیاست.

 

بدانکهدنیابسیارکوتاهاستوبهزودیبساطعمرمادراینجهانبرچیدهخواهدشدوشماشادوخرسندازانتخابیکهکردهایخواهیبود. درانتخابخودثابتقدمباشوازسختیهانهراس. میدانمکهقضاینمازهایشماسختاستامادراینزمانمحدوددنیاییمیتوانآنراجبرانکردوارزشبهدستآوردنبهشتالهیورحمتبینهایتخداوندرادارد.

 

خداونددنبالبهانهاستتاماراواردبهشتکندنهاینکهواردجهنمکند. خداوندهرکارمثبتوحسنهرادهبرابرحسابمیکنداماهرگناهرایکبرابرحسابمیکندتازهباتوبهنیزمیتوانآنگناهرانیزپاککرد. اینماهستیمکهکارخودمانراخرابمیکنیم

 

چندراهکارعملیوکاربردیبراینمازهایقضا

 

1- یکجدولیکماههتنظیمکنوتمامروزهایماهرادرآنبنویسویکستونراهمبهنمازهایپنجگانهاختصاصبده. هروقتنمازیراخواندیدراینجدولودرروزمخصوصخودیکعلامتبزن.

 

2- یکیازبهتریناوقاتبراینمازهایقضاقبلازنمازهاییومیهاست. میتوانیکمیزودترازاذانوضوبگیریوباهرنمازحداقلیکنمازقضاانجامدهی. اینکاردرنمازصبحکمیسختاستامادرسایرنمازهاکارراحتیاست.

 

3- ازشرایطیکهبرایخواندننمازقضابهوجودمیآیداستفادهکاملکن. مانندبرخیمساجدکهبعضیروزهانمازقضارابهجماعتانجاممیدهند. یادرایامخاصمانندماهرمضانو ... .

 

4- حضوردرمسجد،بیشتربهشماحوصلهانجامنمازهایقضامیدهد.

 

5- مواقعیکهحالوحوصلهبیشتریداشتی (حتیدرمنزل) راازدستمدهونمازهایبیشتریرابهجابیاور.

 

6- شروعهرکاریبرایانسانسختاستاماوقتیانسانبهکاریعادتکردبرایشسادهمیشود. نفسانسانمانندکودکیاستکهاگرآنرارهاکنیتربیتنمیشودبلکهبایداورامانندکودکتشویقوتنبیهکردتاتربیتشود.

 

7- میتوانیخودراتشویقکنیمثلااگرنمازقضاییکروزراخواندیبهخودتیکهدیهبدهی. یکچیزیکهدوستداری. یکخوراکییا ... . بااینکار،نفسشماکهبهاینکارتننمیدادبرایبهدستآوردنآنمطلوب،راحتترباشماکنارمیآید. یادربرخیمواقعدرصورتعدمانجامنماز،میتوانیاوراتنبیهکردهوازبرخیچیزهاکهدوستداردمحرومشکنی.

 

8- حتماهمینالآنوصیتنامهایبرایخودتبنویسودرآننمازهایقضاومقدارآنومواردیدیگرازحقوحقوقدیگرانکهلازماستانجامشودرابنویس.

 

درپایانتأکیدشدیدمیکنمکهجایهیچنگرانینیست. ازدیدگاهاسلاموتوحیدزندگیفرصتخداییشدنانساناستومهمایناستکهانساندرمسیرخداییشدنحرکتکندواگرچندصباحیبهخطارفتهازراهشیطانبازگرددوازعمرخویشبهترینبهرهرادرجهتخداییشدنونزدیکشدنبهخدابکند

 

امامباقرعلیهالسلاممیفرماید: کسیکهازگناهتوبهکند،همچونکسیاستکهاصلاگناهنکردهوکسیکهبهگناهخودادامهدهددرحالیکهاستغفارمیکندمانندکسیاستکهخدارامسخرهمیکند.4 خدانیزمیداندکهجبرانایننمازهاسختاست. یقینداشتهباشکهاگربیتفاوتنباشیعقابینخواهیداشت. نگرانیچیزیراحلنمیکندباآرامشبهکارهاوزندگیخودبرسودرزمانفراغت- کهکمهمنیست- بهجبرانبپرداز. مهمایناستکهبتوانیایندومقولهراازهمجداکنی. ازطرفیبهزندگیوکارهایروزمرهبرسیوازطرفیهمبهعبادتوجبراننمازها. اینکاربهمدیریتزماننیزنیازداردکهانشااللهشمامیتوانی.

 

بایدخودرادرآغوشپرمهرومحبتخداوندرهاکنیدوبااوزندگیکنید. نگذاریددلتانمتوجهاغیارشودچراکهدلیکهجایمحبتاوشددیگرجایدیگریباقینمیماند.

 

بهامیدروزیکههمهمابندگانخوبوشایستهایبرایخداوندمهربانباشیمودرآنچهکهازدستمانرفتهبکوشیمچراکهنمازوسایرفرمانهایالهیسودمندبهحالخودماناستوخداوندمتعالبینیازمطلقاست .

 

 

 

منبع : وبلاگسیدمصطفیعلمخواه

 

فرآوری: بصیرت _ گروهدینواندیشهتبیان

 

پینوشتها :

 

 

1- ارشادالقلوب،ترجمهسلگى،ج‏1،ص280

 

2- یاداود! لویعلمالمدبرونعنیکیفانتظاریلهم،ورفقیبهم،وشوقیإلىترکمعاصیهم،لماتواشوقاإلیوتقطعتأوصالهممنمحبتی( المحجهالبیضاء،ج 8،ص 62،بهنقلازمیزانالحکمه)

 

3- التفسیرالمعین،‌ص220

 

4- تفسیرنمونه،ج 24،ص 296

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 21:13  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

«نماز جماعت»

شهید نصر اصفهانی برای نماز جماعت اهمیت زیادی قایل بود، به ویژه برای نماز صبح.همیشه جزو نخستین کسانی بود که در کوی «شهید فلاحی» برای برپایی نماز صبح حاضر می­شد.

اگر ما هم تنبلی می­کردیم و در نماز صبح حاضر نمی­شدیم، به ما تذکر می­داد. بعد از نماز هم با خودروی شخصی­اش، همکاران را به اداره می­برد.

نمونه جالبی از جماعت ایشان به یاد دارم:

«در بیمارستان بستری و واقعاً لاغر و نحیف بود و روزهای آخر زندگی­اش را سپری می­کرد.

به همراه «سرهنگ براتی» به ملاقات ایشان رفتیم. درست لحظه­ای که رسیدیم، صدای اذان برخاست». به ما گفت: «وقت نماز است، چرا پیش من آمدید؟! چرا به نماز جماعت نرفتید؟!» و پس از احوالپرسی، ما را به نماز جماعت دعوت کرد.

هرگز نتوانستم خودم را لحظه­ای به جای او فرض کنم. اگر من در آن حالت بودم، حتی نمی­توانستم از جای خود تکان بخورم؛ اما ایشان مسیر زیادی را برای ادای این فریضه، نماز جماعت، طی می­کرد تا به تکلیف خود عمل کند.

راوی: «سرگرد خلبان هوشنگ یاری »

منبع:کتاب مرد ره از انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي؛سال 1380

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 21:9  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

واژه هاي نماز

دکتر غفراني

مقدّمه اول

: درآلاس چه اتفاقي مي افتد؟

قرار نيست در آلاس چيز جديدي به معلومات ما اضافه شود

. آلاس يعني محل طبقه بندي آردن و آلاسه آردن

معلومات

. در آلاس بايد ،علم به معرفت تبديل شود. يعني با فعاليّت قوّ ه ي تفكر دانش به بينش تبديل مي شود.

تفكر به معني آشف روابط نامرئي امّا منطقي ميان معلومات است براي تشخيص وظيفه

.

مقدّمه دوم

: چرا بايد نماز را بشناسيم؟

انسان دو گونه تمتع دارد

.تمتع حيواني و تمتع انساني.

تمتع حيواني

ناآگاهانه و غير ارادي است، مانند غذا خوردن. ديوانه ها هم غذا مي خورند وهم دارو مي خورند و شناخت

آنها هيچ تأثيري در اين برخورداري از دارو وغذا ندارد

. در تمتع حيواني فقط نيازهاي غريزي انسان ارضاء مي شود و

نيازهاي اجتماعي و معنوي بي جواب مي ماند

. هر آاري آه بدون آگاهي صورت گيرد حتي قرآن خواندن و نماز خواندن

و الذين آفروا يتمتعون و يأآلون آما تأآل

» . تمتع حيواني به حساب مي آيد. وقرآن جايگاه آنان را آتش معرفي مي آند

.12/47 «

الأنعام والنار مثوي لهم

تمتع انساني

آگاهانه و ارادي است. لازمه ي آن شعور، اراده، تعقّل ، تدبّر است وبه انسان قدرت رشد وصعود و حرآت

به سوي نور مي دهد

. فرق تمتع انساني با تمتع حيواني اينست آه در تمتع حيواني هيچ حدي وجود ندارد. امّا انسان وقتي

باشد و رفتاري آگاهانه و در محدوده عقلي وشرعي داشته باشد

. « حافظين لحدود الله » لايق نور مي شود آه

مقدّمه سوم

: چرا نماز مي خوانيم؟

شش دليل را در اينجا ذآر مي آنيم

:

.43/33 «

هوالذي یصلّي عليكم وملائكته ليخرجكم من الظلمات إلي النور » -1

خداوند وملائكه دائماً براي ما صلوات مي فرستند تا از هر ظلمتي به سوي نور خارج شويم

. يعني هميشه در حال حرآت

و رشد باشيم چرا آه نور مراتبي دارد وهر نوري نسبت به نور مرتبه ي بالاتر ظلمت است

. صلوة من ، مرا لايق صلوات

خداوند مي آند

. وصلوات خدا مرا از هر ظلمتي نجات مي دهد.

1/108

و 2 «. انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر » -2

شرط اول بهره مندي از آوثر نماز گزاردن است

. انسان ها همه در معرض تكاثر هستند مگر اينكه به دامن آوثر پناه

ببرند

.تكاثر اين است آه انسان بخواهد چيزي را از بيرون دريافت آند.و آوثر چيزي است آه اگر به او برسيم از درون به

فوران در مي آييم

. آسي آه از درون به فوران درآيد زيبايي هايش منحصر به فرد مي شود. لذا مي بينيم آه حضرت زينب

زيبايي هايي دارد آه حضرت زهرا

سلام الله عليها ندارد وهمينطور بالعكس.

6/5 «.

یا ایّها الذین آمنوا إذا قمتم إلي الصلوة ...ولكن یرید ليطهرآم وليتمّ نعمته عليكم لعلّكم تشكرون » -3

نماز شرط طهارت است، لازمه ي اتمام نعمت و مقدمه ي تشكر ماست

. اگر با نماز تطهير نشويم حتي با قرآن هم نمي

لايمسّه الّا المطهرون » توان تطهير شد چرا آه مي فرمايد

45/29 «.

إنني أنا الله لا إله إلّا أنا فاعبدني وأقم الصلوة لذآري » -4

لازمه ي بندگي آردن ما نماز خواندن و ذآر است

. بدون بندگي به توحيد نمي رسيم. واگر بندگي نكنيم براي ديگران

بردگي مي آنيم و به شقاوت مي رسيم

.

.103/9 «

و صلّ عليهم إن صلوتك سكن لهم » -5

در آيه قبل مي فرمايد عده اي هستند آه به گناهان خود معترفند وعمل صالحشان با آار بدي درآميخته، اميد است آه خدا

توبه ي آنها را بپذيرد

. وسپس مي فرمايد از اموالشان صدقه بگير تا به وسيله ي آن پاك گردند تزآيه شوند وبراي آنها نماز

بخوان

. با توجه به اين آيه مي بينيم آه نماز به خودي ها سكنه مي بخشد.

153/2 «.

استعينوا بالصبر والصلوة إن الله مع الصابرین » -6

به آمك صبر و نماز استعانت پيدا مي آنيم از طرف خداوند

. فرق استعانت با امداد و نصر در اينست آه استعانت يك فعل

دو طرفه است

. امداد آمك رساندن از بالا به پايين است ولي نصر حمايت آردن ازطرف پايين است. امام حسينعليه السلام مي

معاون آسي است آه

.«52/ من انصاري إلي الله 3 » وحضرت عيسي فرمده است « هل من ناصر ينصرني » فرمايد

حرف بالا را ريز مي آند و به پايين مي رساند و مجموع حرف هاي پايين را به بالا مي فرستد

. پس استعانت نوعي

نمايندگي است

. استعينوا محدود نشده است و همه ي ما به حكم خليفةالله بودنمان مي توانيم لياقت نمايندگي داشتن خداوند را

اولئك عليهم صلوت من ربهم و

» در خود ايجاد آنيم.در آيات 155 و 156 صابرين را معرفي مي آند و مي فرمايد

يعني صلوات ورحمت خداوند بر صابرين دائماً فرستاده مي شود

. « رحمة

واژه هاي مرتبط با نماز

1

ذآر(و أقم الصلوة لذآري)

معني

: چيزي را آه عقل پذيرفته به ياد آوردن.

يك معقول داريم، يك محسوس

. رابطه ي اين دو تضاد است و اين تضاد را با دو روش مي توان حل آرد: ذآر و غفلت.

ذآر ما را از محسوس به معقول مي آشاند ولي غفلت بر روي معقول پرده اي مي افكند و محسوس را مؤثر جلوه مي

دهد

. ما حواسي داريم ظاهر بين آه ما را دچار مرض سطحي نگري مي آند. عقل مي گويد همه چيز دست خالق است

ولكن من شرح بالكفر صدراً

»

. امّا چشم مي گويد همه چيز دست خلق است. به جاي اينكه فاعل را ببينيم عامل را مي بينيم

چرا شرح صدر پيدا

«107/ فعليهم غضب من الله و لهم عذاب عظيم. ذلك بأنهم استحبّوا الحيوة الدنيا علي الآخرة 16

إن الذین

» . آردند براي آفر؟ چون دنيا را يعني محسوس را نسبت به آخرت آه امر معقولي است، محبوب خود قرار دادند

پس وقتي آه

«7/ لایرجوا لقاءنا و رضوا بالحياة الدنيا و اطمأنّوا بها والذین هم عن آیتنا غفلون. اولئك مأو یهم النار 10

مي گوييم مطمئنم همسرم خوشبختم مي آند، مطمئنم خانه داشته باشم مشكلي ندارم، غافليم و جايگاه چنين غافلاني آتش

است

.

أقم الصلوة لذآري، نماز بخوانيد تا بفهميد آارتان دست خلق نيست ، دست خالق است

. ما دائماً در معرض غفلت هستيم.

مي خواهيم با نماز هر آنچه را آه از آن غافل هستيم، ذآر آنيم

.

هر آنچه از آن غافليم در نماز مطرح است

:

-

إهدنا يعني راهكارهاي غربي نمي تواند ما را نجات دهد، هدايت ما تنها از جانب خداوند است. البته در هر مرتبه

اي معقولانه باشد مي توان استفاده آرد امّا نه اينكه هميشه ببينيم روانشناسي چه مي گويد و حرف قرآن را آنار

بگذاريم

.

-

الله، اآبر. يعني حق بزرگتري آردن فقط از آن خداست. نه اينكه خدا از چيزي بزرگتر است. مقايسه نبايد آرد آه

امام صادق

عليه السلام مي فرمايد خداوند قابل توصيف نيست. آسي آه الله اآبر مي گويد نبايد محسوسات را مؤثر ببيند.

و نبايد بگويد از فلان حكم خداوند خوشم نمي آيد و براي خود قانون تصويب آند

.

-

گفتن الله اآبر چهار نتيجه دارد: 1- من حق بزرگتري آردن ندارم. 2- ديگران نيز حق بزرگتري آردن ندارند.

خود پيامبر بايد

« أنا اول المسلمين » - -3 مبارزه با هرگونه تكبر واستكبار در خود وخانواده، جامعه ، جهان. 4

بيش از همه احكام را رعايت آند

.

-

آسي آه الله اآبر مي گويد ديگر در دادن خمس سختي نمي بيند چون باور دارد آه اين خمس حق خداست ورزقي

بوده آه خدا به او داده است

. پس چه مي شود آه ما صدها بار در طول روز الله اآبر مي گوييم و از همه ي اينها

غافليم

.

تقرّب به خدا یعني چه؟

يعني هر آنچه از محسوس به معقول نزديكتر شويم مقرّب تريم.

غفلت فاصله معقول و محسوس را بيشتر مي آند

. نمي گذارد علم انسان به ايمان برسد و نمي گذارد ايمان به يقين و به

243 .

مي فرمايند انمالأعمال بالنيات و / 187 و اآثر انسانها لايشكرونند 2 / شكر برسد. بنابراين اآثر انسانها لايعلمونند 7

از ما مي خواهند آه همه ي اعمالمان نيت قربةً إلي الله داشته باشد

. پس بايد همه ي اعمال ما حرآت از محسوس به معقول

داشته باشد

. يعني همه ي اعمال ما بايد ذآر باشد.

پيامبر

صلّي الله عليه وآله : لاصلوة الا بحضورالقلب. نه

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 20:52  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه

:

همه ي چيزهايي آه در عالم وجود دارد را مي توان بدين شكل تقسيم بندي آرد

:

1

خداوند 2 ملائكه 3 روح(جن) 4 انسان 5 حيوان 6 گياه 7 جماد

نيمي از انسان به علاوه موارد قبلي نامحسوس اند

. يعني در مورد آنها علم محسوس نداريم.

پس علم ما در مورد آنها نقص مطلق دارد

. نيمي از انسان و بقيه موارد محسوس اند. يعني از

اينها علم پيدا مي آنيم و همين علم هم نقص نسبي دارد

.

روان يك چيز غير مادي است آه آلمه معادلش براي ما نفس است

. تيتر روانشناسي اشتباه

است

. چون روان چيز قابل شناسايي براي بشر نيست. منبع روانشناسان اگر محسوسات است،

يعني بر اساس تجربياتي آه از رفتارهاي انسان به دست مي آورند نتيجه مي گيرند، پس مي

شود رفتارشناسي

. تجربه هم خوب است و در اسلام به آن بها داده شده است. امّا ادعاي اينكه

من مي توانم روان شما را بشناسم دروغ و محال است

. تنها آسي مي تواندچنين ادعايي را بكند

آه دسترسي به غيب داشته باشد؛مثل پيامبران

.

اگر بخواهيم نگاه تاريخي داشته باشيم روانشناسي را آمريكايي ها در رابطه با جنگ جهاني به

وجود آوردند

. آمريكاي ها افرادي مي خواستند آه غير قابل پيش بيني باشند تا بتوانند آنها را

تحت آنترل خود بگيرند

. اين سيستم آموزش و پرورش را ساختند: اموزش و پرورش يعني

ايجاد عادت هاي مطلوب ، يعني قابل پيش بيني آردن رفتار آدم ها

. به گفته ي قرآن آنها چيزي

102 .

و مي بينيد / ياد مي دهند آه هيچ سودي به حالشان نداشته باشد بلكه ضرر هم داشته باشد 2

روشنفكر دانشگاهي ما موضع گيريش نسبت به مسائل ديني مشخص است

. در اسلام اصلاً

أفضل العبادة ترك

» : نمي خواهند آه ما عادت آنيم. اميرالمؤمنينعليه السلام مي فرمايند

لذا اعمال را با نيّاتش مي پذيرند

. نيت يعني خودت بايد تشخيص دهي. .« العادة

طهارت يعني چه؟

طهارت يعني شناختن و زدودن هر چيزي آه به هر دليل نبايد اينجا باشد

.

مثلاً وقتي لوبيا پاك مي آنيد عدس ها را جدا مي آنيد ولي در آبگوشت لوبيا را از نخودها جدا

نمي آنيد چون جايش انجاست

. اولين قدم در طهارت شناختن است. پس تا خودتان را نشناسيد

نمي توانيد تشخيص دهيد آه چه چيزي نبايد باشد

. مانع ها را بايد بشناسيد و بزداييد. هر چيز

مانع زيبايي، مانع سلامت، سعادت، رشد، تعالي، هر چيزي آه نمي گذارد شما صعود پيدا

آنيد، عروج پيدا آنيد را بايد پاك آرد

. پس طهارت به معني آسب نيست، به معني حذف است.

طهارت يعني شناخت و مبارزه با زشتي ها

. چه چيزهايي زشت است؟ ذنب، إثم، معصيه،

آفران، شرك، خطيئه

.طهارت يعني شناختن و تلاش براي زدودن سيئات. يعني فرار از سيئات

براي بازگشتن به حسنات

.

زيبايي يعني رعايت تناسب، رعايت حدود

. پس چه آساني پاك اند؟ آنها آه حافظون لحدود الله

هستند

. پس آسي آه زياد آب مي آشد، وسواس دارد، پاك تر نيست. چون حدش را گذرانده.

پس آيا عاضادي زيباست؟

!

چرا در نوشتنش آزادي ندارم، آن وقت در زندگي آزادي داشته باشم؟ حد نداستن زيباست؟ هر

آس در مورد آزادي صحبت مي آند مي گويد آزادي چهار تا چوب دارد

! آزادي اصلاً وجود

ندارد

. آنچه آه ازش صحبت مي آنند بيشتر آردن مجوزهاست، نه آزادي.

پيامبرصلي الله عليه وآله مي فرمايد

: طهارت يعني عداوت نداشتن. عداوت يعني دشمني آردني

آه هيچ خيري از آن به من نرسد

.شيطان از عداوت با ما هيچ سودي نمي برد. عداوت يعني من

آه نرسيدم پس نمي گذارم تو هم برسي

. عداوت يعني انحراف ايجاد آردن در مسير ديگري.

16

و 17 . شيطان مي گويد حالا آه من را / قال فبما أغويتني لأقعدن لهم صراطك المستقيم... 7

گيج آردي بر سر صراطت مي نشينم و از همه ي جهات به آنها حمله مي آنم

. آاري مي آنم

آه اآثر آنها را قدردان نبيني

.

طهارت چرا؟

چون إن الله جميل و يحبّ الجمال

.

چرا بايد پاك باشيم؟ چرا بايد حدود خدا را رعايت آنيم؟ چون خدا جميل است و فقط زيبايي ها

را جذب مي آند

. پس من هم بايد زيبا باشم، نمازم، رفتارم، سخنم بايد زيبا باشد.

سعادت ما در گرو بازگشتن به سوي خداست

. ما در اعلي اعليين بوديم، آمديم پايين خاآي

شديم، آلوده به ماديات شديم

. مي خواهيم از اين آلودگي نجات پيدا آنيم، زندگي جاودانه پيدا

لا يمسّه الّا المطهرون » آنيم.يك آتاب راهنما به ما دادند آه بر رويش نوشته اند

هر چه پاك تر باشيد قرآن را بيشتر مي فهميد

. فقط ظاهرتان پاك باشد، ظاهر قرآن را مي

فهميد

.

طهارت چگونه؟

مرحله اول

: طهارت براي نماز

-1

در لباس: پاك بودن از نجاست، حرام، زشتي، بوي بد، غصب

-2

جسم: پاك بودن از نجاست، خبث، آثيفي، دنس، جنابت

-3

مكان: پاك از نجاست باشد؛ مكان نا مناسب نباشد مثل آشپزخانه يا حمام، معبر...

-4

زمان: در زمان مجاز باشد.

-5

در پيشوا: امام جماعت بايد خصوصياتي داشته باشد.

-6

در فهم گفتار، اذآار و رفتارهاي نماز:

اي آساني آه ايمان آورديد وقتي ،

«43/ يا ايّها الذين آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سكاري 4 »

مست هستيد به نماز نزديك نشويد

!! آيا مؤمن مي تواند مست باشد؟ به چه آسي مست مي

تا بدانيد چه مي گوييد

!! پس مست به ،« حتي تعلموا ما تقولون » : گويند؟ در ادامه آيه مي فرمايد

آسي مي گويند آه حرف دهانش را نمي فهمد، نمي داند آه چه مي گويد

. آي اين اتفاق براي ما

مي افتد؟ وقتي آه خواب آلوده باشيم، غرق در احساس غم يا شادي مفرط هستيم، غرق در

غفلت يا غروريم

...، ويا شراب خورديم!

قول يعني بيان ما في ضمير

. لقلقه ي زبان نيست. چيزي را تلفّظ آردن نيست. قول يعني ابراز

آنچه قائليم

.

يعني موضع گيري

. آارهايي آه در نماز انجام مي دهيم، بايد بفهميم. ديروز يك فهم ديگر

داشتيم، امروز بايد بيشتر بفهميم

. هر روز آه علم شما دارد تغيير مي آند، قول شما تغيير مي

آند

. موضع گيري شما تغيير مي آند. اينست آه هيچ آدام از نمازهاي شما تكراري نيست.

مرحله ي اول مقدمه ي نماز است

. يعني مقدم بر نماز است. يادتان آمده وضو نگرفتيد، نماز

را مي شكنيد تا وضو بگيريد

. چون اصلاً وارد نماز نشده ايد.

مرحله دوم

: طهارت هايي را آه نماز براي ما مي آورد

چگونه نماز ما را تنهي عن الفحشاء والمنكر مي آند؟ با هر يك از اذآار و حرف هايي آه در

نماز مي زنيم از يك چيزي پاك مي شويم

. البته به شرطي آه اين حرف ها و حرآات، قول ما

باشد نه اين آه در نماز حواسمان جاي ديگر باشد

.

-1

رفع غفلت، نسيان

-2

از نفسانيت به عقلانيت مي رساند

مشارطه

(= برنامه ريزي) مراقبه و محاسبه (نامه 53 نهج البلاغه)

آدم تا وقتي به عقلانيت نرسده باشد براي خودش مشارطه ندارد

. تقسيم ندارد.

-3

از مغرور شدن به امانت هاي الهي باز مي دارد.

-4

ايا ك نعبد: وقتي اين را مي گويم يعني دوست دارم همه بنده ي خدا باشند. دوست ندارم

آسي نوآر من باشد، به حرف من گوش دهد

. حضرت عليعليه السلام فرمودند آه نماز را خدا

قرار داده است تا مرا از شرك پاك آند، حضرت زهراسلام الله عليها نيز فرمودند آه از آبر

پاك مي آند

.

-5 ..

ايّاك نستعين: نماز مرا از تك روي، خود خواهي، تفرقه پاك مي آند و به ضرورت

همدلي، همسويي، هماهنگي و همكاري مي رساند

.

يعني ناهمواري ها را هموار آردن

. پس عبادت يعني ،« عبّد الطريق » در زبان عربي داريم

هموار آردن نا همواري ها

. هر آس هر آاري مي آند عبادت است. مي گويند خواب مؤمن

عبادت است

. فقط بعضي ها عبادالشيطان اند، بعضي ها عبادالرحمن. دو تا امام داريم:

.«41/

و جعلنا هم أئمة يدعون إلي النار 28 » ، «73/ وجعلناهم أئمة يهدون بأمرنا 21 »

تولّي يعني پشت سر چيزي قرار گرفتن، پي در پي شدن، ولايت پذيري

. امّا آتاب هاي لغت

گفتند اين آلمه دو وجهي است

. گاهي به معني رو آردن است، گاهي به معني پشت آردن

فلا صدّق

» . است. در ترجمه ها هم بدين صورت آمده. در حالي آه اين معني غلط است

تولّي در چنين آياتي به معني پشت آردن به حق نيست، ،

«32/ ولاصلي. ولكن آذّب و تولّي 75

بلكه به معني ولايت طاغوت را پذيرفتن است

. اعمال ما اگر از روي عقل باشد حتماً به سمت

فويلٌ للمصلين

. الذين هم عن صلاتهم ساهون. » ؛... خداست. قربةً إلي الله است. وگر نه

واي بر آساني آه سهوي نماز مي خوانند

. عمدي نماز نمي خوانند، از روي نياز ،« 5/107 و 4

نماز نمي خوانند

.

162 .

اين را بعد از نماز بايد / قل إن صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله ربّ العالمين 6

بفهميم آه هر چه داريم از اوست، و هر چه از ما سر مي زند بايد در جهت قربة إلي الله باشد

.

چه من حمد بكنم و چه نكنم، الحمدُ

...لله است. پس با اين جمله بايد چه چيزي را بفهميم؟ اين آه

هر چه تناسب و خير و زيبايي و آمال است، مال خداست

. پس تمام ستايش هاي من بايد مال

يحبّون أن يحمدوا بما لم

» خدا باشد، نه براي آس ديگري و نه براي خودم. بعضي آدم ها

هستند، مي خواهند به آاري آه نكرده اند ستايش شوند

.براي آنان عذاب أليم قرار داده « يفعلوا

شده؛ چرا؟ چون لله ملك السموات والأرض

.

لا تحسبنّ الذين يفرحون بما أتوا و يحبّون أن يُحمدوا بما لم يفعلوا فلا تحسبنّهم بمفازة من

»

«188/

العذاب ولهم عذاب أليم. و لله ملك السموات والأرض والله علي آلّ شيء قدير 3

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 20:48  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

 

هر چه براى نماز گفته و نوشته شود حق آن ادا نمى‏شود و چگونه ممكن است عمودِ دين و پرچم اسلام و يادگار اديان و انبيا و محور قبولِ همه اعمال در چند جمله بيان شود؟نماز، برنامه هر صبح و شام است بهنگام صبح اولين كلامِ واجب نماز و بهنگام شام آخرين واجب، نماز است. پس آغاز و انجامِ هر روزت با ياد خدا و براى خدا است.نماز در سفر يا وطن، در زمين يا هوا، در فقر يا غنى، رمز آنست كه در هر كجا هستى و هر كه هستى مطيع او باشى نه غير او.

نماز، ايدئولوژى عملى مسلمان است كه در آن عقائد و افكار و خواسته‏ها و الگوهاى خود را بيان مى‏كند.

نماز، استحكام بخشيدن به ارزشها و جلوگيرى از فروپاشى شخصيتِ افراد و اعضاى جامعه است كه اگر مصالح ساختمان سُست باشد ساختمان فرو مى‏ريزد.

اذانِ نماز، شيپورِ توحيد است كه سپاه متفرّقِ اسلام را در يك صف و زير يك پرچم فرا مى‏خواند و آنان را پشتِ سر امامى عادل قرار مى‏دهد.

امام جماعت يكى است تا رمز اين باشد كه امام جامعه نيز بايد يكى باشد تا اداره امور متمركز باشد.

امام جماعت بايد مراعات ضعيف‏ترين مردم را بكند و اين درس است كه در تصميم‏گيرى‏هاى جامعه مراعاتِ طبقه محروم را بكنيد. پيامبر خدا بهنگام نماز صداى گريه طفلى را شنيد نماز را به سرعت تمام كرد تا اگر مادر طفل در نماز شركت كرده كودكش را آرام كند!

اولين فرمان بدنبال آفرينش انسان، فرمان سجده بود كه به فرشتگان فرمود: براى آدم سجده كنيد.

اولين نقطه زمين (مكّه و كعبه) كه از زير آب بيرون آمد و خشكى شد مكان عبادت بود.

اولين كار رسول خدا پس از هجرت به مدينه ساختن مسجد بود.

نماز هم انجام معروف است هم نهى از منكر. هر روز در اذان و اقامه مى‏گوييم «حىّ على الصلوة حىّ على الفلاح حىّ على خير العمل» كه همه امر به بالاترين معروف‏ها يعنى نماز است.

از سوى ديگر نماز انسان را از فساد و فحشا بازمى‏دارد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنكَر» 

نماز، حركاتى است برخاسته از آگاهى و شناخت. شناختِ خداوند كه به فرمان او و براى او و اُنس با او قيام مى‏كنيم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستى  و كسالت  نهى كرده است تا آنچه را در نماز مى‏گوييم با توجه و آگاهى باشد.

نماز، آگاهى‏بخش است. هر هفته روزهاى جمعه نمازجمعه برپا مى‏شود و قبل از نماز دو خطبه خوانده مى‏شود. اين دو خطبه بجاى دو ركعت از نماز و به عبارتى جزئى از نماز است. خطبه‏هايى كه به فرموده امام رضاعليه السلام بايد مردم را از تمام مسائل جهان آگاه كند.

شنيدن خطبه‏ها و آنگاه نماز خواندن يعنى آگاه شدن و بعد نمازخواندن.

نماز خروج از خود و پرواز بسوى خداست و قرآن مى‏فرمايد:

«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْت فَقَدْ وَقَعَ اَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»  هركس از خانه‏اش به قصد هجرت بسوى خدا و رسولش خارج شود و سپس مرگ او را دريابد پاداشش بر خداست.

امام خمينى مى‏فرمايد: هجرت از خانه دل بسوى خدا، يكى از مصاديق آيه است، هجرت از خودپسندى و خودخواهى و خودبينى به سوى خداپرستى و خداخواهى و خدابينى بزرگ‏ترين هجرت‏هاست. 

نماز به منزله اسم اعظم الهى بلكه خودِ اسم اعظم است.

در نماز، عزّت ربّ و ذلّت عبد مطرح است كه اين دو مقام بس عالى است.

نماز پرچم اسلام است. «عَلَمُ الْاِسْلامِ اَلصَّلوة»

همانگونه كه پرچم نشانه است، نماز نيز نشانه و علامت مسلمانى است. چنانكه پرچم مورد احترام است و اهانت به آن، اهانت به يك ملّت و كشور است، اهانت و بى‏توجهى به نماز نيز بى‏توجهى به كلّ دين است. چنانكه برپابودن پرچم نشانه حيات سياسى و نظامى و قدرت است. در برپابودن نماز نيز اين امور مطرح است.

 

 

نماز در كلام على‏عليه السلام

حضرت على‏عليه السلام بارها در نهج‏البلاغه از نماز و ياد خدا سخن به ميان آورده كه در كتابى به نام «نماز در نهج‏البلاغه» گردآورى شده است. ما در اينجا جملاتى را در مورد فلسفه ذكر و ياد خدا كه مهمترين مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مى‏كنيم:

مى‏فرمايد: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّكْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَة وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوة»  خداوند ذكر و يادش را صيقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگين با ياد خدا شنوا و چشم‏هاى بسته با ياد او بينا شوند.

آنگاه حضرت در مورد بركات نماز مى‏فرمايد:

«قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِكَة وَ نُزّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكينَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الكِرامات» فرشتگان آنان را در بر مى‏گيرند و آرامش بر آنان نازل مى‏شود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جايگاه خوبى برايشان آماده مى‏شود.

در خطبه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

«و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق»  نماز گناهان را مثل برگ درختان مى‏ريزد و گردن انسان را از ريسمان گناه آزاد مى‏كند.

آنگاه در ادامه، تشبيهى جالب از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل مى‏فرمايد كه: نماز همچون جوى آبى است كه انسان روزى پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد، آيا ديگر آلودگى باقى مى‏ماند؟

در خطبه 196 گوشه‏هايى از مفاسد اخلاقى همچون كبر و سركشى و ظلم را برمى‏شمرد و سپس مى‏فرمايد: درماين اين مفاسد نماز و روزه و زكات است. آنگاه در مورد آثار نماز مى‏فرمايد:

«تَسْكيناً لِاَطْرافِهِم، تَخْشيعاً لِاَبْصارِهِم، تَذْليلاً لِنُفُوسِهِمْ، تَخْفيضاً لِقُلُوبِهِم، اِزالَةً لِلْخَيْلاءِ عَنْهُم اِنْ اَوْ حَشَتْهُم الْوَحْشَة آنَسَهُمْ ذِكْرك» نماز به همه وجود انسان آرامش مى‏بخشد، چشمها را خاشع و خاضع مى‏گرداند، نفس سركش را رام، دلها را نرم و تكبر و بزرگ‏منشى را محو مى‏كند. به هنگام وحشت و اضطراب و تنهايى، ياد تو موجب انس و الفت آنها مى‏شود.

البتّه روشن است كه همه مردم چنين بهره‏هايى را از نماز ندارند، بلكه تنها گروهى هستند كه شيفته نماز و ياد خدا هستند و آن را با تمام دنيا عوض نمى‏كنند.

 

 

آثار و بركات عبوديّت و بندگى

1- احساس غرور و افتخار

امام زين العابدين‏عليه السلام در مناجات خود مى‏گويد: «اِلهى‏ كَفى‏ بى‏ عِزّاً اَنْ اَكُونَ لَك عَبْداً» همين افتخار مرا بس كه بنده تو باشم.

چه افتخارى از اين بالاتر كه انسان با خالق خود سخن بگويد و او كلام انسان را بشنود و بپذيرد!

در اين دنياى ناچيز، اگر مخاطب انسان شخصى بزرگ و دانشمند باشد، انسان به وجود او افتخار و از مصاحبت با او احساس غرور مى‏كند و از اينكه زمانى شاگرد فلان استاد بوده است بر خود مى‏بالد.

2- احساس قدرت

كودك مادامى كه دستش در دست پدرى قوى و مهربان است احساسِ قدرت مى‏كند، امّا اگر تنها شود هر لحظه ترس و دلهره دارد كه ديگران او را آزار دهند.

انسانى كه متّصل به خدا شد، در برابر ابرقدرت‏ها و طاغوت‏ها و مستكبرين احساس قدرت مى‏كند.

3- احساس عزّت

عزّت به معنى نفوذناپذيرى است. در مكتب انبيا تمام عزّت‏ها از آنِ خداست، چنانكه همه قدرت‏ها از اوست. لذا قرآن از كسانى كه به سراغ غير خدا مى‏روند انتقاد مى‏كند كه آيا از غير خدا عزّت مى‏خواهيد؟

طبيعى است كه اتصال به عزيزِ مطلق و قدرت بى‏نهايت، به انسان عزّت مى‏دهد. چنانكه كلماتى همچون «اللّه اكبر» طاغوت‏ها را در نزد انسان حقير و او را در برابر آنها عزيز مى‏كند.

لذا قرآن به ما دستور مى‏دهد كه در سختى‏ها و مشكلات از نماز و عبادت كسب قدرت و قوّت كنيم:

«وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ»

اولياى خدا نيز در مقاطع حسّاس، خود را با نماز تقويت مى‏كردند. عصر روز نهم محرّم در كربلا، لشگر يزيد به خيمه‏گاه امام حسين‏عليه السلام حمله كرد. امام فرمودند: يك شب جنگ را به تأخير بيندازيد كه من نماز را دوست دارم و مى‏خواهم امشب را تا صبح به عبادت بپردازم.

بندگان صالح خدا، نه فقط نمازهاى واجب كه نمازهاى مستحب را دوست مى‏دارند. نماز نافله، نشانه عشق به نماز است. نماز واجب را چه بسا انسان از ترس قهر خدا بخواند، ولى در نماز مستحب ترس مطرح نيست، عشق مطرح است.

آرى، هر كس كه كسى را دوست دارد، ميل دارد بيشتر با او حرف بزند و دل از او نمى‏كند. چگونه ممكن است انسان ادعا كند خدا را دوست دارد ولى حال حرف زدن با او را ندارد!

البتّه اين بى‏رغبتى به نماز و نافله بى‏دليل نيست، بلكه طبق روايات گناه روز توفيق نماز شب و نافله سحر را مى‏گيرد.

به هرحال آنكه نافله نمى‏خواند، فضلى ندارد كه انتظار تفضّل از خداوند را داشته باشد. چنانكه كسى انتظار ظهور مصلح است كه خود صالح باشد.

نمازهاى نافله، نقص نمازهاى واجب را نيز جبران مى‏كند. شخصى از امام پرسيد: من در نماز حضور قلب ندارم و از بركاتِ نماز بى‏بهره‏ام، چه كنم؟ حضرت فرمودند: بدنبال نمازهاى واجب، نماز نافله بخوان كه كاستى‏هاى آن را جبران مى‏كند و سبب قبولى نماز واجب مى‏گردد.

بخاطر همين آثار و بركات است كه اولياى خدا نه تنها به نمازهاى واجب، بلكه به نمازهاى مستحب توجه زيادى داشتند و از آنچه مانع و مزاحم اين سير معنوى و پرواز روحى مى‏گشت، مانند پرخورى، پرحرفى، پرخوابى، لقمه حرام، لهو و لعب و سرگرم شدن به دنيا، كه انسان را از حال عبادت مى‏اندازد و نماز را بر او سنگين مى‏كند، دورى مى‏كردند. چنانكه قرآن مى‏فرمايد:

«وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى‏ الْخَشِعِينَ»

همانا نماز سنگين است مگر براى خاشعان.

4- عامل تربيت

گرچه نماز يك ارتباط روحى و معنوى است و هدف از آن ياد خداست، اما اسلام خواسته اين روح را در قالب يك سلسه برنامه‏هاى تربيتى پياده كند و لذا شرائط زيادى را براى آن قرار داده است، شرائط صحيح بودنِ نماز، شرائط قبولى و شرائط كمال.

پاك بودن بدن و لباس، رو به قبله بودن، درست خواندن كلمات، مباح بودنِ مكان و لباس نمازگزار از شرائط صحّت نماز است كه مربوط به جسم نمازگزار است نه روحِ او.

اما اسلام عبادت را در اين لباس قرار داده تا به مسلمين درس نظافت و پاكيزگى، استقلال، و مراعات حقوق ديگران بدهد.

چنانكه توجه و حضور قلب، پذيرفتن رهبرى امامان معصوم و اداى واجباتِ مالى چون خمس و زكوة، شرط قبولى نماز است و انجام آن در اوّل وقت، در مسجد، به جماعت، با لباس تميز و عطر زده، مسواك زده و رعايت نظم صفوف و امثال آن از شرائط كمال نماز است.

دقت در اين شرائط بخوبى مى‏رساند كه هر يك از آنها نقش مؤثرى در تربيت انسان‏ها دارد.

در نماز به هر سو بايستيم رو به خداست، زيرا قرآن مى‏فرمايد: «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»  اما بخاطر آنكه بفهماند جامعه اسلامى بايد يك جهت داشته باشد و درس وحدت و هبستگى بدهد، دستور مى‏دهد همه به يك جهت بايستند. اما چرا آن جهت، كعبه باشد؟

زيرا كعبه اولين نقطه‏اى است كه براى عبادت مردم وضع شده است: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبارَكاً»

و از طرفى بنيانگذار و تعميركنندگانِ آن در طول تاريخ، انبيا بوده‏اند. پس رو به كعبه ايستادن يك نوع همبستگىِ مكتبى در طول زمان است.

از سوى ديگر كعبه رمز استقلال است، زيرا تا وقتى مسلمين رو به بيت‏المقدس، قبله يهود و نصارى نماز مى‏خواندند، آنها منّت مى‏نهادند و مى‏گفتند: رو به قبله ما ايستاده‏ايد پس از خود استقلالى نداريد.

قرآن با صراحتِ كامل مى‏فرمايد:

«لِئَلّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيكُم حُجَّة»

 

نماز و قرآن

در مواردى قرآن و نماز در كنار هم آمده‏اند، مانند:

«يَتلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ»

قرآن تلاوت مى‏كنند و نماز به پاى مى‏دارند.

و يا در جاى ديگر مى‏فرمايد: «يُمَسِّكوُنَ بِالْكِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوة»  به قرآن تمسّك مى‏جويند و نماز به پاى مى‏دارند.

گاهى براى نماز و قرآن، يك صفت آورده شده، چنانكه كلمه ذِكر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكر»  ما ذكر را نازل كرديم. و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى‏» ( نماز را بخاطر ياد من به پاى دار.

جالب آنكه گاهى بجاى كلمه نماز كلمه قرآن آمده است، مانند آيه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً»  كه گفته‏اند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح است.

بگذريم كه خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، يكى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اكثر سوره‏هاى قرآن، هم در بزرگ‏ترين سوره (بقره) و هم در كوچك‏ترين سوره‏ها (كوثر) آمده است.

 

 

 

 

 

 

نماز و قصاص!

نه تنها در اسلام، بلكه در همه اديان الهى قانون قصاص مطرح است كه طبق آن كيفر كسيكه گوش قطع كند آنست كه گوشش بريده شود و كيفر كسى كه دندان بشكند آنست كه دندانش شكسته شود تا عدالت اجرا شود. يكى از موارد قصاص آنست كه دست دزد بايد قطع شود، ولى فقط چهار انگشت او، و كف دست باقى مى‏ماند. زيرا قرآن مى‏گويد: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» (66) محلّ سجده براى خداست.

چون انسان هنگام سجده بايد كف دست خود را بر زمين گذارد لذا در كيفر سارق بايد به مسأله نماز و سجده توجه داشت و كف دست او را قطع نكرد تا حقّ عبادت حتى براى سارق هم محفوظ بماند!

عبادت و ولايت

عبادت زمانى ارزش دارد كه سطحى نباشد، بلكه همراه با شناختِ رهبر آسمانى و ولايت او و همراه با خشوع و آداب مخصوص خود باشد.

حضرت على عليه‏السلاّم گرفتار يك عدّه نماز خوانِ خشك مقدس بود كه در تاريخ بنام مارقين و خوارج معروفند. كسانى كه پيشانى آنها بخاطر سجده‏هاى طولانى و مكرّر پينه بسته بود، امّا در برابر على‏عليه السلام قيام كردند و بر او شمشير كشيدند. در روايات مى‏خوانيم كه وقتى امام‏زمان عليه السلام ظهور كنند گروهى از مساجد عليه آن حضرت حركت خواهند كرد.

گمان نكنيد آنها كه براى كشتن امام‏حسين به كربلا آمده بودند همه تارك‏الصلوة بودند، بلكه نماز جماعت مى‏خواندند! و خود يزيد و معاويه پيشنماز بودند!

آرى عبادتى كه همراه با جهالت باشد، كشتنِ عابدترين مردم را در محرابِ عبادت، بزرگ‏ترين عبادت مى‏داند و با قصد قربت براى كشتن على‏عليه السلام مى‏رود!

نه فقط نماز كه ساير عبادات نيز بايد همراه با معرفتِ رهبر حق و اطاعت از او باشد، لذا در روايات آمده كه خداوند حج را واجب كرد تا مردم دور خانه او جمع شوند و در اين مركز اجتماع با امامان معصوم ارتباط برقرار كنند. اما امروزه ميليون‏ها نفر گرد كعبه مى‏گردند، و به خاطر نداشتن رهبر آسمانى از هم گسيخته‏اند و با داشتن مركز وحدت و اهرمهاى اقتصادى از عدّه‏اى يهودى توسرى مى‏خورند!

آرى اسلام مجموعه‏اى است كه تجزيه‏بردار نيست. نماز بدون پذيرفتن ولايت قبول نيست، نماز بدون پرداخت زكوة قبول نيست چنانكه انفاق بدون نماز نيز پذيرفته نيست.

دستورات اسلام مثل اعضاى بدن است كه هيچيك جاى ديگرى را نمى‏گيرد، نه چشم كار گوش را مى‏كند و نه گوش كار دست را. در اسلام نيز خواندن نماز جاى زكوة را نمى‏گيرد، چنانكه هيچيك از اين دو جاى جهاد و مبارزه در راه خدا را پر نمى‏كنند. بلكه مجموعه اينها اسلام است.

 

نماز و رهبرى

اگر نماز توسط رهبران الهى اقامه شود بساط ظلم و طاغوت را برهم مى‏زند. نماز عيد امام رضاعليه السلام آنچنان با هيبت و عظمت آغاز شد كه حكومت ظالم بر خود لرزيد و فهميد كه اگر اين نماز به پايان برسد حكومتِ بنى‏عبّاس نيز به پايان خواهد رسيد. لذا مأمون دستور داد كه امام را از وسط راه بازگرداندند.دليل آنكه نمازهاى امروز مسلمين اثرى ندارد آنست كه به قسمتى از قرآن عمل شد و قسمتى فراموش شد. زيرا قرآن مى‏فرمايد:

«وَاَقيمُواالصَّلوةَ وآتُوا الزَّكاةَ وَ اَطيعُوا الرّسُولَ» 

نماز به پاى داريد و زكات دهيد و از رسول خدا اطاعت كنيد.

امّا امروز بعضى نماز مى‏خوانند و زكات نمى‏دهند و بعضى اهل نماز و زكات هستند، ولى ولايت كفار را پذيرفته‏اند. به عبارت ديگر ايمان به خدا دارند، اما كفر به طاغوت ندارند و اين ايمان ناقص است. در حالى كه خداوند مى‏فرمايد: «فَمَنْ يَكْفُر بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدْاسْتَمْسَك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏» )هركس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به ريسمان محكم الهى چنگ زده است.

يعنى هم كفر به طاغوت و هم ايمان به خدا لازم است، در حالى كه امروزه مسلمين برائت از كفر و طاغوت‏ها را فراموش كرده‏اند. لذا قرآن در مورد كسانى كه به طاغوت مراجعه مى‏كنند مى‏فرمايد: آنها خيال مى‏كنند كه مؤمن هستند: «اَلَمْ تَرَ اِلىَ الَّذينَ يَزْعُمُونَ اَنَّهُم آمَنُوا»

 

درجات عبادت

اگر از كودك سؤال كنيم پدر و مادرت را براى چه دوست دارى؟ مى‏گويد: بخاطر خريد شيرينى و لباس و كفش! امّا اگر از يك جوان سؤال كنيد چرا آنها را دوست دارى، مى‏گويد: والدين نشانه هويت و شخصيت من و مربّى و دلسوز من هستند.اگر رشد فرزند بيشتر شود، اُنس با والدين براى او لذّت‏بخش‏تر است و ديگر به فكر كفش و كلاه نيست و چه‏بسا فرزندانى كه خدمت به والدين را وسيله قرب و كمال خودشان مى‏دانند و بالاتر از ماديات فكر مى‏كنند.

پرستش و عبادت خدا نيز اينچنين است و هركس به دليلى خدا را عبادت مى‏كند. عبادت مراحلى دارد:

گام اوّل: گروهى خدا را بخاطر نعمتهايش عبادت مى‏كنند تا شكر او را بجاى آورند. چنانكه قرآن نيز خطاب به عمومِ مردم مى‏فرمايد:

«فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْت الَّذى‏ اَطْعَمَهُم مِنْ جوُعٍ وَ آمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ»

پس پروردگار اين خانه را پرستش كنند كه آنان را از گرسنگى و ناامنى نجات داد.

گام اوّل عبادت كه ما نامش را عبادتِ شكر مى‏گذاريم، درست مانند علاقه كودكى است كه والدينش را بخاطر خريد كيف و كفش و شيرينى دوست دارد!

گام دوّم: در اين مرحله، انسان به خاطر آثار و بركاتِ عبادت، خدا را پرستش مى‏كند و توجه به آثار روحى و معنوىِ نماز دارد چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنكَر»

همانا نماز انسان را از بدى‏ها و منكرات بازمى‏دارد.

اين مرحله از عبادت را كه ما عبادتِ رشد مى‏ناميم، به مانند علاقه جوانى است كه پدر و مادر را بخاطر آنكه معلّم و مربّى او بوده‏اند و او را از انحرافات و خطرات حفظ كرده‏اند احترام مى‏كند.

گام سوم: كه بالاتر از مراحل قبلى است آنجاست كه خداوند به حضرت موسى مى‏فرمايد:

«اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكْرى‏»  نماز را بخاطر ياد من بجاى آر

حضرت موسى كه نماز را بخاطر آب و غذا نمى‏خواند، بخاطر دورى از فحشاء و منكرات هم نمى‏خواند، زيرا او اصولاً از شكم‏پرستى و منكرات دور است. او پيامبر اولوالعزم است و نماز را بخاطر اُنس با خدا و ياد خدا بجاى مى‏آورد. براى اولياى خدا اُنس با او بهترين دليل براى عبادت است.

آرى اين كودكانند كه در بالاى مجلس نزد بزرگان مى‏نشينند تا بهتر پذيرايى شوند! اما افرادى هستند كه كنار بزرگان نشستن را بخاطر استفاده‏هاى معنوى انتخاب مى‏كنند و كارى به پذيرايى ندارند، براى آنها همين اُنس با دانشمند يك ارزش است.

 

قداست نماز

قداستِ نماز به قدرى است كه زمانِ اجراى بعضى مراسم مانند قَسم و اداى شهادت، بعد از نماز قرار داده شده است.

قرآن در سوره مائده آيه 106 مى‏فرمايد: هرگاه كسى در سفر دچار بيمارى شد و در آستانه مرگ قرار گرفت، دو نفر مسلمان و يا غير مسلمان را بر وصيّتِ خود گواه گيرد، لكن مراسم اداى شهادت بايد پس از نماز باشد، يعنى آن دو نفر پس از اداى نماز حاضر شده و با قسم خوردن شهادت دهند كه فلان مسلمان در مسافرت چه وصيت كرده است.

امروزه مرسوم است كه مراسمِ قسم را در حضور قرآن و با دست گذاردن بر قرآن انجام مى‏دهند، امّا خود قرآن در اين مورد مى‏فرمايد: مراسم قسم پس از انجام نماز باشد!

جامعيّت نماز

خداوند، هم در آفرينشِ تكوينى و هم در دستورات تشريعى عالى‏ترين و كامل‏ترين برنامه‏ها را بكار برده است. مثلاً در آفرينش شير مادر تمام ويتامين‏هايى را كه نوزاد نياز دارد در شير مادر جمع كرده است.

اگر به آفرينشِ انسان نگاه كنيم مى‏بينيم آنچه در طبيعت وجود دارد در وجود انسان نيز قرار داده شده است.

اگر در طبيعت صداى رعد است، در انسان فرياد است.

اگر در طبيعت گياه و نبات است، در انسان رويش مو است.

اگر در طبيعت رودخانه است، در انسان رگهاى ريز و درشت است.

اگر در طبيعت آب شور و شيرين است، در انسان اشك شور و آب دهان شيرين است.

اگر در طبيعت معادن بسيار است، در انسان استعدادهاى نهفته فراوان است.

شعرى است كه به حضرت على‏عليه السلام نسبت مى‏دهند كه فرمود:

أتزعم انّك جِرم صغير

و فيك انطوى العالم الاكبر

اى انسان! تو گمان مى‏كنى جُثّه كوچكى هستى، درحالى كه جهانى بزرگ در تو نهاده شده است.

نماز نيز يك هنرنمائىِ الهى است كه خداوند تمام ارزشها را به نحوى در آن قرار داده است. چه كمالى است كه براى انسان ارزش باشد اما در نماز يافت نشود؟

ياد خدا، يك ارزش و تنها وسيله آرام‏بخش دلهاست و نماز ياد خداست. «اللّه اكبر»

ياد قيامت يك ارزش و بازدارنده از گناه و فساد است و نماز يادآور «يوم الدين» است.

در خطّ انبيا و شهدا و صالحان بودن يك ارزش است و ما در نماز از خدا مى‏خواهيم در «صراط الذين انعمت عليهم» قرار بگيريم.

انزجار و برائتِ خود را از ستم‏پيشه‏گان و گمراهان با جمله «غير المغضوب عليهم ولاالضّالين» اعلام مى‏داريم.

عدالت كه در رأس همه ارزشهاست در امام جماعت نماز لازم شمرده شده است.

پيروى از امام جماعت در نماز، يك اصلِ با ارزش اجتماعى است كه بجاى خودسرى و تك‏روى تابع رهبرى عادل باشيم.

در انتخاب امام جماعت همواره توجه به ارزشهاست: عادل‏ترين، فقيه‏ترين، فصيح‏ترين،...

ايستادن رو به قبله يادآور ارزشهاى بسيارى است، مكّه شكنجه‏گاه بلال، قربانگاه اسماعيل، زادگاه على‏بن‏ابيطالب، پايگاه قيام مهدى، آزمايشگاه ابراهيم و عبادتگاه تمام انبيا و اولياست.

در نماز هرچه هست تحرّك است، در هر صبح و شام، در ركوع و سجود و قيام، حركت در رفتن به مسجد و مصلّى، پس ساكن و ساكت و گوشه‏گير نباش، بلكه همواره در تلاش و حركت باش، البتّه در جهت خداوند و بسوى او.

در نماز روح و جان انسان غبارروبى مى‏شود، نماز، غبار غرور و تكبر را مى‏ريزد، چون هر شبانه‏روز دهها بار بلندترين نقطه بدن را به خاك مى‏مالد. و سجده بر خاك بهتر از سنگ است كه تذلّل در به خاك ماليدن است.

بر زمين و آنچه از زمين روئيده مى‏شود سجده كن، بشرط آنكه خوردنى نباشد تا به فكر شكم نيفتى!

بر زمينِ پاك سجده كن كه از راه نا پاك نمى‏توان به پاكى و سرچشمه پاكى‏ها رسيد.

گريه از خوف خدا يك ارزش است و قرآن سجده همراه با گريه را ستايش كرده است: «سُجِّداً وَ بُكِيّاً» 

نماز يك خط الهى است كه از هنگام تولد تا لحظه مرگ براى ما ترسيم شده است:

نوزاد كه بدنيا آمد در گوش راست و چپ او اذان و اقامه بگو كه سفارش به نماز مى‏كند، «حىّ على الصلوة» و بهنگام مرگ نيز او را با خواندن نماز ميّت دفن كن. در طول زندگى نيز همواره در حال عبادت و پرستشِ خدا باش. «واعبُد رَبّك حتّى‏ يَأتِيكَ اليَقِين»

نماز پيوند انسان با طبيعت است. براى شناخت وقت نمازها خصوصاً صبح و ظهر بايد به خورشيد نظر كنى. براى بدست آوردن قبله به ستارگان توجه كنى، براى انجام نمازهاى مستحبى در ايام مباركه به حركات ماه دقت كنى. براى غسل و وضو به آب وبراى سجده وتيمم به خاك رو آورى.

اين ارتباط ميان نماز با خورشيد و ماه و ستاره و آب و خاك بدست كدام طرّاح حكيم برنامه‏ريزى شده است؟

ديگر واجباتِ دين نيز به نوعى در نماز حضور دارند. نمازگزار همچون روزه‏دار حق خوردن و آشاميدن و رفع شهوت ندارد. نمازگزار همچون كسى كه به حج مى‏رود كعبه قبله و محور كارهاى اوست. نمازگزار همچون كسى است كه به جهاد مى‏رود، لكن به جهاد اكبر كه جهاد با نفس است. نماز خود بالاترين امر به معروف و نهى از منكر است.

هجرت از مهم‏ترين ارزشهاى دينِ ماست و حضرت ابراهيم بخاطر نماز هجرت كرد و همسر و فرزند خود را در كنار كعبه گذارد و فرمود: «رَبَّنا اِنّى‏ اَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِيَّتى‏ بِوادٍ غَيْر ذى‏ زَرْعٍ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوة»  پروردگارا! من فرزندانم را در بيابانى خشك ساكن كردم تا نماز اقامه شود.

جالب آنكه حضرت ابراهيم نمى‏گويد: براى برپاداشتن حجّ هجرت كردم، بلكه مى‏گويد: هدفم از هجرت اقامه نماز بود.

به هر حال خداوند تمام ارزشها را در نماز و با نماز و براى نماز قرار داده است.

اگر زينت و نظافت يك ارزش است، اسلام سفارش مى‏كند كه: «خُذُوا زينَتَكُم عِنْدَ كُلِّ مُسْجِد» به هنگام شركت در مساجد خود را زينت كنيد و زينت‏هاى خود را برگيريد. با لباس پاكيزه و معطّر وارد مسجد شويد.

چنانكه سفارش شده زنان به هنگام نماز، زيورهاى خود را همراه داشته باشند و با آنها خود را زينت كنند.

حتّى به مسأله مسواك توجه شده و در روايات مى‏خوانيم: نماز با مسواك، هفتاد برابر نماز بدون مسواك است. و فرموده‏اند قبل از رفتن به مسجد سير و پياز نخوريد  كه بوى دهان شما ديگران را اذيّت نكند و مردم را از مسجد فرارى ندهد.

به هرحال اين نمازِ اسلام است و اين نمازِ ما. نمازى كه يا نمى‏خوانيم، يا غلط مى‏خوانيم، يا بى‏توجه مى‏خوانيم و يا بدون جماعت و يا در آخر وقت!!

مساجد كه زمانى ابراهيم و اسماعيل و زكريا خادمش بودند  و مادر مريم نذر مى‏كند فرزندش خادم مسجد باشد،  مى‏رسد به جائى كه خادمانش غالباً افرادى از كار افتاده و پير و مريض و فقير و بى‏سواد و گاه بداخلاق هستند! راستى چرا غبارروبى حرم امام رضاعليه السلام افتخار است، اما غبارروبى خانه خدا هيچ!

چرا بايد مساجد ما به گونه‏اى باشد كه هركس وارد مى‏شود غم و اندوه و كسالت او را بگيرد؟ مگر مسجد عزاخانه است و يا مجلس فاتحه‏خوانى كه همواره پارچه سياه بر در مسجد آويزان باشد؟

البتّه بحمداللّه در چند سال اخير حركتى در مساجد پيدا شده و بسيارى از آنها مجهز به كتابخانه و صندوقِ قرض‏الحسنه و ديگر امور خدماتى شده‏اند.

چه زيباست حديثى كه مى‏فرمايد: روز قيامت سه چيز از مردم شكايت مى‏كند: عالمى كه مردم به او مراجعه نكنند، قرآنى كه در منزل باشد اما تلاوت نشود و مسجدى كه مورد بى‏اعتنايى مردم واقع شود.

منبع

 

این تحقیق از اینترنت و با جستجو در سایت www.Google.com  بدست آمده آست.

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 20:44  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

بسم الله الرحمن الرحيم

انواع نمازها

:

1

. نماز ورود : 6تكبير در اذان و 4تكبير در اقامه درگوش راست و چپ نوزاد

23

رآعت (مستحب) + 2. نماز روزانه : 17 رآعت (واجب عيني ) و 1

1+2+2

رآعت (مستحب مؤآد) × 3. نماز شبانه : 4

2

خطبه + 2رآعت (واجب تخييري) : « جمعه » 4. نماز هفتگي

5.

نماز ماهانه :

2رآعت شب اول ماه ، 2رآعت روز اول ماه (مستحب)

2

رآعت + 9قنوت + 2خطبه (اختلاف است : « عيد غدیر، عيد قربان، عيد فطر » 6. نماز سالانه

بين واجب و مستحب

)

دور تند

: 2حمد+ 2سوره + 10 رآوع - آیات » 7. نماز موردي

-

دور آند: 10 حمد+ 10 سوره + 10 رآوع

(

واجب به هنگام خسوف،آسوف،زلزله وباد خوفناك)

«

نمازهاي قضا، نماز قضاي پدر، نمازهاي نذر و قسم » 8. نماز جبراني

9.

نماز هاي عاشقانه وسرمایه اي :

نمازهاي مستحبي در روزها و شب هاي خاص

5

تكبير (واجب آفایي) نماز ميت » 10 . نماز خداحافظي

عالم محسوسات

در باب ذآر صحبت آردیم

. چرا نياز به تذآر داریم؟ چون گرفتار حواسي هستيم ظاهر بين و به تبع آن معلومات حسي

داریم

.

ویژگي هاي حواس انسان

:

-1

فقط اشياء مادي را احساس مي آند.

-2

اشياء مادي را محدود ادراك مي آند.

مثلاً ما فقط مي توانيم فرآانس هاي بين

20 تا 20000 را ادراك آنيم. اآثر حيوانات در شب مي بينند، شكار هم مي

آنند امّا ما از دیدن عاجزیم

. در آره ي زمين خيلي جاها هست آه هنوز بشر ندیده است، مثل آف اقيانوس ها.

-3

اشياء محدود مادي را هميشه با خطا ادراك مي آند.

نوري را آه اآنون از خورشيد دریافت مي آنيم هشت دقيقه با ما فاصله دارد

. ما دیوار را ثابت و ساآت مي بينيم در

حالي آه در آتاب هاي علوممان خواندیم همه ي مواد جنبش مولكولي دارند و بعد حرآت هاي اتمي را خواندیم

. هم چنين

همه ي عالم در حال تسبيح است و ما تسبيح آنها را نمي شنویم

. واقعيت هاي محسوس را مي بينيم ولي حقيقت را نمي

بينيم

. هر روز بشر با آشف هاي جدیدش به خطاهایي آه در ادراآات قبلي داشته است بيشتر پي مي برد.

-4

چيزهایي را آه وجود ندارند را هم ادراك مي آند.

ما همه چيز را رنگي مي بينيم، در حالي آه خود رنگ وجود خارجي ندارد

. براي دیدن رنگ هاي مختلف، تراآم ذرات

را طوري تنظيم مي آنند آه نور را تحت زاویه خاصي پخش آند

. رنگين آماني را آه شما هنگام آب پاشيدن در گوشه

اي از حياط مي بينيد، فردي آه در زاویه ي دیگري قرار دارد نمي تواند ببيند

. شما آب موجود در ليوان را نمي بينيد،

بلكه حد آن را مي بينيد

. قطره را با حدودش مي بينيد آه وقتي به دریا پيوست تصور مي آنيد از بين رفته است. حد

وجود ندارد، ماهيت وجود ندارد

. ما اصالت را به وجود قائليم نه به ماهيت. ما و مني عارض اند، حد اند.

-5

اشيائ منفصل را متصل ادراك مي آند.

فيلم سينمایي را یكپارچه مي بينيم

. این بدن هاي ما چند ميليارد سلول هستند آه به هم جوش نخوردند ولي ما متصل مي

بينيم

.

-6

هستي یكپارچه و متصل را منفصل ادراك مي آند.

هستي راآه پيوستگي دارد جدامي بينيم

. وحدت را آثرت مي بينيم. همه ي ما یكي هستيم، ولي یكدیگررا جداازهم مي

بينيم

.

به تصویرهاي ذهني ناشي از این حواس ، علم گویند

. حضرت عليعليه السلام مي فرمایند علم ابدان . قرآن اسمش را مي

.«7/

یعلمون ظاهراً من الحياة الدنيا 30 » ؛ گذارد علم ظاهري

این علم داراي شش اشكال است

:

-1

نقص مطلق نسبت به غير ماده

-2

نقص نسبي نسبت به امور مادي

-3

هميشه خطاست

-4

دروغ مي گوید ( رنگ،حد...)

-5

آلوده به شرك است ( غير خدا را هم مؤثر جلوه مي دهد. گمان مي آنم اگر غذا نخورم مي ميرم، درحالي آه وفي

السماء رزقكم

.)

-6

آافر است ( حق را انكار مي آند. حق این است آه چيزي جز خدا نيست.)

آنچه در قرآن و احادیث درباره ي علم آمده است آه چيز خوبي نيست، علم حسي را مي گویند

. لازم است آه با همين

حس تجربه پيدا آنيم و پي به حقيقت ببریم

. بيان اشكالات به معني آنار گذاشتن آن نيست. این علم به آمك تفكر و تعقل

تبدیل به معرفت مي شود

.

:76-81 /

داستاني از قرآن 28

قارون از قوم موسي و از دوستان او بود، آه رو در روي موسي شد

. ما از گنج ها چنان به او دادیم آه فقط آليدهاي او

احتياج داشت آه آارگران توانمندي آن را حمل آنند

. قومش به او گفتند اینقدر الكي خوش نباش، إن الله لا یحبّ

الفرحين

.( حضرت عليعليه السلام مي فرمایند روز را به چهار قسمت تقسيم آنيد آه یك قسمت آن تفریح باشد. تفریح خوبست،

فرح بد است

. فرح نشانه غفلت است.) با این چيزي آه خدا به تو داده است آخرت را بخر و سهم خود را از دنيا

فراموش نكن

. و همان طور آه خدا به تو احسان آرده نيكي آن و در زمين فساد مكن، إن الله لا یحبّ المفسدین. قارون

آیا او نمي داند آه ما قبل از او هم

» : این گونه جواب داد آه من اینها را از علم خود به دست آوردم. خداوند مي فرماید

ولي آساني آه به آنها علم داده شده است مي گویند

: ... «. انسان هاي ثروتمند تر از او و توانمند تر از او را از بين بردیم

براي آساني آه ایمان آوردند و عمل صالح انجام مي دهند ثوابي آه خدا بدهد خيلي بهتر است

. ...و آنگاه ما قارون را

در زمين دفنش آردیم

.

ما با این علم به تكاثر مي رسيم ، به آوثر نمي رسيم

. مي خواهيد به آوثر برسيد باید اگر پيامبر هستيد، اگر مدینةالعلم

از خدا بخواهيد علم به شما عطا آند، علمي آه از درون بجوشد

ربّ زدني علما » هستيد، دستتان را بالا آنيد و بگویيد

نه آن علمي آه آسبي است

.

محسوس مانند غشایي جلوي معقول را گرفته است

. آدم و حوّا از بهشت آمدند بيرون خودشان را زشت دیدند، چون

محسوساتشان فعال شد

. ذآر براي رفع غفلت هاي ناشي از این محسوسات است. ذآر اگر حقيقي باشد به یقين ميرسد.

یقين چيست؟

یقين اینست آه شخص قائميت اشياء را به قيّوميت و مالكيت الهي ببيند

.

امام صادق

عليه السلام مي فرماید: مؤمنين متفاوت اند.نشانه هاي آنكه یقين قوي دارد این است آه از هر نيرویي جز خدا

بيزاري مي جوید و فقط خدا را مبدأ هر نيرو و قدرت مي بيند

. در انجام فرمان الهي و عبادت و بندگي او چه در ظاهر

و چه در باطن پایداري مي ورزد

(الإستقامة علي أمرالله). بودن یا نبودن، زیادي یا آمي، ستایش یا مذمّت، عزّت یا ذلّت

برایش مساوي است

. چرا آه همه ي آنها را از یك چشمه مي بيند.

ولي مؤمني آه یقينش ضعيف است تعلق به اسباب دارد، یعني به وجود اسباب عالم را مي بيند

. و به خود اجازه مي دهد

آه از عادات و حرف مردم به غير حقيقت تبعيت آند و در امور دنيا سعي و تلاش مي آند و به جمع آردن اموال و

امساك آن مي پردازد

. با زبانش اقرار دارد آه خدا اعطا مي آند و هر چه براي بنده پيش مي آید آن چيزي است آه خدا

روزیش آرده است و همچنين قبول دارد آه تلاش ما آم و زیاد نمي آند ولي در قلبش باور ندارد و در عمل انكار مي

آند

.

البته خداوند عالم از روي عطوفت و مهرباني به بندگانش اجازه داده است آه براي آسب معاش تلاش آنند، امّا رخصت

مشروط است به چند شرط

: 1 آنكه به سبب تلاش براي آسب معاش از حدود الهي و سنن نبوي باز نماند. 2 از راه

توآل منحرف نشود

. 3 حرص نزند و به حد آفاف اآتفا آند. امّا اگر این شرایط را فراموش آند دعاي آاذب داشته است

و در آسب او حرام یا شبهه بوده ، و از نابود شدگان خواهد بود

.

و نشانه ي آاسب متوآل اینست آه از آسبش با وجود احتياج و گرسنگي در راه خدا قرض دهد و از براي آخرتش

ذخيره آند

. شخصي به آسب و تحصيل معاش مجاز است آه با دستش مكتسب و با دلش متوآل باشد، و از مالي آه به

دست مي آورد به عنوان امانت و دیانت اقدام نماید

. و بودن و نبودن مال برایش مساوي باشد. در مصارف خير به

فرمان الهي صرف آند و اگر ذخيره مي آند براي خدا باشد، و منع و بخشش او براي خدا باشد

.(منبع:مصباح الشریعه)

یقين

در دعاي ابوحمزه:

الحمد لله الذي لا أدعو غيره ولو دعوت غيره لم یستجب لي دعائي

»

«...

الحمد لله الذي لا ارجو غيره ولو رجوت غيره لأخلف رجائي

یقين

در صيفه سجادیه:

اللّهم إني اخلصت بإنقطاعي اليك

... وقلبت مسألتي عمّن لم یستغن عن فضلك. ورأیت أن المحتاج إلي المحتاج سفه من

«...

رأیه و ضلّه من عقله

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 20:42  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

پدید آورنده : مهدی حق وردی ، صفحه 22

یکی از اصول مشترک بین تمام ادیان الهی و اساطیر باستانی اقوام مختلف، بحث منجی موعود و آخرالزمان می باشد؛ همان کسی که شیعیان او را مهدی، مسیحیان او را عیسی، زرتشتیان او را سوشیانت و قوم های دیگر او را با نام های دیگر می خوانند. تمامی منتظران ظهور، به مرحله ای معتقدند که یک ضد منجی که عصاره تمام شرارت هاست و تمامی نیروهای شیطانی را به همراه خود دارد و مهم ترین مانع منجی موعود است، ظهور کند و در نبرد نهایی، میان این دو که جنگی بسیار بزرگ و خونین است، منجی موعود به همراه یارانش، به کمک امدادهای الهی، بر لشکر شیطان پیروز می شوند. سربازان و یاران منجی، انسان هایی با ایمان و نیرومند هستند که خود را از قبل برای چنین روزی آماده کرده اند.

کشیش پت رابرتسون (Pat Robertson)، یکی از رهبران صهیونسیم مسیحی می گوید: «اکنون آمریکا نماینده خداست در روی زمین؛ برای ظهور مسیح». آری، به اعتقاد آنان، آمریکا یا لااقل رهبران این کشور، پیامبران معصومی هستند که به دنیای پر از گناه فرستاده شده اند تا جهان را به سرمنزل مقصود برسانند. جرج بوش اول روز 6 مارس 1992م. در نشست مشترک سنا و مجلس نمایندگان کنگره آمریکا (که بی شباهت به سخنرانی جرج بوش دوم در 20 مارس 2001 نبود)، خطابه معروفی ایراد کرد که ضمن آن، سیاست نظم نوین جهانی را اعلام کرد؛ سیاستی که طبق آن نمی توان پذیرفت گوشه ای از کره زمین از اصول آمریکایی در مورد آزادی های فردی و حکومت دموکراتیک معاف باشد؛ سیاستی که طبق آن، برای پیروزی در جنگ علیه تروریسم بین المللی، جنگ ایده ها و عقاید باید راه انداخت. این نظم نوین جهانی، به قول «فوکویاما» پایان تاریخ اسلام و دریایی فاشیستی برای شنای تروریست هاست و به قول «توماس فردمن» تحلیل گر سیاسی آمریکایی، اسلام، بزرگ ترین دشمن غرب است و جنگ با این دشمن، تنها با ارتش ممکن نیست؛ بلکه باید در مدارس ،کلیساها، مساجد و معابد، به رویارویی با آن پرداخت.

هم اکنون سیر محصولات فرهنگی غرب، برای تحقق بخشیدن به آرمان فوق، راهی بازارهای کشورهای مسلمان شده است؛ محصولاتی که پس از استفاده از آنها، شخص از هویت و فرهنگ خود دل زده می شود و آمریکا را به عنوان امپراتور صالح دنیای جدید می پذیرد و او را عصاره نیروهای خیر عالم تصور می کند. یکی از این محصولات فرهنگی که بسیار تأثیرگذار است، بازی های رایانه ای است که بیشتر سرمایه های اجتماعی جهان اسلام را هدف گرفته است.

بیش از دو دهه است که بازی های رایانه ای وارد بازار شده اند. اولین آنها، بازی های شرکت آتاری (دستگاهTV GAME )، مانند بازی PONGبود که تنها شامل دو خط، یک توپ و یک زمین، مانند زمین تنیس بود. پس از آن، بازی های ویدئویی، سیر تکاملی خود را طی کردند و در اواسط دهه هشتاد، بازی ها بیشتر به سمت جنگی (WAR GAME) سوق پیدا کردند که علت آن هم علاوه بر مسائل فنی، جوّ متشنج اواخر دهه 80 آمریکا بود که ناشی از جنگ سرد با شوروی و دیگر برنامه های رئیس جمهور وقت (ریگان) بود.

پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده که خود را بی رقیب در جهان یافت، تصور امپراتوری بر دنیا را در سر پروراند و از هر وسیله ای برای اثبات و جا انداختن این هدف استفاده کرده است. بازی های رایانه ای، یکی از این ابزار و وسایل است. در این بازی ها، آمریکا، مدینه فاضله و آرمان شهر و نهایت رفاه، صلح و امنیت معرفی می شود و نظام فرهنگی آن، تنها سیستمی است که جهان را از خطرات گوناگون حفظ می کند. تفکر حاکم بر این بازی ها، نشئت گرفته از منجیان متنوع آخر الزمان است که دارای ویژگی های منحصر به فردی می باشند.

آخر الزمان تکنولوژیک

در آخر الزمان تکنولوژیکی، ربات ها و ساخته های دست بشر به مرحله ای از تکامل و هوش می رسند که علیه انسان ها دست به شورش زده، قصد نابودی نسل بشر را دارند و انسان ها نیز توانایی مبازه با آنها را ندارند. در این زمان، یک منجی شجاع که دارای قدرت عشق و ایمان است (خصیصه ای که ماشین ها از آن بی بهره اند)، با آنها به مبارزه بر می خیزد و پس از نبردهای طولانی و سخت، نسل بشر را نجات می دهد؛ مثلاً شما در بازی «ماتریکس» (ENTER THE MATRI#215;) به همراه یک گروه از آرمان شهری به نام زایون (ZION)، وظیفه نجات جهان را از دست انسان نماها بر عهده می گیرید و در حین بازی، باید با شجاعت بی نظیر خود، جهان را از دست ماشین های دیوصفت نجات دهید.

آخر الزمان طبیعی

در آخر الزمان طبیعی، طبیعت سر به شورش برمی دارد و بشر را با حربه هایی مانند زلزله، گرد باد، طوفان، آتشفشان، سیل و... تهدید می کند و یا دخالت های بی جای انسان در ساختارهای ژنتیک، باعث پیدایش غول ها و حیوانات ناشناخته عظیم الجثه ای می شود؛ به عنوان مثال، در بازی «جزیره سایه ها»، شما برای نجات بشریت از دست آلن و اوبد مورتون که پدر خود را که یک دانشمند ژنتیک بوده، کشته اند و قصد دارند به وسیله تحقیقات پدرشان بر جهان مسلط شوند، وارد جزیره می شوید.

آخر الزمان تخیلی

در آخر الزمان تخیلی، موجودات ناشناخته فضایی، زمین و نسل بشریت را به مخاطره انداخته، این بار یک منجی بسیار دانا، با قدرت ماورای انسانی به مبارزه با این موجودات می پردازد؛ به عنوان مثال، در بازی «سام ماجراجو»، شما به عنوان یک منجی و در نقش سام استون ظاهر می شوید. سام به خاطر شجاعت فوق العاده اش در مبارزه با این موجودات، به اسطوره ای تبدیل شده، به کمک ماشین زمان، به گذشته برمی گردد تا جنگ بر علیه این یاغیان را به نفع بشریت تمام کند.

آخر الزمان اسطوره ای

در آخر الزمان اسطوره ای، یک ضدمنجی از دل افسانه ها و اسطوره های باستانی پا به دنیای ما گذاشته، قصد نابودی بشر را دارد که در این حال، یک منجی آگاه به دنیای اسطوره ها و مجهز به جادو و سحر، ظهور می کند و به مبارزه با این دشمنان می پردازد؛ مثلاً در بازی «نفرین شدگان»، شما به عنوان یک منجی و در نقش یک دختر یا پسر 15 ساله یک کشاورز، بازی را آغاز می کنید. در این بازی، متجاوزان کراگ، به فرمان یک موجود اهریمنی، در جست وجوی جادو و سحرهایی برای حکمرانی بر تمام دنیا هستند. این اهریمن، می خواهد با استفاده از این جادوها، تمام موجودات خوب دنیا از جمله شما را به اسارت در آورد و شما به عنوان یک ماجراجوی سرسخت، مبارزه با این شیطان را بر عهده می گیرید. شما برای این کار، باید از جنگل های انبوه و ژرف، دره های خشک، بیابان ها، سیاه چال های مرطوب، گورستان های قدیمی، کوه های پر از برف، غارهای یخی و از عمق غارهای پر از مواد مذاب عبور کنید تا از این فاجعه جلوگیری کنید.

یکی دیگر از ایده های حاکم بر بازی های رایانه ای، جنگ هسته ای است که از آن با عنوان آرماگدون (armageddon)یا نبرد نهایی حق علیه باطل یاد می شود که استفاده از سلاح اتمی در آن، قابل پیش گیری نیست و ظهور حضرت مسیح، بدون وقوع این حادثه، ممکن نیست. در بازی های مختلف، به این پدیده پرداخته شده است؛ به عنوان مثال، شما در بازی مأمور مخفی 2، در نقش یک جاسوس خبره (کیت آرچر) ظاهر می شوید که می باید از وقوع جنگ هسته ای و نابودی نسل بشر توسط تروریست ها جلوگیری کنید.

آخر الزمان دینی

در میان آخر الزمان های مختلف، آخر الزمان دینی، مورد توجه خاص قرار گرفته است. در این آخرالزمان، انسان های شیطان صفت در قالب گروه های تروریستی و... قصد به دست گرفتن قدرت و نابودی تمامی عناصر پاک و خدایی را دارند و شما به عنوان منجی و در نقش جاسوس خبره و باایمان و یا سربازان ماهر و معتقد (عمدتاً سربازانی از ارتش آمریکا و انگلیس) به عنوان پلیس صلح جهانی ظاهر شده، به مبارزه با دشمنان بشریت می پردازید. حال ممکن است این دشمن قبلاً در زمین به جنایت پرداخته باشد و شما مجدداً به مبارزه با آن می پردازید و یا دشمنانی که در آینده پا به عرصه جهان خواهند گذاشت. بازی هایی همچون «اسلحه مرگبار»، «گروه ضربت» و «بازگشت به قلعه ولفن اشتاین»، از این قبیل هستند. در بازی اسلحه مرگبار، شما در نقش یک گروه ضدتروریستی، باید 11 مأموریت مختلف و پرهیجان را پشت سر بگذارید و در طی عملیات، علاوه بر ناکام گذاشتن تروریست ها در فعالیت هایشان، اسناد و مدارک مختلفی را جمع آوری کنید و به برنامه های آینده تروریست ها پی ببرید. در ضمن باید گروگان ها را نجات دهید و هر گونه خطا، باعث به خطر افتادن جان گروگان ها می شود. در بازی گروه ضربت، در سال 2008م. به مبارزه با میهن پرستان افراطی مسکو می روید که قصد آنها، تأسیس مجدد امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی است. تاجیکستان، اوکراین، بلاروس و دیگر کشورهای استقلال یافته، یکی پس از دیگری در شرف پیوستن به این امپراطوری هستند و شما کماندوهای دلاوری هستید که خود را گروه ضربت می نامید و یا در بازی معروف بازگشت به قلعه ولفن اشتاین، مجدداً به مبارزه با نازی ها می روید. در این بازی، تعدادی از فرماندهان ارشد اس.اس از جمله هیملر (فرمانده کل نیروهای اس.اس) قصد دارند تا با توسل به تکنولوژی پیشرفته و با استفاده از قدرت های مافوق طبیعی، به جنگ علیه بشریت بیایند و شما در نقش مأمورانی از ستاد ضداطلاعات ارتش، باید از اجرای اهداف فوق جلوگیری کنید و جهان را از نابودی نجات دهید و یا در بازی «call of duty» شما در نقش سربازان انگلیسی، آمریکایی و روسی، آموزش می بینید و برای مبارزه با آلمانی ها به منطقه اعزام می شوید و پس از طی کردن مراحل مختلف، وارد برلین پایتخت آلمان شده، پرچم آزادی! را بالای ساختمان ها به اهتزاز درمی آورید.

علاوه بر بازی های ذکر شده که به دشمنان بشریت در گذشته یا آینده پرداخت شده است، غرب سعی دارد سیاست های تجاوزرانه کنونی خود را در عرصه بین الملل توجیه کند؛ اهدافی همچون مبارزه با تروریسم بین المللی، مبارزه با گروه های تروریستی، همچون القاعده و یا مبارزه با دیکتاتورهای جهان، همچون صدام و... . این روند، پس از 11 سپتامبر، با شتاب بیشتری پی گیری شد؛ به عنوان مثال، در بازی نیروی دلتا (DELTA FORCE)شما به عنوان یک گروه ضدتروریستی، مأمور می شوید تا با تروریست ها در هر کجای دنیا که از سوی آمریکا معرفی می شوند، مبارزه کنید. در قسمتی از این بازی، شما وقتی وارد اردوگاه تروریست ها می شوید، تصویر شیخ یاسین، رهبر حماس را (که چندی پیش به دست دولت تروریستی اسراییل به شهادت رسید) بر دیوار می بینید یا در بازی (DELTA FORCE 2)، برای مبارزه با تروریست ها وارد خوزستان می شوید و با تروریست هایی مواجه می شوید که با چهره ای کریه، خشن و بدذات ترسیم شده اند. آنها لباس عربی بر تن دارند و با صورت های نتراشیده، ظاهر می شوند. از بازی های دیگری که در این زمینه می توان به آنها اشاره کرد، بازی «جنگ ژنرال ها» و «طوفان صحرا» می باشد. در جنگ ژنرال ها، شما به عنوان سربازان آمریکایی، مأموریت مبارزه و سرکوب تروریست ها و دشمنان بشریت را دارید. در این نبرد، شما به عراق برای مبارزه با رژیم صدام می روید و یا به افغانستان برای مبارزه با گروه القاعده می روید. نکات جالب توجه ای در این بازی به چشم می خورد؛ مثلاً در ابتدای بازی، فیلمی پخش می شود که هواپیما و هلی کوپترهای آمریکایی در حال گشت زنی هستند و توسط دشمن مورد حمله قرار می گیرند و سقوط می کنند و پس از آن است که شما وظیفه دارید متجاوزان را سرکوب کنید و این، نشان می دهد که آمریکا هیچ گاه اولین گلوله را شلیک نمی کند و فقط برای دفاع از خود، دست به تجاوز و حمله می زند. همچنین در عملیات عراق و افغانستان، به هر نحو ممکن، از نمادها و سمبل های اسلامی استفاده شده است و به کسی که این بازی را انجام می دهد، القا می کند که اسلام، علت این خشونت هاست. در عراق، نیروهای صدام، در جلوی مسجد استقرار دارند و در مزارشریف، مناره های مسجد دیده می شود. در هر دو عملیات عراق و افغانستان، بعثی ها و گروه القاعده (دشمن) به رنگ سبز نشان داده می شوند (کلاه ها، تانک ها، نفربرها و نیروهایی که نشانه آنها رنگ سبز است) به نظر می رسد که این انتخاب رنگ نیز بدون دلیل نیست؛ همان طور که در بازی های قدیمی تر که آمریکا به نبرد با دشمن می رفت، تروریست ها و دشمنان، به رنگ قرمز (نماد شوروی) نشان داده می شدند.

یکی دیگر از این بازی ها که شاید بهتر و جذاب تر از همه بازی های فوق طراحی شده، طوفان صحرا (DESERT STORM) است. داستان این بازی، مربوط به زمان جنگ خلیج فارس و حمله عراق به کویت است که شما در آن، ابتدا در ارتش آمریکا تمامی دوره های آموزشی لازم را گذرانده، سپس به عراق اعزام می شوید و وظیفه دارید مأموریت های محوله (در مرز عراق و کویت، داخل کویت، شمال عراق، مرز عربستان و...) را انجام دهید و اهداف از قبل پیش بینی شده را نابود کنید؛ اهدافی همچون فرودگاه های نظامی، سایت های موشکی، مراکز رادار، سایت های ضدهوایی و...

با مطالب عنوان شده، دیگر نمی توان به بازی های رایانه ای، تنها به عنوان ابزار جذاب برای تفریح و سرگرمی کودکان نگاه کرد؛ بلکه باید به آنها از دید دشمنان تفکر اسلامی نگریست و در مقابل، با تولید جانشین های مناسب برای این گونه بازی ها - با توجه به عمق منابع ملی و مذهبی - به مبارزه با این تجاوز پرداخت. آیا زمان آن نرسیده تا با منابع غنی ملی و باستانی ایران، بازی هایی همچون رستم و سهراب تولید شوند و یا با نگاهی به 8 سال دفاع مقدس، بازی هایی با محتوای عملیات ها، برای زنده نگه داشتن تاریخ جنگ تولید شوند و یا بازی هایی با عنوان انتفاضه، برای بیان جنایت های رژیم غاصب اسراییل و فداکاری های مسلمانان آن کشور، تولید و به بازار عرضه شوند؟

منابع:

روزنامه همشهری.

سایت دارینوس.

سایتNP GAME .

کتاب پیش گویی های آخر الزمان.

کتاب دشمن خود را بشناس.

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ساعت 20:13  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
رضا جان میهمان برایت امده

جانباز شهید«محمد جواد عرب کوهستانی»پس از سال ها درد و رنج بر روی دستان مردم ،همرزمان و مسئولان شهرستان فریمان تشییع و در بهشت صادق فریمان به خاک سپرده شد.

جانباز شهید«محمد جواد عرب کوهستانی»در سال 1364در عملیات والفجر هشت در منطقه فاو بر اثر موج انفجار و در سال 1366 نیز در عملیات پدافندی کانال ماهی بر اثر اصابت تیر و ترکش به ناحیه سر و پای چپ به 70 درصد جانبازی نائل آمد.

وی پس از تحمل سال‌ها درد و رنج ناشی از جراحت وارده جانبازی، صبح روز سه‌شنبه در بیمارستان رضوی مشهد دعوت حق را لبیک گفت و به خیل یاران شهیدش پیوست.

پیکر مطهر این جانباز شهید امروز صبح(پنجشنبه نهم خردادماه) از مقابل مسجدچهارده معصوم شهر فریمان تا محل گلزار شهدای بهشت صادق تشییع و در جوار یاران شهیدش آرام گرفت.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:57  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

تاریخ شهادت: 20/10/65 شلمچه گلزار: کته شمشیر

بسم رب الشهداء و الصدیقین

پس از عرض سلام به خدمت حضرت حجت، صاحب الزمان ارواح العالمین له الفداء، و با درودهای خالصانه به رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی.

این جانب غلام رضا مرادی، عرایضی را به سمع شنوندگان و خوانندگان این وصیت نامه معروض می دارم. اولاً همه باید بدانند که من با بینایی کامل و بصیرت دل، این راه را انتخاب کرده ام و به این راه ایمان دارم و برای جانبازی در راه انقلاب اسلامی خود را آماده نموده ام.

عزیزان من، خویشان من، بدانید که خداوند متعال حق است، رسالت رسول گرامی اسلام، حق است، ائمه ی اسلامی حق است، قیامت حق است و همه خواهیم مرد و در فردای قیامت در پیشگاه حق تبارک و تعالی و اولیائش محشور خواهیم شد و باید سعی کنیم که آن موقع رو سیاه نباشیم.

باید بدانیم که زندگی، همه خوردن ها و خوابیدن ها نیست، بلکه به دست آوردن ایمان است. زندگی، هجرت و جهاد در راه خداوند است. باید از این دنیای پست فانی کنده شده و گذشت و به خداوند متعال پیوست. از خویشان خصوصاً برادران خود می خواهم که در تربیت بچه هایم کاملاً کوشا باشند و بدانند که من در این صورت از آن ها راضی خواهم بود. همچنین به همسر و پدر و خواهرم سفارش می کنم صبر داشته باشند و از خداوند برای آن ها اجر جزیل خواهانم.

بعد از من پدرم و برادرانم می خواهم که بچه هایم را به راه اسلام و قرآن آشنا کنند. مخفی و پوشیده نماند چون با اعتقاد به رهبری امام خمینی امت و جمهوری اسلامی ایران و چون وظیفه ی شرعی می دانم بنده واجب دانستم که به ندای امام امت و خون شهدای اسلام پاسخ بگویم و به جبهه بروم و این دین خود را ادا نمایم. و از بازماندگانم تقاضا دارم که اگر ان شاء الله به هدف خودم رسیدم و شهید شدم و چنان چه جنازه ام پیدا نبود به ارگان ها سخت نگیرند و اگر شهد شدم هر کجا که پدر و مادر و همسرم صلاح دانستند دفن نمایید.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:44  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

578890_PhuqvHhb

چادرنشینى مسلمان، به شهر آمد، داخل مسجد شد، دید مردى با خشوع نماز مى گذارد. توجهش به وی معطوف گردید. پس از نماز به او گفت: چه خوب نماز مى خوانى، جواب داد علاوه بر نماز، روزه هم دارم و اجر نماز گزار صائم دو برابر نمازگزار غیر صائم است. مرد اعرابى که مجذوب او شده بود گفت: در شهر کارى دارم که باید آن را انجام دهم، بر من منت بگذار و قبول کن که شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم. او پذیرفت و چادر نشین با اطمینان خاطر شتر به وى سپرد و از پى کار خود رفت. نمازگزار ریاکار با دور شدن اعرابى بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترک گفت. پس از ساعتى مرد چادرنشین برگشت ولى نه از نمازگزار اثرى دید و نه از شتر. در اطراف و نواحى مسجد جستجو کرد، نتیجه اى نگرفت. بیچاره سخت ناراحت و متأثر گردید و یک شعر گفت که مفادش این بود: نمازش به شگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت، امّا نمازگزار روزه دار ناقه‎ى جوانم را با سرعت راند و برد.[۱]
منبع :
[۱] . لئالى الاخبار، ص

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 9:42  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

Untitled-11

روزى پیغمبر اکرم (ص) با جمعی از مسلمین در نقطه اى نماز مى گذارد. موقعى که آن حضرت به سجده مى رفت امام حسین علیه السّلام که کودک خردسالى بود به پشت پیغمبر سوار مى شد و پاهاى خود را حرکت مى داد و هی هى مى کرد. وقتى پیغمبر مى خواست سر از سجده بردارد او را مى گرفت، پهلوى خود به زمین مى گذارد. باز در سجده‎ى دیگر، و تا پایان نماز طفل مکرر به پشت پیغمبر سوار مى شد. یک نفر یهودى ناظر این کار بود. پس از نماز به حضرت عرض کرد: شما با کودکان خود طورى رفتار مى کنید که ما هرگز چنین نمى کنیم. پیغمبر اکرم در جواب فرمود: اگر شماها به خدا و رسول خدا ایمان مى داشتید به کودکان خود عطوف و مهربان بودید.
مهر ومحبت پیغمبر عظیم الشأن نسبت به کودک، مرد یهودى را سخت تحت تأثیر قرار داد و صمیمانه آئین مقدّس اسلام را پذیرفت.[۱]
منبع :
[۱] . بحار الانوار، جلد ۱۰،‌ص ۸۳٫

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 9:40  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

-4

گوهرشاد همسر شاهرخ میرزا که به منطقه‌ای وسیعى از ایران حکومت می‌کرد به فکر ساختن مسجدى در کنار بارگاه ملکوتى امام رضا (علیه السلام) افتاد؛ لذا تمام خانه‌ها و زمین‌هاى اطراف حرم را خریدارى کرد.
ساختمان مسجد شروع شد و گوهرشاد هر چند روز یک بار جهت سرکشى به ساختمان،, به محوطه کار می‌آمد و دستورات لازم را به معماران و استادکاران می‌داد.
روزى براى سرکشى ساختمان آمد، باد مختصرى وزیدن گرفت،‌گوشه‌ى چادر خانم به وسیله‌ی باد کنار رفت، یکى از عمله‌ها چهره او را دید و دلباخته آن زن شد.
جرأت اظهار نظر براى او نبود، زیرا بیم آن داشت که او را اعدام کنند،‌عمله و اظهار عشق به ملکه مملکت!!
دو سه روزى نگذشت که عمله‌ى بیچاره مریض شد او پرستارى جز مادر دردمندش نداشت.
طبیب از علاج او عاجز شده مادر مهربان کنار بستر تنها فرزندش گریه می‌کرد، فرزند چاره‌اى ندید جز اینکه دردش را به مادر اظهار کند. مادر ساده دل و ساده لوح، براى رفع این مشکل به گوهرشاد خانم مراجعه کرده و درد فرزندش را با او در میان گذاشت و گفت:
اگر کارى نکنى تنها پسرم از دستم می‌رود.
گوهرشاد به آن مادر دل سوخته گفت:
چرا این مطلب را زودتر با من در میان نگذاشتى تا بنده از بندگان خدا را از گرفتارى نجات دهم. آنگاه گفت: ای مادر به خانه برو و سلام مرا به فرزندت برسات و بگو من حاضرم با تو ازدواج کنم، ولی شرطى را باید من رعایت کنم و شرطى را تو باید رعایت کنی.
اما شرطى که من باید رعایت کنم جدایى از شاهرخ میرزا است، اما شرطى که تو باید مراعات کنى پرداختن مهریّه به من است و آن مهریه این است که چهل شبانه روز در محراب زیر گنبد مسجد نماز بخوانی.
مادر به خانه برگشت و تمام مسائل را با پسر خود در میان گذاشت، پسر از شدت تعجب خیره شد و از این خبر آن چنان شادمان شد که به زودى از بستر رنج برخاست و با کمال اشتیاق قبول کرد که این مهریه را انجام دهد و پیش خود گفت:
چهل روز که چیزى نیست اگر چند سال به من پیشنهاد می‌شد حاضر به اجراى آن بودم.
در هر صورت به محراب مسجد رفت و چهل شبانه روز در آنجا نماز خواند به این امید که به وصال گوهرشاد برود. ولى به تدریج علاقه‌اش به گوهرشاد از بین رفت و به عشق الهى گرفتار گردید.
پس از چهل شبانه روز نماینده گوهرشاد به محراب عبادت آمد تا مژده وصل را به او بدهد ولى متوجه شد که حال او تغییر کرده و اثرى از علاقه و عشق به گوهرشاد در او نیست، نماینده گوهرشاد به او گفت:
من از طرف خانم آمده‌ام.
گفت: به خانم بگو من روز اول عاشق تو بودم ولی الآن دیگر عاشق تو نیستم بلکه عاشق خدا شده‌ام.
راستى عجیب است، راهنمایی آن زن بزرگوار را ببینید که براى علاج هواى نفس چه نسخه‌ای می‌دهد و اثر نماز را ببینید که با این که در اول کار از راه حقیقى دور بود ولى عاقبت هدایت یافت.[۱]
لطیف راشدى ـ سرود شکفتن، ص۲۸
منبع :
[۱] . عرفان اسلامى، ‌ج ۵

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 9:35  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

اوّل محرم الحرام

1. آغاز ایام حسینی2. ماجرای شعب ابیطالب علیه السلام 3.جنگ ذات الرقاع 4. اولین جمع آوری زکات 5. امام حسین علیه السلام در راه کربلا 6. قیام مردم مدینه بر علیه یزید 7. کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام

دوّم محرم الحرام

1. ورود امام حسین علیه السلام به کربلا

سوّم محرم الحرام

1. نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه 2. ورود عمر بن سعد به کربلا

چهارم محرم الحرام

1. فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام

ششم محرم الحرام

1. یاری طلبی حبیب بن مظاهر از بنی اسد 2.اولین محاصره فرات در کربلا 3. تراکم لشگر یزید در کربلا

هفتم محرم الحرام

1. ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد 2. منع آب از امام حسین علیه السلام

هشتم محرم الحرام

1. قحط آب در خیمه های حسینی

نهم محرم الحرام تاسوعا

1. محاصره خیمه ها در کربلا 2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین سلام الله علیها 3.درخواست تاُخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام 4. آمدن لشگر تازه نفس به کربلا 5. خطابه امام حسین برای اصحابش

شب عاشورا

1. سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش 2. سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام

دهم محرم الحرام عاشورا

1. شهادت امام حسین علیه السلام 2. شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی 3. شهادت مسلم بن عوسجه 4. شهادت حر بن یزید ریاحی 5. شهادت جون مولی ابی ذر الغفاری 6. شهادت همسر وهب 7. شهادت شبیه ترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله 8. شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام 9. شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام 10.شهادت قمر منیر بنی هاشم علیه السلام11.شهادت مولانا الرضیع باب الحوایج علی اصغر علیه السلام 12. آمدن ذوالجناح با یال و کوپال خونین به سوی خیمه فاطمیات 12. ماتم و ناله و گریه پردگیان حرم 13.غارت اموال 14.فراز فاطمیات و علویات در بیابانها 15.غارت کردن لباس و ذره 16.جدا شدن سرهای مطهر 17.به آتش کشیدن خیمه های آل الله18.شهادت دختران کوچک گریه و ماتم 19.راُس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه 20.خونین شدن ریشه هر گیاه 21.قتل ابن زیاد 22.قیام حضرت مهدی علیه السلام 23.وفات ام سلمه

شب یازدهم محرم الحرام

1.شام غریبان کربلا 2. سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی

یازدهم محرم الحرام

1.حرکت کاروان اسرا از کربلا 2. تشکیل مجلس ابن زیاد 3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه

دوازدهم محرم الحرام

1.دفن شهدای کربلا 2. ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه 3. روز شهادت حضرت سجاد علیه السلام

سیزدهم محرم الحرام

1.اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد 2. اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه 3. خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه و شام 4. شهادت عبد الله بن عفیف

پانزدهم محرم الحرام

1.فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام

نوزدهم محرم الحرام

1.حرکت کاروان کربلا به سوی شام

بیستم محرم الحرام

1. دفن بدن جون در کربلا

بیست و پنجم محرم الحرام

1. شهادت امام سجاد علیه السلا م

بیست و ششم محرم الحرام

1. شهادت علی بن الحسن المثلث

بیست و هشتم محرم الحرام

1. وفات حذیقه بن یمان 2. تبعید امام جواد علیه السلام به بغداد 3. ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به بعلبک

بیست و نهم محرم الحرام

1. رسیدن کاروان اسرا به شام

تتمۀ محرم الحرام

1. نوشتن صحیفه ملعونه 2. وفات ماریه قبطیه

___________________________________________

روز اول ماه محرّم الحرام:

1.آغاز ایام حسینی

اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمدعلیهم السلام است،که همه انبیاء وملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام محزون اند.باید گفت:ماه حزن واندوه تمام عالم است،چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره سیدالشهداء علیه السلام را از عرش خدا رو به زمین می آویزند و حزن واندوه عالم را فرا می گیرد.1

همچنین آغاز مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله علیه السلام است،که مردم را به امور اعتقادی خویش آشنا می کند،ودستورات دین خود را از حسینیه ها و تکایا و مساجد به خانه های فکر ودل خود به ارمغان می برند. شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام واشک بر آن حضرت،از وظایف ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام است.

2.ماجرای شعب ابی طالب علیه السلام

در پی بالا گرفتن قدرت اسلام پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قریش پیمان نامه ای نوشتند وطی آن قرار گذاشتند با بنی هاشم تکلم نکنند و با آنان هم سفره وهمنشین نشوند و معامله ننمایند؛و آنان را به گونه ای در فشار قراردهند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به قریش تحویل دهند تا آن حضرت را به قتل رسانند . حضرت ابوطالب علیه السلام بنی هاشم را به دره ای که منتسب به آن حضرت بود برد،و اطراف آن را محکم کرده وبرای حفظ جان پیامبر صلی الله علی وآله وسلم شبانه روز کمر همت بست.

آن حضرت شبها با شمشیر پروانه وار گرد شمع وجود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می گردید ومی فرمود :«تا زنده ام دست از یاری او برنمی دارم.»او در هرشب چند بار محل خواب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را تغییر می داد وعزیزترین فرزند خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام را به جای آن حضرت می خوابانید،و روز فرزندان خود و فرزندان برادرانش را به حفاظت از آن حضرت می گماشت. در مدتی که در شعب بودند بر آن حضرت ومسلمانان بسیار سخت گذشت ،تا آنجا که شبها صدای گریه اطفال گرسنه بنی هاشم را ساکنین اطراف شعب می شنیدند.

پس از دو سال و چند ماه خداوند موریانه را مأمور کرد،وپیمان نامه آنان را از بین برد به جزء اسماء الهی که در آن بود. حضرت ابوطالب علیه السلام این خبر را به کفار داد،و آنان با دیدن چنین معجزه ای دست از تصمیم خود برداشتند وبنی هاشم به خانه های خود بازگشتند.2

3.جنگ ذات الرقاع

در سال چهارم هجرت _به تحریک قریش _بین مسلمانان و قبایلی که اطراف مدینه زندگی می کردند و قصد محاصره مدینه را داشتند جنگی در گرفت .پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با 400یا790 نفر از مدینه بیرون رفتند.در این غزوه حضرت نماز خوف خواندند و جنگ تا سه روز طول کشید تا شر آنان دفع شد.این واقعه به قولی در 15جمادی الاولی بوده است. 3

4.اولین جمع آوری زکات

در روز اول محرم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای اولین بار مأمورانی را برای جمع آوری زکات و صدقات به اطراف مدینه فرستادند.4

5.امام حسین علیه السلام در راه کربلا

روز اول محرم،امام حسین علیه السلام در قصر بنی مقاتل نزول اجلال فرمودند، و از عبیدالله بن حر جعفی دعوت به یاری نمودند، ولی او اجابت نکرد و بعداً پشیمان شد.5

6.قیام مردم مدینه برعلیه یزید

در این روز در سال63 ه مردم مدینه برای قیام علیه یزید حرکت کردند.قضیه از آنجا آغاز شد که جمعی از اهالی مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله به شام رفتند و دستگاه یزید وشرابخواری و قماربازی و سگ بازی او را دیدند،وبه مدینه بازگشته ومردم را از وضع فساد دربار اموی آگاه ساختند.با شنیدن این اخبار همگان بر خلع یزید اتفاق نمودند،و به سرپرستی عبدالله علیه یزید قیام نمودندو افراد اموی ساکن مدینه رابیرون کردند.لشکر شام پس از اطلاع از این قیام به طرف مدینه حرکت کرد و واقعه حرّه پیش آمد.6

7.کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام 7

در روز اول محرم ریّان بن شبیب خدمت امام رضا علیه السلام رسید.حضرت به او فرمودند:ای پسر شبیب ،مردم عرب در زمان جاهلیت جنگ را در ایام محرم حرام می دانستند؛ولی این امت احترام این ماه را از بین بردند و حرمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را رعایت نکردند.در این ماه خون ما را حلال دانستند ،و هتک حرمت ما را کردند وفرزندان و زنان ما را اسیر نمودند، و سراپردۀ ما را آتش زدند و اموال ما را غارت کردند و رعایت احترام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دربارۀ ما ننمودند.

همانا روز شهادت حسین علیه السلام پلک چشمان ما را مجروح کرد واشکهای ما را روان ساخت ودل ما را سو زاند؛وعزیز ما را در زمین کربلا ذلیل کرد ونزد ما محنت و بلا را تا روز جزا به ارث گذارد.پس گریه کنندگان باید بر حسین علیه السلام بگریند،زیرا که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین می برد.

ای پسر شبیب ،اگر خواستی بر چیزی گریه کنی برحسین بن علی علیه السلام گریه کن،چه اینکه آن حضرت را کشتند چنانکه گوسفند را می کشند،و با آن حضرت 18 نفر از اهل بیت او کشته شدند که روی زمین شبیه ونظیری نداشتند. آسمان های هفتگانه و زمین ها در شهادت آن حضرت گریستند.چهار هزار ملک روز عاشورا برای نصرت آن حضرت آمده بودند و دیدند حضرت شهید شده اند.لذا پریشان وغبار آلود به مجاورت آن قبر مطهر مأمور شدند،تا حضرت قائم علیه السلام ظهور کنند و از یاران او باشند و شعارشان "یالثارت الحسین"است.

ای پسر شبیب،اگر دوست داری که با ما در درجات عالی بهشت باشی محزون باش برای حزن ما وشاد باش در شادی ما؛وبر تو باد ولایت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشدخداوند متعال او را با همان سنگ محشور می کند....

1. خصائص الزینبیه:ص49،خصیصه نوزدهم.

2.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص9. الوقایع و الحوادث:ج2ص7.

3.الوقایع و الحوادث:ج2ص45.توضیح المقاصد:ص2-3. وقایع الشهور:ص98.

4.الوقایع و الحوادث:ج2ص42..قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص15

5.ارشاد:ج2ص81.

6.الوقایع و الحوادث:ج2ص49.

7.بحار الانوار:ج98ص102،ج14ص164.امالی صدوق:ص111.اقبال:ص544.عیون اخبار الرضاعلیه السلام:ج1ص233.

روز دوّم ماه محرّم الحرام:

1.ورود امام حسین علیه السلام به کربلا

بنابر مشهور در این روز در سال 61ه آقا ومولایمان حضرت اباعبدالله الحسین سید الشهداء علیه السلام با اهل بیت و اصحابشان وارد کربلای معلی شدند.(1)

در آنجا اسب حضرت حرکت نکرد.امام پرسیدند:نام این زمین چیست؟گفتند:"غاضریه"نام دیگرش را پرسیدند گفتند:"شاطئ الفرات"اسم دیگری هم دارد؟گفتند:"کربلا"هم می گویند.در این هنگام حضرت آهی کشیدند و گریه شدیدی نمودند و فرمودند:"اللهم انی أعوذ بک من الکرب و البلاء."به خدا قسم زمین کربلا همین است.به خدا قسم اینجا مردان ما را می کشند! بخدا قسم اینجا زنان و کودکان مارا به اسیری می برند! بخدا قسم اینجا پرده حرمت ما دریده می شود.ای جوان مردان ، فرود آیید که محل قبرهای ما اینجاست...."(2)

1. ارشاد:ج2ص84.قلائد النحور :جمحرم وصفر،ص24. الوقایع و الحوادث :ج2ص89. مناقب ابن شهر آشوب :ج4ص105.جلاء العیون :379. معالی السبطین:ج1ص285.

2. از مدینه تا مدینه :ص236. فیض العلام :ص142.

روز سوّم ماه محرّم الحرام:

1.نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه

در این روز امام حسین علیه السلام برای بزرگان کوفه نامه ای نوشتند و آن را به قیس بن مسهّر صیداوی دادند که به کوفه برساند.مأمورین بین راه قیس را گرفتند،و پس از آنکه او بر ضد یزید وابن زیاد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.(1)

2.ورود عمر بن سعد به کربلا

در این روز عمر بن سعد با با شش یا نه هزار سوار برای قتل پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وارد کربلا شد و در مقابل آن حضرت لشکر گاه ساخت و خیمه برافروخت.ورود ابن سعد به کربلا در روز چهارم هم نقل شده است.(2)

1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص41.

2.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص40.از مدینه تا مدینه :343. معالی السبطین:ج1ص301. فیض العلام:ص143.

روز چهارم ماه محرّم الحرام:

1.فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام

در این روز از سال 61 ه ابن زیاد با استناد به فتوایی که از شریح قاضی گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین علیه السلام تحریص کرد.(1)

1.الوقایع الحوادث:ج2ص124.

ششم ماه محرّم الحرام:

1.یاری طلبیدن حبیب بن مظاهر از بنی سعد

در شب ششم جناب حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السلام برای آوردن یاور وکمک ، به قبیله بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند وحرکت کردند، ولی جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شوند.لذا درگیری رخ داد که در این میان جمعی از بنی اسد شهید و زخمی وبقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد.(1)

2.اولین محاصره فرات در کربلا

به نقلی عمر سعد ،شبث بن ربعی خبیث را همراه سه هزار مرد سفاک با کوبیدن طبل و دهل کنار فرات فرستاد که اطراف آن را به محاصره در آوردند.(2)

3.تراکم لشکر یزید در کربلا

در این روز لشکرزیادی برای جنگ با حضرت اباعبدالله علیه السلام جمع شدند.(3)

1.الوقایع الحوادث:ج2 ص149.از مدینه تا مدینه:ص368-370.

2.از مدینه تا مدینه:ص360.

3.الوقایع الحوادث:ج2 ص153.

روز هفتم ماه محرّم الحرام:

1.ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد

در شب هفتم امام حسین علیه السلام ملاقات وگفتگو کردند. خولی بن یزید اصبحی چون عداوت شدیدی با امام حسین علیه السلام داشت ماجرا را به عمر سعد گزارش داد و آن ملعون نامه ای برای عمر سعد نوشت و او را از این ملاقات ها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر کرد.1

2 . منع آب از امام حسین علیه السلام

در این روز آب را بر اهل بیت سید الشهداء علیه السلام بستند، چه اینکه نامه ابن زیاد بدین مضمون رسید که نگذارید حتی یک قطره آب هم به آنها برسد. عمرو بن حجاج زبیدی با جهار هزار تیرانداز مآمور منع آب فرات شدند،که به هیچ وجه آبی به خیمه گاه پسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برده نشود.2

1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص63.معالی السبطین:ج1ص315.

2.الوقایع و الحوادث:ج2ص153..فیض العلام:ص146.

روز هشتم ماه محرّم الحرام:

1.قحط آب در خیمه های حسینی

در این روز آب در خیمه های سید الشهداء علیه السلام نایاب شد.1

1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص81.الوقایع و الحوادث:ج2ص154.

روز نهم ماه محرّم الحرام (تاسوعا):

1.محاصره خیمه ها در کربلا

امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.1

2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام

در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . 2آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:"أین بنو اختنا": "پسران خواهر ما کجایند"؟ولی آن بزرگواران جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.

حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید.

حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود:"لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد"؟!3

3.در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام

در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتتند.4چون عمر سعد لشکر را آمادۀ جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.5

4.آمدن لشکر تازه نفس به کربلا

در این روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،وشمر نامه ابن زیاد را آورد.6

5.خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش

در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.

1 .کافی:ج4 ص 174.

2.اعلام الوری :ج1 ص455. فیض العلام:ص143.بحار الانوار :ج44ص361.

3از مدینه تا مدینه :ص381_382

4.اعلام الوری:ج1 ص455.فیض العلام:ص146.بحارالانوار :ج44ص392.

5 .مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.

6.اعلام الوری :ج1 ص455.فیض العلام:ص146.

7. مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107.

شب دهم (عاشورای) ماه محرّم الحرام:

1.سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش

در این شب امام حسین علیه السلام اصحاب و اهل بیت خود را جمع نمودند و کلماتی را به آنان فرمودند.خلاصه کلمات حضرت این بود که من بیعت خود را از شما بر داشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا به هر جا که می خواهید کوچ کنید. پس از فرمایشات حضرت، اهل بیت علیهم السلام و اصحاب کلماتی در وفاداری و جان نثاری خود نسبت به آن حضرت ابراز داشتند.1

2. سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام

در این شب بود که زینب کبری سلام الله علیها اشعار "یا دهر اف لک من خلیل .."را از زبان برادرش شنید، و هنگامی که متوجه شد فردا روز شهادت حضرت است فرمود:"ای کاش مرگ مرا نابود ساخته بود واین روز را ندیده بودم". سپس سیلی به صورت زد وبیهوش شد. امام علیه السلام خواهر عزیز ومکرمه خود را به هوش آوردند و مطالبی فرمودند.2

1.فیض العلام:ص147.وسیلةالدارین:ص 298-299.

2.فیض العلام:ص149.وسیلةالدارین:ص302-303.

روز دهم ماه محرّم الحرام ، روز عاشورا:

1.شهادت امام حسین علیه السلام

در این روز در سال 61ه که روز شنبه یا دوشنبه بوده،آقا ومولایمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سن 58 سالگی (ویا 56ویا 57 سالگی)بعد از نماز ظهر،مظلومانه وبا حالت تشنگی وگرسنگی در زمین کربلا به شهادت رسیدند.1این روز،روز باریدن خون از آسمان است، و روزی که شهادت اهل بیت واصحاب امام حسین علیه السلام در آن به وقوع پیوسته است.2

چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا برای نصرت آن حضرت آمدند، وچون اجازه نیافتند تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام گریه کنان نزد قبر آن حضرت ماندگارند.در این روز ترک خوردن وآشامیدن به خصوص از غذاهای لذیذ مناسب است.3

2.شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی .

3.شهادت مسلم بن عوسجه.

4.شهادت حربن یزید ریاحی.

5.شهادت جون مولی ابی ذرالغفاری.

6.شهادت همسر وهب،به دست رستم غلام شمر 4.

7.شهادت شبیه ترین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله و سلم، علی اکبر علیه السلام فرزند بزرگ سیدالشهداءعلیه السلام عموی والا مقام حضرت صاحب الامر علیه السلام .

8.شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام.

9.شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام.

10.شهادت قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام .

11.شهادت مولانا الرضیع باب الحوائج علی اصغر علیه السلام .

12. آمدن ذوالجناح با یال و کاکل خونین به سوی خیمه فاطمیات برای آوردن خبر شهادت آن حضرت.

13ماتم وناله پردگیان حرم برسید الشهداء علیه السلام و اولاد و وابستگان آن حضرت .

14.غارت اموال از خیام امام حسین علیه السلام.

15.فرار فاطمیات وعلویات در بیابان ها بعد از شهادت آقا و سرورشان اباعبدالله علیه السلام .

16.غارت کردن لباس وزره و ..از بدن مطهر شهدای کربلا.

17. جدا شدن سر های مطهر امام حسین علیه السلام واهل بیت واصحاب آن حضرت.

18.به آتش کشیدن خیمه های آل الله،فرزندان رسول خدا و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهم السلام .

19.شهادت دختران کوچک در کنار خیمه ها .

20.گریه وماتم بر سید الشهداء علیه السلام و عزای زمین و عرش و آسمان جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت.

در این روز ملکی ندا کرد:ای امت ظالمی که عترت پیامبر خود را کشتید، خداوند شما را موفق به درک عید فطر وقربان نفرماید.5

21.رأس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه

عصر عاشورا رأس مطهر ونورانی امام حسین علیه السلام را توسط خولی بن یزید اصبحی ملعون وحمید بن مسلم ازدی به کوفه فرستادند.6

22.خونین شدن ریشه هر گیاهی که از زمین می کشیدند،از مصیبت عظمای آن روز.

23.قتل ابن زیاد

ابن زیاد در روز عاشورای سال 67ه به فرمان مختار به جزای ظاهری اعمالش رسید و کشته شد7.حصیر بن نمیر وجمعی از قتله امام حسین علیه السلام نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند.8

ابن زیاد ملعون به دست ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی کشته شد، و سر نحسش را برای مختار فرستادند.مختار هم سر او را برای امام زین العابدین علیه السلام فرستاد. هنگام وارد کردن سر ابن زیاد حضرت مشغول غذا خوردن بودند.لذا سجده شکر به جا آورده فرمودند:"روزی که ما را بر ابن زیاد وارد کردند غذا می خورد. من از خدا خواستم که از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده کنم ،همچنان که سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا می خورد. خداوند به مختار جزای خیر دهد که خونخواهی مارا نمود".سپس حضرت به اصحاب خود فرمودند:همه شکر کنید.

24. قیام حضرت مهدی علیه السلام

به روایتی حضرت بقیةالله اعظم حجة بن الحسن العسکری ارواحنا فداه در این روز قیام خواهند کرد.9

25.وفات ام سلمه

در این روز در سال 62-63 ه ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا رحلت فرمود.10 نام او هند پدرش ابی امیة، مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود. شوهر اول او پسر خاله اش ابو سلمه بن عبدالاسد بن مغیرة بود. چون به شرف اسلام مشرف شد با همسرش ام سلمه به حبشه هجرت کردندو پس از بازگشت از حبشه بر اثر زخمی که در جنگ احد بر او وارد شده بود،بعد از مدتی شهید شد.

سلمه، عمر ، زینب و دره، فرزندان او بودند؛ و عمر در جمیع جنگ های امیر المؤمنین علیه السلام شرکت کرد و مدتی از طرف آن حضرت والی بحرین بود.

بعد از اینکه عدّه ام سلمه در وفات شوهرش سر آمد، ابوبکر و عمر جداگانه به خواستگاری او رفتند، ولی ام سلمه اجابت نکرد. در سال چهارم هجری پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از او خواستگاری کرد و ام سلمه قبول کرد ، و به فرزند خود عمر بن ابی سلمه گفت :عقد را جاری کن .

عایشه وقتی دید پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ام سلمه را به عقد خویش در آورد بسیار ناراحت شد، چه اینکه ام سلمه در جمال کم نظیر بود. عایشه به حفضه گفت:ام سلمه چقدر زیباست! او باور نکرد تا اینکه ام سلمه را دید.از همین جهت حسادت این دو با ام سلمه بسیار بود.

ام سلمه فضایلی دارد که او را از دیگر همسران پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم-به جز خدیجه کبری علیها السلام – ممتاز کرده است:

1.بار ها ام سلمه عایشه را نصیحت می کرد در پیروی از علی بن ابی طالب علیه السلام ، ولی او نمی پذیرفت. فضایل ومناقب آن حضرت را برای عایشه می گفت ولی او قبول نمی کرد، تا اینکه پسرش عمر بن ابی سلمه را با نامه ای خدمت امیر المؤمنین علیه السلام فرستاد ودر آن خبر داد که عایشه به سوی بصره حرکت کرده است...

2.ام سلمه شهادت داد که عایشه دشمن امیر المؤمنین علیه السلام است.

3.ام سلمه شنید که یکی از آزاد شده هایش امیر المؤمنین علیه السلام را ناسزا گفته است.آن شخص را فرا خواند و آنقدر از فضایل و مناقب علی علیه السلام که از پیامبر شنیده بود برای آن شخص باز گو کرد ، تا او توبه نمود.

4.ام سلمه حدیث "نحن معاشر النبیاء لانورث .."را -که ابوبکر آنرا به دروغ به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت داد-تکذیب کرد.

5.هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام برای جنگ جمل حرکت کردند، پسرش عمر بن ابی سلمه را برای یاری آن حضرت فرستاد،و به آن حضرت پیغام داد:"اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم همسرانش را به ملازمت خانه ها امر نفرموده بود می آمدم ودر نصرت ویاری شما کوتاهی نمی کردم.

6.بعد از رحلت خدیجه کبری سلام الله علیها مراقبت حضرت زهرا سلام الله علیها با فاطمه بنت اسد علیها السلام بود.بعد از رحلت فاطمه بنت اسد این مهم از طرف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ام سلمه سپرده شد، و عایشه از این ماجرا بسیار خشمناک بود . ام سلمه می گفت:"مردم گمان می کنند من آموزگار فاطمه سلام الله علیها هستم ! بخدا سوگند آن حضرت آموزگار من است ."

7. روزی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پوست گوسفندی را طلبیدند و مطالبی را فرمودند و امیر المؤمنین علیه السلام نوشتند. بعد آن پوست را به ام سلمه دادند و فرمودند:"هر کس بعد از من فلان وفلان نشانه را به تو داد ، این پوست را به او تقدیم کن ". آن سه نفر آن نشانه را نداشتند ،و ام سلمه آن پوست را در خلافت ظاهری امیر المؤمنین علیه السلام به آن حضرت – که همه نشانه ها را دارا بود – تسلیم نمود.

8.هنگام حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه ام سلمه آمد و خبر شهادت آن حضرت را که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنیده بود با اندوهی فراوان بازگو کرد. امام حسین علیه السلام محل شهادت و موضع دفن خود واصحابشان و... را به معجزه نشان دادند. سپس مقداری از آن خاک بقعه طیبه را به ام سلمه دادند و در نزد آن حضرت بود تا روز عاشورا که ام سلمه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را با حالتی گرد آلود و ژولیده مو در خواب دید، وعرض کرد:"یا رسول الله ، این چه حالت است که در شما می نگرم؟"فرمودند:"ای ام سلمه ، حسین مرا کشتند ودیشب برای او و اصحاب او قبر می کندم".

وقتی از خواب بیدار شد دید خاکی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امام حسین علیه السلام به او داده بودند به خون تازه تبدیل شده است.11

1.ارشاد:ج2 ص133.اعلام الوری :ج1ص420.کشف الغمة:ج2ص40.توضیح المقاصد:ص3.مسار الشیعه:ص25.کافی ج2ص484.تهذیب شیخ طوسی:ج6ص42. زاد المعاد:ص306. معالی السبطین:ج2ص5.مصباح کفعمی:ج2ص594.مصباح المهتجد:ص712. مقتال الطالبیین:ص78.

2.زاد المعاد:ص-307-306.

3.توضیح المقاصد:ص3..مسار الشیعه:ص25.

4.منتخب التواریخ:ص228.

5.بحار الانوار:ج45ص218.وسائل الشیعة:ج4ص213.

6.اعلام الوری :ج1ص470.منتهی الآمال:ج1ص401.فیض العلام:ص155.

7.تتمة المنتهی:ص90.قلائد النحور:ج ذی الحجة،ص424.استیعاب:ج1ص396. البدایة و النهایة:ج8ص310.

8.مستدرک سفینة البحار:ج5ص215.

9.اعلام الوری :ج2ص.بحار النوار:ج95ص190.

10.مستدرک سفینة البحار:ج5ص215.

11.ریاحین الشزیعة:ج2ص283-305.

وقایع شب یازدهم ماه محرم:

1. شام غریبان کربلا

نخستین شب عزا و سوگ خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم پس از شهادت سید الشهداء علیه السلام است.‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شبی تیره تر از سیاهی! شبی جانسوز که در آن تلخ ترین لحظات بر خاندان امام حسین علیه السلام گذشت.

آیا می شود رنج و سوز و مصیبت باز ماندگان حضرت را در آن شب بیان کرد ویا حتی تصور نمود؟ آیا کسی درک می کند که دیدگان خونفشان عمه امام زمان علیه السلام و اهل بیت چقدر و چگونه برآن حضرت گریستند؟ آیا می تواند تصویر کند که آه و ناله سوزناک آن عزیزان چگونه بوده است؟

با چه زبانی و با چه لفظی می توان دل های شکسته، قلبهای جریحه دار ،ناله و نوای بلبلان بال و پر سوخته گلستان نبوی و علوی،و سوز دل یتیمان و بانوان حسینی را بیان کرد؟

شام غریبان است! کودکان یتیم که دیشب پدر داشتند، و بانوان بی سرپرست که دیشب سرپرست و کاشانه داشتند؛امشب با آشیانه سوخته و دلهای داغدار،بدون سرورشان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام چه می کنند؟

تفاوت بین این دو شب چقدر است:شب عاشورا و شب یازدهم؟دیشب چه سالاری داشتند؟دیشب چه کسی از خیمه ها محافظت می کرد؟دیشب چه کسانی در خیمه ها بودند؟امروز اما بدن مبارکشان بدون سر روی زمین است!آن شب چه کسی سرپرستی علویات و فاطمیات را بر عهده داشت؟زینب کبری سلام الله علیها آن شب چه حالی داشت؟از یک سو مراقبت از حجت خدا زین العابدین علیه السلام و همسران و و یتیمان برادر ،واز سوی دیگر به دنبال دختران گمشده!! همه اینها در سرزمینی که بدن برادرش و عزیزانش با آن وضع روی زمین افتاده باشند!

آه چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیر المؤمنین علیه السلام . "سلام علی قلب زینب الصبور و لسانها الشکور."1

2.سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی

شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین علیه السلام در تنور منزل خولی بود در حالیث که نورانیت آن سر فضا را روشن نموده بود.2

1.از زیارت حضرت زینب سلام الله علیها.

2.فیض العلام:ص155-156.

روز یازدهم ماه محرّم الحرام:

ا. حرکت کاروان اسراء از کربلا

عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند،و بر گشتگان خود نماز گذاردو آنان را به خاک سپرد. وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رابر شتران بی جهاز سوار کردند وسید سجاد علیه السلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند.هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السلام افتاد ، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه وندبه برداشتند.1

2. تشکیل مجلس ابن زیاد

روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد .ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند.سپس رأس مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.2

3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه

عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.3نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند . لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازه های کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد ،و بسان فرمانده ای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.4

1.قلائد النحور:ج محرم وصفر ، ص184. فیض العلام :ص156. معالی السبطین:ج2ص90.

2.اعلام الوری:ج1ص471.

3.اعلام الوری:ج1ص471.

4.قلائد النحور:ج محرم و صفر ،ص204.

روز دوازدهم ماه محرّم الحرام:

1. دفن شهدای کربلا

روز دفن بدن های مطهر سیذ الشهداءعلیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت ،توسط امام سجاد علیه السلام به یاری جمعی از بنی اسد است.1

2.ورود اهل بیت علیه السلام به کوفه

روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است. 2در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید،و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه ها و بازار ها موکل گردانید، که احدی از شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام حرکتی نگند.سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند ودر پیش چشم اهل بیت علیهم السلامحرکت دهند ،و با هم وارد شهر کرده در کوی بازار بگردانند.

مردم با دیدن حالت زار ذریه پیامبر صلیالله علیه وآله وسلم و سر های بر نیزه و بانوان ومخدرات در هودج های بدون پوشش، صدا به گریه بلند نمودند.زینب کبری ، ام کلثوم،فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان وقلوب دردناک ایراد خطبه نمودند،که عده ای از لشکربا دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند،اما هنگامی که خیلی دور شده بود!!!3

3. روز شهادت حضرت سجاد علیه السلام

شهادت امام زین العابدین علیه السلام بنابر قولی در این روز در سال 94هجری در سن 57سالگی واقع شده است،4و قول دیگر25محرم است که خواهد آمد.

1.اعلام الوری:ج1ص470. الوقایع الحوادث:ج محرم ص61..وقایع الایام:تتمه محرم،ص132.

2.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص204. الوقایع الحوادث :ج محرم ص25.

3.قلائد النحور:ج محرم و صفر،ص.205.

4.توضیح المقاصد:ص3.

5.الوقایع الحوادث:ج 4 ص63..وقایع الایام:تتمه محرم،ص256

روز سیزدهم ماه محرّم الحرام:

ا.اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد

پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند،ابن زیاد در کاخ خود نشست ودستور داد سر مطهر امام حسین علیه السلام را در برابرش گذاشتند.آنگاه زنان وکودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد علیه السلام در حالی که به طناب بسته بودند_وارد مجلس نموده ،در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند.1

2. اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه

پس از مجلس شوم ابن زیاد،اهل بیتعلیهم السلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.2

3. خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه وشام

ابن زیاد به مدینه وشام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السلام را منتشر ساخت.3

4.شهادت عبدالله بن عفیف

عبدالله بن عفیف ازدی بزرگواری از اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بودو در جنگ های جمل و صفین دو چشم خود را از دست داده بود .لذا مشغول عبادت بود.

او هنگامی که شنید پسر زیاد ملعون به امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السلام نسبت کذب می دهد ،از میان جمعیت بر خاست وگفت:ساکت باش ای پسر مرجانه ،دروغگو تویی وپدر توکه به تو این مقام را داد. ای دشمن خدا! فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را می کشی و در منابر مؤمنین این چنین سخن می گویی ؟ مأموران خواستند معترض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت،ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند .پس از رشادت های او و دخترش دستگیر شد و همان طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنی ابن زیاد به شهادت رسید.4

1.الوقایع الحوادث:ج4ص 63.وقایع الایام:تتمه محرم،ص256.

2. .الوقایع الحوادث:ج محرم ص 94.وقایع الایام:تتمه محرم،ص263.

3. الوقایع الحوادث:ج محرم 96.وقایع الایام:تتمه محرم،ص263.

4.وقایع الحوادث:ج4ص 80،87_88.

روز پانزدهم ماه محرّم الحرام:

1.فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام

بنا بر بعضی اقوال ،در این روز سرهای مطهر اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام را به سوی شام حرکت دادند.1البته بعدا اهل بیت علیهم السلام سرهای مطهر را به بدنها ملحق کردند.

1.وقایع الایام :تتمه محرم،ص281.

روز نوزدهم ماه محرّم الحرام:

1.حرکت کاروان کربلا به سوی شام

در این روز اهل بیت سید الشهدا علیه السلام را از کوفه به سوی شام حرکت دادند.1زنهای غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام وقبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیری خلاص شدند، وفقط زنهای هاشمیات برای اسارت به شام برده شدند.2

1. الوقایع الحوادث:ج4ص114.

2.ابصار العین فی انصار الحسین علیه السلام:ص133.

روز بیستم ماه محرّم الحرام :

1. دفن بدن جون در کربلا

بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جون غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود وسپس او را دفن کردند.1

جون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را به 150دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.

هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد وبرای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست .حضرت فرمودند:در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.

جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت: ای پسر رسول خدا ، هنگامی که شما در راحتی وآسایش بودید من کاسه لیس شما بودم ،حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟

جون با خود فکر کرد :من کجا و این خاندان کجا؟! لذا عرضه داشت:آقای من ،بوی من بد است وشرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است.یا ابا عبدالله ،لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم.نه آقای من ،از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.جون می گفت وگریه می کرد به حدی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند.

با آنکه جون پیرمردی90 ساله بود،ولی بچه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی وطلب حلالیت آمد،که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد ومانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد.او جنگ نمایانی کرد،تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند. هنگامی که روی زمین افتاد ،امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشیدو فرمود:"الهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السلام. بارالها رویش را سپید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام. محشورش نما.

از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.2

1. منتخب التواریخ :ص311.

2. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام :ص115

روز بیست وپنجم ماه ماه محرّم الحرام:

1.شهادت امام سجاد علیه السلام:

در سال 94بنابر قول مشهور 1یا 95 ه ق 2 ،امام زین العابدین علیه السلام در سن 57 سالگی با زهری که ولید بن عبد الملک یا هشام لعنهما الله به آن حضرت دادند به شهادت رسیدند. این در حالی بود که 34 یا 35 سال بعد از واقعه کربلا در مصائب جانگداز شهادت پدر و برادر ان و عمو وبستگان و اسارت عمه ها و خواهرانش ،گریان بودند.

امام باقر علیه السلام آن حضرت را تجهیز نمودند و در بقیع کنار قبر عموی مظلومش حضرت مجتبی علیه السلام به خاک سپردند. سال شهادت آن حضرت را به خاطر کثرت فوت فقهاء و علماء"سنة الفقهاء" گفتند.

در شهادت آن حضرت اقوال دیگری نیز وجود دارد :12 محرم ،18 محرم،19 محرم،2 صفر.3

1.مسار الشیعه :ص26. قلائد النحور :ج محرم و صفر،ص315.العدد الفویه:ص315. زاد المعاد:ص328. مصباح کفعمی:ج2ص594. مصباح المجتهد:ص729و فیض العلام:ص165. بحار النوار:ج59ص199.

2.اصول کافی :ج2ص491.

3.منتهی الامال :ج2ص37. الوقایع الحوادث:ج4ص278. مستدرک سفینة البحار:ج5 ص218.

روز بیست وششم ماه محرّم الحرام:

1.شهادت علی بن الحسن المثلث

در سال 146 ه علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام در سن 45 سالگی در زندان منصور _که شب و روز در آن تشخیص داده نمی شد _در حال سجده و در حالی که غل وزنجیر بر دست و پایش بود ، به شهادت رسید.1

1. الوقایع و الحوادث :ج4ص287. منتهی الآمال :ج2 ص37.مستدرک سفینة البحار:ج5 ص218.

روز بیست و هشتم ماه محرّم الحرام:

1. وفات حذیقة بن یمان

حذیقه از بزرگان اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و از خواص اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام بود.پدر حذیقه در جنگ احد اشتباها به وسیله مسلمانان کشته شد.

حذیقه یکی از هفت نفری بود که که بر صدیقه طاهره سلام الله علیها نماز خواندند. اوصحابه منافق را می شناخت.منافقینی که پس از غدیر خم توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را چیدند ومی خواستند در بازگشت از غدیر خم در راهی که از کوه می گذشت شتر حضرت را بترسانند تا برمد و حضرت به دره سقوط کندو به قتل برسد. اما جبرئیل این نقشه را به سمع مبارک نبوی رساند.

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چون به محل مرد نظر رسیدند، منافقین با چهره های بسته هر کدام ظرفی که داخل آن سنگریزه بود از بالا رها نموده و شروع به داد وفریاد ونعره زدن کردند. اما عمار مهار ناقه را گرفته بود و حذیقه هم در کنار آن حضرت بود وسر انجام نقشه آن کوردلان نقش بر آب شد.

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن منافقین را به حذیقه معرفی فرمودند که عبارت بودند از اولی و دومی سومی و ابو عبیده و معاذ بن جبل و سالم و معاویه و عمروعاص و طلحه و سعدبن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف و ابوموسی اشعری و مغیرةبن شعبه و ابوهریره،و حذیقه همه را به خاطر سپرد. به همین دلیل بود که غاصبین خلافت بعد از آن واقعه از حذیقه می ترسیدند که مبادا آنان را به مردم معرفی کند.

لذا حذیقه بر جنازه هرکس حاضر نمی شد دیگران می فهمیدند که میت از منافقین بوده است.نکته جالب آنجا بود که دومی برای سرپوش گذاشتن برنفاق خویش و تبرئه خود از حذیقه می پرسید:"اگر این شخص از منافقین است بگو تا من بر او نماز نخوانم."1

این بزرگوار چهل روز پس از خلافت امیر المؤمنین در مدائن از دنیا رحلت فرمود.2او قبل از رحلت به دو فرزندش صفوان و سعید وصیت کرد که همیشه ملازم امیر المؤمنین علیه السلام باشند وایشان هم به وصیت پدر عمل نمودند تا در جنگ صفین به شهادت رسیدند.

2. تبعید امام جواد علیه السلام به بغداد

در سال 220ه امام جوادعلیه السلام به دستور معتصم از مدینه به بغداد تبعید شدند.3

3.ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به بعلبک

بنابر نقلی ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به شهر بعلبک و استقبال مردم آن شهر از نیزه داران با شکر و سویق و آذوقه و علف در این روز بوده است،که حضرت ام کلثوم علیها السلام با دیدن این منظره در حق آنان نفرین کردند.4

1. منتهی الآمال :ج1ص120 . اسد الغابة:ج1ص391.

2. مستدرک سفینة البحار :ج5 ص212. الوقایع الحوادث:ج4ص308. مراقد المعارف:ج1ص242.

3. ارشاد :ج2ص295.

4. قلائد النحور :ج محرم وصفر ،ص332.

روز بیست و نهم ماه محرّم الحرام:

1. رسیدن کاروان اسرا ی اهل بیت علیهم السلام به شام

در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند .ابراهیم بن طلحةبن عبدالله جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السلام نزدیک شد ،و کینه هایی که از جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت:دیدی غلبه با کیست؟حضرت فرمودند :اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان واقامه بگو ،آن وقت میدانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است.1

1.قلائد النحور:ج محرم وصفر،ص 336

تتمۀ ماه محرّم الحرام:

1.نوشتن صحیفه ملعونه

در این ماه در سال 11ه صحیفه ملعونه دوم نوشته شد و به امضاء منافقین رسید. 1 محتوای آن چنین بود که نگذارند خلافت وامامت مسلمین بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم به علی بن ابیطالب علیه السلام برسد، و بر اساس آن مقدمات و زمینه های غصب خلافت و گرفتن بیعت از آن حضرت به هر صورت ممکن را فراهم نمودند.با نوشتن آن صحیفه اساس ظلم وستم به اهل بیت علیهم السلام را بنا نهادند،که به فرموده امام صادق علیه السلام "اذا کتب الکتاب قتل الحسین علیه السلام" 2:"هنگامی که صحیفه ملعونه نوشته شد امام حسین علیه السلام به شهادت رسید."

2. وفات ماری قبطیه در ماه محرم سال 15 ه (یا 16ه)ماریه قبطیه رحلت فرمود.3

ماریه دختر شمعون قبطی بود که همراه با خواهرش شیرین ویک خواجه که برادر ماریه به نام ماپور بود و هزار مثقال طلا و بیست جامه حریر و دراز گوشی به نام یعفور و قاطری به نام دلدل ، در سال هفتم از سوی پادشاه اسکندریه به رسم هدیه خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرستاده شدپیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ماریه را به همسری خود برگزید ، و در محله"عالیه-"که آن را مشربه ام ابراهیم " می گویند - منزل برای آن حضرت تهیه کرد و خداوند جناب ابراهیم علیه السلام را از این بانو به آن حضرت عنایت فرمود. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر ولادت ابراهیم علیه السلام بسیار اظهار سرور می فرمود و به آنان خدمت می نمود،و به دین جهت عایشه از حضرت امیر المؤمنینعلیه السلام بسیارناراحت و ملول بود .4از عایشه نقل شده که گفت"من به ماریه حسد می بردم ، چون زنی بسیار زیبا بود."سرانجام این حسادت باعث شد که تهمتی به جناب ماریه زد و آِیه ای در تقبیح این کار عایشه نازل شد، که در تفاسیر شیعه و سنی به تفضیل توضیح داده شده است. جناب ماری بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه طیبه رحلت فرمود.

1. بحار الانوار :ج28 ص104.

2. بحار الانوار :ج24 ص336 ،ج28ص123،ج31 ص 635. تفسیر نور الثقلین:ج4 ص616. تآویل الآیات :ج2ص 672.

3.ریاحین الشریعه :ج2 ص 342. البدایه و النهایه :ج5ص 326. 4. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:ج9ص195.

5..ریاحین الشریعه :ج2 ص 342.الطبقات الکبری:ج8 ص 213. الاصابة:ص311

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 9:10  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

سوم جمادی الثانی

1. شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

چهارم جمادی الثانی

1.مرگ هارون الرشید

دوازدهم جمادی الثانی

1. حرکت به سوی خیبر

سیزدهم جمادی الثانی

1. وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها

نوزدهم جمادی الثانی

1. ازدواج حضرت عبدالله و آمنه علیهما السلام

بیستم جمادی الثانی

1. ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

بیست ویکم جمادی الثانی

1. وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

بیست و دوّم جمادی الثانی

1. مرگ ابوبکر

بیست و هفتم جمادی الثانی

1. شهادت سلطان علی بن محمد الباقر علیه السلام

بیست و هشتم جمادی الثانی

1. سپردن پیامبر صلی الله علیه و آله به حلیمه سعدیه

بیست و نهم جمادی الثانی

1. وفات حضرت سید محمد فرزند امام هادی علیه السلام

آخر جمادی الثانی

1. شهادت ابراهیم بن مالک اشتر

_________________________________________

روز نوزدهم ماه جمادی الثانی:

1. ازدواج حضرت عبدالله و آمنه علیهما السلام

روز ازدواج حضرت عبدالله و آمنه علیهما السلام و باردار شدن آن حضرت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله است1. سزاوار است مومنین آن شب را تعظیم و احترام نمایند و به عبادت احیاء کنند2

1.تحفه الزائر: ص56_57. فیض العلام: ص272

2.فیض العلام: ص272

روز بیستم ماه جمادی الثانی:

1. ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

در چنین روزی حضرت حوراء انسیه عذراء بتول ام ابیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در سال پنجم بعثت در مکه مکرمه به دنیا آمد1. بنابر قولی ولادت حضرت در دهم جمادی الآخر است2

انعقاد نطفه فاطمه سلام الله علیها

داستان انعقاد نطفه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مراحلی دارد که ذیلا خلاصله آن آورده میشود

1.در شب معراج خداوند سیبی به پیامبر صلی الله علیه و آله هدیه داد که از عظمت خلقت و بوی و رنگ و زیبایی آن ملائکه تعجب کردند. خداوند امر فرمود تا پیامبر صلی الله علیه و آله آن را میل کند. هنگامی که آن سیب را شکافت نوری از ان درخشید. جبرئیل گفت: بخور یا زسول الله , که این نور منصوره فاطمه , دختری است که از صلب تو خارج میشود4. در بعضی روایات است که از رطب بهشتی هم خاتم الانبیاء صلی اله علیه و آله میل فرمودند5

2. در 10 شعبان سال چهارم جبرئیل علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله در ابطح نازل شد و فرمان کناره گیری از حضرت خدیجه را به مدت 40 روز _ به عنوان مقدمه حمل حضرت زهرا سلام الله علیها _ ابلاغ فرمود6

با اینکه آن حضرت علاقه وافری به خدیجه سلام الله علیها داشت و این کار برای آن حضرت پر مشقت بود ولی برای خدیجه سلام الله علیها پیغام داد که مدتی به منزل نمی آیم و به منزل فاطمه بنت اسد سلام الله علیها میروم. شبها در را ببند و در بستر آسایش کن

پیامبر صلی الله علیه و آله شبها به منزل فاطمه بنت اسد سلام الله علیها میآمد. هر شب هنگام افطار خرما و انگور و غذای بهشتی می آوردند. با آب بهشتی و حوله دست آن حضرت را شسته و تمیز میکردند. امیرالمومنین علیه السلام حسب دستور پیامبر صلی الله علیه و آله جلوی در می نشست که کسی نیاید و در آن غذا با پیامبر صلی الله علیه و آله شریک شود. در شب چهلم دستور رسید که به خانه خدیجه سلام الله علیها برو که خداوند به خود سوگند خورده که امشب از صلب تو ذریهُ پاک و طیبه ای بیافریند. حضرت از جا برخاسته و به منزل خدیجه سلام الله علیها آمدند

حضرت خدیجه سلام الله علیها میفرماید: سوگند به آن کسی که آسمان را برافراشته و آب را از زمین جوشانده, حضرت از من دور نشده بود که سنگینی وجود فاطمه سلام الله علیها را در خود احساس کردم7

دوران بارداری خدیجه سلام الله علیها

هنگامی که حضرت خدیجه سلام الله علیها دوران آبستنی خود را میگذراند, حضرت فاطمه سلام الله علیها از داخل شکم با مادر صحبت میفرمود, و او را دلداری میداد و به صبر و پایداری دعوت میفرمود

پیامبر صلی الله علیه و آله به خدیجه سلام الله علیها فرمودند: جبرئیل به من بشارت داد که این مولود دختر است و او موجودی پاک و با برکت است. خداوند متعال نسل و ذزیه مرا از او قرار میدهد و از نسل او امامانی در امت قرار خواهد داد که بعد از پایان یافتن وحی او جانشینانش بر روی زمین باشند

هنگام ظاهر شدن آثار وضع حمل سراغ زنان قریش فرستادند ولی کسی برای کمک نیامد چه این که آنان راضی به ازدواج حضرت خدیجه سلام الله علیها با پیامبر صلی الله علیه و آله نبودند و خدیجه سلام الله علیها از این برخورد آنها غمناک شد

در همین حال چهار زن بلند بالا که شبیه زنان بنی هاشم بودند بر او وارد شدند. یکی از آنان به او گفت: ای خدیجه, غمگین مباش که ما فرستادگان پروردگار تو هستیم. ما خواهران توایم,من ساره هستم و این آسیه دختر مزاحم و همنشین تو در بهشت و این مریم دختر عمران و این صفورا دختر شعیب است. خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در کارهای مربوط به زنان به تو کمک کنیم8. یکی از آنان در سمت راست او و دیگری در سمت چپش و سومی پیش روی ان حضرت و چهارمی پشت سر او نشستند

فاطمه سلام الله علیها به دنیا آمد

علیا مخدره خدیجه کبری سلام الله علیها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را پاک و پاکیزه بر زمین نهاد. در این هنگام نوری از وجودش درخشید که تمام خانه های مکه را روشن کرد و این نور در شرق و غرب درخشش نمود. بانویی که پیش روی خدیجه سلام الله علیها بود حضرت فاطمه سلام اللله علیها را برداشت و با آب کوثر شست و شو داد و پارچه سفیدی که از شیر سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبو تر بود بیرون آورد . یکی را بر بدن او پیچیده و دیگری را بر سرش انداخت و سپس از او خواست که سخن بگوید

حضرت فاطمه سلام الله علیها لب به سخن گشود و فرمود: اشهد ان لا اله الا الله, و ان ابی رسول الله سیدالانبیاء و ان بعلی سید الاوصیاء و ان ولدی سید الاُسباط: گواهی میدهم که جز الله خدایی نیست و پدرم فرستاده خدا و سرور پیامبران است و شوهرم سرور جانشینان و فرزندانم آقای نوادگان و اسباط هستند

بعد بر یکایک آنان سلام کرده و هر یک را به اسم صدا زد. آنان بر چهره او تبسم کردند و حورالعین و بهشتیان یکدیگر را به ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها بشارت دادند. در آسمان نوری درخشان پدید آمد که ملائکه تا آن روز چنین نوری را ندیده بودند و لذا نام حضرت را " زهرا "گذاشتند. بانویی که پیش روی خدیجه سلام الله علیها نشسته بود به خدیجه گفت: او را پاک و پاکیزه و آراسته و بابرکت در بر گیر که در نسل و ذریه اش برکت قرار داده شده است

خدیجه حضرت را با شادی و خشنودی از دست او گرفته و سینه در دهانش گارده و دهان او را پر از شیر کرد و این گونه بود که فاطمه سلام الله علیها رشد جسمی خود را آغاز کرد9

1.کافی: ج1 ص381. اعلام الوری: ج1 ص290. تاریخ الائمه علیهم السلام: ص6. کشف الغمه: ج1 ص449. فیض العلام: ص273. العددالقویه: ص219. مصباح کفعمی: ج2 ص597.و مصباح المهتجد: ص732. بحارالانوار: ج95 ص196, ج97 ص199.عوالم العلوم ج سیده النساء فاطمه الزهرا سلام الله علیها: ج1 ص66_67. ریاحین الشریعه: ج1 ص59. بحارالانوار: ج43ص10,14,.17_19. مستدرک سفینه البحار: ج2 ص85

2.بحارالانوار: ج97 ص202

3.به برخی از منابع مربوط به انعقاد نطفه حضرت زهرا سلام اله علیها اشاره میشود

امام سجاد علیه السلام: بحارالانوار:ج42 ص18. تفسیر فرات کوفی: ص321_322

امام صادق علیه السلام: بحارالانوار: ج8 ص120, ج18 ص364, ج42 ص42. معانی الاخبار: ص396. ذخائرالعقبی:ص36. تفسیر برهان: ج2 ص292

امام رضا علیه السلام: بحارالانوار: ج8 ص119, ج4 ص2_4. توحید صدوق: ص118. امالی صدوق: ص373. عوالم العلوم: ج11 ص10

سلمان فارسی: بحارالانوار: ج36 ص361. تفسیر فرات: ص211

جابر بن عبدالله انصاری: دلائل الامامه: ص52. تفسیر فرات کوفی: ص216. علل الشرائع: ج1 ص183. بحارالانوار: ج43ص5

عایشه: المعجم الکبیر: ج22 ص400. الطرائف: ص27. تاریخ بغداد: ج5 ص87. تاریخ الخمیس: ج1 ص277. میزان الاعتدال: ج1 ص38 , ج2 ص84. مناقب ابن سلیمان کوفی: ج2 ص206

عمر بن خطاب: میزان الاعتدال: ج1 ص252 , ج2 ص297. لسان المیزان: ج4 ص36. عیون الاخبار فی مناقب الاخیار:ص45

4.بحارالانوار: ج42 ص18. بیت الاحزان محدث قمی: ص7. عوالم العلوم: ج فاطمه الزهرا سلام الله علیها : ج1ص36_37

5.عوالم العلوم ج فاطمه الزهرا سلام الله علیها : ج1 ص37

6.قلائد النحور: ج شعبان, ص398

7.بحارالانوار:ج16 ص78_80

8.در بعضی روایات حوا هم ذکر شده است

9.بحارالانوار: ج16 ص80

روز بیست ویکم ماه جمادی الثانی:

1.وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

جناب ام کلثوم سلام الله علیها چهار ماه پس از بازگشت از کربلا به مدینه از دنیا رفتند1.پدرشان مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام و مادرشان حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها است2

صاحب ریاحین الشریعه به نقل از اعیان الشیعه می فرماید: امیرالمومنین علیه السلام آن مخدره را به عون بن جعفر طیار تزویج نمودند3

آنچه در مورد ازدواج ام کلثوم سلام اللله علیها با غیر عون بن جعفر نقل شده از بافته های مخالفین است. آن حضرت در واقعه جانسوز کربلا حضور داشتند و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحابشان در کنار خواهرشان حضرت زینب سلام الله علیها از بانوان و یتیمان محافظت میفرمود, و اشعار آن حضرت در فراق برادر در کربلا مشهور و جانسوز است

پس از عاشورا که بانوان به اسارت کوفه و شام رفتند خطبه آن حضرت در شهر کوفه و مجلس ابن زیاد, اشعار آن حضرت در قادسیه و قنسرین, اثر دعای آن حضرت در سیبور و بعلبک,کلمات آن جناب با شمر هنگام ورود به دروازه شام, مرثیه های حضرت در اربعین و مراجعت به مدینه, دلالت بر عظمت و شجاعت و صبر آن مخدره دارد

سرانجام بعد از چهار ماه از ورود به مدینه با دلی پر از غم و اندوه در مصائب کربلا بالاُخص شهادت سیدالشهدا علیه السلام رحلت نمود و در مدینه منوره دفن شد. به قولی آن حضرت در آخر ماه جمادی الثانی بوده است4

1.وقایع الشهور: ص110

2.تذکره الخواص: ص75

3.ریاحین الشریعه: ج3 ص245

4.ریاحین الشریعه: ج3 ص256-244

روز بیست و دوّم ماه جمادی الثانی:

1. مرگ ابوبکر

در شب سه شنبه 22 جمادی الثانی در سال 13 هجری عبدالله بن عثمان معروف به ابوبکر بن ابی قحافه در سن 67 سالگی, از این جهان به سوی سزای اعمالش رخت بر بست1. به قولی مرگ ابوبکر در 27 جمادی الثانی بوده است2

او مدت دو سال و سه ماه و بیستو دو روز غاصب خلافت بود, و اولین کسی بود که بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله به انتخاب اعضای سقیفه بنی ساعده خلیفه شد. انتخاب ابوبکر به گونه ای بی حساب بود که عمر با آنکه خود گرداننده برنامه سقیفه بود میگوید: بیعت با ابوبکر امری بدون تدبیر و مشورت و دقت بود, مثل زمان جاهلیت که خداوند مسلمانان را از شر ان محفوظ داشت. هر کس چنین کاری را تکرار کند اورا بکشید3

اهل سنت در علت مرگ او نوشته اند: ابوبکر در روز دوشنبه 7 جمادی الآخر غسل کرده بود و آن روز هوا سرد بود. به این دلیل سرما خورد و تب کرد, و پانزده روز این تب ادامه داشت, و به نماز نمیرفت, تا در شب سه شنبه 22 جمادی الآخر بعد از آنکه خلافت را به عمر واگذار کرد, مرد4

قبل از وفات عثمان را برای نوشتن وصیت نامه ای درباره خلافت طلب کرد که امر خلافت بعد از ابوبکر با عمر بن خطاب باشد. او کلمه ای گفت و بیهوش شد و بقیه را عثمان از پیش خود نوشتکه امر خلافت با عمر است. ابوبکر به هوش آمد و عثمان را دعا کرد که آنجه او می خواسته او نوشته است5

باید پرسید: چرا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله در روزهای آخر عمر کاغذ و قلم خواست تا وصی بعد از خود را به امر خداوند معین کند نسبت هذیان به آن مقام معظم دادند؟ ابوبکر هنگام مرگ کلماتی گفت. از جمله این که کاش تفتیش خانه فاطمه و علی علیهما السلام نمی کردم6. همان تفتیشی که شهادت پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله را به همراه داشت؟

1.تتمه المنتهی: ص10. تاریخ الخلفاء: ص81. فیض العلام: ص279. بحارالانوار: ج29 ص521

2.مسارالشیعه: ص32. العدد القویه: ص343. مصباح کفعمی: ج2 ص598. مصباح المهتجد: ص732. بحارالانوار: ج95ص200

3.الغدیر: ج5 ص370. صحیح بخاری: باب رجم الحبلی: ح 6681. مسند احمد: حدیث 393. سیره ابن هشام: ج4ص308

4.تاریخ الخلفاء:ص81. بحارالانوار: ج29 ص521

5.شرح ابن ابی الحدید: ج1 ص165

6.مروج الذهب: ج2 ص308. تتمه المنتهی: ص10. الامامه و السیاسه:ج1 ص18. سبعه من السلف: ص77. تاریخ طبری: ج4 ص52. میزان الاعتدال: ج2 ص215

روز بیست و هفتم ماه جمادی الثانی:

1.شهادت سلطان علی بن محمد الباقر علیه السلام

در این روز در سال 116 هجری جناب ابوالحسن سلطان علی فرزند امام باقر علیه السلام در اردهال کاشان به شهادت رسید1

عده ای از دوستان اهل بیت علیهم السلام از اهالی چهل حصاران و فین کاشان نامه ای خدمت امام باقر علیه السلام نوشتند که چون ما از محضر شما دور هستیم یکی از آقازادگان خود را برای راهنمایی و تربیت ما و تعلیم احکام به جانب ما بفرستید

آن حضرت فرزند بزرگوار خود جناب علی بن محمد علیه السلام را با رسولان فرستاده,روانه کاشان کردند و اسباب سفر آن حضرت را برادرش امام صادق علیه السلام فراهم نمودند

هنگام ورود آن حضرت, در فین حدود شش هزار نفر برای استقبال آمدند. حضرت مدتی در جاسب و خاوه مشغول هدایت مردم بودند, و بیشتر در مسجد جامع کاشان _ که فعلا در کوی میدان کهنه واقع است _ مشغول عبادت بودند و شیعیان برای ادای نماز جمعه خدمتش مشرف میشدند, و کرامات زیادی مشاهده مینمودند

آن حضرت نامه هایی برای پدر بزرگوارش به مدینه میفرستاد و حالات خود و شیعیان را بیان میفرمود تا در سال 114 هجری خبر شهادت پدر بزرگوارش به آن حضرت رسید و بعد از سه سال از شهادت پدر بزرگوارش در سال 116 هجری مخالفین آن حضرت را با عده ای از دوستان و موالیان و منسوبین به آن حضرت شهید کردند

از آنجا که 27 جمادی الثانی در سال شهادت آن حضرت مصادف با 17 مهر سال شمسی بوده , هر سال به مناسبت سالگرد آن حضرت در جمعه دوم مهرماه مراسم قالی شویان همراه با عزاداری باشکوهی کنار قبر مطهرش برگزار میشود2

هم اکنون در سرداب زیر ضریح مقدس آن حضرت بدن مبارک حدود صد نفر از آن شهای بزرگوار تازه و سالم هست که مرحوم آیه الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی مشاهده فرموده اند3

1.شرح زندگانی حضرت سلطان علی بن محمد باقر علیهما السلام: ص62. مراقدالمعارف: ج2 ص79_72. روضات الجنات: ج4 ص212

2.مراقد المعارف: ج2 ص80

3.به کتاب "نور باهر" تاُلیف مرحوم باقر مرندی _ و اجساد جاویدان به نقل از کسانب که همراه آیه الله مرعشی نجفی اجساد طهر را زیارت کرده اند _ مراجعه شود

روز بیست و هشتم ماه جمادی الثانی:

1.سپردن پیامبر صلی الله علیه و آله به حلیمه سعدیه

در این روز جناب عبدالمطلب علیه السلام نور چشم خود پیامبر صلی الله علیه و آله را در اطراف کعبه طواف داد و آن حضرت را برای شیر دادن به حلیمه سعدیه سپرد1

1.وقایع الشهور: ص113

روز بیست و نهم ماه جمادی الثانی:

1.وفات حضرت سید محمد فرزند امام هادی علیه السلام1

حضرت سید محمد فرزند امام هادی علیه السلام در سال 252 هجری در سامراء از دنیا رفت2. آن حضرت را ابوجعفر و ابوعلی و سید محمد بعاج نیز میگفتند

جلالت قدر و منزلت او به حدی بود که عده ای از شیعیان گمان میکردند که بعد از امام هادی علیه السلام آن بزرگوار امام خواهد بود, ولی با رحلت ایشان در زمان پدر بزرگوارش بر همه معلوم شد که امام حسن عسگری علیه السلام امام پس از ایشان است

امام عسگری علیه السلام به جناب سید محمد علیه السلام علاقه وافری داشت, به حدی که هنگام رحلت او گریبان چاک کرد. بعد از رحلت, آن حضرت را در آبادی به نام بلد در شش فرسخی سامراء دفن نمودندکه هم اکنون قبر او در آنجا معروف است

کرامات زیادی از آن حضرت مشاهده شده و هم اکنون دارای گنبد و صحن و غرفه های متعدداست, و دوستان اهل بیت علیهم السلام به زیارت آن بزرگوار مشرف میشوند. نسبت سادات آل بعاج در عراق و خوزستان به علی و احمد فرزندان سید محمد بعاج منتهی میشود

1.مراقد المعارف: ج2 ص262

2.این تاریخ مشهور بین شیعیان سامرا است و در حرم آن حضرت نیز نوشته شده است

روز آخر ماه جمادی الثانی:

1.شهادت ابراهیم بن مالک اشتر

در این ماه در سال 71 هجری ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی رحمه الله علیه به شهادت رسید1

مراقد المعارف: ج1 ص37

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 9:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

پنجم جمادی الاولی

1. ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

ششم جمادی الاولی

1.جنگ موته

دهم جمادی الاولی

1. جنگ جمل 2. تحویل پیراهن امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها

سیزدهم جمادی الاولی

1. شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

بیست و هفتم جمادی الاولی

1. وفات جناب عبدالمطلب علیه السلام

بیست و نهم جمادی الاولی

1. وفات محمد بن عثمان عمری

___________________________________________

روز پنجم ماه جمادی الاول:

1.ولادت حضرت زینب سلام الله علیها

ولادت با سعادت حضرت زینب سلام الله علیها در مدینه طیبه در سال پنجم یا ششم هجری در این روز واقع شده است(1). اقوال دیگر در ولادت آن حضرت(2)عبارت است از 5 جمادی الاولی سال 6 هجری, ماه رمضان سال 6 هجری, دهه آخر ربیع الثانی در سال 5 یا 6 یا 7 هجری

پدر بزرگوار آن حضرت امیرالمومنین علیه السلام و مادر گرامی اش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است. همسر آن حضرت جناب عبدالله بن جعفر بن ابی طالب علیهم السلام و فرزندان آن حضرت علی, عون, عباس, محمد و ام کلثوم هستندکه عون و محمد در کربلا شهید شدند.

کنیه آن مخدره ام کلثوم, ام عبدالله و ام حسن است,و ولی کنیه های خاص حضرت ام المصائب, ام الرزایا و ام النوائب است.

القاب آن مخدره بسیار است, و از آن جمله: عقیله بنی هاشم, عقیله الطالبیین, صدیقه صغری _ اشاره به مادرش که صدیقه کبری و پدرش که صدیق اکبر است _, عصمت صغری, ولیه الله, الراضیه بالقدر و القضا, صابره البلوی من غیر جزع و لا شکوی, امینه الله, عالمه غیر معلمه,فهمه غیر مفهمه, محبوبه المصطفی صلی الله علیه و آله , ثانیه الزهراء سلام الله علیها, الشریفه.(3)

از نسل علی فرزند حضرت زینب سلام الله علیها که معروف به زینبی است فرزندان زیادی به دنیا آمده اند, که سیوطی رساله زینبیه را درباره آنها تاُلیف کرده است.(4)

ماجرای ولادت حضرت

هنگام ولادت آن حضرت, پیامبر صلی الله علیه و آله در سفر بودند. امیرالمومنین علیه السلام برای نامگذاری این مولود فرمودند:" بر پیامبر صلی الله علیه و آله سبقت نمیگیرم ". تا آن که حضرت آمدندو منتظر وحی شدند. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند سلام میرساند و می فرماید: این دختر را زینب نام بگذار, چه این که این نام را در لوح محفوظ نوشته ایم.

پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت زینب سلام الله علیها را طلب کرده بوسیدندو فرمودند:وصیت میکنم به حاضرین و غائبین که این دختر را به خاطر من پاس بدارید که همانا وی به خدیجه کبری سلام الله علیها مانند است. سکینه و وقار آن حضرت را به خدیجه کبری سلام الله علیها و عصمت و حیائش را به فاطمه زهرا سلام الله علیها و فصات و بلاغتش را به علی مرتضی علیه السلام و حلم و بردباریش را به حسن مجتبی علیه السلام و شجاعت و قوت قلبش را به حضرت سیدالشهدا علیه السلام همانند نموده اند.

ابن حجر در اصابه و ابن اثیر در اسدالغابه در حالات آن حضرت نوشتهاند: در مجلس یزید لعنت الله علیه حضرت زینب سلام الله علیها کلماتی فرمودند که دلالت بر قوت قلب آن حضرت دارد.آن حضرت در کرم و بصیرت و حلم مشهور خاندان بنی هاشم و عرب بوده, و بین جمال و جلال,سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت جمع کرد. شبها در عبادت بود و روزها روزه و او به اهل تقوی معروف بود.(5)

1.عقیله بنی هاشم سلام الله علیها: ص 5. زینب الکبری سلام الله علیها: ص 17. منتخب التواریخ: ص 94_95.ریاحین الشریعه: ج 3 ص 33

2.ریاحین الشریعه: ج 3 ص 33

3.ریاحین الشریعه: ج 3 ص 48

4.منتخب التواریخ: ص 113. تاریخ الخمیس: ج 2 ص 317. تذکره الخواص: ص 4

5.مجله الاسلام: شماره 27, محمد غالب شافعی

روز ششم ماه جمادی الاولی:

1.جنگ موته

در سال هفتم هجرت در چنین روزی جنگ موته به وقوع پیوست. تعداد مسلمین در این جنگ سه هزار نفر و تعداد کفار صد هزار نفر بود.

این جنگ از آنجا آغاز شد که حارث بن امیر ازدی که حامل نامه ای از پیامبر صلی الله علیه و آله به قیصر روم بود , در زمین های موته به دستور شرحبیل بن عمرو سردار لشگر روم دستگیر شد دستهای او را بستند و گردنش را زدند. پیامبر صلی الله علیه و اله از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدند و لشگری به موته روانه نمودند.

در این جنگ پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام حضور نداشتند و آن حضرت سه امیر به ترتیب بر لشگر قرار دادند و فرمودند: هر یک شهید شدند دیگری امیر لشگر باشد. جعفر بن ابی طالب, زید بن حارثه, عبدالله بن رواحه.

شهادت سه فرمانده

هر سه این بزرگواران شهید شدند. اول جناب جعفر به میدان آمد و بعد از مبارزه دلیرانه ای دو دست آن حضرت را قطع کردند, و با این که جراحت های زیادی بر بدن جناب جعفر وارد شده بود, اما به واسطه هیبت و شجاعتهای آن حضرت در میدان, کسی جراُت جدا کردن سر آن حضرت را نمیکرد. لذا دشمن دفعه ً حمله کردو بدن آن حضرت را با نیزه از زمین بلند کردند. در همان لحظه پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه بر فراز منبر تشریف داشتند و ماجرا را برای مردم بیان فرمودند.ناگهان صورت مبارک را به طرف آسمان بلند کردند و در حق جعفر دعا فرمودند. خداوند دو بال به آن بزرگوار عنایت فرمود که با ملائکه در بهشت پرواز کند.

پس از شهادت هر سه امیر تعیین شده از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله, را در یک قبر دفن کردند. از خبر شهادت جناب جعفر, پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار گریستند و دستور دادند تا سه روز غذا به منزل جعفر ببرند.

سوابق جعفر

اولین کسی که بعد از علی علیه السلام به امر جناب ابوطالب علیه السلام پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله نماز خواند, جناب جعفر بود. او از برادرش امیرالمومنین علیه السلام ده سال بزرگتر بود

در حبشه هنگامیکه که عمروعاص و دیگران قصد داشتند نجاشی را راضی کنند که جعفر و همراهانش را تحویل دهد, او ایاتی از کتاب الهی تلاوت نمود که نجاشی و اطرافیانش گریستند.عمروعاص چندین بار خواست جعفر و مسلمانان را نزد نجاشی افرادی نادرست جلوه دهد ولی نتبجه برعکس شد و احترام آنها نیز نزد نجاشی بیشتر شد, مخصوصا زمانی که آیات در رابطه با حضرت عیسی علیه السلام قرائت شد.

آخرالامر عمروعاص غایی مسموم تهیه کرد برای جعفر فرستاد که آن حضرت را شهید کند ولی گربه ای آمد و از آن غذا مختصری خورد و بقیه غذا ریخت و آن گربه هم مرد و توطئه عمروعاص فاش شد.

در روز فتح خیبر جعفر به همراه همسرش و دیگر مسلمانان به مدینه آمدند, و پیامبر صلی الله علیه و آله از آمدن آنان بسیار خوشحال شدند و فرمودند: نمیدانم به کدام خوشحالتر باشم: به فتح خیبر یا به آمدن جعفر؟!(1)

1.منتخب التواریخ: ص 57_58. سیری در شرح ابن ابی الحدید: ج 2 ص 410-414. وقایع الشهور: ص 94

روز دهم ماه جمادی الاولی:

1.جنگ جمل

در سال 36 هجری در چنین روزی جنگ جمل اتفاق افتاد(1) و بصره فتح شد و نزول نصر از خداوند کریم بر امیرالمومنین علیه السلام واقع شد(2). کفعمی رحمه الله 15 این ماه را روز جنگ جمل میداند.(3)

ابتدای این وافعه از آنجا شروع شد که بعد از بیعت مردم با امیرالمومنین علیه السلام طلحه و زبیر به بهانه عمره از مدینه خارج شدند و به عایشه پیوستند. عبدالله بن عامر که قبلا عامل عثمان در بصره بود و از طرف امیرالمومنین علیه السلام عزل شده بود, به مکه آمد و شتری که دویست دینار خریده بود برای عایشه آورد و به طرف بصره حرکت کردند تا به این شهر رسیدند.پس از ورود به خانه عثمان بن حنیف عامل امیرالمومنین علیه السلام ریختند و او را اسیر کردند و بسیار کتک زدند.

امیرالمومنین علیه السلام برای مقابله با آنان به طرف بصره حرکت فرمودند. در این جنگ همراه امیرالمومنین علیه السلام امام حسن و امام حسین علیهما السلام و همچنین محمد بن حنیفه و عبدالله بن جعفر و اولاد عقیل و عده ای از جوانان بنی هاشم همراه با عمار و ابوایوب انصاری و عده ای از مهاجر و انصار بودند. 80 نفر از اصحاب بدر, 250 نفر از کسانی که با پیامبر صلی الله علیه و آله در بیعت شجره شرکت کرده بودند و 1500 نفر از سایر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله شرکت کردند.(4)

مسلم مشاجعی را همراه با قرآنی فرستادند که بصریان را به حکم قرآن بخواند ولی آنان مسلم را هدف تیر ساختند و شهید کردند. بعد از موعظه های عمار و فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام در دهم جمادی الاولی جنگی را که عایشه شروع کرده بود ادامه دادند و امیرالمومنین علیه السلام در مقام مقابله با آنان برآمدند. در این جنگ از لشگر امیرالمومنین علیه السلام که بیست هزار مرد جنگی بودند پنج هزار نفر شهید شدند.(5)

آخرالامر که پیروزی نصیب لشگر امیرالمومنین علیه السلام شد حضرت کنار هودج عایشه آمدند و فرمودند: ای حمیرا! پیامبر تو را امر کرده بود که به جنگ من بیرون آیی؟ آیا تو را امر نفرمود که در خانه خود بنشینی و بیرون نیایی؟ بخدا سوگند, انصاف ندادند آنانکه زنهای خود را پشت پرده پنهان داشتند و تو را بیرون آوردند. محمد بن ابی بکر خواهرش را از هودج بیرون کشید.امیرالمومنین علیه السلام دستور داد او را به خانه صفیه دختر حارث بن ابی طلحه ببرندو بعد او را به مکه و از مکه به مدینه فرستاد. در این جنگ زید بن صوحان که از بزرگان لشگر و شیعیان امیرالمومنین علیه السلام شهید شد و آن حضرت بالای سرش آمده فرمودند: ای زید, خدا رحمتت کند که تعلقات دنیوی تو اندک بود, و امداد تو در دین بسیار بود.

2.تحویل پیراهن امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها

در این روز حضرت زهرا سلام الله علیها پیراهن ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام را به زینب کبری سلام الله علیها دادند و فرمودند: هنگامی که برادرت حسین علیه السلام این پیراهن را از تو خواست بدان که ساعتی بیش مهمان تو نیست, و سپس به بدترین حالات به دست اولاد زنا کشته میشود. این رنامه سه روز قبل از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بود.(6)

1.تتمة المنتهی ص 17-22. فیض العلام: ص 239

2.مسارالشیعه: ص 31. بحارالانوار: ج 97 ص 384. مصباح کفعمی: ج 2 ص 597. العددالقویه: ص 53. مصباح المهتجد: ص 733

3.مصباح کفعمی: ج 2 ص 597

4.بحارالانوار: ج 32 ص 183

5.بحارالانوار: ج 32 ص 174, 196, 211. منتخب التواریخ: ص 159_161. تعداد شهدای لشگر امیرالمومنین علیه السلام را هزار و هفتاد نفر و نیز هزار و هفتصد نفر و به قولی چهار هزار نفر هم گفته اند

6.وقایع الشهور: ص 95

روز سیزدهم ماه جمادی الاولی:

1.شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شهادت مظلومانه و جانگداز حضرت ام الائمه النجباء صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها در مدینه 75 روز پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله واقع شده است(1). اقوال دیگر درباره شهادت حضرت در سوم جمادی الثانیه خواهد آمد.

در شب چهاردهم امیرالمومنین علیه السلام به همراه جمعی قلیل از گلهای سرسبد اصحاب بدن مطهر صدیقه کبری سلام الله علیها را به خاک سپردند.

به سند صحیح از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که حضرت فاطمه سلام الله علیها 75 روز بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله زنده بودند. بنا بر مشهور که وفات آن حضرت در28 صفر باشد, شهادت حضرت صدیقه سلام الله علیها در 13 یا 14 یا 15 جمادی الاولی میشود در این سه روز زیارت ان حضرت مناسب است.(2)

1.وقایع الشهور: ص 95

2.فیض العلام: ص 248

روز بیست و هفتم ماه جمادی الاولی:

1.وفات جناب عبدالمطلب علیه السلام(1)

در هشتمین سال ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت عبدالمطلب از دنیا رفت(2).لازم به ذکر است که بنا بر فرمایش علامه مجلسی در مرآه العقول, 8 سال و 2 ماه و 10 روز از سن مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله9 گذشته بود که عبدالمطلب علیه السلام از دنیا رفت, اگر سال قمری باشد روز رحلت 27 جمادی الاولی است و اگر مراد سال شمسی باشد تقریبا 27شعبان میشود(3). قول دیگر در وفات آن حضرت روز دهم ربیع الاول است.

1.العدد القویه: ص 127

2.مصباح المهتجد: ص 5. منتخب التواریخ: ص 5. قلائدالنحور: ج ربیع الاول ص 67

3.منتخب التواریخ: ص 43

روز بیست و نهم ماه جمادی الاولی :

1.وفات محمد بن عثمان عمری

وفات دومین نائب خاص امام عصر صلوات الله علیه, جناب ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری رحمه الله در چنین روزی واقع شده است.(1)

1.غیبت شیخ طوسی: ص 364. وقایع الایام: ج شعبان ص 345. مستدرک سفینه البحار: ج 5 ص

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 9:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

اول ربیع الاول

1.دفن بدن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم 2.لیله المبیت 3.هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمر 4.هجوم به خانه وحی 5.مسمومیت امام عسگری علیه السلام

سوم ربیع الاول

تخریب کعبه توسط یزید

پنجم ربیع الاول

وفات حضرت سکینه

هشتم ربیع الاول

شهادت امام عسگری علیه السلام

نهم ربیع الاول

1.آغاز امامت حضرت ولی عصر علیه السلام 2.قتل عمر بن خطاب 3.قتل عمر بن سعد

دهم ربیع الاول

1.ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خدیجه سلام الله علیها 2.مرگ داوود بن علی حاکم ظالم مدینه 3.مرگ مالک بن انس 4.اولین روز خلافت غاصبانه معاویه

دوازدهم ربیع الاول

1. آغاز وجوب نماز 2.ورود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه 3.مرگ معتصم عباسی 4.مرگ احمد بن حنبل

چهاردهم ربیع الاول

1.مرگ یزید بن معاویه 2.مرگ موسی خلیفه عباسی

شانزدهم ربیع الاول

ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام

هفدهم ربیع الاول

1. ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 2.ولادت امام صادق علیه السلام

بیست و دوم ربیع الاول

جنگ بنی النضی

بیست و سوم ربیع الاول

ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم

بیست پنجم ربیع الاول

1.جنگ دومه الجندل 2. صلح امام حسن علیه السلام

_____________________________________________________-

روز اول ماه ربیع الاول:

1.دفن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

در نیمه شب اول ریع بدن مطهر خاتم الانبیا’ والمرسلین صلی الله علیه و آله و سلم را امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام دفن فرمودند1

مصیبت و فاجعه رحلت پیامبر صلی الله عله و آله و سلم از یک طرف و بی احترامی به آن حضرت و توجه نداشتن مردم به غسل و کفن و دفن حضرت از طرف دیگر , داغهایی بود که بر دل مبارک امیرالمومنین علیه السلام2 سنگینی میکرد. چنانچه با یاد تلخ آن روزها فرموده اند:" آیا بدن شریف پیامبر صلی الله علیه آله و سلم را رها میکردم و او را دفن ننموده برای خلافت و سلطنت بعد از او نزاع میکردم"؟3

شیخ مفید میفرماید:" اکثر مردم در دفن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حاضر نشدند,و نماز بر ان حضرت نخواندند, چه اینکه بین انصار و مهاجرین مشاجره در امر خلافت بود4.اعمش میگوید: پیامبرشان از دنیا رفت مردم هم وغمی نداشتند جز آنکه عده ای بگویند :" امیر از ماست"و طایفه دیگری بگویند :" امیر از ماست"5.

هنگام رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مغیره خطاب به ابوبکر و عمر گفت: اگر بعدا" با مردم کاری دارید آنها را دریابید. لذا ابوبکر و عمر هنگام دفن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حاضر نبودند, بلکه میان دیگران بودند که در سقیفه برای خود امیر انتخاب میکردند, و قبل از آنکه کنار بدن حضرت حاضر شوند, بدن مطهر دفن شد6.

عبدالله بن حسن میگوید: به خدا قسم ابوبکر و عمر بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز نخواندند, و سه روز بدن مبارک آن حضرت دفن نشد, ولی با این همه اهل سقیفه مشغول کار خود بودند7.

حضرت باقر علیه السلام میفرمایند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز میخواندند, و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند, اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین علیه السلام بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد, ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد8.

عایشه در این باره اقراری دارد که جالب توجه است. او گفته است:" بخدا قسم ما از دفن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با خبر نشدیم تا اینکه صدای بیل و کلنگ را در شب چهارشنبه از حجره آن حضرت شنیدیم", یعنی بعد از دفن متوجه شدیم9.

باید از اینان که بر سر غصب خلافت همه چیز را فراموش کرده بودند پرسید: آیا سقیفه در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و به سفارش حضرت بود یا غدیر؟

آیا برای تشکیل شورای سقیفه دستوری از طرف خداوند آمده بود یا درباره غدیر؟

آیا در سقیفه از اکثر بلاد مسلمین حضور داشتند یا در غدیر؟

آیا در سقیفه همه مردم حاضر بودند یا در غدیر که حتی زنها هم بیعت کردند؟

2.لیلت المبیت

شب اول این ماه پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم از شر کفار از مکه به مدینه هجرت کردند. در آن شب آقا و مولایمان امیرالمومنین علیه السلام جان نثاری فرموده به جای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در بستر ایشان خوابیدند10, چه اینکه کفار قریش قصد کشتن حضرتش را داشتند. به این مناسبت آیه " و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله...":" از مردم کسی هست که جان خویش را در راه رضایت خداوند میفروشد و خدا بر بندگان مهربان است " در شاُن علی بن ابیطالب علیه السلام نازل شد11.

در شبی که امیرالمومنین علیه السلام به جای پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم خوابید به جبرییل و میکاییل خطاب رسید که من بین شما دو نفر برادری قرار دادم و عمر یکی از شما رابیش از قرار دادم. کدامیک از شما ایثار میکند که عمر طولانی از آن دیگری باشد؟ هر دو عمر طولانی را اختیار کردند.

خطاب آمد: " به زمین نگاه کنید و ببینید که چگونه علی علیه السلام حیات خود را به برادرش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایثار نموده و به جای او خوابیده و جان خود را فدای جان او نموده است. به زمین بروید و او را از دشمنان حفظ کنید". آنان آمدند و بالای سر امیرالمومنین علیه السلام و میکاییل سمت پاهای آن حضرت نشست و ندا کرد:" بخ بخ من مثلک یابن ابی طالب, خداوند در جمع ملایکه به تو مباهات فرمود" . اینجا بود که آیه شریفه " ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله ... " نازل شد12.

3.هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 13 سال پس از بعثت به مدینه طیبه هجرت فرمود.13

4.هجوم به خانۀ وحی

در این روز اولین هجوم به خانۀ امیرالمؤمنین علیه السلام صورت گرفت.هنگامی که امیرالمؤمین علیه السلام ، متوجّه غسل و کفن و دفن پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم شد و غاصبین خلافت در سقیفه بودند، در شب چهارشنبه که اول ربیع بود بدن مبارک آن حضرت را دفن فرمود و طبق وصیت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم متوجّه جمع آوری قرآن شد. آن حضرت فرمود: «علی جان، تا سه روز از خانه خارج مشو و قرآن را جمع آوری کن...».14

در این ایام، سه بار به منزل آن حضرت هجوم آوردند : بار اوّل در روز اول ربیع بود که برای بیعت آمدند و آن حضرت فرمود که قسم یاد کرده ام تا جمع قرآن تمام نشود از خانه بیرون نیایم و آنان بازگشتند. پس از آن امیرالمؤمنین علیه السلام شبها صدّیقۀ طاهره و حسنین علیهم السلام را بر درِ منازل اصحال می بردند و طلب یاری می نمودند. 15

بار دوّم هفت روز بعد از دفن پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم بود که زبید و عده ای دیگر در منزل امیرالمؤمنین علیه السلام جمع شده بودند. آن روز زبیر شمشیر کشید تا عمر را بکشد. 16

بار سوم به منزل حضرت هجوم آوردند، و پس از آتش زدن درِ منزل و ضرب و جرح صدّقۀ طاهره سلام الله علیها و کشتن حضرت محسن علیه السلام، امیرالمؤمنین علیه السلام را با دست بسته بیرون بردند.17

5.مسمومیت امام عسکری علیه السلام

امام حسن عسکری علیه السلام در اثر زهر مسموم شد و بیماری حضرت آغاز گردید. 18بنا بر قولی شهادت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 هـ . در چنین روزی بوده است، 19 و به قولی دیگر در چهارم ربیع الاول و به قولی دیگر در هشتم ربیع الاول بوده است. 20

1.طبقات ابن سعد: ج2 ص78. مسند احمد: ج6 ص274،242،62 . سنن بیهقی: ج3 ص409م السیرةالنبویة(ابن کثیر):ج4 ص538.

2. خصال:ص372. اختصاص: ص171.

3. احتجاج:ص74.

4.ارشاد مفید: ج1ص189.

5.تقریب المعارف:ص256.

6. المصنف:ص568،14. جامع الاحادیث:ج13 ص267.

7.تقریب المعارف:ص251

8.مناقب ابن شهرآشوب: ج1ص297 . بحارالانوار: ج22 ص524.

9.تاریخ الاسلام(ذهبی): ج1ص582. السیرة النبویة(ابن کثیر):ج4 ص538. مسند احمد:ج6 ص274،242،62.

10.قلائدالنحور:ج ربیع الاول، ص8. مسارالشیعة:ص27. فیض العلام:ص201. زادالمعاد:ص332. بحارالانوار:ج97 ص168 . مصباح کفعمی: ج2 ص596.

11.سورۀ بقره: آیۀ 207.

12.بحارالانوار:ج19 ص39.

13.قلائدالنحور:ج ربیع الاول، ص8. مصباح کفعمی: ج2 ص596

14.تفسیر فرات: ص398 . در توحید صدوق:ص73 هفت روز در امالی طوسی:ج1 ص263 نُه روز است.

15.کتاب سلیم: ص128. احتجاج:ص75-190.

16.توحید صدوق:ص73. احتجاج: ج1 ص95-111. بحارالانوار:ج28 ص321

17.کتاب سلیم: ص82-249. الکوکب الدری: ج1 ص194. الجمل: ص117. کامل ابن اثیر: ج2 ص326. تاریخ طبری: ج3ص203.

18.قلائدالنحور:ج ربیع الاول، ص2. مصباح کفعمی: ص523. مصباح المجتهد: ص732. فیض العلام:ص201. ارشاد: ج2ص336. کشف الغمة:ج2 ص 415 . بحارالانوار: ج50 ص334-335

19.قلائدالنحور:ج ربیع الاول، ص2. مصباح کفعمی: ص523. مصباح المجتهد: ص732. فیض العلام:ص201.

20.مسارالشیعة:ص28-29. فیض العلام:ص205.

روز سوّم ماه ربیع الاول:

1. تخریب کعبه توسط یزید

.در سال 64 هجری به دستور یزید خانه کعبه را با منجنیق خراب کردند1.این فاجعه یازده روز قبل از هلاکت یزید به وقوع پیوست

1.تتمه المنتهی: ص63.فیض العلام: ص203.

روز پنجم ماه ربیع الاول:

1. وفات حضرت سکینه سلام الله علیها

حضرت سکینه سلام الله علیها دختر امام حسین علیه السلام 56 سال پس از واقعه کربلا, در شب پنجم ربیع الاول سال 117 هجری در مدینه وفات کردند1.

مادر ایشان حضرت رباب سلام الله علیها است که با هم در واقعه کربلا حضور داشتند, و همراه با اسرا به کوفه و شام رفتند.

در صبح روز رحلتش محمد بن عبدالله(نفس زکیه) چهار صد دینار عطر و عود خرید و پبرامون تابوت آن حضرت در مجمره ها سوزانید. خالد بن عبدالملک حاکم مدینه که در نظر داشت با به تعویق افتادن تشییع جنازه بر اثر گرمی هوا به بدن مطهر جسارت شود, گفت:" صبر کنید من برای نماز خواندن بر جنازه میایم", ولی نیامد. لذا جنازه مبارک آن حضرت تا شب دفن نشد. پس از آن حضرت سجاد علیه السلام _ وبه قولی یحیی بن حسن علیه السلام به قولی محمد بن عبدالله نفس زکیه _ بر جنازه آن حضرت نماز خواندند و آن حضرت را با احترام به خاک سپردند2.

1.قلاید النحور: ج ربیع الاول، ص26.فیض العلام: ص206.مستدرک سفینه البحار: ج4ص67.مستدرکات علم رجالالحدیث: ج8ص580.ریاحین الشریعه: ج3ص280.

2.فیض العلام: ص205-206.ریاحین الشریعه: ج3ص280-282.

روز هشتم ماه ربیع الاول:

1.شهادت امام عسگری علیه السلام

امام حسن عسگری علیه السلام در سال 260 هجری در سن 28 سالگی به دست معتمد عباسی به شهادت رسیدند1. معتمد به عباسیین سفارش میکردکه بر آن حضرت تنگ بگیرند2.صدوق رحمه الله میفرماید:معتمد چندین مرتبه امام عسگری علیه السلام را حبس کرد.

22ساله بودند که امام هادی علیه السلام به شهادت رسیدند, و مدت امامت آن حضرت شش سال بود. در شبی که فردای آن روز به شهادت رسیدندنامه های زیادی به مردم مدینه نوشته بودند3.

هنگام نماز صبح, بعد از آن که امام عصر علیه السلام آن حضرت را وضو دادندو جوشانده ای به حضرتش دادند, به شهادت رسیدند4.

وقتی مردم سامرا با خبر شدند, همه بازارها بسته شد و مردم کنار منزل آن حضرت جمع شدند. وزراء و اتباع خلیفه و بنی هاشم و علویات داخل منزل بودند. در سامرا صدای شیون و گریه از هر سو به گوش میرسیدو قیامتی بر پا شده بود.

امام زمان علیه السلام آن حضرت را غسل داده بعد از کفن آن حضرت بدن مطهر را جهت نماز آوردند. جعفر برادر حضرت جلو آمد که بر بدن مبارک نماز بخواند. همین که خواست تکبیر بگوید امام زمان علیه السلام در حالی که طفلی گندمگون, پیچیده موی, گشاده دندان مانند پاره ماه بودند از حجره بیرون آمدند و ردای جعفر را کشیدند و او را از آن مکان دور کردند و بر پدر بزرگوارشان نماز خواندند, و آن حضرت را نزد قبر پدر بزگوارش حضرت هادی علیه السلام دفن نمودند5.

جعفر این واقعه را برای معتمد نقل کرد. همه جارا در جستجوی حضرت گشتند, ولی اثری از آن حضرت ندیدند.

در سال شهادت امام عسگری علیه السلام _ سال 260 هجری _ محدث جلیل جناب فضل بن شاذان نیشابوری از دنیا رحلت فرمود. او صاحب 180 تا‌ُلیف است و امام عسگری علیه السلام سه بار بر او رحمت فرستاده اند6.

1.ارشاد: ج2ص336. کشف الغمه:ج2ص402. مستجاد: ص226. اقبال: ص598. فیض العلام:ص207.زادالمعاد:ص334.کافی:ج2ص561.مصباح کفعمی:ج2ص596.بحارالانوار:ج95ص355-356،ج50ص334.

2.قلاید النحور: ج رجب ص334.

3.بحارالانوار: ج5ص331.

4.غیبت طوسی: ص164. زادالمعاد: ص334. کمال الدین: ص473.

5.فیض العلام: ص209

6.قلاید النحور: ج رجب ،ص 143-144. تتمه المنتهی: ص 350-351.

روز نهم ماه ربیع الاول:

1.آغازامامت حضرت ولی عصرعلیه السلام

آغاز امامت حضرت صاحب الامر علیه السلام و غیبت صغرای آن حضرت پس از شهادت امام عسگری علیه السلام است, که تنها فرزند آن حضرت بودند1.

این روز عید شیعه و اولین روز امامت و خلافت آخرین خلیفه و حجت بر حق و منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله الاعظم علیه السلام در سال 260 هجری است2.

2.قتل عمر بن خطاب لعنة الله علیه

در آخر شب نهم ربیع الاول سال 23 هجری عمر بن الخطاب از دنیا رفته است3, و قول اهل سنت روز چهارشنبه 26 ذی الحجه اشت.

این روز روز شادی اهل بیت علیهم السلام و انبیاء و ملایکه و ساکنان اعلی علیین و دوستان امیرالمومنین علیه السلام و اولاد طاهرین ایشان است چرا که در این روز نفرین حضرت صدیقه کبری فا طمه زهرا سلام الله علیها به اجابت رسید4.روزی عظیم الشاُن است روز سرور شیعه و عید بزرگ آنهاست. حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم این روز را عید قرار داده و امر کرده است که مردم نیز عید قرار دهند و اعمال آن را به جا آورند5.

کسی که در این روز انفاق کند, خداوند او را می آمرزد. در این روز اطعام برادران دینی و خوشبو کردن آنان و توسعه بر اهل و عیال و پوشیدن لباس جدید و شکر گذاری به درگاه خداوند متعال و عبادت نمودن مستحب است6.

فضیلتها و اسمهایی برای این روز ذکر شده که از جمله آنهاست: عید الله الاکبر, غدیر ثانی, عید فطر دوم, روز فرح شیعه, عید اهل بیت علیهم السلام, روز قتل منافق, روز قبولی اعمال,روز پیروزی مظلوم, روز دوستی موُمنین, روز پرهیز از کبایر, روز نابودی ضلالت و گمراهی, روز شکر گزاری.

ماجرای قتل عمر

عمر بن خطاب به دست ابو لوُ لوُ که نامش فیروز و غلام مغیره بن شعبه بود, چند ضربه خنجر خورد که منجر به مرگ او شد7.

بنا بر مشهور8 هنگامی که ابو لوُلوُ ضربه ها را بر عمر زد و خواست فرار کند, عده ای مانع شدند, و 12 نفر را مجروح کرد که شش نفر از آنها مردند9.

ماجرا از این قرار بود که قبل از تکبیر نماز ابو لوُلوُ جلو آمد, و ضربه ای بر کتف و ضربه ای دیگر بر خاصره عمر زد.عمر افتاد, و عدهای جمع شدند و او را به خانه اش بردند. نزدیک بود خورشید طلوع کند که نماز را عبدالرحمن بن عوف با مردم خواند.

عمر در بستر مرگ

هنگامی که عمر را به خانه بردندمقداری نبیذ آوردند و او خورد ولی از قسمتهای ضربت خورده خارج شدو معلوم نشد از کجا خارج شده زیرا با خون همرنگ بود. لذا عده ای گفتند خلیفه شیر بخورد زیرا سفید است و معلوم می شود. شیر را خورد و از محل ضربه ها خارج شد. حاضرین برای دلگرمی گفتند: "مانعی ندارد, ضرری نمی زند" ! اما ضربه های جناب ابولوُلوُ کارگر شدو به خلیفه سابق ملحق شد. در روز سوم در جنب ابوبکر دفن شد10.

عمر مدت ده سال شش ماه چهار شب خلافت کرد. او اولین کسی بود که نام خود را امیرالمومنین گذاشت, و ابوموسی اشعری اولین کسی بود که او را در منبر به این نام خطاب کرد11 .

بدعت عمر برای آینده خلافت

عمر به ابن عباس گفت: خلافت را به چه کسی واگذار کنم؟ او علی بن ابیطالب علیه السلام را پیشنهاد کردو گفت: شجاعت و فضیلت و قرابت و سبقت در اسلامش معلوم است. عمر گفت: در طبع او مزاح است! ابن عباس گفت: درباره عثمان چه میگویی؟ عمر گفت: اگر او خلیفه شود بنی امیه را بر گرده مردم مسلط مینماید.

ابن عباس گفت: درباره طلحه چه میگویی؟ عمر گفت: مردی متکبر است و پیامبر را با کلامی که روز نزول آیه حجاب گفت آزرده است. او هنگام نزول آیه حجاب گفته بود:" وقتی از دنیا برود ما زنانش را به عقد خود در می آوریم."

ابن عباس گفت:درباره زبیر بن عوام چه می گویی؟ گفت: او مرد شجاعی است, ولی بسیار بخیل است. مردی بدخو و مفسد است, که گاهی انسا ن و گاهی کافر است. در مورد سعد وقاص گفت: مردی متکبر و متعصب است و به کار خلافت نمی آید. ابن عباس گفت: در مورد عبدالرحمن نظرت چیست؟ عمر گفت: او مرد ضعیف القلبی است12.

عمر هنگام مرگ امر خلافت را به شوری واگذار کرد و ابوطلحه انصاری را طلبید و به او گفت: بعد از مرگ من با پنجاه نفر از انصار با شمشیر های کشیده شش نفر را در خانه عایشه حاضر کنید: علی بن ابیطالب علیه السلام , عثمان , طلحه , زبیر , سعد بن ابی وقاص ,عبدالرحمن بن عوف. آنگاه سه روز آنها را مهلت دهید, و بعد از آن اگر چهار یا پنج نفر بر نظری متفق شدند و دو یا یک نفر مخالفان آنان بودند, مخالفین را به قتل برسانید, واگر سه نفر نظری داشتند سه نفر نظر دیگری داشتند, آن طرف که عبدالرحمن بن عوف در اوست مقدم بدارید و سه نفر دیگر را گردن بزنید و اگر بعد از سه روز بر امری اتفاق نکردند, هر شش نفر را گردن بزنید.

شوری بعد از مرگ عمر

بعد از مرگ عمر شوری در خانه عایشه تشکیل شد, و زبیربن عوام پسر صفیه حق خود را به پسر دایی خود امیرالمومنین علیه السلام بخشید! طلحه بن عبیدالله هم حق خود را به عثمان بخشید!! سعد بن ابی وقاص هم حق خود را به عبدالرحن بن عوف بخشید.

عبدالحمن به مسجد آمدو در جمع اصحاب به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد: منبیعت میکنم با شما به این شرط که عمل کنی به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و روش ابوبکر و عمر! امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: بلکه طبق کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجتهاد و رای خود عمل میکنم.

عبدالرحمن این کلمات را سه بار به عثمان گفت, و عثمان قبول کرد. بار سوم عبدالرحمن با عثمان بیعت کرد و دیگران هم بیعت کردند, غیر از بنی هاشم و جمعی از بزرگان صحابه مثل عماربن یاسر و مقداد بن اسود که بیعت نکردند.

اینک جا دارد چند سوُال مطرح شود:

عمر در دوران جوانی به چه کاری مشغول بوده و در سفرهای تجارتی چه شغلی داشته است؟

در جنگ حدیبیه و جاهای دیگر چه کسی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعتراض کرد؟

چه کسی نسبت هذیان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داد؟

چه کسی در خانه امیرالمومنین علیه السلام را آتش زد و گفت: "قصد دارم خانه را با اهلش بسوزانم, اگر چه فاطمه در آن باشد"؟

چه کسی محسن بن علی علیه السلام را کشت؟

چه کسی به قنفذ دستور داد تا به دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تازیانه بزند؟

چه کسی ابوبکر را به غصب فدک ترغیب کردو شهادت امیرالمومنین علیه السلام و ام ایمن و حسنین علیهما السلام را رد کرد؟

چه کسی قباله فدک را از حضرت صدیقه سلام الله علیها گرفت و جسارت به صورت مبارک آن حضرت کرد؟

اولین کسی که دست روی دست گذاشتن را احداث کرد که بود؟

اولین کسی که خلافت را به شوری حواله نمود چه کسی بود؟

اولین کسی که با همراهی ابوبکر سهم ذوی القربی را نداد چه کسی بود؟

اولین کسی که روز عید غدیر با علی بن ابیطالب علیه السلام بیعت کرد و گفت:" بخ بخ یابن ابی طالب, اصبحت مولای و مولی کل موُمن و موُمنه " چه کسی بود؟

اولین کسی که از کوزه نصاری وضو گرفت و آنها پاک میدانست چه کسی بود؟

اولین کسی که شهادت مملوک را از درجه اعتبار ساقط کرد چه کسی بود؟

اولین کسی که متعه حج و متعه نساء را حرام کرد چه کسی بود؟

اولین کسی که دستور داد نافله های ماه رمضان به جماعت خوانده شود چه کسی بود؟

اولین کسی که گفت عجمها از یکدیگر ارث نمی برند چه کسی بود؟

چرا هنگامی که شخصی از کوزه خلیفه خورد مست شد؟!

چه کسی بود که وقتی پس از مرگش یک هشتم مال او را به چهار زن او قسمت کردند به هر زنی 83000 دینار رسید؟

چه کسی گفت: همه مردم از من باسوادترند حتی پبرزنها؟

از چه کسی هر گاه سُوال میکردند و در جواب فرو میماند, اشتغال به دلالی و خریدوفروش, مرا مانع از یاد گرفتن مسایل کرد؟

اینکه در کتب تاریخ با عبارتهای مختلف ذکر شده که عمر بن خطاب حسب وصیت ابوبکر به خلافت مسلمین نصب شده جای چند سوُال دارد:

1.آیا وصیت ابوبکر نافذ است و وصیت اشرف مخلوقات خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر و غیر غدیر نافذ نیست؟

2.آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام رحلت نفرمود کاغذ و قلم بیاورید تا بگویم و نوشته شود مطلبی که بعد از من اختلاف نکنید؟ چرا نسبت هذیان به آن حضرت دادند و کاغذ و قلم نیاوردند و حال آنکه خداوند در قرآن میفرماید:" هر چه آن حضرت میفرمایند وحی است نه از نزد خود "

3. چطور برای ابوبکر کاغذ و قلم آوردند و کسی اعتراض نکرد. جالب اینکه او بیهوش میشد و به هوش میامد و بعد از بسم الله عثمان از طرف خودش نوشت خلیفه بعد از ابوبکر عمر است و ابوبکر مخالفتی نکرد؟

3. قتل عمر بن سعد

عمر بن سعد فرمانده ظالم لشگر یزید در این روز به دست مختار ثقفی رحمه الله به درک واصل شد14.

1.ارشاد:ج2ص336.کشف الغمه:ج2ص402.مستجاد:ص226.اقبال:ص598.فیض العلام:ص207.زادالمعاد:ص336.کافی:ج2ص561.مصباح کفعمی:ج2ص596.بحارالانوار:ج95ص355-356،ج50ص334.

2.فیض العلام: ص211.

3.مدینه المعاجز: ج2 ص97.

4. زادالمعاد: ص334. وقایع الایام: ج ربیع الاول و ربیع الثانی ،ص59. مستدرک سفینه البحار: ج4ص67. 5. فیض العلام: ص211.

6.مصباح کفعمی: ج2ص596. بحارالانوار: ج95ص189. زادالمعاد: ص334-334. بحارالانوار: ج95ص351-356(از زوایدالفواید سید ابن طاووس). 7.مسارالشیعه: ص23.توضیحالمقاصد: ص33.العددالقویه: ص328.فیض العلام: ص129. بحارالانوار:ج95ص199. 8.زادالمعاد: ص34.

9.بحارالانوار: ج95 ص200

10.تاریخ الخلفاء: ص133-134.

11.تتمه المنتهی: ص11.

12.منتخب التواریخ: ص152-153. فیض العلام: ص143.

13.سوره نجم: آیات 3-4." و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی ".

14.زادالمعاد: ص344.

روز دهم ماه ربیع الاول:

1.ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه سلام الله علیها

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم 15 سال قبل از هجرت با حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ازدواج نمودند1. از احادیث شیعه و اخبار عامه معلوم میشود که حضرت خدیجه بنت خویلد بن اسد, در علم و اطلاع به کتب آن زمان معروف بوده است. او از زنان قریش, علاوه بر کثرت اموال و املاک وتجاراتی که داشت, به عقل و کیاثت نیز مزیت داشت و در آن زمان او را طاهره, مبارکه,سیده نسوان و ملکه بطحاء میگفتند. او از کسانی بود که انتظار قدوم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را میکشید و همیشه از علما علایم نبوت آن حضرت را جویا میشد.

هنگامی که خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد, اول از مهر نبوت سُوال کرد و آن را زیارت کرد اشعار فصیح او در مدح رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و کمال محبتش به آل عبدالمطلب مشهور است که کاشف از علم و ادب و محبت اوست. در همان روزی که آن حضرت مبعوث به رسالت شد جناب خدیجه سلام الله علیها ایمان آورد.

حضرت خدیجه سلام الله علیها از مال خویش و میراثی که به او رسیده بود به صورت مضار به تجارت می نمود. چندی نگذشت که از بزرگان تجار شد به گونه ای که هشتاد هزار شتر زبر بار تجارت او بودند و هر روز اموال او زیادتر میشد. بر بام خانه او قبه ای از حریر سبز با طنابهای ابریشم با تمثالی چند بود که این علامت جلالت آن مخدره بود.

افراد زیادی مانند عقنه بن ابی معیط و ابن ابی شهاب که هر یک چهارصد کنیز و غلام و خدمتکار داشتند, و ابوجهل و ابوسفیان و دیگر بزرگان عرب آن روز به خواستگاری آن حضرت آمدند؛ ولی آن حضرت قبول نفرمودند. سرانجام خود حضرت خدیجه سلام الله علیها, پیشنهاد ازدواج به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دادند و این ازدواج با آداب و مراسم خاصی انجام شد.

خداوند دو پسر به نامهای قاسم و عبدالله که به انها طیب و طاهر هم میگفتند, و چهار دختر به نامهای ام کلثوم و زینب و رقیه و فاطمه سلام الله علیها به آن دو بزرگوار عنایت فرمود.

در کرامت و بزرگواری ایشان همین بس که آن حضرت مادر حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها ام الایمه المعصومین علیهم السلام و همسر امیرالمومنین علیه السلام و جده حضرات معصومین علیهم السلام است.

حضرت خدیجه سلام الله علیها بیست و چهار سال یک ماه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زندگی کرد, و تا آن حضرت زنده بود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همسر دیگری اختیار نفرمود. همچنین حضرت خدیجه سلام الله علیها جمیع اموال خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واگذار کرد.

عایشه میگوید: کمتر اتفاق می افتاد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه بیرون رود و خدیجه را به خیر یاد نکند, چنان که یک روز آتش حسد من مشتعل شد و گفتم: یا رسول الله, تا کی خدیجه را یاد می کنی؟ او پیرزنی بیش نبوده! خداوند بهتر از اورا (منظورش خودش بوده) به تو مرحمت کرد! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غضب شد و فرمود: نه به خدا قسم!بهتر از خدیجه سلام الله علیها نصیب من نشده. به من ایمان آورد هنگامی که مردم کافر بودند, و تصدیق نبوت من نمود هنگامیکه مردم مرا تکذیب میکردند, و اموال خود را در اختیار من گذارد در وقتی که مردم مرا از خود دور میکردند. خداوند متعال از خدیجه به من فرزندانی روزی کرد و رحم تو را عقیم قرارداد2.

2.مرگ داود بن علی حاکم ظالم مدینه

داود بن علی عموی سفاح در مدینه در دهم ربیع الاول به دعای امام صادق علیه السلام هلاک شد, چه اینکه داود بن علی فرمان داد معلی بن خنیس را که از اصحاب امام صادق علیه السلام بود شهید کردند3.

3.مرگ مالک بن انس

در این روز در سال 179 هجری مالک بن انس اصبحی, رییس فرقه مالکی از مذاهب اربعه اهل سنت از دنیا رفت و در بقیع دفن شد. از خصوصیات او اینکه مدت سه سال بعد از مرگ پدرش در شکم مادر بود و بعد از سه سال به دنیا آمد!!؟4

4.اولین روز خلافت غاصبانه معاویه

در این روز معاویه بن ابی سفیان در سال 41 هجری خود را به خلافت نشاند, و از مردم بیعت گرفت و او اولین خلیفه بنی امیه بعد از عثمان بود5.

1.فیض العلام: ص211. قلاید النحور: ج ربیع الاول، ص67. منتخب التواریخ: ص20. زادالمعاد: ص334. مصباح المهتجد:ص732. بحارالانوار: ج95 ص357.

2.ریاحین الشریعه: ج2 ص 211،207،2023.

3. مصباح المهتجد: ص732. زادالمعاد: ص344. قلایدالنحور: ج ربیع الاول، ص 67.

4.روضات الجنات: ج7 ص224.

5.منتخب التواریخ: ص7

روز دوازدهم ماه ربیع الاول:

1.آغاز وجوب نماز

در سال اول هجرت در این روز نماز در حضر و سفر واجب شد1.

2.ورود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه

در غروب این روز پیمبر صلی الله علیه و آله وسلم بعد از هجرت از مکه وارد مدینه طیبه شد, و در قبا نزول اجلال فرمود و منتظر ماند تا امیرالمومنین علیه السلام به ایشان ملحق شد, و سپس وارد مدینه شدند2. این در حالی بود که در 4 ربیع الاول پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مسیر هجرت از غار ثور بیرون آمده به طرف مدینه حرکت فرمود3.

3. مرگ معتصم عباسی

در پنجشنبه دوازدهم ربیع الاول سال 227 هجری دو ساعت از شب گذشته, معتصم عباسی در سامرا به هلاکت رسید. سبب مرگش آن شد که حجامت کردو سپس تب کرد و به همان تب به جهنم شتافت.

از بزرگترین جرایم او به شهادت رساندن امام جواد علیه السلام بود.

مدت خلافت او 8 سال و 8 ماه و 8 روز بود, و هشتم از خلفای بنی عباس بود. او 8 پسر و8 دختر داشت و 8 قصر بنا کرد. معتصم مردی ظالم بود و از علم و ادب و نوشتن بهره ای نداشت. او به سادات خصوصا‘ به بزرگان آنها اذیت های بسیاری روا داشت, و در دوران حکومتش علاقه زیادی به ساخت بنا داشت4.

4. مرگ احمد بن حنبل

در این روز در سال 241 هجری احمد بن حنبل رییس فرفه حنبلی ها در بغداد از دنیا رفت,و در همان شهر دفن شد5. جد او ذوالثدیه رییس خوارج نهروان است6, که به دست امیرالمومنین علیه السلام به درک فرستاده شد7. بنابر قولی مرگ او در ربیع الثانی است8.

1.مسار الشیعه: ص30. منتخب التواریخ: ص55.

2.مصباح المهتجد: ص732.زادالمعاد: ص344.مسارالشیعه: ص29.توضیح المقاصد: ص7.بحارالانوار:ج97ص168،ج19ص104-125.

3. مسار الشیعه: ص 28. قلایدالنحور: ج ربیع الاول،ص21.

4. تتمه المنتهی: ص297- 310. فیض العلام: ص216.

5. وقایع الشهور: ص72. مراقدالمعارف: ج1 ص120. روضات الجنات: ج1 ص185.

6. روضات الجنات: ج1 ص184.

7. مراقدالمعارف:ج1 ص 123.

8.مراقدالمعارف: ج1 ص120.

روز چهاردهم ماه ربیع الاول:

1. مرگ یزید بن معاویه

در سال 64 هجری در شب چهاردهم ربیع الاول یزید بن معاویه بن ابی سفیان در سن 39سالگی یا 37 سالگی به درکات جحیم شتافت1. اقوال دیگر در مرگ یزید دوازدهم و پانزدهم این ماه است 2.

مادر یزید میسون دختر بجدل کلبی است. او کسی است که غلام پدر خود را بر خود متمکن ساخت و به یزید ملعون بارور شد. از همین جاست که طبق فرمایش ایمه علیهم السلام قاتل امام حسین علیه السلام ولدالزناست, که این کلام شامل شمر, عمر سعد, ابن زیاد و غیر آنها نیز میشود.

او شارب الخمر, قمار باز, میمون باز, ناکح با محارم, صاحب اشعار کفر آمیز و تارک الصلو ت بود. او بود که واقعه جانسوز کربلا را به وجود آورد و امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت را به شهادت رساند و امام زین العابدین علیه السلام و عمه سادات زینب کبری سلام الله علیها و دیگر علویات و فاطمیات را با آن وضع در کوچه و بازار به اسارت برد.

او بود که خانه خدا را خراب کرد و پرده آن را سوزانید. همچنین او بود که در واقعه حره در مدینه کشف ستر زنان مهاجر و انار کرد, و سه روز مال و جان و ناموس مردم را بر سربازان خود حلال کرد3. بعد از این ماجرا فرزندانی به هم رسیدند که پدر معینی نداشتند. بعد از آن قتل و غارتی در مدینه شد و حرمت حرم شریف نبوی هتک گردید, و مردم را داخل حرم مطهر کشتند.

در علت مرگ او چند قول است :یکی اینکه به بلای آسمانی هلاک شده است. شیخ صدوق رحمه الله میفرماید: یزید شب با حال مستی خوابید و صبح او را مرده یافتند در حالیکه بدن او تغییر کرده, مثل اینکه قیر مالیده شده باشد. بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.

احمدبن حنبل و جماعتی از اهل سنت لعن یزید را تجویز کرده اند و عده ای از آنان معتقد به کفر یزید هستند, و ابن جوزی کتابی بر رد یزید نوشته است4.

در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مناسب است5.

2. مرگ موسی خلیفه عباسی

در این روز و به قولی در 15 و 18 ربیع الاول موسی الهادی, فرزند مهدی عباسی به درکات جحیم شتافت6.

در همان شب هارون خلیفه شد و ماُمون نیز به دنیا آمد7.

خلافت موسی الهادی یک سال و سه ماه طول کشید و 25 یا 26 سال عمر کرد. او به قساوت قلب و قلت رحم و خشونت طبع و شرارت نفس مشهور بود8.

سید بن طاووس رحمه الله در مهج الدعوات روایت میکند که موسی الهادی لشکر فرستاده حسین بن علی بن حسن مثنی بن امام حسن مجتبی علیه السلام صاحب فخ را با اصحابش شهید کرد, و سر او را با اسیران به نزد او آوردند, چون نظرش بر آن سر افتاد اشعاری خواند.

پس اسیران را یکی پس دیگری می آوردند, و او بعد از سرزنش و توبیخ امر به قتل آنها می کرد. در یک روز جماعتی از اولاد امیرالمومنین علیه السلام را به قتل رسانید و طابین را دشنام میداد تا رسید به نام مبارک موسی بن جعفر علیه السلام, نسبت به آن حضرت بد گفت و فریاد کشید:"که حسین صاحب بخ خروج نکرد مگر به امر موسی بن جعفر علیه السلام, چون او صاحب وصیت در این خانواده است. به خدا قسم او را به قتل می رسانم. خدا بکشد مرا اگر او را زنده بگذارم و خدا بکشد مرا اگر او را عفو کنم و اگر نبود که سفاح و پدرم مهدی فضایل بسیار در حق جعفربن محمد از کثرت علم و دین و فضلش برایم نقل کرده اند, هر آینه قبر او را میشکافتم و بدن او را به آتش میسوزانیدم".

علی بن یقطین نامه ای از بغداد برای حضرت کاظم علیه السلام فرستاد و صورت حال را شرح داد. چون نامه به حضرت رسید, اهل بیت و شیعیان خود را خبر کرد و فرمود: راُی شما در این باب چیست؟

عرض کردند: صلاح ابن است که شما خود را از این جبار ظالم پنهان دادری. حضرت فرمود:اول نامه ای که از عراق بیاید متضمن خبر مرگ موسی الهادی است و چنان شد که آن حضرت خبر دادند9.

1.مستدرک سفینه البحار:ج4ص67. تقویم المحسنین:ص16. فیض العلام:ص215. زادالمعاد:ص345.بحارالانوار:ج95ص189،ج98ص101. عوالم(مقتل):ص224. توضیح المقاصد:ص7-8. تتمه المنتهی:ص55.

2. مسارالشیعه: ص29.

3.تتمه المنتهی: ص56-55 .

4.فیض العلام: ص216.

5.بحارالانوار: ج98 ص201.

6.قلایدالنحور: ج ربیع الول،ص89. فیض العلام: ص215. مسدرک سفینه البحار: ج 5 ص223 .

7.قلایدالنحور: ج ربیع الاول، ص91.

8.تتمه المنتهی: ص 222-224. 9

9.قلایدالنحور: ج ربیع الاول ص 92.

روز شانزدهم ماه ربیع الاول:

1.ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام

بنابر نقلی پس از گذشت 66 روز از روز عاشورا, اهل بیت امام حسین علیه السلام وارد شام شدند1.

1.فیض العلام: ص 219.

روز هفدهم ماه ربیع الاول :

1.ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

به اتفاق علمای شیعه, در این روز هنگام فجر روز جمعه در مکه معظمه ولادت با سعادت حضرت سیدالانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم واقع شده است. ولادت آن حضرت با سلطنت انوشیروان عادل مقارن بود و در آن سال اصحاب فیل هلاک شدند1.

نام آن حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم, و کنیه ایشان ابوالقاسم بود. نام پدر آن حضرت عبدالله, و نام مادر آن حضرت آمنه بنت وهب است2.

هنگام ولادت, نور از پیشانی آن حضرت لامع بود و بوی مشک از ایشان ساطع میگشت.نوری در آن شب از طرف حجاز ساطع شد و در تمام عالم منتشر گردید. تخت پادشاهان سرنگون شد, و همه آنان در آن روز لال بودند و نمی توانستند سخن بگویند.

ملایکه مقرب و ارواح اصفیای پیامبران در هنگام ولادت آن حضرت حضور یافتند, و رضوان خازن بهشت با حوریان نازل شدند, و ابریقها و تشتها از طلا و نقره و زمرد بهشت نازل کردند و برای حضرت آمنه شربتها از بهشت آوردند که او آشامید. آن حضرت را بعد از ولادت به آبهای بهشت غسل دادند به عطرهای فردوس معطر کردند3.

معجزات ولادت حضرت

در روز ولادت آن حضرت هر بتی که در هر جای عالم بود به رو در افتاد و چهارده کنگره از ایوان کسری فرو ریخت. دریاچه ساوه که آن را می پرستیدند خشک و بدل به نمکزار شد. در وادی ساوه که سالها بود کسی آب در آن ندیده بود آب جاری شد. آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در شب ولادت آن حضرت خاموش شد. علم کاهنان و سحر ساحران باطل گردید, و طاق کسری از میان به دو نیم شد که تا امروز نمایان است4.

هنگام ولادت آن حضرت این ندا از آسمان شنیده شد:" جاء الحق و زهق الباطل , ان الباطل کان زهوقاً "5.

خصوصیات حضرت

هرگز مگس بر بدن آن حضرت نمی نشست. هر گاه چشم مبارکش خواب بود دلش بیدار بود, و می دید و می شنید چنانکه در بیداری می دید و می شنید . حضرت از قفای خود چنان میدید که از پیش روی می دید.

بر هر حیوانی که سوار میشد هرگز پیر و لاغر نمیشد6. آن حضرت حماری به نام یعفور داشتند. هر زمان که دستور میداد فلان مرد را حاضر کن, به در خانه اش میرفت و سر بر در میکوفت و به اشاره ای او را حاضر میساخت7.

از خصوصیات ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن بود که ختنه کرده و ناف بریده و پاک از آلایش خون و غیره متولد شدند. همچنین در وقت ولادت از پا به زیر آمدند نه از سر. هنگام ولادت رو به کعبه به سجده افتادند, و چون سر از سجده برداشتند دست به سوی آسمان بلند کردند و به وحدانیت خدا و رسالت خود اقار نمودند, و سپس نوری از ایشان ساطع گردید که مشرق و مغرب عالم را روشن نمود8.

معجزات حضرت

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معجزات زیادی داشتند که از جمله آنها نمونه های زیر است 9:

1.مستجاب شدن دعای آن حضرت در زنده شدن مردگان و بینا شدن کوران و شفا یافتن بیماران.

2.سخن گفتن آن حضرت با حیوانات.

3.آگاهی بر همه لغتها و قدرت بر سخن گفتن به همه آنها .

4.مهر نبوت بر پشت مبارکش جا گرفته بود و نور آن بر نور آفتاب زیادتی میکرد.

5.آب از میان انگشتان مبارکش جاری شد, به قدری که جمع بسیاری سیراب شدند.

6.سنگریزه در دست مبارکش تسبیح میگفت و مردم میشنیدند.

7.وجود مقدسش در آفتاب سایه ای نداشت.

8.هرگاه آب دهان مبارک به چاهی می افکند در آن چاه برکت به هم میرسید و پر از آب میشد. آب دهان مبارک را به هر صاحب دردی میمالید شفا میافت.

9.دست مبارک آن حضرت به هر طعامی که میرسید با برکت میشد و از طعام کم جماعت کثیر را سیر میکرد.

10.هر گاه بر زمین نرم راه میرفت جای پایش نمی ماند, و هنگامی که بر سنگ سخت راه میرفت اثر پای مبارکش میماند.

روز ولادت حضرت روز شریف و با برکتی است که از قدیم الایام الحین از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم حرمت آن را نگه می داشته اند, و حق این روز را ادا کرده و روزه گرفته اند.کسی که 17 ربیع الاول را روزه بگیرد خداوند متعال ثواب یک سال روزه را به او میدهد. در این روز صدقه دادن و زیارت مشاهد مشرفه و انجام خیرات و مسرور کردن اهل ایمان مستحب است10.

2.ولادت امام صادق علیه السلام

در 17 ربیع الاول سال 83 هجری ولادت با سعادت امام جعفر صادق علیه السلام در مدینه منوره اتفاق افتاده است11.

نام مبارک ان حضرت جعفر و کنیه شریفش ابوعبدالله و لقب نورانی حضرت صادق است.پدر بزرگوارش امام محمد باقر علیه السلام, و مادر گرامی آن حضرت جناب ام فروه است, که امام صادق درباره ایشان میفرمایند:" مادرم از بانوان پرهیزگار و باایمان و نیکوکار بود "12.

امام صادق علیه السلام هفت پسر و سه دختر داشتند که عبارتند از امام موسی کاظم علیه السلام, اسماعیل, عبدالله, محمد دیباج, اسحاق, علی عریضی, عباس, ام فروه, اسماء,فاطمه13.

در شمایل آن حضرت گفته اند: آن حضرت میانه قد و افروخته رو و سفید بدن و کشیده بینی و موهای ایشان سیاه و مجعد و بر گونه شان خال سیاهی بود14.

1.کشف الغمه:ج1ص14. اعلام الوری:ج1ص42. تهذیب:ج6ص2. زادالمعاد:ص345. توضیح المقاصد:ص9. مصباح المهتجد:ص733. العددالقویه:ص110. مصارع الشهداء و مقاتل السعداء:ص23. فیض العلام:ص220.بحارالانوار:ج17ص280،ج55ص361،ج95ص194.

2.اعلام الوری:ج1ص33-44. کشف الغمه:ج1ص15. مسارالشیعه:ص30.

3.حق الیقین: ص27.

4.قلایدالنحور: ج ربیع الاول،ص100.

5.سوره اسراء:آیه 84. قلایدالنحور: ج ربیع الاول،ص101.

6.قلایدالنحور: ج ربیع الاول، ص110.

7.قلایدالنحور: ج ربیع الاول، ص112.

8.حق الیقین: 26.

9.حق الیقین: 26-27.

10.مسارالشیعه:ص30.

11. اعلام الوری:ج1ص514. ارشاد:ج2ص179. تاریخ الایمه:ص10. مسارالشیعه:ص30. توضیح المقاصد:ص9.بحارالانوار:ج95ص194. العددالقویه:ص147. فیض العلام:ص222.

12.کافی: ج1ص472.

13.مناقب: ج4ص280.

14.منتهی الآمال: ج2ص121.

روز بیست ودوّم ماه ربیع الاول:

1.جنگ بنی النضیر

در سال سوم هجرت غزوه بنی النضیر واقع شد و یهودیان از مدینه بیرون رانده شدند1.

1.توضیح المقاصد: ص9. فیض العلام:ص223. مستدرک سفینه البحار:ج5ص207.

روز بیست و سوم ماه ربیع الاول:

1.ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم

در این روز در سال 201 هجری کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به قم تشریف فرما شدند که 17 روز قبل از رحلت آن حضرت است1.

آن حضرت با قدوم مبارک خود این شهر را متبرک گردانیدند, و به دستور جناب موسی بن خزرج پسر سعد اشعری که از بزرگان قم بود, منزل او را منور نموده در آنجا نزول اجلال فرمودند. در همان مکان تشریف داشتند و زنهای قم مخصوصاً علو یات به خدمت آن حضرت میرسیدند و از وجود آن حضرت استفاده میکردند تا بعد از 17 روز از دنیا رحلت فرمودند. عبادتگاه آن حضرت معروف به " ستیه " در میدان میر قم معروف است2.

1.نظر به اینکه رحلت آن حضرت در 10 ربیع الثانی است و حضرتش 17 روز در قم اقامت گزیده اند، روز 23 ربیع الاول سالروز ورود آن حضرت به قم است.

2.بحارالانوار: ج60 ص219.

روز بیست و پنجم ماه ربیع الاول:

1.جنگ دومه الجندل

در این روز در سال پنجم هجری در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غزوه دومه الجندل اتفاق افتاد1. در اراضی دومه الجندل گروهی از اشرار همدست شده و به کاروانها حمله میکردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سباع بن عرفطه غفاری را روز 25 ربیع الاول در مدینه به جای خود قرار داد و با هزار رزمجو بیرون آمدند تا به آن نواحی رسیدند. راهزنان چون متوجه آمدن آن حضرت شدند فرار کردند. مسلمانان اموال آنان را برداشتند و در بیستم ربیع الثانی وارد مدینه شدند2.

عبدالرحمن بن ابی لیلی می گوید:من با ابو موسی اشعری از دومة الجندل عبور می کردیم . ابو موسی به من گفت:زمانی که با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به دومة الجندل رسیدیم آن حضرت به من فرمود:" در این مکان دو تن از بنی اسراییل حکم به جور کردند، و به زودی در میان امت من دو تن در این مکان به جور حکم می نمایند".

راوی میگوید: ابوموسی و و عمروعاص برای حکمیت در صفین به دومة الجندل رفتند و میان علی بن ابیطالب علیه السلام و معاویه ملعون حکم کردند. بعد از ماجرای حکمین ابوموسی را ملاقات کردم و او گفتم:" مگر تو نبودی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین حدیثی را نقل کردی "؟! گفت: "والله المستعان"!!3.

2.صلح امام حسن علیه السلام

قرارداد امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه ملعون در 25 ربیع الاول بوده4، و بعضی در 26 این ماه نقل کرده اند 5، که شامل موارد زیر بود6:

1. به علی علیه السلام دشنام ندهید.

2.خون شیعیان محترم ومحفوظ بماند،وحقوقشان پایمال نگردد.

3.معاویه یک میلیون درهم بین یتیمان جنگ جمل وصفین تقسیم کند.

4.امام علیه السلام معاویه را امیر المؤمنین نخواند.

5. معاویه باید بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله و علیه و آله وسلم عمل کند.

6.معاویه پس از مرگ ، خلافت را به دیگری واگذار نکند.

معاویه این شرایط و شرایط دیگر مربوط به حفظ اسلام به ویژه شیعیان را پذیرفت و جنگ پایان یافت، اما آن ملعون به هیچیک از شروط این قرارداد عمل ننمود، بلکه خلاف تمام آنها عمل کرد.

1.قلایدالنحور:ج ربیع الاول ص 150.

2.قلایدالنحور:ج ربیع الاول ص 150.

3.وقایع الایام:ج ربیع الاول ص150.

4.تتمه المنتهی:ص 40-41.

5.فیض العلام:ص225. قلایدالنحور:ج ربیع الاول ص 155. مستدرک سفینه البحار: ج 5ص 213.

6.ارشاد: ج2 ص14. مقاتل الطالبین: ص 26. بحارالانوار: ج44 ص 65، 2-3 .

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 9:1  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
ماه صفر

اول صفر

1.وارد کردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام 2.ورود اهل بیت علیهم السلام به شام 3.شروع جنگ صفین

دوم صفر

1.مجلس یزید 2 .شهادت زید بن علی الحسین علیه السلام

پنجم صفر

1. شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

هفتم صفر

1.شهادت امام مجتبی علیه السلام 2 . ولادت امام موسی بن جعفر علیه السلام

هشتم صفر

1 .وفات حضرت سلمان علیه السلام

نهم صفر

1. شهادت عمار وخزیمة 2.جنگ نهروان

یازدهم صفر

1.لیله الهریر در جنگ صفین.

دوازدهم صفر

1 .حکمین در صفین

چهاردهم صفر

1. شهادت محمد بن ابی بکر

پانزدهم صفر

1.ابتدای بیماری پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

بیستم صفر

1.ا ربعین سید الشهداء علیه السلام 2. زیارت جابر از کربلا 3. بازگشت اهل بیت علیهم السلام به کربلا 4.ملحق شدن رأس امام حسین علیه السلام به بدن مطهر

بیست و پنجم صفر

1.طلب کتف توسط پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

بیست وششم صفر

1.تجهیز لشکر اسامه

بیست وهشتم صفر

1.شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلم 2.آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام 3.آغاز غصب خلافت 4.شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

آخر صفر

1. شهادت امام رضا علیه السلام

____________________________________________

روز اول ماه صفر:

1.وارد کردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام

بنی امیه این روز رابه خاطر ورود سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام عید قرار دادند.(1)

2.ورود اهل بیت علیهم السلام به شام (2)

با رسیدن خبر نزدیک شدن اسرای اهل بیت علیهم السلام به دمشق، یزید دستوراتی صادر کرد:

1.تاجی جواهر نشان و تختی مرصع به سنگهای قیمتی آماده کنند.

2.بزرگان هر صنف با کمک یکدیگر شهر را در کمال زیبایی زینت نمایند.

3.تمام اهل شهر لباسهای زینتی بپوشند و خود را بیارایند.

4.همگی در معابر رفت و آند نموده، به یکدیگر تبریک بگویند.

5.پس از آمادگی کامل با طبل و شیپور به استقبال اسرا بروند.

6.جارچیان در شهر جار بزنند: سرهای بریده و زنان واطفال کسانی بر شهر وارد می شوند که به قصد براندازی حکومت عازم عراق بوده اند، ولی عامل خلیفه یعنی ابن زیاد آنها را کشته است. هرکس خلیفه را دوست دارد امروز شادی نماید.

شامیان پست نیز کوتاهی نکرده بر فراز بامها بیرقهای رنگارگ برافراشتند و در هر گذری بساط شراب پهن کردند. نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوی دروازة کوفه در دمشق میرفتند و عده ای از شهر خارج شده بودند. این در حالی بود که اهل بیت مصیبت زده و داغدار پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم را که جبرئیل امین پاسبان حریم محترمشان بود همراه با نیزه داران تازیانه به دست و بی رحم وارد دروازة ساعات کردند. آن نابخردان پست همینکه جمع نورانی اسرا را دیدند زبان به جسارت گشودند. در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه کردند قلم را یارای نوشتنش نیست.(3)

2.شروع جنگ صفین (4)

پس از بی نتیجه ماندن نامه ها و موعظه های امیر المؤمنین علیه السلام به معاویه در ماه محرم، در روز چهارشنبه اول صفر سال 38ه لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام در مقابل لشکر شام صف کشیدند. لشکر حضرت 90 هزار نفر و لشکر معاویه 85 هزار نفر بودند.(5)

لشکر کفر ، آب را بر لشکر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بستند، ولی پس از گرفتن و باز نمودن آب توسط امام حسین علیه السلام لشکر حضرت مانع از رسیدن آب به لشکر معاویه نشدند.

حضرت پس از شهادت تعدادی از اصحابشان یکباره با ده هزار نفر از طائفة ربیعه به لشکر معاویه حمله کردندو صفوف آنان را بر هم ریختند و تا قبّة معاویه رسیدند و فرمودند: ای معاویه، برای چه مردم را به کشتن می دهی؟ بیا با من مبارزه کن تا هرکدام از ما کشته شود خلافت از دیگری باشد!

عمروعاص به معاویه گفت : علی با تو به انصاف سخن گفت. معاویه گفت:اما تو در این مشورت انصاف ندادی، چه اینکه هرکس به مصاف او بیرون رود به سلامت بازنگردد! از اینجا بود که معاویه عمروعاص را به اجبار به جنگ حضرت فرستاد. حضرت شمشیر را بلند کردند تا اورا به درک بفرستند، ولی عمروعاص حیله کرد و عورت خود را مکشوف ساخت. آن حضرت رو از آن بی حیا برگردانید و آن خبیث فرار کرد.

سرانجام با حیله چند برگ از قرآن بر سر نیزه کردند، و ماجرای حکمین پیش آمد.

1.قلائد النحور:ج محرم و صفر ، ص 341. الوقایع و الحوادث : ج صفر ص 5. مصباح کفعمی : ج2 ص596. تقویم المحسنین: ص15.

2.معالی السبطین : ج2 ص140 . مستدرک سفینت البحار : ج2 ص294.

3.الوقیع والحوادث : ج5 ص6ـ30. از مدینه تا مدینه : ص896ـ899. همچنین اقتباس از ناسخ التواریخ ، عوالم العلوم ، مهیج الاحزان ، ریاض المصائب ، لهوف ، امالی صدوق ، الدمعت الساکبت .

4. قلائد النحور:ج محرم و صفر ، ص339 . توضیح المقاصد : ص5 . تتمت المنتهی : ص24ـ29 . فیض العلام : ص176.

  1. تتمت المنتهی : ص23.

روز دوّم ماه صفر:

1. مجلس یزید

دراین روزبنابر نقلی اسرای آل رسول را وارد مجلس یزید کردند.(1) جا دارد فکر کنیم چه کسانی را با چه حالتی وارد برچگونه مجلسی کردند؟

2. شهادت زید بن علی الحسین علیه السلام

در سال 121ه. زید بن علی بن الحسین علیه السلام در کوفه (2) به شهادت رسید.خروج او در اول محرم بوده است.(3) پس از دفن در این روز یا 19 ربیع الاول قبر او را شکافتند و بدن آن بزرگوار را از قبر خارج نمودند و به زمین کشیده به دار زدند.(4)

1.قلائد النحور :ج محرم و صفر ، ص353.

2.ارشاد : ج2 ص174. مصباح کفعمی: ج2 ص596.

3. قلائد النحور :ج محرم و صفر ، ص15.

4.مستدرک سفینه البحار : ج4 ص67.

روز پنجم ماه صفر:

1. شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها

در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه. حضرت رقیه مظلومانه به شهادت رسید. نام شریفش «رقیه» ، « فاطمه» و « زینب» است. پدرشان مولانا الشهید اباعبدالله الحسین علیه السلام و مادرشان ام اسحاق است.

ولادت آن حضرت در مدینه بود و در سن سه سالگی یا بیشتر در محرم 61 هجری با پدر بزرگوارش به کربلا آمد. قبل و بعد از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجویی اباعبداللهعلیه السلام قرارگرفت تا آنجا که به خواهرشان حضرت زینب سلام الله علیها در مورد او سفارش فرمودند. بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسیر چهل منزل راه شام رنجهای فراوانی دید.

در شام بعد از دیدن سر نورانی پدر با پیشانی شکسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گریست تا به ملکوت اعلا پیوست، و بدن شریف آن حضرت را شبانه دفن کردند.

از کهن ترین منابعی که نام آن حضرت با لفظ رقیه یاد شده قصیدة سیف بن عمیره نخعی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام است.

وعبدکم سیف فتی ابن عمیره عبد لعبد عبید حیدر قنبر

و سکینه عنها السکینه فارقت لما ابتدیت بـفرقه و تغیر

و ر قیه ر ق ا لحسود لضلعها وغدا لیعذرها الذی لم یعذر

و لأ م کـلثوم یجـد جدیـد ها لثم عقیب دموعها لم یکرر

لم أنسها و سـکینه و رقیه یبکیـنـه بتـحسـر و تـزفـر (1)

شواهد و مدارک دربارة وجود شریف آن حضرت ، و بودن قبر آن حضرت در مکان فعلی حرم مطهر ، همراه با معجزات و کراماتی از آن مخدره مظلومه بسیار است که در پا ورقی به قسمتی از آنها اشاره میشود.(2)

1. دایره المعارف تشیع : ج8 ص313-314. کامل بهائی : ج2 ص179 . منتخب التواریخ : ص388. دائره المعارف الإسلامیه الشیعه : ج1 جزء 2 ص25 . کتاب المنن (عبدالوهاب بن احمد شافعی مصری شعرانی) متوفی 973ق.

2.ابصارالعین فی انصار الحسین علیه السلام ص 368. کشف الغمه : ج2 ص216 . عوالم : جلد امام حسین علیه السلام ص331. زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام (عمادزاده) : ج1 ص633. نفس المهموم : ص414. کتاب المنن (عبدالوهاب بن احمد شافعی مصری شعرانی) متوفی 973. معالی السبطین : ج2 ص170 . لهوف سید ابن طاووس . احقاق الحق: ج11 ص633. مبکی العیون . ستاره درخشان شام : ص16. سرگذشت جانسوز حضرت رقیه سلام الله علیها : ص27. الوقایع والحوادث : ج3 ص 192 . حضرت رقیه سلام الله علیها چاوش کربلا . سوگنامة آل محمد علیهم السلام : ص341. ثمرات الحیات :ج2 ص237 . مختصر تاریخ دمشق : ج9 ص174 . بحرالغرائب : ج2 . ریاض القدس : ج2 ص237 . زینب سلام الله علیها فروغ تابان کوثر : ص370 . رقیه سلام الله علیها : ص26 . انوار الشهاده : ص242 . تحقیق دربارة اولین اربعین حضرت سید الشهدا علیه السلام : ص685.

روز هفتم ماه صفر:

1. شهادت امام مجتبی علیه السلام

بنا بر نقلی در این روز در سال 49ه. در سن 47 سالگی در مدینه به شهادت رسیدند. (1)ولی اشهر بین علمای امامیه شهادت حضرت در آخرماه صفر است. (2)

2. ولادت امام موسی بن جعفر علیه السلام

بنابر مشهور در این روز (یکشنبه) به سال 128 ه. در «ابواء» بین مکه و مدینه حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به دنیا آمدند.(3) پدر والا مقام آن حضرت امام صادق علیه السلام و مادر ایشان حمیده المصفاه سلام الله علیها می باشند. (4)

مشهورترین لقبهای آن حضرت صالح ، صابر ، امین و کاظم، و مشهورترین کنیة آن حضرت ابوالحسن است. اگرچه امیرامؤمنین علیه السلام و امام زین العابدین علیه السلام هم مکنی به این کنیه اند ، ولی در کتب اخبار از امام کاظم علیه السلام به ابوالحسن اول، و از امام رضا علیه السلام به ابوالحسن ثانی و از حضرت هادی علیه السلام به ابوالحسن ثالث تعبیر می کنند. البته گاهی به خاطر تقیه، به عنوان عبدالصالح، فقیه و عالم نیز تعبیر کرده اند. (5)

1.توضیح المقاصد: ص6. مصباح کفعمی: ج2 ص598.

2. جلاء العیون: ص270. فیض العلام:ص184 . بحارالانوار: ج44 ص134

3. اعلام الوری: ج2 ص6 . توضیح المقاصد: ص6 . مناقب ابن شهرآشوب: ج4 ص349. مصباح کفعمی: ج2 ص596.بحارالانوار: ج48 ص9. جلاءالعیون: ص524. کافی: ج3 ص507.

4.ریاحین الشریعة: ج3 ص18 . بحارالانوار: ج48 ص1-6.

5. جلاءالعیون: ص524. منتخب التواریخ: ص516. منتهی الآمال: ج2 ص181.

روز هشتم ماه صفر:

1. وفات حضرت سلمان علیه السلام

حضرت سلمان علیه السلام در سال 36 ه. در سن 250 سالگی – و بنابر نقلی 350سالگی (1) – در مدائن از دنیا رفت.(2) او را سلمان بن الاسلام و سلمان پاک و سلمان محمدی لقب داده اند(3)، و در خطاب به ایشان گفته اند:« السلام علیک یا من خلط ایمانه بأهل البیت الطاهرین». (4)

امیرامؤمنین علیه السلام فرمودند: « سلمان از کسانی بود که بر حضرت زهرا سلام الله علیها نماز خواند».(5) همچنین امام صادق علیه السلام فرمودند: « سلمان علم اول و آخر را درک کرد، و او دریایی است که هر کسی را بهره ای از آن نیست، و او از ما اهل بیت است».(6)

شرح حال آن بزرگوار در کتابهای مختلف بیان شده، و در بزرگی مقام و قدر او همین بس که مولانا امیرامؤمنین علیه السلام وسایل غسل و کفن او را آوردند و او را غسل داده و کفن نمودند و بر او نماز خوانده دفن نمودند. (7)

جبرئیل به پیامبر عرضه داشت: « اشتیاق بهشت به سلمان بیشتر از اشتیاق او به بهشت است». (8)

1.مراقد المعارف : ج1 ص355.

2. الوقایع والحوادث: ج صفر ص270 . مستدرک سفینه البحار : ج2 ص294.

3. سلمان بن الاسلام : ص1.

4.قسمتی از زیارت حضرت سلمان علیه السلام . بحارالانوار : ج99 ص 298. نفس الرحمن فی فضائل سلمان:ص640.

5. اختصاص : ص 4.

6. اختصاص : ص 8.

7. الوقایع والحوادث: ج 5 ص325.

8. بحارالانوار : ج18 ص135.

روز نهم ماه صفر:

1.شهادت عمار وخزیمة

در این روز در سال 37 هـ. عمار یاسر به سن 93سالگی و خزیمة بن ثابت در جنگ صفین به شهادت رسیدند .(1)

پدر عمار جناب یاسر بن عامر است ، و او اول مردی در اسلام بود که در مکه به دست مشرکین به شهادت رسید. مادر عمار جناب سمیه بود که بر اذیت کفار مکه صبر فراوان کرد، و اولین زن شهیده در اسلام بود که به دست ابوجهل به شهادت رسید.

اما عمار را ابو العادیه و ابوحواء سکسکی شهید کردند. زمانی که خبر به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید بسیار محزون شد و بر بالین عمار آمد وسر او را بر زانو نهاد وبا حزن واندوه فراوان اشعاری در بی وفایی دنیا ودوری از دوستان قرائت فرمود . سپس فرمود: «انا لله و انا الیهراجعون. هرکس بر قتل عمار غمگین نباشد اورا از مسلمانی بهره ای نیست . بهشت نه یک بار بلکه بارها بر عمار واجب شده است».(2)

2. جنگ نهروان

در نهم صفر سال 39هـ. فتح نهروان واقع شد؛ و ذوالثدیه رئیس خوارج به درک واصل شد.(3)

1. توضیح المقاصد : ص16. فیض العلام : ص189 . مراقد المعارف : ج2 ص100.

2. تتمة المنتهی : ص26ـ27.

3. بحارالانوار: ج56 ص 138. مناقب ابن شهرآشوب: ج3 ص220.

روز یازدهم ماه صفر:

1. لیله الهریر در جنگ صفین.

خاتمه جنگ صفین نبرد « لیله الهریر» در شب جمعه یازدهم ماه صفر سال 38 ه بود. در آن شب سپاه معاویه از شدت سرما مانند سگ صدا می کردند، چون « هریر » به صدای سگ می گویند.

امیرالمؤمنین علیه السلام ذوالفقار به دست و سـوار بر اسب پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم شـمشیـر می زدند و به هر شـمشیـری که می زدند تکبیر می گفتند و شجاعی را به خاک می افکند. مقتولین به دست آن حضرت در آن شب بیش از 500 نفر نقل شده است ، و تا صبح مشغول جنگ بودند به گونه ای که ذولفقار چند مرتبه خمیده شد و آن بزرگوار با زانوی مبارک آن را راست نمودند.

در این جنگ جمعی از لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت رسیدند، که از جملة آنها عمار یاسر ، اویس قرنی ، هاشم مرقال ، پسر هاشم ، خزیمه بن ثابت ، صفوان بن حذیفه و عبداللهبن بدیل با برادرشعبدالرحمن بن بدیل ، عبدالله بن حارث برادر مالک اشتر، که از خواص امیرالمؤمنین علیه السلام بودند .

از لشکر معاویه جمع کثیری به درک واصل شدند، و این جنگ 14 ماه به طول انجامید.(1)سرانجام با حیله عمروعاص و نفاق عده ای مثل اشعث بن قیس کندی کار به حکمیت کشید.

1. منتخب التواریخ : ص163ـ164.

روز دوازدهم ماه صفر:

1. حکمین در صفین(1)

صبح دوازدهم یا سیزدهم(2) ماه صفر سال 38 ه ، لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام مهیای جنگ شدند ، اما عمرو عاص حیله نمود و دستور داد تا قرآنها را بر سر نیزه کنند . صفوف جلوی لشکر کفر ورقهایی از قرآن ودر دیگر صفوف هرکس هرچه داشت بر سر نیزه کرد !! و فریاد میزدند: « لا حکم الا لله»!

منافقین مانند اشعث بن قیس، با تضعیف روحیه لشکرِ حضرت آنان را به اختیار حکمین ترغیب کردند. هرچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که این نیرنگ است، و من کلام الله ناطق هستم نتیجه نداد. سرانجام قرار بر این شد که هر لشکر حَکَمی از جانب خود معین کند تا حُکم ایشان را هر دو طرف بپذیرند.

معاویه عمرو عاص را معرفی کرد و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: « اگر ناچار هستیم، عبدالله بن عباس، و الّا مالک اشتر نخعی حَکَم باشد ».

اشعث و جماعت قُرّاء و حافظین که بعداً جزء خوارج شدند راضی به هیچکدام از این دو نشدند و گفتند:« فقط عبدالله بن قیس یعنی ابوموسی اشعری » . نفاق منافقین نتیجه داد و ابوموسی و عمرو عاص در « دومه الجندل » - که قلعه ای است بین مدینه و شام – جمع شدند، و با توجه به عداوتی که هر دو نسبت به بنی هاشم خصوصاً حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام داشتند و با مکر و حیلة عمرو عاص حضرت را به ظاهر عزل نمودند. ابوموسی از جمله منافقینی بود که در شب عقبه (بعد از غدیر) قصد قتل پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم را داشتند .(3)

بدین ترتیب فردای آن روز در بین جمعیت ابوموسی به عمرو گفت: تو بایست و معاویه را از امارت خلع کن، تا من هم علی بن ابیطالب علیه السلام را خلع نمایم . عمرو عاص گفت: من هرگز بر تو که عامل ابوبکر و عمر بوده ای و در ایمان و هجرت بر من تقدم داشته ای،سبقت نمی گیرم! ابن عباس گفت: ابوموسی! پسر نابغه تو را فریب ندهد، ولی او به گفتة ابن عباس گوش نداد و ایستاد و انگشتر را از دست بیرون کرد و گفت: من علی علیه السلام و معاویه را از خلافت عزل نمودم و ساکت شد.

عمرو عاص ملعون ایستاد و گفت:« مردم شنیدید که ابوموسی، علی را از خلافت عزل کرد . من هم او را از خلافت عزل نموده، و آن را برای معاویه بن سفیان ثابت می نمایم که او سزاوارتر است، و من به عنوان منصوب کردن معاویه انگشتر به دست می کنم »!

حکمین برای عوامفریبی فحش و دشنام بسیاری به یکدیگر دادند و دست به گریبان یکدیگر شدند و شریح قاضی تازیانه ای بر سر عمرو عاص زد . ابوموسی از ترس اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به مکه پناهنده شد. همه این مطالب در حالی بود که پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم در غزوة دومه الجندل ابوموسی را از این کار خبر دادند و فرمودند: « حَکَمَین در دومه الجندل گمراهند و گمراه می کنند کسانی را که از آنها تبعیت کنند ».(4)

امیرالمؤمنین علیه السلام پس از این واقعه در قنوت نوافل ابوموسی و سه نفر دیگر را این گونه لعن می فرمودند: « اللهم العن معاویه و عَمراً و اباالاعور السلمی و اباموسی الاشعری».(5)

1.قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص385.

2.مستدرک سفینه البحار: ج6 ص294.

3.شرح ابن ابی الحدید: ج13 ص314 و 315.

4. منتخب التواریخ: ص167. تتمه المنتهی: ص30-31. شرح ابن ابی الحدید: ج13 ص315.

5. شرح ابن ابی الحدید: ج13 ص315.

روز چهاردهم ماه صفر:

1. شهادت محمد بن ابی بکر

در این روز در سال 38 ه محمد بن ابی بکر در سن 28 سالگی به دستور معاویه و عمرو عاص به وسیله زهر به شهادت رسید، و به قولی در نیمه جمادی الثانی بوده است.(1)

بعد از شهادت، او را در شکم حمار مرده ای گذاشتند و سوزاندند.(2) قبر منصوب به او از ما بقی بدن سوختة آن بزرگوار است. دشمنان اهل بیت علیهم السلام هنگامی که کنار قبر آن بزرگوار می روند پشت به قبر می کنند و برای ابوبکر فاتحه می خوانند!؟

1. فیض العالم: ص249. مصباح المجتهد: ص733.

2.قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص395. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص294.

روز پانزدهم ماه صفر:

1. ابتدای بیماری پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم (1)

بیماری پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم که منجر به رحلت آن حضرت شد از نیمة ماه صفر آغاز شد.

1.بحار الانوار: ج 31 ص633، ج37 ص116.

روز بیستم ماه صفر (اربعین):

1. اربعین سید الشهداء علیه السلام

در چنین روزی چهل روز از فاجعة مولمة شهادت امام حسین علیه السلام و اهل بیت و اصحاب باوفایشان می گذرد. بر دوستان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام لازم است که با پوشیدن لباس مشکی، تعطیل کار و بر پایی مجلس عزا و شرکت در مجالس سینه زنی و ذکر مصیبت این روز را تعظیم نمایند.

2. زیارت جابر از کربلا

در این روز در سال 61 ه جناب جابر بن عبدالله انصاری و همراهانش قریب به چهل روز بعد از شهادت امام حسین علیه السلام از مدینه به کربلا وارد شدند. (1) او به همراه عطیه قبر حبیبش سیدالشهداء علیه السلام را زیارت کرد.

3. بازگشت اهل بیت علیهم السلام به کربلا

بنابر مشهور در چنین روزی اهل بیت علیهم السلام از شام به کربلا بازگشتند.(2)

4. ملحق شدن رأس امام حسین علیه السلام به بدن مطهر

در این روز - بنا بر قول سید مرتضی – رأس شریف امام حسین علیه السلام توسط امام زین العابدین علیه السلام از شام به کربلا آورده شد و به بدن مطهر آن حضرت ملحق گردید.(3)

1. توضیح المقاصد : ص 6-7 .

2. مسار الشیعه: ص26. العدد القویه: ص219. وسائل الشیعه: ج14ص478. مصباح المتجهد:ص730.زادالمعاد:ص328. معالی السبطین: ج2ص191. فیض العلام: ص195. بحارالانوار:ج97ص329. مصباح کفعمی: ج2 ص596.

3.بحارالانوار: ج44 ص199.

روز بیست وپنجم ماه صفر:

1. طلب کتف توسط پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

در این روز پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم دوات و کتف طلبیدند تا بنویسند که خلافت بلافصل برای امیرالمؤمنین علیه السلام است، ولی عمر مانع از این کار شد و به ساحت اقدس نبوی صلّی الله علیه و اله و سلم جسارت کرد و گفت: «ان الرجل لیهجر»: «این مرد هذیان میگوید»!

همچنین پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم در این روز بر منبر رفتند و خطبه خواندند و مردم را موعظه نمودند و به پیروی از قرآن و عترت فراخواندند.(1)

  1. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. بحارالانوار: ج23 ص473.

روز بیست و ششم ماه صفر:

1. تجهیز لشکر اسامه

در این روز در سال 11 هـ . پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم به عده ای خاص از صحابه و به خصوص ابوبکر و عمر و عثمان امر فرمودند برای سفر به روم و جنگ با رومیان به امیریِ اسامه بن زید آماده شوند. آنان از این امر کراهت داشتند و نسبت به فرماندهی اسامه بر سپاه اسلام به خاتم الانبیاء صلّی الله علیه و اله و سلم اعتراض کردند. حضرت فرمودند: «خدا لعنت کند کسی را که از لشکر اسامه تخلف کند»، ولی با این همه ابوبکر و عمر و عثمان تخلف کردند و بازگشتند!(1)

1. بحارالانوار: ج30 ص428 ، ج21 ص410. طبقات ابن سعد: ج2 ص136. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295.

بیستم و هشتم ماه صفر:

1. شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلم

شهادت جانگداز و مظلومانة اشرف مخلوقات خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلّی الله علیه و اله و سلم در سال 11 هـ در سن 63 سالگی به وسیلة سَمّ(1) بوده است؛ و طبق روایاتی عایشه و حفصه آن حضرت را مسموم کرده اند! (2)

در 24 صفر بیماری پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم شدت یافت. (3) پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم هنگام بیماری فرمودند: حبیبم را نزد من حاضر کنید. عایشه و حفصه پدران خود را نزد آن حضرت حاضر نمودند. پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم روی مبارک خویش را بر گردانیدند و فرمودند: «حبیبم را نزد من حاضر کنید». سپس دنبال حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام فرستادند. چون نظر مبارک به آن حضرت افتاد ایشان را نزد خود خواندند و کلماتی به حضرت فرمودند. هنگامی که حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام از نزد آن حضرت خارج شدند، عمر و ابوبکر به ایشان گفتند:«خلیلت به تو چه گفت»؟ فرمود: «هزار باب علم به من حدیث کرد که از هر باب هزار باب دیگر باز می شود». (4)

وصایای پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم در لحظات آخر عمر خود وصیتهایی به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند و جبرئیل و میکائیل و ملائکه مقربین را بر آن وصیت شاهد گرفتند. از جملة آن کلمات که جبرئیل به پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم می فرمود و امیرالمؤمنین علیه السلام می شنیدند این بود: «خُمست را غصب می کنند و پردة احترامت (حرمتت) را می درند و محاسنت به خون سرت رنگین می شود».

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند : «هنگامی که آن کلام را فهمیدم، فریاد زدم و بر روی زمین افتادم». بعد فرمایشاتی به حضرت زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهما السلام فرمودند. سپس آن وصیت با چند مهر از طلا که آتش به آن نرسیده بود(و ساختة دست بشر نبود)مهر شد و به امیرالمؤمنین علیه السلام تحویل داده شد. (5)

غسل و نماز بر بدن پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

امیرالمؤمنین علیه السلام پس از غسل دادن آن حضرت به تنهایی بر ایشان نماز خواندند. (6)

مردم به جز اصحاب سقیفه در مسجد جمع شده بودند. امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و فرمودند: «رسول خدا صلّی الله علیه و اله و سلم امام ما است در زمان حیات و پس از وفاتش»، کنایه از اینکه برای نماز بر بدن آن بزرگوار نماز به صورت جماعت نمی خوانیم. در این هنگام مردم دسته دسته داخل می شدند و بدون امام آیة «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها الذین آمنو صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً» (7) را سه بار می گفتند و بیرون می آمدند.

دفن بدن مبارک پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

بعد حضرت مولی الموحدین علیه السلام فرمودند: خداوند در هر مکانی که روح پیامبرش را قبض می کند راضی است که در همان مکان دفن شود، و من آن حضرت را در حجره ای که از دنیا رفته دفن می کنم.

امیرالمؤمنین علیه السلام با کمک دیگران قبری حفر کردند و بدن حضرت را داخل قبر قرار دادند. سپس آن حضرت داخل قبر رفتند و صورت پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم را باز کردند و گونۀ راست را بر زمین گذاشته درِ لحد را بستند و خاک روی آن ریختند. (8)

خلاصه ای از زندگی پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم

آن حضرت دو ماهه - وبنابر نقلی در حمل بودند - که پدر بزرگوارشان جناب عبدالله بن عبدالمطلب علیهما السلام از دنیا رحلت فرمود. 4 یا 7 و یا 8 ساله بودند که مادرشان آمنه بنت وهب در ابواء رحلت فرمود. 8 سال و دو ماه و ده روز از سن شریفشان گذشته بود که جد بزرگوارشان حضرت عبدالمطلب علیه السلام از دنیا رحلت فرمود.

25ساله بودند که با جناب خدیجه کبری سلام الله علیها ازدواج کردند .

30سال از سن مبارک آن حضرت گذشته بود که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام متولد شدند. در40 سالگی خداوند آن حضرت را به نبوت مبعوث فرمود. در 45 سالگی به معراج تشریف بردند و در سال پنجم از بعثت، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها متولد شدند.

50سال از عمرمبارکشان گذشته بود که جناب ابوطالب علیه السلام و خدیجه کبری سلام الله علیها از دنیا رحلت نمودند.

52 سال و یازده ماه و سیزده روز از سن مبارکشان گذشته بود که به مدینه منوره هجرت فرمودند. بعد از هجرت تقریباً ده سال در مدینه شرف حضور داشتند، تا آنکه در 28 صفر سال 11 ه مسموماً از دنیا رحلت فرمودند. (9)

هنگام رحلت پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم ، حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار می گریستند. حضرت ایشان را نزد خود فرا خواندند و مطلبی فرمودند که حزن و اندوه حضرت فاطمه سلام الله علیها فرو نشست. وقتی علت را سؤال کردند آن حضرت فرمودند: «پدرم به من خبر داد که اولین نفر از اهل بیتش که به او ملحق می شود منم و مدت این فراق طولانی نیست». (10)

2. آغاز امامت امیرالمؤمنین علیه السلام

اولین روز امامت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است، و زیارت آن حضرت در این روز مستحب است. (11)

3. آغاز غصب خلافت

اولین روز غصب ظالمانة خلافت و خانه نشین کردن امیرالمؤمنین علیه السلام و شکستن بیعت روز غدیر توسط اهل سقیفة بنی ساعده است. (12)

4. شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام

در این روز در سال 50 ه امام حسن مجتبی علیه السلام به شهادت رسیدند.(13) بنابر قولی شهادت آن حضرت در 7 صفر و بنابر قولی در 5 ربیع الاول واقع شده است. (14)

جعده دختر اشعث بن قیس با زهری که معاویه برای او فرستاده بود آن حضرت را مسموم کرد. معاویه همراه با زهر صد هزار درهم فرستاد و وعده کرد که او را به عقد یزید درآورد؛ ولی به وعدة خود وفا نکرد. (15)

مسمومیت حضرت

مسمومیت امام حسن علیه السلام چهل روز طول کشید.(16) پس از ظهور اثرات سم بر بدن مبارک و فرا رسیدن وقت شهادت، به سیدالشهداء علیه السلام فرمودند:«مرا مسموم کرده اند و پاره های جگرم داخل طشت است. من از شما جدا می شوم و به خداوند ملحق می گردم، و می دانم چه کسی مرا مسموم کرده است؛ ولی به حقی که بر شما دارم در این باره حرفی نزنید. وقتی من از دنیا رفتم چشمانم را ببند و غسلم بده و کفنم نما و مرا کنار قبر جدم پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم ببر تا با ایشان تجدید عهد کنم. سپس مرا در بقیع کنار جده ام فاطمه بنت اسد سلام الله علیها دفن کنید. می دانم مخالفین و معاندین گمان می کنند شما می خواهید مرا کنار پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم دفن کنید و مانع شما می شوند. شما را به خدا قسم می دهم که مبادا به خاطر من حتی به اندازة خون حجامت ریخته شود». سپس آن حضرت مثل آنچه امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت فرموده بودند به اولاد و اهل خود وصیت نمودند و از دنیا رفتند.

تشییع جنازة حضرت

امام حسین علیه السلام بعد از غسل و کفن و نماز، آن حضرت را به طـرف مرقد شریـف پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم حمل کردند . با دیـدن این منـظره برای مـروان و بقیة بـنی امـیه که بـا سلاح و به همراهی عایشه آمده بودند شکی باقی نماند که می خواهند آن حضرت را در کنار پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم دفن نمایند. لذا آمدند و مانع شدند، و عایشه در حالیکه سوار درازگوشی بود گفت:« مرا با شما چه کار است که می خواهید کسی را که من او را دوست ندارم در خانۀ من دفن کنید ». مروان ملعون هم نظیر این مطالب را گفت، و ابن عباس به او و عایشه جواب داد. فرزندان عثمان هم مانع شدند و گفتند:« هرگز نمی شود که عثمان در بدترین مکانها دفن شود و حسن با رسول خدا به خاک سپرده شود».

امام حسین علیه السلام فرمودند:« به خداوندی که مکه و حرم را محترم گردانیده، حسن علیه السلام فرزند علی و فاطمه سلام الله علیهما سزاوارتر است بر پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم از کسانیکه بدون اجازه داخل خانۀ او شده اند. به خدا قسم او سزاوارتر است از حمال خطاها عثمان، که ابوذر را از مدینه بیرون کرد و ....»

عایشه جلو قبر پیامبر صلّی الله علیه و اله و سلم رفت و گفت: «تا یک مو در سر من هست نخواهم گذاشت اورا در این جا دفن کنید »! در اینجا بنی مروان جنازه آن حضرت را (به دستور عایشه) تیرباران کردند. بنی هاشم دست به شمشیر بردند، ولی امام حسین علیه السلام مانع شده فرمودند:«وصیت برادرم نباید ضایع شود ». سپس 70 تیر از جنازۀ شریف آن حضرت بیرون کشیدند! (17) و این در حالی بود که امام مجتبی علیه السلام به امام حسین علیه السلام خبر داده بودند که عایشه بعد از شهادت ایشان چه جنایتی را مرتکب می شود. (18)

پس از آن حضرت سیدالشهداء علیه السلام کلماتی فرمودند که اگر وصیت برادرم نبود می دانستید که شمشیر های الهی در کجا و چگونه بر شما فرود می آمد. سپس بدن مطهر آن حضرت را به بقیع آوردند و در کنار جده اش فاطمه بنت اسد سلام الله علیها دفن نمودند. (19)

آقا حضرت مجتبی علیه السلام دارای 15 فرزند دختر وپسر بودند، ولی از جعدة ملعونه هیچ فرزندی نداشتند. (20)

1.اعلام الوری: ج1 ص80. بحار الانوار: ج17 ص406. اثبات الهداه:ج1 ص406. الخرائج و الجرائح: ج1 ص27. بصائر الدرجات: ص503 . محاسن برقی: ج2 ص262. جامع الاصول: ج11 ص38. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. الطبقات الکبری:ج2 ص154.سنن ابی داود: ج4 ص 174.

2. تفسیر صافی: ج1 ص389.

3. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295.

4. کافی: ج2 ص61. بحار الانوار: ج22 ص473.

5. کافی: ج2 ص32- 33.

6. ارشاد: ج1 ص188 – 189.

7. سورة احزاب: آیة 56.

8.ارشاد: ج1 ص188 – 189.

9.منتخب التواریخ: ص36 تا 46.

10. ارشاد: ج1 ص187.

11. بحار الانوار: ج97 ص384.

12. تتمه المنتهی: ص9.

13.اعلام الوری: ج1 ص403. بحار الانوار: ج95 ص200. مسار الشیعه: ص27. فیض العلام: ص199. کافی: ج1ص461.منتهی الآمال: ج1 ص231. مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. العدد القویه: ص350.

14. بحار الانوار: ج44 ص161.

15. ارشاد: ج2 ص16. کافی: ج2 ص481. بحار الانوار: ج44 ص149. تاریخ الخلفاء: ص192.

16. تتمه المنتهی: ص41.

17. منتهی الآمال: ج1 ص235.

18. مجمع البحرین: ج1 ص454.

19.ارشاد: ج2 ص17 - 19. بحار الانوار: ج44 ص156.

20.ارشاد: ج2 ص20.

آخر ماه صفر:

1.شهادت امام رضا علیه السلام

حضرت ثامن الحجج مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام در سال 203 ه بنابر اصح(1) دوسال پساز وفات حضرت معصومه به شهادت رسیدند. سن مبارک حضرت 49 یا 55 سال بوده است. (2) بنابر نقلی در 27 صفر حضرت امام رضا علیه السلام شهادت رسیده اند، (3) ولی مشهور آخر ماه صفر است. در 28 صفر مأمون انگور مسموم یا آب انار زهرآلود را به اجبار به حضرت امام رضا علیه السلام خورانید.(4)

آزار های مأمون نسبت به حضرت

مأمون از آزار و جسارت نسبت به حضرت کوتاهی نکرد، و حتی حضرت را سه ماه در سرخس مقیداً زندانی کرد.(5)

پس از ولایتعهدی، ابتدای گرفتاری آن حضرت به خاطر معاشرت با مأمون منافق ملعون بود. او به حسب ظاهر در تعظیم و احترام حضرت می کوشید، اما در باطن با آزار و اذیت حجت خدا را به مرگ خویش راضی نموده بود.

مسمومیت حضرت

یاسر خدم می گوید: هر جمعه که آن حضرت از مسجد جامع مراجعت می کردند، با بدنی عرق دار و غبار آلود دستهارا به درگاه الهی برمی داشتند و می فرمودند:«بارالها اگر فرج و گشایش کار من در مرگ من است، مرگ مرا برسان».آن حضرت پیوسته درغم و حزن بودند تا در غربت رحلت فرمودند. (6)

مأمون پس از آنکه یک شبانه روز امر شهادت آن حضرت را کتمان کرد سراغ محمد پسر امام صادق علیه السلام و جماعتی از آل ابوطالب فرستاد تا سلامت بدن امام را ببیند، و پس از آن شروع به گریه وزاری نمود!!(7)

دفن بدن مبارک حضرت

پس از غسل و کفن ونماز بر بدن شریف حضرت که توسط امام جواد علیه السلام انجام شد آن حضرت را جلوی قبر هارون در خانة حمید بن قحطبه، مکان فعلی دفن کردند.(8) بنا بر این بعضی از روایات مأمون از ترس فتنة مردم دستور داد به دفن شبانة حضرت داد.(9)

مدت امامت آن حضرت 20 سال بود. (10) سن شریف امام جواد علیه السلام هنگام شهادت امام رضا علیه السلام 7 سال و چند ماه بود.(11)

اقوال شهادت آن حضرت عبارتند از : 23ماه رمضان(12)، 17 صفر(13)، 27صفر(14)،14صفر(15)،21 رمضان(16)، و 23 ذی القعده(17). بزرگان شیعه در کتب مختلف ماه شهادت را صفر و روز آن را اکثراً آخر صقر ذکر کرده اند، ولی 29 یا 30 روز بودن ماه صفر در سال شهادت را ذکر ننموده اند.

1.کافی: ج2 ص528 . فیض العلام :ص200، بحارالانوار : ج49 ص292، مستدرک سفینه البحار: ج6ص295. منتخب التواریخ: ص578.

2. کشف الغمه : ج2 ص267 . بحارالانوار : ج49 ص292.

3.تاج الموالید : ص50.

4.ارشاد : ج 2 ص270 . مستدرک سفینه البحار: ج6 ص295. جلاءالعیون : ص551. مروج الذهب : ج4 ص28 .بحارالانوار : ج49 ص298.

5.منتخب التواریخ: ص580.

6.فیض العلام : ص99. تتمه المنتهی: ص280 . وسائل الشیعه: ج2 ص659.

7.ارشاد : ج 2 ص271.

8.ارشاد : ج 2 ص271. فیض العلام :ص99 .

9.ارشاد : ج 2 ص271. فیض العلام :ص99 .

10. ارشاد : ج 2 ص247 .

11.ارشاد : ج 2 ص271. فیض العلام :ص99 .

12. کشف الغمه : ج2 ص297. العددالقویه : ص277.

13.مصباح کفعمی : ج2 ص596 .

14. تاج الموالید: ص50

15. منتهی الامال : ج2 ص312.

16.منتخب التواریخ: ص577.

17.منتخب التواریخ: ص577 . العددالقویه : ص275.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:59  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

rajab

اوّل رجب

1. زیارت امام حسین علیه السلام 2. ولادت امام باقر علیه السلام

دوّم رجب

1. ولادت امام علی النقی علیه السلام

سوّم رجب

1. شهادت امام هادی علیه السلام

دهم رجب

1. ولادت امام جواد علیه السلام 2. ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام

دوازدهم رجب

1. مرگ معاویه 2. ورود امیرالمومنین علیه السلام به کوفه

سیزدهم رجب

1. ولادت امیرالمومنین حضرت علی صلوات الله وسلامه علیه

چهاردهم رجب

1. مرگ معتمد عباسی

پانزدهم رجب

1. زیارت امام حسین علیه السلام 2. وفات حضرت زینب سلام الله علیها 3. تغییر قبله 4.خروج از شعب ابی طالب علیه السلام 5. شهادت امام صادق علیه السلام

شانزدهم رجب

1. خروج فاطمه بنت اسد سلام الله علیها از کعبه

هفدهم رجب

1. مرگ ماُمون

هجدهم رجب

1. وفات ابراهیم فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله 2. شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها3. اول خلافت شوم یزید

بیست و دوّم رجب

1. فرار ابوبکر در جنگ خیبر

بیست و سوّم رجب

1. حمله به امام مجتبی علیه السلام در مدائن 2. مسموم شدن موسی بن جعفر علیه السلام 3. فرار عمر در جنگ خیبر

بیست و چهارم رجب

1. فتح خیبر به دست امیرالمومنین علیه السلام 2. بازگشت جعفر طیار از حبشه

بیست و پنجم رجب

1. شهادت موسی بن جعفر علیه السلام

بیست و ششم رجب

1. وفات حضرت ابوطالب علیه السلام

بیست و هفتم رجب

1. بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله

بیست و هشتم رجب

1. خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه 2. اولین اقامه نماز در اسلام

آخر رجب

1. مرگ ابو حنیفه 2. مرگ شافعی

تتمۀ رجب

1. هجرت مسلمانان به حبشه 2. غزوه نخله 3. وفات نجاشی پادشاه حبشه

________________________________________________

روز اوّل ماه رجب:

1.زیارت امام حسین علیه السلام

در شب وروز اول این ماه زیارت مولانا الشهید ابی عبدالله الحسین علیه السلام مستحب است. 1ازحضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:"کسی که امام حسین علیه السلام را در روز اول رجب زیارت کند ،خداوند متعال گناهان او را می بخشد ."اگر برای کسی زیارت آن حضرت ممکن نباشد ، مشاهد مشرفه دیگر معصومین را زیارت کند و اگر این هم برایش ممکن نبود با سلام از راه دور به طرف آن قبور شریف اظهار ارادت نماید.2

2. ولادت امام باقر علیه السلام

حضرت امام محمد بن علی باقر العلوم علیه السلام در روز جمعه اول رجب سال 57 ه در مدینه متولد شدند .3ولادت آن حضرت روزهای سوم و ششم صفر وپنجم وبیست ودوم رجب هم ذکر شده است.

نام مبارک آن حضرت محمد، کنیه ایشان ابو جعفر و القاب آن حضرت باقر العلوم الشاکر الله ، هادی، امین و شبیه است، و لقب اخیر به خاطر شباهت آن حضرت به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است.4

پدر بزرگوارش حضرت امام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام و مادر آ ن حضرت ام عبدالله فاطمه دختر امام مجتبی علیه السلام است .5امام باقر علیه السلام اولین علوی است که از پدر ومادر نسب شریفش به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امیر المؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام می رسد.

امام صادق علیه السلام درباره ام عبدالله می فرمایند:"از زنهای با ایمان وپرهیزکار و نیکو کار بود."6در روایت دیگر امام صادق علیه السلام می فرمایند::"در میان فرزندان امام حسن علیه السلام مثل او نبود."در عظمت و شرافت این بانو همین بس که با حضرت سید الساجدین علی بن الحسین و باقر العلوم علیهما السلام در وا قعه کربلا حضور داشت و همراه آن بزرگواران و زینب کبری ودیگر اهل بیت علیهم السلام به اسارت رفت و وقایع کوفه وشام را دید.

1. توضیح المقاصد:ص6. فیض العلام:ص 293.

2.مسار الشیعه:ص34.

3. مصباح کفعمی:ج2ص559.زادالمعاد:ص20 . مصباح المتهجد شیخ طوسی:ص737 . فیض العلام :ص294 . مناقب ابن شهر آشوب:ج4ص227.اعلام الوری:ج1 ص498. مسارالشیعه :ص33. قلائد النحور:ج رجب ،ص4. بحار الانوار:ج46ص212.

4.مناقب ابن شهرآشوب:ج4ص227.

5.مصباح کفعمی :ج2ص599.زاد المعاد:ص20. مصباح المتهجد شیخ طوسی :ص737.فیض العلام:ص294.مناقب ابن شهر آشوب :ج4ص 227.

6. تواریخ النبی و الآل علیهم السلام تستری :ص47.

روز دوّم ماه رجب:

1.ولادت امام علی النقی علیه السلام

در این روز بنا بر قولی ولادت امام هادی علیه السلام واقع شده است. 1اقوال دیگر در ولادت آن حضرت15 ذی الحجة،5 رجب ، 27 جمادی الاخر و 3رجب است؛که تفصیل آن در 15 ذی الحجة ذکر شده است.

1. قلائد النحور:ج رجب ،ص18.

روز سوّم ماه رجب:

1. شهادت امام هادی علیه السلام

شهادت امام علی النقی علیه السلام در سال 254ه بنابر مشهور در سن 41 سالگی بوده است.1مرحوم کلینی شهادت آن حضرت را در 26جمادی الاخر نقل فرموده است.2 مشهور این است که آن حضرت 6یا 8 سال و5 ماه داشت که پدر بزرگوار ایشان جواد الائمه علیه السلام به شهادت رسیدند، وآن حضرت به شهادت رسیدند،و آن حضرت به منصب کبرای امامت و خلافت عظمی رسیدند،و مدت امامت آن وجود شریف 33 سال بود.3

ایام حیات امام هادی علیه السلام مصادف بود با خلافت بناحق مأمون ، معتصم، واثق،متوکل ، منتصر، مستعین،معتز لعنتةالله علیهم؛ و آخر الامر معتز آن حضرت را با زهر شهید کرد.

مدت عمر مبارک آن حضرت 41 سال و چند ماه بود13.4سال در مدینه اقامت فرمودند وبقیه ایام امامت خویش را به اجبار متوکل در سامرا بودند. حاکم مدینه به متوکل نوشت که اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است علی بن محمد علیه السلام را از این دیار بیرون ببر که همه را مطیع خود ساخته است . در مدینه اسباب اذیت و اضرار به آن حضرت را به دستور متوکل زیاد کردند،تا زمانی که آن حضرت را به سامرا بردند جسارت ها کردند ، تا اینکه معتز آن حضرت را شهید کرد.

امام عسکری علیه السلام غسل و کفن و نماز آن حضرت را انجام دادند، وبعدا در ظاهر این امورات توسط دیگران انجام شد و ایشان را در منزل خود در مکان فعلی حرم مطهر دفن نمودند.

1. توضیح المقاصد:ص16.فیض العلام:ص297.مسار الشیعه:ص34. قلائد النحور: ج رجب،ص22.بحار الانوار:جلد50 ص117-192،ج99ص596.مصباح کفعمی:ج2ص5899ومصباح المنتهجد:ص741.

2.اصول کافی:ج2 ص551.کشف الغمة:ج2 ص357.

3.ارشاد:ج2 ص297.

4.ارشاد:ج2 ص 297.

روز دهم ماه رجب:

1. ولادت امام جواد علیه السلام

حضرت جواد الائمه علیه السلام بنابر مشهور در دهم ماه رجب سال 195ه به دنیا آمده اند.1اقوال دیگر در ولادت آن حضرت چنین است:17 ماه رمضان ،15 ماه رمضان 2،آخر ذی القعده .به قولی هم در 13 رجب ولادت آن حضرت واقع شده است.3

پدر بزرگوار آن حضرت امام رضا علیه السلام ، ومادر آن حضرت جناب سبیکه یا دره است که که حضرت رضا علیه السلام نام ایشان را "خیزران "نهادند.4

نام آن حضرت محمد، و کنیه ایشان ابوجعفر و مشهورترین القاب آن حضرت تقی و جواد است. حضرت رضا علیه السلام آن حضرت را با کنیه یاد می کردند، و می فرمودند:ابو جعفر به من نامه نوشته است "،و نامه هایی که از آن حضرت می رسید در نهایت جلالت و زیبایی بود، و هنگامی که امام علیه السلام می خواستند نامه برای امام جواد علیه السلام بنوسیند آن حضرت را به بزرگی و احترام مورد خطاب قرار می دادند.5

یک روز در ایام کودکی حضرت جواد علیه السلام آن حضرت را نزد پدر بزرگوارش امام رضا علیه السلام آوردند. آن حضرت فرمودند:"این مولودی است که برای شیعه مبارکتر از او به دنیا نیامده است."6چرا که چهل سال وچند ماه از سن امام رضا علیه السلام گذشته بود و آن حضرت هنوز اولادی نداشتند، بعضی از شیعیان در امر امامت نگران بودند ، هنگامی که خداوند جواد الائمه علیه السلام را به مولایمان حضرت رضا علیه السلام داد، نگرانی وشک و تردید مردم برطرف شد.

آن حضرت شش فرزند داشت: ابوالحسن حضرت هادی علیه السلام ابوطالب جناب یزید ، ابو جعفر جناب موسی مبرقع ،حکیمه خاتون ، خدیجه خاتون،ام کلثوم.7

2.ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام

ولادت با سعادت حضرت باب الحوائج علی اصغر علیه السلام در این روز واقع شده است. 8با در نظر گرفتن اینکه آن حضرت در شش ماهگی در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید، ولادت آن حضرت مطابق این روز می شود. بعضی هم ولادت حضرت را در روز 8یا 9 ثبت کرده اند.

نام شریف آن حضرت عبدالله مشهور به علی اصغر است. لقب شریفش باب الحوئج ،رضیع ، مذبوح من الاذن الی الاذن است. پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام ، ومادر والا مقامش حضرت رباب دختر امرء القیس کلبی است.

قاتل آن حضرت ، حرملة بن کاهل اسدی ملعون است که قلب امام حسین علیه السلام و اهل بیت و شیعیان،بلکه هر شنونده این مصیبت را سوزاند.

1. اعلام الوری :ج2 ص91. مناقب ابن شهرآشوب :ج4 ص379.زاد المعاد:ص20.فیض العلام:ص229.مصباح کفعمی:ج2 ص559. مصباح المهتجد:ص741. بحار النوار :ج50 ص 7-14.

2.تقویم المحسنین:ص11.

3.زاد المعاد:ص21مصباح المهتجد:ص754.

4. اعلام الوری :ج2 ص91.بحار النوار :ج50 ص 7.

5..عیون اخبار الرضا علیه السلام:ج2ص240.

6. انوار البهیة:ص125. کافی :ج1ص321.ارشاد:ج2ص279.

7.تاریخ سامرائ :ج3ص302. 8. تقویم الائمه علیهم السلام:ص73-78.سحاب رحمت:ص535.

روز دوازدهم ماه رجب:

1. مرگ معاویه

در این روز در سال 60 ه معاویة بن ابی سفیان لعنة الله علیه در سن 78 سالگی در شام به درکات جهنم شتافت. روز شادی اهل ایمان و حزن و اندوه اهل کفر و طغیان است. و روزه این روز به جهت شکر الهی بر هلاکت معاویه مستحب است.1

نسب معاویه

کلبی نسابه و ابن روز بهان که از ثقات نزد علمای اهل سنت هستند، نقل کرده اند که معاویه فرزند چهار نفر بوده :عماره ،مسافر ، ابوسفیان ومردی که اسم او را نمی برند. راغب اصفهانی در محاضرات و ابن ابی الحدید از ربیع الابرار زمخشری نقل می کنند که معاویه را به چهار کس نسبت می دادند: مسافر بن ابی عمرو ، عمارة بن ولید بن مغیرة،عباس و صباح که مغنی عمارة بن ولید بود . مادرمعاویه هند با صباح_ که جوان خوش رویی بود و کارگر ابوسفیان بود_الفتی تمام داشت! اما به ظاهر او را معاویة بن ابی سفیان بن حرب می گویند.2

باطنش کور تر از چشمش بود ونهایت عداوت ودشمنی با پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم را داشت. ابوسفیان مردی زشت وکوتاه قد بود ، ویک چشم او در طائف وچشم دیگرش در یرموک کور شده بود3.ابوسفیان در هر جنگ و فتنه ای که بر علیه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به وجود می آمد دخالت داشت ودر سال فتح مکه از ترس اسلام آورد و با نفاق زندگی کرد تا در سن 82 سالگی در سال 30 ه به درک رفت.

مخفی نماند که حمامه یکی از جدات معاویه است که در بازار المجاز صاحب پرچم ومشهور بود! و از اینجا نسب ابوسفیان هم معلوم می شود. مادر معاویه هند است که ذوات الاعلام است و میل فروانی به غلامان سیاه داشت و از توضیح حال پدر معاویه وضع مادر او هند روشن می شود.4

محدث قمی رحمه الله می فرماید:پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم در فتح مکه ریختن خون معاویه را مباح شمردند، به اصرار و شفاعت عباس پنج سال قبل از شهادت پیامبرصلی الله علیه وآله و سلم اسلام آورد.5

حکومت معاویه درشام

یزید بن ابی سفیان از طرف ابوبکر با لشکر مسلمین به طرف شام رفت، معاویه هم همراه آنان بود یزید درشام مرد و ابابکر ولایت شامات را به معاویه واگذار کرد و به این حال بود تا زمان خلافت امیر المؤمنین علیه السلام که طغیان معاویه علیه آن حضرت شروع شد.پس اساس ظلم های معاویه راهم ابوبکر بنا نهاد.

معاویه در سال 45ه برای پسرش یزید بیعت گرفت.او اول کسی بود که دشنام بر امیر المؤمنین علیه السلام را ترویج کرد و در آخر نماز جمعه لعن وجسارت بر امیر المؤمنین علیه السلام می کرد. او دستور داد در تمام شهر ها این لعن انجام شود و تا زمان عمر بن عبدالعزیز ادامه داشت تا اینکه او لعن بر آن حضرت را منع کرد.6

دشمنی معاویه با امیر المؤمنین علیه السلام

معاویه به صحابه و تابعین دستور داد تا حدیث در مذمت امیر المؤمنین علیه السلام جعل کنند،و عده زیادی از محبین و ارادتمندان آن حضرت را شهید کرد مانند جناب مالک اشتر نخعی که در قلزم مصر به سم شهید شد . 7امام مجتبی علیه السلام را به دست جعده عیال آن حضرت مسموما شهید کرد.

معاویه مردی خوش گذراان و پر خور بود،به حدی که از کثرت خوردن می گفت:"خسته شدم ولی سیر نشدم"،و این به خاطر نفرین حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم درباره او بود. او در نفاق و عوام فریبی تجربه به سزایی داشت. محدث قمی رحمة الله علیه نقل می کند که دویست خبر از طرق معتمده اهل سنت در مذمت معاویه نقل شده است.

خبر مرگ معاویه

آخر الامر معاویه در مسیر مکه به شام بیمار شد ، به حدی که می لرزید و دهان او بسته نمی شد، تا وارد شام شد و در آنجا جان به مالک دوزخ داد و رهین اعمال خویش گردید. هنگام مرگ سن او را 75 یا 82 یا 92 سال نقل کرده اند.

جنایات او زیاده از آن است که در این مختصر بگنجد ولی در هنگام مرگ به یکی از خواص خود گفت:چند گناه بزرگ کرده ام:حق علی بن ابیطالب را غصب کردم ،حسن بن علی را با فریب دادن جعده به شهادت رساندم،و یزید را به جانشینی خود انتخاب کردم ،و حجر بن عدی و اصحاب او را به شهادت رساندم.8

در مرگ معاویه بعضی فقط ماه را ذکر کرده اند 9 و بعضی 4 رجب 10 و برخی 22 رجب را ذکر نموده اند.11 و 12رجب و 15 رجب هم نقل شده است که این 3 قول به یکدیگر نزدیک ترند.12

2.ورود امیر المؤمنین علیه السلام به کوفه

در این روزدر سال 36ه امیر المؤمنین علیه السلام بعد از واقعه جمل وارد کوفه شدند و آن شهر را به عنوان مقر حکومت انتخاب نمودند، و اولین خطبه شهر کوفه در این روز ایراد فرمودند.13

1.مسار الشیعه:ص34. فیض العلام:ص316.

2.تتمة المنتهی :ص52،50،48،47.منتخب التواریخ:ص448-449. وقایع الیام :جرجب ،ص174.

3. اسد الغابة: ج3ص13.

4. آخر روز ذی الحجه روز مرگ هند است که احوال او در آنجا ذکر شده است.

5. تتمة المنتهی :ص47. احقاق الحق:ص265. التعجب:ص106. نهج الحق و کشف الصدق:ص310.

6.بحار الانوار:ج33ص214.

7.مراقد المعارف:ج2ص322.

8.منتخب التواریخ:ص449. وقایع الایام:ج رجب،ص173.

9الدرجات الرفیعة:ص423. تاریخ الخلفاء:ص198.

10.تاریخ بغداد:ج1ص200.

11. زاد المعاد:ص35. تقویم المحسنین :ص18. فیض العلام:ص316.

12. زاد المعاد:ص35.مصباح کفعمی:ج2ص598. فیض العلام:ص316..تتمة المنتهی :ص52،51،50،48،47.منتخب التواریخ:ص-449-448. وقایع الایام:ج رجب،ص.174.

13.وقایع الایام:ج 1،ص.178-118.قلائد النحور:ج رجب،ص104. بحار النوار:ج32ص352.

روز سیزدهم ماه رجب:

1. ولادت امیر المؤمنین علیه السلام

اولین امام مؤمنین و خلیفة الله بلا فصل بعد از رسول الله خاتم النبین صلی الله علیه وآله وسلم ،برادر،پسر عمو،وزیر و داماد او سید الوصین امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در بیت الله الحرام ،داخل کعبه معظمه به دنیا آمد ،که قبل از او و بعد از او مولودی در آنجا به دنیا نیامده و نخواهد آمد.2

اسم شریفش علی علیه السلام است. صاحب کتاب الانوار می گوید:علی بن ابی طالب علیه السلام در کتاب خدا 300 اسم دارد .3مشهورترین القاب آن حضرت امیر المؤمنین است و ابن شهر آشوب بیش از 850 لقب برای آن حضرت ذکر نموده است.4

القاب امیر المؤمنین علیه السلام

مشهورترین کنیه های آن حضرت ابو الحسن علیه السلام است . اضافه بر اسامی و القابی که آن حضرت در کتاب های مختلف آسمانی به زبان های مختلف دارند ...چه اینکه آن حضرت نزد اهل آسمان معروف به شمساطیل است.در زمین جمحائیل ،در لوح قنسوم،در قلم منصوم،در عرش معین ،نزد رضوان امین است،نزد حور العین اصب است،در صحف ابراهیمعلیه السلام حزبیل است،در عبرانیه بلقیاطیس،در سریانیه شروحیل ،در تورات ایلیا،در زبور اریا،در انجیل بریا،در صحف حجر عین،در قرآن علی است.5

والدین امیر المؤمنین علیه السلام

پدر والامقام آن حضرت ،سید بطحاء حضرت ابو طالب علیه السلام 6 ،و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف ،بانوی حرم حضرت ابوطالب علیه السلام است که انوار امامت و ولایت اولا از آن خزانه عصمت و گنجینه حیاء و عفت به ظهور آمده و اولین هاشمیه ای است که چنین اختر فروزنده ای آورد.

آن حضرت نه تنها مادر امیر المؤمنین علیه السلام بود بلکه بعد از وفات عبد المطلب علیه السلام _که شش سال یا هشت سال از سن مبارک پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گذشته بود و آنه حضرت به ابوطالب سپرده شده بود_فاطمه بنت اسد سلام الله علیها در حق پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مادری می کرد و همیشه او را بر فرزندان خود مقدم می داشت و همه روزه از آن حضرت علامت نبوت را مشاهده می نمود و پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم آن حضرت را مادرخطاب می کرد.7

همچنین بعد از رحلت حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها ،پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فاطمه زهرا سلام الله علیها را به فاطمه بنت اسدسلام الله علیها سپردند. ایشان برای آن حضرت مادری می کرد و در دامان عزت خود آن مستوره دو جهان را با جان ودل سرپرستی می کرد تا زمانی که از دنیا رفت.8

آن حضرت در سال چهارم هجری در مدینه طیبه از دنیا رفت،و در بقیع مدفون شد.هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلامخبر فوت والده اش را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دادند آن حضرت فرمودند"او مادر من بود". بعد عمامه و لباسش را داد که فاطمه سلام الله علیها را به آنها کفن کنند و خود حضرت بر جنازه آن حضرت نماز خواندند و چهل تکبیر بر جنازه گفت و فرمود:"چون چهل صف از ملائکه به جنازه اش نماز خواندند چهل تکبیر گفتم".بعد در قبر خوابیدند وهنگام دفن او را تلقین فرمودند و درباره او دعا کردند.9

نور امیر المؤمنین علیه السلام در اصلاب پدران

حدیث ولادت امیر المؤمنین علیه السلام هم دلالتی برصلابت ایمان فاطمه بنت اسد سلام الله علیها مادر آن حضرت دارد.10نوری که از عرش پروردگارآمده بود ،در انبیاء واوصیاء یکی بعد از دیگری منتقل شده تا به عبد المطلب علیه السلام رسید و بعد آن نور دو قسم شد. نوری در پیشانی مبارک عبدالله علیه السلام پدر بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که آن نور بعدا به پیشانی آمنه سلام الله علیها و سپس در صورت مبارک خاتم الانبیاءصلی الله علیه و آله وسلم منتقل شد. نصف دیگر نور در پیشانی ابو طالب علیه السلام قرار گرفت.

خداوند به ابوطالب چند فرزند عطا فرمود:عقیل،طالب ،جعفر، فاخته یا ام هانی ،جمانه و علی امیر المؤمنین علیه السلام.هنگامی که خداوند علی علیه السلام رابه ابو طالب و فاطمه بنت اسد سلام الله علیهما داد،آن نور در صورت فاطمه بنت اسدسلام الله علیهادرخشندگی می کرد.

محل ولادت امیر المؤمنین علیه السلام

مکان ولادت امیر المؤمنین علیه السلام اشرف بقاع یعنی حرم است. اشرف اماکن حرم مسجد است ، و اشرف بقاع مسجد کعبه است. مولودی جز آن حضرت در آن مکان به دنیا نیامده است ، آن هم در سید روز جمعه، در ماه حرام و بیت الحرام!! 11

امیر المؤمنین علیه السلام سه روز چشم مبارک را باز نکرد،تا او را خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم آوردند.آنجا بود که چشم باز کرد. آن حضرت فرمود :"او مرا مخصوص به نظر خود قرار داد و من او را مخصوص به علم خویش قرار دادم."12سپس آن حضرت را در آغوش کشید و به منزل ابو طالب علیه السلام آورد.13

پیشگویی از ولادت امیر المؤمنین علیه السلام 14

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: راهبی بود به نام "مثرم بن رعیب" که 190سال عبادت کرده بود، ولی حاجتی از خدا نخواسته بود. روزی از خداوند خواست یکی از اولیائش را به او بنمایاند.خداوند متعال جناب ابوطالب علیه السلام را نزد او فرستاد وبعد از آن که راهب دانست این آقا چه کسی است،به آن حضرت بشارت داد که ای ابوطالب ،خداوند به تو پسری عنایت می فرماید که او ولی خداست و اسم شریف او علی است. هنگامی که او را درک کردی سلام مرا به او برسان و به او بگو که مثرم راهب ،اقرار میکند به وحدانیت خدا و به ولایت تو یا امیرالمؤمنین علیه السلام ، شهادت می دهد.

هنگام رفتن جناب ابوطالب علیه السلام خرما انگور و انار بهشتی میل فرمودند و به منزل آمدند. فاطمه بنت اسد سلام الله علیها بانوی حرم جناب ابوطالب علیه السلام هم خرمایی که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به آن حضرت داده بودند میل فرمود،و به ابوطالب علیه السلام هم دادند و آن حضرت هم میل فرمود پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرموده بودند:این خرما را کسی می خورد که مقر به توحید و نبوت من باشد.

بعد از آنکه پدر و مادر آن حضرت ، میوه های بهشتی را میل فرمودند وجود حضرت مولی الموحدین علی بن ابیطالب علیه السلام به وجود آمد .هنگامی که فاطمه بنت اسد سلام الله علیها حامل آن وجود شریف شد ،به زیبایی و نورانیتش افزوده شد.

انعقاد نطفه امیر المؤمنین علیه السلام15

هنگامی که وجود شریف آن حضرت در بطن فاطمه بنت اسد سلام الله علیها قرار گرفت در مکه زلزله شد ،و قریش بتها را به کوه ابو قیس آوردند،ولی زلزله بیشتر شد و بتها به رو افتادند.آنها به ابوطالب علیه السلام پناه بردند،و آن حضرت بالای کوه آمد و فرمود :"مردم در این شب اتفاق مهمی افتاده است . خداوند خلقی را آفریده که اگر از او اطاعت نکنید و اقرار به ولایت او ننمایید و شهادت به امامت او ندهید این زلزله ساکن نمی شود . پس به اطاعت ولایت و امامت اقرار کنید".سپس در حالی که اشک می ریخت دستان مبارک را بلند نمود و فرمود:"پروردگار من و آقای من ،تو را می خوانم به محمدیت پسندیده و علویت بلند مرتبه و به فاطمیت درخشنده و نورانی که بر سرزمین تهانه به رحمت و مهربانی خویش لطف به فرمایی".دیگران آمین گفتند دعا که تمام شد زلزله پایان یافت.عربها در زمان جاهلیت تا گرفتار می شدند این دعا را می خواندند و گرفتاری بر طرف می شد.

جعفر بن ابی طالب علیه السلام صدای آن حضرت را از شکم مادر شنید و بیهوش شد.همچنین فاطمه بنت اسد سلام الله علیها به قصد طواف گرد خانه خدا می رفت ،ولی ناگهان آن حضرت از داخل شکم دو پای خود را به شدت فشار می داد و نمی گذاشت مادرش به محلی که بتها نصب شده بودن نزدیک شود،و حال آنکه مادرش برای عبادت خانه خدا را طواف میکرد.زمانی دیگر ، بتها در مقابل آن فرزند به دنیا نیامده به صورت به زمین می افتادند.شیردرنده طائف در برابر ابوطالب علیه السلام تعظیم کرد. هنگامی که آن حضرت علت را جویا شد شیر گفت:شما پدر اسد الله و کمک محمد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلمخدا و مربی شیر خدا هستی.

مادر امیر المؤمنین علیه السلام در کعبه

شب جمعه سیزدهم رجب بانوی بزرگوار ابوطالب علیه السلام احساس درد کرد،ولی با قرائت نامی مخصوص احساس آرامش پیدا کرد.هنگامی که جناب ابوطالب علیه السلام خواست زنانی را برای کمک فاطمه بنت اسد سلام الله علیها بیاورد ، از گوشه خانه ندایی رسید : "ای ابوطالب صبر کن چرا که دست نجس نباید ولی خدا را لمس کند."

صبح هنگام فاطمه بنت اسدسلام الله علیها ندایی شنید :"ای فاطمه به خانه ما بیا".ابوطالبعلیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمآن حضرت را به مسجد الحرام آوردند.عباس بن عبد المطلب که به همراه جماعتی در مسجد نشسته بودند ، دیدند که فاطمه سلام الله علیها وارد مسجد الحرام شد و در مقابل کعبه ایستاد و نگاهی به سوی آسمان نمود و چنین فرمود:"پروردگارا،من به تو و به پیامبران و کتاب هایی که از جانب تو آمده اند ایمان دارم. من کلام جدم ابراهیم خلیل علیه السلام را تصدیق می کنم و او بوده که این خانه را بنا کرده است.تو را قسم میدهم واز تو می خواهم به حق کسی که این خانه را بنا کرد، و به حق فرزندی که در شکم من است و با من سخن می گوید و با گفتارش با من انس می گیرد، و من یقین دارم که یکی از آیات و نشانه های توست،که این ولادت را بر من آسان فرمایی".16

ناگهان حاضرین در مسجد الحرام دیدند که دیوار پشت آن سمتی که در کعبه است شکافته شد و فاطمه بنت اسد سلام الله علیها داخل شد. هرچه کردند قفل در را باز کنند ممکن نشد ، دانستند که حکمت خداوند در کار است.17

فاطمه بنت اسد سلام الله علیها می فرماید :هنگامی که داخل کعبه شدم دیدم حوا ،‌ساره، آسیه ، مادر موسی بن عمران و مریم مادر عیسی آمدند.آنان به من سلام کردند:"السلام علیک یا ولیة الله" و در مقابلم نشستند.

آنچه در ولادت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واآله وسلم انجام دادند در ولادت علی بن ابیطالب علیه السلام نیز انجام دادند ،چه اینکه فاطمه بنت اسد سلام الله علیها در هنگام ولادت پیامبرصلی الله علیه واآله وسلمحضور داشت و به ابوطالب علیه السلام ماجرا را خبر داد.حضرت ابوطالب علیه السلام قبلا به او فرمود ه بود :"30 سال صبر کن تا خدا مولودی به تو عنایت کند مثل خاتم الانبیاء مگر در نبوت که وصی و وزیر او خواهد شد."18

روز ولادت امیر المؤمنین علیه السلام

روز جمعه علی بن ابی طالب علیه السلام مانند خورشید بر روی سنگ سرخ در گوشه راست کعبه طلوع فرمود.همین که قدم بر زمین کعبه نهاد ،به سجده افتاد و دستها را سوی آسمان بلند نمود و فرمود :"اشهد ان لااله الا الله ،اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولیُ محمد رسول الله ،بمحمد یختم الله النبوة و بی یختم الوصیةو انا امیر المؤمنین ":"شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست و محمد صلی الله علیه و آله وسلم پیامبر خداوند است و علی وصی محمد صلی الله علیه و آله وسلم است.به محمد نبوت ختم می شود و به من وصایت کامل و تمام می شود و منم امیر المؤمنین "19سپس فرمود:"جاء الق و زهق الباطل ":"حق آمد و باطل رفت".

در این هنگام که وجود سراپا جودش پای بر این عرصه خاکی نهاده بود، بتهایی که در کعبه بود به صورت به زمین افتادند و آسمان نورانی شد.شیطان فریاد بر آورد:"وای بر بتها و بت پرستان از این فرزند"!

سخنان امیر المؤمنین علیه السلام پس از ولادت

آنگاه سلام بر زنان بهشتی نمود و حال آنان را پرسید. بانوان بهشتی او را در آغوش گرفتند و حضرت با آنان تکلم فرمودند.هنگامی که حضرت حوا علیها السلام او را در آغوش گرفت،آن حضرت فرمود:"سلام بر تو ای مادر،حوا"!حوا علیها السلام پاسخ داد:سلام بر تو پسرم! علی بن ابی طالب علیه السلام .از حال حضرت آدم علیه السلام پرسید حوا علیها السلام پاسخ داد:غرق در نعمت های خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است. در این هنگام که آن حضرت داخل کعبه بود ابوطالب علیه السلام در کوچه و بازار صدا می زد:بشارت باد شما را که ولی خدا ظاهر شده است، همان کسی که وصایت به او تمام وکامل می شود.20

بعد از رفتن زنان بهشتی، پیامبران الهی حضرت آدم،حضرت نوح،حضرت ابراهیم ،حضرت موسی، حضرت عیسی علیهم السلام آمدند.امیر المؤمنین علیه السلام با دیدن آنان حرکتی نمود و تبسم فرمود و آن بزرگواران بر حضرتش سلام کردند:"سلام بر تو ای ولی خدا و خلیفه پیامبرخدا".

حضرت در جواب فرمود:"علیکم السلام و رحمة الله وبرکاته ".و جداگانه بر هریک سلام نمودند.آن بزرگواران یکی بعد از دیگری او را در آغوش گرفتند و بوسیدند و زبان به مدح او گشودند و رفتند .سپس ملائکه آمدند و او را به آسمانها بردند، و باز آوردند و بردند و هر بار کلماتی مخصوص در فضائل و مناقب حضرت می فرمودند.21

فاطمه بنت اسد سلام الله علیها می فرماید :بار دوم در حالی آن حضرت را آوردند که او را در حریر سفید بهشتی پیچیده بودند و به من گفتند:"او را از چشم بینندگان حفظ کن که ولی رب العالمین است.بدان که وارد بهشت نمی شود مگر کسی که ولایت او را بپذیرد و امامت و ولایت او را تصدیق کند.خوشا به حال آنکه تابع اوست و وای بر کسی که از او رویگردان شود. مثل او چون کشتی نوح است .هر که به آن پیوست نجات می یابد و هر که از آن باز ماند غرق می شود وسقوط می کند."سپس در گوش او مطلبی گفتند که من نفهمیدم. بعد او را بوسیدند و برخاستند و بیرون رفتند و من ندانستم از کجا خارج شدند.22

سه روز د رکعبه

فاطمه بنت اسدسلام الله علیها بعد از سه روز که مهمان الهی بود فرزند مبارک ومحترم خود را در آغوش گرفته آماده خروج از کعبه شد که هاتفی غیبی چنین ندا داد:"ای فاطمه ، نام این مولود را علی بگذار ، چرا که من خدای علی اعلی هستم.من نام او را از نام خود گرفته ام ، و او را ادب آموخته ام و امر خود را به او سپرده ام ،و او را بر غوامض علم خود آگاهی داده ام. او در خانه من به دنیا آمده است. او اول کسی است که برفراز خانه من اذان می گوید ، وبتها را می شکند ، و آنها را از بالای کعبه به صورت می اندازد. خوشا به حال کسی که او را دوست می دارد و از او اطاعت می کند و او را یاری می نماید.وای بر کسی که بغض او را دارد و از او سرپیچی می کند و او را خوار می نماید و حق او را انکار می نماید." 23

در این سه روز در هر محفلی سخن از ولادت این مولود مبارک واستثنائی بود ، به خصوص باز نشدن قفل در کعبه ، شکافته شدن دیوار کعبه در روز و دیدن آن توسط کفار ، این مطلب را به صورت یک مسأله عمومی در آورده بود.

طلوع نور علی علیه السلام در آغوش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

صبح روز چهارم در مقابل دیدگان به انتظار نشسته ، ناگهان دیوار کعبه از مکان قبلی شکاف بر داشت به حدی که فاطمه بنت اسد علیها السلام با فرزند عزیزش از آنجا خارج شدند.مردم همه نگاه می کردند و قبل از سؤال کسی ، فاطمه بنت اسد علیها السلام از بعضی وقایع داخل خانه خبر داد و از عظمت آن مولود و غذاهای بهشتی و اینکه نام این حضرت به ندای آسمانی علی علیه السلام است.

ابوطالب علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پیش آمدند و فاطمه بنت اسد با مولود پیش آمد.حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام فرمودند:"السلام علیک یا ابه و رحمة الله وبرکاته". ابوطالب علیه السلام فرمود:"و علیک السلام یا بنی و رحمة الله و برکاته"و آنحضرت را در آغوش گرفت.24چشمان مبارک به صورت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باز کرد وتبسم فرمود و خود را حرکتی داد و فرمود:"السلام علیک و رحمة الله وبرکاته،مرا در آغوش بگیر".

پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پاسخ سلامش را داد و آن حضرت را در آغوش گرفت ،و بوسید و دست در دست او گذاشت. آنگاه امیر المؤمنین علیه السلام دست راست بر گوش نهاد و اذان و اقامه فرمود و به یگانگی خداوند عزوجل و نبوت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم شهادت داد.25سپس از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم برای قرائت کتب آسمانی اجازه خواست. بعد از آنکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اجازه فرمود ، سینه را صاف کرد و آنچه در صحف حضرت آدم و نوح وابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام بود قرائت فرمود. سپس شروع به قرائت قرآن نمود که هنوز نازل نشده بود.آن حضرت سوره مبارکه مؤمنون را آغاز کرد:"قد افلح المؤمنون....."سپس در حالی که آن حضرت در آغوش رسول اللهصلی الله علیه وآله وسلم بود به خانه ابوطالب علیه السلام بازگشتند.26

فاطمه بنت اسد علیها السلام می فرماید: هنگامی که از کعبه خارج شدم و فرزند را نزد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم گذاشتم،آن حضرت با زبان مبارک دهان علی علیه السلام را باز کردند و او را با آب دهان مبارک تحنیک کردند و اذان در گوش راست و چپ آن حضرت گفت و فرمودند:"این مولودی است که بر فطرت به دنیا آمده است."27

در روز سوم ولادت حضرت یا روز سوم خروج از کعبه و در بعضی از اقوال دهم ذی الحجه ، حضرت ابوطالب علیه السلام ولیمه مفصلی داد و فرمود:"بیا یید برای ولیمه علی بن ابی طالب و قبلا هفت بار کعبه را طواف کنید و بعد بر فرزندم علی علیه السلام سلام کنید".28

کودکی حضرت علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

امیر المؤمنین علیه السلامدرباره دوران کودکی خود و همراه بودن با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنین می فرمایند:به هنگام کودکی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مرا به دامان می گرفت ، و به سینه می چسباند .غذا را می جوید و به دهانم می گذارد. از بوی خوش خویش به مشام جانم می بویانید.او در گفتارم دروغ و در کردارم اشتباه ونادانی نیافت . خداوند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را از هنگام شیرخوارگی با بزرگترین فرشتگان همراه کرد ، تا شبانه روز او را در راه بزرگواری ها و نیکی های جهان رهنمون باشد.من نیز از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پیروی می کردم،چنانچه کودک شیر خواری از مادر فرمان می برد و از کردارهای او پیروی می کند.هر سال به کوه حرا می رفت، و در این هنگام هیچ کس جز من او را نمی دید.29

1.ارشاد مفید :ج1ص5.اعلام الوری :ج1ص306.تهذیب شیخ طوسی :ج6ص19.مصباح کفعمی :ج2ص599.بحار الانوار:ج97ص383.مستدرک حاکم :ج3ص180.مناقب خوارزمی:ص12-13..اسد الغابة:ج5ص517.مصباح المتهجد:ص741-754.کشف الغمة:ج1ص59.مناقب ابن شهر آشوب:ج3ص353.زاد المعاد:ص21.

2.حاکم در مستدرک می گوید:اخبار متواتر است در ایکه فاطمه بنت اسد سلام الله علیها حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام را در داخل کعبه به دنیا آورده است:ج3ص483.

احمد بن عبد الرحیم دهلوی مشهور به شاه ولی الله (پدر عبد العزیز دهلوی که کتاب التحفة الاثنی عشریة را نوشته است)در گتاب "ازالة الخفاء"می گوید:

اخبار متواتر در اینکه فاطمه بنت اسد سلام الله علیها امیر المؤمنین علیه السلام را در داخل کعبه در روز جمعه 13رجب 30 سال بعد از عام الفیل به دنیا آورده است، وکسی قبل از آن حضرت و بعد از آن حضرت در آن مکان به دنیا نیامده است.الغدیر :ج6ص22.زاد المعاد:ص21.

کلمات بزرگان شیعه در این باب زیاد تر از آن است که در این مختصر ذکر شود.به جلد 6 الغدیر تحت عنوان "ولادة امیر المؤمنین علیه السلام فی الکعبهة"مراجعه شود.

مدارکی از کتب اهل خلاف که دلالت دارد ولادت امیر المؤمنین علیه السلام در داخل کعبه بوده است:کتاب الحسین علیه السلام :ج1ص16.مروج الذهب:ج2ص2.تذکره خواص الامة:ص7.الفصول المهمة:ص14.السیرة النبویة :ج1ص150.مطالب السؤل:ص11.محاضرة الأوائل:ص120.نزهة المجالس:ج2ص204.نور الابصار:ص76.کفایة الطالب:ص.37.

3. مناقب ابن شهر آشوب:ج3ص319.

4. مناقب ابن شهر آشوب:ج3ص321.

5. مناقب ابن شهر آشوب:ج3ص319

6.مختصری از احوال حضرت ابوطالب علیه السلام در 26 رجب ذکر می شود.

7.منتخب التواریخ :ص113.

8.تلخیص از ریاحین الشریعه:ج3ص3،4،5،6.

9. منتخب التواریخ :ص113 .اعلام الوری:ج1ص306.

10. ریاحین الشریعه:ج3ص 6-7.

11.مناقب ابن شهر آشوب:ج2ص200.

12. مناقب ابن شهر آشوب:ج2ص204-205.

13.کشف الغمة:ج1ص59.

14.مناقب:ج2ص192-193،197.روضة الواعظین:ج1ص78.

15.. مناقب ابن شهر آشوب:ج2ص196-.197روضة الواعظین:ج1ص78. بحار الانوار:ج35ص11.

16.مناقب ابن شهر آشوب:ج2ص198_199. امالی شیخ طوسی:ص706.بحار الانوار:ج35ص8-36. آفتاب کعبه:ص45.

17..اعلام الوری:ج1ص306.ارشاد:ج1ص5.

18.بحار الانوار:ج35ص6.روضة الواعظین:ج1ص81.

19.مناقب:ج2ص198.

20.روضة الواعظین:ج1ص81.مناقب:ج2ص198.بحار الانوار:ج35ص13.

21.علی علیه السلام ولید الکعبه:ص32.

22.علی علیه السلام ولید الکعبه:ص32.

23.بحار الانوار:ج35ص9-37.

24.مناقب:ج2ص198.

25.بحار الانوار:ج35ص22.مناقب:ج2ص.198.

26.بحار الانوار:ج35ص18.مناقب:ج2ص.172کشف الغمةج 1ص59.

27.مناقب ج 2ص199.

28.مناقب ج 2ص199.

29.قسمت های آخر خطبه 234.نهج البلاغه فیض الاسلام:ص802.

روز چهاردهم ماه رجب:

1.مرگ معتمد عباسی

در این روز در سال 279ه المعتمد علی الله احمد بن متوکل ملقب به معتمد به جهنم واصل شد. علت مرگ او این بود که در کنار نهری در حال عیش و نوش بود و در اثر نوشیدن زیاد شراب یا زهری که توسط پسر برادرش در شراب او ریخته بودند، شکمش ترکید.1به قول دیگر او در18 رجب به درک واصل شد.2

معتمد در 23 سال خلافتش لذت و ملاهی را اختیار کرده بود و امورات مملکت به دست برادرش احمد موفق بود. بعد از او پسرش احمد معتضد کارهای پدر را از انجام میداد تا عمویش معتمد را از سر راه برداشت و خود به خلافت رسید.

از کبائر جرائم اعمال معتمد،مسموم کردن آقا و مولایمان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام است. صدوق رحمةالله می فرماید :معتمد چندین بار امام عسکری علیه السلام را حبس کرد.

1.قلائد النحور:ج رجب،ص142.

2. تتمة المنتهی:ص360.

روز پانزدهم ماه رجب:

1.زیارت امام حسین علیه السلام

در شب 15رجب و روز آن زیارت امام حسین علیه السلام 1و همچنین زیارت مشاهد مشرفه معصومین علیهم السلام2 مستحب است.

2.وفات حضرت زینب سلام الله علیها

وفات مظلومانه و غریبانه ام المصائب حضرت فاطمه صغری عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها در شب یکشنبه 15رجب سال 62ه به وقوع پیوسته است.3

در مدت یک سال بعد از واقعه کربلا ، زندگانی آن حضرت همراه با اشک و آه و خاطرات اسارت و کربلا سپری گشت.در عظمت آن مخدره بس که به فرموده صدوق رحمه الله، از جانب امام حسین علیه السلام نیابت خاصه داشته است، و تا هنگامی که بیماری امام زین العابدین علیه السلام تمام نشده بود، این نیابت ادامه داشت.4

نام گذاری حضرت

هنگام ولادت جبرئیل از جانب خداوند متعال بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد و عرض کرد:"یا رسول الله ،اسم این دختر را زینب بگذار ".آنگاه جبرئیل گریست. پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پرسید:سبب این گریه چیست؟عرض کرد :همانا این دختر از آغاز زندگانی تا پایان روزگار در این سرای ناپایدار با رنج وبلا خواهد زیست.گاهی به درد شما یا رسول الله مبتلا می شود ، و گاهی در ماتم مادرش و گاهی در مصیبت پدر و گاهی به درد فراق برادرش حسن مجتبی علیه السلام دچار خواهد شد.از همه بالاتر به مصائب کربلا ونوائب دشت نینوا گرفتار می شود چنانکه مویش سفید و قامتش خمیده خواهد گردید.

این خبر را اهل بیت علیهم السلام شنیدند و اندوهناک وگریان شدند.پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم صورت بر صورت حضرت زینب سلام الله علیها نهادند و گریستند. حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها فرمود : یا ابتا ، این گریه برای چیست؟ خداوند دیده های تو را نگریاند.فرمود :"ای فاطمه، بعد از من و تو این دختر دچار بلاها و مصائبی می شود. حضرت صدیقه سلام الله علیها فرمود:چه ثواب دارد آن کسی که بر دخترم زینب سلام الله علیها گریه کند؟آن حضرت فرمود:"ای پاره تنم و ای نور چشمم،ثواب کسی که بر او گریه کند مانند ثواب کسی است که بر برادرش حسین علیه السلام گریه کند".سپس نام آن حضرت را زینب نهاد.5

آن حضرت یک سال و چند ماه بعد از واقعه کربلا با قلبی پر از اندوه از مصائب کربلا در خانه خود رحلت فرمودند و در همان خانه دفن شدند.در وفات آن مخدره مظلومه روزهای 14 رجب و دهم رمضان را هم گفته اند.6

3.تغییر قبله

در روز 15رجب سال 2ه قبله از بیت المقدس به سوی کعبه تغیر پیدا کرد . این برنامه در نماز ظهر در مسجد بنی سالم مدینه اتفاق افتاد و این مسجد بعداز آن به مسجد ذی القبلتین نامیده شد.7

4. خروج از شعب ابی طالب علیه السلام

در این روز حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله وسلم از شعب ابی طالب علیه السلامخارج شدند.8

5.شهادت امام صادق علیه السلام

شهادت امام صادق علیه السلام به روایتی در سال 148ه در چنین روزی بوده است.9

1.فیض العلام :ص307-308.مصباح المتهجد:ص741.قلائد النحور:ج رجب،ص145. مصباح کفعمی:ج2ص599.

2.مسار الشیعه:ص35.

3.زینب کبری سلام الله علیها(نقدی):ص114.معالی السبطین:ج2ص225.4.

4.شجره طوبی:ج2ص392.

5.ریاحین الشریعة:ج3ص38-39.

6.الوقایع الحوادث:ج1ص113.

7.مسار الشیعه:ص35.وقایع الایام:ج1ص155.فیض العلام ص308..مصباح المتهجد:ص742.قلائد النحور:ج رجب،ص151. مصباح کفعمی:ج2ص598.بحار الانوار:ج98ص345.

8. فیض العلام ص308.مصباح المتهجد:ص741.قلائد النحور:ج رجب،ص145. مصباح کفعمی:ج2ص599.بحار الانوارج97ص598.

9.اعلام الوری:ج1ص514.روضة الواعظین :ج1ص212.

روز شانزدهم ماه رجب:

1. خروج فاطمه بنت اسد سلام الله علیها از کعبه

در ابتدای این روز حضرت فاطمه بنت اسدسلام الله علیها با فرزندش امیر المؤمنین علیه السلام از کعبه خارج شد.1

1.بحار الانوار:ج35ص8.

روز هفدهم ماه رجب:

1.مرگ مأمون

روز پنج شنبه 17 رجب1 سال 218ه 1یا به قولی 8رجب 2یا 9رجب 3 یا 18 رجب 4 مأمون لعنت الله علیه در سن 48 سالگی به اجدادش پیوست. مدت خلافت او 21سال بود.5

1.تتمةالمنتهی:ص297.مستدرک سفینة البحار:ج5ص224.

2.وقایع الایام:ج1ص104.مستدرک سفینة البحار: ج4ص78،ج5ص224.

3.توضیح المقاصد:ص17.

4. تاریخ الخلفاء:ص313.

5.تتمةالمنتهی:ص297..فیض العلام:ص312.قلائد النحور:ج رجب،ص69.نفائح العلام:ص409.مروج الذهب مسعودی:ج3ص456.

روز هجدهم ماه رجب:

1.وفات ابراهیم فرزند پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلم

در سال 10 ه ابراهیم فرزند پیامبر صلی الله و علیه وآله وسلماز دنیا رفت.1مادر این بزرگوار ماریه قبطیه بود.2سن ابراهیم هنگام وفات به قولی 18 ماه و چند روز،و به قولی یک سال و ده ماه و هشت روز بود.3

2.شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به نقل از ابن عیاش در این روز است.4

3.اول خلافت شوم یزید

در این روز یزید ملعون خلافت غصب شده را در دست گرفت .سه روز بعد از مرگ معاویه و دفن او در 15 رجب ، یزید به دمشق آمد و کنار قبر او رفت وگریست.بعد از آن به کاخ رفت و تا سه روز بیرون نیامد.سپس در روز 21 رجب به مسجد آمد و به منبر رفت و خطبه خواند.5

1.منتخب التواریخ:ص76. فیض العلام:313. مصباح المتهجد:748. زاد المعاد:34.

2.قلائد النحور:ج رجب ،ص185-186.شرح حال این بزرگوار در تتمه محرم به تفضیل بیان شده است.

3.بحار الانوار:ج22ص152.

4. مصباح المتهجد:748. زاد المعاد:35.

5.وقایع الایام:ج1ص208.

روز بیست و دوّم ماه رجب:

1.فرار ابوبکر در جنگ خیبر

در این روز در ایام جنگ خیبر علم به ابوبکر داده شد و او با دیدن دشمن گریخت و گروه خود را به فرار تشویق کرد.1

1.وقایع الایام:ج1 ص211.

روز بیست و سوّم ماه رجب:

1.حمله به امام مجتبی علیه السلام در مدائن

در این روز حراج بن سنان اسدی ملعون در ساباط مدائن با استفاده از تاریکی شب خنجر یا تیغی مسموم را به ران مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام زد که تا استخوان شکافت. آن حضرت از شدت درد دست در گردن او افکند و هر دو به زمین افتادند. دوستان حضرت آن ملعون را کشتند و امام علیه السلام را به خانه والی مدائن ، سعدبن مسعود(عموی مختار) بردند. سعد جراحی آورد و جراحت آن حضرت را مداوا نمود.1

در این روز زیارت آن حضرت و لعن بر ظالمان و قاتلان آن حضرت مناسب است.2

2.مسموم شدن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

در این روز در سال 183ه آقا و مولایمان حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام را به دستور هارون ملعون در زندان بغداد زهر داده و ومسموم کردند.3

3.فرار عمر در جنگ خیبر

در این روز در جنگ خیبر پرچم را به دست عمر دادند و او با دیدن دشمن گریخت و گروه خود را نیز به فرار تشویق کرد.4

1.مصباح المتهجد:ص749. فیض العلام:ص317. زاد المعاد:ص35.

2.فیض العلام:ص317. زاد المعاد:ص35.

3.بحار الانوار:ج48ص1،ج97ص202. وقایع الایام:ج رجب ص225.قلائد النحور:ج رجب،ص210.

4. وقایع الایام:ج1 ص211. مصباح المتهجد:ص749.

روز بیست و چهارم ماه رجب:

1.فتح خیبر به دست امیر المؤمنین علیه السلام

در این روز در سال 7ه در جنگ خیبر مرحب به دست امیر المؤمنین علیه السلام کشته شد و قلعه خیبر به دست آن حضرت فتح گردید.1و در بحار الانوار 27 رجب روز فتح خیبر ذکر شده است. 2

چون پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به جنگ خیبریان رفت و قلعه قموص را محاصره کرد، ابتدا پرچم را برای مبارزه با آنان به دست ابوبکر داد.ابوبکر با لشکری رفت، ولی چون نظر به پهلوانان آنان نمود فرار کرد و لشکریان هم در پی او بازگشتند.روز بعد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرچم را به عمر داد و او هم از ترس کشته شدن به میدان جنگ نرسیده بازگشت.

انتخاب علی علیه السلام برای فتح خیبر

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:"فردا پرچم را به مردی می دهم که حمله هایش را تکرار کند، نه اینکه فرار کند.کسی که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند، وخداوند خیبر را به دست او فتح می کند".همه اصحاب آرزو کردند که این مقام ومنزلت به آنان واگذار شود.

فردای آن روز،پیامبر صلی الله و علیه و سلم فرمود:"علی بن ابی طالب علیه السلام کجاست؟ گفتند:چشم دردی دارد که حرکت برای آن حضرت مشکل است. خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:او را حاضر کنید.سلمة ابن اکوع رفت و آن حضرت را آورد.پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم سر آن حضرت را در بر گرفت و از آب دهان مبارک به چشمان نورانی حضرت خاتم الاوصیاء علی مرتضی علیه السلام مالید و فرمود:"بارلها، زحمت گرما وسرما را از او بردار".پس از آن روز بر امیر المؤمنین علیه السلامدرد چشم عارض نشد و از گرما وسرما آزرده نگشت.

پیامبر زره خود را بر او پوشانید و ذوالفقار را بر کمر او بست و پرچم به آن حضرت سپرد و سوار بر مرکبش نموده فرمود:"جبرئیل از سمت راست، میکائیل از سمت چپ، عزرائیل از پیش رو و اسرافیل از پشت سر ، و نصرت خدا بالای سر، و دعای من از پشت سر توست".فرمود :یا علی، مسلمانی را بر ایشان عرضه کن.

میدان جنگ خیبر

آن حضرت رفت، و پس از موعظه و نصیحت عده ای برای جنگ با او آمدند.آنان دو نفر از مسلمانان را شهید کردند. امیر المؤمنین علیه السلام بر آنها تاخته و آنها را کشتند. آنگاه برادر مرحب با عده ای آمدند.حضرت آنها را هم به درک فرستاد.

مرحب که شجاع بود به خونخواهی آمد.امیر المؤمنین علیه السلام چنان با ذوالفقار بر سرش فرود آورد که شمشیر از حلقش گذشت و او را دونیم ساخت و به خاک انداخت.صدای تکبیر مسلمانان بلند شد.عده ای از یهود به دفاع آمدند و با مسلمانان به جنگ پرداختند.امیر المؤمنین علیه السلام به مبارزه ادامه داد تا عده ای کشته شدند و عده ای به قلعه گریختند.

آن حضرت با دست قدرتمند حیدری در قلعه را کند و برای مسلمانان معبر قرار داد تا از خندق عبور کنند.حضرت چندین بار مسلمانان را از روی خندق به وسیله آن در عبور داد ،با اینکه از سه روز قبل ،آن حضرت گرسنه بود.3

2. بازگشت جعفر طیار از حبشه

آمدن جناب جعفربن ابی طالب علیه السلام برادر امیر المؤمنین علیه السلام از حبشه در روز فتح خیبر اتفاق افتاده است.4

1.زاد المعاد:ص35.فیض العلام:ص317.

2.بحار الانوار:ج97ص168-384.

3.المستدرک علی الصحیحین:ج3ص37.مجمع الزوائد ومنبع الفوائد:ج9ص124.کنز العمال:ج5ص283.فیض العلام:ص317-321.

4.منتخب التواریخ:صص56.وقایع الایام:ج رجب،ص255.

روز بیست و پنجم ماه رجب:

1. شهادت موسی بن جعفر علیه السلام

در این روز در سال 183هـ بنا بر مشهور امام موسی بن جعفر علیه السلام ، در حبس سندی بن شاهک به شهادت رسیدند . (1) به روایت مرحوم کلینی روز شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ششم رجب است.(2) هارون ملعون به ظاهر برای زیارت و در حقیقت برای دستگیر نمودن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و فرستادن آن حضرت از مدینه به بغداد به مسجد النبی صلی الله علیه وآله و سلم آمد.(3)

خلفای ظالم در دوران امامت حضرت

آن حضرت 20 سال داشتند که امامت به ایشان منتقل شد و مدت 35 سال امامت فرمودند. در این مدت بعد از شهادت امام صادق علیه السلام مقداری همزمان با ابوجعفر منصور بودند که او متعرض آن حضرت نشد.

بعد از منصور قریب به ده سال ایام خلافت مهدی بود . او حضرت را به عراق طلبیدو حبس کرد. شبی امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب دید که به او فرمود:«فَهَل عَسَیتُم إن تَوَلّیتُم أن تُفسِدوا فِی الأرضِ وَ تَقطَعوا أرحامَکُم»(4) وقتی بیدار شد مراد حضرت را دانست و موسی بن جعفر علیه السلام را از زندان آزاد کرد.

پس از مهدی ، پسرش هادی خواست آن حضرت را محبوس کند ولی اجل او را مهلت نداد، چه اینکه کمتر از یکسال بیشتر خلافت نکرد. خلافت به هارون که رسید امام علیه السلام را از زندانی به زندان دیگر فرستاد، تا در سال چهاردهم خلافتش آن حضرت را در سن 55 سالگی به زهر جفا شهید کرد.(5)

غسل و تدفین حضرت

پس از شهادت بدن شریف حضرت را طبق دستور هارون با جامه های کهنه ، جهت اهانت به آن بزرگوار ، روی نردبانی گذاردند و چهار حمال بر دوش گرفتند ، و کسی جلوی جنازه صدا میزد:«این امام رافضیان است».

امام رضا علیه السلام قبلاً متوجه غسل و کفن و نماز آن حضرت شده بودند. سپس شیعیان آمدند و گل آوردند و احترام کردند و در محل فعلی حرم مطهر ، بدن آن حضرت را دفن کردند.(6)

تعداد فرزندان آن حضرت 37 نفرند(7) و مدت امامت آن حضرت 35 سال ، و عمر شریف امام علیه السلام هنگام شهادت 55 سال بود.(8) شهادت آن حضرت در 5 یا 6 رجب نیز ذکر شده است.(9)

1.اعلام الوری: ج2 ص6. بحارالانوار: ج48 ص 206. مسمارالشیعه: ص36 . مصباح المجتهد: ص749. زادالمعاد: ص35 .فیض العلام: ص322. مصباح کفعمی: ج2 ص598.

2. کافی: ج2 ص507.

3. کافی: ج2 ص507. بحارالانوار : ج48 ص206.

4. سورۀ محمّد صلی الله علیه وآله و سلم : آیۀ 22.

5. قلائد النحور:ج رجب، ص 33-34.

6. وقایع الایام: ج رجب، ص279 ، از جنات الخلود.

7. ارشاد : ج2 ص244.

8. اعلام الوری: ج2 ص6 ،ارشاد : ج2 ص215

9. مناقب ابن شهرآشوب:ج4 ص349، کافی: ج2 ص507، ارشاد : ج2 ص215.

روز بیست و ششم ماه رجب:

وفات حضرت ابوطالب علیه السلام

سید بطحاء حضرت ابوطالب علیه السلام سه سال قبل از هجرت و در سال 10 بعثت از دنیا رفت(1). بنابر نقلی سن آن حضرت به هنگام رحلت 81 سال بوده است .2اقوال دیگر در رحلت حضرت ابوطالب علیه السلام عبارت است از:27 جمادی الاولی ، 26و29 رجب ،7و18 رمضان، 15 و17 شوال ،اول و دهم ذی القعده،اول ذی الحجة.3

نسب حضرت ابوطالب علیه السلام

نام مبارک آن حضرت عمران است ، وپدرشان جناب عبد المطلب ، و مادرشان فاطمه بنت عمرو بن عائذ است.ابوطالب علیه السلام با عبدالله پدر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و زبیر بن عبدالمطلب برادر ابوینی بودند،یعنی از طرف پدر و مادر یکی بودند و سایر اولاد جناب عبد المطلب با این سه بزرگوار فقط از پدر یکی بودند.

ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام

مجلسی رحمه الله می فرماید: امامیه اتفاق دارند بر اسلام وایمان جناب ابوطالب علیه السلام به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و اینکه هیچ گاه عبادت بتی نکرده است.بلکه ابوطالب علیه السلام یکی از اوصیاء حضرت ابراهیم علیه السلام است و امر اسلام وایمان او در شیعه مشهور است و علمای شیعه کتاب ها در ایمان آن بزرگوار تألیف کرده اند.

صدوق رحمه الله می فرماید: در حدیث آمده که جناب عبد المطلب علیه السلام حجت الهی و جناب ابوطالب علیه السلام وصی ایشان بوده است. طبق روایت ودایع انبیاء عصای حضرت موسی علیه السلام و انگشتر حضرت سلیمان علیه السلام و.... توسط عبدالمطلب علیه السلام به ابو طالب علیه السلام سپرده شد که ایشان آنها را به خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم سپردند.

ابن اثیر جزری شافعی می گوید : اهل بیت علیهم السلام بر ایمان ابو طالب علیه السلام اجماع دارند و اجماع اهل بیت علیهم السلام حجت است.4

کتب زیادی در ایمان حضرت ابو طالب علیه السلام تألیف شده که اولین آنها در سال 630ه نوشته شده است . از آن زمان تا کنون کتبی به زبان های مختلف در ایمان ، عظمت و بزرگی آن حضرت نوشته تألیف و چاپ شده است که بر اهل تحقیق پوشیده نیست.5حضرت رضا علیه السلام می فرمایند:"کسی که معتقد باشد ابوطالبعلیه السلام با حالت کفر از دنیا رفته ، کافر است".اشعار حضرت ابو طالب علیه السلام در حمایت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشعار منسوب به امیر المؤمنین علیه السلام هنگام رحلت ابو طالبعلیه السلام و کلمات آن بزرگوار به قریش در مسجد الحرام هنگام قصد سوءقریش به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و کلمات آن حضرت هنگام رحلت ،کلمات آن حضرت در طلب باران همه دلالت دارد بر اینکه دارای ایمانی منحصر به فرد بوده است که در روایات تشبیه به ایمان اصحاب کهف شده است. بعضی از ابیات امیر المؤمنین علیه السلام در مرثیه آن بزرگوار نیز دلالت بر افضلیت آن بزرگوار بر حمزه دارد.

اصبغ بن نباته می گوید: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:"به خدا قسم هرگز پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد المناف عبادت بت نکرده اند".گفتند:پس چه را عبادت می کردند؟ فرمودند: به سوی کعبه نماز می خواندند و بر دین ابراهیم و به آن متمسک بودند.

ابن ابی الحدید در ضمن اشعاری می گوید : اگر ابوطالب و پسرش نبودند ، از دین اثری نبود که اینچنین استوار شود. ابوطالب در مکه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حمایت کرد و پسرش در مدینه بی دریغ از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حمایت و دفاع می نمود.6

پیامبر در وفات ابو طالب علیه السلام

هنگامی که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام خبر وفات ابوطالب علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم داد،آن حضرت به شدت ملول و محزون شدند و فرمودند:"یا علی برو و او را غسل و حنوط و کفن کن و چون بر روی سریر نهادی به من خبر بده ". هنگامی که آن حضرت دستورات پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم را انجام داد و پدر بزرگوار را بر روی سریر گذاشت،پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمخودشان تشریف آوردند و چون نظر مبارکشان بر نعش عموی بزرگوارشان افتاد ،رقت و حزن به آن حضرت دست داد و فرمودند:"ای عمو صله رحم کردی و جزای خیر دیدی .ای عمو ، در کوچکی مرا کفالت کردی و در بزرگی مرا نصرت وحمایت نمودی".

بعد به مردم رو کردند و فرمودند:" سوگند به خدا که اذن شفاعت می دهم در روز قیامت به عمویم که جن و انس از آن شفاعت تعجب کنند".با رحلت ابوطالب علیه السلام جبرئیل نازل شده به پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم عرض کرد :"یاور تو از دنیا رفت،هجرت کن".7

امیر المؤمنین علیه السلام در زمان حیات خود نائب می گرفت که برای عبدالله وآمنه و ابوطالب علیهم السلام حج انجام دهند، و هنگام شهادت به اولاد خود وصیت فرمودندکه نایب برای حج از طرف آن بزرگواران بگیرند.8

1.منتخب التواریخ:ص43..بحار الانوار:ج19ص24.فیض العلام:ص326..قلائد النحور:ج رجب ص284.مصباح المتهجد:749.

2.منتخب التواریخ:ص80..وقایع الایام:ج1ص303از بحار الانوار.

3.نفائح العلام:ص158.اسد الغابة:ج1ص19.قلائد النحور:ج رجب ،ص284.منتخب التواریخ:ص43.احقاق الحق:ج29ص614.

4.منتخب التواریخ:ص113-114.وقایع الایام:ج1ص286-306.شرح ابی الحدید: ج14ص 66-85.

5.قلائد النحور:ج رجب ص284،289،314،317،318،،322.منتخب التواریخ:113-114.وقایع الایام:ج1ص301.

6.شرح ابی الحدید :ج14ص85.در وقایع الایام ج1ص289 می گوید:به گفته سیوطی احادیثی که جسارت به آن بزرگوار کرده اند،از موضوعات زمان معاویه وغیرآن است ،برای شادی شجره ملعونه بنی امیه ،و منجمله از راویان آن مغیرة بن شعبةاست که در عداوت و دشمنی با بنی هاشم شهره آفاق است.

7.بحار الانوار:ج19ص69.

8.وقایع الایام:ج1ص303

روز بیست و هفتم ماه رجب:

1.بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

مبعث مبارک پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در سن 40 سالگی و آغاز نزول قرآن بر پیامبر در این روز بوده است.1

این روز یکی از اعیاد بزرگ است ، و روزی است که حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم به رسالت مبعوث گردید و جبرئیل علیه السلام بر پیامبر ی آن حضرت نازل شد .2غیر شیعه مبعث را در 17 یا 18 یا 24 رمضان و یا در 12 ربیع الاول می دانند.

در این روز صلوات بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت آن حضرت و نیز زیارت آن حضرت و امیر المؤمنین علیه السلام وارد شده است.3

سالیان سال بود که از بعثت انبیاء علیهم السلام می گذشت، و هر قوم و قبیله ای با عقیده های مختلف خود زندگی می کردند و در حجاز و مکه آن روز بسیاری بت می پرستیدند:بت سنگی،فلزی ،چوبی، و گاهی از جنس خرما . دختران را زنده به گور می کردند.اکثر قبایل در حال جنگ وخونریزی بودند. دنیا غرق در گمراهی و ضلالت بود. تا اینکه چهل سال از ولادت با سعادت اشرف مخلوقات و سرور کائنات حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله وسلم گذشت. خداوند آن حضرت را به پیامبری مبعوث فرمود، وجبرئیل بر آن حضرت نازل شد و وحی الهی را با آداب و مراسمی مخصوص به آن حضرت رسانید که در کتب روایی با سند های مختلف ذکر شده است.

طبق بعضی روایات4 هنگامی که آن حضرت از کوه حرا بر می گشتند انوار جلال و عظمت ایشان را فراگرفته بود، هیچ کس را یارای آن نبود که به حضرتش نظر کند.از هر درخت و گیاه و سنگ که می گذشت در برابر آن حضرت خم می شدند و به زبان فصیح می گفتند:"السلام علیک یا نبی الله،السلام علیک یا رسول الله".

هنگامی که آن حضرت داخل خانه حضرت خدیجه سلام الله علیها شدند، از شعاع انوار جمال آن حضرت خانه منور شد.خدیجه سلام الله علیها عرض کرد:ای محمد، این چه نور ی است که از شما مشاهده می کنم ؟آن حضرت فرمودند :این نور پیامبری است. سپس خطاب به حضرت خدیجه سلام الله علیها فرمودند :بگو:"لااله الا الله ".خدیجه سلام الله علیها عرض کرد:سالهاست من پیامبری شما را می دانم. سپس به وحدانیت خداوند متعال و رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شهادت داد.

در این هنگام آن حضرت فرمودند:"ا ی خدیجه احساس سرما می کنم .جامه ای بر من بپوشان".حضرت جامه بر خود کشید و خوابید. از جانب حقتعالی ندا رسید:"یا ایها المُدثّر ، قُم فَأنذر و رَبَک فَکبِّر..."5 :"ای جامه به خود پیچیده ،برخیز وبترسان مردم را از عذاب پروردگار خود ، و تکبیر بگوی و پروردگارت را به بزرگی یاد کن".آن حضرت برخاست و انگشت مبارک در گوش خود گذاشت و فرمود:"الله اکبر،الله اکبر "پس صدای آن حضرت به همه موجودات رسید، و همه با او موافقت کردند.6

پیامبر صلی الله علیه آله وسلم سه سال پنهانی مردم را به خدای یکتا دعوت می فرمود،و پس از سه سال جبرئیل آمد و عرض کرد:"خداوندمتعال امر فرموده که دعوت خویش را آشکار فرمایی".سپس آن حضرت از کوه صفا بالا رفتند و و مردم را انذار فرمودند و دعوت خود را علنی نمودند.7

1.اعلام الوری :ج 1ص46.مصباح المتهجد:ص750.مسار الشیعة :ص37.تهذیب:ج6ص2.العدد القویه:ص337.زاد المعاد:ص36.فیض العلام :ص328.

2.زاد المعاد:ص36.

3.زاد المعاد:ص40.

4.منتهی الآمال:ج1ص47.

5.سوره مدثر:آیه 1.

6.منتهی الآمال:ج1ص47.

7.بحار النوار:ج19ص174-186.

روز بیست و هشتم ماه رجب:

1. خروج امام حسین علیه السلام ازمدینه به سوی مکه

در این روزدر سال 60ه امام حسین علیه السلام از مدینه منوره متوجه مکه شدند.1 بنابر قولی شب 29 رجب آن حضرت از مدینه خارج شدند.2در این سفر همراه ایشان عقیله بنی هاشم زینب کبری ، برادرشان حضرت ابوالفضل العباس ، ام کلثوم ، علی اکبر و دیگر اهل بیت علیهم السلام بودند.خواهران حضرت سیدالشهداء علیه السلام با عقیله بنی هاشم و ام کلثوم علیهما السلام13 نفر بودند.

بانوان دیگر از منسوبین حضرت ، علیا مخدره ام کلثوم صغری دختر زینب کبری سلام الله علیهما که با شوهرش به کربلا آمد و دیگری خواهر امیر المؤمنین علیه السلام جمانه دختر ابوطالب علیه السلام .همچنین 9کنیز با حضرت از مدینه خارج شدند و 10 نفر غلام با حضرت بودند.چند نفر از همسران امام مجتبی علیه السلام و 16 نفر از اولاد دختر و پسر امام مجتبیعلیه السلام و خانواده مسلم بن عقیل علیه السلام ودیگر اصحاب و بستگان حضرت نیز همراه بودند.

لوازم وسوارهایی که همراه داشتند عبارت بود از250 اسب ،250 ناقه.از این تعداد ناقه،70ناقه برای حمل خیمه ها ، 40 ناقه برای حمل دیگ و ظروف و ادوات ارزاق، 30 ناقه برای مشک های آب ،12 ناقه برای جامه ها و دراهم و دنانیز، 50 ناقه برای حمل هودج و تعبیه شده برای حمل مخدرات و علویات و اطفال و ذراری و خدمتگزاران و کنیزان ، وبقیه شتران برای حمل وسایل مختلف که مورد لزوم بود.3

2.اولین اقامه نماز در اسلام

دراین روز اولین کسی که بعد از بعثت با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نماز خواند،امیر المؤمنین علیه السلام بود.روز دوشنبه 27 رجب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مبعوث شدند و در 28 رجب حضرت امیر المؤمنین علیه السلام با آن حضرت اقامه نماز فرمودند.4

1. ارشاد :ج2ص34.اعلام الوری :ج1ص435.بحار الانوار:ج44ص329.

2.فیض العلام:ص 329.

3.از کتاب مدینه تا مدینه :ص77 تا 90.برای اطلاع بیشتر به کتاب های "بیت الاحزان "عبد الخالق بن عبد الرحیم یزدی ،قمقام زخار،معالی السبطین ابو مخنف،ریاض القدس،بحار الانوار، تاریخ اعثم کوفی مراجعه شود.

4.وقایع الایام"ج رجب ص247.منتخب التواریخ :ص42.همچنین اقتباس از بحار الانوار، مناقب ابن شهر آشوب.

روز آخر ماه رجب:

1. مرگ ابو حنیفه

در این روز1 در سال 150ه2 نعمان بن ثابت مشهور به ابو حنیفه رئیس حنفی ها در بغداد مرد و در همان شهر دفن شد.

2. مرگ شافعی

در روز جمعه آخر ماه رجب سال 204ه محمد بن ادریس شافعی در مصر مرد.3 او مدت چهار سال در شکم مادر بود و روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمد.جای تعجب است که پدر شافعی چهار سال قبل از ولادت او مرده بود و او در ولادت به احترام به حیات ابو حنیفه تأخیر کرد.4

1.وقایع الشهور:ص132.

2.تتمة المنتهی :ص286.مراقد المعارف:ج1ص95-96.

3.روضات الجنات:ج7ص259.تتمة المنتهی :ص258.

4.روضات الجنات:ج7ص258..تتمة المنتهی :ص286

تتمۀ ماه رجب:

1. هجرت مسلمانان به حبشه

در این ماه بعد از بعثت به امر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابیطالب علیه السلام به حبشه هجرت نمودند.1

2.غزوه نخله

در این ماه در سال دوم غزوه نخله به وقوع پیوست.2

3. وفات نجاشی پادشاه حبشه

در این ماه در سال 9ه نجاشی پادشاه حبشه رحلت نمود.3در آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:"امروز مردی صالح از جهان رحلت نمود. برخیزید تا بر او نماز گزاریم".در این هنگام جنازه نجاشی بر پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم ظاهر شد و آن حضرت با اصحاب بر او نماز گزاردند.4

1.بحارالانوار: ج18 ص412-422

2.بحارالانوار: ج19 ص175-189

3.بحارالانوار: ج21 ص369

4.منتهی الآمال: ج1 ص93.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:33  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
ماه ذیحجه
 
اوّل ذی الحجه
1. عزل ابوبکر از تبلیغ سوره برائت 2. آغاز نامه ها برای جنگ صفین
پنجم ذی الحجه
1. جنگ سویق
ششم ذی الحجه
1. ازدواج امیر المومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها 2.مرگ منصور دوانیقی
هفتم ذی الحجه
1. شهادت امام باقر علیه السلام 2. بردن امام کاظم علیه السلام به زندان بصره
هشتم ذی الحجه
1. توطئه ترور امام حسین علیه السلام 2. دعوت عمومی حضرت مسلم علیه السلام در کوفه 3.حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به عراق
نهم ذی الحجه
1.روز عرفه 2. شهادت حضرت مسلم و هانی 3. روز سد ابواب
دهم ذی الحجه
1.عید قربان 2. شهادت عبدالله بن محض و جمعی از آل حسن علیهم السلام 3. نماز عید امام رضا علیه السلام در خراسان
یازدهم ذی الحجه
1.روز نوشتن دعای صباح 2. افشاء سر ولایت توسط عایشه
سیزدهم ذی الحجه
1. شق القمر
چهاردم ذی الحجه
1. بخشیدن فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها
پانزدهم ذی الحجه
1. ولادت امام هادی علیه السلام
هجدهم ذی الحجه
1.عید غدیر 2. قتل عثمان3. خلافت ظاهری امیر المومنین علیه السلام
بیستم ذی الحجه
1. خروج ابراهیم بن مالک اشتر برای جنگ با ابن زیاد
بیست و دوّم ذی الحجه
1. شهادت میثم تمار
بیست و چهارم ذی الحجه
1. روز مباهله 2. روز خاتم بخشی 3. نزول سوره هل اتی
بیست و پنجم ذی الحجه
1. اولین نماز جمعه امیرالمومنین علیه السلام
بیست و هفتم ذی الحجه
1.مرگ مروان 2. واقعه حره 3. وفات علی بن جعفر علیه السلام
آخر ذی الحجه
1. مرگ پدر ابوبکر 2. مرگ هند جگرخوار
تتمۀ ذی الحجه
1. نامه پیامبر صلی الله علیه و آله به پادشاهان بزرگ 2. رحلت حضرت ابوذر 3. مرگ ابوموسی اشعری 4.وفات زراره

روز اوّل ماه ذی الحجه
1.عزل ابوبکر از تبلیغ سورۀ برائت
در این روز در سال نهم هجرت ، ابوبکر از تبلیغ سورۀ برائت عزل شد . سپس پیامبر صلی الله علیه واله امیرالمؤمنین علیه السلام را روانه فرمود که آیات برائت را از ابوبکر بگیرد و خود بر اهل مکه قرائت فرماید.(1)
آغاز ماجرا این بود که در سال 9 هجری پیامبر صلی الله علیه واله ابوبکر رابه مکه فرستاد تا آیات اوایل سورۀ برائت را بر کفار بخواند. پس از رفتن او جبرئیل نازل شد: " یا رسول الله ، ادای این امر باید به دست شما یا مردی که از شماست انجام شود " . به روایت دیگر : "باید علی علیه السلام از جانب تو تبلیغ کند ".
پیامبر صلی الله علیه واله امیرالمؤمنین را که به منزلۀ جانش بود معین کردند و به او فرمودند: شتاب کن و آیات را از ابوبکر بگیر و در موسم حج بر مردمان قرائت کن .
فرستادن امیرالمؤمنین علیه السلام و بازگشت ابوبکر
آن حضرت ناقۀ غضباء را به امیرالمؤمنین علیه السلام داد و آن حضرت همراه جابر بن عبدالله حرکت فرمود ، و در روز دوم به ابی بکر رسید و آیات برائت را از وی گرفت و اختیار آمدن یا برگشتن را به خود او واگذار کرد.
ابوبکر به مدینه بازگشت و به پیامبر صلی الله علیه واله عرض کرد: "مرا برای کاری لایق دانستی که دیگران مشتاق آن بودند ، ولی مقداری که رفتم مرا معزول نمودی"؟ حضرت فرمود: "من تو را معزول نساختم بلکه خدا تو را معزول ساخت ".
تبلیغ سورۀ برائت توسط امیرالمؤمنین علیه السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام آیات را در سه روز ایام تشریق در منی که مجمع کفار و مشرکین بود و از بغض و عداوت علی علیه السلام آکنده بودند ، هر صبح و شام همراه با فرمایشات پیامبر صلی الله علیه واله بر مردم قرائت می نمود و سپس به مدینه مراجعت فرمود.
از هنگامی که علی علیه السلام به مکه رفته بود ، از فراق او آثار حزن بر صورت مبارک پیامبر صلی الله علیه واله ظاهر گشته بود . صحابه با خود می گفتند : شاید خبر فوت آن حضرت از آسمان رسیده ، یا از ما دلتنگ شده باشد.
ابوذر رحمة الله نزد پیامبر صلی الله علیه واله دارای مقام و منزلتی بود و لذا او را نزد آن حضرت فرستادند. ابوذر کلمات اصحاب را عرضه داشت ، و آن حضرت فرمود: "حزن و اندوه من برای مفارقت علی است ".
بازگشت امیرالمؤمنین علیه السلام از تبلیغ برائت
ابوذر برای اطلاع از حال علی علیه السلام از مدینه به استقبال آن حضرت حرکت کرد ، و در اثنای راه به امیرالمؤمنین رسید و با آن حضرت دیدن کرد و عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما باد ، آهسته تشریف بیاورید تا ، پیشتر بروم و بشارت آمدن شما را به پیامبر صلی الله علیه واله بدهم.
ابوذر به سرعت خود را به پیامبر صلی الله علیه واله رسانید و آمدن علی علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه واله بشارت داد. آن حضرت با اصحاب به استقبال علی علیه السلام آمدند و چون به آن جناب رسیدند ، پیاده شده آن حضرت را در آغوش گرفتند و صورت مبارک خود را بر شانۀ علی علیه السلام گذاشتند و از شوق دیدار گریستند و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز گریستند. پس پیامبر صلی الله علیه واله به علی علیه السلام فرمود: " پدر و مادرم به قربانت ، در مکه چه کردی "؟ امیرالمؤمنین علیه السلام از آنچه انجام شده بود به آن حضرت خبر داد.(2)
2.آغاز نامه هابرای جنگ صفین
چون در روز از ورود امیرالمؤمنین علیه السلام به صفین گذشت ، در اول ذی حجه حضرت برای معاویه نامه نوشتند و او را موعظه فرمودند ، ولی آخر الامر قرار بر آن شد که روز اول صفر بعد از ماه حرام جنگ شروع شود و روز اول صفر جنگ شروع شد.(3) به نقلی ورود آن حضرت در 22محرم بوده است .( 4)
1.توضیح المقاصد : ص 29 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 60 . بحار الانوار : ج 97 ص 384 . شرح احقاق الحق: ج 7 ص422 . فیض العلام: ص 106 – 107 .
2. فیض العلام : ص 107 .
3. تتمة المنتهی: ص 24 .
4.قلائد النحور: ج محرم و صفر ، ص 303 .

روز پنجم ماه ذی الحجه
1.جنگ سویق
در این ماه در سال 2 هجری غزوه سویق به وقوع پیوست .(1) ابوسفیان بعد از واقعۀ بدر نذر کرد که با زنی نزدیکی نکند و روغن به خود نمالد تا انتقام خویش را از پیامبر صلی الله علیه واله بگیرد . به این منظور همراه دویست نفر به عریض از نواحی مدینه رفتند و دو خانه و چندین نخل را آتش زدند و دو نفر از بزرگان انصار را در آنجا کشتند تا او به نذر خود عمل کرده باشد.
چون خبر به پیامبر صلی الله علیه واله رسید ابولبابه را در مدینه گذاشته همراه با دویست نفر از مهاجرین و انصار و در رأس آنها امیرالمؤمنین علیه السلام به سوی عریض حرکت کردند. ابوسفیان چون با خبر شد که پیامبر صلی الله علیه واله با عجله به آنجا می آید ، به لشکر خود دستور داد تا انبانهای سویق را که برای آذوقه با خود آورده بودند ریخته و سبکبار فرار کنند .مسلمانان وقتی رسیدند آنان گریخته بودند. لذا انبانهای سویق را برداشته مراجعت نمودند. به همین دلیل این غزوه را " ذات السویق " گویند.(2)
1.بحار الانوار: ج 20 ص 2 – 3 . نور الابصار شبلنجی: ج 1 ص 82 .
2. بحار الانوار: ج 20 ص 2 – 3 . نور الابصار شبلنجی: ج 1 ص 82 .

روز ششم ماه ذی الحجه
1.ازدواج امیرالمؤمنین و حضرت زهراعلیهما السلام
در این روز در سال 2 هجری ، آقا و سرور ما خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله ، امیرالمؤمنین علیه السلام را به سیدۀ نساء عالمیان زهرا بتول عذراء علیها السلام تزویج فرمود.(1) این ماجرا بعد از رجوع از جنگ بدر 16 روز بعد از وفات رقیه دختر پیامبر صلی الله علیه واله در روز سه شنبه 6 ذی الحجه واقع شده است.( 2)
امام صادق علیه السلام فرمود: "اگر خداوند متعال امیرالمؤمنین علیه السلام را خلق نمی کرد ، در تمام زمین انسانی که کفو و شایستۀ همسری با حضرت فاطمهعلیها السلام باشد یافت نمی شد(3)
خواستگاری از فاطمه علیها السلام
هنگامی که سن مبارک بتول عذراء حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام نه سال کامل شد ، از اطراف و اکناف اهل مدینه و عظمای قبایل و رؤسای عشایر و صاحبان ثروت و مکنت به خواستگاری حضرت آمدند. عده ای از منافقین نیز این جرئت را به خود دادند که با کمال بی شرمی به خواستگاری آن حضرت بیایند.
هنگام خواستگاریِ بعضی از آنها رسول اکرم صلی الله علیه واله بسیار ناراحت شدند ، و به عده ای از منافقین که اعتراض کردند ، فرمودند: " من شما را رد نکردم ، بلکه خدا شما را رد کرده و امر فاطمه علیها السلام از جانب خداوند متعال معین می شود ". آنان غافل از این بودند که این گوهر گرانبها را خداوند در سایۀ عزت و حراست خود حفظ فرموده و او را در خور استعداد ابنا از ملوک و رعایا و ارباب فقر و غنا قرار نداده است ؛ بلکه او را برای وصی پیامبر صلی الله علی و اله علی بن ابی طالب علیه السلام ذخیره فرموده است .(4)
از امام حسین علیه السلام روایت شده که فرمود: روزی حضرت رسول صلی الله علیه واله در خانۀ ام سلمه بود . فرشته ای با هیبت خاصی بر آن حضرت نازل شد که با لغات گوناگون که به یکدیگر شباهتی نداشت مشغول تسبیح و تقدیس خداوند بود . او عرض کرد: من صرصائیلم. خداوند مرا نزد شما فرستاده که به شما بگویم: " نور را با نور تزویج کن ". حضرت فرمود : " چه کسی را با چه کسی "؟ گفت " فاطمه را با علی بن ابی طالب ". لذا پیامبر صلی الله علیه واله فاطمه علیها السلام را در حضور جبرئیل و میکائیل و صرصائیل به عقد علی علیه السلام درآورد و این عقد در زمین بود.
در این هنگام پیامبر صلی الله علیه واله به میان شانه های صرصائیل نگریست و دید نوشته است : " لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، علی بن ابی طالب مقیم الحجة ".فرمود: ای صرصائیل ، از کِی این جمله بین شانه های تو نوشته شده؟ گفت: دوازده هزار سال پیش از آنکه خداوند متعال دنیا را بیافریند.(5)
مراسم عروسی
هنگامی که حضرت فاطمه علیها السلام را در شب ازدواج به خانه علی علیه السلام می بردند ، پیامبر صلی الله علیه واله از جلو ایشان ، جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ ایشان ، و هفتاد هزار فرشته پشت سر حضرتش حرکت می کردند و در آن حال خدا را تسبیح می گفتند و تقدیس می کردند ، و این تقدیس و تسبیح آنها تا طلوع فجر ادامه داشت.(6)
جبرئیل زمام ناقه ای که آن حضرت را می بردند و اسرافیل رکاب و میکائیل دنبال آن را گرفته بود . و پیامبر صلی الله علیه واله جامه های فاطمه علیها السلام را منظم می کرد ، وهفتاد هزار ملک با دیگرفرشتگان تکبیر می گفتند ؛ اما به حسب ظاهر سلمان زمام ناقه را گرفته بود و حمزه و عقیل و جعفر از اهل بیت از قفای حضرت فاطمه علیها السلام و بنی هاشم با شمشیرهای کشیده می آمدند ، و همسران پیامبر صلی الله علیه واله از پیش روی می آمدند.
پیامبر صلی الله علیه واله آنها را به مسجد طلبید و دست فاطمه علیها السلام را در دست علی علیه السلام نهاد و فرمود : "بارک الله فی ابنة رسول الله" ؛ و نیز فرمود: " هذه ودیعتی" ؛ و بعد از مراسمی مخصوص ، پیامبر صلی الله علیه واله در حق آنها و نسل ایشان دعا کرد . سپس فرمود: "مرحباً ببحرین یلتقیان و نجمین یقترنان".
سپس پیامبر صلی الله علیه واله از نزد ایشان بیرون آمد و چهار چوب در را گرفت و فرمود: "طهَّر کما الله و طهَّر نسلکما ، انا سلم لمن سالمکما و حرب لمن حاربکما ، اَستودعکما الله و اَستخلفه علیکما ".
آنگاه همه به منازل خود رفتند و از زنان جز اسماء کسی نزد فاطمه علیها السلام نماند ، و این به خاطر وصیت حضرت خدیجه علیها السلام بود که هنگام وفات گریست و از اسماء عهد و پیمان گرفت که در شب عروسی حضرت فاطمه علیها السلام آن حضرت را تنها نگذارد.اسماء هم به عهد خود وفا کرد ، و چون ماجرا را برای پیامبر صلی الله علیه واله نقل کرد ، آن حضرت یاد خدیجه علیها السلام کرد و گریست و در حق اسماء دعا فرمود.(7)
مهریه حضرت زهرا علیها السلام
در مقدار و نوع مهریۀ آن حضرت روایات مختلفی وارد شده است :یک لباس مشکی بلند و یک پوست گوسفند و مقداری عطر.(8)یک لباس نرم و ملایم و یک زره خطی که ساخت بحرین است .(9)چهار صد و هشتاد درهم.( 10)چهار صد مثقال نقره.(11)پانصد درهم ، که علامه مجلسی رحمة الله می فرماید: اصحّ اقوال همین قول است.( 12)زره حَطَمی که ارزش آن سی درهم بود(13) و پوست قوچ یا میش.( 14)درع حَطَمی.(15)یک شتر.(16)یک پنجم زمین . پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: " در آسمان معین شده که مهریۀ زهرا یک پنجم زمین است. پس هر که در زمین راه برود در حالی که با او و فرزندانش دشمن باشد ، قدم زدن او تا روز قیامت در زمین حرام است ". (17)
امام باقر علیه السلام فرمود: مهر فاطمه علیها السلام یک پنجم دنیا و دو سوم بهشت است ، و در زمین چهار نهر فرات ، نیل ، نهروان و بلخ برای حضرت فاطمه علیها السلام است .خداوند به پیامبر صلی الله علیه واله فرمود " ای محمد، تو فاطمه را به مهریۀ پانصد درهم به ازدواج علی درآور تا سنتی در بین امت تو باشد ".(18)
در روایت دیگر : " یک چهارم دنیا و بهشت و جهنم است ، که دوستان خود را داخل بهشت می کند و دشمنان خود را به جهنم روانه می نماید"( 19)
در روایت دیگر مهریۀ آن حضرت نصف دنیا ذکر شده است .(20).
ولیمۀ عروسی
اثاث منزل و ولیمۀ عروسی حضرت زهرا علیها السلام چنین بود که پیامبر صلی الله علیه واله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: " زره خود را بفروش ". آن حضرت زره را فروخت و پول آن را خدمت پیامبر صلی الله علیه واله آورد ، پیامبر صلی الله علیه واله مقداری را جهت تهیه غذای عروسی به ام سلمه دادند . بنابر بعضی روایات نصف از لوازم غذا را پیامبر صلی الله علیه واله و نصف دیگر را امیرالمؤمنین علیه السلام تهیه نمودند.
جهازیۀ حضرت زهرا علیها السلام
مقداری را هم به بلال و عمار دادند که از بازار لوازم خانه را خریداری کنند . یک پیراهن ، یک عدد روسری ، قطیفه سیاه خیبری یا عبای سیاه ، پردۀ نازک پشمی ، یک عدد حصیر از بافته های قریۀ هَجَر ، آسیای دستی ، یک عدد طشت مسی ، مشک برای آب آوردن ، کاسه ای سفالین ، مشکی مخصوص خنک کردن آب ، ابریقی که طرف بیرونش رنگ شده بود ، کوزۀ سفالین ، پوست گوسفند.( 21)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: در آن شب که دختر پیامبر صلی الله علیه والهبه خانه من آمد ، بسترمان جز یک پوست گوسفند نبود.(22)
در جای دیگر از آن حضرت نقل شده که فرمود: من با فاطمه علیها السلام در حالی ازدواج کردم که جز یک پوست گوسفند چیزی نداشتم که شب بر روی آن می خوابیدیم و روز علوفه شترمان را بر روی آن می ریختیم و خدمتگزاری در خانه نداشتیم.(23)
در روایتی دیگر می فرماید: پیامبر صلی الله علیه واله به خانۀ ما آمد در حالی که ما بر روی خود قطیفه ای انداخته بودیم که اگر از طول آن را به روی خود می کشیدیم ، پهلویمان خالی می شد و اگر از عرض می انداختیم سر و پاهایمان بدون روپوش می ماند.
بعضی از اهل سنت نقل کرده اند: هنگامی که فاطمه علیها السلام به خانۀ علی علیه السلام رفت ، در خانۀ آن حضرت چیزی جز ریگ پهن شده ، کوزه سفالین ، بالش و ظرفی برای آب نیافت.( 24)
بنابر نقلی دیگر دو کوزۀ کوچک ، ظرف مخصوص شیر که از چوب می تراشیدند ، سبویی سبز رنگ که روغن یا آرد در آن می ریختند ، چهار بالش یا متکا یا پشتی با رویه ای از پوست پر از گیاه خشک سبز رنگ ، از اثاثیۀ منزل بود. (25)
عروسی و شرکت کنندگان
دربعضی روایات آمده است که بعد از خرید ، 29 یا سی روز ، امیرالمؤمنین علیه السلام صبر کرد تا اینکه جعفر و عقیل به آن حضرت گفتند : از پیامبر صلی الله علیه واله بخواه که همسرت را به خانه بیاوری . بعضی همسران پیامبر صلی الله علیه واله گفتند: ما از پیامبر صلی الله علیه واله خواهش می کنیم که شما همسرت را بیاوری .
پیامبر صلی الله علیه واله فرمود:"ما انتظار داریم خود او بیاید و از ما درخواست کند".امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: عرض کردم: "حیا مانع من می شود". پیامبر صلی الله علیه واله اجازۀ مجلس عروسی و ولیمه را فرمودند ، و به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هر کس را دوست داری دعوت کن". زنان به کار زنها و امیرالمؤمنین علیه السلام و عمار و بلال و چند نفر دیگر به کار مجلس مردها که در مسجد بود ، می رسیدند.
اصحاب با هدایای خود در جشن عروسی آن دو نور الهی شرکت کردند ، و از ولیمۀ عروسی که به دستور پیامبر صلی الله علیه واله فراهم آمده بود ، میل کردند. در آن مجلس4000 نفر ازآن طعام خوردند و پیامبر صلی الله علیه واله غذایی برای امیرالمؤمنین و فاطمه علیهما السلام فرستاد ، در حالی که چیزی از آن غذا کم نشد و همچنان به جای ماند ، با وجود اینکه سه روز از آن تناول می کردند.
شب با مراسمی مخصوص ، حسب الامر پیامبر صلی الله علیه واله آن دو بزرگوار را به حجرۀ ام سلمه آوردند. ام سلمه می گوید: هنگامی که خورشید غروب کرد ، پیامبر صلی الله علیه واله فرمود : " فاطمه را بیاور ". من رفتم و دست فاطمه علیها السلام را گرفته در حالی که لباسش بر زمین کشیده می شد و از خجالت و شرم عرق از چهره اش جاری بود ، آن حضرت را نزد پدر بزرگوارش آوردم . هنگامی که خدمت آن حضرت رسید ، از شدت خجالت پایش لغزید .پیامبر صلی الله علیه واله فرمود:" خداوند تو را از لغزشهای دنیا وآخرت نگه دارد".
هنگامی که پیش روی آن حضرت قرار گرفت ، چادر را از صورت فاطمه علیها السلام کنار زد تا علی علیه السلام چهرۀ او را ببیند . سپس دست او را در دست علی علیه السلام قرار داد و این گونه بود که این زندگی نورانی آغاز شد.( 26)
ثمرۀ ازدواج نورانی
ثمرۀ این ازدواج مبارک و نورانی و الهی پنج فرزند بود . دو امام معصوم علیهما السلام ، آقا و مولایمان حضرت مجتبی علیه السلام و سرور شهیدان حضرت اباعبدالله علیه السلام ، دو دختر حضرت عقیله بنی هاشم زینب کبری و جناب ام کلثوم علیهما السلام ، که این فرزندان در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه واله در مدت نه سال به دنیا آمدند. آخرین فرزند ایشان حضرت محسن علیه السلام بود که بعد از شهادت پیامبر به مدت چند روز به وسیلۀ ضربه های بین در و دیوار و کتک های منافقین و ظالمین به شهادت رسید. (27)
حضرت فاطمه علیها السلام نُه سال و 75 روز یا 95 روز در منزل امیرالمؤمنین علیه السلام زندگی کرد تا آنکه بعد از شهادت حضرت محسن علیه السلام به شهادت رسید.
ازدواج آسمانی
بین ازدواج آن حضرت در آسمان و تزویج آنها در زمین چهل روز فاصله بود . در اول یا ششم ذی الحجه(28 ) در حالی که طرف ایجاب عقد خداوند متعال و طرف قبول جبرئیل و خطبه خوانراحیل بود . شاهدان حاملان عرش و 70 نفر از فرشتگان بودند. نثار کنندۀ نقل این عروسیرضوان خزانه دار بهشت ، و آنچه نثار شد درّ و یاقوت و مرجان ، و حجله دار این زفاف اسماءبود.(29)
اقوال در روز ازدواج حضرت
اقوال در ازدواج چنین است : عقد در صفر و ازدواج در ذی الحجة(30)، عقد در ماه رمضان و ازدواج در ذی الحجه(31)، عقد در صفر و ازدواج در ربیع الاول ، عقد در رجب و ازدواج بعد از برگشت امیرالمؤمنین علیه السلام از بدر(32)، عقد در ربیع الاول و ازدواج هم در ربیع الاول ، عقد در اول یا ششم ذی الحجه ( 33) .، عقد در اول ذی الحجه و ازدواج در ششم ذی الحجه (34)، یک سال بعد از هجرت عقد و یک سال بعد از آن ازدواج (35)، عقد در 28 صفر و چهار ماه بعد ازدواج (36 )، عقد در محرم و ازدواج در ذی الحجه (37)، عقد چند روز از شوال گذشته و ازدواج روز سه شنبه ششم ذی الحجه (38) یا نیمه رجب.(39)
2.مرگ منصور دوانیقی
در این روز در سال 158 هجری ، منصور دوانیقی بخیل بی رحم ، در سفر حج به هلاکت رسید و در حجون دفن شد.(40) منصور در بنی عباس شباهت تامی به هشام بن عبدالملک در بنی امیه داشت ، و از او تقلید می نمود. او مردی خونریز بود ، و بر خلاف برادرش سفاح عداوت و ظلم تمام نسبت به آل ابوطالب داشت . از آن بزرگواران افراد زیادی را کشت و بزرگترین جنایت منصور به شهادت رساندن امام صادق علیه السلام بود . عبدالله محض و حسن مثلث و بسیاری از بنی الحسن را نیز او شهید کرد.
1. تتمة المنتهی: ص 137 . بحار الانوار: ج 43 ص 97 .
2.امالی طوسی : ج 1 ص 42 . بشارة المصطفی: ص 267.
3. امالی شیخ طوسی: ج 1 ص 29 – 42 . الفردوس ابن شیرویه دیلمی : ج 3 ص 373 . کشف الغمة: ج 1 ص 472 ، به نقل از پیامبر صلی الله علیه و اله : " لولا علی لم یکن لفاطهة کفو ". بحار الانوار: ج 43 ص 141 . مناقب : ج 3 ص 129 .بشارة المصطفی صلی الله علیه واله : ص 267 . المحتضر : ص 133 – 136 .
4. مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 353 – 363 . عیون اخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 225 . عوالم العلوم : ج 11ص– 142 . الروض الفائق: ص 256 . بحار الانوار: ج 43 ص 145 . ریاحین الشریعة: ج 1 ص 80 .
5.بحار الانوار : ج 43 ص 123 .
6. اقبال الاعمال: ص 584 . تاریخ بغداد: ج 5 ص 7 .
7. فیض العلام: ص 161 .
8. بحار الانوار : ج 43 ص 113 .
9. کافی: ج 5 ص 377 . اصابة: ج 4 ص 377 . وسائل الشیعة: ج 15 ص 10 .
10.بحار الانوار : ج 43 ص 105 . کفایة الطالب: ص 298 . تهذیب: ج 7 ص 364 . مسند احمد: ج 1 ص 80 . مناقب ابن مغازلی: ص 350 . کشف الغمه : ج 1 ص 368 . الریاض النضرة: ج 2 ص 180 .
11. بحار الانوار : ج 43 ص 112 – 113 .
12. دلائل الامامة: ص 18 . مناقب آل لبی طالب علیه السلام : ج 3 ص 399 . مدینة المعاجر: ج 7 ص 351 – 352
13. قرب الاسناد: ص 173 . کافی : ج 5 ص 377 .
14.بحار الانوار : ج 43 ص 112 – 113 .
15. طبقات ابن سعد: ج 8 ص 12 . مسند حمیدی: ج 1 ص 22 . دلائل النبوة: ج 3 ص 160 . سنن ابی داود: ج 1 ص490 . الفقه الاکبر: ج 3 ص 6 .
16. الثغور الباسمة: ص 30 . اعلام النساء: ج 3 ص 1199 .
17. بحار الانوار : ج 43 ص 113 .
18. بحار الانوار : ج 43 ص 113 .
19.بحار الانوار : ج 43 ص 113.
20. مدینة المعاجز: ج 2 ص 336
21.بیت الاحزان: ص 57 .
22. سنن المصطفی صلی الله علیه واله : ج 2 ص 538 .
23. صفوة الصفوة ( ابن جوزی ) : ج 2 ص 3 .
24.فاطمة الزهراء علیها السلام بهجة قلب الوصطفی صلی الله علیه واله : ص 674 ، از المناقب احمد بن حنبل(خطی ).
25.بحار الانوار : ج 43 ص 94 .
26.بحار الانوار : ج 43 ص 96.
27. دلائل الامامة طبری : ص 45 – 47 .
28. بحار الانوار : ج 43 ص 97 .
29. بحار الانوار ج 43 ص 92 – 113 – 145 .
30. الذریة الطاهره : ص 93 – 94 . بحار الانوار : ج 43 ص 136 .
31. کشف الغمة: ج 1 ص 364 . بحار الانوار : ج 43 ص 136 . ذخائر العقبی : ص 26
32. کشف الغمة : ج 1 ص 364 . بحار الانوار : ج 43 ص 136 . ذخائر العقبی : ص 26
33. مصباح المتهجد: ص 465
34.بحار الانوار : ج 43 ص .
35.کشف الغمة ک ج 1 ص 264 . الثغور الباسمة : ص 27 .
36. نظم درر السمطین : ص 189
37. الشرف المؤبد : ص 55 . الانوار المحمدیة من المواهب اللدنیة : ص 146 .
38. امالی شیخ طوسی : ج 1 ص 42 . بحار الانوار : ج 43 ص 97 . وسائل الشیعة : ج 14 ص 178 .
39. توضیح المقاصد : ص 29 . مسار الشیعة : ص 17 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600 . فیض العلام : ص 106 .
40.تتمة المنتهی : ص 160 . فیض العلام : ص 109 . مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص 220 .


روز هفتم ماه ذی الحجه
1.شهادت امام باقر علیه السلام
در چنین روزی مصادف با دوشنبه ، در سال 114 هجری امام باقر علیه السلام توسط هشام بن عبدالملک مسموم و شهید شد.(1) در شب شهادت به امام صادق علیه السلام فرمودند: " من امشب جهان را بدرود خواهم گفت . هم اکنون پدرم علی بن الحسین را دیدم که شربتی گوارا نزد من آورد و نوشیدم و مرا به سرای جاوید و دیدار حق بشارت داد". در روایت دیگری فرمودند: " ای فرزند گرامی ، مگر نشنیدی که حضرت علی بن الحسین از پس دیوار مرا ندا کرد:"ای محمد بیا ، زود باش که ما انتظار تو را می کشیم".
آن حضرت چندین روز و به قولی سه روز در حالت درد از اثر سم به سر می بردند تا به شهادت رسیدند ، فردای آن روز بدن مطهر و پاک آن دریای بیکران دانش خدایی را در خاک بقیع کنار مزار امام مجتبی و امام سجاد علیهما السلام به خاک سپردند. (2).
آن حضرت هشتصد درهم برای تعزیه و ماتم خود وصیت فرمود . حضرت صادق علیه السلام فرمودند: پدرم فرمود: " ای جعفر ، از مال من مقداری وقف کن برای ندبه کنندگان که ده سال در منی در موسم حج بر من گریه کنند ، و مراسم ماتم را تجدید نمایند".( 3)
آقا و مولایمان حضرت باقر علیه السلام در کربلا شرف حضور داشت . شب یازدهم ، بازار کوفه ، کنار سرهای مطهر ، اسارت شام و مجلس یزید را دیده است و هر زمان که متذکر شهادت حسین بن علی علیه السلام و اسارت عمه هایش می شد ، اشک از چشم مبارکش مانند درّ جاری می گشت .
2.بردن امام کاظم علیه السلام به زندان بصره
در این روز امام کاظم علیه السلام را درحالی که در غل و زنجیر بسته بودند ، به بصره بردند و مدت یکسال نزد عیسی بن جعفر بن ابی جعفر منصور محبوس کردند و سپس حضرت را به بغداد بردند.(4)
عیسی آن حضرت را در یکی از حجرات خانۀ خود که نزدیک به دیوانخانه بود محبوس کرد و مشغول فرح و سرور گردید. از یکی از کاتبان او که نصرانی بود نقل شده که می گفت: "این عبد صالح و بندۀ شایستۀ خدا – یعنی موسی بن جعفر – در ایامی که در این خانه محبوس بود چیزهایی از لهو و لعب شنید که گمان ندارم هرگز بر خاطر شریف آن حضرت خطور کرده باشد ".
آقا ومولایمان حضرت کاظم علیه السلام مدت یک سال در بصره محبوس بودند ، و بعد از یکسال آن حضرت را به بغداد بردند و نزد فضل بن ربیع حبس کردند.
1. توضیح المقاصد : ص 29 . فیض العلام : ص 110 .
2. کافی : ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات : ص 141 . فیض العلام : ص 110 . انوار البهیة : ص 69
3.کافی : ج 2 ص 495 . بصائر الدرجات : ص 141 . فیض العلام : ص 110 . انوار البهیة : ص 69 .
4. فیض العلام : ص 111 .

روز هشتم ماه ذی الحجه
1.توطئه ترور امام حسین علیه السلام
در این روز در سال 60 هجری به دستور یزید لعین سی نفر از شیاطین بنی امیه از شامبرای دستگیری و یا کشتن امام حسین علیه السلام به بهانۀ حج وارد مکه شدند.(1)

2.دعوت عمومی حضرت مسلم علیه السلام در کوفه
در این روز در سال 60 هجری روز سه شنبه حضرت مسلم علیه السلام دعوت خود را برای امام حسین علیه السلام در کوفه آشکار کرد و از طرفی کوفیان نفاق خود را نمودار کردند. (2)
3.حرکت امام حسین علیه السلام از مکه به عراق
در این روز در سال 60 هجری امام حسین علیه السلام از مکه متوجه عراق شدند ، و این قول مشهور بین محدثین و ارباب مقاتل است.(3)بنابر قولی آن حضرت در نهم از مکه به طرف عراق حرکت فرمودند (4)
1.قلائد النحور: ج ذی الحجة ، ص 375 . فیض العلام : ص 113 .
2.ارشاد : ج 2 ص 66 . اعلام الوری : ج 1 ص 445 . مسار الشیعة : ص 17 . فیض العلام : ص 112 . بحار الانوار : ج 44ص 363 .
3.ارشاد : ج 2 ص 6 . اعلام الوری : ج 1 ص 445 . مسار الشیعة : ص 17 . بحار الانوار : ج 44 ص 363 .
4. بحار الانوار : ج 44 ص 366 .

روز نهم ماه ذی الحجه
1.روز عرفه
در روز عرفه (1 )زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است ، چه اینکه خداوند ابتدا به زوار امام حسین علیه السلام نظر می کند زیرا همه حلال زاده اند ، و بعد به زوار با معرفت خویش در عرفات نظر می کند .( 2)
2.شهادت حضرت مسلم وهانی
در این روز در سال 60 هجری محمد بن کثیر و پسرش در کوفه به جرم مهمانداری و طرفداری از مسلم بن عقیل علیه السلام به شهادت رسیدند. در شب عرفه جناب مسلم بن عقیل علیه السلام به منزل طوعه رفتند.(3)
در روز عرفه سال 60 هجری که چهارشنبه بود جناب مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را در کوفه شهید کردند.(4)
خاندان حضرت مسلم
نام مبارکش مسلم و پدرش عقیل ، و مادرش عَلِیّه ، و همسر آن حضرت رقیه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام است.( 5)
پیامبر صلی الله علیه واله فرمود : " چشم مؤمنان بر او گریان است ، و ملائکه مقرب الهی بر او درود می فرستند". امام حسین علیه السلام هنگامی که آن حضرت را به سوی کوفه فرستادند ، در قسمتی از نامه به اهل کوفه چنین فرمودند : " برادرم و پسر عمویم و فرد مورد اطمینان از اهل بیتم را نزد شما فرستادم ".هنگامی که امام حسین علیه السلام خبر شهادت آن حضرت و هانی را شنید ، چندین بار فرمود: "اناللّه و انا الیه راجعون". سپس فرمود: "خیری در زندگی بعد از آنها نیست". از جمله وصایای آن حضرت به ابن سعد این بود که کسی را به نزد امام حسین علیه السلام بفرستد که آن حضرت به سوی کوفه نیاید.
شهادت و دفن بدن حضرت مسلم
در غربت و مظلومیت آن حضرت همین بس که از پشت بامها دسته های نی را آتش می زدند و بر سر آن حضرت می ریختند . همچنین زمانی که چشم ابن زیاد بر آن حضرت افتاد ، زبان به جسارت امیرالمؤمنین و امام حسین علیهما السلام و عقیل گشود . در بالای دارالاماره با لب تشنه سر از بدن نازنینش جدا کردند و بدنش را از بالای قصر به پایین انداختند .بعد از شهادت ریسمان به پای مبارکش بسته و در میان بازار کوفه می کشیدند . سپس بدن مبارکش را به دار زده و سر مطهرش را به دمشق فرستادند .
در دفن بدن مطهر دو نظر است : یکی اینکه جمعی از قبیلۀ هانی آمدند و بدنهای مطهر مسلم بن عقیل و هانی را دفن کردند.(6)
دیگر اینکه نیمه شب زوجۀ میثم تمار به همراهی چند نفر از جمله همسر هانی بن عروة ، بدنها را در کنار مسجد اعظم کوفه دفن کردند.(7)
هانی بن عروه
اما جناب هانی که پدرش عروه است ، از اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله و از بزرگان و خواص شیعه و مخلصین در محبت امیرالمؤمنین علیه السلام بود ، و در جنگهای صفین ، جمل و نهروان در خدمت آن حضرت بود.(8)
جناب هانی بزرگ طایفۀ مذحج بود و در قبیلۀ خود دارای نفوذ فراوانی بود . هنگامی که اهل کوفه عهد و پیمان خود را شکستند و بی وفایی خود را نسبت به اهل بیت علیهم السلام و مسلم بن عقیل ثابت کردند ، جناب هانی بن عروه آن حضرت را پناه داد. پس از آن محمد بن اشعث خبیث جناب هانی و عده ای از شیعیان را دستگیر کرد .
بعد از شهادت مسلم بن عقیل و شکستن سر وبینی جناب هانی توسط ابن زیاد ملعون ، آن خبیث دستور داد سر جناب هانی را در بازار گوسفند فروشان از بدنش جدا کردند و با طنابی که به پای آن بزرگوار بسته بودند همراه با بدن جناب مسلم بن عقیل علیه السلام در بازار کوفه روی زمین کشیدند . سپس به دار زدند ، و سپس بدن هانی همراه با بدن مسلم دفن شد.
3.روز سد ابواب
در این روز به امر پیامبر صلی الله علیه واله همۀ درهای منازل اصحاب به طرف مسجد پیامبر صلی الله علیه واله بسته شد ، جز در خانۀ امیرالمؤمنین علیه السلام که به دستور خاص الهی آن را نبستند.( 9)
عده ای ازاصحاب عرض کردند: یا رسول الله ، چرا همۀ دربها را جز در خانۀ علی علیه السلام بستید؟ حضرت فرمود: " من تابع وحی پروردگار هستم" ، و در روایتی دیگر است که پیامبر صلی الله علیه واله خطبه ای ایراد فرمود و در ضمن آن حضرت فرمود: " ای مردم ، خداوند متعال به موسی و هارون امر فرمود خانه هایی بنا کنند ، و امر فرمود که جنب در آن خانه ها بیتوته نکنند و زنها داخل آنها نشوند مگر هارون و ذریه هارون . علی بن ابی طالب علیه السلام برای من به منزله هارون است برای موسی . پس برای احدی از زنها و جنب حلال نیست که به مسجد من داخل شود".
پیامبر صلی الله علیه واله ایستادند و فرمودند: " عده ای رضایت قلبی ندارند که علی بن ابی طالب علیه السلام در همه وقت و هر حالتی ساکن مسجد باشد ، در حالی که آنها بیرون شده اند . بخدا قسم که من آنها را بیرون نکردم و علی علیه السلام را من ساکن مسجد قرار ندادم ، بلکه خداوند آنها را بیرون نموده و علی علیه السلام را ساکن مسجد قرار داده است ، و منزلت او نزد من مانند منزلت هارون نزد موسی علیه السلام است . سپس در فضایل علی علیه السلام کلماتی بیان فرمودند ، تا آنجا که فرمودند: " هر کس از این موضوع ناراحت است برود آنجا " و اشاره به طرف شام کردند.( 10)
1. مسار الشیعة : ص 18 . توضیح المقاصد : ص 30 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600
2.زاد المعاد : ص 262 . بحار الانوار : ج 97 ص 384 .
3. فیض العلام : ص 113 .
4. ارشاد : ج 2 ص 66 . اعلام الوری : ج 1 ص 445 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600 . بحار الانوار : ج 44 ص 363 . مسار الشیعة : ص 18 . فیض العلام : ص 115 .
5.مروج الذهب : ج 3 ص 69 – 70 . مراقد المعرف : ج 2 ص 307 – 316 . منتخب التواریخ : ص 292 – 293 . فرسان الهیجاء : ج 1 ص 62 ، 120 .
6. مراقد المعارف : ج 2 ص 318 . فرسان الهیجاء : ج 2 ص 106
7. وسیلة الدارین : ص 209 ، از ثعلبی .
8. مراقد المعارف : ج 2 ص 318 ، 359 ، 361 . منتخب التواریخ : ص 294 – 295 . فرسان الهیجاء : ج 2 ص 139 – 143 .وسیلة الدارین : ص 208 – 209 .
9.توضیح المقاصد : ص 30 . بحار الانوار : ج 97 ص 384 ، ج 95 ص 189 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 600 . وقایع الشهور: ص 226 .
10.علل الشرایع : ج 1 ص 262 . تذکرة الخواص ابن جوزی : ص 46 .

روز دهم ماه ذی الحجه
1.عید قربان
روز عید اضحی است ، و در این روز حجاج بیت الله الحرام برای رمی جمرات و قربانی کردن در منی به سر می برند.(1)
2.شهادت عبدالله محض و جمعی از آل حسن علیه السلام ( 2)
در این روز در سال 145 هجری جناب عبدالله محض بن حسن مثنی بن امام حسن مجتبی علیه السلام در سن 57 سالگی همراه با جمعی از برادران و پسر عموهای خود در زندان منصور دوانیقی لعنة الله علیه به شهادت رسیدند. زندان آنان به گونه ای بود که روز و شب در آن مشخص نبود.
برادران عبدالله محض حسن و ابراهیم بودند ، مادر این دو بزرگوار فاطمه بنت الحسین علیه السلام بود . فرزندان عموی عبدالله محض ، یعقوب ، اسحاق ، ابوالحسن علی العابد ، عباس و عبدالله بودند.
بعضی از این بزرگواران مثل ابراهیم بن حسن زنده دفن شدند . بعضی دیگر هنگامی که داخل خانه بودند سقف را روی آنها خراب کرد و شهید شدند . مرقد آل حسن علیه السلام در هاشمیه نزدیک بغداد است ، که مشهور به قبور سبعه است .(3)
منصور به خاطر عداوت خاصی که با اهل بیت علیهم السلام داشت ، مدتی قبل از شهادت آن بزرگواران ، در سال 144 هجری دستور داد آل حسن علیهم السلام را با غل و زنجیر بر گردن و پا ، بر مرکبهای چموش و بدون روانداز سوار کرده و به ربذه ببرند . آنان را با این حال در مقابل آفتاب با بدن برهنه در مقابل منصور نگه داشتند . عبدالله محض خطاب به منصور فرمود: "آیا ما در روز بدر با اسرای شما چنین کردیم "؟ این کلام بر منصور گران آمد و برخاست و رفت.
هنگامی که آن بزرگوار را با این حال از مدینه بیرون می بردند امام صادق علیه السلام از پس پرده ای به آنان نگاه کرد و آنقدر گریست که اشک بر محاسن شریفش جاری شد و فرمود:بخدا قسم بعد از این جماعت حرمتی برای خداوند حفظ نکرده اند. (4)
3.نماز عید امام رضا علیه السلام در خراسان
در این روز آقا و مولایمان حضرت ثامن الحجج علیه السلام به خواهش مأمون ، در خراسان برای نماز عید تشریف فرما شدند. مأمون با دیدن ازدحام مردم برای شرکت در نماز به امامت حضرت ، دستور داد از نیمه راه بازگردند ، چرا که ترسید مردم براو شورش کنند. (5)
در مراجعت از این نماز بود که حضرت رضا علیه السلام از خداوند تقاضای مرگ فرمود.
1. توضیح المقاصد : ص 30 . مسار الشیعة : ص 18 .
2.مراقد المعارف : ج 2 ص 15 . کتاب المعقبین من ولد الامام امیرالمؤمنین علیه السلام : ص 123 – 124 .
3. مراقد المعارف : ج 2 ص 15 . کتاب المعقبین من ولد الامام امیرالمؤمنین علیه السلام : ص 123 – 124
4.مراقد المعارف : ج 2 ص 19 . مقاتل الطالبیین : ص 144 ، 196 ، 205 .
5. قلائد النحور : ج ذی الحجه ، ص 383 .

روز یازدهم ماه ذی الحجه
1.روز نوشتن دعای صباح
در این روز امیرالمؤمنین علیه السلام به تعلیم پیامبر صلی الله علیه واله دعای شریف صباح را به دست مبارک خود نوشتند(1)
2.افشاء سر ولایت توسط عایشه
در این روز در سال دهم هجرت در حجة الوداع پیامبر صلی الله علیه واله به حفصه سری را بیان فرمود و به او تذکر داد که اگر این سرّ را با کسی بازگو کنی ، لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر تو باد.
حفصه بلافاصله آن را به عایشه گفت. (2) عایشه هم آن را به ابوبکر بازگو کرد و ابوبکر هم عمر را در جریان قرار داد . کار به جایی رسید که آن چهار زن و مرد تصمیم گرفتند پیامبرصلی الله علیه واله را مسموم کنند.
جبرئیل پیامبر صلی الله علیه واله را با خبر کرد و آن حضرت آنها را از توطئه و افشاء سرّ خبر داد . سپس حفصه را طلاق دادند ، ولی بعداً به اصرار بعضی رجوع فرمودند و آیات سورۀ تحریم نازل شد. (وَ نَبَّأَنِیَ العَلیمُ اِذ أَسَرَّ النَّبِیُّ اِلی بَعضِ اَزواجِهّ حَدیثاً فَلَمّا نَبَّأَت بِهّ وَ أَظهَرَهُ اللهُ عَلَیهِ عَرَّفَ بَعضَهُ وَ أَعرَضَ عَن بَعضٍ فَلَمّا نَبَّأَها بِهّ قالَت مَن أَنبَأَکَ هذا قالَ الخَبیرُ. اِن تَتوبا اِلَی اللهِ فَقَد صَغَت قُلُوبُکُما وَاِن تَظاهَرا عَلَیهِ فَاِنَّ اللهَ هُوَ مَولاهُ وَ جِبریلُ وَ صالِحُ المُؤمِنینَ وَ المَلائِکَظُ بَعدَ ذلِکَ ظَهیرٌ.(3 ).
این دو زن چه کرده بودند که خداوند در سورۀ تحریم آنها را به زن نوح و لوط علیهما السلام تشبیه نموده است؟!( ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَروا امرَأَةَ نوحٍ وَ امرَأَةَ لوطٍ کانَتا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالِحَینِ فَخانَتا هُما فَلَم یُغنِیا مِنَ اللهِ وَ قیلَ ادخُلا النارَ مَعَ الّداخِلینَ. (4) . (5) در آخر آیۀ 4 این سوره آمده است : اگر شما دو زن یاور هم شوید برای قتل حضرت ، خداوند و جبرئیل و صالح المؤمنین – یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام – و ملائکه یاور پیامبر صلی الله علیه واله هستند. (6.)
" تظاهرا" در آیۀ شریفه خطاب به عایشه و حفصه است ، و معنایش این است که آنان تعاون بر اذیت پیامبر صلی الله علیه واله نموده سرّ آن حضرت را فاش کردند و زنان آن حضرت را اذیت نمودند. ( 7)عمر می گوید : مراد از این دو زن در اذیت پیامبر صلی الله علیه واله هم پیمان بودند عایشه و حفصه است.(8)
1. بحار الانوار : ج 91 ص 247 .
2. وقایع الشهور : ص 229 . تفسیر قرطبی : ج 5 ص 172 .
3. سورۀ تحریم : آیات 3 و4
4. سورۀ تحریم : آیۀ 10
5.ریاحین الشریعة : ج 2 ص 382 – 383 . به نقل از تفسیر خازن بغدادی ، فخر رازی ، زمخشری . بحار الانوار : ج 22ص 233 .
6.تفسیر برهان : ج 4 ص 352 – 353 . بحار الانوار : ج 22 ص 228 – 231
7. ریاحین الشریعة : ج 2 ص 382 – 383 . به نقل از تفسیر خازن بغدادی ، فخر رازی ، زمخشری
8. بحار الانوار : ج 22 ص 232 . صحیح بخاری : ج 6 ص 195 – 197 .

روز سیزدهم ماه ذی الحجه
1.شق القمر
در شب 14 ذی الحجة واقعه شق القمر به اعجاز پیامبر صلی الله علیه واله در مکه رخ داد. (1)
بعضی این واقعه را در شب 18 این ماه گفته اند .
قریش از آن حضرت معجزه طلب کردند ، و حضرت با انگشت اشاره به ماه کرد، و به قدرت الهی دو نیم شد و باز به پیوست ؛ و آیه نازل شد: "اقتَرَبَتِ الساعَةُ وَ انشَقَّ القَمَر". ( 2)
ابوجهل گفت: " این سحر است ! بفرستید از شهرهای دیگر هم بپرسند که آیا آنها هم دیدند که ماه دو نیم شد . چون از اهل شهرهای دیگر پرسیدند . آنها نیز خبر دادند که نیمی از ماه پشت خانۀ کعبه و نیمی بر کوه ابوقبیس افتاد. (3)
1.ریاحین الشریعة : ج 2 ص 57 . فیض العلام : ص 120 . بحار الانوار : ج 17 ص 350 – 353 .
2. سورۀ قمر : آیۀ 1 .
3.حق الیقین : ص 28 . بحار الانوار : ج 17 ص 350 – 353 .

روز چهاردم ماه ذی الحجه
1.بخشیدن فدک به حضرت زهرا علیها السلام(1)
در این روز یا شب آن در سال هفتم هجرت ، فدک به حضرت زهرا علیها السلام بخشیده شد ، و حضرت رسول صلی الله علیه واله بر این بخشش شاهد گرفتند . قول دیگر در این باره 15رجب است (2)
فتح فدک
پس از فتح خیبر در سال هفتم هجرت ، حدود چهار سال قبل از شهادت پیامبر صلی الله علیه واله جبرئیل نازل شد ، و دستور فتح فدک توسط پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام را آورد. آن دو بزرگوار در تاریکی شب با اسلحۀ لازم به سرزمین فدک آمدند ، و حسب دستور پیامبر صلی الله علیه واله ، امیرالمؤمنین علیه السلام بر کتف پیامبر صلی الله علیه واله قرار گرفت و آن حضرت برخاست و امیرالمؤمنین علیه السلام را با خود بلند کرد . به معجزۀ الهی مولی الموحدین علیه السلام در حالی که شمشیر رسول الله صلی الله علیه واله همراهش بود ، از دیوار قلعه فدک بالا رفت و بالای دیوار صدای مبارکش را به اذان بلند کرد.
یهودیان قلعه گمان کردند که مسلمین حمله کرده اند و روی دیوارها هستند . خواستند از در قلعه فرار کنند ، ولی بیرون قلعه مقابل در آن پیامبر صلی الله علیه واله را در برابر خود دیدند و از طرفی امیرالمؤمنین علیه السلام پایین آمد و با آنان درگیر شد و 18 نفر از بزرگان آنان را کشتند ، و بقیه تسلیم شدند.
زنان و فرزندان آنان را اسیر کردند و غنایم را همراه خود آوردند. امر بر این قرار گرفت که هر کس از اهل فدک مسلمان شود ، خمس اموال او را بگیرند و هر کس بر دین خود باقی ماند همۀ اموالش را بگیرند . این گونه بود که بدون لشکر کشی و کوچکترین دخالت مسلمین قلعۀ فدک را فتح شد . و طبق آیۀ مبارکه سورۀ حشر (3) سرزمینهایی که بدون لشکر کشی مسلمین فتح شود ، حتی اگر اهل آنجا خودشان به عنوان تسلیم نزد پیامبر صلی الله علیه واله بیایند ، این مناطق و غنایم و اسرای آن مِلک خاص حضرت است و مانند اموال شخصی خود می تواند هر تصمیمی دربارۀ آنها بگیرد ، و مسلمین هیچ حقی در آنها ندارند.
اعطای فدک به فاطمه علیها السلام
بعد از این ماجرا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:" و آت ذاالقربی حقه" :"حق خویشان را به آنان بده" (4) پیامبر - صلی الله علیه و اله – پرسید : منظور چه کسانی هستند ، و این حق کدام است؟جبرئیل از طرف خداوند عرضه داشت : فدک را به فاطمه علیها السلام عطا کن . پیامبر - صلی الله علیه و اله – به حضرت زهرا فرمود: " خداوند فدک را برای پدرت فتح کرد ، و چون لشکر اسلام آن را فتح نکرده مخصوص من است . خداوند دستور داده آن را به تو بدهم . از سوی دیگر مهریۀ مادرت حضرت خدیجه علیها السلام بر عهدۀ پدرت مانده و پدرت در قبال مهریۀ مادرت و به دستور خداوند فدک را به تو عطا می کند . آن را برای خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش".
حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد: "تا زنده اید بر من و مال من صاحب اختیار هستید".پیامبر - صلی الله علیه و اله – فرمود: ترس آن دارم که نااهلان تصرف نکردن تو را در زمان حیاتم ، بهانه ای قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع کنند.حضرت صدّیقه علیها السلام عرض کرد: آن گونه صلاح می دانید عمل کنید . پیامبر - صلی الله علیه و اله – امیرالمؤمنین - علیه السلام – را فرا خواند و فرمود : "سند فدک را به عنوان بخشوده و اعطایی پیامبر بنویس و ثبت کن". علی - علیه السلام – آن را نوشت و پیامبر - صلی الله علیه و اله – و ام ایمن شهادت دادند و پیامبر - صلی الله علیه و اله – فرمود : ام ایمن زنی از اهل بهشت است .
درآمد فدک
رسول خدا - صلی الله علیه و اله – مردم را در منزل حضرت زهرا علیها السلام جمع نمود و به آنان خبر داد که فدک از آن فاطمه علیها السلام است و از درآمد فدک به عنوان اعطای فاطمه علیها السلام بین مردم تقسیم کرد.
درآمد فدک را سالیانه از هفتاد هزار سکه طلا تا صدوبیست هزار سکه نوشته اند.هر سال چشمان بسیاری از نیازمندان منتظر سررسیدن درآمد فدک بود.
غصب فدک
بعد از رحلت پیامبر - صلی الله علیه و اله – مأموران ابوبکر به دستور او نمایندۀ صدّیقه علیها السلام را از فدک اخراج کردند و ملک آن را غصب نمودند و در آمد آن را به طور کامل برای مخارج حکومت غاصبانۀ خود صرف کردند.
حضرت صدّیقه علیها السلام همان نوشته و سند فدک را که پیامبر - صلی الله علیه و اله – به امیرالمؤمنین - علیه السلام – فرمودند و آن حضرت ثبت کرد ، عیناً نزد ابوبکر آورد ، ولی ابوبکر نه سند را قبول کرد و نه شاهدان را. (5)
بعد از 15 روز که از شهادت پیامبر - صلی الله علیه و اله – گذشته بود ، حضرت صدّیقه شهیده علیها السلام همراه با جمعی از زنان بنی هاشم به مسجد تشریف بردند و خطبه ای ایراد فرمودند که دریایی از معارف ، حقایق بلاغت و فصاحت و شرایع اسلامی در آن است .
ابوبکر نامه ای دال بر باز گرداندن آن به حضرت نوشت ، ولی هنگامی که فاطمه زهرا علیها السلام آن سند را در دست داشت و به منزل باز می گشت با عمر روبرو شد و او نوشتۀ ابوبکر را با جسارت به ساحت ملکوتی حضرت از او گرفت.
1. بحار الانوار : ج 95 ص 189 . مستدرک سفینة البحار : ج 2 ص 216
2. مصباح کفعمی : ج 2 ص 598
3. سورۀ حشر : آیۀ 6 – 7 .
4. سورۀ اسراء:آیۀ 26 .
5. بحار الانوار: ج 21 ص 22 – 25 ، ج 29 ص 123 .

روز پانزدهم ماه ذی الحجه
1.ولادت امام هادی - علیه السلام –
امام هادی - علیه السلام – بنابر مشهور در چنین روزی از سال 212 یا 214 هجری ، در قریۀ صریا نزدیکی مدینه به دنیا آمد.(1) ولادت آن بزرگوار در 27 جمادی الاخر و 2 و 3 و 5 و 13رجب هم نقل شده است ( 2)
نام مبارک آن حضرت "علی" ، نام پدرشان جوادالائمه - علیه السلام – ، و نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه معروف به سیده با کنیۀ ام الفضل است .( 3)
کنیۀ شریفش ابوالحسن ثالث است.(4) القاب حضرت : نجیب ، مرتضی ، هادی ، نقی ، عالم ، فقیه ، امین ، مؤتمن ، الطیب ، عسکری ، فقیه عسکری و ابن الرضا بود. (5)

1. توضیح المقاصد : ص 30 . کافی: ج 2 ص 551 ، ارشاد : ج 2 ص 298 . اعلام الوری : ج 2 ص 109 .فیض العلام: ص121. بحار الانوار: ج 50 ص 11 – 117 . مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 182
2.بحار الانوار : ج 99 ص 79 . منتخب التواریخ: ص 789 .
3.ریاحین الشریعة: ج 3 ص 23 . مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 433 .
4. مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 432
5.مناقب ابن شهر آشوب : ج 4 ص 432 .

روز هجدهم ماه ذی الحجه
این روز عید مبارک آسمانی است .
روزی است که خداوند متعال حضرت ابراهیم - علیه السلام – را از آتش نجات داد (1)
روزی است که توبه حضرت آدم - علیه السلام – قبول شد .( 2)
روزی است که خداوند متعال حضرت موسی - علیه السلام – را بر ساحران غلبه داد . .( 3)
روزی است که حضرت موسی - علیه السلام – در حضور امت خود یوشع بن نون را وصی خود گردانید . .(4)
روزی است که حضرت عیسی - علیه السلام – شمعون الصفا را جانشین خود گردانید . .( 5)
روزی که حضرت سلیمان - علیه السلام – رعیت خود را بر جانشینی آصف بن برخیا گواه گرفت . .(6)
روز عقد اخوت بستن پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بین اصحابش است .( 7)
در این روز پیامبران جانشینان خود را معین می نمودند ، و زیارت امیر المؤمنین - علیه السلام – در این روز وارد شده است .(8)
شرکت کنندگان در مراسم غدیر
ماجرای غدیر چنین بود که در روز شنبه ، چهار یا پنج روز مانده به آخر ذی القعده سال 10ﻫ ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - غسل نمودند و همراه هزار نفر از مسلمانان ، از مدینه خارج شدند .(9)
در این سفر حضرت علیا مخدره صدیقه طاهره فاطمه زهرا - سلام الله علیها - ، امیر المؤمنین هانی خواهر امیر المؤمنین - علیه السلام - ، فاطمه بنت حمزه ، ام سلمه و سایر همسران پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم – از جمله عایشه و حفصه حضور داشتند .(10) امیر المؤمنین - علیه السلام – هم از یمن با عده ای وارد مکه شدند .
دستور الهی برای مراسم غدیر
بعد از انجام اعمال حج دستور الهی رسید که علم و ودایع انبیاء را به امیر المؤمنین -علیه السلام – تحویل دهند و امر ولایت آن حضرت را به مردم تبلیغ نمایند .
پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بسیار گریست ، به طوری که محاسن مبارکش از اشک تر شد . حضرت از خداوند خواستند که ایشان را از شر منافقین محافظت فرماید . (11) در منی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - دو بار خطبه ایراد فرمودند ، و اشاره کلی به ولایت امیر المؤمنین - علیه السلام – فرمودند . در مسجد خیف جبرئیل نازل شد که خداوند می فرماید :«ولایت علی - علیه السلام – را به مردم برسان ولی وعده محافظت از شر دشمنان را برای آن حضرت نیاورد . در کراع الغُمَیم ، بار دیگر جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد ک « فَلَعَلَّک تارِکٌ بَعضَ ما یوحی اِلَیکَ وَ ضائِقٌ بِه صَدرُک » : « شاید توضیح المقاصد ترک کنی بعضی از اموری را که به تو وحی می شود و سینه تو به خاطر آن گرفته باشد ». (12)
باز این بار هم امر ولایت مورد تأکید قرار گرفت ، ولی آیه ای دال بر محافظت آن حضرت از شر دشمنان نیامد . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - مطالب منافقین را به جبرئیل فرمود و کوچ کردند .
اوایل روز 18 ذی الحجه به غدیر خم رسیدند ، و بار دیگر جبرئیل نازل شد و آیه 67 سوره مائده را آورد که شامل تبلیغ ولایت مولی الموالی امیر المؤمنین - علیه السلام – و در امان بودن آ« حضرت از شر منافقین بود : « یا اَیُهَا الرَّسولُ بَلِغ ما اُنزِّلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللهَ لایَهدِی القَومَ الکافِرینَ »: « ای پیامبر تبلیغ کن به مردم آن امری را که درباره علی - علیه السلام – از جانب خدا بر تو فرستاده شد و اگر این کار را انجام ندهی رسالت الهی را تبلیغ نکرده ای ، و خدا تو را از شر مردم حفظ می نماید . خداوند کافران را هدایت نمی کند .»
پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بر فراز منبر غدیر
هنگام ظهر ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بعد از نماز جماعت ، بالای منبری – که زیر دو درخت کهنسال بود و توسط سلمان و ابوذر و مقداد و عمار ساخته شده بود – رفتند و امیر المؤمنین - علیه السلام – را بر فراز منبر یک پله پایین تر قرار دادن ، در حالی که عده ای از منافقین مقابل بودند .
بعد از بیان کلمات درر بار خویش در توحید و صفات کمال حق تعالی و بیان قسمت عمده ای از احکام حلال و حرام دین خدا ، گذشته عرب و زندگی و عقاید آنان و زحماتی که آن حضرت کشیده اند را بیان داشتند . سپس فرمودند : بین قرآن و اهل بیت - علیهم السلام – اتصال ناگسستنی است و از یکدیگر جدا نمی شوند تا روز قیامت کنار حوض کوثر بر مناقب ابن شهر آشوب وارد شوند .
سپس قسمتی از فضایل و مناقب امیر المؤمنین - علیه السلام – را بیان فرمودند ، و درباره امامت و ولایت آن حضرت و اولادشان تا حضرت مهدی - علیه السلام – چند بار تأکید کردند .آنگاه فرمودند : بر مناقب ابن شهر آشوب وحی شده است : « بِسمِ الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول بلِّغ ما اُنزِل اِلَیک مِن رَبِّکَ .....»
سپس فرمودن : ای مردم ، من در تبلیغ آ«چه خدا بر من نازل کرده کوتاهی نکردم و من سبب نزول این آیه را بیان می کنم . جبرئیل دوبار بر من نازل شد و از جانب خداوند متعال به من امر کرد که در این مکان به هر سفید و سیاهی از هر قبیله ای اعلام کنم که علی بن ابی طالب وصی و جانشین و امام بعد از من است . او بعد از خدا و رسولش ولی و صاحب شما و اولی بر همه شما از خود شماست . در این باره خداوند بر من آیه ای نازل نموده است : « اِنَّما وَلیّکُم الله وَ رَسُولُه وَالذین آمَنوا الذینَ یقیمُونَ الصلوةَ وَ یُؤتُون الزَکاة وَ هُم راکعُون » (13)
سپس فرمودند : من از جبرئیل خواستم که از خداوند بخواهد مرا از تبلیغ مرا از تبلیغ این امر معذور بدارد ، چون به کمی مؤمنین و زیادی منافقین و استهزاء کنندگان به اسلام آگاهم . آنگاه فرمودند : معاشر الناس هو الامام المبین ، روی بر مگردانید از ولایت او . فهو الذی یهدی الی الحق و یعمل به . اوست که هدایت به حق می کند و عمل به آن می نماید . او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است . ای مردم ، او امام از طرف خداست . منکر ولایت او آمرزیده نخواهد شد و توبه اش قبول نمی شود . بعد از من افضل از همه زنان و مردان علی است .ملعون و مورد غضب الهی است کسی که قول مرا رد کند و موافق آن نباشد . بدانید جبرئیل خبر داد که خداوند متعال می فرماید : هر کس با علی دشمنی کند و او را دوست نداشته باشد لعنت و غضب من بر او باد .
بعد فرمودند : خداوند ، تو شاهد باش . من رسالتم را ادا کردم . من رساندم آنچه فرموده بودی ، من بر همگان واضح نمودم . آگاه باشید ، غیر از برادرم علی بن ابی طالب - علیه السلام – دیگری امیر المؤمنین نیست . امارت مؤمنین بعد از من برای احدی جز علی بن ابی طالب -علیه السلام – حلال نیست .
معرفی علی بن ابی طالب
در اینجا بازوی علی - علیه السلام – را گرفتند و در همین حال علی - علیه السلام – دستان مبارکش را به طرف آن حضرت بلند کرد . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - آن حضرت را بالا برد به حدی که پاهای مبارک حضرت تا سر زانو های پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم -رسید . سپس فرمود : « اَلَستُ اولی بِکُم مِن اَنفُسِکُم »؟ همه گفتند :« اللهمَ بلی » . فرمودند :هذا علی اخی و وصیی ، من کنت مولاه فهذا علی مولاه و هو علی بن ابی طالب . هر کس که من مولی و صاحب اختیار او هستم این علی مولی و صاحب اختیار او هستم این علی مولی و صاحب اختیار اوست . مکان و منزلت او مثل مکان و منزلت من نزد شماست . بار الها ، دوست بدار هر کس او را دوست بدارد ، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد ، و کلماتی دیگر برای أکید فرمان الهی و اقرار مردم بیان نمودن . سپس فرمودن : خبر غدیر را حاضرین به غایبین و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند .
بیعت لسانی عملی
همین که آن حضرت از منبر پایین آمدند ، مردم با صدای بلند با زبان و دست بیعت کردن و پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - می فرمودند : « هنِّئونی هنِّئونی » (14) به من تبریک بگویید .
بعد دستور دادند تا چادری جداگانه برای امیر المؤمنین - علیه السلام – زدند و فرمودند :همه بروند و به آن حضرت سلام کنند و بگویند : « السلام علیک یا امیرالمؤمنین » عمر آمد و سلام کرد و گفت : « بخٍ بخٍ یَابنَ ابی طالب ، أَصبَحتَ مَولای و مولی کلِّ مؤمنٍ و مؤمنةٍ » (15)
ابوبکر نیز در این تهنیت با عمر شریک بود . (16) بیعت سه روز طول کشید و در این سه روز نماز ظهر و عصر را با هم می خواندند . بعد از نماز بیعت تا غروب ادامه داشت ، و نماز مغرب و عشاء را نیز با هم می خواندند .
بیعت زنان
برلی بیعت زنان ، طرف آبی زیر پرده ای قرار دادند ، به طوری که نصف طرف در طرفی و نصف دیگر آن در طرف دیگر پرده قرار داشت . یک طرف امیر المؤمنین - علیه السلام - دست مبارک خود را داخل ظرف آب قرار داده بودند ، و طرف دیگر زنها دست خود را می گذاشتند و ضمن تبریک می گفتند :" السلام علیک یا امیر المؤمنین ". حضور حضرت صدیقه طاهره - سلام الله علیها – زینت بخش مراسم بود .
از سوی دیگر بیعت عایشه این سابقة او را در اذهان ثبت کرد تا روزی که جنگ جمل را بر پا کرد ، و در مقابل صاحب غدیر صف آرایی نمود و با خواری و ذلت از لشکر ولایت شکست خورد . (17
بعد از اعلام ولایت در غدیر ، جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد : « الیَوم اَکملتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُم الاِسلامَ دیناً » (18) : « امروز برای شما دینتان را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را بعنوان دین شما راضی شدم »
2. قتل عثمان
در این روز در سال 34 ﻫ عثمان بن عفان بعد از محاصره خانه او توسط مسلمین ، در سن81 یا 90 سالگی به دست مردی از اهل مصر کشته شد . ( 19)
عثمان را بعد از کشتن از خانه اش بیرون آوردند و در یکی از مزبله های مدینه انداختند . از برس مهاجرین و انصار کسی او را دفن نمی کرد ، تا بعد از سه روز با نیرنگ او را به مقبرة یهودیان مدینه به نام « حُشّ کوکب » بردند و دفن کردن و معاویه در دوران خلافتش خانه های بین این قبرستان و بقیع را خراب کرد ، و آن را به قبرستان مسلمین متصل کرد ! (20)
خلافت غاصبانه عثمان
عثمان بعد از عمر بن خطاب به جای او نشست . عمر در زمان حیات خود بارها گفته بود که بعد از من خلافت از آن عثمان است (21) ، ولی به ظاهر امر خلافت را به شوری گذاشت ، و آن را به گونه ای پیش بین کرد که سرانجامش خلافت عثمان شود .
بدعتهای عثمان
عثمان در ایامی که حکومت را به دست داشت خلافهای بزرگی انجام داد :منازلی وسیع و زیبا از سنگ و آجر و ساروج و دربهایی از چوبهای هندی خوشبو گران قیمت ساخت . باغها و زمینها و چشمه های زیادی را مالک شد ، و اموال بسیاری را در خزانه خود جمع آوری کرد . هنگامی که کشته شد صد و پنجاه هزار دینار و یک میلیون درهم نزد خازن او بود . اضافه بر زمینهای اطراف حنین که صد هزار دینار قیمت داشت ، و گاو ، گوسفند و شتر فراوانی که از او برجای مانده بود .(22)به گروهی چون عبدالرحمن بن عوف و زبیر بن عوام آن قدر مال و باغ و زمین داد که آنها همچنین خانه های سنگی و آجری و گچ کاری شده بنا کردند . فقط زبیر بعد از مرگ پنجاه هزار دینار ، هزار غلام و هزار اسب از خود بر جای گذاشت . (23)عبیدالله بن عمر را به خاطر قتل سه مسلمان قصاص نکرد . بعد از دفن عمر بن خطاب ، عبیدالله پسر عمر چون دسترسی به ابولؤلؤ پیدا نکرد ، بر در خانه او دختر کوچکش را کشت . هرمز عجمی مسلمان و جفینه غلام سعد بن ابی وقاص را هم کشت ، به جرم اینکه چند روز قبل کشته شدن عمر آن دو نفر را دیده بود با فیروز در حال گفتگو هستند .
سعد وقاص عبیدالله بن عمر را به زمین زد و شمشیرش را گرفت و به غلامانش دستور داد او را حبس کردند ، تا امر شوری تمام شود . عثمان که خلیفه شد ، علی بن ابی طالب - علیه السلام – و دیگران گفتند : « او را قصاص کن » . عثمان او را آزاد کرد و گفت : دیروز پدرش کشته شده ، امروز پسرش را بکشم ؟ من به عنوان خلیفه مسلمین ، عبیدالله را بخشیدم .(24)حکم بن ابی العاص پدر مروان را که دشمن خدا و رسول بود با احترام به مدینه آورد . او عموی عثمان بود که به عداوت با پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و اهل بیت - علیهم السلام – مشهور بود . حکم به خاطر جسارتهایی که به پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نموده بود ، از طرف آن حضرت به طائف تبعید شد . بعد از شهادت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ابوبکر و عمر شفاعت عثمان را برای حَکَم داد .همچنین خمس افریقیه را که صد هزار دینار بود و همه مسلمین در آن شریک بودند ، با فدک به مروان داد ! و نیز مروان را برای وزارت و کتابت اسرار خود انتخاب کرد و حال اینکهپیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - مروان و حکم را بارها لعنت فرموده بود(25)ولید بن عقبه را که پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرموده بود : « اهل آتش است» ، والی کوفه کرد . ولید مردی فاسق و شارب الخمر بود و شبی تا صبح را چهار رکعت خواند و گفت : دوست دارید بیشتر بخوانم ! او در حالیکه سجده را طول داده بود می گفت :« اشرب و اسقنی » (26)
قتل عثمان به دست مردم
آخر الامر تعداد زیادی از مردم کوفه و مصر و بصره به عنوان اعتراض نزد عثمان آمدند و چون او اوضاع را خطرناک دید با واسطه قرار دادن امیر المؤمنین - علیه السلام - ، وعده داد که به درخواست آنها عمل کند ، و حکام را تعویض و حُسن سیره و عدل را پیشه کند . اما هنگامی که معترضین به شهرهای خود باز می گشتند ، پیک مخصوص عثمان را دیدند که از بیراهه می رود .او را گرفتند و نامه ای از طرف عثمان دیدند که به والی مصر نوشته است : به محض آمدن اینها ، یکی را بکش و دست دیگری را قطع کن ...... . آنان برگشتند و افراد زیادی در مسیر همراه آنها به مدینه آمدند و حدود پنجاه روز خانه او را محاصره کردند .
عثمان در ایام محاصره ، از امیر المؤمنین - علیه السلام – آب طلبید . حضرت سه مشک آب سرد بردند ، ولی آخر الأمر معترضین به منزل او ریختند و مردی مصری عثمان را کشت . گرچه بنی هاشم مانع شدند ، و بنابر نقلی امام حسن - علیه السلام – جراخت محتصری برداشت و سر قنبر زخمی شد . (27)
3. خلافت ظاهری امیر المؤمنین - علیه السلام –
در روز قتل عثمان در سال 34 مردم با امیر المؤمنین - علیه السلام – بیعت کردند (28)


1. مسار الشیعه : ص 22 . فیض العلام : ص 125 . زاد المعاد : ص 269 . تقویم المحسنین ص 14
2.مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
3.مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
4. مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
5.مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
6. مسار الشیعه : ص 22 فیض العلام : ص 125
7.مصباح کفعمی : ج 2 ص 125 . تقویم المحسنین : ص 14 . تقویم الائمه - علیهم السلام - : ص 14
8. بحار الانوار : ج 97 ص 384
9. کافی : ج 4 ص 248 . طبقات ابن سعد : ج 3 ص 235 . ارشاد الساری : ج 6 ص 429
10. مناقب ابن شهر آشوب : ج 3 ص 25 . طبقات ابن سعد : ج 3 ص 235 . ارشاد الساری : ج 6 ص 429
11. بحار الانوار : ج 37 ص 127
12. سوره هود : آیه 12
13. سوره مائده آیه 55
14. الغدیر : ج 1 ص 276
15. بحار الانوار : ج 38 ص 344 . ملحقات احقاق الحق : ج 6 ص 469 . الغدیر : ج 1 ، این مطلب را از 60 منبع اهل سنت نقل کرده است .
16. فیض العلام : - صلی الله علیه و آله و سلم - 123 ، به نقل از دارقطنی و عاصمی
17. بحار الانوار : ج 21 - صلی الله علیه و آله و سلم - 38 . عوالم : ج 15/3 - صلی الله علیه و آله و سلم - 309 .
18. سوره مائده : آیه 3
19.تاریخ الخلفاء : ص 162 و مسار الشیعه : ص 21-22 . توضیح المقاصد : ص 32 . العدد القویه : ص 166 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 601 . بحار الانوار : ج 95 ص 189 . فیض العلام : 125 . تاریخ الخلفاء : ص 162
20. مسار الشیعه : ص 21-22 . فیض العلام : ص 125
21. تارخ دمشق : ج 39 ص 188 – 189
22. مروج الذهب : ج 2 ص 341
23. مروج الذهب : ج 2 ص 341
24. الغدیر : ج 9 ص 260 . دانستنیهای تارخ : ج 3 ص 223
25. شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور : ج 1 ص 321
26. مروج الذهب : ج 2 ص 343-344
27. مروج الذهب : ج 2 ص 353
28. مسار الشیعه : ص 21-22 . فیض العلام : ص 25 . تتمة المنتهی : ص 16 . مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص212

روز بیستم ماه ذی الحجهخروج ابراهیم بن مالک اشتر برای جنگ با ابن زیاد
هنگامی که کوفه را جناب مختار – رحمه الله – از قتلۀ سید الشهداء - علیه السلام – پاک کرد ، در این روز ابراهیم بن مالک اشتر با 12000 یا به روایت ابن نما با کمتر از 20000 نفر برای جنگ با ابن زیاد از کوفه خارج شد و مختار به مشایعت او رفت .
لشکر ابراهیم تا کنار نهر خازر در پنج فرسخی موصل رفت ، و آن مکان را لشکر گاه کرد .عبید الله به موصل آمد و آنجا ر با سی هزار – یا هشتاد هزار – سواره تصرف کرد و آماده جنگ با لشکر ابراهیم شدند .
شبی که فردایش جنگ شروع می شد ، خواب به چشمان ابراهیم بن مالک نیامد و این کلمات را بارها برای لشکرش تکرار کرد : « ایها الناس ، شمایید انصار دین و شیعۀ امیر المؤمنین - علیه السلام – و این است عبید الله بن مرجانة قاتل حسین بن علی - علیه السلام – این است که پسر فاطمه زهرا - سلام الله علیها – را از جرعه ای آب منع کرد در حالی که عیالات و اطفال او فریاد « العطش » می زدند . او بود که مانع شد که پسر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به جایی برود ، و اطراف او را گرفتند تا با لب تشنه شهیدش کردند و عیالات او را مانند کنیزان بر شتران سوار کرده به شام بردند . بخدا قسم فرعونیان با بنی اسرائیل نکردند آنچه این ملاعبین با ذریۀ پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - کردند » .
سپس ابراهیم دعا کرد که خداوند نصرت و پیروزی را نصیب ما فرماید ، چون ما برای خونخواهی اهل بیت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - غضب کردیم .
صبح قسمت های مختلف لشکر و پرچم ها را بازدید نمود و جنگ آغاز شد . سرانجام بعد از چند روز جنگ و فرار لشکر عبیدالله بن زیاد ، در روز عاشورای سال 67 ﻫ عبید الله به دست ابراهیم بن مالک اشتر نخعی به درکات جهنم شتافت و سراو را برای مختار فرستادند . (1)
1. بحار الانوار : ج 45 ص 380-384 . فرسان الهیجاء ج 2 ص 235 – 238

روز بیست و دوّم ماه ذی الحجهشهادت میثم تمار
در این روز در سال 60 ﻫ میثم تمار به دلیل وفاداری به امام حسین - علیه السلام – به دست ابن زیاد به دار آویخته شد و به شهادت رسید . (1 )
تاریخ شهادت میثم 19 ذی الحجه و روز عاشورا نیز نقل شده است .(2)

1. اعلام الوری : ج 1 ص 343 . قلائد النحور: ج ذی الحجه ، ص 416 . منتخب التواریخ : ص 131 . مراقد المعارف : ج 2ص 340. وقایع الشهور : ص 240
2. مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص 214

روز بیست و چهارم ماه ذی الحجهروز مباهله
این روز از یک سو روز مباهله اهل بیت - علیهم السلام – با نصاری نجران است و از سوی دیگر نزول آیه تطهیر در شأن اهل بیت - علیهم السلام – در این روز بوده است .(1)
هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - علی و فاطمه و حسن و حسین - علیهما السلام – را فراخواند و فرمود : « اللهم هؤلاء اهلی » : بارالها اینان اهل من هستند » (2)
نامه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به نصارای نجران
در سال دهم هجری پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نامه ای به نصارای نجران فرستادند ، به این مضمون که خداوند یکتا ر عبادت کنند و مسلمانان شوند ، یا به مسلمین جزیه بدهند و به مذهب خو باشند و گرنه آمادۀ جنگ باشند .
بنی نجران در کلیسای بزرگ خود به مشورت پرداختند ، عده ای مانند سید که از بزرگان قوم بود و عاقب که اسقف نجران بود مخالفت خود را با تسلیم در برابر خواسته پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - اعلام کردن ، در مقابل عده ای مانند ابو حارثه اسقف اعظم نجران که 120سال عمر داشت و در باطن مسلمانان بود با امر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - موافق بودند . بعد از دو روز مشورت قرار شد کتاب « جامعه » را که صفات پیامبر بعد از حضرت عیسی -علیه السلام – را ذکر کرده بود ، و صحیفۀ حضرت شیث - علیه السلام – را بخوانند . در حضور جمع مسیحیان و فرستادگان پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فصلهای جامعه قرائت شد و با اذعان به آنچه در جامعه آمده بود تصمیم گرفتند هفتاد نفر از جمله سید و عاقب و ابوحارثه را برای تحقیق به مدینه بفرستد .
ننجرانیان در مدینه
آنان به مدینه آمدند و خدمت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - شرفیاب شدند هر چه آن حضرت دلیل و برهان آورد آنان قبول نکردند و امر به مباهله واگذار شد . جبرئیل - علیه السلام – نازل شد و این آیه را آورد : « فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جَاءَکَ مِنَ العِلم فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبنائَنا وَ أبنائَکُم وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُم وَ أنفُسَنا وَ أنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنةَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ » (3) : « اگر کسی با تو مجادله کند بعد از علمی که نزد تو آمده ، بگو بیایید تا فراخوانیم پسران خود و زنهای خود و کسی که به منزلۀ جان ماست . آنگاه نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .»
لذا قرار بر مباهله شد و سد و عاقب به محل اردوی خود در خارج مدینه رفتند . آنا با یکدیگر مشورت کردند و بعضی از علمای آنها گفتند :« اگر فردا محمد با اصحاب و جمع کثیری برای مباهله حاضر شود این روش پادشاهان است و ترسی به خود راه ندهید . ولی اگر خواص اهل بیت خود را آورد این کار انبیاء است »
مراسم مباهله
روز دیگر هنگام بالا آمدن آفتاب ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - دست علی بن ابی طالب - علیه السلام - را گرفت و از حجره بیرون آمد . امام حسن و امام حسین -علیهما السلام – را پیش رو روانه فرمود و حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا - سلام الله علیها – از پشت سر آمدند ، تا بین دو درختی که قبلاً تعیین شده بود رسیدند . قبلاً به دستور حضرت زیر آن دو درخت را جارو زدند ، و به عنوان سایه بان عبای سیاهی بالای درخت قرار دادند .مسلمانان مدینه هم آمدند ، بنی نجران هم با فرزندان خود آمدند . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - کسی را نزد سید و عاقب فرستاد که ما آماده ایم .
اسقف با همراهان آمد و گفت : « با چه کسانی با ما مباهله می کنید؟ پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمود : « با بهترین اهل زمین و نیکوترین جهانیان نزد خداوند متعال زیرا که از طرف خداوند متعال امر شده ام که آنها را بیاورم » ، و اشاره به آل عبا - علیهم السلام – فرمودند .
سید و عاقب همین که چشمشان به پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و آل عبا -علیهم السلام – افتاد ، وحشت کردند به حدی که چهره هایشان زرد شد . ابوحارث که میل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده ، پا پیش گذاشت و دست سید و عاقب را گرفته پس کشید و آنها را نصیحت کرد و از عواقب این مباهله مطلع کرد و گفت : صفات او و اهل بیت او را در کتابها خوانده اید . این محمد همان پیامبر است ، مگر نمی بینید ابرهای سیاه را ، و دگرگونی آفتاب را ، و شاخه های درختان را که خم شده اند ، و صدای مرغان ، و دود سیاه اطاف و آثار زلزله را که در کوهها نمودار شده است . آن بزرگواران منتظرند که دست به دعا بردارند . به خدا قسم اگر سخنی گویند از ما نشانی نمی ماند . برویم و با او صلح کنیم .
پرهیز نجرانیان از مباهله
او را فرستادند و ابوحارث مسلمان شد و عرض کرد : مردم نجران پشیمان شده اند .حضرت فرمود : اسلام بیاورند . گفت : قبول نمی کنند . فرمود : آماده جنگ باشند . گفت : قدرت این کار را ندارند ، ولی حاضرند جزیه را قبول کنند .
پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به امیر المؤمنین - علیه السلام – فرمودند : «شرایط ذمه و مقدار آن را به آنها بگویید » . بعد از معین نمودند جزیه و شرایط آن ، امیر المؤمنین - علیه السلام – آنها را نزد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - آوردند و پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند : « اگر با من و این جماعت اهل بیت من مباهله می نمودید به صورت میمون و حوک می شدید و این وادی بر شما آتش می شد و یک سال نمی گذشت که تمامی نصاری نابود می شدند » (4)روز خاتم بخشی
در این روز امیر المؤمنین - علیه السلام – در مسجد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم -انگشتر خود را در حالت رکوع به سائل بخشید ، و آیه مبارکۀ « إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیموُنَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعوُنَ » (5) در شأن آن حضرت نازل شد . (6)
از امیر المؤمنین - علیه السلام – معنای این آیه شریفه را سؤال کردند که می فرماید : «یَرِفونَ نِعمَةَ اللهِ ثُمَّ یُنکِروُنَها » (7) : « نعمت خداوند را می شناسند و سپس آن را انکار می کنند » . حضرت فرمودند : هنگامیکه آیه مبارکه « انما ولیکم الله ... » نازل شد ، عده ای از اصحاب پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - در مسجد مدینه جمع شدند . بعضی به بعض دیگر گفتند :دربارۀ این آیه چه می گویید ؟ بعضی گفتند : اگر منکر این آیه بشویم سایر آیات را هم باید منکر شویم و اگر ایمان به این آیه بیاوریم و قبول کنیم برای ما ذلت است ، زیرا علی بن ابی طالب -علیه السلام – بر ما مسلط می شود . عده ای از منافقین گفتند : ما می دانیم که محمد در آنچه امر می کند اطاعت نمی کنیم .
حضرت فرمودند : در این هنگام این آیه نازل شد : « یعرفون نعمة الله ثم ینکرونها ... »، یعنی : ولایت علی بن ابی طالب - علیه السلام – را می شناسند و حال اینکه اکثر آنها که آنان را می شناسند نسبت به ولایت آن حضرت کافرند . ( 8)
بعضی از مخالفین گفته اند : برای کسی اتفاق نیفتاده که در یک زمان جمع بین دو عبادت مالی و بدنی بنماید مگر علی بن ابی طالب - علیه السلام - ، و برای احدی نیامده از فضایل مثل آنچه برای علی - علیه السلام – آمده است .نزول آیه هل اتی
در این روز سورۀ « هل اتی » در شأن امیر المؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین - علیهم السلام – نازل شده است . (9) این مهم بعد از سه روز روزه آنان و اعطای افطار شان به مسکین و یتیم و اسیر بود که آن طعام بهشتی نازل شد . بنابر نقلی روز 25 ذی الحجة سورۀ مبارکه نازل شد . (10)
امام صادق - علیه السلام – فرمود : آن کاسه ای که طعام از بهشت آوردند و آن بزرگواران میل کردن نزد ماست و حضرت صاحب الامر - علیه السلام – آن را ظاهر خواهد کرد ، و طعام بهشتی از آن تناول خواند فرمود . (11)
1. مسار الشیعة ص 22-23 . العدد القویة : ص 307-308 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 601 . بحار الانوار : ج 97 ص 168 ،384 . فیض العلام : ص 127، 129 . زاد المعاد : ص 287
2. تاریخ الخلفاء : ص 169
3. سوره آل عمران : آیه 61
4. تفسیر برهان : ج 1 ص 287-288 . قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 427 ، 438 ، 441
5. سوره مائده : آیه 55
6. قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 426 . اکابر اهل سنت اتفاق دارند که آیه « انما ولیکم الله ....»در شأن امیر المؤمنین - علیه السلام – نازل شده است . مانند فخر رازی ، محمد صدر عالم ، ابن مردویه ، خطیب بغدادی ، ابن عساکر ، محمد بن اسماعیل الامیر ، ابن مغازلی ، ابوللیث سمرقندی ، ثعلبی ، سبط ابن جوزی ، شهاب الدین احمد ، ابن صباغ ، ابونعیم ، ملاعلی قوشجی ، سمعانی ، واقدی ، بیهقی ، نسائی ، خوارزمی ، طبری ، کلبی ، حموینی و .....
7. سوره نحلل ، آیه 83
8.تفسیر برهان : ج 1 ص 479
9. زاد المعاد : ص 301
10. توضیح المقاصد : ص 32 . مسار الشیعة : ص 23 . مصباح المتهجد : ص 712 . العدد القویة : ص 315
11. مصباح کفعمی : ج 2 ص 601 و فیض العلام ص 128

روز بیست و پنجم ماه ذی الحجهاولین نماز جمعۀ امیر المؤمنین - علیه السلام –
این روز مقارن است با اولین جمعه ای که امیر المؤمنین - علیه السلام – بعد از بیعت مردم با آن حضرت نماز جمعه خواندند. (1)
1. منتخب التواریخ : ص 159

روز بیست و هفتم ماه ذی الحجهمرگ مروان
در این روز در سال 133 ﻫ مروان بن محمد بن حکم معروف به مروان حمار آخرین خلیفه بنی امیه کشته شد ، و دولت هزار ماهه بنی امیه منقرض شد (1)
بعد از قیام بنی عباس به ریاست سفاح ، عبدالله بن علی عموی خویش را برای جنگ با مروان فرستاد . مروان به بوصیر که نواحی فیوم در مصر بود گریخته بود ، در طول مسیر هرکس از بنی امیه را که می دیدند می کشتند . در کنار نهر اردن جماعت بسیاری را کشتند و روی آنها سفره انداختند و غذا خوردند . عبدالله عموی سفاح گفت : « هر چه انجام دهیم تلافی روز شهادت حسین بن علی - علیه السلام – نمی شود »
از آنجا که عده ای را همراه با عامر بن اسماعیل برای دفع شد مروان فرستاد . در بوصیر مروان را در کلیسایی سر بریدند و زبان او را قطع کردند و زبانش را گربه ای خورد . جالب اینکه روز قبل مروان زبان غلامی را قطع نموده بود و همان گربه خورده بود . سپس زن و بچه او را اسیر کرده نزد سفاح فرستادند . بعضی این واقعه را در 21 این ماه ذکر کرده اند.واقعۀ حره
در این روز واقعه حره در چهارشنبه سال 63 ﻫ به وقوع پیوست ، که تعبیر روایت سه روز به آخر ذی الحجة مانده 27 یا 28 است (2)
در این روز بود که به امر یزید ملعون قتل و غارت اهل مدینه صورت گرفت و پس از کشتن بیش از 4000 نفر ، مسرف ( مسلم ) بن عقبه اموال و زنان اهل مدینه را تا سه روز بر لشکر خود مباح کرد . این واقعه مشهور به واقعه حره است و دو ماه و نیم قبل از مرگ یزید ملعون اتفاق افتاده است .وفات علی بن جعفر - علیه السلام –
در این روز در سال 210 ﻫ علی بن جعفر - علیه السلام – وفات کرد . ( 3 ) امام زاده جلیل القدر جناب علی بن جعفر الصادق - علیه السلام – سیدی بزرگوار ، شدید الورع ، کثیر الفضل و عالمی عامل و یکی از بزرگترین روات موثق شمرده شده است . او امام صادق - علیه السلام – و حضرت موسی بن جعفر - علیه السلام – و امام رضا - علیه السلام – و حضرت جواد - علیه السلام – را درک نموده است .
جناب علی بن جعفر از سایر برادران خود کوچکتر بود ، و پس از فوت پدر بزرگوارش همواره ملازمت برادر خود حضرت موسی بن جعفر - علیه السلام – را اختیار کرده بود . معالم دین و احادیث بسیاری از آن حضرت اخذ نموده و روایت می کرد که از جملۀ آنها کتاب « مسائل علی بن جعفر » است . همچنین « مسائل الحلال و الحرام » و « المناسک » منسوب به آن بزرگوار است(4)
احترام علی بن جعفر به مقام امامت
محمد بن حسن عمار می گوید (5) : مدت 10 سال در مدینه طیبه محضر علی بن جعفر -علیه السلام – را درک کرده احادیثی را که از برادر خود حضرت موسی بن جفعر - علیه السلام – اخذ نموده بود شنیده و می نوشتم . روزی خدمتش بودم که حضرت جواد - علیه السلام – وارد مسجد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - شد . علی بن جعفر - علیه السلام – تا آن حضرت را دید از جای برخاست و بدون کفش و رداء به خدمتش شتافت و دست او را بوسید و او را تعظیم و تکریم نمود . آن حضرت فرمودند : عمو بنشین ، خداوند تو را رحمت کند . علی بن جعفر - علیه السلام – فرمود : آقای من ، چگونه بنشینم با اینکه شما ایستاده اید .
هنگامی که آن حضرت به او اجازه فرمودند ، به جای خود بازگشت و در مجلس نشست .اصحابش است را سرزنش کردند که تو عموی پدر او هستی ! چگونه با وی این سان معامله می کنی ؟ علی بن جعفر - علیه السلام – فرمود : ساکت شوید ! پس دست را بالا برد و محاسن خود را گرفت و فرمود : حق تعالی مرا با این محاسن اهلیت امامت نداده ، ولی این جوان را هلیت بخشیده و امامت را به او تفویض فرموده ، با این حال چگونه فضل او را انکار کنم و چگونه به او احترام نگذارم . با اینکه من بنده او هستم ؟
از این روایت پیداست که آن جناب تا چه حدی نسبت به امام زمان خود معرفت داشته و از جمله رواتی است که تمامی علماء رجال ایشان را ستایش بلیغ نموده اند .
مسافرتهای علی بن جعفر
مسکن آن جناب در قریه عریض در چهار میلی مدینه طیبه بوده است ، و از این جهت به آن حضرت عریضی مدنی گویند ، و فرزندان او را عریضیون می خوانند . نسل آن حضرت از چهار پسرش محمد و احمد و حسن و جعفر است .
علی بن جعفر - علیه السلام – در عریض یا مدینه بود که اهل کوفه از ایشان درخواست کردند در کوفه نزول اجلال فرمایند . آن حضرت قبول فرموده و چندی در کوفه به نشر معالم دین و احادیث سید المرسلین و ائمه هدی - علیهم السلام – پرداخت . بعد از چندی مردم قم از ایشان خواستند به قم تشریف فرما شوند . آن بزرگوار از کوفه به قم مهاجرت فرمود و در قم ماند تا به رحمت الهی پیوست و در خارج هم نزدیک دروازه جنوبی دفن شد (6)
در دو مکان دیگر قبری منسوب به ایشان وجود دارد : یکی در عریض یک فرسخی مدینه و دیگری در خارج شهر سمنان . (7)
مسعودی روز وفات آن حضرت را 27 ذی الحجه و سال وفات را 233 ﻫ و عمر آن حضرت را72 سال می داند (8 )
1. تتمه المنتهی : ص 146 . زادالمعاد : ص 304 . فیض العلام : ص 131
2. بحار الانوار : ج 18 ص 125-126 . قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 448 . فیض العلام : ص 132
3. قلائد النحور : ج ذی الحجة ، ص 448 . سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد - علیه السلام - : ص 175
4.سبل الرشاد الی اصحاب الامام جواد - علیه السلام - : ص 175
5. بحار الانوار : ج 47 ص 266 . سبل الرشاد الیل اصحاب الامام الجواد - علیه السلام - : ص 179
6. اقتباس از کتابهای انوار المشعشعین ، فصل الخطاب ، عمدة الطالب : ج 1 ، تاریخ انجم فروزان ، ریاض الانساب ، رجال کبیر ، رجال کشی ، منتخب التواریخ
7. منتخب التواریخ : ص 226
8. مروج الذهب : ج 4 ص 127

روز آخر ماه ذی الحجه
1.مرگ پدر ابوبکر
در آخر سال 13 ﻫ ابوقحافه عثمان بن عامر ، پدر ابوبکر ، در سن 97 ، یا 99 یا 104سالگی از دنیا رفت . ابوقحافه در روز فتح مکه اسلام آورد ، و در زمان عمر ، بعد از شش ماه و چند روز از مرگ ابوبکر مرد (1)
2.مرگ هند جگر خوار
در سال 13 ﻫ در روز مرگ ابوقحافه ، هند جگر خوار همسر ابوسفیان و مادر معاویه بدرکات جحیم شتافت . (2 )
هند به ظاهر همسر ابوسفیان و مادر معاویه و عتبه و یزید بود (3) اما از صاحبان پرچم بود که مردها به او مراجعه می کردند ، و میل زیادی به غلامان سیاه داشت ، ولی هرگاه بچه سیاهی می زایید او را می کشت .
معاویه را به چهار کس نسبت می دهند : مسافربن ابی عمرو ، عمارة بن ولید بن مغیرة ، عباس و صباح که این ملعون مغنی عمارة بن ولید و جوانی خوش سیما بود و کارگری ابوسفیان می نمود . هند با او الفتی خاص داشت ، و لذا علمای انساب عتبة بن ابی سفیان را هم از صباح می دانند . (4)
هنگامی که هند به معاویه بارور شد مایل نبود او را در خانه بزاید . لذا کنار کوه اجیاد آمد و آنجا وضع حمل کرد و به این دلیل است که حسان می گوید :
لمن الصبی بجانب البطحاء فی التراب ملقی غیر ذی مهد
(5)
فرزندی که در کنار بیابان مکه بدون گهواره روی زمین رها شده از آن کیست ؟!!
سوابق سوء خاندان معاویه با اسلام
از این زن و شوهر و فرزندش معاویه و نوه اش یزید ، اذیتها و جسارتها به پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین - علیه السلام – رسیده که در کتب تاریخ و روایات به تفصیل ذکر شده است .
از آن جمله در مسیر حرکت کفار قریش به طرف احد برای جنگ با پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ، با قصد داشت قبر مادر آن حضرت جناب آمنه بنت وهب - سلام الله علیها – را نبش کند و جسارت کند ، چه اینکه پدر و مادر عموی هند در بدر کشته شده بودند . ولی کفار قریش مانع شدند و گفتند : « این رسم می شود و مردگان ما را هم این چنین می کنند » . هند گفت :باید محمد یا علی یا حمزه را بکشم ! این بود که وحشی را بر این کار گماشت و وعده هایی به او داد . وحشی گفت : « قادر به کشتن پیامبر و علی نیستم ولی برای حمزه کمین می کنم » ، با این مقدمه بود که آ« بزرگوار را حسب دستور هند ملعونه به شهادت رساند .
به دستور هند وحشی سینۀ مبارک حضرت حمزه - علیه السلام – را شکافت ، و جگر آن بزرگوار را خارج کرد و مانند سگ به دندان گرفت ، ولی جگر مانند سنگ نقره ای رنگ شد و دندانش کارگر نشد ، و آن را روی زمین انداخت و از آن روز ملقب به « آکلة الاکباد » شد . بعد خودش با خنجر گوش ، بینی و ..... حضرت حمزه را برید و به گردن آویخت . با این جنایت ، دل مبارک پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را آزرد و آن حضرت و امیر المؤمنین - علیه السلام – و فاطمه زهرا - علیه السلام – و صفیه عمه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - و خواهر حمزه و دیگران گریستند . با این همه جنایت ، پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم – اسلام هند و همسرش را – که با اکراه مسلمان شده بودند – پذیرفت .
ابن ابی الحدید می گوید : هند با عده ای از زنهای قریش خدمت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - آمدند در حالی که نقاب زده بود و خود را پوشانده بود به خاطر کارهایی که بر ضد پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - انجام داده بود ، مخصوصاً شهادت جناب حمزه - علیه السلام – و می ترسید که آن حضرت او را مؤاخذه فرماید .
حضرت عهد و پیمان از آنها گرفت که به خداوند متعال شرک نورزند و مطالبی دیگر را نیز شرط فرمود مو آنها قبول کردند . هند کلامی گفت که معلوم شد همسر ابوسفیان است . حضرت فرمودند : آیا تو هندی ؟ گفت : به و به ظاهر شهادتین را بر زبانش جاری نمود و تقاضای بخشش نمود . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - فرمودند : دیگر نباید زنا کنی . هند گفت : مگر زن حره زنا می کند ؟! پیامبر فرمودند : و نباید بچه ها را بکشی ! هند گفت : به جان خودم سوگند من بچه ها را بزرگ کردم و شما آنها را در بدر کشتید .
1. مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص 210 . شرح ابن ابی الحدید : ج 1 ص 156 . مستدرک حاکم : ج 3 ص 244 .استیعاب ابن عبدالبر : ج 8 ص 25 . مروج الذهب مسعودی : ج 2 ص 307
2. تتمة المنتهی : ص 43 . بحار الانوار : ج 18 ص 17
3. تتمة المنتهی : ص 50 . بحار الانوار : ج 20 ص 549 . حمزه سید الشهداء - علیه السلام - : ص 26-28 منتخب التواریخ : ص 51
4. تتمة المنتهی : ص 46-47
5. تتمة المنتهی : ص 47


تتمۀ ماه ذی الحجهنامه پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - به پادشاهان بزرگ
در این ماه در سال 6 ﻫ پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - نامه هایی به عنوان دعوت به اسلام و یکتا پرستی به پادشاهان کشورهای مختلف نوشته ، همراه با نمایندگانی برای آنها فرستادند . (1)رحلت حضرت ابوذر
در این ماه در سال 32 ﻫ جناب ابوذر در ربذه رحلت نمود (2) او سوم یا چهارم یا به قولی پنجمین کسی بود که اسلام آورد و سپس به قبیله خود مراجعت نمود . لذا در بدر و احد و خندق حاضر نبود . بعد از این سه جنگ به خدمت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - رسید و در کنار آن حضرت بود تا زمانی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - به شهادت رسید .
مکان و منزلت ابوذر نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - زیاده از آن است که ذکر شود . پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - ابوذر را صدیق امت و شبیه عیسی بن مریم - علیه السلام – در زهد می دانست . آنچه از اخبار خاصه و عامه استفاده می شود آن است که بعد از رتبه معصومین - علیهم السلام – در میان صحابه کسی به جلالت قدر و رفعت شأن سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد نبوده است .
امام کاظم - علیه السلام – می فرماید : در روز قیامت منادی از جانب رب العزة ندا می کند : « کجایند حواریان و مخلصان محمد بن عبد الله - صلی الله علیه و آله و سلم - ، که بر طریقه آن حضرت مستقیم بودند و پیمان او را نشکستند ؟ سلمان و ابوذر و مقداد بر می خیزند .
هنگامی که عثمان خلافت را غصب کرد ابوذر در شام بود . او دنیاپرستی و ظلم معاویه را می دید و نمی توانست ساکت باشد . لذا زبان به توبیخ و سرزنش معاویه گشود و مردم را به ولایت خلیفه بر حق پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام – فراخواند و مناقب آن حضرت را برای اهل شام بیان کرد ، به نحوی که بسیاری از ایشان را به تشیع مایل گردانید .
معاویه احوال ابوذر را به عثمان گزارش داد . عثمان در پاسخ او نوشت که ابوذر را بر مرکبی تندرو همراه با راهنمایی تندخو با شتاب به سوی مدینه روانه کن . معاویه ابوذر را که پیرمردی لاغر و بلند قد بود به ترتیبی که عثمان گفته بود روانه مدینه کرد .
هنگامی که ابوذر به مدینه رسید از شدت راه و بی جهازی شتر رانهایش خونی شده بود و با بدنی کبود بر عثمان وارد شد و عثمان به او جسارتها کرد و به کسی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - او را راستگو خطاب نموده بود نسبت کذب داد .
سرانجام دستور تبعید او را به ربذه صادر کرد . در ضمن گفت : ابوذر حق ندارد احکام دین را برای مردم بیان کند ، و هنگام خروج از مدینه کسی حق ندارد او را همراهی یا با او تکلم کند .
این خبر به امیر المؤمنین - علیه السلام – که رسید آنقدر گریست که محاسن شریفش از اشک چشم مبارک خیس شد و فرمود : « آیا با صحابی رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - چنین می کنند ؟ انا لله و ان الیه راجعون !»
سپس حضرت همراه دو نور دیده خود اما حسن - علیه السلام - و امام حسین - علیه السلام – و عقیل و عمار یاسر به مشایعت ابوذر رفتنتد و هر یک با کلماتی ابوذر را دلداری می دادند ، اگر چه مروان می خواست مانع شو ولی امیر المؤمنین - علیه السلام – او را دور کردند .
به این صورت ابوذر به همراه خانوادۀ خود به ربذه رفت ، و در آنجا فرزندش و همسرش که دختر عموی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بود وفات کرده و به دخترش خبر از وفات خود داد ک رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در بازگشت از تبوک به او فرموده بود .
بعد از رحلت ابوذر ، کاروانی از عراق آمد و عبدالله بن مسعود بر او نماز خواند ، و به دست مالک اشتر کفن و دفن شد (3)مرگ ابوموسی اشعری
در ماه ذی الحجة سال 44 ﻫ ( و به قولی سال 42 و یا 52 ) عبد الله بن قیس مشهور به ابوموسی اشعری به درک واصل شد . او بعد از هجرت در سالهای آخر عمر رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - به ظاهر اسلام آورد ، و آن قدر در نفاق و همدلی با عمر مشهور بود که او را جزء حزب عمر شمرده اند .
ابوموسی در لیلة المبیت در شب هجرت و در لیلة العقبة در جنگ تبوک و نیز در بازگشت از غدیر در عقبۀ هرشی ، جزء کسانی بود که قصد قتل پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم- را داشتند و اقدام کردند ، ولی خدا پیامبرش را حفظ کرد .
او اولین کسی بود که به عمر « امیر المؤمنین » خطاب کرد . عمر هم به خاطر اعتمادی که به ابوموسی داشت او را چهار سال والی بصره قرار داد ، با اینکه بیش از یک سال کسی را در رأس کاری قرار نمی داد . ابوبکر به او مسئولیتی نداد و عثمان او را از حکومت بصره عزل کرد .
او در واقعه جمل مانع از رفتن مردم برای یاری امیر المؤمنین - علیه السلام – می شد تا آنکه امام حسن - علیه السلام – آمده مردم را به یاری حضرت دعوت کردند و مردم هم اجابت نمودند .
سرانجام در ماجرای حکمین در دومة الجندل با عمروعاص تبانی کرده امیر المؤمنین -علیه السلام – را از خلافت خلع کرد . بعد از آن از ترس اصحاب امیر المؤمنین - علیه السلام – به مکه گریخت و در آنجا به درک واصل شد (4 )وفات زراره
در این ماه در سال 148 ﻫ ، دو ماه بعد از شهادت آقا و مولایمان حضرت صادق - علیه السلام – جناب زرارة بن اعین وفات کرد (5) او در روز شهادت امام صادق - علیه السلام – در بستر بیماری بود (6) بعضی وفات زراره را در سال 150 ﻫ گفته اند (7 )
او از اصحاب امام باقر و امام صادق و امام کاظم - علیه السلام – بود ، و نزد آن بزرگواران دارای منزلت و مقام خاصی بود .
مردی فقیه ، متکلم ، شاعر و ادیب بود ، و مشهور است که آن بزرگوار از اولین فقهای اصحاب ائمه - علیه السلام – بود .
اسم آن بزرگوار عبدربه ، و لقب او زراره ، و کنیه اش ابوالحسن و گاهی نیز ابوعلی خوانده می شود . پدرش اعین بن سنسن نام دارد . اولاد زراره حسن ، حسین ، رومی ، عبید ، عبدالله و یحیی هستند .
او مردی خوش سیما و جسیم بود ، که آثار عبادت از پیشانی او ظاهر بود و هیبتی خاص و نیکو داشت . مردم برای دیدن او جمع می شدند و انتظار می کشیدند ، و گاهی چنان ازدحام بود که زراره به خانه باز می گشت . (8 )
ابن ابی عمیر که از بزرگان شیعه است ، می گوید : زمانی که از محضر جمیل بن درّاج – رحمه الله – استفاده می کردم به او گتفم : « چه نیکوست محضر تو و چه زینت دارد افده از مجلس تو » ! جمیل گفت : « امام به خدا قسم ما نزد زراره به منزله اطفال مکتبی هستیم ،:همچنین نزد معلم باشند » (9 )
1. بحار الانوار : ج 20 ص 382
2. الغدیر : ج 8 ص 322 . البدایة النهایة : ج 7 ص 185 . تتمة المنتهی : ص 15
3. منتخب التواریخ : ص 32 . متنهی الآمال : ج 1 ص 117-118 . ابوذر غفاری : ص 30-40 . مراقد المعارف : ج 1 ص101-102
4. تاریخ دمشق : ج 32 ص 100 . تذکرة الحفاظ : ج 1 ص 24 . منتخب التواریخ : ص 63 ، 214 . اغتیال النبی - صلی الله علیه و آله و سلم - : ص 72-78 . تتمة المنتهی : ص 41 . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 31 ص 303-305 . بحار الانوار: ج 28 ص 99
5. مسند زرارة بن اعین : ص 23-24
6. اختیار معرفة الرجال ( رجال کشی ) : ص 133-142
7. مسند زراره : ص 26
8. مسند زرارة بن اعین : ص 29 . منتهی الآمال : ج 2 ص 171
9. منتهی الامال : ج 2 ص
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:26  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

اوّل ذوالقعده

1. ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها 2. جنگ بدر صغری 3. مرگ اشعث بن قیس

نهم ذوالقعده

1. نامه حضرت مسلم به امام حسین علیه السلام

یازدهم ذوالقعده

1. ولادت امام رضا علیه السلام

بیستم سوّم ذوالقعده

1. شهادت امام رضا علیه السلام 2. جنگ بنی قریظه

بیست و پنجم ذوالقعده

1. حرکت امام رضا علیه السلام از مدینه به سوی مرو

بیست و ششم ذوالقعده

1. حرکت پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه برای حجه الوداع

آخر ذوالقعده

1. شهادت امام جواد علیه السلام

تتمّۀ ذوالقعده

1. صلح حدیبیه

روز اوّل ماه ذوالقعده:

1. ذوالقعده1.ولادت حضرت معصومه علیها السلام

در این روز در سال 173 هجری دخت گرامی موسی بن جعفر علیه السلام ، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به دنیا آمده است .(1)

پدر بزرگوار آن حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، و مادر مکرمه آن حضرت جناب نجمه علیها السلام مادر امام رضا علیه السلام است .نام مبارکش فاطمه ، لقب آن حضرتمعصومه و در خانوادۀ امام هفتم علیه السلام حضرت معصومه علیها السلام را " فاطمه کبری" می خواندند.(2)

2.جنگ بدر صغری

در این روز در سال 4 هجری جنگ بدر صغری واقع شد ، و به آن " بدرالموعد " و " بدر الثالثة " هم می گویند.(3)

3.مرگ اشعث بن قیس

در شب اول ذی القعده سال 40 هجری اشعث بن قیس کندی به درکات جحیم شتافت.(4)امام صادق علیه السلام می فرماید: " اشعث بن قیس در قتل امیرالمؤمنین علیه السلامشریک بود ، و دخترش جعده امام مجتبی علیه السلام را مسموم کرد ، و محمد پسرش در قتل امام حسین علیه السلام شریک بود ".(5)

اشعث در سال دهم هجرت با جمعی از قبیلۀ خود اسلام آورد ، و بعد از پیامبر صلی الله علیه واله مرتد شد. ابوبکر او را دستگیر کرد و خواهرش کورش را به شرط همسری به او داد. از این زن جعده و محمد به دنیا آمدند ، که جعده قاتل امام حسن علیه السلام و محمد جزء لشکر عمر سعد در کربلا شد ، و در دستگیری جناب مسلم بن عقیل علیه السلام نیز نقش بسزایی داشت.(6)

در روز عاشورا به سبب جسارتی که به حضرت امام حسین علیه السلام کرد هنگامی که برای قضای حاجت به کناری رفته بود ، عقرب او را نیش زد و در حالی که عورتش پیدا بود به آتش جهنم وارد شد.( 7)

1.طبقات ابن سعد: ج 2 ص 51 . زندگانی حضرت معصومه علیها السلام و تاریخ قم: ص 34 . فاطوة بنت الامام موسی الکاظم علیه السلام: ص 14 .

2.بحار الانوار: ج 48 ص 288 – 303.

3.ناسخ التواریخ: جلد هجرت ص 197 . بحارالانوار: ج 20 ص 182 .

4. مستدرک علم رجال هجرت الحدیث: ج 1 ص 688 .

5. بحار الانوار: ج 42 ص 228 .

6. ریاحین الشریعة: ج 3 ص 59 . مستدرکات علم رجال الحدیث: ج 1 ص 688 .

7.بحار الانوار: ج 44 ص 317 .

روز نهم ماه ذوالقعده:

1.نامۀ حضرت مسلم به امام حسین علیه السلام

در این روز از سال 60 هجری حضرت مسلم علیه السلام 27 روز قبل از شهادتش نامه ای برای امام حسین علیه السلام نوشت و به آن حضرت خبر داد که 18000 نفر با او بیعت کرده اند.(1)

1. نفس المهموم: ص 84 . وقایع الشهور: ص 213 .

روز یازدهم ماه ذوالقعده:

1.ولادت امام رضاعلیه السلام

در روزپنجشنبه سال 148 هجری امام رضا علیه السلام در مدینه طیبه به دنیا آمد.(1)در ولادت آن حضرت 11ذی الحجه و 11 ربیع الاول نیز ذکر شده است .(2)

پدر آن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و مادرشان ام البنین نجمه علیها السلام(3)است . نام مبارکشان علی است ، و کنیۀ آن حضرت ابوالحسن است ، و کنیۀ خاصشانابوعلی است .(4)

القاب حضرت

سراج الله ، نورالهدی ، قرة عین المؤمنین ، مکیدة الملحدین ، کفو الملک ، کافی الخلق ، رب السریر ، رئاب التدبیر ( به معنای مصلح ) ، فاضل ، صابر ، وفیّ ، صدیق ، رضیّ.( 5)

هنگامی که آن حضرت به دنیا آمد پدرشان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دستور دادند فرزندشان را بیاورند.

آن حضرت را در پارچۀ سفیدی پیچیده و به خدمت پدر بردند.آن حضرت در گوش راست حضرت رضا علیه السلام اذان و در گوش چپ اقامه فرمود ، و آب فرات به کام مبارک آن حضرت ریخت و سپس او را به مادر مکرمه اش نجمه علیها السلام برگردانیدند.(6)

1. اعلام الوری: ج2 ص 40 . جلاء العیون: ص 544 . فیض العلام: ص 90 . بحار الانوار: ج 49 ص 10 .

2. فیض العلام: ص 119 . بحار الانوار : ج 49 ص 304 .

3. اعلام الوری: ج 2 ص 40 . بحار الانوار: ج 49 ص 10 . ارشاد: ج 2 ص 246 .

4. بحار الانوار : ج 49 ص 10 .

5.بحار الانوار : ج 49 ص 10 .

6.بحار الانوار : ج 49 ص 9 .

روز بیستم سوّم ماه ذوالقعده:

1.شهادت امام رضا علیه السلام

بنابر قولی در این روز در سال 203 هجری حضرت رضا علیه السلام به شهادت رسیدند.( 1)

2.جنگ بنی قریظه

در این روز در سال 4 هجری غزوۀ بنی قریظه به وقوع پیوست . مسلمانان 3000 نفر بودند و یک نفر به نام خلّاد بن سوید شهید شد . کفار 900 نفر بودند که همۀ آنها کشته شدند.(2) بنابر قولی این جنگ در شوال به وقوع پیوسته است .(3)

1.مسار الشیعة : ص 16 . العدد القویة: ص 275 . فیض العلام : ص 97 .

2.الموسوعة الکبری فی غزوات النبی الاعظم صلی الله علیه و اله: ج 3 ص 192 .

3.بحار الانوار: ج 19 ص 170 .

روز بیست و پنجم ماه ذوالقعده:

1.حرکت پیامبر صلی الله علیه واله از مدینه برای حجة الوداع

در این روز در سال 10 هجری پیامبر صلی الله علیه واله با اصحاب از مدینه برای حجة الوداع و غدیر حرکت کردند.( 1) بعضی اقوال 23 و بعضی 25 ذی القعده نقل کرده اند.(2)

1.کافی: ج 4 ص 248 .

2. الغدیر: ج 1 ص 9 . قلائد النحور : ج شوال ، ص 272 .

روز بیست و ششم ماه ذوالقعده:

1.حرکت پیامبر صلی الله علیه واله از مدینه برای حجة الوداع

در این روز در سال 10 هجری پیامبر صلی الله علیه واله با اصحاب از مدینه برای حجة الوداع و غدیر حرکت کردند.( 1) بعضی اقوال 23 و بعضی 25 ذی القعده نقل کرده اند.(2)

1.کافی: ج 4 ص 248 .

2.الغدیر: ج 1 ص 9 . قلائد النحور : ج شوال ، ص 272 .

روز آخر ماه ذوالقعده:

1.شهادت امام جواد علیه السلام

در این روز در سال 220 هجری امام جواد علیه السلام به زهر معتصم به شهادت رسیدند ، و هنگام شهادت از سن مبارکشان 25 سال و سه ماه و 12 روز گذشته بود.(1) در شهادت آن حضرت 5 ذی القعده ، 11 ذی القعده (25 ذی الحجه سال 219 هجری(36 ذی الحجة (425 ذی الحجة هم گفته شده است .

بعد از شهادت حضرت رضا علیه السلام مأمون جوادالائمه علیه السلام را به بغداد طلبید و دخترش ام الفضل را به آن حضرت تزویج نمود . پس از مدتی که آن حضرت از سوء معاشرت مأمون بسیار ناراحت بودند برای حج به مکه تشریف بردند. سپس به مدینه رفتند و در آنجا بودند تا مأمون به درک واصل شد و معتصم برادر او خلیفه شد .

معتصم حسادت خاصی نسبت به آن حضرت داشت ، و آن امام معصوم علیه السلام را به همراه ام الفضل به بغداد احضار کرد . آن حضرت در حضور اکابر شیعه و ثقات اصحاب خود در مدینه امام هادی علیه السلام را امام بعد خود معرفی کردند و ودایع امامت را تسلیم ایشان نمودند و در28 محرم سال 220 وارد بغداد شدند . ام الفضل به تحریک عمویش معتصم و به قولی جعفر بن مأمون ، امام علیها السلام را در سن 25 سالگی مسموم کرد.(5)

1. ارشاد: ج 2 ص 295 . اعلام الوری : ج 2 ص 106 . توضیح المقاصد: ص 29 . کشف الغمة: ج 2 ص 370 . اصول کافی : ج 2 ص 541 . فیض العلام: ص 103 . بحار الانوار : ج 50 ص 8 – 10 . قلائد النحور: ج ذی القعده ، ص 279 .

2.بحار الانوار : ج 50 ص 11 ، 12 ، 14 ، 15 ، 17 .

3. تتمة المنتهی: ص 300 .

4. شرح احقاق الحق : ج 12 ص 414 – 416.

5.خلاصه ای از قلائد النحور: ج ذی القعده ، ص 279

تتمّۀ ماه ذوالقعده:

1.صلح حدیبیه

در سال ششم هجرت در ماه ذی القعده پیامبر صلی الله علیه واله برای اعمال عمره قصد مکه فرمودند.(1) تعداد مسلمانان با آن حضرت 1220 یا 400 نفر بودند ، و برای قربانی 70شتر به همراه خود بردند.

آنان از مسجد شجره احرام بستند ، و در یک منزلی مکه در محلی به نام حدیبیه بر سر چاهی توقف نمودند . آب چاه به اندک زمانی تمام شد و چون به آن حضرت خبر دادند ، به معجزۀ نبوت آب چاه آن قدر زیاد شد که مثل چشمه می جوشید.

کفار از حرکت با خبر گشته مانع ورود حضرت به مکه شدند. آن حضرت بیعتی دیگر به نام" بیعة رضوان " از اصحاب گرفتند . قرار شد آن حضرت سال بعد حج و عمره را قضا کنند و قراردادی بین مسلمین و کفار منعقد شد ، که طبق شروطی تا ده سال جنگ بین آنان نباشد . گروهی از صحابه از این صلح دلتنگ شدند ، عمر بن خطاب گفت: " در نبوت شک نکردم مانند روز حدیبیه"( 2)، به پیامبر صلی الله علیه واله می گفت: ما چگونه به این خواری گردن نهیم و به این مصالحه رضایت دهیم!!

حضرت فرمودند: من پیامبر خدایم و کاری جز به حکم خداوند نمی کنم .عمر گفت:تو به ما گفتی به زیارت کعبه می رویم و عمره انجام می دهیم ، پس چه شد ؟ پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: آیا گفتم امسال این کار انجام می شود؟ عمر گفت: نه ! فرمود: پس چرا مجادله می کنی؟!!

در بازگشت از حدیبیه سورۀ فتح بر آن حضرت نازل شد.(3 )

1. استیعاب: ج 4 ص 1917 .

2.التعجب ( کراجکی ): ص 59 .

3. 335 ، ج 18 ص 37 ، ج 86 ص 111 . منتهی الآمال : ج 1 ص 76 . بحار الانوار: ج 20 ص 317 - 316 -

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:22  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
ماه شوال

فهرست وقایع ماه شوال المکرم .

اوّل شوّال

1. عید فطر 2.مرگ عمرو بن عاص 3. جنگ قرقره الکدر

سوّم شوّال

1. قتل متوکل

چهارم شوّال

1. جنگ حنین

پنجم شوّال

1. حرکت به سوی جنگ صفین 2. ورود حضرت مسلم علیه السلام به کوفه

ششم شوّال

1. توقیع برای حسین بن روح

هشتم شوّال

1. ویرانی قبور ائمه بقیع علیهم السلام 2. جنگ حمراءالاسد

چهاردهم شوّال

1. مرگ عبدالملک بن مروان

پانزدهم شوّال

1. جنگ احد و شهادت حضرت حمزه علیه السلام 2. رد الشمس 3. جنگ بنی قینقاع 4.وفات حضرت عبدالعظیم علیه السلام

هفدهم شوّال

1. جنگ خندق 2. وفات ابا صلت هروی

بیستم شوّال

1. دستگیری امام کاظم علیه السلام

بیست و پنجم شوّال

1. شهادت امام صادق علیه السلام

روز اوّل ماه شوّال:

1.عید فطر

اول ماه شوال روز عید فطر است. قبل از نماز عید خوردن مقداری از تربت سیدالشهدا علیه السلام و نیز زیارت آن حضرت مستحب است1

2.مرگ عمرو بن عاص

در سال 41 هجری عمروبن عاص خبیث در سن 90 سالگی به درک واصل شد2. مادر او نابغه کنیزی بود که عبدالله بن جذعان او را خرید و آزادش کرد . او به کار خلاف روی آورد و چون قیمتش نسبت به سایر زنان خلافکار ارزانتر بود مراجعه کننده بسیار داشت. لذا آبروی عبدااه بن جذعان را برده بود. از جمله در طهر واحد, ابولهب و امیه بن خلف و هشام بن مغیره و ابوسفیان و عاص بن وئل با او زنا کردند و عمروعاص به وجود آمد

هنگامی که وضع حمل کرد هر یک از آنان مدعی او شدند. آخرالامر قضاوت را بر عهده خود نابغه گذاشتند و او هم عاص را انتخاب کرد. به او گفتند: چرا عاص را انتخاب کردی در با اینکه بچه به ابوسفیان شبیه تر است؟ گقت: ابوسفیان بخیل است و عاص بهتر نفقفه میدهد! این عاص ملعون کسی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله را " ابتر " خطاب کرد و خاطر شریف حضرت را مکدر نمود تا آنکه سوره مبارکه کوثر نازل شد3

با این نسبت و نژاد تعجبی ندارد که او دشمن پیامبر و علی بن ابیطالب علیهما السلام باشد و عمری با معاویه خون به دل امیرالمومنین علیه السلام کنند. واقعه صفین و قرآن بر سر نیزه کردن و شهادت مالک اشتر و واقعه حکمین و کارهای دیگر آن ملعون روشن است

او در وقت مرگ میگفت: چنان است که کوه رضوی را بر گردن من نهاده اند و درون من پر از خار است و مرا از سوراخ سوزنی بیرون میکنند.

3.جنگ قرقره الکدر

در این روز در سال 2 هجری جنگ قرقره الکدر به وقوع پیوست4. این نام مربوط به آبی متعلق به بنی سلیم در سه منزلی مدینه است. سبب این جنگ این شد که به سمع مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله رسانده بودند که جمعی از بنی سلیم و بنی غطفان در قرقره الکدر اجتماع کرده اند تا به مدینه شبیخون بزنند. لذا آن حضرت پرچم اسلام را به دست امیرالمومنین علیه السلام دادند و حضرت را با دویست نفر به آنجا فرستادند. هنگامیکه امیرالمومنین علیه السلام به آنجا رسیدند دیدند که آن جماعت از آنجا گریخته اند و تا آن حضرت آنجا بودند کسی برنگشت5

1.مسارالشیعه: ص14. توضیح المقاصد: ص25

2.تتمه المنتهی: ص41. مسارالشیعه: ص15. قلائدالنحور: ج شوال, ص6. فیض العلام: ص 61_62. مسترک سفینه البحار: ج5 ص213. الغدیر: ج2 ص175. مروج الذهب: ج2 ص120_123

3.الغدیر: ج2 ص120_123

4.مستدرک سفینه البحار: ج5 ص206

5.منتهی الآمال: ج1 ص58

روز سوّم ماه شوّال:

1.قتل متوکل

در سال 247 هجری در شب چهارشنبه متوکل عباسی ملعون به دستور فرزندش به قتل رسید. مدت خلافت او 14 سال و ده ماه و عمر نحسش 41 سال بود1

متوکل بعد از واثق در 232 هجری به خلافت نشست. در ایام او لهو و لعب و طرب مخصوصا در مجلس او بسیار بود. او مردی خبیث السیره بود و چنانچه امیرالمومنین علیه السلام فرموده بود کافرترین آل عباس بود. عمرو بن فرج را والی مدینه و مکه کرد و او به مردم دستور داده بود که کسی به آل ابی طالب احسان نکند و اگر کسی ک.چکترین احسانی کند سخت عقوبت خواهد شد به حدی کار بر علویین تنگ شده بود که لباسهای زنان علویه کهنه و پاره شده بود و پیراهن سالمی را برای نماز به نوبت می پوشیدند و نخ ریسی میکردند تا متوکل به درک واصل شد.

از اعمال زشت و پست متوکل این بود که همیشه و در همه جا امیرالمومنین علیه السلام را به بدی یاد میکرد و به آن حضرت جسارت میکرد. او 17 بار قبر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را خراب کرد ولی دوباره بنا شد. متوکل در راه زیارت آن حضرت دست قطع میکرد و زوار را میکشت.

به خاطر جسارتهایی که متوکل در مجلسی به امیرالمومنین علیه السلام کرد منتصر پسرش در شب چهارشنبه سوم یا چهارم ماه شوال چند نفر از غلامهای خاص در را ماُمور کشتن وی کرد و آنها در حالی که متوکل مشغول شرب خمر بود خونش را ریختند و به درکات جحیم شتافت.

در همان روزی که متوکل به دستور پسرش منتصر کشته شد مردم با او در قصر معروف جعفری بیعت کردند. منتصر مردی به ظاهر رئوف و مهربان بر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بود و برعکس پدر خود به آل ابی طالب احسان میکرد و به هیچ وجه متعرض ایشان نمی گشت.

او زیارت امام حسین علیه السلام را آزاد کرد ومانع احدی نشد و دستور داد فدک را به اولاد امام حسن و امام حسین علیهما السلام رد کنند و اوقاف آل ابی طالب علیه السلام را آزاد کرد و دستور داد کسی متعرض شیعیان عی علیه السلام نشود. همچنین برای علویین و علویات مدینه اموالی فرستاد تا در میانشان تقسیم شود. او در روز 25 ربیع الاول سال 248 بیمار شد و در پنجم ربیع الثانی هنگام عصر درگذشت و مدت خلافتش شش ماه بود. گفته شده که او مسموم شد به زهری که در شاخ حجامت ریخته بودند.2

1.توضیح المقاصد: ص26. تتمه المنتهی: ص322. بحارالانوار: ج50 ص210. فیض العلام: ص65. تاریخ سامراء: ج3ص324. البدایه و النهایه: ج10 ص385. تاریخ بغداد: ج2 ص119

2.تتمه المنتهی: ص330_332. فیض العلام: ص65_66, 227. تاریخ الخلفاء: ص357

روز چهارم ماه شوّال:

1.جنگ حنین

در این روز در سال 15 هجری بعد از 15 روز از فتح مکه غزوه حنین به وقوع پیوست1. تعداد لشگر اسلام 12 هزار نفر از مکه و ده هزار نفر از مدینه بودند. در این جنگ چهار نفر شهید شدندو تعداد مقتولین از کفار را بیش از 300 نفر نوشته اند2. یکی از موارد ابوبکر و عمر در همین جنگ بوده است3. تاریخ این جنگ را ماه رمضان و 3 و 10 و 11 شوال هم نقل کرده اند4

1.مستدرک سفینه البحار: ج6 ص65

2.توضیح المقاصد: ص26. بحارالانوار: ج21 ص181. الموسوعه الکبری فی غزوات النبی الاعظم صلی الله علیه و آله:ج5 ص6

3.فیض العلام: ص73

4.فیض العلام: ص67

روز پنجم ماه شوّال:

1.حرکت به سوی جنگ صفین

در سال 36 هجری در چنین روزی امیرالمومنین علیه السلام برای رفتن به صفین آماده شدند و ابو مسعود عقبه بن عامر انصاری را در کوفه جانشین خویش قرار دادند1

2.ورود حضرت مسلم علیه السلام به کوفه

در سال 60 هجری در چنین روزی حضرت مسلم علیه السلام وارد کوفه شدند2. مردم کوفه به خدمتش شتافتند و نامه امام حسین علیه السلام را استماع کردند و هجده هار نفر با آن حضرت بیعت کردند. جناب مسلم علیه السلام نامه ای به امام حسین علیه السلام نوشت و بیعت کوفیان را اطلاع داد و تشریف فرمایی آن حضرت را به کوفه خواستار شد.

1.تتمه المنتهی: ص23. فیض العلام: ص69

2.قلائد النحور: ج شوال ص17. فرسان الهیجاء: ج2 ص70. فیض العلام: ص69. شرح احقاق الحق: ج 23 ص649. وقایع الشهور: ص193

روز ششم ماه شوّال:

1.توقیع برای حسین بن روح

روز یکشنبه سال 305 هجری اولین توقیع امام عصر علیه السلام در دوران غیبت صغری برای جناب حسین بن روح رحمه الله علیه صادر شد1

بحارالانوار: ج51 ص356. غیبت شیخ طوسی: ص227. وقایع الشهور: ص193

روز هشتم ماه شوّال:

1.ویرانی قبور ائمه بقیع علیهم السلام

در این روز در سال 1344 هجری قبور ائمه بقیع علیهم السلام و نیز قبر حضرت حمزه در اُحد به دست وهابیون تخریب شد.(1)

علت و انگیزه تخریب این قبور مطهر در کتب مختلفی که بر رد عقائد ضاله وهابیت تألیف شده ، بیان گردیده است .

آنان اضافه بر قبور مطهر ائمه معصومین علیهم السلام ، دیگر قبور را هم تخریب نمودند که عبارتند از: قبر منسوب به فاطمه زهرا علیها السلام ، قبر مطهر فاطمه بنت اسد علیهما السلام مادر امیرالمؤمنین علیه السلام ، قبر مطهر حضرت ام النبین علیها السلام ، قبر ابراهیم پسر پیامبر صلی الله علیه واله ، قبر اسماعیل فرزند حضرت صادق علیه السلام ، قبر دختران پیامبر صلی الله علیه واله ، قبر حلیمه سعدیه مرضعۀ پیامبر صلی الله علیه واله و قبور شهدای زمان پیامبر صلی الله علیه واله.

وهابیان در سال 1343 در مکه گنبدهای قبر حضرت عبدالمطلب ، ابی طالب ، خدیجه ، و زادگاه پیامبر صلی الله علیه واله و فاطمه زهرا علیها السلام را با خاک یکسان کردند . در جده نیز قبر حوا و دیگر قبور را تخریب کردند.

در مدینه گنبد نبوی را به توپ بستند ، ولی از ترس مسلمانان قبر شریف را تخریب نکردند. در شوال 1343 با تخریب قبور مطهر ائمه بقیع علیهم السلام اشیاء نفیس و با ارزش آن قبور مطهر را به یغما بردند.

قبر حضرت حمزه علیه السلام و شهدای احد را با خاک یکسان کردند ، و گنبد و مرقد حضرت عبدالله و آمنه پدر و مادر پیامبر صلی الله علیه واله ، قبر اسماعیل پسر حضرت صادق علیه السلام و دیگر قبور را هم خراب کردند.

در همان سال به کربلای معلی حمله کردند ، و ضریح مطهر را کندند و جواهرات و اشیاء نفیس حرم مطهر را که اکثراً از هدایای سلاطین و بسیار ارزشمند و گرانبها بود ، غارت کردند و قریب به 7000 نفر از علما ، فضلا و سادات و مردم را کشتند. سپس به سمت نجف رفتند که موفق به غارت نشدند و شکست خورده برگشتند.(2)

جنگ حمراء الاسد (3)

در این روز در سال 3 هجری جنگ حمراء الاسد اتفاق افتاد. " حمراء الاسد " نام مکانی در اطراف مدینه است .

بعد از جنگ احد(4) و آمدن مسلمانان به مدینه ، پیامبر صلی الله علیه واله برای آنکه مبادا قریش مراجعت کنند و به مدینه حمله نمایند امر نمود تا بلال ندا دهد: امر خداوند متعال است که باید آنان که در احد حاضر بوده اند و جراحت دیده اند به تعقیب دشمن بروند. اصحاب کار معالجه را رها کردند و لباس رزم پوشیدند.

امیرالمؤمنین علیه السلام هم با اینکه بیشتر از 80 جراحت برداشته بود و بعضی آنقدر عمیق بود که فتیله داخل آن قرار داده می شد ، لباس رزم پوشیدند و رسول خدا صلی الله علیه واله در حالیکه به او نگاه می کرد و می گریست پرچم را به آن حضرت داد و مسلمین حرکت کردند.

بعد از تعقیب و تاخت بر کفار ، مسلمانان سه روز در حمراء الاسد ماندند و آنگاه به مدینه مراجعت کردند.( 5)

1. مستدرک سفینة البحار: ج 6 ص 65 – 66 .

2. کشف الارتیاب : ص 77 . شهداء الفضیلة ( علامه امینی ) : ص 388 .

3. مستدرک سفینة البحار : ج 6 ص 65 – 66 .

4. بنابر قولی که جنگ اُحد در هفتم شوال نقل کرده است .

5.بحار الانوار: ج 20 ص 1 – 146 . منتهی الآمال: ج 1 ص 64 .

روز چهاردهم ماه شوّال:

1.مرگ عبدالملک بن مروان

در سال 86 هجری عبدالملک بن مروان سفاک بخیل ، در دمشق به هلاکت رسید ( 1)، و بعضی 15 شوال را ذکر کرده اند.(2) این در حالی بود که در 21 سال و 6 ماه خلافت را غصب کرده بود . او پیش از سلطنت پیوسته ملازمت مسجد را داشت و تلاوت قرآن می نمود و او را حمامة المسجد می گفتند! وقتی خبر سلطنت به او رسید قرآن را بر هم نهاد و گفت: " سلام علیک هذا فراق بینی و بینک " : " خداحافظ ، این آغاز جدایی بین من و توست "!!

بیماری او که سخت شد طبیب گفت: اگر آب بخورد می میرد. ولی تشنگی بر او غالب شد و از پسرش ولید آب طلبید . او گفت: اگر آب بیاشامی خواهی مرد مرد! عبدالملک به دخترش التماس کرد که آب بدهد ، اما ولید پسرش مانع شد . عبدالملک گفت: بگذاربه من آب بدهند ، و گرنه تو را از ولیعهدی خلع می کنم ، ولید اجازه داد و عبدالملک آب خورد و مُرد.

از بزرگترین جنایات او به شهادت رساندن امام زین العابدین علیه السلام و مسلط کردن حجاج ثقفی بر شیعیان امبرالمؤمنین علیه السلام بود.(3 .)

1.تتمة المنتهی: ص 105 . فیض العلام: ص 73 . مستدرک سقینة البحار: ج 5 ص 216 . قلائد النحور: ج شوال ، ص94 .

2. قلائد النحور: ج شوال ، ص 94 .

3. منتهی الآمال : ج 2 ص 39 . تتمة المنتهی : ص 106

روز پانزدهم ماه شوّال:

1.جنگ احد و شهادت حضرت حمزه علیه السلام

در سال 3 هجری در روز جنگ احد ، حضرت حمزه سیدالشهداء و 69 نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند.( 1) بعضی جنگ احد را در 17 شوال نقل کرده اند.(2)

در این جنگ مسلمانان هزار نفر بودند که به نوشتۀ عده ای سیصد نفر در بین راه برگشتند ، و برای جنگ 700 نفر باقی ماند .کفار 3000 نفر بودند ، و 2000 نفر و 4000 نفر و5000 نفر هم گفته اند. تعداد کشته های کفار 22 یا 23 یا 28 نفر ، و تعداد شهدا 70 نفر بود.(3)در این روز دندان و پیشانی پیامبر صلی الله علیه واله را شکستند. (4)

فداکاری های امیرالمؤمنین علیه السلام در اُحد

در این روز بر اثر فداکاریها و شجاعتهایی که امیرالمؤمنین علیه السلام در دفاع از وجود شریف خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله و حفاظت از آن حضرت نشان داد جراحتهای زیادی بر یدن مبارکش رسید . این در حالی بود که دیگران فرار کرده بودند ، پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: یا علی ، آیا می شنوی که از آسمان تو را مدح می کنند. یکی از ملائکه به نام رضوان می گوید: " لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی ". امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: از خوشحالی گریستم و خداوند سبحان را بر این نعمت حمد کردم.(5) در این جنگ پیروزی در ابتداء از آنِ مسلمانان بود ، ولی مقداری که به تعقیب دشمن رفتند و میدان خالی شد ، بازگشتند ومشغول جمع غنایم شدند و اکثر نگهبانان مخالف دستور پیامبر صلی الله علیه واله نمودند ، و محل نگهبانی خود را رها کردند و مانند بقیه مشغول جمع غنایم شدند.

خالد بن ولید – که از سردسته های کفار در این جنگ بود – از همان قسمت با کفار حمله کردند. تعداد اندکی از نگهبانان دره که نرفته بودند شهید شدند و کفار از پشت سر به مسلمین حمله کردند. فراریان کفار هم تا این وضع را دیدند بازگشتند و حمله به مسلمین شدت گرفت . جراحتهای فراوانی بر یدن مبارک پیامبر صلی الله علیه واله رسید و شیطان فریاد برآورد کهمحمد کشته شده است ! مسلمانان با شنیدن این ندا فرار کردند ، و فقط چند نفری از وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه واله محافظت می کردند که عبارت بودند از امیرالمؤمنین علیه السلام و ابودجانه که شهید شد و زنی به نام نسیبه و انس بن نضر که تازه از مدینه رسیده بود.

ابوبکر و عمر در جنگ احد

عمر بن خطاب می گوید : در اُحد با پیامبر صلی الله علیه واله بیعت کرده بودیم بر اینکهکسی فرار نکند ، و هر کس از ما که فرار کند ضال و گمراه است ، و هر کس از ما کشته شود شهید است.( 6)

احمد بن حنبل می گوید: ابوبکر و عمر در این جنگ فرار کردند. هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام در تعقیب فرار ها بود ، عمر در حالی که اشک چشمانش را پاک می کرد برگشت و به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: مرا ببخشید!! امیرالمؤمنین علیع السلام فرمود: " آیا تو نبودی که صدا زدی: محمد کشته شده است ، به دین قبلی خود برگردید" ؟!! عمر گفت:این کلام را ابوبکر گفته است ! در اینجا بود که این آیه نازل شد: " إنَّ الَّذینَ تَوَلَّوا مِنکُم یَومَ التَقَی الجَمعان إنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّیطانُ " !(7.)

امام صادق علیه السلام می فرماید: در جنگ احد امیرالمؤمنین علیه السلام در حال دفاع از پیامبر صلی الله علیه واله بودند ، و دیگر اصحاب فرار کردند. آن حضرت همچون شیر غضبناک از قفای گریختگان رفت و اول به عمر بن خطاب رسید که به اتفاق عثمان و حارث بن حاطب و عده ای دیگر به سرعت فرار می کردند. حضرت فریاد برآورد: ای جماعت ، بیعت شکستید و پیامبر صلی الله علیه واله را تنها گذاشتید و به سوی جهنم می گریزید؟

عمر بن خطاب می گوید: علی را دیدم با شمشیری پَهنی که مرگ از آن می چکید و چشمهایش از خشم مانند دو قدح خون بود ، یا مانند دو کاسۀ روغنی که آتش در او افروخته باشند می درخشید ، و فهمیدم که اگر به ما برسد به یک حمله ما را خوتهد کشت . این بود که جلو رفتم و عرض کردم:" یا اباالحسن ، تو را به خدا سوگند می دهم که دست از ما برداری ، که عرب را عادت است که گاهی می گریزد و گاهی حمله می کند . زمانی که حملهمی کند تلافی گریختن را می نماید " . پس آن حضرت ما را رها کرد ؛ و به خدا قسم چنان ترسی از آن حضرت در دل من افتاد که تا کنون از دلم خارج نشده است . ( 8 )

در این جنگ بر بدن مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام حمایت از پیامبر صلی الله علیه واله 90 جراحت بر صورت ، سر ، سینه ، شکم ، دست و پای مبارک رسید . جبرئیل نازل شد و عرض کرد: " یا محمد ، به خدا سوگند این عمل علی بن ابی طالب مواسات است ".پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: " این بدان جهت است که من از اویم و او از من است .جبرئیل عرض کرد: و من از شما دو بزرگوارم ". (9)

بانویی به نام نسیبه در جنگ احد

در این روز یکی از کسانی که جانفشانی کرد و فرار نکرد ، بلکه مانع از فرار دیگران نیز شد ، بانویی به نام نسیبه دختر کعب بن مازنیه بود و به او ام عماره می گفتند . او با شوهر و دو پسر خود در جنگ اُحد شرکت داشتند. نسیبه مشک آبی به دوش داشت و سقایت لشکر اسلام را می نمود . هنگامی که موقعیت را چنان دید که مسلمین در حال فرار هستند ، مشک را به کناری انداخت و خود را پیش روی پیامبر صلی الله علیه واله سپر کرد ، به گونه ای که جراحات زیادی بر او وارد شد ، که مداوای یکی از آنها تا یک سال بعد ادامه داشت .

این زن فداکار دست به شمشیر برد ، و چنان ضربه ای بر ابن حمیه – که قصد کشتن پیامبر صلی الله علیه واله را داشت – زد که او فرار کرد .عبدالله فرزند نسیبه خواست فرار کند که مانع او شد و او را تشویق به جنگ و دفاع از پیامبر صلی الله علیه واله نمود و او قبول کرد . پیامبر به نسیبه فرمود: " بارَکَ اَللهَ عَلَیکَ یا نَسیبة " . در این حال پیامبر صلی الله علیه واله دید یکی از مهاجرین فرار می کند در حالیکه سپرش را به پشتش بسته است . آن حضرت فرمود: "ایصاحب سپر ، سپرت را بیانداز و خودت به جهنم برو". سپس آن حضرت به نسیبه فرمود : "سپر او را بردار ". او آن را برداشت و مشغول جنگ با مشرکین شد. در این هنگام حضرت فرمود: "مقام نسیبه از مقام فلان و فلان و فلان افضل است ، چه اینکه آنان فرار کردند". (10)

شهادت حضرت حمزه علیه السلام

در این روز جناب حمزة بن عبدالمطلب علیه السلام عموی پیامبر صلی الله علیه واله به شهادت رسید . آن حضرت برادر رضاعی پیامبر صلی الله علیه واله بود، چون هر دو بزرگوار از زنی به نام ثویبه شیر خورده بودند.(11 )

آن حضرت مردی شجاع و با هیبت بود و در این جنگ به دست وحشی و به دستور هند همسر ابوسفیان کشته شد . هند به خاطر کشته شدن پدر و برادر و عمویش در جنگ بدر ، ابتدا قصد نبش قبر مادر پیامبر صلی الله علیه واله را داشت ، ولی کفار قریش از ترس نبش قبور امواتشان مانع شدند. این بود که او وحشی را با وعده هایی به کشتن پیامبر صلی الله علیه واله یا علی مرتضی علیه السلام و یا حمزة تحریک کرد . وحشی گفت: " از کشتن پیامبر صلی الله علیه واله و پسر عمویش علی علیه السلام عاجزم ، ولی برای کشتن حمزه کمین می کنم".

او در میدان جنگ با نیزه ای بر سینه و یا شکم مبارک آن حضرت زد و آن حضرت را شهید کرد. وقتی خبر به هند دادند ، آن خبیث دستور داد سینۀ آن حضرت را بشکافد و جگر مبارک آن حضرت را بیرون آورد. وقتی خواست به جگر حمزه دندان بزند دندانهای نحسش کارگر نشد .همچنین هند با خنجری گوشها ، بینی و ... آن حضرت را جدا کرد و به گردن انداخت.

پیامبر صلی الله علیه واله هنگامی که حمزه را با آن وضع دیدند ، گریستند و عبای مبارک را روی او کشیدند که خواهرش صفیه او را به آن حال نبیند و فرمودند:" یا عم رسول الله و اسدالله و اسد رسوله ... یا فاعل الخیرات ، کاشف الکربات ...". امیرالمؤمنین و فاطمه زهراعلیهما السلام و صفیه و دیگران بر آن حضرت گریستند.( 12) پیامبر صلی الله علیه واله بر بدن مبارک او نماز خوانده و او را در اُحد دفن نمودند. بعد از چهل سال که معاویه خواست نهری از اُحد عبور دهد با قبر حضرت حمزه برخورد نمود و سر بیلها به پای حمزه رسید و فوراً خون جاری شد!

حضرت رضا علیه السلام به نقل از رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: "بهترین برادران من علی علیه السلام و بهترین عموهای من حمزه است".(13)

2.رد الشمس

در این روز بازگشت خورشید برای امیرالمؤمنین به وقوع پیوست است .(14) به قولی این واقعه در 17 شوال بوده است. (15)

لازم به یادآوری است که رد شمس برای امیرالمؤمنین علیه السلام دوبار اتفاق افتاده است : یکی در زمان پیامبر صلی الله علیه واله در نزدیکی مسجد قبا ، و دیگری پس از رحلت آن حضرت در سرزمین بابل در نزدیکی حله. (16)

علامه امینی رحمة الله به تفضیل احادیث رد الشمس را به طرق مختلف و همچنین کسانی را که دربارۀ ردالشمس کتاب تألیف کرده اند در الغدیر بیان فرموده است .(17)

3.جنگ بنی قینقاع

در این روز بعد از بیست ماه از هجرت نبوی غزوۀ بنی قینقاع واقع شد( 18)، و بنابر قولی این جنگ در صفر به وقوع پیوسته است.

4.وفات حضرت عبدالعظیم علیه السلام

در سال 252 یا 255 هجری (19) حضرت ابوالقاسم عبدالعظیم حسنی فرزند عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام وفات یافته. (20) ایشان از مشاهیر علما و از ثقات و فضلای محدثین است که در زهد و ورع زبانزد خاص و عام بوده و از امام جواد و امام هادی علیهم السلام روایت نقل کرده است .( 21) کتاب خطب امیرالمؤمنینعلیه السلام و کتاب الیوم و اللیله از آثار آن بزرگوار است .(22) جلالت و عظمت شأن آن بزرگوار از عرضۀ عقایدش خدمت امام زمانش حضرت هادی علیه السلام و تأیید آن حضرت دربارۀ آنها به وضوح پیداست.

ایشان به طور ناشناس وارد ری شد و از ترس بنی عباس در ساربانان در خانۀ یکی از شیعیان زندگی می کرد.( 23) تا هنگام وفات کسی متوجه نشد آن بزرگوار کیست ، تا اینکه بعد از وفات خواستند آن بزرگوار را غسل دهند نوشته ای در لباس او یافتند که نسب شریف خود را در آن نوشته بود . مرقد مطهرش در شهر ری مشهور است .

پدر آن حضرت عبدالله مشهور به " عبدالله قافه " است . "قافه" نام مکانی بود که جناب عبدالله از طرف پدر بزرگش جناب حسن بن زید حاکم آنجا بود .

همسر حضرت عبدالعظیم ، خدیجه دختر قاسم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است .(24) بعضی امامزاده قاسم شمال تهران را پدر خدیجه همسر حضرت عبدالظیم می دانند.(25)

دختر آن حضرت سلمی است که حضرت عبدالعظیم علیه السلام او را به عقد محمد بن ابراهیم بن ابراهیم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام درآوردو ثمرۀ این ازدواج سه پسر به نامهای عبدالله و حسن و احمد بود. (26)

1. مسار الشیعة: ص 15 – 17 . بحار الانوار: ج 20 ص 18 . توضیح المقاصد: ص 27 . سیره ابن هشام: ج 3 ص 68 .الموسوعة الکبری فی غزوات النبی الاعظم صلی الله علیه وال: ج 2 ص 110 . تقویم المحسنین : ص 12 .

2.بحار الانوار: ج 97 ص 168 .

3. مسار الشیعة: ص 15 .

4. بحار الانوار : ج 20 ص 18 .

5. ارشاد: ج 1 ص 87 . اُسد الغابة: ج 4 ص 21 . مسار الشیعة: ص 16 . مصباح کفعمی: ج 2 ص 600

6.بحار الانوار : ج 2 ص 53 – 54.

7. سورۀ آل عمران : آیۀ 155 . اثبات الهداة: ج 2 ص 364 0 365

8. بحار الانوار: ج 20 ص 53 – 54 . قلائد النحور: ج شوال ، ص 77 .

9. بحار الانوار: ج 20 ص 54 .

10. بحار الانوار : ج 20 ص 54 .

11. بحار الانوار: ج 2 ص 55 . حمزه سیدالشهیداء علیه السلام: ص 28 – 29 .

12. بحار الانوار: ج 20 ص 55 . حمزه سیدالشهداء علیه السلام: ص 28 – 29 .

13. عیون اخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 61 . ریاحین الشریعه: ج 4 ص 350 .

14. قلائد النحور : ج شوال ، ص 92 . مصباح کفعمی: ج 2 ص 600 . فیض العلام: ص 76 . تقویم المحسنین: ص 12 .وقایع الشهور: ص 201 .

15. بحار الانوار: ج 97 ص 384 ، ج 95 ص 189 .

16. فیض العلام: ص 201.

17. الغدیر: ج 3 ص 183 – 204 .

18.بحار الانوار: ج 20 ص 5 .

19. مراقد المعارف: ج 2 ص 52 . مستدکات علم رجال الحدیث: ج 2 ص 424 – 426 .

20.مستدرک سفینة البحار: ج 6 ص 66 . وقایع الشهور: ص 201 .

21.سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد علیه السلام : ص 157 . مراقد المعارف: ج 2 ص 54 .

22. سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد علیه السلام : ص 157 . مراقد المعارف: ج 2 ص 54 .

23.سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد علیه السلام : ص 157 . مراقد المعارف: ج 2 ص 54 .

24. ریاحین الشریعة: ج 4 ص 197 .

25. ریاحین الشریعة: ج 4 ص 197 ، ج 5 ص 106 .

26. ریاحین الشریعة: ج 4 ص 332 .

روز هفدهم ماه شوّال:

1.جنگ خندق

در این روز در سال 5 هجری غزوۀ خندق ( احزاب ) و کشته شدن عمرو بن عبدود به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به وقوع پیوست ، و این جنگ در زمستان به وقوع پیوست.(1)وقوع جنگ خندق را بعضی در 8 ذی القعده (2)و بعضی در 15 شوال گفته اند ، و استبعادی ندارد که شروع جنگ در 15 شوال باشد . همچنین به قولی غزوۀ خندق در سال 4 هجری اتفاق افتاده است.( 3)

در این جنگ تعداد مسلمانان 3000 نفر و تعداد شهدای مسلمانان 6 نفر بود . تعداد کفار10000 نفر بود ولی تعداد مقتولین کفار ذکر نشده است .

در این جنگ مسلمانان داخل مدینه در اطراف شهر خندقی کندند. در اثنای این کار منافقین جسارتها به پیامبر صلی الله علیه واله نمودندو عمرو بن عبدود مبارز طلبید ولی کسی جرأت نکرد . عمر بن خطاب از شجاعتهای عمروسخن گفت ، و در مردم ایجاد ترس کرد.

عبدالرحمن بن عوف گفت: " اگر عمرو بر ما چیره شود همۀ ما را خواهد کشت . بهترین راه این است که محمد را دست بسته تحویل آنها دهیم "!! در چنین شرایطی پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: آیا دوستی هست که شر این دشمن را کفایت کند؟ آقا و مولایمان اسد الله الغالب علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: من به مبارزۀ او می روم . پیامبر سکوت کردند ، و تا سه بار این کلام را فرمودند ، و هر سه بار امیرالمؤمنین علیه السلام برای مبارزه اعلام آمادگی نمودند.

آخرالأمر پیامبر صلی الله علیه واله اجازه فرمودندو امیرالمؤمنین علیه السلام حرکت کردند.در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: "برز الایمان کله الی الشرک کله".

بعد از آن عمرو بن عبدود اسلام اختیار نکرد و دست از جنگ برنداشت ، امیرالمؤمنین علیه السلام او را به یک ضربت از پا درآورد . در این حال صدای تکبیر مسلمین بلند شد و پیامبرصلی الله علیه و اله فرمود : مبارزۀ علی بن ابی طالب علیه السلام در روز خندق از اعمال امت من تا روز قیامت افضل است.(4)

2.وفات ابا صلت هروی

در این روز در سال 207 هجری ثقۀ جلیل اباصلت عبدالسلام بنصالح هروی که اهل هرات بود پس از آزادی از زندان مأمون از دنیا رفت. (5)

اباصلت از اصحاب امام رضا علیه السلام و از خواص شیعیان بود ، و کتاب " وفاة الرضا علیه السلام " تألیف اوست . در ایران دو قبر منسوب به آن بزرگوار است : یکی در بیرون شهر مشهد ، و دیگری در دروازه ری قم.(6)

1. فیض العلام: ص 76 – 77 . قلائد النحور: ج شوال ص 107 .

2. کشف الغمة : ج 1 ص 150 . الموسوعة الکبری فی غزوات النبی الاعظم صلی الله علیه واله : ج 3 ص 58 .

3. صحیح بخاری: ج 4 ص 1504 .

4.کشف الغمة: ج 1 ص 150 . بحار الانوار: ج 20 ص 186 – 281.

5. مستدرک سفینة البحار: ج 5 ص 224 .

6.مراقد المعارف: ج 1 ص 107 – 108 .

روز بیستم ماه شوّال:

1.دستگیری امام کاظم علیه السلام

در این روز هارون ملعون به مسجد النبی صلی الله علیه واله به ظاهر برای زیارت و در حقیقت برای دستگیر نمودن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آمد و آن حضرت را از مدینه به بغداد فرستاد.(1)

1. کافی: ج 2 ص 507 . بحارالانوار: ج 48 ص 206 .

روز بیست و پنجم ماه شوّال:

1.شهادت امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام در سال 148 هجری در چنین روزی وفات یافت.(1) در شهادت حضرت نیمۀ رجب و نیمۀ شوال را هم گفته اند (2).

شهادت آن حضرت به سبب انگور زهرآلودی بود که منصور به آن حضرت خورانید.(3) مدت امامت آن حضرت 34 سال و عمر شریفشان 65 سال بود.

دوران امامت آن حضرت همزمان با هفت نفر از زمامداران غاصب بود که عبارتند از :هشام بن عبدالملک ، ولید بن یزید بن عبدالملک ، یزید بن ولید ، ابراهیم بن ولید و مروان حمار از بنی امیة و سفاح و منصور دوانیقی از بنی عباس.

فرزندان آن حضرت هفت پسر و سه دخترند: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، اسماعیل ، عبدالله ، محمد دیباج ، اسحاق ، علی عریضی ( علی بن جعفر مدفون در قم ) عباس ، ام فروه ، اسماء فاطمة.(4)

1. قلائد النحور: ج شوال ، ص 139 . اعلام الوری: ج 1 ص 514 . جنات الخلود: ص 27 . مستدرک سفینة البحار: ج 6ص 66 . کافی : ج 2 ص 377 .ارشاد : ج 2 ص 180 .

2. شرح احقاق الحق : ج 28 ص 507

3. مناقب ابن شهر آشوب: ج 4 ص 280 .

4. مناقب ابن شهر آشوب: ج 4 ص 280 .

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:20  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

اوّل رمضان

1. ولایتعهدی امام رضا علیه السلام 2. مرگ مروان 3.جنگ تبوک 4.وفات حضرت نفیسه سلام الله علیها

سوّم رمضان

1. شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

چهارم رمضان

1. مرگ زیاد بن ابیه

ششم رمضان

1. ضرب سکه به نام امام رضا علیه السلام

دهم رمضان

1. آمدن نامه های اهل کوفه برای امام حسین علیه السلام 2. وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

دوازدهم رمضان

1. مراسم عقد اخوت

سیزدهم رمضان

1. مرگ حجاج ثقفی

چهاردهم رمضان

1. شهادت مختار

پانزدهم رمضان

1. ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام 2.حرکت حضرت مسلم علیه السلام به سمت کوفه

شانزدهم رمضان

1. ورود محمد بن ابی بکر به مصر

هفدهم رمضان

1. معراج پیامبر صلی الله علیه و آله 2. جنگ بدر 3. قتل عایشه

نوزدهم رمضان

1. ضربت خوردن امیرالمومنین علیه السلام

بیستم رمضان

1. فتح مکه

بیست ویکم رمضان

1. شهادت امیرالمومنین علیه السلام 2. بیعت با امام مجتبی علیه السلام 3. قتل ابن ملجم

بیست وسوّم رمضان

1. نزول قرآن

بیست و چهارم رمضان

1. مرگ ابولهب

تتمۀ رمضان

1. بدعت نماز تراویج توسط عمر لعنةالله 2.دعای باران توسط پیامبر صلی الله علیه و آله

_________________________________________________________

روز اوّل ماه رمضان:

در شب اول ماه مبارک رمضان غسل و زیارت امام حسین علیه السلام وارد شده است.1

1.ولایتعهدی امام رضاعلیه السلام

در 7 رجب سال 200 مأمون عباسی نامه به امام رضا علیه السلام نوشت ، و آن بزرگوار را برای ولایتعهدی خویش به مرو فراخواند.2در روز اول ماه رمضان سال 201ه مردم با حضرت رضا علیه السلام به ولایتعهدی بیعت کردند ، 3و بعضی ششم این ماه نقل کرده اند.

2. مرگ مروان

در این روز درسال 65 ه مروان بن حکم در سن 81 سالگی در دمشق به درکات جحیم شتافت و مدت خلافت او 9 ماه بود.4

مروان پسر حکم بن ابی العاص بود و به "وزغ بن وزغ " ملقب گردیده بود.او و پدرش مورد لعن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم واقع شدند، حتی عایشه به مروان گفت:شهادت می دهم که پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم پدرت را لعن کرد در حالی که تو در صلب او بودی.

مروان در عداوت با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیهم السلام از زمان خود تا آخر ایام خود بسیار کوشید.بعد از آنکه عثمان او و پدرش را از طائف بر خلاف امر پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم به مدینه بازگردانید،خمس افریقیه را به مروان داد و فدک را هم به او واگذار کرد و او را وزیر و کاتب خود قرار داد.

او در ایام خلافت عثمان فتنه ها بپاکرد.در جنگ جمل تیری زد و طلحه را کشت و بعد از فتح هنگامی که اسیر شد حسنین علیهما السلام را شفیع قرار داد و امیر المؤمنین علیه السلام او را رها کرد.به حضرت عرض کردند:از او بیعت بگیر.فرمود:همانا دست او دست یهودی است ، چه اینکه یهود به مکر و حیله معروفند.

بعد از آنکه مروان به معاویه پیوست هرگاه حکومت شهری به او داده می شد،در ترویج سب امیر المؤمنین علیه السلام مجد و مصر بود.او در هر جمعه بر منبر پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم بالا میرفت و در حضور مهاجرین وانصار امیرالمؤمنین علیه السلام را سب می کرد.مروان بعد از هلاک شدن یزید جای وی نشست،و همسر او را به عقد خود در آورد و نه ماه خلافت کرد.همسر یزید زهری در غذای او ریخت که لال شد و آخر الامر متکا بر دهان او گذاشت ،و با کنیزان روی او نشستند تا اینکه در اول ماه رمضان به درک واصل شد.5

3. جنگ تبوک

در اول ماه رمضان سال 9ه جنگ تبوک به وقوع پیوست.6این جنگ را فاضحه نیز می گویند، زیرا منافقین مدینه و کسانی که قصد کشتن پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم را در عقبه داشتند رسوا و مفتضح شدند.

به لشکری که در این جنگ شرکت کردند"جیش العسرة" می گویند زیرا در سختی و زحمت فروان، با اینکه ایام جمع آوری محصول بود به جنگ رفتند.حرکت لشکر در ماه رجب بود که 30 هزار نفر حرکت کردند و فقط هزار نفر سواره بودند.پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:"کفش فراوان با خود بیاورید"، و در مسیر هر دو نفر به یک خرما سد جوع می کردند و آب هم کمیاب بود.در این جنگ عده ای از زنها نیز همراه حضرت حرکت کردند.

از سوی دیگر 82 نفر از منافقین مدینه با عذر تراشی به جنگ نرفتند و در مدینه ماندند تا در غیاب آن حضرت خانه آن حضرت را غارت کنند و خانواده ایشان را از مدینه بیرون نمایند.پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم امیرالمؤمنین علیه السلام را به جای خود در مدینه خلیفه قرار داد و منافقین کلماتی گفتند که خاطر مبارک امیر المؤمنین علیه السلام آزردند.پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم به آن حضرت فرمود:"أما تَرضی أن تکونَ منی بِمنزلَة هارونََ من موسی اِلا أَنَهُ اِلا أَنهُ لا نبیَُ بعدی...؟"

در بازگشت از تبوک چهل نفر ا منافقین که همراه حضرت بودند، تصمیم گرفتند وقتی شتر حضرت بالای گردنه می رسد کدوها را پر از ریگ نمایند و به زیر دست و پای شتر حضرت رها کنند تا شتر رم کند و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از شتر افتاده و به قتل برسد.هنگام اجرای توطئه شتر حضرت قدم از قدم برنداشت و مکر منافقین شکست خورد و خداوند وجود مقدس پیامبر را حفظ کرد.7

از سوی دیگر منافقینی که در مدینه مانده بودند قصد جان امیر المؤمنین علیه السلام را نمودند و حفره ای طولانی در مسیر راه مدینه حفر کردند و روی آن را با حصیر پوشاندند تا هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام به استقبال پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم می آید هنگام مراجعت میان آن حفره بیفتد و آنان بر سرش بریزند و او را به قتل برسانند. ولی هنگام مراجعت اسب آن حضرت از روی حصیر و گودال عبور ننمودند و بار دیگر حیله منافقین باطل گردید.8

در تبوک جنگی صورت نگرفت و آن حضرت با لشکر به مدینه بازگشتند.9وقوع این جنگ در رجب هم نقل شده است.10

4.وفات حضرت نفیسه سلام الله علیها

در این روز در سال 208 ه زاهده عابده حضرت نفیسه خاتون سلام الله علیها دختر حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام در مصر وفات کرد.11

شوهر آن حضرت اسحاق مؤتمن پسر حضرت صادق علیه السلام بوده، و از طرف مادر منتسب به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام است.12

حضرت نفیسه سلام الله علیها برای خود قبری کنده بود و پیوسته در آن قبر نماز می خواند و ختم قرآن می نمود.

آن حضرت در اول ماه رجب بیمار شد، و نامه ای به شوهرش که در مدینه بود نوشت و او را از احوال خود با خبر کرد. در شب اول ماه رمضان بیماری شدت پیدا کرد و فردای آن روز در حالتی که روزه بود طبیب آوردند و او امر به افطار کرد. آن حضرت فرمود:"وا عجبا! سی سال است از خداوند مسئلت دارم با حالت روزه از دنیا بروم، و اکنون که روزه هستم افطار کنم؟"پس خواندن سوره انعام را شروع کرد، و چون به آیه مبارکه"لَهُم دارُ السلامِ عند ربهم"رسید وفات کرد.

شوهر آن حضرت زمانی رسد که ایشان وفات کرده بود. او می خواست آن حضرت را به مدینه ببرد و در بقیع نزد اجداد طاهرینش دفن کند،ولی مردم مصر با التماس و در خواست او را نگه داشتند.اسحاق مؤتمن پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم را در خواب دید که فرمودند:"با اهل مصر در این ماجرا مخالفت نکنی، که به خاطر نفیسه خداوند رحمت و برکاتش را را نازل می کند."جناب اسحاق بدن آن حضرت را در محل فعلی دفن کردند و معروف است که دعا کنار قبر آن حضرت مستجاب است.13

1. مسار الشیعه:ص4-5

2. قلائد النحور:ج رجب ،ص63.

3. فیض العلام :ص 24.بحار الانوار :ج49ص11،221،303.

4.تتمة المنتهی:ص83.بحار الانوار:ج45ص385.

5.شفاء الصدور:ج 1ص323.تتمه المنتهی:ص78-84.

6.وقایع الشهور:ص158.

7.منتخب التواریخ:ص61.منتهی الآمال:ج1ص91-93.

8.منتخب التواریخ:ص60.

9.منتهی الآمال:ج1ص91.

10.بحار الانوار :ج21ص245.الموسوعه الکبری فی غزوات النبی الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم:ج5ص334-335.

11.زندگانی سیده نفیسه سلام الله علیها:ص43-45.

12.وقایع الشهور:ص 187.

13 .تتمه المنتهی:ص 289.منتخب التواریخ:ص195_196.

روز سوّم ماه رمضان:

1.شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

به قولی شهادت حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها در این روز است.1

1. بحار الانوار :ج22ص 176،ج43ص189-214.

روز چهارم ماه رمضان:

1.مرگ زیاد بن ابیه

زیاد بن ابیه در سال 53ه در کوفه به هلاکت رسید.1او مشهور به زیاد بن ایبه ،زیاد بن امه، زیاد بن عبید، و زیاد بن سمیه است؛ و چون پدر زیاد از کثرت معلوم نبود به او زیاد بن ابیه می گفتند.

هنگامی که به معاویه پیوست به او زیادبن ابی سفیان گفتند و برادر معاویه شد و زنای مادر خود را قبول کرد.سمیه کنیز حارث بن کلده طبیب بود.حارث او را به چراندن گوسفندان وادار کرده بود ولی طبع زشت و شهوانی سمیه آنقدر در صحرا ننگ به بار آورد که حارث او را از خود راند.از آن پس سمیه اسما خود را به عبید چوپان ثقفی چسباند و رسما جزء فواحش طائف درآمد و حیثیت خاندان عبید را هم لکه دار کرد.

برادری او با معاویه یکی از راههایی بود که معاویه برای جلب زیاد به طرف خود به کار گرفت.او مجلسی ترتیب داد و عده ای به عنوان شاهد در آنجا استفاده کرد که از جمله ابو مریم مشروب فروش طائف بود.او برخاست و به زیاد گفت:شبی ابوسفیان به طائف آمد و از من فاحشه ای خواست. در آن شب کسی جز سمیه نبود.صبر کردیم تا رفت و آمد ها کم شد.سمیه را برای او فرستادم. زیاد زنای مادر خود را قبول کرد و برادر معاویه شد.! معاویه هم برای باوراندن این نسبت به او خواهرش را به خانه او فرستاد و دستور داد چادر از سر بردارد که محرم اوست.2

زیاد بعد از برادری با معاویه برائت از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و قتل شیعیان علی بن ابیطالب علیه السلام و غارت اموال آنان را شروع کردو دست بریدن، شکم پاره کردن، به دار آویختن،زنده به گور کردن،میل سرخ شده به چشمان شیعیان کشیدن، فرزندان را سر بریدن، خانه خراب کردن و آتش زدن از جمله کارهای او بود.عبدالرحمن بن حسان را به جرم محبت علی بن ابطالب علیه السلام زنده در گور کرد.3

در بصره و کوفه سیزده هزار نفر را به جرم شیعه بودن یا به احتمال شیعه بودن کشت، و بعد به معاویه نوشت: من تا به این حد خواسته تو را انجام دادم و این کارها با دست چپم بود.اگر حکومت حجاز به من واگذار شود با دست راستم که بیکار است همین عمل را انجام می دهم،و تصمیم دارم از مردم عراق در مسجد بخواهم که برائت از علی علیه السلام و مدح خاندان امیه را علنی نمایند.هرکس قبول نکند او را بکشم و خانه او را خراب کنم.چون این خبر منتشر شد،امام حسن علیه السلام و شیعیان نفرین کردند و بعضی امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب دیدند که او را نفرین کرد،و آن ملعون قبل از عملی کردن تصمیمش به مرض طاعون مبتلا شد و به درکات جحیم

1. نفائح العلام:ص114.الوقایع الحوادث:ج1ص74.فیض العلام:ص23.شفاء الصدور:ج1ص310.

2.شرح ابن ابی الحدید:ج16ص187.الوقایع الحوادث:ج رمضان ص75.شفاء الصدور:ج1ص312.تتمة المنتهی:ص87.

3.شفاء الصدور:ج1ص315، به نقل از ابن خلکان و ابن اثیر.

4. شفاء الصدور:ج1ص316..شرح ابن ابی الحدید:ج16ص187.الوقایع الحوادث:ج رمضان ص79.

روز ششم ماه رمضان:

1.ضرب سکه به نام امام رضا علیه السلام

در این روز در سال 201 هجری سکه طلا به نام مبارک حضرت رضا علیه السلام زدند.

بنابر قولی این روز روز ولایت عهدی اجباری آن حضرت بوده است(1) .، و مردم با آن حضرت به ولایت عهدی بیعت نمودند. (2)

1. تتمة المنتهی: ص 278 . مستدرک سفینة البحار: ج 4 ص 195

2. مسار الشیعة: ص 6 نفائح العلام : ص 115 .

روز دهم ماه رمضان:

1. آمدن نامه های اهل کوفه برای امام حسین علیه السلام

در سال 60ه جمعیاز کوفیان نامه های مردم کوفه را برای امام حسین علیه السلام آوردند.1که از جمله نام سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبة و رفاعةبن شداد بجلی و حبیب بن مظاهر و جمعی از شیعیان آن حضرت در آنها بود، که توسط عبد الله بن مسمع همدانی و عبدالله بن وال خدمت امام علیه السلام آورده شد.

2.وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها

در این روز حضرت خدیجه کبری سلام الله علیه ا ز دنیا رحلت فرمودند.2 این قول بنابر نقل 45 روز بعد از رحلت جناب ابوطالب علیه السلام است.3اقوال دیگر در رحلت آن حضرت چنین است:23 رجب،27 رجب، آخر رجب، اول ماه رمضان، 12ماه رمضان .آن حضرت بعد از حضرت ابوطالب علیه السلام به سه روز فاصله و به قولی یک ماه و به قولی 45 روز و به قولی50روز وفات کرده است.4

آن حضرت نخستین همسر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود، و تا تا خدیجه زنده بود نبی گرامی اسلام همسری اختیلر نفرمودند.سبقت به اسلام و خدمت او به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلمزیاده از آن است که ذکر شود.در فضیلت آن حضرت همین بس که والده مکرمه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است، و همه ذراری پپامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ایشان منتهی می شوند.5

آن حضرت هنگام رحلت چند وصیت به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نمودند، و با آن همه فداکاری و انفاق مال ، به پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم عرض کردند:"یا رسول الله مرا ببخشید که در حق شما کوتاهی کردم ". پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمودن:"حاشا و کلا!من از شما تقصیری ندیدم<بلکه منتهی سعی و کوشش خود را در حق من نمودی.شما در خانه من زحمات زیادی متحمل شدی. اموالت را در راه خدا بذل و بخشش نمودی"

آنگاه خدیجه عرض کرد: یا رسول الله شما را وصیت می کنم به این دختر-و به حضرت فاطمه اشاره نمود-این دختر بعد از من یتیم و غریب است.کسی از زنهای قریش او را اذیت نکند.کسی به صورت او لطمه ای نزند، به روی او داد نزند و مکروهی نبیند.6

آن حضرت اولین زنی است که پیامبر را تصدیق نمود، و اول زنی است که در مکه با رسول خدا نماز جماعت خواند،و اول زنی است که ایمان خود را در مکه در میان مشرکین اظهار نمود و تمام اموال خود را به پیامبر بخشید، و اول زنی است که ایمانش با قبول ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام به درجه کمال رسید.

روزی پیامبر خدیجه را خواست و در کنار خود نشانید و فرمود:این جبرئیل است و می گوید:برای اسلام شروطی است که عبارتند از: اقرا به یگانگی خداوند متعال، اقرار به رسالت رسولان،اقرار به معاد و اصول این شریعت و احکام آن، اطاعت از اولی الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او یکی بعد از دیگری با برائت از دشمنان ایشان.

خدیجه سلام الله علیها به همۀ آنها اقرار نمود و ائمه طاهرین به خصوص امیرالمؤمنین علیه السلام را تصدیق کرد. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم فرمود: «هو مولاک و مولی المؤمنین و امامهم بعدی»: یعنی «علی مولای تو و مولای مؤمنان بعد از من و امام ایشان است». آنگاه از خدیجه سلام الله علیها در قبول ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام عهد مؤکد گرفت. سپس رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم یک یک از اصول و فروع دین حتی آداب وضو و نماز و روزه و حج و جهاد و صلۀ رحم و واجبات و محرمات را بیان فرمود.

سپس پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم دست خود را بالای دست امیرالمؤمنین علیه السلام نهاد و خدیجه علیها السلام دست خود را بالای دست رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم نهاد و به این ترتیب با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نمود.7

1.الوقایع والحوادث: ج1 ص112 . بحارالانوار: ج44 ص333 .

2.الوقایع والحوادث: ج1 ص127؛ فیض العلام: ص27 غ مسارالشیعة: ص6-7 ؛ نفائح العلام:ص 15-191 .

3.نفائح العلام:ص158؛ تقویم المحسنین: ص11.

4.نفائح العلام:ص191، منتخب التواریخ: ص43 ؛ بحارالانوار:ج19 ص25 ؛ توضیح المقاصد:ص22.

5.فیض العلام:ص27.

6.شجره طوبی: ج2 ص234-235.

7.بحارالانوار: ج18 ص232 ، ج65 ص392.

روز دوازدهم ماه رمضان:

1. مراسم عقد اخوت

در این روز در سال اول هجرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بین اصحاب خود عقد اخوت بست، و امیر المؤمنین علیه السلام را برادر خود گردانید.1

1.الوقایع و الحوادث:ج1ص112.فیض العلام:ص31.مسار الشیعة:ص7.تقویم المحسنین:ص14.منتخب التواریخ:ص46.

روز سیزدهم ماه رمضان:

1. مرگ حجاج ثقفی

در سال 95ه در چنین روزی ظالم سفاک پلید حجاج بن یوسف ثقفی به هلاکت رسید.او در زمان ولید بن عبدالملک در شهر واسط _که خودش بنا کرده بود _با مرض آکله در شکمش به درک واصل شد.1اقوال دیگر در روز مرگ او 21،23،25،27ماه رمضان است.

مادر او قارحه نامی بود که قبل از همسری با یوسف بن عقیل پدر حجاج، در منزل حارث بن کلده طبیب بود. هنگامی که حجاج به دنیا آمد سوراخ مقعد نداشت، و طبیب برای او سوراخی قرار داد. همچنین او شیر نمی خورد تا اینکه بز سیاهی کشتند و از خونش بر پستان مادر و به صورت حجاج مالیدند و او از روز چهارم پستان قبول کرد.به این سبب حجاج خونخوار شد و می گفت: بیشترین لذت من در ریختن خون است.این صفت از کسی که مدت حمل او دو سال و نیم بوده و بیش از دو سال ونیم پس از مرگ پدرش به دنیا آمده بعید نیست.!!2

تعداد کشته شدگان به دست او بجز جنگ ها ،یکصد و بیست هزار نفر نوشته اند.هنگامی که هلاک شد، در زندان او پنجاه هزار مرد و سی هزار زن بودند که 16 هزار از آنها برهنه و عریان بودند، و قاعده آن ملعون این بود که زن و مرد و اطفال را با هم زندانی می کرد، زندان او سقف نداشت.

عده زیادی از دوستان و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام را شهید کرد،از جمله کمیل بن زیاد نخعی3،قنبر غلام امیرالمؤمنین علیه السلام4، عبد الرحمن بن ابی لیلی انصاری، که آن قدر او را تازیانه زد که امیر المؤمنین علیه السلام را سب کند و او مناقب آن ححضرت را می گفت، تا حجاج دستور داد او را شهید کردند.دست وپای یکی از حواریین امام زین العابدین علیه السلام به نام یحیی بن ام طویل را برید تا شهید شد.همچنین سعید بن جبیر را به شهادت رسانید که 15 روز بعد از قتل او حجاج به درک واصل شد.

حجاج به مرض آکله مبتلا شد، و طبیب تکه گوشتی را به نخی بست تا آن ملعون بلعید. طبیب آخر نخ را کشید و دید چیزی نمانده است، و معلوم شد که به زودی جان به مالک جهنم خواهد سپرد.5قبر او را در شهر واسط مخفی کردند و آب روی آن رها کردند ولی در زمان سفاح قبر او را پیدا کردند، آنچه مانده بود سوزانده و بر باد دادند.6ا و بیست سال در عراق حکومت کرد و عمر نحسش 53 سال بود.

1.نفائح العلام:ص471.

2.روضات الجنات:ج7ص259.

3.مراقد المعارف:ج2ص219.

4.مراقد المعارف:ج2ص202.

5.تتمة المنتهی:ص96-108.

روز چهاردهم ماه رمضان:

1. شهادت مختار

در سال 67ه در چنین روزی مختار بن ابی عبیده ثقفی به شهادت رسید، و مزار او کنار حضرت مسلم علیه السلام در انتهای مسجد کوفه است.1

مصعب بعد از به شهادت رساندن مختار، دستور داد همسر او را دستگیر کنند.او زنی مؤمنه به نام عمره دختر نعمان بن بشیر انصاری بود.مصعب گفت:برائت بجوی از شوهرت.او گفت:چگونه برائت بجویم از کسی که روزها روزه و شبها به نماز مشغول بود، و خون خود را برای خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نثار کرد و خونخواهی فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نمود؟مصعب در حالتی که شمشیرش را از غلاف بیرون کشیده بود،گفت:پس تو را به شوهرت ملحق می کنم.همسر مختار جواب داد:پس از این مرگ بهشت است و به خدا قسم هیچ چیزی را بر محبتم به علی بن ابیطالب علیه السلام ترجیح نمی دهم.

در گرمای هوا در صحرایی بین حیره و کوفه دست و پای او را بستند و بعد گردن او را زدند و سر از بدنش جدا کردند. این زن مؤمنه اولین زن شهیدی است که در محبت امیر المؤمنین علیه السلام با شکنجه کشته شد.2

1.تتمة المنتهی:91-92. الوقایع الحوادث:ج1ص157.فیض العلام:ص33.بحارالانوار:ج45ص386،مستدرک سفینة البحار:ج5ص215..

2.المختار الثقفی:ص40.

روز پانزدهم ماه رمضان:

1. ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

شب نیمه ماه رمضان سال سوم ه دومین امام شیعیان حضرت ابو محمد حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام در شهر مدینه به دنیا آمدند.1

القاب آن حضرت: سید،سبط، امین ، حجت، بر، نقی ، زکی، مجتبی ، زاهد.

رنگ مبارکش سرخ وسفید ، دیدگان مبارکش گشاده و چشمانش مشکی بود.گونه مبارکش هموار و محاسنش انبوه و موی سرش مجعد بود.گردن مبارک در نور و صفا مانند صیقل زده ، میانه بالا و شانه هایی گشاده داشت و از همه مردم خوشروتر بود.خضاب بسیار می کرد.و بدن شریفش در نهایت لطافت بود.2

در روز هفتم ولادت آن حضرت، مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها آن مولود مبارک را در پارچه حریری که جبرئیل علیه السلام آن را برای پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم از بهشت آورده بود،پیچید و خدمت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آورد، و آن حضرت نام مبارکش را حسن نهاد و گوسفندی برای حضرتش عقیقه نمود.3

2. حرکت حضرت مسلم علیه السلام به سمت کوفه

در این روز در سال 60 ه حضرت ابا عبد الله علیه السلام جناب مسلم بن عقیل علیه السلام را به کوفه روانه کرد. همراه او پاسخ نامه های کوفیان را داده بود که مضمون آن چنین بود:"به سوی شما برادر و پسر عمویم ،موثق اهل بیت خویش،مسلم بن عقیل را فرستادم.اگر او بنویسد برای من که رأی دانایان و بزرگان و شما متفق شده و برآنچه در نامه ها درج کرده اید،به زودی به سوی شما خواهم آمد،انشاءالله"4

1. ارشاد:ج2ص5.فیض العلام:ص34.بحار الانوار:ج43ص250،ج95ص192.اعلام الوری :ج1ص402.کشف الغمة:ج1ص514.مسار الشیعة:ص7.کافی ج2ص480.مصباح کفعمی :ج2ص559.اعدد القویة:ص28.تقویم المحسنین :ص11.تاریخ الخلفاء :ص188.

2. منتهی الآمال :ج1ص219-220.

3. ارشاد:ج2ص5.فیض العلام:ص34.بحار الانوار:ج43ص250،ج95ص192.اعلام الوری :ج1ص402.کشف الغمة:ج1ص514.مسار الشیعة:ص7.کافی ج2ص480.مصباح کفعمی :ج2ص559.اعدد القویة:ص28.تقویم المحسنین :ص11.تاریخ الخلفاء :ص188.

4. فیض العلام:ص35.

روز شانزدهم ماه رمضان:

1.ورود محمد بن ابی بکر به مصر

در این روز در سال 37 – 38 هجری جناب محمد بن ابی بکر به عنوان استاندار از طرف امیر المؤمنین علیه السلام وارد مصر شد.(1)

1. الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 190 . مستدرک سفینة البحار: ج 5 ص 213 .

روز هفدهم ماه رمضان:

1.معراج پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم

معراج پیامبر صلی الله علیه و اله پنج سال بعد از بعثت در چنین روزی واقع شده (1)

، وآیۀ "سُبحانَ الَّذی أسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الأقصی..."(2) ، در این باره نازل شده است . معراج پیامبر صلی الله علیه واله در 21 رمضان نیز نقل شده است.(3)

معراج از جمله ضروریات اسلام است( 4)، و از آیات کریمه و احادیث متواتره ثابت شده است که خداوند متعال حضرت رسول صلی الله علیه واله را در یک شب از مکه معظمه تا مسجد الاقصی و از آنجا به آسمانها تا سدرة المنتهی و عرش اعلی برد ، و عجایب آفرینش آسمانها را به حضرت نمایاند و رازهای نهانی و معارف نامتناهی را به آن حضرت القا فرمود و آن حضرت در بیت المعمور تحت عرش به عبادت حق تعالی قیام فرمود و با انبیاء علیهم السلام ملاقات نمود و داخل بهشت شد و منازل بهشت و احوال کسانی که در عذاب بودند را مشاهده فرمود.

احادیث متواتر دلالت دارد که عروج آن حضرت به بدن بوده و نه به روح ، و در بیداری بوده نه در خواب. (5)

اقوال دیگر در تعیین روز معراج چنین است: 17 ماه رمضان سال 12 قبل از هجرت ، 17ربیع الاول قبل از هجرت ، 17 رجب قبل از هجرت ، 17 ماه رمضان 5 سال قبل از بعثت ، 27 ماه رمضان ، 21 ماه رمضان.

دربارۀ مکانی که آغاز حرکت پیامبر صلی الله علیه واله به سوی معراج بوده نیز چند قول است: از منزل خدیجه علیها السلام ، منزل ام هانی خواهر امیر المؤمنین علیه السلام ، از شعب ابی طالب علیه السلام.(6)

امام صادق علیه السلام فرمودند: حقتعالی حضرت رسول صلی الله علیه واله را صد و بیست و چهار مرتبه به آسمان برد ، و در هر مرتبه به آن حضرت دربارۀ ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر ائمه طاهرین علیهم السلام زیاده از سایر فرایض تأکید و توصیه نمود.(7)

2 . جنگ بدر

در روز جمعه در سال دوم هجرت جنگ بدر کبری به وقوع پیوست .(8) 18 یا 19 این ماه هم ذکر شده است .

تعداد مسلمانان 313 نفر و تعداد شهدای آنان 9 تا 14 نفر ، و تعداد کفار 950 نفر بود . مقتولین کفار 70 نفر بودند و 70 نفر را هم مسلمانان اسیر گرفتند. 35 نفر از 70 نفر کشته های کفار به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به قتل رسیدند. (9)

در این جنگ ابوجهل نیز کشته شد. (10) ابوجهل هشام بن مخزومی از دشمنان سرسخت پیامبر صلی الله علیه واله بود. او با اینکه نامش هشام بود ولی از فرط بدجنسی و زشت سیرتی به أبی جهل مکنی شد. ابوجهل کسی بود که در مکه آزار و اذیت بسیار به رسول اکرم صلی اله علیه واله نمود. بچه دان شتر بر سر مبارک حضرت ریخت . خاکستر و خاک بر سر مبارک ریخت . سنگ به دندان مبارکش زد ، نسبت کذب و جنون به آن حضرت داد. مادر عمار یاسر جناب سمیه را بعد از شکنجۀ بسیار با نیزه ای که به ران او زد شهید کرد.

در جنگ بدر دو برادر انصاری ( معاذ و معوذ ) – به خاطر سابقه ای که از او در اذیت پیامبر صلی الله علیه واله شنیده بودند – تصمیم به کشتن او گرفتند. به هر صورت او را ضربه هایی زدند و یکی از دو برادر دستش قطع شد و به پوست آویزان گردید ، ولی چون دید دستش مزاحم جنگ با ابوجهل و هواداران اوست ، زیر پایش گذاشت و دفعتاً آن را از بدنش جدا کرد ، وسپس ابو جهل را نقش زمین کردند.

بعد از جنگ ، پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: کسی خبر از ابوجهل بیاورد. عبدالله بن مسعود رفت و پا روی سینه او گذاشت . ابوجهل به هوش آمد و گفت: بر جای بلندی پای گذاشته ای ، کاش قاتل من دهقان نبود ( که کنایه ای به انصار بود ). عبدالله بن مسعود سر او را از بدن جدا کرد و نزد پیامبر صلی الله علیه واله آورد و جلوی پای آن حضرت انداخت . پیامبر صلی الله علیه واله شکر الهی بجا آورد(11)، و خداوند نصرت خود را بر پیامبر صلی الله علیه واله نازل نود ، و آن حضرت فرمود: امروز روز عید است و باید شکر خدا را بر نعمتی که به اهل ایمان عطا فرموده به جای آورد.(12)

3. قتل عایشه

در شب 17 رمضان در سال 58 هجری در مدینه ، عایشه دختر ابوبکر به دست معاویه کشته شد ، و به سزای اعمالش رسید.(13) دو قول دیگر در این باره 29 رجب و آخر ذی الحجه است .

پیامبر صلی الله علیه واله دوست داشت تا زنده است مرگ و دفن عایشه را ببیند.(14)

ابن ابی الحدید می گوید: اگر خلیفۀ دوم به جای علی علیه السلام بود هر آینه عایشه را قطعه قطعه می کرد.(15)

معاویه چون می خواست برای پسرش یزید از مردم بیعت بگیرد ، عایشه انکار آن کرد و معاویه را تهدید کرد و گفت: برادرم محمد را کشتی ، و برای یزید بیعت می گیری؟ معاویه ترسید که مبادا او ایجاد فتنه کند . لذا در خانۀ خود چاهی کند و آن را پر از آهک کرد و فرشی قیمتی بر روی آن پهن نمود و تختی بر آن نهاد و عایشه را وقت نماز عشا به خانۀ خود خواند . وقتی عایشه وارد شد ، معاویه او را به نشستن بر آن تخت تعارف کرد . همین که روی آن نشست ،فرو رفت و به چاه افتاد و هلاک شد . معاویه در چاه چندین نیزۀ مسموم تعبیه کرده بود و هنگامی که عایشه در چاه افتاد فوراً کار او ساخته شد.

عایشه در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه واله با آن حضرت رفتار نامناسبی داشت؟ با امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت صدیقه علیها السلام و همسران پیامبر رفتارهای زشت و کینه توزانه ای روا داشت ؟ واقعۀ جمل و کشته شدن حدود بیست هزار نفر از مسلمین به خاطر فتنۀ او از کارهای معروف اوست.(16)

وقتی حضرت زهرا علیها السلام به شهادت رسید ، همسران رسول خدا صلی الله علیه واله برای سر سلامتی امیرالمؤمنین آمدند جز عایشه که اظهار مریضی کرد و سخنی گفت که دلالت بر خوشحالی او داشت.(17)

از مشخص ترین نشانه های بغض و کینه او نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام این بود که غلامش را " عبدالرحمن " نام نهاد و گفت: این نام گذاری را به خاطر محبتم به قاتل علی بن ابی طالب یعنی عبدالرحمن بن ملجم انجام دادم.(18)

1.منتخب التواریخ : ص 52 . الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 194 . توضیح المقاصد: ص 24 . العدد القویة : ص 234 .مصباح کفعمی : ج 2 ص 599 . بحار الانوار : ج 18 ص 380 ، ج 97 ص 168 .

2. سورۀ اسراء : آیۀ 1

3. توضیح المقاصد : ص 24 . العدد القویة: ص 234 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 599 . بحار الانوار: ج 97 ص 168 ، ج95 ص 196 .

4.حق الیقین : ص 30 . منتهی الآمال : ج 1 ص 51 .

5.بحار الانوار: ج 18 ص 289 . حق الیقین: ص 30 .

6. بحار الانوار: ج 18 ص 302 – 319 .

7. بحار الانوار: ج 18 ص 302 – 319 . حق الیقین: ص 30 .

8.بحار الانوار: ج 19 ص 325 ، ج 97 ص 168 ، ج 18 ص 380 . الموسوعة الکبری فی غزوات النبی الاعظم صلی الله علیه و اله: ج 1 ص 138 . الوقایع و الحوادث: ج 1 ص 215 – 216 .

9.منتخب التواریخ: ص 48 – 49 . الوقایع و الحوادث: ج 1 ص 215 – 216 .

10.نفائح العلام: ص 288 . فیض العلام: ص 37 – 38 .

11. منتخب التواریخ: ص 47 – 49 . الوقایع و الحوادث : ج 1 ص 215 – 216

12.مصباح کفعمی: ج 2 ص 599 . بحار الانوار: ج 97 ص 383 .

13. فیض العلام: ص 36 . نفائح العلام: ص 275 . مستدرک سفینة البحار : ج 5 ص 214 – 215 ( سال 58 و 68هجری

14.سبعة من السلف: ص 268.

15. شرح ابن ابی الحدید: ج 17 ص 254 .

16. مسند احمد ، صحیح بخاری ، صحیح نسائی ، السیرة الحلبیه ، صحیح مسلم باب الغیرة من کتاب العشرة.

17. شرح ابن ابی الحدید: ج 9 ص 198 . ریاحین الشریعة : ج 2 ص 357 .

18. ریاحین الشریعة: ج 2 ص 357 . سفینة البحار: ج 3 ص 741 . بحار النوار : ج 28 ص 194 ، ج 32 ص 341 .

روز نوزدهم ماه رمضان:

1.ضربت خوردن امیرالمؤمنین علیه السلام

در 19 ماه رمضان سال 40 هجری در نماز صبح در مسجد کوفه با شمشیری مسموم به دست ناپاک ابن ملجم منافق بر فرق مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام ضربت وارد شد.

در 13 ماه رمضان سال 40 هجری حضرت مولی الموحدین علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از فارق شدن از جنگ نهروان از شهادت خود خبر دادند. (1) در آن روز حضرت بر فراز منبر بعد از بیان کلماتی دُرربار در حقایق اسلام ، در آخر بیانات شریف خود ، به فرزندشان امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: تا امروز چند روز از ماه مبارک رمضان می گذرد؟ امام مجتبی علیه السلام فرمود: 13 روز گذشته است. از امام حسین علیه السلام پرسیدند: چند روز باقی مانده است ؟ امام حسین علیه السلام فرمود: 17 روز باقی مانده است. در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام دست به محاسن مبارک گرفتند و فرمودند:نزدیک است این موی من به خون سرم خضاب شود .

درشب 16 ماه رمضان سال 40 هجری امیرالمؤمنین علیه السلام در خواب پیامبر صلی الله علیه واله را دیدند ، و آن حضرت به نزدیک شدن ملاقاتشان در بهشت به امیرالمؤمنین علیه السلام بشارت دادند ، و امیرالمؤمنین علیه السلام به دخترشان ام کلثوم علیها السلام خبر دادند. (2)

در شب نوزدهم امیرالمؤمنین علیه السلام روزه را در منزل ام کلثوم علیها السلام افطار نمودند.( 3)

در شب 19 ماه رمضان سال 40 هجری وردان و شبیب که با ابن ملجم در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام همراه بودند ، در حین درگیری کشته شدند.(4.)

در سال چهلم گروهی از خوارج در مکه جمع شدند و بر کشتگان نهروان گریستند. سه نفر از آنان با هم پیمان بستند که در یک شب امیرالمؤمنین علیه السلام و عمروعاص و معاویه را بکشند.

ابن ملجم کشتن امیرالمؤمنین علیه السلام را بر عهده گرفت و وارد کوفه شد و با کمک قطام بنت اخضر که ابن ملجم قصد ازدواج با او را داشت ، و با همدستی شبیب بن بجره و وردان بن مجاله تصمیم خود را عملی کرد .

در صبح روز نوزدهم بعد از اذان صبح ، امیرالمؤمنین علیه السلام وارد مسجد شد و صدای نازنین ایشان به "یا ایها الناس ، الصلاة " بلند شد .

سپس آن حضرت مشغول نماز شد. هنگامی که در رکعت اول سر از سجده برداشت شبیب بر آن حضرت حمله ور شد ، ولی شمشیرش خطا کرد. بلافاصله ابن ملجم لعنة الله علیه حمله کرد و شمشیر او فرق مبارک آن حضرت را شکافت و محاسن شریفش به خون فرق مبارکش خضاب شد ، و صدای مبارکش بلند شد: " بِسمِ اللهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلی مِلَّةِ رَسولِ الله ، فُزتُ وَ رَبَّ الکَعبَةِ".

صدای جبرئیل بلند شد :

"تَهَدَّمَت وَاللهِ اَرکانُ الهُدی وَ انطَمَسَت اَعلامُ التُّقی وَانفَصَمَت العُروَةُ الوُثقی ، قُتِلَ ابنُ عَمَّ المُصطَفی ، قُتِلَ الوَصیُّ المُجتَبی ، قُتِلَ عَلیٌ المُرتَضی ، قَتَلَهُ اَشقَی الاَشقیاء".

1.الوقایع و الحوادث: ج 1 ص 139 . مستدرک سفینة البحار: ج 5 ص 213 .

2. ارشاد: ج 2 ص 15 . الوقایع . الحوادث: ج 1 ص 242 .

3.الوقایع و الحوادث: ج 1 ص 242 .

4. نفائح العلام: ص 41.

روز بیستم ماه رمضان:

1. فتح مکه

در سال 8 هجری فتح مکه واقع شد. در این فتح بزرگ تعداد مسلمانان 12 هزار نفر و شهدا 2 نفر بودند. علت شهادت آن دو این بود که همراه لشگر نبودند و از آخر مکه وارد شده بودند و لذا مورد هجوم قرار گرفته و شهید شدند1

در این روز امیرالمومنین علیه السلام به امر مبارک خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله برای شکستن بتهایی که در کعبه بود پای مبارک خود را بر کتف شریف اشرف مخلوقات نهاد2

مجلسی رحمه الله علیه از تاریخ طبری نقل میفرماید: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله نظر مبارکش بر این قرار گرفت که به طرف مکه حرکت کندعمر را طلبید و به او فرمود:به مکه برو و اشراف قریش را از حال ما با خبر کن. عمر گفت: من بر جانم از اشراف قریش میترسم3

هنگامی که مسلمانان وارد مکه شدند شعار میدادند : الیوم یوم الملحمه: امروز روز در هم کوبیدن است. پیامبر فرمودند: شعار را عوض کنید و بگویید: الیوم یوم المرحمه: امروز روز رحمت است

بعد فرمود: ابوسفیان و خانه اش در امانند, و هرکس داخل خانه او رفت در امان است.همچنین فرمود: همه در امانند جز یک نفر به نام "هبار بن اسود" و بعضی معاویه را نیز ذکر کرده اند4. حضرت فرمودند: اگر هبار چسبیده به پرده کعبه هم بود او را بکشید

علت این برخورد شدید با هبار آن بود که در یکی از جنگهای مسلمین با کفار قریش عده ای اسیر از کفار گرفتند و داخل اسرا داماد بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله شوهر زینب دخترشان بود. حضرت فرمودند: هر کس فدیه بفرستد اسیر او را آزاد میکنیم . بین آنچه از مکه به عنوان فدیه فرستاده بودند گردنبند حضرت خدیجه سلام الله علیها به چشم میخورد که به دخترش زینب داده بود. هنگامی که پیامبر صلی اله علیه وآله آن گردنبند را دیدند به یاد جناب خدیجه سلام الله علیها افتادند و گریستند. آنگاه از مسلمین خواستند آن فدیه را که یادگار خدیجه سلام الله علیها است به آن حضرت ببخشند و آنان قبول کردند. سپس قرار شد اسرا را آزاد کنند, در مقابل این که هر یک از زنان مسلمان که در مکه اسلام پذیرفته اگر خواست بیاید آزاد باشد

قرار بر این شد که امیرالمومنین علیه السلام بروند و هودج فواطم را بیاورند. آن حضرت به تنهایی رفتند و زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر هاشمیات را آوردند, همینکه مقداری از مکه بیرون آمدند ابوسفیان لعنت الله علیه گفت: پسر عمویش محمد صلی الله علیه وآله جوانهای شما را گمراه کرد و مسلمان شدند. حال این جوان یعنی علی علیه السلام در روز روشن آمده و بستگانش را میبر. جلوی او را بگیرید

آنها آمدند تا مانع حضرت شوند. امیرالمومنین علیه السلام دفاع فرمودند. بعضی زخمی و بعضی به درک واصل شدند, در این اثنا هبار بن اسود به هودج هاشمات حمله کرد و نیزه ای حواله هودج زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و آله نمود

امیرالمومنین علیه السلام حمله ای به هبار کرد و او را فراری داد. زینب در این حمله ترسید و چون ششماهه حامله بود هنکامیکه وارد مدینه شدند بعد از زمانی بچه سقط شده و از دنیا رحلت کرد

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: خون هبار بن اسود مهدور است, و هرکس هر جا او را دید بکشد

ابن ابی الحدید به استادش میگوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر ترساندن زینب و سقط جنین او ریختن خون هبار را جایز دانست . اگر پیامبر صلی الله علیه و آله زنده بود ایا ریختن خون ان کس را که فاطمه سلام الله علیها را ترسانید جایز نمیدانست؟5

1.مسارالشیعه: ص9. العددالقویه: ص218. مصباح کفعمی: ج2 ص599. بحارالانوار: ج20 ص111_143, ج21 ص143,ج97 ص168. سیره ابن هشام: ج4 ص80. تقویم المحسنین: ص12.

2.توضیح المقاصد: ص23. مصباح کفعمی: ج2 ص599. بحارالانوار: ج97 ص384. فیض العلام: ص42

3.بحارالانوار: ج35 ص287

4.احقاق الحق: ص265. التعجب: ص106. نهج الحق و کشف الصدق: ص310

5.بیت الاحزان: ص153. شرح ابن ابی الحدید : ج14 ص193

روز بیست ویکم ماه رمضان:

1. شهادت امیرالمومنین علیه السلام

امام المتقین امیرالمومنین علیه السلام در شب بیست و یکم ماه رمضان مقارن طلوع فجر به شهادت رسید, در حالی که از سن مبارک حضرتش 63 سال گذشته بود1. در بیستم ماه رمضان اثرات سم در پاهای مبارک امیرالمومنین علیه السلام ظاهر شد و پاهای مبارک ورم کرد 2. در شب بیست و یکم اثر زهر بر بدن مبارک امیرالمومنین علیه السلام بسیار شد.حضرت فرزندان و اهل بیت خود ر ا جمع کرد و با آنها وداع نمود و وصیتهای خود را فرمود. در آن شب هرچه خوردنی و آشامیدنی آوردند تناول نفرمود و لبهای مبارکش به ذکر خدا حرکت میکرد و مانند مروارید عرق از پیشانی نازنینش میریخت و با دست مبارک خود آنرا برطرف مینمود

به امام مجتبی علیه السلام فرمود: تو را به برادرت حسین علیه السلام وصیت میکنم. به فرزندان دیگر که از فاطمه زهرا سلام الله علیها نبودند فرمود: شما را وصیت میکنم به اطاعت از حسن و حسین. سپس فرمودند: خداوند شما را صبر نیکو کرامت فرماید. امشب از میان شما میروم و به حبیب خود محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ملحق میشومچنانکه مرا وعده داده است. صدای گریه از اهل بیت بلند شد. آنگاه دستوراتی در مورد غسل, کفن, نماز و محل دفن به امام مجتبی علیه السلام فرمودند و با امام حسین علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها کلماتی از کربلاء فرمودند

بعد از وداع با همگان دست و پای مبارک را به طرف قبله کشیدند و فرمودند: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله , و چشمان مبارک را بستند و بهشت را به قدوم خویش مبارک فرمودند

صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت بلند شد. اهل کوفه که با خبر شدند صدای شیون و ناله از تمتمی شهر برخواست مانند روزی که پیامبر صلی الله علیه وآله از دنیا رفتند.در آن شب آفاق آسمان متغیر گشت و زمین لرزید و صدای تسبیح و تقدیس فرشتگان از هوا شنیده شد

سپس مشغول غسل آن حضرت شدند. بعد از غسل و کفن, امام حسن و امام حسین علیهما السلام پشت سر تابوت را همانطور که حضرت فرموده بودند برداشته , جلوی تابوت خودش حرکت میکرد تا در مکانی فرود آمد

بعد از نماز بر آن حضرت توسط امام مجتبی علیه السلام مقداری از زیر تابوت را کندند و قبری آماده یافتند که داخل آن لوحی مسی و سفالی بود و بر آن نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم, این قبری است که نوح پیامبر برای بنده صالح خدا علی بن ابی طالب حفر نموده است. بدن مطهر آن حضرت را دفن نمودند و حسب وصیت آن حضرت قبر مطهرش را مخفی نمودند تا در زمان هارون بر همگان معلوم شد

فرزندان آن حضرت از همسران مختلف 28 دختر و پسرند3. پنج نفر آنها اولاد حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند که عبارتند از امام حسن امام حسین و حضرت زینب کبری و ام کلثوم وحضرت محسن علیهم السلام که در دوران حمل در شش ماهگی توسط منافقین در ماجرای هجوم به خانه امیرالمومنین علیه السلام به شهادت رسید.حضرت عباس عللیه السلام و جعفر و عثمان و عبدالله در کربلا به شهادت رسیدند که مادرشان ام البنین است. بقیه اولاد حضرت از همسران دیگر هستند

وقتی خبر شهادت امیرالمومنین علیه السلام به چنان خوشحال شد که بی اختیار شعری خواند و سپس گفت: چه کسی علی را کشت؟ جواب دادند: ابن ملجم. گفت: خاک بر دهانش مباد (کنایه از این که خوب کاری کرد)4

در شب بیست و یک ماه رمضان حضرت عیسی بن مریم علیه السلام به آسمان برده شد5 و در همین شب حضرت موسی بن عمران و یوشع بن نون علیهما السلام رحلت نمودند6

2. بیعت با امام مجتبی علیه السلام

در این روز مردم پس از شهادت امیرالمومنین علیه السلام با امام حسن علیه السلام بیعت کردند7

3. قتل ابن ملجم

در این روز ابن ملجم با یک ضربت شمشیر به جهنم فرستاده شد. بعد از کشته شدن ابن ملجم مردم به سوی قطام ملعونه فاسقه هجوم آوردند و او را با شمشیر به درک فرستادند و جثه اش را بیرون کوفه سوزانیدند8

ابن بطوطه متوفی سال 779 هجری گفته است: هنگامی که به کوفه مسافرت کردم در غربی جبانه کوفه در زمینی سفید زمینی بسیار سیاه دیدم و علت را پرسیدم. گفتند: اینجا قبر ابن ملجم است. عادت اهل کوفه این است که هر سال هیزم زیادی می آوردند و 7 روز در این مکان میسوزانند9

1.کافی: ج2 ص465. منتهی الآمال: ج1 ص183. ارشاد: ج1 ص19. اعلام الوری: ج1 ص309. کشف الغمه: ج1ص436. مناقب خوارزمی: ص284. العددالقویه: ص235. ذخایرالعقبی: ص115. مسارالشیعه: ص10. توضیح المقاصد: ص24.مصباح کفعمی: ج2 ص599. تاریخ الخلفا: ص 166_175

2.الوقایع و الحوادث: ج1 ص265, 271_294

3.ارشاد مفید: ج1 ص354_355. اعلام الوری: ج1 ص395

4.تذکره الخواص ابن جوزی: ص165

5.بحارالانوار: ج13 ص376. مصباح کفعمی: ج2 ص599

6.بحارالانوار: ج13 ص376. مصباح کفعمی: ج2 ص599

7.کشف الغمه: ج1 ص538

8.نفائح العلام: ص410

9.نفائح العلام: ص409

روز بیست وسوّم ماه رمضان:

1. نزول قرآن

شب نزول قرآن است1 و به قولی در شب 24 ماه رمضان بوده است2

1.مسارالشیعه: ص10. بحارالانوار: ج88 ص7

2.بحارالانوار: ج95 ص196

روز بیست و چهارم ماه رمضان:

1. مرگ ابولهب

در این روز و به قولی در 25 ماه رمضان ابولهب به درک واصل شد1

1.نفائح العلام: ص463

تتمۀ ماه رمضان:

1. بدعت نماز تراویج توسط عمر

در این ماه در سال 14 هجری عمر نماز نافله به جماعت خواندن را بدعت گذارد سپس مردی را برای مردها و مردی را برای زنها به عنوان امام جماعت قرار داد1

2. دعای باران توسط پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

در ماه رمضان سال ششم هجری قحطی شدیدی در مدینه رخ داد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم طلب باران کردند و باران آمد2

1.بحارالانوار: ج95 ص196

2.بحارالانوار: ج20 ص376

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:18  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

shaban

دوّم شعبان

1. آغاز وجوب روزه 2. مرگ معتز عباسی

سوّم شعبان

1. ولادت امام حسین علیه السلام2.ورود امام حسین علیه السلام به مکه

چهارم شعبان

1. ولادت حضرت عباس علیه السلام

پنجم شعبان

1. ولادت امام زین العابدین علیه السلام

نهم شعبان

1. عقیقه برای امام حسین علیه السلام

دهم شعبان

1. توقیع امام زمان علیه السلام برای شیعیان

یازدهم شعبان

1. ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

پانزدهم شعبان

1. ولادت حضرت بقیه الله الاعظم صلوات الله علیه 2.وفات علی بن محمد سمری نایب امام زمان علیه السلام

هجدهم شعبان

1. وفات حسین بن روح نوبختی نایب امام زمان علیه السلام

نوزدهم شعبان

1. جنگ بنی المصطلق

تتمۀ شعبان

1. مرگ حفصه 2.جنگ پیامبر صلی الله علیه و آله با بنی سعد3. شهادت سعید بن جبیر4. مرگ مغیره بن شعبه

_________________________________________________

روز دوّم ماه شعبان:

1.آغاز وجوب روزه

در این روز در سال دوم هجری روزۀ ماه مبارک رمضان واجب شد. (1)

2.مرگ معتز عباسی

در این روز در سال 255 هجری معتز بالله به درک واصل شد. نام او زبیر یا محمد بود که بعد از پسر عمویش مستعین به خلافت رسید. از بزرگترین جرائم او این بود که امام هادی علیه السلام را به شهادت رساند؛ و چون ترس داشت که مؤید بر ضد او قیام کند او را در لحاف مسموم پیچید و دو طرف آن را بست تا در 23 رجب مرد .

او پیوسته سرکردگان اتراک را می کشت تا در روز مبعث سال 255 هجری عده ای به سرکردگی صالح بن وصیف دور معتز را گرفتند و توبیخ وسرزنش کردند و از او مطالبۀ اموال کردند و او را از حجره بیرون کشیدند و در آفتاب گرم بپای داشتند که از شدت گرما تکیه بر یک پا می کرد و او را پیوسته می زدند تا اینکه در 27 رجب خود را از خلافت خلع کرد .سپس سه روز به او آب و غذا ندادند تا مرد ؛ و به قولی دیگر او را آب جوش تنقیه کردند. بعضی گفته اند : او را پنج روز در گرمابه بدون آب و غذا حبس کردند و روز آخر آب نمک یا آ ب برفی به او دادند و به این سبب کشته شد. (2)

1.مسار الشیعه : ص 37 . توضیح المقاصد : ص 19 .

2.تتمة المنتهی : ص 340 – 343 . فیض العلام : ص 336 .

روز سوّم ماه شعبان:

1.ولادت امام حسین علیه السلام

در این روز در سال 4 هجری آقای شهیدان و سرور و سالار شیعیان و دلباختگان ، اشک هر مؤمن ، امام زاهد و عابد ، شهید غریب ، عطشان نینوا حضرت اباعبدالله الحسین الشهید علیه السلام عالم را به نور خود منور فرمود . (1)

اقوال دیگر در ولادت آن حضرت پنجم شعبان(2) و سی ام ربیع الاول (3) و دوازدهم رجب است.(4)

القاب امام حسین علیه السلام

نام مبارک آن حضرت در تورات شبیر و در انجیل طاب است (5)

پدرشان مولانا و مقتدانا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و مادرشان حضرت ولیَّة الله و حَبیبَتهُ خاتون دو سرا صدیقه کبری فاطمه زهرا علیه السلام است .

کنیۀ آن حضرت ابوعبدالله و کنیۀ خاص آن حضرت ابوعلی است .(6)

القاب حضرت الشهید ، السعید ، السبط الثانی ، الامام الثالث ، الرشید ، الطیب ، الوفی ، السید ، الزکی ، المبارک ، تابع لمرضات الله است.(7)

پیامبر صلی الله علیه واله در ولادت امام حسین علیه السلام

هنگامی که خبر ولادت آن حضرت به پیامبر صلی الله علیه واله رسید ، به خانۀ امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و به اسماء فرمودند تا مولود را بیاورند. اسماء حضرت را در پارچه ای سفید پیچید و خدمت رسول الله اکرم صلی الله علیه واله آورد. پیامبر صلی الله علیه واله در گوش راست آن حضرت اذان و در گوش چپ اقامه فرمودند. (8)

روز اول یا هفتم ولادت امین وحی الهی جبرئیل فرود آمد و عرض کرد : "سلام خداوند بر تو باد ای پیامبر ، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون شبیر نام بگذار ، که به عربی حسین گفته می شود . چون علی علیه السلام برای شما بسان هارون برای موسی بن عمران است . جز آنکه شما خاتم پیامبرانی".(9)

به این ترتیب نام پر عظمت "حسین " از جانب پروردگار برای دومین فرزند فاطمه علیها السلام انتخاب شد. در این روز ملائکه آسمانها برای عرض تهنیت به مناسبت این ولادت خدمت پیامبر صلی الله علیه واله رسیدند و از خاک قبر آن بزرگوار برای پیامبر صلی الله علیه واله آوردند و به آن حضرت تعزیت نیز گفتند.

یکی از معجزات روز ولادت آن حضرت این بود که فطرس ملک یا دردائیل پناه به آن امام مظلوم برد و خداوند او را بخشید و او را به مقام قبلی اش باز گردانید (10)

دوران زندگی امام حسین علیه السلام

آن حضرت شش سال و چند ماه با جد گرامی خود رسول اکرم صلی الله علیه واله بود .مدت سی سال با پدر بزرگوار خود مولای متقیان امیر مؤمنان علیه السلام زندگی کرد ، و در جمل ، صفین و نهروان شرکت داشت (11)

در دوران زمامداری غاصبانۀ عمر ، امام حسین علیه السلام در سن ده سالگی وارد مسجد شد و خلیفه دوم را بر منبر پیامبر صلی الله وعلیه واله مشاهده کرد که سخن می گفت .از منبر بالا رفت و فریاد زد : "از منبر پدرم فرود آی"!(12)

بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام همراه و شریک رنجهای امام حسن علیه السلام بود ، و شاهد بود که معاویه و دیگر منافقین و کافران چگونه دهان آلودۀ خود را به بد گویی پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین و برادرش امام حسن علیه السلام می گشایند.

پس از آنکه امام مجتبی علیه السلام را مظلومانه شهید کردند ؛ امامت به آن وجود سراپا جود رسید ، و بعد از مصائب و اذیتها و زخم زبانها ، در روز عاشورا آن حضرت را به شهادت رسانیدند( 13)

در این روز توقیع مبارک از ناحیۀ امام زمان علیه السلام در رابطه با ولادت امام حسین علیه السلام به قاسم بن علاء همدانی صادر شد .( 14)

2. ورود امام حسین علیه السلام به مکه

در شب جمعه سوم شعبان سال 60 هجری امام حسین علیه السلام وارد مکه شدند و تا ذی الحجه در آنجا اقامت داشتند.( 15)

1.اعلام الوری : ج 1 ص 420 . مسار الشیعة : ص 37 . مصباح المتهجد : ص 758 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 598 .فیض العلام : ص 337 . زادالمعاد : ص 56 . بحار الانوار : ج 44 ص 101 – 202 ، ج 94 ص 80 ، ج 98 ص 347 . کشف الغمة : ج 2ص 3 .

2.ارشاد : ج 2 ص 27 . کشف الغمة : ج 2 ص 3 .

3. توضیح المقاصد : ص 10 . فیض العلام : ص 226

4.اربعین ماحوزی : ص 368 .

5.بحار الانوار : ج 43 ص 237 .

6.بحار الانوار : ج 43 ص 237 .

7. بحار الانوار : ج 43 ص 237 .

8.امالی شیخ طوسی : ج 1 ص 377 .

9. معانی الاخبار : ص 57

10.فیض العلام : ص 337 . بحار الانوار : ج 44 ص 182 .

11.الاصابة : ج 1 ص 333 .

12. الاصابة : ج 1 ص 333 . تذکرة الخواص ابن جوزی : ص 234 .

13. ترجمه امام حسین علیه السلام از تاریخ دمشق ابن عساکر : ص 14 – 285 .

14.مصباح المتهجد : ص 758 .

15.ارشاد : ج 2 ص 35 . فیض العلام : ص 338 .

روز چهارم ماه شعبان:

1.ولادت حضرت عباس علیه السلام

در این روز سال 62 هجری علمدار کربلا سقای نینوا حضرت قمر منیر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام به دنیا آمد.(1)

نام مشهور آن حضرت عباس علیه السلام است . به آن حضرت ابوالفضل ، ابوالقربة ، قمر بنی هاشم ، باب الحوائج ، عبد صالح و سقا می گویند.(2)

پدرشان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام و مادرشان حضرت ام البنین فاطمه علیها السلام دختر حزام کلابیه است .

آن حضرت خوش سیما و زیبارو بود و به همین جهت به ماه بنی هاشم ملقب شد .قامتی بلند و بازوهایی قوی داشت و بر اسب که می نشست و پا در رکاب می نمود زانوی آن حضرت تا گردن اسب می رسید. مظهر جلال و جبروت حضرت کردگار بود ، و در شجاعت و صفات بعد از امام حسن و امام حسین علیهما السلام سر آمد اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام بود. آن حضرت سپهسالار و علمدار مظلوم کربلا بود.(3)

1. خصائص العباسیة: ص 66 . قمر بنی هاشم علیه السلام مقرم: ص 18 ، از انیس الشیعة.الوقایع و الحوادث: ج محرم ص 400.

2. العباس علیه السلام: ص 164. مرحوم مقرم به نقل از مدارک تاریخی گفته که لقب آن حضرت سقا بوده است.

3. وقایع الایام: ص 422 .

روز پنجم ماه شعبان:

1.ولادت امام زین العابدین علیه السلام

در این روز در سال 38 هجری در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام آقا و مولایمان حضرت سیدالساجدین زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام به دنیا آمد.( 1)

آن حضرت در روز شنبه در منزل حضرت زهرا علیها السلام به دنیا آمد .( 2)

نام آن حضرت " علی " است و مشهورترین لقب مبارکش زین العابدین و سجاد است .( 3)

پدرشان سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام ، و مادرشان حضرتشهربانو است .

امام سجاد علیه السلام دو سال از عمر با برکتش را با جدش امیرالمؤمنین بود ، و بقیه عمر شریفش همراه عموی مکرم و مظلومش امام مجتبی علیه السلام و پدر والامقامش امام حسین علیه السلام سپری شد . در واقعۀ جانسوز کربلا شاهد شهادت پدر ، برادر ، عمو و بستگان و اصحاب علیهما السلام بود ، همراه با عمه اش زینب کبری علیها السلام و دیگر اسرا به کوفه و شام رفتند . در کوفه و شام جسارتها به آن حضرت و اهل بیت علیهم السلام نمودند ، ولی با خطبه هایی نورانی از امامت و عصمت اهل بیت علیهم السلام دفاع فرمود. در کاخ یزید در حالیکه با چند تن دیگر از خاندان امامت به یک ریسمان بسته شده بودند ، رو به یزید کرده فرمودند: "ما ظنُّک برسول الله لورآنا موثَّقین فی الحبال ...": "ای یزید ، چه گمان به پیامبر می بری اگر آن حضرت ما را این چنین در بند ببیند"؟ (4)

در ولادت آن حضرت اقوال دیگری به این ترتیب وجود دارد : 8 ربیع الاول ، 15 جمادی الاولی(5 )

، 15 جمادی الاخر ، 5 رجب ، 11 رجب ، 7 شعبان ، 9 شعبان (6) ، 15 شعبان ، 5 رمضان. (7) در روز ولادت هم اختلاف است که یکشنبه بوده یا سه شنبه یا پنجشنبه یا جمعه ؟(8) در سال ولادت هم اختلاف است که 36 یا 37 یا 38 هجری بوده است . (9)

1. کشف الغمة : ج 2 ص 74 . توضیح المقاصد : ص 20 .

2.مسار الشیعة : ص 34 . اصول کافی : ج 1 ص 467 .

3.مسار الشیعة : ص 34 . اصول کافی : ج 1 ص 467 .

4. تذکرة الخواص : ص 149

5. مسار الشیعة : ص 31 .

6. فیض العلام : ص 341

7.شرح احقاق الحق : ج 19 ص 439 . قلائد النحور : ج شعبان ، ص 388 – 389 .

8.قلائد النحور : ج شعبان ، ص 388 – 389 .

9. قلائد النحور : ج شعبان ، ص 388 – 389

روز نهم ماه شعبان:

1.عقیقه برای امام حسین علیه السلام

در این روز که هفتمین روز ولادت امام حسین علیه السلام است ، حضرت رسول صلی الله علیه واله گوسفندی را برای فرزندش به عنوان عقیقه قربانی کرد. سپس سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد.(1)

1.حیاة الامام الحسین علیه السلام : ج 1 ص 30 – 43 . ارشاد : ج 2 ص 327 . اعلام الوری : ج 1 ص 420 .

روز دهم ماه شعبان:

1.توقیع امام زمان علیه السلام برای شیعیان

در این روز ابو جعفر سَمُری شش روز قبل از رحلتش ، توقیعی از ناحیه مقدسه حضرت صاحب الامر علیه السلام برای شیعیان آورد. (1)

1.قلائد النحور : ج شعبان ، ص 392 . وقایع الشهور : ص 140 .

روز یازدهم ماه شعبان:

1.ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام

در سال 33 هجری شبیه ترین مردم به خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله حضرت علی اکبر علیه السلام به دنیا آمد . نام آن حضرت " علی " پدرشان حضرت سید الشهداءعلیه السلام ، مادرشان لیلی بنت مُرة ثفقی است .(1)

کنیۀ آن حضرت طبق فرمایش حضرت صادق علیه السلام " ابا الحسن "است .(2)

روایت بزنطی هم دلالت دارد که آن حضرت ازدواج کرده بودند.(3) در زیارت وارده از حضرت صادق علیه السلام هم می خوانیم : " صَلَّی اللهُ عَلَیکَ وَ عَلی عِترَتِکَ وَ اهلِ بَیتِکَ وَ آبائِکَ وَ أبنائِکَ و اُمَّهاتِکَ الأّخیارِ الَّذینَ أذهَبَ اللهُ عَنهُم الرَّجس وَ طَهَّرَ هُم تَطهیراً " ولفظ أبناء در زیارت دلالت بر این دارد که آن حضرت حتی بیشتر از دو فرزند داشته است . (4)

در واقعه کربلا نزدیک 27 سال از عمر مبارک آن حضرت گذشته بود.(5)

1.علی اکبر علیه السلام ( مقرم ) : ص 15 – 1 به نقل از انیس الشیعة.

2.کامل الزیارات : ص 240 .

3. علی اکبر علیه السلام ( مقرم ) : ص 19.

4.علی اکبر علیه السلام ( مقرم ) : ص 20 .

5.علی اکبر علیه السلام ( مقرم ) : ص 16 .

روز پانزدهم ماه شعبان:

1. ولادت حضرت بقیة الله الاعظم صلوات الله علیه

در سال 255 هجری شب جمعه شب ولادت خاتم الاوصیاء منتقم آل محمد صلی الله علیه واله ، آخرین امام بر حق و ولی مطلقِ خداوند حضرت بقیة الله حجة بن الحسن الله تعالی فرجه الشریف واقع شده است . ( 1)

در این شب آب زمزم زیاد می شود به گونه ای که همه می توانند رؤیت کنند(2)

، ولی اکنون روی آن پوشیده است . در این شب برات آزادی از آتش برای افراد زیادی نوشته می شود ، و آن را " شب برات " و " شب مبارک " و " شب رحمت " گویند .

از امام باقر و امام صادق علیهما السلام روایت شده که فرمودند : وقتی شب نیمه شعبان شود ، منادی از افق اعلی ندا می کند : " ای زائرین قبر حسین بن علی برگردید در حالی که گناهان شما آمرزیده شده و اجر شما با خدای شما و محمد باشد ". ولی کسی که استطاعت زیارت قبر امام حسین علیه السلام را ندارد قبور مطهر ائمه دیگر را زیارت کند ؛ و اگر این هم ممکن نیست با اشاره به طرف قبرشان سلام دهد.(3)

نام پدرشان حضرت ابو محمد حسن بن علی علیه السلام ، و نام مادرشان حضرتنرجس علیها السلام است .( 4)

ماجرای شب ولادت

امام حسن عسکری علیه السلام در شب ولادت برای عمه بزرگوار خود جناب حکیمه خاتون علیها السلام پیغام فرستاده فرمودند : امشب نزد ما افطار کن که شب نیمه شعبان است و خداوند حجت خود را آشکار می سازد.(5)

ولادت امام زمان علیه السلام در شهر سامرا به همگام طلوع فجر نیمۀ شعبان 255هجری بوده است . بر شانۀ راست آن حضرت نوشته شده بود : " جاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهُوقاً ".

پس از تولد آن بزرگوار را نزد پدر بردند و شروع به سخن فرمود : " أشهَدُ أن لااِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللهِ وَ أنّ عَلیّاً أمیرَالمؤمِنینَ وَلیُّ اللهِ " و ائمه معصومین علیهم السلام را یکی بعد از دیگری نام برد تا به وجود شریف خود رسید و برای فرج محبین خود دعا فرمود.

امام زمان علیه السلام در آغوش پدر

آنگاه حسب الامر امام عسکری علیه السلام ، حکمیه خاتون او را نزد مادرش نرجس خاتون برد. حکمیه خاتون می فرماید : روز هفتم به خدمت امام حسن علیه السلام رفتم. حضرت فرمود : " پسر مرا بیاورید ". آن وجود سراپا جود را نزد آن امام بردیم . حضرت زبان در دهان وی گذاشتند و فرمودند : " پسرم ، سخن بگو ". دیدم آنچه در روز اول از او شنیده بودم از اقرار به وحدانیت و ثنا بر جد خود پیامبر صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام تا پدر بزرگوارش دوباره بیان کرد و این آیه را تلاوت فرمود : " بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم وَ نُریدُ أن نَمُنَ ,َلَی الَّذینَ استُضعِفُوا فِی الأرض وَ نَجعَلَهُم أئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ وَ نُمَکَّنَ لَهُم فِی الارضِ وَ نُرِیَ فِرعَونَ وَهامانَ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا یَحذَروُنَ "(6)

سپس پدر بزرگوارشان فرمودند : بخوان آنچه را که خدا بر پیامبران خود نازل فرمود. حضرت خواندنِ صحف آدم را به لغت سریانی آغاز نمود ، و بعد ادریس و نوح و صالح و صحف ابراهیم و تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود و فرقان محمد صلی الله علیه واله را قرائت نمود . بعد از آن بیان قصص انبیاء و مرسلین را شروع نمود .

حکیمه خاتون می گوید : پس از چهل روز دیگر ، دوباره خدمت فرزند برادرم امام عسکری علیه السلام رفتم و حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دیدم که راه می رود . امام عسکری علیه السلام فرمود : ای عمه ، مولود عزیز نزد خدا این است . گفتم : ای سید و مولای من ، نشو و نمای او را در چهل روز زیادتر از دیگران می بینم. حضرت فرمودند: ای عمه ، ما اوصیاء در یک روز نشو و نمای یک هفته دیگران را ، و در یک جمعه نشو ونمای یک سال دیگران را می نماییم . من برخاستم و سر آن طفل را بوسیده به منزل مراجعه کردم. (7)

القاب امام زمان علیه السلام

از القاب آن نور الهی( 8 )" حجة الله " ، " حجة آل محمد " ، صاحب الزمان " یعنی فرمانروای عصر خود ، " مالک رقاب خلایق " یعنی امر امراو و نهی نهی او و حکم حکم او و فرمان فرمان اوست ، " مهدی " که خلق به وسیلۀ او هدایت می یابند و به وجود مقدس او از جاده ضلالت به شاهراه هدایت رسیده رستگار می شوند ، " قائم " که حضرت صادق علیه السلام فرمودند: " از این جهت که به حق قیام می نماید او را قائم گویند "؛ " منتظر " که برای غیبت طولانی است ، و مخلصین او انتظار خروجش را می کشند و شکاکین او را انکار می کنند .

اوصاف امام زمان علیه السلام

اوصاف ظاهری آن حضرت (9) شباهتهای زیادی به رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله دارد. خطی از موی سبز رنگ مانند زمرد از گردن تا ناف مبارک او کشیده است . صورت مبارکش مانند ستاره ای درخشنده و نورانی است . امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: "او جوانی است خوش روی و خوش موی ونور صورت مبارکش بر سیاهی محاسن انوار او غالب است". امام باقر علیه السلام می فرماید: "رنگ مبارکش مایل به سرخی است مانند گل سرخ شکفته و چشمانش گشاده و میان ابروهایش مرتفع و مابین شانه های او باز است .گشاده جبین است و بینی او بلند و شکم مبارکش برآمدگی دارد ، و بیخ دندانهای ثنایایش گشاده است.

مادر امام زمان علیه السلام

والدۀ حضرت الامر علیه السلام حضرت نرجس خاتون است که نامها و القاب دیگر حضرتملیکه ، ریحانه ، صیقل ، سوسن است. در زیارت آن حضرت – که تمامی عبارات آن دلالت واضحی بر علو منزلت آن بانو دارد – توصیف به راضیه ، مرضیه ، صدیقه ، تقیه ، نقیه ، زکیهشده است.

بنابر نقلی جناب نرگس در سال 261 هجری در سامراء از دنیا رحلت کرد و در جوار امامین حضرت هادی و امام عسکری علیهما السلام دفن شد.(10)

بنابر نقلی دیگر در سال 260 هجری قبل از شهادت امام عسکری علیه السلام رحلت نمود (11)، زیرا هنگامی که امام علیه السلام از وقایع بعد از شهادت خود نسبت به فرزند و عیالش خبر داد حضرت نرجس خاتون علیها السلام از آن حضرت خواستند که دعا بفرمایند قبل از ایشان از دنیا بروند. (12)

حضرت حکیمه خاتون دختر جواد الائمه علیه السلام است که توفیق رؤیت و درک چهار امام معصوم علیهم السلام را داشته است.(13)

ایشان در سال 274 هجری در سامرا رحلت فرمودند.(14)

ایشان محرم اسرار اهل بیت علیهم السلام بوده و کسی است که در ولادت حضرت صاحب الزمان علیه السلام حاضر بوده و چندین بار خدمت آن حضرت مشرف شده است . بعد از وفات امام حسن عسکری علیه السلام یکی از سفرا بوده که به واسطۀ او مردم به حوائج خود نایل می شدند.( 15)

ایام پس از ولادت امام زمان علیه السلام

پس از گذشت یک شب از ولادت امام عصر علیه السلام نسیمِ خادم خدمت آن حضرت رسید و عطسه کرد. امام علیه السلام فرمود: " یَرحَمکَ اللهُ " سپس فرمود : " عطسه تا سه روز امان از مرگ است." (16) . این ماجرا در روز 25 شعبان هم نقل شده است.(17)

سه روز بعد از ولادت امام عصر علیه السلام ، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرزند خود را به اصحاب خاص نمایاند و امامت او را تصدیق فرمودند.(18)

غیبت صغری

در غیبت صغری چهار تن از بزرگان شیعه به ترتیب وکیل و سفیر و نایب خاص امام زمان علیه السلام بودند ، که خدمت آن حضرت می رسیدند و وکالتشان مورد تأیید آن حضرت بود ، و پاسخهای امام علیه السلام در حاشیۀ نامه ها توسط نواب به دست مردم می رسید .

البته غیر از این چهار نفر وکلای دیگری هم از طرف امام علیه السلام در بلاد مختلف بودند که به وسیله همین چهار بزرگوار امور مردم را به عرض امام زمان علیه السلام می رساندند و از سوی امام علیه السلام در امور آنها توقیع هایی صادر شده بود. (19)

سفارت این چهار بزرگوار سفارت مطلق و تام بوده ، ولی ریگران در موارد خاصی سفارت داشتند ، مانند ابوالحسن محمد بن جعفر اسدی ، احمد بن اسحاق اشعری ، ابراهیم بن محمد همدانی ، احمد بن حمزة بن الیسع .( 20)

نواب اربعه عبارتند از ابوعمروعثمان بن سعید عَمری ، ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمری ، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی ، ابوالحسن علی بن محمد سمری.

نائب اول عثمان بن سعید مورد اعتماد مردم و جلیل القدر و وکیل حضرت هادی و امام عسکری علیه السلام نیز بود . (21)

او به امر امام علیه السلام متصدی کفن و دفن امام عسکری علیه السلام گردید. (22)

چون امام عسکری علیه السلام در محلۀ عسکر سکونت داشتند و تماس با آن حضرت برای شیعیان مشکل بود . عثمان بن سعید چون روغن فروش بود ، اموال را در ظرفهای روغن می ریخت و به خدمت امام علیه السلام می برد.(23)

احمد بن اسحاق قمی هنگامی که از امام هادی علیه السلام پرسید: آقای من ، گاهی غایب و گاهی حاضرم . وقتی هم که حضور دارم همیشه نمی توانم خدمتتان برسم . سخن چه کسی را بپذیرم و فرمان چه شخصی را اطاعت کنم ؟ حضرت فرمود: این عَمرو عثمان بن سعید عَمری مورد اطمینان و امین است. آنچه به شما بگوید از من می گوید و آنچه به شما برساند از من می رساند.

احمدبن اسحاق می گوید: پس از رحلت امام هادی علیه السلام نزد امام عسکری علیه السلام رفته همان گفته را تکرار کردم . آن حضرت مانند پدر بزرگوارشان فرمودند: ابوعَمرو امین و مورد اطمینان امام گذشته و مورد اطمینان من در زندگی و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید و آنچه به شما برساند از من می رساند.(24)

جناب عثمان بن سعید پس از امام عسکری علیه السلام به فرمان حضرت مهدی علیه السلام به وکالت و نیابت ادامه داد ، و شیعیان مسائل خود را نزد او می برند و پاسخ امام علیه السلام توسط او به مردم می رسید.( 25)

نائب دوم ابوجعفر محمد بن عثمان بود و او نیز همچون پدر از بزرگان شیعه و در تقوی و عدالت و بزرگواری مورد اعتماد و احترام شیعیان بود. عثمان بن سعید پیش از وفات به فرمان امام عصر علیه السلام فرزند خود ابو جعفر بن عثمان را به جانشینی خود و نیابت امام علیه السلام معرفی کرد. این در حالی بود که امام عسکری علیه السلام نسبت به او و پدرش اظهار اعتماد و اطمینان فرموده بود و شیعه بر عدالت و تقوی و اطاعت او اتفاق داشتند.(26)

پس از در گذشت نائب اول جناب عثمان بن سعید ، توقیعی از جانب امام زمان علیه السلام در مورد وفات او و نیابت فرزندش محمد صادر شد که ترجمه قسمتی از آن چنین است: "انا لله و انا الیه راجعون ، در برابر فرمان خدا تسلیم و به قضای او راضی هستیم .پدرت سعادتمند زیست و پسندیده در گذشت . خداوند او را رحمت کند و به پیشوایان و سرورانش علیهم السلام ملحق سازد . از کمال سعادت پدرت بود که خداوند فرزندی چون تو را به او عنایت کرد که پس از او جانشین گردی ، و در امورش قائم مقام او باشی و برایش طلب رحمت و آمرزش نمایی".(27)

از محمد بن عثمان پرسیدند: صاحب الامر علیه السلام را دیده ای؟ گفت : آری و آخرین ملاقاتم با او کنار بیت الله الحرام بود که می فرمود: "اللهُمَّ أنجِز لی ما وَعَدتَنی "و نیز او را در مستجار نزدیک رکن یمانی کعبه دیدم که می گفت: " اللهُمَّ انتَقِم لی مِن أعدائی".( 28)

این بزرگوار کتابهایی در فقه تألیف کرده که مشتمل است بر آنچه از امام عسکری علیه السلام و از پدر خود شنیده بود.( 29)

محمد بن عثمان برای خود قبری ترتیب داده بود وآن را با ساج پوشانده بود و روی آن آیاتی از قرآن کریم و اسامی ائمه اطهار علیهم السلام را نوشته بود . هر روز داخل آن می شد و یک جزء قرآن قرائت می کرد و بیرون می آمد.(30)

او پیش از مرگ از روز وفات خود خبر داد و در همان روز که خبر داده بود در گذشت.( 31)

همچنین پیش از رحلت به شیعیان خبر داد که امام علیه السلام جناب ابو القاسم حسین بن روح نوبختی را برای سفارت و ارتباط با خود انتخاب فرموده اند و او قائم مقام من است و به او مراجعه کنید .( 32)

او در سال 305 هجری رحلت فرمود.(33)

نائب سوم جناب ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی است ، که نزد موافق و مخالف عظمت و بزرگی ویژه ای داشت ، و به عقل و بینش و تقوی و فضیلت نزد عموم فرقه های مختلف مذهبی مشهور بود و در زمان نائب دوم از جانب او متصدی پاره ای از امور بود.

با اینکه میان یاران نائب دوم ، جعفر بن احمد بن متیل از همه به او نزدیکتربود ، و حتی در اواخر زندگی جناب محمد بن عثمان ، غذای منزل او را در منزل جعفر بن احمد بن متیل تهیه می کردند ، و در میان اصحاب احتمال نیابت و جانشینی جعفر بن احمد بیشتر بود ، اما در آخرین ساعات زندگی جناب محمد بن عثمان که جعفر بن احمد بالای سر او و حسین بن روح پایین پایش نشسته بود ، به جعفر بن احمد رو کرد و فرمود : " مأمور شده ام که امور را به ابو القاسم حسین بن روح واگذار نمایم ". جعفر بن احمد از جا برخاست و دست حسین بن روح را گرفت و او را بالای سر محمد بن عثمان نشاند و خود در پایین پای او نشست.(34)

در 6 شوال سال 305 هجری اولین توقیع از ناحیۀ مقدسه امام عصر علیه السلام برای او صادر شد که متن آن چنین بود: "ما او را می شناسیم ، خداوند تمامی خیر و رضای خویش را به او بشناساند و به توفیق خود او را یاری نماید . از مکتوب او مطلع شدیم و نسبت به او وثوق و اطمینان داریم . او را نزد ما مکان و منزلتی است که خشنودش می سازد. خداوند احسان خویش را به او بیفزاید که خدا ولی و توانا برهمه چیز است ، و سپاس خدای را که شریکی ندارد و درود و سلام فراوان خداوند بر فرستادۀ او محمد و بر خاندان او صلوات الله علیهم ".

از ابوسهل نوبختی صاحب تألیفات – که از متکلمین بزرگ بغداد بود – پرسیدند: برای چه جناب ابوالقاسم حسین بن روح به مقام نیابت نایل شد و شما نایل نشدید؟گفت: ائمه علیهم السلام داناترند و آنچه برگزینند شایسته تر و مناسب تر است ، ولی من فردی هستم که با خصم برخورد و مناظره می کنم و اگر نائب امام علیه السلام بودم و مکان امام زمان علیه السلام را می دانستم – چنانکه ابوالقاسم حسین بن روح به جهت نیابت می داند- و در گیر و دار بحث پیرامون امام علیه السلام با مخالفان در تنگنا قرار می گرفتم ممکن بود نتوانم خود را کنترل کنم و جای آن حضرت را افشا نمایم ؛ ولی ابو القلسم اگر امام علیه السلام در زیر دامان او مخفی باشد و او را با آلات برنده تکه تکه نمایند دامان خود را از او برنمی دارد و او را به دشمن نشان نخواهد داد.(35)

جناب ابو القاسم حسین بن روح حدود 21 سال مقام نیابت داشت . او قبل از وفات امور را به امر امام علیه السلام به ابوالحسن علی بن محمد سمری واگذاشت ، و در ماه شعبان سال326 هجری در گذشت . آرامگاه او در بغداد است .(36)

نائب چهارم ابوالحسن سمری است که بر حسب الامر حضرت صاحب الزمان علیه السلام به جناب حسین بن روح ، امر نیابت بعد از او به ابو الحسن سمری واگذار شد. به فرمودۀ بزرگان رجال ، عظمت و جلالت قدر او محتاج به توصیف نیست . ابوالحسن سمری روزی به جمعی از مشایخ که نزد او بودند فرمود: " خداوند به شما در مصیبت علی بن بابویه قمی اجر عنایت فرماید. در این ساعت او از دنیا رفت". آنان ساعت و روز و ماه را یادداشت کردند ، و 17 یا 18 روز بعد خبر رسید که همان ساعت علی بن بابویه قمی در گذشته است .(37)

پایان غیبت صغری

پیش از وفات علی بن محمد سَمَری گروهی از شیعیان نزد او گرد آمدند و پرسیدند:"پس از شما چه کسی جانشین شما خواهد بود"؟ پاسخ داد: من مأمور نشده ام که در این مورد به کسی وصیت کنم.(38)

سپس توقیعی را که از سوی امام غایب علیه السلام در این باره صادر شده بود به شیعیان نشان داد. آنان از روی توقیع استنساخ کردند که مضمون آن چنین بود:" بسم الله الرحمن الرحیم ، ای علی بن محمد سمری ، خداوند در مصیبت تو پاداش برادرانت را عظیم دارد . تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت . پس امور خویش را فراهم آور و به هیچکس وصیت مکن که پس از تو جانشین تو شود . غیبت کبری واقع شد و ظهوری نخواهد بود تا آنگاه که خدای متعال فرمان دهد ، که پس از مدت طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمین از ستم است . به زودی افرادی نزد شیعیان من مدعی مشاهدۀ من می شوند . آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی و پیش از صیحه)خروج سفیانی و صیحه دو علامت از علاماتی هستند که هنگام ظهور امام عصر علیه السلام واقع می شود( .چنین ادعایی نماید ( یعنی ادعای رؤیت به عنوان سفارت و نیابت نماید ) دروغگو و افترا زننده است وَ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلا بِاللّهِ العَلِیَّ العَظیم". (39)

روز ششم که مصادف با نیمۀ شعبان سال 329 هجری بود جناب ابوالحسن سمری در گذشت ، و در خیابان خلنجی کنار نهر لبوعتاب در بغداد دفن گردید.(40)

مجلسی رحمة اللهُ از احتجاج مرحوم شیخ طبرسی نقل می فرماید : هیچیک از نائبان خاص امام عصر علیه السلام جز با فرمان صریحی از جناب آن حضرت و تعیین و نصب و معرفی نایب قبلی به نیابت قیام نکرد. شیعه نیز گفتار هیچیک را نپذیرفت مگر بعد از بروز نشانه و معجزه ای به دست هر یک از آنان از طرف امام عصر علیه السلام که براستی گفتار و درستی نیابتشان دلالت می کرد.(41)

وظایف زمان غیبت کبری

شیعیان و دوستان آن حضرت در زمان غیبت وظایفی دارند از جمله:

  1. قرائت دعای ندبه در روزهای جمعه ، عید فطر ، عید قربان ، عید غدیر .
  2. زیارت آن حضرت در روز جمعه .

برای ثبات و محکم ماندن اعتقادات خواندن این دعای شریف:"یا اللهُ ، یا رَحمنُ ، یا رَحیمُ ، یا مُقَلَّبَ القُلُوبِ ، ثَبَّت قَلبی عَلی دینکَ". (42)

  1. از جا برخاستن به احترام نام "قائم"آن بزرگوار .
  2. توسل به آن حضرت در مشکلات و گرفتاری ها.
  3. صدقه برای سلامتی و فرج وجود شریفش.

قرائت این دعا که از خداوند می خواهیم آن حضرت را به ما بشناساند: " اللّهُمَّ عَرَّفنی نَفسَکَ فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرَّفنی نَفسَکَ لَم اَعرِف نَبِیَّکَ، اللّهُمَّ عَرَّفنی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرَّفنی رَسُولَکَ لَم اَعرِف حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِن لَم تُعَرَّفنی حُجَّتَکَ ضَلَلتُ عَن دینی". (43)

  1. شرکت در مجالس منسوب به آن حضرت ، مخصوصاً مجالس عزاداری جد بزرگوارش حضرت سید الشهداء علیه السلام.
  2. هدیۀ اعمال صالحه برای آن حضرت ، مانند زیارت قبور مطهر پدران بزرگوارش ، قرائت قرآن و حج و عمره و طواف.
  3. توبۀ حقیقی از گناهان
  4. متوجه کردن مردم به آن حضرت

2.وفات علی بن محمد سمری نایب امام زمان علیه السلام

وفات شیخ جلیل نایب خاص امام عصر علیه السلام علی بن محمد سمری در این روز بوده است که به معنای اتمام غیبت صغری و شروع غیبت کبری است (44) ، چه اینکه حضرت صاحب الامر علیه السلام به او امر فرموده بودند که وصی و جانشینی برای خود قرار مده که غیبت کبری شروع شده است .

1.ارشاد : ج 2 ص 339 . اعلام الوری : ج 2 ص 214 . کافی : ج 1 ص 431 . مسار الشیعة : ص 38 . توضیح المقاصد :ص 20 – 21 . مصباح المتهجد : ص 782 . مصباح کفعمی : ج 2 ص 598 . فیض العلام : ص 346 . جلاء العیون : ص 579 .

2. تقویم الواعظین : ص 136 ، به نقل از خلاصة المنهج : ج 5 ص 145 – 246 .

3.مسار الشیعة : ص 38 . توضیح المقاصد : ص 20 – 21 . فیض العلام : ص 343 .

4. ارشاد : ج 2 ص 339 .

5. فیض العلام : ص 346 .

6. سورۀ قصص : آیات 5 ، 6 .

7. کفایة الموحدین : ج 3 ص 340 – 341

8. کفایة الموحدین : ج 3 ص 343 . کمال الدین صدوق : ج 2 ص 49 ، 159

9.کفایة الموحدین : ج 3 ص 341 .

10.ریاحین الشریعة : ج 3 ص 25 – 26 .

11. تاریخ سامراء : ج 1 ص 243 . مستدرک سفینة البحار : ج 10 ص 25 .

12.مستدرک سفینة البحار : ج 10 ص 25 .

13. بحار الانوار : ج 50 ص 8 .

14. تاریخ سامراء: ج 1 ص 239.

15.ریاحین الشریعة : ج 4 ص 150

16.وقایع الشهور: ص 147

17. وقایع الشهور: ص 146 .

18.وقایع الشهور: ص 147 .

19.المهدی علیه السلام: ص 182 .

20.اعیان الشیعة : ج 4 ص 21 بخش سوم .

21.المهدی علیه السلام: ص 181 .

22. اعیان الشیعة : ج 4 ص 16 بخش سوم

23.بحارالانوار : ج 51 ص 344 .

24. بحار الانوار : ج 51 ص 344 .

25.بحار الانوار: ج 51 ص 346 . المهدی علیه السلام : ص 181 .

26. بحار الانوار: ج 51 ص 345 – 346 . غیبت شیخ طوسی: ص 216 – 219 . الکنی و الالقاب: ج 3 ص 230 .

27. کمال الدین: ج 2 ص 188 . بحار الانوار : ج 51 ص 349 .

28.بحار الانوار: ج 51 ص 351 .

29.حق الیقین: ص 299 .

30.الکنی و الالقاب : ج 3 ص 267 – 268 . حق الیقین: ص 300 .

31.الکنی و الالقاب : ج 3 ص 267 – 268 .

32.بحار الانوار: ج 51 ص 354 – 355 . غیبت شیخ طوسی: ص 326 – 327 .

33. بحار الانوار: ج 51 ص 352 .

34. بحار الانوار : ج 51 ص 353 – 354 .

35.بحار الانوار : ج 51 ص 359 . الکنی و الالقاب : ج 1 ص 91

36. بحار الانوار : ج 51 ص 358 – 360 . الکنی و الالقاب : ج 1 ص 91 .

37.بحار الانوار : ج 51 ص 361 . الکنی و الالقاب : ج 3 ص 231 .

38.بحار الانوار : ج 51 ص 360 .

39.بحار الانوار : ج 51 ص 361 . غیبت شیخ طوسی : ص 242 – 243 . کمال الدین : ج 2 ص 193 . حق الیقین : ص301 .

40.اعیان الشیعة : ج 4 ص 21 بخش سوم . قاموس الرجال : ج 7 ص 51 . بحار الانوار : ج 51 ص 361 .

41.بحار الانوار: ج 51 ص 362 .

42.کمال الدین : ج 2 ص 352 .

43.کمال الدین : ج 2 ص 342 .

44.حق الیقین: ص 301 . مراقد المعارف: ج 1 375 . فیض العلام: ص 348 . قلائد النحور: ج شعبان ، ص 463 .

روز هجدهم ماه شعبان:

1.وفات حسین بن روح نوبختی نایب امام زمان علیه السلام

در این روز به سال 326 هجری نایب سوم حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه,جناب حسین بن روح نوبختی در بغداد به عالم بقا رحلت کردو در همان جا دفن شد. (1)

1.قلائد النحور: ج شعبان, ص463. برای تفصیل بیشتر به 15 شعبان مراجعه شود.

روز نوزدهم ماه شعبان:

1.جنگ بنی المصطلق

در این روز در سال 6 هجری غزوه بنی المصطلق اتفاق افتاد(1). حرکت برای این جنگ در دوم شعبان همین سال بود. تعداد مسلمانان 1000 نفر بودند که 30 اسب داشتند, ولی کفار 700نفر بودند. یک نفر از مسلمانان در این جنگ شهید شدو از کفار 10 نفر به قتل رسیدند.(2)

در این جنگ غلبه و نصرت از آن مسلمین بود. مصطلق منزلی بین مکه و مدینه است که منسوب به مصطلق است. او اول کسی است که دین اسماعیل علیع السلام را تغییر داد و قبیله خود را به پرستیدن هبل فرمان داد و آن را در کعبه نصب کرد.

1.توضیح المقاصد: ص21. فیض العلام: ص349

2.الموسوعه الکبری فی غزوات نبی الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم: ج3 ص12

تتمۀ ماه شعبان:

1.مرگ حفصه(1)

در ماه شعبان سال 45 هجری حفصه از دنیا رفت و مروان بر جنازه او نماز خواند(2).حفصه دختر عمر بن خطاب ابتدا زوجه خنیس بن عبدالله بود , بعد از آن که خنیس وفات کرد عمر او را به عقد پیامبر صلی الله علیه و آله در آورد. او با اخلاق و رفتار خود پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام را می آزرد, به حدی که پیامبر او را طلاق داد و با اصرار بعضی رجوع فر مود.(3)

در جنگ جمل خواست که با عایشه حرکت کند ولی برادرش عبدالله بن عمر مانع گردید.اما هنگامی که لشگر امیر المومنین علیه السلام به منزل ذی قار رسیدند عایشه نامه ای به این مضمون برای حفصه نوشت : خبر زیادی لشگر ما به علی بن ابی طالب علیه السلام رسیده است و او از ترس در ذی قار اقامت کرده است و از این جنگ جان سالم به در نخواهد برد

چون نامه به دست حفصه رسید کنیزان و مغنیه ها را جمع کرد و آنان دایره ها مینواختند و اشعاری میخواندند که در آنها امیرالمومنین علیه السلام را به بدی یاد میکردند و زنهای بنی امیه جمع شدند و شادی میکردند

خبر به ام کلثوم سلام الله علیها که رسید با عده ای از بانوان به صورت ناشناس وارد مجلس شدند و ناگهان صورتها را باز کردند. حفصه خجالت کشید و ام کلثوم سلام الله علیها آیه ای که مربوط به زنهای حضرت نوح و لوط علیهما السلام بود که نافرمانی آن دو پیامبر را نمودند و درباره حفصه و عایشه نازل شده بود بر حفصه قرائت کرد (4) و فرمود: اگر تو و عایشه امروز برای خواری پدر من امیرالمومنین علیه السلام به یکدیگر کمک میکنید این کار شما تازگی ندارد چرا که همین معامله را با جدم پیامبر صلی الله علیه و آله کردید.

حفصه چون دید رسوا شده است نامه عایشه را پاره کرد و از ام کلثوم سلام الله علیها خواست که بیشتر از این او را رسوا نکند.(5)

2.جنگ پیامبر صلی الله علیه و آله با بنی سعد

در شعبان سال ششم هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت امیرالمومنین علیه السلام را به همکراه 100 نفر برای مقابله با طایفه بنی سعد در اطراف مدینه فرستاد. بنی سعد با خبر شده فرار کردند و مسلمانان صد شتر و هزار گوسفند به غنیمت گرفتند. امیرالمومنین علیه السلام چند شتر بای پامبر صلی الله علیه و آله جدا کرد و سایر غنایم را بین مسلمانان تقسیم فرمود و به مدینه باز گشتند.(6)

3.شهادت سعید بن جبیر

در این ماه در سال 95 هجری جناب سعید ین جبیر کوفی به دست حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید.(7)

سعید مردی فقیه و زاهد و عابد بود که توفیق کسب علم از محضر مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام را یافته بود. او به خاطر اعتقاد خالص و محبت کاملی که به اهل بیت معصومین علیهم السلام داشت نزد امام زین العابدین علیه السلام از احترام خاصی برخوردار بود.

هنگامی که حجاج خواست آن بزرگوار را شهید کند دعا کرد که حجاج بعد از شهادت او قادر به قتل هیچکس نشود. خداوند دعای او را مستجاب کرد وحجاج 15 تا 20 روز بعد از شهادت سعید زنده بود و کسی را نکشت تا به مرض آکله به درک واصل شد.

بعد از آنکه حجاج سر آن بزرگوار را جدا کرد دو پای مبارک او را نیز از ساق جدا کردند در حالی که از سن مبارکش 57 یا 79 سال میگذشت در شهر الحی در واسط عراق مدفون شد. قبر آن بزرگوار یکی از زیارتگاههای محبین اهل بیت علیهم السلام است که دارای گنبد و صحنی بزرگ مشتمل بر چهار در است.(8)

بعضی مرگ حجاج را 15 روز(9) و بعضی 20 روز و عده ای 40 روز(10) بعد از شهادت جناب سعید بن جبیر نقل کده اند که اگر مرگ حجاج در 13 ماه رمضان باشد شهادت سعید به ترتیب در روزهای 27 یا 28 یا 22 یا 23 و 2 و 3 شعبان محتمل است ولی قدر مسلم این است که شهادت سعید در شعبان بوده است.

4.مرگ مغیره بن شعبه

در ماه شعبان سال 50 هجری(11 )مغیره بن شعبه در حالی که از طرف معاویه حاکم کوفه بود در سن 70 سالگی به درک واصل شد (12) و زیاد بن ابیه به جای او منصوب شد. مغیره بن شعبه در کوفه سب به امیرالمومنین علیه السلام مینمود و خطبا را امر میکرد که آن حضرت را لعن کنند و تا زمان فرا رسیدن مرگش این عمل را ترک نکرد.(13)

مغیره از اصحاب صحیفه ملعونه و لیله عقبه بود که میخواستند پیامبر صلی الله علیه و آله را به قتل برسانند و همچنین از اصحاب سقیفه است.(14)

او از کسانی بود که در آتش زدن در منزل امیرالمومنین علیه السلام , شکستن در , کتک زدن به مادر سادات حضرت صدیقه شهیده فاطمه زهرا سلام الله علیها و سقط جنین شریک بود.(15)

زنای مغیره با ام جمیل در بصره شهرت خاص دارد و در کتب شیعه وسنی با مدارک مختلف ذکر شده است. ابن ابی الحدید میگوید: مغیره زناکارترین مردم در جاهلیت و اسلام بود(16). مغیره از کسانی بود که به دستور معاویه همراه عمروعاص و عروه بن زبیر روایاتی دروغین ساختند که مقتضای آنها وجوب لعن و برائت از امیرالمومنین علیه السلام بود و برای این کار معاویه جوائز فوق العاده ای برای آنان مقرر کرد.(17)

او در محضر امام حسن علیه السلام جسارتها به پدر بزرگورش نمود(18). اما آن حضرت جوابهای مناسبی به او دادند و در آخر فرمودند: تو آن کسی هستی که در شهادت مادرم و برادرم محسن علیهما السلام شریک بودی.

1.البدایه والنهایه: ج8ص33

2.المستدرک علی الصحیحین: ج4 ص16

3.صحیح بخاری: ج3 ص103, ج6ص148. مسند احمد: ج1 ص33_34. صحیح مسلم: ج4 ص193. شرح ابن ابی الحدید:ج14 ص23

4.سوره تحریم: آیه 10: ضرب الله مثلا للذین کفروا امراُه نوح واُمره لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا الصالحین فخانتا هما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین

5.شرح ابن ابی الحدید: ج14 ص13

6.بحارالانوار: ج20 ص376

7.مراقد العارف: ج1 ص350

8.سعید بن جبیر: ص25_19. منتخب التواریخ: ص423. مراقد المعارف: ج1 ص351_352

9.تتمه المنتهی: ص106

10.جلاء العیون: ص502

11.کشف الهاویه: ص288

12.منتخب التواریخ: ص302

13.کشف الهاویه: ص288. شرح ابن ابی الحدید: ج2 ص102

14.کشف الهاویه: ص289

15.بیت الاحزان: ص144

16.کشف الهاویه: ص286

17.شرح ابن ابی الحدید: ج1 ص358

18.کشف الهاویه: ص288. شرح ابن ابی الحدید: ج2 ص102

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:15  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
آیات مهدوی عجل الله تعالی فرجه الشّریف در دعاها و زیارت ها 
در این فصل به گزاره هایی از دعاها و زیارت ها اشاره می شود که مضمون آیه ای از قرآن کریم است و آن آیه به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف تفسیر و تأویل شده است . البته آیه هایی که به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف تأویل شده است در قرآن فراوان است . در این جا تنها به آیه هایی که در دعاها و زیارت ها آمده اشاره می شود .
1. در دعای افتتاح آمده است : « وَ اهدِنا بهِ لِما اختُلِفَ فیهِ مِنَ الحَقِّ بِاِذنِکَ اِنَّکَ تَهدی مَن تَشاءُ اِلی صِراطٍ مُستقیمٍ؛ خدایا ، ما را به وسیله حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف ، آن جا که در حق دچار اختلاف شده ایم به اذن خود هدایت کن که هر که را بخواهی به راه راست هدایت می کنی».
این عبارت اشاره به آیه 213 سوره ی بقره است : ( فَهَدَی اللهُ الَّذینَ آمَنوا لِما اختلفو فیهِ مِنَ الحَقِّ بِاِذنِهِ و اللهُ یَهدی مَن یَشاءُ اِلی صِراطٍ مستقیم) خدا ، آن هایی را که به حقیقتِ آن چه مورد اختلاف بود ایمان آورده بودند ، به فرمان خود هدایت نمود و خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می کند .
2. در زیارت آل یاسین ، به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف می گوییم : « السّلامُ عَلیکَ یا میثاقَ اللهِ الَّذی اَخَذهُ و وَکَّدَهُ ...؛ سلام بر تو ای عهد و پیمان خدا که پروردگار آن را از مردم گرفت و آن را محکم گردانید».
آیه ی 81 سوره ی آل عمران : ( وَ إِذ أَخَذَ اللهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیتُکُم مِن کِتَابٍ وَ حِکمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُم لَتُؤمَنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقرَرتُم وَ أَخَذتُم عَلَی ذَلِکُم إِصرِی قَالُوا أَقرَرنَا قَالَ فَاشهَدُوا وَ أَنّا مَعَکُم مِن الشَّاهِدِینَ ؛ و هنگامی که خدا پیمان پیامبران را گفت که آن چه از کتاب و حکمت بر شما آوردم پس شما را پیامبرِ تصدیق کننده ی آن چه با شماست آمد ، البته به او ایمان آرید و البته یاری اش کنید ، گفت : آیا اقرار کردید و بر این پیمان گرفتید مرا ؟ گفتند : اقرار کردیم ، گفت : پس گواه باشید و من همراه شما از گواهان هستم. که بحث آن در نام ها و صفات امام علیه السلام گذشت.
3. در دعای عهد آمده است : « فَاَظهِر اللّهمَّ لَنا وَلیَّکَ و ابنَ بِنتِ نبیِّکَ المُسَمّی بِاسمِ رسولِکَ حتّی لا یَظفَرَ بِشَیءٍ مِنَ الباطِلِ اِلّا مَزَّقَةُ و یُحِقَّ الحَقَّ و یُحَقَّقَهُ ؛ ( ای خدا) ولیّ خود و زاده ی دخترِ پامبرت که هم نام حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم می باشد از پرده غیبت بر ما ظاهر فرما تا آن که بر هر باطلی دست نیابد مگر آن که آن را در هم فرو ریزد و حق را ثابت و پایدار نماید ».
این فراز اشاره به چهار آیه قرآن دارد :
الف. ( لِیُحِقَّ الحَقَّ و یُبطِلَ الباطِلَ و لَو کَرِهَ المُجرِمون ) ؛ تا حق تثبیت شود و باطل از میان برود ، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند .1
ب. ( ویُحِقُّ اللهُ الحَقَّ بِکَلِماتِهِ و لَو کَرِهَ المُجرِمون ) ؛ و حق را به کلمات و به وعده خویش تحقق می بخشد ، هر چند مجرمان اکراه داشته باشند.2
ج. ( و یُریدُ اللهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکلِماتِهِ و یَقطَعَ دابِرَ الکافِرین) ؛ خدا می خواهد حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع کند.3
د.( وَ یَمحُ اللهُ البَاطِلَ وَ یُحِقُّ الحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ ) ؛ و خدا باطل را نابود کند و حق را به وسیله ی کلماتش تقویت کند.
در دعا و آیات ، سخن از احقاق حق را با اراده خدا و به وسیله کلمات خدا است . امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید: « نَحنُ الکَلِمات؛ کلمات ماییم».
درباره آیه ( وَ إِذ ابتَلَی إِبرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً ) ؛ و هنگامی که ابراهیم را پروردگارش بیازمود با کلمه هایی پس آن ها را به انجام رسانید ، گفت : همانا تو را پیشوایی بر مردم قرار دادم4 ،
امام صادق علیه السلام فرموده است : « این کلمه ها همان کلمه هایی است که حضرت آدم علیه السلام از خدای تعالی فرا گرفت ( نام 5 تن آل عبا) و خدا به وسیله آن ها توبه اش را پذیرفت».
نیز درباره کلمه « اَتَمّهُنَّ » می فرماید: « یعنی نُه نام دیگر از اولاد حسین بن علی (علیهما السلام ) تا قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) را به پنج تن ملحق نمود ؛ بنابراین کلمه هایی که حضرت ابراهیم (علیه السلام ) به وسیله آن آزموده شد ، کامل تر و بالاتر از کلمه هایی است که حضرت آدم (علیه السلام ) فرا گرفت».
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشّریف کَلِمَةُ الله است ، و خدا به وسیله او حق را زنده و باطل را نابود خواهد کرد .
4. امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشّریف در دعای قنوت خویش به خدا چنین عرضه می دارد: « فَاِنَّکَ اللّهمَّ قُلتَ و قَولُکَ الحَقَّ ( حتّی اِذا اَخَذتِ الارضُ زُخرُفها وازَّیَّنَت و ظَنَّ اَهلُها اَنَّهُم قادرونَ عَلیها أتیها أمرُنا لَیلاً أو نَهاراً فَجَعَلناها حَصیداً کَأن لَمّ تَغنَ بِالاَمسِ کَذلکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقومٍ یَتَفَکَّرونَ ) 5 ؛
پروردگارا ، به درستی که تو فرموده ای و فرموده ات حق است : آن گاه که زمین زیور به خود گرفت و بیاراست خود را و اهل آن پنداشتند بر آن توانا هستند امر ما در شبی یا روزی فرا رسید. پس آن را نابود ساختیم ، گویا که دیروز هیچ سبزه ای وجود نداشته است . این چنین نشانه ها را برای گروهی که اندیشه کنند شرح می دهم.»6
امام صادق علیه السلام می فرماید : « درباره بنی فلان سه آیه نازل شده است : خدای عزَّ و جَلّ فرمود : تا آن گاه که زمین از خرمی و سبزی به خود زیور بسته و آرایش کرده است و مردمش خود را بر آن توانا پندارند ناگاه فرمان ما به شبی یا روزی در رسد0 یعنی حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشّریف با شمشیر آید ) پس آن همه زیور زمین را درو کند و چنان خشک گردد که انگار دیروز در آن هیچ نبوده است ».7
در ادامه حدیث دو آیه دیگر را ذکر می فرماید( سوره انعام ، آیه 44 و 45 و سوره انبیا ، آیه 12 و 13 ) که مورد بحث ما نیست.
5. امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشّریف در دعای عَبرات چنین می فرماید: « اِلهی لا رُکنَ لی اَشَدُّ مِنکَ فَآوی اِلی رُکنٍ شَدیدٍ ؛ خدایا ، دست آویز محکمی جز تو ندارم که بدان چنگ زنم ».8
این عبارن اشاره به آیه 80 سوره هود دارد: ( قالَ لَو اَنَّ لی بِکُم قُوَّةً أو آوی اِلی رُکنٍ شَدیدٍ ) ؛ ( حضرت لوط ) گفت : ای کاش در برابر شما نیرویی داشتم یا تکیه گاه و پشتیبان محکمی در اختیارم بود .
امام صادق علیه السلام درباره این آیه می فرماید : « مقصود از « نیرو» ، قدرت امام قائم علیه السلام و مقصود از « رُکن شَدید» سیصد و سیزده تن یاران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف است ». در روایت دیگری از امام ششم علیه السلام نقل شده که فرمود : « این که لوط به قومش گفت : ای کاش در برابر شما نیرویی داشتم ... ؛ مقصودش این بود که نیروی قائم علیه السلام را تمنا کند و رکن شدید یاران آن حضرت اند که یک مرد از آن ها توانِ چهل مرد را دارد و دلش از کوه آهنین محکم تر است و اگر به کوه های آهن بگذرند آن ها را از بین می برند ، و شمشیرهایشان را کنار نگذارند مگر هنگامی که خداوند عزو جل راضی شده باشد».9
پی نوشت ها
1- سوره انفال ، آیه 8.
2- سوره یونس ، آیه 82.
3- سوره ی انفال ، آیه ی 7.
4- سوره ی بقره، آیه 124.
5- سوره ی یونس ، آیه ی 24.
6- قیومی اصفهانی ، جواد(گردآوری ) ، صحیفة المهدی ، ص65
7- بحرانی ، سید هاشم ، سیمای حضرت مهدی در قرآن ، ص171.
8- قیومی اصفهانی ، جواد( گرد آوری ) ، صحیفة المهدی ، ص152.
9- بحرانی ، سید هاشم ، سیمای حضرت مهدی در قرآن ، ص185و186.
منبع :کتاب «جلوه محبوب» ، اسماعیل حاجیان
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:8  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
جابر بن عبداللّه انصارى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پرسيد: آيا شيعيان در غيبت حضرت قائم (عليه السلام) از وجود او بهره مند مى شوند؟
فرمود: «آرى! سوگند به خدايى كه مرا به پيامبرى بر انگيخت، آنها از او بهره مند مى شوند و از نور ولايت او در دوران غيبتش كسب نور مى كنند، همچنانكه مردم از خورشيد در پس پرده ابر بهره مى برند.»
سؤال در باره چگونگى استفاده بردن از امام غائب (عليه السلام)، هم در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و هم در زمان امامان بزرگوار (عليهم السلام) و هم در زمان غيبت صغرى، توسط شيعيان تكرار شده و مضمون حديث فوق، در اكثر آنها به عنوان پاسخ ذكر شده است. چنانكه خود امام زمان(عليه السلام)فرمود:
«و امّا وجه الانتفاع بى فى غيبتى فكالانتفاع بالشمس اذا غيّبها عن الابصار السحابُ».
«امّا چگونگى بهره بردن از من در دوران غيبتم مانند بهره بردن از خورشيد است در زمانى كه ابرها آن را از ديدگان مردم مى پوشانند.»
علامه مجلسى در وجه تشبيه امام غايب(عليه السلام) به خورشيد در پس ابر، مواردى را ذكر مى كند:
1 ـ نور وجود و علم و هدايت، به واسطه آن حضرت(عليه السلام) به خلايق مى رسد. چنانكه در اخبار متعدد روايت شده كه او و ساير اهلبيت(عليهم السلام)علّت ايجاد خلق هستند و به بركت آنان است كه علوم و معارف بر مردم آشكار شده و بلاها رفع مى شود.
2 ـ چنانكه مردم از خورشيد در پس ابر استفاده مى برند و با اين همه به خاطر بهره بردن بيشتر هر لحظه انتظار برطرف ابرها را دارند، شيعيان مخلص در هر زمان منتظر ظهور و قيام او هستند.
3 ـ منكر وجود حضرت مهدى(عليه السلام)، با اين همه آثارى كه در غيبت از او ظاهر مى شود، مثل انكار كننده وجود خورشيد در پس پرده ابر است.
4 ـ چنانكه نهان شدن خورشيد در پس ابرها گاهى بهتر از آشكار شدن آن است، مى توان گفت: در دوران غيبت براى شيعه، پنهان ماندن آن حضرت، مفيدتر و بهتر است.
5 ـ خورشيد گاهى از پرده ابر خارج مى شود و بسيارى از مردم آن را مى بينند، به همين ترتيب ممكن است كه آن حضرت هم در روزگار غيبت براى بعضى مردم بروز كند.
6 ـ اهلبيت(عليهم السلام) در شمول منافع، چونان خورشيدند، پس همانطور كه انسانِ كور، خورشيد را چه ظاهر و چه در پس ابر، نمى بيند، كور باطنان هم خورشيد وجود امام غايب را نمى بينند، «من كان فى هذه أعمى فهو فى الآخرة أعمى و اضلّ سبيلا»«هركس در اين دنيا كور باشد در آخرت نيز كور خواهد بود بلكه زيانكارتر و گمراهتر!»
7 ـ چنانكه نور خورشيد در هر خانه اى به مقدار وجود روزنه ها و پنجره ها مى تابد و به مقدارى كه موانع را از جلو نور برداشته باشند، خانه را روشن مى كند. به همين ترتيب مردم به اندازهاى كه موانع معرفت همچون شهوات نفسانى و تعلقات جسمانى را از فكر و انديشه خود برداشته و به ميزانى كه پرده هاى تاريك مادى را از روى دل خود كنار زده باشند، مى توانند از نور هدايت حضرت مهدى(عليه السلام) و اهلبيت استفاده ببرند، تا امر به آنجا برسد كه مانند شخصى شود كه زير آسمانِ بدون ابر قرار گرفته كه بدون هيچ حجابى، پرتو خورشيد او را از هر طرف احاطه كرده باشد.
علامه مجلسى بدنبال اين نكات مى فرمايد: «از اين بهشت روحانى، هشت در را به رويت گشودم در حالى كه خداوند هشت باب ديگر را نيز به فضل خويش بر من گشوده است، لكن عبارت را از ذكر آنها ناتوان مى بينم. چه بسا كه خداوند در باب معرفت اهلبيت(عليهم السلام)هزار در برما بگشايد كه هر درى، هزار در ديگر گشوده شود.»
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
يكى از اعمالى كه سيد بن طاووس، رحمة الله عليه، به آن بسيار اهميت مى‏داد، صدقه براى حفظ وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بوده است چون يكى از تكاليف زمان غيبت، صدقه دادن ‏براى حفظ وجود مبارك امام زمان، ارواحنا فداه، است.
به طور كلى صدقه آثارى دارد يكى اينكه صدقه نمايشگر صداقت ايمان مؤمن است كه با انجام آن نشان مى‏دهد تا چه حد در وادى ايمان و خداپرستى صادق است و از اين طريق نيازمنديهاى مؤمنان رفع مى‏گردد و رفاه عمومى به وجود مى‏آيد و همچنين صدقه يكى از عوامل سازندگى انسان نيز هست چنانكه قرآن مى‏فرمايد: خُذ مِن اَموالِهِم صَدَقَةً تُطهِرُهُم و تُزَكِيهِم بها.1 اى رسول ما! تو از مؤمنان صدقات را دريافت كن تا بدان صدقات نفس آنها را پاك و پاكيزه سازى.
مؤمن صدقه را بايد يا براى فايده و غرضى كه در نظر دارد بدهد و يا براى حفظ نفس خود و يا محبوب و عزيزى كه بسيار نزد او گرامى است و چه محبوبى بالاتر از امام زمان، كه اصلاح بسيارى از امور دينى و آخرتمان بستگى به وجود و سلامتى آن حضرت دارد و اين مطلب به دليل عقل و نقل ثابت است كه هيچ شخصى عزيزتر و گراميتر نيست و نبايد باشد از وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، بلكه حضرتش بايد محبوبتر از نفس خودمان باشد و اگر چنين اعتقادى نداشته باشيم در ايمان و معرفتمان نسبت‏به آن حضرت ضعف و خللى وجود دارد. لذا سيد ، رحمة الله عليه، به فرزند خود سفارش مى‏فرمايد كه: ابتدا كن به صدقه دادن براى آن حضرت قبل از اينكه براى خود و عزيزانت صدقه بدهى.
بايد توجه داشت كه آن حضرت هيچ احتياجى به صدقه و دعاى ما ندارد بلكه از شؤون بندگى و اداى بعضى از حقوق بزرگ آن حضرت است و خود يك نوع اظهار محبت و دوستى به آن جناب است، و اين عمل راه و سببى است براى جلب رضاى پروردگار و حصول قرب به خداوند در قضاى حوائج و دفع بلا. لذا آثار صدقه به انفاق كنندگان آن مى‏رسد مخصوصا اگر انفاق براى اظهار محبت و دعا براى وجود مقدس امام، عليه السلام، باشد.
ايامى كه در مدرسه علميه بعثت‏ سكونت داشتم طلبه‏اى كه نزد من موثق بود، راجع به صدقه دادن براى وجود مقدس امام زمان، ارواحنا فداه، مى‏گفت: شبى از حرم حضرت رضا، عليه‏السلام، به طرف مدرسه مى‏آمدم، در آن شب بسيار براى امام زمانم دعا كردم و در فراقش اشك ريختم، در وقت‏برگشتن از حرم به بازار سرشور رسيدم كه فقيرى جلوى مرا گرفت و از من چيزى خواست هرچه دست در جيب لباسهايم كردم چيزى پيدا نكردم مگر يك «پنج ريالى‏» آن را با آنكه كم بود با شرمندگى به آن فقير دادم و نيت كردم كه اين صدقه براى حفظ وجود مقدس امام زمانم باشد.
فرداى آن شب هنگامى كه براى حضور در درس به بازار سرشور رسيدم يكى از كسبه كه قبلا مرا مى‏شناخت تا چشمش به من افتاد مرا با صداى بلند صدا زد، وقتى كه نزد او رفتم گفت: ديشب چه عملى انجام دادى؟!
گفتم: مگر چه شده است؟
گفت: ديشب در عالم رؤيا ديدم حضرت بقية‏الله، ارواحنا فداه، سوار بر اسب سفيد رنگى هستند و وارد بازار سرشور شدند و جمعيتى پشت‏سر آن حضرت در حركت‏بودند كه فرمودند: آمده‏ام جزاى فلان طلبه را بدهم (و اسم تو را بردند)من با شنيدن اين خبر دلم شكست و متوجه محبت و مهربانى امام زمانم شدم و گفتم ديشب من براى آن حضرت صدقه ناچيزى دادم.
و همچنين سيد بن طاووس، رحمة‏الله‏عليه، در كتاب «امان‏الاخطار» در ضمن دعايى كه براى صدقه دادن در وقت‏ سفر ذكر مى‏كند مى‏نويسد: اَللهُمَ اِنَّ هَذِهِ لَكَ وَ مِنكَ وَ هِىَ صَدَقَةٌ عَن مَولانا المهدي، عجل‏الله‏ فرجه، وَ صَلِّ عَلَيهِ بَينَ اَسفارِهِ و حَركاتِه و سَكَناتِه فِى ساعاتِ لََيلِه وَ نَهارِه وَ صَدقَهٌ عَمَّا يَعنِيهِ اَمرَهُ وَ مَالا يَعنيهِ وَ مَا يُضمِنه و ما يُخلِفُه.
خدايا! اين (صدقه) از آن تو و براى توست و صدقه‏اى براى سلامتى مولايمان م‏ح‏م‏د، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه‏الشريف، مى‏باشد، و بر او درود بفرست آن هنگام كه در سفر است و در تمام حركتها و استراحتهايش، در تمامى اوقات شب و روزش و صدقه‏اى است‏ براى هرچه كه متعلق به اوست.
يكى از علماى اهل معنا مى‏فرمود: چه در هنگام سفر و چه در هنگام حضر، وقتى كه صدقه براى وجود مقدس امام زمان، مى‏دهيد اين دعا - دعاى فوق - را بخوانيد.
پی نوشت :
1. سوره توبه (9)، آيه‏103.
برگرفته از كتاب: امام زمان و سيد بن طاووس. سيد جعفر رفيعى.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 
imam_mahdi_20
انتظار
ای آفتاب هاله ای از روی ماه تو
مه برلب افق لبه ای از کلاه تو
لرزنده چون کواکب گاه سپیده دم
شمع شبی سیاهم و چشمم به راه تو
کی میرسی به پرچم خونین چون شفق
خورشید و مه سری به سنان سپاه تو
ای دل فریب جادوی مهتاب شب مخور
زلفش کشیده نقشه روز سیاه تو
شاها به خاکپای تو گل ها شکفته اند
ما هم یکی شکسته و مسکین گیاه تو

من روی دل به کعبه کوی تو داشتم
کآمد ندای غیب که این است راه تو
یک نوک پا به چادر چوپانیم بیا
کز دستچین لاله کنم تکیه گاه تو
آئینه سازمت همه چشمه سارها
وز چشم آهوان بنوازم نگاه تو
بعد از نوای خواجه شیراز شهریار
دل بسته ام به ناله سیم سه گاه تو
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:3  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
اينطوري نيست که وقتي امام زمان بيايد همه ي نفوس، مسلمان مي شوند، نخير، چنين چيزي نيست، چرا؟ چون قرآن مي فرمايد: (وَ ألقَينا بَينَهُم ُ الْعَداوَة َ وَ الْبَغْضاءَ الي يَوم ِ الْقِيامَة)
دعا کردن براي فرج امام زمان عليه السلام بهترين هديه براي حضرت است. براي حضرت صدقه بدهيم و محبّت کنيم. فرج عمومي حضرت اينست که حکومت حضرت تشکيل بشود. همه ي انبياء منتظر آن حکومت بوده اند.
البته ما بايد براي اين نظام تلاش کنيم امّا نبايد خيال کنيم که ما چون اين نظام را قبول کرديم پس ما مسلمانيم. نخير! مسلمان نيستيم و بايد اقرار کنيم که ما مسلمان نيستيم. اسلام چيز ديگري است.
الان اگر بنده بگويم من نمونه ي حوزه ي علميه هستم، اصلاً مردم از حوزه ي علميه متنفّر مي شوند. بايد بگويم من هم يک طلبه ي ناقص از حوزه هستم، اگريک نواقصي از من ديدي، آنها را به حساب حوزه نگذار. من يک مسلمان کالي(ناقص) هستم. اگر از من اشکالي ديدي به اسلام لطمه نزن.
مرحوم جمال الدين اسدآبادي - خدا او را رحمت کند - مي گفت بايد اول بگوييم ما مسلمان نيستيم، بعد تبليغ اسلام را کنيم. ما يک سري سليقه ي شخصي ازشرق و غرب جمع کرده ايم و اسمش را اسلام گذاشته ايم. عروسي و عزاي ما اسلامي است ؟مراسم و رفتارهاي ما اسلامي است ؟ کجاي ما اسلامي است؟
البته اينطوري نيست که فکر کنيم حضرت وقتي بيايند، من عوض مي شوم و نفوس عوض مي شوند. منتها من جرأت نمي کنم کاربد کنم. الان جرأت نمي کنم از ترس قانون، شراب فروشي باز کنم ولي در خانه ام مي توانم شراب بسازم. امّا آنوقت جرأت نمي کنم در خانه ي خودم هم شراب بسازم، نه اينکه نخواهم اين کار رابکنم. آن کسي که مي خواهد دزدي کند ديگر نمي تواند، نه اينکه نمي خواهد دزدي کند.
اينطوري نيست که وقتي امام زمان بيايد همه ي نفوس، مسلمان مي شوند، نخير، چنين چيزي نيست، چرا؟ چون قرآن مي فرمايد: (وَ ألقَينا بَينَهُم ُ الْعَداوَة َ وَ الْبَغْضاءَ الي يَوم ِ الْقِيامَة) تا قيامت، اين بشرهمينطوري است. منتهي همين طور که براي حضرت سليمان، همه ي جن و انس در خدمتش بودند، وقتي حضرت بيايد، همه ي قدرت ها در دست اوست. آن وقت آدم از در و ديوار و عيال خودش و از شنود شدن حرفهايش مي ترسد.

وقتي اينطور شد من ديگر مي ترسم خلاف کنم. نه اينکه خيال کنيم نفوس ما عوض مي شود ولي الان اگر انسان کاري کند امام زمان راضي شودهفتاد برابر آن وقت است، منظور از هفتاد، عدد نيست، کنايه از کثرت است، يعني اعمال خيلي ارزش دارد.
شما الان هرکار خوبي بکني، هفتاد برابر آن وقت است. ما کافي است واجب را انجام دهيم و حرام را ترک کنيم آن وقت سلمان زمان مي شويم. اگر کسي به واجب عمل کند و حرام راترک کند، خدا دستش را مي گيرد و او را هفت شهر عشق مي گرداند. ما خيال کرده ايم کلاس اخلاق امجد کسي را مي سازد، نه، چنين نيست ! امجد خودش را نساخته، بعد بيايد تو را بسازد؟از اين کلاس اخلاق به آن کلاس اخلاق.
يک عده شيّاد هم در جامعه افتاده اند و فرمول دست شان است و از غيب هم مي گويند و اسرار بقيه را فاش مي کنند. آن وقت يک عده شيّاد با اين جوان هاافتاده اند. خدا قوام را رحمت کند. وقتي خطايي مي ديد عبا را به سر مي کشيد تا نبيند. بزرگان مامظهر ستّاريت بودند، مظهرِ (يا مَن ظَهَرَ الجَميل و سَتَرَ القبيح) بودند.

درس اخلاق آيت الله امجد
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:1  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
emam-zaman-1
يابن الحسن ايسته اوزون رخصت خدادان
مظلوملـرقانين گل آل اهـل جفـــادن
هجرونده اولدي باغريقـان اهـــل ولانـين
اهل ولاني گل قوتار بـو ابتـــــــلادن
مـولا منا فقلـرچکـيرلـرحقــــــه پـرده
اولمـارضـا قالسين بوقدري ظلــــم يئرده
اسلامي خوار ائيلــيرله خائنلر نظـرده
گل قويماسلب اولسون توان،اهل ولادن

اي کون وامکان لطفوه هرلحظه محـــتاج
لطفون يانيندا قطره دن آز بحر موّ ا ج
احباب اولوب مولا ، خدنگ طعنه آمـــاج
اشـرار طغياني گئچوبــــــدور انتهادن
ياحجــــــــه الله اي اميـر اهل معنــــا
اي خسرو عادل دولوب ظلميله دنيـــــا
گل پرچـم حـق وعدالت ائيلـه برپــــــا
اذن اولساگـر امر ظهـوره کـــــبريادن
چوخ حسرتيـله باخمـا مولاذوالفقـــــاره
توکمه سرشگ آلوي گوزدن عـــــذاره
گل وور فَتَحْنـاپرچمين هربيــــرديـــاره
نصرٌمن الله بانــگي گئچسين نه سمادن
مولا نه مدّت دور دوتوب ظلمت جـــهاني
يرده قاليب جدّون حسينون پاک قــاني
گل آل بوقاني خوار ائـله سفيـانيـــــاني
قانه دونوب دل ماجراي کربــــــــلادن
بيرظلـم اولـوندي کربـلاده شــاه دينــه
اوج ائتدي بانگ العطش عرش برينــــه
قـان ايچدي قـربان شريعت سويئــرينـه
ايکاش اوليدي قان فراتي ابتـــــــدادن
اَل چکمـدي قوم جفاپيشه جفـــــــادن
ذبح ائتدي دشمن جدّوون باشين قفادن
نالـه اوجالدي عرشـه آل مصطفــــــادن
معراج ائدن دمده کسيك باشلارجـدادن
سؤزبيريره يئدي دونوبدي الده خامـــــه
نوک قلم توکدي شراره ياندي نامــــــه
حشره کيمي يازسان حزين يئتمزتمــامه
اولاد زهرايه اولان جور و جــــــــفادن
شعراز:حيدرخسرو شاهي (حــزين)
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:59  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
mahdi-1
نَقَـــــــدرخالقِ عالـم سني زيبايـاراديب
اوقَدَرعـــاشق شوريده وشــيدا ياراديب
منــه گلسين قاداسي گوزلروون بيرباخشي
اورگيمـده نجه دنيابـويي غوغـا ياراديب
نرگسي گؤزلره قربان دييه سن خالق عشق
اولاري صبر و قرار آلمـاقـا شهلا ياراديب
هاني درد اهلي دييم درديمي بلـــکه آزالا
مني غم چکماقا غم صاحبي تنها ياراديب
نَقَـدرآتش هجـرانه يانيـم ، منــــده مگر؟
نَقَدرتــاب وتوان حيّ توانــــــا يـاراديب
يوخ گلايه يئري امّا ئوزي اوّل گونــــــدن
عاشقين خالقي ، معشوقي شکيبايـاراديب
حقليم شام وسحرکـويوي ماوا ائلســــــم
کوي ياري ،‌ يارادان عاشقــه ماوا ياراديب
حدّسيزحمدوثناصنعونه صورتگـــــــروون
بونه صورتدي ، نه قامتدي کـه خلّاق ازل
عالـمي قامتـوه محـو تماشا يـــــاراديب

که بو صورتده نه عالم نئجه معنـاياراديب
بيربئله حسن خداداديله اي آيت حُــسن
کيم دييرحُسنده خالق سنه همتاياراديب
غبطه ايلرله وجاهتده گؤزللرسنه ، چـون
اولسالارقطره گوزللر ، سني دريا يـاراديب
وئرخبرپيک صبا يوسف مصـــري گله تا
گؤره نه جلوه نه فريوسف زهــرا ياراديب
حدّاعلاده دي حُسنون سنون اي حُسنه مَثَل
جلوةحُسننه خالق سني مَجــلا ياراديب
سن، او ، بيتُ الغزلِ شعرِ وفاســن که سني
خالق شعرئوزونه دلکش وشيــوا ياراديب
هاني صهباي محبّت ، وئيره ساقيِّ وفـــــــا
گؤره دُرديلره ،نه دَرد، اوصـــهبايـاراديب
چوخالير عمر چوخالديقجا تمّنا دئيه ســـن
باشدا سوداي جـوانليق بوتمّنـــايـاراديب
چوخ دئديم گويلومه پروا ائله عاشيق ليقدان
دئـدي خـلاّق مگرعاشقه پروا يـــاراديب
دئديم افراط ائلمه عشقده رسواي اولاســـان
ياردان سويلدي عاشقلري رسوا يـاراديب
عشق اگـراولماسا آيا ندي معناي حــــيات؟
بشري عشقيلـه تــوأم حق يکتا ياراديب
عشق مولانـي خدايـا اليميـزدن آلــــــــما
دل احبّايه صفايِ غــــــــمِ مــولا ياراديب
دلده گرنور ولا اولماسا دل، يوخ ،گِلــــــدي
گـوهرجـانه بهـا نـور تــولّا يـــــــــاراديب
عاقل اولماق سنه ايش وئرمدي دنياده حزين
ئوزونه اهل جنون گؤر نجه دنيــــا يــاراديب


شعراز:حيدرخسرو شاهي (حــزين)
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:54  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

e-z-6

در احاديث فراواني رسيده است كه حضرت مهدي(عليه السلام) ، «مَنْصُورٌ بِالرُّعْب» وَ «مُؤَيدٌ بِالنَّصْر» است؛ يعني، به هنگام ظهور، رعب او در دل‏هاي قدرت مندان مي‏افتد و نيروهاي غيبي و نامرئي، به كمك او و ياران او مي‏شتابند. البته آنچه درباره ياري آن حضرت به وسيله نيروهاي غيبي گفته شده، منافاتي با لزوم حضور مردم در

صحنه ندارد و بايسته است كه مردم، آن حضرت را تا رسيدن به اهداف متعالي اش ياري رسانند.
امام صادق(عليه السلام) فرمود: «انقلاب مهدي را سه سپاه ياري مي‏كنند و در پيروزي او شركت دارند: سپاهي از فرشتگان، سپاهي از مؤمنان و سپاهي از رعب و وحشت».10
محمد بن مسلم ثقفي از امام باقر(عليه السلام) نقل مي‏كند كه فرمود: «اَلْقائِمُ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ»؛11 «قائم ما به ]افتادن[ ترس در دل دشمنان، ياري شده است».
....................................
10. الغيبة، ص 198، ح 9، ص 243، ح 43؛ بحارالانوار، ج 52، ص 139.
11. كمال‏الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 330، ح 16.
منبع : القاب حضرت مهدي عليه السلام
نويسنده:خدامراد سليميان

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:52  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


تأمّلاتى در دعاى افتتاح
دعا معراج مومنین و راه زندگی - 52
فَلَمْ أَرَ مَوْلىً كَرِيماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِيمٍ مِنْكَ عَلَيَّ، يا رَبِّ إِنَّكَ‏تَدْعُونِي فَأُوَلِّي عَنْكَ، وَتَتَحَبَّبُ إِلَيَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ، وَتَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلَاأَقْبَلُ مِنْكَ كَأَنَّ لِي التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لِي‏وَالإِحْسانِ إِلَيَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَيَّ بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ فَارْحَمْ عَبْدَكَ الجاهِلَ‏وَجُدْ عَلَيْهِ بِفَضْلِ إِحْسانِكَ إِنَّكَ جَوادٌ كَرِيمٌ. الحَمْدُ للَّهِ مالِكِ المُلْكِ،مُجْرِي الفُلْكِ، مُسَخِّرِ الرِّياحِ، فالِقِ الإِصْباحِ، دَيَّانِ الدِّينِ، رَبِ‏العالَمِينَ. الحَمْدُ للَّهِ عَلَى حِلْمِهِ بَعْدَ عِلْمِهِ، وَالحَمْدُ للَّهِ عَلَى عَفْوِهِ بَعْدَقُدْرَتِهِ، وَالحَمْدُ للَّهِ عَلَى طُولِ أَناتِهِ فِي غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلَى ما يُرِيدُ.
".. پس صبورتر از تو بر من، مولايى كريم بر بنده‏اى پست نديدم، تو مرامى‏خوانى پس از تو روى مى‏گردانم، مرا دوست مى‏دارى و دشمنى مى‏ورزم، مهرمى‏ورزى از تو نمى‏پذيرم، گويى برتو قدرتى دارم و اين تو را از رحمت و احسان‏وتفضّل جود و كرمت بر من بازنداشته است، پس بنده نادانت را ببخشاى و بر اواحسان كن كه تو جواد و كريمى. ستايش خداى را مالك ملك است و روان كننده‏كشتيها، تسخير كننده بادهاست و شكافنده صبح، حكم فرماى روز جزاست‏وخداوند جهان و جهانيان، ستايش خداى را بر حلمش بعد از علمش و ستايش‏خداى را بر عفوش بعد از قدرتش و ستايش خداى را بر بردبارى فراوانش هنگام‏غضب، حال آنكه بر هر آنچه خواهد تواناست..."
پس صبورتر از تو بر من مولايى كريم،
بر بنده‏اى پست نديدم،
تو مرا مى‏خوانى پس از تو روى مى‏گردانم،
مرا دوست مى‏دارى و دشمنى مى‏ورزم،
مهر مى‏ورزى از تو نمى‏پذيرم.
رابطه‏اى كه ميان انسان و خدا وجود دارد، رابطه‏اى شگفت‏انگيز است.وقتى انسان محتاج و فقير است و حتماً بايد در جهت خدا تلاش كند و به سوى خدابرود و در جستجوى وسايلى باشد كه او را به خدا نزديك گرداند، در اكثر اوقات‏ديده مى‏شود كه عكس آن رخ مى‏دهد يعنى خدا انسان را مى‏خواند و به او دوستى‏مى‏ورزد، در حاليكه انسان استجابت را رها مى‏كند و به سبب فشار هوسهاوشهوات و لذّتهاى زندگى از خدا دور مى‏شود؛ اين بخش از دعاى افتتاح؛ بر اين‏جدايى عجيب انسان از خدا پرتو افكنده است:
"پس صبورتر از تو بر من مولايى كريم بر بنده‏اى پست نديدم."
عليرغم نياز انسان به خدا و بندگى كردن براى او و عليرغم پستى انسان كه درارتكاب معصيت و اصرار بر گناه جلوه‏گر مى‏شود، خدا بر او، گناهان و خطاهايش‏صبر مى‏كند و صبورتر از او كسى يافت نمى‏شود، دليل آن اين است: "تو مرامى‏خوانى و من از تو روى مى‏گردانم" چقدر پيش مى‏آيد كه مثلاً خدا ما را از طريق‏مؤذن كه وقت نمازهاى واجب فرياد بر مى‏آورد: "حىّ على الصلاة، حىّ على‏الفلاح، حىّ على خير العمل" به نماز مى‏خواند، امّا ما اين دعوت را اجابت‏نمى‏كنيم و به كارهاى بى ارزش مشغول مى‏مانيم. خدا ما را مى‏خواند و ما از او روى‏بر مى‏گردانيم.
"به من دوستى مى‏روزى و من به تو دشمنى مى‏ورزم" خدا ما را دوست‏مى‏دارد و مى‏خواهد كه او را دوست بداريم، مى‏خواهد كه ميان ما و او رابطه‏دوستى متقابل باشد، همه چيز در دست خداوند عزّت است و او نعمتهاى پى‏درپى خود را به ما عنايت مى‏فرمايد تا دوستش بداريم، او مى‏خواهد كه در برابر اوخضوع كنيم و او را بپرستيم و مطيع تعليمات او باشيم تا ما را دوست بدارد، امّا ماعملاً اين را رها مى‏كنيم و از دست مى‏گذاريم: "به من دوستى مى‏ورزى و من به تودشمنى مى‏ورزم"، هر وقت خدا هدايايى نيك به سوى ما مى‏فرستد تا دوستش‏بداريم ما عكس آن را انجام مى‏دهيم و گناهان خود را به سوى او مى‏فرستيم، دردعاى ابوحمزه ثمالى آمده است:
"پيوسته فرشته‏اى بزرگوار، كارهاى زشت ما را به پيشگاه تو مى‏آورد."
"به من مهرى ورزى و من از تو نمى‏پذيرم" خدا نامه دوستى و مِهر به سوى‏انسان مى‏فرستد، امّا انسان بى آنكه نامه را بگشايد آن را نمى‏پذيرد و رد مى‏كند، آن‏نامه قرآن است، و ما مگر چقدر قرآن مى‏خوانيم؟ آيا وقتى در ماه مبارك رمضان،طبق عادت موروثى خود، قرآن مى‏خوانيم در آيات آن تدبّر و انديشه مى‏كنيم؟يا اينكه همه همّ ما مربوط به مقدار كمّيّت آيات و سوره‏هايى است كه هر روزمى‏خوانيم؟
"گويى من بر تو قدرتى دارم و اين تو را از رحمت و احسان و تفضّل جودوكرمت بر من بازنداشته است، پس بنده نادانت را ببخشاى و بر او احسان كن كه توجواد و كريمى."
اين انسان عاجز و ضعيف كه نمى‏تواند بدون نعمتها و الطاف خدا و بدون‏دوستى او لحظه‏اى به زندگى ادامه دهد، دوست داشتن خدا را رها مى‏كند، گويى‏بر آفريدگار جهان برترى و تسلّط دارد: "گويى من بر تو قدرتى دارم"، امّا اين رابطه‏منفى كه انسان ميان خود و خدا بر قرار مى‏كند خدا را از ادامه رحمت و نعمت برانسان، باز نمى‏دارد: "و اين تو را از رحمت، احسان، تفضّل جود و كرمت بر من‏باز نداشته است."
در دعاى ابو حمزه مى‏خوانيم:
"ستايش خدايى را كه او را مى‏خوانم پس اجابتم مى‏كند، گرچه در هنگامى‏كه مرا مى‏خواند كُند و آهسته‏ام، ستايش خدايى را كه از او مسألت مى‏كنم و به من‏عطا مى‏فرمايد، گرچه آنگاه كه از من قرض مى‏خواهد بخيلم... ستايش خدايى راكه جز او را نمى‏خوانم و اگر جز او را خواندم دعايم را اجابت نكرد. ستايش خدايى‏را كه اميد به غير او ندارم و اگر اميد به غير او داشتم اميدم را بر باد داد... پس‏خداوند من ستوده‏ترين است نزد من و سزاوارترين به ستايش من."
اين چنين است كه بنى آدم اين جدايى را استوار مى‏كنند، هرگاه خدا آنها راغريق لطف و رحمت خود مى‏كند آنها لطف و رحمت خدا را با گناه و جفا كارى ردمى‏كنند. البتّه انسان تحت فشار شهوات، گناه مى‏كند و به خطا افتادن بسيار بدتراست، جفا يعنى اينكه انسان از خداوندش در خواست نكند و در هيچ امرى او رانخواند و از او بخاطر گناهانش آمرزش نطلبد، انسان وقتى به خدا جفا مى‏كندورابطه‏اش را با او مى‏گسلد به كجا پناه ببرد؟ و آيا كسى جز خدا هست كه حاجات‏خود را از او بخواهيم و در آرامش و سختى به او پناه ببريم؟
ما با لطف و رحمت او زنده‏ايم و بر روى زمين و زير آسمان او زندگى مى‏كنيم‏و همه حركات و سكنات ما در دست اوست، بنابر اين چگونه است كه به او جفامى‏كنيم و پيوند خود را از او مى‏گسليم؟
روايت شده كه مردى نزد امام حسين‏عليه السلام آمد و گفت: من مردى معصيتكارم‏و بر گناه صبر ندارم پس مرا موعظه‏اى كن. امام فرمود: "پنج كار كن آنگاه هر گناهى‏كه خواستى بكن:
اوّل - روزى خدا را مخور،
دوم - از ولايت خدا بيرون رو،
سوم - جايى را بجوى كه خدا تو را نبيند،
چهارم - آنگاه كه فرشته مرگ آمد تا روح تو را بازگيرد او را از خود دفع كن،
پنجم - هرگاه كه تو را در آتش بردند داخل آن مشو."
)بحار الانوار ج‏78، ص‏126)
"پس ببخشاى بنده نادانت را و بر او احسان كن."
و بدينگونه انسان در حاليكه طالب رحمت اوست و معترف به نادانى و نيازمبرم خود به فضل و احسان خدا، به خدا تضرّع مى‏كند و با اين زارى و تضرّع بخش‏اول دعاى افتتاح به پايان مى‏آيد. و همانطور كه قبلاً گفتيم دعاهاى به جامانده ازمعصومين معمولاً با حمد و تنزيه و تسبيح خدا شروع مى‏شوند، سپس نوبت به‏تضرّع و زارى در پيشگاه خدا و طلب حاجات از او مى‏رسد، از اينرو بخش اوّل‏دعاى افتتاح با حمد و ثنا و تسبيح شروع شد سپس به طلب و تضرّع كشيدوهمينطور قسمت دوم نيز با گذرى تازه بر حمد و تسبيح و تنزيه آغاز مى‏گردد و بعداز آن به طلب مى‏رسد. در اين بخش، طلب با درود بر پيامبر و خاندان او آغازمى‏شود و در پايان دعا، مجموعه‏اى از خواسته‏هاى استراتژيك مهم كه مربوطاست به سرنوشت انسان در زندگى، وضعيّت سياسى او، و قضايايى كه در رويارويى با دشمنان امّت اسلامى پيش مى‏آيد، ديده مى‏شود.
"ستايش خدايى را كه مالك ملك است و روان كننده كشتيها، تسخير كننده‏بادهاست و شكافنده صبحها، حكم فرماى روز جزاست و خداوند جهان‏وجهانيان."
چه‏بسا در اينجا ميان خداشناسى و ايمان تفاوتى باشد، زيرا حالت شناخت‏بر ايمان تقدّم دارد، چه اين معرفت ديدار نزديك قلبى است و حالت شناخت‏وعرفان حالت پيوند غيبى ميان دل انسان و خداست، اين حالت چگونه پديدمى‏آيد؟ از وسايل رسيدن به عرفان، ايمان تفصيلى يا تفصيلات ايمان است، مابطور مجمل و كلّى معتقديم كه اين جهان گسترده را خدا آفريده و تدبير امور آن‏بدست اوست، اين ايمان است؛ امّا وقتى انسان خواست كه به شناخت خدا و به‏اتّصال قلبى با او و به درجه يقين برسد، بايد اين‏ايمان مجمل را مفصّل كند ومتوجّه‏هر جزئى از مخلوقات خدا در جهان بشود و در آفرينش، خلقت و صنع او تدبّركند، در اينكه خدا اين جهان، اين درخت، اين باغ، اين خورشيد، اين ماه، اين‏ستاره، اين كره و... را آفريده، بينديشد تا نور يقين در قلب او انگيخته شود و سراپاخداشناس شود و برسد به آنچه كه امام على‏عليه السلام به آن رسيد، آنچنانكه از او روايت‏شده است:
"هيچ چيز را نديدم مگر آنكه خدا را در پس و پيش و همراه آن ديدم."
پس در هر چيزى كه انسان مى‏بيند اسمى از اسماى خدا متجلّى است،انسان وقتى درخت را مى‏بيند فقط به ميوه و قيمت آن نمى‏انديشد، بلكه درآفرينش ماهرانه، ظريف و در زيبايى آن و نظام زندگى نيز مى‏انديشد و از راه نگرش‏در آفريده به آفريننده و مدبّر بودن خدا مى‏رسد و از طريق نيرومندى و استوارى‏آفرينش مى‏گويد: منزّه است خداى قوى قدير و از طريق رابطه درخت با جهان‏مى‏گويد: منزّه است خداى مدبّر، خداى مقدّر حكيم. پس بنابر اين هر چيزى‏انسان عارف را به اسمى از اسمهاى خدا رهنمون مى‏شود و وقتى انسان را طريق‏اسماء حسناى الهى، خدا را شناخت، هرگاه اسم جديدى را بشناسد، در آسمان‏ايمان درخششى بيشتر خواهد داشت و در يقين به درجه‏اى بالاتر خواهد رسيد،اين است كه مى‏بينيم قسمت دوم دعاى افتتاح با حمد و ثناى الهى، با اشاره به‏تفصيل ابداع و آفرينش، در كوششى براى سوق دادن انسان مؤمن به بيشتر تدبّركردن و انديشيدن در آفرينش خدا براى كسب يقين و شناخت بيشتر، آغاز مى‏شود:"ستايش خداى را كه مالك ملك است" پس ملك، همه از آنِ خداست، "روان‏كننده كشتيها و گرداننده آسمانها(."
همه چيز در اين جهان در حال گردش و جريان است، زمين به دور خودوخورشيد مى‏گردد، خورشيد خود در گردش است و حركت دارد و همه كرات درحال گردشى مستمر هستند، كيست آنكه اينها را به گردش و جنبش مى‏آورد؟ اوخداى سبحان است. و نيز خداست كه كشتيها را در وسط درياهاى متلاطم،بواسطه قوانين طبيعى كه خود وضع كرده به حركت مى‏آورد: "تسخير كننده‏بادها"، ما مى‏دانيم كه حركت بادها به سبب تحوّلاتى است كه در خورشيد روى‏مى‏دهد، يعنى بادها وقتى پديد مى‏آيند كه انفجارى در عمق خورشيد پديد آيد،ولى مسئله بالاتر و دقيقتر از اينهاست، بادها بر اساس نظمى دقيق كه امور جهان رااداره مى‏كند مى‏وزند، بادها همچون فرستادگان الهى هستند، درختان را بارورمى‏كنند، ابرها را كنار مى‏زنند، هوا را دگرگون مى‏كنند، كشتى‏ها را بر سطح درياهاحركت مى‏دهند و صدها كار ديگر. پس جز خدا كيست، آنكه بادها را نظم‏مى‏دهد؟ هدايت مى‏كند؟ و به حركت در مى‏آورد؟ بعضى از بادها باد عذابند،آنگاه كه بر ديارى گناه آلود مى‏وزند و جمله ساكنان آن را نابود مى‏كنند، در حاليكه‏ديارى نزديك به آن از تأثيرات بادها به دور مى‏ماند. بادها عقل ندارند، پس كيست‏جزخدا كه آنها را براى مصلحتى معيّن جهت و جنبش مى‏دهد؟
"شكافنده صبحها" خدا كسى است كه صبح را مى‏شكافد و باعث مى‏شودكه از دل تاريكى و سياهى گشوده شود تا زندگى دَم برآورد و چرخ زندگى با نشاطوجدّيّت بگردد، "حكم فرماى روز جزا و خداوند جهان و جانيان" خداست آنكه‏پاداش مردم را مى‏دهد و به حساب آنان در هر كار كوچك و بزرگ مى‏رسد، زيراخداوند جهان و جهانيان است.
ستايش خداى را بر حلمش بعد از عملش و ستايش خداى را بر عفوش بعداز قدرتش و ستايش خداى را بر بردبارى فراوانش هنگام غضب و حال آنكه بر هرآنچه خواهد تواناست..
در اين بخش از دعا، مظاهر ديگرى از جدايى ميان انسان و خدا ديده‏مى‏شود، خدا در برابر انسان گناهكار عصيانگر با آنكه از گناه و عصيان او با خبراست، بردبارى مى‏كند؛ انسان غيبت كسى را مى‏كند كه اين غيبت را نمى‏شنود،امّا خدا مى‏بيند و مى‏شنود و هيچ گناهى نيست كه انسان مرتكب شود و او مراقب‏آن نباشد و آن را نبيند، در حديث آمده است كه خدا ملكوت آسمانها و زمين را به‏ابراهيم پيامبرعليه السلام نشان داد و پرده از برابر چشمانش برداشت و او همه گناهانى را كه‏در حال انجام شدن بود مى‏ديد، ديد كه مردى در جايى زنا مى‏كند، مردى ديگر ازخانه‏اى دزدى مى‏كند و ديگرى به حق دوستش تجاوز مى‏كند و او را مى‏كشدوهم‏چنين مجموعه‏اى بزرگ‏از گناهان و عصيانها، پيامبر همه اينها را مى‏ديد ولبريزاز شگفتى و تعجّب مى‏شد در حاليكه او خود پيامبرى معصوم بود و از خداى‏متعال خشيت داشت و خدا را بدرستى مى‏شناخت.
از پيامبر روايت شده است كه فرمود:
"چون ابراهيم خليل را به ملكوت بردند و خداوند مى‏فرمايد: و اينچنين به‏ابراهيم ملكوت آسمانها و زمين را نشان داديم و براى آنكه از يقين آوران گردد،خداوند چشم او را وقتى به آسمان بردش نيرو داد تا زمين و ساكنان آشكار و نهان آن‏را ديد، پس مرد وزنى را ديد بر گناه، بر آنان دعا كرد تا هلاك شوند و شدند،ديگران را نيز بر همين حال ديد و همچنان كرد، چند بار چنين كرد و چون بازخواست كه براى هلاك آنان دعا كند، خداوند به او وحى كرد كه: اى ابراهيم‏دعايت را از بندگان من نگه‏دار كه من غفور، رحيم، جبّار وحليم، گناهان بندگانم‏زيانى به من نرساند و اطاعت آنان سودى براى من ندارد. من براى شفاى غيظ آنان‏را سياست نمى‏كنم. آنچنان كه تو كردى، پس دعاى خود را از بندگان من نگه‏دار كه‏تو فقط بنده‏اى بيم دهنده‏اى، نه شريكى در مملكت و نه مهيمن بر من لذا من‏وبندگانم. بندگان من با من يكى از اين سه حال را دارند: يا توبه كرده‏اند و من‏پذيرفته و از گناهانشان گذشته و عيوبشان پوشانده‏ام، يا عذاب خود را از آنان نگه‏داشته‏ام از آنجا كه مى‏دانم بزودى از صلب آنان فرزندانى با ايمان بيرون خواهندآمد، پس با پدران و مادران كافر مدارا مى‏كنم و عذاب خود را از ايشان رفع‏مى‏نمايم تا آن مؤمن از صلب آنان بيرون آيد و اگر از اين حال خارج شوند عذاب من‏بر آنان واجب مى‏شود و بلاى من ايشان را احاطه كند و اگر اين دو حال نباشدعذابى كه براى آنان آماده كرده‏ام عظيم‏تر از آن است كه تو مى‏خواهى، زيرا عذاب‏من بر بندگانم بر حسب جلال و كبرياى من است..
اى ابراهيم از ميان من و بندگانم برخيز كه من از تو بر آنان رحيم‏ترم، برخيز كه‏من جبّار حليم و علّام حكيمم. آنان را با دانشم تدبير مى‏كنم و قضا و قدر خويش رادر ميانشان روان مى‏سازم." )بحار الانوار ج‏12، ص‏60)
بدينگونه مى‏بينيم كه خداى تعالى با آنكه همه معاصى بندگان را مى‏داندبردبارى مى‏ورزد، در حاليكه قادر است آنان را بر كارهاشان بگيرد و عقوبت كند،امّا او آنان را عفو مى‏كند، "ستايش خداى را بر عفوش بعد از قدرتش"، خدااينگونه بر بنده خويش صبرى طولانى مى‏ورزد و خشم خود را بر او نازل نمى‏كند،انسانى را گاه دهها سال مهلت مى‏دهد در حاليكه آن انسان در گناه و عصيان‏سرگردان است، تا شايد درآخر، راه يابد و به راه رشد و هدايت بزگردد. "ستايش‏خداى را بر بردبارى طولانيش هنگام غضب در حاليكه بر هر آنچه خواهد،تواناست"، خدا عليرغم قدرت و جبروتش عفو مى‏كند و بردبارى و شكيبايى برگناهكاران نشان مى‏دهد، عفو و بردبارى و صبر از اسماء حسناى او هستند.

منبع : دعا معراج مومنین و راه زندگی
نویسنده : آیت الله محمّدتقى المدرسى‏

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

namaze jafare tayyar

بسم الله الّرحمن الرّحیم

نماز جناب جعفر طیّار علیه السلام

1- نماز جعفر طیّار ، هدیّه ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله به جناب جعفر بن أبی طالب علیه السلام

• مرحوم علامه مجلسی در ربیع الأسابیع می نویسد:

بدان که این نماز از جمله متواترات است و خاصّه و عامّه به سندهای بسیار روایت کرده اند، و مخالفان نیز این نماز را مستحبّ می دانند مگر نادری از ایشان، امّا اکثر ایشان به اعتبار عداوت باطنی که با امیرالمؤمنین علیه السّلام و اقارب آن حضرت دارند، این نماز را به عبّاس عموی پیغمبر صلّی الله علیه وآله نسبت داده اند.[1]

مرحوم علّامه ی مجلسی در ادامه می نویسد:

به سند معتبر از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام منقول است که چون جعفر طیّار، برادر امیرالمؤمنین علیه السلام، از هجرت حبشه مراجعت نمود، در روزی رسید که فتح خیبر بر دست امیرالمؤمنین علیه السّلام شده بود. حضرت رسول صلّی الله علیه وآله به قدر مسافت یک تیر پرتاب، به استقبال او شتافت. چون جعفر نظرش بر جمال عدیم المثال آن حضرت افتاد، مشتاقانه به جانب آن حضرت دوید. حضرت او را در بر گرفت و دست در گردن او آورد و ساعتی با او سخن گفت. پس بر ناقه ی غضبا سوار شد و جعفر را ردیف خود ساخت، و چون ناقه به راه افتاد، حضرت فرمود که: ای جعفر، ای برادر، می خواهی بخشش بزرگی کنم نسبت به تو؟ می خواهی تو را عطیّه ی گران بهایی بدهم؟ می-خواهی تو را برگزینم؟ مردم گمان کردند که مال جزیل از غنایم خیبر

به او عطا خواهد فرمود. جعفر گفت: بلی، پدر و مادرم فدای تو باد. پس حضرت نماز تسبیح را تعلیم نمود به او.[2]

2- ثواب نماز جعفر طیّار( یا نماز تسبیح)

• مرحوم علّامه ی مجلسی در ربیع الاسابیع می نویسد:

بعد از نوافل شبانه روزی ، نمازی به حسب صحّت سند و کثرتِ ثواب به این نماز نمی رسد.[3]

• ابوحمزه ی ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه وآله به جعفر بن ابی طالب فرمود: آیا نمی خواهی به تو نمازی را یاد دهم که اگر بخوانی ـ و مقدار گناهان تو به تعداد ریگ بیابان و کف دریا باشد ـ آمرزیده شوی؟ عرض کرد: بله ای رسول خدا. [4]

• ابراهيم بن ابى البلاد نقل مى‏كند كه از امام رضا علیه السّلام ثواب نماز جعفر را پرسيدم، فرمود: اگر گناهان کسی که این نماز را می خواند به تعداد شن هاى بيابان و به مقدار كف دريا باشد، خداوند وی را مى‏آمرزد! ابراهیم گفت: پرسيدم: اين آمرزش، اختصاص به شيعيان دارد؟ فرمود: بله، اختصاص به شما دارد.[5]

• اسحاق بن عمّار از حضرت صادق علیه السّلام سؤال نمود: اگر کسی نماز جعفر را بخواند، آیا خداوند همان ثوابی که رسول خدا صلّی الله علیه وآله برای جعفر بیان نمود، برای این فرد نیز می نویسد؟ فرمود: به خدا قسم بله![6]

• حضرت صادق علیه السّلام فرمود: هرکس هر روز نماز جعفر را بخواند، کارهای بد برای او نوشته نمی شود، و به ازای هر تسبیحی که در نماز بگوید، برای او حسنه ای نوشته می شود، و درجه ی وی در بهشت بالا می رود. [7]

• حضرت باقر علیه السّلام به ابوحمزه ی ثمالی فرمود: در هر رکعت نماز جعفر، 75 مرتبه تسبیحات خوانده می شود که جمعاً می شود 300 تسبیح در چهار رکعت. خداوند این تسبیحات را مضاعف کرده، و به ازای آن، برای تو دوازده هزار حسنه می نویسد که هر حسنه معادل کوه احد و بزرگ تر از آن می باشد.[8]

3- زمان های مناسب برای خواندن نماز جعفر طیّار

• ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: در هر زمان از شب یا روز که خواستی، نماز جعفر را بخوان ... اگر خواستی نماز جعفر را در شب بخوان و آن را بخشی از نمازهای نافله ی شب خود قرار بده، و اگر خواستی این نماز را در روز بخوان و آن را بخشی از نمازهای نافله ی روز خود قرار بده.[9]

• احمد بن علی انصاری از رجاء بن ابى ضحّاك نقل می کند که گفت: مأمون مرا فرستاد كه علىّ بن موسى علیه السّلام را از مدينه به خراسان بیاورم، و سفارش نمود كه من شخصاً مراقب و مواظب او باشم. هم چنین امر كرد كه در طول شبانه‏روز از او جدا نشوم و محافظ او باشم تا ایشان را به نزد مأمون برسانم. لذا من پيوسته با حضرت بودم و از ایشان جدا نمى‏شدم. به خدا قسم کسی را نديدم كه نسبت به خداوند متعال از او متّقى‏تر باشد، و يا بيش تر از او ياد خدا باشد، و يا خدا ترس تر از وی باشد. آن حضرت هر شب چهار ركعت نماز جعفر طيّار می خواند و آن را بخشی از نماز شب محسوب می نمود.[10]

• حضرت صاحب الامر علیه السّلام در یکی از توقیعات صادره فرمود: بهترین زمان برای خواندن نماز جعفر، آغاز روز جمعه می باشد، البته در هر زمانی که خواستی و یا هر وقتی از شب و روز که خواستی، خواندن نماز جعفر جائز است. [11]

• حسن بن فضّال گفت: از حضرت رضا علیه السّلام درباره ی شب نیمه ی شعبان پرسیدم و عرض کردم: آیا برای این شب نمازی به غیر از نمازِ دیگر شب ها وجود دارد؟ حضرت فرمود: نماز واجبی برای این شب نیست، اما اگر دوست داری که در این شب عمل مستحبّی انجام دهی، تو را به نماز جناب جعفر بن ابی طالب علیه السّلام توصیه می کنم. [12]

4- زمان های توصیه شده برای تکرار نماز جعفر طیّار

• ابوحمزه ی ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه وآله به جعفر بن ابی طالب فرمود: هرگاه خواستی چهار رکعت نماز بخوان، اگر خواستی هر شب، اگر خواستی هر روز، اگر خواستی جمعه به جمعه، اگر خواستی ماه به ماه، و اگر خواستی سال به سال.[13]

• رسول خدا صلّی الله علیه وآله به جناب جعفر فرمود: من به تو عملی را اعطا می کنم که اگر آن را هر روز انجام دهی، برای تو از دنیا و آن چه در آن است بهتر است، و اگر یک روز در میان انجام دهی، گناه مابین آن دو روز آمرزیده خواهد شد، یا اگر در هر جمعه یا هر ماه یا هرسال انجام دهی، خداوند گناهان مابین آن دو را می آمرزد، هرچند گناهان تو به تعداد ستارگان، به تعداد برگ درختان، و به تعداد ریگ های بیابان باشد.[14]

• حضرت صادق علیه السّلام از پدران گرامی خویش نقل می کند که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله به جعفر چنین فرمود: اگر توانستی، هر روز این نماز را بخوان. اگر نتوانستی هر روز بخوانی، در هر جمعه بخوان. اگر در هر جمعه نتوانستی بخوانی، در هر ماه بخوان. اگر در هر ماه نتوانستی بخوانی، در هر سال بخوان. اگر در هر سال نتوانستی بخوانی، یک بار در عمرت بخوان. اگر چنین کنی، خداوند گناهان کبیره و صغیره، گناهان غیر عمد و عمد، و گناهان قدیم و جدید تو را می آمرزد. [15]

5- مکان های توصیه شده برای خواندن نماز جعفر طیّار

مرحوم علّامه ی مجلسی در بحارالانوار می نویسد: به خطّ مرحوم شیخ حسین بن عبدالصّمد عاملی؛ ـ پدر شیخ بهایی ـ دیدم که از شیخ ابوالطّیّب رازی چنین نقل کرده است:

هرکس حضرت رضا علیه السّلام یا یکی از ائمّه علیهم السّلام را زیارت کند، و نزد او نماز جعفر بخواند، برای او به ازای هر رکعت نمازی که خوانده است، ثواب هزار حجّ، هزار عمره، آزاد ساختن هزار بنده، و هزار جهاد در راه خدا همراه با پیامبر مُرسل نوشته می شود. هم چنین به ازای هر قدمی که برداشته است ، ثواب صد حج، صد عمره، آزاد سازی صد بنده در راه خدا منظور می شود، و برای او صد حسنه نوشته می شود، و از او صد عملِ بد، پاک می شود. [16]

6- طریقه ی خواندن نماز جعفر طیّار

• حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله به جعفر بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:

چهار رکعت نماز می خوانی(دو نماز دو رکعتی)؛ در هر رکعت بعد از قرائت ـ یعنی خواندن حمد و سوره ـ 15 بار می-گویی: «سُبْحَانَ اللهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلهِ ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ ، وَ اللهُ أَكْبَر» ـ تسبحات اربعه ـ بعد به رکوع می روی و 10 بار تسبحات اربعه می گویی. بعد از برخاستن از رکوع 10 بار تسبیحات اربعه می گویی. در سجده ی اوّل 10 بار تسبیحات اربعه می-گویی. بعد ازآن که سر از سجده ی اوّل برداشتی 10 بار تسبیحات اربعه می گویی. در سجده ی دوم 10 بار تسبیحات اربعه می گویی و سرانجام، بعد از آن که سر از سجده ی دوم برداشتی 10 بار تسبیحات اربعه می گویی.[17]

در مورد خواندن سوره ای که در هر رکعت بعد از سوره ی حمد خوانده می شود، روایات مختلفی نقل شده است که به هر یک از آن ها می توان عمل کرد، هرچند بزرگان فقها و محدّثین انجام دو مورد اوّل از روایات ذیل را توصیه نموده اند[18]:

• حضرت رضا علیه السّلام فرمود:

در رکعت اوّلِ نماز جعفر سوره ی زلزال، در رکعت دوم سوره ی عادیات؛ در رکعت سوم سوره ی نصر؛ و در رکعت چهارم سوره ی توحید خوانده شود.[19]

• ابراهیم بن أبی بلاد از حضرت کاظم علیه السّلام نقل می کند که فرمود: در نمازجعفر، سوره های زلزال، نصر، قدر و توحید را بخوان.[20]

• حضرت صادق علیه السّلام به عبدالله بن مغیرۀ فرمودند: در نماز جعفر علیه السّلام، دو سوره ی توحید و کافرون را بخوان. [21]

• حضرت صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله به جعفر علیه السّلام فرمود: در هر رکعت این نماز، دو سوره ی توحید و کافرون را بخوان.[22]

• رسول خدا صلّی الله علیه وآله به جناب جعفر فرمود: در این نماز می توانی در هر رکعت سوره ی توحید را بخوانی.[23]

• روایت شده است که در هر رکعت از نماز جعفر، می توانی سوره ی حمد و سوره ی توحید را بخوانی.[24]

7- طریقه ی مختصر کردن نماز جعفر طیّار با گفتن تسبیحات بعد از نماز

• ابان گفت: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: هرکس عجله دارد، می تواند نماز جناب جعفر را بدون تسبیحات بخواند، سپس تسبیحات را در حالی که به دنبال حاجتش (کارهای خود) می رود بگوید! [25]

• حضرت صادق علیه السّلام به ابابصیر فرمود: اگر عجله داشتی، نماز جعفر را بدون تسبیحات بخوان و سپس قضای تسبیحات را به جا آور.[26]

• مرحوم آیت الله محمّد تقی موسوی اصفهانی(متوفّی 1348 ه ق) در کتاب سراج القبور می نویسد:

اگر فردی کار تعجیلی دارد، جایز است که اصل نماز (جعفر) را بی تسبیحات بخواند، و بعد از نماز تسبیحات را بخواند ـ اگر چه در حال راه رفتن باشد ـ .[27]

• مرحوم آیت الله میرزا محمّد باقر فقیه ایمانی(متوفّی 1370 ه ق) در کتاب فوز اکبر و پس از تأکید بر خواندن نماز جناب جعفر علیه السّلام در شب نیمه ی شعبان می نویسد:

یک قسمِ مختصر و آسان این نماز آن است که 4 رکعت به دو سلام خوانده شود، و بعد از چهار رکعت، سی صد مرتبه بگویند: «سُبْحَانَ اللهِ ، وَ الْحَمْدُ لِلهِ ، وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ ، وَ اللهُ أَكْبَر».[28]

8- اذکار آخرین سجده ی هر رکعت از نماز جعفر طیّار [29]

• مرحوم شیخ صدوق در "هدایه" می نویسد: در پایان هر رکعت[30] از نماز جعفر چنین بگو:

"يَا مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْوَقَارَ ، يَا مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَ تَكَرَّمَ بِهِ ، يَا مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ ، يَا مَنْ أَحْصَى كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْمُهُ ، يَا ذَا النِّعْمَةِ وَ الطَّوْلِ ، يَا ذَا الْمَنِّ وَ الْفَضْلِ ، يَا ذَا الْقُدْرَةِ وَ الْكَرَمِ ، أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ ، وَ مُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ ، وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الْأَعْلَى وَ كَلِمَاتِكَ التَّامَّاتِ ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا(به جای کذا و کذا حاجتت را بگو)".[31]

9- اذکار آخرین سجده ی نماز جعفر طیّار

• حضرت صادق علیه السلام فرمود: در رکعت آخِر نمازِ تسبیح یا نماز جعفر، در آخرین سجده بعد از گفتن تسبیحات چنین بگو:

"سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْوَقَارَ ، سُبْحَانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَ تَكَرَّمَ بِهِ ، سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ ، سُبْحَانَ مَنْ أَحْصَى كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْمُهُ ، سُبْحَانَ ذِي الْمَنِّ وَ النِّعَمِ ، سُبْحَانَ ذِي الْقُدْرَةِ وَ الْكَرَمِ ، اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ ، وَ مُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ ، وَ اسْمِكَ الْأَعْظَمِ ، وَ كَلِمَاتِكَ التَّامَّةِ الَّتِي تَمَّتْ صِدْقاً وَ عَدْلًا ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ ، وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا(به جای کذا و کذا حاجتت را بگو)". [32]

• ابان از حضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: در آخرین رکعت نماز جعفر بن ابی طالب علیه السّلام چنین بگو:

"سُبْحَانَ اللهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ ، سُبْحَانَ اللهِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ ، سُبْحَانَ اللهِ الَّذِي لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ ، سُبْحَانَ اللهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً ، سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْوَقَارَ ، سُبْحَانَ مَنْ تَعَظَّمَ بِالْمَجْدِ وَ تَكَرَّمَ بِهِ ، سُبْحَانَ مَنْ أَحْصَى كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْمُهُ ، سُبْحَانَ ذِي الْفَضْلِ وَ الطَّوْلِ ، سُبْحَانَ ذِي الْمَنِّ وَ النِّعَمَ ، سُبْحَانَ ذِي الْقُدْرَةِ وَ الْأَمْرِ ، سُبْحَانَ ذِي الْمُلْكِ وَ الْمَلَكُوتِ ، سُبْحَانَ ذِي الْعِزِّ وَ الْجَبَرُوتِ ، سُبْحَانَ الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ ، سُبْحَانَ مَنْ سَبَّحَتْ لَهُ السَّمَاءُ بِأَكْنَافِهَا ، سُبْحَانَ مَنْ سَبَّحَتْ لَهُ الْأَرَضُونَ وَ مَنْ عَلَيْهَا ، سُبْحَانَ مَنْ سَبَّحَتْ لَهُ الطَّيْرُ فِي أَوْكَارِهَا ، سُبْحَانَ مَنْ سَبَّحَتْ لَهُ السِّبَاعُ فِي آجَامِهَا ، سُبْحَانَ مَنْ سَبَّحَتْ لَهُ حِيتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ ، سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ ، سُبْحَانَ مَنْ أَحْصَى كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْمُهُ، يَا ذَا النِّعْمَةِ وَ الطَّوْلِ ، يَا ذَا الْمَنِّ وَ الْفَضْلِ ، يَا ذَا الْقُوَّةِ وَ الْكَرَمِ ، أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ ، وَ مُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ ، وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الْأَعْلَى ، وَ كَلِمَاتِكَ التَّامَّاتِ كُلِّهَا ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا (به جای کذا و کذا حاجتت را بگو)".[33]

10- ادعیه ی پس از نماز جعفر طیّار

• مفضّل بن عمر گفت: حضرت صادق علیه السّلام را دیدم که بعد از نماز جعفر دستانش را بالا برد و چنین دعا کرد:

يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، و تا نفس داشت تکرار کرد. يَا رَبَّاهْ يَا رَبَّاهْ و تا نفس داشت تکرار کرد. يَا رَحِيمُ يَا رَحِيمُ و تا نفس داشت تکرار کرد. يَا اللهُ يَا اللهُ و تا نفس داشت تکرار کرد. يَا حَيُّ يَا حَيُّ و تا نفس داشت تکرار کرد. يَا رَحِيمُ يَا رَحِيمُ و تا نفس داشت تکرار کرد.

پس هفت بار گفت: يَا رَحْمَانُ يَا رَحْمَانُ. پس هفت بار گفت: يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

سپس گفت: اللَّهُمَّ إِنِّي أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِكَ ، وَ أَنْطِقُ بِالثَّنَاءِ عَلَيْكَ وَ أُمَجِّدُكَ ، وَ لَا غَايَةَ لِمَدْحِكَ ، وَ أُثْنِي عَلَيْكَ ، وَ مَنْ يَبْلُغُ غَايَةَ ثَنَائِكَ وَ أَمَدَ مَجْدِكَ؟! وَ أَنَّى لِخَلِيقَتِكَ كُنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِكَ؟! وَ أَيُّ زَمَنٍ لَمْ تَكُنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِكَ ، مَوْصُوفاً بِمَجْدِكَ ، عَوَّاداً عَلَى الْمُؤْمِنِينَ بِحِلْمِكَ؟!

تَخَلَّفَ سُكَّانُ أَرْضِكَ عَنْ طَاعَتِكَ ، فَكُنْتَ عَلَيْهِمْ عَطُوفاً بِجُودِكَ ، جَوَاداً بِفَضْلِكَ ، عَوَّاداً بِكَرَمِكَ ، يَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ ، ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ.

حضرت صادق علیه السلام به مفضّل فرمود: ای مفضّل! اگر حاجت مهمّی داشتی، نماز جعفر را بخوان، سپس این دعا را بخوان و حاجت خود را درخواست کن. اگر چنین کنی، خداوند حاجتت را برآورده می سازد.[34]

• عبدالملک بن مروان ازحضرت صادق علیه السّلام نقل می کند که فرمود: روز چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه روزه بگیر و در آخر روز پنج شنبه به ده مسکین یک مُدّ طعام[35] صدقه بده. روز جمعه غسل کن و به صحرا برو و نماز جناب جعفر بن أبی طالب علیه السّلام را بخوان. سپس دو زانوی خود را برهنه کن و روی زمین قرار بده و بگو:

«يَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ عَلَيَّ الْقَبِيحَ ، وَ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ ، يَا عَظِيمَ الْعَفْوِ ، يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ ، يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ ، يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ ، يَا صَاحِبَ كُلِّ نَجْوَى وَ مُنْتَهَى كُلِّ شَكْوَى، يَا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ ، يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ ، يَا عَظِيمَ الْمَنِّ ، يَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا».

سپس هر یک از اذکار زیر را ده بار تکرار کن:

يَا رَبَّاهْ ، يَا رَبَّاهْ / يَا اللهُ ، يَا اللهُ / يَا سَيِّدَاهْ ، يَا سَيِّدَاهْ / يَا مَوْلَاهْ ، يَا مَوْلَاهْ / يَا رَجَایَاهْ / يَا غِيَاثَاهْ / يَا غَايَةَ رَغْبَتَاهْ / يَا رَحْمَانُ / يَا رَحِيمُ / يَا مُعْطِيَ الْخَيْرَاتِ.

پس ده بار بگو: «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَثِيراً طَيِّباً ]مُبَارَكاً[ كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ‏ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ»

و حاجت خود را درخواست کن.[36]

• حسن بن قاسم عبّاسی گفت: روز جمعه نزد حضرت کاظم علیه السّلام رفتم. دیدم وقتی روز بالا آمد، حضرت نماز جعفر علیه السّلام را خواند و پس از نماز دستانش را به سوی آسمان بالا برد و چنین دعا کرد:

"يَا مَنْ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ اللُّغَاتُ ، وَ لَا تَتَشَابَهُ عَلَيْهِ الْأَصْوَاتُ ، وَ يَا مَنْ هُوَ كُلُّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ ، يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ ، يَا مُدَبِّرَ الْأُمُورِ ، يَا بَاعِثَ مَنْ فِي الْقُبُورِ ، يَا مُحْيِيَ الْعِظَامِ وَ هِيَ رَمِيمٍ ، يَا بَطَّاشُ ، يَا ذَا الْبَطْشِ الشَّدِيدِ ، يَا فَعَّالًا لِمَا يُرِيدُ ، يَا رَازِقَ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ، يَا رَزَّاقَ الْجَنِينِ وَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ ، وَ يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ ، وَ يَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْكَسِيرِ ، يَا مُدْرِكَ الْهَارِبِينَ ، وَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِينَ ، يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ وَ مَا تُكِنُّ الصُّدُورُ ، يَا رَبَّ الْأَرْبَابِ ، وَ سَيِّدَ السَّادَاتِ ، وَ إِلَهَ الْآلِهَةِ ، وَ جَبَّارَ الْجَبَابِرَةِ ، وَ مَلِكَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، وَ يَا مُجْرِيَ الْمَاءِ فِي النَّبَاتِ ، وَ يَا مُكَوِّنَ طَعْمِ الثِّمَارِ، أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي اشْتَقَقْتَهُ مِنْ عَظَمَتِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِعَظَمَتِكَ الَّتِي اشْتَقَقْتَهَا مِنْ كِبْرِيَائِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِكِبْرِيَائِكَ الَّتِي اشْتَقَقْتَهَا مِنْ كَيْنُونِيَّتِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِكَيْنُونِيَّتِكَ الَّتِي اشْتَقَقْتَهَا مِنْ جُودِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِجُودِكَ الَّذِي اشْتَقَقْتَهُ مِنْ عِزِّكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِعِزِّكَ الَّذِي اشْتَقَقْتَهُ مِنْ كَرَمِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِكَرَمِكَ الَّذِي اشْتَقَقْتَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي اشْتَقَقْتَهَا مِنْ رَأْفَتِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِرَأْفَتِكَ الَّتِي اشْتَقَقْتَهَا مِنْ حِلْمِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِحِلْمِكَ الَّذِي اشْتَقَقْتَهُ مِنْ لُطْفِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِلُطْفِكَ الَّذِي اشْتَقَقْتَهُ مِنْ قُدْرَتِكَ ، وَ أَسْأَلُكَ بِأَسْمَائِكَ كُلِّهَا ، وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمُهَيْمِنِ الْعَزِيزِ الْقَدِيرِ عَلَى مَا تَشَاءُ مِنْ أَمْرِكَ‏ ، يَا مَنْ سَمَكَ السَّمَاءَ بِغَيْرِ عَمَدٍ ، وَ أَقَامَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ سَنَدٍ ، وَ خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ بِهِ إِلَيْهِمْ إِلَّا إِفَاضَةً لِإِحْسَانِهِ وَ نِعَمِهِ ، وَ إِبَانَةً لِحِكْمَتِهِ وَ إِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ، أَشْهَدُ يَا سَيِّدِي ، أَنَّكَ لَمْ تَأْنَسْ بِابْتِدَاعِهِمْ لِأَجْلِ وَحْشَةٍ بِتَفَرُّدِكَ ، وَ لَمْ تَسْتَعِنْ بِغَيْرِكَ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِكَ ، أَسْأَلُكَ بِغِنَاكَ عَنْ خَلْقِكَ ، وَ بِحَاجَتِهِمْ إِلَيْكَ ، وَ بِفَقْرِهِمْ وَ فَاقَتِهِمْ إِلَيْكَ ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ ، وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ ، وَ أَنْ تَجْعَلَ لِعَبْدِكَ الذَّلِيلِ بَيْنَ يَدَيْكَ مِنْ أَمْرِهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجاً، يَا سَيِّدِي صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ ارْزُقْنِي الْخَوْفَ مِنْكَ وَ الْخَشْيَةَ لَكَ أَيَّامَ حَيَاتِي ، سَيِّدِي ارْحَمْ عَبْدَكَ الْأَسِيرَ بَيْنَ يَدَيْكَ ، سَيِّدِي ارْحَمْ عَبْدَكَ الْمُرْتَهَنَ بِعَمَلِهِ ، يَا سَيِّدِي أَنْقِذْ عَبْدَكَ الْغَرِيقَ فِي بَحْرِ الْخَطَايَا ، يَا سَيِّدِي ارْحَمْ عَبْدَكَ الْمُقِرَّ بِذَنْبِهِ وَ جُرْأَتِهِ عَلَيْكَ ، يَا سَيِّدِي الْوَيْلُ قَدْ حَلَّ بِي إِنْ لَمْ تَرْحَمْنِي ، يَا سَيِّدِي هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَجِيرِ بِعَفْوِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ ، هَذَا مَقَامُ الْمِسْكِينِ الْمُسْتَكِينِ ، هَذَا مَقَامُ الْفَقِيرِ الْبَائِسِ الْحَقِيرِ الْمُحْتَاجِ إِلَى مَلِكٍ كَرِيمٍ رَحِيمٍ ، يَا وَيْلَتَا مَا أَغْفَلَنِي عَمَّا يُرَادُ مِنِّي، يَا سَيِّدِي هَذَا مَقَامُ الْمُذْنِبِ الْمُسْتَجِيرِ بِعَفْوِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ ، هَذَا مَقَامُ مَنِ انْقَطَعَتْ حِيلَتُهُ ، وَ خَابَ رَجَاؤُهُ إِلَّا مِنْكَ ، هَذَا مَقَامُ الْعَانِي الْأَسِيرِ ، هَذَا مَقَامُ الطَّرِيدِ الشَّرِيدِ ، يَا سَيِّدِي أَقِلْنِي عَثَرَاتِي ، يَا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ ، يَا سَيِّدِي أَعْطِنِي سُؤْلِي ، سَيِّدِي ارْحَمْ بَدَنِيَ الضَّعِيفَ وَ جِلْدِيَ الرَّقِيقَ الَّذِي لَا قُوَّةَ لَهُ عَلَى حَرِّ النَّارِ ، يَا سَيِّدِي ارْحَمْنِي ، فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ فِي قَبْضَتِكَ ، لَا طَاقَةَ لِي بِالْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِكَ ، سَيِّدِي وَ كَيْفَ لِي بِالنَّجَاةِ وَ لَا تُصَابُ إِلَّا لَدَيْكَ ، وَ كَيْفَ لِي بِالرَّحْمَةِ وَ لَا تُصَابُ إِلَّا مِنْ عِنْدِكَ ، يَا إِلَهَ الْأَنْبِيَاءِ ، وَ وَلِيَّ الْأَتْقِيَاءِ ، وَ بَدِيعَ مَزِيدِ الْكَرَامَةِ ، إِلَيْكَ قَصَدْتُ وَ بِكَ أَنْزَلْتُ حَاجَتِي ، وَ إِلَيْكَ شَكَوْتُ إِسْرَافِي عَلَى نَفْسِي وَ بِكَ أَسْتَغِيثُ ، فَأَغِثْنِي وَ أَنْقِذْنِي بِرَحْمَتِكَ مِمَّا اجْتَرَأْتُ عَلَيْكَ ، يَا سَيِّدِي ، يَا وَيْلَتَا ، أَيْنَ أَهْرُبُ مِمَّنِ الْخَلَائِقُ كُلُّهُمْ فِي قَبْضَتِهِ ، وَ النَّوَاصِي كُلُّهَا بِيَدِهِ ، يَا سَيِّدِي مِنْكَ هَرَبْتُ إِلَيْكَ ، وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ ، مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ ، رَاجِياً لِمَا لَدَيْكَ، يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي ، حَاجَتِي حَاجَتِي الَّتِي إِنْ أَعْطَيْتَنِيهَا لَمْ يَضُرَّنِي مَا مَنَعْتَنِي ، وَ إِنْ مَنَعْتَنِيهَا لَمْ يَنْفَعْنِي مَا أَعْطَيْتَنِي ، أَسْأَلُكَ فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّارِ ، سَيِّدِي قَدْ عَلِمْتُ وَ أَيْقَنْتُ بِأَنَّكَ إِلَهُ الْخَلْقِ ، الَّذِي لَا سَمِيَّ لَهُ وَ لَا شَرِيكَ لَهُ ، يَا سَيِّدِي وَ أَنَا عَبْدُكَ ، مُقِرٌّ لَكَ بِوَحْدَانِيَّتِكَ وَ بِوُجُودِ رُبُوبِيَّتِكَ ، أَنْتَ اللَّهُ الَّذِي خَلَقْتَ خَلْقَكَ بِلَا مِثَالٍ وَ لَا تَعَبٍ وَ لَا نَصَبٍ ، أَنْتَ الْمَعْبُودُ وَ بَاطِلٌ كُلُّ مَعْبُودٍ غَيْرُكَ، أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي تَحْشُرُ بِهِ الْمَوْتَى إِلَى الْمَحْشَرِ ، يَا مَنْ لَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ أَحَدٌ غَيْرُهُ ، أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي تُحْيِي بِهِ الْعِظَامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ ، أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي وَ تُعَافِيَنِي وَ تُعْطِيَنِي وَ تَكْفِيَنِي مَا أَهَمَّنِي ، أَشْهَدُ أَنَّهُ لَا يَقْدِرُ عَلَى ذَلِكَ أَحَدٌ غَيْرُكَ ، أَيَا مَنْ أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً ، أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ، أَيَا مَنْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً ، وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عَدَداً ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ ، وَ خَاصَّتِكَ وَ خَالِصَتِكَ ، وَ صَفِيِّكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ ، وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ ، وَ مَوْضِعِ سِرِّكَ ، وَ رَسُولِكَ الَّذِي أَرْسَلْتَهُ إِلَى عِبَادِكَ ، وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ ، وَ نُوراً اسْتَضَاءَ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ ، فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ ، وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ، اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَيْهِ بِكُلِّ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ ، وَ بِكُلِّ مَنْقَبَةٍ مِنْ مَنَاقِبِهِ ، وَ بِكُلِّ حَالٍ مِنْ حَالَاتِهِ ، وَ بِكُلِّ مَوْقِفٍ مِنْ مَوَاقِفِهِ ، صَلَاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَهُ ، وَ أَعْطِهِ الدَّرَجَةَ وَ الْوَسِيلَةَ وَ الرِّفْعَةَ وَ الْفَضِيلَةَ ، اللَّهُمَّ شَرِّفْ فِي الْقِيَامَةِ مَقَامَهُ ، وَ عَظِّمْ بُنْيَانَهُ ، وَ أَعْلِ دَرَجَتَهُ ، وَ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ فِي أُمَّتِهِ ، وَ أَعْطِهِ سُؤْلَهُ ، وَ ارْفَعْهُ فِي الْفَضِيلَةِ إِلَى غَايَتِهَا ،اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى ، وَ أُمَنَائِكَ فِي خَلْقِكَ ، وَ أَصْفِيَائِكَ مِنْ عِبَادِكَ ، وَ حُجَجِكَ فِي أَرْضِكَ ، وَ مَنَارِكَ فِي بِلَادِكَ ، الصَّابِرِينَ عَلَى بَلَائِكَ ، الطَّالِبِينَ رِضَاكَ ، الْمُوفِينَ بِوَعْدِكَ ، غَيْرِ شَاكِّينَ فِيكَ ، وَ لَا جَاحِدِينَ عِبَادَتَكَ وَ أَوْلِيَاءَكَ ، وَ سَلَائِلِ أَوْلِيَائِكَ ، وَ خُزَّانِ عِلْمِكَ ، الَّذِينَ جَعَلْتَهُمْ مَفَاتِيحَ الْهُدَى ، وَ نُورَ مَصَابِيحِ الدُّجَى صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَتُكَ وَ رِضْوَانُكَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ عَلَى مَنَارِكَ فِي عِبَادِكَ ، الدَّاعِي إِلَيْكَ بِإِذْنِكَ ، الْقَائِمِ بِأَمْرِكَ ، الْمُؤَدِّي عَنْ رَسُولِكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ ، اللَّهُمَّ إِذَا أَظْهَرْتَهُ فَأَنْجِزْ لَهُ مَا وَعَدْتَهُ ، وَ سُقْ إِلَيْهِ أَصْحَابَهُ ، وَ انْصُرْهُ وَ قَوِّ نَاصِرِيهِ ، وَ بَلِّغْهُ أَفْضَلَ أَمَلِهِ ، وَ أَعْطِهِ سُؤْلَهُ ، وَ جَدِّدْ بِهِ عَنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ بَعْدَ الذُّلِّ الَّذِي قَدْ نَزَلَ بِهِمْ بَعْدَ نَبِيِّكَ ، فَصَارُوا مَقْتُولِينَ مَطْرُودِينَ مُشَرَّدِينَ خَائِفِينَ غَيْرَ آمِنِينَ ، لَقُوا فِي جَنْبِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِكَ وَ طَاعَتِكَ الْأَذَى وَ التَّكْذِيبَ ، فَصَبَرُوا عَلَى مَا أَصَابَهُمْ فِيكَ ، رَاضِينَ بِذَلِكَ ، مُسْلِمِينَ لَكَ فِي جَمِيعِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ وَ مَا يَرِدُ إِلَيْهِمْ ، اللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ قَائِمِهِمْ بِأَمْرِكَ ، وَ انْصُرْهُ وَ انْصُرْ بِهِ دِينَكَ الَّذِي غُيِّرَ وَ بُدِّلَ ، وَ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحَى مِنْهُ وَ بُدِّلَ بَعْدَ نَبِيِّكَ صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ ، الَّذِينَ بَلَغُوا عَنْكَ الْهُدَى ، وَ اعْتَقَدُوا لَكَ الْمَوَاثِيقَ بِالطَّاعَةِ ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ ، وَ السَّلَامُ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى مَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ ، وَ أُولِي الْعَزْمِ مِنْ أَنْبِيَائِكَ الْمُرْسَلِينَ ، وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ أَجْمَعِينَ ، وَ أَعْطِنِي سُؤْلِي فِي دُنْيَايَ وَ آخِرَتِي ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. اللَّهُمَّ كُلَّمَا دَعَوْتُكَ لِنَفْسِي لِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ ، فَأَعْطِهِ جَمِيعَ أَهْلِي وَ إِخْوَانِي فِيكَ ، وَ جَمِيعَ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ ، الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَرْضِكَ بَيْنَ عِبَادِكَ ، الْخَائِفِينَ مِنْكَ ، الَّذِينَ صَبَرُوا عَلَى الْأَذَى وَ التَّكْذِيبِ فِيكَ وَ فِي رَسُولِكَ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ عَلَیهِمُ السَّلامُ ، أَفْضَلَ مَا يَأْمَلُونَ ، وَ اكْفِهِمْ مَا أَهَمَّهُمْ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ، اللَّهُمَّ اجْزِهِمْ عَنَّا جَنَّاتِ النَّعِيمِ ، وَ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ".

در دعایی دیگر، بخش ذیل نیز بیان شده است:

"اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ تَوْفِيقَ أَهْلِ الْهُدَى ، وَ أَعْمَالَ أَهْلِ التَّقْوَى ، وَ مُنَاصَحَةَ أَهْلِ التَّوْبَةِ ، وَ عَزْمَ أَهْلِ الصَّبْرِ ، وَ حَذَرَ أَهْلِ الْخَشْيَةِ ، وَ طَلَبَ أَهْلِ الرَّغْبَةِ ، وَ عِرْفَانَ أَهْلِ الْعِلْمِ ، وَ فِقْهَ أَهْلِ الْوَرَعِ ، حَتَّى أَخَافَكَ اللَّهُمَّ مَخَافَةً تَحْجُزُنِي عَنْ مَعَاصِيكَ ، وَ حَتَّى أَعْمَلَ بِطَاعَتِكَ عَمَلًا أَسْتَحِقُّ بِهِ كَرِيمَ كَرَامَتِكَ ، وَ حَتَّى أُنَاصِحَكَ فِي التَّوْبَةِ خَوْفاً لَكَ ، وَ حَتَّى أُخْلِصَ لَكَ فِي النَّصِيحَةِ حُبّاً لَكَ ، وَ حَتَّى أَتَوَكَّلَ عَلَيْكَ فِي الْأُمُورِ كُلِّهَا بِحُسْنِ ظَنِّي بِكَ ، سُبْحَانَ خَالِقِ النُّورِ ، سُبْحَانَ اللهِ وَ بِحَمْدِهِ ، اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ تَفَضَّلْ عَلَيَّ فِي أُمُورِي كُلِّهَا بِمَا لَا يَمْلِكُهُ غَيْرُكَ ، وَ لَا يَقِفُ عَلَيْهِ سِوَاكَ ، وَ اسْمَعْ نِدَائِي ، وَ أَجِبْ دُعَائِي ، وَ اجْعَلْهُ مِنْ شَأْنِكَ ، فَإِنَّهُ عَلَيْكَ يَسِيرٌ ، وَ هُوَ عِنْدِي عَظِيمٌ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ".[37]

برگرفته از کتاب "همراه با ماه شعبان" ص 291 : آقای مهندس امین اوحدی

________________________________________

[1] - ربیع الاسابیع ، ص180-181

[2] - ربیع الاسابیع ، ص181 به نقل از جمال الاسبوع

[3] - ربیع الاسابیع ، ص181

[4] - من‏لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص552

[5] - ثواب الأعمال ، ص40

[6] - کافی ،ج3،ص467

[7] - مستدرك‏الوسائل، ج6 ، ص224 به نقل از فقه الرّضا

[8] - من‏لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص553

[9] - من‏لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص554

[10] - عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص180-181

[11] - وسائل‏الشيعة ،ج8 ، ص56 به نقل از احتجاج

[12] - بحارالأنوار ،ج97،ص84-85 به نقل از امالی صدوق

[13] - من‏لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص552

[14] - وسائل‏الشيعة ، ج 8 ، ص53 به نقل از کتاب المقنِع

[15] - مستدرك‏الوسائل، ج6 ، ص223- 224 بن نقل از جعفریات/روایت مشابه: مستدرك‏الوسائل، ج6 ، ص226- 227 به نقل از نوادر راوندی

[16] - بحارالأنوار، ج100 ،ص137-138/مستدرك‏الوسائل، ج6، ص232- 233

[17] - کافی ،ج3،ص465-466

[18] - ربیع الاسابیع ، ص193

[19] - کافی ،ج3،ص465

[20] - من‏لايحضره‏الفقيه، ج 1 ،ص553- 554

[21] - من‏لايحضره‏الفقيه، ج 1 ،ص553

[22] - تهذیب الأحكام ،ج3 ،ص187

[23] - وسائل‏الشيعة، ج8، ص53 به نقل از کتاب مقنع

[24] - من‏لايحضره‏الفقيه، ج 1، ص553

[25] - وسائل‏الشيعة ،ج 8 ،ص 60 به نقل از کافی

[26] - وسائل‏الشيعة ،ج 8 ،ص60- 61

[27] - سراج القبور ، فصل11

[28] - فوز اکبر،ص203

[29] - توجّه: خواندن ادعیه واذکاری که در سجده ی دوم هر رکعت، یا در سجده ی آخر نماز، یا در بعد از نماز توصیه شده است، جهت بالابردن ثواب نماز جعفر طیّار است و خواندن این ادعیه یا اذکار الزامی نیست.

[30] - احتمالاً این ذکر در سجده ی دوم هر رکعت و بعد از گفتن تسبیحات خوانده می شود.

[31] - مستدرك‏الوسائل، ج 6 ،ص230

[32] - کافی ،ج3،ص467

[33] - مستدرك‏الوسائل، ج 6 ،ص228- 229 به نقل از جمال الاسبوع

[34] - مستدرك‏الوسائل، ج6 ،ص232- 233 به نقل از مصباح المتهجد و جمال الاسبوع

[35] - یک مدّ حدودا 750 گرم گندم ، جو و ... است.

[36] - مصباح‏المتهجّد، ص330-331

[37] - بحارالأنوار، ج 91 ،ص195-199 به نقل از جمال الاسبوع

برگرفته از کتاب "همراه با ماه شعبان" ص 291 : آقای مهندس امین اوحدی

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:18  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حدیثی تکان دهنده در مورد‎

sejde shokr

امام صادق علیه السلام فرمودند :

سجده شکر به جا آوردن بر هر مسلمانی واجب است . نمازت را به سبب آن به اتمام برسان و به سبب آن خدایت را از خودت راضی کن و به سبب آن است که ملائکه از تو متعجب و شگفت زده میشوند . به درستی که بنده زمانی که نماز میخواند و سپس سر بر سجده شکر مینهد ، پروردگار حجاب های موجود میان بنده و فرشته ها و ملائک را میگشاید و میگوید :

ای ملائکه من ! به بنده ام بنگرید . واجبم را به جای آورد و عهدم را برای من تمام نمود . سپس برای من نسبت به آنچه که برایش نعمت نموده ام ، سجده شکر به جا آورد . ای فرشتگان من ! برای او از نظر شما چه چیزی در نزد من وجود دارد ؟

پس ملائکه میگویند : ای پروردگار ما ! رحمت تو .

پس پروردگار میفرماید : سپس برای او چیست از پاداش ؟

میگویند : ای پروردگار ما ! بهشت تو .

سپس پروردگار میفرماید : برای او دیگر چیست ؟

میگویند : ای پروردگار ما ! کفایت مهم هایش .

پس پروردگار باز میفرماید : سپس برایش چیست ؟

امام علیه السلام فرمودند : چیزی از خیر ها نماند مگر آنکه ملائکه آن را گفتند . پس خداوند میفرماید : پس از آن دیگر چیست ؟

ملائکه میگویند : ای خداوند ما ! علمی برای ما نیست !

پروردگار میفرماید : ای فرشتگان من ! برایش شکر میکنم همانگونه که برایم شکر به جای آورده است و برایش روی می آورم با فضلم و رحمتم را برایش نشان میدهم .

منبع : " الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیه " نوشته شیخ حر عاملی رحمة الله علیه

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:3  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
پیامبر مكرم اسلام (ص)
1ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ - : لا تُضَيِّعُوا صَلاتَكُمْ، فَإنَّ مَنْ ضَيَّعَ صَلاتَهُ، حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ، وَ كانَ حَقّاً عَلي اللّهِ أنْ يُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقينَ.
«وسائل الشّيعة، ج 4، ص 30»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: نماز را سبك و ناچيز مشماريد، هر كس نسبت به نمازش بي اعتنا باشد و آنرا سبك و ضايع گرداند همنشين قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است كه او را همراه منافقين در آتش داخل نمايد.


2ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ مَشي إلي مَسْجِد مِنْ مَساجِدِ اللّهِ، فَلَهُ بِكُّلِ خُطْوَة خَطاها حَتّي يَرْجِعَ إلي مَنْزِلِهِ، عَشْرُ حَسَنات، وَ مَحي عَنْهُ عَشْرُ سَيِّئات، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجات.
«وسائل الشّيعة، ج 5، ص 201»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هر كس قدمي به سوي يكي از مساجد خداوند بردارد، براي هر قدم ثواب ده حسنه مي باشد تا برگردد به منزل خود، و ده خطا از لغزش هايش پاك مي شود، همچنين در پيشگاه خداوند ده درجه ترفيع مي يابد.


3ـ بَيْنَما رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - جالِسٌ فِي الْمَسْجِدِ، إذْدَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ يُصَلّي، فَلَمْ يُتِمَّ رُكُوعَهُ وَ لا سُجُودَهُ، فَقالَ: نَقَرَ كَنَقْرِ الْغُرابِ، لَئِنْ ماتَ هذا وَ هكَذا صَلوتُهُ لَيَمُوتُنَّ عَلي غَيْرِ ديني.
«وسائل الشّيعة، ج 4، ص 31، ح 4434»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: رسول خدا - صلي الله عليه وآله - در مسجد نشسته بود كه شخصي وارد شد و مشغول خواندن نماز شد و ركوع و سجودش را كامل انجام نمي داد و عجله و شتاب مي كرد.
حضرت فرمود: كار اين شخص همانند كلاغي است كه منقار بر زمين مي زند، اگر با اين حالت از دنيا برود بر دين من نمرده است.


4ـ قالَ رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - لِعَلي - عليه السلام - : أنَا رَسُولُ اللّهِ الْمُبَلِّغُ عَنْهُ، وَ أنْتَ وَجْهُ اللّهِ وَ الْمُؤْتَمُّ بِهِ، فَلا نَظير لي إلاّ أنْتَ، وَ لا مِثْلَ لَكَ إلاّ أنَا.
«تفسير البرهان، ج 4، ص 184»
رسول خدا - صلي الله عليه وآله - به امام علي - عليه السلام - فرمود: من رسول خدا هستم، كه از طرف او تبليغ و هدايت مي نمايم; و تو وجه اللّه مي باشي، كه امام و مقتداي (بندگان خدا) خواهي بود، پس نظيري براي من وجود ندارد مگر تو; و همانند تو نيست مگر من.


5ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : يا أباذَر، اَلدُّنْيا سِجْنُ الْمُؤْمِن وَ جَنَّةُ الْكافِرِ، وَ ما أصْبَحَ فيها مُؤْمِنٌ إلاّ وَ هُوَ حَزينٌ، وَ كَيْفَ لايَحْزُنُ الْمُؤْمِنُ وَ قَدْ أوَعَدَهُ اللّهُ أنَّهُ وارِدٌ جَهَنَّمَ.
«بحارالأنوار، ج 74، ص 80، ح 3»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: اي ابوذر، دنيا زندان مؤمن و بهشت كافران است، مؤمن هميشه محزون و غمگين مي باشد، چرا چنين نباشد و حال آن كه خداوند به او - در مقابل گناهان و خطاهايش - وعده مجازات و دخول جهنّم را داده است.


6ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : يا عَلي! اِفْتَحْ طَعامَكَ بِالْمِلْحِ، فَإنَّ فيهِ شِفاءٌ مِنْ سَبْعينَ داء، مِنْها: الْجُنُونُ وَ الْجُذامُ وَ الْبَرَصُ وَ وَجَعُ الْحَلْقِ وَ الاْضْراسِ وَ وَجَعُ الْبَطْنِ.
«بحارالأنوار، ج 63، ص 398، ح 20»
رسول خدا - صلي الله عليه وآله - به امام علي - عليه السلام - فرمود: غذاي خود را با (تناول نمودن كمي) نمك شوع نما، همانا كه در آن درمان و شفاء هفتاد نوع بلا و آفت خواهد بود، كه ديوانگي، پيسي، جُذام، درد و ناراحتي هاي حلق، دندان ها; و شكم و معده از آنها مي باشد.


7ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ، وَ شَرٌّ مِنْ ذلِكَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيا غَيْرِهِ.
«من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 353، ح 5762»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: بدترين افراد كسي است كه آخرت خود را به دنيايش بفروشد و بدتر از او آن كسي خواهد بود كه آخرت خود را براي دنياي ديگري بفروشد.


8ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : ثَلاثَةٌ أخافُهُنَّ عَلي اُمتَّي: ألضَّلالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، وَ مُضِلاّتُ الْفِتَنِ، وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.
«بحارالأنوار، ج 10، ص 368، ح 15»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: در سه چيز براي امّت خود احساس خطر مي كنم: گمراهي، بعد از آن كه هدايت و معرفت پيدا كرده باشند. گمراهي ها و لغزش هاي به وجود آمده از فتنه ها. مشتهيات شكم، و آرزوهاي نفساني و شهوت پرستي.


9ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : ثَلاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَ لا تُؤَخَّرُ إلي الاخِرَةِ: عُقُوقُ الْوالِدَيْنِ، وَ الْبَغْيُ عَلَي النّاسِ، وَ كُفْرُ الاْحْسانِ.
«بحارالأنوار، ج 70، ص 373، ح 7»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس مي باشد و به قيامت كشانده نمي شود: ايجاد ناراحتي براي پدر و مادر، ظلم در حقّ مردم، ناسپاسي در مقابل كارهاي نيك ديگران.


10ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : إنَّ أعْجَزَ النّاسِ مَنْ عَجَزَعَنِ الدُّعاءِ، وَ إنَّ أبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.
«بحارالأنوار، ج 90، ص 291، ح 11»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: عاجز و ناتوان ترين افراد كسي است كه از دعا و مناجات با خداوند ناتوان و محروم باشد، و بخيل ترين اشخاص كسي خواهد بود كه از سلام كردن خودداري نمايد.


11ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : إذا تَلاقَيْتُمْ فَتَلاقُوا بِالتَّسْليمِ وَ التَّصافُحِ، وَ إذا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِإلاسْتِغْفارِ.
«بحارالأنوار، ج 73، ص 4، ح 13»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هنگام بر خورد و ملاقات با يكديگر سلام و مصافحه نمائيد و موقع جدا شدن براي همديگر طلب آمرزش كنيد.


12ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : بَكِرُّوا بِالصَّدَّقَةِ، فَإنَّ الْبَلاءَ لا يَتَخَطاّها.
«بحارالانوار، ج 93، ص 177، ح 8»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: صبحگاهان حركت و كار خود را با دادن صدقه شروع نمائيد چون كه بلاها و آفت ها را بر طرف مي گرداند.


13ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : يُؤْتَي الرَّجُلُ في قَبْرِهِ بِالْعَذابِ، فَإذا اُتِيَ مِنْ قِبَلِ رَأسِهِ دَفَعَتْهُ تِلاوَةُ الْقُرْآنِ، وَ إذا اُتِيَ مِنْ قِبَلِ يَدَيْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَةُ، وَ إذا اُتِيَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَيْهِ دَفَعَهُ مَشْيُهُ إلي الْمَسْجِدِ.
«مسكّن الفؤاد، ص 50»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هنگامي كه بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاي سر بخواهد وارد شود تلاوت قرآنش مانع عذاب مي گردد و چنانچه از مقابل وارد شود صدقه و كارهاي نيك مانع آن مي باشد. و چنانچه از پائين پا بخواهد وارد گردد، رفتن به سوي مسجد مانع آن خواهد گشت.


14ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : عَلَيْكُمْ بِمَكارِمِ الاْخْلاقِ، فَإنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَني بِها، وَ إنَّ مِنْ مَكارِمِ الاْخْلاقِ: أنْ يَعْفُوَالرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ يُعْطِيَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ يَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ أنْ يَعُودَ مَنْ لايَعُودُهُ.
«بحارالأنوار، ج 66، ص 375، ح 24.»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: بر شما باد رعايت مكارم اخلاق، كه خداوند مرا بر آن ها مبعوث نمود، و ـ بعضي از ـ آن ها عبارتند از: كسي كه بر تو ظلم كند ـ به جهت غرض شخصي ـ او را ببخش، كسي كه تو را نسبت به چيزي محروم گرداند كمكش نما، با شخصي كه با تو قطع دوستي كند رابطه دوستي داشته باش، شخصي كه به ديدار تو نيايد به ديدارش برو.


15ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ وَجَدَ كَسْرَةً اَوْ تَمْرَةً فَأكَلَهَا لَمْ يُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّي يَغْفِرَاللّهُ لَهُ.
«بحارالأنوار، ج 63، ص 430، ح 12»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هر كس تكّه اي نان يا دانه اي خرما در جائي ببيند، و آن را بردارد و ميل كند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مي گيرد.


16ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : ما تَواضَعَ أحَدٌ إلاّ رَفَعَهُ اللّهُ.
«بحارالأنوار، ج 72، ص 120، ح 7»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: كسي اظهار تواضع و فروتني نكرده، مگر آن كه خداوند متعال او را رفعت و عزّت بخشيده است.


17ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ أنْظَرَ مُعْسِراً، كانَ لَهُ بِكُلِّ يَوْم صَدَقَةٌ.
«بحارالأنوار، ج 100، ص 151، ح 17»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هر كس بدهكار ناتواني را مهلت دهد براي هر روزش ثواب صدقه در راه خدا مي باشد.


18ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : ما مِنْ هُدْهُد إلاّ وَ في جِناحِهِ مَكْتُوبٌ بِالِسّرْيانيَّةِ «آلُ مُحَمَّد خَيْرُ الْبَريَّةِ».
«بحارالأنوار، ج 27، ص 261، ح 2.»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هيچ پرنده اي به نام هدهد وجود ندارد مگر آن كه روي بال هايش به لغت سرياني نوشته شده است: آل محمّد (صلوات الله عليهم اجمعين) بهترين مخلوق روي زمين مي باشند.


19ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : يَأتي عَلي النّاسِ زَمانٌ، الصّابِرُ مِنْهُمْ عَلي دينِهِ كَالْقابِضِ عَلي الْجَمَرِ.
«بحارالأنوار، ج 28، ص 47، ح 9»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: زماني بر مردم خواهد آمد كه صبر نمودن در برابر مسائل دين ـ و عمل به دستورات آن ـ همانند در دست گرفتن آتش گداخته است.


20ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : سَيَأتي زَمانٌ عَلي اُمتَّي يَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَماءِ كَما يَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذِّئْبِ، إبْتَلاهُمُ اللّهُ بِثَلاثَةِ أشْياء: الاْوَّلُ: يَرَفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أمْوالِهِمْ، وَ الثّاني: سَلَّط اللّهُ عَلَيْهِمْ سُلْطاناً جائِراً، وَ الثّالِثُ: يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيا بِلا إيمان.
«مستدرك الوسائل، ج 11، ص 376، ح 13301»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: زماني بر امّت من خواهد آمد كه مردم از علماء گريزان شوند همان طوري كه گوسفند از گرگ گريزان است، خداوند چنين جامعه اي را به سه نوع عذاب مبتلا مي گرداند:1 ـ بركت و رحمت خود را از اموال ايشان برمي دارد. 2ـ حكمفرمائي ظالم و بي مروّت را بر آن ها مسلّط مي گرداند. 3 ـ هنگام مرگ و جان دادن، بي ايمان از اين دنيا خواهند رفت.


21ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : اَلْعالِمُ بَيْنَ الْجُهّالِ كَالْحَي بَيْنَ الاْمْواتِ، وَ إنَّ طالِبَ الْعِلْمِ يَسْتَغْفِرُلَهُ كُلُّ شَيء حَتّي حيتانِ الْبَحْرِ، وَ هَوامُّهُ، وَ سُباعُ الْبَرِّ وَ أنْعامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ، فَإنّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ إنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَريضَةٌ عَلي كُلِ مُسْلِم.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 172، ح 25»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: دانشمندي كه بين گروهي نادان قرار گيرد همانند انسان زنده اي است بين مردگان، و كسي كه در حال تحصيل علم باشد تمام موجودات برايش طلب مغفرت و آمرزش مي كنند، پس علم را فرا گيريد چون علم وسيله قرب و نزديكي شما به خداوند است، و فراگيري علم، بر هر فرد مسلماني فريضه است.


22ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ زارَ عالِماً فَكَأنَّما زارَني، وَ مَنْ صافَحَ عالِماً فَكأنَّما صافَحَني، وَ مَنْ جالَسَ عالِماً فَكَأنَّما جالَسَني، وَ مَنْ جالَسَني فِي الدُّنْيا أجْلَسْتُهُ مَعي يَوْمَ الْقِيامَةِ.
«مستدرك الوسائل، ج 17، ص 300، ح 21406»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هر كس به ديدار و زيارت عالم و دانشمندي برود مثل آن است كه مرا زيارت كرده، هر كه با دانشمندي دست دهد و مصافحه كند مثل آن كه با من مصافحه نموده، هر شخصي همنشين دانشمندي گردد مثل آن است كه با من مجالست كرده، و هر كه در دنيا با من همنشين شود، در آخرت همنشين من خواهد گشت.


23ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ تَزَوَّجَ إمْرَأةً لِمالِها وَ كَلَهُ اللّهُ إلَيْهِ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِجَمالِها رَأي فيها ما يَكَرَهُ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِدينِها جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِكَ.
«تهذيب الأحكام، ج 7، ص 399، ح 5»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هر كس زني را به جهت ثروتش ازدواج كند خداوند او را به همان واگذار مي نمايد، و هر كه با زني به جهت زيبائي و جمالش ازدواج كند خوشي نخواهد ديد، و كسي كه با زني به جهت دين و ايمانش تزويج نمايد خداوند خواسته هاي او را تأمين مي گرداند.


24ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ قَلَّ طَعامُهُ، صَحَّ بَدَنُهُ، وَ صَفا قَلْبُهُ، وَ مَنْ كَثُرَ طَعامُهُ سَقُمَ بَدَنُهَ وَ قَسا قَلْبُهُ.
«بحارالأنوار، ج 59، ص 268، ح 53»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هر كه خوراكش كمتر باشد بدنش سالم و قلبش با صفا خواهد بود، و هر كس خوراكش زياد باشد امراض جسمي بدنش و كدورت، قلبش را فرا خواهد گرفت.


25ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : لا تُشْبِعُوا، فَيُطْفأ نُورُ الْمَعْرِفَةِ مِنْ قُلُوبِكُمْ.
«مستدرك الوسائل، ج 16، ص 218، ح 19646»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: شكم خود را از خوراك سير و پر مگردانيد، چون كه سبب خاموشي نور عرفان و معرفت ـ در افكار و ـ قلب هايتان مي گردد.


26ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ تَوَلّي عَمَلا وَ هُوَيَعْلَمُ أنَّهُ لَيْسَ لَهُ بِأهْل، فَلْيتُبَّوَءُ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ.
«تاريخ إلاسلام، ج 101ـ120، ص 285»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هر كه رياست و مسئوليتي را بپذيرد و بداند كه أهليّت آن را ندارد، ـ در قبر و قيامت ـ جايگاه او پر از آتش خواهد شد.


27ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعيفِ الَّذي لادينَ لَهُ، فَقيلَ: وَ ما الْمُؤْمِنُ الضَّعيفُ الَّذي لا دينَ لَهُ؟ قالَ: اَلذّي لا يَنْهي عَنِ الْمُنْكَرِ.
«وسائل الشّيعة، ج 16، ص 122، ح 21139»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: همانا خداوند دشمن دارد آن مؤمني را كه ضعيف و بي دين است، سؤال شد: مؤمن ضعيف و بي دين كيست؟ پاسخ داد: كسي كه نهي از منكر و جلوگيري از كارهاي زشت نمي كند.


28ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِيءُ الْخَطيئَةَ، كَما تُطْفِيءُ الماءُ النّارَ، وَ تَدْفَعُ سَبْعينَ باباً مِنَ الْبَلاءِ.
«مستدرك الوسائل، ج 7، ص 184، ح 7984»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: صدقه اي كه محرمانه و پنهاني داده شود سبب پاكي گناهان مي باشد، همان طوري كه آب، آتش را خاموش مي كند، همچنين صدقه هفتاد نوع بلا و آفت را بر طرف مي نمايد.


29ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمي مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ، كَيْفَ لايَحْتمي مِنَ الذُّنُوبِ، مَخافَةَ النّارِ.
«بحارالأنوار، ج 70، ص 347، ح 34»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: تعجّب دارم از كساني كه نسبت به خورد و خوراك خود اهميّت مي دهند تا مبادا مريض شوند وليكن اهميّتي نسبت به گناهان نمي دهند و باكي از آتش سوزان جهنّم ندارند.


30 ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : حُبُّ الْجاهِ وَ الْمالِ يُنْبِتُ النِّفاقَ فِي الْقَلْبِ، كَما يُنْبِتُ الْماءُ الْبَقْلَ.
«تنبيه الخواطر، ص 264»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: علاقه نسبت به رياست و ثروت سبب روئيدن نفاق در قلب و درون خواهد شد، همان طوري كه آب و باران سبب روئيدن سبزيجات مي باشند.


31ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ اَصابَ مِنْ إمْرَأة نَظْرَةً حَراماً، مَلاَاللّهُ عَيْنَيْهِ ناراً.
«مستدرك الوسائل، ج 14، ص 270، ح 16685»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هركس نگاه حرامي به زن نامحرمي بيفكند، خداوند چشم هاي او را پر از آتش مي گرداند.


32ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : حَسِّنُوا أخْلاقَكُمْ، وَ ألْطِفُوا جيرانَكُمْ، وَ أكْرِمُوا نِسائَكُمْ، تَدْخُلُوا الْجَنّةَ بِغَيْرِ حِساب.
«أعيان الشّيعة، ج 1، ص 301»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: رفتار و اخلاق خود را نيكو سازيد، نسبت به همسايگان با ملاطفت و محبّت برخورد نمائيد، زنان و همسران خود را گرامي داريد تا بدون حساب وارد بهشت گرديد.


33ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : اَلْمَرْءُ عَلي دينِ خَليلِهِ، فَلْيَنْظُر أحَدُكُمْ مَنْ يُخالِطُ.
«بحارالأنوار، ج 71، ص 192، ح 12»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: انسان بر روش و اخلاق دوستش پرورش مي يابد و شناخته مي شود، پس متوجّه باشيد با چه كسي دوست و همنشين مي باشيد.


34ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : اَلصَّدقَةُ بِعَشْر، وَ الْقَرْضُ بِثَمانِيَةَ عَشَرَ، وَ صِلَةُ الرَّحِمِ بِأرْبَعَةَ وَ عِشْرينَ.
«مستدرك الوسائل، ج 7، ص 194، ح 8010»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: پاداش و ثواب دادنِ صدقه ده برابر درجه، ودادن قرض الحسنه هيجده درجه، و انجام صله رحم بيست و چهار درجه افزايش خواهد داشت.


35ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : لا يَمْرُضُ مُؤْمِنٌ وَ لا مُؤْمِنَةٌ إلاّ حَطّ اللّهُ بِهِ خَطاياهُ.
«مستدرك الوسائل، ج 2، ص 66، ح 1422»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هيچ مؤمن و مؤمنه اي مريض نمي گردد مگر آن كه خطاها و لغزش هايش پاك و بخشوده مي شود.


36ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : مَنْ وَقَّرَ ذا شَيْبَة فِي الاْسْلامِ أمَّنَهُ اللّهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيامَةِ.
«الكافي، ج 2، ص 658، ح 3»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هر كس بزرگ سال مسلماني را گرامي دارد و احترام نمايد، خداوند او را در قيامت از سختي ها و مشكلات در أمان مي دارد.


37ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : كُلُّ عَيْن باكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ إلاّ ثَلاثَ أعْيُن: عَيْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ، وَ عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ، وَ عَيْنٌ باتَتْ ساهِرَةً في سَبيلِ اللّهِ.
«ثواب الأعمال، ص 211، ح 1»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: تمامي چشم ها در روز قيامت گريانند، مگر سه دسته: 1 ـ آن چشمي كه به جهت خوف و ترس از عذاب خداوند گريه كرده باشد. 2 ـ چشمي كه از گناهان و موارد خلاف بسته و نگاه نكرده باشد. 3 ـ چشمي كه شبها در عبادت و بندگي خداوند متعال بيدار بوده باشد.


38ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : سادَةُ النّاسِ فِي الدُّنْيا الأسْخِياء، سادَةُ النّاسِ فِي الاخِرَةِ الاْتْقِياء.
«أعيان الشّيعة، ج 1، ص 302»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: سرور و سيّد مردم در دنيا افراد سخاوتمند خواهند بود، و سيّد و سرور انسان ها در قيامت پرهيزكاران مي باشند.


39ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : وَ عَظَني جِبْرئيلُ - عليه السلام - : يا مُحَمَّدُ، أحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإنَّكَ مُفارِقُهُ، وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَإنَّكَ مُلاقيهِ.
«أمالي طوسي، ج 2، ص 203»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: جبرئيل مرا موعظه و نصحيت كرد: با هر كس كه خواهي دوست باش، بالأخره بين تو و او جدائي خواهد افتاد. هر چه خواهي انجام ده، ولي بدان نتيجه و پاداش آنرا خواهي گرفت.


40ـ قال رَسُولُ اللّهِ - صلي الله عليه وآله - : اَوْصاني رَبّي بِتِسْع: اَوْصاني بِالاْخْلاصِ فِي السِّرِّ وَ الْعَلانِيَةِ، وَ الْعَدْلِ فِي الرِّضا وَ الْغَضَبِ، وَ الْقَصْدِ فِي الْفَقْرِ وَ الْغِني، وَ اَنْ أعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَني، وَ أعطِيَ مَنْ حَرَمَني، وَ أصِلَ مَنْ قَطَعَني، وَ اَنْ يَكُونَ صُمْتي فِكْراً، وَ مَنْطِقي ذِكْراً، وَ نَظَري عِبْراً.
«أعيان الشّيعة، ج 1، ص 300»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: پروردگار متعال، مرا به 9 چيز سفارش نمود: اخلاص در آشكار و پنهان، دادگري در خوشنودي و خشم، ميانه روي در نياز و توانمندي، بخشيدن كسي كه در حقّ من ستم روا داشته است، كمك به كسي كه مرا محروم گردانده، ديدار خويشاونداني كه با من قطع رابطه نموده اند، و اين كه خاموشيم انديشه و سخنم، يادآوري خداوند; و نگاهم عبرت و پند باشد.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:57  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام علی (ع)
1 ـ قالَ الاْمامُ علي - عَلَيْهِ السلام - : إغْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَةِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَةِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ، وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّيْنِ لِلشَّهادَةِ، وَ عِنْدَ دَعْوَةِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَيْسَ لَها حِجابٌ دوُنَ الْعَرْشِ.
«بحارالأنوار، ج 90، ص 343، ح 1»
امام علي - عليه السلام - فرمود: پنج موقع را براي دعا و حاجت خواستن غنيمت شماريد: موقع تلاوت قرآن، موقع اذان، موقع بارش باران، موقع جنگ و جهاد ـ في سبيل اللّه ـ موقع ناراحتي و آه كشيدن مظلوم. در چنين موقعيت ها مانعي براي استجابت دعا نيست.


2ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ، وَ الاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِكْرَةُ مِرآةٌ صافِيَةٌ، وَ الاْعْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ كَفي بِكَ أَدَباً تَرْكُكَ ما كَرِهْتَهُ مِنْ غَيْرِكَ.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 169، ح 20»
امام علي - عليه السلام - فرمود: علم؛ ارثيه اي با ارزش، و ادب؛ زيوري نيكو، و انديشه؛ آئينه اي صاف، و پوزش خواستن؛ هشدار دهنده اي دلسوز خواهد بود. و براي با أدب بودنت همين بس كه آنچه براي خود دوست نداري، در حقّ ديگران روا نداشته باشي.

3ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : اَلـْحَقُّ جَديدٌ وَ إنْ طالَتِ الاْيّامُ، وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إنْ نَصَرَهُ أقْوامٌ.
«وسائل الشّيعة، ج 25، ص 434، ح 32292»
امام علي - عليه السلام - فرمود: حقّ و حقيقت در تمام حالات جديد و تازه است گر چه مدّتي بر آن گذشته باشد. و باطل هميشه پست و بي أساس است گر چه افراد بسياري از آن حمايت كنند.


4ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : اَلدُّنْيا تُطْلَبُ لِثَلاثَةِ أشْياء: اَلْغِني، وَ الْعِزِّ، وَ الرّاحَةِ، فَمَنْ زَهِدَ فيها عَزَّ، وَ مَنْ قَنَعَ إسْتَغْني، وَ مَنْ قَلَّ سَعْيُهُ إسْتَراحَ.
«وافي، ج 4، ص 402»
امام علي - عليه السلام - فرمود: دنيا و اموال آن، براي سه هدف دنبال مي شود: بي نيازي، عزّت و شوكت، آسايش و آسوده بودن. هر كه زاهد باشد؛ عزيز و با شخصيّت است، هر كه قانع باشد؛ بي نياز و غني گردد، هر كه كمتر خود را در تلاش و زحمت قرار دهد؛ هميشه آسوده و در آسايش است.


5ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : لَوْ لاَ الدّينُ وَ التُّقي، لَكُنْتُ أدْهَي الْعَرَبِ.
«أعيان الشّيعة، ج 1، ص 350»
امام علي - عليه السلام - فرمود: چنانچه دين داري و تقواي الهي نمي بود، هر آينه سياستمدارترين افراد بودم ـ ولي دين و تقوا مانع سياست بازي مي شود ـ.


6ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : اَلْمُلُوكُ حُكّامٌ عَلَي النّاسِ، وَ الْعِلْمُ حاكِمٌ عَلَيْهِمْ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْعِلْمِ أنْ تَخْشَي اللّهَ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ أنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِكَ.
«أمالي طوسي، ج 1، ص 55»
امام علي - عليه السلام - فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامي ايشان حاكم خواهد بود، تو را در علم كافي است كه از خداوند ترسناك باشي؛ و به دانش و علم خود باليدن، بهترين نشانه ناداني است.


7ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : ما مِنْ يَوْم يَمُرُّ عَلَي ابْنِ آدَم إلاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَم أنَا يَوُمٌ جَديدٌ وَ أناَ عَلَيْكَ شَهيدٌ.فَقُلْ فيَّ خَيْراً، وَ اعْمَلْ فيَّ خَيْرَاً، أشْهَدُ لَكَ بِهِ فِي الْقِيامَةِ، فَإنَّكَ لَنْ تَراني بَعْدَهُ أبَداً.
«أمالي صدوق، ص 95»
امام علي - عليه السلام - فرمود: هر روزي كه بر انسان وارد شود، گويد: من روز جديدي هستم، من بر اعمال و گفتار تو شاهد مي باشم. سعي كن سخن خوب و مفيد بگوئي، كار خوب و نيك انجام دهي. من در روز قيامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود. و بدان امروز كه پايان يابد ديگر مرا نخواهي ديد و قابل جبران نيست.


8ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : فِي الْمَرَضِ يُصيبُ الصَبيَّ، كَفّارَةٌ لِوالِدَيْهِ.
«بحار الأنوار، ج 5، ص 317، ح 16»
امام علي - عليه السلام - فرمود: مريضي كودك، كفّاره گناهان پدر و مادرش مي باشد.


9ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : الزَّبيبُ يَشُدُّ الْقَلْبِ، وَ يُذْهِبُ بِالْمَرَضِ، وَ يُطْفِيءُ الْحَرارَةَ، وَ يُطيِّبُ النَّفْسَ.
«أمالي طوسي، ج 1، ص 372»
امام علي - عليه السلام - فرمود: خوردن مويز ـ كشمش سياه ـ قلب را تقويت، مرض ها را برطرف، و حرارت بدن را خاموش، و روان را پاك مي گرداند.


10ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : أطْعِمُوا صِبْيانَكُمُ الرُّمانَ، فَإنَّهُ اَسْرَعُ لاِلْسِنَتِهِمْ.
«أمالي طوسي، ج 1، ص 372»
امام علي - عليه السلام - فرمود: به كودكان خود أنار بخورانيد تا زبانشان بهتر و زودتر باز شود.


11ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : أطْرِقُوا أهاليكُمْ في كُلِّ لَيْلَةِ جُمْعَة بِشَيْء مِنَ الْفاكِهَةِ، كَيْ يَفْرَحُوا بِالْجُمْعَةِ.
«بحارالأنوار، ج 101، ص 73، ح 24»
امام علي - عليه السلام - فرمود: در هر شب جمعه همراه با مقداري ميوه بر اهل منزل و خانواده خود وارد شويد تا موجب شادماني آن ها در جمعه گردد.


12ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : كُلُوا ما يَسْقُطُ مِنَ الْخوانِ فَإنَّهُ شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داء بِإذْنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، لِمَنْ اَرادَ أنْ يَسْتَشْفِيَ بِهِ.
«مستدرك الوسائل، ج 16، ص 291، ح 19920»
امام علي - عليه السلام - فرمود: آنچه اطراف ظرف غذا و سفره مي ريزد جمع كنيد و بخوريد، كه همانا هركس آن ها را به قصد شفا ميل نمايد، به اذن حق تعالي شفاي تمام دردهاي او خواهد شد.


13ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - :لا ينبغي للعبد ان يثق بخصلتين: العافية و الغني، بَيْنا تَراهُ مُعافاً اِذْ سَقُمَ، وَ بَيْنا تَراهُ غنيّاً إذِ افْتَقَرَ.
«بحارالأنوار، ج 69، ص 68»
امام علي - عليه السلام - فرمود: سزاوار نيست كه بنده خدا، در دوران زندگي به دو خصوصيّت اعتماد كند و به آن دلبسته باشد: يكي عافيت و تندرستي و ديگري ثروت و بي نيازي است. زيرا چه بسا در حال صحّت و سلامتي مي باشد ولي ناگهان انواع مريضي ها بر او عارض مي گردد و يا آن كه در موقعيّت و امكانات خوبي است، ناگهان فقير و بيچاره مي شود، ـ پس بدانيم كه دنيا و تمام امكانات آن بي ارزش و بيوفا خواهد بود و تنها عمل صالح مفيد و سودبخش مي باشد ـ.


14ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : لِلْمُرائي ثَلاثُ عَلامات: يَكْسِلُ إذا كانَ وَحْدَهُ، وَ يَنْشطُ إذاكانَ فِي النّاسِ، وَ يَزيدُ فِي الْعَمَلِ إذا أُثْنِي عَلَيْهِ، وَ يَنْقُصُ إذا ذُمَّ.
«تنبيه الخواطر، ص 195»
امام علي - عليه السلام - فرمود: براي رياكار سه نشانه است: در تنهائي كسل و بي حال، در بين مردم سرحال و بانشاط مي باشد. هنگامي كه او را تمجيد و تعريف كنند خوب و زياد كار مي كند و اگر انتقاد شود سُستي و كم كاري مي كند.


15ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : اَوْحَي اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي إلي نَبيٍّ مِنَ الاْنْبياءِ: قُلْ لِقَوْمِكَ لا يَلْبِسُوا لِباسَ أعْدائي، وَ لا يَطْعَمُوا مَطاعِمَ أعْدائي، وَ لا يَتَشَكَّلُوا بِمَشاكِلِ أعْدائي، فَيَكُونُوا أعْدائي.
«مستدرك الوسائل، ج 3، ص 210، ح 3386»
امام علي - عليه السلام - فرمود: خداوند تبارك و تعالي بر يكي از پيامبرانش وحي فرستاد: به امّت خود بگو: لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاي دشمنان مرا ميل نكنند و هم شكل دشمنان من نگردند، وگرنه ايشان هم دشمن من خواهند بود.


16ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : اَلْعُقُولُ أئِمَّةُ الأفْكارِ، وَ الاْفْكارُ أئِمَّةُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أئِمَّةُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أئِمَّةُ الاْعْضاءِ.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 96، ح 40»
امام علي - عليه السلام - فرمود: عقل هر انساني پيشواي فكر و انديشه اوست؛ و فكر پيشواي قلب و درون او خواهد بود؛ و قلب پيشواي حوّاس پنج گانه مي باشد، و حوّاس پيشواي تمامي اعضاء و جوارح است.


17ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : تَفَضَّلْ عَلي مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أميرُهُ، وَ اسْتَغِْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأنْتَ نَظيرُهُ، وَ افْتَقِرْ إلي مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أسيرُهُ.
«بحارالأنوار، ج 70، ص 13»
امام علي - عليه السلام - فرمود: بر هر كه خواهي نيكي و احسان نما، تا رئيس و سرور او گردي؛ و از هر كه خواهي بي نيازي جوي تا همانند او باشي. و خود را نيازمند هر كه خواهي بدان ـ و از او تقاضاي كمك نما ـ تا اسير او گردي.


18ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : أعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ، لاِنَّ بِهِ مَعْرِفَةُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ، وَ أذَلُّ الذُّلِّ الْجَهْلُ، لاِنَّ صاحِبَهُ أصَمُّ، أبْكَمٌ، أعْمي، حَيْرانٌ.
«نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 70، ح 65»
امام علي - عليه السلام - فرمود: عزيزترين عزّت ها علم و كمال است، براي اين كه شناخت معاد و تأمين معاشِ انسان، به وسيله آن انجام مي پذيرد. و پست ترين ذلّت ها جهل و ناداني است، زيرا كه صاحبش هميشه در كري و لالي و كوري مي باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود.


19ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : جُلُوسُ ساعَة عِنْدَ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَي اللّهِ مِنْ عِبادَةِ ألْفِ سَنَة، وَ النَّظَرُ إلَي الْعالِمِ أحَبُّ إلَي اللّهِ مِنْ إعْتِكافِ سَنَة في بَيْتِ اللّهِ، وَ زيارَةُ الْعُلَماءِ أحَبُّ إلَي اللّهِ تَعالي مِنْ سَبْعينَ طَوافاً حَوْلَ الْبَيْتِ، وَ أفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ حَجَّة وَ عُمْرَة مَبْرُورَة مَقْبُولَة، وَ رَفَعَ اللّهُ تَعالي لَهُ سَبْعينَ دَرَجَةً، وَ أنْزَلَ اللّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ، وَ شَهِدَتْ لَهُ الْمَلائِكَةُ: أنَّ الْجَنَّةَ وَ جَبَتْ لَهُ.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 205، ح 33»
امام علي - عليه السلام - فرمود: يك ساعت در محضر علماء نشستن ـ كه انسان را به مبدأ و معاد آشنا سازند ـ از هزار سال عبادت نزد خداوند محبوب تر خواهد بود. توجّه و نگاه به عالِم از إعتكاف و يك سال عبادت ـ مستحبّي ـ در خانه خدا بهتر است. زيارت و ديدار علماء، نزد خداوند از هفتاد مرتبه طواف اطراف كعبه محبوب تر خواهد بود، و نيز افضل از هفتاد حجّ و عمره قبول شده مي باشد. همچنين خداوند او را هفتاد مرحله ترفيعِ درجه مي دهد و رحمت و بركت خود را بر او نازل مي گرداند، و ملائكه شهادت مي دهند به اين كه او اهل بهشت است.


20ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : يَا ابْنَ آدَم، لا تَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذي لَمْ يَأتِكَ عَلي يَوْمِكَ الَّذي أنْتَ فيهِ، فَإنْ يَكُنْ بَقِيَ مِنْ أجَلِكَ، فَإنَّ اللّهَ فيهِ يَرْزُقُكَ.
«نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 52، ح 26»
امام علي - عليه السلام - فرمود: اي فرزند آدم، غُصّه رزق و آذوقه آن روزي كه در پيش داري و هنوز نيامده است نخور، زيرا چنانچه زنده بماني و عمرت باقي باشد خداوند متعال روزي آن روز را هم مي رساند.


21ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : قَدْرُ الرَّجُلِ عَلي قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ شُجاعَتُهُ عَلي قَدْرِ نَفَقَتِهِ، وَ صِداقَتُهُ عَلي قَدْرِ مُرُوَّتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلي قَدْرِ غِيْرَتِهِ.
«نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 46، ح 12»
امام علي - عليه السلام - فرمود: ارزش هر انساني به قدر همّت اوست، و شجاعت و توان هر شخصي به مقدار گذشت و احسان اوست، و درستكاري و صداقت او به قدر جوانمردي اوست، و پاكدامني و عفّت هر فرد به اندازه غيرت او خواهد بود.


22ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : مَنْ شَرِبَ مِنْ سُؤْرِ أخيهِ تَبَرُّكاً بِهِ، خَلَقَ اللّهُ بَيْنَهُما مَلِكاً يَسْتَغْفِرُ لَهُما حَتّي تَقُومَ السّاعَةُ.
«اختصاص شيخ مفيد، ص 189»
امام علي - عليه السلام - فرمود: كسي كه دهن خورده برادر مؤمنش را به عنوان تبرّك ميل نمايد، خداوند متعال ملكي را مأمور مي گرداند تا براي آن دو نفر تا روز قيامت طلب آمرزش و مغفرت نمايد.


23ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : لا خَيْرَ فِي الدُّنْيا إلاّ لِرَجُلَيْنِ: رَجَلٌ يَزْدادُ في كُلِّ يَوْم إحْساناً، وَ رَجُلٌ يَتَدارَكُ ذَنْبَهُ بِالتَّوْبَةِ، وَ أنّي لَهُ بِالتَّوْبَةِ، وَالله لَوْسَجَدَ حَتّي يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ ما قَبِلَ اللهُ مِنْهُ إلاّ بِوِلايَتِنا أهْلِ الْبَيْتِ.
«وسائل الشيعة، ج 16، ص 76، ح 5»
امام علي - عليه السلام - فرمود: خير و خوبي در دنيا وجود ندارد مگر براي دو دسته: دسته اوّل آنان كه سعي نمايند در هر روز، نسبت به گذشته كار بهتري انجام دهند. دسته دوّم آنان كه نسبت به خطاها و گناهان گذشته خود پشيمان و سرافكنده گردند و توبه نمايند، و توبه كسي پذيرفته نيست مگر آن كه با اعتقاد بر ولايت ما اهل بيت عصمت و طهارت باشد.


24ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : عَجِبْتُ لاِبْنِ آدَم، أوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جيفَةٌ، وَ هُوَ قائِمٌ بَيْنَهُما وِعاءٌ لِلْغائِطِ، ثُمَّ يَتَكَبَّرُ.
«وسائل الشّيعة، ج 1، ص 334، ح 880»
امام علي - عليه السلام - فرمود: تعجبّ مي كنم از كسي كه اوّلش قطره اي آب ترش شده و عاقبتش لاشه اي متعفّن ـ بد بو ـ خواهد بود و خود را ظرف فضولات قرار داده است، با اين حال تكبّر و بزرگ منشي هم مي نمايد.


25ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : إيّاكُمْ وَ الدَّيْن، فَإنَّهُ هَمٌّ بِاللَّيْلِ وَ ذُلٌّ بِالنَّهارِ.
«وسائل الشّيعة، ج 18، ص 316، ح 23750»
امام علي - عليه السلام - فرمود: از گرفتن نسيه و قرض، خود را برهانيد، چون كه سبب غم و اندوه شبانه و ذلّت و خواري در روز خواهد گشت.


26ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : إنَّ الْعالِمَ الْكاتِمَ عِلْمَهُ يُبْعَثُ أنْتَنَ أهْلِ الْقِيامَةِ، تَلْعَنُهُ كُلُّ دابَّة مِنْ دَوابِّ الاْرْضِ الصِّغارِ.
«وسائل الشّيعة، ج 16، ص 270، ح 21539»
امام علي - عليه السلام - فرمود: آن عالم و دانشمندي كه علم خود را ـ در بيان حقايق ـ براي ديگران كتمان كند، روز قيامت با بدترين بوها محشور مي شود و مورد نفرت و نفرين تمام موجودات قرار مي گيرد.


27ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : يا كُمَيْلُ، قُلِ الْحَقَّ عَلي كُلِّ حال، وَوادِدِ الْمُتَّقينَ، وَاهْجُرِ الفاسِقينَ، وَجانِبِ المُنافِقينَ، وَلاتُصاحِبِ الخائِنينَ.
«بحارالأنوار، ج 77، ص 271، ح 1»
امام علي - عليه السلام - فرمود: در هر حالتي حقّ را بگو و مدافع آن باش، دوستي و معاشرت با پرهيزگاران را ادامه ده، و از فاسقين و معصيت كاران كناره گيري كن، و از منافقان دوري و فرار كن، و با خيانتكاران همراهي و هم نشيني منما.


28ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : في وَصيَّتِهِ لِلْحَسَنِ - عليه السلام - : سَلْ عَنِ الرَّفيقِ قَبْلَ الطَّريقِ، وَعَنِ الْجارِ قَبْلَ الدّارِ.
«بحارالأنوار، ج 76، ص 155، ح 36»
امام علي - عليه السلام - ضمن سفارشي به فرزندش امام حسن - عليه السلام - فرمود: پيش از آن كه بخواهي مسافرت بروي، رفيق مناسب راه را جويا باش، و پيش از آن كه منزلي را تهيّه كني همسايگان را بررسي كن كه چگونه هستند.


29ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَليلٌ عَلي ضَعْفِ عَقْلِهِ.
«الكافي، ج 1، ص 27»
امام علي - عليه السلام - فرمود: فخر كردن انسان به خودش، نشانه كم عقلي او مي باشد.


30ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : أيُّهَا النّاسُ، إِيّاكُمْ وُحُبَّ الدُّنْيا، فَإِنَّها رَأْسُ كُلِّ خَطيئَة، وَبابُ كُلِّ بَليَّة، وَداعي كُلِّ رَزِيَّة.
«تحف العقول، ص 152»
امام علي - عليه السلام - فرمود: اي گروه مردم، نسبت به محبّت و علاقه به دنيا مواظب باشيد، چون كه علاقه و محبّت به دنيا اساس هر خطا و انحرافي است، و دروازه هر بلا و گرفتاري است، و نزديك كننده هر فتنه و آشوب؛ و نيز آورنده هر مصيبت و مشكلي است.


31ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : السُّكْرُ أرْبَعُ السُّكْراتِ: سُكْرُ الشَّرابِ، وَسُكْرُ الْمالِ، وَسُكْرُ النَّوْمِ، وَسُكْرُ الْمُلْكِ.
«بحارالأنوار، ج 73، ص 142، ح 18»
امام علي - عليه السلام - فرمود: مستي در چهار چيز است: مستي از شراب (و خمر)، مستي مال و ثروت، مستي خواب، مستي رياست و مقام.


32ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : أللِّسانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.
«شرح نهج البلاغه ابن عبده، ج 3، ص 165»
امام علي - عليه السلام - فرمود: زبان، همچون درّنده اي است كه اگر آزاد باشد زخم و جراحت (سختي به جسم و ايمان) خواهد زد.


33ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَي الظّالِمِ أشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظّالِمِ عَلَي الْمَظْلُومِ.
«شرح نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1193»
امام علي - عليه السلام - فرمود: روز داد خواهي مظلوم بر عليه ظالم سخت تر است از روزي كه ظالم ستم بر مظلوم مي كند.


34ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : فِي الْقُرْآنِ نَبَأُ ما قَبْلَكُمْ، وَخَبَرُ ما بَعْدَكُمْ، وَحُكْمُ ما بَيْنِكُمْ.
«شرح نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1235»
امام علي - عليه السلام - فرمود: قرآن احوال گذشتگان، و أخبار آينده را در بردارد، و شرح وظايف شما را بيان كرده است.


35ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : نَزَلَ الْقُرْآنُ أثْلاثاً، ثُلْثٌ فينا وَفي عَدُوِّنا، وَثُلْثٌ سُنَنٌ وَ أمْثالٌ، وَثُلْثٌ فَرائِض وَأحْكامٌ.
«الكافي، ج 2، ص 627، ح 2»
امام علي - عليه السلام - فرمود: نزول قرآن بر سه قسمت است: يك قسمت آن درباره اهل بيت عصمت و طهارت: و دشمنان و مخالفان ايشان؛ و قسمت ديگر آن، اخلاقيّات و ضرب المثلها؛ و قسمت سوّم در بيان واجبات و احكام إلهي مي باشد.


36ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : ألْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ مِنْهُ في تَعَب، وَالنّاسُ مِنْهُ في راحَة.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 53، ح 10»
امام علي - عليه السلام - فرمود: مؤمن آن كسي است كه خود را به جهت رفاه مردم در زحمت بيندازد و ديگران از او در أمنيّت و آسايش باشند.


37ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : كَتَبَ اللّهُ الْجِهادَ عَلَي الرِّجالِ وَالنِّساءِ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّي يُقْتَلَ في سَبيلِ اللّه، وَجِهادُ الْمَرْئَةِ أنْ تَصْبِرَ عَلي ماتَري مِنْ أذي زَوْجِها وَغِيْرَتِهِ.
«وسائل الشّيعة، ج 15، ص 23، ح 19934»
امام علي - عليه السلام - فرمود: خداوند جهاد را بر مردان و زنان لازم دانسته است. پس جهاد مرد، آن است كه از مال و جانش بگذرد تا جائي كه در راه خدا كشته و شهيد شود. و جهاد زن آن است كه در مقابل زحمات و صدمات شوهر و بر غيرت و جوانمردي او صبر نمايد.


38ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : في تَقَلُّبِ الاْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ.
«شرح نهج البلاغه فيض الإسلام، ص 1183»
امام علي - عليه السلام - فرمود: در تغيير و دگرگوني حالات و حوادث، فطرت و حقيقت اشخاص شناخته مي شود.


39ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : إنّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسابَ، وَغَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل.
«شرح نهج البلاغه ابن عبده، ج 1»
امام علي - عليه السلام - فرمود: امروزه - در دنيا - زحمت و فعاليّت، بدون حساب است و فرداي قيامت، حساب و بررسي اعمال و دريافت پاداش است.


40ـ قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : إتَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِي الْخَلَواتِ فَإنَّ الشّاهِدَ هُوَ الْحاكِم.
«شرح نهج البلاغه ابن عبده، ج 3، ص 324»
امام علي - عليه السلام - فرمود: دوري و اجتناب كنيد از معصيت هاي إلهي، حتّي در پنهاني، پس به درستي كه خداوند شاهد اعمال و نيّات است؛ و نيز او حاكم و قاضي خواهد بود.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:53  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت فاطمه زهرا (س)
1ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : نَحْنُ وَسيلَتُهُ في خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ في غَيْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ أنْبيائِهِ.
«شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 16، ص 211»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: ما أهل بيت پيامبر، وسيله ارتباط خداوند با خلق او هستيم، ما برگزيدگان پاك و مقدّس پروردگار مي باشيم، ما حجّت و راهنما خواهيم بود; و ما وارثان پيامبران الهي هستيم.


2ـ عَبْدُ اللّهِ بْنِ مَسْعُود، فالَ: أتَيْتُ فاطِمَةَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْها، فَقُلْتُ: أيْنَ بَعْلُكِ؟فَقالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : عَرَجَ بِهِ جِبْرئيلُ إلَي السَّماءِ، فَقُلْتُ: فيما ذا؟ فَقالَتْ: إنَّ نَفَراً مِنَ الْمَلائِكَةِ تَشاجَرُوا في شَيْيء، فَسَألُوا حَكَماً مِنَ الاْدَمِيّينَ، فَأَوْحي اللّهُ إلَيْهِمْ أنْ تَتَخَيَّرُوا، فَاخْتارُوا عَليِّ بْنِ أبي طالِب - عليه السلام - .
«بحارالأنوار، ج 37، ص 150، ح 15»
عبد اللّه بن مسعود گويد: روزي بر فاطمه زهراء - عليها السلام - وارد شدم و عرضه داشتم: همسرت كجا است؟ فرمود: همراه جبرائيل به آسمان عروج نموده است، گفتم: براي چه موضوعي؟! فرمود: بين عدّه اي از ملائكه الهي مشاجره اي شده است; و تقاضا كرده اند يك نفر از آدم ها بين ايشان حكم و قضاوت نمايد; و خداوند به ملائكه وحي فرستاد: خودتان يك نفر را انتخاب نمائيد; و آن ها هم حضرت علي بن ابي طالب - عليه السلام - را برگزيدند.


3ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : وَهُوَ الإمامُ الرَبّاني، وَالْهَيْكَلُ النُّوراني، قُطْبُ الأقْطابِ، وَسُلالَةُ الاْطْيابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الإمامَةِ.
«رياحين الشّريعة، ج 1، ص 93»
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در تعريف امام علي - عليه السلام - فرمود: او پيشوائي الهي و ربّاني است، تجسّم نور و روشنائي است، مركز توجّه تمامي موجودات و عارفان است، فرزندي پاك از خانواده پاكان مي باشد، گوينده اي حقّ گو و هدايتگر است، او مركز و محور امامت و رهبريّت است.


4ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : أبَوا هِذِهِ الاْمَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلي، يُقْيمانِ أَودَّهُمْ، وَ يُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إنْ أطاعُوهُما، وَ يُبيحانِهِمُ النَّعيمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.
«بحارالأنوار، ج 23، ص 259، ح 8»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله) و علي - عليه السلام -، والِدَين اين امّت هستند، چنانچه از آن دو پيروي كنند آن ها را از انحرافات دنيوي و عذاب هميشگي آخرت نجات مي دهند; و از نعمت هاي متنوّع و وافر بهشتي بهره مندشان مي سازند.


5ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : مَنْ أصْعَدَ إلي اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ أفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.
«تنبيه الخواطر، ص 108»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: هركس عبادات و كارهاي خود را خالصانه براي خدا انجام دهد، خداوند بهترين مصلحت ها و بركات خود را براي او تقدير مي نمايد.


6ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : إنَّ السَّعيدَ كُلَّ السَّعيدِ، حَقَّ السَّعيدِ مَنْ أحَبَّ عَليّاً في حَياتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.
«شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 449»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: همانا حقيقت و واقعيّت تمام سعادت ها و رستگاري ها در دوستي علي - عليه السلام - در زمان حيات و پس از رحلتش خواهدبود.


7ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : إلهي وَ سَيِّدي، أسْئَلُكَ بِالَّذينَ اصْطَفَيْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدَيَّ في مُفارِقَتي أَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شيعَتي، وَشيعَةِ ذُرّيتَي.
«كوكب الدّري، ج 1، ص 254»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: خداوندا، به حقّ اولياء و مقرّباني كه آن ها را برگزيده اي، و به گريه فرزندانم پس از مرگ و جدائي من با ايشان، از تو مي خواهم گناه خطاكاران شيعيان و پيروان ما را ببخشي.


8ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : شيعَتُنا مِنْ خِيارِ أهْلِ الْجَنَّةِ وَكُلُّ مُحِبّينا وَ مَوالي اَوْليائِنا وَ مُعادي أعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.
«بحارالأنوار، ج 68، ص 155»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: شيعيان و پيروان ما، و همچنين دوستداران اولياء ما و آنان كه دشمن دشمنان ما باشند، نيز آن هائي كه با قلب و زبان تسليم ما هستند بهترين افراد بهشتيان خواهند بود.
9ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : وَاللّهِ يَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا أنّي أكْرَهُ أنْ يُصيبَ الْبَلاءُ مَنْ لا ذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ أنّي سَأُقْسِمُ عَلَي اللّهِ ثُمَّ أجِدُهُ سَريعَ الاْجابَةِ.
«الكافي، ج 1، ص 460»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - حضرت به عمر بن خطّاب فرمود: سوگند به خداوند، اگر نمي ترسيدم كه عذاب الهي بر بي گناهي، نازل گردد; متوجّه مي شدي كه خدا را قسم مي دادم و نفرين مي كردم. و مي ديدي چگونه دعايم سريع مستجاب مي گرديد.


10ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : وَاللّهِ! لا كَلَّمْتُكَ أبَداً، وَاللّهِ! لاَدْعُوَنَّ اللّهَ عَلَيْكَ في كُلِّ صَلوة.
«الكافي، ج 1، ص 460»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - پس از ماجراي هجوم به خانه حضرت، خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: به خدا سوگند، ديگر با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا، در هر نمازي تو را نفرين خواهم كرد.


11ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : إنّي أُشْهِدُ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، أنَّكُما اَسْخَطْتُماني، وَ ما رَضيتُماني، وَ لَئِنْ لَقيتُ النَبِيَّ لأشْكُوَنَّكُما إلَيْهِ.
«بحارالأنوار، ج 28، ص 303»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - هنگامي كه ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائكه را گواه مي گيرم كه شما مرا خشمناك كرده و آزرده ايد، و مرا راضي نكرديد، و چنانچه رسول خدا را ملاقات كنم شكايت شما دو نفر را خواهم كرد.


12ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : لا تُصَلّي عَلَيَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَ اللّهِ وَ عَهْدَ أبي رَسُولِ اللّهِ في أمير الْمُؤمنينَ عَليّ، وَ ظَلَمُوا لي حَقي، وَ أخَذُوا إرْثي، وَ خَرقُوا صَحيفَتي اللّتي كَتَبها لي أبي بِمُلْكِ فَدَك.
«بيت الأحزان، ص 113»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: افرادي كه عهد خدا و پيامبر خدا را درباره اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - شكستند، و در حقّ من ظلم كرده و ارثيّه ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدك پاره كردند، نبايد بر جنازه من نماز بگذارند.


13ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : إلَيْكُمْ عَنّي، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَديرِكُمْ، وَ الاَْمْرُ بعد تقْصيركُمْ، هَلْ تَرَكَ أبي يَوْمَ غَديرِ خُمّ لاِحَد عُذْوٌ.
«خصال، ج 1، ص 173»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - خطاب به مهاجرين و انصار كرد و فرمود: از من دور شويد و مرا به حال خود رها كنيد، با آن همه بي تفاوتي و سهل انگاري هايتان، عذري براي شما باقي نمانده است. آيا پدرم در روز غدير خم براي كسي جاي عذري باقي گذاشت؟


14ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : جَعَلَ اللّهُ الاْيمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشّـِرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَزْكِيَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِي الرِّزقِ، وَ الصِّيامَ تَثْبيتاً لِلاْخْلاصِ، وَ الْحَّجَ تَشْييداً لِلدّينِ.
«رياحين الشّريعة، ج 1، ص 312»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: خداوند سبحان، ايمان و اعتقاد را براي طهارت از شرك و نجات از گمراهي ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براي خضوع و فروتني و پاكي از هر نوع تكّبر، مقرّر نمود. و زكات (و خمس) را براي تزكيه نفس و توسعه روزي تعيين نمود. و روزه را براي استقامت و اخلاص در اراده، لازم دانست. و حجّ را براي استحكام أساس شريعت و بناء دين اسلام واجب نمود.


15ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : يا أبَا الْحَسَنِ! إنَّ رَسُولَ اللّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) عَهِدَ إلَي وَ حَدَّثَني أنّي اَوَّلُ أهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ وَ لا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِمْرِاللّهِ تَعالي وَ ارْضَ بِقَضائِهِ.
«بحارالأنوار، ج 43، ص 200، ح 30»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: اي ابا الحسن! ـ همسرم ـ، همانا رسول خدا با من عهد بست و اظهار نمود: من اوّل كسي هستم از اهل بيتش كه به او ملحق مي شوم و چاره اي از آن نيست، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهي خوشنود باش.


16ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : مَنْ سَلَّمَ عَلَيْهِ اَوْ عَلَيَّ ثَلاثَةَ أيّام أوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ، قُلْتُ لَها: في حَياتِهِ وَ حَياتِكِ؟ قالَتْ: نعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنا.
«بحارالأنوار، ج 43، ص 185، ح 17»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: هر كه بر پدرم ـ رسول خدا ـ و بر من به مدّت سه روز سلام كند خداوند بهشت را براي او واجب مي گرداند. راوي گويد: عرضه داشتم: آيا در زمان حيات و زنده بودن؟ فرمود: چه در زمان حيات ما باشد; و يا پس از مرگ.


17ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : ما صَنَعَ أبُو الْحَسَنِ إلاّ ما كانَ يَنْبَغي لَهُ، وَ لَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسيبُهُمْ وَ طالِبهُمْ.
«بحارالأنوار، ج 28، ص 355، ح 69»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: آنچه را امام علي - عليه السلام - (نسبت به دفن رسول خدا و جريان بيعت) انجام داد، وظيفه الهي او بوده است، و آنچه را ديگران انجام دادند خداوند آن ها را محاسبه و مجازات مي نمايد.


18ـ قالَتْ - عليه السلام - : خَيْرٌ لِلِنّساءِ أنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ.
«بحارالأنوار، ج 43، ص 54، ح 48»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: بهترين چيز براي حفظ شخصيت زن آن است كه مردي را نبيند و نيز مورد مشاهده مردان قرار نگيرد.


19ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : أوُصيكَ يا أبَا الْحَسنِ أنْ لا تَنْساني، وَ تَزُورَني بَعْدَ مَماتي.
«زهرة الرّياض ـ كوكب الدّري، ج 1، ص 253»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - ضمن وصيّتي به همسرش اظهار داشت: مرا پس از مرگم فراموش نكن; و به زيارت و ديدار من ـ بر سر قبرم ـ بيا.


20ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : إنّي قَدِاسْتَقْبَحْتُ ما يُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إنّهُ يُطْرَحُ عَلي الْمَرْئَةِ الثَّوبَ فَيَصِفُها لِمَنْ رَأي، فَلا تَحْمِليني عَلي سَرير ظاهِر، اُسْتُريني، سَتَرَكِ اللّهُ مِنَ النّارِ.
«تهذيب الأحكام، ج 1، ص 429»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - در آخرين روزهاي عمر پر بركتش ضمن وصيّتي به اسماء فرمود: من بسيار زشت و زننده مي دانم كه جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچه اي روي بدنش تشييع مي كنند. و افرادي اندام و حجم بدن او را مشاهده كرده و براي ديگران تعريف مي نمايند. مرا بر تختي كه اطرافش پوشيده نيست و مانع مشاهده ديگران نباشد قرار مده ـ بلكه مرا با پوشش كامل تشييع كن ـ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نمايد.


21ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : ... إنْ لَمْ يَكُنْ يَراني فَإنّي أراهُ، وَ هُوَ يَشُمُّ الريح.
«بحارالأنوار، ج 43، ص 91، ح 16»
مرد نابينائي وارد منزل شد و حضرت زهراء (عليها السلام)پنهان گشت، وقتي رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) علّت آن را جويا شد؟ در پاسخ پدر اظهار داشت: اگر آن نابينا مرا نمي بيند، من او را مي بينم، ديگر آن كه مرد، حسّاس است و بوي زن را استشمام مي كند.


22ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : أصْبَحْتُ وَ اللهِ! عاتِقَةً لِدُنْياكُمْ، قالِيَةً لِرِجالِكُمْ.
«دلائل الإمامة، ص 128، ح 38»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - بعد از جريان غصب فدك و احتجاج حضرت، بعضي از زنان مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وي را جويا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنيا را آزاد كردم و هيچ علاقه اي به آن ندارم، همچنين دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.


23ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما أمَرْناكَ وَ تَنْتَهي عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَأنْتَ مِنْ شيعَتِنا، وَ إلاّ فَلا.
«تفسير الإمام العسكري - عليه السلام -، ص 320، ح 191»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: اگر آنچه را كه ما ـ اهل بيت عصمت و طهارت ـ دستور داده ايم عمل كني و از آنچه نهي كرده ايم خودداري نمائي، تو از شيعيان ما هستي وگرنه، خير.


24ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : حُبِّبَ إلَيَّ مِنْ دُنْياكُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ كِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ في وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ في سَبيلِ اللّهِ.
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: سه چيز از دنيا براي من دوست داشتني است: تلاوت قرآن، نگاه به صورت رسول خدا; و انفاق و كمك ـ به نيازمندان ـ در راه خداوند متعال.


25ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : أُوصيكَ اَوّلاً أنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدي بِإبْنَةِ اُخْتي أمامَةَ، فَإنَّها تَكُونُ لِوُلْدي مِثْلي، فَإنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ.
«بحارالأنوار، ج 43، ص 192، ح 20»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - در آخرين لحظات عمرش به همسر خود چنين سفارش نمود: پس از من با دختر خواهرم أمامه ازدواج نما، چون كه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متديّن است. همانا مردان در هر حال، نيازمند به زن مي باشند.


26ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ أقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ.
«كنزل العمّال، ج 16، ص 462، ح 45443»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: هميشه در خدمت مادر و پاي بند او باش، چون بهشت زير پاي مادران است; و نتيجه آن نعمت هاي بهشتي خواهد بود.


27ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : ما يَصَنَعُ الصّائِمُ بِصِيامِهِ إذا لَمْ يَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ.
«مستدرك الوسائل، ج 7، ص 336، ح 2»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: روزه داري كه زبان و گوش و چشم و ديگر اعضاء و جوارح خود را كنترل ننمايد هيچ سودي از روزه خود نمي برد.


28ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : اَلْبُشْري في وَجْهِ الْمُؤْمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّةَ، وَ بُشْري في وَجْهِ الْمُعانِدِ يَقي صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ.
«مستدرك الوسائل، ج 12، ص 262»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: تبسّم و شادماني در برابر مؤمن موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتيجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ايمني از عذاب خواهد بود.


29ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : لا يَلُومَنَّ امْرُءٌ إلاّ نَفْسَهُ، يَبيتُ وَ في يَدِهِ ريحُ غَمَر.
«كنزل العمّال، ج 15، ص 242، ح 40759»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: كسي كه بعد از خوردن غذا، دست هاي خود را نشويد دست هايش آلوده باشد، ـ چنانچه ناراحتي برايش بوجود آيد ـ كسي جز خودش را سرزنش نكند.


30ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : اصْعَدْ عَلَي السَّطْحِ، فَإنْ رَأيْتَ نِصْفَ عَيْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّي لِلْغُرُوبِ فَأعْلِمْني حَتّي أدْعُو.
«معاني الأخبار، ص 399»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - روز جمعه نزديك غروب آفتاب به غلام خود مي فرمود: بالاي پشت بام برو، هر موقع نصف خورشيد غروب كرد مرا خبر كن تا براي خود ـ و ديگران ـ دعا كنم.


31ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : إنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً وَلايُبالي.
«تفسير التّبيان، ج 9، ص 37»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: همانا خداوند متعال تمامي گناهان بندگانش را مي آمرزد و از كسي باكي نخواهد داشت.


32ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : الرَّجُلُ اُحَقُّ بِصَدْرِ دابَّتِهِ، وَ صَدْرِ فِراشِهِ، وَالصَّلاةِ في مَنْزِلِهِ إلاَّ الاْمامَ يَجْتَمِعُ النّاسُ عَلَيْهِ.
«مجمع الزّوائد، ج 8، ص 108»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: هر شخصي نسبت به مركب سواري، و فرش منزل خود و برگزاري نماز در آن از ديگري در أُلويّت است، مگر آن كه ديگري امام جماعت باشد و مردم بخواهند با او نماز جماعت را إقامه نمايند.


33ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : يا أبَة، ذَكَرْتُ الْمَحْشَرَ وَوُقُوفَ النّاسِ عُراةً يَوْمَ الْقيامَةِ، وا سَوْأتاهُ يَوْمَئِذ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ.
«كشف الغمّة، ج 2، ص 57»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - اظهار داشت: اي پدر، من به ياد روز قيامت افتادم كه مردم چگونه در پيشگاه خداوند با حالت برهنه خواهند ايستاد ـ و فرياد رسي ندارد، جز اعمال و علاقه نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) ـ.


34ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : إذا حُشِرْتُ يَوْمَ الْقِيامَةِ، أشْفَعُ عُصاةَ أُمَّةِ النَّبي 6.
«إحقاق الحقّ، ج 19، ص 129»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: هنگامي كه در روز قيامت برانگيخته و محشور شوم، خطاكاران امّت پيامبر - صلي الله عليه وآله وسلم -، را شفاعت مي نمايم.


35ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : فَأكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ، وَالدُّعاءِ، فَإنَّها ساعَةٌ يَحْتاجُ الْمَيِّتُ فيها إلي أُنْسِ الاْحْياءِ.
«بحارالأنوار، ج 79، ص 27»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - ضمن وصيّتي به امام علي - عليه السلام - اظهار نمود: پس از آن كه مرا دفن كردي، برايم قرآن را بسيار تلاوت نما، و برايم دعا كن، چون كه ميّت در چنان موقعيّتي بيش از هر چيز نيازمند به اُنس با زندگان مي باشد.


36ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : يا أبَا الحَسَن، إنّي لأسْتَحي مِنْ إلهي أنْ أكَلِّفَ نَفْسَكَ ما لا تَقْدِرُ عَلَيْهِ.
«أمالي شيخ طوسي، ج 2، ص 228»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - خطاب به همسرش اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - كرد و اظهار نمود: من از خداي خود شرم دارم كه از تو چيزي را در خواست نمايم و تو توان تهيه آنرا نداشته باشي.


37ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : خابَتْ أُمَّةٌ قَتَلَتْ إبْنَ بِنْتِ نَبِيِّها.
«مدينة المعاجز، ج 3، ص 430»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: رستگار و سعادتمند نخواهند شد آن گروهي كه فرزند پيامبر خود را به قتل رسانند.


38ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : ... وَ النَّهْي عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزيهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ايجاباً لِلْعِّفَةِ.
«رياحين الشّريعة، ج 1، ص 312»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: خداوند متعال منع و نهي از شرابخواري را جهت پاكي جامعه از زشتي ها و جنايت ها; و دوري از تهمت ها و نسبت هاي ناروا را مانع از غضب و نفرين قرار داد; و دزدي نكردن، موجب پاكي جامعه و پاكدامني افراد مي گردد.


39ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : وَ حَرَّمَ اللّه( الشِّرْكَ إخْلاصاً لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُّنَ إلاّ وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ أطيعُوا اللّه فيما أمَرَكُمْ بِهِ، وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إنَّما يَخْشَي اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءِ.
«رياحين الشّريعة، ج 1، ص 312»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: خداوند سبحان شرك را (در امور مختلف) حرام گرداند تا آن كه همگان تن به ربوبيّت او در دهند و به سعادت نائل آيند; پس آن طوري كه شايسته است بايد تقواي الهي داشته باشيد و كاري كنيد تا با اعتقاد به دين اسلام از دنيا برويد. بنابر اين بايد اطاعت و پيروي كنيد از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده يا از آن نهي كرده است، زيرا كه تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت) از خداي سبحان خوف و وحشت خواهند داشت.


40ـ قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء - سلام الله عليها - : أمّا وَاللّهِ، لَوْ تَرَكُوا الْحَقَّ عَلي أهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبيّه، لَمّا اخْتَلَفَ فِي اللّهِ اثْنانِ، وَ لَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَف، وَ خَلْفٌ بَعْدَ خَلَف، حَتّي يَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ - عليه السلام - .
«بحارالأنوار، ج 36، ص 352، ح 224»
حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - فرمود: به خدا سوگند، اگر حقّ ـ يعني خلافت و امامت ـ را به اهلش سپرده بودند; و از عترت و اهل بيت پيامبر صلوات اللّه عليهم پيروي و متابعت كرده بودند حتّي دو نفر هم با يكديگر درباره خدا ـ و دين ـ اختلاف نمي كردند. و مقام خلافت و امامت توسط افراد شايسته يكي پس از ديگري منتقل مي گرديد و در نهايت تحويل قائم آل محمّد ( عجّل اللّه فرجه الشّريف، و صلوات اللّه عليهم اجمعين) مي گرديد كه او نهمين فرزند از حسين - عليه السلام - مي باشد.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:52  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام حسن (ع)
1ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : يَا ابْنَ آدْم! عَفِّ عَنِ مَحارِمِ اللّهِ تَكُنْ عابِداً، وَ ارْضِ بِما قَسَّمَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَكَ تَكُنْ غَنِيّاً، وَ أحْسِنْ جَوارَ مَنْ جاوَرَكَ تَكُنْ مُسْلِماً، وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ يُصاحِبُوكَ بِهِ تَكُنْ عَدْلاً.
«بحارالأنوار، ج 78، ص 112»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: اي فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهي عفيف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشي. راضي باش بر آنچه كه خداوند سبحان برايت تقسيم و مقدّر نموده است، تا هميشه غني و بي نياز باشي. نسبت به همسايگان، دوستان و همنشينان خود نيكي و احسان نما تا مسلمان محسوب شوي. با افراد (مختلف) آنچنان بر خورد كن كه انتظار داري ديگران همانگونه با تو بر خورد نمايند.


2ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : وَ نَحْنُ رَيْحانَتا رَسُولِ اللّهِ، وَ سَيِّدا شَبابِ أهْلِ الْجَنّةِ، فَلَعَنَ اللّهُ مَنْ يَتَقَدَّمُ، اَوْ يُقَدِّمُ عَلَيْنا اَحَداً.
«كلمة الإمامُ الْحَسَن - عليه السلام -، ص 211»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - به دنباله وصيّتش در حضور جمعي از أصحاب فرمود: و ما دو نفر ـ يعني حضرت و برادرش امام حسين (عليهما السلام) ـ ريحانه رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم) و دو سرور جوانان اهل بهشت هستيم، پس خدا لعنت كند كسي را كه بر ما پيشقدم شود يا ديگري را بر ما مقدّم دارد.


3ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : وَ إنّ حُبَّنا لَيُساقِطُ الذُّنُوبَ مِنْ بَني آدَم، كَما يُساقِطُ الرّيحُ الْوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ.
«بحارالأنوار، ج 44، ص 23، ح 7»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: همانا محبّت و دوستي با ما (اهل بيت رسول اللّه(صلي الله عليه وآله) سبب ريزش گناهان ـ از نامه اعمال ـ مي شود، همان طوري كه وزش باد، برگ درختان را مي ريزد.


4ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : لَقَدْ فارَقَكُمْ رَجُلٌ بِالاْمْسِ لَمْ يَسبِقْهُ الاْوَّلُونَ، وَ لا يُدْرِكُهُ أَلاْخِرُونَ.
«إحقاق الحقّ، ج 11، ص 183»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - پس از شهادت پدرش اميرالمؤمنين علي - عليه السلام -، در جمع اصحاب فرمود: شخصي از ميان شماها رفت كه در گذشته مانند او نيامده است، و كسي در آينده نمي تواند هم تراز او قرار گيرد.


5ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ كانَتْ لَهُ دَعْوَةٌ مُجابَةٌ، إمّا مُعَجَّلةٌ وَإمّا مُؤجَلَّةٌ.
«دعوات الرّاوندي، ص 24، ح 13»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: كسي كه قرآن را ـ با دقّت ـ قرائت نمايد، در پايان آن ـ اگر مصلحت باشد ـ دعايش سريع مستجاب خواهد شد ـ و اگر مصلحت نباشد ـ در آينده مستجاب مي گردد.


6ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : إنّ هذَا الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ وَشِفاءُ الصُّدُورِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 111»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: همانا در اين قرآن چراغ هاي هدايت به سوي نور و سعادت موجود است و اين قرآن شفاي دل ها و سينه ها است.


7ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : مَنَ صَلّي، فَجَلَسَ في مُصَلاّه إلي طُلُوعِ الشّمسِ كانَ لَهُ سَتْراً مِنَ النّارِ.
«تهذيب الأحكام، ج 2، ص 321، ح 166»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: هر كه نماز ـ صبح ـ را به خواند و در جايگاه خود بنشيند تا خورشيد طلوع كند، برايش پوششي از آتش خواهد بود.


8ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - :إنَّ اللّهَ جَعَلَ شَهْرَ رَمَضانَ مِضْماراً لِخَلْقِهِ، فَيَسْتَبِقُونَ فيهِ بِطاعَتِهِ إِلي مَرْضاتِهِ، فَسَبَقَ قَوْمٌ فَفَازُوا، وَقَصَّرَ آخَرُونَ فَخابُوا.
«من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 511، ح 1479»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: خداوند متعال ماه رمضان را براي بندگان خود ميدان مسابقه قرار داد. پس عدّه اي در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خوشنودي الهي از يكديگر سبقت خواهند گرفت و گروهي از روي بي توجّهي و سهل انگاري خسارت و ضرر مي نمايند.


9ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : مَنْ أدامَ الاْخْتِلافَ إلَي الْمَسْجِدِ أصابَ إحْدي ثَمان: آيَةً مُحْكَمَةً، أَخاً مُسْتَفاداً، وَعِلْماً مُسْتَطْرَفاً، وَرَحْمَةً مُنْتَظِرَةً، وَكَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَي الْهُدي، اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ الرَّدي، وَتَرْكَ الذُّنُوبِ حَياءً اَوْ خَشْيَةً.
«تحف العقول، ص 235»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: هركس جايگاه ـ عبادات ـ خود را در مسجد قرار دهد يكي از هشت فايده شاملش مي گردد: برهان ونشانه اي ـ براي معرفت ـ، دوست و برادري سودمند، دانش واطلاعاتي جامع، رحمت و محبّت عمومي، سخن و مطلبي كه او را هدايت گر باشد، ـ توفيق إجباري ـ در ترك گناه به جهت شرم از مردم و يا به جهت ترس از عقاب.


10ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : مَنْ أكْثَرَ مُجالِسَة الْعُلَماءِ أطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّيادَةِ في نَفْسِهِ، وَكانَتْ لَهُ وَلايَةٌ لِما يَعْلَمُ، وَ إفادَةٌ لِما تَعَلَّمَ.
«إحقاق الحقّ، ج 11، ص 238»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: هر كه با علماء بسيار مجالست نمايد، سخنش و بيانش در بيان حقايق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و انديشه اش باز و توسعه مي يابد و بر معلوماتش افزوده مي گردد و به سادگي مي تواند ديگران را هدايت نمايد.


11ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ، فَإنْ لَمْ تَسْتَطيعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ في بُيُوتِكُمْ.
«إحقاق الحقّ، ج 11، ص 235»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: علم و دانش را ـ از هر طريقي ـ فرا گيريد، و چنانچه نتوانستيد آنرا در حافظه خود نگه داريد، ثبت كنيد و بنويسيد و در منازل خود در جاي مطمئن قرار دهيد.


12ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : مَنْ عَرَفَ اللّهَ أحَبَّهُ، وَ مَنْ عَرَفَ الدُّنْيا زَهِدَ فيها.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 140»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: هركس خدا را بشناسد، (در عمل و گفتار) او را دوست دارد و كسي كه دنيا را بشناسد آن را رها خواهد كرد.


13ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : هَلاكُ الْمَرْءِ في ثَلاث: اَلْكِبْرُ، وَالْحِرْصُ، وَالْحَسَدُ; فَالْكِبْرُ هَلاكُ الدّينِ،، وَبِهِ لُعِنَ إبْليسُ. وَالْحِرْصُ عَدُوّ النَّفْسِ، وَبِهِ خَرَجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَّةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السُّوءِ، وَمِنْهُ قَتَلَ قابيلُ هابيلَ.
«أعيان الشّيعة، ج 1، ص 577»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: هلاكت و نابودي دين و ايمان هر شخص در سه چيز است: تكبّر، حرص، حسد. تكبّر سبب نابودي دين و ايمان شخص مي باشد و به وسيله تكبّر شيطان ـ با آن همه عبادت ملعون گرديد. حرص و طمع دشمن شخصيّت انسان است، همان طوري كه حضرت آدم - عليه السلام - به وسيله آن از بهشت خارج شد. حسد سبب همه خلاف ها و زشتي ها است و به همان جهت قابيل برادر خود هابيل را به قتل رساند.


14ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ أرْبَعُ أصابِع، ما رَأَيْتَ بَعَيْنِكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَقَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَيْكَ باطِلاً كَثيراً.
«بحارالأنوار، ج 10، ص 130، ح 1»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: بين حقّ و باطل چهار انگشت فاصله است، آنچه كه را با چشم خود ببيني حقّ است; و آنچه را شنيدي يا آن كه برايت نقل كنند چه بسا باطل باشد.


15ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : ألْعارُ أهْوَنُ مِنَ النّارِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 105، ح 4»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: سرزنش و ننگ شمردن مردم انسان را، آسان تر است از معصيت و گناهي كه موجب آتش جهنّم شود.


16ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : إذا لَقي أحَدُكُمْ أخاهُ فَلْيُقَبِّلْ مَوْضِعَ النُّورِ مِنْ جَبْهَتِهِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 105، ح 4»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: وقتي انسان برادر مؤمن ـ و دوست ـ خود را ملاقات نمود، بايد پيشاني و سجده گاه او را ببوسد.


17ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : إنَّ اللّهَ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَلَيْسَ بِتارِكِكُمْ سُدًي، كَتَبَ آجالَكُمْ، وَقَسَّمَ بَيْنَكُمْ مَعائِشَكُمْ، لِيَعْرِفَ كُلُّ ذي لُبٍّ مَنْزِلَتَهُ، وأنَّ ماقَدَرَ لَهُ أصابَهُ، وَما صُرِفَ عَنْهُ فَلَنْ يُصيبَهُ.
«بحار الأنوار، ج 75، ص 110، ح 5»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: خداوند شما انسان ها را بيهوده و بدون غرض نيافريده و شما را آزاد، رها نكرده است. لحظات آخر عمر هر يك معيّن و ثبت مي باشد، نيازمندي ها و روزي هركس سهميّه بندي و تقسيم شده است تا آن كه موقعيّت و منزلت شعور و درك اشخاص شناخته گردد.


18ـ قالَ - عليه السلام - لِبَعْضِ وُلْدِهِ: يا بُنَيَّ! لا تُواخِ أحَداً حَتّي تَعْرِفَ مَوارِدَهُ وَ مَصادِرَهُ، فَإذَا اسْتَنْبَطْتَ الْخِبْرَةَ، وَ رَضيتَ الْعِشْرَةَ، فَآخِهِ عَلي إقالَةِ الْعَثْرَةِ، وَ الْمُواساةِ في الْعُسْرَةِ.
«بحار الأنوار، ج 75، ص 105، ح 3»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - به بعضي از فرزندانش فرمود: اي پسرم! با كسي دوستي و برادري بر قرار نكن مگر آن كه او را از هر جهت بشناسي و مورد اطمينان باشد، پس هنگامي كه چنين فردي را يافتي در همه امور با او باش.


19ـ سُئِلَ - عليه السلام - : عَنِ الْبُخْلِ؟ فَقالَ: هُوَ أنْ يَري الرَّجُلُ ما أنْفَقَهُ تَلَفاً، وَما أمْسَكَهُ شَرَفاً.
«أعيان الشّيعة، ج 1، ص 577»
از حضرت پيرامون بُخل سؤال شد؟ در جواب فرمود: معناي آن چنين است كه انسان آنچه را به ديگري كمك و انفاق كند فكر نمايد كه از دست داده و تلف شده است و آنچه را ذخيره كرده و نگه داشته است خيال كند برايش باقي مي ماند و موجب شخصيّت و شرافت او خواهد بود.


20ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : تَرْكُ الزِّنا، وَكَنْسُ الْفِناء، وَغَسْلُ الاْناء مَجْلَبَةٌ لِلْغِناء:
«كلمة الإمام حسن - عليه السلام -، ص 212»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: انجام ندادن زنا، جاروب و نظافت كردن راهرو و درب منزل، و شستن ظروف سبب رفاه و بي نيازي مي گردد.


21ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - :السِّياسَةُ أنْ تَرْعي حُقُوقَ اللّهِ، وَحُقُوقَ الاْحْياءِ، وَحُقُوقَ الاْمْواتِ.
«بحارالأنوار، ج 73، ص 318، ح 6»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: ـ مفهوم و معناي ـ سياست آن است كه حقوق خداوند و حقوق موجودات زنده و حقوق مردگان را رعايت كني.


22ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إلاّ هُدُوا إلي رُشْدِهِمْ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 105، ح 4»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: هيچ گروهي در كارهاي ـ اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... ـ با يكديگر مشورت نكرده اند مگر آن كه به رشد فكري و عملي و ... رسيده اند.


23ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : اَلْخَيْرُ الَذّي لا شَرَّفيهِ: ألشُّكْرُ مَعَ النِّعْمَةِ، وَالصّبْرُ عَلَي النّازِلَةِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 105، ح 4»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: آن خوبي كه شرّ و آفتي در آن نباشد شكر در مقابل نعمت ها و صبر و شكيبائي در برابر سختي ها است.


24ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : يَابْنَ آدَم! لَمْ تَزَلْ في هَدْمِ عُمْرِكَ مُنْذُ سَقَطْتَ مِنْ بَطْنِ اُمِّكَ، فَخُذْ مِمّا في يَدَيْكَ لِما بَيْنَ يَدَيْكَ، فَإنَّ الْمُؤْمِنَ بَتَزَوَّدُ وَ الْكافِرُ يَتَمَتَّعُ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 111، ح 6»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: اي فرزند آدم از موقعي كه به دنيا آمده اي، در حال گذراندن عمرت هستي، پس از آنچه داري براي آينده ات (قبر و قيامت) ذخيره نما، همانا كه مؤمن در حال تهيّه زاد و توشه مي باشد; وليكن كافر در فكر لذّت و آسايش است.


25ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : إنَّ مَنْ خَوَفَّكَ حَتّي تَبْلُغَ الاْمْنَ، خَيْرٌ مِمَّنْ يُؤْمِنْكَ حَتّي تَلْتَقِي الْخَوْفَ.
«إحقاق الحقّ، ج 11، ص 242»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: همانا كسي تو را ـ در برابر عيب ها و كم بودها ـ هشدار دهد تا آگاه و بيدار شوي، بهتر است از آن كسي كه فقط تو را تعريف و تمجيد كند تا بر عيب هايت افزوده گردد.


26ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : القَريبُ مَنْ قَرَّبَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَإنْ بَعُدَ نَسَبُهُ، وَالْبَعيدُ مَنْ باعَدَتْهُ الْمَوَدَّةُ وَإنْ قَرُبُ نَسَبُهُ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 106، ح 4»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: بهترين دوست نزديك به انسان، آن كسي است كه در تمام حالات دلسوز و با محبّت باشد گرچه خويشاوندي نزديكي هم نداشته باشد. و بيگانه ترين افراد كسي است كه از محبّت و دلسوزي بيگانه باشد گرچه از نزديك ترين خويشاوندان باشد.


27ـ وَسُئِلَ عَنِ الْمُرُوَّةِ؟ فَقالَ - عليه السلام - : شُحُّ الرَّجُلِ عَلي دينِهِ، وَإصْلاحُهُ مالَهُ، وَقِيامُهُ بِالْحُقُوقِ.
«بحارالأنوار، ج 73، ص 312، ح 3»
از امام حسن مجتبي - عليه السلام - پيرامون مُروّت و جوانمردي سؤال شد، حضرت فرمود: جوانمرد كسي است كه در نگهداري دين و عمل به آن تلاش نمايد، در اصلاح اموال و ثروت خود همّت گمارد، و در رعايت حقوق طبقات مختلف پا بر جا باشد.


28ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : عَجِبْتُ لِمَنْ يُفَكِّرُ في مَأكُولِهِ كَيْفَ لايُفَكِّرُ في مَعْقُولِهِ، فَيَجْنِبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ، وَيُوَدِّعُ صَدْرَهُ ما يُرْديهِ.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 218، ح 43»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: تعجّب مي كنم از كسي كه در فكر خوراك و تغذيه جسم و بدن هست ولي درباره تغذيه معنوي روحي خود نمي انديشد، پس از غذاهاي فاسد شده و خراب دوري مي كند. و عقل و قلب و روح خود را كاري ندارد ـ هر چه و هر مطلب و برنامه اي به هر شكل و نوعي باشد استفاده مي كند ـ.


29ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : غَسْلُ الْيَدَيْنِ قَبْلَ الطَّعامِ يُنْفِي الْفَقْرَ، وَبَعْدَهُ يُنْفِي الْهَمَّ.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 46»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: شستن دست ها قبل از طعام فقر و تنگدستي را مي زدايد و بعد از آن ناراحتي ها و آفات را از بين مي برد.


30ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : حُسْنُ السُّؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 129»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: كسي كه عادت سؤال و حالت پرس و جو دارد مثل آن است كه نصف علم ها را فرا گرفته باشد.


31ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : إنّ الْحِلْمَ زينَةٌ، وَالْوَفاءَ مُرُوَّةٌ، وَالْعَجَلةَ سَفَهٌ.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 198»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: صبر و شكيبائي زينت شخص، وفاي به عهد علامت جوانمردي، و عجله و شتابزدگي (در كارها بدون انديشه) دليل بي خردي مي باشد.


32ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : مَنِ اسْتَخَفَّ بِإخوانِهِ فَسَدَتْ مُرُوَّتُهُ.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 209»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: كسي كه دوستان و برادرانش را سبك شمارد و نسبت به آن ها بي اعتناء باشد، مروّت و جوانمرديش فاسد گشته است.


33ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : إنّما يُجْزي الْعِبادُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلي قَدْرِ عُقُولِهِمْ.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 209»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: همانا در روز قيامت بندگان به مقدار عقل و درك و شعورشان مجازات مي شوند.


34ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : إنَّ الْقُرْآنَ فيهِ مَصابيحُ النُّورِ، وَ شِفاءُ الصُّدُورِ، فَيَجِلْ جالَ بَصَرُهُ، وَ لْيَلْجَمُ الصِّفّةَ قَلْبِهِ، فَإنَّ التَّفْكيرَ حَياةُ الْقَلْبِ الْبَصيرِ، كَما يَمْشي الْمُسْتَنيرُ في الظُّلُماتِ بِالنُّورِ.
«بحارالأنوار، ج 78، ص 112»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: همانا در قرآن چراغ هاي روشنائي بخش; و شفا بخش دردها و گرفتاري هاي دروني وجود دارد، پس كسي كه (خود را) با قرآن جلي دهد چشمانش قوي و روشن مي گردد; وقلب و درون خويش را صفا خواهد داد، چون كه تفكّر و انديشه (در قرآن سبب) حيات قلبِ آگاه مي باشد، همچنان كه شخص روشن دل در تاريكي ها به وسيله نور چراغ حركت مي نمايد و راه مي رود.


35ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : ألْمِزاحُ يَأْكُلُ الْهَيْبَةَ، وَ قَدْ أكْثَرَ مِنَ الْهَيْبَةِ الصّامِت
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 139»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: مزاح و شوخي ـ هاي زياد و بيجا ـ شخصيّت و وقار انسان را از بين مي برد، و چه بسا افراد ساكت داراي شخصيّت و وقار عظيمي مي باشند.


36ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : أللُؤْمُ أنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 139»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: از علائم پستي شخص، شكر نكردن از ولي نعمت است.


37ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : لَقَضاءُ حاجَةِ أخ لي فِي اللّهِ أحَبُّ مِنْ إعْتِكافِ شَهْر.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 139»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: هر آينه برآوردن حاجت و رفع مشكل دوست و برادرم، از يك ماه اعتكاف، در مسجد ـ و عبادت مستحبّي، نزد من ـ بهتر و محبوب تر است.


38ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : إنَّ الدُّنْيا في حَلالِها حِسابٌ، وَ في حَرامِها عِقابٌ، وَفِي الشُّبَهاتِ عِتابٌ، فَأنْزِلِ الدُّنْيا بِمَنْزَلَةِ الميتَةِ، خُذْمِنْها مايَكْفيكَ.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام -، ص 36»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: چيزهاي دنيا اگر حلال باشد حساب و بررسي مي شود و اگر از حرام به دست آيد عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختي و ناراحتي خواهد داشت. پس بايد دنيا (و موجوداتش) را همچون ميته و مرداري بشناسي كه به مقدار نياز و اضطرار از آن استفاده كني.


39ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : وَ اعْمَلْ لِدُنْياكَ كَأنَّكَ تَعيشُ أبَداً، وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِكَ كَأنّكَ تَمُوتُ غدَاً.
«كلمة الإمام الحسن - عليه السلام - ص 37»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: در دنيا ـ از نظر اقتصاد و صرفه جوئي و ... ـ چنان برنامه ريزي كن مثل آن كه مي خواهي هميشه دوام داشته باشي، و نسبت به آخرت به نوعي حركت و كار كن مثل اين كه فردا خواهي مُرد.


40ـ قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبي - عَلَيْهِ السَّلام - : أكْيَسُ الْكَيِّسِ التُّقي، وَ أحْمَقُ الْحُمْقِ الْفُجُورَ، الْكَريمُ هُوَ التَّبَرُّعُ قَبْلَ السُّؤالِ.
«إحقاق الحقّ، ج 11، ص 20»
امام حسن مجتبي - عليه السلام - فرمود: زيرك ترين و هوشيارترين افراد، شخص باتقوا و پرهيزكار مي باشد; أحمق و نادان ترين افراد، كسي است كه تبه كار و اهل معصيت باشد; گرامي ترين و باشخصيّت ترين افراد، آن كسي است كه به نيازمندان پيش از اظهار نيازشان، كمك نمايد.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:50  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام حسین (ع)
1- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبْيدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِيَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 117، ح 5»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: همانا عدّه اي خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوي بهشت عبادت مي كنند كه آن يك معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اي ديگر از روي ترس خداوند را عبادت و ستايش مي كنند كه همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد و طائفه اي هم به عنوان شكر و سپاس از روي معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستايش مي نمايند; و اين نوع، عبادت آزادگان است كه بهترين عبادات مي باشد.


2- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إنَّ أجْوَدَ النّاسِ مَنْ أعْطي مَنْ لا يَرْجُوهُ، وَ إنَّ أعْفَي النّاسِ مَنْ عَفي عَنْ قُدْرَة، وَ إنَّ أَوْصَلَ النّاسِ مَنْ وَصَلَ مَنْ قَطَعَهُ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 121، ح 4»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: همانا سخاوتمندترين مردم آن كسي است كه كمك نمايد به كسي كه اميدي به وي نداشته است.
و بخشنده ترين افراد آن شخصي است كه ـ نسبت به ظلم ديگري با آن كه توان انتقام دارد ـ گذشت نمايد.
صله رحم كننده ترين مردم و ديد و بازديد كننده نسبت به خويشان، آن كسي ست كه صله رحم نمايد با كسي كه با او قطع رابطه كرده است.


3- قيلَ: مَا الْفَضْلُ؟ قالَ - عليه السلام - : مُلْكُ اللِّسانِ، وَ بَذْلُ الاْحْسانِ، قيلَ: فَمَا النَّقْصُ؟ قالَ: التَّكَلُّفُ لِما لا يُعنيكَ.
«مستدرك الوسائل، ج 9، ص 24، ح 10099»
از امام حسين - عليه السلام - سؤال شد كرامت و فضيلت انسان در چيست؟ حضرت در پاسخ فرمود: كنترل و در اختيار داشتن زبان و سخاوت داشتن، سؤال شد نقص انسان در چيست؟ فرمود: خود را وا داشتن بر آنچه كه مفيد و سودمند نباشد.


4- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : النّاسُ عَبيدُالدُّنْيا، وَ الدّينُ لَعِبٌ عَلي ألْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ، فَإذا مُحِصُّوا بِالْبَلاء قَلَّ الدَّيّانُونَ.
«محجّة البيضاء، ج 4، ص 228»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: افراد جامعه بنده و تابع دنيا هستند و مذهب، بازيچه زبانشان گرديده است و براي إمرار معاش خود، دين را محور قرار داده اند ـ و سنگ اسلام را به سينه مي زنند ـ.


پس اگر بلائي همانند خطر ـ مقام و رياست، جان، مال، فرزند و موقعيّت، ... ـ انسان را تهديد كند، خواهي ديد كه دين داران واقعي كمياب خواهند شد.
5- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إنَّ الْمُؤْمِنَ لا يُسيءُ وَ لا يَعْتَذِرُ، وَ الْمُنافِقُ كُلَّ يَوْم يُسيءُ وَ يَعْتَذِرُ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 119، ح 2»
امام حسين - عليه السلام - ضمن فرمايشي فرمود: همانا شخص مؤمن خلاف و كار زشت انجام نمي دهد و عذرخواهي هم نمي كند.
ولي فرد منافق هر روز مرتكب خلاف و كارهاي زشت مي گردد و هميشه عذرخواهي مي نمايد.


6- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إعْمَلْ عَمَلَ رَجُل يَعْلَمُ أنّه مأخُوذٌ بِالاْجْرامِ، مُجْزي بِالاْحْسانِ.
«بحارالأنوار، ج 2، ص 130، ح 15»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: كارها و أمور خود را همانند كسي تنظيم كن و انجام ده كه مي داند و مطمئن است كه در صورت خلاف تحت تعقيب قرار مي گيرد و مجازات خواهد شد. و در صورتي كه كارهايش صحيح باشد پاداش خواهد گرفت.


7- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : عِباداللهِ! لا تَشْتَغِلُوا بِالدُّنْيا، فَإنَّ الْقَبْرَ بَيْتُ الْعَمَلِ، فَاعْمَلُوا وَ لا تَغْعُلُوا.
«نهج الشّهادة، ص 47»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: اي بندگان خدا، خود را مشغول و سرگرم دنيا ـ و تجمّلات آن ـ قرار ندهيد كه همانا قبر، خانه اي است كه تنها عمل ـ صالح ـ در آن مفيد و نجات بخش مي باشد، پس مواظب باشيد كه غفلت نكنيد.


8- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : لا تَقُولَنَّ في أخيكَ الْمُؤمِنِ إذا تَواري عَنْكَ إلاّ مِثْلَ ماتُحِبُّ أنْ يَقُولَ فيكَ إذا تَوارَيْتَ عَنْهُ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 127، ح 10»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: سخني ـ كه ناراحت كننده باشد ـ پشت سر دوست و برادر خود مگو، مگر آن كه دوست داشته باشي كه همان سخن پشت سر خودت گفته شود.


9- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : يا بُنَي! إيّاكَ وَظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عَلَيْكَ ناصِراً إلاّ اللهَ.
«وسائل الشّيعة، ج 11، ص 339»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: بپرهيز از ظلم و آزار رساندن نسبت به كسي كه ياوري غير از خداوند متعال نمي يابد.


10- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إنّي لا أري الْمَوْتَ إلاّ سَعادَة، وَ لاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ إلاّ بَرَماً.
«بحار الأنوار، ج 44، ص 192»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: به درستي كه من از مرگ نمي هراسم و آن را جز سعادت نمي بينم; و زندگي با ستمگران و ظالمان را عار و ننگ مي شناسم.


11- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : مَنْ لَبِسَ ثَوْباً يُشْهِرُهُ كَساهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثَوْباً مِنَ النّارِ.
«الكافي، ج 6، ص 445، ح 4»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: هركس لباس شهرت - و انگشت نما از هر جهت - بپوشد، خداوند او را در روز قيامت لباسي از آتش مي پوشاند.


12- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : أنَا قَتيلُ الْعَبَرَةِ، لايَذْكُرُني مُؤْمِنٌ إلاّ اِسْتَعْبَرَ.
«بحارالأنوار، ج 44، ص 284، ح 19»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: من كشته گريه ها و اشك ها هستم، هيچ مؤمني مرا ياد نمي كند مگر آن كه عبرت گرفته و اشك هايش جاري خواهد شد.


13- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : لَوْ شَتَمَني رَجُلٌ في هذِهِ الاُْذُنِ، وَ أَوْمي إلي الْيُمْني، وَ اعْتَذَرَ لي في الاُْخْري لَقَبِلْتُ ذلِكَ مِنْهُ، وَ ذلِكَ أَنَّ أَميرَ الْمُؤْمِنينَ - عليه السلام - حَدَّثَني أَنَّهُ سَمِعَ جَدّي رَسُولَ اللهِ (صلي الله عليه وآله)يَقُولُ: لا يَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ الْعُذرَ مِنْ مُحِقٍّ أَوْ مُبْطِل.
«إحقاق الحقّ، ج 11، ص 431»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: چنانچه با گوش خود بشنوم كه شخصي مرا دشنام مي دهد و سپس معذرت خواهي او را بفهمم، از او مي پذيرم و گذشت مي نمايم، چون كه پدرم اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - از جدّم رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) روايت نمود: كسي كه پوزش و عذرخواهي ديگران را نپذيرد، بر حوض كوثر وارد نخواهد شد.


14- قيلَ لِلْحُسَيْنِ بن علي - عليه السلام - : مَنْ أعْظَمُ النّاسِ قَدْراً؟ قالَ: مَنْ لَمْ يُبالِ الدُّنْيا في يَدَيْ مَنْ كانَتْ.
«تنبيه الخواطر، ص 348»
از امام حسين - عليه السلام - سؤال شد: با شخصيّت ترين افراد چه كسي است؟ حضرت در جواب فرمود: آن كسي است كه اهميّت ندهد كه دنيا در دست چه كسي مي باشد.


15- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : مَنْ عَبَدَاللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ، آتاهُ اللهُ فَوْقَ أمانيهِ وَ كِفايَتِهِ.
«بحارالأنوار، ج 68، ص 183، ح 44»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: هركس خداوند متعال را با صداقت و خلوص، عبادت و پرستش نمايد; خداي متعال او را به بهترين آرزوهايش مي رساند و امور زندگيش را تأمين مي نمايد.


16- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : احْذَرُوا كَثْرَةَ الْحَلْفِ، فِإنَّهُ يَحْلِفُ الرَّجُلُ لِعَلَل أرَبَعَ: إمّا لِمَهانَة يَجِدُها في نَفْسِهِ، تَحُثُّهُ عَلي الضَّراعَةِ إلي تَصْديقِ النّاسِ إيّاهُ. وَ إمّا لِعَي في الْمَنْطِقِ، فَيَتَّخِذُ الاْيْمانَ حَشْواً وَصِلَةً لِكَلامِهِ. وَ إمّا لِتُهْمَة عَرَفَها مِنَ النّاسِ لَهُ، فَيَري أَنَّهُمْ لايَقْبَلُونَ قَوْلَهُ إلاّ بِالْيَمينِ. وَ إمّا لاِرْسالِهِ لِسانَهُ مِنْ غَيْرِ تَثْبيت.
«تنبيه الخواطر، ص 429»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: خود را از قسم و سوگند برهانيد كه همانا انسان به جهت يكي از چهار علّت سوگند ياد مي كند: در خود احساس سستي و كمبود دارد، به طوري كه مردم به او بي اعتماد شده اند، پس براي جلب توجّه مردم كه او را تصديق و تأييد كنند، سوگند مي خورد. و يا آن كه گفتارش معيوب و به دور از حقيقت است، و مي خواهد با سوگند، سخن خود را تقويت و جبران كند.
و يا در بين مردم متّهم است ـ به دروغ و بي اعتمادي ـ پس مي خواهد با سوگند و قسم خوردن جبران ضعف نمايد. و يا آن كه سخنان و گفتارش متزلزل است ـ هر زمان به نوعي سخن مي گويد ـ و زبانش به سوگند عادت كرده است.


17- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : أيُّما إثْنَيْنِ جَري بَيْنَهُما كَلامٌ، فَطَلِبَ أَحَدُهُما رِضَي الاْخَرِ، كانَ سابِقَهُ إلي الْجَنّةِ.
«محجّة البيضاء، ج 4، ص 228»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: چنانچه دو نفر با يكديگر نزاع و اختلاف نمايند و يكي از آن دو نفر، در صلح و آشتي پيشقدم شود، همان شخص سبقت گيرنده، جلوتر از ديگري به بهشت وارد مي شود.


18- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : وَ اعْلَمُوا إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ الله عَلَيْكُمْ، فَلا تَميلُوا النِّعَمَ فَتَحَوَّلَ نَقِماً.
«نهج الشّهادة، ص 38»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: توجّه داشته باشيد كه احتياج و مراجعه مردم به شما از نعمت هاي الهي است، پس نسبت به نعمت ها روي، بر نگردانيد; وگرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهد شد.


19- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : يَا ابْنَ آدَم! اُذْكُرْ مَصْرَعَكَ وَ مَضْجَعَكَ بَيْنَ يَدَي اللهِ، تَشْهَدُ جَوارِحُكَ عَلَيْكَ يَوْمَ تَزِلُّ فيهِ الْأقْدام.
«نهج الشّهادة، ص 59»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: اي فرزند آدم، بياد آور لحظات مرگ و خواب گاه خود را در قبر، همچنين بياد آور كه در پيشگاه خداوند قرار خواهي گرفت و اعضاء و جوارحت بر عليه تو شهادت خواهند داد، در آن روزي كه قدم ها لرزان و لغزان مي باشد.


20- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : مُجالَسَةُ أهْلِ الدِّناءَةِ شَرٌّ، وَ مُجالَسَةُ أهْلِ الْفِسْقِ ريبَةٌ.
«بحارالأنوار، ج 78، ص 122، ح 5»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: همنشيني با اشخاص پست و رذل سبب شرّ و بد يختي خواهد گشت; و همنشيني و مجالست با معصيت كاران موجب شكّ و بدبيني خواهد شد.


21- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إنَّ اللهَ خَلَقَ الدُّنْيا لِلْبَلاءِ، وَ خَلَقَ أهْلَها لِلْفَناءِ.
«نهج الشّهادة، ص 196»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: به درستي كه خداوند متعال دنيا ـ و اموال آن ـ را براي آزمايش افراد آفريده است. و همچنين موجودات دنيا را جهت فناء ـ و انتقال از اين دنيا به جهاني ديگر ـ آفريده است.


22- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : لا يَأمَنُ يوم الْقِيامَةِ إلاّ مَنْ قَدْ خافَ اللهَ في الدُّنْيا.
«بحار الأنوار، ج 44، ص 192، ح 5»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: كسي در روز قيامت از شدائد و أحوال آن در أمان نمي باشد، مگر آن كه در دنيا از خداوند متعال ترس داشته باشد ـ و اهل گناه و معصيت نگردد ـ.


23- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : لِكُلِّ داء دَواءٌ، وَ دَواءُ الذُّنُوبِ الإسْتِغْفارِ.
«الكافي، ج 2، ص 439، ح 8»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: براي هر غم و دردي درمان و دوائي است و جبران و درمان گناه، طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند مي باشد.


24- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : مَنْ قَرَءَ آيَةً مِنْ كِتابِ الله عَزَّ وَ جَلَّ في صَلاتِهِ قائِماً، يُكْتَبُ لَهُ بِكُلِّ حَرْف مِأةُ حَسَنَة.
«الكافي، ج 2، ص 611»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: هركس آيه اي از قرآن را در نمازش تلاوت نمايد، خداوند متعال در مقابل هر حرفي از آن يكصد حسنه در نامه اعمالش ثبت مي نمايد.


25- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : سَبْعَةُ أشْياء لَمْ تُخْلَقْ في رَحِم: فَأوّلُها آدَمُ( - عليه السلام - )، ثُمَّ حَوّاء، وَ الْغُرابُ، وَ كَبْشُ إبْراهيم( - عليه السلام - )، وَ ناقَةُ اللهِ، وَ عَصا مُوسي (- عليه السلام -)، وَ الطَّيْرُالَّذي خَلَقَهُ عيسيبْنُ مَرْيَم (عليهما السلام).
«بحارالأنوار، ج 10، ص 137، ح 4»
امام حسين - عليه السلام - ضمن جواب سؤال هاي پادشاه روم، فرمود: آن هفت موجودي كه بدون خلقت در رحم مادر، آفريده شده اند، عبارتند از: حضرت آدم - عليه السلام - و همسرش حوّاء و كلاغي كه براي راهنمائي دفن هابيل آمد و گوسفندي كه براي قرباني به جاي حضرت اسماعيل - عليه السلام - آمد و شتري كه خداوند براي پيامبرش، حضرت صالح فرستاد و عصاي حضرت موسي - عليه السلام - و هفتمين موجود آن پرنده اي بود كه توسّط حضرت عيسي - عليه السلام - آفريده شد.


26- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إنَّ اَعْمالَ هذِهِ الاُْمَّةِ ما مِنْ صَباح إلاّ و تُعْرَضُ عَلَي اللهِ تَعالي.
«بحارالأنوار، ج 70، ص 353، ح 54»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: همانا ـ نامه كردار و ـ أعمال اين امّت، در هر صبحگاه بر خداوند متعال عرضه مي گردد.


27- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إجْتَنِبُوا الْغِشْيانَ في اللَّيْلَةِ الَّتي تُريدُون فيها السَّفَرَ، فإنَّ مَنْ فَعَلَ ذلِكَ، ثُمَّ رُزِقَ وَلَدٌ كانَ جَوّالَةً.
«وسائل الشّيعة، ح 20، ج 3، ص 243»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: در آن شبي كه قصد مسافرت داريد، با همسر خود زناشوئي نكنيد، كه چنانچه عمل زناشوئي انجام گردد و در آن زمان فرزندي منعقد شود، بسيار متحرّك و افكارش مغشوش مي باشد.


28- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : الرّكْنُ الْيَماني بابٌ مِنْ أبْوابِ الْجَنَّةِ، لَمْ يَمْنَعْهُ مُنْذُ فَتَحَهُ، وَ إنَّ ما بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ ـ الأسْوَد وَ الْيَماني ـ مَلَكٌ يُدْعي هُجَيْرٌ، يُؤَمِّنُ عَلي دُعاءِالْمُؤْمِنينَ.
«مستدرك الوسائل، ج 9، ص 391»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: رُكن يَماني كعبه الهي، دربي از درب هاي بهشت است و مابين ركن يماني و حجرالأسود ملك و فرشته اي است كه براي استجابت دعاي مؤمنين آمّين مي گويد.


29- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إنَّ الْغِني وَ اْلِعزَّ خَرَجا يَجُولانِ، فَلَقيا التَّوَكُلَّ فَاسْتَوْطَنا.
«مستدرك الوسائل، ج 11، ص 218، ح 15»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: عزّت و بي نيازي ـ هر دو ـ شتاب زده به دنبال پناهگاهي مي دويدند، چون به توكّل برخورد كردند، آرامش پيدا نموده و آن را پناهگاه خود قرار دادند.


30- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : مَنْ نَفَّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِن، فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ كَرْبَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ.
«مستدرك الوسائل، ج 12، ص 416، ح 13»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: هركس گره اي از مشكلات مؤمني باز كند و مشكلش را برطرف نمايد، خداوند متعال مشكلات دنيا و آخرت او را اصلاح مي نمايد.


31- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : مَنْ والانا فَلِجَدّي (صلي الله عليه وآله وسلم) والي، وَ مَنْ عادانا فَلِجَدّي عادي.
«ينابيع المودّة، ج 2، ص 37، ح 58»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: هر كه ما را دوست بدارد و پيرو ما باشد، پس دوستي و محبّتش به جهت جدّم رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)مي باشد. هركس با ما دشمن و كينه توز باشد، پس دشمني و مخالفت او به جهت جدّم رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) خواهد بود.


32- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : يَا ابْنَ آدَمَ! أُذْكُرْ مَصارِعَ آبائِكَ وَ أبْنائِكَ، كَيْفَ كانُوا، وَ حَيْثُ حَلّوُا، وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَليل قَدْ حَلَلْتَ مَحَلَّهُمْ.
«نهج الشّهادة، ص 60»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: اي فرزند آدم، بياد آور آن لحظاتي را كه پدران و فرزندان ـ و دوستان ـ تو چگونه در چنگال مرگ قرار گرفتند، آن ها در چه وضعيّت و موقعيّتي بودند و سرانجام به كجا منتهي شدند و كجا رفتند. و بينديش كه تو نيز همانند آن ها به ايشان خواهي پيوست ـ پس مواظب اعمال و رفتار خود باش ـ.


33- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : يَا ابْنَ آدَمَ، إنَّما أنْتَ أيّامٌ، كُلَّما مَضي يَوْمٌ ذَهَبَ بَعْضُكَ.
«نهج الشّهادة، ص 346»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: اي فرزند آدم، بدرستي كه تو مجموعه اي از زمان ها و روزگار هستي، هر آنچه از آن بگذرد، زماني از تو فاني و سپري گشته است ـ بنابراين لحظات عمرت را غنيمت شمار كه جبران ناپذير است ـ.


34- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : مَنْ حاوَلَ أمْراً بِمَعْصِيَةِ اللهِ كانَ أفْوَتُ لِما يَرْجُو وَ أسْرَعُ لِمَجييءِ ما يَحْذَرُ.
«وسائل الشّيعة، ج 16، ص 153، ح 3»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: هركس از روي نافرماني و معصيتِ خداوند، كاري را انجام دهد، آنچه را آرزو دارد سريع تر از دست مي دهد و به آنچه هراسناك و بيمناك مي باشد مبتلا مي گردد.


35- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : الْبُكاءُ مِنْ خَشْيَةِ الله نَجاتٌ مِنَ الّنارِ وَ قالَ: بُكاءُ الْعُيُونِ، وَ خَشْيَةُ الْقُلُوبِ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ.
«مستدرك الوسائل، ج 11، ص 245، ح 12881»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: گريان بودن به جهت ترس از ـ عذاب ـ خداوند، سبب نجات از آتش دوزخ خواهد بود; و فرمود: گريان بودن چشم و خشيت داشتن دل ها يكي از نشانه هاي رحمت الهي ـ براي بنده ـ است.


36- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : لا يَكْمِلُ الْعَقْلُ إلاّ بِاتّباعِ الْحَقِّ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 127، ح 11»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: بينش و عقل و درك انسان تكميل نمي گردد مگر آن كه ـ أهل حقّ و صداقت باشد و ـ از حقايق، تبعيّت و پيروي كند.


37- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : أَهْلَكَ النّاسَ إثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 54، ح 96»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: دو چيز مردم را هلاك و بيچاره گردانده است: يكي ترس از اين كه مبادا در آينده فقير و نيازمند ديگران گردند. و ديگري فخر كردن ـ در مسائل مختلف ـ و مباهات بر ديگران است.


38- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : مَنْ عَرَفَ حَقَّ أَبَوَيْهِ الاْفْضَلَيْنِ مُحَمَّد وَ عَلي، و أطاعَهُما، قيلَ لَهُ: تَبَحْبَحْ في أيِّ الْجِنانِ شِئْتَ.
«نهج الشّهادة، ص 293»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: هر شخصي كه حقّ والدينش محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم)، و علي - عليه السلام - را كه با شرافت و با فضيلت ترين انسان ها هستند، بشناسد و ـ در تمام امور زندگي ـ از ايشان تبعيّت و اطاعت كند; در قيامت به او خطاب مي شود: هر قسمتي از بهشت را كه خواستار باشي، مي تواني انتخاب كني و در آن وارد شوي.


39- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : مَنْ طَلَبَ رِضَي اللهِ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ الله اُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَي النّاسِ بِسَخَطِ اللهِ وَ كَّلَهُ اللهُ إلَي النّاسِ.
«أمالي شيخ صدوق، ص 167»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: هركس رضايت و خوشنودي خداوند را ـ در أمور زندگي ـ طلب نمايد گرچه همه افراد از او رنجيده شوند، خداوند مهمّات و مشكلات او را كفايت خواهد نمود. و كسي كه رضايت و خوشنودي مردم را طالب گردد گرچه مورد خشم و غضب پروردگار باشد، خداوند أمور اين شخص را به مردم واگذار مي كند.


40- قالَ الاْمامُ الْحُسَيْن - عليه السلام - : إنَّ شيعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلّ وَ دَغَل.
«تفسيرالإمام العسكري - عليه السلام -، ص 309، ح 154»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: شيعيان و پيروان ما ـ اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) ـ آن كساني هستند كه أفكار و درون آن ها از هر گونه حيله و نيرنگ و عوام فريبي سلامت و تهي باشد.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام سجاد (ع)
1- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ مِنَ الْمُؤمِنينَ كانَ في كَنَفِ اللّهِ، وَأظَلَّهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ في ظِلِّ عَرْشِهِ، وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ الْيَوْمِ الاْكْبَرِ:
مَنْ أَعْطي النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلهُم لِنَفْسِهِ، ورَجُلٌ لَمْ يَقْدِمْ يَداً وَرِجْلاً حَتّي يَعْلَمَ أَنَّهُ في طاعَةِ اللّهِ قَدِمَها أَوْ في مَعْصِيَتِهِ، وَرَجُلٌ لَمْ يَعِبْ أخاهُ بِعَيْب حَتّي يَتْرُكَ ذلكَ الْعِيْبَ مِنْ نَفْسِهِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 141، ح 3»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: سه حالت و خصلت در هر يك از مؤمنين باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قيامت در سايه رحمت عرش الهي مي باشد و از سختي ها و شدايد صحراي محشر در امان است: اوّل آن كه در كارگشائي و كمك به نيازمندان و درخواست كنندگان دريغ ننمايد. دوّم آن كه قبل از هر نوع حركتي بينديشد كه كاري را كه مي خواهد انجام دهد يا هر سخني را كه مي خواهد بگويد آيا رضايت و خوشنودي خداوند در آن است يا مورد غضب و سخط او مي باشد. سوّم قبل از عيب جوئي و بازگوئي عيب ديگران، سعي كند عيب هاي خود را برطرف نمايد.


2- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : ثَلاثٌ مُنْجِياتٌ لِلْمُؤْمِن: كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغْتِيابِهِمْ، وَ إشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما يَنْفَعُهُ لاِخِرَتِهِ وَ دُنْياهُ، وَ طُولُ الْبُكاءِ عَلي خَطيئَتِهِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 140، ح 3»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: سه چيز موجب نجات انسان خواهد بود: بازداشت زبان از بدگوئي و غيبت مردم، خود را مشغول به كارهائي كردن كه براي آخرت و دنيايش مفيد باشد. و هميشه بر خطاها و اشتباهات خود گريان و ناراحت باشد.

3- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : أرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فيهِ كَمُلَ إسْلامُهُ، وَ مَحَصَتْ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِيَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ راض: وِقاءٌ لِلّهِ بِما يَجْعَلُ عَلي نَفْسِهِ لِلنّاس، وَ صِدْقُ لِسانِه مَعَ النّاسِ، وَ الاْسْتحْياء مِنْ كُلِّ قَبِيح عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ النّاسِ، وَ حُسْنُ خُلْقِهِ مَعَ أهْلِهِ.
«مشكاة الأنوار، ص 172»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هركس داراي چهار خصلت باشد، ايمانش كامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتي خداوند را ملاقات مي كند كه از او راضي و خوشنود است: 1 ـ خصلت خودنگهداري و تقواي الهي به طوري كه بتواند بدون توقّع و چشم داشتي، نسبت به مردم خدمت نمايد. 2 ـ راست گوئي و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگي. 3 ـ حيا و پاكدامني نسبت به تمام زشتي هاي شرعي و عرفي.


4 ـ خوش اخلاقي و خوش برخوردي با اهل و عيال خود.
4- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : يَا ابْنَ آدَم، إنَّكَ لا تَزالُ بَخَيْر ما دامَ لَكَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِكَ، وَما كانَتِ الْمُحاسَبَةُ مِنْ هَمِّكَ، وَما كانَ الْخَوْفُ لَكَ شِعاراً.
«مشكاة الأنوار، ص 246»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: اي فرزند آدم، تا آن زماني كه در درون خود واعظ و نصيحت كننده اي دلسوز داشته باشي، و در تمام امور بررسي و محاسبه كارهايت را اهميّت دهي، و در تمام حالات ـ از عذاب الهي ـ ترس و خوف داشته باشي; در خير و سعادت خواهي بود.


5- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : وَ أمّا حَقُّ بَطْنِكَ فَأنْ لا تَجْعَلْهُ وِعاءً لِقَليل مِنَ الْحَرامِ وَ لا لِكَثير، وَ أنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِي الْحَلالِ.
«تحف العقول، ص 186»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: حقّي كه شكم بر تو دارد اين است كه آن را ظرف چيزهاي حرام ـ چه كم و چه زياد ـ قرار ندهي و بلكه در چيزهاي حلال هم صرفه جوئي كني و به مقدار نياز استفاده نمائي.


6- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : مَنِ اشْتاقَ إلي الْجَنَّةِ سارَعَ إلي الْحَسَناتِ وَسَلاعَنِ الشَّهَواتِ، وَمَنْ أشْفَقَ مِنَ النارِ بادَرَ بِالتَّوْبَةِ إلي اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَراجَعَ عَنِ الْمَحارِمِ.
«تحف العقول، ص 203»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: كسي كه مشتاق بهشت باشد در انجام كارهاي نيك، سرعت مي نمايد و شهوات را زير پا مي گذارد; و هركس از آتش قيامت هراسناك باشد به درگاه خداوند توبه مي كند و از گناهان و كاهاي زشت دوري مي جويد.


7- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : طَلَبُ الْحَوائِجِ إلي النّاسِ مَذَلَّةٌ لِلْحَياةِ وَمَذْهَبَةٌ لِلْحَياءِ، وَاسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَهُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرِ، وَقِلَّةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الْغِنَي الْحاضِر.
«تحف العقول، ص 210»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: دست نياز به سوي مردم دراز كردن، سبب ذلّت و خواري در زندگي و در معاشرت خواهد بود. و نيز موجب از بين رفتن حياء و ناچيز شدن شخصيت خواهد گشت به طوري كه هميشه احساس نياز و تنگ دستي نمايد. و هرچه كمتر به مردم رو بيندازد و كمتر درخواست كمك نمايد بيشتر احساس خودكفائي و بي نيازي خواهد داشت.


8- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : اَلْخَيْرُ كُلُّهُ صِيانَةُ الاْنْسانِ نَفْسَهُ.
«تحف العقول، ص201»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: سعادت و خوشبختي انسان در حفظ و كنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه كار زشت و خلاف است.


9- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : سادَةُ النّاسِ في الدُّنْيا الأَسْخِياء، وَ سادَةُ الناسِ في الآخِرَةِ الاْتْقياءِ.
«مشكاة الأنوار، ص 232»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: در اين دنيا سرور مرد، سخاوتمندان هستند; ولي در قيامت سيّد و سرور مردم، پرهيزكاران خواهند بود.


10- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : مَنْ زَوَّجَ لِلّهِ، وَوَصَلَ الرَّحِمَ تَوَّجَهُ اللّهُ بِتاجِ الْمَلَكِ يَوْمَ الْقِيامَةِ.
«مشكاة الأنوار، ص 166»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هركس براي رضا و خوشنودي خداوند ازدواج نمايد و با خويشان خود صله رحم نمايد، خداوند او را در قيامت مفتخر و سربلند مي گرداند.


11- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : مَنْ زارَ أخاهُ في اللّهِ طَلَباً لاِنْجازِ مَوْعُودِ اللّهِ، شَيَّعَهُ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَك، وَهَتَفَ بِهِ هاتِفٌ مِنْ خَلْف ألاطِبْتَ وَطابَتْ لَكَ الْجَنَّةُ، فَإذا صافَحَهُ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ.
«مشكاة الأنوار، ص 207»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هركس به ديدار دوست و برادر خود برود و براي رضاي خداوند او را زيارت نمايد به اميد آن كه به وعده هاي الهي برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشايعت خواهند كرد، همچنين مورد خطاب قرار مي گيرد كه از آلودگي ها پاك شدي و بهشت گوارايت باد. پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه كند مورد رحمت قرار خواهد گرفت.


12- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : إنْ شَتَمَكَ رَجُلٌ عَنْ يَمينِكَ، ثُمَّ تَحَوَّلَ إلي يَسارِكَ فَاعْتَذَرَ إلَيْكَ فَاقْبَلْ مِنْهُ.
«مشكاة الأنوار، ص 229»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: چنانچه شخصي تو را بدگويي كند، و سپس برگردد و پوزش طلبد، عذرخواهي و پوزش او را پذيرا باش.


13- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : عَجِبْتُ لِمَنْ يَحْتَمي مِنَ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ، كَيْفَ لايَحْتَمي مِنَ الذَّنْبِ لِمَعَرَّتِهِ.
«أعيان الشّيعة، ج 1، ص 645»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: تعجّب دارم از كسي كه نسبت به تشخيص خوب و بد خوراكش اهتمام ميورزد كه مبادا ضرري به او برسد، چگونه نسبت به گناهان و ديگر كارهايش اهميّت نمي دهد، و نسبت به مفاسد دنيائي، آخرتي روحي، فكري، اخلاقي و ... بي تفاوت است.


14- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : مَنْ أطْعَمَ مُؤْمِناً مِنْ جُوع أطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ، وَمَنْ سَقي مُؤْمِناً مِنْ ظَمَأ سَقاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحيقِ الْمَخْتُومِ، وَمَنْ كَسا مُؤْمِناً كَساهُ اللّهُ مِنَ الثّيابِ الْخُضْرِ.
«مستدرك الوسائل، ج 7، ص 252، ح 8»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هركس مؤمن گرسنه اي را طعام دهد خداوند او را از ميوه هاي بهشت اطعام مي نمايد، و هر كه تشنه اي را آب دهد خداوند از چشمه گواراي بهشتي سيرآبش مي گرداند، و هركس برهنه اي را لباس بپوشاند خداوند او را از لباس سبز بهشتي ـ كه بهترين نوع و رنگ مي باشد ـ خواهد پوشاند.


15- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : إنَّ دينَ اللّهِ لايُصابُ بِالْعُقُولِ النّاقِصَةِ، وَالاْراءِ الْباطِلَةِ، وَالْمَقاييسِ الْفاسِدَةِ، وَلايُصابُ إلاّ بِالتَّسْليمِ، فَمَنْ ـ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ، ومَنِ اهْتَدي بِنا هُدِي، وَمَنْ دانَ بِالْقِياسِ وَالرَّأْي هَلَكَ.
«مستدرك الوسائل، ج 17، ص 262، ح 25»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: به وسيله عقل ناقص و نظريه هاي باطل، و مقايسات فاسد و بي اساس نمي توان احكام و مسائل دين را به دست آورد; بنابراين تنها وسيله رسيدن به احكام واقعي دين، تسليم محض مي باشد; پس هركس در مقابل ما اهل بيت تسليم باشد از هر انحرافي در امان است و هر كه به وسيله ما هدايت يابد خوشبخت خواهد بود. و شخصي كه با قياس و نظريات شخصي خود بخواهد دين اسلام را دريابد، هلاك مي گردد.


16- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : الدُّنْيا سِنَةٌ، وَالاْخِرَةُ يَقْظَةٌ، وَنَحْنُ بَيْنَهُما أضْغاثُ أحْلامِ.
«تنبيه الخواطر، ص 343»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: دنيا همچون نيمه خواب (چرت) است و آخرت بيداري مي باشد و ما در اين ميان رهگذر، بين خواب و بيداري به سر مي بريم.


17- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ أنْ يَكُونَ مَتْجَرُهُ في بِلادِهِ، وَيَكُونَ خُلَطاؤُهُ صالِحينَ، وَتَكُونَ لَهُ أوْلادٌ يَسْتَعينُ بِهِمْ.
«وسائل الشيعة، ج 17، ص 647»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: از سعادت مرد آن است كه در شهر خود كسب و تجارت نمايد و شريكان و مشتريانش افرادي صالح و نيكوكار باشند، و نيز داراي فرزنداني باشد كه كمك حال او باشند.


18- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : آياتُ الْقُرْآنِ خَزائِنُ الْعِلْمِ، كُلَّما فُتِحَتْ خَزانَةٌ، فَيَنْبَغي لَكَ أنْ تَنْظُرَ ما فيها.
«مستدرك الوسائل، ج 4، ص 238، ح 3»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هر آيه اي از قرآن، خزينه اي از علوم خداوند متعال است، پس هر آيه را كه مشغول خواندن مي شوي، در آن دقّت كن كه چه مي يابي.


19- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : مَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ بِمَكَّة لَمْ يَمُتْ حَتّي يَري رَسُولَ اللّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)، وَيَرَي مَنْزِلَهُ في الْجَنَّةِ.
«من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 146، ح 95»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هر كه قرآن را در مكّه مكرّمه ختم كند، نمي ميرد مگر آن كه حضرت رسول اللّه (صلي الله عليه وآله وسلم); و نيز جايگاه خود را در بهشت رؤيت مي نمايد.


20- قال - عليه السلام - : يا مَعْشَرَ مَنْ لَمْ يَحِجَّ اسْتَبْشَرُوا بِالْحاجِّ إذا قَدِمُوا فَصافِحُوهُمْ وَعَظِّمُوهُمْ، فَإنَّ ذلِكَ يَجِبُ عَلَيْكُمْ تُشارِكُوهُمْ في الاْجْرِ.
«من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 147، ح97»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: شماهائي كه به مكّه نرفته ايد و در مراسم حجّ شركت نكرده ايد، بشارت باد شماها را به آن حاجياني كه بر مي گردند، با آن ها ـ ديدار و ـ مصافحه كنيد تا در پاداش و ثواب حجّ آن ها شريك باشيد.


21- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : الرِّضا بِمَكْرُوهِ الْقَضاءِ، مِنْ أعْلي دَرَجاتِ الْيَقينِ.
«مستدرك الوسائل، ج 2، ص 413، ح 16»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: شادماني و راضي بودن به سخت ترين مقدّرات الهي از عالي ترين مراتب ايمان و يقين خواهد بود.


22- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : ما مِنْ جُرْعَة أَحَبُّ إلي اللّهِ مِنْ جُرْعَتَيْنِ: جُرْعَةُ غَيْظ رَدَّها مُؤْمِنٌ بِحِلْم، أَوْ جُرْعَةُ مُصيبَة رَدَّها مُؤْمِنٌ بِصَبْر.
«مستدرك الوسائل، ج 2، ص 424، ح 21»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: نزد خداوند متعال حالتي محبوب تر از يكي از اين دو حالت نيست: حالت غضب و غيظي كه مؤمن با بردباري و حلم از آن بگذرد و ديگري حالت بلا و مصيبتي كه مؤمن آن را با شكيبائي و صبر بگذراند.


23- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : مَنْ رَمَي النّاسَ بِما فيهِمْ رَمَوْهُ بِما لَيْسَ فيِهِ.
«بحار الأنوار، ج 75، ص 261، ح 64»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هركس مردم را عيب جوئي كند و عيوب آنان را بازگو نمايد و سرزنش كند، ديگران او را متهّم به غير واقعيّات مي كنند.


24- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : مُجالَسَةُ الصَّالِحيِنَ داعِيَةٌ إلي الصَّلاحِ، وَ أَدَبُ الْعُلَماءِ زِيادَةٌ فِي الْعَقْلِ.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 141»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هم نشيني با صالحان انسان را به سوي صلاح و خير مي كشاند; و معاشرت و هم صحبت شدن با علماء، سبب افزايش شعور و بينش مي باشد.


25- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : إنَّ اللّهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْب حَزين، وَ يُحِبُّ كُلَّ عَبْد شَكُور.
«بحارالأنوار، ج 71، ص 38، ح 25»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: همانا خداوند مهربان دوست دارد هر قلب حزين و غمگيني را (كه در فكر نجات و سعادت خود باشد); و نيز هر بنده شكرگذاري را دوست دارد.


26- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : إنَّ لِسانَ ابْنَ آدَم يَشْرُفُ عَلي جَميعِ جَوارِحِهِ كُلَّ صَباح فَيَقُولُ: كَيْفَ أصْبَحْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: بِخَيْر إنْ تَرَكْتَنا، إنَّما نُثابُ وَ نُعاقَبُ بِكَ.
«وسائل الشّيعة، ج 12، ص 189، ح 1»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هر روز صبحگاهان زبان انسان بر تمام اعضاء و جوارحش وارد مي شود و مي گويد: چگونه ايد؟ و در چه وضعيّتي هستيد؟ جواب دهند: اگر تو ما را رها كني خوب و آسوده هستيم، چون كه ما به وسيله تو مورد ثواب و عقاب قرار مي گيريم.


27- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : ما تَعِبَ أوْلِياءُ اللّهُ فِي الدُّنْيا لِلدُّنْيا، بَلْ تَعِبُوا فِي الدُّنْيا لِلاْخِرَةِ.
«بحارالأنوار، ج 73، ص 92»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: دوستان و اولياء خدا در فعاليّت هاي دنيوي خود را براي دنيا به زحمت نمي اندازند و خود را خسته نمي كنند بلكه براي آخرت زحمت مي كِشند.


28- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : لَوْ يَعْلَمُ النّاسُ ما فِي طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْبِسَفْكِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 185، ح 109»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: چنانچه مردم منافع و فضايل تحصيل علوم را مي دانستند هر آينه آن را تحصيل مي كردند گرچه با ريخته شدن و يا فرو رفتن زير آب ها در گرداب هاي خطرناك باشد.


29- قال - عليه السلام - : لَوِ اجْتَمَعَ أهْلُ السّماءِ وَ الاْرْضِ أنْ يَصِفُوا اللّهَ بِعَظَمَتِهِ لَمْ يَقْدِرُوا.
«الكافي، ج 1، ص 102، ح 4»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: چنانچه تمامي اهل آسمان و زمين گِرد هم آيند و بخواهند خداوند متعال را در جهت عظمت و جلال توصيف و تعريف كنند، قادر نخواهند بود.


30- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : ما مِنْ شَيْيء أحبُّ إلي اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْن وَفَرْج، وَما شَيْيءٌ أَحَبُّ إلي اللّهِ مِنْ أنْ يُسْألَ.
«تحف العقول، ص 204»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: بعد از معرفت به خداوند چيزي محبوب تر از دور نگه داشتن شكم و عورت ـ از آلودگي ها و هوسراني ها و گناهان ـ نيست، و نيز محبوبترين كارها نزد خداوند مناجات و درخواست نيازمنديها به درگاهش مي باشد.


31- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : إنَّ أفْضَلَ الْجِهادِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ.
«مشكاة الأنوار، ص 157، س 20»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: با فضيلت ترين ومهمترين مجاهدت ها، عفيف نگه داشتن شكم و عورت است ـ از چيزهاي حرام و شبهه ناك ـ.


32- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : إبْنَ آدَم إنَّكَ مَيِّتٌ وَمَبْعُوثٌ وَمَوْقُوفٌ بَيْنَ يَدَي اللّهِ عَزَّ وَ جَلّ مَسْؤُولٌ، فَأعِدَّ لَهُ جَواباً.
«تحف العقول، ص 202»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: اي فرزند آدم! (اي انسان! تو) خواهي مُرد و سپس محشور مي شوي و در پيشگاه خداوند متعال جهت سؤال و جواب احضار خواهي شد، پس جوابي (قانع كننده و صحيح در مقابل سؤال ها) مهيّا و آماده كن.


33- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : نَظَرُ الْمُؤْمِنِ فِي وَجْهِ أخِيهِ الْمُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَالْمَحَبَّةِ لَهُ عِبادَة.
«تحف العقول، ص 204»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: نظر كردن مؤمن به صورت برادر مؤمنش از روي علاقه و محبّت عبادت است.


34- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : إيّاكَ وَمُصاحَبَةُ الْفاسِقِ، فَإنّهُ بائِعُكَ بِأكْلَة أَوْ أقَلّ مِنْ ذلِكَ وَإيّاكَ وَمُصاحَبَةُ الْقاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإنّي وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً في كِتابِ اللّهِ.
«تحف العقول، ص 202»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: بر حذر باش از دوستي و همراهي با فاسق چون كه او به يك لقمه نان و چه بسا كمتر از آن هم، تو را مي فروشد; و مواظب باش از دوستي و صحبت كردن با كسي كه قاطع صله رحم مي باشد چون كه او را در كتاب خدا ملعون يافتم.


35- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : أشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَم ثَلاثُ ساعات: السّاعَةُ الَّتي يُعايِنُ فيها مَلَكَ الْمَوْتِ، وَالسّاعَةُ الَّتي يَقُومُ فيها مِنْ قَبْرِهِ، وَالسَّاعَةُ الَّتي يَقِفُ فيها بَيْنَ يَدَيِ الله تَبارَكَ وَتَعالي، فَإمّا الْجَنَّةُ وَإمّا إلَي النّارِ.
«بحار الأنوار، ج 6، ص 159، ح 19»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: مشكل ترين و سخت ترين لحظات و ساعات دوران ها براي انسان، سه مرحله است: 1 ـ آن موقعي كه عزرائيل بر بالين انسان وارد مي شود و مي خواهد جان او را برگيرد. 2 ـ آن هنگامي كه از درون قبر زنده مي شود و در صحراي محشر به پا مي خيزد. 3 ـ آن زماني كه در پيشگاه خداوند متعال ـ جهت حساب و كتاب و بررسي اعمال ـ قرار مي گيرد و نمي داند راهي بهشت و نعمت هاي جاويد مي شود و يا راهي دوزخ و عذاب دردناك خواهد شد.


36- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : إذا قامَ قائِمُنا أذْهَبَ اللّهُ عَزَوَجَلّ عَنْ شيعَتِنا الْعاهَةَ، وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ كُزُبُرِ الْحَديدِ، وَجَعَلَ قُوَّةَ الرَجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أرْبَعينَ رَجُلاً.
«بحارالأنوار، ج 52، ص 316، ح 12»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: هنگامي كه قائم ما ( حضرت حجّت، روحي له الفداء و عجّ) قيام و خروج نمايد خداوند بلا و آفت را از شيعيان و پيروان ما بر مي دارد ودل هاي ايشان را همانند قطعه آهن محكم مي نمايد، و نيرو و قوّت هر يك از ايشان به مقدار نيروي چهل نفر ديگران خواهد شد.


37- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : عَجَباً كُلّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناءِ وَتَرَكَ دارَ الْبقاء.
«بحارالأنوار، ج 73، ص 127، ح 128»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: بسيار عجيب است از كساني كه براي اين دنياي زودگذر و فاني كار مي كنند و خون دل مي خورند ولي آخرت را كه باقي و ابدي است رها و فراموش كرده اند.


38- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : رَأْيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فِي أيْدِي النّاسِ.
«الكافي، ج 2، ص 320»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: تمام خيرات و خوبي هاي دنيا و آخرت را در چشم پوشي و قطع طَمَع از زندگي و اموال ديگران مي بينم (يعني قناعت داشتن).


39- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : مَنْ لَمْ يَكُنْ عَقْلُهُ أكْمَلَ ما فيهِ، كانَ هَلاكُهُ مِنْ أيْسَرِ ما فيهِ.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 94، ح 26»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: كسي كه بينش و عقل خود را به كمال نرساند ـ و در رُكود فكري و فرهنگي بسر برد ـ به سادگي در هلاكت و گمراهي و سقوط قرار خواهد گرفت.


40- قالَ الاْمامُ السجاد - عليه السلام - : إنَّ الْمَعْرِفَةَ، وَكَمالَ دينِ الْمُسْلِمِ تَرْكُهُ الْكَلامَ فيما لايُغْنيهِ، وَقِلَّةُ ريائِهِ، وَحِلْمُهُ، وَصَبْرُهُ، وَحُسْنُ خُلْقِهِ.
«تحف العقول، ص 202»
امام سجاد - عليه اسلام - فرمود: همانا معرفت و كمال دين مسلمان در گرو رهاكردن سخنان و حرف هائي است كه به حال او ـ و ديگران ـ سودي ندارد. همچنين از ريا و خودنمائي دوري جستن; و در برابر مشكلات زندگي بردبار و شكيبا بودن; و نيز داراي اخلاق پسنديده و نيك سيرت بودن است.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:47  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام محمدباقر (ع)
1- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إذا أرَدْتَ أنْ تَعْلَمَ أنَّ فيكَ خَيْراً، فَانْظُرْ إلي قَلْبِكَ فَإنْ كانَ يُحِبُّ أهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ يُبْغِضُ أهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفيكَ خَيْرٌ; وَاللّهُ يُحِبُّك، وَ إذا كانَ يُبْغِضُ أهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ يُحِبّ أهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فيكَ خَيْرٌ; وَ اللّهُ يُبْغِضُكَ، وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ أحَبَّ.
«وسائل الشّيعة، ج 16، ص 183، ح 1»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: اگر خواستي بداني كه در وجودت خير و خوشبختي هست يا نه، به درون خود دقّت كن اگر اهل عبادت و طاعت را دوست داري و از اهل معصيت و گناه ناخوشايندي، پس در وجودت خير و سعادت وجود دارد; و خداوند تو را دوست مي دارد. ولي چنانچه از اهل طاعت و عبادت ناخوشايند باشي و به اهل معصيت عشق و علاقه ورزيدي، پس خير و خوبي در تو نباشد; و خداوند تو را دشمن دارد. و هر انساني با هر كسي كه به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مي گردد.


2- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ كَفَّ عَنْ أعْراضِ النّاسِ أقالَهُ اللّهُ نَفْسَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَ مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.
«كتاب الزّهد، ص 1، ح 9»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: هركس دنبال هتك حرمت - ناموس و آبروي - ديگران نباشد، خداوند متعال او را در قيامت مورد عفو و بخشش قرار مي دهد; و هركس غضب و خشم خود را از ديگران باز دارد، خداوند نيز خشم و غضب خود را در قيامت از او بر طرف مي سازد.


3- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ ثَبَتَ عَلي وِلايَتِنا فِي غِيْبَةِ قائِمِنا، أعْطاهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَجْرَ ألْفِ شَهيد مِنْ شُهَداءِ بَدْر وَ حُنَيْن.
«إثبات الهداة، ج 3، ص 467»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: كسي كه در زمان غيبت امام زمان (عجّل الله فرجه الشّريف) بر ايمان و ولايت ما اهل بيت عصمت و طهارت پا برجا و ثابت بماند، خداوند متعال پاداش و ثواب هزار شهيد از شهداي جنگ بدر و حنين به او عطا مي فرمايد.


4- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : لَوْ أنَّ الاْمامَ رُفِعَ مِنَ الاْرْضِ ساعَةً، لَماجَتْ بِأهْلِها كَما يَمُوجُ الْبَحْرُ بِأهْلِهِ.
«الكافي، ج 1، ص 179، ح 12»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: اگر امام و حجّت خدا لحظه اي از روي زمين و از بين افراد جامعه برداشته شود، زمين اهل خود را در خود مي بلعد و فرو مي برد همان طوري كه دريا چيزهاي خود را در خود متلاطم و آشفته مي سازد.


5- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إنَّ جَميعَ دَوابِّ الاْرْضِ لَتُصَلّي عَلي طالِبِ الْعِلْمِ حَتّي الْحيتانِ في الْبَحْرِ.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 137، ح 31»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: به درستي كه تمام موجودات و جانوراان زمين و بلكه ماهيان دريا براي تحصيل كنندگان علوم ـ اسلامي و معارف الهي ـ تحيّت و درود مي فرستند.


6- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : لَوْ أُوتيتُ بِشابٍّ مِنْ شَبابِ الشّيعَةِ لا يَتَفَقَّهُ فِي الدّينِ، لَأَوجَعْتُهُ.
«محاسن برقي، ج 1، ص 228»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: اگر جواني از جوانان شيعه را نزد من بياورند كه به مسائل دين ـ و زندگي ـ آشنا نباشد، او را تنبيه و تأديب خواهم كرد (تا به دنبال تحصيل مسائل دين برود).


7- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ أفْتَي النّاسَ بِغَيْرِ عِلْم وَ لا هُدي، لَعَنَتْهُ مَلائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلائِكَةُ الْعَذابِ، وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفَتْياهُ.
«مستدرك الوسائل، ج 17، ص 244»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: هركس درباره مسائل دين فتوا و نظريه اي دهد كه بدون علم و اطّلاع باشد، ملائكه رحمت و ملائكه عذاب او را لعن و نفرين مي كنند و گناه عمل كننده ـ اگر خلاف باشد ـ بر عهده گوينده است.


8- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : الصَّلاةُ عَمُودُ الدّينِ، مَثَلُها كَمَثَلِ عَمُودِ الْفِسْطاطِ، إذا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَ الاَْوْتادُ وَ الاَْطْناب، وَ إذا مالَ الْعَمُودُ وَانْكَسَرَ لَمْ يَثْبُتْ وَ تَدٌ وَ لا طَنَبٌ.
«وسائل الشيعه، ج 4، ص 27، ح 4424»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: نماز ستون دين است و مثالش همانند تيرك و ستون خيمه مي باشد كه چنانچه محكم و استوار باشد ميخ ها و طناب هاي اطراف آن پا بر جا خواهد بود ولي اگر ستون سُست يا كج باشد ميخ ها و طنابهاي اطراف آن نمي تواند پا برجا باشد.


9- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : لا تَتَهاوَنْ بَصَلاتِكَ، فَإنَّ النَّبيَّ (صلي الله عليه وآله وسلم) قالَ عِنْدَ مَوْتِهِ: لَيْسَ مِنّي مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاتِهِ، لَيْسَ مِنّي، مَنْ شَرِبَ مُسْكِراً، لا يَرِدُ عَلَي الْحَوْضَ، لا وَ اللهِ.
«وسائل الشّيعة، ج 4، ص 23، ح 4413»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: نسبت به نماز بي اعتنا مباش و آن را سبك و ناچيز مشمار، همانا كه پيامبر خدا هنگام وفات خود فرمود: هركس نماز را سبك شمارد و يا مسكرات بنوشد از ـ امّت ـ من نيست و بر حوض كوثر وارد نخواهد شد.


10- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : بُنِيَ الاْسْلامُ عَلي خَمْسَةِ أشْياء: عَلَي الصَّلاةِ، وَ الزَّكاةِ، وَ الْحَجِّ، وَ الصَّوْمِ، وَ الْوِلايَةِ، وَ لَمْ يُنادَ بِشَيْيء مِثْلَ ما نُودِي لِلْوِلايَةِ.
«وسائل الشّيعة، ج 1، ص 18، ح 10»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: دين مبين اسلام بر پنج پايه و اساس استوار است: نماز، زكات، خمس، حجّ، روزه، ولايت اهل بيت عصمت و طهارت - عليهم السلام -. سپس افزود: آن مقداري كه نسبت به ولايت سفارش شده است نسبت به هيچ كدام تأكيد نگرديده است و ولايت اساس و محور تمام اعمال مي باشد.


11- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ دَعَا اللهَ بِنا أفْلَحَ، وَ مَنْ دَعاهُ بِغَيْرِنا هَلَكَ وَ اسْتَهْلَكَ.
«أمالي شيخ طوسي، ج 1، ص 175»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: هر كه خداوند را به وسيله ما بخواند و ما را واسطه قرار دهد رستگار و موفّق خواهد شد.
و كسي كه غير از ما اهل بيت ـ عصمت و طهارت ـ را وسيله گرداند نااميد و هلاك خواهد گشت.


12- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : الاْعْمالُ تُضاعَفُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَأكْثِرُوا فيها مِنَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ وَ الدُّعاءِ.
«مستدرك الوسائل، ج 6، ص 64، ح 15»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: پاداش اعمال ـ بد يا خوب ـ در روز جمعه دو برابر ديگر روزها است، پس سعي نمائيد در اين روز نماز و صدقه و دعا بسيار انجام دهيد.


13- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا اسْتِعْفافاً عَنِ النّاسِ، وَ سَعْياً عَلي أهْلِهِ، وَ تَعَطُّفاً عَلي جارِهِ، لَقَي اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ وَجْهُهُ مِثْلُ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ.
«وسائل الشّيعة، ج 17، ص 21، ح 5»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: هركس دنيا را به جهت يكي از اين سه حالت طلب كند: بي نيازي از مردم، آسايش و رفاه خانواده و عائله اش، كمك و رسيدگي به همسايه اش.


روز قيامت در حالتي محشور مي گردد و به ملاقات خداوند متعال نايل مي شود كه صورتش همچون ماه شب چهارده، نوراني است.
14- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : ثَلاثٌ لَمْ يَجْعَلِ اللهُ لِأحَد فيهِنَّ رُخْضةً: أداءُ الاْمانَةِ إلَي الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبِّرِ وَ الْفاجِرِ، وَ بِرُّ الْوالِدَيْنِ بِرَّيْنِ كانا اَوْ فاجِرَيْنِ.
«وسائل الشّيعه، ج 21، ص 490، ح 3»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: خداوند سبحان در سه چيز رخصت قرار نداده است: امانت را سالم تحويل صاحبش دادن، خواه آن كه صاحبش آدم خوبي باشد يا فاجر. وفاي به عهد نسبت به هر شخصي خوب باشد يا بد. و نيكي به والدين خوب باشند يا بد.


15- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إنَّ الْجَنَّةَ وَ الْحُورَ لَتَشْتاقُ إلي مَنْ يَكْسَحُ الْمَسْجِدَ، اَوْ يَأخُذُ مِنْهُ الْقَذي.
«مستدرك الوسائل، ج 3، ص 385»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: همانا بهشت و حورالعين در انتظار افرادي است كه در نظافت و تميز كردن مسجد سعي و تلاش نمايند.


16- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إنَّما يَبْتَلِي الْمُؤمِنُ فِي الدُّنْيا عَلي قَدْرِ دينِهِ.
«بحارالأنوار، ج 67، ص 210، ح 12»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: همانا مؤمن در اين دنيا هر مقداري كه دين و ايمان داشته باشد به همان اندازه مورد امتحان و آزمايش قرار مي گيرد.
17- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : لا يَكُونُ الْعَبْدُ عابِداً لِلّهِ حَقَّ عِبادَتِهِ حَتّي يَنْقَطِعَ عَنِ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ، فَحينَئِذ يَقُولُ: هذا خالِصٌ لي، فَيَقْبَلُهُ بِكَرَمِهِ.
«بحارالأنوار، ج 70، ص 111، ح 14»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: كسي به بندگي و ستايش گر حقيقي در برابر خداوند نمي رسد مگر آن كه از تمام افراد قطع اميد كند و تنها اميدش خداي يكتا باشد. در يك چنين حالتي خداوند گويد: اين عمل خالصانه براي من است و آن را مورد قبول و عنايت خود قرار مي دهد.


18- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : اُقْسِمُ بِاللهِ وَ هُوَ حَقٌّ، مافَتَحَ رَجُلٌ عَلي نَفْسِهِ بابَ الْمَسْألَةِ إلاّ فَتَحَ اللهُ عَلَيْهِ بابَ فَقْر.
«عدّة الداعي، ص 99»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: سوگند به خدائي كه بر حقّ است، چنانچه شخصي در موردي، تقاضاي خود را به يكي از هم نوعان خود بگويد و بدون توجّه به خداوند متعال درخواست كمك نمايد، خداوند دري از درهاي فقر و تنگ دستي را بر او بگشايد.


19- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ قَضي مُسْلِماً حاجَتَهُ، قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ثَوابُكَ عَلَي وَلا اَرْضي لَكَ ثَواباً دُونَ الْجَنَّةِ.
«مستدرك الوسائل، ج 12، ص 402، ح 6»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: هركس حاجتي را براي مسلماني برآورده كند و گره از مشگلش بگشايد، خداوند متعال به او خطاب كند: ثواب و پاداش تو بر عهده من خواهد بود و غير از بهشت چيز ديگري لايق تو نخواهد بود.


20- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحي إلي شُعَيْب النَّبي - صلي الله عليه وآله وسلم - : إنّي مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِكَ مِائَةَ ألْف، أرْبَعينَ ألْفاً مِنْ شِرارِهِمْ وَ سِتّينَ ألْفاً من خِيارِهِمْ.
فقال: يارَبِّ هؤُلاءِ الاْشْرار فَما بالُ الاْخْيار؟ فَأوحي اللهُ إلَيْهِ: إنَّهُمْ داهَنُوا أهْلَ الْمَعاصي وَ لَمْ يَغْضِبُوا لِغَضَبي.
«بحارالأنوار، ج 12، ص 386، ح 12»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: همانا خداوند متعال، براي حضرت شعيب - عليه السلام - وحي فرستاد: من از قوم تو يكصد هزار نفر را عذاب و هلاك مي نمايم كه شصت هزار نفر ايشان، اشرار و چهل هزار نفر ديگرشان از خوبان و عبادت كنندگان خواهند بود.
حضرت شعيب - عليه السلام - سؤال نمود: اشرار كه مستحقّ عذاب هستند ولي خوبان را چرا عذاب مي نمائي؟ خداوند وحي نمود: به جهت آن كه اين افراد، نسبت به گناهكاران بي تفاوت بوده و با ايشان سازش مي كردند.


21- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ أطْعَمَ مُؤْمِناً، أطْعَمَهُ اللهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ.
«محاسن برقي، ص 393، ح 4»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: هركس مؤمني را طعام دهد، خداوند از ميوه هاي بهشتي روزي او گرداند.


22- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ حَمَلَ أخاهُ عَلي رَحْلِهِ بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ إلي الْمَوْقِفِ عَلي ناقَةِ مِنْ نُوْقِ الْجَنَّةِ يُباهي بِهِ الْمَلائِكَةَ.
«بحارالانوار، ج 7، ص 303، ح 61»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: كسي كه برادرش را (و هركس كه در مسير راه بدون وسيله است) سوار وسيله نقليه خود كند ـ و حتّي الإمكان او را به مقصد برساند ـ خداوند متعال او را در قيامت سوار شتري از شترهاي بهشتي مي گرداند ـ كه سريع او را به مقصد برساند و از شدائد و سختي هاي محشر در امان گردد ـ، و به بر ملائكه مباهات و افتخار مي كنند.


23- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إذا دَخَلَ أحَدُكُمْ عَلي أخيهِ في بَيْتِهِ، فَلْيَقَعُدْ حَيْثُ يَأمُرُهُ صاحِبُ الرَّحْلِ، فَإنَّ صاحِبَ الْبَيْتِ أعْرَفُ بِعَوْرة بَيْتِهِ مِنَ الدّاخِلِ عَلَيْهِ.
«وسائل الشّيعة، ج 5، ص 322»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: هنگامي به منزل يكي از برادران و دوستانتان وارد شديد، هر كجا به شما گفت بنشينيد، بپذيريد و همانجا بنشينيد، چون كه صاحب منزل بيش از ديگران به اسرار منزل خود آشنا و آگاه است.


24- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : اَلْجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَي الْفَتّانينَ الْمشّائينَ بِالنَّميمَةِ.
«تنبيه الخواطر، ص 528»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: بهشت ـ و نعمت هاي حيات بخش آن ـ براي اشخاص فتنه گر و سخن چينِ آشوب طلب، حرام است.


25- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إنّا نَأمُرُ صِبْيانَنا بِالصَّلاةِ إذا كانُوا بَني خَمْسِ سِنين، فَمُرُوا صِبْيانَكُمْ إذا كانوا بَني سَبْعِ سِنين.
«وسائل الشّيعه، ج 4، ص 31، ح 4434»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: ما ـ اهل بيت عصمت و طهارت ـ كودكان خود را از دوران پنج سالگي به انجام نماز دستور مي دهيم، ولي شما ـ دوستان و پيروان ما ـ فرزندان خود را از سنين هفت سالگي وادار به نماز نمائيد.


26- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ حَمَلَ جِنازَةً مِنْ اَرْبَع جَوانِبِها، غَفَرَ اللهُ لَهُ اَرْبَعينَ كَبيرَةً.
«وسائل الشّيعة، ج 3، ص 3، ح 153»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: هركس جنازه اي را تشييع نمايد و چهار جانب تابوت را بر شانه خود حمل كند، خداوند چهل گناه از گناهانش را مي آمرزد.


27- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : خَفِ اللهَ تَعالي لِقُدْرَتِهِ عَلَيْكَ، وَ اسْتَحِ مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْكَ.
«بحارالأنوار، ج 68 ص336، ح 22»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: بترس از قدرت بي منتهاي خداوند متعال كه از ـ جهات مختلف ـ بر تو دارد، و از خداوند شرم و حيا كن ـ در انجام گناهان ـ به جهت آن كه از هر چيزي به تو نزديك تر است.


28- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : الْحِكْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَحَيْثُ ماوَجَدَ أحَدُكُمْ ضالَّتَهُ فَلْيَأخُذْها.
«تنبيه الخواطر، ص 468»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: دانش و حكمت، گمشده ـ ارزشمندي است براي ـ مؤمن كه هر كجا و نزد هركس يافت شود بايد آن را دريافت نمايد.


29- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : فِي الْمِلْحِ شِفاءٌ مِنْ سَبْعينَ داء، ثُمَّ قالَ: لَوْ يَعْلَمُ النّاسُ ما فِي الْمِلْحِ ما تَداوَوا إلاّ بِهِ.
«تنبيه الخواطر، ص 468»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: نمك شفابخش و درمان كننده هفتاد نوع مرض و درد خواهد بود و افزود چنانچه مردم خواصّ نمك مي شناختند به چيزي غير از نمك مداوا و درمان نمي كردند.


30- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إنَّ الْمُؤمِنَ إذا صافَحَ الْمُؤمِنَ تَفَرَّقا مِنْ غَيْرِ ذَنْب.
«خصال صدوق، ج 1، ص 13»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: همانا مؤمني كه با برادر مؤمنش ديدار و مصافحه نمايد، گناهانشان ريخته مي شود و بدون گناه از يكديگر جدا خواهند شد.


31- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَثَلُ الْحَريصِ عَلَي الدُّنْيا مَثَلُ ذَرْوَةِ الْقَزِّ، كُلَّما ازْدادَتْ عَلي نَفْسِها لَفّاً كانَ أبْعَدُ مِنَ الْخُرُوجِ حَتّي تَمُوتَ غَمّاً.
«وسائل الشّيعة، ج 11، ص 318»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: تمثيل افراد حريص به مال و زيورآلات دنيا همانند كرم ابريشمي است كه هر چه اطراف خود بچرخد و بيشتر فعاليّت كند و تارهاي ابريشم را به دور خود بپيچد، خارج شدنش از بين آن تارها سخت تر گردد و چه بسا غير ممكن مي شود تا جائي كه چاره اي جز مرگ نداشته باشد.


32- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إنَّ الْمُؤْمِنَ أخُ الْمُؤمِنِ لا يَشْتِمُهُ، وَ لا يُحَرِّمُهُ، وَ لا يُسييءُ بِهِ الظَّنَّ.
«تحف العقول، ص 221»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: مؤمن برادر مؤمن است، بايد او را دشنام ندهد، سرزنش و بدگوئي نكند، و او را از خوبيها محروم نگرداند، و به او بدگمان نباشد.


33- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : اَلْكَمالُ كُلُّ الْكَمالِ، التَّفَقُّهُ فِي الدّينِ، وَ الصَّبْرُ عَلَي النائِبَةِ، وَ تَقْديرُ الْمَعيشَةِ.
«تحف العقول، ص 213»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: تمام كمالات - معنوي و مادّي انسان - در فقاهت و شناخت دقيق و صحيح مسائل دين و معارف الهي است; و صبر و شكيبائي در مقابل ناملايمات، و نيز زندگي را با تدبّر و مديريّت برنامه ريزي كردن مي باشد.


34- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : صِلِةُ الاْرْحامِ تُزَكّي الاْعْمالَ، وَ تُنْمِي الاْمْوالَ، وَ تَدْفَعُ الْبَلْوي، وَ تُيَسِّرُ الْحِسابَ، وَ تُنْسِيءُ فِي الاْجَلِ.
«تحف العقول، ص 218»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: صله رحم نمودن (پنج فايده دارد:) موجب تزكيه اعمال و عبادات مي شود، سبب رشد و بركت در اموال مي گردد، بلاها، آفات; و گرفتاري ها را دفع و بر طرف مي نمايد، حساب (قبر و قيامت) را آسان مي گرداند و مرگ و أجل (معلّق) را تأخير مي اندازد.


35- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : فَضْلُ صَلاةِ الْجَماعَةِ عَلي صَلاةِ الرَّجُلِ فَرْداً خَمْساً وَ عِشْرينَ دَرَجَةً فِي الْجَنَّةِ.
«وسائل الشّيعة، ج 17، ص 37»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: فضيلت و برتري نماز جماعت بر نماز فرادا و تنها، بيست و پنج درجه از مقامات بهشتي است.


36- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : وَ أمَّا الْمُنْجِيات: فَخَوْفُ اللهِ فِي السِّرَ وَ الْعَلانِيَةِ، وَ الْقَصْدُ فِي الْغِني وَ الْفَقْرِ، وَ كَلِمَةُ الْعَدْلِ فِي الرِّضا وَ السّخَطِ.
«وسائل الشّيعة، ج 11، ص 174، ح 12»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: از اسباب نجات، ترس از خدا در خفاء و آشكارا است، رعايت اقتصاد و صرفه جوئي در تمام حالات بي نيازي و نيازمندي، نيز رعايت انصاف و گفتن سخن حقّ و عدالت در همه حالت هاي خوشي و ناراحتي.


37- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : لا تَنالُ وِلايَتُنا إلاّ بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.
«وسائل الشّيعه، ج 11، ص 196»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: ولايت و شفاعت ما شامل نمي شود مگر افرادي را كه داراي عمل ـ صالح ـ و نيز پرهيز از گناه داشته باشند.


38- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : إنَّ أعْمالَ الْعِبادِ تُعْرَضُ عَلي نَبيِّكُمْ كُلَّ عَشيَّةِ خَميس، فَلْيَسْتَحِ أحَدُكُمْ أنْ يُعْرِضَ عَلي نَبيِّهِ الْعَمَلَ الْقَبيح.
«وسائل الشّيعة، ج 11، ص 391»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: همانا تمام كارها و حركات بندگان در هر شب جمعه بر پيغمبر اسلام عرضه مي گردد، پس حياء كنيد از اين كه عمل زشت شما را نزد پيغمبرتان ارائه دهند.


39- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : مَنْ عَلَّمَ بابَ هُدي فَلَهُ مِثْلُ أجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَلايَنْقُصُ اُولئِكَ مِنْ أجُورِهِمْ.
«وسائل الشّيعة، ج 1، ص 436»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: هركس راه هدايت و سعادتي را بگشايد و يا به ديگران تعليم دهد، اجر و پاداش او همانند كسي است كه به آن كار خير عمل كرده باشد بدون آن كه از پاداش عمل كنندگان كسر شود.


40- قالَ الاْمامُ الباقر - عليه السلام - : اَرْبَعٌ مِنْ كُنُوزِالْبِرِّ: كِتْمانُ الْحاجَةِ، وَ كِتْمانُ الصَّدَقَةِ، وَ كِتْمانُ الْوَجَعِ، وَ كِتْمانُ الْمُصيبَةِ.
«تحف العقول، ص 215»
امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود: چهار حالت از كنزهاي نيك و پسنديده است: پوشاندن نياز و حاجت خود را از ديگران، دادن صدقه و كمك به افراد به طور مخفيانه و محرمانه، دردها و مشكلات و ناراحتي ها را تحمّل كردن و هنگام مصيبت و حوادث، جزع و داد و فرياد نكردن.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:45  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام جعفرصادق (ع)
1- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : حَديثي حَديثُ أبي، وَ حَديثُ أبي حَديثُ جَدي، وَ حَديثُ جَدّي حَديثُ الْحُسَيْنِ، وَ حَديثُ الْحُسَيْنِ حَديثُ الْحَسَنِ، وَ حَديثُ الْحَسَنِ حَديثُ أميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ حَديثُ أميرَالْمُؤْمِنينَ حَديثُ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)، وَ حَديثُ رَسُولِ اللهِ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
«بحارالأنوار، ج 2، ص 178، ح 28»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: سخن و حديث من همانند سخن پدرم مي باشد، و سخن پدرم همچون سخن جدّم، و سخن جدّم نيز مانند سخن حسين و نيز سخن او با سخن حسن يكي است و سخن حسن همانند سخن اميرالمؤمنين علي و كلام او از كلام رسول خدا مي باشد، كه سخن رسول الله به نقل از سخن خداوند متعال خواهد بود.


2- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : مَنْ حَفِظَ مِنْ شيعَتِنا أرْبَعينَ حَديثاً بَعَثَهُ اللهُ يَوْمَ الْقيامَةِ عالِماً فَقيهاً وَلَمْ يُعَذِّبْهُ.
«أمالي الصدوق، ص 253»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هركس از شيعيان ما چهل حديث را حفظ كند ـ و به آن ها عمل نمايد ـ، خداوند او را دانشمندي فقيه در قيامت محشور مي گرداند و عذاب نمي شود.


3- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : قَضاءُ حاجَةِ الْمُؤْمِنِ أفْضَلُ مِنْ ألْفِ حَجَّة مُتَقَبَّلة بِمَناسِكِها، وَ عِتْقِ ألْفِ رَقَبَة لِوَجْهِ اللهِ، وَ حِمْلانِ ألْفِ فَرَس في سَبيلِ اللهِ بِسَرْجِها وَ لَحْمِها.
«أمالي الصدوق، ص 197»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: برآوردن حوائج و نيازمندي هاي مؤمن از هزار حجّ مقبول و آزادي هزار بنده و فرستادن هزار اسب مجهّز در راه خدا، بالاتر و والاتر است.


4- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : أَوَّلُ ما يُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ، فَإنْ قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَ إذا رُدَّتْ، رُدَّ عَلَيْهِ سائِرُ عَمَلِهِ.
«وسائل الشيعه، ج 4 ص 34 ح 4442»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: اوّلين محاسبه انسان در پيشگاه خداوند پيرامون نماز است، پس اگر نمازش قبول شود بقيه عبادات و اعمالش نيز پذيرفته مي گردد وگرنه مردود خواهد شد.


5- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إذا فَشَتْ أرْبَعَةٌ ظَهَرَتْ أرْبَعَةٌ: إذا فَشا الزِّنا كَثُرَتِ الزَّلازِلُ، وَ إذا اُمْسِكَتِ الزَّكاةُ هَلَكَتِ الْماشِيَةُ، وَ إذا جارَ الْحُكّامُ فِي الْقَضاءِ اُمْسِكَ الْمَطَرُ مِنَ السَّماءِ، وَ إذا ظَفَرَتِ الذِّمَةُ نُصِرُ الْمُشْرِكُونَ عَلَي الْمُسْلِمينَ.
«وسائل الشيعة، ج 8 ص 13»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هنگامي كه چهار چيز در جامعه شايع و رايج گردد چهار نوع بلا و گرفتاري پديد آيد: چنانچه زنا رايج گردد زلزله ـ و مرگ ناگهاني ـ فراوان شود. چنانچه زكات و خمسِ اموال پرداخت نشود حيوانات نابود شود. اگر حاكمان جامعه و قُضات ستم و بي عدالتي نمايند باران ـ رحمت خداوند ـ نمي بارد. و اگر اهل ذمّه تقويت شوند مشركين بر مسلمين پيروز آيند.


6- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : مَنْ عابَ أخاهُ بِعَيْب فَهُوَ مِنْ أهْلِ النّارِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 260، ح 58»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هركس برادر ـ ايماني خود را برچسبي بزند و او ـ را متّهم كند از اهل آتش خواهد بود.


7- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : الصَّمْتُ كَنْزٌ وافِرٌ، وَ زَيْنُ الْحِلْمِ، وَ سَتْرُالْجاهِلِ.
«مستدرك الوسائل، ج 9، ص 16، ح 4»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: سكوت همانند گنجي پربهاء، زينت بخش حلم و بردباري است; و نيز سكوت، سرپوشي بر آبروي شخص نادان و جاهل مي باشد.


8- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : اِصْحَبْ مَنْ تَتَزَيَّنُ بِهِ، وَ لا تَصْحَبْ مَنْ يَتَزَّيَنُ لَكَ.
«وسائل الشيعه، ج 11، ص 412»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: با كسي دوستي و رفت و آمد كن كه موجب عزّت و سربلندي تو باشد، و با كسي كه مي خواهد از تو بهره ببرد و خودنمائي مي كند همدم مباش.


9- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : كَمالُ الْمُؤْمِنِ في ثَلاثِ خِصال: الْفِقْهُ في دينِهِ، وَ الصَّبْرُ عَلَي النّائِبَةِ، وَالتَّقْديرُ فِي الْمَعيشَةِ.
«أمالي طوسي، ج 2، ص 279»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: شخصيّت و كمال مؤمن در سه خصلت است: آشنا بودن به مسائل و احكام دين، صبر در مقابل شدايد و ناملايمات، زندگي او همراه با حساب و كتاب و برنامه ريزي دقيق باشد.


10- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : عَلَيْكُمْ بِإتْيانِ الْمَساجِدِ، فَإنَّها بُيُوتُ اللهِ فِي الاْءرْضِ، و مَنْ أتاها مُتَطَهّراً طَهَّرَهُ اللهُ مِنْ ذُنُوبِهِ، وَ كُتِبَ مِنْ زُوّارِهِ.
«وسائل الشيعة، ج 1، ص 380، ح 2»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: بر شما باد به دخول در مساجد، چون كه آن ها خانه خداوند بر روي زمين است; و هر كسي كه با طهارت وارد آن شود خداوند متعال او را از گناهان تطهير مي نمايد و در زمره زيارت كنندگانش محسوب مي شوند.


11- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : مَن قالَ بَعْدَ صَلوةِ الصُّبْحِ قَبْلَ أنْ يَتَكَلَّمَ:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، وَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاّ بِاللهِ الْعَلي الْعَظيمِ» يُعيدُها سَبْعَ مَرّات، دَفَعَ اللهُ عَنْهُ سَبْعينَ نَوْعاً مِنْ أنْواعِ الْبَلاءِ، أهْوَنُهَاالْجُذامُ وَالْبَرَصُ.
«امالي طوسي، ج 2، ص 343»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هر كسي بعد از نماز صبح پيش از آن كه سخني مطرح كند، هفت مرتبه بگويد:
«بسم الله الرّحمن الرّحيم، لا حول و لا قوّة إلاّ بالله العليّ العظيم» خداوند متعال هفتاد نوع بلا از او دور گرداند كه ساده ترين آن ها مرض پيسي و جذام باشد.


12- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : مَنْ تَوَضَّأَ وَ تَمَنْدَلَ كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ، وَ مَنْ تَوَضَّأَ وَلَمْ يَتَمَنْدَلْ حَتّي يَجُفَّ وُضُوئُهُ، كُتِبَ لَهُ ثَلاثُونَ حَسَنَةً.
«وسائل الشيعة، ج 1، ص 474، ح 5»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هركس وضو بگيرد و با حوله خشك نمايد يك حسنه دارد و چنانچه خشك نكند سي حسنه خواهد داشت.


13- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : لاَفْطارُكَ في مَنْزِلِ أخيكَ أفْضَلُ مِنْ صِيامِكَ سَبْعينَ ضِعْفاً.
«من لايَحضره الفقيه، ج 2، ص 51، ح 13»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: اگر افطاري روزه ات را در منزل برادر - مؤمنت -، انجام بدهي ثوابش هفتاد برابر اصل روزه است.


14- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إذا أفْطَرَ الرَّجُلُ عَلَي الْماءِ الْفاتِرِ نَقي كَبِدُهُ، وَ غَسَلَ الذُّنُوبَ مِنَ الْقَلْبِ، وَ قَوي الْبَصَرَ وَالْحَدَقَ.
«وسائل الشيعه، ج 10، ص 157، ح 3»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: چنانچه انسان روزه خود را با آب جوش افطار نمايد كبدش پاك و سالم باقي مي ماند، و قلبش از كدورت ها تميز و نور چشمش قوي و روشن مي گردد.


15- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : مَنْ قَرَءَ الْقُرْآنَ فِي الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ، وَ خُنِّفَ عَلي والِدَيْهِ وَ إنْ كانا كافِرَيْنِ.
«وسائل الشيعه، ج 6، ص 204، ح 1»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هر كه قرآن شريف را از روي آن قرائت نمايد بر روشنائي چشمش افزوده گردد; و نيز گناهان پدر و مادرش سبك شود گرچه كافر باشند.


16- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : مَنْ قَرَءَ (قُلْ هُوَاللهُ أحَدٌ) مَرَّةً واحِدَةً فَكَأنَّما قَرَءَ ثُلْثَ الْقُرآنِ وَ ثُلْثَ التُّوراةِ وَ ثُلْثَ الاْنْجيلِ وَ ثُلْثَ الزَّبُورِ.
«وسائل الشيعه، ج 6، ص 225، ح 10»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هر كه يك مرتبه سوره توحيد را تلاوت نمايد، همانند كسي است كه يك سوّم قرآن و تورات و انجيل و زبور را خوانده باشد.


17- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إنَّ لِكُلِّ ثَمَرَة سَمّاً، فَإذا أتَيْتُمْ بِها فأمسُّوهَاالْماء، وَاغْمِسُوها فِي الْماءِ.
«وسائل الشيعه، ج 25، ص 147، ح 2»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هر نوع ميوه و ثمره اي، مسموم و آغشته به ميكرب ها است; هر گاه خواستيد از آن ها استفاده كنيد با آب بشوئيد.


18- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : عَلَيْكُمْ بِالشَّلْجَمِ، فَكُلُوهُ وَأديمُوا أكْلَهُ، وَاكْتُمُوهُ إلاّ عَنْ أهْلِهِ، فَما مِنْ أحَد إلاّ وَ بِهِ عِرْقٌ مِنَ الْجُذامِ، فَأذيبُوهُ بِأكْلِهِ.
«وسائل الشيعه، ج 25، ص 208، ح 4»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: شلغم را اهميّت دهيد و مرتّب آن را ميل نمائيد و آن را به مخالفين معرّفي نكنيد، شلغم رگ جذام را قطع و نابود مي سازد.


19- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : يُسْتَجابُ الدُّعاءُ في أرْبَعَةِ مَواطِنَ: فِي الْوِتْرِ، وَ بَعْدَ الْفَجْرِ، وَ بَعْدَالظُّهْرِ، وَ بَعْدَ الْمَغْرِبِ.
«جامع احاديث الشيعة، ج 5، ص 358، ح 12»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: در چهار وقت دعا مستجاب خواهد شد: هنگام نماز وِتر، بعد از نماز صبح، بعد از نماز ظهر، بعد از نماز مغرب.


20- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : مَنْ دَعا لِعَشْرَة مِنْ إخْوانِهِ الْمَوْتي لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ أوْجَبَ اللهُ لَهُ الْجَنَّةَ.
«جامع احاديث الشيعة، ج 6، ص 178، ح 78»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هركس كه در شب جمعه براي ده نفر از دوستان مؤمن خود كه از دنيا رفته اند دعا و طلب مغفرت نمايد، از اهل بهشت قرار خواهد گرفت.


21- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : مِشْطُ الرَّأسِ يَذْهَبُ بِالْوَباءِ، وَ مِشْطُاللِّحْيَةِ يُشَدِّدُ الاْضْراسَ.
«وسائل الشيعة، ج 2، ص 124، ح 1»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: شانه كردن موي سر موجب نابودي وَبا ـ و مانع ريزش مو ـ مي گردد، و شانه كردن ريش و محاسن ريشه دندان ها را محكم مي نمايد.


22- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : أيُّما مُؤْمِن سَئَلَ أخاهُ الْمُؤْمِنَ حاجَةً وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلي قَضائِها فَرَدَّهُ عَنْها، سَلَّطَ اللهُ عَلَيْهِ شُجاعاً في قَبْرِهِ، يَنْهَشُ مِنْ أصابِعِهِ.
«أمالي طوسي، ج 2، ص 278»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: چنانچه مؤمني از برادر ايمانيش حاجتي را طلب كند و او بتواند خواسته اش را برآورد و انجام ندهد، خداوند در قبرش يك افعي بر او مسلّط گرداند كه هر لحظه او را آزار رساند.


23- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : وَلَدٌ واحِدٌ يَقْدِمُهُ الرَّجُلُ، أفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ يَبْقُونَ بَعْدَهُ، شاكينَ فِي السِّلاحِ مَعَ الْقائِمِ (عَجَّلَ اللهُ تَعالي فَرَجَهُ الشَّريف).
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: اگر انساني يكي از فرزندانش را پيش از خود ـ به عالم آخرت ـ بفرستد بهتر از آن است كه چندين فرزند به جاي گذارد و در ركاب امام زمان - عليه السلام - با دشمن مبارزه كنند.


24- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إذا بَلَغَكَ عَنْ أخيكَ شَيْيءٌ فَقالَ لَمْ أقُلْهُ فَاقْبَلْ مِنْهُ، فَإنَّ ذلِكَ تَوْبَةٌ لَهُ. وَ قالَ - عليه السلام - : إذا بَلَغَكَ عَنْ أخيكَ شَيْيءٌ وَ شَهِدَ أرْبَعُونَ أنَّهُمْ سَمِعُوهُ مِنْهُ فَقالَ: لَمْ أقُلْهُ، فَاقْبَلْ مِنْهُ.
«مصادقة الاخوان، ص 82»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: چنانچه شنيدي كه برادرت ـ يا دوستت ـ چيزي بر عليه تو گفته است و او تكذيب كرد قبول كن. همچنين فرمود: اگر چيزي را از برادرت بر عليه خودت شنيدي و نيز چهل نفر شهادت دادند، ولي او تكذيب كرد و گفت: من نگفته ام، حرف او را بپذير.


25- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : لا يَكْمُلُ إيمانُ الْعَبْدِ حَتّي تَكُونَ فيهِ أرْبَعُ خِصال: يَحْسُنُ خُلْقُهُ، وَ سَيْتَخِفُّ نَفْسَهُ، وَ يُمْسِكُ الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ، وَ يُخْرِجَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ.
«امالي طوسي، ج 1، ص 125»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: ايمان انسان كامل نمي گردد مگر آن كه چهار خصلت در او باشد: اخلاقش نيكو باشد، نفس خود را سبك شمارد، كنترل سخن داشته باشد، اضافي ثروتش ـ حقّ اللّه و حقّ النّاس ـ را بپردازد.


26- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : داوُوا مَرْضاكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَ ادْفَعُوا أبْوابَ الْبَلايا بِالاْسْتِغْفارِ.
«مستدرك الوسائل، ج 7، ص 163، ح 1»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: مريضان خود را به وسيله پرداخت صدقه مداوا و معالجه نمائيد، و بلاها و مشكلات را با استغفار و توبه دفع كنيد.


27- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إنَّ اللهَ فَرَضَ عَلَيْكُمُ الصَّلَواتِ الْخَمْسِ في أفْضَلِ السّاعاتِ، فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ في إدْبارِ الصَّلَواتِ.
«مستدرك الوسائل، ج 6، ص 431، ح 6»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: خداوند متعال پنج نماز در بهترين اوقات را بر شما واجب گرداند، پس سعي كنيد حوايج و خواسته هاي خود را پس از هر نماز با خداوند مطرح و درخواست كنيد.


28- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : كُلُوا ما يَقَعُ مِنَ الْمائِدَةِ فِي الْحَضَرِ، فَإنَّ فيهِ شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داء، وَلا تَأكُلُوا مايَقَعُ مِنْها فِي الصَّحاري.
«مستدرك الوسائل، ج 16، ص 288، ح 1»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هنگام خوردن غذا در منزل، آنچه كه اطراف سفره و ظرف مي ريزد جمع كنيد و ميل نمائيد كه در آن ها شفاي دردهاي دروني است، ولي چنانچه در بيابان سفره انداختيد; اضافه هاي آن را رها كنيد ـ براي جانوران ـ.


29- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : أرْبَعَةٌ مِنْ أخْلاقِ الاْنْبياءِ: الْبِرُّ، وَ السَّخاءُ، وَ الصَّبْرُ عَلَي النّائِبَةِ، وَ الْقِيامُ بِحَقِّ الْمُؤمِنِ.
«أعيان الشّيعة، ج 1، ص 672»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: چهار چيز از اخلاق پسنديده پيغمبران الهي است: نيكي، سخاوت، صبر و شكيبائي در مصائب و مشكلات، اجراء حقّ و عدالت بين مؤمنين.


30- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إمْتَحِنُوا شيعتَنا عِنْدَ ثَلاث: عِنْدَ مَواقيتِ الصَّلاةِ كَيْفَ مُحافَظَتُهُمْ عَلَيْها، وَ عِنْدَ أسْرارِهِمْ كَيْفَ حِفْظُهُمْ لَها عِنْدَ عَدُوِّنا، وَ إلي أمْوالِهِمْ كَيْفَ مُواساتُهُمْ لاِخْوانِهِمْ فيها.
«وسائل الشيعة، ج 4، ص 112»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: شيعيان و دوستان ما را در سه مورد آزمايش نمائيد: 1 ـ مواقع نماز، چگونه رعايت آن را مي نمايند. 2 ـ اسرار يكديگر را چگونه فاش و يا نگهداري مي كنند. 3 ـ نسبت به اموال و ثروتشان چگونه به ديگران رسيدگي مي كنند و حقوق خود را مي پردازند.


31- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : مَنْ مَلَكَ نَفْسَهُ إذا رَغِبَ، وَ إذا رَهِبَ، وَ إذَااشْتَهي، وإذا غَضِبَ وَ إذا رَضِي، حَرَّمَ اللهُ جَسَدَهُ عَلَي النّارِ.
«وسائل الشيعة، ج 15، ص 162، ح 8»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هر كه در چهار موقع، مالك نفس خود باشد: هنگام رفاه و توسعه زندگي، هنگام سختي و تنگ دستي، هنگام اشتهاء و آرزو و هنگام خشم و غضب; خداوند متعال بر جسم او، آتش را حرام مي گرداند.


32- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إنَّ النَّهارَ إذا جاءَ قالَ: يَابْنَ آدَم، أعْجِلْ في يَوْمِكَ هذا خَيْراً، أشْهَدُ لَكَ بِهِ عِنْدَ رَبِّكَ يَوْمَ الْقيامَةِ، فَإنّي لَمْ آتِكَ فيما مَضي وَلاآتيكَ فيما بَقِي، فَإذا جاءَاللَّيْلُ قالَ مِثْلُ ذلِكَ.
«وسائل الشيعة، ج 16، ص 93، ح 2»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هنگامي كه روز فرا رسد گويد: تا مي تواني در اين روز از كارهاي خير انجام بده كه من در قيامت در پيشگاه خداوند شهادت مي دهم و بدان كه من قبلا در اختيار تو نبودم و در آينده نيز پيش تو باقي نخواهم ماند، همچنين هنگامي كه شب فرارسد چنين زبان حالي را خواهد داشت.


33- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : يَنْبَغي لِلْمُؤْمِنِ أنْ يَكُونَ فيهِ ثَمان خِصال: وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاءِ، شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخاءِ، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللّهُ، لا يَظْلِمُ الاْعْداءَ، وَ لا يَتَحامَلُ لِلاْصْدِقاءِ، بَدَنُهُ مِنْهُ في تَعِبٌ، وَ النّاسُ مِنْهُ في راحَة.
«الكافي، ج 2، ص 47، ح 1»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: سزاوار است كه هر شخص مؤمن در بردارنده هشت خصلت باشد: هنگام فتنه ها و آشوب ها باوقار و آرام، هنگام بلاها و آزمايش ها بردبار و صبور، هنگام رفاه و آسايش شكرگزار، به آنچه خداوند روزيش گردانده قانع باشد. دشمنان و مخالفان را مورد ظلم و اذيّت قرار ندهد، بر دوستان برنامه اي را تحميل ننمايد، جسمش خسته; ولي ديگران از او راحت و از هر جهت در آسايش باشند.


34- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : من ماتَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ عارِفاً بِحَقِّنا عُتِقَ مِنَ النّارِ وَ كُتِبَ لَهُ بَرائَةٌ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ.
«مستدرك الوسائل، ج 6، ص 66، ح 22»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: هركس كه در روز جمعه فوت نمايد و از دنيا برود; و عارف به حقّ ما ـ اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) ـ باشد، از آتش سوزان دوزخ آزاد مي گردد; و نيز از عذاب شب اوّل قبر در امان خواهد بود.


35- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إنَّ الرَّجُلَ يَذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَحْرُمُ صَلاةَ اللَّيْلِ، إنَّ الْعَمَلَ السَّيِّيءَ أسْرَعُ في صاحِبِهِ مِنَ السِّكينِ فِي اللَّحْمِ.
«الكافي، ج 2، ص 272»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: چه بسا شخصي به وسيله انجام گناهي از نماز شب محروم گردد، همانا تأثير گناه در ـ روان ـ انسان سريع تر از تأثير چاقو در گوشت است.


36- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : لا تَتَخَلَّلُوا بِعُودِالرَّيْحانِ وَ لا بِقَضيْبِ الرُّمانِ، فَإنَّهُما يُهَيِّجانِ عِرْقَ الْجُذامِ.
«أمالي صدوق، ص 321»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: به وسيله چوب ريحان و چوب انار، دندان هاي خود را خلال نكنيد، زيرا كه تحريك كننده عوامل مرض جذام و پيسي مي باشد.


37- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : تَقْليمُ الأظْفارِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ يُؤمِنُ مِنَ الْجُذامِ وَ الْبَرَصِ وَ الْعَمي، وَ إنْ لَمْ تَحْتَجْ فَحَكِّها حَكّاً. وَ قالَ - عليه السلام - : أخْذُ الشّارِبِ مِنَ الْجُمُعَةِ إلَي الْجُمُعَةِ أمانٌ مِنَ الْجُذامِ.
«وسائل الشيعة، ج 7، ص 363»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: كوتاه كردن ناخن ها در روز جمعه موجب سلامتي از جذام و پيسي و ضعف بينائي چشم خواهد شد و اگر امكان كوتاه كردن آن نباشد سر آن ها را بتراش. و نيز فرمود: كوتاه كردن سبيل در هر جمعه سبب ايمني از مرض جذام مي شود.
38- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إذا أوَيْتَ إلي فِراشِكَ فَانْظُرْ ماسَلَكْتَ في بَطْنِكَ، وَ ما كَسَبْتَ في يَوْمِكَ، وَ اذْكُرْ أنَّكَ مَيِّتٌ، وَ أنَّ لَكَ مَعاداً.
«بحارالأنوار، ج 71، ص 267، ح 17»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: در آن هنگامي كه وارد رختخواب خود مي شوي، با خود بينديش كه در آن روز چه نوع خوراكي ها و آشاميدني ها از چه راهي به دست آورده اي و ميل نموده اي. و در آن روز چه چيزهائي را چگونه و از چه راهي كسب و تحصيل كرده اي; و در هر حال متوجّه باش كه مرگ تو را مي ربايد; و سپس در صحراي محشر ـ جهت بررسي گفتار و كردارت ـ حاضر خواهي شد.


39- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : إنَّ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إثْنَيْ عَشَرَ ألْفَ عالَم، كُلُّ عالَم مِنْهُمْ أكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَموات وَ سَبْعِ أرَضينَ، ما يُري عالَمٌ مِنْهُمْ أنّ لِلّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عالَماً غَيْرُهُمْ وَ أنَاالْحُجَّةُ عَلَيْهِمْ.
«بحارالأنوار، ج 27، ص 41، ح 1»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: همانا خداوند متعال، دوازده هزار جهان آفريده است كه هر يك از آن ها نسبت به آسمان ها و زمين هاي هفت گانه بزرگ تر مي باشد; و من ـ و ديگر ائمّه دوازده گانه ـ از طرف خداوند بر همه آن ها حجّت و راهنما هستيم.


40- قالَ الإمامُ الصّادقُ - عليه السلام - : حَديثٌ في حَلال وَ حَرام تَأخُذُهُ مِنْ صادِق خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيا وَ ما فيها مِنْ ذَهَب وَفِضَّة.
«الإمام الصّادق - عليه السلام -، ص 143»
امام جعفر صادق - عليه السلام - فرمود: سخني را درباره مسائل حلال و حرام و احكام دين خدا، از راست گوي مؤمني دريافت كني; بهتر و ارزشمندتر است از تمام دنيا و ثروت هاي آن.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام موسی كاظم (ع)
1- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ في أرْبَع: أَوَّلُها أنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ، وَالثّانِيَةُ أنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِكَ، وَالثّالِثَةُ أنْ تَعْرِفَ ما أرادَ مِنْكَ، وَالرّبِعَةُ أنْ تَعْرِفَ ما يُخْرِجُكَ عَنْ دينِكَ.
«الكافي، ج 1، ص 50، ح 11»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: تمام علم مردم را در چهار مورد شناسائي كرده ام: اوّلين آن ها اين كه پروردگار و آفريدگار خود را بشناسي و نسبت به او شناخت پيدا كني. دوّم، اين كه بفهمي كه از براي وجود تو و نيز براي بقاء حيات تو چه كارها و لاش هائي صورت گرفته است. سوّم، بداني كه براي چه آفريده شده اي و منظور چه بوده است. چهارم، معرفت پيدا كني به آن چيزهائي كه سبب مي شود از دين و اعتقادات خود منحرف شوي (يعني راه خوشبختي و بدبختي خود را بشناسي و در جامعه چشم و گوش بسته حركت نكني).


2- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلي عَبْد مُؤْمِن فَيُلْهِمُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعاءَ إِلاّ كانَ كَشْفُ ذلِكَ الْبَلاءِ وَشيكاً، وَ ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلي عَبْد مُؤْمِن فَيُمْسِكُ عَنِ الدُّعاءِ إلاّ كانَ ذلِكَ الْبَلاءُ طَويلاً، فَإذا نَزَلَ الْبَلاءُ فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ وَ التَّضَرُّعِ إلَي اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
«الكافي، ج 2، ص 471، ح 2»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: نيست بلائي كه بر مؤمن وارد شود مگر آن كه به وسبله دعا سريع بر طرف مي گردد; و چنانچه دعا نكند طولاني خواهد، پس هنگامي مصيتي و بلائي وارد شد، به درگاه خداوند دعا و تضرّع كنيد


3- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : لَيْسَ مِنْ دَواء إلاّ وَ هُوَ يُهَيِّجُ داءً، وَ لَيْسَ شَيْءٌ فِي الْبَدَنِ أنْفَعَ مِنْ إمْسَاكِ الْيَدِ إلاّ عَمّا يَحْتاجُ إلَيْهِ.
«الكافي، ج 8، ص 273، ح 409»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: هيچ داروئي نيست مگر آن كه در اثر عوارض جنبي آن دردي ديگر را تهييج و تحريك مي نمايد; و هيچ درماني بهتر و سود مندتر از امساك و خودداري نيست مگر در حال نياز و ضرورت.


4- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : رَحِمَ اللهُ عَبْداً تَفَقَّهَ، عَرَفَ النّاسَ وَلايَعْرِفُونَهُ.
«نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر، ص 122، ح 2»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: خداوند متعال رحمت كند بنده اي را كه در مسائل ديني تفقه و تحقيق نمايد (فقيه و عالم باشد) و نسبت به مردم شناخت پيدا كند، گرچه مردم او را نشناسند و قدر و منزلت او را ندانند.


5- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : إنَّ أهْلَ الاْرْضِ مَرْحُومُونَ ما يَخافُونَ، وَ أدُّوا الاْمانَةَ، وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ.
«تهذيب الأحكام، ج 6، ص 350، ح 991»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: اهل زمين مورد رحمت - و بركت الهي - هستند، مادامي كه خوف و ترس - از گناه و معصيت داشته باشند -، اداي امانت نمايند و حقّ را دريابند و مورد عمل قرار دهند.


6- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : بِئْسَ الْعَبْدُ يَكُونُ ذاوَجْهَيْنِ وَ ذالِسانَيْنِ.
«تحف العقول، ص 291»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بد شخصي است آن كه داراي دو چهره و دو زبان مي باشد، - كه در پيش رو چيزي گويد و پشت سر چيز ديگر -.


7- قال - عليه السلام - : مَنِ اسْتَشارَ لَمْ يَعْدِمْ عِنْدَ الصَّوابِ مادِحاً، وَ عِنْدَالْخَطإ عاذِراً.
«نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 123، ح 13»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: كسي كه در امور زندگي خود ـ با اهل معرفت ـ مشورت كند، چنانچه درست و صحيح عمل كرده باشد مورد تعريف و تمجيد قرار مي گيرد و اگر خطا و اشتباه كند عذرش پذيرفته است.


8- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ تَمَكَّنَ مِنْهُ عَدُوُّهُ ـ يعني الشّيطان ـ .
«نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 124، ح 15»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: هر كسي عقل و تدبيرش را مورد استفاده قرار ندهد، دشمنش - يعني; شياطين إنسي و جنّي و نيز هواهاي نفساني - به راحتي او را مي فريبند و منحرف مي شود.


9- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : ما قُسِّمَ بَيْنَ الْعِبادِ أفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ، نَوْمُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِالْجاهِلِ.
«تحف العقول، ص 213»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: چيزي با فضيلت تر و بهتر از عقل، بين بندگان توزيع نشده است، (تا جائي كه) خواب عاقل - هوشمند - افضل و بهتر از شب زنده داري جاهل بي خرد است.


10- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : لا تَدْخُلُوا الْحَمّامَ عَلَي الرّيقِ، وَ لا تَدْخُلُوهُ حَتّي تُطْعِمُوا شَيْئاً.
«وسائل الشّيعة، ج 2، ص 52، ح 1454»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بعد از صبحانه، بدون فاصله حمّام نرويد; همچنين سعي شود با معده خالي داخل حمام نرويد، بلكه حتّي الامكان قبل از رفتن به حمّام قدري غذا بخوريد.


11- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : اِيّاكَ وَ الْمِزاحَ، فَاِنَّهُ يَذْهَبُ بِنُورِ ايمانِكَ، وَ يَسْتَخِفُّ مُرُوَّتَكَ.
«وسائل الشّيعة، ج 12، ص 118، ح 15812»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بر حذر باش از شوخي و مزاح ـ بي جا ـ چون كه نور ايمان را از بين مي برد و جوانمردي و آبرو را سبك و بي اهميّت مي گرداند.


12- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : اللَّحْمُ يُنْبِتُ اللَّحْمَ، وَالسَّمَكُ يُذيبُ الْجَسَدَ.
«وسائل الشيعة، ج 25، ص 78، ح 21240»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: خوردن گوشت، موجب روئيدن گوشت در بدن و فربهي آن مي گردد; ولي خوردن ماهي، گوشت بدن را آب و جسم را لاغر مي گرداند.


13- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَكي عَمَلُهُ، وَ مَنْ حَسُنَتْ نيَّتُهُ زيدَ في رِزْقِهِ، وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإخْوانِهِ وَ أهْلِهِ مُدَّ في عُمْرِهِ.
«تحف العقول، ص 388»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: هر كه زبانش صادق باشد اعمالش تزكيه است، هر كه فكر و نيّتش نيك باشد در روزيش توسعه خواهد بود، هر كه به دوستان و آشنايانش نيكي و احسان كند، عمرش طولاني خواهد شد.


14- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : اِذا ماتَ الْمُؤْمِنُ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلائِكَةُ وَ بُقاعُ الاَْرضِ.
«الكافي، ج 1، ص 38»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: زماني كه مؤمن بميرد، ملائكه و ممتازترين قسمتهاي زمين براي او گريه مي كنند.


15- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : الْمُؤْمِنُ بِعَرْضِ كُلِّ خَيْر، لَوْ قُطِّعَ أنْمِلَةً أنْمِلَةً كانَ خَيْراً لَهُ، وَ لَوْ وَلّي شَرْقَها وَ غَرْبَها كانَ خَيْراً لَهُ.
«كتاب التمحيص، ص 55، ح 109»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: مؤمن (هميشه، در همه حالات) در معرض خير و سعادت خواهد بود، چنانچه (در سختي قرار گيرد و) بندهاي بدنش قطعه قطعه گردد برايش خير و خوشبختي است; و اگر هم تمام شرق و غرب دنيا در اختيارش قرار گيرد، نيز برايش خير و سعادت است.


16- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : مَنْ اَرادَ أنْ يَكُونَ أقْوي النّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ علَي اللّهِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 327»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: هركس بخواهد (در هر جهتي) قوي ترينِ مردم باشد بايد توكّل در همه امور، بر خداوند سبحان نمايد.


17- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : أداءُ الاْمانَةِ وَ الصِّدقُ يَجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِيانَةُ وَ الْكِذْبُ يَجْلِبانِ الْفَقْرَ وَ النِّفاقَ.
«تحف العقول، ص 297»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: امانت داري و راست گوئي، هر دو موجب توسعه روزي مي شوند; وليكن خيانت در امانت و دروغ گوئي موجب فلاكت و بيچارگي و سبب تيرگي دل مي باشد.


18- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : أبْلِغْ خَيْراً وَ قُلْ خَيْراً وَ لا تَكُنْ إمَّعَة.
«تحف العقول، ص 304»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: نسبت به هم نوع خود خير و نيكي داشته باش، و سخن خوب و مفيد بگو، و خود را تابع بي تفاوت و بي مسئوليّت قرار مده.


19- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : تَفَقَّهُوا في دينَ اللهِ، فَاِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصيرَةِ، وَ تَمامُ الْعِبادَةِ، وَ السَّبَبُ اِلَي الْمَنازِلِ الرَفيعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَليلَةِ فِي الدّينِ وَ الدّنيا.
«تحف العقول، ص 302»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: مسائل و احكام اعتقادي و عملي دين را فرا گيريد، چون كه شناخت احكام و معرفت نسبت به دستورات خداوند، كليد بينائي و بينش و انديشه مي باشد و موجب تماميّت كمال عبادات و اعمال مي گردد; و راه به سوي مقامات و منازل بلندمرتبه دنيا و آخرت است.


20- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : فَضْلُ الْفَقيهِ عَلَي العابِدِ كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَي الْكَواكِبِ، وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ في دينِهِ لَمْ يَرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.
«تحف العقول، ص 303 و ص 209»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: ارزش و فضيلت فقيه بر عابد همانند فضيلت خورشيد بر ستاره ها است; و كسي كه در امور دين فقيه و عارف نباشد، خداوند نسبت به اعمال او راضي نخواهد بود.


21- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : دَخَلْتُ إلَيْهِ، فَقالَ: لا تَسْتَغْني شيعَتُنا عَنْ أرْبَع: خُمْرَة يُصَلِّي عَلَيْها، وَ خاتَم يَتَخَتَّمُ بِهِ، وَ سِواك يَسْتاكُ بِهِ، وَ سُبْحَة مِنْ طينِ قَبْرِ أبي عَبْدِ اللّهِ ع فيها ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ حَبَّةً، مَتي قَلَّبَهَا ذاكِراً لِلّهِ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ حَبَّة أرْبَعُونَ حَسَنَةً، وَ إذا قَلَّبَها ساهِياً يَعْبَثُ بِها كُتِبَ لَهُ عِشْرُونَ حَسَنَةً.
«بحار الأنوار، ج 101، ص 132، ح 61»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: شيعيان و دوستان ما (در هر حال و در هر كجاكه باشند) از چهار چيز نبايد بي نياز باشند:
جانمازي كه بر آن نماز بخوانند، انگشتري كه در دست نمايند، مسواكي كه دندانهاي خود را به وسيله آن مسواك كنند; و تسبيحي از تُربت امام حسين - عليه السلام - كه داراي 34 دانه باشد و به وسيله آن ذِكر گويد، كه خداوند متعال در مقابل هر دانه آن چهل حَسَنِه در نامه اعمالش ثبت مي نمايد; و چنانچه آن را دست گيرد بدون آن كه ذِكري و دعائي بخواند 20 حسنه به او داده مي شود.


22- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : صَلوةُ النّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَي اللهِ لِكُلِّ مُؤمِن.
«وسائل الشيعة، ج 4، ص 73، ح 4547»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: انجام نمازهاي مستحبّي، هر مؤمني را به خداوند متعال نزديك مي نمايد.


23- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : مَثَلُ الدّنيا مَثَلُ الْحَيَّةِ، مَسُّها لَيِّنٌ وَ في جَوْفِهَا السَّمُّ الْقاتِلِ، يَحْذَرُهَاالرِّجالُ ذَوِي الْعُقُولِ وَ يَهْوي اِلَيْهَاالصِّبْيانُ بِأيْديهِمْ.
«تحف العقول، ص 292»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: مَثَل دنيا همانند مار است كه پوست ظاهر آن نرم و لطيف و خوشرنگ، ولي در درون آن سمّ كشنده اي است كه مردان عاقل و هشيار از آن گريزانند و بچّه صفتان و بولهوسان به آن عشق ميورزند.


24- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : مَثَلُ الدُّنيا مَثَلُ ماءِالْبَحْرِ كُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعطْشانُ اِزْدادَ عَطَشاً حَتّي يَقْتُلُهُ.
«تحف العقول، ص 292»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: مَثَل دنيا (و اموال و زيورآلات و تجمّلات آن) همانند آب دريا است كه انسانِ تشنه، هر چه از آن بياشامد بيشتر تشنه مي شود و آنقدر ميل مي كند تا هلاك شود.


25- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : لَيْسَ الْقَبْلَةُ عَلَي الْفَمِ اِلاّ لِلزَّوْجَةِ وَ الْوَلَدِ الصَّغيرِ.
«بحارالأنوار، ج 10، ص 246، ح 12»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بوسيدن لب ها و دهان ـ براي يكديگر در هر حالتي ـ صحيح نيست مگر براي همسر و يا فرزند كوچك.


26- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : مَنْ نَظَرَ بِرَأيْهِ هَلَكَ، وَ مَنْ تَرَكَ أهْلَ بَيْتِ نَبيِّهِ ضَلَّ، وَ مَنْ تَرَكَ كِتابَ اللهِ وَ قَوْلَ نَبيِّهِ كَفَرَ.
«الكافي، ج 1، ص 72، ح 10»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: هركس به رأي و سليقه خود اهميّت دهد و در مسائل دين به آن عمل كند هلاك مي شود، و هركس اهل بيت پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم را رها كند گمراه مي گردد، و هركس قرآن و سنّت رسول خدا را ترك كند كافر مي باشد.


27- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : إنَّ اللهَ لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوّامَ، إنَّ اللهَ لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفارِغَ.
«وسائل الشّيعة، ج 17، ص 58، ح 4»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: همانا خداوند دشمن دارد آن بنده اي را كه زياد بخوابد، و دشمن دارد آن بنده اي را كه بيكار باشد.


28- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : التَّواضُعُ: أنْ تُعْطِيَ النّاسَ ما تُحِبُّ أنْ تُعْطاهُ.
«وسائل الشّيعة، ج 15، ص 273، ح 20497»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: تواضع و فروتني آن است كه آن چه دوست داري، ديگران درباره تو انجام دهند، تو هم همان را درباره ديگران انجام دهي.


29- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : يُسْتَحَبُّ غَرامَةُ الْغُلامِ في صِغَرِهِ لِيَكُونَ حَليماً في كِبَرِهِ وَ يَنْبَغي لِلرَّجُلِ أنْ يُوَسِّعَ عَلي عَيالِهِ لِئَلاّ يَتَمَنَّوْا مَوْتَهَ.
«وسائل الشّيعة، ج 21، ص 479، ح 27805»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بهتر است پسر را در دوران كودكي به كارهاي مختلف و سخت، وادار نمائي تا در بزرگي حليم و بردبار باشد; و بهتر است مرد نسبت به اهل منزل خود دست و دل باز باشد و در حدّ توان رفع نياز كند تا آرزوي مرگش را ننمايند.


30- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ في كُلِّ يَوْم، فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً إسْتَزادَ اللهَ، وَ إنْ عَمِلَ سَيِّئاً إسْتَغْفَرَاللهَ وَ تابَ اِلَيْهِ.
«وسائل الشّيعة، ج 16، ص 95، ح 21074»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: از شيعيان و دوستان ما نيست، كسي كه هر روز محاسبه نَفْس و بررسي اعمال خود را نداشته باشد، كه اگر چنانچه اعمال و نيّاتش خوب بوده، سعي كند بر آن ها بيفزايد و اگر زشت و ناپسند بوده است، از خداوند طلب مغفرت و آمرزش كند و جبران نمايد.


31- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلي عَبْد مُؤْمِن، فَيُلْهِمُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعاءَ، إلاّ كانَ كَشْفُ ذلِكَ الْبَلاءِ وَشيكاً، وَ ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلي عَبْد مُؤْمِن فَيُمْسِكُ عَنِ الدُّعاءِ إلاّ كانَ ذلِكَ الْبَلاءُ طَويلاً، فَإذا نَزَلَ الْبَلاءُ فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ، وَ التَّضَرُّعِ إلَي اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
«الكافي، ج 2، ص 471، ح 2»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: بلائ و گرفتاري بر مؤمني وارد نمي شود مگر آن كه خداوند جلّ و علي بر او الهام مي فرستد كه به درگاه باري تعالي دعا نمايد; و آن بلا سريع بر طرف خواهد شد. و چنانچه از دعا خود داري نمايد، آن بلا و گرفتاري طولاني گردد. پس هر گاه فتنه و بلائي بر شما وارد شود، به درگاه خداوند مهربان دعا و زاري نمائيد.


32- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : ما فِي الْميزانِ شَيْيءٌ أثْقَلُ مِنَ الصَّلاةِ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمّد.
«الكافي، ج 2، ص 494، ح 15»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: در ميزان الهي نيست عمل و چيزي، سنگين تر از ذكر صلوات بر محمّد و اهل بيتش (صلوات الله عليهم اجمعين).


33- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : قَليلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعاقِلِ مَقْبُونٌ مُضاعَفٌ وَ كَثيرُالْعَمَلِ مِنْ أهْلِ الْهَوي وَالْجَهْلِ مَرْدُودٌ.
«تحف العقول، ص 286»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: اعمال شخص عاقل مقبول است و چند برابر أجر خواهد داشت گرچه قليل باشد، ولي شخص نادان و هوسران گرچه زيادكار و خدمت و عبادت كند پذيرفته نخواهد بود.


34- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : وَشَعْرُ الْجَسَدِ إذا طالَ قَطَعَ ماءَ الصُّلْبِ، وَأرْخي الْمَفاصِلَ، وَ وَرِثَ الضَّعْفَ وَالسِلَّ، وَ إنَّ النُّورَةَ تَزيدُ فِي ماءِالصُّلْبِ، وَ تُقَّوِي الْبَدَنَ، وَتَزيدُ في شَخْمِ الْكُلْيَتَيْنِ، وَ تَسْمِنُ الْبَدَنَ.
«وسائل الشّيعة، ج 2، ص 65، ح 1499»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: موهاي بدن ـ زير بغل و اطراف عورت ـ چنانچه بلند شود سبب قطع و كمبود آب كمر، سستي مفاصل استخوان و ضعف سينه و گلو خواهد شد، استعمال نوره سبب تقويت تمامي آن ها مي باشد.


35- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : ثَلاثَةٌ يَجْلُونَ الْبَصَرَ: النَّظَرُ إلَي الخُضْرَةِ، وَ النَّظَرُ إلَي الْماءِالْجاري، وَ النَّظَرُ إلَي الْوَجْهِ الْحَسَنِ.
«وسائل الشّيعة، ج 5، ص 340، ح 3»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: سه چيز بر نورانيّت چشم مي افزايد: نگاه بر سبزه، نگاه بر آب جاري و نگاه به صورت زيبا.


36- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : إنَّ الاْرْضَ لا تَخُلُو مِنْ حُجَّة، وَ أنَا وَ اللهِ ذلِكَ الْحُجَّةُ.
«الكافي، ج 1، ص 179، ح 9»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: همانا زمين در هيچ موقعيّتي خالي از حجّت خدا نيست و به خدا سوگند كه من خليفه و حجّت خداوند هستم.


37- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : ألْمُؤْمِنُ مِثْلُ كَفَّتَي الْميزانِ كُلَّما زيدَ في ايمانِهِ زيدَ في بَلائِهِ.
«تحف العقول، ص 301»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: مؤمن همانند دو كفّه ترازو است، كه هر چه ايمانش افزوده شود بلاها و آزمايشاتش بيشتر مي گردد.


38- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : إنَّما أمِرْتُمْ أنْ تَسْئَلُوا، وَ لَيْسَ عَلَيْنَا الْجَوابُ، إنَّما ذلِكَ إلَيْنا.
«مستدرك الوسائل، ج 17، ص 278، ح 35»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: شماها مأمور شده ايد كه ـ از ما اهل بيت رسول الله ـ سؤال كنيد، وليكن جواب و پاسخ آن ها بر ما واجب نيست بلكه اگر مصلحت بود پاسخ مي دهيم وگرنه ساكت مي باشيم.


39- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : ما ذِئْبانِ ضارِبانِ في غَنَم قَدْ غابَ عَنْهُ رُعاؤُها، بِأضَرَّ في دينِ مُسْلِم مِنْ حُبِّ الرِّياسَةِ.
«وسائل الشّيعة، ج 15، ص 350، ح 1»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: خطر و ضرر علاقه به رياست براي مسلمان بيش از دو گرگ درّنده اي است، به گله گوسفندي كه چوپان ندارند حمله كنند.


40- قالَ الإمام الكاظم - عليه السلام - : الإيمانُ فَوْقَ الاْسْلامِ بِدَرَجَة، وَالتَّقْوي فَوْقَ الإيمانِ بِدَرَجَة، وَ الْيَقينُ فَوْقَ التَّقْوي بِدَرَجَة، وَ ما قُسِّمَ فِي النّاسِ شَيْيءٌ أقَلُّ مِنَ الْيَقينِ.
«بحارالأنوار، ج 67، ص 136، ح 2»
امام موسي كاظم - عليه السلام - فرمود: ايمان، يك درجه از اسلام بالاتر است; تقوي نيز، يك درجه از ايمان بالاتر; يقين، يك درجه از تقوي بالاتر و برتر مي باشد و درجه اي كمتر از مرحله يقين در بين مردم ثمره بخش نخواهد بود.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:16  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام رضا (ع)
1- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ عليه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، كانَ كَمَنْ زارَ اللهَ فَوْقَ عَرْشِهِ.
«مستدرك الوسائل، ج 10، ص 250، ح 38»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: هر مؤمني كه قبر امام حسين عليه السلام را كنار شطّ فرات )در كربلا( زيارت كند همانند كسي است كه خداوند متعال را بر فراز عرش زيارت كرده باشد.

2- كَتَبَ الامام الرّضا - عليه السلام - : أبْلِغْ شيعَتي: إنَّ زِيارَتي تَعْدِلُ عِنْدَاللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ألْفَ حَجَّة، فَقُلْتُ لاِبي جَعْفَر - عليه السلام - : ألْفُ حَجَّة؟!
قالَ: إي وَاللهُ، وَ ألْفُ ألْفِ حَجَّة، لِمَنْ زارَهُ عارِفاً بِحَقِّهِ.
«مستدرك الوسائل، ج 10، ص 359، ح 2»
امام رضا- عليه السلام - به يكي از دوستانش نوشت: به ديگر دوستان و علاقمندان ما بگو: ثواب زيارت ـ قبر ـ من معادل است با يك هزار حجّ. راوي گويد: به امام جواد - عليه السلام - عرض كردم: هزار حجّ براي ثواب زيارت پدرت مي باشد؟! فرمود: بلي، هر كه پدرم را با معرفت در حقّش زيارت نمايد، هزار هزار ـ يعني يك ميليون ـ حجّ ثواب زيارتش مي باشد.


3- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : أوَّلُ ما يُحاسَبُ الْعَبْدُ عَلَيْهِ، الصَّلاةُ فَإنْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلاةُ صَحَّ ماسِواها، وَ إنْ رُدَّتْ رُدَّ ماسِواها.
«مستدرك الوسائل، ج 3، ص 25، ح 4»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: اوّلين عملي كه از انسان مورد محاسبه و بررسي قرار مي گيرد نماز است، چنانچه صحيح و مقبول واقع شود، بقيه اعمال و عبادات نيز قبول مي گردد وگرنه مردود خواهد شد.


4- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : لِلصَّلاةِ أرْبَعَةُ آلاف باب.
«تهذيب الأحكام، ج 2، ص 242، ح 957»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: نماز داراي چهار هزار در (جزء و شرط) مي باشد.


5- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقي.
«وسائل الشّيعة، ج 4، ص 43، ح 4469»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: نماز، هر شخص باتقوا و پرهيزكاري را - به خداوند متعال - نزديك كننده است.


6- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : يُؤْخَذُ الْغُلامُ بِالصَّلاةِ وَ هُوَ ابْنُ سَبْعِ سِنينَ.
«وسائل الشّيعة، ج 21، ص 460، ح 27580»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: پسران بايد در سنين هفت سالگي به نماز وادار شوند.


7- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : فَرَضَ اللهُ عَلَي النِّساءِ فِي الْوُضُوءِ أنْ تَبْدَءَ الْمَرْئَةُ بِباطِنِ ذِراعِها وَ الرَّجُلُ بِظاهِرِ الذِّراعِ.
«وسائل الشّيعة، ج 1، ص 467، ح 1238»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: خداوند در وضو بر زنان لازم دانسته است كه از جلوي آرنج دست، آب بريزند و مردان از پشت آرنج. (اين عمل از نظر فتواي مراجع تقليد مستحبّ مي باشد).


8- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : رَحِمَ اللهُ عَبْداً أحْيي أمْرَنا، قيلَ: كَيْفَ يُحْيي أمْرَكُمْ؟
وَ قالَ - عليه السلام - : يَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَيُعَلِّمُها النّاسَ.
«بحارالأنوار، ج 2، ص 30، ح 13»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: رحمت خدا بر كسي باد كه أمر ما را زنده نمايد، سؤال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گيرد و به ديگران بياموزد.


9- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : لَتَأمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ، اَوْلَيَسْتَعْمِلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرارُكُمْ، فَيَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ.
«الدّرّة الباهرة، ص 38»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: بايد هر يك از شماها امر به معروف و نهي از منكر نمائيد، وگرنه شرورترين افراد بر شما تسلّط يافته و آنچه كه خوبانِ شما، دعا و نفرين كنند مستجاب نخواهد شد.


10- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلي مايُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ، فَلْيَكْثُرْ مِنْ الصَّلوةِ عَلي مُحَمَّد وَآلِهِ، فَإنَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً.
«بحارالأنوار، ج 91، ص 47، ح 2»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: كسي كه توان جبران گناهانش را ندارد، زياد بر حضرت محمّد و اهل بيتش(عليهم السلام)صلوات و درود فرستد، كه همانا گناهانش ـ اگر حقّ الناس نباشد ـ محو و نابود گردد.


11- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : الصَّلوةُ عَلي مُحَمَّد وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَاللهِ عَزَّ وَ جَلَّ التَّسْبيحَ وَالتَّهْليلَ وَالتَّكْبيرَ.
«أمالي شيخ صدوق ص 68»
امام رضا - عليه السلام - فرمود: فرستادن صلوات و تحيّت بر حضرت محمّد و اهل بيت آن حضرت (عليهم السلام) در پيشگاه خداوند متعال، پاداش گفتن «سبحان الله، لا إله إلاّ الله، الله اكبر» را دارد.


12- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : لَوْخَلَتِ الاْرْض طَرْفَةَ عَيْن مِنْ حُجَّة لَساخَتْ بِأهْلِها.
«علل الشّرايع، ص 198، ح 21»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: چنانچه زمين لحظه اي خالي از حجّت خداوند باشد، اهل خود را در خود فرو مي برد.


13- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : عَلَيْكُمْ بِسِلاحِ الاْنْبياءِ، فَقيلَ لَهُ: وَ ما سِلاحُ الاْنْبِياءِ؟ يَا ابْنَ رَسُولِ الله! فَقالَ - عليه السلام - : الدُّعاءُ.
«بصائرالدّرجات، جزء 6، ص 308»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: بر شما باد به كارگيري سلاح پيامبران، به حضرت گفته شد: سلاح پيغمبران(عليهم السلام)چيست؟


در جواب فرمود: توجّه به خداوند متعال; و دعا كردن و از او كمك خواستن مي باشد.
14- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : صاحِبُ النِّعْمَةِ يَجِبُ عَلَيْهِ التَّوْسِعَةُ عَلي عَيالِهِ.
«وسائل الشّيعة، ج 21، ص 540، ح 27807»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: هر كه به هر مقداري كه در توانش مي باشد، بايد براي اهل منزل خود انفاق و خرج كند.


15- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : المَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهيرٌ وَ رَحْمَةٌ وَلِلْكافِرِ تَعْذيبٌ وَ لَعْنَةٌ، وَ إنَّ الْمَرَضَ لا يَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّي لا يَكُونَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ.
«بحارالأنوار، ج 78، ص 183، ح 35»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: مريضي، براي مؤمن سبب رحمت و آمرزش گناهانش مي باشد و براي كافر عذاب و لعنت خواهد بود. سپس افزود: مريضي، هميشه همراه مؤمن است تا آن كه از گناهانش چيزي باقي نماند و پس از مرگ آسوده و راحت باشد.


16- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : إذَا اكْتَهَلَ الرَّجُلُ فَلا يَدَعْ أنْ يَأكُلَ بِاللَّيْلِ شَيْئاً، فَإنَّهُ أهْدَءُ لِنَوْمِهِ، وَ أطْيَبُ لِلنَّكْهَةِ.
«محاسن برقي، ص 422، ح 208»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: وقتي كه مرد به مرحله پيري و كهولت سنّ برسد، حتماً هنگام شب ـ قبل از خوابيدن ـ مقداري غذا تناول كند كه براي آسودگي خواب مفيد است، همچنين براي هم خوابي و زناشوئي سودمند خواهد بود.


17- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : إنَّما يُرادُ مِنَ الاْمامِ قِسْطُهُ وَ عَدْلُهُ، إذا قالَ صَدَقَ، وَ إذا حَكَمَ عَدَلَ، وَ إذا وَعَدَ أنْجَزَ.
«الدّرّة الباهرة، ص 37»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: همانا از امام و راهنماي جامعه، مساوات و عدالت خواسته شده است كه در سخنان صادق، در قضاوت ها عادل و نسبت به وعده هايش وفا نمايد.


18- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : لا يُجْمَعُ الْمالُ إلاّ بِخَمْسِ خِصال: بِبُخْل شَديد، وَ أمَل طَويل، وَ حِرص غالِب، وَ قَطيعَةِ الرَّحِمِ، وَ إيثارِ الدُّنْيا عَلَي الْآخِرَةِ.
«وسائل الشّيعة، ج 21، ص 561، ح 27873»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: ثروت، انباشته نمي گردد مگر با يكي از پنج خصلت: بخيل بودن، آرزوي طول و دراز داشتن، حريص بر دنيا بودن، قطع صله رحم كردن، آخرت را فداي دنيا كردن.


19- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : لَوْ أنَّ النّاسَ قَصَّرَوا فِي الطَّعامِ، لاَسْتَقامَتْ أبْدانُهُمْ.
«مستدرك الوسائل، ج 2، ص 155، ح 30»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: چنانچه مردم خوراك خويش را كم كنند و پرخوري ننمايند، بدن هاي آن ها دچار امراض مختلف نمي شود.


20- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : مَنْ خَرَجَ في حاجَة وَ مَسَحَ وَجْهَهُ بِماءِالْوَرْدِ لَمْ يَرْهَقْ وَجْهُهُ قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ.
«مصادقة الإخوان شيخ صدوق، ص 52، ح 1»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: هركس هنگام خروج از منزل براي حوايج زندگي خود، صورت خويش را با گلاب خوشبو و معطّر نمايد، دچار ذلّت و خواري نخواهد شد.


21- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : إنَّ فِي الْهِنْدِباءِ شِفاءٌ مِنْ ألْفِ داء، ما مِنْ داء في جَوْفِ الاْنْسانِ إلاّ قَمَعهُ الْهِنْدِباءُ.
«وسائل الشّيعة، ج 25، ص 183، ح 31693»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: گياه كاسني شفاي هزار نوع درد و مرض است، كاسني هر نوع مرضي را در درون انسان ريشه كن مي نمايد.


22- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : السَّخيُّ يَأكُلُ طَعامَ النّاسِ لِيَأكُلُوا مِنْ طَعامِهِ، وَالْبَخيلُ لا يَأكُلُ طَعامَ النّاسِ لِكَيْلا يَأكُلُوا مِنْ طَعامِهِ.
«مستدرك الوسائل، ج 15، ص 358، ح 8»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: افراد سخاوتمند از خوراك ديگران استفاده مي كنند تا ديگران هم از امكانات ايشان بهره گيرند و استفاده كنند; وليكن افراد بخيل از غذاي ديگران نمي خورند تا آن ها هم از غذاي ايشان نخورند.


23- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : شيعَتُنا المُسَّلِمُونَ لاِمْرِنا، الْآخِذُونَ بِقَوْلِنا، الْمُخالِفُونَ لاِعْدائِنا، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذلِكَ فَلَيْسَ مِنّا.
«جامع أحاديث الشّيعة، ج 1، ص 171، ح 234»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: شيعيان ما كساني هستند كه تسليم امر و نهي ما باشند، گفتار ما را سرلوحه زندگي ـ در عمل و گفتار ـ خود قرار دهند، مخالف دشمنان ما باشند و هر كه چنين نباشد از ما نيست.


24- قالَ - عليه السلام - مَنْ تَذَكَّرَ مُصابَنا، فَبَكي وَ أبْكي لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِي الْعُيُونُ، وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيي فيهِ أمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.
«وسائل الشّيعة، ج 14، ص 502، ح 19693»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: هر كه مصائب ما ـ اهل بيت عصمت و طهارت ـ را يادآور شود و گريه كند يا ديگري را بگرياند، روزي كه همه گريان باشند او نخواهد گريست، و هر كه در مجلسي بنشيند كه علوم و فضائل ما گفته شود هميشه زنده دل خواهد بود.


25- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعينَ حَسَنَة، وَ الْمُذيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَ الْمُسْتَتِرُ بِالسَّيِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ.
«وسائل الشّيعة، ج 16، ص 63، ح 20990»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: انجام دادن حسنه و كار نيك به صورت مخفي، معادل هفتاد حسنه است; و آشكار ساختن گناه و خطا موجب خواري و پستي مي گردد و پوشاندن و آشكار نكردن خطا و گناه موجب آمرزش آن خواهد بود.


26- أنَّهُ سُئِلَ مَا الْعَقْلُ؟ فَقالَ - عليه السلام - : التَّجَرُّعُ لِلْغُصَّةِ، وَ مُداهَنَةُ الاْعْداءِ، وَ مُداراةُ الاْصْدِقاءِ.
«أمالي شيخ صدوق، ص 233، ح 17»
از امام رضا - عليه السلام - سؤال شد كه عقل و هوشياري چگونه است؟ امام رضا - عليه السلام - در جواب فرمود: تحمّل مشكلات و ناملايمات، زيرك بودن و حركات دشمن را زير نظر داشتن، مدارا كردن با دوستان مي باشد - كه اختلاف نظرها سبب فتنه و آشوب نشود -.


27- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : مابَعَثَ اللهُ نَبيّاً إلاّ بِتَحْريمِ الْخَمْرِ، وَ أنْ يُقِرَّ بِأنَّ اللهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ.
«بحارالأنوار، ج 4، ص 97، ح 3»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: خداوند هيچ پيغمبري را نفرستاده مگر آن كه در شريعت او شراب و مُسكرات حرام بوده است، همچنين هر يك از پيامبران معتقد بودند كه خداوند هر آنچه را اراده كند انجام مي دهد.


28- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : لا تَتْرُكُوا الطّيبَ في كُلِّ يَوْم، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَيَوْمٌ وَ يَوْمٌ، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَفي كُلِّ جُمْعَة.
«مستدرك الوسائل، ج 6، ص 49، ح 6»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: سعي نمائيد هر روز، از عطر استفاده نمائيد و اگر نتوانستيد يك روز در ميان، و اگر نتوانستيد پس هر جمعه خود را معطّر و خوشبو گردانيد (با رعايت شرائط زمان و مكان).


29- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : إذا كَذِبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إذا جارَالسُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةِ، وَ إذا حُبِسَتِ الزَّكاةُ ماتَتِ الْمَواشي.
«أمالي شيخ طوسي، ص 82»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: هرگاه واليان و مسئولان حكومت دروغ گويند باران نمي بارد، و اگر رئيس حكومت، ظلم و ستم نمايد پايه هاي حكومتش سست و ضعيف مي گردد; و چنانچه مردم زكات ـ و خمس مالشان را ـ نپردازند چهارپايان مي ميرند.


30- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : الْمَلائِكَةُ تُقَسِّمُ أرْزاقَ بَني آدَمِ ما بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إلي طُلُوعِ الشَّمْسِ، فَمَنْ نامَ فيما بَيْنَهُما نامَ عَنْ رِزْقِهِ.
«وسائل الشّيعة، ج 6، ص 497، ح 6533»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: ما بين طلوع سپيده صبح تا طلوع خورشيد ملائكه الهي ارزاق انسان ها را سهميه بندي مي نمايند، هركس در اين زمان بخوابد غافل و محروم خواهد شد.


31- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللهُ قَلْبَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ.
«الكافي، ج 2، ص 160، ح 4»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: هركس مشكلي از مؤمني را بر طرف نمايد و او را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قيامت خوشحال و راضي مي گرداند.


32- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : إنّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إذا رَأيْناهُ بِحَقيقَةِ الإيمانِ وَ بِحَقيقَةِ النِّفاقِ.
«إعلام الوري، ج 2، ص 70»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: همانا ما اهل بيت عصمت و طهارت چنانچه شخصي را بنگريم، ايمان و اعتقاد او را مي شناسيم كه اعتقادات دروني و افكار او چگونه است.


33- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : لا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً إلاّ أنْ يَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال: سُنَّةٌ مِنَ اللهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبيِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَليّهِ، أمَّا السَّنَّةُ مِنَ اللهِ فَكِتْمانُ السِّرِّ، أمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ مُداراةُ النّاسِ، اَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَليِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَي النائِبَةِ.
«مستدرك الوسائل، ج 9، ص 37، ح 10138»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: مؤمن، حقيقت ايمان را درك نمي كند مگر آن كه 3 خصلت را دارا باشد: خصلتي از خداوند، كه كتمان اسرار افراد باشد، خصلتي از پيغمبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) كه مدارا كردن با مردم باشد، خصلتي از ولي خدا كه صبر و شكيبائي در مقابل شدائد و سختي ها را داشته باشد.


34- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ أبْوابِ الْحِكْمَةِ، يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إنَّهُ دَليلٌ عَلي كُلِّ خَيْر.
«مستدرك الوسائل، ج 9، ص 16، ح 10073»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: همانا سكوت و خاموشي راهي از راه هاي حكمت است، سكوت موجب محبّت و علاقه مي گردد، سكوت راهنمائي براي كسب خيرات مي باشد.


35- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : مِنَ السُّنَّةِ التَّزْويجُ بِاللَّيْلِ، لاِنَّ اللهَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً، وَالنِّساءُ إنَّماهُنَّ سَكَنٌ.
«وسائل الشّيعة، ج 3، ص 91، ح 22040»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: بهترين وقت براي تزويج و زناشوئي شب است كه خداوند متعال شب را وسيله آرامش و سكون قرار داده، همچنين زنان آرام بخش و تسكين دهنده مي باشند.


36- قال الامام الرّضا - عليه السلام - :ما مِنْ عَبْد زارَ قَبْرَ مُؤْمِن، فَقَرَأ عَلَيْهِ
«إنّا أنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» سَبْعَ مَرّات، إلاّ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَلِصاحِبِ الْقَبْرِ. «من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 115، ح 541»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: هر بنده اي از بندگان خداوند بر قبر مؤمني جهت زيارت حضور يابد و هفت مرتبه سوره مباركه ـ إنّا أنزلناه ـ را بخواند، خداوند متعال گناهان او و صاحب قبر را مورد بخشش و آمرزش قرار مي دهد.


37- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : الاْخُ الاْكْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاْبِ.
«وسائل الشّيعة، ج 20، ص 283، ح 25636»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: برادر بزرگ جانشين و جايگزين پدر خواهد بود.


38- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : انَّما تَغْضَبُ للهِِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلا تَغْضَبْ لَهُ بِأكْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلي نَفْسِهِ.
«عيون أخبارالرّضا - عليه السلام -، ج 1، ص 292، ح 44»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: چنانچه در موردي خواستي غضب كني و براي خدا برخورد نمائي، پس متوجّه باش كه غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضايت و خوشنودي خداوند، اِعمال كن.


39- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : خَيْرُ الاْعْمالِ الْحَرْثُ، تَزْرَعُهُ، فَيَأكُلُ مِنْهُ الْبِرُّ وَ الْفاجِرُ، أمَّا الْبِرُّ فَما أكَلَ مِنْ شَيْيء إسْتَغْفَرَ لَكَ، وَ أمَّا الْفاجِرُ فَما أكَلَ مِنْهُ مِنْ شَيْيء لَعَنَهُ، وَ يَأكُلُ مِنهُ الْبَهائِمُ وَ الطَّيْرُ.
«الكافي، ج 5، ص 260، ح 5»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: بهترين كارها، شغل كشاورزي است، چون كه در نتيجه كشت و تلاش، همه انسان هاي خوب و بد از آن استفاده مي كنند. امّا استفاده خوبان سبب آمرزش گناهان مي باشد، ولي استفاده افراد فاسد و فاسق موجب لعن ايشان خواهد شد، همچنين تمام پرنده ها و چرندگان از تلاش و نتيجه كشت بهره مند خواهند شد.


40- قال الامام الرّضا - عليه السلام - : مَنْ تَرَكَ السَّعْيَ في حَوائِجِهِ يَوْمَ عاشُوراء، قَضَي اللهُ لَهُ حَوائجَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، وَ قَرَّتْ بِنا فِي الْجِنانِ عَيْنُهُ.
«عيون أخبارالرّضا - عليه السلام -، ج 1، ص 299، ح 57»
امام رضا- عليه السلام - فرمود: هركس روز عاشوراي امام حسين - عليه السلام -، دنبال كسب و كار نرود (و مشغول عزاداري و حزن و اندوه گردد)، خداوند متعال خواسته ها و حوائج دنيا و آخرت او را برآورده مي نمايد; و در بهشت چشمش به ديدار ما - اهل بيت - روشن مي گردد.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:14  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام جواد (ع)
1- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : الْمُؤمِنُ يَحْتاجُ إلي ثَلاثِ خِصال: تَوْفيق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ يَنْصَحُهُ.
«بحارالأنوار، ج 72، ص 65، ح 3»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: مؤمن در هر حال نيازمند به سه خصلت است: توفيق از طرف خداوند متعال، واعظي از درون خود، قبول و پذيرش نصيحت كسي كه او را نصيحت نمايد.


2- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مُلاقاةُ الاْخوانِ نَشْرَةٌ، وَ تَلْقيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إنْ كانَ نَزْراً قَليلا.
«امالي شيخ مفيد، ص 328، ح 13»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: ملاقات و ديدار با دوستان و برادران - خوب -، موجب صفاي دل و نورانيّت آن مي گردد و سبب شكوفائي عقل و درايت خواهد گشت، گرچه در مدّت زماني كوتاه انجام پذيرد.


3- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : إيّاكَ وَ مُصاحَبَةُ الشَّريرِ، فَإنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ، يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ يَقْبَحُ أثَرُهُ.
«أعلام الدّين، ص 309»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: مواظب باش از مصاحبت و دوستي با افراد شرور، چون كه او همانند شمشيري زهرآلود، برّاق است كه ظاهرش زيبا و اثراتش زشت و خطرناك خواهد بود.


4- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : كَيْفَ يُضَيَّعُ مَنِ اللهُ كافِلُهُ، وَكَيْفَ يَنْجُو مَنِ الله طالِبُهُ، وَ مَنِ انْقَطَعَ إلي غَيْرِاللهِ وَ كَّلَهُ اللهُ إلَيْهِ.
«بحارالأنوار، ح 68، ص 155، ح 69»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: چگونه گمراه و درمانده خواهد شد كسي كه خداوند سَرپرست و متكفّل اوست. چطور نجات مي يابد كسي كه خداوند طالبش مي باشد.
هر كه از خدا قطع اميد كند و به غير او پناهنده شود، خداوند او را به همان شخص واگذار مي كند.


5- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الْمَوارِدَ أعْيَتْهُ الْمَصادِرُ.
«أعلام الدّين، ص 309»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: هركس موقعيّت شناس نباشد; جريانات، او را مي ربايد و هلاك خواهد شد.


6- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنْ عَتَبَ مِنْ غَيْرِارْتِياب أعْتَبَ مِنْ غَيْرِاسْتِعْتاب.
«بحارالأنوار، ج 71، ص 181»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: سرزنش كردن ديگران بدون علّت و دليل سبب ناراحتي و خشم خواهد گشت، در حالي كه رضايت آنان نيز كسب نخواهد كرد.


7- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : أفْضَلُ الْعِبادَةِ الاْخْلاصُ.
«بحارالأنوار، ج 67، ص 245، ح 19»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: با فضيلت ترين و ارزشمندترين عبادت ها آن است كه خالص و بدون ريا باشد.


8- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : يَخْفي عَلَي النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ يَغيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ تَحْرُمُ عَلَيْهِمْ تَسْمِيَتُهُ، وَ هُوَ سَمّيُ رَسُول اللهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ كَنّيهِ.
«وسائل الشّيعة، ج 16، ص 242، ح 21466»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: زمان ولادت امام عصر - عليه السلام - بر مردم ـ زمانش ـ مخفي است، و شخصش از شناخت افراد غايب و پنهان است. و حرام است كه آن حضرت را نام ببرند; و او همنام و هم كنيه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم است.


9- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِناه عَنِ النّاسِ.
«بحارالأنوار، ج 72، ص 109، ح 12»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: عزّت و شخصيّت مؤمن در بي نيازي و طمع نداشتن به ـ مال و زندگي ـ ديگران است.


10- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنْ أصْغي إلي ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللهِ فَقَدْ عَبَدَاللهَ، وَ إنْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إبليس فَقَدْ عَبَدَ إبليسَ.
«مستدرك الوسائل، ج 17، ص 308، ح 5»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: هركس به شخصي سخنران علاقمند و متمايل باشد، بنده اوست، پس چنانچه سخنور براي خدا و از ـ احكام و معارف ـ خدا سخن بگويد، بنده خداست، و اگر از زبان شيطان ـ و هوي و هوس و ماديات ـ سخن بگويد، بنده شيطان خواهد بود.


11- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : لا يَضُرُّكَ سَخَطُ مَنْ رِضاهُ الْجَوْرُ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 380، ح 42»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: كسي كه طالب رضايت خداوند متعال باشد، دشمني ستمگران، او را زيان و ضرر نمي رساند.


12- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنْ خَطَبَ إلَيْكُمْ فَرَضيتُمْ دينَهُ وَ أمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ، إلاّ تَفْعَلُوهُ تَكْنُ فِتْنَةٌ فِي الاْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرْ.
«تهذيب الأحكام، ج 7، ص 396، ح 9»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: هر كه به خواستگاري دختر شما آيد و به تقوا و تديّن و امانتداري او مطمئن مي باشيد با او موافقت كنيد وگرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگي در روي زمين خواهيد شد.


13- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : لَوْسَكَتَ الْجاهِلُ مَااخْتَلَفَ النّاسُ.
«كشف الغمّة، ج 2، ص 349»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: چنانچه افراد جاهل و بي تجربه ساكت باشند مردم دچار اختلافات و تشنّجات نمي شوند.


14- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبيحاً كانَ شَريكاً فيهِ.
«كشف الغمّة، ج 2، ص 349»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: هر كه كار زشتي را تحسين و تأييد كند، در عقاب آن شريك مي باشد.


15- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنِ انْقادَ إلَي الطُّمَأنينَةِ قَبْلَ الْخِيَرَةِ فَقَدْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْهَلَكَةِ وَالْعاقِبَةِ الْمُغْضِبَةِ.
«بحارالأنوار، ج 68، ص 340، ح 13»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: هركس بدون تفّكر و اطمينان نسبت به جوانب (هر كاري، فرماني، حركتي و ...) مطيع و پذيراي آن شود، خود را در معرض سقوط قرار داده; و نتيجه اي جز خشم و عصبانيّت نخواهد گرفت.


16- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنِ اسْتَغْني بِاللهِ إفْتَقَرَ النّاسُ إلَيْهِ، وَ مَنِ اتَّقَي اللهَ أحَبَّهُ النّاسُ وَ إنْ كَرِهُوا.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 79، ح 62»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: هر كه خود را به وسيله خداوند بي نياز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر كه تقواي الهي را پيشه خود كند خواه ناخواه، مورد محبّت مردم قرار مي گيرد گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.


17- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : عَلَّمَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) عَلّياً - عليه السلام - ألْفَ كَلِمَة، كُلُّ كَلِمَة يَفْتَحُ ألْفُ كَلِمَة.
«خصال، ج 2، ص 650، ح 46»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم)، يك هزار كلمه به امام علي - عليه السلام - تعليم نمود كه از هر كلمه اي هزار باب علم و مسأله فرعي باز مي شود.


18- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : نِعْمَةٌ لاتُشْكَرُ كَسِيَّئَة لاتُغْفَرُ.
«بحارالأنوار، ج 68، ص 53، ح 69»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: خدمت و نعمتي كه مورد شكر و سپاس قرار نگيرد همانند خطائي است كه غيرقابل بخشش باشد.


19- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَوْتُ الاْنْسانِ بِالذُّنُوبِ أكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاْجَلِ، وَ حَياتُهُ بِالْبِرِّ أكْثَرُ مِنْ حَياتِهِ بِالْعُمْرِ.
«كشف الغمّه، ج 2، ص 350»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: فرارسيدن مرگ انسان ها، به جهت معصيت و گناه، بيشتر است تا مرگ طبيعي و عادي، همچنين حيات و زندگي ـ لذّت بخش ـ به وسيله نيكي و إحسان به ديگران بيشتر و بهتر است از عمر بي نتيجه.


20- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : لَنْ يَسْتَكْمِلَ الْعَبْدُ حَقيقَةَ الاْيمانِ حَتّي يُؤْثِرَ دينَهُ عَلي شَهْوَتِهِ، وَ لَنْ يُهْلِكَ حَتّي يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلي دينِهِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 80، ح 63»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: بنده اي حقيقت ايمان را نمي يابد مگر آن كه دين و احكام الهي را در همه جهات بر تمايلات و هواهاي نفساني خود مقدّم دارد. و كسي هلاك و بدبخت نمي گردد مگر آن كه هواها و خواسته هاي نفساني خود را بر احكام إلهي مقدّم نمايد.


21- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : عَلَيْكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإنَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَيْنَ الاْخْوانِ، وَ دَليلٌ عَلَي الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِي الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِي السَّفَرِ، وَ أُنْسٌ فِي الْغُرْبَةِ.
«حلية الأبرار، ج 4، ص 599»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: بر شما باد به تحصيل علم و معرفت، چون فراگيري آن واجب و بحث پيرامون آن مستحبّ و پرفائده است. علم وسيله كمك به دوستان و برادران است، دليل و نشانه مروّت و جوانمردي است، هديه و سرگرمي در مجالس است، همدم و رفيق انسان در مسافرت است; و أنيس و مونس انسان در تنهائي مي باشد.


22- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : خَفْضُ الْجَناحِ زينَةُ الْعِلْمِ، وَ حُسْنُ الاْدَبِ زينَةُ الْعَقْلِ، وَ بَسْطُ الْوَجْهِ زينَةُ الْحِلْمِ.
«كشف الغمّة، ج 2، ص 347»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: تواضع و فروتني زينت بخش علم و دانش است، أدب داشتن و اخلاق نيك زينت بخش عقل مي باشد، خوش روئي با افراد زينت بخش حلم و بردباري است.


23- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : تَوَسَّدِ الصَّبْرَ، وَ اعْتَنِقِ الْفَقْرَ، وَ ارْفَضِ الشَّهَواتِ، وَ خالِفِ الْهَوي، وَ اعْلَمْ أنَّكَ لَنْ تَخْلُو مِنْ عَيْنِ اللهِ، فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 358، ح 1»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: در زندگي، صبر را تكيه گاه خود، فقر و تنگ دستي را همنشين خود قرار بده و با هواهاي نفساني مخالفت كن. و بدان كه هيچگاه از ديدگاه خداوند پنهان و مخفي نخواهي ماند، پس مواظب باش كه در چه حالتي خواهي بود.


24- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنْ أتَمَّ رُكُوعَهُ لَمْ تُدْخِلْهُ وَحْشَةُ الْقَبْرِ.
«الكافي، ج 3، ص 321، ح 7»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: هركس ركوع نمازش را به طور كامل و صحيح انجام دهد، وحشت قبر بر او وارد نخواهد شد.


25- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : الْخُشُوعُ زينَةُ الصَّلاةِ، وَ تَرْكُ ما لا يُعْني زينَةُ الْوَرَعِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 80»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: خشوع و خضوع زينت بخش نماز خواهد بود، ترك و رها كردن آنچه (براي دين و دنيا و آخرت) سودمند نباشد زينت بخش ورع و تقواي انسان مي باشد.


26- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : الاْمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْي عَنِ الْمُنْكَرِ خَلْقانِ مِنْ خَلْقِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَمْن نَصَرَهُما أعَزَّهُ اللهُ، وَ مَنْ خَذَلَهُما خَذَلَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
«خصال صدوق، ص 42، ح 32»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: امر به معروف و نهي از منكر دو مخلوق الهي است، هر كه آن ها را ياري و اجراء كند مورد نصرت و رحمت خدا قرار مي گيرد و هر كه آن ها را ترك و رها گرداند مورد خذلان و عِقاب قرار مي گيرد.


27- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : إنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَخْتارُ مِنْ مالِ الْمُؤْمِنِ وَ مِنْ وُلْدِهِ أنْفَسَهُ لِيَأجُرَهُ عَلي ذلِكَ.
«الكافي، ج 3، ص 218، ح 3»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: همانا خداوند متعال بهترين و عزيزترين ثروت و فرزند مؤمن را مي گيرد (و هلاك و نابود مي گرداند)، چون دنيا و متعلّقات آن بي ارزش است تا در قيامت پاداش عظيمي عطايش نمايد.


28- قالَ له رجل: أَوصِني بَوَصِيَّة جامِعَة مُخْتَصَرَة؟ فَقالَ - عليه السلام - : صُنْ نَفْسَكَ عَنْ عارِالْعاجِلَةِ وَ نار الاْجِلَةِ.
«احقاق الحقّ، ج 12، ص 439»
شخصي به حضرت عرض كرد: مرا موعظه و نصيحتي كامل و مختصر عطا فرما؟ امام جواد - عليه السلام - فرمود: اعضاء و جوارح ـ ظاهري و باطني ـ خود را از ذلّت و ننگ سريع و زودرس، همچنين از آتش و عذاب آخرت، در أمان و محفوظ بدار.


29- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : فَسادُ الاْخْلاقِ بِمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ، وَ صَلاحُ الاْخلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ.
«كشف الغمّه، ج 2، ص 349»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: معاشرت و همنشيني با بي خردان و افراد لااُبالي سبب فساد و تباهي اخلاق خواهد شد; و معاشرت و رفاقت با خردمندان هوشيار، موجب رشد و كمال اخلاق مي باشد.


30- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : الاْدَبُ عِنْدَ النّاسِ النُّطْقُ بِالْمُسْتَحْسَناتِ لا غَيْرُ، وَ هذا لا يُعْتَدُّ بِهِ ما لَمْ يُوصَلْ بِها إلي رِضَااللهِ سُبْحانَهُ، وَ الْجَنَّةِ، وَ الاْدَبُ هُوَ أدَبُ الشَّريعَةِ، فَتَأدَّبُوا بِها تَكُونُوا أُدَباءَ حَقّاً.
«ارشاد القلوب ديلمي، ص 160»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: مفهوم و معناي ادب از نظر مردم، تنها خوب سخن گفتن است كه ركيك و سبك نباشد، وليكن اين نظريّه قابل توجّه نيست تا مادامي كه انسان را به خداوند متعال و بهشت نزديك نگرداند. بنابر اين ادب يعني رعايت احكام و مسائل دين، پس با عمل كردن به دستورات الهي و ائمّه اطهار (عليهم السلام)، ادب خود را آشكار سازيد.


31- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : ثَلاثُ خِصال تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِي الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِي الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلي قَلْب سَليم.
«كشف الغمّه، ج 2، ص 349»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: سه خصلت جلب محبّت مي كند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردي در مشكلات آن ها، همراه و همدم شدن با معنويات.


32- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : التَّوْبَةُ عَلي أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لايَعُودَ.
«ارشاد القلوب ديلمي، ص 160»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: شرايط پذيرش توبه چهار چيز است: پشيماني قلبي، استغفار با زبان، جبران كردن گناه ـ نسبت به همان گناه حقّ الله و يا حقّ النّاس ـ، تصميم جدّي بر اين كه ديگر مرتكب آن گناه نشود.


33- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : ثَلاثٌ مِنْ عَمَلِ الاْبْرارِ: إقامَةُ الْفَرائِض، وَاجْتِنابُ الْمَحارِم، واحْتِراسٌ مِنَ الْغَفْلَةِ فِي الدّين.
امام جواد - عليه السلام - فرمود: سه چيز از كارهاي نيكان است: انجام واجبات الهي، ترك و دوري از گناهان، مواظبت و رعايت مسائل و احكام دين.


34- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : وَ حَقيقَةُ الاْدَبِ: اِجْتِماعُ خِصالِ الْخيْرِ، وَ تَجافي خِصالِ الشَّرِ، وَ بِالاْدَبِ يَبْلُغُ الرَّجُلُ الْمَكارِمَ الاْخْلاقِ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، وَ يَصِلُ بِهِ اِلَي الْجَنَّةِ.
«ارشاد القلوب ديلمي، ص 160»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: حقيقت ادب و تربيت عبارت است از: دارا بودن خصلت هاي خوب، خالي بودن از صفات زشت و ناپسند. انسان به وسيله أدب - در دنيا و آخرت - به كمالات اخلاقي مي رسد; و نيز با رعايت أدب نيل به بهشت مي يابد.


35- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : إنَّ بَيْنَ جَبَلَي طُوس قَبْضَةٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ، مَنْ دَخَلَها كانَ آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ النّار.
«عيون اخبارالرّضا - عليه السلام -، ج 2، ص 256، ح 6»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: همانا بين دو سمت شهر طوس قطعه اي مي باشد كه از بهشت گرفته شده است، هر كه داخل آن شود ـ و با معرفت زيارت كند ـ، روز قيامت از آتش در أمان خواهد بود.


36- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتي بِقُمْ، فَلَهُ الْجَنَّتهُ.
«كامل الزيارات، ص 536، ح 827»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: هركس قبر عمّه ام ـ حضرت معصومه سلام الله عليها ـ را با علاقه و معرفت در قم زيارت كند، أهل بهشت خواهد بود.


37- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : مَنْ زارَ قَبْرَ أخيهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَي الْقَبْرِ وَقَرَءَ:
«إنّاأنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» سَبْعَ مَرّات، أمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْكْبَرِ.
«اختيار معرفة الرّجال، ص 564، ح 1066»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: هركس بر بالين قبر مؤمني حضور يابد و رو به قبله بنشيند و دست خود را روي قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مباركه :
«إنّا أنزلناه» را بخواند از شدايد و سختيهاي صحراي محشر در أمان قرار مي گيرد.


38- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : ثَلاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ: كَثْرَةُ الاْسْتِغْفارِ، وَ خَفْضِ الْجْانِبِ، وَ كَثْرَةِ الصَّدَقَةَ.
«كشف الغمّة، ج 2، ص 349»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: سه چيز، سبب رسيدن به رضوان خداي متعال مي باشد: نسبت به گناهان و خطاها، زياد استغفار و اظهار ندامت كردن. اهل تواضع كردن و فروتن بودن. صدقه و كارهاي خير بسيار انجام دادن.


39- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعينُ لَهُ، وَالرّاضي بِهِ شُرَكاءٌ.
«كشف الغمّة، ج 2، ص 348»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: انجام دهنده ظلم، كمك دهنده ظلم و كسي كه راضي به ظلم باشد، هر سه شريك خواهند بود.


40- قالَ الإمام الجواد - عليه السلام - : التَّواضُعُ زينَةُ الْحَسَبِ، وَالْفَصاحَةُ زينَةُ الْكَلامِ، وَ الْعَدْلُ زينَةُ الاْيمانِ، وَالسَّكينَةُ زينَةُ الْعِبادَةِ، وَالْحِفْظُ زينُةُ الرِّوايَةِ.
«كشف الغمّة، ج 2، ص 347»
امام جواد - عليه السلام - فرمود: تواضع و فروتني زينت بخش حسب و شرف، فصاحت زينت بخش كلام، عدالت زينت بخش ايمان و اعتقادات، وقار و ادب زينت بخش اعمال و عبادات; و دقّت در ضبط و حفظ آن، زينت بخش نقل روايت و سخن مي باشد.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:11  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام هادی (ع)
1- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : مَنِ اتَّقي اللهَ يُتَّقي، وَ مَنْ أطاعَ اللّهَ يُطاعُ، وَ مَنْ أطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقينَ، وَمَنْ أسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ أنْ يَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقينَ.
«بحارالأنوار، ج 68، ص 182، ح 41»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: كسي كه تقوي الهي را رعايت نمايد و مطيع احكام و مقرّرات الهي باشد، ديگران مطيع او مي شوند و هر شخصي كه اطاعت از خالق نمايد، باكي از دشمني و عداوت انسان ها نخواهد داشت; و چنانچه خداي متعال را با معصيت و نافرماني خود به غضب درآورد، پس سزاوار است كه مورد خشم و دشمني انسان ها قرار گيرد.


2- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : مَنْ أنِسَ بِاللّهِ اسْتَوحَشَ مِنَ النّاسِ، وَعَلامَةُ الاُْنْسِ بِاللّهِ الْوَحْشَةُ مِنَ النّاسِ.
«عُدّة الداعي، ص 208»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: كسي كه با خداوند متعال مونس باشد و او را أنيس خود بداند، از مردم احساس وحشت مي كند.
و علامت و نشانه أنس با خداوند وحشت از مردم است ـ يعني از غير خدا نهراسيدن و از مردم احتياط و دوري كردن ـ..


3- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : السَّهَرَ أُلَذُّ الْمَنامِ، وَ الْجُوعُ يَزيدُ في طيبِ الطَّعامِ.
«بحارالانوار، ج 84، ص 172»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: شب زنده داري، خواب بعد از آن را لذيذ مي گرداند; و گرسنگي در خوشمزگي طعام مي افزايد ـ يعني هر چه انسان كمتر بخوابد بيشتر از خواب لذت مي برد و هر چه كم خوراك باشد مزّه غذا گواراتر خواهد بود.


4- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ كَدِرْتَ عَلَيْهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّكَ إلَيْهِ، فَإنَّما قَلْبُ غَيْرِكَ كَقَلْبِكَ لَهُ.
«بحار الأنوار، ج 75، ص 369، ح 4»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: از كسي كه نسبت به او كدورت و كينه داري، صميّميت و محبّت مجوي. همچنين از كسي كه نسبت به او بدگمان هستي، نصيحت و موعظه طلب نكن، چون كه ديدگاه و افكار ديگران نسبت به تو همانند قلب خودت نسبت به آن ها مي باشد.


5- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : الْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَالزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَالْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داع إلَي الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ، وَالبُخْلُ أذَمُّ الاْخْلاقِ، وَالطَّمَعُ سَجيَّةٌ سَيِّئَةٌ.
«بحارالأنوار، ج 69، ص 199، ح 27»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: حسد موجب نابودي ارزش و ثواب حسنات مي گردد. تكبّر و خودخواهي جذب كننده دشمني و عداوت افراد مي باشد. عُجب و خودبيني مانع تحصيل علم خواهد بود و در نتيجه شخص را در پَستي و ناداني نگه مي دارد. بخيل بودن بدترين اخلاق است; و نيز طَمَع داشتن خصلتي ناپسند و زشت مي باشد.


6- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : الْهَزْلُ فكاهَةُ السُّفَهاءِ، وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ.
«الدرّة الباهرة، ص 42»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: مسخره كردن و شوخي هاي - بي مورد - از بي خردي است و كار انسان هاي نادان مي باشد.


7- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : الدُّنْيا سُوقٌ رَبِحَ فيها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.
«أعيان الشّيعة، ج 2، ص 39»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: دنيا همانند بازاري است كه عدّه اي در آن ـ براي آخرت ـ سود مي برند و عدّه اي ديگر ضرر و خسارت متحمّل مي شوند.


8- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : النّاسُ فِي الدُّنْيا بِالاْمْوالِ وَ فِي الاْخِرَةِ بِالاْعْمالِ.
«أعيان الشّيعة، ج 2، ص 39»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: مردم در دنيا به وسيله ثروت و تجمّلات شهرت مي يابند ولي در آخرت به وسيله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد.


9- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : مُخالَطَةُ الاْشْرارِ تَدُلُّ عَلي شِرارِ مَنْ يُخالِطُهُمْ.
«مستدرك الوسائل، ج 12، ص 308، ح 14162»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: همنشين شدن و معاشرت با افراد شرور نشانه پستي و شرارت تو خواهد بود.


10- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : أهْلُ قُمْ وَ أهْلُ آبَةِ مَغْفُورٌ لَهُمْ، لِزيارَتِهِمْ لِجَدّي عَلي ابْنِ مُوسَي الرِّضا - عليه السلام - بِطُوس، ألا وَ مَنْ زارَهُ فَأصابَهُ في طَريقِهِ قَطْرَةٌ مِنَ السَّماءِ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَي النّارِ.
«عيون أخبار الرّضا - عليه السلام -، ج 2، ص 260، ح 22»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: أهالي قم و أهالي آبه ـ يكي از روستاهاي حوالي ساوه ـ آمرزيده هستند به جهت آن كه جدّم امام رضا - عليه السلام - را در شهر طوس زيارت مي كنند. و سپس حضرت افزود: هر كه جدّم امام رضا - عليه السلام - را زيارت كند و در مسير راه صدمه و سختي تحمّل كند خداوند آتش را بر بدن او حرام مي گرداند.


11- عَنْ يَعْقُوبِ بْنِ السِّكيتْ، قالَ: سَألْتُ أبَاالْحَسَنِ الْهادي - عليه السلام - : ما بالُ الْقُرْآنِ لا يَزْدادُ عَلَي النَّشْرِ وَالدَّرْسِ إلاّ غَضاضَة؟
قالَ - عليه السلام - : إنَّ اللّهَ تَعالي لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمان دُونَ زَمان، وَلالِناس دُونَ ناس، فَهُوَ في كُلِّ زَمان جَديدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْم غَضٌّ إلي يَوْمِ الْقِيامَةِ.
«أمالي شيخ طوسي، ج 2، ص 580، ح 8»
يكي از اصحاب حضرت به نام ابن سِكيّت گويد: از امام هادي - عليه السلام - سؤال كردم: چرا قرآن با مرور زمان و زياد خواندن و تكرار، كهنه و مندرس نمي شود; بلكه هميشه حالتي تازه و جديد در آن وجود دارد؟ امام - عليه السلام - فرمود: چون كه خداوند متعال قرآن را براي زمان خاصّي و يا طايفه اي مخصوص قرار نداده است; بلكه براي تمام دوران ها و تمامي اقشار مردم فرستاده است، به همين جهت هميشه حالت جديد و تازه اي دارد و براي جوامع بشري تا روز قيامت قابل عمل و اجراء مي باشد.


12- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : الْغَضَبُ عَلي مَنْ لا تَمْلِكُ عَجْزٌ، وَ عَلي مَنْ تَمْلِكُ لُؤْمٌ.
«مستدرك الوسائل، ج 12، ص 11، ح 13376»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: غضب و تندي در مقابل آن كسي كه توان مقابله با او را نداري، علامت عجز و ناتواني است، ولي در مقابل كسي كه توان مقابله و رو در روئي او را داري علامت پستي و رذالت است.


13- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : يَاْتي عَلماءُ شيعَتِنا الْقَوّامُونَ بِضُعَفاءِ مُحِبّينا وَ أهْلِ وِلايَتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَالاْنْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تيجانِهِمْ.
«بحارالأنوار، ج 2، ص 6»
فرمود: علماء و دانشمنداني كه به فرياد دوستان و پيروان ما برسند و از آن ها رفع مشكل نمايند، روز قيامت در حالي محشور مي شوند كه تاج درخشاني بر سر دارند و نور از آن ها مي درخشد.


14- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : لِبَعْضِ قَهارِمَتِهِ: اسْتَكْثِرُوا لَنا مِنَ الْباذِنْجانِ، فَإنَّهُ حارٌّ في وَقْتِ الْحَرارَةِ، بارِدٌ في وَقْتِ الْبُرُودَةِ، مُعْتَدِلٌ فِي الاْوقاتِ كُلِّها، جَيِّدٌ عَلي كلِّ حال.
«الكافي، ج 6، ص 373، ح 2»
امام هادي - عليه السلام - به بعضي از غلامان خود فرمود: بيشتر براي ما بادمجان پخت نمائيد كه در فصل گرما، گرم و در فصل سرما، سرد است; و در تمام دوران سال معتدل مي باشد و در هر حال مفيد است.


15- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : التَّسْريحُ بِمِشْطِ الْعاجِ يُنْبُتُ الشَّعْرَ فِي الرَّأسِ، وَ يَطْرُدُ الدُّودَ مِنَ الدِّماغِ، وَ يُطْفِيءُ الْمِرارَ، وَ يَتَّقِي اللِّثةَ وَ الْعَمُورَ.
«بحارالأنوار، ج 73، ص 115، ح 16»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: شانه كردن موها به وسيله شانه عاج، سبب روئيدن و افزايش مو مي باشد، همچنين سبب نابودي كرم هاي درون سر و مُخ خواهد شد و موجب سلامتي فكّ و لثه ها مي گردد.


16- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اُذكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَي أهْلِكَ لا طَبيبٌ يَمْنَعُكَ، وَ لا حَبيبٌ يَنْفَعُكَ.
«أعلام الدّين، ص 311»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: بياد آور و فراموش نكن آن حالت و موقعي را كه در ميان جمع اعضاء خانواده و آشنايان قرار مي گيري و لحظات آخر عمرت سپري مي شود و هيچ پزشكي و دوستي ـ و ثروتي ـ نمي تواند تو را از آن حالت نجات دهد.


17- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : إنَّ الْحَرامَ لا يَنْمي، وَإنْ نَمي لا يُبارَكُ فيهِ، وَ ما أَنْفَقَهُ لَمْ يُؤْجَرْ عَلَيْهِ، وَ ما خَلَّفَهُ كانَ زادَهُ إلَي النّارِ.
«الكافي، ج 5، ص 125، ح 7»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: همانا ـ اموال ـ حرام، رشد و نموّ ندارد و اگر هم احياناً رشد كند و زياد شود بركتي نخواهد داشت و با خوشي مصرف نمي گردد. و آنچه را از اموال حرام انفاق و كمك كرده باشد أجر و پاداشي برايش نيست و هر مقداري كه براي بعد از خود به هر عنوان باقي گذارد معاقب مي گردد.


18- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اَلْحِكْمَةُ لا تَنْجَعُ فِي الطِّباعِ الْفاسِدَةِ.
«نزهة النّاظر و تنبيه الخاطر، ص 141، ح 23»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: حكمت اثري در دل ها و قلب هاي فاسد نمي گذارد.


19- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : مَنْ رَضِي عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَيْهِ.
«بحارالأنوار، ج 69، ص 316، ح 24»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: هر كه از خود راضي باشد بدگويان او زياد خواهند شد.


20- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اَلْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 369»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: مصيبتي كه بر كسي وارد شود و صبر و تحمّل نمايد، تنها يك ناراحتي است; ولي چنانچه فرياد بزند و جزع كند دو ناراحتي خواهد داشت.


21- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اِنّ لِلّهِ بِقاعاً يُحِبُّ أنْ يُدْعي فيها فَيَسْتَجيبُ لِمَنْ دَعاهُ، وَالْحيرُ مِنْها.
«بحارالأنوار، ج 98، ص 130، ح 34.»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: براي خداوند بقعه ها و مكان هائي است كه دوست دارد در آن ها خدا خوانده شود تا آن كه دعاها را مستجاب گرداند كه يكي از بُقْعه ها حائر و حرم امام حسين - عليه السلام - خواهد بود.


22- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اِنّ اللّهَ هُوَ الْمُثيبُ وَالْمُعاقِبُ وَالْمُجازي بِالاَْعْمالِ عاجِلاً وَآجِلاً.
«بحارالأنوار، ج 59، ص 2»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: همانا تنها كسي كه ثواب مي دهد و عِقاب مي كند و كارها را در همان لحظه يا در آينده پاداش مي دهد، خداوند خواهد بود.


23- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : مَنْ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأمَنْ شَرَّهُ.
«تحف العقول، ص 383»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: هركس به خويشتن إهانت كند و كنترل نفس نداشته باشد خود را از شرّ او در أمان ندان.


24- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اَلتَّواضُعُ أنْ تُعْطَيَ النّاسَ ما تُحِبُّ أنْ تُعْطاهُ.
«محجّة البيضاء، ج 5، ص 225»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: تواضع و فروتني چنان است كه با مردم چنان كني كه دوست داري با تو آن كنند.


25- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اِنّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ وَاللّهُ مُحْدِثُهُ وَ مُجَسِّمُهُ.
«بحارالأنوار، ج 57، ص 81، ح 51»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: همانا اجسام، جديد و پديده هستند و خداوند متعال به وجود آورنده و تجسّم بخش آن ها است.


26- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَيْئي مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْياءَ بَديعاً، وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ أحْسَنَ الاْسْماء.
«بحارالانوار، ج 57، ص 83، ح 64»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: خداوند از أزَل، تنها بود و چيزي با او نبود، تمام موجودات را با قدرت خود آفريده، و بهترين نام ها را براي خود برگزيد.


27- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اِذا قامَ الْقائِمُ يَقْضي بَيْنَ النّاسِ بِعِلْمِهِ كَقَضاءِ داوُد - عليه السلام - وَ لا يَسْئَلُ الْبَيِّنَةَ.
«بحارالأنوار، ج 50، ص 264، ح 24»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: زماني كه حضرت حجّت (عجّ) قيام نمايد در بين مردم به علم خويش قضاوت مي نمايد; همانند حضرت داود - عليه السلام - كه از دليل و شاهد سؤال نمي فرمايد.


28- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ يُبالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقينَ وَ مَنْ أسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ أنْ يَحِلَّ بِهِ الْمَخْلُوقينَ.
«بحارالأنوار، ج 50، ص 177، ح 56»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: هركس مطيع و پيرو خدا باشد از قهر و كارشكني ديگران باكي نخواهد داشت.


29- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ وَالاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَالْفِكْرَةُ مِرْآتٌ صافَيةٌ.
«مستدرك الوسائل، ج 11، ص 184، ح 4»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: علم و دانش بهترين يادبود براي انتقال به ديگران است، ادب زيباترين نيكي ها است و فكر و انديشه آئينه صاف و تزيين كننده اعمال و برنامه ها است.


30- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داع إلي الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 369»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: خودبيني و غرور، انسان را از تحصيل علوم باز مي دارد و به سمت حقارت و ناداني مي كشاند.
31- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : لا تُخَيِّبْ راجيكَ فَيَمْقُتَكَ اللّهُ وَ يُعاديكَ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 173، ح 2»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: كسي كه به تو اميد بسته است نااميدش مگردان، وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهي گرفت.


32- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : الْعِتابُ مِفْتاحُ التَّقالي، وَالعِتابُ خَيْرٌ مِنَ الْحِقْدِ.
«نزهة النّاظر، ص 139، ح 12»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: (مواظب باش كه) عتاب و پرخاش گري، مقدّمه و كليد غضب است، ولي در هر حال پرخاش گري نسبت به كينه و دشمني دروني بهتر است (چون كينه، ضررهاي خظرناك تري را در بردارد).


33- وَ قالَ - عليه السلام - : مَا اسْتَراحَ ذُو الْحِرْصِ.
«مستدرك الوسائل، ج 2، ص 336، ح 11»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: شخص طمّاع و حريص ـ نسبت به اموال و تجمّلات دنيا ـ هيچگاه آسايش و استراحت نخواهد داشت.


34- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : الْغِني قِلَّةُ تَمَنّيكَ، وَالرّضا بِما يَكْفيكَ، وَ الْفَقْرُ شَرَهُ النّفْسِ وَ شِدَّةُ القُنُوطِ، وَالدِّقَّةُ إتّباعُ الْيَسيرِ وَالنَّظَرُ فِي الْحَقيرِ.
«الدّرّة الباهرة، ص 14»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: بي نيازي و توانگري در آن است كه كمتر آرزو و توقّع باشد و به آنچه موجود و حاضر است راضي و قانع گردي، وليكن فقر و تهي دستي در آن موقعي است كه آرزوهاي نفساني اهميّت داده شود، امّا دقّت و توجّه به مسائل، اهميّت دادن به امكانات موجود و مصرف و استفاده صحيح از آن ها است، اگر چه ناچيز و كم باشد.


35- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : الاِْمامُ بَعْدي الْحَسَنِ، وَ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْقائِمُ الَّذي يَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.
«بحارالأنوار، ج 50، ص 239، ح 4»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: امام و خليفه بعد از من (فرزندم) حسن; و بعد از او فرزندش مهدي ـ موعود(عليهما السلام)ـ مي باشد كه زمين را پر از عدل و داد مي نمايد، همان طوري كه پر از ظلم و ستم گشته باشد.


36- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : إذا كانَ زَمانُ الْعَدْلِ فيهِ أغْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أنْ يُظُنَّ بِأحَد سُوءاً حَتّي يُعْلَمَ ذلِكَ مِنْهُ.
«بحارالأنوار، ج 73، ص 197، ح 17»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: در آن زماني كه عدالت اجتماعي، حاكم و غالب بر تباهي باشد، نبايد به شخصي بدگمان بود مگر آن كه يقين و معلوم باشد.


37- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : إنَّ لِشيعَتِنا بِوِلايَتِنا لَعِصْمَةٌ، لَوْ سَلَكُوا بِها في لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ.
«بحارالأنوار، ج 50، ص 215، ح 1»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: همانا ولايت ما اهل بيت براي شيعيان و دوستانمان پناهگاه أمني مي باشد كه چنانچه در همه امور به آن تمسّك جويند، بر تمام مشكلات (مادّي و معنوي) فايق آيند.


38- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : يا داوُدُ لَوْ قُلْتَ: إنَّ تارِكَ التَّقيَّةَ كَتارِكِ الصَّلاةِ لَكُنتَ صادِقاً.
«وسائل الشّيعة، ج 16، ص 211، ح 21382»
امام هادي - عليه السلام - به يكي از اصحابش - به نام داود صرّمي - فرمود: اگر قائل شوي كه ترك تقيّه همانند ترك نماز است، صادق خواهي بود.


39- قالَ: سَألْتُهُ عَنِ الْحِلْمِ؟ فَقالَ - عليه السلام - : هُوَ أنْ تَمْلِكَ نَفْسَكَ وَ تَكْظِمَ غَيْظَكَ، وَ لا يَكُونَ ذلَكَ إلاّ مَعَ الْقُدْرَةِ.
«مستدرك الوسائل، ج 2، ص 304، ح 17»
يكي از اصحاب از امام هادي - عليه السلام - پيرامون معناي حِلم و بردباري سؤال نمود؟ حضرت در پاسخ فرمود: اين كه در هر حال مالك نَفْس خود باشي و خشم خود را فرو بري و آن را خاموش نمائي و اين تحمّل و بردباري در حالي باشد كه توان مقابله با شخصي را داشته باشي.


40- قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنيا دارَ بَلْوي وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبي، وَ جَعَلَ بَلْوي الدّنيا لِثوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَي الدّنيا عِوَضاً.
«تحف العقول، ص 358»
امام هادي - عليه السلام - فرمود: همانا خداوند، دنيا را جايگاه بلاها و امتحانات و مشكلات قرار داد; و آخرت را جايگاه نتيجه گيري زحمات، پس بلاها و زحمات و سختي هاي دنيا را وسيله رسيدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنيا را در آخرت عطا مي فرمايد.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:9  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام حسن عسگری (ع)
1- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِنْ سائِرِ خَلْقِهِ بِكُلِّ شَيء، وَ يُعْطِيهِ اللُّغاتِ، وَمَعْرِفَةَ الاْنْسابِ وَالاْجالِ وَالْحَوادِثِ، وَلَوْلا ذلِكَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْحُجَّةِ وَالْمَحْجُوحِ فَرْقٌ.
«الكافي، ج 1، ص 519، ح 11»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: همانا خداوند متعال، حجّت و خليفه خود را براي بندگانش الگو و دليلي روشن قرار داد، همچنين خداوند حجّت خود را ممتاز گرداند و به تمام لغت ها و اصطلاحات قبائل و اقوام آشنا ساخت و أنساب همه را مي شناسد و از نهايت عمر انسان ها و موجودات و نيز جريات و حادثه ها آگاهي كامل دارد و چنانچه اين امتياز وجود نمي داشت، بين حجّت خدا و بين ديگران فرقي نبود.


2- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : عَلامَةُ الاْيمانِ خَمْسٌ: التَّخَتُّمُ بِالْيَمينِ، وَ صَلاةُ الإحْدي وَ خَمْسينَ، وَالْجَهْرُ بِبِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم، وَ تَعْفيرُ الْجَبين، وَ زِيارَةُ الاْرْبَعينَ.
«حديقة الشّيعة، ج 2، ص 194»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: علامت و نشانه ايمان پنج چيز است: انگشتر به دست راست داشتن، خواندن پنجاه و يك ركعت نماز (واجب و مستحبّ)، خواندن «بسم الله الرّحمن الرّحيم» را (در نماز ظهر و عصر) با صداي بلند، پيشاني را ـ در حال سجده ـ روي خاك نهادن، زيارت اربعين امام حسين - عليه السلام - انجام دادن.

3- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : لَيْسَتِ الْعِبادَةُ كَثْرَةُ الصّيامِ وَالصَّلاةِ، وَ إنَّمَا الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ في أمْرِ اللهِ.
«مستدرك الوسائل، ج 11، ص 183، ح 12690»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: عبادت در زياد انجام دادن نماز و روزه نيست، بلكه عبادت با تفكّر و انديشه در قدرت بي منتهاي خداوند در امور مختلف مي باشد.


4- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : خَصْلَتانِ لَيْسَ فَوْقَهُما شَيءٌ: الاْيمانُ بِاللهِ، وَنَفْعُ الاْخْوانِ.
«تحف العقول، ص 489»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: دو خصلت و حالتي كه والاتر از آن دو چيز نمي باشد عبارتند از: ايمان و اعتقاد به خداوند، نفع رساندن به دوستان و آشنايان.


5- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً، مُؤْمِنُهُمْ وَ مُخالِفُهُمْ، أمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَيَبْسِطُ لَهُمْ وَجْهَهُ، وَ أمَّا الْمُخالِفُونَ فَيُكَلِّمُهُمْ بِالْمُداراةِ لاِجْتِذابِهِمْ إلَي الاْيِمانِ.
«مستدرك الوسائل، ج 12، ص 261، ح 14061»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: با دوست و دشمن خوش گفتار و خوش برخورد باشيد، امّا با دوستان مؤمن به عنوان يك وظيفه كه بايد هميشه نسبت به يكديگر با چهره اي شاداب برخورد نمايند، امّا نسبت به مخالفين به جهت مدارا و جذب به اسلام و احكام آن.


6- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : اللِّحاقُ بِمَنْ تَرْجُو خَيْرٌ مِنَ المُقامِ مَعَ مَنْ لا تَأْمَّنُ شَرَّهُ.
«مستدرك الوسائل، ج 8، ص 351، ح 5»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: تداوم دوستي و معاشرت با كسي كه احتمال دارد سودي برايت داشته باشد، بهتر است از كسي كه محتمل است شرّ ـ جاني، مالي، ديني و ... ـ برايت داشته باشد.


7- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : إيّاكَ وَ الاْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّئاسَةِ، فَإنَّهُما يَدْعُوانِ إلَي الْهَلَكَةِ.
«بحارالأنوار، ج 50، ص 296»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: مواظب باش از اين كه بخواهي شايعه و سخن پراكني نمائي و يا اين كه بخواهي دنبال مقام و رياست باشي و تشنه آن گردي، چون هر دوي آن ها انسان را هلاك خواهد نمود.


8- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : إنَّ مُداراةَ أَعْداءِاللهِ مِنْ أفْضَلِ صَدَقَةِ الْمَرْءِ عَلي نَفْسِهِ و إخْوانِهِ.
«مستدرك الوسائل، ج 12، ص 261»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: مدارا و سازش با دشمنان خدا ـ و دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) در حال تقيّه ـ بهتر است از هر نوع صدقه اي كه انسان براي خود بپردازد.


9- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالٌ ظاهِرٌ، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالٌ باطِنٌ.
«بحارالأنوار، ج 1، ص 95، ح 27»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: نيكوئي شكل و قيافه، يك نوع زيبائي و جمال در ظاهر انسان پديدار است و نيكو بودن عقل و درايت، يك نوع زيبائي و جمال دروني انسان مي باشد.


10- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : مَنْ وَعَظَ أخاهُ سِرّاً فَقَدْ زانَهُ، وَمَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ.
«تحف العقول، ص 489»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: هركس دوست و برادر خود را محرمانه موعظه كند، او را زينت بخشيده; و چنانچه علني باشد سبب ننگ و تضعيف او گشته است.
11- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : مَنْ لَمْ يَتَّقِ وُجُوهَ النّاسِ لَمْ يَتَّقِ اللهَ.
«بحارالأنوار، ج 68، ص 336»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: كسي كه در مقابل مردم بي باك باشد و رعايت مسائل اخلاقي و حقوق مردم را نكند، تقواي الهي را نيز رعايت نمي كند.


12- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : ما أقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.
«تحف العقول، ص 498»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: قبيح ترين و زشت ترين حالت و خصلت براي مؤمن آن حالتي است كه داراي آرزوئي باشد كه سبب ذلّت و خواري او گردد.


13- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : خَيْرُ إخْوانِكَ مَنْ نَسَبَ ذَنْبَكَ إلَيْهِ.
«بحارالانوار، ج 71، ص 188، ح 15»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: بهترين دوست و برادر، آن فردي است كه خطاهاي تو را به عهده گيرد و خود را مقصّر بداند.


14- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزيزٌ إلاّ ذَلَّ، وَلا أخَذَ بِهِ ذَليلٌ إلاّ عَزَّ.
«تحف العقول، ص 489»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: حقّ و حقيقت را هيچ صاحب مقام و عزيزي ترك و رها نكرد مگر آن كه ذليل و خوار گرديد، همچنين هيچ شخصي حقّ را به اجراء در نياورد مگر آن كه عزيز و سربلند شده است.


15- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : مِنَ الْفَواقِرِ الّتي تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إنْ رأي حَسَنَةً أطْفَأها وَ إنْ رَأي سَيِّئَةً أفْشاها.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 372، ح 11»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: يكي از مصائب و ناراحتي هاي كمرشكن، همسايه اي است كه اگر به او احسان و خدمتي شود آن را پنهان و مخفي دارد و اگر ناراحتي و اذيّتي متوجّه اش گردد آن را علني و آشكار سازد.


16- قالَ - عليه السلام - لِشيعَتِهِ: أوُصيكُمْ بِتَقْوَي اللهِ وَالْوَرَعِ في دينِكُمْ وَالاْجْتِهادِ لِلّهِ، وَ صِدْقِ الْحَديثِ، وَأداءِ الاْمانَةِ إلي مَنِ ائْتَمَنَكِمْ مِنْ بِرٍّ أوْ فاجِر، وِطُولِ السُّجُودِ، وَحُسْنِ الْجَوارِ.
«أعيان الشّيعة، ج 2، ص 41»
امام حسن عسكري - عليه السلام - به شيعيان و دوستان خود فرمود: تقواي الهي را پيشه كنيد و در امور دين ورع داشته باشيد، در تقرّب به خداوند كوشا باشيد و در صحبت ها صداقت نشان دهيد، هركس امانتي را نزد شما نهاد آن را سالم تحويلش دهيد، سجده هاي خود را در مقابل خداوند طولاني كنيد و به همسايگان خوش رفتاري و نيكي نمائيد.


17- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : مَنْ تَواضَعَ فِي الدُّنْيا لاِخْوانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللهِ مِنْ الصِدّيقينَ، وَمِنْ شيعَةِ علي بْنِ أبي طالِب - عليه السلام - حَقّاً.
«بحارالأنوار، ج 41، ص 55، ح 5»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: هركس در دنيا در مقابل دوستان و هم نوعان خود متواضع و فروتني نمايد، در پيشگاه خداوند در زُمره صِدّيقين و از شيعيان امام علي - عليه السلام - خواهد بود.


18- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : إنَّهُ يُكْتَبُ لِحُمَّي الرُّبْعِ عَلي وَرَقَة، وَ يُعَلِّقُها عَلَي الْمَحْمُومِ:
«يا نارُكُوني بَرْداً»، فَإنَّهُ يَبْرَءُ بِإذْنِ اللهِ.
«طب الائمّه سيّد شبّر، ص 331»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: كسي كه ناراحتي تب و لرز دارد، اين آيه شريفه قرآن در «سوره أنبياء، آيه 69» را روي كاغذي بنويسيد و بر گردن او آويزان نمائيد تا با إذن خداوند متعال بهبود يابد.


19- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : أكْثِرُوا ذِكْرَ اللهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ، وَ تَلاوَةَ الْقُرْآنِ، وَالصَّلاةَ عَلي النَّبي (صلي الله عليه وآله وسلم)، فَإنَّ الصَّلاةَ عَلي رَسُولِ اللهِ عَشْرُ حَسَنات.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 372»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: ذكر و ياد خداوند متعال، مرگ و حالات آن، تلاوت و تدبّر قرآن; و نيز صلوات و درود فرستاد بر حضرت رسول ـ و اهل بيتش (عليهم السلام) ـ را زياد و به طور مكرّر انجام دهيد، همانا پاداش صلوات بر آن ها، ده حسنه و ثواب مي باشد.


20- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : إنَّكُمْ في آجالِ مَنْقُوصَة وَأيّام مَعْدُودَة، وَالْمَوْتُ يَأتي بَغْتَةً، مَنْ يَزْرَعُ شَرّاً يَحْصَدُ نِدامَةً.
«أعيان الشّيعة، ج 2، ص 42»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: همانا شما انسان ها در يك مدّت و مهلت كوتاهي به سر مي بريد كه مدّت زمان آن حساب شده و معيّن مي باشد و مرگ، ناگهان و بدون اطلاع قبلي وارد مي شود و شخص را مي ربايد، پس متوجّه باشيد كه هركس هر مقدار در عبادت و بندگي و انجام كارهاي نيك تلاش كند ـ فرداي قيامت ـ غبطه مي خورد كه چرا بيشتر انجام نداده است و كسي كه كار خلاف و گناه انجام دهد پشيمان و سرافكنده خواهد بود.


21- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : إنّ الْوُصُولَ إلَي اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ.
«أعيان الشّيعة، ج 2، ص 42»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: همانا رسيدن به خداوند متعال و مقامات عاليه يك نوع سفري است كه حاصل نمي شود مگر با شب زنده داري ـ و تلاش در عبادت و جلب رضايت او در امور مختلف ـ.


22- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : الْمَقاديرُ الْغالِبَةِ لا تُدْفَعُ بِالْمُغالَبَةِ، وَ الاْرْزاقُ الْمَكْتُوبَةِ لا تُنالُ بِالشَّرَهِ، وَ لا تُدْفَعُ بِالاْمْساكِ عَنْها.
«أعلام الدّين، ص 313»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: مقدّراتي كه در انتظار ظهور مي باشد با زرنگي و تلاش از بين نمي رود و آنچه مقدّر باشد خواهد رسيد، همچنين رزق و روزي هركس، ثبت و تعيين شده است و با زياده روي در مصرف به جائي نخواهد رسيد; و نيز با نگهداري هم نمي توان آن را دفع كرد.


23- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : قَلْبُ الاْحْمَقِ في فَمِهِ، وَفَمُ الْحَكيمِ في قَلْبِهِ.
«تحف العقول، ص 489»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: انديشه أحمق در دهان اوست، وليكن دهان و سخن عاقل در درون او مي باشد. (يعني; افراد أحمق اوّل حرف مي زنند و سپس در جهت سود و زيان آن فكر مي كنند، بر خلاف عاقل كه بدون فكر سخن نمي گويد).


24- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : الْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَي الْمؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَي الْكافِرِ.
«تحف العقول، ص 489»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: وجود شخص مؤمن براي ديگر مؤمنين بركت و سبب رحمت مي باشد و نسبت به كفّار و مخالفين حجّت و دليل است.


25- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : لا يَشْغَلُكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.
«تحف العقول، ص 489»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: مواظب باش كه طلب روزي ـ كه از طرف خداوند متعال تضمين شده ـ تو را از كار و اعمالِ واجب باز ندارد (يعني; مواظب باش كه به جهت تلاش و كار بيش از حدّ نسبت به واجبات سُست و سهل انگار نباشي).


26- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : جُرْأةُ الْوَلَدِ عَلي والِدِهِ في صِغَرِهِ تَدْعُو إلَي الْعُقُوقِ في كِبَرِهِ.
«تحف العقول، ص 489»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: رو پيدا كردن و جرئ شدن فرزند هنگام طفوليّت در مقابل پدر، سبب مي شود كه در بزرگي مورد نفرين و غضب پدر قرار گيرد.


27- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : أجْمِعْ بَيْنَ الصَّلاتَيْنِ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ، تَري ما تُحِبُّ.
«الكافي، ج 3، ص 287، ح 6»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: نماز ظهر و عصر را دنباله هم ـ در اوّل وقت ـ انجام بده، كه در نتيجه آن فقر و تنگ دستي از بين مي رود و به مقصود خود خواهي رسيد.


28- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : أوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهةِ، أعْبَدُ النّاسِ مَنْ أقامَ الْفَرائِضَ، أزْهَدُ النّاس مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أشَدُّ النّاسِ اجْتِهاداً مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.
«أعيان الشّيعة، ج 2، ص 42»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: پارساترين مردم آن كسي است كه از موارد گوناگون شبهه و مشكوك اجتناب و دوري نمايد; عابدترين مردم آن شخصي است كه قبل از هر چيز، واجبات الهي را انجام دهد; زاهدترين انسان ها آن فردي است كه موارد حرام و خلاف را مرتكب نشود; قوي ترين اشخاص آن شخصي است كه هر گناه و خطائي را ـ در هر حالتي كه باشد ـ ترك نمايد.


29- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : لا يَعْرِفُ النِّعْمَةَ إلاَّ الشّاكِرُ، وَلا يَشْكُرُ النِّعْمَةَ إلاَّ الْعارِفُ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 378»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: كسي قدر نعمتي را نمي داند مگر آن كه شكرگزار باشد و كسي نمي تواند شكر نعمتي را انجام دهد مگر آن كه اهل معرفت باشد.


30- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : مِنَ الذُّنُوبِ الَّتي لا يُغْفَرُ قَوْلُ الرَّجُلِ: لَيْتَني لا أُؤاخِذُ إلاّ بِهذا.
«بحارالأنوار، ج 50، ص 250، ح 4»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: بعضي از گناهاني كه آمرزيده نمي شود: خلافي است كه شخصي انجام دهد و بگويد: اي كاش فقط به همين خلاف عِقاب مي شدم، يعني; گناه در نظرش ناچيز و ضعيف باشد.


31- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذا وَجْهَيْنِ وَ ذالِسانَيْنِ، يَطْري أخاهُ شاهِداً وَ يَأكُلُهُ غائِباً، إنْ أُعْطِي حَسَدَهُ، وَ إنْ ابْتُلِي خَذَلَهُ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 373، ح 14»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: بد آدمي است آن كه داراي دو چهره و دو زبان مي باشد; دوست و برادرش را در حضور، تعريف و تمجيد مي كند ولي در غياب و پشت سر، بدگوئي و مذمّت مي نمايد كه همانند خوردن گوشت هاي بدن او محسوب مي شود، چنين شخص دو چهره اگر دوستش در آسايش و رفاه باشد حسادت ميورزد و اگر در ناراحتي و سختي باشد زخم زبان مي زند.


32- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : مِنَ التَّواضُعِ السَّلامُ عَلي كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِسِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 372، ح 9»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: يكي از نشانه هاي تواضع و فروتني آن است كه به هركس برخورد نمائي سلام كني و در هنگام ورود به مجلس هر كجا، جا بود بنشيني ـ نه آن كه به زور و زحمت براي ديگران جائي را براي خود باز كني ـ..


33- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : مَنْ رَضِي بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الْمَجْلِسِ لَمْ يَزَلِ اللهُ وَ مَلائِكَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتّي يَقُومَ، مِنَ التَّواضُعِ السَّلامُ عَلي كُلِّ مَنْ تَمُّرُ بِهِ.
«بحارالأنوار، ج 78، ص 466، ح 12»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: كسي كه متكبّر نباشد و موقع ورود به مجلس هر كجا جائي بود بنشيند تا زماني كه حركت نكرده باشد خدا و ملائكه هايش بر او درود و رحمت مي فرستند; از علائم و نشانه هاي تواضع و فروتني آن است كه به هر شخصي برخورد نمودي سلام كني.


34- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : لا تُمارِ فَيَذْهَبُ بَهاؤُكَ، وَ لا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأُ عَلَيْكَ.
«أعيان الشّيعة، ج 2، ص 41»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: با كسي جدال و نزاع نكن كه بهاء و ارزش خود را از دست مي دهي، با كسي شوخي و مزاح ـ ناشايسته و بي مورد ـ نكن وگرنه افراد بر تو جريء و چيره خواهند شد.


35- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : مَنْ آثَرَ طاعَةَ أبَوَي دينِهِ مُحَمَّد وَ عَلي عَلَيْهِمَاالسَّلام عَلي طاعَةِ أبَوَي نَسَبِهِ، قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِهُ: لاَُؤَ ثِرَنَّكَ كَما آثَرْتَني، وَلاَُشَرِّفَنَّكَ بِحَضْرَةِ أبَوَي دينِكَ كَما شَرَّفْتَ نَفسَكَ بِإيثارِ حُبِّهِما عَلي حُبِّ أبَوَيْ نَسَبِكَ.
«تفسير الإمام العسكري - عليه السلام -، ص 333، ح 210»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: كسي كه مقدّم دارد طاعت و پيروي پيغمبر اسلام حضرت محمّد و اميرالمؤمنين امام علي صلوات الله عليهما را بر پيروي از پدر و مادر جسماني خود، خداوند متعال به او خطاب مي نمايد: همان طوري كه دستورات مرا بر هر چيزي مقدّم داشتي، تو را در خيرات و بركات مقدّم مي دارم و تو را همنشين پدر و مادر ديني يعني حضرت رسول و امام علي عليهماالسّلام مي گردانم، همان طوري كه علاقه و محبّت ـ عملي و اعتقادي ـ خود را نسبت به آن ها بر هر چيزي مقدّم داشتي.


36- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : لَيْسَ مِنَ الاْدَبِ إظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الْمَحْزُونِ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 374، ح 28»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: از ادب ـ و اخلاق انساني و اسلامي ـ نيست كه در حضور شخص مصيبت ديده و غمگين، اظهار شادي و سرور كند.


37- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : مَنْ كانَ الْوَرَعُ سَجّيَتَهُ، وَالْكَرَمُ طَبيعَتَهُ، وَالْحِلْمُ خُلَّتَهُ، كَثُرَ صديقُهُ وَالثَّناءُ عَلَيْهِ.
«أعلام الدّين، ص 314»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: هركس ورع و احتياط در روش زندگيش، بزرگواري و سخاوت عادت برنامه اش و صبر و بردباري برنامه اش باشد; دوستانش زياد و تعريف كنندگانش بسيار خواهند بود.


38- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : أعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ إخْوانِهِ، وَأشَدُّهُمْ قَضاءً لَها، أعْظَمُهُمْ عِنْدَاللهِ شَأناً.
«احتجاج طبرسي، ج 2، ص 517، ح 340»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: هركس حقوق هم نوعان خود را بشناسد و رعايت كند و مشكلات و نيازمندي هاي آن ها را برطرف نمايد، در پيشگاه خداوند داراي عظمت و موقعيّتي خاصّي خواهد بود.


39- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : اِتَّقُوا اللهُ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لا تَكُونُوا شَيْناً، جُرُّوا إلَيْنا كُلَّ مَوَّدَة، وَ اَدْفَعُوا عَنّا كُلُّ قَبيح، فَإنَّهُ ما قيلَ فينا مِنْ حُسْن فَنَحْنُ أهْلُهُ، وَ ما قيلَ فينا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.
«بحارالأنوار، ج 75، ص 372»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: تقواي الهي را ـ در همه امور ـ رعايت كنيد، و زينت بخش ما باشيد و مايه ننگ ما قرار نگيريد، سعي كنيد افراد را به محبّت و علاقه ما جذب كنيد و زشتي ها را از ما دور نمائيد; درباره ما آنچه از خوبي ها بگويند صحيح است و ما از هر گونه عيب و نقصي مبّرا خواهيم بود.


40- قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْكَري - عليه السلام - : يَأتي عُلَماءُ شيعَتِنَاالْقَوّامُونَ لِضُعَفاءِ مُحِبّينا وَ أهْلِ وِلايَتِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَالاْنْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تيجانِهِمْ عَلي رَأسِ كُلِّ واحِد مِنْهُمْ تاجُ بَهاء، قَدِ انْبَثَّتْ تِلْكَ الاْنْوارُ في عَرَصاتِ الْقِيامَةِ وَ دُورِها مَسيرَةَ ثَلاثِمِائَةِ ألْفِ سَنَة.
«تفسير الإمام العسكري - عليه السلام -، ص 345، ح 226»
امام حسن عسكري - عليه السلام - فرمود: آن دسته از علماء و دانشمندان شيعيان ما كه در هدايت و رفع مشكلات دوستان و علاقه مندان ما، تلاش كرده اند، روز قيامت در حالتي وارد صحراي محشر مي شوند كه تاج كرامت بر سر نهاده و نور وي، همه جا را روشنائي مي بخشد و تمام أهل محشر از آن نور بهره مند خواهند شد.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:7  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضرت امام مهدی (ع)
1- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : الَّذي يَجِبُ عَلَيْكُمْ وَ لَكُمْ أنْ تَقُولُوا: إنّا قُدْوَةٌ وَ أئِمَّةٌ وَ خُلَفاءُ اللهِ في أرْضِهِ، وَ اُمَناؤُهُ عَلي خَلْقِهِ، وَ حُجَجُهُ في بِلادِهِ، نَعْرِفُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ، وَ نَعْرِفُ تَأْويلَ الْكِتابِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ.
«تفسير عيّاشي، ج 1، ص 16»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود كه معتقد باشيد بر اين كه ما اهل بيت رسالت، محور و اساس امور، پيشوايان هدايت و خليفه خداوند متعال در زمين هستيم. همچنين ما امين خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه مي باشيم، حلال و حرام را مي شناسيم، تأويل و تفسير آيات قرآن را عارف و آشنا هستيم.

2- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : أنَا خاتَمُ الاَْوْصِياءِ، بي يَدْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ أهْلي وَ شيعَتي.
«دعوات راوندي، ص 207، ح 563»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: من آخرين وصيّ پيغمبر خدا هستم به وسيله من بلاها و فتنه ها از آشنايان و شيعيانم دفع و برطرف خواهد شد.

3- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : أمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إلي رُواةِ حَديثِنا (أحاديثِنا)، فَإنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَ أنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَيْكُمْ.
«بحارالأنوار، ج 2، ص 90»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: جهت حلّ مشكلات در حوادث - امور سياسي، عبادي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي، اجتماعي و ... - به راويان حديث و فقهاء مراجعه كنيد كه آن ها در زمان غيبت خليفه و حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر آن ها مي باشم.


4- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : الحَقُّ مَعَنا، فَلَنْ يُوحِشَنا مَنْ قَعَدَعَنّا، وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا، وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعِنا.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 178»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: حقانيّت و واقعيّت با ما اهل بيت رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم مي باشد و كناره گيري عدّه اي، از ما هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد، چرا كه ما دست پروره هاي نيكوي پروردگار مي باشيم; و ديگر مخلوقين خداوند، دست پرورده هاي ما خواهند بود.


5- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إنَّ الْجَنَّةَ لا حَمْلَ فيها لِلنِّساءِ وَ لا وِلادَةَ، فَإذَا اشْتَهي مُؤْمِنٌ وَلَداً خَلَقَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيرِ حَمْل وَ لا وِلادَة عَلَي الصُّورَةِ الَّتي يُريدُ كَما خَلَقَ آدَمَ - عليه السلام - عِبْرَةً.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 163»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: همانا بهشت جايگاهي است كه در آن آبستن شدن و زايمان براي زنان نخواهد بود، پس هرگاه مؤمني آرزوي فرزند نمايد، خداوند متعال بدون جريان حمل و زايمان، فرزند دلخواهش را به او مي دهد همان طوري كه حضرت آدم - عليه السلام - را آفريد.


6- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : لا يُنازِعُنا مَوْضِعَهُ إلاّ ظالِمٌ آثِمٌ، وَ لا يَدَّعيهِ إلاّ جاحِدٌ كافِرٌ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 179»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: كسي با ما، در رابطه با مقام ولايت و امامت مشاجره و منازعه نمي كند مگر آن كه ستمگر و معصيت كار باشد، همچنين كسي مدّعي ولايت و خلافت نمي شود مگر كسي كه منكر و كافر باشد.


7- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فينا، لا يَقُولُ ذلِكَ سِوانا إلاّ كَذّابٌ مُفْتَر، وَ لا يَدَّعيهِ غَيْرُنا إلاّ ضالٌّ غَوي.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 191»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: حقيقت - در همه موارد و امور - با ما و در بين ما اهل بيت عصمت و طهارت خواهد بود و چنين سخني را هر فردي غير از ما بگويد دروغ گو و مفتري مي باشد; و كسي غير از ما آن را ادّعا نمي كند مگر آن كه گمراه باشد.


8- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : أبَي اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْحَقِّ إلاّ إتْماماً وَ لِلْباطِلِ إلاّ زَهُوقاً.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 193»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: همانا خداوند متعال، إباء و امتناع دارد نسبت به حقّ مگر آن كه به إتمام و كمال برسد و باطل، نابود و مضمحل گردد.


9- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إنَّهُ لَمْ يَكُنْ لاِحَد مِنْ آبائي إلاّ وَ قَدْ وَقَعَتْ في عُنُقِه بَيْعَةٌ لِطاغُوتِ زَمانِهِ، و إنّي أخْرُجُ حينَ أخْرُجُ وَ لا بَيْعَةَ لاِحَد مِنَ الطَّواغيتِ في عُنُقي.
«بحارالأنوار، ج 56، ص 181»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: همانا پدران من (ائمّه و اوصياء عليهم السّلام)، بيعت حاكم و طاغوت زمانشان، بر ذمّه آن ها بود; ولي من در هنگامي ظهور و خروج نمايم كه هيچ طاغوتي بر من منّت و بيعتي نخواهد داشت.


10- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : أنَا الَّذي أخْرُجُ بِهذَا السَيْفِ فَأمْلاَ الاَْرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.
«بحارالانوار، ج 53، ص 179»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: من آن كسي هستم كه در آخر زمان با اين شمشير - ذوالفقار - ظهور و خروج مي كنم و زمين را پر از عدل و داد مي نمايم همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است.


11- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : اِتَّقُوا اللهُ وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّوا الاْمْرَ إلَيْنا، فَعَلَيْنا الاْصْدارُ كَما كانَ مِنَّا الاْيراُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّيَ عَنْكُمْ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 191»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: از خدا بترسيد و تسليم ما باشيد، و امور خود را به ما واگذار كنيد، چون وظيفه ما است كه شما را بي نياز و سيراب نمائيم همان طوري كه ورود شما بر چشمه معرفت به وسيله ما مي باشد; و سعي نمائيد به دنبال كشف آنچه از شما پنهان شده است نباشيد.


12- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : أمّا أمْوالُكُمْ فَلا نَقْبَلُها إلاّ لِتُطَهِّرُوا، فَمَنْ شاءَ فَلْيَصِلْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْيَقْطَعْ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 180»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: اموال - خمس و زكوت - شما را جهت تطهير و تزكيه زندگي و ثروتتان مي پذيريم، پس هر كه مايل بود بپردازد، و هر كه مايل نبود نپردازد.


13- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إنّا نُحيطُ عِلْماً بِأنْبائِكُمْ، وَ لا يَعْزُبُ عَنّا شَيْيءٌ مِنْ أخْبارِكُمْ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 175»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: ما بر تمامي احوال و اخبار شما آگاه و آشنائيم و چيزي از شما نزد ما پنهان نيست.


14- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : مَنْ كانَتْ لَهُ إلَي اللهِ حاجَةٌ فَلْيَغْتَسِلْ لَيْلَةَ الْجُمُعَةِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّيْلِ وَ يَأْتِ مُصَلاّهُ.
«مستدرك الوسائل، ج 2، ص 517»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: هر كه خواسته اي و حاجتي از پيشگاه خداوند متعال دارد بعد از نيمه شب جمعه غسل كند و جهت مناجات و راز و نياز با خداوند، در جايگاه نمازش قرار گيرد.


15- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : يَابْنَ الْمَهْزِيارِ! لَوْلاَ اسْتِغْفارُ بَعْضِكُمْ لِبَعْض، لَهَلَكَ مَنْ عَلَيْها، إلاّ خَواصَّ الشّيعَةِ الَّتي تَشْبَهُ أقْوالُهُمْ أفْعالَهُمْ.
«مستدرك الوسائل، ج 5، ص 247»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضي شماها براي همديگر نبود، هركس روي زمين بود هلاك مي گرديد، مگر آن شيعيان خاصّي كه گفتارشان با كردارشان يكي است.


16- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : وَأمّا قَوْلُ مَنْ قالَ: إنَّ الْحُسَيْنَ - عليه السلام - لَمْ يَمُتْ فَكُفْرٌ وَ تَكْذيبٌ وَ ضَلالٌ.
«وسائل الشّيعة، ج 28، ص 351»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: و امّا كساني كه معتقد باشند حسين - عليه السلام - زنده است و وفات نكرده، كفر و تكذيب و گمراهي است.


17- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : مِنْ فَضْلِهِ، أنَّ الرَّجُلَ يَنْسَي التَّسْبيحَ وَ يُديرُا السَّبْحَةَ، فَيُكْتَبُ لَهُ التَّسْبيحُ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 165»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: از فضائل تربت حضرت سيّدالشّهداء - عليه السلام - آن است كه چنانچه تسبيح تربت حضرت در دست گرفته شود ثواب تسبيح و ذكر را دارد، گرچه دعائي هم خوانده نشود.


18- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : فيمَنْ أفْطَرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضان مُتَعَمِّداً بِجِماع مُحَرَّم اَوْ طَعام مُحَرَّم عَلَيْهِ: إنَّ عَلَيْهِ ثَلاثُ كَفّارات.
«من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 74»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: كسي كه روزه ماه رمضان را عمداً با چيز يا كار حرامي افطار - و باطل - نمايد، (غير از قضاي روزه نيز) هر سه نوع كفّاره (60 روزه، اطعام 60 مسكين، آزادي يك بنده) بر او واجب مي شود.


19- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : ألا أُبَشِّرُكَ فِي الْعِطاسِ؟ قُلْتُ: بَلي، فَقالَ: هُوَ أمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أيّام.
«وسائل الشّيعة، ج 12، ص 89»
نسيم خادم گويد: در حضور امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - عطسه كردم، حضرت فرمود: مي خواهي تو را بر فوائد عطسه بشارت دهم؟
عرض كردم: بلي.
فرمود: عطسه، انسان را تا سه روز از مرگ نجات مي بخشد.


20- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمّاني في مَحْفِل مِنَ النّاسِ.
(وَ قالَ - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - :) مَنْ سَمّاني في مَجْمَع مِنَ النّاسِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ.
«وسائل الشّيعة، ج 16، ص 242»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: ملعون و مغضوب است كسي كه نام اصلي مرا در جائي بيان كند.
و نيز فرمود: هر كه نام اصلي مرا در جمع مردم بر زبان آورد، بر او لعنت و غضب خداوند مي باشد.


21- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : يَعْمَلُ كُلُّ امْرِيء مِنْكُمْ ما يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَ لْيَتَجَنَّب ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهيَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَاِنَّ امْرَءاً يَبْغَتُهُ فُجْأةٌ حينَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا يُنْجيهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلي حُوبَة.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 176»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: هر يك از شما بايد عملي را انجام دهد كه سبب نزديكي به ما و جذب محبّت ما گردد; و بايد دوري كند از كرداري كه ما نسبت به آن، ناخوشايند و خشمناك مي باشيم، پس چه بسا شخصي در لحظه اي توبه كند كه ديگر به حال او سودي ندارد و نيز او را از عِقاب و عذاب الهي نجات نمي بخشد.


22- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إنَّ الاْرْضَ تَضِجُّ إلَي اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَوْلِ الاْغْلَفِ أرْبَعينَ صَباحاً.
«وسائل الشّيعة، ج 21، ص 442»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: زمين تا چهل روز از ادرار كسي كه ختنه نشده است ناله مي كند.


23- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : سَجْدَةُ الشُّكْرِ مِنْ ألْزَمِ السُّنَنِ وَ أوْجَبِها.
«وسائل الشّيعة، ج 6، ص 490»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: سجده شكر پس از هر نماز از بهترين و ضروري ترين سنّتها است.


24- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إنّي لاَمانٌ لاِهْلِ الاْرْضِ، كَما أنَّ النُّجُومَ أمانٌ لاِهْلِ السَّماءِ.
«الدّرّة الباهرة، ص 48»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: به درستي كه من سبب آسايش و امنيّت براي موجودات زميني هستم، همان طوري كه ستاره ها براي اهل آسمان أمان هستند.


25- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : قُلُوبُنا اَوْعِيَةٌ لِمَشيَّةِ اللهِ، فَإذا شاءَ شِئْنا.
«بحارالأنوار، ج 52، ص 51»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: قلوب ما ظرف هائي است براي مشيّت و اراده الهي، پس هرگاه او بخواهد ما نيز مي خواهيم.


26- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إنَّ اللهَ مَعَنا، فَلا فاقَةَ بِنا إلي غَيْرِهِ، وَالْحَقُّ مَعَنا فَلَنْ يُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 191»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: خدا با ما است و نيازي به ديگران نداريم; و حقّ با ما است و هر كه از ما روي گرداند باكي نداريم.


27- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : ما أُرْغَمَ أنْفَ الشَّيْطانِ بِشَيْيء مِثُلِ الصَّلاةِ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 182»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: هيچ چيزي و عملي همانند نماز، بيني شيطان را به خاك ذلّت نمي مالد و او را ذليل نمي كند.


28- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : لا يَحِلُّ لاِحَد أنْ يَتَصَرَّفَ في مالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إذْنِهِ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 183»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: براي هيچكس جائز نيست كه در اموال و چيزهاي ديگران تصرّف نمايد مگر با اذن و اجازه صاحب و مالك آن.


29- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : فَضْلُ الدُّعاءِ وَ التَّسْبيحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَي الدُّعاءِ بِعَقيبِ النَّوافِلِ كَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَي النَّوافِلِ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 161»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: فضيلت تعقيب دعا و تسبيح بعد از نمازهاي واجب نسبت به بعد از نمازهاي مستحبّي همانند فضيلت نماز واجب بر نماز مستحبّ مي باشد.


30- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : أفْضَلُ أوْقاتِها صَدْرُا النَّهارِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ.
«بحارالأنوار، ج 56، ص 168»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: (براي انجام نماز جعفر طيّار) بهترين و با فضيلت ترين اوقات پيش از ظهر روز جمعه مي باشد.


31- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أخَّرَ الْغَداةَ إلي أنْ تَنْقَضِي النُّجُومُ.
«بحارالأنوار، ج 55، ص 16»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: ملعون و نفرين شده است آن كسي كه نماز صبح را عمداً تأخير بيندازد تا موقعي كه ستارگان ناپديد شوند.


32- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إنَّ اللهَ قَنَعَنا بِعَوائِدِ إحْسانِهِ وَ فَوائِدِ اِمْتِنانِهِ.
«بحارالأنوار، ج 52، ص 38»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: همانا خداوند متعال، ما اهل بيت را به وسيله احسان و نعمت هايش قانع و خودكفا گردانده است.


33- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَيْنَ أَحَد قَرابَةٌ، وَ مَنْ أنْكَرَني فَلَيْسَ مِنّي، وَ سَبيلُهُ سَبيلُ ابْنِ نُوح.
«بحارالأنوار، ج 50، ص 227»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: بين خداوند و هيچ يك از بندگانش، خويشاوندي وجود ندارد - و براي هركس به اندازه اعمال و نيّات او پاداش داده مي شود - هركس مرا انكار نمايد از (شيعيان و دوستان) ما نيست و سرنوشت او همچون فرزند حضرت نوح - عليه السلام - خواهد بود.


34- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : أما تَعْلَمُونَ أنَّ الاْرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّة إمّا ظاهِراً وَ إمّا مَغْمُوراً.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 191»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: آگاه و متوجه باشيد كه در هيچ حالتي، زمين خالي از حجّت خداوند نخواهد بود، يا به طور ظاهر و آشكار; و يا به طور مخفي و پنهان.


35- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : إذا أذِنَ اللهُ لَنا فِي الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ، وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْكُمْ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 196»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: چنانچه خداوند متعال اجازه سخن و بيان حقايق را به ما بدهد، حقانيّت آشكار مي گردد و باطل نابود مي شود و خفقان و مشكلات برطرف خواهد شد.


36- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : وَ أمّا وَجْهُ الاْنْتِفاعِ بي في غَيْبَتي فَكَالاْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إذا غَيَّبَها عَنِ الاْبْصارِ السَّحابُ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 181»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: چگونگي بهره گيري و استفاده از من در دوران غيبت همانند انتفاع از خورشيد است در آن موقعي كه به وسيله ابرها از چشم افراد ناپديد شود.


37- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : وَاجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إلَيْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَي السُّنَّةِ الْواضِحَةِ، فَقَدْ نَصَحْتُ لَكُمْ، وَ اللّهُ شاهِدٌ عَلَيَّ وَ عَلَيْكُمْ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 179»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: هدف و قصد خويش را نسبت به محبّت و دوستي ما - اهل بيت عصمت و طهارت - بر مبناي عمل به سنّت و اجراء احكام الهي قرار دهيد، پس همانا كه موعظ ها و سفارشات لازم را نموده ام; و خداوند متعال نسبت به همه ما و شما گواه مي باشد.


38- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : أمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإنَّهُ إلَي اللهِ، وَ كَذَبَ الْوَقّاتُونَ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 181»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: زمان ظهور مربوط به اراده خداوند متعال مي باشد و هركس زمان آن را معيّن و معرّفي كند دروغ گفته است.


39- قال الإمام المهدي - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - : أكْثِرُواالدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ، فَإنَّ ذلِكَ فَرَجَكُمْ.
«بحارالأنوار، ج 53، ص 181»
امام زمان - عجّل الله تعالي فرجه الشّريف - فرمود: براي تعجيل ظهور من - در هر موقعيّت مناسبي - بسيار دعا كنيد كه در آن فرج و حلّ مشكلات شما خواهد بود.


40- دَفَعَ إلَيَّ دَفْتَراً فيهِ دُعاءُالْفَرَجِ وَ صَلاةٌ عَلَيْهِ، فَقالَ عليه السلام: فَبِهذا فَادْعُ.
«إكمال الدّين، ص 443، ح 17»
يكي از مؤمنين به نام أبومحمّد، حسن بن وجناء گويد: زير ناودان طلا در حرم خانه خدا بودم كه حضرت ولي عصر امام زمان عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف را ديدم، دفتري را به من عنايت نمود كه در آن دعاي فرج و صلوات بر آن حضرت بود. سپس فرمود: به وسيله اين نوشته ها بخوان و براي ظهور و فرج من دعا كن و بر من درود و تحيّت بفرست.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
1. قال الامام الصادق - عليه السلام - : اَساسُ الدّينِ التوحيدُ ... امّا التَوحيدُ فَأَنْ لا تَجوَزّ علي ربِّكَ ما جاز عليْكَ.
«بحار الانوار، ج 5، ص 17»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: اساس دين، توحيد است و توحيد آن است كه سزاوار نشماري پروردگارت را به آنچه خود شايسته آن هستي (صفات مخلوقات را به او نسبت ندهي).


2. قال الامام حسين - عليه السلام - : ايُّها النّاسُ اِتَقُوا هولآءِ الذّينَ يُشبهُّونَ اللهَ بِانفُسِهم بل هو الله ... .
«تحف العقول، ص 248»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: اي مردم! مبادا مثل كساني باشيد كه خداوند را به خودشان تشبيه مي كنند و حال آن كه خداوند هرگز همتا، ضد و مانند ندارد.

3. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : ما قلتُ و لا قالَ القائِلُونَ قبلي مِثلَ لا اله الّا الله.
«توحيد صدوق، ص 18»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: نه من و نه پيامبران قبل از من، مثل كلمه توحيد (لا اله الّا الله) سخني نگفته ايم.


4. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : مَنْ قال لا اله الّا الله مُخلِصاً دَخَلَ الْجنةَ ... .
«توحيد صدوق، ص 28»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: كسي كه لا اله الّا الله را با اخلاص بگويد، وارد بهشت مي شود و اخلاص آن است كه ذكر كلمه توحيد، انسان را از هر گونه كار ناپسند و حرام باز دارد.


5. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : ما من الكلامِ كلمةٌ احبَّ الي الله عزوجل من قولِ لا الهَ الّا اللهُ.
«توحيد صدوق، ص 22»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: هيچ كلامي نزد خداوند، محبوب تر از گفتن كلمه لا اله الّا الله نيست.


6. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : خيرُ العبادةِ قولُ لا اله الّا الله.
«توحيد صدوق، ص 18»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: بهترين عبادت، گفتن لا اله الّا الله است.


7. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : لا اله الّا الله نصفُ الميزانِ.
«امالي شيخ مفيد، ص 275»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: کلمه لا اله الّا الله، نصف ميزان و عمل است.


8. قال الامام الرضا - عليه السلام - : الله جل جلاله واحدٌ لا واحدَ غيرُه، لا اختلافَ فيهِ و لا تفاوتَ و لا زيادةَ و لا نُقصانَ.
«مسند الامام رضا - عليه السلام - ، ج 1، ص 40»
امام رضا - عليه السلام - فرمود: خداوند جل جلاله، يكتا و يگانه اي است كه هيچ چيزي غير از او يگانه نيست و اختلاف و تفاوت و زياده و نقصان در (ساحت قدسي) او راه ندارد.


9. عن الْفَتْحِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ - عليه السلام - قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى الْمَعْرِفَةِ، فَقَال: الْإِقْرَارُ بِأَنَّهُ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ لَا شِبْهَ لَهُ وَ لَا نَظِيرَ ... .
«الکافي، ج 1، ص 86»
فتح بن يزيد از امام کاظم - عليه السلام - سوال کرد که: كمترين حد معرفت (خدا) چيست؟ حضرت - عليه السلام - فرمود: آن است كه انسان اقرار كند كه جز او خدايي نيست و شبيه و مانند ندارد ... و هيچ چيزي مانند او نيست.


10. قال الامام الباقر - عليه السلام - : ... سبحان مَنْ لم يَزَل و لا يَزال فرداً صمداً لَم يَتَخِذ صاحبةً و لا ولداً.
«الکافي، ج 1، ص 88»
امام باقر - عليه السلام - فرمود: : منزّه است خدايي كه هميشه بوده و هميشه است و يكتا و بي نياز است، داراي همسر و فرزند نيست.


11. قال الامام الرضا - عليه السلام - : مَن قَرَء قل هو الله احد و أمَنَ بها فَقد عَرَفَ التوحيدَ.
«الکافي، ج 1، ص 124»
امام رضا - عليه السلام - فرمود: كسي كه قل هو الله احد (سوره توحيد) را بخواند و به آن ايمان داشته باشد به درستي كه توحيد را شناخته است.


12. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : لَو كانَ لربِّكَ شريكَ لَأَتَتْكَ رُسُلُه، ولرأيتَ آثارَ مُلكِه ... .
«نهج البلاغه، نامه 31»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: اگر پروردگارت شريكي مي داشت، همانا پيامبران او نيز به سوي تو مي آمدند و آثار قدرتش را مي ديدي و كردار و صفاتش را مي شناختي، اما خداوند، خدايي است يگانه، همان گونه كه خود توصيف كرده است هيچ كس در سلطنت او نزاعي ندارد.


13. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : وصيَتي لَكُم لا تُشرِكٌوا باللهِ شَيئاً.
«نهج البلاغه، نامه 23»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: سفارش من به شما آن است كه هرگز براي خدا شريكي قرار ندهيد.


14. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : ما وَحَّدّهُ مَنْ كَيَّفَهُ وَ لا حَقيقَتَهُ أصاب مَنْ مَثَلَّهُ ... .
«نهج البلاغه، خطبه 186»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: كسي كه كيفيتي براي خدا قائل شود، يگانگي او را انكار كرده و آن كس كه همانندي براي او قرار داد به حقيقت خدا نرسيده است و كسي كه خدا را به چيزي تشبيه كرد به مقصد نرسيد و آن كس كه به او اشاره كند يا در وَهم آورد خدا را بي نياز ندانسته است.


15. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : الحَمدُ لِلّهِ الدّالُ علي وجودِهِ بِخَلْقِهِ و بمُحدَثِ خَلقهِ عَلي اَزَلِيَّتِهِ ... .
«نهج البلاغه، خطبه 152»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: ستايش خداوندي را كه با آفرينش بندگان به هستي خود راهنمائي فرمود و آفرينش پديده هاي نو، به ازلي بودن او گواه است و شاهبت داشتن مخلوقات به يكديگر دليل بر بي همتايي اوست.


16. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : «لَم يُولَد» سُبحانَه فيَكُونَ في العِزِّ مُشاركاً وَ «لَمْ يَلِدْ» فيَكُونَ مَوْرُوثاً.
«نهج البلاغه، خطبه 182»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: خداوند از كسي متولد نشده تا در عزت و توانايي داراي شريك باشد و فرزندي ندارد تا وارث او باشد.


17. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : لا اله الّا اللهُ لا شريكَ لَهُ لَيْسَ مَعَهُ اِلهٌ غَيْرُهُ.
«نهج البلاغه، خطبه 35»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: جز خداي يگانه خدايي نباشد و هيچ شريکي براي او نيست (و) جز او معبودي نيست.


18. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : لا توحيد اِلّا بِالاِخلاصِ.
«تحف العقول، ص 64»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: اعتقاد به توحيد، بدون اخلاص حاصل نمي شود.


19. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : هو واحدٌ لَيْسَ لَهُ في الاَشْياءِ شَبَه ... .
«المحجة البيضاء، ج 1، ص 214»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: خداوند يكتا است و براي او مثل و مانندي نيست.


20. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : ما جزاءُ مَنْ اَنْعَمَ اللهُ عَليهِ بِالتَوحيدِ اِلّا الجنة.
«مشكات الانوار، ص 37»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: پاداش كسي كه خداوند به سبب توحيد به او نعمت داده، بهشت است.


21. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : مَن ماتَ وَ لا يُشركُ بِاللهِ دَخَلَ الجنةَ.
«مشكات الانوار، ص 38»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: كسي كه بميرد و حال آن كه هيچ گاه شرك به خدا نورزيده باشد، وارد بهشت مي شود.


22. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : الْحَمدُ لِلِّهِ الَّذِي لا تُدْرِكُهُ الشَّواهِدُ و لا تَحْوِيهِ الْمَشاهِدُ و لا تَراهُ النَّواظِرُ ... .
«نهج البلاغه، خطبه 185»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: ستايش خداوندي را سزاست كه حواس (پنجگانه) او را درك نكنند و مكان ها او را در برنگيرند، ديدگان او را ننگرند و پوشش ها او را پنهان نتوانند كرد.


23. عنِ النبي - صلي الله عليه و آله - : كُلُّ مَولُودٍ يُولَدُ عَلَي الفِطْرةِ وَ ابَواهُ يَهَوِدانه و يُنَصِرانه و يُمَجِسانه.
«بحار الانوار، ج 58، ص 187»
نبي اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: همه مولودها بر فطرت (توحيدي) به دنيا مي آيند، و اين پدر و مادرها هستند كه آنها را يهودي، مسيحي يا مجوسي بار مي آورند.


24. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : الْحَمدُ لِلِّهِ الَّذِي بَطَنَ خَفِيّاتِ الْأُمُور و دَلَّتْ عَليه اَعْلامُ الظُّهُورِ وَ امْتَنَعَ عَلَي عَيْنِ الْبَصِيرِ ... .
«نهج البلاغه، خطبه 49»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: ستايش خداوندي را سزاست از اسرار نهان آگاه است و نشانه هاي آشكاري در سراسر هستي بر وجود او شهادت مي دهند، هرگز برابر چشم بينندگان ظاهر نمي شود، نه چشم كسي كه او را نديده مي تواند انكارش كند و نه قلبي كه او را شناخت مي تواند مشاهده اش نمايد، در برتري از همه پيشي گرفته، پس برتر از او چيزي نيست.


25. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : فَهُوَ الَّذِي تَشْهَدُ لَهُ أَعْلامُ الْوُجُودِ عَلي اِقرارِ قَلْبِ ذي الْجُحُودِ، تَعالي اللهُ عَمّا يَقُولُهُ الْمُشَبِّهُونَ بهِ ... .
«نهج البلاغه، خطبه 49»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: پس اوست (خداوندي) كه همه نشانه هاي هستي بر وجود او گواهي مي دهند و دل هاي منكران را به اقرار به وجودش واداشته است، خدايي كه برتر از گفتار تشبيه كنندگان و پندار منكران است.


26. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : الْحَمدُلِلِّهِ الَّذِي اَظْهَرَ مِنْ آثارِ سُلْطانِهِ وَ جَلالِ كِبْرِيَائِهِ ما حَيَّر مُقَلَ الْعُقُولِ.
«نهج البلاغه، خطبه 195»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: ستايش خداوندي را سزاست كه نشانه هاي قدرت و بزرگي و عظمت خود را چنان آشكار كرد كه عقول را از شگفتي به حيرت آورده و انديشه ها را از شناخت کنه صفاتش بازداشته است.


27. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : الْحَمدُ لِلِّهِ العَلِيِّ عَنْ شَبَه الْمَخلُوقِينَ.
«نهج البلاغه، خطبه 213»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: سپاس خداوندي را سزاست كه از شباهت داشتن به مخلوقات برتر است.


28. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : الْحَمدُ لِلِّهِ الكائِنِ قَبْلَ أَنْ يَكُون كُرسيُّ او عرشٌ او سماءٌ او ارضٌ ... .
«نهج البلاغه، خطبه 182»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: حمد و سپاس خداوندي را سزاست كه همواره وجود داشته پيش از آن كه كرسي يا عرش يا آسمان يا زمين، جن يا انس پديد آيند، خدايي كه ذات او را فكرها و عقل هاي ژرف انديش نتوانند بشناسند و با نيروي انديشه اندازه اي براي او نمي توانند تصور كنند.


29. قال الامام الصادق - عليه السلام - : مَنْ نَظَر في الله كيفَ هو هَلَك.
«الکافي، ج 1، ص 126»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: هر كسي درباره خدا فكر كند كه او چگونه است، هلاك مي شود.


30. قال الامام الباقر - عليه السلام - : ايّاكُم و التَفَكُر في اللهِ ولكن اِذا اَرَدْتُمْ اَنْ تَنْظُروا الي عظمتِهِ فانظروا الي عظيمِ خَلقِه.
«الکافي، ج 1، ص 126»
امام باقر - عليه السلام - فرمود: از انديشيدن و فكر كردن درباره خدا بپرهيزيد و اگر خواستيد در عظمتش بينديشيد در عظمت خلقش نظر كنيد.


31. قال المعصوم - عليه السلام - : سُبحان مَنْ لا يُحدُّ و لا يُوصَف.
«الکافي، ج 1، ص 137»
امام معصوم - عليه السلام - فرمود: منزّه است خدايي كه حدي براي او نيست و به وصف نمي گنجد.


32. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : اولُ الدّين معرفتُه و كمالُ معرفتِه التصديقُ به ... .
«نهج البلاغه، خطبه 1»
اميرمؤمنان - عليه السلام - فرمود: سرآغاز دين، شناخت خداست و درست شناختن او باور داشتن اوست و درست باور داشتن او يگانه دانستن اوست و درست يگانه دانستن او خالص بودن براي اوست و کمال اخلاص براي او نفي صفات (مخلوقات) از اوست.


33. قال اميرالمؤمنين - عليه السلام - : التوحيدُ أَنْ لا تَتَوهَّمَهُ.
«نهج البلاغه، حكمت 470»
امام علي - عليه السلام - فرمود: توحيد آن است كه خدا را در وهم و خيالت نياري.           
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:0  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:53  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:51  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
شرک
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:45  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
ایمان

1. قال الامام علي - عليه السّلام - : الايمانُ معرفَةٌ بالقَلبِ و اقرارٌ باللِسانِ و عَمَلٌ بالأركانِ.
«نهج البلاغه، حكمت 218»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: ايمان عبارت است از شناخت ومعرفت قلبي، اقرار با زبان و عمل با اعضاء و جوارح.


2. قال الامام علي - عليه السّلام - : أصلُ الايمانِ حُسنُ التّسليم لأمر اللهِ.
«تصنيف غررالحكم، ص 87، ح 1444»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: اصل و اساس ايمان، به نيكوئي تسليم امر خدا شدن است.


3. قال الامام علي - عليه السّلام - : لا شَرَف اَعلي من الايمان.
«تصنيف غرر الحكم، ص 87، ح 1465»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: هيچ شرافتي بالاتر از ايمان نيست.


4. قال الامام علي - عليه السّلام - : أقربُ النّاس مِنَ اللهِ سبحانَهُ أحْسَنُهم ايماناً.
«تصنيف غرر الحكم، ص 87، ح 1458»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: نزديك ترين مردم به خداوند سبحان، كساني هستند كه ايمانِ نيكوتري دارند.


5. قال الامام علي - عليه السّلام - : «لا نَجاةَ لِمَن لا ايمانَ له.
«تصنيف غرر الحكم، ص87، ح 1466»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: كسي كه ايمان ندارد نجات نخواهد يافت.


6. سُئِلَ عن رسولِ الله - صلّي الله عليه و آله - فَما علامَةُ الايمانِ؟ فقالَ رسول الله - صلّي الله عليه و آله - : أمّا علامَةُ الايمانِ فأربَعةٌ: الاِقرارُ بِتَوحيدِ الله و الايمانُ بِهِ و الايمانُ بكُتُبهِ و الايمانُ بِرُسُلِهِ.
«تحف العقول، ص 19»
از رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - سؤال شد: نشانه ايمان چيست؟ حضرت - صلّي الله عليه و آله - فرمود: نشانه ايمان چهار چيز است: 1. اقرار به يگانگي خداوند متعال، 2. اعتقاد و ايمان به آن، 3. ايمان به كتب آسماني، 4. و ايمان به پيامبران الهي.


7. قال الامام علي - عليه السّلام - : الايمانُ علي أربعة أركانٍ: اَلتوكّلُ علي الله، و التفويضُ اِليَ اللهِ، و التسليمُ لأمرِ اللهِ و الرّضا بقضاءِ اللهِ.
«بحار الانوار، ج 75، ص 63»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: ايمان بر چهار ركن استوار است: توكّل بر خدا، واگذاري كارها به پروردگار، تسليم امر و فرمان خدا بودن و راضي بودن به قضايِ الهي.


8. قال رسول الله - صلّي الله عليه و آله - : خصلَتان ليسَ فوقَهُما من البرِّ شيءٌ: الايمانُ باللهِ و النّفعُ لعبادِ الله.
«تحف العقول، ص 35»
رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - فرمود: دو خصلت است كه هيچ عمل خيري بالاتر و برتر از آنها نيست؛ ايمان به خدا و سود رساندن به بندگان او.


9. قال الامام علي - عليه السّلام - : لا يكمُلُ ايمانُ عبدٍ حتّي يُحِبَّ مَن أحَبَّهُ اللهُ سبحانَهُ و يُبغِضَ مَنْ أبغَضَهُ اللهُ سبحانَهُ.
«تصينف غرر الحكم، ص 88، ح 1477»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: ايمان انسان مؤمن كامل نمي شود مگر اينكه كساني را كه محبوب خدا هستند دوست بدارد و كساني كه مورد تنفّر و غضب پروردگار هستند، مورد بغض او باشند.


10. قال الامام الصّادق - عليه السّلام - : لا يَكمُلُ ايمانُ العبدِ حتّي تكونَ فيهِ اربَعُ خصالٍ، يُحسِنَ خُلقَهُ وَ تسخو نفسُهُ ... .
«امالي شيخ طوسي، ص 125»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: ايمان انسان كامل نمي گردد مگر آنكه چهار خصلت در او وجود داشته باشد: 1. اخلاقش نيكو باشد. 2. نفس او نرم و پذيرا باشد. 3. كنترل سخن داشته باشد و بيهوده سخن نگويد. 4. اضافي ثروتش را در راه خدا بدهد.


11. قال الامام علي - عليه السّلام - : اكمَلُكُم ايماناً أحسَنُكُم خُلقاً.
«بحار الانوار، ج 68، ص 387»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: كامل ترين شما از نظر ايمان، نيكوترين شما از حيث اخلاق است.


12. قال الامام الصّادق - عليه السّلام - : مَنْ أحبَّ لِلّهِ و أبغَضَ لِلّهِ و أعطَي لِلّهِ فهُوَ ممَّنْ كَمُلَ ايمانُهُ.
«وسائل الشيعه، ج 11، ص 431»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: كسي كه دوستي و دشمني او فقط براي خدا باشد و به خاطر رضاي خدا عطا و بخشش نمايد، از كساني است كه ايمانشان به درجه كمال رسيده است.


13. قال الامام الصّادق - عليه السّلام - : لا يستكمِلُ عبدٌ حقيقةَ الايمانِ حتّي تكونَ فيهِ ثلاثُ خصالٍ: الفقهُ في الدّين، و حُسنُ التّقديرِ في المعيشَةِ و الصَّبرُ علي الرّزايا.
«تحف العقول، ص 324»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: بنده به حقيقت ايمان دست پيدا نمي كند مگر اينكه سه خصلت در او وجود داشته باشد: 1. فهم دقيقِ دين، 2. برنامه ريزي نيكو در اداره زندگي، 3. و بردباري در مقابل مصائب و مشكلات.


14. قال الامام الصّادق - عليه السّلام - : انّ الايمانَ عَشرُ درجاتٍ بمنزلةِ السُّلَّم يُصعَدُ منه مِرقاةً بعدَ مرقاةٍ ... .
«بحارالانوار، ج 66، ص 166»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: همانا ايمان ده درجه دارد، همانند پلّكاني كه پلّه پله از آن بالا مي روند ... مقداد در درجه هشتم، ابوذر در درجه نهم و سلمان در دهمين درجه قرار داشت.


15. سُئِلَ عن الامام الصّادق - عليه السّلام - : ما الّذي يُثبِتُ الايمانَ في العَبدِ؟ قال: الّذي يُثبتُه فيه الوَرعُ و الّذي يُخرِجُهُ منه الطَّمع.
«بحارالانوار، ج 67، ص 304»
از امام صادق - عليه السلام - پرسيدند: چه چيزي ايمان انسان را پا برجا و ثابت مي كند؟ حضرت فرمود: پرهيزگاري و تقوا، ايمان را در انسان تثبيت مي‌ كند و طمع، ايمان را از دل آدمي خارج مي سازد.


16. قال الامام علي - عليه السّلام - : خَفضُ الصَّوت و غَضُّ البَصرِ و مشيُ القَصْد من أمارَةِ الايمانِ و حُسنِ التّدين.
«تصنيف غرر الحكم، ص 89، ح 1499»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: پائين آوردن صدا، فروبستن چشم و اعتدال در راه رفتن از نشانه هاي ايمان و دينداري نيكو است.


17. قال الامام علي - عليه السّلام - : وَ عليكُم بالصّبر فانَّ الصّبرَ من الايمان كالرّأسِ من الجَسَدِ، و لا خيرَ في جَسَدٍ لا رأسَ مَعَهُ و لا في ايمانٍ لا صبرَ مَعَهُ.
«نهج البلاغه، حكمت 79»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: بر شما باد به صبر و شكيبائي، زيرا نقش صبر در ايمان همانند سر است براي بدن، و همان طور كه بدن بدون سَر فايده اي است، در ايمانِ بدون صبر نيز خيري وجود ندارد.


18. قال النبي - صلّي الله عليه و آله - : مداراةُ النّاسِ نِصفُ الايمانِ.
«تحف العقول، ص 35»
پيامبر اكرم - صلّي الله عليه و آله - فرمود: مدارا كردن با مردم نيمي از ايمان است.


19. قال الامام علي - عليه السّلام - : الايمانُ شجرةٌ، اصلُهَا اليقينُ و فَرعُهَا التّقي و نورُهَا الحياءُ و ثَمَرُها السّخاءُ.
«تصنيف غررالحكم، ص 87، ح 1441»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: ايمان درختي است كه ريشه اش يقين، شاخه اش تقوي، نور و شكوفه اش حياء و ميوه آن سخاوت است.


20. قال الامام علي - عليه السّلام - : ثمرةُ الايمانِ الفوزُ عند الله.
«تصنيف غررالحكم، ص 88، ح 1491»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: ثمره و نتيجه ايمان، رستگاري در نزد خداوند است.


21. قالَتْ فاطمة - سلام الله عليها - : جَعَل اللهُ الايمانَ تطهيراً لَكُم من الشّركِ.
«بحار الانوار، ج29، ص223»
حضرت فاطمه - سلام الله عليها - فرمود: خداوند ايمان را قرار داد تا به واسطه آن بندگان از پليدي شرك پاك گردند.


22. قال الامام علي - عليه السّلام - : حياءُ الرّجلِ من نَفسِهِ ثمرةُ الايمان.
«تصنيف غرر الحكم، ص 89، ح 1498»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: حياءِ انسان از خودش ثمره ايمانِ به خداست.


23. قال الامام الباقر - عليه السّلام - : ما أخلَصَ العبدُ الايمانَ باللهِ عزّ و جلّ اربعينَ يوماً، اِلّا زهَّدَهُ اللهُ عزّ و جلّ في الدّنيا و بصّره داءَها و دواءَها ... .
«اصول كافي، ج 2، ص 16»
امام باقر - عليه السّلام - فرمود: هيچ بنده اي، چهل روز ايمانش را به خدا خالص نکرد، مگر اينكه خداوند او را نسبت به دنيا بي رغبت گرداند و درد دنيا و داروي آن را به او بنماياند و سپس حكمت را در دلش قرار دهد و زبانش را به سخنان حكيمانه گويا سازد.


24. قال الامام علي - عليه السّلام - : ما مِنْ شيءٍ يحصل بِهِ الاَمانُ أبلغُ من ايمانٍ و احسانٍ.
«تصنيف غررالحكم، ص 88، ح 1488»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: هيچ چيزي بهتر از ايمان به خدا و نيكوكاري، امنيت در دنيا و آخرت را براي انسان حاصل نمي‌كند.


25. قال الامام علي - عليه السّلام - : هُدِيَ مَنْ‌ أخْلصَ ايمانه.
«تصنيف غررالحكم، ص 89، ح 1506»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: كسي كه ايمان او به پرودگارش خالصانه باشد، اهل هدايت است.


26. قال الامام علي - عليه السّلام - : بالايمانِ يُرتَقي الي ذِروَةِ السعادَةِ و نِهايةِ الحبورِ.
«تصنيف غررالحكم، ص 89، ح 1496»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: انسان به واسطه ايمان، به بلندترين قلّه سعادت نائل مي گردد و از سرور كامل برخوردار مي شود.


27. قال الامام علي - عليه السّلام - : المؤمِنُ دائم الذِّكرِ، كَثيرُ الفكرِ عَليَ النّعماءِ شاكِرٌ وَ فِي البلاءِ صابرٌ.
«تصنيف غررالحكم، ص 90، ح 1533»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: انسان با ايمان دائماً مشغول به ذكر خداوند، بيشتر اوقات در حال تفكّر بر نعمت هاي الهي، شاكر (بر نعمات) و در موقع بلاء و سختي نيز صبور و بردبار است.


28. قال الامام الكاظم - عليه السّلام - : المؤمِنُ مثلُ كَفّتَيِ الميزانُ كُلَّما زيدَ في ايمانِهِ زيدَ في بلائِهِ.
«تحف العقول، ص 408»
امام كاظم - عليه السّلام - فرمود: انسان مؤمن همانندِ دو كفّه ترازو است كه هر چه بر ايمانش افزوده شود، بلاها و امتحاناتش بيشتر مي گردد.


29. قال النبيّ - صلّي الله عليه و آله - : مَن كانَ أكثرُ همهِ نِيلَ الشهواتِ، نزَعَ من قلبهِ‌ حلاوَةُ الايمانِ.
«مجموعة ورّام، ص 357»
رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - فرمود: كسي كه بيشترين همتش رسيدن به خواسته هاي نفساني باشد، شيريني ايمان از قلبش بيرون مي‌ رود.


30. قال الامام الصّادق - عليه السّلام - : مَنْ خَلَع جماعَةَ المسلمين قدرَ شبرٍ، خَلَعَ ربقَةَ الايمانِ مِنْ عُنُقِهِ.
«وسائل الشيعه، ج 5، ص 377»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: كسي كه از اجتماع مسلمين به اندازه يك وجب دوري گزيند، ريسمان ايمان را از گردن خود برداشته (ايمان خود را از دست داده).


31. قال رسول الله - صلّي الله عليه و آله - : الغَضَبُ يُفسِدُ الايمانَ‌، كما يفسِدُ الخلّ العَسَل.
«اصول كافي، ج 2، ص 302»
رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - فرمود: خشم و غضب ايمان را فاسد مي كند، چنانچه سركه عسل را تباه مي سازد.


32. قال النبي - صلّي الله عليه و آله - : ما آمَنَ بي مَن باتَ شعْبانَ و جارُهُ طاوياً، ما آمَنَ بي مَنْ باتَ كاسياً و جارُه عارياً.
«المستدرك الوسائل، ج 8، ص 429»
رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - فرمود: كسي كه سير بخوابد در حاليكه همسايه اش گرسنه باشد و نيز كسي كه پوشيده بخوابد در حالي كه همسايه اش برهنه باشد، به من ايمان نياورده است.


33. قال الامام الصّادق - عليه السّلام - : من زَني خَرَجَ من الايمانِ و مَنْ شرِبَ الخَمرَ خرَج من الايمانِ ... .
«بحارالانوار، ج 66، ص 197»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: كسي كه زنا كند و كسي كه شراب بنوشد و كسي كه در روز ماه رمضان، عمداً روزه خود را افطار كند، اينها از حوزه ايمان خارج شده اند.


34. قال النبيّ - صلّي الله عليه و آله - : لا يجتمع الشحُّ و الايمانُ في قلبِ عبدٍ أبداً.
«بحار الانوار، ج 70، ص 302»
پيامبر اكرم - صلّي الله عليه و آله - فرمود: هرگز بخل و ايمان در قلب بنده اي، با هم جمع نمي شوند.


35. قال الامام الباقر- عليه السّلام - : اِنَّ الكذِبَ هُوَ خرابُ الايمانِ.
«اصول كافي، ج 2، ص 339»
امام باقر- عليه السّلام - فرمود: دروغگوئي، مايه ويراني ايمان است.


36. قال الامام الكاظم - عليه السّلام - : ايّاكَ و المزاحُ، فاِنَّهُ يذهب بنورِ ايمانِكَ و يستخف مرُوّتَكَ.
«تحف العقول، ص 409»
امام كاظم - عليه السّلام - فرمود: ازشوخي با ديگران بپرهيزيد، زيرا كه شوخيِ (بي مورد) نورِ ايمان را خاموش نموده و شخصيت تو را سبك مي كند.


37. قال رسول الله - صلّي الله عليه و آله - : لا ايمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَه.
«بحار الانوار، ج 69، ص 198»
رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - فرمود: انساني كه امانتدار نيست، ايمان ندارد.


38. قال الامام علي - عليه السّلام - : «آفةُ الايمانِ الشِّركُ.
«تصنيف غرر الحكم، ص 89، ح 1508»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: شرك به خدا، آفت ايمان است.


39. قال الامام علي - عليه السّلام - : ما آمَنَ باللهِ مَنْ سكنَ الشَكُّ قَلْبَه.
«تصنيف غرر الحكم، ص 87، ح 1446»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: كسي كه در قلب او شك و ترديد ساكن است، به پروردگار عالم ايمان ندارد.


40. قال النبيّ - صلّي الله عليه و آله - : افضَلُ الايمانِ، أن تعلَمَ أنّ اللهَ معكَ حيثُ ما كُنْتَ.
«كنز العمّال، ج 1، ح 66»
پيامبر اكرم - صلّي الله عليه و آله - فرمود: برترين درجه ايمان، آن است كه بداني هر كجا هستي خدا نيز با تو هست.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:38  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:30  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

آسایـش دو گیتی

1. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : اَلْبِرُّ ما سَكَنَتْ اِلَيْهِ النَّفْسُ وَ اطْمَاَنَّ اِلَيْهِ الْقَلْبُ، وَ الاِْثْمُ ما لَمْ تَسْكُنْ اِلَيْهِ النَّفْسُ وَ لَمْ يَطْمَئِنَّ اِلَيْهِ الْقَلْبُ وَ اِنْ اَفْتاكَ الْمُفْتونَ .
«كنزالعمّال، ح 7278»
پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - : نيكي آن است كه جان و دل انسان با آن آرامش پيدا كند و گناه آن است كه جان و دل انسان با آن آرام نگيرد، هر چند فتوا دهندگان (خلاف آن را) به تو فتوا دهند.

2. قالت الفاطمه الزهرا - عليها السلام - : فَفَرَضَ اللّه الاْيمانَ تَطْهيرا مِنَ الشِّرْكِ ... وَ الْعَدْلَ تَسْكينا لِلْقُلوب.
«من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 568»
فاطمه زهرا - عليها السلام - : خداوند ايمان را براي پاكي از شرك ... و عدل و داد را براي آرامش دل ها واجب نمود.

3. قال الامام السجاد - عليه السلام - : اِلهي ... فَلا تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ اِلاّ بِذِكْراكَ وَ لا تَسْكُنُ النُّفوسُ اِلاّ عِنْدَ رُؤْياك.
«بحارالأنوار، ج 94، ص 151، ح 21»
امام سجاد - عليه السلام - : خداوندا، دل ها جز با ياد تو آرام نمي گيرد و جان ها جز با ديدن تو، به آرامش نمي رسد.

4. قال الامام الصادق - عليه السلام - : اَلْمُفَوِّضُ أَمْرَهُ إلَي اللّه في راحَةِ الأَبَدِ وَالعَيْشِ الدّائِمِ الرَّغَدِ وَالْمُفَوِّضُ حَقّا هُوَ الْعالي عَنْ كُلِّ هِمَّةٍ دُونَ اللّه تَعال.
«مصباح الشريعه، ج 1، ص 175، ح 83»
امام صادق - عليه السلام - : كسي كه كارهاي خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و بركت در زندگي برخوردار است و واگذارنده حقيقي كارها به خدا، كسي است كه تمام همّتش تنها به سوي خدا باشد.

5. قال الامام علي - عليه السلام - : مَنْ حَسُنَتْ خَليقَتُهُ طابَتْ عِشْرَتُه.
«غررالحكم، ح8153»
امام علي - عليه السلام - : هر كس خوش اخلاق باشد، زندگي اش پاكيزه و گوارا مي گردد.

6. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : مَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ في بَيْتٍ مِنْ بُيوتِ اللّه يَتْلونَ كِتابَ اللّه وَ يَتَدارَسونَهُ بَيْنَهُمْ اِلاّ نَزَلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكينَةُ وَ غَشِيَتْهُمُ الرَّحْمَةُ وَ حَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ وَ ذَكَرَهُمُ اللّه فيمَنْ عِنْدَ.
«كنزالعمّال، ح 2320»
پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - : هيچ جلسه قرآني براي تلاوت و درس در خانه اي از خانه هاي خدا برقرار نشد، مگر اين كه آرامش بر آنان نازل شد و رحمت دربرشان گرفت و فرشتگان در اطراف آنان حلقه زدند و خداوند در ميان كساني كه در نزدش هستند، از آنان ياد كرد.

7. قال الامام الصادق - عليه السلام - : اِنَّ الْمُؤمِنَ لَيَسْكُنُ اِلَي الْمُؤْمِنِ كَما يَسْكُنُ الظَّمْآنِ اِلَي الْماءِ الْبارِد.
«الكافي، ج 2، ص 247»
امام صادق - عليه السلام - : به راستي كه مؤمن با برادر مؤمنش آرامش پيدا مي كند، چنان كه تشنه، با آب خنك آرامش مي يابد.

8. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : اَلصِّدْقُ طُمَأْنينَةٌ وَ الْكَذِبُ ريبَة.
«نهج الفصاحه، ح 1864»
پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - : راستگويي مايه آرامش و دروغگويي مايه تشويش است.

9. قال الامام الصادق - عليه السلام - : خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَـقَـدَ واحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ يَزَلْ ناقِصَ العَيْشِ زائِلَ الْعَقْلِ مَشْغولَ الْقَلْبِ، فَاَوَّلُّها: صِحَّةُ البَدَنِ وَ الثّانيَةُ: اَلاَْمْنُ وَ الثّالِثَةُ: اَلسَّعَةُ فِي الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَةُ: اَلاَْنيسُ الْمُوافِقُ (قال الراوي:) قُلْتُ: و مَا الاَْنيسُ الْمُوافِقُ؟ قال: اَلزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَ الوَلَدُ الصّالِحُ، وَ الْخَليطُ الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ: وَ هِي تَجْمَعُ هذِه خصال: الدَّعَة.
«خصال، ص 284»
امام صادق - عليه السلام - : پنج چيز است كه هر كس يكي از آنها را نداشته باشد، همواره در زندگي اش كمبود دارد و كم خرد و دل نگران است: اول، تندرستي، دوم امنيت، سوم روزي فراوان، چهارم همراهِ همرأي. راوي پرسيد: همراهِ همرأي كيست؟ امام فرمودند: همسر و فرزند و همنشين خوب و پنجم كه در برگيرنده همه اينهاست، رفاه و آسايش است.

10. اِنَّ الْقَلْبَ لَيَـتَجَلْجَلُ فِي الْجَوْفِ يَطْلُبُ الحَقَّ فَاِذا اَصابَهُ اطْمَاَنَّ وَ قَرَّ.
«الكافي، ج 2، ص 421»
امام صادق - عليه السلام - : به راستي كه دل در درون سينه بي قرار است و به دنبال حق مي گردد و چون به آن رسيد، آرام و قرار مي گيرد.

11. ما مِنْ مُؤْمِنٍ اِلاّ وَ قَدْ جَعَلَ اللّه لَهُ مِنْ ايمانِهِ اُنْسا يَسْكُنُ اِلَيْه، حَتّي لو كانَ عَلي قُلَّةِ جَبَلٍ لَمْ يَسْتَوحِشْ.
«عدة الداعي، ص 218»
امام صادق - عليه السلام - : هيچ مؤمني نيست مگر آن كه خداوند ايمان را همدم و آرامش بخش او قرار مي دهد، چنانچه حتي اگر در قله كوهي هم باشد، احساس تنهايي نمي كند.

12. قال الامام السجاد - عليه السلام - : وَ اَمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَاَنْ تَعْلَمَ اَنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ جَعَلَها لَكَ سَكَنا وَ اُنْسا فَتَعْلَمَ اَنَّ ذلِكَ نِعْمَةٌ مِنَ اللّه عَلَيْكَ فَـتُـكْرِمَها وَ تَرْفُقَ بِها وَ اِنْ كانَ حَقُّكَ اَوجَبَ فَاِنَّ لَها عَلَيْكَ اَنْ تَرْحَمَه.
«من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 621، ح 3214»
امام سجاد - عليه السلام - : حق زن اين است كه بداني خداوند عزوجل او را مايه آرامش و انس تو قرار داده و اين نعمتي از جانب اوست، پس احترامش كن و با او مدارا نما، هر چند حق تو بر او واجب تر است اما اين حق اوست كه با او مهربان باشي.

13. قال الامام الباقر - عليه السلام - : اَلصّيامُ وَ الْحَجُّ تَسْكينُ الْقُلوبِ.
«امالي طوسي، ص 296، ح 582»
امام باقر - عليه السلام - : روزه و حج آرام بخش دل هاست.

14. قال الامام علي - عليه السلام - : اَلنَّظيفُ مِنَ الثِّيابِ يُذْهِبُ الْهَمَّ وَالْحُزْنَ وَهُوَ طَهورٌ لِلصَّلاةِ.
«الكافي، ج6 ، ص 444، ح 14»
امام علي - عليه السلام - : لباس پاكيزه غم و اندوه را مي برد و موجب پاكيزگي نماز است.

15. قال الامام الصادق - عليه السلام - : اِنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَـعَـلَـتْهُ السَّكينَةُ وَ اسْتَـكانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاسْتَغْني وَ رَضي بِما اُعْطي وَ انْفَرَدَ فَكُفي الاِْخْوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنْيا فَتَحامَي الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرتِ الْمَحَبَّةُ وَ لَمْ يُخِفِ النّاسَ فَـلَـمْ يَخَفْهُمْ وَ لَمْ يُذْنِبْ اِلَيْهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ وَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ كُلِّ شَي ءٍ ففازَ وَ اسْتَكْمَلَ الْفَضْلَ وَ اَبْصَرَ العافيَةَ فَاَمِنَ النَّدامَة.
«امالي مفيد، ص 52، ح 14»
امام صادق - عليه السلام - : آدم دين دار چون مي انديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مي كند متواضع است. چون قناعت مي كند، بي نياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايي را برگزيده از دوستان بي نياز است. چون هوا و هوس را رها كرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدي ها و گزندهاي آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است. مردم را نمي ترساند پس از آنان نمي هراسد و به آنان تجاوز نمي كند پس از گزندشان در امان است. به هيچ چيز دل نمي بندد پس به رستگاري و كمال فضيلت دست مي يابد و عافيت را به ديده بصيرت مي نگرد پس كارش به پشيماني نمي كِشد.

16. قال الامام الصادق - عليه السلام - : صَلاةُ اللَّيْلِ تُحَسِّنُ الْوَجْهَ وَ تُحَسِّنُ الْخُلْقَ وَ تُطَيِّبُ الرِّيحَ وَ تَدُرُّ الرِّزْقَ وَ تَقْضِي الدَّيْنَ وَ تَذْهَبُ بِالْهَمِّ وَ تَجْلُو الْبَصَرَ.
«ثواب الأعمال، ص 42»
امام صادق - عليه السلام - : نماز شب، انسان را خوش سيما، خوش اخلاق و خوشبو مي كند و روزي را زياد و قرض را ادا مي نمايد و غم و اندوه را از بين مي برد و چشم را نوراني مي كند.

17. قال الامام الحسين - عليه السلام - : وَ حَقيقٌ عَلَي اللّه اَنْ لا يَاْتيَني مَكْرُوبٌ اِلاّ اَرُدُّهُ وَ اَقْلِبُهُ اِلي اَهْلِهِ مَسْرورا.
«ثواب الأعمال، ص 98»
امام حسين - عليه السلام - : بر خداوند است كه هيچ گرفتاري به زيارت من نيايد مگر آن كه او را شادمان بازگردانم و به خانواده اش برسانم.

18. قال الامام الصادق - عليه السلام - : مَنْ تَصَدَّقَ في يَوْمٍ اَو لَيْلَةٍ اِنْ كَانَ يَوْمٌ فَيَوْمٌ وَ اِنْ كانَ لَيْلَةٌ فَلَيْلٌ دَفَعَ اللّه عَزَّوَجَلَّ عَنْهُ الْهَمَّ وَ السَّبُعَ وَ ميتَةَ السُّوءِ.
«ثواب الأعمال، ص 140»
امام صادق - عليه السلام - : هر كس در روز و يا شب صدقه بدهد ـ اگر روز است روز و اگر شب است، شب ـ خداوند از او غم و اندوه، درنده و مرگ بد را دور مي كند.

19. قال الامام الصادق - عليه السلام - : مَنْ قالَ في كُلِّ يَوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه دَفَعَ اللّه بِها عَنْهُ سَبْعينَ نَوْعا مِنَ الْبَلاءِ اَيْسَرُهَا الْهَمُّ.
«ثواب الأعمال، ص 162»
امام صادق - عليه السلام - : هر كس در هر روز صد مرتبه لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه بگويد، خداوند هفتاد نوع بلا را از او دفع مي كند، كه كوچكترين آن غم و اندوه است.

20. قال الامام علي - عليه السلام - : مَنِ اطَّرَحَ الْحِقْدَ اسْتَراحَ قَلْبُهُ وَ لُبُّهُ.
«غررالحكم، ح 8584»
امام علي - عليه السلام - : هر كس كينه را از خود دور كند، قلب و عقلش آسوده مي گردد.

21. قال الامام علي - عليه السلام - : مَنِ اقْتَصَرَ عَلي بُلْغَةِ الْكَفافِ فَقَدِ انْتَظَـمَ الرّاحَةَ وَ تَبَوَّاَ خَفْضَ الدَّعَةِ.
«نهج البلاغه، حكمت 371»
امام علي - عليه السلام - : هر كس به اندازه اي كه او را كفايت مي كند، قناعت كند، به آسايش و نظم مي رسد و در آسودگي و رفاه منزل مي گيرد.

22. قال الامام الصادق - عليه السلام - : لَمّا سُئِلَ عَنْ طَريقِ الراحَةِ ـ: في خِلافِ الْهَوي. قيل: فَمَتي يَجِدُ عَبدٌ الرّاحَةَ؟ فَقالَ عليه السلام عِنْدَ اَوَّلِ يَوْمٍ يَصيرُ فِي الْجَنَّةِ.
«تحف العقول، ص 370»
امام صادق - عليه السلام - : در پاسخ به اين سؤال كه راه رسيدن به آسايش چيست؟ فرمودند: مخالفت با هوا و هوس. عرض شد: پس، چه وقت انسان به آسايش مي رسد؟ فرمودند: در نخستين روز ورودش به بهشت.

23. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : اِنَّ الزاهِدَ فِي الدُّنْيا يَرْتَجي وَ يُريحُ قَلْبَهُ وَ بَدَنَهُ فِي الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ وَ الراغِبَ فيها يُتْعِبُ قَلْبَهُ وَ بَدَنَهُ فِي الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ.
«اعلام الدين، ص 343»
پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - : هر كس به دنيا بي رغبت است، اميدوار است و تن و جانش را در دنيا و آخرت آسوده مي گذارد و هر كس دل به دنيا ببندد، تن و جان خود را در دو دنيا به زحمت مي اندازد.

24. قال الامام الصادق - عليه السلام - : اَلسُّرُورُ في ثَلاثِ خِلالٍ: فِي الْوَفاءِ وَ رِعايَةِ الحُقوقِ وَ النُّهوضِ فِي النَّوائِبِ.
«تحف العقول، ص 323»
امام صادق - عليه السلام - : شادي در سه چيز است: وفاداري، رعايت حقوق و ايستادگي در برابر سختي ها.

25. قال الامام علي - عليه السلام - : مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ.
«غررالحكم، ح 9122»
امام علي - عليه السلام - : هر كس چشم خود را [از نامحرم] فرو بندد، قلبش راحت مي شود.

26. قال الامام علي - عليه السلام - : اَصْلُ الْعَقْلِ القُدَرةُ وَ ثَمَرَتُها السُّرورُ.
«بحارالأنوار، ج 78، ص 7، ح 59»
امام علي - عليه السلام - : ريشه عقل، قدرت است و ميوه آن شادي.

27. قال الامام علي - عليه السلام - : تَغَرَّبْ عَنِ الأَْوْطانِ في طَـلَبِ الْعُلا وَسافِرْ فَفِي الأَْسْفارِ خَمْسُ فَوائِدَ تَفَرُّجُ هَمٍّ وَاكْتِسابُ مَعيشَةٍ وَعِلْمٌ وَآدابٌ وصُحْبَةُ ماجِدٍ.
«مستدرك الوسائل، ج 8، ص 115، ح 9199»
امام علي - عليه السلام - : براي كسب بلند مرتبگي از وطن خود دور شو و سفر كن كه در مسافرت پنج فايده است: برطرف شدن اندوه، بدست آوردن روزي و دانش و آداب زندگي، و هم نشيني با بزرگواران.

28. قال الامام الصادق - عليه السلام - : النَّشْوَةُ في عَشَرَةِ اَشْياءَ: فِي الْمَشْي وَ الرُّكُوبِ وَ الاِرتِماسِ فِي الْماءِ وَ النَّظَرِ اِلَي الْخُضْرَةِ وَ الاَكْلِ وَ الشُّرْبِ وَ الْجِماعِ وَ السِّواكِ وَ غَسْلِ الرَّأْسِ بِالْخَطْمي وَ النَّظَرِ اِلَي الْمَرْأَةِ الْحَسْناءِ وَ مُحادَثَةِ الرِّجال.
«خصال، ص 443، ح 38»
امام صادق - عليه السلام - : نشاط در ده چيز است: پياده روي، سواري، آب تني (شنا)، نگاه كردن به سبزي، خوردن و آشاميدن، آميزش، مسواك كردن، شستن سر با خطمي، نگاه كردن به زن زيبا و گفتگوي حكيمانه.

29. قال الامام الصادق - عليه السلام - : اَلنَّومُ راحَةٌ لِلْجَسَدِ وَ النُّطْقُ راحَةٌ لِلرُّوحِ وَ السُّكوتُ راحَةٌ لِلْعَقْلِ.
«من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 402، ح5865»
امام صادق - عليه السلام - : خواب مايه آسايش جسم، سخن مايه آسايش جان و سكوت مايه آسايش عقل است.

30. قال الامام علي - عليه السلام - : اِذا اَحَبَّ اللّه عَبْدا زَيَّنَهُ بِالسَّكينَةِ وَ الْحِلْمِ.
«غررالحكم، ح 4099»
امام علي - عليه السلام - : هرگاه خداوند بنده اي را دوست بدارد، او را به آرامش و بردباري زينت مي بخشد.

31. قال الامام الصادق - عليه السلام - : ما يَمْنَعُ اَحَدَكُمْ اِذا دَخَل عَلَيْهِ غَمٌّ مِنْ غُمُومِ الدُّنْيا اَنْ يَتَوَضَّاَ ثُمَّ يَدْخُلَ مَسْجِدَهُ وَ يَرْكَعَ رَكْعَتَينِ فَيَدْعُوَ اللّه فيهِما؟ اَما سَمِعْتَ اللّه يَقُولُ: «وَاسْتَعينوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ».
«تفسير عياشي، ج 1، ص 59، ح 39»
امام صادق - عليه السلام - : چه چيز مانع مي شود كه هر گاه بر يكي از شما غم و اندوه دنيايي رسيد، وضو بگيرد و به سجده گاه خود رود و دو ركعت نماز گزارد و در آن دعا كند؟ مگر نشنيده اي كه خداوند مي فرمايد: «از صبر و نماز مدد بگيريد»؟

32. قال الامام علي - عليه السلام - : اَهْنَي الْعَيْشِ اطِّراحُ الْكُلَفِ.
«غررالحكم، ح 2964»
امام علي - عليه السلام - : گواراترين زندگي، رها كردن تكلّف ها (تجمّلات) است.

33. قال الامام علي - عليه السلام - : حُسْنُ الظَّنِّ راحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلامَةُ الدّينِ.
«غررالحكم، ح 4816»
امام علي - عليه السلام - : خوش گماني، مايه آسايش قلب و سلامت دين است.

34. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : مَنْ أَعْرَضَ عَنْ مُحَرَّمٍ أَبْدَلَهُ اللّه بِهِ عِبادَةً تَسُرُّهُ.
«بحارالأنوار، ج 77، ص 121، ح 20»
پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - : هر كس از حرام دوري كند، خداوند به جاي آن عبادتي كه او را شاد كند نصيبش مي گرداند.

35. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : عَلَيْكُمْ بِالزَّبيبِ فَإِنَّهُ يَكْشِفُ المِرَّةَ وَيَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَيَشُدُّ الْعَصَبَ وَيَذْهَبُ بِالإِْعْياءِ وَيُحَسِّنُ الْخُلْقَ وَيُطَيِّبُ النَّفْسَ وَيَذْهَبُ بِالْغَمِّ.
«خصال، ص 344»
پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - : شما را سفارش مي كنم به خوردن مويز، زيرا صفرا را برطرف مي كند، بلغم را از بين مي برد، اعصاب را قوي، خستگي را دور، و اخلاق را خوب مي كند، و به روح آرامش مي بخشد و غم را مي برد.

36. قال الامام الصادق - عليه السلام - : حُرِمَ الْحَريصُ خَصْلَتَيْنِ وَلَزِمَتْهُ خَصْلَتانِ: حُرِمَ القَناعَةَ فَافْتَقَدَ الرّاحَةَ وَحُرِمَ الرِّضا فَافْتَقَدَ الْيَقينَ.
«خصال، ص 69»
امام صادق - عليه السلام - : حريص از دو خصلت محروم و با دو خصلت همراه است: از قناعت محروم است و در نتيجه آسايش را از دست مي دهد، از راضي بودن محروم است، در نتيجه يقين را از دست مي دهد.

37. قال الامام الصادق - عليه السلام - : مَنْ وَجَدَ هَمّا وَ لا يَدري ما هُوَ فَلْيَغْسِلْ رَأْسَهُ.
«الدعوات للراوندي، ص 120، ح 284»
امام صادق - عليه السلام - : هر كس غمگين شد و علت آن را ندانست، سر خود را بشويد.

38. قال الامام علي - عليه السلام - : مَنْ وَثِقَ بِاَنَّ ما قَدَّرَ اللّه لَهُ لَنْ يَفوتَهُ اسْتَراحَ قَلْبُهُ.
«غررالحكم، ح 8763»
امام علي - عليه السلام - : هر كس اطمينان داشته باشد كه آنچه خداوند برايش تقدير كرده است به او مي رسد، دلش آرام مي گيرد.

39. قال الامام علي - عليه السلام - : تَوَقُّعُ الْفَرَجِ اِحدَي الرّاحَتَيْن.
«غررالحكم، ح 4578»
امام علي - عليه السلام - : انتظار گشايش، يكي از دو آسايش است.

40. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : تُفْتيكَ نَـفْسُكَ، ضَعْ يَدَكَ عَلي صَدْرِكَ، فَإنَّهُ يَسْكُنُ لِلْحَلالِ وَ يَضْطَرِبُ مِنَ الْحَرامِ دَعْ ما يُريبُكَ اِلَي ما لا يُريبُكَ، وَ اِنْ اَفْتاكَ الْمُفْتُونُ، اِنَّ الْمُؤمِنَ يَذَرُ الصَّغيرَ مَخافَةَ اَنْ يَقَعَ فِي الْكَبير.
«كنزالعمّال، ح 7306»
پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - : قلبت (وجدانت)، حقيقت را براي تو مي گويد. دستت را بر روي سينه ات بگذار، زيرا قلبت از حلال، آرامش و از حرام تشويش پيدا مي كند. آنچه تو را به ترديد مي اندازد ـ هر چند كه صاحبان فتوا، فتوا دهند ـ رها كن و به سراغ چيزي برو كه تو را به ترديد نمي اندازد. مؤمن از ترس گناه بزرگ، گناه كوچك
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:26  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
1. قال الامام علي - عليه السّلام - : اليَقينُ رأسُ الدّين.
«غرر الحكم، ص 62، ح 724»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: يقين، ريشه و اساس دين است.


2. قال الامام علي - عليه السّلام - : كَذِبَ مَن إدَّعي اليَقينُ بِالباقي و هو مواصِلٌ لِلْفاني.
«شرح غرر و درر آمدي، ج 4، ص 629، ح 7237»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: دروغ مي گويد كسي كه ادعاي يقين به (جهان) باقي دارد، اما درپي (جهان) فاني مي رود.

3. قال الامام الرّضا - عليه السّلام - : الإيمانُ فوق الإسلامِ بدرجةٍ و ... و اليقينُ فوق التقوي بدرجةٍ و ... .
«الکافي، ج 2، ص 52»
امام رضا - عليه السّلام - فرمود: ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است و تقوي يك درجه بالاتر ازايمان و يقين يك درجه بالاتر از تقوي و ميان مردم چيزي به كمي يقين تقسيم نشده است.


4. قال الامام علي - عليه السّلام - : قَوُّوا ايمانَكُم باليَقينِ؛ فَإنَّهُ أفْضَلُ الدّين.
«غرر الحكم، ص 62، ح 732»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: ايمان خود را با يقين تقويت كنيد؛ زيرا كه يقين برترين دين است.


5. قال الامام الصادق - عليه السّلام - : إنَّ الإيمانَ أفْضَلُ من الإسلامِ وَ إنَّ اليَقينَ أفْضَلُ مِن الإيمانِ و ما من شيءٍ أَعَزَّ مِنَ اليَقينِ .
«الکافي، ج 2، ص 51»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: همانا ايمان از اسلام برتر است و يقين از ايمان برتر و چيزي عزيز تر (و کمياب تر) از يقين وجود ندارد.


6. قال الامام الرّضا - عليه السّلام -، لَمّا سَألَهُ يُونُسُ عن اليَقينِ: التَّوكُّلُ علي اللهِ و التَّسليمُ لِلّهِ و الرِّضا ... .
«الكافي، ج 2، ص 52»
امام رضا - عليه السّلام - در پاسخ به سؤال يونس از يقين، فرمود: (يقين يعني) توكّل بر خدا و تسليم در برابر او و راضي بودن به قضاي الهي و واگذاردن كارها به خدا.


7. قال الامام علي - عليه السّلام - : اليَقينُ نورٌ.
«غرر الحكم، ص 62، ح 741»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: يقين، نور است.


8. قال الامام علي - عليه السّلام - : مَنْ أيْقَنَ أفْلَحَ.
«غرر الحكم، ص 62، ح 738»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: هر كه يقين كرد، رستگار شد.


9. قال الامام علي - عليه السّلام - : باليقينِ تَتِمُّ العِبادَةُ.
«غرر الحكم، ص 61، ح 707»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: با يقين، عبادت به كمال مي رسد.


10. قال الامام علي - عليه السّلام - : مَنْ يَسْتَيْقِن يَعْمَل جاهداً.
«غرر الحكم، ص 203، ح 7988»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: كسي كه يقين داشته باشد، در عمل كوشاست.


11. قال الامام علي - عليه السّلام - : عليك بالصَّبر فَإنَّهُ حِصْنٌ حَصينٌ و عبادةُ المُوقِنين.
«غرر الحكم، ص 295، ح 6134»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: برتو باد به شكيبائي؛ زيرا كه آن دژي استوار و عبادت اهل يقين است.


12.قال الامام علي - عليه السّلام - : سلاحُ المُوقِنِ الصَّبرُ علي البلاءِ و الشُّكرُ في الرّخاءِ.
«غرر الحكم، ص 129، ح 5560»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: سلاح انسان برخوردار از يقين، شكيبائي در گرفتاري و شکر در روزگار برخورداري است.


13. قال الامام علي - عليه السّلام - : غايَةُ اليَقينِ الإخلاصُ، غايةُ الإخلاصِ الخلاصُ.
«غرر الحكم، ص 369، ح 6347»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: غايت يقين اخلاص است و غايت اخلاص، خلاص و رهائي.


14.قال الامام علي - عليه السّلام - : اليَقينُ يُثْمِرُ الزُّهْدَ.
«غرر الحكم، ص 62، ح 735»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: يقين، ميوة زهد به بار مي نشاند.


15. قال الامام علي - عليه السّلام - : بحُسْنِ التَّوكُل يُسْتَدَلُّ علي حُسْنِ الإيقان.
«شرح غرر و درر آمدي، ج 3، ص 224، ح 4286»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: نيكوئي توكل، دليل بر نيكوئي يقين است.


16. قال الامام الصادق - عليه السّلام - : الرِّضا بمكروهِ القَضاء مِن أَعلي درجاتِ اليَقينِ.
«بحار الانوار، ج 71، ص 152، ح 60»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: خرسندي به قضاي ناخوشايند، از بالاترين درجات يقين است.


17. قال الامام علي - عليه السّلام - : مَنْ يُؤمِنْ يَزْدد يَقيناً.
«شرح غرر و درر آمدي، ج 5، ص 203، ح 7988»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: كسي كه ايمان داشته باشد، بر يقينش افزوده مي شود.


18. قال الامام الكاظم - عليه السّلام - : تعاهَدُوا عبادَ اللهِ نِعَمَهُ بِإِصلاحِكُم أنفُسَكُم تَزدادُو يقيناً، ... .
«الكافي، ج 2، ص 268»
امام كاظم - عليه السّلام - فرمود: اي بندگان خدا، با اصلاح خود، نعمت هاي خداوند را پاس داريد، تا بر يقين شما افزوده شود و سودي با ارزش و گرانبها به دست آوريد.


19. قال الامام علي - عليه السّلام - : لو كُشِفَ الغطاءُ ما اذْدَدْتُ يَقيناً.
«شرح غرر و درر آمدي، ج 5، ص 108، ح 7569»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: اگر پرده ها هم كنار رود، بر يقين من چيزي اضافه نشود.


20. قال الامام علي - عليه السّلام - في وصيّتِهِ لإِبنه الحَسَن - عليه السّلام - : أحْيِ قلبك بالموعظه و ... و قَوِّهِ باليقين.
«نهج البلاغه، كتاب 31»
امام علي - عليه السّلام - در وصيت خود به فرزندش امام حسن - عليه السّلام - فرمود: دلت را با پند و اندرز زنده بدار و با زهد بميرانش و با يقين نيرويش بخش.


21. قال الامام علي - عليه السّلام - : عليكم بِلزوم اليَقينِ و التَّقَوي فَإِنَّهما يُبَلِّغانِكُمْ جَنَّةَ المَأوي.
«شرح غرر و درر آمدي، ج 4، ص 305، ح 6163»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: بر شما باد به ملازمت تقوا و يقين، پس به درستي كه اين دو شما رابه بهشت (كه جايگاه مناسبي است) مي رساند.


22. قال الامام علي - عليه السّلام - : مَنْ قَوي يقينُهُ لَمْ يَرْتَبْ.
«غرر الحكم، ص 62، ح 721»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: هر كه يقين او قوي باشد، هيچ گاه شك و اضطراب او را فرا نمي گيرد.


23. قال الامام علي - عليه السّلام - : الموقنُ أَشدُ النّاس حُزْناً علي نفسِهِ.
«غرر الحكم، ص 62، ح 744»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: انسان صاحب يقين، محزون ترين و غمناك ترين مردم، نسبت به خود است.


24. قال الامام علي - عليه السّلام - : نومٌ علي يقينٍ خيرٌ من صلوةٍ في شَكٍّ.
«غرر الحكم، ص 61، ح 709»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: خواب با يقين، بهتر از نمازي است كه با شك خوانده شود.


25. قال الامام علي - عليه السّلام - : اليقين جلبابُ الأكياس.
«غرر الحكم، ص 61، ح 711»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: يقين، پيراهن زيركان است.


26. قال الامام الصادق - عليه السّلام - : إِنَّ العَمَلَ الدّائِمَ القليلَ علي يقينٍ أَفْضَلُ عند اللهِ مِن العملِ الكثيرِ علي غير يَقينٍٍ.
«الکافي، ج 2، ص 75»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: عمل پيوسته و اندك كه با يقين همراه باشد، نزد خداوند برتر از عمل بسيار است كه با يقين توأم نباشد.


27. قال الامام علي - عليه السّلام - : إِنّ المؤمنَ يَري يَقينَهُ في عَمَلِهِ و إِنّ المنافِقَ يَري شَكَّهُ في عَمَلِهِ.
«شرح غرر و درر آمدي، ج 2، ص 544، ح 3551»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: مؤمن يقينش در كردارش ديده مي شود و منافق، شكش در عملش نمايان است.


28. قال الامام الباقر - عليه السّلام - : الإِيمانُ ثابتٌ في القلبِ و اليقينُ خَطَراتٌ، فيَمُرُّ اليقينُ بالقلبِ ... .
«بحار الانوار، ج 78 ص 71»
امام باقر - عليه السّلام - فرمود: ايمان در دل استوار است و يقين خُطوراتي است. وقتي يقين به دل مي گذرد، دل چنان تكة آهني استوار و تزلزل ناپذير مي شود و چون از دل بيرون مي رود، مانند خرقه اي فرسوده مي شود.


29. قال الامام زين العابدين - عليه السّلام - في المناجاةِ: أَسْألُكَ بِكَرَمِكَ أنْ تَمُنَّ عَلَيَّ مِنْ عَطائِكَ بما تَقرُّبِهِ عَيني و ... من اليَقينِ بما تُهَوِّنُ بِهِ عَلَيَّ ... .
«بحار الانوار، ج 94، ص 145، ح 21»
امام زين العابدين - عليه السّلام - در مناجاتي (خطاب به خداوند متعال) فرمود: به كرم و بزرگواريت از تو مي خواهم كه از عطاي خود آن مقدار به من ارزاني داري كه ماية شادماني و روشنائي ديدگان من باشد ... و از يقين آن مقدار به من عطاء فرمائي كه به واسطة آن مصيبتهاي دنيا بر من آسان شود و پرده هاي كوري از ديدة بصيرتم كنار زده شود.


30. قال الامام الصادق - عليه السّلام - : حُرِم الحريصُ خِصْلَتَيْنِ و لَزِمَتْهَ خِصْلَتانِ: حَرِمَ القناعة ... و حُرِمَ الرّضا فافتَقَدَ اليَقين.
«بحارالانوار، ج 73، ص 161، ح 6»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: شخص آزمند از دو خصلت محروم و دو خصلت پيوسته با اوست: از قناعت محروم است و از اين رو آسايش ندارد و از رضا و خرسندي محروم است، پس يقين را از دست داده است.


31. قال الامام علي - عليه السّلام - : يُفْسِدُ اليَقينَ الشَّكُ و غَلَبَةُ الهوي.
«شرح غرر و درر آمدي، ج 6، ص 472، ح 11011»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: يقين را شك و غلبه هوي و هوس، تباه مي سازد.


32. قال الامام علي - عليه السّلام - : هَلَكَ مَنْ باعَ اليَقينَ بالشَّكِ وَ الحَقَّ بالباطِلِ.
«غرر الحكم، ص 62، ح 723»
امام علي - عليه السّلام - فرمود: كسي كه يقين خود را به شك و حق را به باطل بفروشد، هلاك خواهد شد.


33. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : ألا إِنَّ النّاسَ لم يُؤتوا في الدُّنيا شيئاً خيراً من اليقينِ و العافية ... .
«كنز العمّال، ح 7334»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: بدانيد كه در دنيا چيزي بهتر از يقين و عافيت (سلامتي) به مردم داده نشده است، پس اين دو نعمت را از خدا بخواهيد.


34. قال رسول الله - صلي الله عليه و آله - : اِنّما أتَخَوَّفُ علي اُمَّتي ضعفُ اليَقين.
«كنز العمّال، ح 7341»
رسول خدا - صلي الله عليه و آله - فرمود: همانا من براي امت خود، از سستي يقين مي ترسم.
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:7  توسط داود صیاد مالفجانی  | 


1. عن أَبي عَبْدِ اللهِ - عليه السّلام - قال: أَلا وَ إِنَّ لِکلِّ شَيْءٍ دَعامَةٌ وَدَعامَةُ الْإِسْلامِ الشِّيعَةُ؛ أَلا وَ إِنَّ لِکلِّ شَيْءٍ ذَرْوةٌ وذَرْوَةُ الْإِسْلامِ الشِّيعَةُ؛ أَلا وَ إِنَّ لِکلِّ شَيْءٍ شَرَفاً وَشَرَفُ الْإِسْلامِ الشِّيعَةُ؛ أَلا وَ إِنَّ لِکلِّ شَيْءٍ سَيِّداً.
«الكافي، ج 8، ص 212»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: آگاه باش که هر چيز را ستوني است و ستون اسلام شيعيان هستند، آگاه باش براي هر چيزي سري است و سر اسلام شيعه است، براي هر چيزي شرافتي است و شرافت اسلام شيعه است، هر چيز را آقايي است و آقاي مجالس و انجمن ها، مجالس شيعه است، آگاه باشيد که هر چيز را امام و رهبري است و امام زمين آن سرزميني است که شيعه در آن سکونت دارد، به خدا قسم اگر شما در زمين نباشيد گياهي در زمين نرويد. به خدا سوگند اگر شما در روي زمين نباشيد خدا نعمتي به مخالفين شما ندهد و به خوشي ها دست نيابند، نه در دنيا و نه در آخرت بهره اي ندارند.

2. عَنْ أمِيرِ الْمُؤْمِنينَ - عليه السّلام - قالَ: إِخْتَبِرُوا شِيعَتِي بِخِصْلَتَيْنِ فَاِنْ کانَتا فِيهِمْ فَهُمْ شِيعَتِي مُحافَظَتُهُمْ عَلي أوْقاتِ الصَّلَواتِ وَ مُواساتُهُمْ مَعُ إِخْوانِهِمُ الْمُؤمِنِينَ بِالْمالِ وَإِنْ لَمْ تَکونا فِيهِمْ فَاْغزب ثُمَّ اغْزبْ ثُمَّ اغْزبْ.
«جامع الأخبار، ص 35»
أميرالمؤمنين - عليه السّلام - فرمود: شيعيان مرا به دو خصلت امتحان کنيد که اگر داراي اين دو خصلت بودند شيعه اند: اهميّت به نماز در اوّل وقت و دستگيري برادران ديني خود با مال، اگر اين دو در آنها نبود از ما دورند و دورند و دورند.


3. عَن الامام الباقر -عليه السّلام - قالَ: فَمَنْ کانَ مِنْکمْ مُطِيعاً لِلّهِ يَنْفَعُهُ وَلايَتُنا وَ مَنْ کانَ مِنْکمْ عاصِياً لِلّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ ولايَتُنا.
«روضة المتّقين، ج 12، ص 80»
امام باقر - عليه السّلام - فرمود: از شما (شيعيان) کسي که مطيع خدا باشد، دوستي ما براي او سودمند است و کسي که عصيان و نافرماني خدا را كند، حب و دوستي ما براي او سودي نخواهد داشت.

4. عَن الامام الباقر -عليه السّلام - قالَ: فَوَ اللهِ ما شِيعَتُنا إِلاّ مَنِ اتَّقي اللهَ عَزَّ وَجَلَّ وَ أَطاعَهُ وَ ما کانُوا يُعْرَفُونَ يا جابِرُ إلاّ بِالتّواضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ اَداءِ و الأَمانَةِ وَ کثْرَةِ ذِکرِ اللهِ، وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوالِدَيْنِ و ... .
«تحف العقول، ص 215»
امام باقر - عليه السّلام - فرمود: به خدا قسم شيعه ما نيست مگر کسي که داراي تقوي است و تنها خدا را اطاعت کند، اي جابر آنها را نمي شناسي مگر از راه تواضع، خشوع، امانت داري، كثرت ياد خدا، روزه داري، نماز، نيکي به پدر و مادر، پايبندي به اخلاق حسنه، احترام به همسايه و توجه به فقراء، درماندگان، در سفرماندگان و يتيمان، راستگويي، تلاوت قرآن، خويشتن داري، و پرهيز از مردم آزاري و در زندگي امين و درستکارند.

5. عَن الامام الباقر - عليه السّلام - قالَ: ... مَنْ کانَ الله مُطِيعاً فَهُوَ لَنا وَلِيٌّ وَ مَنْ کانَ لله عاصِياً فَهُوَ لَنا عَدُوٌّ وَ ما تَنالُ وَلايَتُنا إِلاّ بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.
«روضة المتّقين، ج 12، ص 80»
امام باقر - عليه السّلام - فرمود: کسي که مطيع خداست، او دوست ماست و کسي که نسبت به دستورات خدا عاصي باشد، او دشمن ماست و کسي به دوستي و ولايت ما نمي رسد، جز از راه عمل و پرهيزکاري.

6. قالَ أمِيرُ الْمُؤْمِنينَ - عليه السّلام - : شِيعَتُنا الْمُتَباذِلُونَ فِي وِلايَتِنا ... الَّذِينَ إِذا غَضِبُوا لَمْ يَظْلِمُوا.
«الكافي، ج 2، ص 236»
أميرالمؤمنين - عليه السّلام - فرمود: شيعيان ما آنهايي هستند که بذل و بخشش آنان، برمبناي ولايت ما صورت مي پذيرد، و هنگامي که به خشم بيايند، به ظلم روي نمي آورند.

7. قالَ أبِوعَبْدِاللهِ - عليه السّلام - : إِنَّ اللهَ تَبارَک وَ تَعالي زَيَّنَ شِيعَتَنا بِالْحِلْمِ وَ غَشاهُمْ بِالْعِلْمِ لِعِلْمِهِ بِهِمْ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ - عليه السّلام -.
«الكافي، ج 8، ص 316»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: خداوند متعال شيعيان ما را به صفت حلم و بردباري زينت بخشيد و در پوششي از علم و آگاهي آنان را مزيّن ساخت حتّي قبل از آنکه خلقت جد ما آدم صورت پذيرد.

8. عَنْ أبِي عَبْدِاللهِ - عليه السّلام - قالَ: وَاللهِ لايُحِبُّنا مِنَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ إِلاّ أَهْلُ الْبُيُوتاتِ وَ الشَّرَفِ وَالْمَعْدَنِ وَ لايُبْغِضُنا مِنْ هؤُلاءِ و هؤُلاءِ إِلاّ کلُّ دَنَسٍ مُلْصَقٍ.
«الكافي، ج 8، ص 316»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: به خدا سوگند دوست ندارد ما را از عرب و عجم مگر مردم با شرافت و اصيل و ريشه دار و با ما دشمن نيست از آنها مگر مردم پست و بي شخصيّت.

9. عَنِ الْإِمامِ الصَّادِِقِ - عليه السّلام - قالَ: يا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ إِنَّکمْ قَدْ نُسِبْتُمْ إِلَيْنا کونُوا لَنا زَيْناً وَ لا تَکونُوا عَلَيْنا شَيْناً.
«مشکاة الأنوار، ص 67»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: اي گروه شيعه شما به ما منسوب هستيد پس مايه زينت ما باشيد و باعث آبروريزي ما نباشيد.

10. عَن الامام الصادق - عليه السّلام - قالَ: کذِبَ منْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شِيعَتِنا وَهُوَ مُتَمَسِّک بِعُرْوَةِ غَيْرِنا.
«وسائل الشيعه، ج 18، ص 84»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: دروغ گفته است کسي که گمان كند از شيعيان ماست اما به رهبري غير ما گردن نهد.

11. عَنِ الْإِمامِ الصَّادِِقِ - عليه السّلام - قالَ: إِنَّا صُبَّرٌ وَ شِيعَتُنا أَصْبَرُ مِنَّا، قُلْتُ جُعِلْتُ فِداک کيْفَ صارَ شِيعَتُکمْ أَصْبَرُ مِنْکمْ؟ قالَ لِأَنَّا نَصْبِرُ عَلي ما نَعْلَمُ وَ شِيعَتُنا يَصْبِرُونَ عَلي ما لا يَعْلَمُونَ.
«بحار الأنوار، ج 71، ص 71»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: ما صابر هستيم ولي شيعيان ما از ما صابرترند، (راوي مي گويد): گفتم فدايت شوم چگونه شيعيان شما از شما صابرترند؟ امام پاسخ داد ما صبر مي کنيم در حالي که از پاداش برتر صابران آگاهيم ولي شيعيان ما همچون ما صبر مي کنند در حالي که از پاداش آن آگاهي ندارند.

12. عَنْ أبِي عَبْدِاللهِ - عليه السّلام - انّهُ قالَ لأَبِي بَصِيرٍ: يا أَبا مُحَمَّدٍ لَقَدْ ذَکرَکمُ اللهُ فِي کتابِهِ فَقال: «إِنَّ عِباديِ لَيْسَ لَک عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ» وَاللهِ ما أرادَ بِهذا إِلاّ الأئِمَّةِ - عَلَيْهِمُ السَّلامُ - وَ شِيعَتَهُمْ.
«نور الثقلين، ج 3، ص 16»
امام صادق - عليه السّلام - به ابي بصير فرمود: خداوند از شما شيعيان در کتاب خود ياد کرده است و فرموده: البته بر بندگان شايسته ام تو (ابليس) را تسلطي نيست، به خدا سوگند اراده نشده از آنها (بندگان شايسته)، جز ائمه معصومين - عليهم السلام - و شيعيان آنها.

13. عَنْ مُوسي بْنِ جَعْفَرٍ - عليه السّلام - قالَ: مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يَصِلَنا فَلْيَصِلْ فُقَراءَ شِيعَتِنا وَ مَنْ لَمْ يَسْتِطِعْ أَنْ يَزورَ قُبُورنا فلْيَزُرْ قُبُورَ صُلَحاءِ إِخْوانِنا.
«وسائل الشيعه، ج 6، ص 332»
امام کاظم - عليه السّلام - فرمود: کسي که به ما دسترسي ندارد و نمي تواند به ديدار ما نائل آيد به ديدار فقراء شيعه (و به دستگيري آنان) بپردازد و کسي که استطاعت زيارت قبر ما را ندارد به زيارت قبر صالحان از شيعيان ما برود.

14. عَن الامام الصادق - عليه السّلام - قالَ: أيّما رَجُلٍ مِنْ شِيعَتِنا أَتي رَجُلاً مِنْ إِخْوانِهِ فَاسْتَعانَ بِهِ فِي حاجَتِهِ فَلَمْ يَعِنْهُ وَهوَ يَقْدِرُ إِلاّ ابْتَلاهُ الله بِأَنْ يَقْضِيَ حَوائِجَ عِدَّةٍ مِنْ أَعْدائِنا.
«وسائل الشيعه، ج 11، ص 589»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: هر کس از شيعيان ما در برابر يکي از برادران خود، اظهار حاجت کند و او در حالي مي تواند به دستگيري او بپردازد، کوتاهي نمايد، خداوند او را مبتلا مي کند به برآوردن حاجت گروهي از دشمنان ما.

15. عَن الامام الرضا - عليه السّلام - قالَ: مَنْ عادي شِيعَتَنا فَقَدْ عَادَاناه وَمَنْ والاهُمْ فَقَدْ والانا لاِنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ طِينَتِنا مَنْ أَحَبَّهُمْ فَهُوَ مِنَّا وَمَنْ أَبْغَضَهُمْ فَلَيْسَ مِنّا.
«وسائل الشيعه، ج 16، ص 179»
امام رضا - عليه السّلام - فرمود: کسي که با شيعيان ما دشمني نمايد با ما دشمني ورزيده است و کسي که با آنان دوست باشد با ما دوست است، زيرا اينان (شيعيان) از طينت ما خلق شده اند و کسي که اينان را دوست مي دارد با ماست و کسي که با اينان دشمن باشد از ما نيست.

16. قال الامام الرضا - عليه السّلام - : مَنْ رَدَّ عَلَيْهِمْ فَقَدْ رَدَّ اللهَ وَ مَنْ طَعَنَ عَلَيْهِمْ فَقَدْ طَعَنَ اللهَ لأَنَّهُمْ عِبادُ اللهِ حَقّاً وَ أَوْلِيائُهُ صِدْقاً وَ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَيَشْفَعَ فِي رَبِيعَةَ وَمُضَرٍ فَيُشَفِّعَهُ اللهُ فِيهم لِکرامَتِهِ عَلي اللهِ عَزَّ وَجَلَّ.
«وسائل الشيعه، ج 11، ص 441»
امام رضا - عليه السّلام - فرمود: کسي که شيعيان را رد کند (قبول نداشته باشد) چنان است که خدا را رد کرده است و کسي که به آنان توهين روا دارد به خدا توهين کرده است زيرا که آنان بندة راستين خدا هستند و دوستار واقعي اويند و اگر هر يک از اينان به عدد قبيله ربيعه و قبيله مضر را شفاعت کنند، خدا شفاعت آنان را مي پذيرد.

17. سَأَلَ رَجُلٌ أَبا عَبْدِاللهِ - عليه السّلام - عَنْ قَوْمٍ مِنْ الشِّيعَةِ يَدْخُلُونَ فِي أَعْمالِ الْسُّلْطانِ وَ يَعْمَلُونَ لَهُمْ وَ يُحِبُّونَهُمْ وَ يُوالُونَهُمْ، قالَ - عليه السّلام - : لَيْسَ هُمْ مِنَ الشِّيعَةِ وَ لکنَّهُمْ مِن اُولئِک.
«تفسير قمي، ج 1، ص 176»
مردي از امام صادق - عليه السّلام - پرسيد: بعضي از شيعيان به انجام اعمال و کردار (طاغوتي و) شاهانه دست مي زنند و از عمّال آنان اند و درخواست هاي آنان را اجابت مي کنند و بدوستي و اطاعت آنان مي پردازند، امام پاسخ داد: اينان «شيعه» نيستند، بلكه در زمره آنان اند.

18. عَنْ مُعاوِيَةَ بْنِ عَمّارٍ: عَنِ الْإِمامِ الصَّادِِقِ قُلْتُ لَهُ - عليه السّلام - : رَجُلٌ راوِيَةٌ لِحَدِيثِکمْ يَبُثُّ ذلِک فِي النَّاسِ وَ يَشُدَّهُ فِي قلُوبِ شِيعَتِکمْ وَ لَعَلَّ عابِداً مِنْ شِيعَتِکمْ لَيْسَتْ لَه هذِهِ الرِّوايَةُ، أَيَّهُما أفْضَلُ؟ قالَ: الرَّاوِيَةُ لِحَدِيثِنا.
«الکافي، ج 1، ص 33»
معاويه بن عمار مي گويد: به امام صادق - عليه السّلام - گفتم: شخصي احاديث و احکام شما را در ميان مردم تبليغ مي کند و در دل شيعيان شما آنها را جاي مي دهد و مردي هم از شيعيان شما تنها به عبادت مي پردازد، کداميک از اين دو برترند؟ امام پاسخ داد: کسي که احاديث ما را در دل شيعيان ما جاي مي دهد، از هزار عابد برتر است.

19. قالَ أمِيرِ الْمُؤْمِنينَ - عليه السّلام - لِقَنْبَرَ: يا قَنْبَرُ أَبْشِرْ وَبَشِّرْ وَاسْتَبْشِرْ فَوَاللهِ لَقَدْ ماتَ رَسُولُ اللهِ - صلَي الله عليه و آله - وَهُوَ عَلي اُمَّتِهِ ساخِطٌ إِلاّ الشِّيعَةَ.
«مشکاة الأنوار، ص 93»
أميرالمؤمنين - عليه السّلام - به قنبر فرمود: اي قنبر بشارت تو را و بشارت ده به ديگران و خوشحال باش که پيامبر - صلَي الله عليه و آله - از دنيا رفت در حالي که بر امت خود خشمناک و آزرده خاطر بود، جز از شيعه.

20. عَنْ أبِي عَبْدِاللهِ - عليه السّلام - قالَ: أَلا وَإِنَّ لِکلِّ شَيْءٍ جَوهَراً وَجَوهَرُ وُلْدِ آدَمَ مُحَمَّدٌ - صلَي الله عليه و آله - وَنَحْنُ وَشِيعَتُنا بَعْدنا حَبَّذا شِيعَتَنا ما أقْرَبَهُمْ مِنْ عَرْشِ اللهِ عَزَّ وجَلَّ وَ أحْسَنُ صُنْعِ اللهِ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ... .
«الكافي، ج 8، ص 214»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: آگاه باشيد که براستي هر چيزي را گوهري است و گوهر فرزندان آدم محمّد - صلَي الله عليه و آله - است و پس از آن حضرت، ما و شيعيان ما هستيم. خوشا بر شيعيان ما که نزديکند به عرش خداي عزّوجل و چه نيکو است رفتار خداي عزّوجلّ نسبت به آنان در روز قيامت. به خدا سوگند اگر بر مردم گران نمي آمد و خود شيعيان را خودبيني فرا نمي گرفت، فرشتگان رو در رو به آنها سلام مي کردند.

21. عَنْ أبِي عَبْدِاللهِ - عليه السّلام - قالَ: ... وَاللهِ ما مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِيعَتِنا يَتْلُو الْقُرْآنَ فِِي صَلاتِهِ قائِماً إِلاّ وَ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِائَةُ حَسَنَةٍ وَ لَاقَرَأَ فِي صَلَوَاتِهِ جَالِساً إِلَّا وَ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ خَمْسُونَ حَسَنَةً ... .
«الكافي، ج 8، ص 214»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: به خدا سوگند هيچ بنده اي از شيعيان ما نيست که قرآن را ايستاده در حال نماز بخواند جز آنکه در برابر هر حرفي از آن صد حسنه باو دهند و اگر نشسته در نماز قرآن بخواند براي هر حرفي پنجاه حسنه به او دهند و شخص خموش از شيعيان ما ثواب قرآن خواندن مخالفين را دارد. به خدا سوگند در بستر خود خفته ايد و مزد مجاهدان (در راه خدا) را داريد و هنگامي که در نماز هستيد ثواب صف بستگان در راه خدا را داريد.

22. عَنْ أبِي عَبْدِاللهِ - عليه السّلام - قالَ: ... أَنْتُمْ وَ اللَّهِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ إِنَّمَا شِيعَتُنَا أَصْحَابُ الْأَرْبَعَةِ الْأَعْيُنِ عَيْنَانِ فِي الرَّأْسِ وَ عَيْنَانِ فِي الْقَلْبِ ... .
«الكافي، ج 8، ص 214»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: شماييد (شيعيان) به خدا قسم آن کساني که خداي عزّوجلّ درباره شان فرمود: «کينه اي که در سينه شان بوده کنده ايم و برادرانه بر تختها روبروي هم هستند» (سورة حجر، آيه 47)، براستي که شيعيان ما چهار چشم دارند، دو چشم در سر، دو چشم در دل، آگاه باشيد که همه اين گونه اند ولي خداي عزّوجلّ چشم هاي شما را بينا کرده و چشم هاي آنان را کور کرده است.

23. عن أَبي عَبْدِاللهِ - عليه السّلام - قال: شِيعَتُنا أَهْلُ الْهُدي وَ أَهْلُ التُّقي وَأَهْلُ الْخَيْرِ وَأَهْلُ الإيْمان وَأَهْلُ الفَتْحِ وَالظَّفَرِ.
«روضة المتقين، ج 12، ص 78»
امام صادق - عليه السّلام - فرمود: شيعيان ما اهل هدايت و تقوي و اهل خير و نيکي و اهل ايمان و اهل فتح و ظفرند.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:3  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شیعه
1. عَنْ الإمامِ الرِّضا - عليهِ السَّلام - قال: شِيعَتُنا الْمُسَلِّمُونَ لِأمْرِنا الْآخِذُونَ بِقَولِنا، الْمُخالِفُونَ لِأعْدائِنا فَمَنْ لَمْ يَکنْ کذالِک فَلَيْسَ مِنّا.
«وسائل الشيعه، ج 18، ص 83»
امام رضا - عليه السلام - فرمود: شيعيان ما کساني هستند که در برابر «امر» ما تسليم اند به «قول» ما گردن مي نهند و با دشمنان ما مخالف هستند، پس کسي که اين چنين نباشد، او از ما نيست.


2. عَنِ الامام الْباقِرِ - عليهِ السَّلام - قالَ: فَوَ اللهِ ما شِيعَتُنا إلّا مَنِ اتَّقِي اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أطاعَهُ وَ ما کانُوا يُعْرَفُونَ يا جابِرُ إلّا بِالتَّواضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ اَداءَ الْآمانَةِ وَ کثْرَةِ ذِکرِ اللهِ، وَ الصُّومِ وَ الصَّلاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوالِدَيْنِ وَ التَّعَهُّدِ ... .
«روضة المتقين، ج 12، ص 78»
امام باقر - عليه السلام - (به جابر) فرمود: به خدا قسم شيعه ما نيست مگر کسي که داراي تقوي الهي است و از خدا اطاعت مي کند، اي جابر آن ها را نمي شناسي مگر از راه تواضع، خشوع، امانت داري، زيادي ذكر خدا، روزه داري، نماز، نيکي به پدر و مادر، پايبندي به اخلاق حسنه، احترام به همسايه و توجه به فقراء و درماندگان و در سفر ماندگان و يتيمان، راستگويي، تلاوت قرآن، خويشتن داري و پرهيز از مردم آزاري و درستكاري در زندگي.


3. عَنِ الامام الرِّضا - عليهِ السَّلام - قالَ: مَنْ عادي شِيعَتَنا فَقَدْ عَادانا وَ مَنْ والاهُمْ فَقَدْ والانا لِأنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ طينَتِنا مَنْ أحَبَّهُمْ فَهُوَ مِنّا وَ مَنْ أبْغَضَهُمْ فَلَيْسَ مِنّا.
«وسائل الشيعه، ج 16، ص 179»
امام رضا - عليه السلام - فرمود: کسي که با شيعيان ما دشمني نمايد با ما دشمني ورزيده است و کسي که با آنان دوست باشد با ما دوست است زيرا (شيعيان) از طينت ما خلق شده اند و کسي که اينان را دوست مي دارد با ماست و کسي که با اينان دشمن است از ما نيست.


4. عَنِ النَّبِيِّ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - قالَ: يا عَلِيُّ أنْتَ وَ شِيعَتُک فِي الْجَنَّةِ.
«حلية الاولياء، ج 4، ص 329»
پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: يا علي! جنّت، سراي تو و شيعيان تو است.


5. قالَ النَّبِيُّ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - : إنَّ اللهَ لَهُ الْحَمْدُ، عَرَضَ حُبَّ عَلِيٍّ وَ فاطِمَةَ، وَ ذُرّيَّتِهما عَلي الْبَرِيَّةِ فَمَنْ بادَرَ مِنْهُمْ بِالإجابَةِ جَعَلَ اللهُ مِنْهُمْ الرُّسُلَ، وَ مَنْ أجابَ بَعْدَ ذلِک جَعَلَ مِنْهُمْ الشِّيعَةَ وَ إنَّ اللهَ جَمَعَهُمْ فِي الْجَنَّةِ.
«احقاق الحق، ج 9، ص 191»
پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: خداوند که حمد وستايش براي اوست، دوستي علي و فاطمه و ذريه آن دو را بر همه انسان ها عرضه داشت، اول کساني که آن را پذيرفتند به عنوان رُسُل (رسولان) انتخاب شدند و پس از آنان کساني که آن را پذيرفته به عنوان «شيعه» برگزيده شدند و خداوند در بهشت همه آنان را جمع خواهد کرد.


6. عَنْ أبِي عَبْد اللهِ - عليهِ السَّلام - قال: وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِيعَتِنَا يَنَامُ إِلَّا أَصْعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رُوحَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَيُبَارِكُ عَلَيْهَا فَإِنْ كَانَ قَدْ أَتَى عَلَيْهَا أَجَلُهَا جَعَلَهَا فِي كُنُوزِ رَحْمَتِهِ وَ فِي رِيَاضِ جَنَّةٍ ... .
«الكافي، ج 8، ص 214»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: به خدا سوگند هيچ بنده اي از شيعيان ما نيست که بخوابد جز آن که خداي عز و جل روحش را به آسمان بالا برد و بدان برکت دهد پس اگر عمرش به سر آمده باشد، آن را در گنجينه هاي رحمت خويش و گلستان هاي بهشتش و در سايه عرشش جاي دهد و اگر عمرش به سر نيامده باشد به همراه فرشتگان امين خود باز فرستد تا آن را به پيکري که از آن بيرون آمده بازگردانند که در آن جايگير شود. به خدا قسم که حاجيان و عمره گزارانتان خاصان درگاه خداي عز و جل هستند و به راستي که فقراء شما اهل بي نيازي و ثروتمندانتان اهل قناعت هستند و همه شما اهل دعوت و اجابت حق هستيد.


7. قالَ النَّبِيُّ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - : لا يَزالُ الإسْلامُ عَزِيزاً إلي إثْنَيْ عَشَرِ خَلِيفَةً.
«صحيح مسلم، ج 6، ص 2»
پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: هميشه، عزت و سربلندي اسلامو (مسلمين) به دوازده جانشين من بستگي دارد.


8. قالَ رَسُول اللهِ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - : مَثَلِي وَ مَثَلُ عَلِيٍّ مَثَلُ شَجَرَةٍ أنا أصْلُها وَ عَلِيٌّ فَرْعُها ... .
«تاريخ دمشق، ج 2، ح 999»
پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: مَثَل من و علي مَثَل درختي است که من ريشه و ساقه و علي شاخه آن و حسن و حسين - عليهما السلام - ميوه آن درخت و شيعيان برگ هاي آن درخت را تشکيل مي دهند، (و سپس افزود) آيا از اصل و ريشه پاک جز ميوه پاک انتظار مي رود؟ و من شهر علم و دانش هستم و علي درب آن است، پس کسي که خواست به شهر علم دست يابد، بايد، از درب آن وارد شود.


9. عَنْ أمِير الْمؤمِنِينَ - عليهِ السَّلام - : يا نَوْفُ، أتَدْرِي يا نَوْفٌ مَنْ شِيعَتِي؟ قالَ: لا واللهِ، قالَ: شِيعَتِي الذُّبَّلُ الشِّفاهُ،الْخُمَّضُ الْبُطُونِ، الَّذينَ تُعْرَفُ الرُّهبانِيَّةٌ فِي وُجُوهِهِمْ رُهْبانُ الَّيْلِ و اُسْدٌ بِالنَّهارِ.
«بحار الأنوار، ج 78، ص 95»
امير المؤمنين - عليه السلام - (به نوف بکالي) فرمود: اي نوف! آيا مي داني که شيعه من کيست؟ نوف گفت: قسم به خدا نمي دانم. امام - عليه السلام - فرمود: لب هاي شيعه من گواه بر ذکر و ياد خداي اوست، شکم وي گواه پرهيز از شکم پرستي است و نيز عدم وابستگي به دنيا را سيماي آنان گواهي مي دهد، آنان دنيا گريزان (عابدان) شب و شير مردان روزاند.


10. قالَتْ فاطِمَةُ - عَلَيْها السَّلامُ - : إنَّ شِيعتُنا مِنْ خِيارِ أهْلِ الْجَنَّةِ.
«لئالي الاخبار، ج 5، ص 163»
حضرت زهرا - عليها السلام - فرمود: شيعيان ما بهترين اهل بهشت هستند.


11. قالَ رَجُلٌ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ - عليهِ السَّلام - : إنَّي شِيعَتُکمْ! فقالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ - عليهِ السَّلام - : يا عَبْدَ اللهِ إنْ کنْتَ لَنا فِي أوامِرِنا وَ زَواجِرِنا مُطِيعاً فَقَدْ صَدَقْتَ وَ إنْ کنْتَ بِخِلافِ ذلِک فَلا تَزِدْ فِي ذُنُوبِک بِدَعْواک مَرْتَبَةً ... .
«لئالي الاخبار، ج 5، ص 157»
مردي به امام حسن - عليه السلام - گفت: من شيعه و پيرو شما هستم، امام حسن - عليهِ السَّلام - فرمود: اي بنده خدا اگر در برابر «اوامر» و «نواهي» ما مطيع باشي در ادعايت صادق هستي و اگر اين چنين نيستي با اين ادعايت بر گناهان خود افزوده اي و وقتي که در اين مرتبه قرار نداري ادعاي آن را نيز بر زبان مياور که دروغ است و بر گناهانت مي افزايد، پس نگو من شيعه شما هستم، بلكه بگو من يکي از دوستداران شمايم و با دشمنان شما دشمنم و در اين صورت به خير و نيکي خواهي بود و به سوي خير و نيکي نيز خواهي رفت.


12. قال الامام الْحُسَين بْن عَلي - عليهِ السَّلام - : ما أحَدٌ عَلي مِلَّةِ إبْراهيمَ إلّا نَحْنُ وَ شِيعَتنا و سايِرُ النّاسِ مِنْها بُرَآءُ.
«نور الثقلين، ج 3، ص 94»
امام حسين - عليه السلام - فرمود: هيچ کس بر دين ابراهيم نيست مگر ما و شيعيان ما و ديگران از آن بيگانه اند.


13. عَنِ الْاِمامِ السَّجادِ - عليهِ السَّلام - قالَ: إنَّما شِيعَتُنا يُعْرَفُونَ بِعِبادَتِهِم ... الْمُسَبِّحُونَ إذا سَکتَ النَّاسُ وَ الْمُصَلُّونَ إذانامَ النّاسُ وَ الْمَحْزُونُونَ إذا فَرِحَ النَّاسُ يُعْرَفُونَ بِالزُّهدِ ... .
«نور الثقلين، ج 3، ص 94»
امام سجاد - عليه السلام - فرمود: شيعيان ما از عبادتشان شناخته مي شوند، آنان اهل تسبيح و ذکرند آن گاه که ديگران ساکتند و نماز گزارانند آن گاه که ديگران در خوابند و محزونند (دلخوش به دنيا نيستند) آن گاه که ديگران (بر اثر سرگرمي به دنيا) فرحناکند، آنان با زهد شناخته مي شوند، گفتارشان رحمت است و شغل و کردار آنان جنَّت است.


14. عَنِ الامام الْباقِرِ - عليهِ السَّلام - قالَ: نَحْنُ وَ شِيعَتُنا إصْحابُ الْيَمِينِ.
«بحار الأنوار، ج 24، ص 9»
امام باقر - عليه السلام - فرمود: ما و شيعيان ما، اصحاب يمين (اهل بهشت) مي باشيم.


15. عنِ الامام الصّادِقِ - عليهِ السَّلام - قالَ: شِيعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِينَِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلايَتِنا يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا ويَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا.
«شجره طوبي، ج 1، ص 3»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: شيعيان ما از باقيمانده گل ما آفريده شده اند، ولايت ما در سرشت آنان عجين گشته است، آنان با خوشي ما خوشحال و با ناراحتي ما ناراحتند.


16. عَنِ النَّبِيِّ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - قال: حُبِّي وَ حُبُّ أهْلِ بَيْتِي وَ شِيعَتِهِمْ وَ أنْصارِهِمْ فِي قُلُوبِ الْمَلائِکةِ.
«نور الثقلين، ج 3، ص 129»
پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: محبّت من و اهل بيت من و شيعيان و ياران آن ها در دل هاي فرشتگان نهفته است.


17. قالَ الْاِمامُ الْعَسْکرِيُّ - عليهِ السَّلام - : قالَ رَجُلٌ لِرَسُولُ اللهِ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - : فُلانٌ يَنْظُرُ إلي حَرَمِ جارِهِ وَ إنْ أمْکنَهُ مُواقَعَةِ حَرامٍ لمْ يَضِقْ عَنْهُ فَغَضِبَ رَسُولُ اللهِ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - وَ ... .
«لئالي الاخبار، ج 5، ص 157»
امام حسن عسگري - عليه السلام - فرمود: مردي به پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - گفت: فلان کس به حرم (همسر) همسايه خود چشم مي دوزد و اگر امکان عمل نامشروع دست دهد، کوتاهي نمي کند، پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - غضبناک شد و فرمود: او را حاضر کنيد، مردي که در کنار پيامبر بود گفت: يا رسول الله او از پيروان شما است و به علي - عليه السلام - عشق مي ورزد و از دشمنان ما بيزاري مي جويد. پيامبر - صلي الله عليه و آله - فرمود: نگو که چنين کسي از شيعيان ما است، او دروغگو است زيرا شيعيان ما آن هايي هستند که همگام با ما و پيرو ما در اعمال باشند.


18. عَنْ أمِيرِ الْمُؤمِنِينَ - عليهِ السَّلام - قالَ: إخْتَبِرُوا شِيعَتي بِخِصْلَتَيْنِ فاِنْ کانَتا فِيهِمْ فَهُمْ شِيعَتِي: مُحافَظَتُهُمْ عَلي أوْقاتِ الصَّلَواتِ وَ مُواساتُهُمْ مَعَ إخْوانِهِمْ الْمُؤْمِنِينَ بِالْمالِ وَ إنْ لَمْ تَکونا فِيهِمْ فَاعزَبْ ثُمَّ اَعزَبْ ثُمَّ اَعزَبْ.
«جامع الاخبار، ص 35»
امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود: شيعيان مرا به دو خصلت امتحان کنيد که اگر داراي اين دو خصلت بودند، شيعه اند: اهمّيّت به نماز در اوّل وقت و دستگيري برادران ديني خود با مال، اگر اين دو در آن ها نبود، پس از ما دورند، دورند و دورند!


19. عِنِ الامام الصَّادِقِ - عليهِ السَّلام - قالَ: إمْتَحِنُوا شِيعَتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ: عِنْدَ مَواقِيتِ الصَّلاةِ کيْفَ مُحافِظَتُهُمْ عَلَيْها، وَ عِنْدَ أسْرارِهِمْ کيْفَ حِفْظِهِمْ لَها، عِنْدَ عَدُوِّنا، وَ إلي أمْوالِهِمْ کيْفَ مُواساتِهِمْ لِإخْوانِهِمْ فِيها.
«الخصال، ج 1، ص 103»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: شيعيان و پيروان ما را در سه مسئله امتحان کنيد: اهمّيّت به اوقات نماز که آيا بر انجام آن در وقتش محافظت مي كنند يا نه و حفظ اسرار يعني در حفظ اسرار و مسائل محرمانه کوشا هستند يا خير و از حيث توانمندي هاي مالي يعني آيا با مال خود به ياري برادران ديني خود مي پردازند يا نه.


20. عَنْ أبِي عَبْد اللهِ - عليهِ السَّلام - قال: إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ دِعَامَةً وَ دِعَامَةُ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ ذِرْوَةً وَ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ الْإِسْلَامِ الشِّيعَةُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَيِّداً ... .
«الكافي، ج 8، ص 213»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: آگاه باش که هر چيز را ستوني است و ستون اسلام شيعيان هستند، آگاه باش براي هر چيز سري است و سر اسلام شيعه است، براي هر چيز شرافتي است و شرافت اسلام شيعه است هر چيز را آقايي است و آقاي مجالس و انجمن ها مجالس شيعه است. آگاه باش که هر چيز را امام و رهبري است و امام زمين، آن سرزميني است که شيعه در آن سکوت دارد، به خدا قسم اگر شما در زمين نباشيد گياهي در زمين نرويد. به خدا سوگند اگر شما در روي زمين نباشيد خدا نعمتي به مخالفين شما ندهد و به خوشي ها دست نيابند، نه در دنيا و نه در آخرت بهره اي ندارند.


21. عنِ الامام الْباقِرِ - عليهِ السَّلام - قالَ: فَمَنْ کانَ مِنْکمْ مُطِيعاً للهِ يَنْفَعُهُ وَلايَتُنا وَ مَنْ کانَ مِنْکمْ عاصِياً للهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلايَتُنا و قالَ: ... وَ مَنْ کانَ اللهُ مُطِيعاً فَهُوَ لَنا وَلِيٌّ وَ مَنْ کانَ للهِ عاصِياً فَهُوَ لَنا عَدُوٌّ وَ ما تَنالُ وَلايَتُنا إلا بالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.
«روضة المتقين، ج 12، ص 80»
امام باقر - عليه السلام - فرمود: از شما شيعيان، کسي که مطيع خدا باشد، دوستي ما براي او سودمند است و کسي که نافرماني خدا را كند، حب و دوستي ما براي او سودي نخواهد داشت و نيز فرمود: کسي که مطيع (بي چون و چراي) خدا است او دوست ما است و کسي که نسبت به دستورات خدا عاصي باشد او دشمن ماست وکسي به دوستي و ولايت ما نمي رسد جز از راه عمل و پرهيزکاري.


22. قالَ أمِير الْمُؤمِنِينَ - عليهِ السَّلام - : شِيعَتُنا الْمُتَباذِلُونَ فِي وِلايَتِنا إذا غَضِبُوا لَمْ يَظْلِمُوا.
«الکافي، ج 2، ص 236»
امير المؤمنين - عليه السلام - فرمود: شيعيان ما آن هايي هستند که بذل و بخشش آنان، بر مبناي ولايت ما صورتمي پذيرد (و) هنگامي که به خشم مي آيند، ظلم نمي كنند.


23. قالَ أبُو عَبْدِ اللهِ - عليهِ السَّلام - : إنَّ اللهَ تَبارَک وَ تَعالي زَيّنَ شِيعَتَنا بِالْحِلْمِ و غَناهُمْ بِالْعِلْمِ لِعِلْمِهِ بِهِمْ قَبْلَ أنْ يَخْلُقَ آدَمَ - عليهِ السَّلام -.
«الکافي، ج 8، ص 315»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: خداوند متعال، شيعيان ما را به صفت حلم و بردباري زينت بخشيد و در پوششي از علم و آگاهي آنان را مزيّن ساخت، قبل از آن که آدم - عليه السلام - را خلق كند.


24. عَنْ أبِي عَبْدِ اللهِ - عليهِ السَّلام - قالَ: وَ اللهِ لا يُحِبُّنا مِنَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ إلّا أهْلُ الْبُيُوتاتِ وَ الشَّرَفِ وَ الْمَعْدَنِ وَ لايٌبْغِضُنا مِنْ هؤُلاء إلا کلُّ دَنَسٍ مُلْصَقٍ.
«الکافي، ج 8، ص 316»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: به خدا سوگند دوست ندارد ما را از عرب و عجم مگر مردم اصيل و با شرافت و ريشه دار و با ما دشمن نيستند مگر مردم پست و بي شخصيت.


25. عَنِ الْاِمامِ الصَّادِقِ - عليهِ السَّلام - قالَ: يا مَعْشَر الشِّيعَةِ إنَّکمْ قَدْ نُسِبْتُمْ إلَينا کونُوا لَنا زَيْناً وَ لا تَکونُوا عَلَيْنا شَيْناً.
«مشکاة الأنوار، ص 67»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: اي شيعيان، شما به ما منسوب هستيد، پس مايه زينت ما باشيد نه مايه آبرو ريزي ما.


26. عَنِ الامام الصّادِقِ - عليهِ السَّلام - قالَ: کذِبَ مَنْ زَعَمَ أنَّهُ مِنْ شِيعَتِنا وَ هُوَ مُمْتَسِّک بِعُرْوةِ غَيْرِنا.
«وسائل الشيعه، ج 18، ص 8»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: دروغ مي گويد كسي كه گمان مي كند از شيعيان ماست در حالي كه به ريسمان غير ما متمسك مي شود.


27. عَنِ الْاِمامِ الصّادِقِ - عليهِ السَّلام - قالَ: إنّا صُبَّرٌ وَ شِيعَتُنا أصْبَرُ مِنّا، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداک، کيفَ صارَ شيعَتُکمْ أصْبَرُ مِنْکمْ؟ قالَ لِأنّا نَصْبِرُ عَلي ما نَعْلَمُ و شِيعَتُنا يَصْبِرُونَ عَلي ما لا يَعْلَمُونَ.
«بحار الأنوار، ج 71، ص80»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: ما صابر هستيم ولي شيعيان ما از ما صابرترند، راوي مي گويد: پرسيدم فدايت شوم چگونه شيعيان شما از شما صابرترند؟ امام پاسخ داد: ما صبر مي کنيم در حالي که از پاداش برتر صابران آگاهيم ولي شيعيان ما صبر مي کنند در حالي که از پاداش آن آگاهي ندارند.


28. عَنْ أبِي عَبْدِ اللهِ - عليهِ السَّلام - إنَّهُ قالَ لِأبِي بَصيرٍ: يا أبا مُحَمَّدٍ لَقَدْ ذَکرَکمُ فِي کتابِه، فَقالَ: «إنَّ عِبادِي لَيْسَ لَک عَلَيْهِمْ مِن سُلْطانٍِ» وَ اللهُ ما أرادَ بِهذا إلّا الْأئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ وَ شِيعَتَهمْ.
«نور الثقلين، ج 3، ص 16»
امام صادق - عليه السلام - به ابي بصير فرمود: خداوند از شما شيعيان در کتاب خود ياد کرده است و فرموده: «همانا بر بندگان شايسته ام تو (ابليس) را تسلطي نيست»، به خدا سوگند که اراده نكرده است خداوند (از بندگان شايسته) جز ائمه معصومين - عليهم السلام - و شيعيان آن ها را.


29. عَنْ الامام مُوسي بْنِ جَعْفَرٍ - عليهِ السَّلام - قالَ: مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أن يَصِلَنا فَلْيَصِلْ فُقَراءَ شِيعَتِنا وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ أنْ يَزورَ قُبُورُنا فَلْيَزُرْ قُبُورَ صلْحاءِ أخوانِنا.
«وسائل الشيعه، ج 6، ص 332»
امام کاظم - عليه السلام - فرمود: کسي که به ما دسترسي ندارد و نمي تواند به ديدن ما نائل آيد به ديدار فقراء شيعه (و به دستگيري آنان) بپردازد و کسي که استطاعت زيارت قبر ما را ندارد به زيارت قبر صالحان از شيعه ما برود.


30. عَنِ الامام الصَّادِقِ - عليهِ السَّلام - قالَ: أيُّما رَجُلٍ مِنْ شِيعَتِنا أتي رَجُلاً مِنْ إخْوانِهِ فَاسْتَعانَ بِهِ فِي حاجَتِهِ فَلَمْ يَعِنْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ إلّا ابْتَلاهُ اللهُ بِأنْ يَقْضِيَ حَوائِجَ عِدَّةٍ مِنْ أعْدائِنا.
«وسائل الشيعه، ج 11، ص 598»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: هر کس از شيعيان ما در برابر يکي از برادران خود، اظهار حاجت کند و او در حالي که مي تواند به دست گيري او بپردازد، کوتاهي نمايد خداوند او را مبتلا مي کند به بر آوردن حاجت دشمنان ما.


31. قالَ الامام الرِّضا - عليهِ السَّلام - : مَنْ رَدَّ عَلَيْهِمْ فَقَدْ رَدَّ اللهَ، مَنْ طَعَنْ عَلَيْهِمْ فَقَدْ طَعَنَ اللهَ، لِأنَّهُمْ عِبادُ اللهِ حقّاً و أوْليائِهِ صِدْقاً و إن أحَدَهُمْ لَيَشْفَعَ فِي رَبِيعَةَ وَ مُضِرٍ فَيُشْفَعَهُ اللهُ فِيهِمُ لِکرامَتِهِ عَلي اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
«وسائل الشيعه، ج 11، ص 441»
امام رضا - عليه السلام - فرمود: کسي که شيعه را رد کند (قبول نداشته باشد) چنان است که خدا را رد کرده است و کسي که به آنان توهين كند به خدا توهين کرده است زيرا که آنان بنده راستين خدا هستند و دوستدار واقعي اويند. هر يک از اينان اگر به عدد قبيله ربيعه و قبيله مضر را شفاعت کنند، خداوند عز و جل شفاعت آنان را مي پذيرد.


32. سَألَ رَجُلٌ أبا عَبْدِ اللهِ - عليهِ السَّلام - عَنْ قَوْمٍ مِنَ الشِّيعَةِ يَدْخُلُونَ فِي أعمالِ الْسُّلْطانِ وَ يَعْمَلُونَ لَهُمْ وَ يُحِبُّونَهُمْ و يُوالُونَهُمْ، قالَ - عليهِ السَّلام - : لَيْسَ هُمْ مِنَ الشِّيعَةِ وَ لکنَّهُمْ مِنْ اُولئک.
«تفسير قمي، ج 1، ص 176»
مردي به امام صادق - عليه السلام - گفت: بعضي از شيعيان به انجام اعمال و کردار (طاغوتي و) شاهانه دست مي زنند و از عمّال آنان اند و درخواست هاي آنان را اجابت مي کنند و به دوستي و اطاعت آنان مي پردازند. امام - عليه السلام - فرمود: آنان از شيعيان نيستند بلكه در زمره آنان اند (شاهان و طاغوتيان).


33. عَنْ مُعاوِيَةَ بْنِ عَمّارٍ: عَنِ الْإمامِ الصّادِقِ قُلْتُ لَهُ - عليهِ السَّلام - : رَجُلٌ راوِيَةٌ لِحَدِيثِکمْ يَبُثَّ ذلِک فِي النّاسِ وَ يَشُدَّهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِکمْ و لَعَلَّ عابِداً مِنْ شِيعَتِکمْ لَيْسَتْ لَهُ هذِهِ الرِّوايَةُ، أيُّهُما ... .
«الکافي، ج 1، ص 33»
معاوية بن عمار گفت: به امام صادق - عليه السلام - گفتم: شخصي احاديث و احکام شما را در ميان مردم تبليغ كرده و در دل شيعيان شما آن ها را جاي مي دهد و مردي هم از شيعيان شما تنها به عبادت مي پردازد؛ کدام يک از اين دو برترند؟ امام - عليه السلام - فرمود: کسي که احاديث ما را در دل شيعيان ما جاي مي دهد، از هزار عابد برتر است.


34. قالَ أمِيرِ الْمُؤمِنِينَ - عليهِ السَّلام - لِقَنْبَرَ: يا قَنْبَرُ اَبْشِر و بَشِّر وَ اسْتَبْشِرْ فَوَ اللهِ لَقَدْ ماتَ رَسُولُ اللهِ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - وَ هُوَ عَلي اُمَّتِهِ ساخِطٌ إلّا الشِّيعَةَ (و هو ساخط علي جميع الامة الا الشيعة).
«مشکاة الانوار، ص 93»
امير المؤمنين - عليه السلام - به قنبر فرمود: اي قنبر بشارت باد تو را و بشارت ده به ديگران و خوشحال باش که قسم به خدا پيامبر - صلي الله عليه و آله - از دنيا رفت در حالي و جز بر شيعه بر ساير امت خود خشمگين بود.


35. عَنْ أبِي عَبْد اللهِ - عليهِ السَّلام - قال: ألا وَ إنَّ لِکلِّ شَيْءٍ جَوهَراً و جَوهَرُ وُلْدِ آدَمَ مُحَمَّدٌ - صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه - وَ نَحْنُ وَ شِيعَتُنا بَعدنا حبَّذا شيعَتَنا ما أقْرَبَهُمْ مِنْ عَرْشِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ... .
«الكافي، ج 8، ص 214»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: آگاه باشيد که به راستي هر چيزي را گوهري است و گوهر فرزندان آدم، محمد - صلي الله عليه و آله - است و پس از آن حضرت، ما و بعد از ما، شيعيان ما هستند، خوشا بر شيعيان ما که نزديکند به عرش خداي عز و جل و چه نيکو است رفتار خداي عز و جل نسبت به آنان در روز قيامت. به خدا سوگند اگر بر مردم گران نمي آمد و شيعيان را خود بيني فرا نمي گرفت فرشتگان رو در رو به آن ها سلام مي کردند.


36. عَنْ أبِي عَبْد اللهِ - عليهِ السَّلام - قال: وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِيعَتِنَا يَتْلُو الْقُرْآنَ فِي صَلَاتِهِ قَائِماً إِلَّا وَ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مِائَةُ حَسَنَةٍ وَ لَا قَرَأَ فِي صَلَوَاتِهِ جَالِساً إِلَّا وَ لَهُ بِكُلِّ حَرْفٍ خَمْسُونَ حَسَنَةً ... .
«الكافي، ج 8، ص 214»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: به خدا سوگند هيچ بنده اي از شيعيان ما نيست که قرآن را ايستاده در حال نماز بخواند جز آن که در برابر هر حرفي از آن صد حسنه به او دهند و اگر نشسته در نماز قرآن بخواند به هر حرفي پنجاه حسنه به او دهند و شخص خموش از شيعيان ما ثواب قرآن خواندن مخالفين را دارد. به خدا سوگند در بستر خود خفته ايد و مزد مجاهدان (در راه خدا) را داريد و هنگامي که در نماز هستيد ثواب صف بستگان در راه خدا را داريد شمائيد که به خدا قسم آن کساني که خداي عز و جل درباره شان فرمود: «کينه اي که در سينه شان بود کنده ايم و برادرانه بر تخت ها رو به روي هم هستند» (سوره حجر، آيه 47) به راستي که شيعيان ما چهار چشم دارند. دو چشم در سر، دو چشم در دل. آگاه باشيد که همه اين گونه اند ولي خداي عز و جل چشم هاي شما را بينا کرده و چشم هاي آنان را کور کرده است.


37. عَنْ أبِي عَبْد اللهِ - عليهِ السَّلام - قال: شِيعَتُنا أهْلُ الْهُدي وَ أهْلُ التُّقي وَ أهْلُ الْخَيْرِ وَ أهْلُ الإيمانِ وَ إهْلُ الفَتْحِ وَ الظَّفَرِ.
«الكافي، ج 2، ص 233»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: شيعيان ما أهل هدايت و تقوي و أهل خير و نيکي و أهل ايمان و أهل فتح و ظفرند.


38. عَنْ أبِي عَبْد اللهِ - عليهِ السَّلام - قال: خَرَجْتُ أنا و أبي حتّي إذا کنّا بَيْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَر إذا هُوَ بأُناس من الشيعه مِنْفَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ ثُمَّ قالَ: إنِّي وَ اللهِ لَاُحِبَّ رِياحَکمْ وَ أرْواحَکمْ فَأعِينُوني عَلي ذلِک ... .
«الكافي، ج 8، ص 212»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: من و پدرم از خانه بيرون رفتيم تا (در مسجد مدينه) به ميان قبر و منبر رسيديم در آنجا به گروهي از شيعه برخورديم، پدرم به آن ها سلام کرد سپس فرمود: به خدا قسم من شما و جان هاي شما را دوست دارم، پس شما کمکم کنيد بر اين دوستي، به پارسايي و کوشش و بدانيد که به ولايت (و دوستي) ما نتوان رسيد جز به پارسايي و کوشش و هرکس از شما که (بنده اي از بندگان خدا) را امام و پيشواي خود قرار دهد بايد بر طبق رفتار و کردار او عمل کند.


39. عَنْ أبِي عَبْد اللهِ - عليهِ السَّلام - قال: أَنْتُمْ شِيعَةُ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ وَ أَنْتُمُ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ وَ السَّابِقُونَالْآخِرُونَ وَ السَّابِقُونَ فِي الدُّنْيَا وَ السَّابِقُونَ فِي الْآخِرَةِ إِلَى الْجَنَّةِ قَدْ ضَمِنَّا لَكُمُ الْجَنَّةَ بِضَمَانِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ... .
«الكافي، ج 8، ص 213»
امام صادق - عليه السلام - فرمود: شما (شيعيان) هستيد پيروان خدا و شماييد ياران خدا و شماييد پيشي گرفتگان اولين و آخرين و پيشي گرفتگان در دنيا و آخرت به سوي بهشت و ما با ضمانت خداوند عز و جل و رسولش - صلي الله عليه و آله - براي شما ضمانت بهشت کرده ايم، به خدا که در درجات بهشت کسي بالاتر از شما نباشد، پس براي درک فضائل درجات بهشت با يکديگر رقابت کنيد، شمائيد پاکان وزنانتان نيز زناني پاک هستند، هر زن با ايماني حوريه اي است خوش چشم و هر مرد با ايماني يک صديقي است.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 4:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

seyed-razi

ولادت

ابو الحسن، محمد بن حسین بن موسى موسوى بغدادى، معروف به سید رضى در سال 359 هـ.ق در شهر بغداد به دنیا آمد. او از خانواده اى شریف و اصیل و از نسل ائمه معصومین علیهم السلام است.نسب او از طرف پدر به امام موسى کاظم (علیه السلام) واز طرف مادر به امام زین العابدین (علیه السلام) مى رسد.

پدرش ابو احمد حسین، ملقب به طاهر و ذوالمنقبتین است که از شخصیت هاى برجسته و مورد توجه حکومت بوده. او بزرگ سادات و مسئول رسیدگى به شکایات مردم و امیر حج بود.

مادرش فاطمه دختر ابو محمد، حسین بن احمد بن محمد ناصر کبیر، زنى دانشمند و با تقوا بود وشیخ مفید کتاب "أحکام النساء" را به درخواست ایشان به نگارش درآوردند.

تحصیلات :

شبى شیخ مفید فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را در خواب دید که دست امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) را در حالى که دو کودک خردسال هستند گرفته و نزد او آورد و فرمود: "اى شیخ به این دو کودک من علم فقه بیاموز".شیخ مفید پس از بیدار شدن، از این خواب خود شگفت زده شد. صبح همان روز مادر سید رضى و سید مرتضى دست دو کودک خود را گرفته و نزد او آورده و گفت: "اى شیخ به این دو کودک من علم فقه بیاموز".شیخ مفید از این حادثه منقلب و گریان گشت و خواب خود را براى آنان تعریف کرده و مسئولیت تربیت و تعلیم این دو سید بزرگوار را عهده دار گردید.

سید رضى شخصیتى اندیشمند و داراى قدرت هوش و درکى بالا بود. او مدرسه اى در شهر بغداد تأسیس کرد و به تربیت شاگردانى در علوم اسلامى پرداخت. کتابخانه بزرگى نیز براى استفاده شاگردان خود در آن مدرسه برپا نمود.

در سال 388 هـ.ق بهاء الدولة او را به جانشینى خود برگزیده و لباس هاى فاخرى به او هدیه داده و او را به مقام ریاست سادات و مسئول رسیدگى به شکایات مردم و امارت حج منصوب نمود. در سال 397 هـ.ق نیز از طرف بهاء الملک همین مقام به او داده شد. در سال 388 هـ.ق از طرف بهاء الدولة ملقب به "شریف جلیل" ودر سال 398 هـ.ق ملقب به "ذو المنقبتین" گردید ودر همان سال از طرف بهاء الدولة ملقب به "رضى ذو الحَسَبین" گشت. در سال 401 هـ.ق نیز از طرف قوام الدین ملقب به "شریف أجلّ" شد.

اساتید

از اساتید سید رضى مى توان به این شخصیت ها اشاره کرد:

1ـ شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان

2ـ ابو بکر، محمد بن موسى خوارزمى

3ـ ابو الحسن، على بن عیسى ربعى

4ـ ابو الفتح، عثمان بن جنى موصلى

5ـ ابو سعید، حسن بن عبد الله سیرافى

تألیفات

سید رضى داراى تألیفاتى ارزشمند است مانند:

1ـ نهج البلاغه ، که جمع آورى و تدوین آن بوسیله ایشان صورت گرفته است

2ـ خصائص الأئمه (علیهم السلام)

3ـ تلخیص البیان عن مجاز القرآن

4ـ المجازات النبویه

5ـ حقایق التأویل فى متشابه التنزیل

وفات

سرانجام پس از عمرى خدمت به جهان اسلام و تشیع، سید رضى در سن 47 سالگى و در سال 406 هـ.ق در شهر بغداد دیده از این جهان فرو بست و در کاظمین، در کنار قبر امام موسى کاظم و امام جواد (علیهماالسلام) دفن شد

منابع

• قصص العلماء،‌ ص 411 - 413

• پایگاه اسلامی الشیعه

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 4:24  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شیخ مفید

شيخ مفيد نامش محمد بن محمد بن نعمان , هم متكلم است و هم فقيه ابن النديم درفن دوم از مـقـاله پنجم (الفهرست ) كه درباره متكلمين شيعه بحث مى كند, از او به عنوان (ابن المعلم ) ياد مى كند و ستايش مى نمايد او در سال 338 متولد و در سال 413درگذشته است كتاب معروف او در فقه به نام (مقنعه ) است و چاپ شده و موجود است شيخ مفيد از چهره هاى بسيار درخشان شـيـعـه در جـهان اسلام مى باشد ابويعلى جعفرى كه داماد مفيد بوده است , گفته مفيد شبها مختصرى مى خوابيد, باقى را به نماز يامطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيد مى گذرانيد

شيخ مفيد و روزگار زندگى او:

از قـيـام نـافـرجـام مـختار بن ابى عبيده ثقفى به بعد, همه حركت محرومان ضدستمگران , به نام طـرفـدارى از آل رسول (ع ) آغاز گرديده است بدين معنى كه مخالفت با حكومتهاى وقت با هـواداران خـانـدان رسالت از اماميه , كيسانيه , زيديه ,راونديه , و ديگر فرقه ها براى تحقق يك نيت صورت گرفته است و آن برانداختن حكومت نژادى عباسى و تاسيس حكومت بر اساس عدل قرآنى بـوده اسـت كـه در آن عـرب و غير عرب مساوى بوده باشند در آن روزگار مهم ترين كانون قيام , (خـراسـان )بـود مردم اين سرزمين زير پرچم تشيع گرد آمده بودند, و مى خواستند حكومت را ازآل ابى سفيان به آل على (ع) بازگردانند روزى كه محمد بن على بن عبداللّه بن عباس ,داعيان خود را به خراسان فرستاد, به آنها سپرد كه از شخص خاصى نام نبرند, بلكه مردم را به الرضا من آل مـحـمـد (ص ) بـخوانند سرانجام اين نهضت آن شد كه آل عباس بر خلافت غلبه يافت و بنى الـحسن و بنى الحسين (ع ) محروم ماندند اما سيرتى كه خلفاى عباسى از آغاز كار يا اندكى پس از اسـتـقـرار حـكـومت پيش گرفتند, آن نبود كه توده هاى محروم مى خواستند, آنچه به دنبال اين نـهـضـت تـحقق يافت , حكومت نژادى ديگرى بود كه در آن تيره عباسى جاى تيره اموى را اشغال مـى كـرد با اين تفاوت كه در اين حكومت عنصر ايرانى داخل در قوه اجرايى گرديده بود بى جهت نـيـسـت كـه سـال 352 مـعـزالـدوله ديلمى زنان شيعه را گفت تا روهاى خود را سياه كنند و با گـريـبـان چـاك در بـازار بـغـداد بـيـايـند و فقهاى اهل سنت آن سال را (سنة البدعة ) (سال بدعت)ناميدند آنان با اين وضع حقوق از دست رفته را مطالبه مى نمودند.

بازگشت به خويشتن :

پـس از ايـن آزمايش تلخ و پس از اين دوره سياه بود كه متفكران شيعه به خودآمدند و به اين فكر افـتـادنـد كـه نخست انديشه هاى فكرى و اعتقادى شيعه را به مردم بياموزند و آنان را با عدالت و مـساوات و احكام اسلامى آشناتر سازند از قرن دوم هجرى به بعد, متكلمان شيعه و شاگردان امام بـاقر و امام صادق (عليهما السلام )كوشيدند اصول معتقدات تشيع را بر پايه منطق عقلى و منطق كـلام پياده نمايند از اين تاريخ تا سال 447 هجرى , يعنى به سال ورود طغرل سلجوقى به بغداد و بـرانـداخـتـن آخـرين فرمانرواى شيعه آل بويه , (الملك الرحيم ), دانشمندان شيعه با استناد به ظاهرقرآن كريم و با استفاده از اخبار اهل بيت (ع ) عالى ترين مكتب انديشه بشرى واسلامى را ارائه داده اند كه تا آن روز در دنياى اسلام بى سابقه بود اصول فلسفى واعتقادى اين مذهب را آن چنان پـى ريـزى نـمودند كه نه تنها در طول تاريخ زنده بماند,بلكه پيوسته پيشروى خود را حفظ كند و چاره ياب و پاسخگوى مشكلات اجتماعى باشد.

از يـك سـو اصل (عدالت ) را در زمره اصول اعتقادى درآوردند و از سوى ديگرعقل را جز منابع اسـتـنـبـاط احـكـام كـلى شناساندند در زمينه اعتقاد و عمل هر دو,حكومت عقل را به رسميت شناختند عصر ظهور شيخ مفيد و هم رديفان او در چنين موقعيت ويژه بود.

اين نوع حركت مكتبى توسط فقها و متكلمين و انديشمندان اسلامى متوقف نگرديد, بلكه پيوسته تـعـقيب و پى گيرى شد تا به وسيله فقيهان پارسايى مانندابن ادريس , علا مه حلى , محقق حلى , شـيـخ على كركى , پسرش شيخ عبدالعال و شيخ ‌على منشار, شيخ بهائى و دهها تن عالم ديگر در صـحـنـه فـقاهت ظاهر شدند و فقه شيعه را از عبادات و معاملات كه به وسيله صدوق و كلينى و مفيد و شيخ طوسى پى ريزى شده بود, به مرحله كامل ترى رساندند درست است كه پس از يورش مـغـول بـه مـراكزعلمى , اندك وقفه اى در حوزه هاى علمى مدارس دينى به وجود آمد, ولى پس ازفترت دوران مغول از نو, طبقات بعدى فقها مانند: شهيد اول و دوم , مقدس اردبيلى ,بعدها علا مـه وحيد بهبهانى , شيخ جعفر آل كاشف الغظا, شيخ محمد حسن صاحب جواهر, و ميرزاى بزرگ شيرازى و شيخ مرتضى انصارى , فقه اسلام احيا شده ورونق گرفت تا به عصر كنونى رسيد كه در معرفى شخصيتهاى آينده مورد بحث قرارخواهد گرفت .

شـيخ بزرگوار ما در آن بحران برخوردهاى اعتقادى و سياسى و حركتهاى سرنوشت ساز در حومه بـغـداد ديده به جهان گشود و دانشهاى ابتدايى را در خانواده وزادگاه خويش به پايان برد او كه در يـك خانواده عميق و اصيل در تشيع از سلاله نيكان و پاكان به وجود آمده بود و سراسر خاندان او مـالامـال از عـشـق به اهل بيت رسالت (ع )بوده اند, راهى بغداد گرديد از اساتيد و دانشمندان مدارس بغداد نيز كسب علم ودانش نمود تا در علم كلام , فقه و اصول , سرآمد دانشمندان گرديد.

مكتب مفيد:

پـيـش از مـفيد, علم كلام و اصول فقه در ميان دانشمندان اهل سنت رونقى به سزاداشت فقها و مـتـكلمين بسيارى در اطراف بغداد گرد آمده و در رشته هاى گوناگون اصول عقائد, سرگرم بحث و مناظره بودند.

هـر چند علم كلام پيش از مفيد نيز در ميان شيعيان سابقه داشته است , ولى دراثر محدوديتى كه در كار شيعيان از نظر سياسى بود, اين موضوع از مرحله تاليف وتدوين كتاب تجاوز نمى كرد پيش از مفيد شيخ صدوق كه رئيس شيعيان بود سبك ساده اى را در تصنيف و تاليف به وجود آورده بود و آن را بـه صورت املا به صورت ساده به مستمعين القا مى نمود مفيد نيز در پيگيرى مكتب استاد كوشيد و با استفاده ازمبانى علم كلام و اصول فقه , راه بحث و استدلال را به روى شيعيان باز كرد وتـلاشـهـايـى را كـه متقدمين مانند ابن جنيد اسكافى و قبل از او ابن عقيل فقيه معروف شيعه و عـيـاشـى ريخته بودند, به صورت دلپذيرى درآورد به گفته نجاشى كتاب كوچكى در اصول فقه تصنيف كرد كه مشتمل بر تمام مباحث آن بود.

اساتيد:

مـرحـوم نـورى در خـاتمه مستدرك , 50 تن از استادان مفيد را نام مى برد البته تعدادآنها بيش از ايـنهاست از معروف ترين آنان : ابن قولويه قمى , صدوق , ابن وليد قمى ,ابوغالب , ابن جنيد اسكافى , ابوعلى صولى بصرى , ابوعبداللّه صفوانى و مى باشند.

شاگردان:

تـعـداد كـثـيرى از دانشجويان علوم اسلامى از مكتب پرفيض او بهره برده اند كه سرآمد آنان سيد مـرتـضى علم الهدى , برادر سيد رضى , شيخ طوسى , نجاشى , ابوالفتح كراچكى , ابويعلى جعفر بن سالار و عبدالغنى از مفاخر شاگردان اويند .

تاليفات:

نـجـاشـى 171 جـلد كتاب از تاليفات شيخ را ذكر كرده است كه اسامى برخى ازآنها به اين ترتيب است :

1 ـ در فقه : المقنعه , الفرائض الشرعيه و احكام النسا.

2 ـ در علوم قرآنى : الكلام في دلائل القرآن , وجوه اعجاز القرآن , النصرة في فضل القرآن , البيان في تـالـيف القرآن (او يكى از پركارترين افراد اين رشته بود طالبان تفصيل مى توانند به كتاب طبقات مفسران شيعه ج 2 , تاليف مؤلف مراجعه نمايند)

3 ـ در عـلـم كـلام و عـقـائد: اوائل الـمقالات , نقض فضيلة المعتزله , الافصاح ,الايضاح , الاركان

وفات:

شيخ بزرگوار ما در سال 413 در بغداد, پس از75 سال تلاش و خدمت ارزنده درگذشت و مورد تـجـلـيـل فـراوان مردم و قدردانى علما و فضلا قرار گرفت و به تعبيرشاگرد بزرگوارش شيخ طوسى كه خود حاضر در صحنه بوده است , روز وفات او ازكثرت دوست و دشمن براى اداى نماز و گـريستن بر او, همانند و نظير نداشته است هشتاد هزار تن از شيعيان او را تشييع كردند و سيد مرتضى علم الهدى بر او نمازگزارد و در حرم مطهر امام جواد (ع ) پائين پاى آن حضرت و نزديك قبر استادش ابن قولويه مدفون گرديد.

شیخ مفید در نظر دانشمندان شیعه

شیخ الطایفه(شیخ طوسی)

در "رجال" باب "كسانی كه از ائمه علیهم السلام روایت نكرده اند" در باب "محمد" طبق معمول به اختصار از استاد عالیقدرش شیخ مفید بدین گونه نام می برد: "محمدبن محمد بن نعمان، دانشمندی بزرگ و موثق است." و در "فهرست" می نویسد: "محمد بن محمد بن نعمان ابوعبدالله مفید معروف به "ابن معلم" از متكلمان (علمای عقاید و مذاهب) طایفه امامیه است.

در زمان او ریاست علمی و دینی شیعه به وی منتهی گشت. در علم فقه و كلام بر هر كس مقدم، فكرش عالی، ذهنش دقیق، و دانشمندی حاضر جواب بود. نزدیك به دویست جلد كتاب بزرگ و كوچك دارد و فهرست كتابهایش مشهور است..."

نجاشی

نجاشی شاگرد نامی دیگرش در "رجال" پس از ذكر نام و نسب او تا "یعرب بن قحطان" جد نژاد عرب می نویسد: "استاد ما رضی الله عنه است. جایگاه والای او در فقه و كلام و روایت و وثاقت و دانش مشهورتر از آنست كه وصف شود." سپس مانند شیخ طوسی كتاب های او را نام می برد.

ابن شهرآشوب

از وی چنین یاد می كند: "شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن نعمان حارثی بغدادی عكبری: ... شاگرد ابوجعفر ابن قولویه، و ابوالقاسم علی بن محمد رفاء، و علی بن ابی الجیش بلخی بود.حضرت صاحب الزمان صلوات الله علیه او را ملقب به "شیخ مفید" نمودو من علت آن را در كتاب "مناقب آل ابی طالب" ذكر كرده ام. او مولف حدود دویست كتاب بزرگ و كوچك است ..."

علامه حلی

علامه حلی از این دانشمند عظیم الشأن سخن گستر، بهتر و روشن سخن گفته و می نویسد: "محمدبن محمدبن نعمان مكنّی معروف به "ابوعبدالله" و ملقب به "مفید" است. درباره علت نامگذاریش به "مفید" حكایتی است كه ما آن را در كتاب بزرگ خود، در رجال، آورده ایم.

مفید معروف به "ابی المعلم" بود و از بزرگترین مشایخ شیعه و رئیس و استاد آنهاست. كلیه دانشمندان ما كه بعد از وی آمده اند از دانش او استفاده نمودهاند. فضل و دانش او در فقه و كلام و حدیث مشهورتر از آنست كه به وصف آید. او موثق ترین و داناترین علمای عصر خود بود. ریاست علمی و دینی طائفه شیعه امامیه در زمان او به وی منتهی گشت..."

شهید قاضی نورالله شوشتری

دانشمند عالی مقام و سخن گستر نامی، پس از ذكر نام آن بزرگ مرد علم و دین در كتاب نفیس فارسی خود "مجالس المؤمنین" سخن مفصل خود پیرامون شخصیت او را بدین گونه آغاز می كند: "... افادت پناهی كه عقل مستفاد از قوت قدسیه ی او مستفید، و فكر فلك پیمای او با ملأاعلی در گفت و شنید بود.

مجتهدی قدسی ضمیر، و متكلمی نحریر، شاهبازی تیزآهنگ، و بدیهه پردازی فیروز چنگ، اشاعره از سطوت مناظره ی او در كنج اعتدال، و حال ارباب اعتزال از دهشت مباحثه او مانند ..." به طور خلاصه، سایر دانشمندان رجالی و فقها و علمای ما هر جا به نام شیخ مفید یا گفتار او رسیده اند، از وی به عنوان سرآمد علمای عقاید و مذاهب اسلامی و متفكری برجسته، و مصنفی پركار و دانشمندی سخنور و ...

و اوصافی از این قبیل یاد كرده اند مانند: ابن داود در "رجال" ابن ادریس حلی در "مستطرفات سرائر"، علامه مجلسی، وحید بهبهانی، شیخ یوسف بحرانی، شیخ ابوعلی حائری صاحب "روضات الجنات" و دیگران.

در اینجا از میان آنان به نقل قسمتی از سخنان علامه بحرالعلوم بسنده كرده و می گذریم.

علامه بحرالعلوم

علامه بحرالعلوم با آن مقام شامخ علمی و شخصیت نافذ دینی و تقوا و فضیلتی كه داشته است به تفصیل از پیشوای علمای امامیه نام برده و در آغاز گفتار خود می نویسد:

"محمدبن محمدبن نعمان ابوعبدالله مفید رحمة الله" استاد استادان بزرگ و رئیس رؤسای ملت اسلام، گشاینده درهای تحقیق با اقامه دلیل و برهان با بیان روشن خویش سركوب گر فرقه های گمراه، دانشمندی كه تمامی جهات فضل و دانش در وی گرد آمده و ریاست علمی و دینی به او منتهی گشته بود.

كلیه دانشمندان بر مقام عالی وی در دانش و فضل و فقه و عدالت و وثاقت و جلالت قدرش اتفاق نظر دارند. او دارای خوبیها و فضائل فراوان: تیزبین، باهوش، حاضر جواب و موثق ترین دانشمند عصر خود در حدیث و آشناترین آنها به علم فقه و كلام بود و هر كس بعد از او آمده از وی استفاده نموده است..."

شیخ مفید در نظر دانشمندان عامه

شیخ مفید دانشمند ذوفنون وبلند آوازه ما در نظر علمای بزرگ عامه نیز بسیار بزرگ می نمود. این معنی از سخنان خوب و بد آنان به خوبی پیدا است.

ابن ندیم

كه از معاصران شیخ مفید بوده و مانند او در بغداد می زیسته در فهرست خود نوشته است: "ابن المعلم – ابوعبدالله" ریاست متكلمین شیعه در عصر ما به وی رسیده است. او در علم كلام (عقاید و مذاهب) به روش مذهب شیعه بر همه كس پیشی دارد. دانشمندی باهوش و با فراست است، از كتاب های او دریافتم كه دانشمندی عالیقدر است ..." و در جای دیگر می نویسد:

"ابن المعلم - ابوعبدالله محمد بن محمدبن نعمان، ریاست وی بر اصحاب خود از شیعه امامیه در فقه و كلام و آثار، در زمان ما به وی منتهی گشته است. ولادت او در سال 338 هجری روی داده است، از كتابهای او ... در فهرست ابن ندیم در هر دو مورد چیزی از تألیفات شیخ مفید ذكر نشده است و به جای آنها چند نقطه دیده می شود گویا بوده است ولی حذف شده است.

ابن جوزی

دانشمند مشهور كه او نیز هم عصر شیخ مفید بوده در وقایع سال 413 هـ می نویسد: "محمدبن محمد بن نعمان ابوعبدالله معروف به ابن معلم، پیشوای شیعه امامیه و دانشمند آنها بود، و كتابها بر اساس مذهب آنان تصنیف كرده است. سید مرتضی از جمله شاگردان اوست. ابن معلم مجلس مناظره ای در خانه اش واقع در "درب ریاح" منعقد ساخته بود .

كه در آن عموم دانشمندان گرد می آمدند، او در نزد امرای اطراف كه متمایل به مذهب وی بودند، مقامی عامی داشت. در ماه رمضان امسال (413هـ) وفات یافت. سید مرتضی او را مرثیه گفت..." خطیب بغدادی كه اندكی پس از وی می زیسته در تاریخ بغداد نظر به تعصب خاص خود از وی نام برده و سخنانی ناهنجار گفته است كه از شخصی چون خطیب بعید نیست.

سخنان خطیب به روشنی می رساند كه متعصبان مخالف چقدر از شخصیت شیخ مفید و تألیفات و مكتب وی در رواج مذهب اهل بیت عصمت و طهارت هراس داشته اند. چنان كه از سخنان دانشمندان بعدی عامه نیز روشن می گردد.

شیخ عبدالله یافعی

در "مرآت الجنان فی تاریخ مشاهیر الاعیان" ضمن وقایع سال (413هـ) و دانشمندانی كه در آن سال درگذشته اند می نویسد: " دانشمند شیعه و پیشوای رافضه صاحب تصانیف بسیار، معروف به "مفید" و "ابن معلم" می باشد. وی در كلام و فقه و جدل استاد فرزانه بود. او در دولت "آل بویه" با طرفداران هر مسلك و عقیده ای با جلالت و عظمت مناظره می كرد.

وی در سال 413ه وفات یافت."ابن ابی طی می گوید: "وی از مستمندان دستگیری بسیار می كرد، فروتنی و خشوع وی زیاد، و نماز وروزه اش فراوان، و لباسش زبر بود." دیگری گفته است: گاه بود كه عضد الدوله شیخ مفید را زیارت می كرد.

مفید شیخی متوسط القامه، لاغر اندام و گندم گون بود. هفتاد و شش سال زندگی كرد. بیش از دویست كتاب تصنیف كرده است. ماجرای تشییع جنازه او مشهور است؛ زیرا هشتاد هزار نفر از رافضیان و شیعیان او را تشییع كردند. خدا اهل تسنن را از شر او آسوده گردانید! وفات او در ماه رمضان اتفاق افتاد.

ابن حجرعسقلانی

در "لسان المیزان" از دانشمند عالیقدر ما بدینگونه یاد می كند: "دانشمند بزرگ رافضه (شیعه) ابوعبدالله بن معلم، صاحب تصانیف بدیع است كه دویست كتاب می باشد. او به خاطر عضد الدوله قدرتی بزرگ داشت. هشتاد هزار رافضی (شیعه)جنازه ی او را تشیع كردند. در سال 413 وفات یافت.خطیب بغدادی نوشته است: "مفید كتاب های بسیاری در گمراهی شیعه! و دفاع از اعتقاد آنها و نكوهش از صحابه و تابعین و ائمه دین و مجتهدین نوشته است او با كتابها و نظریاتش بسیاری را گمراه ساخت! تا این كه خداوند اهل تسنن را با مرگ وی آسوده گردانید."

ابن حجر

می گوید: "مفید بسیار پارسا و فروتن و پاسدار علم بود. گروهی از دانشمندان از محضرش برخاستند، و در بزرگداشت مكتب تشیع جایگاهی عالی یافت، تا جائی كه گفته اند او بر هر دانشمند بلند قدری منت دارد. پدرش در "واسط" معلم بود، و مفید در آنجا متولد گردید.

بعضی هم گفته اند در "عكبرا" متولد شده است". گویند عضدالدوله برای ملاقات او به خانه اش می رفت و هر گاه بیمار می شد به عیادتش می شتافت.شریف ابویعلی جعفری شوهر دختر شیخ مفید گفته است: "مفید جز اندكی از شب را نمی خوابید. سپس بر می خاست و به نماز می ایستاد، یا مطالعه می كرد، یا مشغول تلاوت قرآن می گشت."

سایر دانشمندان عامه مانند ابن عماد حنبلی در "شذرات الذهب" و ابن كثیر شامی در "البدایة و النهایه" در وقایع سال 413 و دیگران از مفید قریب به این مضامین سخن گفته و به مقتضای سرشت خود با نیكی و بدی از وی یاد كرده اند.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 4:16  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید اول کسی است که بعد از شهید کردن او، بدن مقدسش را به دار زدند! سپس سنگسار كردند! و آنگاه جسم بى جانش را سوزاندند! كه آثارى از او باقى نماند. ولى بسى كورانديشى ! گر چه از بدن مقدس شهيد اول اثرى نيست و آرامگاهى ندارد كه از تربت پاكش تبرك جويند، روحش و فقه دانشش در قلب شيعيان و شاگردانش در طول تاريخ جاى دارد و نام مباركش بر منابر و كرسيهاى درس در حوزه هاى علوم اسلامى پيوسته ياد مى شود و هر مسجد و مدرسى آرامگاه و مزار اوست .

سرزمين دانش و عمل

جبل عامل ، منطقه اى است كوهستانى در جنوب لبنان كه جباع ، نطبيه ، جزين و ديگر شهرك هاى لبنانى در آن واقع شده است . بزرگترين شهرهاى آن صور و صيدا است .

جنوب لبنان و منطقه جبل عامل نامى است آشنا كه در تاريخ شيعه سوابق درخشانى دارد. شيعيان اين خطه در جهاد و مبارزه ، استوارى و ثبات قدم در برابر دشمنان اسلام و بشريت و عشق و اخلاص نسبت به امير المومنين عليه السلام و فرزندان معصوم آن حضرت مشهورند.

تشيع مردم اين منطقه را بايد از وجود مقدس ابوذر غفارى ، صحابى با شهامت و عالى قدر پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام دانست كه بذر تشيع را در دلهاى پاك و با استعداد آنان افشاند و براى اولين بار مهر على عليه السلام را در قلوب آنها جايگزين كرد. او مسجدى بنا كرد كه هنوز به نام (( ابوذر غفارى )) در جبل عامل در دهى به نام (( ميس الجبل )) مشهور است . مساجد ديگرى نيز در اين منطقه ، منسوب به ابوذر وجود دارد.

از قرنهاى پيش تاكنون ، دانشمندان و فرزانگان زيادى از سرزمين مقدس جبل عامل برخاسته اند كه هر يك افتخارى پس بزرگ براى اسلام و مسلمين اند. فقهاى نامدار و سرشناسى همچون محقق ثانى ، شيخ لطف الله ميسى ، شيخ بهايى ، شهيد اول ، شهيد ثانى ، علامه سيد محسن امين و سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ از آن ديارند.

شيخ حر عاملى كه خود از مفاخر بنام جبل عامل است ، مى نويسد:

از بعضى استادان بزرگ شنيدم كه در يكى از روستاهاى جبل عامل در زمان شهيد اول هفتاد مجتهد در تشيع جنازه اى شركت داشتند. شمار دانشمندان و نويسندگان اين منطقه نسبت به ديگر دانشمندان و نويسندگان حدود يك پنجم است ، در صورتى كه اين منطقه از نظر وسعت يك صدم ديگر كشورها را تشكيل داده است . (1)

شيهد اول كه به ديدارش مى رويم و خوشه چين زندگى پر بارش خواهيم بود، از اين خطه مقدس و فقيه پرور است

طلوع خورشيد

سال 734 قمرى است . جبل عامل ، اين سر زمين مبارك و مرتبط با فلسطين و قدس به خود مى بالد. گويا حادثه ای اتفاق افتاده است . حادثه اى بس بزرگ و شادى بخش اتفاق افتاده است . خورشيدى از افق شهرك جزين درخشيد كه همه جا رانورانى كرد .

اينك به دور از پيرآيه و وصفى به روايت تاريخ گوش دل مى سپاريم :

نام آسمانى اش : محمد

لقب : شهيد اول

پدر: ابومحمد مكى ،

ملقب به (( جمال الدين )) يا (( شرف الدين))

مادر: بانويى از آل معيه ، زنى از خاندان علوى در عراق .

جد: شيخ محمد، ملقب به (( شمس الدين))

زمان ولادت : 734 سال پس از هجرت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به مدينه

مكان ولادت :شهرك جزين در جبل عامل

تبار نامه

شهيد اول از فقهاى نامورى است كه پدر و اجدادش همه از دانشمندان بنام بودند. وى در خاندانى زندگى كرد و تربيت شد كه همه اهل دين و دانش و فضيلت و تقوا بودند و همت بلند در نشر معارف اسلامى داشتند و از مدافعان وقاعى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به شمار مى آمدند.

تبارنامه شهيد به چهار قبيله همدان ، اوس ، خزرج و مطلب متصل است كه بزرگترين و مقدس ترين قبايل عرب در صدر اسلام بودند و به هر كدام از جهتى منتسب است .

انتساب وى به قبيله همدان و حارث همدانى ، از ناحيه جده مادرى است . به قبيله ((خزرج )) از طرف جده پدرى منسوب است و ممكن است از طريق سعد بن عباده باشد. از سوى پدر به قبيله (( بنى المطلب )) منسوب است . از اين رو به لقبهاى شريف ، مطلبى و هاشمى مشهور گشت . و از جهت مادر نيز از تبار سعد بن معاذ است ، چنانكه در نوشته دختر شهيد است كه : آقاى ما، خورشيد دين و آيين ، از جهت مادر به سعد به معاذ رئيس قبيله (( اوس )) منتسب است . (2)

آغاز تحصيل

((شهيد اول )) دوران كودكى را در زادگاهش (( جزين )) سپرى نمود و در محيطى آكنده از معنويت و روحانيت ،در موقعيتى استثنايى رشد كرد. وى از آغاز كودكى از هوش و استعداد سرشارى بر خوردار بود و بيش از اندازه به فراگيرى دانش و رسيدن به فضايل اخلاقى و معنوى علاقه داشت . او تا 16 سالگى در وطنش بزيست و از محضر پدر بزرگوارش كه استادى فاضل و از بزرگان اساتيد اجازه به شمار مى رفت ، مقدمات علوم دينى و فقه را آموخت . در اين مدت نيز از محضر عموى پدرش (( شيخ اسد الدين صائغ جزينى )) بهره كافى برد و مقدمات علوم رياضى را فرا گرفت .

علامه سيد محسن امين مى نويسد:

شيخ اسد الدين صائغ ، دانشمندى بزرگ بود و در سيزده رشته از علوم رياضى تخصص و مهارت داشت . (3)

ازدواج و فرزندان

محمد بن مكى عاملى با كنيه (( ابوعبدالله )) و لقب (( شمس الدين )) كه پس از شهادت به شهيد اول معروف گشته ، با دختر استاد و عموى پدرش ، شيخ اسدالدين صائغ جزينى ، ازدواج كرد. (4)

همسر وى علاوه بر اينكه دختر دانشمندى چون اسدالدين صائغ جزينى است ، بانويى فقيه و دانشمند بوده است كه به (( ام على )) مشهور و پيوسته مورد تعريف و تمجيد شهيد اول بود و شهيد به ديگر زنها دستور مى داد كه در مسائل شرعى و مشكلات مذهبى به او مراجعه نمايند. (5)

ثمره اين پيوند مبارك ، سه پسر و يك دختر گرديد كه همه آنان از ابرار و فرزانگان بنام شيعى بودند و از نسل آنها دانشوران و چهره هاى علمى برازنده اى برخاستند كه در علم و تقوا و فضيلت و بزگواريهاى اخلاق و انسانى شهرت فراوان داشتند.

رضى الدين ابو طالب محمد، بزرگ ترين فرزند شهيد، دانشمندى فاض و والامقام بود كه از پدرش و ابن معيه و ديگر محدثان حديث نقل مى كند. (6)

ضياءالدين ابوالقاسم على ، فرزند ديگر شهيد، شخصيتى بزرگوار و مورد اعتماد بود و در شمار پرهيزكاران و صالحان جاى داشت كه از پدر و ديگر استادان حديث ، روايت نقل مى كند و محمد بن داوود موذن عاملى ، از او حديث نقل مى كند. (7)

فرزند ديگر شهيد اول ، جمال الدين ابو منصور حسن است كه از محققان و فقهاى برجسته بود و از دست پدر به دريافت اجازه نقل حديث مفتخر گرديد. (8)

دختر شهيد، ام الحسن فاطمه است كه به (( استاد حديث )) معروف است و بانويى پاكدامن و عفيف و در شمار بانوان فقيه و دانشمند ياد شده است . علما و اساتيد بزرگ از او به نيكى ياد كرده اند و نيز شهيد اول پيوسته از دختر دانشمندش ، ستايش مى كرد و به زنان دستور مى داد كه او را الگو و اسوه خويش قرار دهند و در مسائل شرعى و عبادى به وى مراجعه كنند .(9)

شهيد ثانى مى گويد: من نوشته سيد بزرگوار تاج الدين ابن معيه را ديدم كه به استاد ما شمس الدين محمد بن مكى ( شهيد اول ) و دو فرزندش محمد و على و نيز خواهرشان ام الحسن فاطمه ، اجازه نقل روايت داده بود. (10)

هجرت

مدرسه و حوزه علميه حله در قرن هشتم هجرى از رونق بسزايى برخوردار بود و انديشمندان بزرگ شيعه در آنجا حضور داشتند، به طورى كه تشنگاه دانش و فقاهت از هر سو به آن سر چشمه دانش و فضيلت روى مى آوردند. در اين زمان حوزه درس فخر المحققين ، فرزند نابغه علامه حلى ، اهميت فوق العاده اى داشت . از اين رو شهيد، آهنگ اين شهر شيعه نشين و فقيه پرور را كرد و در سال 750 ق در حالى كه شانزده بهار از زندگى اش گذشته بود براى تكميل معلومات خويش و رشد فكرى و علمى بيشتر و استفاده از گنجينه دانش دانشمندان بزرگ و فقهاى نامى ، به عراق هجرت كرد و وارد شهر تاريخى حله شد. نقل شده است كه شهيد، اولين شخصى بود كه از جبل عامل براى تحصيل علم به عراق مهاجرت كرد. (11)

شهيد پنج سال در حله ماند و در آنجا از محضر فقهاى شيعى نظير فخر المحققين ، سيد فخار موسوى ، سيد عميدالدين حسينى و برادرش سيد ضياءالدين حسينى ( خواهر زادگان علامه حلى )، تاج الدين ابن معيه حسنى ، نجم الدين جعفر بن نما و ديگران كه همه از دانشوران و فقهاى سترگ اين ديار بودند، استفاده كرد و به زينت دانش ، تهذيب اخلاق و تزكيه نفس ، بيش از پيش آراسته گرديد.

وى با نبوغ و پشتكار در تحصيل علوم ، در سال 751 ق . در هفده سالگى ، از دست فخر المحققين به دريافت گواهى اجتهاد و نقل حديث موفق شد و نيز دومين و سومين اجازه را در سال 756 ق . از او دريافت كرد و نيز از دست تاج الدين ابن معيه حسنى ، به اخذ گواهى اجتهاد و نقل حديث مفتخر گشت . (12)

شهيد در زمان اقامتش در شهر حله ، به بغداد، كربلا، نجف و ديگر شهرهاى عراق سفر كرد و در جوار بارگاه ملكوتى ابى عبدالله الحسين عليه السلام و امير المومنين عليه السلام ، با استمداد از معنويت و روح بلند ائمه اطهار عليهم السلام از علماى آنجا نيز بهره ها برد.

بازگشت به وطن

شهيد پس از رسيدن به مدارج عالى علمى و مسلح شدن به سلاح علم و عمل در سال 755 ق به وطنش (( جزين )) بازگشت . چرا كه وى فقيهى برازنده ، متكلم و محدثى آگاه و اديبى گرانمايه گشته بود همچون شجره طيبه ساز بود تا از ميوه و عارف بلندش ، شيفتگان و علاقه مندان زادگاهش بهره ببرند.

از نخستين خدمات فرهنگى او پس از بازگشت از هجرت علمى اين بود كه در جزين مدرسه اى تاءسيس كرد كه از بقيه مدارس جبل عمل ، پيشرفته تر ودر تدريس فقه و اصول پيشگام بود. در حقيقت شهيد فكر و انديشه فقهى ، اصولى و كلامى علامه و فرزند فخر المحققين را به جبل عامل منتقل و شاگردان زيادى را تربيت كرد و به جهان اسلام تقديم داشت كه همگى از ابرار و مجتهدان بنام بودند.

از دست پروردگار مكتب فقهى او، فرزندانش به نامهاى رضى الدين ابوطالب محمد، ضياءالدين ابوالقاسم على ، جمال الدين ابو منصور حسن و دختر دانشمندش فاطمه ام الحسن ملقب به (( سنت المشايخ )) و نيز همسرش ام على ، بودند كه شيخ حر عاملى درباره وى مى نويسد:

شهيد پيوسته از همسرش ستايش مى كرد و به زنها دستور مى داد در مسائل و مشكلات مذهبى به وى مراجعه كنند. (13)

شرف الدين مقداد بن عبدالله ، مشهور به (( فاضل مقداد )) ( متوفاى 628 ق ) نويسنده كتاب (( كنز العرفان فى فقه القرآن )) و (( فصل القواعد ))، سيد بدرالدين حسن بن ايوب مشهور به ابن نجم الدين اعرجى حسينى ، شمس الدين محمد بن عبدالعالى كركى عاملى ، زين الدين ابوالحسن على بن حسن ، مشهور به (( ابن خازن )) و شمس الدن محمد بن نجده معروف به (( ابن نجده ، از شاگردان و تربيت يافتگان مكتب پر بار فقهى شهيد اول به شمار مى آيند. (14)

شهيد اول علاوه بر تدريس و تربيت شاگردان و تاءليف كتاب در علوم مختلف ، پاسخگوى مشكلات مذهبى ، اعتقادى ، اجتماعى و سياسى مردم بود. به طورى كه خانه مقدس و نورانى وى پناهى براى عموم مردم بويژه شيعيان بود كه در مشكلات و سختيها بدانجا مى شتافت و احساس امنيت و آرامش مى كردند. بدين سبب به لقب (( ملجاء شيعه )) مشهور گشت .

سير در آفاق

بسیار سفر بايد تا پخته شود خامى

شهيد به منظور ديدار و ملاقات علماى بزرگ اسلام و كسب تجارب و بهره مندى از اندوخته هاى آنان به سير آفاق پرداخت و به مراكز علمى دمشق ، مصر، مفلسطين ، مكه و مدينه و ديگر شهرها مسافرت كرد.

در سال 768 ق . در دمشق به محضر فيلسوف بزرگ شيعى و حكيم فرزانه ، قطب الدين رازى ، مشرف شد و از خرمن دانش او خوشه ها چيد و به گواهى نقل روايت از دست مباركش مفتخر گشت . (15)

وى با اطلاع و آگاهى كامل از فقه غنى شيعه ، با دانشمندان بزرگ اهل سنت نيز در ارتباط بود و در حوزه هاى درس آنها شركت مى كرد. چنان بر نظريات فقهى آنان آگاهى و تسلط داشت كه اهل سنت در اعمال عبادى و مسائل مذهبى به وى مراجعه مى كردند و بر مذهب آنان فتوا مى داد. خودش مى نويسد:

من مصنفات و مرويات حدود چهل تن از علماى مكه ، مدينه ، بغداد، دمشق ، بيت المقدس و مقام خليل ( در فلسطين ) را از آنان روايت مى كنم . من صحيح بخارى نيز صحيح مسلم ، مسند ابى داوود، جامع ترمذى ، مسند احمد و ديگر كتابهاى آنان را روايت مى كنم . (16)

ميراث ماندگار

شهيد در مدت عمر كوتاه و با بركت خودش بيش از سى اثر در علوم و فنون مختلف مانند فقه ، اصول فقه ، كلام ، حديث ، ادبيات و شعر از خويش به جاى گذاشت . او گر چه با بصيرت و ديد عميقى كه داشت در هر علمى كه وارد مى شد به طور بايسته از عهده آن بر مى آمد، در فقه بيشترين شهرت را پيدا كرد به طورى كه تا نام فقه جعفرى شنيده مى شود شخصيت فقهى شهيد اول به ذهن خطور مى كند. چرا كه فقه شيعه را با قلمى محكم ، روان ، بسيار ماهرانه و اديبانه نوشت و به ارمغان گذارد و نام مقدسش با فقه جعفرى در آميخت .

مشهورترين اثرش كتاب گران سنگ (( اللمعه الدمشقيه )) است كه عاليترين منبع و متن متقن فقه شيعه ، مشتمل بر تمام ابواب فقه از بحث طهارت تا احكام ديه است . تاكنون شرحهاى زيادى بر آن نوشته اند كه مشهورترين آنها شرحهاى است كه شهيد ثانى به (( الروضه البهيه )) نوشته است .

اين كتاب با شرح شهيد ثانى ، محور و متن درسى فقه حوزه هاى علميه است و چندين قرن است كه در حوزه هاى علميه است و چندين قرن است كه در حوزه هاى علوم اسلامى تدريس مى شود و دانش پژوهان علاقه مند به معارف اهل بيت علهيم السلام از آن بهره مند و سيراب مى شوند.

غير از اين اثر معروف و ماندنى ، بسيارى از كتابها و آثار شهيد اول ، در دسترسى است كه بيشتر آنها به وسيله شاگردانش و نيز علما و فقهاى بعدى شرح داده شده است كه استيد، محققان طلاب حوزه هاى علوم اسلام از اين ميراث ماندگار بهره كافى مى برند. در اينجا تنها به ذكر نام آنان بسنده مى كنيم .

1 ـ المقاله الكتليفه .

2 ـ المسائل الاربعنيه .

3 ـ العقيده .

4 ـ اربعون حديثا در دو جلد.

5 ـ اختصار الجعفريات .

6 ـ مزار الشهيد يا منتخب الزيارات .

7 ـ الدر الباهره من الاصداف الطاهره .

8 ـ مجموعه الاجازات .

9 ـ مجموعه الشهيد در سه جلد.

10 ـ جامع البين من فوائد الشرحين .

11 ـ الفيه .

12 ـ النفليه .

13 ـ القواعد الكليه الاصوليه و الفرعيه .

14 ـ ذكرى الشيعه فى احكام الشريعه .

15 ـ الدروس الشرعيه فى فقه الاماميه .

16 ـ غايه المراد فى شرح نكه الارشاد.

17 ـ البيان .

18 ـ خلاصه الاعتبار فى الحج و الاعتمار.

19 ـ الباقيات الصاحات .

20 ـ حاشيه على الذكرى .

21 ـ احكام الاموات .

22 ـ جواز ابداع السفر فى شهر رمضان .

23 ـ مسائل ابن مكى .

24 ـ جوابا الفاضل المقداد.

25 ـ جوابات مسائل الاطراوى .

26 ـ شرح قصيده شفهينى .

27 ـ شعر الشهيد الاول .

سيماى شهيد

شهيد اول روحى بزرگ و انديشه هاى بلند داشت ولى اين قله فرازمند ايمان و جهاد، شهادت و فقاهت ، لاغراندام و از نظر جسمى ضعيف بود. او بحق از پارسايان و شب زنده داران بود كه به قدرت و نيروى خدايى كه سرچشمه همه كرامتها و قدرتهاست ، پيوستگى داشت . در سختيها و مشكلات و حوادث روزگار، لطف و رحمت خدا شامل حالش مى شد و مصايب و ناراحتى روزگار را به سادگى پشت سر مى گذاشت . از او نقل شده كه گفته است :

مجلس من در دمشق از دانشمندان اهل سنت به موجب نزديكى و رابطه اى كه با آنها داشتم خالى نبود ولى وقتى آغاز به نوشتن كتاب لمعه كردم بيم آن داشتم كه فردى از متعصبان وارد شود و ببيند، اما از لحظه شروع تا پايان كتاب هيچ يك از آنان بر من وارد نشدند و اين از الطاف غيبى الهى بود(17).

او با تقيه شروع به نوشتن فقه شيعه كرد و با توكل به خداوند متعال و پشتكار و اطمينان به نفس در مدت هفت روز، بدون اينكه بيگانگان متوجه شوند، كتاب را به پايان رساند. با اين ويژگيها و حالتهاى معنوى است كه محققان و انديشمندان بر ستايش از او برآمده و به صفات پسنديده وى را ستوده اند به گواهى استادش فخرالمحققين :

من از شاگردم محمد بن مكى بيش از آنچه او از من استفاده نموده است بهره بردم (18).

محقق خوانسارى مى نويسد:

شهيد اول بعد از محقق حلى بزرگترين فقهاى آفاق است تمام دانشمندان به بصيرت و استادى او معترف اند. برازندگى و درخشش وى در فقه و قواعد احكام همچون برازندگى شيخ صدوق ، در نقل احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام است .

چونان شيخ مفيد و سيد مرتضى است ، در اصول عقايد و كلام و در بحث و مناظره و كنار زدن انديشه هاى انحرافى همچون شيخ طوسى است . در گستردگى دانش و فنون مختلف و زيادى استاد و شاگردانش برجسته ، چونان ابن ادريس حلى است . در تبيين و شكافتن مباحث فقهى ، چونان نصيرالدين طوسى است . در همدردى با امت و برطرف نمودن مشكلات علمى و اجتماعى ، نجم الائمه رضى است . در تنقيح علم نحو و صرف ، علامه مجلسى است . در جايگزينى فرهنگ و آداب شرع در بين دانشمندان و انسانها، امام مروج بهبهانى است . در اثبات و جايگزينى حق و عدالت و نابودى باطل و زدودن انديشه ها از اوهام و خرافات (19).

در دمشق

شهيد مدتى را در دمشق اقامت گزيد و بيشترين زمان تحصيل ، تدريس ، تاءليف آثار و اجازاتى كه به شاگردانش داده است در آنجا بود. شايد بيشترين اقامت وى نسبت به مناطق ديگر شهر دمشق باشد كه شهيد ثانى در اين باره مى نويسد:

چهار فرزند شهيد اول ، در شام متولد شدند. ولادت فرزندانش در شام ، دليلى است كه مدت زيادى در آنجا اقامت داشته ، در عين اينكه به زادگاهش ، شهرها و كشورهاى اسلامى نيز مسافرت كرده است (20).

آوازه دانش ، فضل و تقواى شهيد، از دمشق به سراسر جهان اسلام رسيد و به مثابه يگانه مرجع دين و بزرگترين فقيه شيعى مشهور گشت و پيوسته دانشمندان ، شيعيان و حاكمان گشت و پيوسته دانشمندان ، شيعيان و حاكمان شيعه با او در ارتباط بودند و ابراز علاقه و محبت مى كردند. سلطان على بن مويد، آخرين زمامدار سربداران كه در سال 766 ق . حكومت سربداران در خراسان را به عهده گرفت از جمله زمامداران شيعه است كه با فرستادن

نامه و هدايايى نظير نسخه اى از قرآن مجيد و كتاب صحيفه سجاديه ، دوستى و اخلاص خويش را نسبت به اين مرجع و عالم دين اظهار مى كرد. تا اينكه به طور رسمى از شهيد دعوت كرد با تشريف فرمايى خويش به خراسان (مركز حكومت سربداران ) در ديار بارگاه ملكوتى امام هشتم على بن موسى الرضا عليه السلام منصب (( مرجعيت و زعامت )) را عهده دار شود تا مردم و شيعيان اين منطقه كه تشنه حق و عدالت اند از وجود پرفيض فقيه و دانشمندان عصرشان استفاده كنند.

قسمتهايى از نامه حاكم سربداران به شهيد چنين است :

سلامى چون عطرفشانى عنبرى عطرفشان كه به هر جا گذرد بوى خوشش به جا گذارد.

سلامى كه با ماه شب چهارده در هر حال و هر منزل همچشمى نمايد.

سلامى كه با خورشيد در هر بامداد برابرى نمايد، بر خورشيد دين راستين باد.

محضر مبارك مولاى ما، آن پيشواى بلند همت با اراده ، دانشمند وظيفه گزار، رهرو پارسا، علامه روزگار، رهبر ملتها، سرمشق دانشمندان ژرف بين ، دارنده انواع فضايل و دانشها و هنرها، احيا كننده رسم امامان ، پيشواى ما خورشيد راستى و دين كه خدا سايه اش را بر دولتى خوش بنيان و نعمتى بيكران بگسترداند.

به عرض آن جناب مى رسانم كه شيعيان خراسان تشنه ديدار شمايند و فيض بردن از درياى فضايل و دانشتان . ما در ميان خويش كسى را كه به فتوايش به لحاظ علمى بتوان اعتماد كرد يا مردم بتوانند عقايد درست را از وى فرا گيرند نمى يابيم . و از خداى متعال مساءلت داريم كه حضرتت به ما افتخار حضور و افشاندن نور بخشد، تا از علمش پيروى كنيم و از راه و رسمش رفتار آموزيم .

ما از اين نگرانيم كه سرزمين ما به خاطر رهبر نداشتن و راهنمايى نشدن ، دستخوش خشم الهى گردد. هرگاه لطف فرماييد و با توكل به خدا و پرهيز از عذر آوردن به اينجا تشريف بياوريد، مزيد احسان خواهد بود الحمد لله قدرتان را مى دانيم و ان شاءالله حقتان را مى شناسيم و بزرگتان مى داريم .

سلام بر ملت اسلام باد!

دوستدار شيفته ات : على بن مويد (21)

شهيد اين دعوت را بدون پاسخ نگذاشت . گرچه نامه اى كه در خصوص جواب نامه حاكم سربداران داده است به موجب حوادث و اتفاقات تاريخى از بين رفته است ولى دعوت حاكم سربداران باعث شد كه شهيد كتاب ارزشمند ((اللمعه الدمشقيه )) را كه يك دوره فقه در احكام عملى اسلام است براى هدايت و راهنمايى شيعيان خراسانى در قلمرو حكومت سربداران بنويسد. شهيد ثانى در اين باره مى نويسد:

سلطان على بن مويد در آخرين نامه كه در آن شهيد را با محبت و تعظيم و ترغيب بسيار مخاطب قرار داده بود از وى درخواست نمود كه به خراسان رود ولى شهيد از رفتن امتناع ورزيد و عذر خواست و كتاب لمعه را در دمشق ، در مدت هفت روز، بنابر نقل فرزند بزرگوارش ابوطالب محمد، براى او نوشت (22)

فتنه يالوشى

در زمان شهيد وضع سياسى و اجتماعى كشورها و شهرهاى اسلامى نابسامان بود و هر لحظه ممكن بود افرادى از اين وضع آشفته سوء استفاده كنند و در نهايت فكر انحرافى را در بين مسلمانان منتشر نمايند. اما در عين حال چون شهيد اول ، از مقام بلند و نفوذ كلام عجيبى برخوردار بود و حتى حاكمان و زمامداران براى سخنان و دستورهاى وى اهميت بسزايى قائل بودند، نمى گذاشت افرادى در جامعه اسلامى با افكار انحرافى ، بدعت در دين جامعه اسلامى با افكار انحرافى ، بدعت در دين اسلامى به وجود بياورند و از قدرت حاكمان براى جلوگيرى از بدعتها و انحرافات استفاده مى كرد.

در عصر او شخصى به نام محمد يالوشى عاملى ، پرچم مخالفت برداشت و به دنبال فتنه و آشوب در بين امت اسلامى برآمد. وى گر چه در آغاز شاگردان شهيد اول بود و در سخنورى برازنده و بيانى شيرين و جذاب داشت ولى از راه شعبده و تردستى ، مسير سحر و كهانت را پيمود و كم كم به جايى رسيد كه ادعاى نبوت كرد و از راه نيرنگ ، مردم را به مذهب جديدى فراخواند.

شهيد اول ، سحر او را از طريق سحر باطل نمود و در برابر اين شخص و دعوتش ايستاد و فتواى قتل او را صادر كرد و براى جلوگيرى از نشر اين بدعت مجدد و در نطفه خفه كردن اين فتنه حكومت دمشق را وادار كرد كه لشگرى را آماده كند. آنگاه كه لشگر آماده شد، به فرمان شهيد به مقر محمد يالوشى و پيروانش حركت كرد بين آنها در آن نقطه جنگ و درگيرى شروع شد و سر انجام محمد يالوشى كشته شد و بسيارى از نيروهايش از بين رفتند .

در زندان

خانه محقر این فقیه عالیقدر شیعی ، كعبه مقصود دانش پژوهان و عموم مردم بود.

عاشقانش از راههاى دور و نزديك بدانجا مى شتافتند و پروانه وار به گرد شمع فروزان و مشعل هدايت مى چرخيدند و خدا را پيوسته شاكر بودند كه چنين شخصيتى را با آنان ارزانى داشته است .

مدتى اين گونه گشت ولى اين بهار پربار خندان طولانى نبود، تا اينكه سال 784 ق . فرا رسيد. حكومت دمشق در اختيار فردى به نام ((بيدمر)) بود كه از طرف برقوق ، اولين سلسله پادشاهان جراكسه ، به حكومت شامات منصوب گرديده است .

آرى ! چهره زمان عوض شد و شهيد اين تجسم دانش ، تقوا و عدالت در اين سال به زندان افتاد و خورشيد در اين مدت يك سال در زير ابرهاى مخوف تعصب و حسد قرار گرفت و از ديد شاگردان و علاقه مندانش پنهان شد .

جاى مردان خدا در زندان ...؟! آرى ! آنگاه كه ظلم و ناجوانمردى حكمفرماست و نيرنگ و فريب و جهالت و نادانى حاكم است بايد فقه و دانش ، زهد و تقوا، عدالت و فضيلت در بند باشد. در موقعيتى كه رو به صفتان ومكاران و حسودان به صحنه آمده اند بايستى بزرگوارى و آزادمنشى در گوشه زندان به سر برد. چه آنكه امام كاظم عليه السلام برگزيده معصوم پروردگار نيز سالهايى را در زندان هارون الرشيد سپرى كرد.

مگر فقيه ترين و اعلم علماى شيعه چه جرمى را مرتكب شده است كه در گوشه زندان جاى گيرد؟ طومار و شكايتى كه پيروان محمد يالوشى ، با امضا و تاءييد دانشمندان و قضات دربارى ، به حاكم دمشق عليه شهيد داده بودند و مدعى بودند كه او از اسلام برگشته و نستبهاى زشت ديگر و اتهام به ارتباط داشتن و كار كردن براى نهضت سربداران در ايران و از همه مهمتر حسادتى كه در دل بعضى از دانشمندان و قاضيان وابسته به حكومت بويژه در ((ابن جماعه ، قاضى القضاه دمشق )) بود، شهيد را به زندان انداخت و حوادث تلخ بعدى را به وجود آورد.

اولين فقيه

مرد تقوا و دانش در گوشه زندان از خويش دفاع كرد و در ضمن اشعارى كه براى شاه فرستاد چنين نوشت :

به جانم قسم ! هيچ گاه جنايتى را مرتكب نشده ام و كسى كه ظلم و جنايتى را مرتكب نشده است ، چرا عذر خواهى كند. شما نبايد به گفتار سخن چينان كه از دروغ و دشمنى گفته شده است ، گوش دهيد.

خدا را، خدا را گواه مى گيرم كه من از اين اتهامات به دور هستم . عقيده خالص من دوستى و محبت پيامبر صلى الله عليه و آله و عشق ورزيدن به كسانى است كه پيامبر را دوست دارند و دوستدار صحابه وهمراهان پيامبر مى باشيم . فقه ، نحو، تفسير، اصول فقه ، اصول دين ، قرآن و حديث مرا مى شناسد.

او سپس آزادى خويش را در خواست مى كند كه مورد موافقت قرار نمى گيريد.(24)

... عاقبت مجلس محاكمه ايمان ، تقوا و فقاهت شيعى با حضور شاه و ابن جماعه ، قاضى القضاه دمشق و ديگر قضات دربارى آراسته گرديد و سخنان شهيد در جلسه محاكمه هم اثرى نبخشيد و حكم از پيش تعيين شده قاضى چنين اعلام شد :

من ريختن خون او را واجب مى دانم !!! (25)

شهادت

پس از محاكمه و فتواى قتل اعلم فقهاى شيعى ، حكم اجرا شد !

چه زمانى ؟

روز پنجشنبه 9 جمادى الاول 786 ق . (در 52 سالگى)

در كجا؟

در قلعه دمشق ، شهر شام ، مركز طرفداران بنى اميه .

شهرى كه در طول تاريخ براى خاندان رسالت و نبوت و پيروان دلباخته آنان خاطرات تلخ داشته است . جايى كه معاويه و ساير خلفاى بنى اميه و بنى عباس ، با اسلام و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به گونه اى رفتار نمودند كه چهره تاريخ را سياه كرده است . شهرى كه به علماى شيعه ، حاملان رسالت نبوى و پاسداران اسلام ناب ، ستم شد و به جرم تشيع به شهادت رسيدند. آرى پيشتر از شهيد، شيخ بزرگوار، حسن همدانى دمشقى سكاكينى ، از مردان سرشناس شيعى را در سال 744 ق . در بازار اسب فروشان دمشق گردن زدند. دمشقى كه در آن على بن ابى الفضل حلبى را به شهادت رسانده و پس از شهادت جسدش را آتش زده اند و سر بريده اش را در شهر گرداندند.

در همين ديار شوم شيخ والا مقام ابن محمد شيرازى را به اتهام شيعه بودن در سال 766 ق . به شهادت رساند.

آرى ! در شهرى كه به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بى احترامى و به دانشمندان معاصر شهيد ستم گردد، بايد با فقيه نامى شيعه و مدافع واقعى اهل بيت عليهم السلام اين گونه برخورد شود.

حقيقت اين است كه شهر شام ، پايتخت معاويه و يزيد و پيروان آنها، تحمل زنده ماندن اعلم فقهاى شيعه را ندارد.

لباس او را از بدن مقدسش در آوردند و بر او لباس شهادت پوشاندند و پرشقاوت ترين شخص او را به شهادت رساند!

بعد از شهادت بدن مقدسش را به دار زدند! سپس سنگسار كردند! و آنگاه جسم بى جانش را سوزاندند! كه آثارى از او باقى نماند. ولى بسى كورانديشى ! گر چه از بدن مقدس شهيد اول اثرى نيست و آرامگاهى ندارد كه از تربت پاكش تبرك جويند، روحش و فقه دانشش در قلب شيعيان و شاگردانش در طول تاريخ جاى دارد و نام مباركش بر منابر و كرسيهاى درس در حوزه هاى علوم اسلامى پيوسته ياد مى شود و هر مسجد و مدرسى آرامگاه و مزار اوست .

سلام بر او كه مظلوم زيست و مظلومانه به شهادت رسيد.

سلام بر فقه نگار نهضت سربداران ، كه به جرم همدردى با سربداران ، بدن بى جانش بر دار رفت .

سلام بر خورشيد فقاهت گلگون كه با خون مطهرش افق فقاهت را سرخ فام كرد.

سلام بر شهيد اول ، كه با شهادتش به فقه و دانش حيات مجدد بخشيد.

سلام بر او روزى كه در آستان قدس ربوبى بر انگيخته مى شود .

پی نوشتها

1ـ امل الآمل ، شيخ حر عاملى ، ج 1، ص 15، چاپ ايران ، 1362 ش .

2ـ حياه الامام الشهيد الاول ، محمد رضا شمس الدين ، ص 9 و 27.

3ـ اعيان الشيعه ، علامه سيد محسن امين ، ج 3، ص 281، تحقيق سيد حسن امين ، 1403 ق .

4ـ اعيان الشيعه ، ج 3، ص 281.

5ـ امل الآمل ، ج 1، ص 193.

6ـ همان مدرك ،ص 179.

7ـ امل الآمل ، ج 1، ص 134.

8ـ همان مدرك ، ص 67.

9ـ همان مدرك ، ص 134.

10ـ همان مدرك ،ص 179.

11ـ حياه الامام الشهيد الاول ،، ص 57.

12ـ همان ، ص 41.

13ـ امل الآمل ، ج 1، ص 193.

14ـ روضات الجنات ، محمد باقر خوانسارى ، ج 7، ص 7، بحار الانوار، ج 107، ص 194، حياه الامام الشهيد الاول ، ص 56.

15ـ مقدمه (( اللمعه المدمشقيه ))، محمد مهدى آصفى ، چاپ ده جلدى ، ج 1، ص 94.

16ـ مستدرك الوسائل ، محدث نورى ، ج 3، ص 437.

17ـ مقدمه لمعه ، ص 24.

18ـ حياه الامام الشهيد الاول ، ص 38.

19ـ روضات الجنات ، ج 7، ص 4.

20ـ حياه الامام الشهيد الاول ، ص 72.

21ـ شهيدان راه فضيلت ، علامه امينى ، جلال الدين فارسى ، ص 168، چاپ چهارم ، 1363 ش ، روزبه .

22ـ مقدمه ((اللمعه الدمشقيه )) ص 24.

23- شهيدان راه فضيلت ، ص 1

24- روضات الجنات ، ج 7، ص168

25- شهيدان راه فضيلت ، ص 139

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 4:9  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
در میان دانشمندان و فقهای بزرگ و عالیقدر ما شهید ثانی؛ زین الدین بن علی بن احمد عاملی، همشهری شهید اول، مقامی عالی و امتیازی مخصوص دارد. زیرا گذشته از مقام بزرگ علمی و شخصیت نافذ و مؤثر معنوی كه آن بزرگمرد علم و دین دارا بوده، از نظر جزئیات زندگانی و حیات پرافتخارش نیز، موجب خرسندی است كه خود و شاگردش "ابن العودی" به تفصیل و با دقت در آن باره سخن گفته اند، به طوری كه امروز ما به خوبی می توانیم زندگانی درخشان او را در مدت پنجاه و پنج سالی كه در جهان زیسته است، از نظر بگذرانیم، و از این لحاظ نیز نسبت به اغلب دانشمندان كه تاریخ حیاتشان كم و بیش مجهول مانده است، ممتاز می باشد.
شخصیت علمی و مقام معنوی شهید
در نظر علما و بزرگانشهید ثانی مانند شهید اول كه هر دو از مردم جبل عامل واقع در جنوب لبنان بوده اند، از نوابغ نامی و مفاخر فقهاء و مجتهدین شیعه، و هر دو به جامعیت در علوم و فنون اسلامی مشهور هستند، و هر دو نیز به جرم تشیع در راه دین به شهادت رسیدند، با این فرق كه دانشمندان ما، شهید ثانی را با در نظر گرفتن جهات مختلف زندگانی و آثار وجودیش بیش از شهید اول ستوده و درباره اش سخن گفته اند. سخن كوتاه و جامع دانشمند معروف سید محمد باقر خوانساری مؤلف بزرگوار "روضات الجنات" كه در آغاز شرح حال شهید آورده و دانشمندان بعد از او عیناً از وی نقل كرده اند، زبان گویای این موضوع است.
مؤلف روضات می نویسد: تا این زمان كه سال 1263 قمری است هیچكس از علمای بزرگ را به یاد ندارم كه در بزرگواری، وسعت فكر، مقام بلند، خوش فهمی، تصمیم و اراده، حسن سلیقه، شیوه ی معتدل، برنامه ی منظم تحصیلی، استادان بسیار، ظرافت طبع، كارهای بدیع، معنویت كلام و تصنیفات جامع و كامل به پایه ی شهید ثانی رسیده باشد، بلكه می توان گفت: شهید از لحاظ اخلاق و ملكات فاضله در حدود مقام معصوم بوده است!
وی از لحاظ مقام علمی همچون نقطه ای بود كه دائره معارف وعلوم را در برگرفته، و مركزی بود كه كره ی فضایل ارباب فضیلت آن را احاطه كرده بود. ...(1)
شیخ حُر عاملی دانشمند نامی و هموطن او در كتاب "امل الآمل" كه قسمت اول آن راجع به زندگانی علمای جبل عامل است، می نویسد: شیخ اجل زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی، شهید ثانی، شخصیت وی از لحاظ وثوق و علم و فضل و زهد و عبادت و ورع و تحقیق و تبحر و جلالت قدر و عظمت شأن و جمیع فضایل و كمالات مشهورتر از آنست كه ذكر شود، و خوبی ها و اوصاف حمیده اش بیشتر از آنست كه به شمارش آید، مصنفاتش نیز مشهور می باشد. از جماعت بسیاری از علماء خاصه و عامه در شام و مصر و بغداد و قسطنطنیه و غیره روایت كرده است.(2)
سید مصطفی تفرشی از او بدین گونه یاد می كند: چهره ای درخشان از چهره های درخشنده طائفه شیعه و علمای موثق آنهاست، محفوظاتش زیاد و نوشته هایش پاكیزه است. او راست شاگردانی بزرگ، و كتابهای نفیس و نیكو، به جرم تشیع در سال 966 در قسطنطنیه به شهادت رسید.(3)
آنگاه مؤلف امل الآمل می نویسد: او فقیهی محدث، نحوی، مُقْری، متكلم، حكیم، جامع فنون علم بود، و نخستین دانشمند شیعه است كه در علم درایة الحدیث كتاب نوشته است.
شهید در جبل عامل
برای آشنایی كامل با این مرد بزرگ فهرست تاریخ زندگانی او را مطالعه می كنیم، تا از همین مختصر پی به مقام والای او ببریم:
زین الدین شهید ثانی در روز 13 ماه شوال سال 911 هجری در دهكده ی "جبع" جبل عامل، در یك خاندان بزرگ علمی دیده به دنیا گشود. نیاكانش از پدر تا جد پنجم، و همچنین فرزندان و بسیاری از نوادگان پسری و دختری او، همه از دانشمندان مشهور و عالیمقام شیعه بوده اند، و از همه معروفتر فرزند نابغه اش شیخ حسن مؤلف كتاب معروف "معالِم" در اصول، و دخترزاده اش سید محمد علی عاملی است كه دانشمندی محقق ومؤلف كتاب مشهور "مدارك" در فقه می باشد.
شهید در سن نه سالگی قرآن مجید را ختم كرد، سپس قسمتی از ادبیات عرب و فقه را نزد پدر دانشمندش نورالدین علی، كه از افاضل عصر بود، آموخت.
آنگاه در سال 925 كه پدرش زندگانی را بدرود گفت، در سن چهارده سالگی به قریه ی "مِیس" جبل عامل رفت، و در خدمت دانشمند بزرگوار و محقق، شیخ علی بن عبد العالی میسی شوهر خاله ی خود به تحصیل پرداخت. هشت سال در قریه ی مزبور نزد دانشمند عالیمقام مذكور كتابهای شرایع محقق حلی، ارشاد علامه ی حلی، و قواعد شهید اول را در علم فقه درس خواند، ضمناً در این مدت نیز به افتخار دامادی استاد نام برده نائل گشت و برای نخستین بار ازدواج كرد.
در اواخر سال 933 برای تكمیل معلومات خویش به دهكده ی "كرك نُوح" كه زادگاه بسیاری از علمای آن دیار بود، شتافت و از محضر سید بزرگوار و دانشمند عالیقدر سید بدرالدین حسن بن جعفر اعرجی مؤلف كتاب "محجة البیضاء" كه درباره آیات احكام نوشته و فقه و تفسیر و حدیث مربوط به هر آیه را شرح داده بود، كتاب قواعد ابن میثم بحرانی در كلام و تهذیب در اصول، و كتاب"العمده الجلیه" نیز در اصول فقه تألیف دانشمند نام برده و كتاب "كافیه" در نحو را خواند.
در دمشق
شهید در سال 937 برای كسب علوم بیشتر و رشته های دیگر، به شهر دمشق رفت و نزد دانشمند محقق فیلسوف شمس الدین محمد بن مكی(4) چند كتاب را فرا گرفت.
و نیز علم قرائت قرآن را نزد شیخ احمد بن جابر شاطبیه تحصیل كرد و تمام قرآن مجید را براساس قرائت چهار تن از قاریان معروف: نافع، ابن كثیر، ابوعمرو و عاصم خواند. آنگاه در سال 938 مجدداً به وطن بازگشت و تا پایان 941 در "جبع" اقامت گزید و سرگرم مطالعه و درس و بحث و امور علمی بود.
شهید در آغاز سال 942 بار دیگر رهسپار دمشق شد تا علوم دیگری را كه در آنجا استادان مسلم داشته است، فراگیرد و از فوائد آنها بی نصیب نماند.
در مصر
در روز جمعه 15 ربیع الاول سال 942 از دمشق عازم مصر شد، و در آنجا نزد شانزده تن از علمای مقیم قاهره در علوم و فنون ادبیات عرب، اصول، هندسه، نحو، معانی، منطق، تفسیر، عروض و غیره به تحصیل پرداخت.
در راه سفر به مصر در شهر "غزه" واقع در ساحل مدیترانه با شیخ محی الدین عبد القادر بن ابی الخیر غزی ملاقات، و درباره موضوعات علمی با هم مناظرات و مباحثات بسیار نمودند. در پایان شیخ مذكور شیفته ی نبوغ و استعداد و فضل و كمال دانشمند جوان شیعی شد و دوستی پایداری میان آنها برقرار گردید. به طوری كه او را به كتابخانه خود برد و اجازه داد كه آزادانه به مطالعه و كاوش كتابها بپردازد و هر كتابی را خواست برای خود بردارد، و نیز به وی اجازه عام داد كه به هر كس خواست از طرف او اجازه دهد.
بازگشت به زادگاهش جبع
پس از انجام مراسم حج و عمره و زیارت مرقد منور حضرت رسول اكرم(ص) و ائمه بقیع علیهم السلام به "جبع" بازگشت.
ابن عودی می نویسد: شهید در 14 صفر سال 944 به جبع بازگشت، بازگشت وی به وطن همچون باران رحمتی بود كه با علومش، نفوسی را كه از بیماری جهل مرده بودند، زنده گردانید. فضلاء و دانشمندان از هر سو به درگاهش شتافتند، و از فیض ملاقاتش بهره مند گشتند.
در این سال مقام اجتهادش مسجل گردید و بنده را به اعلام آن مفتخر گردانید، ولی سفارش اكید كرد كه خبر آن را مكتوم دارد تا سال 946!
در خلال این مدت توانست خانه ای برای سكونت خود بنا كند، سپس اقدام به ساختمان مسجدی در مجاورت خانه اش نمود كه بنای آن در سال 948 به انجام رسید.
سفر به عراق و عتبات عالیات
در روز 17 ربیع الاول سال 946 آهنگ سفر عراق و زیارت ائمه اطهار علیهم السلام نمود و سه ماه بعد در 15 شعبان همان سال مراجعت كرد. ابن عودی می گوید: در این سفر من و جمعی از دوستان و اهل محل نیز در خدمت وی بودیم. این سفر از بركت وجود او از پربارترین سفرهای من بود.
در حلب برادر یكی از سلاطین ازبك كه با جماعتی از جمله مردی از شیعیان ایران از حج مراجعت می كردند، با ما همراه گشتند. پیری ناصبی و كهنسال با ملائی كه با وی نماز می گزاردند از همشهریان آنها نیز با آنها بود. پیرمرد ناصبی كه عداوت زاید الوصفی نسبت به شیعه داشت از شهید و همراهانش در میان راه فاصله می گرفت، ولی مرد شیعه ایرانی چنان با شهید مأنوس شد كه فقط با او نماز می گزارد. این معنی موجب گردید كه پیركهن سال و ملای آنها كینه شهید را به دل بگیرند و درصدد بودند كه در بغداد از وی نزد والی شكایت كنند. شهید هم تصمیم گرفت كه اگر نتوانست ائمه را زیارت كند، پنهانی به وطن بازگردد.
وقتی به موصل رسیدیم پیرمرد ناصبی چنان دچار ضعف و ناتوانی شد كه از قافله بازماند، و شر او از سرِ ما برطرف گردید.
شهید هم ائمه اطهار را با شتاب زیارت كرد و به وطن بازگشت.
شیخ مسافرتهای بسیاری انجام داد از جمله به بیت المقدس، روم، بعلبك نیز سفر نمود و ره توشه هایی فراهم كرد.
تألیفات گرانقدر شهید ثانی
شهید ثانی دانشمندی پركار، گرانمایه، جامع علوم اسلامی اعم از معقول و منقول و فروع و اصول، و مردی وارسته و زاهد پیشه و پرهیزكار پیراسته و نمونه ی كامل و اعلای یك دانشمند اسلامی و شیعه حامی و مدافع مكتب اهل بیت عصمت و طهارت بوده است. به گفته ابن عودی: "اگر هیچ كاری جز مشكلات آمد و رفت واردین و پذیرایی از مهمانان نداشت، كافی بود كه اوقات او را به كلی بگیرد. با این وصف او بدون مساعدت دیگران و خدم و حشم، زندگی شخصی و تأمین مخارج و امور روحانی خود را بر اساس یك برنامه صحیح و منظم به خوبی انجام می داد، با اینكه غالباً در حال ترس و اضطراب از دشمن می زیست، و پیوسته درهول و هراس به سر می برد!"
شهید خود در كتاب مشهورش "شرح لمعه" می نویسد: "این كتاب را در ضیق مجال و تراكم احوال كه خود موجب تشویش فكر بود، در شب 11 جمادی الاولی سال 975 هـ نوشتم."
او گذشته از تعلیم و تربیت شاگردان نامدارش و رسیدگی به امور مسلمین و تأمین زندگی، توفیق یافت آثاری ارزنده و تألیفات گرانقدر و كم نظیری در علوم عقلی و نقلی از فقه و اصول و حدیث و درایه و تفسیر و رجال و كلام و معانی و بیان و شعر و ادب از خود به یادگار بگذارد. آثار قلمی آن فقیه عظیم الشأن در نهایت نفاست و اتقان می باشد و با قلمی محكم و پرمایه نگارش یافته است.
تألیفات شهید را تا حدود 70 كتاب برآورد نموده اند و برخی نیز چندین جلد بوده است كه به نقل "امل الآمل" برای ثبت در تاریخ اسامی آنها مسطور می گردد. باید دانست كه تألیفات شهید ثانی نیز مانند شهید اول همگی به زبان عربی است.
نخستین تألیف او كتاب "روض الجنان" در فقه و شرح ارشاد الاذهان علامه حلی است كه آن را در سال 948 كه 37 ساله بوده، نوشته است . تألیفات دیگر شهید اینهاست:
منار القاصدین فی اسرار معالم احكام الدین، رساله مسایل اسطنبولیه فی الواجبات العینیه، رساله فی الولایة و ان الصلوة لا تقبل الا بها، رساله فی دعوی الاجماع فی مسائل من الشیخ و مخالفة نفسه، التنبیهات العلیه فی وظائف الصلوة القلبیه، جواهر الكلمات فی صیغ العقود و الایقاعات، رسالة فی نجاسة البئر بالملاقات و عدمها، جواب المسائل الشامیه، رساله اعمال یوم الجمعه، جواب المسائل الخراسانیه، منیه المرید فی آداب المفید و المستفید، شرح الفیه شهید اول، كتابی مختصر است. شرح دیگر الفیه، متوسط، و شرح دیگر آن كه مفصل است. شرح نفلیه شهید اول، تمهید القواعد الاصولیة و العربیه، مسالك الافهام فی شرح شرایع الاسلام(در هفت جلد)، حاشیه فتوی خلافیات الشرایع، حاشیة القواعد، حاشیة تمهید القواعد، حاشیه ارشاد علامه، حاشیه مختصر نافع محقق حلی، اسرار الصلاة، رسالة فی تیقن الطهاره و الحدث و الشك فی السابق، رسالة فی من احدث فی اثناء غسل الجنابه، رسالة فی تحریم طلاق الحائض الحامل الحاضر زوجها المدخول بها، رسالة فی طلاق الغائب، رسالة فی صلاة الجمعه، رسالة فی الحث علی صلاة الجمعه، رسالة فی آداب الجمعه، رسالة فی حكم المقیمین فی الاسفار، منسك الحج الكبیر، منسك الحج الصغیر، رسالة فی نیات الحج و العمره، رساله فی احكام الحبوه، رسالة فی میراث الزوجه، رسالة فی جواب ثلاث مسائل، رسالة عشرة مباحث مشكلة فی عشرة علوم، مسكّن الفؤاد عند فقد الاحبه و الاولاد، كتاب كشف الریبه عن احكام الغیبه، رسالة فی عدم جواز تقلید المیت، رسالة فی الاجتهاد البدایة فی الدرایة، شرح الداریه، غنیة القاصدین فی اصطلاحات المحدثین، رسالة فی شرح حدیث "الدنیا مزرعة الآخره"، كتاب الرجال و النسب، كتاب تحقیق الاسلام و الایمان، رسالة فی تحقیق النیه، رساله فتوی الخلاف من اللمعه، رسالة فی تحقیق الاجماع، كتاب اجازات، حاشیة علی عقود الارشاد، منظومه در نحو، شرح آن، رسالة فی شرح البسمله، سؤالات شیخ زین الدین و اجوبتها، سؤالات شیخ احمد و اجوبتها، فتاوی الشرایع، فتاوی الارشاد، مختصر منیة المرید، مختصر مسكن الفؤاد، مختصر الخلاصه، فتاوی المختصر، رسالة فی تفسیر قوله تعالی: والسابقون السابقون، رسالة فی تحقیق العداله، جواب المباحث النجفیه، جواب مسائل الهندیه، البدایه فی سبیل الهدایه، اجازه الشیخ حسین بن عبد الصمد، فوائد خلاصة الرجال، رساله فی ذكر احواله، الروضه البهیه فی شرح اللمعة الدمشقیه، معروف به شرح لمعه و جز اینها از رسائل و اجازات و حواشی دیگر. (5)
از میان كتب چاپ شده شهید ثانی از این كتابها اطلاع داریم: شرح لمعه، مسالك منیة المرید، كشف الریبه، مسكن الفؤاد، تمهید القواعد، التنبیهات العلیه، تحقیق الایمان والاسلام به نام حقایق الایمان.
استادان او
شهید ثانی در شهرها و كشورهای مختلف جمعاً نزد 25 تن از علما و دانشمندان شیعه و سنی در علوم و فنون گوناگون كسب علم و معرفت نموده است. او به فیض ملاقات جمعی دیگر جز آنان كه در شرح زندگانی خویش نام برده توفیق یافته است كه ذكر نام و نشان آنها به درازا می كشید. به گفته صاحب روضات شیخ احمد بن محمد بن خاتون عاملی نیز كه سلسله اسناد به وی مستند می شود، نیز از اساتید شهید ثانی به شمار می رود. (6)
و نیز دیدیم كه وی در دمشق و مصر و قسطنطنیه نزد گروهی از علمای عامه تحصیل كرد و با آنها مأنوس بود و مراوده داشت، هر چند این رابطه و سابقه سرانجام خوبی برای او در بر نداشت. همانطور كه شهید اول هموطن او نیز سرنوشتی چون وی داشت.
شیخ حر عاملی هموطن او می نویسد: از گفتار ابن العودی شاگرد وی و اجازات شیخ حسن (صاحب معالم فرزند شهید) و اجازات خود شهید، به خوبی پیداست كه شهید نزد بسیاری از علمای عامه شاگردی نموده و بسیاری از كتب عامه را در فقه و حدیث و اصول و كلام و غیره نزد آنها خوانده، و اجازه روایت تمامی كتب آنها را اخذ نموده است، چنانكه شهید اول و علامه حلی نیز چنین روشی داشته اند.
تردید نیست كه منظور آنها درست بوده است، ولی آثاری بر این كار مترتب شد كه بر اهل نظر و كسی كه در كتب اصول و استدلال و حدیث (شیعه بعد از آنها) تتبع كرده باشد، پوشیده نیست. شیخ حسن فرزند او هم عدم رضایت خود را از اینكار آنها اظهار داشته است. (7)
دانشمندانی كه از محضر وی برخاستند
شهید ثانی با همه گرفتاری كه در دوران زندگانی خود داشته است، علاوه بر مسافرتها و اشتغال به تصنیف و تألیف و رسیدگی دقیق به امور زندگی و كسب معیشت كه گفتیم همه را شخصاً عهده دار بوده است توفیق پیدا كرد شاگردان برازنده و دانشمندان بلند آوازه ای تربیت كند كه هر یك از مفاخر فقهاء و دانشوران نامی شیعه به شمار می روند. چند تن از ایشان به گفته "ابن العودی" اشخاص زیر می باشند: (8)
1- سید بزرگوار نورالدین علی بن الحسین موسوی عاملی است كه به واسطه ی علاقه ی سرشاری كه شهید به وی داشت، او را به دامادی خود پذیرفت، و همچون فرزندش در آموزش و پرورش وی اهتمام ورزید، تا اینكه به مقام عالی علمی و عملی رسید و از خواص وی به شمار آمد.
نورالدین علی، از دختر شهید، دارای فرزندی شد كه او را "محمد" نام گذاشت، و او همان "سید محمد عاملی" مؤلف عالیقدر كتاب مشهور "مدارك" است كه از بزرگان فقهاء بوده است.
2- فقیه محقق و محدث نامور سید علی حسین جزینی عاملی مشهور به "صائغ" مؤلف كتاب" شرح شرایع" و "شرح ارشاد" علامه حلی و غیره.
3- شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی، پدر شیخ بهائی، فقیه و دانشمند عالی مقام است. وی نخستین شاگرد شهید است كه در سفر مصر همراه او بود و بار اول كه شهید به "اسلامبول" رفت، نیز با وی بود، و هنگام مراجعت، در عراق ماند و بعد از مدتی به ایران و به خراسان رفت.
4- علی بن زهره جبعی پسر عم شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی است. وی دانشمندی پاك سرشت و پرهیزكار و مردی نیك نفس بود. او نیز همراه شهید به مصر رفت و همانجا نیز وفات یافت.
5- دانشمند بزرگوار شیخ محمدبن حسین مشعری عاملی، به گفته "امل الآمل" وی از فقهای جلیل القدر آن دیار بوده است.
6- سید نورالدین كركی عاملی است كه در "دمشق" می زیست و از بزرگان علماء و خواص اصحاب شهید بوده است.
7- شیخ عبد النبی بن علی، برادرش كه از علی بن عبد العالی میسی نیز استفاده نموده و استاد صاحب معالم برادرزاده اش بوده است.
8- بهاء الدین محمد بن علی عودی جزینی معروف به "ابن العودی" دانشمند مشهور است. وی سالها از محضر پر فیض "شهید ثانی" استفاده كرد و از سال 1945 تا سنه ی 962 كه به ایران و خراسان رفت، در خدمت وی سرگرم كسب علم و فضیلت بود و از سرچشمه دانش آن فقیه بزرگ استفاده ها نمود.
شهادت شهید
در میان دانشمندان شیعه كه در هزار سال گذشته همیشه پاسدار آئین پاك تشیع بوده اند، بسیاری به درجه ی عالیه شهادت رسیده اند. علامه امینی در كتاب "شهداء الفضیله" یكصد و سی تن از آنان را نام برده و با اجمال و تفصیل علل و چگونگی شهادت آنها را شرح داده است كه همه به جرم "تشیع" یا به عنوان ریاست جامعه شیعه، و دفاع از حق و عدالت، شربت شهادت نوشیدند.
معروفترین و بزرگترین آنها، شهید اول و شهید ثانی هستند كه هر دو از علمای طراز اول شیعه و هر دو نیز از مردم جبل عامل بوده اند، و تقریباً به فاصله یكصد و پنجاه سال می زیسته اند، و اینك علت و كیفیت شهادت شهید ثانی:
طبق نوشته علامه نوری در "خاتمه مستدرك" سید علی صائغ شاگرد دانشمند شهید در آخر جلد سوم شرح شرایع به خط خود نوشته است: "شهید هنگام طواف خانه خدا در مسجد الحرام (مكه معظمه) اسیر شد، آنگاه او را به اسلامبول بردند و روز جمعه در ماه رجب سال 966 در حالی كه قرآن تلاوت می نمود به جرم تشیع شهید شد، با این كه وی در آن موقع مهاجر الی الله و غریب بود."(9)
محدث عالیقدر شیخ حر عاملی در "امل الآمل" به تفصیل درباره علت و چگونگی شهادت شهید به نقل از استادش سخن گفته است كه اجمال آن و سایر شواهد دیگر بدین قرار است: شهید به واسطه دانش بسیار و اعتقاد و تشیع، مورد رشك دانشمندان متعصب اهل تسنن قرار گرفته بود. پیوسته آزارش می دادند و او هم غالباً در بیم و هراس به سر می برد، در عین حال سرگرم كار خود بود. تا این كه روزی دو نفر را برای قضاوت نزد او آوردند و شهید یكی از آنها را محكوم كرد. محكوم از شهید نزد قاضی "صیدا" به نام "معروف" كه مردی متعصب بود شاكی شد، قاضی هم از فرصت استفاده نموده و به سلطان سلیمان عثمانی پادشاه روم (عثمانی) كه در آن موقع لبنان و سوریه هم جزو قلمرو او بود، نوشت كه مردی شیعی در دیار ما مردم را به تشیع و گمراهی! می كشاند و از مذاهب چهارگانه اهل تسنن خارج است و در دین خدا بدعت می گذارد! سلطان سلیمان هم مأموری برای دستگیری شهید به "جبل عامل" فرستاد. شهید برای فرار از اسارت به دست دشمن، آهنگ حج كرد و برای چندمین بار به زیارت خانه خدا رفت. مأمور پس از ورود به جبل عامل و اطلاع از مسافرت شهید به مكه او را دنبال كرد تا این كه در میان راه بر وی دست یافت.
شهید به مأمور گفت: با من باش تا حج كنیم سپس مأموریت خود را انجام بده. پس از انجام مراسم حج با مأمور به روم (تركیه) رفت. در میان راه مردی به مأمور برخورد نمود و از وی پرسید این كیست؟ گفت: مردی از علمای شیعه امامیه است كه سلطان او را احضار كرده است. مرد مزبور گفت: نمی ترسی كه سلطان به واسطه قصوری كه در فرمان او نموده ای تو را به قتل رساند. بهتر است او را به قتل رسانی و سر بریده اش را برای سلطان ببری.
مأمور هم آن فقیه پاك سرشت را همانجا در كنار دریا به قتل رسانید و سرش را برای سلطان برد. جمعی از تركمانان كه در آن نواحی بودند در آن شب دیدند انواری از آسمان پایین می آید و بالا می رود، و چون جستجو كردند و بدن بی سر شهید را یافتند بدون این كه او را بشناسند در همانجا دفن كردند و قبله ای بر مرقدش بنا نمودند.
وقتی مأمور سربریده شهید را به سلطان نشان داد، سلطان خشمگین شد و گفت: من گفتم او را زنده بیاور، تو او را كشتی؟ سپس سید عبدالرحیم عباسی كه در سفر شهید به قسطنطنیه در سال 951 با وی ملاقات نموده بود، اصرار ورزید و سلطان مأمور مزبور را به قتل رسانید.
در كتاب "لؤلؤه البحرین" می نویسد: در یكی از كتب معتبر دیدم نوشته بود: شهید را در ربیع الاول سال 965 در مكه مشرفه به امر سلطان سلیم (سلیمان) پادشاه روم (عثمانی) گرفتند و به یكی از خانه های مكه بردند و یك ماه و ده روز زندانی كردند، سپس او را از راه دریا به قسطنطنیه (اسلامبول) پایتخت روم بردند. آنگاه در كنار دریا سرش را از تن جدا ساختند و بدنش را سه روز روی زمین انداختند، و بعد به دریا افكندند!! (10)
به نقل علامه نوری، شیخ بهائی می گوید: پدرم نقل كرد كه: بامداد روزی به خدمت شهید رسیدم دیدم آن عالم جلیل القدر غمگین است و به فكر فرو رفته است. وقتی سبب پرسیدم، گفت: ای برادر! گمان می كنم من شهید دوم باشم! زیرا دیشب در خواب دیدم كه سید مرتضی (دانشمند بزرگ شیعه) مهمانی مفصلی داده و تمامی علمای شیعه را دعوت كرده است. وقتی من وارد شدم، سید برخاست و به من خوش آمد گفت و فرمود: فلانی بنشین پهلوی شیخ شهید! من هم پهلوی شهید اول نشستم از این رو تصور می كنم من شهید دوم باشم!
و نیز علامه نوری در "مستدرك" از كتاب "الدر المنثور" شیخ علی عاملی نوه ی شهید ثانی نقل می كند كه نوشته است: جواب زیر را به خط شیخ حسین بن عبد الصمد عاملی (پدر شیخ بهائی) دیده ام كه سید بدرالدین حسین بن شدقم حسینی مدنی در مكه معظمه راجع به شهادت شهید و اینكه شهید چند سال قبل از مرگش محل شهادت خود را به وی نشان داده بود. سؤال كرده و آن دانشمند بزرگوار هم جواب داده است.
پی نوشتها:
1- روضات الجنات، ص286.
2- امل الآمل، جلد 1، ص85.
3- نقد الرجال، ص145.
4- وی هم نام شهید اول است، با او اشتباه نشود.
5- امل الآمل، جلد 1 ص86.
6- روضات الجنات، ص289.
7- امل الآمل، جلد 1، ص89.
8- برای آگاهی بیشتر نگاه كنید به "امل الامل" و لؤلؤة البحرین و روضات الجنات در شرح هر یك از اینان.
9- مستدرك وسائل، جلد 3 ، ص428.
10- لؤلؤة البحرین، ص34.           
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 4:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

وصیت نامه شهید حجت الله رحیمی

contents day text %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 attractive and hot  وصیت نامه شهید حجت الله رحیمی

بسم رب الشهداء والصدیقین

هر کس که پیمان ولا دارد بیاید هر کس هوای کربلا دارد بیاید

(فان مع العسر یسرا ، ان مع العسر یسرا )

(پروردگارا تو خود گواهی بر من چه میگذرد.)

بارالها !…

خدایا ! دوری خانه ، پدر ، مادر ،برادر و خواهر را

خدایا ! بی خوابی های فراوارن را

خدایا ! دنیا و خواری هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمل میکنم ولی دوری تو را یک لحظه تحمل نخواهم کرد.

خدایا ! تو را سپاس میگزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری .

خدایا ! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم ، زیرا عبادت هایم را برای این به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت می دانم ، و تو را عادل میدانم و می دانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند میکند .

خدایا ! سالها و ماه هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهر ها و آبادی ها و کوه ها و دشت ها و بیابانها را پشت سر گذاشته ام ولی هنوز خود را نشناخته ام .

با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم ، در هر مسیری ، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی ، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان عاشق شد ، عاشق الله ، شیفته الله تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی.

آری خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ، شاید به ارزوی خویش دست یابم.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 3:10  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید سردار داود حق وردیان + تصویر

martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر

بعد از بسم الله و برگ آغازین سایت برای شروع کارم در نوشتن، دوست دارم در اولین مطلب سایتم از یک شهید بگم که شاید خیلی ازش دور نباشم، اما احساس دوری می کنم، احساس می کنم که خیلی جا داره ازش گفته بشه، وظیفه دارم بیشتر بشناسمش و بشناسونمش ان شاءالله…

این شهید، سردار داود حق وردیان هست، شهیدی از استان سرسبز گیلان.

تاریخ تولد : ۱۳۴۱/۱/۱۵
محل تولد : منجیل
تاریخ شهادت : ۱۹/ ۲/ ۱۳۶۱
محل شهادت : خرمشهر
شهادت در عملیات : بیت المقدس
وضعیت تاهل : متاهل
تعداد فرزند : ۱
عضویت در : سپاه سمت: فرمانده لشکر ۲۵ کربلا
مزار شهید : گلزار شهدای رشت

نخست یک تصویر دلربا!! از این شهید که حقیر طراحی و ترمیمش رو انجام دادم براتون می گذارم، تا شاید برق چشم هاش و چهره ی نورانیش شمارو هم مثل من اسیر خودش کنه.

و به واسته این اسیری تصمیم بگیرید بیشتر دربارش بدونید و به ادامه مطلب مراجعه کنید.

خــــود را آمـــاده کــنـیــد…

martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر

تصویری از شهید داود حق وردیان، قبل و بعد از شهادتش، به همراه قسمتی از وصیت نامه.

برای مشاهده تصویر در سایز اصلی روی آن کلیک نمایید.

 

قسمتی از زندگی نامه شهید داود حق وردیان :

قطعا با این چند سطر حق مطلب ادا نمیشه و جا داره برای زندگی نه چندتان بلند این شهید کتاب بلکه کتاب ها نوشته بشه، اما چه کنیم که نه اطلاعات درستی داریم و… . بگذریم!

ممنونم از نویسنده یا شاید نویسندگان این زندگی نامه، هرچند که به شخصه شناختی ازشون ندارم، .:: قسمت هایی از متن نیز توسط این حقیر ویرایش شده ::.

پاسدار شهید داود حق وردیان در پانزدهمین روز بهار سال هزاز و سیصد و چهل و یک ، همزمان با روییدن جوانه ها و بهار گل ها ، در دامان پدری مؤمن و مادری مؤمنه و ترک زبان در شهرستان منجیل متولد شد.

داود با تولدش گرما بخش خانواده گردید و همانند نگینی در محفل خانواده ی خیش می درخشید. رشد و نمو دوران نونهالی او همراه با کسب تحصیل دوران ابتدایی در زادگاهش سپری شد ، اما بنا به موقعیت شغلی پدرش به شهرستان رشت عزیمت نمود و دوران تحصیلات راهنمایی تا دبیرستان را در رشت سپری نمود.

داود قبل از آن که به بلوغ شرعی برسد احکام و مسائل شرعی را بر خود واجب می دانست و همواره خود را مقید به رعایت آن می نمود و چون از صفات پسندیده ای برخوردار بود ، ذره ای ریا و تظاهر در وی راه نمی یافت و از حق و حقیقت در هر شرایطی طرفداری می کرد.

مادرگرامی اش می فرماید : ( داود در میان بچه های من یک چیز دیگری بود ، داود خیلی به خدا نزدیک بود، در دوران نوجوانی او شبی خواب دیدم و در عالم رویا سیدی نورانی، به من گفت این داود تو به دنیا ماندنی نیست و به زودی پر خواهد کشید! به همین علت ترس از دست دادن او همیشه قلبم را می آزرد ).

اوج نوجوانی او مصادف شد با اوج قیام امت مسلمان ایران علیه حکومت جور و ستم شاهی پهلوی و داود هم که با آن طبع نوجوانی اش در پی فرصتی این چنینی روز شماری می کرد با ذوق و شوقی وصف ناپذیر به صفوف مردم آزاده ایران پیوست و به سبب فعالیت چشمگیری که داشت بارها تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و یکبار نیز توسط مزدوران رژیم مدتی زندانی شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران او نیز همانند دیگر جوانان مؤمن و مذهبی به حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی پرداخت. زمانیکه جهاد سازندگی نوپای خمام شکل گرفت، مدتی در برنامه های جهاد فعالیت نمود و با شکل گیری سپاه پاسداران در سال ۵۹ به عضویت آن درآمد و در حفاظت فرودگاه رشت، سپاه پاوه، فرماندهی عملیات سپاه لنگرود و نیز در سرکوبی منافقین و اشرار در وقایع بندر انزلی که توسط مزدوران داخلی و سر سپردگان رژیم طاغوت بر پا شده بود، با آموزش و تعلیماتی که از قبل کسب کرده بود توانست با تدبیر و توان رزمی بالای خود، نقش ارزشمندی ایفاء نماید، به علت روحیه شجاعت، تهور و بی باکی که در وی وجود داشت معمولا اکیپ های مقابله با گروهک های ملحد و مفسد به او سپرده می شد.

داود با توانمندی، تدبیر، خلاقیت و داریتی که داشت در پاکسازی جنگل های گیلان بخصوص جنگهای هشتپر و همچنین در خنثی سازی آشوب گروهک های منحرف در قائله بندر انزلی و دفاع از مردم مسلمان آمل در برابر حملات وحشیانه گروهک های فریب خرده استکبار جهانی با مهارت و ایثار و توانمندی فوق العاده ای درخشید.

داود در مسئله ی امر به معروف و نهی از منکر با تمام توان خود وارد عمل می شد، در زمان ریاست جمهوری بنی صدر ملعون، وقتی وی با هواپیمای اختصاصی به گیلان سفر کرد، مقرر شده بود که شهید حق وردیان به همراه تنی چند از پاسداران، حفاظت از بنی صدر و هیئت همراه را بر عهده بگیرند، لذا شهید حق وردیان زمانی که وارد فرودگاه رشت شد و در کنار هواپیمای حامل رئیس جمهور زن بد حجاب (مهمان دار هواپیما) را می بیند شدیداً معترض می شود و به فرماندهی وقت سپاه اعلام می نماید تا وضعیت حجاب آن زن مناسب نشود مسئولیت امنیت بنی صدر را تقبل نخواهد کرد! فلذا آن زن پوشش مناسب می گیرد.

همچنین با نا امن شدن مناطق کردستان و پاوه توسط گروهک های وابسته به استکبار جهانی مدتی در آنجا به نظام مقدس جمهوری اسلامی خدمت نمود و از ناحیه ستون فقرات و چشم و دست مجروح گردید.

شهید حق وردیان در اسفند ماه سال ۶۰ در کمال سادگی بر سر سفره عقد نشست و با دختری مؤمنه و پاسدار، زندگی مشترکش را آغاز نمود و حاصل دو ماه از زندگی مشترک او دختری است که امروز به لطف خدا از مباهات علمی و فرهنگی کشور می باشد.

شهید بزرگوار داود حق وردیان پس از دو ماه ازدواج، مجدد راهی جبهه های جنوب گردید و در مصاف با دشمنان میهن اسلامی شجاعانه نبرد نمود و در تاریخ ۱۳۶۱/۹/۲ یعنی ده روز قبل از شهادت خود طی تماس تلفنی که با مادر و همسر مکرمه اش داشت پس از شنیدن مژده ی مادر مبنی بر عطیه الهی خداوند به آن ها خطاب به مادر می گوید : « اما من مژده بزرگتری برای شما دارم که ده روز دیگر موعد آن فرا می رسد! » تاریخ شهادتش را به خانواده اعلام نمود و سر انجام در روز یکشنبه ۱۹/ ۲/ ۱۳۶۱ در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله دشمن بعثی از ناحیه دست چپ و پشت مجروح و در عنفوان جوانی ندای حق را لبیک گفت و به عرشیان پیوست.

پیکر مطهر شهید داود حق وردیان پس از تشیع باشکوه امت حزب الله رشت در گلزار شهدای رشت ماوا گرفت.

آلبوم تصاویر شهید داود حق وردیان :

martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر

martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر

martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر

برای مشاهده تصاویر در سایز اصلی روی هر کدام کلیک نمایید.

مناجات نامه :

خداوندا شرمنده ام نساز در روز قیامت و به آتشم نیفکن که طاقت هیچ کدام را ندارم پس خداوندا تو خود یاریم کن تا خود را بسازم و در جهاد با نفس پیروز گردم پروردگارا مسلمان از دنیا بروم ، خداوندا تمام بندگانت را توفیق ده و تعذیب اسلامی عنایت فرما.

سردار شهید داود حق وردیان ۱۳۵۹/۰۵/۰۱

خصوصیات اخلاقی :

بیشتر اوقات فراغت ایشان صرف یاد گیری قرآن کریم می شد در ضمن علاقه فراوانی به ورزش های رزمی داشت و فنون رزمی را از برخی برادران سپاهی یاد گرفته اما بعد آنقدر از خود ابتکار و خلاقیت نشان داد که به گفته خود برادران سپاه ضرباتی می زد که همه تعجب می کردند.

زمزمه های نیمه شب :

مادر شهید می گوید: شب ها هر از گاهی که بیدار می شدم می دیدم زمزمه ای از داخل اتاق داود به گوش می رسد وقتی در را آهسته باز می کردم می دیدم فرش را کنار زده روی خاک نشسته و گریه می کند،
می گفتم داوود جان تو این راه رو میروی مدرسه و میای آخه تو که گناهی نکردی چرا گریه می کنی؟
می گفت : مادر جان برای شما دعا می کنم…!

بی قراری برای خدمت :

وقتی وارد سپاه هم شد هیچ وقت پیدایش نبود داود همیشه گم بود هوا که گرم می شد گاهی اوقات بستنی و شیرینی می گرفتم و می رفتم به او سر برنم آنجا که می رسیدم می دیدم دائما این طرف و آن طرف می دود و سخت مشغول کار است و آرام و قرار ندارد و می گفت خوردنی ها را بده بچه ها بخورند مادر…!

او وقتی ازدواج هم کرد پا بند خانه نمی شد و همسر ایشان هم پا به پایش با وی همرزم بود.

توسل به امام زمان (عج) :

شهید حق وردیان خود را سرباز حقیر امام زمان (عج) می دانست و همیشه از او مدد می گرفت.خودش تعریف می کرد در عملیات پاوه وقتی ماشین روی مین رفته بود من و شهید افتخاری هر دو زخمی شده بودیم به امام زمان (عج) متوسل شدم در آن هنگام بود که دستی آمد و مارا در آن تاریکی راهنمایی کرد.

خبر شهادت :

ده روز قبل از شهادت ایشان همسر بزرگوار وی بی قراری می کرد تصمیم گرفته شد با ایشان تماس بگیریم . غروب تونستیم با ایشان تماس بگیریم گفتم داوود جان چه می کنی؟ چرا نمی آیی؟ وی گفت: مادر جان ما اینجا آمده ایم راه کربلا را باز کنیم،
بعد هم به ما دلداری داد که تا ده روز دیگر بر میگردم. یک شب خواب دیدم که یک عده از خانم ها به خانه ما آمدند و دور مرا گرفتند و گفتن داود شهید شده فردای آن روز خانم نوبخت (مادر شهید نوبخت) و یه عده از زنان موقع نماز ظهر آمدند و گفتند داود زخمی شده من هم گفتم این بار دیگر فرق می کند من دیشب خواب دیدم داود من شهید شده.

آری داود همان طور که گفته بود بعد از ده روز آمد

سخنی از شهید :

شهادت را مدالی طلایی بر روی سینه حسینیان میبنم.

شهید را قهرمانی بر روی سکوی رقابت متقیان میبینم.

خون شهدا را برخیزاننده خفتگان و به راه اندازنده بیداران و تحرک بخشنده مردم می بینم.

مناجات با خدا :

خدایا اعمالمان را از ریا پاک کن و به اخلاص زینت ده.

خدایا ببخشای گناهانم را و ایمانم ده تا در رهت قدم بگذارم.

خدایا کمکم کن از اسارت و بندگی نفسم رها شود تا بنده تو گردم.

خدایا یاریم کن تا شایسته شهادت شوم شهادتی که شاهد زمان شوم.

وقت سفر :

وی پس از پشت سر گذاشتن عملیات فتح المبین در عملیات بیت المقدس (آزاد سازی خرمشهر) شرکت کرد در یکی از نیمه شبها در حمله به خاکریز های دشمن گلوله ای به دست چپ، دیگری به پشتش اصابت کرد که قلب مملو از ایمان و عشق به خدایش را سوراخ نمود و طبق خوابی که دیده بود بعد از به زبان آوردن شهادتین و همانند وعده ای که به همسرش داده بود درست پس از دو روز از پیام تلفنی خود ، شهادتین را در عمل به اثبات رساند و در حالی که فقط بیست و یک سال سن داشت پس از سه سال حضور در جبهه های نبرد در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ به فیض شهادت نائل شد.

تصویر زیر ، لحظه زیبای عروج شهید داود حق وردیان است…

martyr and martyrs martyrs dell posts %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 graphics my posts  شهید سردار داود حق وردیان + تصویر

قسمتی از وصیت نامه شهید داود حق وردیان :

الهم صل علی محمد و آل محمد

سلام و درود فراوان به ناجی انسانها و گستراننده عدل الهی قائم آل محمد (ص) امام زمان (عج) و سلام بر رهبر انقلاب و امت شهید پرور قهرمان ایران که در راه استقرار حکومت الله بزرگترین حماسه های بشریت را ایجاد می کنند. عزیزانم همه شما را به تقوا به درگاه خدا و ترس از خدا وصیت می کنم. عزیزانم امام عزیز را تنها نگذارید و سخنان گهر بارش را گوش دهید و بجنگید و نگذارید سلاح من بر روی زمین بماند و به دست دشمنان اسلام بیفتد سلاح افتاده ام را بر دست گیرید و با کفار و منافقین بجنگید که اسلام را زنده نگه دارید و از شهادت باکی نداشته باشید به فرموده امام حسین علیه السلام مگر طفل شیرخوار از طفل مادرش می هراسد؟

اگر من از میان شما رفتم ناراحت نباشید در راه به پا ماندن اسلام اگر همه مردم هم بمیرند باز هم کم است تا چه رسد قطره ای از این اقیانوس بی کران با صبر پولادین خود بر دهان یاوه گویان ضد اسلام بکوبید عزیزانم من چیزی ندارم برای شما به ارث بگذارم جز اینکه شما را به تقوای الهی توصیه می کنم باشد که خداوند از گناهانمان بگذرد و شما ای کسانی که وصیت مرا میشنوید پشتیبانی کنید از روحانیت ، و برای سلامتی و تعجیل امام زمان (عج) و برای سلامتی رهبر نائب بر حقش دعا کنید .

شهادت لاله را بوئیدنی کرد شهادت جامه را پوشیدنی کرد

ببوس ای خواهرم قبر برادر شهادت سنگ را بوسیدنی کرد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 
+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 3:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید؟

همایش شیرخوارگان حسینی به منظور گرامیداشت یاد و خاطره حضرت علی اصغر (ع)

بچه های کوچک، با دست ها و قلب هایی کوچک. همه آمده اند. کودکان آمده اند مادر علی اصغر(ع) را دلداری دهند و بگویند؛ اگر علی اصغر(ع) تشنه شهید شد، ما شیرخوارگان حسینی فدایی شما هستیم. به رسم هر سال، روز چهارم محرم، روز جهانی علی اصغر (ع)، گردهمایی شیرخوارگان حسینی در 1000 شهر و 30 کشور جهان برگزار می شود.

لباس های تن کودکان، نماد لباس حضرت علی اصغر (ع) است. سربند یا زهرا (س)، یا حسین (ع)، فدایی علی اصغر (ع) و .. بر سر بچه های شیرخوار خودنمایی می کند. از در ورودی مصلی، می شود جمعیت را بهتر دید. مردم پیاده به سمت صحن اصلی شبستان حرکت می کنند. بیشتر کودکان حتی نمی توانند راه بروند.

معصومیت تنها چیزی است که در چهره آنها می توان دید. برخی مادران از دیدن این تعداد بچه شیرخوار شور خاصی پیدا کرده اند. خانمی که از شهریار برای همایش آمده می گوید: ' اولین بار است که در این مراسم شرکت می کنم. این همه بچه کوچک، واقعا آدم را تحت تأثیر قرار می دهد. بچه ام را آورده ام تا حسینی بار بیاید. '

در قسمت ورودی گهواره ای به یاد گهواره علی اصغر قرار دارد و بسیاری از مادرها به همراه فرزندان خود کنار این گهواره نمادین، عکس می گیرند. البته خیلی از حاضرین با دیدن این نماد، اشک در چشمانشان حلقه می زند.

روز جهانی علی اصغر‌(ع)، روزی برای تمام تاریخ است. این کودک خردسال اباعبدا... (ع) کاری کرده که بعد از صد‌ها سال، هنوز قلب های شیعه داغ‌دار مظلومیتش است.

akairan



همایش شیر خوارگان حسینی

همایش

همایش

akairan

همایش

 برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید

همایش

همایش

همایش

akairan

همایش

همایش

همایش

akairan

همایش

همایش

همایش

akairan

همایش

akairan

همایش

همایش

همایش



همایش شیر خوارگان حسینی

همایش

همایش

akairan

همایش

همایش

همایش

همایش

همایش

akairan

همایش

همایش

همایش



همایش شیر خوارگان حسینی

همایش

akairan

همایش

همایش

 برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید

همایش

akairan

akairan

همایش

همایش

همایش

همایش

akairan

همایش

همایش

همایش

همایش

برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید

همایش شیر خوارگان حسینی

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 21:52  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

تصاویر همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی

برای بزرگنمایی روی عکس کلیک کنید

  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
  • همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
    همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 20:47  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

به گزارش خبرنگار روناش از دزفول ، همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در دزفول به همت هیئت رزمندگان و عاشقان ثارالله این شهرستان ، صبح امروز در محل مصلی جمعه دزفول و همزمان با پنج قاره جهان و سراسر ایران به مناسبت هشتم محرم و با حضور استقبال پرشور مادران شیرخواره و سربازان کوچک و سبزپوش علوی ، همراه با اجرای تعزیه و مداحی برگزار گردید .

مسئول واحد خواهران پیروان عترت دزفول در حاشیه این همایش ، در گفت و گو با خبرنگار روناش در دزفول گفت : در این مراسم بیش از ۱۰۰ نفر بازیگر از خواهران در تعزیه سیب و عطش به ایفای نقش پرداختند .

طیبه نوری زاده هدف از این کار را دفاع از حق و حقیقت گویی درباره واقعه کربلا به تمامی جهان دانستند .

وی اظهار داشت : این همایش یک اقدام فرهنگی در راستای بیداری بشریت ، با اشاره به کلام این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است ؛ از امام خمینی (ره) می باشد .

این مقام مسئول خاطرنشان کرد : با توجه به سخنان دبیر مجمع جهانی این همایش ، سال گذشته با ارسال نامه ای به رئیس جمهور ، تقاضای ثبت ملی این مراسم شد ، که خوشبختانه به تحقق رسیده ؛ و انشاالله قدم بعدی ثبت جهانی این روز در یونسکو بوده ؛ که خوشبختانه تا کنون ، اقداماتی از سوی دستگاه ها و مسئولین مربوطه صورت گرفته است .

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 20:23  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهراننوحه سرایی گردهمایی شیرخوارگان حسینی در مصلی تهران توسط حاج حسن خلجهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهرانهمایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهران
تاريخ انتشار: 03 آذر 1391 - 16:53:49
تصاویر:: همایش شیرخوارگان حسینی
 

همایش جهانی شیرخوارگان حسینی صبح امروز جمعه در مصلای بزرگ امام خمینی (ره) و نقاط مختلف کشور برگزار شد.

به گزارش رجانیوز، در این برنامه که مادران و کودکان شیرخوار آنها حاضر شده بودند، مداحان اهل بیت به مرثیه سرایی و روضه خوانی طفل شیرخواره سید الشهداء (ع) پرداختند. این مراسم صحنه های توصیف نشدنی را خلق کرد.

 

همایش بزرگ شیرخوارگان حسینی در مصلی تهران
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:15  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
صدور کارت یارانه‌ی دارو برای بیماران صعب‌العلاج کرمانشاه

» سرویس: استان ها - کرمانشاه

معاون غذا و داروی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه از صدور کارت یارانه‌ی دارو برای بیماران صعب‌العلاج خبر داد.

دکتر «قباد محمدی» در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه‌ی کرمانشاه، اظهار کرد: سازمان غذا و دارو برای کاهش فشار بر روی بیماران صعب‌العلاج نسبت به صدور کارت یارانه دارو برای آنها اقدام کرده است.

محمدی با بیان این‌که هم‌اکنون به هر بیمار صعب‌العلاج و سرطانی سالانه تا سقف شش میلیون تومان یارانه دارو پرداخت می‌شود، تصریح کرد: از این پس با صدور کارت، مبلغ یارانه دارو به حساب آنها واریز می‌شود.

به گفته‌ی معاون غذا و داروی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، تا پیش از صدور این کارت‌ها، دارو با یارانه وارد می‌شد و این داروها را برخی افراد با دفترچه تهیه کرده و در بازار آزاد می‌فروختند که برای جلوگیری از این مساله از این پس، کارت‌های یارانه دارو برای بیماران خاص صادر می‌شود.

وی افزود: مبلغ عمده‌ی قیمت‌های داروی این بیماران با داشتن این کارت‌ها توسط دولت پرداخت می‌شود که این مبلغ هنوز اعلام نشده است.

به گفته‌ی معاون غذا و داروی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، هم‌اکنون این کارت‌ها تنها برای بیماران پیوند کلیه صادر شده است و صدور کارت برای بقیه‌ی بیماران نیز تا دو ماه آینده توسط سازمان غذا و دارو انجام می‌شود.

وی یادآور شد: صدور کارت یارانه‌ی دارو برای بیماران خاص هم‌اکنون به صورت پایلوت در دو استان آذربایجان‌غربی و یزد انجام شده است که پس از این صدور کارت برای بقیه‌ی استان‌ها تا دو ماه آینده انجام می‌شود.

انتهای پیام

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

سؤال کرد که از نماز نزدیک تر بحق راهی هست؟ فرمود: هم نماز.
اما نماز این صورت تنها نیست، این قالب نمازست زیرا که این نماز را اوّلیست و آخریست و هرچیز را که اوّل و آخری باشد آن قالب باشد، زیرا تکبیر اوّل نماز است و سلام آخر نمازست.
و همچنین شهادت آن نیست که بر زبان می گویند تنها، زیرا که آن را نیز اوّلی است و آخری. و هر چیز که در حرف و صوت درآید و او را اوّل و آخر باشد آن صورت و قالب باشد، جان آن بیچون باشد و بینهایت باشد و او را اوّل و آخر نبود.
آخر این نماز را انبیاء پیدا کرده اند. اکنون این نبی، که نماز را پیدا کرده است، چنین می گوید که:
لِیْ مَعَ اللهِّ وَقْتٌ لَاَیَسَعُنِیْ فِیْهِ نَبِيٌ مُرْسَلٌ وَلَامَلَکٌ مُقَرَّبُ(مرا با حق محفل انسی است که هیچ نبی و مرسل و ملک مقرب را بدان راه نیست - حدیث منسوب به پیامبر اکرم).
پس، دانستیم که جان نماز این صورت تنها نیست، بلکه استغراقی است و بیهوشی است که این همه صورتها برون می ماند و آنجا نمی گنجد، جبرئیل نیز، که معنی محض است، هم نمی گنجد.
حکایتیست از مولانا سلطان العلما قطب العالم بهاء الحق و الدین، قدس الله سره العظیم، که روزی اصحاب او را مستغرق یافتند، وقت نماز رسید بعضی مریدان آواز دادند مولانا را، که وقت نماز است. مولانا بگفته ایشان التفات نکرد. ایشان برخاستند و به نماز مشغول شدند، دو مرید موافقت شیخ کردند و به نماز نه استادند. یکی از آن مریدان که در نماز بود خواجگی نام، به چشم سرّ بوی عیان بنمودند که جمله اصحاب که در نماز بودند با امام، پشتشان به قبله بود و آن دو مرید که موافقت شیخ کرده بودند رویشان به قبله بود، زیرا که شیخ چون از ما و من بگذشت و اویی او فنا شد و نماند و در نور حق مستهلک شد
که – مُوْتُوْا قَبْلَ اَنْ تَموْتَوْا(بمیر قبل از مرگ – حدیث منسوب به پیامبر گرامی)- اکنون او نور حق شده است. و هرکه پشت به نور حق کند و روی به دیوار آورد، قطعا پشت به قبله کرده باشد، زیرا که او جان قبله بوده است. آخر این خلق که رو به کعبه می کنند [آخر آن کعبه را نبی ساخته است که] قبله گاه عالم شده است ، پس اگر او قبله باشد بطریق اولی، چون آن برای او قبله شده است.
مصطفی (صلوات الله علیه) یاری را عتاب کرد که: ترا خواندم چون نیامدی؟ گفت: به نماز مشغول بودم. گفت: آخر نه منت خواندم؟
شرح (استاد قمشه ای)
- نماز این صورت تنها نیست...، در نظر مولانا همۀ عبادات – از جمله نماز – را جسمی است و جانی، صورتی است و معنایی، ظاهری است و باطنی. جسم نماز همان آداب و حرکات و اذکار مخصوص است، و جان نماز یاد خدا و راز و نیاز با حق و ادراک حضور و تکلم با اوست، چنانکه اذکار نماز – ایاک نعبد و ایاک نستعین – حاکی از مقام حضور است، و چنانکه حق فرمود: نماز را به پای داربرای یاد من (طه – 14)، و نیز فرمود: هر آینه یاد خدا از همه برتر است (عنکبوت- 45)
چون جان نماز عین نزدیکی و حضور است، هیچ راهی از آن به خدا نزدیکتر نیست – در حالی که جسم نماز ((قربة الی الله)) یعنی به عنوان وسیله و مقدمه ای برای وصول به مقام قرب صورت می گیرد. به همین دلیل، اگر از این وسیله برای نیل به مقصود دیگری مانند جلب نظر خلق و غیره بهره گیرند، نماز باطل است و گاه مستوجب عتاب قرآنی ((وای بر نماز گزاران!)) (ماعون -4) می گردد، که مقصود نماز دنیا طلبان و اهل سالوس و ریاست.
مولانا در غزلی به این نکات اشاره کرده و جسم بی جان نماز را مایۀ شرمساری دانسته است:
اگر نه روی دل اندر برابرت دارم، من این نماز حساب نماز نشمارم.
مرا غرض ز نماز آن بود که پنهانی حدیث درد فراق، تو با تو بگذارم.
وگرنه، این چه نمازی بود که من، بی تو، نشسته روی به محراب و دل به بازارم؟
از این نماز ریایی، چنان خجل شده ام که در برابر رویت نظر نمی آرم.
در اینجا رباعی معروف خیام نیز تفسیر می شود که:
با تو به خرابات اگر گویم راز، به زانکه به محراب کنم بی تو نماز.
ای اول و آخر خلقان همه تو، خواهی تو مرا بسوز و خواهی بگذار.
- لِی مَعَ اللهِ ...: مرا با حق محفل انسی است که هیچ نبی و مرسل و ملک مقرب را بدان راه نیست. (حدیث منسوب به پیامبر اکرم)
هرچند محدثان و محققان سند این حدیث را نیافته اند، مضمون آن را مناسب شأن رسول اکرم یافته و انتساب سخن را به آن حضرت دور از حقیقت ندانسته اند. اما عرفای ما، اغلب، این سخن را بصراحت به پیامبر منسوب داشته و تأویل و تفسیر آن پرداخته اند. مولانا، در مثنوی، معنای حدیث را تعمیم داده و در بارۀ همه اولیای حق، برحسب مراتب، صادق دانسته است:
لی مع الله وقت بود آن دم مرا: لا یسع فیه نبیُ مجتبی.
- جبرئیل نیز که معنی محض است نگنجد: جبرئیل، از دیدگاه مولانا، عقل کلی است که واسطه فیض در وحی عام به تمام موجودات و در وحی خاص به انبیاء است. و هر چند به هزاران صورت ظاهر می شود، اما در ذات معنی محض و مجرد از ماده است. با این همه چون به مرتبه عشق نرسیده، از حریم وصال محروم است و در خلوت خاص عاشقان راه ندارد – چنانکه در شب معراج چون محمد به اوج درخت سدرة المنتهی، که رمزی از کمال عقل و دانش است، رسید، جبرئیل دیگر از رفتن باز ماند:
چون گذشت احمد ز سدره مَرصَدش، از مقام جبرئیل و از حدش،
گفت: جبریلا، بپر اندر پیم. گفت: رو رو من حریف تو نیم.
گفت: جبریلا بپر، ای پرده سوز؛ من به اوج خود نرفتستم هنوز.
گفت: بیرون زین حد، ای خوش فر من، گر برون پرم، بسوزد پر من.
و در پایان می افزاید:
جبرئیلا، گر شریفی ور عزیز، تو نه ای پروانۀ این شمع، خیز.
شمع جون دعوت کند وقت فروز، جان پروانه نیندیشد ز سوز. (مثنوی)
(+) - مُوتُو اقَبلَ اَن تَمُوتُوا ...: حدیثی است منسوب به پیامیر گرامی بدین مضمون: بمیر قبل از مرگ.
مولانا این حدیث رادر مثنوی اینگونه تفسیر نموده است:
جان بسى كندى و اندر پرده‏اى ز انكه مردن اصل بد ناورده‏اى‏
تا نميرى نيست جان كندن تمام بى‏كمال نردبان نايى به بام‏
نه چنان مرگى كه در گورى روى مرگ تبديلى كه در نورى روى‏
مرد بالغ گشت آن بچگى بمرد روميى شد صبغت زنگى سترد
خاك زر شد هيات خاكى نماند غم فرح شد خار غمناكى نماند
مصطفى زين گفت كاى اسرار جو مرده را خواهى كه بينى زنده تو
مى‏رود چون زندگان بر خاكدان مرده و جانش شده بر آسمان‏
جانش را اين دم به بالا مسكنى است گر بميرد روح او را نقل نيست‏
ز انكه پيش از مرگ او كردست نقل اين به مردن فهم آيد نه به عقل‏
نقل باشد نه چو نقل جان عام همچو نقلى از مقامى تا مقام‏
صبغت (رنگ)
(+) - زیرا که او جان قبله بوده است ...: این مضمون در مثنوی در حکایت به سفر حج رفتن بایزید آمده است:
بایزید اندر سفر جُستی بسی تا بیابد خضر وقت خود كسی
دید پیری با قدی همچون هلال دید در وی فرّ و گفتار رجال
دیده نابینا و دل چون آفتاب همچو پیلی دیده هندستان به خواب
چشم بسته خفته بیند صد طرب چون گشاید آن نبیند، ای عجب !
بس عجب در خواب روشن می شود دل درون خواب روزن می شود
وآنكه بیدار است و بیند خواب خوش عارف است او، خاك او در دیده كش
بایزید او را چو از اقطاب یافت مسکنت بنمود و در خدمت شتافت
پیش او بنشست و می پرسید حال یافتش درویش و هم صاحب عیال
گفت، عزم تو كجا ای بایزید؟ رخت غربت را كجا خواهی كشید؟
گفت قصد كعبه دارم از وله گفت، هین با خود چه داری زادِ ره؟
گفت دارم از درم نقره دویست نك ببسته سخت در گوشۀ ردی است
گفت طوفی كن به گردم هفت بار وین نكوتر از طواف حج شمار
و آن درمها پیش من نه ای جواد دان كه حج كردی و حاصل شد مراد
عُمره كردی، عمر باقی یافتی صاف گشتی، بر صفا بشتافتی
حق آن حقی كه جانت دیده است كه مرا بر بیت خود بگزیده است
كعبه هر چندی كه خانۀ برّ اوست خلقت من نیز خانۀ سرّ اوست
تا بكرد آن كعبه را، در وی نرفت و اندر این خانه، بجز آن حیّ نرفت
چون مرا دیدی خدا را دیده ای گرد كعبۀ صدق بر گردیده ای
خدمت من طاعت و حمد خداست تا نپنداری كه حق از من جداست
چشم، نیكو باز كن در من نگر تا ببینی نور حق اندر بشر
کعبه را یکبار بیتی گفت یار گفت یا عبدی مرا هفتاد بار
بایزیدا کعبه را دریافتی صد بها و عزّ و صد فر یافتی
بایزید آن نكته ها را هوش داشت همچو زرین حلقه اش در گوش داشت
آمد از وی، بایزید اندر مزید منتهی در منتها آخر رسید
اقطاب (جمع قطب) – وله ( افراط در عشق)
(+) - چون گذشت احمد ز سدره مَرصَدش، از مقام جبرئیل و از حدش،
این بیت اشاره ایست به آیه های 7 الی 12 سورۀ نجم در بارۀ معراج پیامبر بدین مضمون:
آنگاه نزدیک آمد وبر او نازل گردید.
با او به قدر دو کمان یا نزدیکتر از آن شد.
پس خداوند به بندۀ خود وحی فرمود آنچه که هیچکس درک آن نتوان کرد.
آنچه دید دلش هم حقیقت یافت و کذب و خیال نپنداشت.

آیا کافران آنچه را رسول مشاهده کرد انکار می کنند؟

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 8:0  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
((تمامی مطالب این بخش، عیناً از کتاب گزیدۀ فیه مافیه نوشته استاد الهی قمشه ای
که توسط شرکت انتشارات علمی و فرهنگی به طبع رسیده، نقل شده است))

ای خدای پاک و بی انباز و یار، دست گیر و جرم ما را در گذار.
یاد ده ما را سخنهای رقیق، کان به رحم آرد تو را، ای خوش رفیق.
گر خطا گفتیم، اصلاحش تو کن؛ مصلحی تو، ای تو سلطان سخن.
کیمیا داری که تبدیلش کنی؛ گرچه جوی خون بود، نیلش کنی.
اینچنین مینا گریها کار توست، اینچنین اکسیر ها ز اسرار توست.
(مثنوی)

پیشگفتار

بهترین معرف هر گوینده سخن اوست که اگر چون مشک مشام جان را معطر کند، نیاز به گفتن عطار ندارد:
یوسف کنعانیم، روی چو ماهم گواست؛
هیچ کس از آفتاب خط و گواهی نخواست.
ای گل و گلزارها، کیست گواه شما؟
رنگ که در چشمهاست، بوی که در مغزهاست. (دیوان شمس)
آفتاب جمال مولانا جلال الدین محمد بلخی نیز اکنون چندین صد ماه است که در آسمان ذوق ومعرفت و معرفت الاهی طلوع کرده و همچنان در وسط السماء عالم جان بر تخت
نیمروز نشسته و از مدح و ثنای عالمیان بی نیاز است:
مدح تعریف است و تخریق حجاب؛ فارغ از مدح و تعریف آفتاب.
مادح خورشید مداح خود است، که دو چشم سالم و نا مُرمَد است. (مثنوی)
چه نیاز که گویند در ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ بدنیا آمد؟ آن کس که نه صدف گردون را بر گوهر یکتای خویش تنگ دیده و از مضیق جهات بیرون پریده است و در بلخ و
بخارا کی گنجد؟
این جهان وان جهان مرا مطلب،
کاین دو گم شد در آن جهان که منم. (دیوان شمس)
گفتم ز کجایی تو؟ تسخر زد و گفتا: من
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه!
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل،
نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه! (دیوان شمس)
و آن کس که در بغداد ازل کوس انا الحق زده و پیش از این انگور ها می خورده و باده در جوشش گدای جوش اوست دستخوش سال و ماه کی باشد؟
پیش از آن کاندر جهان جام می و انگور بود،
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود.
ما به بغداد ازل کوس اناالحق می زدیم
پیش از آن کاین گیر ودار و قصۀ منصور بود. (دیوان شمس)
و آن عاشق سرمست که زندان زمان را در شکسته و در شب معراج عشق و لیلة القدر گیسوی دوست با قافله سالار خویش، محمد (ص)، دیدار کرده است بازیچۀ روز و شب کی
گردد؟
تا ز روز و شب برون جستم چنان که ز اسپر بگذرد نوک سنان؛
که از آن سو جملۀ ملت یکی است. صد هزاران سال و یک ساعت یکی است.
هست ازل را و ابد را اتحاد؛ عقل را ره نیست سوی انتقاد.
(مثنوی)
آن شب که احمد برگذشت از چار و پنج و هفت و هشت،
بر هشتمیش من بدم، من عاشق دیرینه ام. (دیوان شمس)
و چه حاجت که گویند پدرش بهاء الدین، ملقب به سلطان العلماء از عالمان بزرگ بلخ بوده است؟ آن کس که خود را طفل عشق می خواند و عم و خال و آدم و حوا نمی شناسد و
همۀ نسبتها و پیوند ها ی خاکی را لهو و بازیچه می داند فرزند بهاء الدین چون باشد؟
کسی که عاشق روی پری رخی باشد
نه زاده است ز آدم، نه مادرش حواست.
خویش من آن است که از عشق زاد؛
خوشتر از این خویش و تباریم نیست.
نهادم پای در عشقی که بر عشاق سر باشم؛
منم فرزند عشق جان، ولی پیش از پدر باشم. (دیوان شمس)
با این همه، چون در جهان صورت و عالم کثرتیم، بناچار باید ظهور جلال الدین را که گفت:
چرخ در گردش اسیر هوش ماست؛ باده در جوشش گدای جوش ماست.
باده از ما مست شد، نی ما از او؛ قالب از ما هست شد، نی ما از او.
(مثنوی)
در قالب زمان و مکان و آیینۀ آب و گل که آفریدۀ جان اوست مشاهده کنیم. هرچند تاریخ زندگی مولانا با افسانه ها و روایات اغراق آمیز در آمیخته، ترسیم خطوط اصلی چهرۀ او
چندان دشوار نیست. بهاء الدین ولد، فرزند ارشد مولانا، و سپهسالار و افلاکی از مریدان او، به تفصیل در بارۀ جزئیات حیات مادی و معنوی جلال الدین مطالب بسیار نوشته اند، که از
وجوه مشترک آنها و مقایسۀ آن با آثار خود مولانا می توان به تاریخ واقعی زندگی جلال الدین – تا آن حد که برای شناخت شخصیت عرفانی او لازم است – نزدیک شد.
شیخ بهاء الدین ولد، پدر مولانا، در بلخ مسند ارشاد و هدایت داشت. و چون بر طریق عارفان بود، علمای ظاهربین و اهل جدال و قیل و قال نزد سلطان محمد خوارزمشاه از وی
سعایت کردند و هوای بلخ را بر آن بزرگ زمان غبار آلود ساختند. و چون در همان ایام توفان سهمگین مغول به دیار خوارزم و خراسان نزدیک می شد، اندیشۀ توفان و توطئه عالمان در
هم آمیخت و بهاء الدین در سال 616 به قصد زیارت بیت الله الحرام با تمامی اهل بیت از بلخ بیرون آمد. و در آن زمان جلال الدین دوازده سال داشت. بهاءالدین، به سنت عارفان، به
هرشهر که می رسید، از بزرگان آن دیار جویا می شد و به خدمت ایشان می شتافت. معروف است که در نیشابور به دیدار شیخ عطار رفت و شیخ که نشان بزرگی در جبین کودک
خردسال بهاء الدین مشاهده کرد، نسخه ای از مثنوی اسرار نامه خود را به جلال الدین هدیه کرد و پدر را گفت (( زود باشد که این پسر تو آتش در خرمن سوختگان عالم زند.)) و
مولانا سالها بعد در مثنوی خود بدین نکته اشاره کرد:
سوختم من! سوخته خواهد کسی تا زمن آتش زند اندر خسی؟
باری، بهاء الدین، پس از زیارت خادۀ خدا در سال 617، به ارض الروم، یعنی آسیای صغیر یا روم شرقی، رسید و آنجا با استقبال پادشاه آن دیار، سلطان علاء الدین کیقباد سلجوقی
(616– 634)، و وزیر صاحبدل و دانشمند او، معین الدین پروانه – که هردو از صرافان گوهر شناس بودند – روبرو گردید. و به عزت و حرمت تمام در قونیه، پایتخت آن اقلیم، رحل اقامت
افکند و تا سال 628 که دیده از جهان فرو بست به تدریس و ارشاد مستعدان مشغول بود. مولانا در زمان مرگ پدر بیست و پنج سال داشت و هم در آن سن جوانی بر زبدۀ علوم و
معارف زمان از فقه و کلام و تفسیر تا فنون ادب و حکمت احاطه داشت و فقیهی متشرع و حکیمی بارع بود و با این وجود همچنان خمار و تشنه چون موسی به دنبال خضر می
گشت تا از شراب ((علم لدنی)) سرمست گردد. پس از فوت پدر، برهان الدین محقق ترمذی – که از مریدان بهاء الدین بود – به قونیه آمد و چون مراد را نیافت، به ارشاد فرزند او
مشغول شد. و جلال الدین را که در علوم رسمی به کمال بود با معارف باطنی و لطایف ارباب طریقت آشنا ساخت و چند سالی نیز او را به شام و دمشق – که در آن زمان به علت
حملۀ مغول و هجرت اهل دانش به دیار مغرب مرکز عالمان و عارفان بزرگ بود – فرستاد و مولانا از هر خرمنی خوشه ای یافت تا علاوه بر مسند تدریس علوم عقلی و نقلی به مقام
پیشوایی سالکان طریقت نیز نایل آمد. در این حال مولانا سی و نه سال داشت و از همسرش گوهر خاتون، دختر خواجه لالای سمرقندی که در هجده سالگی به اشارت پدر با او
عقد محبت بست، دارای چند فرزند بود.
در سال 642 رویدادی شگرف بنیاد هستی مولانا را زیر و رو ساخت و:
برقی از خیمه لیلی بدرخشید سحر، وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد! (حافظ)
قونیه در آرامش بود، مولانا بر مسند تعلیم و ارشاد، و قوم تاتار در قتل و غارت، که ناگاه ترکی از ترکستان عشق به یغمای دل و جان مولانا تاختن آورد – ترکی لاابالی و شهر آشوب
که:
نرگس مستش هزاران دشنه داشت؛ لعل سیرابش جهانی تشنه داشت. (عطار)
فتنۀ صد چنگیز در سر، آتش هزار دوزخ در دل و جلوۀ صد هزار بهار در دیدار:
از خانه برون رفتیم، مستیم به پیش آمد؛
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه. (دیوان شمس)
نامش نزد خلق شمس الدین ملک داد تبریزی بود و او را ((شیخ پران)) و (( شمس پرنده)) می خواندند، از اینکه پیوسته از شهری به شهری می رفت و چون خضر، گمشدگان بیابان
حیرت را دست می گرفت و نزدیک آبادی می رساند و خود ناپدید می شد. او را با عوام کاری نبود، بلکه بحق انگشت بر مرشدان کامل می نهاد و به ارشاد ایشان همت می گشاد:
آنها که بگفتند که ما کامل و فردیم
سرگشته و سودایی و رسوای جهان کرد. (دیوان شمس)
گویا سحر گاهی از غیب او را گفتند:
((آن بندۀ نازنین ما [ مولانا]
میان قوم ناهموار گرفتار است.
دریغ است که او را به زیان برند)) (مقالات شمس)
و نیز در نهان او را بشارت دادند که این بندۀ نازنین یکی از همان اولیای پنهان در پرده عزت است که به اشتیاق دیدار آنها سر به کوه و بیابان نهاده ای. شمس با شوقی تمام در آن
سال فرخنده، که بحقیقت میلاد معنوی جلال الدین بود، در قونیه بر مولانا فرود آمد و :
پیش او بر رست خوبی بی نقاب، آنچنان کز شرق روید آفتاب. (مثنوی)
و تمام ذرات وجود مولانا مست و حیران در هوای آن آفتاب به رقص آمد و گفت:
آمد بهار جانها، ای شاخه تر به رقص آ!
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ! (دیوان شمس)
اگر نقاشان چیره دست مجموعۀ تمثیلات خیال انگیز مولانا را از دیدار این ترک غارتگر به عالم صورت درآورند. نگارخانه ای پدید آید که رشک نگارستان چین و نزهتگاه دیدۀ جان خواهد
بود. و زیبد که بر آستان آن بنویسد:
ای بستگان تن، به تماشای جان روید،
زیرا رسول گفت: تماشا مبارک است. (دیوان شمس)
بدانگونه که رامبراند نزدیک به صد تصویر در اطوار و احوال گوناگون از خشم و خنده و رنج و راحت و پیری و جوانی از چهره خود کشید، و هر بار از روزنۀ تازه ای بر خود نگاه کرد، مولانا
بیش از هزار چهره از شمس برکشید و در پیش چشم ناظران نهاد و در هر تصویر وجه دیگری از جاذبۀ روحانی این نادرۀ دوران و آشنای غریبان را – که بحق دعوی ((من رانی)) داشت
– باز نمود، تا هرکه روی او بیند روی معبود عالم را دیده باشد، که گفته اند: مؤمن آیینه مؤمن است،. ((هو السلام القدوس المؤمن المهیمن ...))
آن یکی را روی او شد سوی دوست و آن دگر را روی او خود روی اوست (مثنوی)
از این رو شمس در آثار مولانا گاه اشارت به آفتاب مطلق هستی و ذات اقدس الاهی است و گاه جلوۀ خاص او در شمس الدین تبریزی است و نیز اغلب اشاره به مقام انسان کامل
و مثال کلی انسان است که باطن مولانا و حقیقت ذات همۀ آدمیان است و همان روح و نفس الاهی است که حق در آدم دمید و فلک و ملک را به سجود آورد.
هنگامی که مولانا از شمس سخن می گوید، همۀ این معانی با هم می آمیزد، چنان که معلوم نیست روی سخن با کیست و مخاطب او خداست، شمس است، عشق است،
باطن مولانا و یا انسان مطلق است. تصویرهای مولانا از شمس همۀ کاینات را در بر می گیرد: انبیا و اولیای پیشین از آدم و نوح و خلیل و منصور و ادهم و بایزید، و مظاهر طبیعت از
خورشید و زهره و ماه و کوه و دریا و آسمان و گل و سرو و بوستان، اصناف پرندگان و حیوانات جنگل چون طوطی و طاووس و شیر و آهو، و اسباب عیش و طرب چون مطرب و ساقی
و شمع و شاهد و مشک و عنبر و عود، و نامهای افسانه ای چون سیمرغ و کوه قاف و دختر خاقان چین، و مظاهر عالم دیگر از صور اسرافیل و رستاخیز تا بهشت و کوثر و حورعین و
صدها نام دیگر همه رمزی است از معشوق و خدای مولانا که شمس واسطه در فیض دیدار او بوده است:
این نیمه شبان کیست چو مهتاب رسیده؟
- پیغمبر عشق است به اصحاب رسیده.
آورده یکی مشعله، آتش زده در خواب؛
از حضرت شاهنشه بیخواب رسیده.

تو آسمان منی، من زمین به حیرانی،
که دم بدم ز دل من چه رویانی.

اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند!
اینک آن رویی که ماه و زهره را حیران کند!
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست،
هر که در کشتیش ناید غرقۀ توفان کند!

مسلمانان، مسلمانان، مرا ترکی است یغمایی
که او صفهای شیران را بدراند به تنهایی.

ساقیا آن لطف کو کان روز همچو آفتاب
نور رقص انگیز را بر ذره ها می ریختی؟

گر سر برون کردی مهش روزی ز قرص آفتاب،
ذره به ذره در هوا لیلی و مجنون آمدی.

مطرب مهتاب رو آنچه شنیدی بگو؛
ما همگی محرمیم، آنچه که دیدی بگو.
ای گل بستان ما، ای طربستان ما،
در حرم جان ما در چه رسیدی؟ بگو.

بر چرخ سحرگاه، یکی ماه عیان شد؛
ازچرخ فرود امد و در من نگران شد.
چون باز که برباید مرغی به گه صید،
بربود مر آن مه و بر چرخ دوان شد
در خود چو نظر کردم، خود را بندیدم،
زیرا که در آن مه تنم از لطف جو جان شد.
نه چرخ فلک جمله در آن ماه فرو رفت؛
کشتی وجودم همه در بحر نهان شد.
آن بحر بزد موج و خرد باز بر آمد،
آوازه در افکند: چنین گشت و چنان شد!

آن دلبر عیار جگر خوارۀ ما کو؟
آن خسرو شیرین شکر شکر پارۀ ما کو؟
موسی که در این خشک بیابان به عصایی
صد چشمه برون آرد از این خارۀ ما کو؟

ای برده اختیارم، تو اختیار مایی؛
من شاخ زعفرانم؛ تو لاله زار مایی.

این کیست این؟ این کیست این؟ این یوسف ثانی است این؟
خضر است و الیاس این مگر، یا آب حیوانی است این؟
گلهای سرخ و زرد بین، آشوب بَردابَرد بین،
در قعر دریا گرد بین، موسی عمرانی است این.

مثال لذت مستی، میان چشم نشستی،
طریق فهم ببستی چه آفتی! چه بلایی!

آینه ای، رنگ تو عکس کسی است؛
تو زهمه رنگ جدا بوده ای.

چو طوطیان خبر قند دوست آوردند،
ز دشت و کوه برویید صد هزار نبات.

این کیست چنین مست ز خمار رسیده؟
یا یار بود یا ز بر یار رسیده.
یا شاهد جان باشد، روبنده گشاده
یا یوسف مصر است ز بازار رسیده
یا زهره و ماه است در آمیخته با هم
یا سرو روان است زگلزار رسیده
یا برق کله گوشۀ خاقان شکاری است
اندر طلب آهوی تا تار رسیده.

ای رستخیز ناگهان، ای رحمت نامنتها
ای آتشی افروخته در بیشۀ اندیشه ها

ای خواجه، نمی بینی این روز قیامت را،
این یوسف خوبی را، این خوش قد و قامت را؟

آن مطرب خوش نغمۀ شیرین سخن آمد،
جانها همه مستند که آن جان به تن آمد.

ای نوبهار حسن بیا، کاین بهار خوش،
بر باغ و راغ و سبزه و صحرا مبارک است.

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش:
به که ماند، به که ماند، به که ماند، به که ماند؟ (دیوان شمس)
قصه پردازان نیز از این دیدار حکایتها کرده اند:
از جمله گویند: روزی مولانا در کنار حوض مدرسه نشسته بود کتابها در پیش و قیل و قال و بحث و جدال در میان. درویشی بگذشت و گفت: مولانا این کتابها چیست؟ گفت: علم قال ا
ست. درویش به یک دم آن همه در آب افکند و فریاد و فغان از مراد و مریدان برخاست که: این همه کتاب نفیس را در آب چون افکندی! درویش به دمی دیگر کتابها را از آب برگرفت و
خشک در پیش روی ایشان نهاد. گفتند: این چیست؟ گفت: این علم حال است. مولانا نعره ای بزد و در دامن درویش آویخت و او شمس الدین ملک داد تبریزی بود.
و یا حکایت کنند که: روزی جلال الدین با جمع مریدان، سوار بر اسب، از بازار قونیه می گذشت. درویشی ندا کرد که: مولانا مرا سؤالی است. گفت: باز گوی تا به جواب آن، همه بهره
گیرند. گفت: محمد برتر بود یا بایزید؟ مولانا گفت: این چه جای سؤال است؟ که بایزید از امت محمد بود و مقام سلطانی از تاج پیروی احمد داشت. درویش گفت: چون است که محمد
با حق گفت (( ما عرفناک حق معرفتک)) (تو را چنانکه شایستۀ مقام توست نشناختم)؟ و بایزید گفت:
نیست اندر جبه ام الا خدا؛ چند جویی در زمین و در سما؟ (مثنوی)
مولانا فرو ماند و گفت: درویش، تو خود بر گوی. گفت: اختلاف در ظرفیت است که محمد را گنجایش بیکران بود: هرچه از شراب معرفت در جام او می ریختند همچنان خمار بود و
جامی دیگر طلب می کرد. اما بایزید به جامی مست شد و نعره برآورد: شگفتا که مرا چه مقامی و منزلتی است! سبحانی ما اعظم شأنی!
و باز در روایت دیگر آمده است: مولانا با جمعی از مریدان، سوار بر اسب، از مدرسه به خانه می رفت. شمس بر وی درآمد و گفت: مولانا، منظور از علم چیست؟ گفت: روش سنت و
آداب شریعت. گفت: اینها همه از روی ظاهر است. مولانا گفت: ورای این چیست؟ شمس گفت: علم آن است که به معلومی رسی. و از دیوان سنایی این بیت برخواند:
علم کز تو، تو را بنستاند جهل از آن علم به بود بسیار.
مولانا به پای آن بزرگ افتاد و از تدریس و افاده باز ماند.
این قصه ها بهرۀ عوام از بادۀ خاصان است، و هرچند جامی گفته است:
پیش ارباب خرد شرح مکن مشکل عشق؛ سخن خاص مگو، محفل عام است اینجا
توصیه مولانا این است که:
اگر از عام بترسی که سخن فاش کنی، سخن خاص، نهان در سخن عام بگو.
و شأن قصه همین است که صورت آن دام عامیان است و معنای آن دانۀ اولی الباب. و آن دانه این است که شمس نگاهی بر کتاب دل مولانا کرد: بزرگان علم و حکمت دید، صدر بر
صدر نشسته، متین و استوار و خاموش و با وقار، و آنجا از جوش و خروش و فریاد و غوغا نشان ندید. پس بناگاه همچون یوسف بر آن جمع در امد:
و چون او را دیدند، شگفت و عظیم یافتند
و از حیرت دستهای خود بریدند و گفتند:
حاش لله که این بشر نیست،
فرشته ای جمیل و با کرامت است! (یوسف – 31)
و به دست افشانی برخاستند و آواز برآوردند که:
می رسد یوسف مصری، همه اقرار دهید.
می خرامد چو یکی تنگ شکر، بار دهید. (دیوان شمس)
به تعبیر افسانه، مولانا آتش عشق در آن کتاب افکند و آن چون شعله سراپا به رقص آورد، چنانکه نه تنها اعراب و نشانهای حرکت به جنبش آمدند، بلکه نشان جزم و سکون نیز به
پایکوبی برخاست:
گر شمس تبریزی کند بر مصحف دل یک نظر،
اعراب آن رقصان شده، هم جزم آن پا کوفته. (دیوان شمس)
و به روایت افسانۀ دیگر شمس آن کتابها در آب افکند، و آن آب حیات بود که همۀ دانش مولانا را زنده کرد و دفتر دل را- که بدون عشق هیچ معنی نداشت – به شراب محبت معنی
بخشید، که ((المعنی هوالله.))
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی؛ این دفتر بی معنی، غرق می ناب اولی. (حافط)
باری این دیدار کیمیا آثار بود که مولانا را از مرگ به زندگی، از غم به شادی، از خار به گل، از عقل به عشق، از علم به معلوم، و از عرض به جوهر و از شب به روز و از خزان به بهار
جاودان آورد:
مرده بدم زنده شدم؛ گریه بدم، خنده شدم.
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم.

خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم؛
خویش را چون زهر دیدم در شکر آویختم.

این بوالعجب کاندر خزان شد آفتاب اندر حمل؛
خونم به جوش آمد، کند در جوی تن رقص الجمل.
این موج بحر خون نگر، صحرا پر از مجنون نگر،
وین عشرت بیچون نگر، ایمن ز شمشیر اجل.

یک حمله مستانه بکردیم
تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم.

غم مرد و گریه رفت و بقای من و تو باد!
هرجا که گریه ای است کنون خنده می شود.

صبحدمی همچو صبح پردۀ ظلمت درید؛
نیمشبی ناگهان صبح قیامت دمید. (دیوان شمس)
و محققانی که گفتند سر دیدار مولانا و شمس بر ما پوشیده است و نمی دانیم شمس چه سحر و افسونی در گوش مولانا خواند که آن مسند نشین سجادۀ تقوا را بازیچۀ کودکان
کوی گردانید راست گفتند که:
محرم این هوش جز بیهوش نیست؛ مرزبان را مشتری جز گوش نیست. (مثنوی)
آخر قصۀ این دیدار، که در سراسر دیوان شمس و مثنوی و هزاران جملۀ فیه و مافیه به زبان فصیح بیان شده است، چگونه مجهول تواند بود؟
به سر مناره اشتر رود و فغان بر آرد
که: نهان شدم من اینجا، بکنید آشکارم! (دیوان شمس)
شمس سحر بیان و جادوی سخن داشت، اما سحر و افسونی در گوش مولانا نخواند:
گفتم: جادوگری! سست بخندید و گفت:
سحر اثر کی کند؟ ذکر خدا می رود! (دیوان شمس)
بلکه شمس در دانشگاه معرفت استاد کرسی شهود و معلم درس نظر بود:
درآید سنگ در گریه، درآید چرخ در کدیه،
ز عرش آید دوصد هدیه، چو او درس نظر گوید. (دیوان شمس)
و به یک نظر آرزوی مولانا را که گفت:
گوشم شنید قصۀ ایمان و مست شد؛
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست،
برآورده ساخت و روزی در کنار پنجرۀ سماع که به گلستان دل باز می شد جمال شاهد یکتای عالم را بی نقاب به مولانا نشان داد و گفت:
گر صد هزار شخص تو راه زند که نیست،
از ره مشو به عشوه، که آن است آن یکی. (دیوان شمس)
این دیدار سرمایۀ همه انبیا و اولیا و هنرمندان جهان است: در حقیقت دین دیدار خداست و جوهر عرفان دیدار معروف است و جان هنر دیدار جمال مطلق. این است تمامی آن سخن
که آن را تمامی نیست و:
شرح این گر من بگویم بر دوام، صدقیامت بگذرد وان ناتمام.
زانکه تاریخ قیامت را حد است؛ حد کجا آنجا که عشق بی حد است؟ (مثنوی)
شاعرانی که به دولت این دیدار رسیده اند کلامشان از گفتار دیگر شاعران که در مقام گوش توقف کرده و به تقلید از شراب و شمع و شاهد حکایت می کنند ممتاز است و نشان
راستی و شکوه دیدار در سیمای سخن ایشان هویدا است:
اگر تو یار منی، پس بگو که دوش چه بود.
میان این دل و آن یار می فروش چه بود.
و گرنه به چشم بدیدی جمال حضرت یار،
مرا بگو که درآن حلقه های گوش چه بود. (دیوان شمس)

نمی دانم چه محفل بود شب جایی که من بودم؛
به هر سو رقص بِسمِل بود شب جایی که من بودم.
پری پیکر نگاری، سرو قدی، لاله رخساری،
سراپا آفت دل بود، شب جایی که من بودم.
خدا خود میر مجلس بود اندر لامکان خسرو؛
محمد شمع محفل بود، شب جایی که من بودم. (امیر خسرو)

منم یارب، در این دولت که روی یار می بینم؛
فراز سرو سیمینش گلی پربار می بینم.
کدام آلاله را بویم که مغزم عنبرآگین شد؛
چه ریحان رسته بندم چون جهان گلزار می بینم (سعدی)

بیخود از شعشۀ پرتو ذاتم کردند؛
باده از جام تجلی صفاتم دادند. (حافظ)
این دیدار آدمی را عاشق و دیوانه می کند و دکان عقل شیطانی را می بندد:
ای عاشقان، ای عاشقان آن کس که بیند روی او؛
شوریده گردد عقل او، آشفته گردد خوی او. (دیوان شمس)
معشوق را جویان شود، دکان او ویران شود،
بر روی و سر پویان شود، چون آب اندر جوی او. (دیوان شمس)
عشق سوزان مولانا به شمس، که قصه عاشقان جهان را منسوخ کرد، محصول همین دیدار حق بود، الا آنکه چون آفتاب جمال الاهی از آینۀ روی شمس بر مولانا تافت، در آغاز مولانا
روی در شمس آورد، که عشق به هرموجود مشاهدۀ جلوه ای از حق در آن موجود است و معشوق حقیقی در همه حال خداست. و اگر مولانا گفت:
فاش بگفتم این سخن: شمس من و خدای من! (دیوان شمس)
بحقیقت کفر نیست، که تعبیری از همان معنی انالحق است ، چنانکه در مثنوی روشنتر بیان کرده است:
شمس تبریزی که نور مطلق است، آفتاب است و ز انوار حق است
بیان عشق و شوریدگی مولانا پس از طلوع شمس در این مختصر نمی گنجد. مولانا خود، پس از چندین هزار بیت، در بیان عشق گفت:
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم از آن. (مثنوی)
اما باز تاب این واقعۀ شگرف در قونیه از مرتبه بیان دور نیست. اگر حکایت شیخ صنعان و عشق او به دختر ترسای روحانی صفت و زنار بستن و خرقه رهن خمار نهادن، چنانکه عطار
در منطق الطیر روایت کرده است، خیال و افسانه باشد، قصه شیخ قونیه و عاشق شدن او بر درویشی بی نام و نشان و رها کردن مقام و مسند پیشوایی و تبدیل مجلس قیل و
قال به محفل وجد و سماع عین حقیقت است. مریدان مولانا نیز با مولانا چنان کردند که مریدان شیخ صنعان با او: نصیحت، ملامت، تشنیع، رد و انکار و سرانجام توطئه و آزار:
آن یکی گفت که: ای شیخ کبار،
خیز و این وسواس را غسلی برآر!
گفت با او ((هرشب از خون جگر
کرده ام صد بار غسل، ای بی خبر))
آن دگر گفتا: ((پشیمانیت نیست؟
یک نفس درد مسلمانیت نیست؟))
گفت: ((کس نبود پشیمان بیش از این
که چرا عاشق نگشتم پیش از این))
آن دگر گفتش که: (( ای دانای راز،
خیز و خود را جمع گردان در نماز.))
گفت: ((کو محراب روی آن نگار
تا نباشد جز نمازم هیچ کار؟)) ((منطق الطیر))
مولانا این ملامتها را به جان می خرید و ان را نقل بادۀ عشق می شمرد و با مرده دلان جنگی نداشت:
ننگ عالم شدن از بهر تو ننگی نبود؛
با دل مرده دلان جاجت جنگی نبود. (دیوان شمس)
با این همه، فتنه و آشوب مریدان و عالمان صورت پرست در قونیه بالا گرفت و شمس پس از چند ماه به دمشق پناه برد و فریاد مولانا برخاست که:
بروید، ای رفیقان، بکشید یار ما را؛
به من آورید یک دم صنم گریز پارا.
به ترانه های شیرین، به بهانه های رنگین،
بکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا را.
وگر او به وعده گوید که ((دم دگر بیایم))،
همه وعده مکر باشد، بفریبد او شما را. (دیوان شمس)
پس بهاءالدین را با عده ای از مریدان و نامه ها و غزلیات جانگداز در شرح مراتب اشتیاق خویش به دمشق فرستاد و شمس، که دریای مهر بود، عذر یاران پذیرفت و بار دیگر راهی
قونیه شد، و مولانا به استقبال آمد و گفت:
بار دگر آن مست به بازار درآمد
وان ساقی مخمر به خمار درآمد.
یک حملۀ دیگر همه دامن بگشاییم
کز بهر نثار آن شه دربار درآمد. (دیوان شمس)
دوران دومین مصاحبت مولانا با شمس حدود شانزده ماه بود که طی آن شمس آنچه از گوهرهای آسمانی در گنجینۀ خاطر داشت بر مولانا و یارانش نثار کرد. مقالات شمس، که
عمیقترین اثر عرفانی به نثر پارسی است، گرد آوری پریشانی از کلام اوست که چون الماس درخشان، برنده، سخت بدیع و گرانبهاست. کمال سادگی و ایجاز و کمال قوت و تأثیر که
در کلام شمس به هم پیوسته و سخن او را از جملۀ مشایخ پیشین ممتاز ساخته یادآور ستایشی است که ویلیام هزلیت (1830-1778)، ادیب و منقد بزرگ انگلیسی، از سادگی
کرده است:
جان هنر
و شکوه بیان و آفتاب تابان ادبیات
سادگی است.
اما تعبیر بدیع و شگفت مولانا از کلام ساده و حیاتبخش هم گویاترین تعریف و هم زیباترین نمونه و سرمشق چنین سخن است و شاید جامه ای است که مولانا بر قامت کلام شمس
دوخته:
چراغ افروخته چراغ ناافروخته را بوسه داد و رفت،
او به مقصود رسید. (فیه مافیه)
سر تأثیر کلام شمس افروختگی جان اوست که، به اقتضای سنخیت معلول با علت، در کلام او نیز راه یافته است. این شعله در سراسردیوان شمس، مثنوی و فیه مافیه – سه اثر
جاویدان مولانا –روشن است وهر لحظه یاد شمس را زنده می کند، نکتۀ دیگری که در تعریف مولانا نهفته است که چراغ افروخته تنها چراغ نا افروخته را روشن می کند که همۀ
شرایط روشن در او جمع است و جز یک بوسه از چراغ افروخته نیاز ندارد:
گر زمسیح پرسدت (( مرده چگونه زنده کرد))
بوسه بده به پیش او جان مرا که ((همچنین)) (دیوان شمس)
باری شمس چراغ مولانا را بوسه داد و برفت؛ و هرچند تذکره نویسان غیبت دوم او را نیز چون غیبت اول معلول آزار مریدان و ملال خاطر شمس دانسته اند، اما حقیقت این است که
چون مولانا سراپا افروخته شد و گفت:
آتشم من؛ گر تو را شک است و ظن، امتحان کن، دست را بر من بزن. (مثنوی)
دیگر رسالت شمس به پایان رسیده بود و می بایست به دنبال سرگشتگان در گرد بیابان ناپدید شود. و آن ملالتها بهانه هاست. بیقراری مولانا در هجران شمس تکرار بیقراری شمس
در جستجوی مولاناست. شمس یاری می جست تا گستاخ و دلیر و تمامی هستی خویش در او بنماید:
کسی می خواستم از جنس خود که او را قبله سازم و روی بدو آرم،
که از خود ملول شده بودم؛
تا تو چه فهم کنی از این سخن که می گویم از خود ملول شده بودم.
اکنون چون قبله ساختم آنچه من می گویم فهم کند، دریابد. (مقالات شمس)
همچنین هجرت شمس برای مولانا فرقت یاری بود که مولانا در کنار او سراپا می شکفت:
آن درختی کو شود با یار جفت از هوای خوش ز سر تا پا شکفت. (مثنوی)
پس از رفتن شمس، مولانا در آغاز همچنان به یافتن او امید وار بود و سفری در جستجوی او به دمشق رفت. از هر کجا و هر کس نشان می پرسید. وقتی یکی گفت من شمس را
در فلان خطه به سلامت دیده ام، مولانا خرقه از سر به درآورد و به هدیه بر او نثار کرد. یاران گفتند این سخن بدروغ می گوید. مولانا گفت این پیراهن هدیه دروغ اوست که اگر راست
گفتی جان بر او نثار می کردم.
اما بتدریج اخبار ناگوار از مرگ شمس و غیبت نهایی او قوت گرفت و مولانا فریاد برآورد که:
ای دریغا، ای دریغا، ای دریغ کان چنان ماهی شد نهان شد ریر میغ!
ای دریغا مرغ خوش پرواز من؛ ز انتها پریده تا آغاز من!
ای دریغا، اشک من دریا بدی، تا نثار دلبر زیبا شدی!
و پس از هزاران دریغ دریافت که:
ای ((دریغا)) خیال دیدن است و ز وجود نقد خود ببریدن است. (مثنوی)
پس مانند شمس در طلب یاری برآمد که خود را در آینۀ او بنماید، آن یار صلاح الدین فریدون زرکوب است از مریدان مولانا بود. این مرد عامی و ساده دل چندان در دل مولانا جای گرفت
که او را بر مسند ارشاد مریدان نشاند و دختر او فاطمه خاتون را برای فرزند خویش بهاءالدین به همسری گرفت. درجه احترام و محبت مولانا نسبت به خاندان صلاح الدین از نامه ای
که به فاطمه خاتون و نیز به بهاءالدین نوشته است بخوبی روشن می گردد:
اگر فرزند عزیز بهاءالدین در آزار شما کوشد حقا و ثم حقا که دل از او برکنم . سلام او را جواب نگویم.
توقع است که آتش در بنیاد عذرها زند و یک دم و یک نفس – نه قصد نه سهو – حرکتی نکند ... که در خاطر ایشان یک ذرّه تشویش و بیوفایی و ملالت درآید.
در دیوان شمس بیش از هفتاد غزل به نام صلاح الدین تخلص یافته که از همه زیباتر غزل مولانا در سوک او به مطلع زیر است:
ای زهجرانت زمین و آسمان بگریسته،
در میان خون نشسته عقل و جان بگریسته.
چون صلاح الدین بناگاه درگذشت ودر هجران او آسمان و زمین و چشمهای پیدا و نهان گریست، مولانا در جستجوی آینه ای دیگر برآمد که چون به حق پیوسته بود تاب مستوری
نداشت.
روی خوبان ز آینه زیبا شود؛ روی احسان از گدا پیدا شود. (مثنوی)
گدایی می جست که گنج پنهان عشق را بر او نثار کند و درویشی که او را به سلطانی عالم دل نشاند. این گدای خوشه چین حسام الدین چلبی، شاگرد و مرید مولانا، بود که
تشنگی بی پایان او بحر مواج مثنوی را از آسمان معنی به زمین الفاظ نازل کرد:
آب کم جو، تشنگی آور به دست، تا بجوشد آبت از بالا و پست. (مثنوی)
شرح مقامات حسام الدین در سر آغاز دفترهای مثنوی به طور صریح آمده و تمامی مثنوی نیز، به رمز و کنایه، شرح مقام حسام الدین است که خود رمزی از شمس و از همه
عاشقان خدا و معشوق ایشان است که در میانشان جدایی نیست:
همچنین مقصود من زین مثنوی، ای ضیاء الحق، حسام الدین، تویی.
پیش من آوازت آواز خداست؛ عاشق ار معشوق، حاشا، کی جداست؟ (مثنوی)
مثنوی محصول دوران پختگی و کمال ذوق و اندیشۀ مولاناست و گرانبهاترین میراث عرفانی و اخلاقی در ادبیات جهان است، و ما باختصار از آن سخن خواهیم گفت، هر چند:
گر بریزی بحر را در کوزه ای، چند گنجد قسمت یک روزه ای؟ (مثنوی)
در جمادی الاخر سال 672 مولانا را فرمان رسید که:
ای صاحب نفس مطمئن،
به سوی پروردگارت بازگرد:
تو از وی خشنود
و او از تو خرسند. (فجر – 27)
این فرمان بازگشت و صفیر عرش در صورت بیماری ((حِمای مُحرِق)) بر مولانا درآمد و او را از پای بینداخت. مولانا پیش از این گفته بود که در مرگ من تهمت بر سببها منهید که:
این سببها در نظرها پرده هاست، که نه هر دیدار صنعش را سزاست. (مثنوی)
بیماری ناگهانی مولانا قونیه را به تشویش و اضطراب آورد و خویشان و مریدان شفاک الله گویان به دیدار او شتافتند. مولانا گفت: بعد از این، ((شفاک الله)) شما را باد! که در میان من
ومعشوق حجاب برخاسته است:
من شدم عریان ز تن، او از خیال؛ می خرامم در نهایات الوصال. (مثنوی)
گویند مولانا در آخرین شب حیات خویش که آتش تب بالا گرفت و یاران و خویشان اضطراب عظیم داشتند و بهاءالدین هرلحظه سراسیمه به بالین وی می آمد و چون تحمل مشاهدۀ
آن حال نداشت با غمی جانکاه باز می گشت، غزل زیر برای تسلای خاطر ایشان سرود و این غزل، بنا به روایات، واپسین کلمات آتشین مولاناست:
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن؛
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن.
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها؛
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن.
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد؛
ای زرد روی عاشق، تو صبرکن، وفا کن.
دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد؛
پس من چگونه گویم کان درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم،
با دست اشارتم کرد که: ((عزم سوی ما کن.)) (دیوان شمس)
و در شامگاه یکشنبه پنجم جمادی الاخر آن سال، شمس وجود مولانا در افق خاکیان غروب کرد و :
در رفتن شمس، از شفق خون بچکید؛
مه روی بکند و زهره گیسو ببرید؛
شب جامه سیاه کرد و در این ماتم و، صبح
برزد نفسی سرد و گریبان بدرید.
اهل قونیه – از خرد و بزرگ و مرد و زن و مسلمان و یهود و ترسا – بر جنازه مولانا حاضر شدند و در فراق او اشک ریختند، و در میان اصحاب، صدرالدین شهقه ای بزد و از هوش رفت،
و سراج الدین ضمن ابیاتی گفت: خاک بر سر ما که بر سر خاک مولانا حاطر شده ایم و زنده ایم! و حسام الدین را خود معلوم است که چه گذشت:
هرکه از او همزبانی شد جدا. بینوا شد، گرچه دارد صد نوا. (مثنوی)
اکابر قونیه بر خاک مولانا بنایی افراشتند که به ((قبه خضرا)) معروف است و زیارتگاه اهل ذوق و تفرجگاه ارباب معناست.
اما بحقیقت مزار مولانا – چون مزار همۀ قدیسان، در سراپردۀ دلهای عاشقان او جای دارد و تربت مولانا اشعار و سخنان اوست که از وی در عالم خاک به جای مانده است. وباید که
بر این خاک چون تربت حافظ با می ومطرب نشست و با شوق و مستی و اخلاص و ارادت، فارغ از غوغای عقل و هوش، اشعار او را به آواز خوش برخواند تا مولانا خود رقص کنان از
میانۀ اشعار برخیزد و سرّ نی را باز گوید:
سر من از نالۀ من دور نیست، لیک کس را دید جان دستور نیست.
سر پنهان است اندر زیر و بم، فاش اگر گویم، جهان بر هم زنم. (مثنوی)
******************************************************************************
گفتیم که شمس مولانا را به اقلیم عشق آورد تا جهان را سراسر بهشت دید و آنجا به نور دیده عاشق، که قاف تا قاف است، خیال معشوق ازل در پیالۀ عالم مشاهده کرد:
خیال شه خرامان شد، کلوخ و سنگ ما جان شد،
درخت خشک خندان شد، سترون گشت زاینده.
خیالش جون چنین باشد، جمالش بین که چون باشد؛
جمالش می نماید در خیال ما نماینده. (دیوان شمس)
و مدتی بدین خیال خوش – که درآیینۀ ماه و خورشید و دیدۀ مردمان متجلی بود – عشق ورزید و، همراه با آن خیال، رقص و پایکوبی کرد و سرود مستانه خواند:
چون خیال تو آید در دلم رقص کنان،
چه خیالات دگر نیز سر آرد ز میان!
گرد بر گرد خیالت همه در رقص شوند،
وان خیال چو مه تو به میان رقص کنان.
همین خیال بود که حافظ بر ((کارگاه دیده)) کشید و بر (( پردۀ گلریز هفتخانۀ چشم)) تحریر کرد و از مشاهده آن ((شراب مدام)) داشت، و همین خیال بود که برای مولانا شراب می
آورد:
خیال دوست بیاورد نزد من جامی
که: (( گیر بادۀ خاص و ز خاص و عام مترس.))
بگفتمش: ((مه روزه ست و روز.)) گفت: ((خموش!
که نشکند می جان روزۀ صیام مترس!)) (دیوان شمس))
اما مو لانا با آن شراب مدام همچنان خمار بادۀ وصل بود و صبحگاهی مست و حیران بر براق همت نشست و به معراج شهود رفت و به ضیافت جاودانۀ ساقی ابرار راه یافت. در آن
محفل خاص، که جبرئیل امین را در آن راه نیست، راز دل را که از غیرت با خلیل و جبرئیل باز نگفته بود با معبود خویش در میان نهاد و، آستین افشان، دامن دلدار را گرفت و التماس کرد
که اجازت دهند در آن بارگاه انس بماند. اما با وی گفتند که نجات به تنهایی میسر نیست؛ باید به بازار مکارۀ عالم باز گردد و مردمان را نیر بدین مقام دعوت و هدایت کند:
صبحدم گشتم چنان از بادۀ انوار مست
کافتاب آسا فتادم بر در و دیوار، مست.
جبرئیل آمد، براق آورد، گفتا: ((برنشین!
جام بر دستند بهرت منتظر، بسیار، مست.))
دیدم آنجا قطب را با کوکب سیار، مست.
در گشادند آسمان را و به پیشم آمدند
((ابشرو)) گویان ملایک، جمله از دیدار، مست.
از سپهر چارمین روح الله آمد پیش من،
ساغر خورشید بر کف، از می انوار، مست.
گفتم: ((ای چون تو هزاران در خمار جام عشق،
کی شود مخمور جز در خانۀ خمار، مست؟))
دست او بگرفتم . با خود به بالا بردمش؛
بر گذشتیم از سواد عرصۀ اغیار، مست.
بحر ظلمت ماند از پس، بحر نور آمد به پیش؛
عقل گفتا: ((بگذر از این تا رسی در یار، مست.))
بر لب دریای اعظم کشتیی دیدم، در او
احمد مرسل به حال و حیدر کرار، مست.
دست من بگرفت حیدر اندر آن کشتی نشاند؛
بگذرانیدم از آن دریای گوهر بار، مست؛
از مقام ((قاب قوسین)) ام به ((او ادنی)) کشید؛
گفتم آنجا راز را با ساقی ابرار، مست.
باده از دست خدا نوشیدم و بوسیدمش،
آستین افشان گرفتم دامن دلدار، مست.
گفتم: (( اکنون باز می داری در این محفل مرا؟
یا مر می گویی برو در عرصۀ بازار مست؟))
گفت: (( نی، نی، ساربان ما تویی، ای شمس دین،
رو مهار اشتران گیر و بکش قطار، مست.)) (دیوان شمس)
توان گفت که فیه مافیه و مثنوی و بسیاری از غزلیات دیوان شمس در اجرای همین فرمان خلق شده، و مقصود شیخ بهائی که گفت:
من نمی گویم که آن عالیجناب هست پیغمبر ولی دارد کتاب،
همین معنی است که از سخن مولانا رایحۀ رسالت الاهی استشمام می شود چنانکه مولانا خود اشاره کرده است:
روزی بیاید کاین سخن خصمی کند با مستمع،
کاب حیاتم، خواندمت، تو خویشتن کر ساختی! (دیوان شمس)
از این رو به مصداق کلام او در مثنوی که گفت:
دو دهان داریم گویا، همچو نی؛ یک دهان پنهانست در لبهای وی.
یک دهان نالان شده سوی شما، های و هوی در فکنده بر سما.
لیک داند هر که را او منظر است کاین زبان این سری هم زان سر است
گاه سخن را به زبان خود منسوب می کند و صلا می دهد که:
بیایید، بیایید، که خورشید دمیده ست!
بیایید، بیایید، که دلدار رسیده ست!
بیارید، بیارید همه جان و جهان را
به خورشید سپارید، که خوش تیغ کشیده ست!
و گاه خلق را از ندا و صفیر دوست خبر می کند که:
ندا رسید به جانها که: چند می پایید؟
به سوی خانۀ اصلی خویش باز آیید!
چون قاف قربت ما اصل زاد و بوم شماست،
به سوی قاف برآیید خوش، که عنقایید!
خدای پر شما را از جهد ساخته است؛
چو زنده اید، بکوشید و جهد بنمایید! (دیوان شمس)
و گاه، فاش و بی هراس، خود را از میان بر می دارد و، بی واسطه، از زبان حق خلق را فرا می خواند که:
بیا، بیا، که نیابی چو ما دگر یاری؛
چو ما، به هر دو جهان، خود کجاست دلداری؟
بیا، بیا و به هر سوی روزگار مبر،
که نیست نقد تو را غیر من خریداری.
تو همچو وادی خشکی و من چو بارانی؛
تو همچو شهر خرابی و من چو معماری.
به غیر خدمت من – که مشارق شادی است –
ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری. (دیوان شمس)
و گاه نیز پرده از محفل عاشقان بر می کشد و، در جامۀ تخیلات شاعرانه، آن آیت الاهی را که فرمود (( در سلک بندگان من درآی و به بهشت من داخل شو)) (فجر – 27) تفسیر می
کند:
بیا، بیا که پشیمان شوی از این دوری؛
بیا به محفل شیرین ما، چه می شوری!
حیات موج زنان گشته اندر این مجلس،
خدای ناصر و هر سو شراب منصوری.
به دست، طرۀ خوبان به جای دسته گل؛
به زیر پای، بنفشه به جای محفوری.
هزار جام سعادت بنوش، ای نومید؛
بگیر صد زر و زور، ای غریب زر زوری.
میان بحر عسل بانگ می زند هر جان
صلا که: باز رهیدم ز شهد زنبوری!
فتاده اند به هم عاشقان و معشوقان،
خراب و مست، رهیده زناز مستوری.
شکوفه های شراب خدا شکفت، بهل
شکوفه ها و خمار شراب انگوری. (دیوان شمس)
این است دعوت مولانا به دارالسلام عشق و صلح مطلق با عقل کل و آفریدگار جهان که بهشت موعود و وعدۀ فردای زاهد را نقد می کند:
من که صلحم دائما با این پدر، این جهان چون جنت استم در نظر.
بانگ آبش می رسد در گوش من، مست می گردد ضمیر هوش من.
شاخه ها رقصان شده چون ماهیان، برگها کف زن، مثال مطربان.
هر زمان نو صورتی و نو جمال، تا ز نو دیدن فرو میرد ملال. (مثنوی)
محور سخن مولانا در دیوان شمس و مثنوی و فیه مافیه عشق است:
این سخن آبی است از دریای عشق
تا جهان را آب بخشد جسمها را جان کند. (دیوان شمس)
الا آنکه در دیوان شمس عشق در شور و غوغای مستی سرود شیدایی می خواند و دست افشانی و پایکوبی می کند: (( با دوست دست افشان، به عالم پای کوبان)):
به زیر پای بکوبیم هرچه غیر وی است،
چرا که شرط چنین شد در امتحان سماع. (دیوان شمس)
این سماع ابدی – که به تعبیر قرآن ((نماز دائم)) و به زبان عارفان ((شراب مدام)) است – در پی قد قامت عشق و به یاد قامت معشوق عالم که کبرای عاشقان است برپا می شود:
قامت عشق صلا زد که: سماع ابدی است!
جز پی قامت او رقص و هیاهوی مکن! (دیوان شمس)
یک دست جام باده و یک دست زلف یار،
رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست. (دیوان شمس)
دستی در زلف یار که رشتۀ رسن بازان معرکۀ عشق و نجات بخش یوسف جان از چاه طبیعت است:
رسن زلف تو ما را چو رهانید ز چاه،
ما از آن روز و رسن باز و حریف رسنیم. (دیوان شمس)
و به دستی جام بادۀ محبت که صداع و خمار و هوشیاری به دنبال ندارد:
چونکه مستم کرده ای، حدم مزن؛ شرع مستان را نیارد حد زدن.
چون شدم هشیار، آنگاه بزن، که نخواهم خود شدن هشیار من.
(مثنوی)
نماز شام قیامت به هوش باز آید کسی که خورده بود می ز بامداد الست
(سعدی)
شراب بی خمارم بخش ساقی، که در وی هیچ دردسر نباشد.
(حافظ)
آنگاه رقصی موزون و اطواری خوش و دلفریب در میانۀ میدان عالم، این است زندگی مولانا پس از دیدار شمس: رقصی بسوی خداوند:
طاعت که بی رقص و وجد و عشق است مقبول درگاه کبریا نیست
(الهی قمشه ای)
حلال است رقصی که بر یاد اوست، که هر آستینش جانی در اوست.
(سعدی)
غزلیات شمس بحقیقت هزارجان است که مولانا از آستین غیب بر قامت کلمات افشانده و مائده ای است که در این سماع به دستی از خوان آسمان ربوده و دیگر دست بر سفرۀ
خاکیان نهاده است:
پیام کرد مرا بامداد بحر عسل
که موج موج عسل بین، به چشم خلق، غزل.
این عسل گاه خبر جاودانگی است که تلخی مرگ را شیرین می کند:
هر سوی شمع و مشعله، هر سوی بانگ و مشغله
کامشب جهان حامله ، زاید جهان جاودان.
زین شمعهای سرنگون وین پرده های نیلگون
خلقی عجب آید برون، تا غیبها گردد عیان.

همچو موج از خود برآوردیم سر؛
باز هم در خود تماشا می رویم.
و گاه خبر لطف الاهی است که خارخار شک و وسوسه را به گلزار ایمان بدل می کند:
شد خارها گلزارها از لطف رویت بارها
تا صد هزار اقرارها افکند در ایمان ما.
و گاه مژده سریان مستی و شادی از ساقی ازل تا عمق ذات همۀ موجودات است:
ساقیا، چون مست خویشی، خویش را بر من بزن؛
ذکر فردا نسیه باشد، نسیه را گردن بزن.
تا درون سنگ و آهن تابش شادی رسید،
گر زمن باور نداری، سنگ بر آهن بزن.
و گاه حلاوت زیباترین تفسیر از آیات الاهی و تلمیحات و کنایات شیرین به کتاب وحی است:
((ایاک نعبد)) است زمستان دعای باغ؛
اندر بهار گوید: ((ایاک نستعین.))

آن که چون شیرین نجست از صفت گرگی خویش،
چشم آهو فکن یوسف کنعان چه کند؟

همچو سیمرغ دعاییم که بر چرخ پریم؛
همچو سرهنگ قضاییم که لشگر شکنیم.

ما در نماز سجده به دیدار می بریم؛
بیچاره آن که سجده به دیوار می برد.
و فی الجمله آن چهار جوی شراب و آب و شیر و عسل، که در بهشت به صالحان وعده کرده اند، در باغ غزلیات مولانا جاری است که هم مستی می بخشد هم آب زندگی است و
هم شیر معرفت و غذای جان است و هم شهد و شادی ابدی است که غم در آن راه ندارد:
ای غم، از اینجا برو! ورنه سرت شد گرو،
زانکه شب تیره را تاب مه یار نیست.
حلقۀ غین تو تنگ، میمت از آن تنگتر؛
تنگ متاع تو را عشق خریدار نیست. (دیوان شمس)
و عشق در مثنوی ذکر موزونی است از نامهای نیکوی معشوق به سی هزار زبان که ترجیع بند آن ترانۀ توحید است:
مثنوی ما دکان وحدت است، غیر وحدت هر چه بینی آن بت است.
همچو یک خورشید در صحن سما، صد شود نسبت به صحن خانه ها.
گر تو صد سیب و صد آبی بشمری، یک شود چون آب آن را بفشری. (مثنوی)
عشق نزد مولانا نقطۀ وحدت است. دریایی است که میعادگاه همۀ نهرها و رود هاست؛ صلحی است که ملتقای همۀ جنگها و تضادهاست؛ بینهایتی است که همۀ خطوط موازی
((مایی)) و ((تویی)) در انجا به هم می رسند. بحث دور تسلسل که پای فیلسوفان عالم را در زنجیر کرده به سلسلۀ گیسوی دوست می پیوندد:
سلسۀ این قوم جعد مشکبار؛ مسئله دور است، اما دور یار. (مثنوی)
زیرا دو گانگی علت و معلول و دور تسلسل ناشی از آن در وحدت عشق راه ندارد:
چون در سلطان بی علت رسیدی،
هلا، بر علت و معلول می خند! (دیوان شمس)
و غوغای جبر و اختیار، که فتنۀ عقل عقیله است، در صلای سلطان عشق خاموش می شود که در عشق جبر و اکراه هیچ نیست، همه شوق و خواستن است؛ و اراده و اختیار
هیچ نیست، همه جذبه و تسخیر است – ((و کل مسخرات بامره.))
ای لطیفی که گل سرخت چو دید از لطافت پیرهن را بر درید،
با تو ما چون رز به تابستان خوشیم، حکم داری، هین، بکش تا می کشیم!
یاد ما و بود ما از داد توست؛ هستی ما جمله از ایجاد توست.
لذت هستی نمودی نیست را، عاشق خود کرده بودی نیست را.
ما همه شیران، ولی شیر علم: حمله مان از باد باشد دم بدم.
حمله مان از باد و ناپیداست باد جان فدای آنکه ناپیداست باد. (مثنوی)
و نیز قیل و قال مورخان عرفان، که گویند عارفان پارسی گو اندیشه های خود را از فیثاغورسیان و نو افلاطونیان و هندوان و مصریان و مهرپرستان گرفته و رنگ و آب اسلامی بدان داده
اند، نیر در ((صدای عشق)) محو می گردد:
باد و عالم عشق را بیگانگی است؛ و اندر آن هفتاد و دو دیوانگی است.
غیر هفتاد و دو ملت کیش او؛ تخت شاهان تخته بندی پیش او.
مذهب عاشق زمذهبها جداست: عاشقان را مذهب و ملت خداست.
(مثنوی)
یکی است ترکی و تازی در این معامله حافط حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی.
(حافط)
زین خمر خور همیشه که در وی خمار نیست؛
این عشق را گزین که نه تازی نه اعجمی است (دیوان شمس)
حقیقت این است که عرفان از نهاد بشر برخاسته و از خاور و باختر و ترک و تازی و پارسی بیرون است و پیوسته در عالم، لطیف طبعانی بوده اند که از مشاهدۀ کلک خیال انگیز عالم
دریافته اند که:
لعبت بازی پس این پرده هست، ورنه بر او این همه لعبت که بست؟
(نطامی)
و چون فیلسوفان بدین مرتبه نیز قناعت نکرده اند که صنع عالم را صانعی است بلکه در طلب صانع برآمده و از پیام آوران و آشنایان کوی او نشان گرفته اند و، گستاخ و بی هراس، به
بیابان عشق قدم نهاده و خار و خارۀ این وادی را پرنیان و حریر یافته و با هزار ((لن ترانی)) همچنان دیده بر دیدار دوخته تا پس از چندین شکیبایی شبی چون حافظ چراغ دیده در
محراب ابروی یار افروخته اند و بدین دیدار که حل همۀ مشکلات و پاسخ جملۀ سؤالات عالم است از پردۀ تقلید و گفتار بیرون جسته و هرچه گویند از مقام مشاهده و تجربه عالم
درون است، الا آنکه در مقام دعوت غافلان و هدایت رهروان از امثال و حکایتها و اقوال حکما و قدیسان پیشین مدد گرفته و خود از آن فارغ بوده اند:
آنچه گویم هست از عین الیقین، نی به استدلال و تقلید است این.
این دلیل راه، رهرو را بود، کو به هر دم در بیابان گم شود.
واصلان را نیست جز چشم . چراغ، از دلیل و راهشان باشد فراغ.
گر دلیل گفت آن مرد وصال، گفت آن از بهر اصحاب جدال.
پیش طفل نو، پدر ((تی تی)) کند، گرچه عقلش هندسۀ گیتی کند. (مثنوی)
و هم بر این گونه مولانا همۀ مسائل فلسفی و کلامی و عرفانی و اخلاقی را با کلید عشق می گشاید:
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق،
از بهر گشاییدن ابواب رسیده. (دیوان شمس)
و اما عشق در فیه مافیه پیری است که بر مسند ارشاد نشسته وافتادگان را دستگیری می کند:
پیر عشق توست، نی ریش سپید؛ دستگیر صد هزاران نا امید. (مثنوی)
و با دیدۀ شفقت در حاضران می نگرد و از صمیم جان ایشان را فرا می خواند که:
بیا! آخر تا چند بیگانه ای
در میان تشویشها و سوداها؟ (فیه مافیه)
فیه مافیه به زبانی بی تکلف و پیراسته از زیورهای ظاهری، که اغلب حجاب معناست، همان دعوت انبیا را به اقلیم عشق و عالم امن و سلام تکرار می کند. و روش دعوت او نیز
همان است که خداوند بر رسولش محمد نازل فرمود:
مردمان را به راه پروردگارت فراخوان
و از طریق حکمت و معرفت
و اندرزهای نیکو،
و با ایشان به طرزی جمیل بحث و مناظره کن.
از این رو، بخشی از فیه مافیه بحقیقت درس حکمت الاهی است که در آن از جمال آیات قرآن و سخن اولیای پیشین کشف حجاب کرده است:
محتسب گر فاسقان را نهی منکر می کند، گوییا کز روی مستوری نقاب افکنده ایم. (سعدی)
مستم ز خمر ((من لدن)) رو محتسب را غمز کن؛
من محتسب را و تو را هم چاشنی آورده ام. (دیوان شمس)
در این بخش محور سخن معرفی مقام انسان است که اسطرلاب اسرار خداست؛ و اگر با خود آشنا شود، راز دو عالم را در یابد و عکس جمال بیچون را در آینۀ دل خویش مشاهده
کند و محب و عاشق شود، آنگاه محبوب و معشوق حق گردد:
خدای را بندگانند
که ایشان معشوقند و محبوبند
و حق تعالی طالب ایشان است
و هرچه وظیفۀ عاشقان است او برای ایشان می کند. (فیه مافیه)
بخش دیگر اندرزها و مواعظ نیکوست، که گفته اند:
دین تنها یک نصیحت است.
و در این باب مولانا داروی تلخ نصیحت را به کیمیای محبت شیرین کرده و در جام تمثیلات خیال انگیز به نیازمندان نوشانده است:
آخر در دنیا شب و روز فراغت و آسایش می طلبی
و حصول آن در دنیا ممکن نیست، معهذا یک لحظه بی طلب نیستی.
راحتی نیز که در دنیا می یابی همچون برقی است که می گذرد و آرام ندارد.
آنگاه کدام برق؟
برقی پر تگرگ، پر باران، پر برف، پر محنت.
چون کار دنیا بی رنج میسر نمی شود
و کار آخرت همچنین،
باری، این رنج را سوی آخرت صرف کن تا ضایع نباشد. (فیه مافیه)
برق خندد؛ بر که می خندد. بگو. بر کسی که دل نهد بر نور او. (مثنوی)
و در بخش دیگر، که مناظرۀ نیکو و به تعبیر قرآن ((جدال احسن)) است. مولانا با ارباب فرق مختلف به گفتگو نشسته و بر پایه عقاید خود ایشان نظراتشان را نقد کرده است.
از این رو، بحث است ما را با مجوسیان
که ایشان می گویند دو خداست:
یکی خالق خیر و یکی خالق شر.
اکنون تو بنما خیر بی شر
تا ما مقر شویم که خدای شر هست و خدای خیر.
و این محال است، زیرا خیر و شر دو نیستند،
و میان ایشان جدایی نیست. ( فیه مافیه)

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:53  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
مراقب باشید کودکان گرمازده نشود


كودكان كمتر از دو سال و افراد مسن در برابر گرمای هوا و كاهش آب و املاح بدن مقاومت كمتری دارند و در فصل تابستان باید آب و املاح بدن آنان تامین شود. در هوای گرم تابستان، تبخیر آب بدن افزایشمی یابد و در صورتی كه آب از دست رفته تامین نشود، بدن دچار تشنج شده و حتی خطر مرگ وجود دارد. مصرف میوه های تابستانی در فصل گرما كه بدن به مایعات و املاح معدنی بیش از سایر فصل ها نیاز دارد، نقش اساسی در ایجاد تعادل سیستم بدن انسان ایفا می كند.
كودكان مبتلابه نوعی اختلال پركاری تیروئید موسوم به بیماری `گریوز` تحمل گرما را ندارند و دمای هوایی كه برای عموم متعادل تلقی می شود، برای آنان گرم است.كودكان تیروئیدی، تحمل گرما را ندارند.
بیماری `گریوز` شایع ترین علت پركاری غده تیروئید به دلیل مشكلات ایمنی بدن است.در این بیماری، غده تیروئید از حد طبیعی بزرگ تر می شود و بیش از اندازه هورمون ترشح می كند، گاهی غده تیروئید آنچنان بزرگ می شود كه موجب اختلال در بلع كودك می شود.كودكان مبتلابه گریوز دچار كمبود وزن همراه با اشتهای فراوان می شوند.
تغییرات رفتاری شامل بی قراری و تمركز نداشتن، بد خوابیدن، خستگی و خواب آلودگی و افت درسی را از جمله نشانه های بروز بیماری گریوز در كودك برشمرد. گاهی والدین، كودكان مبتلابه بیماری گریوز را با علائم بیش فعالی و تمركز نداشتن نزد متخصصان می برند.
نكته دیگر در خصوص گرمازدگی نوزادان است.افزایش حجم ادرار در نوزادان منجر به كم آبی بدن آنها می شود.دمای محیط زندگی نوزاد در هفته های نخست تولد باید بین 26 تا 27 درجه سانتی گراد باشد؛ برای این اندازه گیری می توان دماسنج را در محل خواب نوزاد قرار داد.در فصل تابستان بهتر است نوزادان پوشش معمولی داشته باشند و استفاده از یك كلاه نازك پارچه ای توصیه می شود، اگر دمای اتاق گرم شد، می توان از وسایل خنك كننده نیز استفاده كرد اما باید دقت شود كه نوزاد نباید در مسیر جریان هوا قرار گیرد.فراموش نكنیم كه نوزادان نسبت به گرما حساس هستند.
اگر درجه حرارت بدن نوزاد بالارود، آب بدن وی كم خواهد شد و همین مسئله اختلال در شیر خوردن را برای نوزاد به وجود می آورد؛ افزایش حجم ادرار، بی حالی و بی قراری از علائم گرمازدگی در نوزادان است و افزایش حجم ادرار منجر به كم آبی بدن نوزاد می شود. حجم شیر و دفع ادرار نوزاد یكی از نكاتی است كه باید مورد توجه والدین قرار گیرد؛ از این رو اگر در روز 6 تا 8 پوشك را خیس كرد، مشخص می شود كه میزان دریافت شیر و دفع ادرار نوزاد مناسب است؛ اگر این میزان بیشتر شد، باید مورد بررسی قرار گیرد چرا كه این مسئله موجب كم آبی بدن نوزاد می شود.
قرار دادن ترومتر در زیر بغل نوزاد یكی دیگر از اقداماتی است كه می تواند به اندازه گیری درجه حرارت بدن نوزاد كمك كند؛ درجه حرارت بدن نوزاد باید 37 درجه سانتی گراد باشد و هر چقدر دمای محیط بالاباشد، دمای بدن نوزاد نیز بالامی رود. پزشكان راهكارهایی نیز برای جلوگیری از گرمازدگی و در نتیجه جلوگیری از سردردها پیشنهاد می كنند . اولین نكته مهم این است كه تا حد امكان بدن تان را خنك نگه دارید و در محیط های خنك بیشترین ساعات روز را سپری كنید.
سعی كنید خیلی با تحرك و به شدت كار نكنید و حتی المقدور در فضاهای سرپوشیده بمانید. آلاسكا و بستنی یخی كمتر بخورید. تا حد امكان به استخر بروید و شنا كردن را در برنامه خود قرار دهید. بیشتر از لباس های نخی آزاد با رنگ روشن استفاده كنید. وقتی در ترافیك در خیابان و پشت چراغ قرمز قرار گرفته اید تا حد امكان زیرسایه درختان توقف كنید. از مجادله و بحث كردن با مردم و اطرافیان خود پرهیز كنید چون این كار دمای بدن شما را افزایش می دهد. می توانید برای اینكه خنك تر شوید هندوانه بخورید و روی هندوانه مقدار زیادی شربت سرد و یخ دار بریزید.
در صورت امكان بعد از ساعت 8 شب دوش آب سرد بگیرید. همچنین اگر برایتان مقدور است مدتی از وقت خود را در اماكنی كه دستگاه تهویه و خنك كننده هوا همیشه روشن است بگذرانید.تعریق و بی حالی از علائم گرمازدگی در كودكان است بنابراین توصیه می شود كودكان بعدازظهرها بازی و فعالیت كنند.اگر كودك بر اثر گرمازدگی ضعف كرده باشد، ابتدا باید وی را در جای خنك خواباند؛ به طوری كه سر او پایین تر قرار گیرد تا خون به مغز برسد. سپس با حوله آغشته به آب سرد دمای بدنش را پایین آورد و اگر به هوش آمد مایعات خنك به او خوراند وگرنه با فوریتهای پزشكی تماس بگیرید.گرمازدگی اختلال خطرناكی است كه هنگامی كه شخص درمعرض گرمای بیش از حد قرارگیرد به او دست می دهد و در جریان آن درجه حرارت بدن بالامی رود و بدن توانایی خود را دركاهش آن از دست می دهد. نوزادان و خردسالان خیلی نسبت به گرمازدگی حساس هستند.
اگر نوزاد شما بیش از حد در هوای خیلی گرم قرارگیرد ممكن است دچار گرمازدگی شود بخصوص اگر آب بدن را ازدست بدهد و یا لباسهای گرمی به او پوشانده شود. سواركردن او در اتومبیل خیلی گرم و یا قراردادن او در اتومبیل پارك شده - كاری كه هرگز نباید انجام دهید - نیز او را در معرض خطر قرار می دهد. (در حقیقت از آنجایی كه درجه حرارت اتومبیل به سرعت می تواند بالارود و خیلی از دمای بیرون گرمتر شود، گرمازدگی در عرض چند دقیقه رخ می دهد).
نوزاد شما ممكن است در ابتدا علائم افزایش درجه حرارت را نشان دهد كه علائم خفیف تری است. ممكن است متوجه شوید كه بیش از حد تشنه یا خسته است و یا پوستش سرد و مرطوب است. اگر كودك درسنی باشد كه قادر به حرف زدن باشد ممكن است از انقباض ساق پا یا شكم شكایت داشته باشد.در این خصوص باید هرچه سریعتر درجه حرارت بدن كودك را پایین آورید. زمان اهمیت زیادی دارد – كودكی كه دچار گرمازدگی شده است ممكن است به راحتی به كما برود.ابتدا با اورژانس تماس بگیرید. سپس لباسهای كودك را از تنش خارج كنید و او را در یك محل خنك بخوابانید. (اگر خارج از منزل در زیر آفتاب قرار دارید یك محل سایه بیابید ویا او را به یك محل خنك منتقل سازید. درمدتی كه منتظر آمبولانس هستید بدن او را با اسفنج یا پارچه نرمی كه به آب سرد آغشته كرده اید ماساژ داده او را جلوی پنكه بگذارید (می توانید از یك پنكه برقی استفاده كنید و یا او را باد بزنید).


 

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:37  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
کرم های دورچشم گران قیمت


پوست حساس دور چشم‌ها نیاز به مراقبت‌های ویژه‌ای دارد؛ شاید استفاده از یک کرم خوب یک قدم اساسی در حفظ زیبایی چشم‌ها باشد.پوست اطرف چشم یکی از حساس‌ترین قسمت‌های بدن است و معمولا روی تمام محصولات و کرم‌های مختلف نوشته شده که در زیر چشم استفاده نشود. اما برای خرید کرم دور چشم چه باید کرد؟ در این مورد باید دقت ویژه‌ای داشت تا مبادا به پوست این قسمت آسیبی برسد.
در داروخانه‌ها انواع مختلفی از این نوع کرم‌‌ها وجود دارد که به راحتی شما را گیج می‌کنند تا در نهایت نتوانید کرم مناسب را شناسایی کنید اما اگر نکات خاصی را بدانید و روش‌های تشخیص یک کرم خوب را یاد بگیرید به راحتی می‌توانید بهترین کرم را انتخاب کنید.

برای چه کرم می‌خرید
اول از همه هدف خود را از خرید کرم دور چشم مشخص کنید مثلا کرمی برای درمان چروک‌ها می‌خواهید یا می‌خواهید سیاهی‌های زیر چشم را برطرف کنید یا می‌خواهید پف چشم‌ها را برطرف کنید و. . . کرم‌های مختلفی برای درمان مشکلات متفاوتی طراحی شده‌اند و هرکدام یک مشکل را برطرف می‌کنند.

چه موادی باید در کرم شما باشد
وقتی قرار است برای یک کرم هزینه کنید بهتر است از مواد اولیه آن مطلع شوید تا مطمئن شوید کرم را درست می‌خرید ،به همین دلیل حتما به برچسب کرم خریداری شده دقت کنید و آن را بخوانید؛ مثلا یک کرم ضدچروک و ضدپیری چشم باید حاوی موادی چون رتینوئید، کافئین، آلفاهیدروکسی اسید، آنزیم Q10 و ویتامین C باشد. کرمی هم که برای از بین بردن حلقه‌های دور چشم به کار می‌آید باید حاوی موادی چون ویتامین K یا هیدروکینون یا کافئین یا عصاره چای سبز یا رتینول باشد. توجه کنید حتما کرم شما یکی از این مواد را داشته ‌باشد.

کرم شب یا روز؟
با خود فکر کنید که قرار است چه زمان‌‌هایی از کرم خود استفاده کنید مثلا می‌خواهید در طول روز کرم بزنید یا تنها شب‌ها از کرم دور چشم‌ استفاده ‌کنید یا اینکه به دنبال کرم‌های مختلفی برای هردو این حالت‌ها هستید. به عنوان مثال بعضی افراد کرم ضدچروک روشن کننده‌ای می‌خواهند که زیر آرایش از آن استفاده کنند اگر شما هم چنین کرمی می‌خواهید حتما باید در آن فیلترهای محافظت‌کننده در اشعه ماورای‌بنفشSPF وجود داشته باشد. البته اگرهم‌ درون کرم شما موادی چون دی‌اکساید تیتانیوم یا زینک اکساید وجود داشته باشد می‌تواند از پوست در مقابل آفتاب محافظت کند.

چه کرم‌هایی نخرید
پوست زیر چشم بسیار حساس است به همین دلیل به راحتی تحریک می‌شود و می‌تواند دچار التهاب شود پس توجه کنید حتما کرمی بخرید که هیچ‌گونه مواد عطری در آن وجود نداشته‌ باشد و PH درون آن نیز نزدیک پوست و اشک چشم باشد. علاوه بر اینها وجود هرگونه الکل و منتول نیز می‌تواند باعث التهاب پوست شما شود. علاوه بر این بهتر است از خرید کرم‌هایی که بسته‌بندی شیشه‌ای دارند صرفنظر کنید و به دنبال کرم‌هایی باشید که در تیوب هستند. به این دلیل که بیشتر شیشه‌ها در گشادی دارند و این سبب می‌شود که کرم بیشتر در معرض هوا و نور قرار گیرد و همین موجب کم شدن کیفیت کرم و رشد بیشتر باکتری‌ها می‌شود.

کرم گران نخرید
پیشنهاد می‌کنیم خیلی به دنبال کرم‌های دور چشم گران‌قیمت نباشید، به همین دلیل اول از همه انتخاب‌های‌تان را محدود کنید و بعد بین آنها ارزان‌ترین را بخرید و اگر دیدید بعد از چند هفته فایده چندانی نداشت، یکی دیگر بخرید. با این روش شما پول زیادی را صرف خرید محصول اول نکرده‌اید و می‌توانید به راحتی کرمی دیگر انتخاب كنید. توجه داشته باشید که هیچ گاه قیمت بالا نشانه کیفیت خوب یک محصول نیست. گاهی مارک‌های تجاری تنها به دلیل نامی که دارند از شما پول زیادی می‌گیرند. انجمن متخصصان پوست ایالات‌متحده در گزارشی گفته‌است که حتی محصولات ارزان‌‌قیمت هم می‌توانند کیفیت خوبی داشته باشند.

چگونه کرم را استفاده کنید
استفاده از کرم دور چشم نیز تکنیک‌های خاصی دارد شما باید اول از گوشه داخلی چشم‌هایتان شروع کنید و سپس به سمت بیرون حرکت کنید یا اینکه از گوشه بیرونی چشم‌ها شروع کنید و به سمت داخل بیایید تا به بینی برسید. اما آیا باید روی پلک‌هایتان نیز کرم بزنید؟نه لازم نیست،البته اگر اصرار دارید ضرری ندارد اما بهتر است فقط شب‌ها بزنید چون وقتی روی پلک‌ها کرم می‌زنید در طول روز کرم با مواد آرایشی مخلوط می‌شود و ممکن است وارد چشم شود و مشکلاتی را به وجود بیاورد. البته بستگی به کرم مصرفی شما هم دارد. بعضی از کرم‌ها را نباید اصلا روی پلک‌ها زد البته روی بعضی از کرم‌ها نوشته شده که روی پلک‌ها نیزمی‌توان استفاده کرد.

برای پف چشم‌ها چه کنید
پف چشم‌ها می‌تواند به دلیل واکنش‌های حساسیتی یا جمع شدن مواد مایع در زیر آن باشد. گاهی هم پف چشم‌ها به دلیل سینوس‌ها یا سندرم‌های پیش از قاعدگی است. قبل از آنکه برای پف‌چشم‌های‌تان از کرمی استفاده کنید باید بدانید مواد مرطوب‌کننده داخل این کرم‌ها می‌تواند باعث پف بیشتر زیر چشم‌ها شود.

کدام ضدچروک
وقتی می‌خواهید استفاده از کرم‌های ضدچروک را آغاز کنید بهتر است هم از کرم دورچشم و هم کرم ضدچروک صورت استفاده کنید. گاهی شنیده می‌شود که می‌گویند کرم زیرچشم از همه مهم‌تر است ولی این اصلا صحیح نیست.کرم دور چشم هم از نظر ترکیبات مثل کرم ضدچروک صورت است فقط به دلیل نازکی و حساسی پوست دور چشم غلظت آن کمتر است. البته باید یادآوری کنیم که معمولا نمود چروک‌ها زیر چشم زودتر اتفاق می‌افتد.

کرم‌های بوتاکس فایده‌ای ندارند
کرم‌های شبه بوتاکس از حدود 2 تا 3 سال پیش وارد بازار شده‌اند و سازندگان آن ادعا دارند که به جای تزریق بوتاکس به خصوص در دور چشم از این کرم‌ها استفاده کنید. استدلال آنها این است که این کرم‌ها در عضله نفوذ و آن را فلج می‌کند اما باید بگویم که تمام مستندات علمی این کرم‌ها را رد می‌کنند و هیچ مدرکی مبنی براینکه بتوان کرم موثری از بوتاکس داشت، وجود ندارد و اصلا نمی‌توان چنین کرمی ساخت اما چون به مدت خیلی کمی در زمان مصرف عضله را منقبض و بی‌حس می‌کند فرد گمان می‌برد که تاثیر دارد و کمی چروک‌هایش کم شده در صورتی که بعد از 2 ساعت همه چیز مثل اول می‌شود و چروک‌ها برمی‌گردند. کرم‌های شبه بوتاکس به هیچ وجه علمی نیستند و صرفا تبلیغاتی‌اند.

سیاهی زیر چشم هیچ ربطی به بی‌خوابی ندارد
بسیاری از مردم فکر می‌کنند علت سیاهی زیر چشم‌ می‌تواند تماشای زیاد تلویزیون تا دیر وقت یا چند شب نخوابیدن یا زیاد با کامپیوتر کار کردن یا... باشد.در واقع خیلی از مردم فکر می‌کنند اگر زیر چشم‌هایش سیاه است به دلیل طرز زندگی آنهاست اما باید بدانید این باور اصلا درست نیست. شما هیچ تقصیری در سیاهی زیر چشم‌های‌تان ندارید،آنها به دلیل کم‌خوابی یا استرس یا کار زیاد یا... به وجود نیامده‌اند. دلیل سیاهی زیر چشم‌ها چیزی شبیه کبود شدن دست یا پاست و در واقع به دلیل رگ‌های خونی بسیار ریزی است که زیر پوست ظریف این قسمت قرار دارد.

دورچشم سیاه‌ها توجه کنند
برخی پزشکان هم اعتقاد دارند سیاهی دور چشم مشکلی است که بیماری محسوب نمی‌شود و یک صفت ارثی غالب است و اگر یکی از والدین به این مشکل دچار باشند معمولا نصف فرزندان آن خانواده نیز به این مشکل دچار می‌شوند. البته در بعضی از مواقع نیز والدین دچار سیاهی دور چشم نیستند اما فرزندان آنها دچار این مشکل هستند و به دلیل ارثی بودن این مشکل درمانی دائم برای آن وجود ندارد البته مصرف بعضی کرم‌ها برای تیرگی دور چشم تا حدی مفید است اما به طور کامل این مشکل را برطرف نمی کند. توصیه می‌شود افراد از عینک آفتابی جهت محافظت از چشم و پوست اطراف چشم و پلک‌ها استفاده کنند و استفاده از مرطوب‌کننده را هم فراموش نکنند.

درمان دائم سیاهی دور چشم چیست؟
دور چشم درجاتی دارد و باید گفت افرادی که دارای پوستی تیره هستند معمولا تیرگی دور چشم آنها بیشتر است و سیاهی دور چشم افرادی که پوست روشنی دارند کمتر است ولی به هر صورت از آن مشکلاتی است که می‌تواند حسابی آزاردهنده باشد. همه کسانی که این مشکل را دارند همیشه به دنبال راه‌حل‌هایی برای از بین بردن این مشکل هستند.
برای از بین بردن این مشکل از راه‌حل‌های مختلفی وجود دارد. یکی از راه‌حل‌های اساسی جراحی زیبایی این قسمت است، البته با لیزر هم می‌توان این سیاهی‌ها را کمتر کرد. لیزر با تحریک و تولید کلاژن پوست را جوان می‌کند و سیاهی‌ها را از بین می‌برد، البته این روش هزینه نسبتا بالایی دارد و می‌تواند خطرهایی هم داشته باشد.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:35  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون


وقتی كه می‌خواهید سلامت خود را ارزیابی كنید، گویی پاسخ تمام سؤالات در این زمینه روی پیشانی‌تان نوشته شده است. براساس طب چینی، صورت انسان‌ها اطلاعات كاملی در مورد سلامت آنها و وضعیت ارگان‌های داخلی‌شان ارائه می‌دهد. دریافت این علائم كمك می‌كند تا بیماری‌ها و خطرات را سریع‌تر تشخیص دهیم و در صدد درمان برآییم.

جوش‌های روی پیشانی
براساس طب سنتی، پیشانی ارتباط نزدیكی با سیستم گوارشی دارد و ناحیه بین دو ابرو عملكرد كبد را نشان می‌دهد. زیاده‌روی در مصرف غذاهای چرب و مصرف الكل باعث ایجاد برخی لكه‌ها و نقاط ریزی روی پیشانی می‌شود. برای خلاصی از این لكه‌ها بهتر است تغییراتی در برنامه غذایی خود ایجاد كنید و یك رژیم غذایی سالم را در پیش بگیرید. علاوه بر آن، هیچ‌گاه نگذارید بدن‌تان دچار كم آبی شود.
لكه‌های روی گونه ممكن است فقط یك دلیل ساده داشته باشند؛ مثل استفاده از برخی لوازم آرایشی و یا خوابیدن روی بالش‌های كثیف!؛ اما از نظر داخلی، این ناحیه از صورت به ریه‌ها مربوط است. نقاط و لكه‌های این قسمت می‌توانند نشان‌دهنده درد در ناحیه دستگاه تنفسی نیز باشد. افراد سیگاری، بیماران مبتلا به آسم و آلرژی بیشتر از دیگران دچار این لكه‌ها می‌شوند.

لك‌های روی چانه و فک
لكه‌ها و نقاط ریز روی چانه و فك معمولاً به نوسانات هورمونی مربوط است و در دوره‌های خاصی از زندگی، خصوصاً در خانم‌ها پدیدار می‌شوند؛ مثل سیكل ماهانه. لكه‌های پایدار و ماندگار در این نقاط نشانه عدم تعادل هورمونی و اختلال در غدد درون‌ریز است. (مثل سندرم تخمدان پلی‌كیستیك)؛ بنابراین با مشاهده چنین علامتی هر چه زودتر آزمایش‌های لازم را انجام دهید؛ به خصوص سایر علائم مثل افزایش وزن و قاعدگی‌های نامنظم همراه باشد.

حلقه سیاه دور چشم و پف زیر چشم
سیاهی دور چشم و پف زیر آن معمولاً ریشه ژنتیكی دارد؛ اما اگر این علامت به یكباره ظاهر شود و كم‌كم هم شدت بگیرد، نشان‌دهنده یك مشكل جدی است. نواحی زیر چشم مربوط به عملكرد كلیه‌هاست و تغییر در این ناحیه می‌تواند در اثر كم‌آبی و یا مشكلی در رابطه با دفع سموم بدن به وجود آمده باشد. به همین دلیل بهتر است بیشتر آب بنوشید، از مصرف الكل بپرهیزید و مصرف كافئین و نمك را نیز بسیار محدود كنید. كبودی زیر چشم ممكن است به علت كم‌خونی، كمبود ویتامین B12 و كمبود آهن نیز باشد.

وضعیت غیر عادی زبان
به اعتقاد طب قدیمی چینی، زبان به تنهایی یك نقشه كامل از وضعیت سلامتی است. پزشكان زیادی از طریق زبان پی به بسیاری از بیماری‌ها و مشكلات جسمی می‌برند. كم خونی كه در اثر كمبود آهن، فولیت و ویتامین B12 ایجاد می‌شود، یكی از این مشكلات است كه با علائمی مثل سوزش، درد و قرمزی زبان بروز می‌كند. وقتی كه زبان به رنگ متمایل به آبی در می‌آید، می‌تواند نشانه نبود اكسیژن كافی در خون باشد. سفید شدن آن هم نشان دهنده برفك دهان است.

افزایش موهای صورت و بدن
بعضی از خانم‌ها از موهای زیاد صورت یا بدن خود شكوه می‌كنند و دچار پُرمویی هستند. این مسأله برای آنها یك معضل بزرگ است كه می‌تواند نشانه اختلال غدد درون ریز باشد. یكی از شایع‌ترین اختلالات غدد درون‌ریز، سندرم تخمدان پلی‌كیستیك است كه در آن موهای زائد بسیاری در سطح پوست رشد می‌كنند، جوش‌هایی زیادی روی پوست ایجاد می‌شود، افزایش وزن رخ می‌دهد و قاعدگی‌ها نامنظم می‌شود.

خال‌های گوشتی
براساس پژوهش‌های دانشمندان انگلیسی، افرادی كه تعداد زیادی خال‌های گوشتی دارند، استخوان‌های‌شان سفت‌تر است و بسیار كمتر از دیگران در معرض ابتلا به پوكی استخوان هستند. برخی دیگر از دانشمندان می‌گویند، وجود خال‌های گوشتی روی پوست نشان می‌دهد كه فرد بینایی و قلب سالمی دارد.

اجزای صورت و علائم درونی
چینی‌های قدیم هر یك از پنج بخش صورت را (پیشانی، بینی، چانه، گونه چپ و گونه راست) مربوط به عملكرد قسمتی از ارگان‌های داخلی بدن می‌دانستند. بیشتر مردم باور نمی‌كنند كه از این طریق می‌توان فهمید چه اتفاقاتی در حال روی دادن است. آنها هر قسمت از صورت را به یكی از عناصر پنجگانه (آتش، خاك، آب، فلز و چوب) ربط می‌دادند؛ مثلاً پیشانی مطابق عنصر آتش و به قلب انسان مربوط است علاوه بر قلب، عملكرد روده كوچك را نیز نشان می‌دهد. وجود رگ‌های بسیار ریز در پیشانی نشان دهنده مشكلات قلبی است. در اثر حمله قلبی رنگ پیشانی تقریبا به آبی متمایل می‌شود. بینی با عنصر خاك مطابقت دارد و به شكم، طحال و پانكراس مربوط است.
وجود جوش‌های ریز روی نوك یا اطراف بینی نشان دهنده مشكلات گوارشی، یبوست و یا اسهال می‌باشد. مویرگ‌های ریز روی پل بینی نشان می‌دهند كه فرد عادت به مصرف الكل دارد و یا از استرس و نگرانی فراوان رنج می‌برد كه با روش‌هایی مثل مدیتیشن، می‌توان آن را كاهش داد. چانه مربوط به عنصر هواست و با عملكرد كلیه‌ها و مثانه در ارتباط است.
هر گونه مشكل و تغییر رنگ در چانه و ایجاد لكه‌های تیره در اطراف دهان و چانه مشكلات مربوط به كلیه‌ها و مثانه را نشان می‌دهند. افزایش تولید استروژن و تستوسترون در بدن منجر به قاعدگی‌های نامنظم در خانم‌ها و علائم پروستات در آقایان می‌شود. افرادی كه چانه‌شان كوچك است، به‌طور ژنتیكی كلیه و مثانه ضعیف‌تری دارند. این به آن معنا نیست كه حتماً دچار بیماری‌های كلیوی می‌شوند، بلكه به این معنا كه بیشتر از دیگران مستعد این گونه بیماری‌ها هستند. گونه سمت راست كه با عنصر فلز تطابق دارد، به عملكرد ریه و روده بزرگ مربوط می‌شود. تغییر رنگ و مشكلات پوستی در این قسمت، نشان دهنده بیماری‌های ریوی و روده‌ای است. جوش‌های معمولی، اگزما و قرمزی خفیف پوست در گونه سمت راست، نشان می‌دهد كه یك سرماخوردگی در راه است.
افرادی كه بیشتر مستعد بیماری‌های تنفسی، آلرژی و آسم هستند، گونه سمت راست صورت‌شان كمی قرمز یا گاهی اوقات آبی می‌شود كه پیداست در دستگاه تنفسی التهاب وجود دارد. گونه سمت چپ مربوط به عنصر چوب و عملكرد كبد و كیسه صفراست. قرمزی و سوزش گونه چپ نشان از فشار خون بالا دارد. زرد بودن پایین چشم چپ، نشان‌دهنده سنگ كیسه صفرا یا كلسترول بالاست كه هر دو به عملكرد كبد مربوط می‌شوند. به خاطر داشته باشید كه بدن شما از راه‌های مختلفی عدم تعادل و هماهنگی بخش‌های داخلی و خارجی‌اش را به شما نشان می‌دهد. با دانستن این علائم از طریق چشم، زبان، كف دست، مو، دندان و پاها می‌توانید به راز و رمزهای درونی خود پی ببرید.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:33  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
توصیه های سلامتی مخصوص فصل تابستان

فرارسیدن فصل تابستان و گرما ممکن است با شیوع مشکلات سلامتی بسیاری نظیر انواعی از ناراحتی‌های پوست و مو، گرمازدگی و یا آفتاب‌سوختگی همراه شود.متخصصان سلامت و بهداشت عمومی همواره تاکید دارند که با توجه به ناراحتی‌های شایع در این فصل، تغییر در رژیم غذایی و رعایت برخی از نکات بهداشتی برای حفظ سلامت بدن ضروری است.در مقاله جدیدی، این متخصصان به معرفی مفیدترین نکات و مهم ترین توصیه‌های بهداشتی مخصوص این فصل پرداخته‌اند که به شرح زیر است:

1- گرمازدگی یکی از مشکلات شایع در فصل تابستان است.
در این حالت بدن حرارت زیادی از محیط جذب می‌کند و قادر به دفع این گرمای اضافی نیست.
گرمازدگی، یک وضعیت خطرناک جسمی است که باید فورا برطرف شود. برای این منظور مهم ترین اقدام، پایین آوردن سریع دمای بدن است.
برای خنک کردن بدن می‌توانید روی پوست، بسته‌های یخ قرار دهید یا دوش آب سرد بگیرید. همچنین پوشیدن لباس‌های گشاد، نخی و با رنگ روشن،‌ نوشیدن آب زیاد و خودداری از جنب و جوش و تحرک خیلی زیاد در این فصل برای پیشگیری از گرمازدگی توصیه می‌شود.

2-بروز دردها و گرفتگی های (اسپاسم) عضلانی
یکی دیگر از مشکلات جدی شایع در این فصل، بروز دردها و گرفتگی های (اسپاسم) عضلانی است که عمدتا در ناحیه شکم، بازوها و پاها رخ می‌دهد.اسپاسم‌ها معمولا همراه با فعالیت بدنی شدید، بروز می‌کنند.
استراحت کردن در جای خنک، نوشیدن آب میوه تازه و نوشیدنی‌های حاوی املاح معدنی مانند شربت آبلیمو از بروز اسپاسم جلوگیری می‌کند.زمانی که دچار این حالت می‌شوید، همچنین باید از ادامه فعالیت بدنی سنگین پرهیز کنید، چون منجر به گرمازدگی شدید می‌شود.

3- کم‌آبی شدید و از دست رفتن آب بدن نیز یکی دیگر از مشکلات شایع در فصل تابستان است.
در این وضعیت دهان، چشم‌ها و پوست بدن خشک شده، تعریق متوقف می‌شود و مشکلاتی چون اسپاسم‌های عضلانی، حالت تهوع و سرگیجه بروز می‌کند.برای پیشگیری از این حالت که ادامه آن، خطر جدی به همراه دارد باید آب زیاد بنوشید تا آب از دست رفته بدن تامین شود.
همچنین لباس رنگ روشن به تن کنید و از مصرف نوشیدنی‌های حاوی الکترولیت‌ها و املاح معدنی غافل نشوید.
برای پیشگیری از آفتاب‌سوختگی توصیه می‌شود که در روزهای خیلی گرم و آفتابی بویژه از ساعت 10 صبح تا چهار بعدازظهر که اوج تابش خورشید است در فضای سرپوشیده بمانید

4- یکی‌دیگر از اختلالات شایع فصل گرما بروز نوعی اختلال پوستی موسوم به آکنه روزاسه است.
در این حالت، پوست در تماس با نور مستقیم خورشید و گرمای شدید هوا به تدریج قرمز و ملتهب می‌شود.
علت قرمزی پوست، گشاد شدن عروق زیرپوستی بر اثر تماس با گرمای زیاد است.برای پیشگیری از این مشکل از تماس طولانی مدت با نور خورشید پرهیز کنید و همیشه از ضدآفتاب مرغوب با SPF 30 استفاده نمایید.

5- آفتاب‌سوختگی نیز یکی از ناراحتی‌های شایع پوستی در فصل تابستان است.
تشعشعات فرابنفش خورشیدی موجب آسیب‌دیدگی و به اصطلاح سوختگی پوست می‌شود و علت آن قرار گرفتن طولانی مدت در برابر تابش مستقیم خورشید است.
از علائم مهم آفتاب‌سوختگی، تغییر رنگ و تیره شدن پوست است.برای پیشگیری از آفتاب‌سوختگی توصیه می‌شود که در روزهای خیلی گرم و آفتابی بویژه از ساعت 10 صبح تا چهار بعدازظهر که اوج تابش خورشید است در فضای سرپوشیده بمانید.
همچنین برای درمان آفتاب‌سوختگی می‌توانید آب شش عدد خیار پوست کنده را با دو فنجان پودر شیر و دو قاشق سوپ‌خوری گل خشک شده گیاه «اسطوخودوس» مخلوط کرده و این ترکیب را به صورت یک خمیر شفابخش مستقیما روی نواحی از پوست که دچار سوختگی شده بمالید.همچنین ترکیب این خمیر طبیعی با مقداری آب ولرم می‌تواند به تسکین و نرمی پوست کمک کند.

6-تعریق و افزایش رطوبت پاها در داخل کفش
تعریق و افزایش رطوبت پاها در داخل کفش که در این فصل بیشتر می‌شود نیز می‌تواند موجب بروز عفونت‌های پوستی در پاها شود.اگر به این عارضه مبتلا شدید، می‌توانید از پودرها و کرم‌های آنتی باکتریال موجود در بازار برای درمان استفاده نمایید. اگر مشکل شما جدی‌تر شد حتما به متخصص پوست مراجعه کنید.

7- مشکل شوره سر نیز در فصل تابستان تشدید می‌شود که علت آن گرما و تعریق زیاد است.
شوره سر می‌تواند موجب ریزش مو شود و یک مشکل پوستی جدی است. در این مورد مصرف مواد غذایی خنک و آبکی مانند ماست، آب هندوانه و توت‌ها بسیار مفید خواهد بود. این خوردنی‌ها کالری کمی دارند و برای هضم آنها، انرژی کمتری مورد نیاز است.
همچنین مصرف مواد غذایی حاوی املاح معدنی در این فصل بسیار توصیه می‌شود که شامل انواع مواد غذایی نظیر میوه‌ها، سبزیجات، شیر و غلات می‌شوند.

8- علاوه بر این‌ها مصرف مواد غذایی و نوشیدنی‌های خیلی سرد در این فصل توصیه نمی‌شود، چون بدن برای متعادل ساختن دمای خود باید خیلی بیشتر فعالیت کند و این وضعیت به بدن آسیب می‌زند.

9- در پایان نیز تاکید می‌شود که حتما در تابستان از موادغذایی استفاده کنید که به روش بهداشتی تهیه شده‌اند، چون بسیاری از باکتری‌ها و ویروس‌های خطرناک در این فصل رشد می‌کنند و از طریق آب و غذای آلوده به بدن وارد می‌شوند و اغلب عامل بروز بیماری‌های خطرناکی هستند.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:32  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
تهیه نوشیدنی خنک سنتی مخصوص روزهای داغ تابستان

شربت ‌های سنتی مناسب برای روزهای گرم فصل گرما که فرا می ‌رسد مصرف نوشیدنی ‌های خنک نیز زیاد می‌ شود. معمولا جوان ترها برای رفع عطش، آب معدنی، نوشابه، ماءالشعیر و آبمیوه‌ های صنعتی امروزی را می‌ پسندند، ولی قدیمی ‌ترها مصرف انواع شربت‌ های خانگی و گیاهی را به نوشیدنی‌ های صنعتی ترجیح می ‌دهند.
شربت خاکشیر، تخم شربتی، سکنجبین و... از جمله نوشیدنی ‌های سنتی و وطنی هستند که قدیمی‌ ها نوشیدن آن ها را برای رفع عطش و خنک شدن بسیار کارساز می ‌دانند.
آن ها معتقد هستند شربت این گیاهان با تعادل در تعریق بدن از گرمازدگی جلوگیری می‌ کند و می ‌تواند برای مدت زیادی آب بدن را تامین کرده و فرد را از تشنگی مفرط مصون دارد.

یکی از این گیاهان خاکشیر است:
خاکشیر دو نوع دارد: یکی تلخ که دانه‌ های آن ریز و رنگ آن مایل به قرمز است و گونه دیگر شیرین که دانه‌ های آن بزرگ ‌تر و رنگ آن قرمز تیره است البته به اعتقاد برخی متخصصان این دو نوع خاکشیر از یک گیاه به وجود می ‌آیند و تغییر رنگ شان به خاطر کهنگی یا تازگی‌ شان است.
دانه‌ های خاکشیر ضد عفونی ‌کننده، ضد انگل و تب‌ بر هستند و به رفع التهاب کلیه کمک می ‌کنند. این دانه‌ ها با کمی شکر، گلاب و آب سرد بسیار ملین و خنک بوده و از سرگیجه، تب، بی حالی، تهوع و بی ‌اشتهایی ناشی از گرمازدگی می ‌کاهند.
شربت خاکشیر همچنین مقوی معده و هاضمه بوده، اشتها و میل جنسی را زیاد می ‌کند و مصرف آن در دوران بارداری بسیار مفید است.
دانه‌ های خاکشیر وقتی در مجاورت آب قرار می ‌گیرند می ‌توانند چندین برابر وزن خود آب جذب کرده و متورم شوند. در نتیجه این دانه‌ ها آب زیادی را در بدن نگه داشته و وقتی بدن به تعریق افتاده و با کمبود آب مواجه می‌ شود از ذخیره ی آب آن ها استفاده می ‌کند بنابراین مصرف این شربت را در روزهای گرم سال و در ساعات اوج گرما که مجبور به خروج از منزل هستید یا اگر به گرما حساسیت دارید توصیه می ‌کنیم.

تخم شربتی
علاوه بر خاکشیر دانه‌ های سیاه ‌رنگی که مردم به آن تخم شربتی می ‌گویند نیز وجود دارد که این دانه‌ ها هم مثل خاکشیر عمل کرده و خاصیت خنک ‌کنندگی و رفع عطش دارند.

شربت سکنجبین
از نوشیدنی‌ های دیگری که اغلب قدیمی ‌ها از آن استفاده می ‌کنند شربت سکنجبین است. این شربت وطنی دارای طبیعت سرد و خنک بوده و تمام منافع سرکه را دارد و به صفرابر مشهور است.
هنگامی که شربت سکنجبین را با یخ خنک کرده و به همراه خیار رنده شده بنوشند تشنگی را رفع و از التهاب ناشی از گرما می‌ کاهد. بنابراین اگر مثل گذشته از مهمانان خود با شربت خاکشیر، سکنجبین یا تخم‌ شربتی پذیرایی کنید در حق آن ها محبت فراوانی کرده‌ اید.
البته ناگفته نماند که این شربت ‌‌های وطنی بسیار چاق‌ کننده هستند. از این رو مصرف بدون شکر آن ها را به افراد چاق و دیابتی توصیه می‌ کنیم.

توجه:
از آن جا که این روزها شربت ‌های سنتی توسط برخی دستفروشان در گوشه و کنار خیابان‌ ها در شرایط کاملا غیر بهداشتی با یخ‌ ها و آب آلوده تهیه و عرضه می ‌شوند بنابراین بهتر است این شربت ‌ها را به صورت خانگی تهیه و برای خارج از منزل همراه ببرید.

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:31  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
سهمیه ای

سهمیه ای!!!                         

سه ساله بود که پدرش آسمانی شد

.
دانشگاه که قبول شد همه گفتند” با سهمیه قبول شده”

.
ولی هیچ وقت نفهمیدند کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد “ بابا

.
یک هفته در تب سوخت

.

http://pelakhayekhaki.blogfa.com/   وبلاگ پلاک های خاکی 

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ساعت 7:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
زمان انتشار : 17 بهمن , 1391 ساعت 15:08  
اردوی تیم ملی شمشیربازی در لاهیجان (2)

گفتگو با ملی پوش لاهیجانی درتیم ملی شمشیربازی + گزارش تصویری تیم ملی شمشیربازی                         

رقابت‌های اسلحه سابر این هفته به دلیل تشکیل اردوی تیم ملی سابر در لاهیجان برای اعزام به مسابقات آسیایی برگزار نشد,اردوی تیم ملی شمشیربازی درلاهیجان وحضور یک ملی پوش از لاهیجان دراین اردو بهانه ای شد تا گزارشی از کیفیت برگزاری این اردو تهیه نمائیم ونظر بازیکنان تیم ملی و مربی آنان را دراین باره جویا شویم.

.

گفتگو با سیده زهرا میرسیار دانش آموز ملی پوش لاهیجانی : سیده زهرا میرسیار دانش آموز کلاس سوم راهنمایی درمدرسه راهنمایی بنت الهدی لاهیجان که سابقه ۲سال شمشیربازی در کلاس سابر و فلوره را دارم , همچنین دارای رنکینگ ۶کشوری می باشم ,در مسابقات استانی حائز رتبه اول و درمسابقات کشوری نیز رتبه هشتم را کسب نمودم.

شروع فعالیتم از باشگاه طراوت بوده و به همراه رفیعی از رشت جزو ۲ شمشیرباز گیلانی حاضر دراردوی تیم ملی جوانان می باشیم . این اردو به مدت ۸ روز و به مربیگری خانم محمدی درلاهیجان برگزار شده البته هدف من و دیگر هم تیمی هایم این است که با تلاش مضاعف و حفظ آمادگی دراردوهای تیم ملی حضورمستمر داشته باشم.

به نظرم شمشیر بازی قدرت پنهان ذهن است شما دراین ورزش می توانید این قدرت را با استفاده از تفکر و شمشیر اجرا کنید.

اردوی تیم ملی شمشیربازی در لاهیجان

سیده زهرا میرسیار

.

گفتگو با خاطره محمدی مربی ,بازیکن تیم ملی شمشیر بازی جمهوری اسلامی ایران , خاطره محمدی مربی تیم ملی جوانان و بازیکن تیم ملی بزرگسالان ایران بوده و ساکن رشت می باشم , در مسابقاتی که در آبان ماه امسال در کلاس اسلحه سابر برگزار گردید مقام سوم کشور را کسب نمودم.

با اینکه این اردو برای اولین بار در لاهیجان درحال برگزاری است ولی سطح کیفی آن با توجه به تلاشهای مستمر رئیس هیئت شمشیر بازی استان گیلان بسیار خوب بوده است , این اردوبه مدت ۸روز در لاهیجان درحال برگزاری است و به امید خدا نهم اسفند برای مسابقات آسیایی تایلند اعزام خواهیم شد.

بنده دراین اردو به عنوان مربی تیم نوجوانان و بازیکن تیم بزرگسالان درحال فعالیت هستم,مسابقات آسیایی بزرگسالان نیز درآینده نزدیک در کویت برگزار خواهد شد.

با اینکه ۳سال از راه اندازی ورزش شمشیر بازی لاهیجان میگذر ولی با تلاش رئیس هیئت شمشیر بازی استان گیلان رشد فوق العاده ای داشته و جایگاه ویژه ای در کشور پیدا نموده است.

چون ابزار این ورزش باید از خارج کشور تامین شود در چند سال گذشته وضعیت این ورزش در استان از لحاظ مالی بسیار ضعیف بوده و متاسفانه مسئولین امر نیز آنطور که باید و شاید حمایت نمی کردند.استان گیلان جزء ۳ استان برتر دراین ورزش بوده و کلاس سابر گیلان رتبه دوم کشوری دراین ورزش را دارد.

.

اردوی تیم ملی شمشیربازی در لاهیجان (2)

خاطره محمدی مربی بازیکن تیم ملی شمشیربازی و اعضای تیم ملی جوانان بانوان جمهوری اسلامی ایران

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:50  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
زمان انتشار : 16 فروردین , 1392 ساعت 11:35  
uoke45bozz0gsowwoa

سردار حزب الله گیلان شهید مظلوم ، حاج ابوالحسن کریمی+گزارش تصویری مراسم                         

به گزارش لاهیجان به نقل از ۸دی شهید حاج ابوالحسن کریمی دردشتی در سال ۱۳۲۷ هجری شمسی در یک خانواده مذهبی از قشر متوسط جامعه در شهرستان لاهیجان چشم به جهان گشود .

او ازهمان دوران کودکی و به هنگام تحصیل علم علی رغم محیط فاسدی که رژیم ستمشاهی ساخته بود، راه خود را که همان راه اسلام وقران بود به درستی شناخت و به نیکویی پیمود .

در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ دیپلم ریاضی شد و در همان سال با موفقیت در کنکور سراسری به دانشگاه تهران راه یافت و در رشته اقتصاد به تحصیل مشغول شد و جهت آشنایی با مبانی اقتصاد اسلامی نزد اسلام شناسان بر جسته حوزه از جمله شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی فرا می گیرد.

شهید کریمی در اواخر سال ۱۳۴۶ به علت شرکت در تظاهرات تشیع جنازه شهید غلامرضا تختی شرکت و چند ماه در زندان قزل قلعه محبوس گردید . ایشان درسال ۱۳۵۰ به علت فعالیت علیه جشنهای۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و پخش اعلامیه های حضرت امام خمینی(رض) بین دانشجویان در خوابگاه امیر آباد تهران دستگیر و بار دیگر زندانی می گردد اما این بار فرصتی برای وی بود که با چهره های برجسته ای همانند حجت الاسلام جعفری گیلانی و حجت السلام هاشمی رفسنجانی و مرحوم آیت الله ربانی شیرازی آشنا شود و توان بیشتری برای ادامه مبارزه کسب نماید .
او در طول دوره تحصیلات دانشگاهی با شرکت در جلسات تفسیر قرآن مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی درمسجد هدایت تهران کوشید تا از طریق کسب ره توشه های زنده قرآنی خود را جهت تداوم مبارزه مکتبی مجهز و مهیا سازد. همچنین بعدها مدتی در مدرسه علمیه حقانی قم که دارای جایگاه خاصی در نشر مسایل انقلابی در حوزه بود و بزرگانی چون شهید صدوقی و شهید بهشتی سرپرستی آنجا را بر عهده داشتند به تدریس زبان انکلیسی مشغول بود .

در اردیبهشت سال ۱۳۵۷ به جهت رهبری مبارزات مردم مسلمان گیلان دستگیر و در زندان رشت محبوس گردید و در آبان ماه همان سال بر اثر فشار مردم آزاد گردید . او بارها در سخنرانی هایش قبل از انقلاب از حضرت امام به عنوان بزرگ مرجع عالیقدر شیعه یاد می کرد . شهید کریمی مطالعه و قرائت قرآن و نهج البلاغه و روایات و احادیث از برنامه های روز مره اش بود . شهید کریمی در مدت اندکی به پشتوانه آگاهیهای بالایش از علوم عربی ، منطق و تا سطح رسایل و مکاسب در نزد اساتید علمیه قم به حدی رشد نمود که شگفتی آنان را برانگیخت .

او نسبت به محرومین و مستمندان با نهایت فروتنی و افتادگی برخورد می کرد اما هیچگاه به متنفذان و قدرتمندان طاغوتی روی خوش نشان نمی داد و حاضر نبود به خاطر تامین رضایت عده ای مصالح انقلاب و مردم را نادیده بگیرد او در مدت بیش از سه سال در مسئولیت، فرماندار لاهیجان و دادستانی دادگاههای انقلاب اسلامی استان انجام وظیفه نمود و در طول این مدت دیناری از حقوق ماهیانه اش چیزی مطالبه نکرد تا صرفاً کمکی به انقلاب اسلامی و مردم آن باشد . شهید بزرگوار با توجه بهاندوخته های دینی و علمی و تجارب و تخصص و مسئولیت های اداری ، به مطالعه دقیق و نوشتن نیز انس و الفتی داشت و این علاقمندی باعث گردید تا کتابهای متعددی در زمینه های معارف اسلامی به رشته تحریر در آورد . کتابهای جلوه گاه درد ، هشدارهای امام علی علیه السلام به جامعه انقلابی ، آموزش زبان عربی و اوضاع سیاسی و مذهبی گیلان از نوشته های وی می باشد .
ابوالحسن کریمی دردشتی سرانجام در غروب روز سیزدهم فروردین سال ۱۳۶۵ در نزدیکی مسجد ( تکیه بر) لاهیجان مورد تهاجم مسلحانه شب پرستان منافقین کور دل قرار گرفت و با اصابت چند گلوله به ایشان و با حالت سجده ای خونین به ملاقات حق شتافت .

گزارش تصویری از مراسم شهید کریمی در مسجد قدس گیلان/

DSC07101

.DSC07082

.DSC07094

.DSC07078

.DSC07079

 
+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:42  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
لحظه تحویل سال 1392 (4)

گزارش تصویری / برگزاری مراسم تحویل سال نو در گلزار شهدای لاهیجان                         

مراسم تحویل سال نو همچون سال های گذشته با حضور خانواده های معظم شهدا و اقشار مختلف مردم در گلزار شهدای لاهیجان برگزار گردید.

.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی لاهیجان ، این مراسم ۳۰ اسفند ماه ساعت ۱۴ و نزدیک به لحظه تحویل سال جدید با قرائت زیارت آل یاسین و دعای توسل و غبار روبی و عطر افشانی مزار شهدا با حضور جمعی از خانواده های معظم شهدا و ایثارگران در حسینیه گلزار شهدای لاهیجان برگزار گردید.

برپایی سفره هفت سین در گلزار شهدا توسط مادران شهدا از جمله برنامه های روز تحویل سال ۱۳۹۲ بوده است.

لحظه تحویل سال 1392 (8)

.

لحظه تحویل سال 1392 (1)

.لحظه تحویل سال 1392 (2)

.لحظه تحویل سال 1392 (3)

.لحظه تحویل سال 1392 (4)

.لحظه تحویل سال 1392 (5)

.لحظه تحویل سال 1392 (6)

.لحظه تحویل سال 1392 (7)

.

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ساعت 6:30  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
چوشل جاده ای روبه بهشت                         

روستای چوشل در ۱۰ کیلومتری شهرستان لاهیجان و در کیلومتر ۴ جاده سیاهکل به لاهیجان قرار دارد.

این روستا با جمعیتی بالغ بر ۲۰۰۰ نفر و با شرایط اقلیمی خاص می تواند به یکی از مناطق توریستی لاهیجان تبدیل شود که با احداث و تکمیل چند ویلای در حال ساخت و همت مسئولین محترم سازمان گردشگری این مهم دور از انتظار هم نمی باشد.

از خصوصیات منحصر به فرد این روستا جدای از جاذبه های طبیعی آن سطح سواد فرزندان این منطقه می باشد , این روستا بیش از ۲۵۰پزشک ، مهندس ، معلم و افراد دارای تحصیلات دانشگاهی می باشد که در مناصب مختلفی در سطح کشور فعالیت می کنند. بقعه زیارتی آقا سید نجف الدین اشرف برادر امام رضا(ع) ، کوه زیبای کاکوه ویژه علاقمندان به کوهنوردی و افرادی که میخواهند در جایی نزدیک به شهر یک روز تعطیل را به همراه خانواده سپری نمایند و جنگل زیبای کاج نام برد.
.

چوشل جاده ای رو به بهشت (1)

.چوشل جاده ای رو به بهشت (2)

.چوشل جاده ای رو به بهشت (3)

.چوشل جاده ای رو به بهشت (4)

.چوشل جاده ای رو به بهشت (5)

عکس: یاسر بدرود

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:44  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 +گزارش تصویری                         

دقایقی پیش با حضور پرشور مردم همیشه در صحنه استان گیلان بویژه شهرستان لاهیجان مراسم تشییع پیکر پاک دو تن از فرزندان روح الله به اتمام رسید.

.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی لاهیجان ،ساعاتی پیش مردم همیشه در صحنه استان گیلان بویژه شهرستان لاهیجان، پیکر پاک دو تن از فرزندان ۱۶ و ۱۹ ساله روح الله را بر روی دستان خود از سمت میدان پاسداران لاهیجان به سمت دانشگاه آزاد اسلامی واحد این شهرستان تشییع کردند.

مردم شهیدپرورلاهیجان در این مراسم که همزمان با سالروز شهادت دخت گرامی پیامبر اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) بود ضمن برگزاری آیین های سوگواری و مداحی با سر دادن شعارهای انقلابی چون الله اکبر، لا الله الا الله و یا زهرا تابوت شهیدان راتا دانشگاه آزاد اسلامی لاهیجان مشایعت کردند.

بر این اساس، نماز شهید را حجت الاسلام صرفی پور امام جمعه لاهیجان اقامه کرد و مردم در کنار پیکر پاک شهیدان به عزاداری و سینه زنی پرداختند تا خاطره تشییع پیکر شهدای هشت سال جنگ تحمیلی بار دیگر برای مردم تداعی شود.

.

شهدای گمنام (2)

.شهدای گمنام (3)

.شهدای گمنام (4)

.شهدای گمنام (5)

.شهدای گمنام (6)

.شهدای گمنام (7)

.شهدای گمنام (8)

.شهدای گمنام (9)

.شهدای گمنام (10)

.شهدای گمنام (11)

.شهدای گمنام (12)

.شهدای گمنام (13)

.شهدای گمنام (14)

.شهدای گمنام (15)

.شهدای گمنام (16)

.

شهدای گمنام (100)

تشییع-شهدای-گمنام (9)

219-دانشگاه آزاد

آیت الله قربانی درمزار شهدای گمنام لاهیجان: در مقابل شهدا چیزی برای گفتن ندارم                         

نماینده ولی فقیه در استان گیلان در بازدید از مزار پاک شهدای والامقام گمنام دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان گفت: اگر خودم را در مقابل هر انسانی کسی بدانم، در مقابل شهدا هیچ ام و چیزی برای گفتن ندارم.

به گزارش لاهیجان به نقل از ۸دی، آیت الله زین العابدین قربانی نماینده ولی فقیه در استان گیلان به همراه هیئت رئیسه دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان از مزار پاک شهدای والامقام گمنام در این دانشگاه دیدار نمودند. وی با حضور بر سر مزار شهدای گمنام و ذکر فاتحه از رشادتهای این بزرگواران تجلیل و خاطرنشان نمود: وجود قبور شهدا در دانشگاهها به دانشجویان یادآوری می کند که “کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا”.

امام جمعه رشت تأکید کرد: اگر خودم را در مقابل هر انسانی کسی بدانم، در مقابل شهدا هیچ ام و چیزی برای گفتن ندارم.

وی در ادامه بیان نمود: هر روز ممکن است حادثه ای مثل جنگ هشت ساله برای ما پیش بیاید و آن خون شهدا است که دشمن را ذلیل و خوار می کند.

.

219-دانشگاه آزاد

.129-500x360

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:38  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

سيماي نماز

پيشگفتار

نماز اساسى ترين رشته ى الفت و عالى ترين عامل محبّت بين بندگان و حضرت حقّ است .

نماز نور دل و صفاى قلب و روح جان و سلامت روان و فروغ ذات عباد صالح خداست .

نماز واسطه ى محكمى است كه تمام هستى انسان را به ملكوت هستى پيوند مى دهد و به مانند آن ، برنامه اى را براى ربط دادن آدمى به حقّ و حقيقت نمى توان يافت .

نماز پناه بى پناهان ، سنگر جهادگران ، گلستان روح افزاى عاشقان ، چراغ سحر مشتاقان ، نور وجود عارفان ، آرامش دل بينايان ، و سير كمالى آگاهان است .

نماز زنده كننده ى جان ، ظهور دهنده ى حيات جاودان ، راز و نياز دردمندان ، روشنى راه رهروان ، نور ديده ى بيداران ، سرمايه ى مستمندان ، دواى درد بى دردان ، نواى دل بى دلان ، دليل گمراهان ، اميد اميدواران ، سرّ حقيقى سحرخيزان ، سوز دل سوختگان ، حرارت روح افسردگان ، مايه ى بقاى جان ، و دستگيره ى نجات انسان از تمام مهالك است .

نماز برتر از همه ى عبادات ، جامع تمام كمالات ، منعكس كننده ى كلّ واقعيّات ، منبع بركات ، و كليد قفل تمام مشكلات است .

نماز خمير مايه ى حيات ، تزكيه كننده ى صفات ، علاج زشت ترين عادات ، آورنده ى حسنات ، تبديل كننده ى سيّئات ، باعث كرامات ، منبع فيض و افادات ، نگهدارنده ى انسان از حادثات ، مانع سانحات ، و حقيقت كائنات است .

نماز عشق سالكين ، عبادتى آتشين ، كارى بى قرين ، بهترين معين ، خورشيد اهل زمين ، مونس اصحاب دين ، امنيّت جان غمين ، و رحمت واسعه ى حضرت ارحم الرّاحمين است .

نماز واقعيّتى روحانى ، امر واجب حضرت سبحانى ، نفخه ى رحمانى ، جان انسانى ، و نور يزدانى است .

نماز هويّت ايمان ، حقيقت جهان ، طريقت جان ، قدرت انسان ، و مايه ى بهشت و رضوان است .

نماز چشمه ى زمزم روح ، ساغر معنوى صبوح ، فتح الفتوح ، توبه ى نصوح ،حضرت حق را ممدوح ، اجمال قرآن را مشروح ، و در طوفان حوادث كشتى نوح است .

بدون نماز خود را اهل حقّ و حقيقت مدان و رسيدن فيض خاص الهى را به سوى خود توقّع مدار .

اكسير وجود منهاى نماز بى سود است ، بى خبران از نماز بى خردانند و فراريان از اين مقام گرفتار دام شيطانند .

ثروتمندانِ بى نماز فقيرند و تهيدستانِ با نماز از همه مستغنى تر . حقيقت و واقعيت همان است كه عارف شوريده ى الوند ، حضرت باباطاهر ، فرموده :

خوشا آنان كه اللّه يارشان بى ******************* كه حمد و قل هو اللّه كارشان بى

خوشا آنان كه دائم در نمازند ******************* بهشت جاودان بازارشان بى

زمانى كه برنامه ى نوشتن رساله اى در مسئله ى نماز به اين فقير پيشنهاد شد گمان نمى بردم با كثرت مشغله اى كه در جهت تبليغ و نوشتن شرح صفحه ى

سجّاديه تحت عنوان ديار عاشقان و نيز امور اجتماعى داشتم ، بتوانم از عهده برآيم ، ولى توفيق حضرت ربّ رفيق راه شد تا در حدّ استعداد و توان به پژوهش در اين حقيقت عظميه ى الهيّه برخيزم و آنچه را مى توانم از كتاب الهى و گفتار معصومين در اختيار برادران و خواهران مسلمان بگذارم .

اينك از تفصيل دادن مقدّمه چشم پوشيده و با مركب عشق و شوق آماده ى پرواز به فضاى لايتناهى اين عرصه گاه معنوى مى شوم تا نماز را در فصولى چندتقديم محضر عاشقان و علاقمندان كنم ،باشد كه نمازگزاران بيش از پيش به اين عمل ملكوتى توجّه كنند ، و اگر كسى خداى ناخواسته جداى از نماز است بامطالعه ى اين سطور به نماز روى كند و خويش را از خزى دنيا و عذاب آخرت برهاند .

حسين انصاريان

ارزش و عظمت نماز

بى ترديد ، در ميان عبادات و مسائل معنوى و ملكوتى ، نماز از ارزش و اهميّت خاصّى برخوردار است .

به اندازه اى كه به نماز سفارش شده به چيزى سفارش نشده است .

نماز وصيّت حضرت حق ، و انبيا و امامان ، و عارفان و عاشقان ، و ناصحان و حكيمان است .

كتابى از كتاب هاى آسمانى حق خالى از آيات مربوط به نماز نيست .

از برنامه هاى بسيار مهمّ كتاب هاى عرفانى و اخلاقى و مخصوصاً كتب حديث ، نماز است .

معارف الهى ، انسان بى نماز را انسان نمى دانند ، و هر بى نمازى را مستحقّ عذاب ابد و محروم از بهشت دانسته و بلكه جداى از نماز را حيوانى پست و موجودى تهيدست و تيره بختى بيچاره به حساب مى آورند .

نماز در زندگى و حيات انسان به اندازه اى ارزش دارد كه اولياى الهى براى يك لحظه از آن غافل نبودند و از هر راهى كه ممكن بود ديگران را هم به اين عبادت ملكوتى تشويق مى كردند .

نماز با اين كه به غير مكلّف واجب نيست ولى به خاطر ارزش و اهميّتى كه دارد امامان معصوم دستور مى دادند كه فرزندتان را از شش ـ هفت سالگى به جهان نماز ببريد و آنان را به سفر در اين عرصه گاه معنوى تشويق كنيد :

* عَنْ مَعاوِيَةَ بْنِ وَهَب قالَ : سَأَلْتُ اَباعَبْدِاللّهِ(عليه السلام) فى كَمْ يُؤْخَذُ الصَّبِىُّ بَالصَّلوةِ ؟ فَقالَ : فيما بَيْنَ سَبْعَ سِنينَ وَ سِتَّ سِنينَ(1) .

معاوية بن وهب كه از بزرگان اصحاب امام ششم است از حضرت باقر (عليه السلام)مى پرسد : در چه زمانى كودكان خود را متوجّه نماز كنيم ؟ حضرت مى فرمايد : در هفت و شش سالگى .

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم عَنْ اَحَدِهِما (عليهم السلام) فِى الْصَبِىِّ مَتى يُصَلّى ؟ قالَ : اذا عقل الصَّلوةَ . قُلْتُ : مَتى يَعْقِلُ الصَّلوةَّ وَ تَجِبُ عَلَيْهِ ؟ قالَ لِسِتَّ سنين(2) .

محمّد بن مسلم كه از ياران بى نظير امامان است ، از حضرت باقر يا حضرت صادق (عليهما السلام) مى پرسد : كودك در چه زمانى نماز بخواند ؟ حضرت مى فرمايد : وقتى كه نماز را بفهمد . عرضه مى دارد : چه زمانى مى فهمد تا خواندن نماز بر او لازم باشد ؟ امام مى فرمايد : در شش سالگى .

عَنِ الْحَلَبى ، عَنْ اَبى عَبْدِلله(عليه السلام) عَنْ اَبيهِ قالَ : اِنّا تَأْمُرُ صِبْيانَنا بِالصَّلوةِ اِذا كانُوا بَنى خَمْسِ سِنينَ ، فَمُرُوا صِبْيانَكُمْ بِالصَّلوةِ اِذا كانُوا بَنى سَبْعِ سِنينَ .

حلبى از راويان بزرگوار شيعه است از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه حضرت از پدر بزرگوارشان امام باقر (عليه السلام) روايت مى كنند كه ما فرزندانمان را در سن پنج سالگى به نماز امر مى كنيم ، پس شما آنان را به وقت هفت سالگى به دنياى نماز حركت دهيد .

روايات بسيار مهمّ كتاب هاى پرارزش حديث از سبك شمردن نماز شديداً نهى مى كنند :

عَنْ اَبى جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : لا تَتَهاوَنْ بِصلوتَكَ فَاِنَّ النَّبِىَّ (صلى الله عليه وآله وسلم) قالَ عِنْدَ مَوْتِهِ : لَيْسَ مِنّى مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلوتِهِ ، لَيْسَ مِنّى مَنْ شَرِبَ مُسْكِراً ، لايَرِدُ عَلَىَّ

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه : ج 3 / ص 12 .
2 ـ وسائل الشيعه : ج 3 / 12 .
الْحَوْضَ لا وَالله(1) .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : نمازت را سبك مشمار ، به حقيقت كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به وقت مرگش فرمود : هركس نماز را سبك انگارد از من نيست ، هر كس شراب بنوشد از من نيست ، و الله قسم كنار كوثر بر من وارد نمى شود .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :اَنَّ شَفاعَتَنا لاتَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلواة(2) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : آن كه نماز را سبك بشمارد ( و در نتيجه از خواندن آن محروم گردد يا همراه با شرايط بجا نياورد ) به شفاعت ما نمى رسد .

* عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ (عليه السلام) قالَ : قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) :لَيْسَ مِنْى مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلواةِ ، لايَرِدُ عَلَىَّ الْحَوْضَ لا وَالله(3) .

امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى فرمايد : از من نيست آن كه نماز را سبك بشمارد ، و اللّه سبك شمارنده ى نماز كنار كوثر بر من وارد نمى شود .

قالَ الصادِقُ
(عليه السلام) فى حَديث : اِنَّ مَلَكَ الْمَوْتِ يَدْفَعُ الشَّيْطانَ عَنِ الْمُحافِظِ عَلَى الصَلوةِ وَ يُلَقِّنُهُ شَهادَةَ اَنْ لا اِلهَ اِلاَ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَداً رَسُولُ اللهِ فى تِلْكَ الْحالَةِ الْعَظيمَةِ(4) .

امام صادق (عليه السلام) در روايتى فرمودند : ملك الموت به هنگام قبض روح ، شيطان را از آن كه بر نمازش محافظت داشته دفع مى كند تا نتواند به مسافر باايمان جهان آخرت ضرر برساند و در آن حالت هولناك ، شهادت به توحيد و رسالت را به او تلقين مى كند .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل : 3 / 15 .
2 ـ وسائل : ج 3 / ص 16 .
3 ـ وسائل : ج 3 / ص 16 .
4 ـ من لايحضره الفقيه : ج 1 / ص 42 .

* قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : لاتُضَيِّعُوا صَلواتِكُمْ فَاِنَّ مَنْ ضَيَّعَ صَلواتَهُ حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ ، وَ كاَن حَقاً عَلَى اللّهِ اَنْ يُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقينَ(1) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : نماز خود را ضايع مكنيد كه ضايع كننده ى نماز با قارون و هامان محشور مى شود ، و بر خداوند لازم است او را همراه منافقان به آتش وارد كند .

عَنْ اَبى جَعْفَر
(عليه السلام) قالَ : بَيْنا رَسوُلِ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) جالِسٌ فِى الْمَسْجِدِ اِذ دَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ يُصَلّى فَلَمْ يَتِمَّ رُكُوعَهُ وَ لاسُجُودَهُ فَقالَ (صلى الله عليه وآله وسلم) : نَقَرَ كَنَقْرِ الْغُرابِ ! لَئِنْ ماتَ هذا وَ هكذا صَلوتُهُ لَيَمُوتَنَّ عَلى غَيْرِ دِينى(2) .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) با گروهى در مسجد نشسته بودند ، مردى وارد مسجد شد و ركوع و سجود نمازش را ناتمام بجاى آورد ، به نحوى كه وضع ركوع و سجودش نماز را از حيثيّت نماز مى انداخت . رسول خدا فرمود : نوك زد مانند نوك زدن كلاغ ( كنايه از اينكه نمازش را عجيب با عجله خواند آن چنان كه گويى نماز بنود ) ، چنان كه مرد با چنين نمازى بميرد با دين من نمرده است .

* قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَوَّلُ ما يُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلوةُ ، فَاِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ ، وَ اِذا رُدَّتْ رُدَّ عَلَيْهِ سائِرُ عَمَلِهِ(3) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : اوّل برنامه اى كه انسان به آن محاسبه مى شود نماز است ، اگر پذيرفته شود بقيّه ى اعمال او نيز پذيرفته مى شود ، و اگر مردود گردد ساير اعمال او نيز مردود مى گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل : ج 3 / ص 19 .
2 ـ فروع كافى : ج 1 / ص 74 .
3 ـ وسائل : 3 / 22 .
قالَ اَبوُعَبْدِاللهِ (عليه السلام) : صَلوة فَريضَة خَيْرٌ مِنْ عِشْرينَ حِجَّةً ، وَ حِجَّةٌ خَيْرٌ مِنْ بَيْت مَمْلُوًّ ذَهَباً يُتَصَدَّقُ مِنْهُ حَتّى يَفْنى(1) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : يك نماز واحب از بيست حج بهتر است ، و يك حج بهتر است از خانه اى كه پر از طلا باشد و تمام آن در راه خدا به صدقه برود .

عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قالَ : سَمِعْتُ اَبا عَبْدِاللهِ (عليه السلام) يَقُولُ : حِجَّةٌ اَفْضَلُ مِنَ الدُّّنْيا وَ ما فيها ، وَ صَلوةُ فَريضَة اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ حِجَّة(2) .

يونس بن يعقوب مى گويد : از حضرت صاد (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود : يك حج برتر است از دنيا و هر چه در آن است ، و يك نماز واجب از هزار حج برتر است .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : اِنَّ تارِكَ الصَّلوةِ كافِرٌ .

از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود : به حقيقت كه ترك كننده ى نماز كافر است .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) عَنْ اَبيهِ عَنْ جابِر قالَ : قالَ رَسوُلُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : مابَيْنَ الْكُفْرِ وَ الاْيمانِ اِلاّ تَرْكُ الصَّلوةِ .

امام صادق از حضرت باقر (عليهما السلام) از جابر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند كه : بين كفر و ايمان جز ترك نماز چيزى نيست .

محمّد بن سنان از علل و فلسفه ى مسائل الهى از حضرت رضا (عليه السلام) در ضمن يك نامه سؤال مى كند ، امام هشتم در پاسخ به مسئله ى نماز مى نويسند :

* نماز اقرار به ربوبيّت حضرت حقّ عزّوجلّ ، و نفى شريك از وجود مقدّس او ، و ايستادن در پيشگاه عظمت آن جناب با ذلّت و مسكنت و خضوع

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ فروع كافى : ج 1 / ص
2 ـ وسائل : ج 3 / ص 26 .

و اعتراف ، و طلب آمرزش نسبت به گناهان گذشته ، و صورت به خاك نهادن در هر روز برا تعظيم در برابر عظمت آن وجود مبارك ، و اينكه عبد به ياد حق و جداى از تجاوز به حقوق الهى و خاضع و خاكسار و راغب به رحمت واسعه و خواهان زياد شدن ايمان و وسعت رزق و مداومت بر ذكر در شب و روز است ، ونيز عبد سيّد و مولا و مدبّر و خالقش را فراموش نكند تا دچار شرّ و طغيان نگردد ، و نيز به وسيله ى نماز از انواع معاصى حفظ گردد و ازافتادن در درياى فساد مصون بماند(1) .

در روايت صحيح بسيار مهمّى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمود :

* روزى امين وحى براى اداى وحى به نزد من آمد . هنوز آنچه را كه بايد بر من بخواند تمامش را نخوانده بود كه ناگهان آوازى سخت و صدايى هولناك برآمد . وضع فرشته ى وحى تغيير كرد ، پرسيدم : اين چه آوازى بود ؟ گفت : اى محمد ! خداى تعالى در دوزخ چاهى قرار داده ، سنگ سياهى در آن انداختند ، اكنون پس از سيزده هزار سال آن سنگ به زمين آن چاه رسيد . پرسيدم : آن چاه جايگاه چه كسانى است ؟ گفت : از آنِ بى نمازان و شرابخواران(2) !!

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

* هر كه نماز را ترك كند خداى تعالى او را به پانزده عقوبت مبتلا كند : شش عقوبت در دنيا و سه عقوبت نزديك مرگ و سه در قبر و سه در قيامت ،

اما شش عقوبت در زمان حيات :

1. بى آبرو شود .

2. بركت از مالش برود .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ علل الشرايع : ص 114 .
2 ـ اسرارالصلوة شيخ عبدالحسين تهرانى : ص 31 .

3. عمر و ثروتش زيان نگردد .

4. خيراتش قبول حق نشود .

5. دعايش مستجاب نگردد .

6. دعاى شايستگان نصيب وى نشود .

اما سه بلايى كه نزديك وفات به او مى رسد :

1. سكرات مرگ بر او شديد شود .

2. گرسنه از دنيا برود .

3. تشنگى از او رفع نشود .

اما سه عقوبتى كه در قبر به وى رسد :

1. با درد و غم قرين باشد .

2. در تاريكى محض بسر برد .

3. تا قيامت در عذاب باشد .

اما سه عقوبتى كه در قيامت به او رسد :

1. حساب بر وى دشوار شود .

2. خداوند دشمن وى گردد و به او نظر رحمت نيندازد و او را عذاب دردناك رسد .

3. از قبر همچون حيوان به قيامت وارد گردد و سپس با ذلّت و خوارى رهسپار دوزخ شود(1) .

* قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : لاايمانَ لِمَنْ لاصَلوةَ لَهُ(2) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : آن كه نماز ندارد ايمان ندارد .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسرارالصلوة : ص 32 .

2 ـ اسرارالصلوة : ص 33 .

وَ قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) مَنْ اَحْرَقَ سَبْعينَ مُصْحَفاً وَ قَتَلَ سَبْعينَ نَبِيّاً وَ زِنا مَعَ اُمِّهِ سَبْعينَ مَرّات وَ افْتَضَ سَبْعينَ بِكْراً بِطَريقِ الزِّنا اَقْرَبُ اِلى رَحْمَةِ اللهِ مِمَّنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّداً(1) .

و نيز رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : كسى كه هفتاد قرآن را بسوزاند و هفتاد پيامبر به قتل رساند و هفتاد مرتبه با مادر خود درآميزد و هفتاد دختر را از طريق زنا تجاوز نمايد به رحمت خداوند از كسى كه عمداً نمازش را ترك كند نزديكتر است .

* قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) اِنَّ تارِك الصَّلوة لايَجِدُ ريحَ الْجَنَّةِ .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : به حقيقت كه تارك نماز بوى بهشت را استشمام نكند .

رواياتى كه در باب ارزش و عظمت نماز رسيده به اندازه اى است كه اگر كسى بخواهد همه ى آنها را از معتبرترين كتاب هاى حديث در يك جا جمع كند كتاب قطورى خواهد شد ، و من فكر مى كنم به همين اندازه براى دريافت ارزش اين عبادت ملكوتى براى خوانندگان اين رساله بس باشد .

در اين قسمت لازم است اين نكته ى مهم را تذكر دهم كه عده اى تصور مى كنند نماز حقيقتى است كه در آيين محمّدى و فرهنگ اسلامى بر مردم واجب شده ، در حالى كه اين تصور از هر جهت بدون پايه و ريشه است . نماز واقعيتى است كه از هنگام شروع زندگى به وسيله ى حضرت آدم در كره زمين از جانب حضرت حق بر هر مكلفى واجب شد و اين امر واجب به هر يك از صد و بيست و چهار هزار پيغمبر ابلاغ گشت تا آن را به امت هاى خود برسانند و آنان را به

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسرارالصلوة : ص 33 .

نماز دعوت كنند و از ترك آن بترسانند .

در قسمت بعد در به مسئله ى نماز در آيين انبيا از طريق قرآن و روايات مى پردازيم تا معلوم شود اين حكم با عظمت در پيشگاه حضرت حق از چه حيثيّت و ارزشى برخوردار است .

نماز در آئينه ى حيات انبيا و امت ها

تفسير على بن ابراهيم قمى در حدود قرن سوم هجرى ، يعنى نزديك به عصر امام حسن عسكرى (عليه السلام) ، به رشته ى تحرير درآمده است .

بزرگان از علماى امت اسلامى و دانشمندان وارسته ، امثال علامه ى طباطبايى صاحب تفسير الميزان ، به اين تفسير اطمينان نموده و بسيارى از مطالب آن را در كتب فقهى و تفسيرى و اخلاقى خود نقل كرده اند .

نويسنده ى تفسير جناب على بن ابراهيم(1) در توضيح آيه ى شريفه ى ( فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَات )(2) روايتى را از قول پدرش ، از ابن ابى عمير ، از ابان بن عثمان ، از امام ششم (عليه السلام) نقل مى كند كه با توجّه به اينكه كتب رجالى شيعه از قبيل رجال كشى ، جامع الرواة اردبيلى ، قاموس الرجال شوشترى ، معجم الرجال خويى ، سندش را صددرصد معتبر دانسته اند ، نشان دهنده ى مسئله ى نماز در زمان حضرت آدم (عليه السلام) است ، برگردان فارسى روايت تا آنجا كه لازم و نقطه ى شاهد است از نظر عاشقان نماز مى گذرد :

* آدم پس از بيرون آمدن از بهشت و هبوط به زمين ، چهل روز در كوه صفا واقع در نزديك بيت حق اقامت داشت . آن روزها به خاطر دورى از مقام قرب و هبوط از مقام علّم الاسمايى و از دست دادن جوار ملكوت و هجران بهشت

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير قمى : 1 / 44 .
2 ـ بقره ( 2 ) : 37 .

وصال محبوب ، در حالى كه صورت به خاك داشت همچون ابر بهاران سرشك از ديده مى ريخت .

امين وحى از جانب حضرت معبود ـ كه جز لطف و محبّت و احسان و مرحمت به بندگان ندارد ـ بر او نازل شد و سبب ناله ى جگرسوز و دلخراش او را پرسيد . در پاسخ آن فرشته گفت : چرا ناله نكنم و اشك از ديده نبارم ؟ مگر نه اين است كه خداى عزيز مرا به خاطر بى توجّهى به خواسته ى خود از مقام قرب رانده و از جوار رحمت خويش محرومم نموده و مسكنم را در خاك دلّت و بر غبار مسكنت قرار داده ؟

فرشته ى وحى بدو گفت : به پيشگاه لطف دوست برگرد و وجود خود را به زينت توبه بياراى .

آدم گفت : چگونه توبه كنم و چه سان به سوى حق باز گردم ؟

خداوند مهربان چون اراده ى آدم را بر جبران گذشته راسخ ديد ، قبه اى از نور كه جايگاه بيت را مشخص مى كرد و تابش نورش حدود جغرافيايى حرم را معلوم مى نمود فرو فرستاد و به امين وحى فرمان داد محلّ بيت را نشانه گذارى كند . چون به وسيله ى آن روشنايى ، محلّ بيت و حدود حرم معلوم شد و اين برنامه سامان گرفت ، فرشته ى وحى از آدم خواست آماده شود تا مراسمى را بجا آورده و دست نياز به سوى بى نياز براى بازگشت و توبه بردارد .

روز ترويه شروع برنامه اى بود كه از فرشته ى حق تعليم مى گرفت . پدر آدميان به دستور فرشته ى حق غسل كرد و مُحرم شد و پس از انجام آن مراسم ، روز هشتم ذوالحجه به سرزمين منى رفت و دستور گرفت كه شب را در آنجا بماند .

صبح روز نهم در حالى كه تلبيه مى گفت به عرفات آمد . آفتاب عرفات از ظهر مى گذشت . فرشته ى الهى به او گفت : از ادامه ى تلبيه خوددارى كن و دوباره خود را به غسل بياراى .پس از اينكه نماز عصر را بجاى آورد امين وحى به او

گفت : در اين سرزمين به پاى خيز . چون به پا خاست كلماتى را كه از خداوند براى توبه نازل شده بود به آدم تعليم داد .

از اين روايت كه علاوه بر تفسير على بن ابراهيم ، كتابهاى ديگر اسلامى هم آن را نقل كرده اند استفاده مى شود كه حضرت آدم كه اولين انسان از نوع ما بوده از جانب حضرت ربّ مأمور به نماز بوده است ، ولى اينكه چگونگى و كيفيّت و شرايط و عدد ركعات و اوقات آن به چه صورت بوده بر ما پوشيده است و دانستن آن هم چندان سودى ندارد . آنچه اهميّت دارد اين است كه آدم براى بجا آوردن نماز مكلّف و مسؤول بوده و آيين وى همراه با حكم نماز بود .

كتاب باارزش بحارالانوار(1) از كتاب پراعتبار تهذيب شيخ طوسى ـ آن فقيه والا و مفسّر بزرگ و محدّث خبيرى كه علامه ى حلّى درباره ى او فرموده است : « من مردى در علم و عمل نظير او نمى شناسم » ـ روايت مى كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

* به هنگامى كه آدم از دنيا رفت و زمان نمازگزاردن بر او فرا رسيد ، فرزندش هبة اللّه به امين وحى گفت : اى فرستاده ى حق ! پيشقدم شو تا بر جنازه ى آدم نماز گزارده شود . فرشته ى الهى پاسخ داد : خداوند جهان ما را بر به سجده بر پدرت امر كرد ، و هم اكنون در شأن ما نيست كه بر نيكوترين فرزند وى مقدم شويم ، شما بر ما پيشى گير و با پنج تكبير ـ به مان صورت كه بر امت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) واجب خواهد شد ـ بر جنازه نماز بخوان . از آن پس آن نماز ، واجب شد بر جنازه ى فرزندان وى قبل از دفن ، نماز ميت خوانده شود .

با كمال تأسّف بسيارى از جوامع و امتها از فرهنگ الهى دور شدند و به پرستش بتهاى زنده و مرده دچار آمدند و به سبب نحسىِ شرك و كفر از حقايق

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ج 11 / 260 .

الهيّه محروم گشتند و بدتر از هر چيز ، از نماز ، اين فيض عظيم الهى ، بى بهره ماندند . زندگان آن جوامع بى نماز هستند و مرده هايشان بدون بدرقه ى نماز يا دفن مى شوند و يا به آتش مى سوزند .

ادريس و نماز

علامه ى مجلسى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند :

* به هنگام ورود در شهر كوفه از مسجد سهله ديدن كن و در آن جايگاه مقدّس نماز بگزار و حلّ مشكلات دينى و دنيايى ات را در آن مقام از حضرت بطلب ، زيرا مسجد سهله خانه ى حضرت ادريس است . انسان بزرگوارى كه در آنجا به پيشه ى خياطى مشغول بود و نمازش را در آن جايگاه اقامه مى كرد .

آرى !آن كس كه در آنجا دست نياز به سوى بى نياز بردارد بى جواب نمى ماند و در قيامت در كنار ادريس از مقام بلندى برخوردار خواهد بود و به خاطر عبادت و اظهار نيازمندى در آن مسجد ، از ناراحتى هاى دنيايى و شرّ دشمنان در پناه حق قرار خواهد گرفت(1) .

طبرسى بزرگوار در مجمع البيان(2) حضرت ادريس را از قديمى ترين پيامبران خدا و جدّ پدرى نوح مى داند .

عنايت كنيد كه حضرت ادريس كه قبل از نوح مى زيسته فرهنگش همراه نماز بوده و مكان اقامه ى نمازش چندان مقدّس و مبارك است كه حضرت صادق (عليه السلام)دعاى دعا كننده را در آن مقام مستجاب مى داند .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحارالانوار : ج 11 / ص 280 .
2 ـ ج 6 / ص 518 .

نوح و نماز

بحار الأنوار ، اين اولين كتاب بى نظير و ارزشمند ، از حضرت باقر (عليه السلام) روايت مى كند :

* پرستش خداى يگانه و اخلاص به پيشگاه او و بى همتا دانستن حق ، كه خداوند فطرت مردم را بر آن قرار داده است اصول آيين نوح بود .

پروردگار بزرگ از نوح و همه ى انبيا پيمان گرفت كه او را فرمان ببرند و از شرك دورى جويند ، و نيز خداى مهربان حضرت نوح را به نماز و امر به معروف و نهى از منكر و رعايت حلال و حرام دعوت كرد(1) .

ابراهيم و نماز

ابراهيم بزرگ ـ كه از او تحت عنوان بت شكن ، قهرمان توحيد ، پدر انبيا ، اوّاه ، حليم ، صالح ، مخلِص ، مخلّص ، موحّد و بيناى ملك و ملكوت ياد مى شود ـ به فرمان حضرت حق ، هاجر و فرزند شيرخواره اش اسماعيل را از شام حركت داد و به دلالت پروردگار راه پيمود تا به جايگاه كعبه رسيد . پس آن طفل شيرخوار و مادرش را بنا به خواست خداوند در آن سرزمين بى آب و علف با مختصرى طعام و پيمانه اى از آب پياده كرد !! سپس از همسر مهربان خداحافظى كرد و اراده ى بازگشت نمود . در اين وقت هاجر دامن ابراهيم را گرفت و عرضه داشت : چرا مى روى و به كجا خواهى رفت ؟ ما را در اين دشت هولناك و زمين بى آب و علف به كه وامى گذارى ؟

ابراهيم التماس هاجر را ناديده گرفت و با آرامشى كه خاصّ عاشقان و اولياى خداست به هاجر فرمود : اينكه تو و اين طفل گرسنه را در اين بيابان مى گذارم

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار الأنوار : 11 / 331 .

فرمان اوست .

هاجر چون اين آهنگ گرم و دلپذير را شنيد به جاى خود بازگشت و در برابر حكم حكيمانه ى حق تسليم شد و پيش خود گفت : اگر ماندن من با اين كودك در اين بيابان وحشتزا فرمان خداست باك ندارم ، زيرا همو حافظ و نگهبان من و كودك من است .

ابراهيم عزيز بازگشت . گو اينكه فراق فرزند كه تنها چراغ زندگى او بود قلبش را سخت مى فشرد ، اما ايمان او به خداوند نيز او را از آن منطق با كمال آرامش و اطمينان دور مى ساخت و در حالى كه مركب به جلو مى راند دست به سوى حق برداشت و چنانكه قرآن مجيد مى فرمايد ، عرضه داشت :

* ( رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِندَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ )(1) .

پروردگارا ! من زن و فرزند خود را در بيابانى خشك و سوزان در كنار خانه ى تو قرار دادم پروردگارا ! براى اين كه نماز به پاى دارند .

ابراهيم بزرگوار به نقل از قرآن مجيد درخواستهاى بسيار مهمى از حضرت حق داشت . خداوند مهربان تمام دعاهاى ابراهيم را اجابت فرمود ، كه از جمله ى درخواستهاى آن مرد بزرگ يكى اين بود :

* ( رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ )(2) .

پروردگارا ! من و فرزندانم را به پادارنده ى نماز قرار ده و درخواست مرا به پيشگاه لطف و عنايتت بپذير .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ابراهيم ( 14 ) : 37 .
2 ـ ابراهيم ( 14 ) : 40 .

اسماعيل و نماز

كتاب الهى درباره ى حضرت اسماعيل مى فرمايد :

* ( وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً * وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً )(1) .

اسماعيل را به ياد آر كه داراى اوصاف پسنديده بود : وفادار به پيمان ، فرستاده ى حق ، حبر دهنده ى از حقايق ، و امر كننده ى زن و فرزند به نماز و زكات ، و بنده اى بود كه خداوند در تمام برنامه ها از او خشنود بود .

اسحاق و يعقوب و انبياى از ذرّيه ى ابراهيم و نماز

در زمينه ى امر حضرت حق به نماز ، به عباد شايسته اش حضرات اسحاق و يعقوب و ساير انبياى از ذرّيه ى ابراهيم در قرآن كريم مى خوانيم :

* ( وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ )(2) .

ما به ابراهيم ، اسحاق و فرزندزاده اش يعقوب را عطا كرديم و همه را صالح و شايسته و لايق مقام نبوت قرار داديم ، و آنان را به پيشوايى خلق برگزيديم تا مردم را به امر ما هدايت كنند ، و هر كار نيكو از انواع عبادات و خيرات مخصوصاً اقامه ى نماز و اداى زكات را به آنان وحى كرديم ، و اينان براى ما بندگان سربه فرمان بودند .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مريم ( ) : 54 ـ 55 .
2 ـ انبيا ( ) : 72 ـ 73 .

شعيب و نماز

مردم مَديَن مردمى فاسد و طاغى و ياغى و متجاوز به حقوق حق و خلق بودند . خداوند بزرگ حضرت شعيب را در ميان آنان مبعوث به رسالت فرمود ، تا آنان را از گمراهى و ضلالت نجات دهد . تعاليم ملكوتى و آسمانى شعيب را حضرت حق بدين صورت بيان مى فرمايد :

* ( وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِله غَيْرُهُ وَلاَ تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْر وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْم مُحِيط * وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ * بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظ )(1) .

براى هدايت و راهنمايى مردم مدين برادرشان شعيب را فرستاديم . او به مردم مدين از جانب حضرت حق چنين گفت : اى جامعه ! خداى جهان آفرين را بپرستيد ، زيرا جز او خدايى نيست ، و آنچه را به وسيله ى پيمانه و ترازو به مردم مى فروشيد از آن كم مگذاريد . من خير شما را به شما نشان مى دهم . چرا مى خواهيد از راه تقلب و خيانت به ثروت خود بيفزاييد ؟ من شما را از عذاب روز فراگير مى ترسانم ، هاى اى ملت ! پيمانه را پر بدهيد ، جنس ترازويى را بدون كم گذاشتن به مشترى ارائه كنيد ، و از گناه و تجاوز به حق مردم دست برداريد .

مردم مدين ! بى ترديد آنچه خداوند در سايه ى مقرراتش بر شما حلال دانسته به بفع شماست اگر اهل ايمان هستيد . من قدرت بازداشتن شما را از تجاوز ندارم ، وظيفه ى من تبليغ برنامه هاى خداست و بس .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ هود ( 11 ) : 84 ـ 86 .

تعاليم شعيب ضامن خير دنيا و آخرت مردم بود ، ولى جامعه ى مدين در برابر شعيب و دلسوزيهاى او موضع سختى گرفتند و نخواستند هدايت حق را بپذيرند و دست از هوا و هوس و شهوت و دنياپرستى بردارند . و عجيب اينجاست كه تمام برنامه ها و تعاليم آن بزرگمرد الهى را نتيجه ى نماز شعيب مى دانستند وبه اين معنا علم داشتند كه نماز ، باز دارنده ى نمازگزار از هر فحشا و منكرى است . آنان به شعيب گفتند :

* ( قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَو أَن نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لأنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ )(1) .

( اى شعيب ! ما در پرستش معبودهاى پدران خود ثابت قدميم و در برنامه هاى مالى خود آزاد ، و از هر راهى كه بخواهيم ثروت به چنگ مى آوريم و به هر صورت كه اراده كنيم مى فروشيم ) .

اى شعيب ! به نظر ما آنچه تو را تحريك كرده كه ما را از آيين نياكانمان برگردانى و مسير خريد و فروش ما را عوض كنى نماز توست . به راستى تعجب آور است كه با ما سر ستيزدارى در حالى كه ما تو را مرد بردبار و درستى مى دانيم .

آرى ! نماز رشد دهنده و هدايتگر و بازدارنده ى از فحشا و منكرات و فساد بود ، اما مردم شهوت پرست مدين نمى خواستند در چنين حصن حصينى داخل شوند و دايره ى حيات را با اين دژ محكم و حصار مستحكم از شرّ شياطين و خطرات مصون و محفوظ بدارند .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ هود ( 11 ) : 87 .

موسى و نماز

حضرت كليم الله كه از انبياى اولوالعزم است ، مورد عنايت خاص حضرت محبوب بود .

ياد آن حضرت و اوصاف حميده ى او در قرآن مجيد زياد آمده است .

او زمانى كه كه به هدايت حضرت حق ، در مسير مدين و مصر به وادى سينا و منطقه ى طور رسيد ، براى اولين بار طنين دلرباى صداى معشوق را بدين گونه شنيد :

* ( يَامُوسَى * إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً«12»

وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى * إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي )(1) .

* اى موسى ! من پروردگار تو هستم ، كفش از پاى بيرون كن ( : از همه چيز جز من قطع علاقه نما ) ، چون هم اكنون در وادى مقدسى .

من تو را به مقام شامخ رسالت برگزيده ام ، بنابراين به آنچه به تو وحى مى شود گوش فرا ده :

منم خداى يكتا ، خدايى كه جز من نيست ، پس مرا اطاعت كن و در مسير عبادت من قرار گير و نماز را به خاطر ياد من به پاى دار .

آرى ! نماز كه همراه با شرايط ظاهرى و باطنى اقامه شود ياد حضرت محبوب را در دل زنده مى سازد و حاكميت آن ياد را در اعمال و اخلاق مى گستراند و امنيتى همه جانبه در قلب ايجاد مى كند به طورى كه انسان از شرّ شياطين در مصونيّت الهى مى رود و از بركت آن امنيّت ، سعادت دنيا و آخرت آدمى تضمين مى شود .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ طه ( ) : 11 ـ 14 .
* ( أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ )(1) .

آگاه باشيد ! با ياد خدا دلها آرامش و امنيّت يابد .

چون امنيّت به وسيله ى نماز با شرايط و عبادتِ با حال ، حكومتش را در عرش قلب برقرار كرد ، به هنگام مرگ و سفر به آخرت ، دارنده ى قلب مطمئن مخاطب به خطاب حضرت حق مى شود و آن وقت ، مردن براى انسان از عسل شيرين تر مى گردد :

* ( يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِي فِي عِبَادِى * وَادْخُلِي جَنَّتِى )(2) .

اى صاحب نفس با آرامش ! به پروردگارت برگرد در حالى كه راضى هستى و از تو خشنودند ، پس در عباد من وارد شو و به بهشتم درآى .

لقمان و نماز

آن بزرگمرد الهى كه بر اثر تزكيه ى نفس و جهاد فى الله ، از جانب حق وجود با بركتش چشمه ى جوشان حكمت الهى شد ، در سفارشاتش به فرزند خود مى فرمايد :

* ( يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ )(3) .

اى پسرم ! نماز را به پاى دار و در جامعه اقدام به امر به معروف و نهى از منكر

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ رعد ( ) 28 .
2 ـ فجر ( ) 27 ـ 30 .
3 ـ لقمان ( ) 17 .

كن و در برابر حوادث بردبار و صبور باش ، كه تحمل و صبر در راه ارشاد مردم نشانه اى از عزم ثابت مردم بلند همّت است .

داود و نماز

علّامه ى مجلسى دانشمند كم نظير شيعه در توضيح آياتى كه در رابطه ى با حيات با بركت داود است ، رواياتى درباره ى فضايل و محاسن و كثرت عبادات و مناجات داود ، به خصوص عشقى كه از پيامبر بزرگ به نماز داشت ، نقل مى كند :

* آن حضرت در خانه ى خود محرابهاى متعددى قرار داده بود تا در جاى جاى منزلش نماز اقامه كند .

او اوقاتش را به چهار مرحله تقسيم كرده بود : روزى را براى حلّ مشكلات مردم ، روزى را براى زن و فرزندش ، روزى را براى دعا و مناجات د ر دل كوهها و كنار دريا ، و روزى را براى انس با محبوب در خلوت منزل و در كنار محراب عبادت .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : در حالى كه در محراب عبادتش مشغول نماز بود ، خداوند مهربان با وى سخن مى گفت(1) .

سليمان و نماز

كتاب ارزشمند ارشاد ديلمى روايت مى كند :

* لباس سليمان لباسى بس عادى بود ، در حالى كه سلطنت و حكومت و مالى كه در اختيارش بود براى احدى از گذشتگان و آيندگان مقرّر نشد .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار الأنوار : 14 / 20 .

او شبهاى خو را به نماز تمام مى كرد ، در حالى كه همچون چشمه ى جوشان بهارى از ديده اشك مى ريخت . آن حضرت اداره ى امور معاشش از طريق زحمت بازوى خودش بود(1) .

علماى اهل سنّت در تفسير آيات 30 تا 33 سوره ى ص متمايل به اين معنا شده اند كه سليمان در بازديد از اسبهاى آماده براى جنگ از نماز عصرش غافل شد و به وقت غروب آفتاب متوجّه از دست رفتن نماز گشت و به اين خاطر به غم و غصّه ى شديدى دچار آمد .

آن گاه خداوند قادر آفتاب را براى او برگرداند تا نماز عصرش را در ظرف معيّن وقتش بجاى آورد !

اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت باقر (عليه السلام) نظر كعب الاحبار و علماى اهل سنّت را مردود دانسته و دامن حيات باعظمت سليمان را در تمام عمر از قضا شدن يك نماز پاك مى دانند .

در روايات شيعه آمده است كه نماز سليمان از اوّل وقت به تأخير افتاد ، و به اين جهت سخت ملول شد . حضرت حق آفتاب را به وقت عصر برگرداند تا آن مرد بزرگ الهى و آن پيامبر معصوم نمازش را به وقت فضيلتش ادا نمايد(2) .

آرى ! بر اساس معرف اسلامى ـ البته معارف ملكوتى و باارزشى كه شيعه نقل كرده است ـ حيات انبياى حق از هر عيب و نقصى حتى قبل از مبعوث شدن مبرّا بوده است و پيامبرى نبوده كه در عين آن همه زحمت و رنج روزانه ، نمازى از نمازهايش قضا شده باشد .

يونس و نماز

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحارالانوار : 14 / 83 .

2 ـ بحارالانوار : 14 / 98 ـ 103 .

آن عبد شايسته ى حق سالها مردم نينوا را به عبادت حق و دست شستن از شرك و كفر و گناه دعوت كرد ، ولى مردم در برابر تعاليم الهى او تكبر ورزيدند و با وى به مخالفت برخاستند تا جايى كه آن حضرت را از هدايت خود نااميد ساختند ، و آن جناب از حضرت ربّ جهت نابودى قوم نينوا نفرين نمود و سپس آنان را رها كرده و به جايى رفت كه مردم به او دسترسى نداشته باشند .

چون به منطقه بازگشت زندگى مردم را عادى يافت ، معلوم شد جامعه ى نينوا به پيشگاه حق برگشته و عذاب را با قدرت و قوّت توبه از خود دور كرده اند .

پس ، با خشم و غضب منطقه را ترك كرد و چنانكه مى دانيد از ميان امواج دريا در شكم ماهى جاى گرفت . خداوند علت نجاتش را از آن زندان مهلك چنين بيان مى فرمايد :

* ( فَلَوْلاَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ )(1) .

پس اگر او اهل تسبيح نبود ، هر آينه تا قيامت در شكم ماهى مانده بود .

در مجمع البيان از قول مفسّر بزرگ قتاده آمده است كه منظور از تسبيح و ستايش يونس نماز بود(2) .

زكريّا و نماز

قرآن مجيد در باب نماز زكريّا مى فرمايد :

* ( هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّة طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ * فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلُى فِى الِْمحرابِ اَنَّ اللهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى مُصَدِّقاً بِكَلِمَة مِنَ اللّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصوُراً وَ نَبِيّاً مِنَ ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صافات ( ) : 143 ـ 144 .
2 ـ مجمع البيان : 8 / 459 .
الصّالِحينَ
)(1) .

در آن هنگام كه زكريّا عنايات حق را نسبت به مريم مشاهده كرد ، عرضه داشت : پروردگارا ! مرا از لطف خويش فرزندانى پاك سرشت عطا فرما ، همانا تو اجابت كننده ى خواسته ى بندگانى .

زكريّا در حالى كه در محراب عبادت به نماز ايستاده بود فرشتگان به او بشارت دادند كه همانا خداوند ترا به ولادت يحيى مژده مى دهد ، فرزندى كه به پيامبرى عيسى گواهى خواهد داد و خود نيز در راه هدايت مردم پيشوا و پارساست و نزد پيامبرى از شايشتگان است .

عيسى و نماز

داستان عيسى و مادرش مريم كه داراى مقام عصمت و طهارت بود ، از عجايب مسائل روزگار است .

خداوند مهربان براى نشان دادن قدرت خود ، و براى عبرت ديگران و در جهت هدايت امتها به طور مكرر به واقعه ى عظيمه ى اين پسر و مادرش در قرآن مجيد اشاره فرموده است .

از عجايب حيات عيسى سخن گفتن او در گهواره پس از ساعاتى چند از ولادت است كه در آن گفتار ، حقايق الهيّه را براى مردم بازگو كرد و به خصوص به اين معنا اشاره فرمود كه من مأمور به نمازم :

* ( قالَ اِنّى عَبْدُاللّهِ اتانِىَ الْكِتابَ وَ جَعَلْنى نَبِيّاً * وَ جَعَلَنى مُبارَكاً اَيْنَما كُنْتُ وَ اَوْصانى بِالصَّلوةِ وَ الزَكوةِ ما دُمْتُ حَيَّاً * وَ بَرّاً بِوالِدَتى وَ لَمْ يَجْعَلَنى جَبّاراً شَقِيّاً * وَ السَّلامُ عَلى يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ اَمُوتُ وَ يَوْمَ اُبْعَثُ حَيّاً )(2) . ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ آل عمران ( ) 38 ـ 39 .

2 ـ مريم ( ) 30 ـ 33 .

عيسى در گهواره گفت : همانا من بنده ى خدايم ، به من كتاب آسمانى عنايت شده و به شرف نبوّت آراسته ام و هر كجا باشم براى جهانيان مايه ى بركت و رحمتم . من تا زنده ام دستو دارم نماز را به پاى دارم و زكات مال بپردازم . من مأمورم به مادر نيكى كنم و از شقاوت دورم . سلام حق بر من روزى كه به دنيا آمدم و روزى كه مى ميرم و روزى كه در قيامت مبعوث مى شوم . .

محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) و نماز

مسائلى كه در باب نماز در آيين رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مطرح است در هيچ فرهنگى مطرح نبوده است .

نماز در اسلام محمّدى حقيقتى جامع و واقعيّتى كامل است كه در پرتو آن انسان به آداب الهى مؤدّب مى شود و طريق رشد و كمال و عرفان و طريقت و عشق و حقيقت را مى پيمايد .

نماز در آيين محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) بال پرقدرتى است كه اگر با شرايط مخصوص به خودش انجام بگيرد ، انسان را تا مقام قرب و وصال محبوب ابدى و معشوق سرمدى پرواز مى دهد .

عارفان عاشق و واصلان كامل مى فرمايند : نماز معجونى است كه حضرت شارع حكيم آن را ترتيب فرموده و به لطف عميم خود تركيب نموده است .

مشخص است كه هر جزء آن مبتنى بر حكمتى ، و مقتضى سرّى و مصلحتى است ، و هويدا و مبرهن است كه افضل اعمال بنى آدم سجده كردن است . چنانكه صريح اخبار و صحيح اعتبار بر آن ناطق و شاهد است ، صادق از آنكه اعضاى سبعه را در آن حال مصلّى بر خاك گذارده و مجمع النّورين كه اشرف جوارح است بر زمين مالد و به زبان نياز به درگاه كريم كارساز بنده نواز نالد .

در حديثى بسيار مهم از قول رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آمده است :

* اِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ : ايَةٌ مُحْكَمَةٌ ، اَوْ فَريضَةٌ عادِلَةٌ ، اَوْ سُنَةٌ قائِمَةٌ...(1) .

آيه ى محكمه تفسير به توحيد و معرفة اللّه شده ، و فريضه ى عادله به اخلاق و تزكيه ى نفس معنا گشته ، و سنّت قائمه به فروع شريعت محمّدى تبيين شده است .

نماز معجونى است كه اجزاء آن از اين سه علم تركيب گشته و جامعه اى است كه از اين سه رشته دوخته شده و حقّه اى است كه در آن اين سه گوهر نفيس اندوخته گشته و صدفى است كه اين سه لؤلؤ ناياب را در بر دارد و منبعى است كه اين سه چشمه از آن منفجر گردد ، و اين همه در رابطه با نماز اسلام محمّدى است .

اما اشتمال نماز بر توحيد ، آن است كه افتتاح نماز با تكبيرة الاحرام است و مفهوم تكبير ، توحيد ذات و نفى صفات است ، و بلند كردن انگشتان دهگانه كه هر يك دليل و نشانه اى بر صفات جلاليّه و جماليّه است كه انسان به هنگام راه يافتن به نماز بايد متوجّه اين معانى بلند آسمانى و مفاهيم جانانه ى ملكوتى باشد .

اما اشتمال نماز تزكيه ى اخلاق به اين است كه طهارت بر دو نوع است :

طهارت ظاهر از خبائث و احداث ، و طهارت باطن از ذمايم اخلاق . و چنانكه تطهير ظاهر ، شرط صحت نماز است ، همچنان تطهير باطن نيز شرط قبولى اين عبادت الهيّه است .

و اشتمال نماز بر سنّت قائمه از اين جهت است كه نماز اشرف عبادات و افضل طاعات است و در فروع ، هيچ عملى باآن برابرى نمى كند .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 1 / 24 .

آرى ! نماز اسلام محمّدى سراپا آداب الهى و مسائل تربيتى و حقايق ملكوتى و واقعيّات آسمانى است .

با چنين نمازى است كه انسان به معراج مربوط به خودش مى رسدو به درياى نور سرمدى متصل مى گردد ، چنانكه در روايات معتبره از قول معصومين عليهم السلام آمده است :

* قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : اِذا قامَ العَبْدُ اِلىَ الصَّلواةِ الْمَكْتُوبَةِ مُقْبِلا اِلَى اللّهِ تَعالى بِقَلْبِهِ وَ سَمْعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ اِنْصَرَفَ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَيَوْم وَلَدَتْهُ اُمُّهُ .

رسول الهى (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : زمانى كه عبد به نمازهاى واجب برخيزد و با قلب و گوش و چشم به سوى حضرت حق رود ، پس از پايان نماز از گناهانش همچون روز ولادت از مادر بيرون رفته است .

در روايت بسيار مهم ديگر آمده است :

* چون عبد به نماز برخيزد ، حجاب بين او و حق برداشته مى شود و حضرت محبوب با وجه كريم با او روبرو مى گردد . ملائكه از دو طرفش تا انتهاى آسمان صف بسته و با او نماز مى گزارند و دعايش را آمين مى گويند و تمام جوارح و اعضاى بدن و هر آنچه در اطراف اوست تسبيح ميگويند(1) .

در روايات معتبر آمده :

* اَلصَّلوةُ نُورُ الْمُؤْمِنِ(2) .

نماز روشنايى انسان با ايمان است .

* اَلصَّلوةُ نُورٌ(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسرار الصلواة تهرانى / 24 .
2 ـ اسرار الصَّلوة / 24 ـ 28 .
3 ـ اسرار الصلوة / 24 ـ 28 .

نماز نور است .

* اَفْضَلُ الْاَعْمالِ بَعْدَ الْايمانِ الصَّلوةُ(1) .

برترين كارها پس از ايمان نماز است .

* اَلصَّلوةُ كَفّاراتٌ لِلْخَطَاءِ(2) .

نماز كفاره ى گناهان است .

* اَلصَّلوةُ مِعْراجُ اُمَتى(3) .

نماز معراج امت من است .

* اَلصَّلوةُ اَوَّلَ وَقْتِها رِضْوانٌ وَ آخِرُها غُفْرانٌ(4) .

نماز اول وقت حشنودى حق ، و آخر وقت آمرزش الهى است .

* عَلَمُ الْايمانِ الصَّلوةُ .

نشانه ى ايمان نماز است .

* اَلْمُصَلّى يُناجى رَبَّهُ .

نمازگزار با پروردگارش مناجات مى كند .

از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده :

* چون عبد رو به قبله كند از براى نماز به اخلاص تمام ، و نيت كند و بگويد : « اَللّهُ اَكْبَر » ، بيرون آيد از گناه چنانكه از مادر زاده شده ، و چون بگويد : « اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم » به هر تار مويى كه بر تن او باشد خداى تعالى ثواب يك سال عبادت در ديوان اعمال او نويسد ، و چون فاتحه و سوره

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسرار الصلوة / 24 ـ 28 .
2 ـ اسرار الصلوة / 24 ـ 28 .
3 ـ اسرار الصلوة / 24 ـ 28 .
4 ـ اسرار الصلوة : 24 ـ 28 .

بخواند چنان بوَد كه يك حج و عمره بجا آورده ، و چون ركوع كند و تسبيح بگويد چنان باشد كه به وزن خود زر سرخ صدقه باشد و همانند آن است كه تمام كتاب هاى خدا را خوانده باشد ، و چون بگويد : « سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَه » خداوند مهربان به نظر رحمت به وى نگاه كند ، و چون سجده كند و تسبيح گويد حضرت حق ثواب پيامبران روزى او نمايد ، و چون تشهد گويد خداوند او را ثواب صابران دهد ، و چون سلام دهد و فارغ شود خداى كريم درهاى بهشت را به روى او باز كند پس ، از هر درى كه بخواهد ، بى حساب وارد رضوان حق مى شود(1) .

در آيات قرآن مجيد به شخص رسول اسلام امر به نماز شده كه اين امر واجب و لازم متوجه تمام مرد و زن و امت هم هست :

* ( وَ اَقِمِ الصَلوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِئاتِ ذلِكَ ذِكْرى لِلذّاكِرينَ )(2) .

و نماز را در دو طرف روز و نيز در ساعت تاريكى شب به پا دار ، كه البته خوبيهاى شما زشتى و بدكاريتان را نابود مى سازد . اين حقيقت يادآورى است براى يادكنندگان .

* ( أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً )(3) .

نماز را اول زوال آفتاب تا نيمه ى شب بجاآر ، و نماز صبح را نيز بجاى آر كه آن نماز به حقيقت مشهود نظر فرشتگان شب و روز است .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسرار الصلوة : 27 .
2 ـ هود ( ) : 114 .
3 ـ اسراء « » 78 .

قرآن مجيد به رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) دستور مى دهد كه اهل بيت خود را به نماز امر كن و بر اين مسئله استقامت نما :

* ( وَاْمُرْ اَهْلَكَ بِالصَّلوةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لانَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى )(1) .

تو اهل بيت خود را به نماز امر كن و بر اين حقيقت صبور و شكيبا باش . ما از تو روزى كسى را نمى طلبيم ، بلكه به تو و ديگران روزى مى دهيم ، و عاقبت نيكو مخصوص پرهيزكارى و تقواست .

مسئله ى نماز به اندازه اى مهم است كه جداگانه به زنان پيامبر در امر به نماز مى فرمايد :

* ( وَ اَقِمْنَ الصَّلوةَ وَ اتَيْنَ الزَّكوةَ وَ اَطِعْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ )(2) .

و « اى زنان رسول من ! » نماز به پا داريد و زكات مال به فقيران دهيد و امر خدا و رسولش را اطاعت كنيد .

امت اسلامى و نماز

نماز از نظر اهميّت و ارزش در حدى است كه حضرت احديت كسى را از آن استثنا نفرموده و نخواسته احدى از بندگانش از اين فيض عظيم و از اين منبع بركت كه سودش ابدى و نفعش در دنيا و آخرت سرمدى است محروم بماند .

به همين خاطر همان طور كه به تمام امت هاى قبل از بعثت رسول اسلام امر به نماز فرمود ، فرد فرد مرد و زن و امت اسلام را نيز به اين فريضه ى الهيّه و حقيقت

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ طه ( ) 132 .

2 ـ احزاب ( ) 33 .

ملكوتيه دعوت كرد و آنان را به انجام اين عمل بزرگ عبادى مأمور فرمود :

* ( فَاَقيموُا الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ كانَتْ عَلَى المُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتاً )(1) .

پس « اى بندگان من و اى امت اسلام ! » نماز را با شرايط لازمش بجاى آوريد ، كه نماز براى اهل ايمان حكمى واجب و فريضه اى لازم و حتمى است .

* ( وَ اَقيموُا الصَّلوةَ وَ اتُواالزَّكوةَ وَ ارْكَعوُا مَعَ الرّاكِعينَ )(2) .

و نماز به پاى داريد و زكات بپردازيد و با اهل عبادت خدا را عبادت كنيد .

* ( وَ اَنْ اَقيمُواالصَّلوةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذى اِلَيْهِ تُحْشَروُنَ )(3) .

اين كه نماز به پاى داريد و تقواى الهى پيشه كنيد ، و اوست خدايى كه به سويش محشور مى شويد .

* ( حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلوةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلّهِ قانِتينَ )(4) .

بر تمام نمازها بخصوص نماز ميانه ( صبح ياظهر ) محافظت داشته باشيد و به اطاعت از حضرت حق قيام كنيد .

* ( فَاَقيمُوا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّكوةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ )(5) .

پس نمازبه جاى آوريد و زكات بپردازيد و به حضرت الله چنگ بزنيد كه او مولاى شماست .

* ( وَ اَقيمُوا الصَلوةَ وَ اتُواالزَّكوةَ وَ اَقْرِضُوااللّه قَرْضاً حَسَناً )(6) .

و نماز به پاى بداريد و زكات مال ادا كنيد و به خداوند قرض الحسنه بدهيد .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء ( ) 103 .
2 ـ بقره ( ) 43 .
3 ـ انعام ( ) 72 .
4 ـ بقره ( ) 238 .
5 ـ حج ( ) 78 .
6 ـ مزمل ( ) 20 .

اين است قسمتى از اوامر حضرت محبوب نسبت به نماز كه نشان مى دهد نماز در پيشگاه او از چه ارزش و اهميتى برخوردار است .

اميد است هيچ مرد و زنى در امت اسلام خود را از اين فيض ملكوتى محروم نسازد و در وقت مرگ با دست خالى از اين سرمايه ى ابدى به ملاقات حق نرود .

نشانه هاى مؤمن

قرآن مجيد و كتاب هاى اصيل حديث براى انسان مؤمن ارزش و عظمتى قائلند كه براى چيزى در آفرينش ، پس از خدا و انبيا و ائمه ، به اين اندازه ارزش قائل نيستند .

مؤمن ماه آسمان حيات ، خورشيد عالم معنى ، و نور زمين و آسمان است .

* قالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله وسلم) : مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ اللّهِ كَمَثَلِ مَلَك مُقَرَّب ، وَ اِنَّ الْمُؤْمِنَ اَعْلى عِنْدَاللّهِ مِنْ مَلَك مُقَرَّب(1) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مؤمن نزد خداوند همانند ملك مقرّب است ، و به حقيقت كه مؤمن نزد خداى بزرگ از ملك مقرّب بالاتر است .

* اِنَّ رَسوُلَ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) نَظَرَ اِلَى الْكَعْبَةِ فَقالَ : مَرْحَباً بِالْبَيْتِ ما اَعْظَمَكَ وَ ما اَعْظَمَ حُرْمَتَكَ عَلَى اللّهِ ! وَ اللّهِ لِلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرْمَةً مِنْكَ لاَِنَّ اللّهَ حَرَّمَ مِنْكَ واحِدَةً وَ مِنْ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَةً : مالَهُ وَ دَمَهُ وَ اِنْ يُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السُّوءِ(2) .

در روايت آمده كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به كعبه نظر فرمود واين چنين به خانه ى حق خطاب كرد : آفرين به بيت الهى ، چه عظيم است قدر و منزلت تو و حرمتى كه نزد خداى دارى ! به خدا قسم مؤمن احترامى عظيم تر از تو دارد ،

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مستدرك سفينة البحار : 1 / 167 .
2 ـ مستدرك سفينة البحار : 1 / 168 .

چرا كه خداوند براى تو يك حرمت قرار داده و براى مؤمن سه حرمت : حرمت در مال و در خون و آبرو كه نبايد به او گمان بد برد .

* قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ(1) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : مؤمن حرمتى بزرگتر از كعبه دارد .

اين چنين انسان هاى والا و با عظمتى داراى خصوصيّات و ويژگى هايى هستند كه نشان دهنده ى اعتقاد آنان به خدا و روز قيامت و بيان كننده ى طهارت ظاهر و باطن آنهاست .

قرآن و روايات به خصوصيات و نشانه هاى مردم مؤمن اشاره دارند تا از جهتى چهره ى ملكوتى آنان را به جامعه ى انسانى بشناسانند و از جهت ديگر درس و پندى براى مردم باشد تا آن نشانه ها را در وجود خود تحقق بخشند .

در ميان نشانه ها و خصوصيات مردم مؤمن نماز جايگاه مخصوصى دارد و شايد بتوان گفت نماز در رأس تمام خصوصيات مردم مؤمن پس از ايمان به خدا و روز قيامت است .

اين رساله اگر بخواهد از هر آيه و روايتى فقط قسمت مربوط به نمازش را بياورد ، شايد از چهره ى زيباى آيه و روايت بكاهد . به ناچار آيات و رواياتى كه در آنها ذكرى از نماز به عنوان نشانه ى مردم مؤمن آمده تمامش را نقل مى كند تا علاوه بر توجّه به نماز به ساير خصوصيات مردم مؤمن نيز توجه شود .

در اين قسمت ، تذكرّ اين نكته ضرورى به نظر مى رسد و آن اين است كه به خاطر مفصّل نشدن رساله از ذكر اصل آيات و روايات خوددارى مى كنم و تنها برگردان فارسى آيات و روايات را در معرض تماشاى خوانندگان مى گذارم .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مستدرك : 1 / 168 .

آيات

* اين كتاب بى ترديد راهنماى پرهيزكاران است ، آنان كه به جهان غيب ايمان آورند و نماز به پاى دارند و از آنچه به ايشان عنايت كرده ايم در راه خدا بپردازند(1) .

* نيكوكارى بدان نيست كه روى به جانب مشرق و مغرب آوريد ، ( زيرا اين به تنهايى برنامه اى است براثر ) در حقيقت ، نيكوكارى به اين است كه به پروردگار عالم و روز قيامت و فرشتگان و قرآن و پيامران ايمان آوريد و از مال خود ، در عين دوستى آن ، به خويشان و يتيمان و فقيران و مسافران در راه مانده و گدايان و در راه آزاد كردن بندگان بپردازيد . و نماز را به پاى داشته ، زكات مال به در كرده ، و به وقت رنج و تعب راه صبر پيش گيريد . آن مردمى كه بدين صفات آراسته اند در ايمان راستگو و در عمل پرهيزكارند(2) .

* آنان كه اهل ايمانند و داراى عمل صالح و بپا دارنده ى نماز و پرداخت كننده ى زكات ، نزد حق از اجر نيكو برخوردارند . هرگز ترس از آينده و اندوه از گذشته نخواهند داشت(3) .

* كسانى از آنها كه در علم قدمى ثابت و نظرى عميق دارند و از ايمان به حق بهرهورند و به آنچه به تو و پيامبران پيشين نازل شده ايمان مى آورند ، و آنان كه نماز را به پا داشته و از پرداخت زكات بخل ندارند و به پروردگار و روز جزا ايمان مى آورند ، به زودى آنان را از بهره ى بزرگ حق برخوردار خواهيم

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) 2 ـ 3 .
2 ـ بقره ( ) 177 .
3 ـ بقره ( 2 ) 277 .

كرد(1) .

* همه كاره و ولىّ شما تنها خدا و رسول و آن مؤمنانى هستند كه نماز را به پا داشته و در حال ركوع به فقيران زكات مى دهند(2) .

* آنان كه در تمام شؤون حيات متمسك به كتاب خدايند و نماز را بپا داشتند ، به حقيقت معلومشان باد كه ما اجر مصلحان را ضايع نخواهيم كرد(3) .

* مردم مؤمن كسانى هستند كه چون ياد خدا شود ، از جلال و بزرگى حق دلشان ترسان و لرزان گردد و چون آيات الهى را بشنوند بر ايمانشان افزوده گشته و در هر كارى بر خداى خويش تكيه كنند . نماز را با حضور قلب به پا دارند و از آنچه روزى آنان شده انفاق نمايند . به راستى چنين مردمى اهل ايمانند و مصداق حقيقى مؤمن ، و اينان نزد خداوند از مرتبه ى بلند و آمرزش و رحمت و روزى نيكو برخوردارند .(4) .

* منحصراً آباد كردن مساجد خدا به دست كسانى است كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و نماز بپا دارند و زكات بپردازند و از غير حق نترسند . اينان اميد است كه از هدايت يافتگان باشند(5) .

خوانندگان عزيز ! اين آيات نمونه اى از آياتى است كه حضرت حق نماز را به

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء ( ) 162 .

2 ـ مائده ( 5 ) : 55 . به اتفاق تمام مفسّران با انصاف و اهل حق و حقيقت ، آيه ى بالا در شأن والاى حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه بهترين برپا دارنده ى نماز و ادا كننده ى زكات پس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)بود نازل شده است .

3 ـ اعراف ( ) 170 .

4 ـ انفال ( ) 2 ـ 4 .

5 ـ توبه ( ) 18 .

عنوان علامت ايمان و نشانه ى مؤمن در آن ذكر فرموده است . اگر متن آيات ديگر را بخواهيد ، با ذكر سوره و شماره ى آيه به قرار زير است :

انعام ( 6 ) : 92 ، توبه ( 9 ) : 71 ، رعد ( 13 ) : 22 ، ابراهيم ( 14 ) : 31 ، حج ( ) : 35 ـ 41 ، نور ( ) : 37 ، مؤمنون ( ) : 2 ، نمل ( ) : 3 ، لقمان ( ) : 4 ، فاطر ( ) : 18 و 19 ، شورى ( ) : 38 ، بيّنه ( ) : 5 ، معارج ( ) : 23 .

با توجه به اوصافى كه در آيات ذكر شده به عنوان نشانه هاى مؤمن آمده و از جمله ى آن علائم و اوصاف نماز است ، بايد گفت : هر مرد و زن مكلّفى كه از حوزه ى با عظمت نماز بيرون باشد ، طبق آيات قرآن از مدار ايمان و عرصه گاه دين خارج و در نتيجه از مراتب عالى تربيت و انسانيت و از انوار حقيقت و واقعيت به دور است .

روايات

حضرت باقر (عليه السلام) به جابر جعفى كه از بزرگترين راويان حديث و مورد توجه امامان معصوم بود فرمود :

* آيان كسى كه خود را به تشيّع ببندد و اظهار دوستى ما كند برايش بس است و اين بستگى و اظهار علاقه ، تنها عامل نجات اوست ؟

به خدا قسم ! شيعه ى ما كسى است كه به خاطر حق ، خود را از گناه حفظ كند و از برنامه هاى الهى پيروى نمايد .

شيعيان ما به تواضع ، خشوع ، امانتدارى ، بسيار ياد حق كردن ، بپا داشتن نماز ، نيكى به پدر و مادر ، رسيدگى به حال همسايگان ، دستگيرى از فقير و نيازمند و بدهكار و يتيم ، راستگويى ، خواندن قرآن ، و نگاهدارى زبان از آزار مردم شناخته مى شوند .

ــ[59]ــ

كسى كه از اين اوصاف بى بهره است شيعه نيست . شيعه كسى امين قبيله ى خويش است(1) .

* پيامبر بزرگوار به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : براى مؤمن سه خصلت است : روزه ، نماز ، زكات(2) .

* رسول باعظمت الهى به ابوذر فرمود : خداوند بزرگ روشنى ديده ام را در نماز قرار داده است . همچنان كه محبوب گرسنه طعام و معشوق تشنه آب ، محبوب من نماز است .

اى ابوذر ! گرسنه را طعام سير مى كند و تشنه را آب سيراب مى سازد ، ولى من از نماز سير نمى شوم(3) .

* حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : سه برنامه به انسان درجه مى بخشد ، و سه مسئله براى آدمى كفّاره است و سه گناه هلاك كننده و سه خصلت نجات دهنده .

آنچه باعث درجه است :

1. سلام بر مردم .

2. سير كردن گرسنه .

3. نماز شب .

آنچه باعث كفاره است :

1. وضوى كامل در شدت سرما .

2. حاضر شدن در جماعات روز و شب .

3. توجه شديد به نمازهاى يوميّه .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ كافى : 2 / 60 .

2 ـ بحارالانوار : 77 / 64 .

3 ـ بحارالانوار : 77 / 77 .

اما سه عامل هلاكت :

1. سوء ظنّ به حق .

2. پيروى از هواى نفس .

3. خودبينى .

اما سه خصلتى كه مايه ى نجات است :

1. ترس از مقام حق در نهان و آشكار .

2. رعايت ميانه روى به هنگام غنا و فقر .

3. گفتار به عدالت به وقت خشنودى و خشم(1)

* حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد : شيعيان ما را دوازده خصلت است :

پاكدامنى ، كوشش در راه حق ، زهد ، اداى امانت ، وفاى بعهد ، بندگى حق ، پنجاه و يك ركعت نماز واجب و نافله ، شب زنده دارى ، روزه ، پرداخت زكات ، حج بيت ، اجتناب از تمام گناهان(2) .

* حضرت رضا (عليه السلام) فرمود : خويشتندار باشيد و به پاكدامنى روى آوريد ، از كوشش در راه حق بازنايستيد ، امانت مردم را به مردم بازگردانيد ، راستگو باشيد ، و با همسايگان خوش رفتارى كنيد ، اينها برنامه هايى است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به خاطر آن مبعوث به رسالت شد .

در قبيله ى خود نماز بخوانيد تا الگوى آنان شويد ، به اقوام رسيدگى كنيد ، از مريض عيادت نماييد ، از تشييع جنازه غفلت نورزيد ، براى ما در ميان مردم آبرو باشيد ، از اين كه با ديدن شما نسبت به ما بدبين شوند بپرهيزيد ، ما را در

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحارالانوار : 78 / 183 .

2 ـ صفات الشيعه ى صدوق : حديث 1 .

جامعه يا عمل خود محبوب جلوه دهيد و از اين كه با ديدن شما با ما دشمن شوند دورى كنيد ، عشق و علاقه ى جامعه را متوجه ما سازيد و نارواييها را از ما دفع كنيد . آنچه خوبى درباره ى ما بگويند اهل آنيم و هر چه بدى نقل نمايند از آن مبرّا و پاك هستيم . شكر مخصوص خداى جهانيان است(1) .

در هر صورت نماز ، امر و دستور و خواسته ى حضرت حق است و هر آن كس كه از اين دستور سرپيچى كند سزايش عذاب ابد در روز محشر است .

اهميّت و عظمت امر و خواسته ، بسته به وجود امر كننده است . هر چه آمر با شخصيت تر باشد امرش مهمتر و وجود فرمانبرى از آن امر شديدتر است .

به راستى بزرگتر و عظيم تر از حضرت حق كيست ؟ وجودى كه هستى او بى نهايت در بى نهايت ، و ذات مقدسش مستجمع جميع صفات كماليّه است .

امرى مافوق امر حضرت او كدام است ؟ كارفرماى هستى به هر چه امر كند امرش مافوق امرهاست و اطاعت از دستورش در شدّت وجوب .

او در امر و خواسته اش مصالح همه جانبه ى مكلف را لحاظ مى كند ، پس سود پيروى از امرش بازگشت به خود انسان دارد ، و در صورت سرپيچى ، زيانش براى خود آدمى است .

نماز امر خداست ، نگوييد او احتياج به نماز ما ندارد ، از سخن حق اراده ى باطل نكنيد ، بلكه بگوييد اين ما هستيم كه سراپا نيازمند به عبادت حقيم .

نماز خواسته ى حضرت مولاست ، مولاى حكيم ، عادل ، مصلحت خواه ، رحيم ، رحمان ، ربّ ، ودود ، كريم ، غفور و ... .

پيروى از امر او بر همه كس واجب است و نتيجه اش خشنودى حق و بهشت عنبرسرشت ، و سرپيچى از خواسته اش باعث خشم و سخط است و مورث

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحارالانوار : 87 / 348 .

عذاب ابدى در عالم آخرت .

نماز برنامه اى است كه در قرآن مجيد به طور مكرّر به آن امر شده و در سايه ى اجراى اين امر است كه سود همه جانبه نصيب انسان مى شود .

برپاداشتن نماز ، حيات آدمى را از تمام آلودگى ها پاك و دست شياطين را از عرصه گاه زندگى كوتاه مى سازد .

به همين منظور همه ى ما از جانب حضرت محبوب مكلف به نماز هستيم و مأمور اجراى اين عبادت عظيمه و اين حقيقت ملكوتيّهو .

در هر صورت خداوند متعال و تمام انبيا و همه ى امامان (عليهم السلام) و كل عارفان و عاشقان و صاحبدلان و ناصحان و دلسوزان ، ما را به نماز امر كرده و از همه ى ما اجراى اين وظيفه را خواسته اند .

در قرآن مجيد است :

* نماز را به پاى داريد ، زكات مال بپردازيد و در عبادت حضرت دوست با خداپرستان حقيقى دمساز شويد(1) .

* به ياد آريد آن هنگام را كه از شما بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خدا را ستايش و بندگى نكنيد و در حق پدر و مادر و خويشان و يتيمان و فقيران نيكى نماييد و با زبان خوش با مردم سخن گوييد و نماز را به پاى داريد و زكات مال بپردازيد . ولى شما گروه يهود ، جز عده اى معدود پيمان شكستيد و از عنايت حق روى گردانديد(2) .

عجب ندارى از حال مردمى كه گفتند : به ما اجازه ى جنگ بده . بدانها گفته شد : اكنون از جنگ خوددارى كرده به وظيفه ى نماز و زكات قيام كنيد ( چون

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره ( 2 ) : 43 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 83 .

هنوز مردم مسلمان آمادگى براى جنگ ندارد ) ولى وقتى حكم به جهاد براى جنگ بدر آمد گروهى بيش از آنچه بايد از خدا بترسند از دشمن ترسيدند و گفتند : الهى ! چرا حكم جنگ را بر ما واجب كردى تا از عمر خويش بى بهره شويم ؟ به اينان بگو : زندگى دنيا متاع اندكى است و جهان آخرت براى هر كس كه خدا ترس باشد بهتر است . در جهان محشر زندگى كامل و ابدى است و به هيچ كسى از شما ستم نخواهد شد(1) .

* آن گاه كه از نماز فارغ يافتيد ، باز در همه حال ـ چه ايستاده ، چه نشسته ، چه به پهلو ، ـ خدا را ياد كنيد و برنامه هاى حق را در زندگى حاكم سازيد ، و چون از آسيب دشمن به هنگام نبرد ايمن گشتيد نماز را به پاى داريد كه نماز براى اهل ايمان حكمى قاطع و برنامه اى واجب است(2) .

* بگو ما پيامبران مأموريم كه به جامعه بگوييم نماز را بپا داريد و خويشتندار باشيد ، زيرا به سوى خدا حركت مى كنيد و نزد او محشور خواهيد شد(3) .

* نماز را در دو طرف روز به پاى داريد و در تاريكى شب بجاى آوريد كه حسنات سيّئات را از بين مى برد . اين حقيقت را براى متذكران متذكّريم(4) .

* نماز را به هنگام زوال خورشيد تا نيمه شب به پا دار و نيز نماز صبح را بجاى آر كه مشهود فرشتگان شب و روز است(5) .

در دو آيه اخير ( هود : 114 و اسراء : 78 ) بر خلاف آنچه بين قشرى از

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء ( ) : 77 .

2 ـ نساء ( ) : 103 .

3 ـ انعام ( ) : 72 .

4 ـ هود ( ) : 114 .

5 ـ اسراء ( ) : 78 .

مسلمانان مشهور است كه نماز را حتماً بايد در پنج وقت بجاى آورد ، سه وقت تعيين شده است كه در اين سه وقت بايد پنج نماز بجاى آورد :

1. زوال آفتاب يعنى ظهر تا ابتداى غروب ، يك وقت براى دو نماز ظهر و عصر كه فقه از اين دو نماز تعبير به « ظهرين » مى كند(1) .

2. غروب آفتاب تا چهار ركعت مانده به طلوع فجر صادق ، زمان و وقت دوم براى دو نماز مغرب و عشاست كه باز فقه اسلام از هر دو نماز تعبير به « عشائين » مى كند .

3. طلوع فجر تا دو ركعت مانده به طلوع آفتاب ، وقت سوم است براى نماز صبح .

بنابراين ، از قرآن مجيد براى نمازهاى واجب پنج گانه سه وقت استفاده مى شود كه با هفده ركعت نمازهاى واجب را كه در پنج قسمت اعظم تنظيم شده در امتداد سه وقت بجاى آورد . البته مقدارى فاصله بين ظهر و عصر و مغرب و عشا از فضيلت بيشترى برخوردار است .

در سوره هاى نور : 65 ، عنكبوت : 45 ، روم : 31 . احزاب :33 و جمعه : 9 نيز اوامر مؤكد و قاطعى براى برپا داشتن نماز صادر شده كه هر يك از اين آيات نشانه عظمت و موقعيّت و موقف نماز در پيشگاه حق و در ميدان حيات انسان است .

ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شرح لمعه چاپ جديد : 1 / 179 .

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۲ساعت 5:2  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
من نماز بخونم یا نخونم چی به شما می رسه
 
دیشب برای گرامی داشت سالروز شهادت یکی از شهدای محل به منزل خانواده ایشان رفتیم. با توجه به اشهید بهزاد مفتوحیینکه طی سال های پس از شهادت شهید بهزاد مفتوحی در سال 1367، خواب های جالب زیادی از خانواده محترمشان شنیده بودم که همگی منطبق بر آیات قرآن، روایات اهل بیت(علیهم السلام) و نظر علما بود، از پدر شهید خواستم بخشی از آن خواب های زیبا را برای حضار تعریف کند.

اولی مربوط به نحوه شهادت ایشان است که در خواب برای پسرخاله اش نقل می کند: "وقتی بدنم از پشت سر متلاشی شد، عرش خدا را دیدم و دیدم که در عرش خدا سیر می کنم. از عرش ندا آمد چه می خواهی؟ گفتم من آمرزش خدا و رضایت مادرم را می خواهم"

شهید بهزاد مفتوحی چندین بار به خواب پسرخاله اش می آید و می گوید: "چرا نماز نمی خونی؟ نمازت رو بخون" و پسرخاله شهید هم در هر بار می گوید: "باشه، می خونم"
آخر سر پسرخاله اش با تحکّم می گوید: "آخه من نماز بخونم یا نخونم چی به شما می رسه هی میای میگی نماز بخون؟!"
شهید بهزاد مفتوحی دست پسرخاله را می گیرد و می گوید "حالا که اینطور شد بیا بریم یه جایی رو بهت نشون بدم" و او را به تل بلندی می برد و اشاره می کند به جایی که جمعیت زیادی در آنجا موج می زد و می گوید:"اینجا را نگاه کن. اینجا صحرای محشر است".
سپس اشاره می کند به جایی در انتهای جمعیت و می گوید:"آن در را می بینی؟ تمام این جمعیت باید تک تک حساب پس بدهند تا از آن رد شوند؛ اینکه میگویم نماز بخوان به خاطر این است که اگر شما نماز نخوانی بیای اینجا من نمی توانم پیدایت کنم و دستت را بگیرم از در ردت کنم"

پسرخاله شهید می پرسد: "با این همه جمعیتی که اینجا هست، خودت چطور از در رد میشوی؟"
شهید مفتوحی می گوید: "ما از در رد نمی شویم. ما هر وقت بخواهیم از بالای در رفت و آمد می کنیم"


پسرخاله دیگرش خوابش را می بیند و درباره بهشت و جهنم از او می پرسد:"بگو ببینم بهشت و جهنم هست یا نیست؟"
شهید مفتوحی در پاسخ می گوید: "هم بهشت هست هم جهنم"
پسرخاله شهید از وی می خواهد که بهشت و جهنم را توصیف کند.
شهید مفتوحی می گوید: "ما جهنم را ندیدیم، از بالای جهنم رد شدیم. بهشت را هم که شما امثالش را در دنیا ندیدید، من چگونه توصیف کنم؟"
پسرخاله شهید می پرسد : چه کنیم که ما هم جهنم را نبینیم؟
شهید مفتوحی در پاسخ می گوید: شما مواظب نماز و زبانتان باشید.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
فضیلت و اعمال مشترکه ماه شعبان
شعبان ماه بسیار شریفى است و به حضرت سید انبیاء صَلَّى اللهِ عَلِیهِ وَ آله منسوب است و آن حضرت این ماه را روزه مى‌گرفت و به ماه رمضان وصل مى‌كرد و مى‌فرمود شعبان، ماه من است.
.img1 { max-width:400px; width: expression(this.width > 400 ? 400: true); background:#f0f0f3; border:solid 1px #000000; } .img2 { max-width:600px; width: expression(this.width > 590 ? 590: true); background:#f0f0f3; border:solid 1px #000000; }
فضیلت و اعمال مشترکه ماه شعبان .f5cls{text-align:justify;} .f5cls a{color:blue;text-decoration:underline;} .f5cls a:hover{color:red;text-decoration:none;} .f5cls a:visited{color:#a44;}

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ شعبان ماه بسیار شریفى است و به حضرت سید انبیاء صَلَّى اللهِ عَلِیهِ وَ آله منسوب است و آن حضرت این ماه را روزه مى‌گرفت و به ماه رمضان وصل مى‌كرد و مى‌فرمود شعبان، ماه من است هر كه یك روز از ماه مرا روزه بگیرد بهشت برای او واجب می‌شود و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است كه چون ماه شعبان فرا می‌رسید امام زین العابدین علیه السلام اصحاب خود را جمع مى‌نمود و مى‌فرمود اى اصحاب من مى‌دانید این چه ماهى است؟

این ماه شعبان است و حضرت رسول صلى الله علیه و آله مى‌فرمود شعبان ماه من است پس در این ماه براى جلب محبت پیغمبر خود و براى تقرّب به سوى پروردگار خود روزه بدارید. به حقّ آن خدایى كه جان علىّ بن الحسین به دست قدرت اوست سوگند یاد مى‌كنم كه از پدرم حسین بن على علیهماالسلام شنیدم كه فرمود شنیدم از امیرالمؤمنین علیه السلام كه هر كه روزه بگیرد در ماه شعبان براى جلب محبّت پیغمبر خدا و تقرّب به سوى خدا؛ خداوند او را دوست می‌دارد و در روز قیامت كرامت خود را نصیب او می‌گرداند و بهشت را براى او واجب می‌کند.

شیخ از صفوان جمال روایت كرده كه گفت :

حضرت صادق علیه السلام به من فرمود كسانى را كه در اطراف تو هستند را بر روزه گرفتن در ماه شعبان ترغیب کن. گفتم فدایت شوم مگر در فضیلت آن چیزى هست؟ فرمود: بله همانا كه رسول خدا صلى الله علیه و آله هر گاه هلال ماه شعبان را مى‌دید به مُنادیى امر مى‌فرمود كه در مدینه ندا مى‌كرد: اى اهل مدینه من رسولم از جانب رسول خدا صلى الله علیه و آله به سوى شما.

ایشان مى‌فرماید آگاه باشید همانا شعبان ماه من است پس خدا رحمت كند كسى را كه یارى كند مرا بر ماه من یعنى روزه در آن ماه روزه بگیرد.

سپس از حضرت صادق علیه السلام و ایشان از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرد که مى‌فرمود:

از زمانى كه شنیدم منادى رسول خدا صلى الله علیه و آله ندا كرد در ماه شعبان، ترک نشد از من روزه شعبان و ترک نخواهد شد از من تا مدتى كه حیات دارم ان شاء الله تعالى.

سپس مى‌فرمود كه روزه دو ماه شعبان و رمضان توبه و مغفرت از خدا است.

اعمال مشتركه ماه شعبان

1 - مناجات شعبانيه ، مناجات معروفى است و اهلش به خاطر آن با ماه شعبان ماءنوس شده و به همين جهت منتظر و مشتاق اين ماه هستند. سزاوار است كه اين مناجات در تمام ماه خوانده شود.

2 - از اعمال مهم در اين ماه ، روزه است ؛ به اندازه اى كه با حال انسان مناسب باشد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود:

((كسى كه روز اول ماه را روزه بگيرد، حتما وارد بهشت مى شود و كسى كه دو روز را روزه بگيرد، خداوند در هر شب و روزى (به چشم رحمت ) به او مى نگرد و در بهشت نيز به اين نگاه ادامه مى دهد؛ كسى كه سه روز روزه بگيرد، با خداوند در عرش و بهشت او ديدار مى كند.))

همچنین روایت شده كه در هر روز پنجشنبه ماه شعبان آسمان‌ها را زینت مى‌كنند. پس ملائكه عرض مى‌كنند خداوندا بیامرز روزه‌داران این روز را و دعاى ایشان را مستجاب گردان و در روایت نبوى آمده است كه هر كه روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه بگیرد حقّ‌تعالى بیست حاجت از حوائج دنیا و بیست حاجت از حاجت‌هاى آخرت او را برآورد.

3 - در هر روز از شعبان در هنگام ظهر و در شب نیمه آن صلوات هر روز شعبان که از امام سجاد علیه‌السلام روایت شده، خوانده شود که به شرح ذیل است :

اَللّهُمََّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلاَّئِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلِ بَیْتِ الْوَحْىِ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجارِیَةِ فِى اللُّجَجِ الْغامِرَةِ یَامَنُ مَنْ رَكِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْكَهْفِ الْحَصینِ وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَكینِ وَ مَلْجَاءِ الْهارِبینَ وَ عِصْمَةِ الْمُعْتَصِمینَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلوةً كَثیرَةً تَكُونُ لَهُمْ رِضاً وَ لِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَداَّءً وَ قَضاَّءً بِحَوْلٍ مِنْكَ وَ قُوَّةٍ یا رَبَّ الْعالَمینَ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ الاْبْرارِ الاْخْیارِ الَّذینَ اَوْجَبْتَ حُقُوقَهُمْ وَ فَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَ وِلایَتَهُمْ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبى بِطاعَتِكَ وَلا تُخْزِنى بِمَعْصِیَتِكَ وَارْزُقْنى مُواساةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِما وَسَّعْتَ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ نَشَرْتَ عَلَىَّ مِنْ عَدْلِكَ وَ اَحْیَیْتَنى تَحْتَ ظِلِّكَ وَ هذا شَهْرُ نَبِیِّكَ سَیِّدِ رُسُلِكَ شَعْبانُ الَّذى حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ وَالرِّضْوانِ الَّذى كانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّمَ یَدْاَبُ فى صِیامِهِ وَ قِیامِهِ فى لَیالیهِ وَ اَیّامِهِ بُخُوعاً لَكَ فى اِكْرامِهِ وَاِعْظامِهِ اِلى مَحَلِّ حِمامِهِ.

اَللّهُمَّ فَاَعِنّا عَلَى الاِْسْتِنانِ بِسُنَّتِهِ فیهِ وَ نَیْلِ الشَّفاعَةِ لَدَیْهِ اَللّهُمَّ وَاجْعَلْهُ لى شَفیعاً مُشَفَّعاً وَ طَریقاً اِلَیْكَ مَهیَعاً وَاجْعَلْنى لَهُ مُتَّبِعاً حَتّى اَلْقاكَ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَنّى راضِیاً وَ عَنْ ذُنُوبى غاضِیاً قَدْ اَوْجَبْتَ لى مِنْكَ الرَّحْمَةَ وَالرِّضْوانَ وَ اَنْزَلْتَنى دارَ الْقَرارِ وَ مَحَلَّ الاْخْیارِ .

4 - هر روز هفتاد مرتبه ذکر «اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ» گفته شود و همچنین در این ماه صلوات بسیار فرستاده شود.

5 - از اعمال مهم اين ماه ، عمل كردن به روايت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است كه فرمودند:

((در هر پنج شنبه از ماه شعبان ، آسمانها زينت شده و آنگاه فرشتگان عرض مى كنند: خداى ما! روزه داران شعبان را ببخش و بيامرز و دعايشان را اجابت فرما!))

بنابراين كسى كه دو ركعت نماز به جا آورد كه در هر ركعت سوره فاتحه را يك بار و توحيد را صد بار بخواند و بعد از سلام دادن ، صد بار نيز صلوات بفرستد، خداوند تمام خواسته هاى دينى و دنيايى او را برآورده مى فرمايد و كسى كه يك روز از آن را روزه بگيرد، خداوند بدن او را بر آتش حرام مى كند.

6- هر روز هفتاد مرتبه ذکر « اَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ الْحَىُّ الْقَیّوُمُ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» گفته شود. و در بعضى روایات "الْحَىُّ الْقَیُّومُ" پیش از "الرَّحْمنُ الرَّحیمُ" است و عمل به هر دو خوبست و از روایات استفاده مى‌شود كه بهترین دعاها و ذكرها در این ماه استغفار است و هر كس هر روز در این ماه هفتاد مرتبه استغفار كند مثل آن است كه هفتاد هزار مرتبه در ماه‌هاى دیگر استغفار كند.

7- صدقه دادن در این ماه اگرچه به اندازه نصف دانه خرمایى باشد، خوب است و خداوند بدن صدقه دهنده را بر آتش جهنم حرام می‌کند.

از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است كه آن حضرت در باب فضیلت روزه رجب فرمود چرا غافلید از روزه شعبان؟ راوى عرض كرد یابن رسول الله چه ثوابی دارد كسى كه یك روز از شعبان را روزه بگیرد؟

حضرت فرمود به خدا قسم بهشت ثواب اوست.

عرض كرد یابن رسول الله بهترین اعمال در این ماه چیست؟ فرمود: صدقه دادن و استغفار . هر كس در ماه شعبان صدقه دهد، خداوند آن صدقه را رشد دهد همچنان كه یكى از شما شتر تازه متولد شده‌ای را تربیت مى‌كند تا آن كه در روز قیامت به صدقه دهنده برسد در حالتى كه به اندازه كوه اُحُد شده باشد.

8- در کل این ماه هزار بار ذکر « لا اِلهَ اِلا اللهُ وَلا نَعْبُدُ اِلاّ اِیّاهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ وَ لَوُ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » را كه ثواب بسیار دارد؛ گفته شود.

از جمله آن كه عبادت هزار ساله در نامه عملش نوشته شود.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:44  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
اصلی ترین کار ریحان در قسمت گوارش است که کمک می کند تا دستگاه گوارش شما به خوبی کار کرده و معده ضدعفونی گردد.
به گزارش گروه خواندنی های مشرق، سبزی های خوشمزه و مفید در فصل تابستان به اوج طراوت خود می رسند. سبزی های مختلف با طعم های خوب نیز در این فصل بیشتر میشوند. یکی از سبزی های تابستانی ریحان است که طرفداران بسیار زیادی دارد. ریحان خوشمزه و عین حال پر از خواص متفاوت است. رازهایی از این سبزی را دانشمندان پیدا کرده اند که بهتر است شما هم از آن آگاه باشید:

** اصلی ترین کار ریحان در قسمت گوارش است که کمک می کند تا دستگاه گوارش شما به خوبی کار کرده و معده ضدعفونی گردد. این سبزی می تواند تمام باکتری های بد دستگاه گوارش را از بین بردن و باکتری های خوب جایگزین کند.

** این سبزی پر طرفدار بسیار آرامش بخش بوده و برای افرادی که از استرس رنج می برند توصیه می شود. ریحان همچنین سرفه را تسکین می دهد و شش ها را طراوت می بخشد.



** افرادی که با سرعت بالای خودرو یا حرکت آن ارتباط خوبی ندارند در مسافرت ها می توانند چند شاخه ریحان برداشته و در طول مسیر آن را بو کنند. ریحان می تواند سردرد و اضطراب سفر را از بین ببرد.

** ریحان برای رفت یبوست یک سبزی استثننایی است و هضم غذا را آسان می کند. لعاب این سبزی می تواند از بیماری هایی مانند اسهال نیز جلوگیری کند. این سبزی همچنین سردرد را نیز به راحتی درمان می کند.
+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:23  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
پزشکان معتقدند مصرف 10 لیوان آب در روز قابلیت سوزاندن چربی بدن و کالری ناشی از مصرف مواد خوراکی فرآوری شده را دارد.
به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، مصرف روزانه آب به افرادی که از اضافه‌ وزن رنج می‌برند، کمک می‌کند تا چربی اضافه بدن‌شان را از دست بدهند.

مصرف آب آشامیدنی همچنین می‌تواند به کاهش شاخص توده بدنی منجر شود. در صورتی که مقدار هشت تا 10 لیوان آب در طول روز مصرف شود، باعث می‌شود فرد تمایل کمتری به خوردن مواد غذایی و نوشیدنی‌های حاوی کالری داشته باشد.

همچنین نوشیدن آب بیش از هر وعده غذایی به فرد کمک می‌کند تا کالری کمتری دریافت کند که به کاهش وزن و شاخص توده بدنی می‌انجامد.

در روزهای تابستانی که مقدار زیادی از آب بدن با تعریق از بین می‌رود، می‌توان آن را با نوشیدن آب کافی جبران کرد و فرد از خطر از دست دادن آب بدن محفوظ بماند.
+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
هشدار به بدنسازان
این روزها جوانان برای افزایش حجم بدن از دستورات غذایی ویژه‌ای مانند مصرف زیاد تخم‌مرغ و سیب‌زمینی پیروی می‌کنند که این مسئله می تواند زمینه‌ساز بیماری‌های کبدی و کلیوی باشد.
به گزارش مشرق به نقل از فارس ، محمدرضا وفا، متخصص تغذیه در مورد عوارض مصرف بی‌رویه مواد خوراکی مانند سفیده تخم‌مرغ در افرادی که ورزش می‌کنند اظهار داشت: تغذیه علم تعادل است و همه افراد چه معمولی و چه ورزشکارانی که به صورت حرفه‌ای و نیمه‌حرفه‌ای ورزش می‌کنند تعادل را در مصرف مواد خوراکی باید رعایت کنند و اگر این تعادل از یک حدی فراتر رود می‌تواند به شدت آسیب‌زا باشد.

وی با اشاره به اینکه شرایط ورزشکاران حرفه‌ای با بقیه افراد متفاوت است افزود: برخی ورزشکاران برای شکستن رکورد از یکسری مداخلات استفاده می‌کنند که الزاماً مترادف با سلامت فرد نیست و به ویژه در ورزش‌های سرعتی و قدرتی این مسئله بیشتر دیده می‌شود.

به گفته دانشیار دانشگاه علوم پزشکی ایران در تمام دنیا پس از اینکه افراد ورزش حرفه‌ای را کنار می‌گذارند سلامت آنها دچار مشکل می‌شود.

وفا در مورد افرادی که ورزش را به صورت نیمه‌حرفه‌ای دنبال می‌کنند، اظهار داشت: گاهی دیده می‌شود این افراد برخی غذاهای غیرمتعارف مانند مصرف روزانه 8 عدد سفیده تخم‌مرغ، یک یا دو کیلو سیب‌زمینی را به همراه انواع پودرها در رژیم غذایی خود قرار می‌دهند.

وی در مورد عوارض این گونه رژیم غذایی گفت: مواد غذایی پرپروتئین دارای ترکیب زیاد ازُته هستند که مصرف زیاد آن برای بدن سم محسوب می‌شود و اسیدهای آمینه حاصل از پروتئین‌ها باید توسط کبد دفع شود. همچنین کلیه‌ها مجبورند با کارکرد بیشتر آب زیادی را از بدن دفع کنند.

این متخصص تغذیه ادامه داد: به زبان ساده رژیم‌های غذایی نامتعارف بار زیادی را به کبد و کلیه تحمیل می‌کند و در صورت تداوم امکان بروز بیماری‌های جدی کبدی و کلیوی در این افراد وجود دارد.

این متخصص تغذیه با تأکید بر اینکه حجیم کردن اندام‌ها از نظر فیزیولوژی به هیچ عنوان ورزش محسوب نمی‌شود گفت: تحمیل یکسری مواد غذایی خاص به بدن تنها متابولیسم بدن را افزایش می‌دهد که ممکن است زمینه‌ساز چربی خون و در نهایت افزایش فشار خون شود.
+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:48  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
غلامعلی حدادعادل از ادامه حضور در انتخابات ریاست جمهوری انصراف داد.
به گزارش مشرق، غلامعلی حدادعادل کاندیدای این دوره از انتخابات ریاست جمهوری و عضو ائتلاف سه گانه اصولگرایان از ادامه حضور در انتخابات ریاست جمهوری انصراف داد.

متن نامه انصراف حدادعادل به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

ملت شریف ایران

در روزهای حساس و سرنوشت ساز یازدهمین دوره­ انتخابات ریاست جمهوری توجه شما مردم عزیز را به نکات زیر جلب می­کنم:

1- اینجانب که از سال 1341 با کاروان نهضت امام خمینی(ره) همراه بوده و از بهمن 1357 تا کنون در صحنه­های انقلاب و مسئولیتهای مهم و سنگین اجرایی و قانونگزاری حضور داشته­ام ، روش و بینش «اصول­گرایی» را در عرصه­ سیاست با تعالیم اسلام و قرآن و آرمانهای امام راحل و اهداف انقلاب اسلامی و منافع و مصالح کشور منطبق و موافق می­دانم و خود را اصول­گرا می­ شناسم و به این صفت افتخار می ­کنم.

2- پیروزی اصول­گرایان را در انتخابات ریاست جمهوری هدف اصلی خود می­دانم و معتقدم با استمرار اصول­گرایان حقیقی می­توان آرامش و امنیت و عقلانیت را که لازمه­ ایجاد حماسه­ سیاسی و حماسه­ اقتصادی است بر کشور حاکم کرد و بر این اساس خود را موظف می­دانم از هر اقدامی که با واسطه یا بی­واسطه به شکست اصول­گرایی در این انتخابات منجر شود پرهیز کنم.

3- شرکت اینجانب در ائتلافی که به«ائتلاف سه­گانه» یا «ائتلاف پیشرفت» موسوم شد دقیقاٌ برای آن بود که نامزدهای اصول­گرا در رقابت با یکدیگر سبب شکست اصول­گرایان نشوند. ما با هم برای تلاش در راه پیروزی اصول­گرایان عهد و پیمان بسته ­بودیم و من دقیقاً بر آن عهد و پیمان استوار مانده­ ام.

4- با نزدیک شدن به ایام ثبت نام نامزدها و حوادثی که در آخرین ساعت روز آخر ثبت نام روی داد و نگرانی­هایی از باب تکرار حوادث تلخ سالهای گذشته به­ویژه فتنه­ی سال 88 را پدید آورد لازم دیدیم منتظر مشخص شدن آرایش سیاسی نامزدها بمانیم و پس از آن به مصلحت دیدیم که با شرکت در تبلیغات انتخاباتی و خصوصا با استفاده از فرصت های صدا و سیما و مناظره­ها، دیدگاهها و برنامه­ های خود را به اطلاع ملت برسانیم. اینجانب تصمیم گرفتم مواضع خود را در مناظره­ها و برنامه­های صداو سیما به روشنی و صراحت اعلام نمایم و حتی در این مناظره ­ها از بیان نقد نسبت به مواضع بعضی از نامزدهای اصول­گرا نیز دریغ نورزم.

5- اینجانب در سخنان خود در چند ماه گذشته و به­ ویژه در هفته­­ های اخیر ضمن تأکید مکرر بر اینکه مشکل عمده ­ی امروز مردم مشکل اقتصادی است و وظیفه­ی اول دولت آینده حل این مشکل می­باشد، همواره کوشیدم تا از دادن وعده ­های فریبنده و غیر عملی که تنها به قصد جلب رای مردم داده می­ شود خود داری کنم. سعی کردم از سیاه نمایی و نادیده گرفتن دستاوردهای انقلاب و خدمات دولتها بپرهیزم و موجب یأس و ناامیدی مردم نشوم. کوشیدم تا سخنی بر خلاف مصالح کشور و امنیت ملی بر زبان نیاورم و دل دشمنان انقلاب را شاد نکنم. تلاش کردم آرمانهای امام راحل(ره) و رهنمودهای مقام معظم رهبری را که از دل و جان به آنها اعتقاد دارم فراموش نکنم. امیدوارم در آنچه گفته­ام توانسته باشم رضای خداوند و رضایت مردم را جلب کرده باشم.

6- اکنون بر پایه­ ی این مقدمات، امروز دوشنبه 20 خردادماه 1392 با در نظر گرفتن واقعیتهای پیش رو در صحنه ­ی انتخابات و با توجه به نیت و انگیزه­ای که از آغاز حضور در ائتلاف داشته­ ام به عهد خود وفا می­ کنم و انصراف خود را از نامزدی انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران اعلام می­نمایم تا به سهم خود به پیروزی اصول­گرایی در این انتخابات کمک کرده­ باشم. امیدوارم سایر نامزدهای اصول­گرا نیز در این لحظه­ ی خطیر و حساس به وظیفه ­ی خود عمل کنند برادرانه و مشفقانه توصیه می­کنم مردم عزیز با تصمیم درست خویش کاری کنند که یا اصول­گرایان در مرحله­ اول انتخابات پیروز شوند و یا چنان شود که در صورت کشیده شدن انتخابات به مرحله­­ ی دوم، رقابت میان دو اصول­گرا باشد.

7- با انصراف خود از مردم عزیز می­خواهم معیارهای مورد نظر رهبری معظم انقلاب را در رای دادن به نامزدها دقیقا رعایت کنند و به کسانی رأی دهند که به مبانی جمهوری اسلامی معتقد بوده و شجاع و بانشاط و توانمند باشند و از گفتمان انقلاب اسلامی و ارزش های مورد نظر امام و رهبری حمایت کنند و پاسدار خون شهیدان و فداکاریهای ایثارگران عزیز و خانواده­ معظم شهدا باشند تا درخشش انقلاب اسلامی در فضای ظالمانه و ظلمانی نظام سلطه­ ی جهانی روز به روز افزونتر گردد.

8- وظیفه­ی خود می­دانم از عموم برادران و خواهرانی که در سراسر کشور در ستادهای انتخاباتی اینجانب صمیمانه و صادقانه تلاش کرده­اند و یا در اجرای برنامه­های صدا و سیما مرا یاری نموده­اند سپاسگزاری کنم. از اینکه نمی­توانم با هیچ زبان و قلمی از عهده­ی شکر محبتهای آنان برایم از همگان پوزش می­خواهم.

9- وظیفه دارم از شورای محترم نگهبان که اینجانب را واجد صلاحیت نامزدی انتخابات ریاست جمهوری تشخیص داده­اند تشکر کنم. همچنین موظفم ازصدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که فضای مناسبی برای بیان دیدگاهها و برنامه­های نامزدها بوجود آورده سپاسگزاری نمایم. از عموم نمایندگان رسانه­ها، چه رسانه­های مکتوب و چه رسانه­های مجازی که در ایام انتخابات با انتشار اخبار مربوط به این جانب اطلاع رسانی مفید و سازنده­ کرده­اند نیز تشکر می­کنم.

10- امیدوارم ملت مسلمان و با بصیرت و شجاع و انقلابی ایران با حضور پرشور و باشکوه در انتخابات جمعه 24 خردادماه 1392 حماسه­ی سیاسی ایجاد کنند و با برگزاری یک «انتخابات خوب » به یک «انتخاب خوب» دست یابند و زمینه را برای خلق «حماسه اقتصادی» با مدیریت دولت آینده و وحدت و همت ملت فراهم سازند. امیدوارم حاصل همه­ی تلاشها و نتیجه­ی انتخاب همگان به خیر و صلاح کشور باشد و مایه­ عزت و ارجمندی بیشتر ملت ایران و تضمین کننده­ی دوام و بقای استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی گردد.

والعاقبه للمتقین
غلامعلی حداد عادل

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:38  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
کاندیدای یازدهمین دوره ریاست جمهوری گفت: اگر دچار انحراف و کج‌روی شدم بدون تعارف مردم مرا مؤاخذه کنند و در این مسیر که تا لحظه مرگ ولایت‌مدار می‌باشم، با هیچ کس تعارف ندارم.
به گزارش مشرق، سعید جلیلی در دیدار با امام جمعه اردبیل در دفتر نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اردبیل اظهار داشت: من کاندیدای دولت نیستم بلکه سرباز ولایت هستم و خداوند روزی را نیاورد که از این خط راه به انحراف ببرم.

وی در ادامه تصریح کرد: اگر دچار انحراف و کج‌روی شدم بدون تعارف مردم مرا مؤاخذه کنند و در این مسیر که تا لحظه مرگ ولایت‌مدار می‌باشم، با هیچ کس تعارف ندارم.

جلیلی خاطر نشان کرد: جوانان این کشور در سفرهای شهرستانی و استانی به صراحت به من می‌گویند تا زمانی که پشت سر آقا هستید با تو هستیم؛ وگرنه عهد و پیمانی با جریان، گروه و فردی نداریم.

این مسئول با بیان اینکه گفتمان انقلاب اسلامی و ولایت و رهبری را دنبال می‌کنم، اضافه کرد: بنده در اهدافم صادق هستم و امیدوارم این وجه تمایز بنده با سایر کاندیداها تا همیشه جاودان و ماندگار بماند.

وی بیان کرد: گفتمان بنده گفتمان ولایتمداری و ارزشمندی است و هرگز در این مسیر از راه حقیقی زاویه پیدا نمی‌کنم.

کاندیدای یازدهمین دوره ریاست جمهوری یادآور شد: کوچک‌ترین انحراف و زاویه گرفتن از این مسیر را خطا و اشتباهی بزرگ می‌دانم و معتقدم هر کس در این مسیر اشتباهی را انجام دهد به عهد و وفای خود پایبند نبوده است.

جلیلی ادامه داد: در نشان دادن ولایت‌مداری خود اولین نشست خود را در استان اردبیل با نماینده ولی فقیه گذاشتم تا ثابت کنم که در عهدی که با مردم بسته‌ام در اطاعت‌پذیری محض از ولایت لحظه‌ای کوتاه نمی‌آیم.

وی گفت: اطاعت از ولایت چیزی نیست که در حد حرف و سخن باشد بلکه در عمل باید این ولایت‌مداری مشخص باشد.

سعید جلیلی در نشست با جانبازان دفاع مقدس در اردبیل اظهار داشت: اگر پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس رقم خورده به واسطه غیرت، همیت و ایمان قوی فرزندان این سرزمین بوده که پیروزی ارزشمندی را برای کشورمان به ارمغان آوردند.

وی با بیان اینکه ظرفیت ایثارگران جامعه نباید پایمال شده و یا دچار رکود و خانه‌نشینی شود، تصریح کرد: ایثارگران باید پای کار بیایند و توان معنوی و ارزشی خود را به مانند دفاع مقدس در صحنه به نمایش بگذارند چرا که کوچک‌ترین غفلت در این حوزه ما را دچار هزینه‌ای سهمگین می‌کند.

جلیلی خاطر نشان کرد: با نگاه ایثارگری می‌توان هم حماسه سیاسی و هم حماسه اقتصادی خلق کرد و دور شدن از این گفتمان سبب شده است تا در سال‌های اخیر آسیب متعددی کشور را تهدید کند.

این مسئول اضافه کرد: اگر امروز دچار مشکلات اقتصادی، تورم و گرانی شدیم همه به خاطر دور شدن از این گفتمان و رویکرد ایثارگرانه بوده که به نظر می‌رسد در این زمینه به سرمایه‌های این کشور جفا شده و سبب شده است تا بخشی از آنها خانه‌نشین شوند.

وی بیان کرد: اگر بنده رئیس جمهور شوم قطعاً از این ظرفیت استفاده کرده و به رونق روزافزون صنعت، کشاورزی، فعالیت‌های فرهنگی، اقتصادی و... کمک می‌کنم.

کاندیدای ریاست جمهوری در ادامه یادآور شد: ما اگر بتوانیم از این توانمندی‌ها استفاده کنیم آینده روشن و امیدبخش در انتظار ما می‌باشد و بنده از جانبازان و ایثارگران این استان انتظار دارم دست ما را در تشکیل دولت آرمانی با گفتمان انقلاب و امام بگیرند.

جلیلی از جانبازان و ایثارگران خواست دوباره مانند صحنه جنگ به میدان بیایند و با به نمایش گذاشتن دلباختگی خود به نظام از ظرفیت خود در اعتلای این کشور استفاده کنند.

وی گفت: اگر امروز تنها 30 درصد از وجود ظاهری شما باقی‌مانده است بنده معتقدم ظرفیت شما چندین برابری است و از این ظرفیت هزار درصد معنوی می‌توان بهتر استفاده کرده و در تاریخ این کشور خوش درخشید.

جلیلی در ادامه افزود:‌ هنر دولت آینده باید این باشد که ظرفیت‌ها در این حوزه را آزادسازی کند تا مبادا با غفلت افسوس گذشته را بخوریم و یا بخواهیم در این باب از حرکت‌های خود شرمنده باشیم.

وی تصریح کرد:‌ نشان دادن ظرفیت ایثارگری تنها به سالی یک بار سفر راهیان نور نیست بلکه به این است که هر لحظه خاطرات رزمندگان در عمل زنده، ساری و جاری باشد چرا که غفلت در این حوزه بزرگ‌ترین آسیب را به دنبال می‌آورد.

در این دیدار جمعی از جانبازان و ایثارگران شهرستان اردبیل نیز نظرات و دیدگاه‌های خود را در مورد مهم‌ترین مسایل جامعه و مطالبات خود را با رئیس جمهور آینده مطرح کردند.

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ساعت 16:32  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادی از شهید حسین ارجمند

فالی که برای دوست شهیدم گرفتم

جنگ و گنج: فال همه ی بچه ها را گرفتم تا این که نوبت به «شهید حسین ارجمند» رسید. رو به حسین کردم و گفتم: «تو هم نیتی کن تا فالت را بگیرم و از آینده برایت بگویم.»

یادی از شهید حسین ارجمند

جنگ و گنج-من و چند نفر از بچه های تیپ 44 قمر بنی هاشم(ع) داخل چادرهایی که از قبل بنا شده بود، نشسته بودیم. از همه چیز و همه جا صحبت می کردیم و با هم خوش می گذراندیم. از آن جایی که علاقه ی زیادی به فال حافظ داشتم، وقتی فضا را مناسب دیدم، کتاب حافظی را که مال دوستم مجید پوراحمد بود، برداشتم و بعد از خواندن فاتحه به روح حافظ به بچه ها پیشنهاد دادم تا نیت کنند و من برایشان فال بگیرم. فال همه ی بچه ها را گرفتم تا این که نوبت به «شهید حسین ارجمند» رسید. رو به حسین کردم و گفتم:

- «تو هم نیتی کن تا فالت را بگیرم و از آینده برایت بگویم.»

حسین لبخندی زد و گفت:

«فال من و آینده ام معلوم است؛»

من که از حرف هایش چیزی نفهمیده بودم با تعجب گفتم:

- «حالا می خواهی فالت را بگیرم یا نه؟!»

حسین وقتی اصرارم را دید، تسلیم شد و قبول کرد. چشمانش را بست و در دلش نیت کرد. من هم بسم الله گفتم و کتاب حافظ را باز کردم. فال عجیبی برای حسین درآمده بود. از خواندنش می ترسیدم! رو به حسین کردم و گفتم:

- «بخوانم یا صرف نظر کنم؟!»

علی رغم میل باطنی ام با اصرار فراوان حسین، آن را برایش خواندم:

حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده بر فکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که حسین در منطقه سردشت به آرزوی دیرینه اش، شهادت دست یافت و فال حافظ به درستی برایش در آمده بود.

راوی: مجید کریمی طالشی از لشکر 25 کربلا

+ نوشته شده در  شنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 17:44  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

ضرت ابوالفضل مولای ما علی‌ ابن ابی طالب (علیهماالسلام) در سال ۲۲ هجری قمری به برادرش عقیل ابن ابی‌طالب مأموریت داد تا از خانواده‌ای اصیل، نجیب، شجاع و سخی همسری برای امام انتخاب نماید.

 جناب عقیل پس از تفکر و تحقیق دختری به نامه فاطمه که بعداً ام‌البنین نامیده شد را پیشنهاد نمود.

 

 حضرت ام‌البنین (سلام الله علیها) دختر حزام بن خالد و ثَمامه بنت سهل بن عامر از قبیله بنی‌ کلاب بود. ام‌البنین با ورود به خانة امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دستان مبارک امام حسن و حسین و زینب کبری (علیهم‌السلام) را می‌بوسد و خدمت به خاندان وحی را با کمال جدیت و صداقت و تواضع آغاز می‌نماید. از همان شروع زندگی خرد نیرومند، ایمان استوار، ادب و صفات نیکوی این بانوی گرانقدر مورد توجه و بزرگداشت امیر مؤمنان و اهل بیت ایشان و قبیله بنی‌هاشم قرار گرفته و متقابلاً احترام والایی به ایشان قائل می‌شدند.

 

 اندکی پس از همسری علی (علیه‌السلام) متوجه می‌شود که فرا خواندن او با نام فاطمه توجه فرزندان فاطمه زهرا (سلام‌ الله علیها) را جلب کرده و آنها را به یاد مادر بزرگوار و مظلومشان انداخته و ایشان را در هاله‌ای از حزن فرو می‌برد. بهمین خاطر با چشمانی گریان از همسر خویش تقاضا می‌کند که نام دیگری برای وی انتخاب نماید تا داغهای جانکاه فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و اله) تداعی نشود. حضرت امیر نام ام‌البنین را برای ایشان انتخاب کرده و می‌فرماید: «خداوند متعال پسرانی به تو عنایت خواهد کرد که بهترین جوانان باشند.»

 

 در سپیده‌دم چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری مولود عظیم‌الشأن و سرور فضایل عالمیان حضرت اباالفضل العباس دیده به جهان می‌گشاید. امیر مؤمنان نام او را عباس که به معنی شیر بیشه و ترش‌رو در برابر باطل و کژیها است گذاشت و کنیه‌اش را اباالفضل و لقب او را قمر بنی‌هاشم و سقّا خواند و به دخترش زینب (علیهاالسلام) فرمود: «او القاب زیادی خواهد داشت.» همین گونه نیز شد و آن حضرت به لقب‌هایی چون ابورأس الحار (کنایه از کسی که در برابر مراعات نکردن امور الهی غضبناک شده و به خیانتکار مهلت نمی‌دهد) ابوالشاره (صاحب کرامتهای مشهور) ابوفَرَجه (گشایش‌ پناهنده) حامل‌اللواء (پرچمدار)، عبد صالح، باب‌الحسین و … شهرت یافت.

 

 دوران شیرخوارگی و کودکی حضرت عباس در کنار پدر و مادر گرامیش و خواهران و برادران والامقامش می‌گذشت و از برکات وجودی آنها بهره‌های معنوی و تربیت محمدی و علم احمدی (صلی‌الله علیه و آله) دریافت می‌کرد.ایشان از اوان کودکی در کنار حوادث بزرگی که رویاروی حضرت امیر (علیه السلام) پیش می‌آمد قرار داشت و از رفتار و عملکرد پدر گرامیش در جریان کشته شدن عثمان و هجوم مردم برای انتخاب و بیعت با پدر به عنوان رهبر و خلیفه الهی و خونخواهی عثمان توسط عایشه و سپس معاویه، بهره‌ها و تجربه‌های عالی کسب کرده و می‌اندوخت.

 

 وقتی خبر شورش عایشه علیه ولایت حقه علوی و اشغال بصره به امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسید، حضرت تصمیم به مقابله گرفت و سپاهی بزرگ فراهم می‌آید. عباس بن علی (علیهماالسلام) در کنار اصحاب پیامبر چون عمار یاسر، مالک اشتر و حجربن عدی راه بصره را پیش گرفتند. حضرت ابوالفضل در جنگ با ناکثین که جنگ جمل خوانده شد، ده سال داشتند.

 

 پس از شکست ناکثین در جنگ جمل، معاویه سر به شورش برداشته و جنگ صفین به راه افتاد. در این جنگ امام حسن و امام حسین و قمر بنی‌هاشم از ابتدا ملتزم رکاب امیرالمؤمنین (علیهم‌السلام) بودند. حضرت عباس با سن کم رشادتهای وصف‌ناپذیری از خویش به نمایش گذاشته و در حمله‌ای به سپاه معاویه که منجر به آزاد کردن آب از دست محاصره دشمن شد، بازوی امام حسین (علیه‌السلام) بود.

 

 در یکی از روزهای جنگ صفین، حضرت عباس در حالی که نقاب به صورتش زده بود وارد میدان نبرد شده و مبارز می‌طلبد. معاویه ابوشعتاء را به مبارزه او می‌خواند. ابوشعتاء تکبر کرده و می‌گوید: «اهل شام مرا حریف هزار اسب سوار می‌دانند» (یعنی در شأن من نیست که به مقابله این شخص ناشناخته بروم) ابوشعتاء پسران هفتگانه خود را به سوی آن نوجوان نقابدار گسیل داشت و هر مرتبه او با شجاعت تمام آنها را به خاک و خون کشید. ابوشعتاء که چنین چیزی در باورش نمی‌گنجد خشمگین شده و خود به سوی آن نوجوان حمله می‌برد ولی او نیز کشته می‌شود. سپاه معاویه از وحشت بر خود می‌لرزد و سپاه حق نیز در کمال شگفتی فرو می‌رود تا اینکه علی (علیه‌السلام) نقاب از چهره آن نوجوان برمی‌دارد و او کسی جز قمر بنی‌هاشم نبود. در نبرد با گروه خوارج در نهروان نیز قمر بنی‌هاشم جزء سرداران سپاه امام بود.

 

 در فاجعه بزرگ ضربت خوردن مولا علی (علیه‌السلام) تا روز ۲۱ رمضان و شهادت آن مولود کعبه، حضرت ابوالفضل مانند سایر برادران و خواهران خود با قلبی پر از اندوه و اضطراب و دلی پرخون و چشمانی اشک‌ریز بر بستر و بالین پدر رفت و آمد می‌کرد. در این لحظات بود که به حضرت عباس و سایر فرزندان که از غیر فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) بودند فرمود: «مخالفت حسن و حسین نکنید … زود باشد که فتنه‌ها رو به شما آورد و منافقان این امت کینه‌های دیرینه خود را از شما طلب نمایند و از شما انتقام بکشند. بر شما باد صبر که عاقبت صبر نیکو است.» آنگاه رو به حسین (علیه‌السلام) نموده فرمودند: «تویی شهید این امت پس بر تو باد صبر بر بلا… » حضرت ابوالفضل را در آغوش گرفته و به سینه چسبانید و فرمود: «پسرم به زودی به وسیله تو چشم من روشن می‌گردد، پسرم هنگامی که روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه آب وارد شدی، مبادا آب بیاشامی در حالی که برادرت تشنه است». سپس حسین (علیه‌السلام) را خواستند و دست او را در دست عباس قرار دادند و سفارش نمودند یاری برادر را.

 

 پس از شهادت علی (علیه‌السلام)، حضرت امام حسن (علیه‌السلام) بر فراز منبر مسجد کوفه بالا رفته و خود را معرفی می‌نماید. امام حسین (علیه‌السلام) و سپس عباس (علیه‌السلام) که در آن زمان ۱۴ ساله بود و اهل بیت و بنی‌هاشم و سایر مردم کوفه با ایشان بیعت می‌نمایند.

 حضرت عباس (علیه‌السلام) در دوران ده سال امامت برادرشان حسن بن علی (علیهماالسلام) علاوه بر تدریس و برگزاری مجالس وعظ و سخنرانی، رسیدگی به امور اجتماعی و زندگی محرومان جامعه را نیز به عهده داشت و در کنار برادر به اداره امور مختلف می‌پرداخت. مضافاً مقام سپهسالاری امام را عهده‌دار بود و همواره ملتزم رکاب آن بزرگوار بود.

 

 در سال ۴۶ یا ۴۷ هجری قمری زمانی که حضرت قمر بنی‌هاشم ۲۰ یا ۲۱ ساله بودند، امام حسن تصمیم گرفتند همسری برای ایشان اختیار نمایند لذا لبابه دختر عبدالله بن عباس که دختر پسرعموی رسول خدا و علی مرتضی بود را برگزیدند و آن دو را به همسری یکدیگر درآوردند. عده‌ای از اهل تحقیق همسر دیگری را نیز به حضرت عباس منتسب دانسته‌اند. ثمره این دو ازدواج پنج یا شش فرزند پسر و دختر بود. فرزندان پسر به نامهای: عبیدالله و فضل و حسن و قاسم و محمد و دختری به نامه حدیقه‌النسب یا حدائق الانس. قاسم و محمد هر دو در کربلا به فیض شهادت نائل آمدند و نسل حضرت عباس فقط از فرزند گرامیش عبیدالله ادامه یافته است.

 

 در جریان لشکرکشی معاویه به عراق برای جنگ با امام حسن (علیه‌السلام) حضرت ابوالفضل با اینکه بی‌صبرانه منتظر رویارویی با این دشمن دیرینه اسلام محمدی (صلی‌الله علیه و آله) بود ولی لحظه‌ای در اطاعت برادر و امام بر حق خود شک و تردید نکرد و متابعت از روش سیاسی امام را نصب‌العین خود قرار داده بود تا اینکه قرارداد صلح بین امام و معاویه منعقد شد.

 

 وقتی جَعده دختر اشعث بن قیس و همسر امام مجتبی (علیه‌السلام) با توطئه معاویه آن حضرت را مسموم کرد و ایشان به جوار والدین و جد بزرگوارشان سفر کرد، امر غسل دادن و کفن و دفن آن کریم اهل بیت به دست امام حسین و قمر بنی هاشم (علیهما السلام) صورت گرفت. بنابر وصیت آن امام که دفن خود را در کنار تربت مقدس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و یا قبرستان بقیع ترسیم کرده و وظیفه بازماندگان را در این خصوص مشخص کرده بود، این امر در حال انجام بود و امام را جهت دفن به جوار مسجد‌النبی حرکت می‌دادند که عایشه به تحریک مروان و با همراهی فرزندان عثمان و شخص ابوسفیان و عده‌ای از بنی‌امیه نگذاشتند امام را در کنار جدش بخاک بسپارند و عایشه دستور تیراندازی به تابوت عزیز زهرا را صادر کرد، در این هنگام خشم مشایعت‌کنندگان تابوت امام بجوش آمده و حضرت عباس دست به قبضه شمشیر برد، اطرافیان عایشه و افراد بنی‌امیه که متوجه رگهای برافروخته حضرت شده و از کمال غیرت، شجاعت و رشادت او اطلاع داشته و شدیداً از او می‌هراسیدند به حضور امام حسین (علیه السلام) شتافته و وصیت امام حسن (علیه السلام) را که فرموده بود: «نگذارید در تشییع جنازه من خونی بر زمین بریزد» را یادآور شدند. امام حسین (علیه السلام) رو به بنی‌امیه نموده و فرمود: «اگر وصیت برادرم نبود هر آینه او را در کنار جدش دفن می‌کردم و بینی‌های شما را بر خاک می‌مالیدم…» قمر بنی هاشم در اطاعت از امام و مقتدای خویش آرام گرفت. ایشان در آن موقع ۲۴ ساله بودند.

 

 در واقعه حرکت امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه و از مکه تا کربلا حضرت عباس قافله‌سالار و پاسدار این کاروان بود. در روز دوم یا سوم محرم سال ۶۱ هجری قمری کاروان ابی‌عبدالله به کربلا رسید. سالار شهیدان اسم آنجا را سؤال کردند به ایشان عرض کردند اینجا کربلا است. فرمود: «خدایا از کرب (سختی، رنج، اندوه) و بلا به تو پناه می‌بریم.» سپس فرمود: «اینجا محل اقامت و قلتگاه ماست. همین جا توقف کنید.» قمر بنی هاشم و علی‌اکبر (علیهما السلام) زنان را از محملها پائین آوردند.

 

 لشکر دشمن بزودی آب را در محاصره و انحصار خود قرار داده و آن را از کاروان امام دریغ نمودند. امام (علیه السلام) با لشکر دشمن صحبت کرد و خود را معرفی نمود و راجع به خود از آنان سؤالاتی نمود که جواب همه آنها مثبت بود ولی آن دل سیاهان شقی بعد از شنیدن سخنان امام در جواب گفتند: «ما همه اینها را می‌دانیم ولی تو را رها نمی‌کنیم تا از تشنگی بمیری.» دختران و خواهران حضرت گریستند و صدای ایشان بلند شد. ابا عبدالله (علیه السلام) قمر بنی هاشم و امام سجاد (علیهما السلام) را فرمودند: «آنان را ساکت کنید به جان خودم سوگند، گریه فراوان خواهند داشت.»

 

 حضرت عباس از این گفتگوی امام و جوابهایی که داده بودند غضبناک شده مانند صاعقه بر انبوه دشمن چنان حمله کرد که در اندک مدتی تمامی آن جماعت را از کنار فرات راند و وارد شریعه فرات شده و اصحاب امام را به شریعه برد، آنها همه آب آشامیدند و برای خیمه‌ها آب بهمراه بردند. دیری نپائید مشکها از آب خالی شد، تشنگی اهل بیت و اطفال قافله را می‌آزرد. آن مظهر غیرت و عطوفت بر آن شد تا برای به دست آوردن آب بار دیگر حمله نماید. سی سوار و بیست پیاده همراه او به راه افتاده و بیست مشک آب با خود برداشتند و بطرف فرات به راه افتادند. نافع بن هلال پیشاپیش قمر بنی هاشم و چهل و نه تن دیگر حرکت می‌کرد. عمر بن حجاج زبیدی مسئول نگهبانی از فرات راه را بر نافع بست و از او پرسید: «به چه کار آمده‌ای» فرمود: «آمده‌ایم آبی را که ما را از آن بازداشته‌ای بنوشیم.» گفت: «بنوش گوارایت» نافع گفت: «آیا من بنوشم ولی حسین و دیگر اصحابش تشنه باشند.» عمر بن حجاج گفت: «برای آنان نمی‌توانی آب ببری، ما را اینجا گذاشته‌اند تا نگذاریم آب به آنها برسد». همراهان علمدار کربلا توجهی به او نکردند و برای برداشتن آب به سمت فرات رفتند. عمر با جماعتی از سپاهیانش بر آنان حمله‌ور شدند ولی قمر بنی هاشم و نافع بن هلال حمله آنان را دفع کردند. اصحاب مشکها را پر آب نمودند و به خیمه‌ها بازگشتند.

 

 در یکی از روزهای نزدیک به عاشورا فردی بنام مارد بن صدیق که با یزید بن معاویه قرابت و بستگی نزدیک داشت و مردی بسیار قوی هیکل و پرقدرت بود و از جنگجویان مشهور عرب به شمار می‌آمد بطوری که کسی در میدان نبرد حریف او نمی‌شد برای اینکه در جمع خاندان و اصحاب امام وحشت ایجاد کند، در حالی که زره محکمی به تن کرده و نیزه بلندی در دست گرفته و کلاه خود مخروطی شکل بر سر نهاده و اسبی سرخ رنگ سوار شده بود به میدان آمده و مبارز طلبید. عباس بن علی بی‌درنگ به میدان شتافت. مارد گفت: «ای جوان شمشیرت را بیانداز و برگرد…» حضرت به رجزخوانی و یاوه‌گویی او پاسخ مناسب داده و خود و پدرش را معرفی کرد. حضرت با یک حمله ناگهانی مارد را غافلگیر کرده و نیزه بلند او را از دستش گرفت و فرمود: «ای دشمن خدا تو را با نیزه خودت به دوزخ روانه می‌سازم.» آنگاه چنان ضربه‌ای با نیزه به سینه‌اش نواخت که با اسب بر زمین افتاده و دست و پای اسب به هوا بلند شد. شمر ملعون که صحنه را چنین دید، نعره زد: «ای بدبخت‌ها،‌ ایستاده‌اید و تماشا می‌کنید! زود به یاری مارد بروید وگرنه به دست این جوان کشته خواهد شد.» یکی از لشکریان به میدان آمده و اسبی را برای اینکه مارد به آن سوار شده و از مهلکه بگریزد، آورد. قمر بنی هاشم بی‌درنگ چنان با نیزه به سینه او زد که به خاک افتاده و در خون غلطید حضرت بر اسب مارد سوار شد و اسب خود را به آن بست تا به جانب اردوگاه برادر بازگردد. شمر که این شکست فاحش عصبانی‌اش کرده بود به اتفاق سنان بن اَنس و خولی و جمیل بن مالک به طرف حضرت عباس هجوم آوردند. امام که صحنه را دقیقاً زیرنظر داشت با صدای رسا فرمودند: «برادرم عباس مواظب پشت سر خود باشد.» عباس روی گردانیده و بی‌تأمل به سوی مارد مجدداً حمله برد و با ضربتی او را روانه جهنم کرد و سپس به لشکر دشمن حمله کرده و پس از کشتن تعدادی از آنها به طرف قافله بردار برگشت. نمونه اینگونه نبردهای پراکنده تا روز عاشورا چند بار بین قمر بنی هاشم و لشکر عمر سعد بوقوع پیوست.

 

 

 غروب روز پنجشنبه نهم ماه محرم سال ۶۱ هجری قمری که امام با افراد خود به سخن گفتن مشغول بودند، شمر به طرف آنها حرکت کرده و وقتی نزدیک اردوگاه شد با فریاد گفت: «ای خواهرزادگان من کجائید؟» [در عرب مرسوم بود که مردان قبیله زنان آن قبیله را خواهر خود خطاب می‌کردند و چون شمر با حضرت ام‌البنین مادر حضرت عباس هم قبیله بود فرزندان ایشان را خواهرزاده خوانده است] ابی‌ عبدالله (علیه السلام) به حضرت عباس فرمود: «جواب او را بدهید». قمر بنی‌ هاشم نزدیک شمر رفته و فرمود: «چه می‌گویی مرد نفرین شده» شمر در حالیکه تبسم بر لب داشت اظهار کرد: «بیهوده مرا مورد شماتت قرار ندهید، من برای شما چند برادر، امان نامه از ابن‌زیاد دریافت کرده‌ام. چرا خود را در معرض خطر و کشته شدن قرار می‌دهید؟ بیایید به اتفاق هم برویم». حضرت ابوالفضل (علیه السلام) با خشم از ادامه سخن او جلوگیری کرد و فرمود: «خدا تو و امانت را لعنت کند. آیا ما را امان می‌دهی و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را امان نباشد. ما شخصی چون حسین بن علی (علیهما السلام) را رها کنیم و طاعت ملعون و ملعون‌زاده‌ها را گردن نهیم؟ لعنت خدا بر تو و ابن زیاد باد.» شمر گفت: «فریب حسین را نخورید او به امیرالمؤمنین یزید خیانت کرده…» حضرت قبضه شمشیرش را در دست می‌فشرد و حالت حمله به خود گرفته و فرمود: «فوراً از این مکان دور شو وگرنه تو را خواهم کشت. بریده باد زبانت که چنین کفرآلود است.» برادارن حضرت نیز با او همصدا شدند. شمر توقف را جایز ندانست و شتابان به لشکر خود بازگشت.

 

 سیدالشهداء (علیه السلام) در غروب شب عاشورا بعد از نماز در جمع اهل بیت و اصحاب خود شروع به سخن گفتن نموده و بعد از حمد و سپاس خداوند متعال فرمودند: «من حقاً اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم و نه اهل بیتی نیکوکارتر و راسخ‌تر در پیوند رحم از اهل بیت خودم سراغ ندارم، پس خداوند شما را از طرف من به بهترین جزایی پاداش دهد. آگاه باشید که من در رفتن به شما اذن و اجازه دادم، پس همگی بروید که عقد بیعت را از شما گسستم و نسبت به خود چیزی بر گردن شما ندارم. اینک شب فرا رسیده و پوشش آن شما را فرا گرفته است آن را چون شتر راهواری بگیرید و متفرق شوید.» امام ساکت شد و برای آنکه شرم حضور نکنند روی از جمع برگرفت تا آنها که می‌خواهند آسوده‌تر جدا شده و بروند، عده‌ای برخاسته و رفتند.

 

 قمر بنی هاشم در حالی که از شدت غیرت و هیبت می‌لرزید برخاسته و عرض کرد: «خداوند آن روز را نیاورد که ما دچار چنین گناهی شویم، اگر چنین امری پیش آید و ما شما را رها کرده و زنده به مدینه بازگردیم در جواب مردم چه بگوییم؟! بگوییم مولا و سرور، پدر و برادر و عموی خود را که شریفترین افراد عالم بود یکه و تنها گذاردیم؟! هیهات، هیهات، مولای من به ذات پروردگار سوگند نه تنها تا آخرین قطرة خون خود در کنار تو خواهم جنگید بلکه فرزندان و برادران خود را نیز در راه تو فدا خواهیم کرد. آیا جان ما از جان تو عزیزتر است؟!‌ یا می‌خواهیم پس از تو باز هم در این دنیا باقی مانده زندگی کنیم؟! خدا نخواسته باشد که چنین عمل ناشایستی از ما سربزند و از کنار حضرتت پراکنده شویم.» پس از قمر بنی‌هاشم دیگران نیز با زبانی اعتذارآمیز سخنانی عرضه داشتند.

 

 آن شب حضرت عباس با جلال و شکوه و وقار خاص خود به پاسداری و نگهبانی خیمه‌ها و افراد پرداخته و تا صبح لحظه‌ای به خواب نرفتند.

 صبح عاشورا اصحاب به میدان کارزار وارد شده و پس از رشادتها و شهامت‌های بی‌مانند به فیض شهادت رسیدند. پس از شهادت اصحاب باوفای اباعبدالله، علی‌اکبر (علیه‌السلام) اولین شخص از اهل بیت بود که به شهادت رسید. حضرت عباس (علیه‌السلام) رو به برادرانش کرد و فرمود: «به میدان بروید و در جهاد بر من سبقت گیرید و جان خود را فدای امام و سید خود نمایید.» برادران حضرت و فرزندان ام‌البنین بپاخاسته و ابتدا عبدالله بن علی به میدان رفت و به دست هانی بن ثبیت حضرمی به شهادت رسید. پس از او جعفر بن علی به دست همان ملعون و یا به قولی خولی اصبحی به شهادت رسید. سپس عثمان بن علی – که امیر مؤمنان او را همنام عثمان بن مظعون (رضی‌الله‌عنه) صحابی بزرگوار رسول خدا نام گذارده بود – به دست خولی بن یزید شهید شد. آنگاه حضرت عباس فرزند دلبند خود محمد که مورد علاقه شدیدش بود به حدی که او را از خود جدا نمی‌کرد، خوانده و شمشیر به کمرش بست و فرمود: «ای نور چشم از این جهان پرمحنت به سوی جهان جاودان رهسپار شو که ساعتی بعد به تو ملحق خواهم شد.» محمد با امام و پدر گرامیش وداع نمود و به صحنه کارزار وارد شد تا اینکه پس از مجاهدت به اجداد طاهرینش ملحق شد. گفته‌اند شهادت این جوان ۱۴ یا ۱۵ ساله قمر بنی هاشم را سخت غمگین کرد و امام در شهادتش گریه بسیار نمود و ‌فرمود: «جانم به فدای تو ای پسر برادر».

 

 در کتاب تذکره الشهداء، مرحوم ملاحبیب الله شریف کاشانی عقیده دارد که علاوه بر محمد، قاسم فرزند دیگر حضرت عباس (علیه‌السلام) نیز در کربلا شهید شد.

 

 سقای اهل بیت بنا به وعده‌ای که به امام خود داده بود مبنی بر اینکه صبح عاشورا به طرف فرات خواهد رفت و برای اهل خیام آب خواهد آورد، مشکی برداشته و پس از دعا و استعانت از خداوند، پیشانی امام را بوسید و به طرف رودخانه حرکت کرد. وقتی به شریعه فرات رسید آب را در محاصره کامل دشمن دید به رسم برادر و پدر خود شروع به نصیحت و موعظه لشکر دشمن کرد ولی آنها که قساوت قلبشان را فرا گرفته بود و گوش و چشم آنان را کروکور کرده بود، دادن آب را منوط به بیعت امام با یزید کردند. حضرت بازگشت و شرح ماجرا را به امام عرضه داشت و اجازه رفتن به میدان نبرد را نمود. امام فرمود: «حال که عازم میدان جنگ هستی برای این کودکان آبی بیاور که از تشنگی بی‌تاب گردیده‌اند.» حضرت مشک را مجدداً بر دوش گرفت و عازم فرات شد. چون شیری غران وارد شریعه فرات شد. آبی بر کف گرفت ولی با خود گفت سوگند به خدا از آب ننوشم تا فرزندان برادرم را سیراب نمایم. مشک را پر از آب نمود و به طرف خیمه‌ها راند در این وقت کمانداران راه را بر او بستند و حضرت را به صورت گرداگرد محاصره کردند، حضرت حمله می‌کرد و در هر حمله تعدادی را به درک واصل می‌نمود، ناگاه نوفل ازرق یا به اعتباری یزید بن رُقاد جَهنَی یا به روایتی زید بن ورقا به اتفاق حکیم بن طفیل که پشت نخل کمین کرده بودند بیرون آمده و بنابر قولی فردی به نام ابرص بن شیبان ضربتی به حضرت زده و دست راست او را قطع کردند. حضرت شمشیر را با دست چپ گرفته و به نبرد ادامه داد تا اینکه دست چپ حضرت نیز ضربه سنگینی خورده و قطع شد، پرچم را به سینه چسبانید و مشک را به دندان گرفت.

 

 به دستور فرماندهی سپاه کوفه، تیراندازان شروع به پرتاب تیر کردند، تیری به مشک اصابت کرده و آن را سوراخ نموده و آب آن ریخت. تیری بر سینه حضرت فرود آمد و تیر دیگری بر چشم شریفش نشست. حضرت می‌کوشید تیر را از چشم بیرون آورد ولی نتوانست در این موقع عمود آهنینی بر سر مبارک فرود آمد و تا پایین ابروان را شکافت، طاقت آن قمر منیر تمام شده و از اسب بر زمین افتاد. حضرت اباعبدالله گویا صدای کمک برادر را می‌شنود، شتابان به سوی او تاخت دشمن از ترس پا به فرار گذاشت. امام برادر علمدار خود را غرق در تیر و خون یافت و بر بالین خونین برادر فرمود: «ای عباس الان پشتم شکست و چاره‌ام رو به کاستی رفت و دشمن زبان به سرزنشم گشود.» خون از چشمان عباس پاک کرد. عباس در لحظه آخر گریه می‌کرد، امام فرمود: «ای برادر چرا گریه می‌کنی؟» عرض کرد: «ای برادر و ای نور چشمم چگونه گریه نکنم که مثل شما کنارم آمده و سرم را از خاک برداشته، بعد از ساعتی چه کسی سرتان را از خاک برمی‌دارد و صورتتان را از خاک پاک خواهد کرد.» این بگفت و جان پاک به جانان تسلیم کرد. امام فریادی کشیده و فرمودند: «برادرم عباس عمر کوتاه من در گریه بر تو خواهد گذشت.»

 

 حضرت سیدالشهداء با دلی شکسته و صورتی غرق اندوه و چشمانی اشک‌ریز در حالی که اشکهایشان را پاک می‌کردند تا اهل حرم ایشان را گریان مشاهده نکنند به سوی خیمه‌‌ها حرکت نمود. برای اینکه خبر شهادت برادرش را به نحوی به اطلاع اهل بیت برساند، عمود خیمه عباس را خواباند. غوغا و شیون اهل حرم، عرش الهی را به لرزه درآورد و ملائکه آسمان و زمین از دیده خون باریدند.

 

 پس از رسیدن اهل حرم به شام، فرماندهان سپاه یزید آنچه را غارت کرده بودند در مقابل یزید به نمایش گذاشتند. نظر یزید به پرچم علمدار کربلا افتاد و بهت‌زده به آن می‌نگریست، از روی حیرت پرسید: «این پرچم را چه کسی حمل می‌کرد؟» گفتند: «عباس پسر علی و برادر حسین» یزید سه بار از جای برخاست و نشست سپس به حاضران گفت: «به این پرچم بنگرید که بر اثر ضربات و صدمات هیچ جای آن سالم نمانده جز دستگیره آن که پرچمدار آن را با دست حمل می‌کرده است.» یعنی تا آخرین لحظه که دست در بدن داشته پرچم را رها نکرده است.

 

 امام سجاد (علیه السلام) می‌فرماید: «خدا عمویم عباس را رحمت کند، ایثار کرد و جان خویش را فدای برادر نمود. در راه یاری او دو دستش را قطع کردند و خداوند در عوض دو بال عنایت فرمود که با آن دو بال با فرشتگان در بهشت پرواز می‌کند و در روز قیامت، عباس در نزد خدا مقام و منزلتی دارد که تمام شهدا بر آن غبطه می‌خورند و آرزوی مقام او را می‌کنند.»

 

 سلام و صلوات خدا بر اباالفضل العباس فرزند امیرمؤمنان و حامی سالار شهیدان و ساقی اهل بیت نبوت، جوانمردِ فرزند جوانمرد و برادر جوانمرد، همو که جوانمردی در محضر او جوانمردی آموخت و لعنت و نفرین و عذاب بی‌پایان الهی بر قاتلین و ظالمین او.  

+ نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 22:12  توسط داود صیاد مالفجانی  |