شهید مرتضی محمد رضا پور


شهید مرتضی محمد رضا پور در خرداد ماه سال 1364در حصار چشم به جهان گشود، وی دوران تحصیل خود را در پایه ابتدائی و راهنمایی در حصار و ادامه تحصیل خود را در مقطع دبیرستان در دبیرستان دهخدا(کرج) گذراند و در حین تحصیل در دو رشته کوهنوردی و کونگ فو فعالیت داشتند که در سال 1380 موفق به صعود  قله ی سهند، و در رشته‌‌ی کونگ فو در سال 1383 موفق به کسب مدال شدند و در پایگاههای بسیج فعالیت می‌کردند و عاشق ولایت فقه (سید علی خامنه ‌ای ) و عاشق خانواده بودند ،وی پس از اتمام خدمت سربازی ، لباس سبز سپاه را پوشیدو مشغول به کار گردید،تا اینکه حماسه بزرگ شهادت را رقم زدند تا خاکیان عالم را هشدار دهد که ،،،الدنیا مزرعة الاخرة.

اگر با دید وسیع به آنچه که او در مدت چندین سال عمر پر برکتش بنگریم، جز خوبی ها و محبت ها و ایثار چیز دیگری  پیدا نخواهیم کرد اما چیز دیگری که بشود به زبان آورد این است که ایشان به دوستان خود علاقه‌ی زیادی داشتند همیشه زبانزد خاص و عام بود، وی فرزندی بود که همیشه  لحظه ای از یاد خدا غافل نبود و عاشق اهل بیت و هیئت های عزاداری  سرور شهیدان  آقا امام حسین (ع) بودند و علاقه بسیاری به حضرت ابوالفضل (ع) داشتند و به کربلا هم مشرف شده بودند.

          آنانکه به مرگ سرخ لبخند زدند

                                                    پیمانه حق حسین مانند زدند

         با جوشش خون و با سرود تکبیر

                                                    شب را به خجسته صبح پیوند زدند

 

یک هفته قبل از شهادتش به نقل از پدر گرامی ایشان :

برادر مرتضی محمد رضاپور خواب دیده بود که خودروی سفید رنگی خریده و یک آقای نورانی در کنار او داخل خودرو نشسته و دشمنان آقا پشت سرش دنبال او بودند وی پیاده شد و دشمنان آقا را به هلاکت رساند و وقتی به سوی خودرو بازگشت دید که آقای نورانی در ماشین نیستند.

سپس هنگامه ی سرود  عروج رسید و این بار نغمه ی عشق را میبایست عاشقی پاکباخته بر زبانش جاری سازد و چه خوب این نغمه را مرتضی محمد رضاپور خواند و چه خوب نمونه ای شد برای پاکباخته گان و این عروج همزمان شد با عید غدیر که در حال انجام وظیفه شربت شهادت را نوشیدند.

این شهادت را خانواده ی او هدیه ای دانستند که می‌بایست در چنین روزی به پیشگاه احدیت بفرستند.

 

یک سفارش از شهید به خانواده و دوستان :

برای سلامتی آقا و تعجیل در فرجش زیاد دعا کنید

 

 39236266176627414440.jpg


34144095796134825781.jpg


+ نوشته شده در  شنبه ششم مهر ۱۳۹۲ساعت 4:23  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

منتخبین دومین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس خراسان شمالی

سرهنگ سعادت جلال دوست، مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس خراسان شمالی با اشاره به برگزاری دومین دوره از این جشنواره، به خبرنگار شبستان گفت: 320 اثر در بخش های خاطره و عکس دفاع مقدس توسط 256 نفر به دبیرخانه جشنواره ارسال شد که مورد داوری قرار گرفت.

مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس خراسان شمالی، استقبال از جشنواره امسال را گرمتر از سال گذشته خواند و افزود: پارسال 156 اثر توسط 118 نفر به دبیرخانه این جشنواره ارسال شده بود که امسال این آثار 100 درصد افزایش یافته است.
سرهنگ جلال دوست با اشاره به چاپ دو مجموعه از خاطرات شهدای استان، از تشکیل مجمع پژوهشگری دفاع مقدس نیز خبر داد و بیان داشت: این مجمع با هدف مستندسازی، تولید و نشر آثار دفاع مقدس و نهادینه شدن فرهنگ ایثار و شهادت شکل گرفته است.

وی افزود: در این جشنواره "مصطفی باقری"، "مهدی هاشم آبادی" و "علی علیزاده"   از دبستان  شاهد حضرت رسول اکرم (ص)به عنوان دارندگان آثار برتر این جشنواره در بخش خاطره نویسی معرفی و مورد تقدیر قرار گرفتند.

مدیرکل بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس خراسان شمالی افزود: در بخش عکس دفاع مقدس، هیچ یک از آثار حائز رتبه نشد.

سرهنگ جلال دوست اضافه کرد: "محمدمهدی سوقندی"، "مهدی عقیقی"، "سیده ثنا سجادی"، "ساینا یزدانی"، " فاطمه پورخیاط"، "محمدحسین عرفانیا"، "ابوالفضل حصاری"، "عباس ایزدی ثانی"، "سمیه ساعد" و "امیرحسین مومنی نسب" نیز برای حضور در بخش خاطره نویسی جشنواره تقدیر شدند.

وی با بیان اینکه زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست، گفت: خاطرات دوران دفاع مقدس باید مکتوب شده و انتشار یابد تا چراغ راه هدایت جامعه باشد.

سرهنگ جلال دوست با اشاره به تأکید رهبر معظم انقلاب بر لزوم جمع آوری و حفظ خاطرات شهدا و ایثارگران، افزود: همه آحاد جامعه برای تحقق این خواست برای تدوین و انتقال تجربیات و خاطرات آن دوران به نسل های بعدی انقلاب وظیفه دارند.

+ نوشته شده در  شنبه ششم مهر ۱۳۹۲ساعت 4:17  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

آن‌هايي که رژه نيروهاي مسلح در جوار حرم امام روح‌ا... (ره) را در سال‌هاي قبل دنبال کرده بودند، سال‌ها با چهره مردي روبه‌رو مي‌شدند که شعارهايش نه از جنس رژه‌هاي ارتش و سپاه که از عطر شعارهاي دفاع مقدس نشأت گرفته بود. حاجي بخشي 70 ساله شعار مي‌داد «کي خسته است؟» و جمعيت جواب مي‌داد: «آمريکا». اين چنين بود که حال و هواي گرماي شهريورماه و رژه با زبان روزه، به بهترين نحو، تبديل به احسن مي‌شد و همه براي سلامتي پير جبهه صلوات مي‌فرستادند و مطمئن بودند سال ديگر، او با دردهاي ناشي از بيماري و ترکش‌هاي دفاع مقدس همچنان پاي ثابت هر جبهه‌اي است که نياز به حضور مردم دارد. بسيجي آن روزهاي ما، دو روزي است در جوار رحمت الهي و در کنار برادر، داماد و پسر خويش آرميده و حيف است که زود يادمان برود. روحيه حاجي‌بخشي حتي شهيد آويني را نيز متعجب کرده بود. آن‌ها که با او صميمي‌تر بودند، در جبهه به او «پدر وتو» هم مي‌گفتند، آخر روزي چند بار در مورد حق وتو سخنراني مي‌کرد و از جمع‌هاي چهار، پنج نفره هم نمي‌گذشت، اينگونه بود که هم سخنراني مي کرد و تعليم مي داد و هم مي خنداند و تاديب مي‌کرد. راستي دلمان براي آن گلاب‌پاش هم تنگ مي‌شود. همان گلاب‌پاشي که حاجي‌بخشي در والفجر 4، کانيمانگا را به هم ريخت و با شعارهاي خود و پاشيدن عطر گلاب، رزمندگان را آنچنان ترغيب کرد که منطقه‌اي مهم را بدون در اختيار داشتن اسلحه و نيروي لازم فتح کنند و رمز کار در يک جمله خلاصه شده بود: «ماشاء‌ا... حزب‌ا...».

مي‌دانيد چرا اسکات پيترسون خبرنگار روزنامه آمريکايي کريستين ساينس مانيتور عکس حاج‌بخشي را به ديوار اتاق کار خود زده بود؟ کدام عکس؟ همان عکس معروفي که حاجي‌بخشي در سه راهي شهادت مشغول خاموش کردن ماشين مشتعل خود است، در حالي که دامادش هم در ماشين در حال سوختن است! پيترسون مي‌گفت حاجي‌بخشي نماد روح شجاعت و حماسي جنگ ايران است. بچه هاي جنگ خوب مي دانند که ماجراي آن عکس معروف چيست؛ ماشين حاجي بخشي که دامادش نيز سوار آن بود در سه راهي شهادت مورد هدف گلوله مستقيم تانک قرار گرفت، پس از تلاش بسيار نجات داماد حاجي ميسر نشد و وقتي برايش مسجل شد که افراد داخل ماشين شهيد شده اند با روحيه اي بالا به سمت خط راه افتاد و فرياد زد: کي خسته است؟! مگر مي شود چنين داغي را در عرض چند ثانيه فروخورد؟ آري مي شد ...

جامعه ما هنوز نيازمند تغذيه است، از جنس همان خوراکي‌هايي که در جيب شهدا بود و حاجي‌بخشي آن خوراکي‌ها را به عنوان تبرک و روحيه به رزمندگان مي‌داد، اگرچه کميت آن خوراکي‌ها کم بود اما آنچنان انرژي به انسان مي‌داد که کارهاي ناشدني را شدني مي‌کرد. حاجي‌بخشي جمعه تشييع مي‌شود، هرکس که آمد قدمش روي چشم و هرکس که نتوانست بيايد، يادش باشد که گرينوف حاجي‌بخشي نبايد روي زمين بماند...

+ نوشته شده در  شنبه ششم مهر ۱۳۹۲ساعت 4:16  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

صفحه اول دفترچه يادداشت يک شهيد

طلائيه بوديم. بيل مکانيکي داشت روي زمين کار مي‌کرد که شهيد پيدا شد. همراهش يک دفتر قطور اما کوچک بود؛ مثل دفتري که همه مداح‌ها دارند. برگ‌هاي دفتر را گل گرفته بود. بچه‌ها از روي کنجکاوي صفحات دفتر را پاک کردند. باز کردن دفترچه بعد از سال‌ها ماندن زير خاک، کار ساده‌اي نبود اما با زحمت زياد، بالاخره باز و قابل خواندن شد، روي صفحه اولش نوشته بود...

وبلاگ شهيد عاصمي به نشاني shahid-asemi.blogfa.com در جديدترين پست خود خاطره‌اي را از گروه تفحص شهدا نقل کرده که نکته‌اي خواندني را روايت مي‌کند.

+ نوشته شده در  شنبه ششم مهر ۱۳۹۲ساعت 4:15  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

فاطمه‌ سادات نواب‌صفوي، از زنان حاضر در دوران دفاع مقدس بود که فعاليت‌هاي مختلف در عرصه دفاع مقدس انجام داد از عکس‌برداري و خبرنگاري گرفته تا ‌ فعاليت‌ چريکي، ديده‌باني، امداد و نجات. او فرزند شهيد سيد‌مجتبي نواب‌صفوي از مبارزان جمعيت فداييان اسلام است که در عمليات آزادسازي خرمشهر در سال 61 به عنوان تنها زن رزمنده دوشادوش مردان به مبارزه پرداخت. زمان شهادت پدر 5 سال داشت و به علت مخالفت پدر با رژيم شاه تا اين زمان فاقد شناسنامه بود. سال‌ها بعد مادرش منيره سادات با نام خانوادگي ميرلوحي براي وي شناسنامه گرفت و او توانست به مدرسه برود. فاطمه سادات پس از اخذ مدرک ديپلم با فرزند عمه مادرش سيدابوالحسن فاضل‌رضوي ازدواج کرد و به دليل مخالفت همسرش با رژيم شاه در همان سال‌ اول تأهل به روستاي بافتان از توابع شهرستان زاهدان تبعيد شدند. آن‌ها بعد از چند سال زندگي در روستا و آموزش به کودکان روستايي بر اثر بيماري فاطمه سادات به مالاريا به مشهد آمدند و پس از بهبود به يکي از روستاهاي جهرم از توابع استان فارس رفتند. ايشان بعد از پايان دوران تبعيد، همراه با همسرش به تهران آمد و پس از چندي به دليل مخالفت رژيم با ورود وي به دانشگاه، براي ادامه تحصيل عزم هجرت به خارج از کشور کرد. فاطمه سادات در رشته‌ مهندسي کامپيوتر و سيدابوالحسن در رشته‌ مهندسي ماشين‌آلات صنعتي از آمريکا فارغ‌التحصيل شدند. او سال 57 همراه با دختر کوچکش ام‌هاني به ايران بازگشت. دو سال بعد همسر وي در منطقه کردستان به شهادت رسيد و فاطمه در کنار رزمندگان انقلاب به مبارزه با رژيم غاصب بعثي پرداخت و در عمليات آزادسازي خرمشهر به عنوان تنها زن مبارز شرکت کرد. وي در اين عمليات ديده‌بان بود و به گفته همرزمانش با اطلاعات دقيقي که از موقعيت‌ها مي‌داد کمک شايان توجهي مي‌کرد.

+ نوشته شده در  شنبه ششم مهر ۱۳۹۲ساعت 4:13  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

به چه علتی مرگ را دوست نداریم ؟

به چه علتی مرگ را دوست نداریم ؟

مردم! شما را به یاد آورى مرگ، سفارش مى‏کنم، از مرگ کمتر غفلت کنید، چگونه مرگ را فراموش مى‏کنید در حالى که او شما را فراموش نمى‏کند؟ و چگونه طمع مى‏ورزید در حالى که به شما مهلت نمى‏دهد؟ مرگ گذشتگان براى عبرت شما کافى است، آنها را به گورشان حمل مى‏کردند، بى آن که بر مرکبى سوار باشند، آنان را در قبر فرود آوردند بى آن که خود فرود آیند.( نهج البلاغه ترجمه دشتی/ خطبه ۱۸۸) و مرگ آینده دور یا نزدیکی است که در نهایت با آن مواجه خواهیم شد.

مرگ چیست؟
شخصى به علىّ بن الحسین علیهما السّلام عرض کرد: مرگ چیست؟ فرمود: براى مۆمن، مانند از تن در آوردن لباس چرکین و پر از شپش، و رهائى از قیدها و زنجیرهاى گران و ملبس شدن به فاخرترین لباس و (بوئیدن) خوشبوترین بویها، و سوارشدن بر (رام‏ترین) مرکبها و مأوا گرفتن در مأنوس‏ترین منازل، و براى کافران مانند از تن به در آوردن لباسهاى فاخر و انتقال از منزلهاى مأنوس و بر تن کردن‏چرکین‏ترین و زبرترین لباسها، و رفتن به وحشتناک‏ترین منازل، و (چشیدن) سخت‏ترین شکنجه‏هاست.

 

و از محمّد بن علىّ علیهماالسّلام پرسیدند که: مرگ چیست؟ فرمود: همان خوابى است که شب هنگام شما را فرا مى‏گیرد، با این تفاوت که مرگ مدّتش طولانى‏ تر است و شخص از آن بیدار نگردد، مگر در روز قیامت، وقتى انسان در خواب انواع شادمانى را ببیند که نتواند وصف کند، و همچنین از اقسام ترس چیزهایى ببیند که قادر به توصیف حدّ آن نباشد، پس آن حال شادى یا ترس در خواب چگونه است؟ این است مرگ، پس خود را براى آن مهیّا سازید.(معانی الأخبار / ترجمه محمدى /ج‏۲ /  ۱۹۷)

 مرگ و چیرگی او بر انسان:
پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مى‏ فرماید: خداوند، آفریده‏اى را نیافریده است مگر آنکه بر آن فرماندهى قرار داده که بر آن چیرگى دارد، و این براى آن است که چون خداوند تبارک و تعالى دریاهاى شیب را بیافرید بر خود بالیدند و جوشیدند و گفتند: چه چیز بر ما چیرگى تواند یافت؟ و خداوند زمین را آفرید و آن را بر پشت دریا پهن کرد و گسترد و دریارام زمین شد.

 

سپس فرمود: زمین بر خود بالید و گفت: چه چیز بر من چیره گردد؟ سپس باد بر خود بالید و طوفان به راه انداخت و دامن کشید و گفت: چه چیز بر من چیرگى تواند؟ و خداوند انسان را آفرید که ساختن آغازید و چاره اندیشید و آن را برگرفت که از باد و جز آن خود را نهان مى‏داشت، و بدین ترتیب باد هم خوار شد. و سپس انسان سر به شورش برداشت و گفت: چه چیز قدرتى بیش از من دارد؟ و خداوند مرگ را براى او آفرید و انسان نیز به خوارى کشیده شد. (بهشت کافى / ترجمه روضه کافى/  ۱۹۱)  و این مرگ محو کننده لذت های او و پایان بخش خوشی و ناخوشی های اوست. حضرت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله مى‏فرماید که: بسیار به خاطر بیاورید، محوکننده لذّتها را.

پرسیدند که: چه چیز است آن؟ فرمود: مردن. (مصباح الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان / ۵۰۷ )  و حضرت علی علیه السلام در این باره فرمودند: مرگ نابود کننده لذّت‏ها، تیره کننده خواهش‏هاى نفسانى، و دور کننده اهداف شماست، مرگ دیدار کننده‏اى دوست نداشتنى، هماوردى شکست ناپذیر و کینه توزى است که بازخواست نمى‏شود(نهج البلاغة / ترجمه دشتى/  خطبه ۲۳۰ )

وصف حال مردگان
حضرت علی علیه السلام در وصف حال مردگان چنین فرموده‌اند: در حالى که آنها داراى عزّت پایدار، و درجات والاى افتخار بودند. پادشاهان حاکم، یا رعیّت سر فراز بودند که سرانجام به درون برزخ راه یافتند، و زمین آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدن‏هاى آنان خورد، و از خون آنان نوشید پس در شکاف گورها بى جان و بدون حرکت پنهان مانده ‏اند. نه از دگرگونیها نگرانند  و نه از زلزله‏ها ترسناک، و نه از فریادهاى سخت هراسى دارند.

 

غائب شدگانى که کسى انتظار آنان را نمى‏کشد، و حاضرانى که حضور نمى‏ یابند، اجتماعى داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر مهربان بودند و جدا گردیدند، اگر یادشان فراموش گشت، یا دیارشان ساکت شد، براى طولانى شدن زمان یا دورى مکان نیست، بلکه جام مرگ نوشیدند. گویا بودند و لال شدند، شنوا بودند و کر گشتند، و حرکاتشان به سکون تبدیل شد، چنان آرمیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفته‏اند. همسایگانى هستند که با یکدیگر انس نمى‏گیرند و دوستانى‏اند که به دیدار یکدیگر نمى‏روند.

 

پیوندهاى شناسایى در میانشان پوسیده، و اسباب برادرى قطع گردیده است. با اینکه در یک جا گرد آمده‏اند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه براى شب صبحگاهى مى‏شناسند، و نه براى روز شامگاهى. شب، یا روزى که به سفر مرگ رفته‏اند براى آنها جاویدان است. خطرات آن جهان را وحشتناک‏تر از آنچه مى‏ترسیدند یافتند، و نشانه‏هاى آن را بزرگ‏تر از آنچه مى‏پنداشتند مشاهده کردند.براى رسیدن به بهشت یا جهنّم، تا قرارگاه اصلى‏شان مهلت داده شدند، و جهانى از بیم و امید برایشان فراهم آمد. اگر مى ‏خواستند آنچه را که دیدند توصیف کنند، زبانشان عاجز مى‏شد.

حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشم‏هاى عبرت بین، آنها را مى‏نگرد، و گوش جان اخبارشان را مى‏شنود، که با زبان دیگرى با ما حرف مى‏زنند و مى‏گویند: چهره‏هاى زیبا پژمرده و بدن‏هاى ناز پرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگى پوشانده‏ایم، و تنگى قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده‏ایم، خانه‏هاى خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیبایى‏هاى اندام ما را نابود، و نشانه‏هاى چهره‏هاى ما را دگرگون کرده است.اقامت ما در این خانه‏هاى وحشت‏زا طولانى است، نه از مشکلات رهایى یافته، و نه از تنگى قبر گشایشى فراهم شد. ( نهج البلاغه ترجمه دشتی/ خطبه ۲۲۱)

چرا انسان مرگ‏ را دوست ندارد
مردى خدمت پیامبرخدا (صلی الله علیه) رسید و به او گفت: چگونه است که من مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا مالى دارى؟ گفت: آرى. فرمود: آیا آن را پیش از مرگ (به گور خود) فرستاده‏اى؟گفت: نه. فرمود: براى همین است مرگ را دوست ندارى. (الخصال / ترجمه جعفرى /  ج‏۱ / ۲۷)

از تیر اجل چه جان نخواهى بردن‏ باید که همیشه دل نهى بر مردن‏

تا چند براى مال و أسباب جهان‏ هردم دل خلق عالمى آزردن‏

منابع:
۱)     نهج البلاغه ترجمه دشتی
۲)     دیوان امیرالمومنین علیه السلام/ میبدی، زمانی
۳)     الخصال / ترجمه جعفرى /  ج‏۱
۴)     مصباح الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان            
۵)     بهشت کافى / ترجمه روضه کافى
۶)     معانی الأخبار / ترجمه محمدى  /ج‏۲

+ نوشته شده در  شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲ساعت 7:26  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

paper contents day appealing text %d8%af%d8%b3%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%db%8c%e2%80%8c%d9%86%d8%b4%d8%af%d9%87 my posts believe text believe  طغیان و گناهان صغیره

گاهی می شود که ما خوبی ها و داشته هایمان را از خود می دانیم، و دریغ که این طغیانست.
غافلیم از اینکه ما در قدم به قدم زندگی خود محتاج تدبیر خداییم، و باید نعمت ها و داشته هایمان را از خدا و تدبیر او بدانیم، زیرا تنها اینچنین است که از تکبر دور می مانیم و دچار عُجب نمی شویم.

گاهی خداوند انسان را به گناه های صغیره مبتلا می کند!، تا او دچار خودبزرگ بینی نشود و خود را بشکند در برابر عظمت باری تعالی، البته این مسئله «جبری» نیست، بلکه تنها شاید خداوند از قدرت خود برای بازدارندگی استفاده نکند، چرا که خطر عُجب و تکبر به مراتب بزرگ تر است از یک گناه کوچک یا به فرض قضا شدن نماز.

مادامی که از ولایت و سرپرستی خداوند دور بمانیم، در برابر سیئات و پلیدی ها بی اراده خواهیم شد.
تنها تدبیر خداوند است که مارا محفوظ نگه می دارد و اگر از سرپرستی و ولایت او خارج شویم، نفس سرکش و شیاطین، ما را به همراه خود تا اعماق ضلالت فرو خواهند برد.

+ نوشته شده در  شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲ساعت 3:20  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

  نام : شعبانعلی                                         نام خانوادگی : طاهری مزدی

نام پدر : اسحاقعلی                                    تاریخ تولد :  ۰۱/۰۱/۱۳۴۸

 محل تولد : زادگاهش روستای مزده              تاریخ شهادت : ۰۴/۰۴/۱۳۶۷

        تاریخ دفن : 1374/11/05                    محل دفن : در روستای مزده ؛ چهاردانگه

محل شهادت : جزیره مجنون

وصیت نامه شهید شعبانعلی طاهری مزدی :

«ولا تقولو المن یقتل فی سبیل الله امواتأ بل احیاء و لکن لا تشعر »

به نام آنانکه در راه خدا کشته می شوند نگوئید مردگانند اینها زنده هستند لکن در نمی یابید .

مولای متقیان حضرت علی (ع) می فرماید : دنیا جای ماندن نیست بلکه پلی است که باید از آن عبور کرد و بر سرای ابدیت پیوست و حال خوشبحال آن کسانی که از این دنیا توشه ای بر داشتند و به لقاء الله پیوستند و جهاد دری که از آن درهای بهشت که خداوند این درب را مخصوص اولیاء خود گشوده است .

بنام خداوند بخشنده مهربان

بنام خدا که زندگیم بنام اوست و معشوق مرادم اوست . سلام بر مردان حق ، مردان خدا و رزمندگان اسلام ، سلام بر حضرت محمد «ص» و سلام بر حسین «ع» این الگوی نمونه جهاد و شهادت ، سلام بر امام امت که در خط اصیل انبیاء قدم بر میدارد ، سلام بر پدران و مادران که به گفته حضرت امام مردانی دلیر و شجاع که در دامن خود پرورش می دهند که با ایمان بر خدا در راه اسلام به معراج ملکوت پرواز می کنند ، سلام بر شهیدان راه حق و فضیلت برای حفظ اسلام و مسلمین و ولایت فقیه و حکومت جمهوری اسلامی ایران و رهبری امام خمینی عزیز این راه را آگاهانه و از روی شناخت قبلی انتخاب کردم که این راه بهترین راه سعادت همه انسانهای روی زمین میدانم و به همین دلیل است که امیدوارم با وحدت کلمه پر از عدل و داد شود و به همین دلیل است که حقیر حاضرم بهترین چیز یعنی جانم را هدیه اسلام کنم .

بار خدایا تو می دانی که کورکورانه در این راه نیامدم و هدفم تنها رضای تو و در خدمت به کشور اسلامی بوده و خواهد بود و من عاشقانه به این راه و مکان (جبهه آمده ام ) و به دنبال شهادت میروم و مرگ را عاشقانه در آغوش می گیرم .

بار خدایا : این فوز عظیم را نصیب این بنده گناهکار عنایت فرما .

پدرم و برادرم و خواهرم امکان دارد اتفاقی واقع شود که جنازه من بدست شما نرسد آنگاه به یاد شهدای کربلا بیافتید و ناراحتی به خود ندهید و هر وقت دلتان گرفت به گلزار شهدا بروید و به مزار همه ی شهیدان بنگرید آن وقت درد خود را فراموش خواهید کرد .

پدرم و برادرم و خواهرم از شما میخواهم برای من گریه نکنید زیرا ما را از مردن باکی نیست و شهادت افتخار انبیاء ماست من تکامل خویش را یافتم و سرانجام به آروزی خود که همان شهادت است رسیدم .

پدرم میدانم که زحمات فراوانی برای ما کشیدی و نمی توانستم زحمت های شما را جبران کنم از خداوند منان خواهانم که اجر شما را بدهد  و خواهرمان حق زیادی بر گردن ما دارد و ایشان را دلداری بدهید .

ضمناً مبلغ 10.000 ریال در بانک استان مازندران در میدان شهداء موجود است و این مبلغ پول را به جبهه جنگ بدهید . وصی من پدر من می باشد و اگر جنازه ام بدست شما رسید مرا در سمت راست مادرم دفن کنید .

مسلسل بر انگشت من نوجوانم                       گل نشکفته مازندرانم

به صحرا میرم دوشم تفنگ است                  علاوه بر تفنگ بیل و کلنگ است




ارسال توسط منتظران ظهور
+ نوشته شده در  شنبه سی ام شهریور ۱۳۹۲ساعت 2:3  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

فهرست
عنوان
مقدمه
نماز واجب و فرضيه اي بزرگ است:
نماز عمود دين وفرضيه نخستين
آيا ضرورت وعذري مجوز ترك نماز مي شود؟
محافظت بر نماز پنجگانه
تقواي قلب مطلوب است نه صورت
نماز بايد مهمترين كاردر نظرها باشد
نماز در اديان ديگر
نماز وشخصيت هاي علمي
نمازگزار
بهترين كارها وبهترين جاها
توجه به راست وچپ نشانه نبودن حضور قلب
نماز و ارزش هاي معنوي
اهميت نماز با توجه گفتار امام حسين(ع)
منابع 

 

مقدمه
نمازعالي ترين واساسي ترين رشته الفت و عامل محبت بين بندگان و حضرت حق است. نماز، نور دل وصفاي قلب وروح جان وسلامت روان وفروغ ذات عباد صالح خداست.
فرهنگ نماز، مجموعه حقايق ومعارفي است كه بشر در گذرگاه حيات مي آموزد تا به نيروي ايمان وجهاد از پايگاه با توجه به اين كه نماز ستون دين مي باشد و اولين فريضه اي است كه بعد از بعثت رسول اكرم به ايشان آموزش داده شده و بارها و بارها در روايات واحاديث وآيات بر اهميت آن تاكيد شده است.اما هميشه درعمل مظلوم وكم اهميت به شمار آمده است.
در اين تحقيق تلاش شده به بعضي از زواياي نماز اشاراتي هر چند كوچك شود تا هر آنچه كه تا امروز در مورد نماز فراگرفته ايم مجددا يادآوري شود.
با آرزوي آن كه اين چند صفحه ناچيز بتواند تا حدي از دين بزرگ ما نسبت به نماز بكاهد هر چند كه بزرگترين روش براي اداي دين برپا كردن صف هاي طويل نماز جمعت در تمام دنيا و خواندن آن به خالصانه ترين صورت مي باشد.

 



نماز واجب و فرضيه اي بزرگ است.

وجوب نماز يكي از ضروريات دين مقدس اسلام، فريضه اي بزرگ و وظيفه اي سنگين در اين آيين پاك است.
منكر آن از دين خارج و به اتفاق دانشمندان اسلامي كافر است.
و تارك آن ،با اعتراف به وجودش بايد تعزير شود. به علاوه ، اگر منكر وجوب آن،مرد، واصولا مسلمان بوده باشد به اين معنا كه انعقاد نطفه اش در حال اسلام پدر و مادر ، و يا يكي از آنها شده باشد كه در اصطلاح او را مرتد فطري مي خوانند بايد كشته شود. واگر اين چنين نبوده بلكه خود اسلام اختيار كرده كه در اين صورت اگر منكر وجوب نماز شد اصطلاحا وي را مرتد ملي مي نامند از او توبه مي خواهند اگر توبه كرد كه هيچ و اگر حاضر به توبه نشد بايد او را كشت. و اگر زن مسلمان در هر صورت منكر وجوب نماز شود البته از او توبه مي خواهند اگر توبه كرد كه خوب واگر توبه نكرد زندانش مي كنند و در زندان بر او سخت مي گيرند تا توبه كند و اگر باز توبه نكرد به همين حال در زندان مي ماند تا بميرد. اما كسي كه نماز نكند ولي اقرار به وجوب آن داشته باشد تعزيرش مي كنند يعني او را مقداري شلاق مي زنند. اگر نمازش را خواند كه كاري با او ندارد واگرباز نماز را ترك كرد براي دومين بار شلاقش مي زنند واگر در اين مرتبه هم نماز نخواند، به فتواي بعضي از فقها بايد او را كشت و به فتواي بعضي ديگر در اين مرتبه نيز شلاق مي خورد اگر سر به راه نشد و باز گستاخي نمود و نماز را ترك كرد در اين دفعه مسلم است كه بايد كشته شود. و اين اختلاف ناشي از اختلاف روايات، مدارك اين حكم است كه در كتابهاي فقهي استدلالي مشروحا بيان شده است چند آيه از قرآن مجيد در اين باره مي نگاريم:
«البته نماز بر مومنان به طور حتم فرض و واجب شده »(سوره النساء آيه 104)
«نماز را بپاي دار ،زيرا نماز-نمازگزار را- از كار زشت وناپسند باز مي دارد» سوره (العنكبوت آيه 44)
«محافظت داشته باشيد بر نمازها خصوصا نماز ميانه» (سوره البقره آيه 240)

نماز عمود دين وفرضيه نخستين
در همان لحظه اي كه بعثت پيامبر گرامي (ص) آغاز شد ، نماز فرض و واجب شد. جبرئيل امين به امر خدا آن را به رسول اكرم(ص) در حالي كه هنوز هيچ يك از فرايض ديني به عنوان فرضيه ووظيفه واجب نشده بود. نخستين نماز آن حضرت ،نماز ظهر بود كه در دامنه كوهي در مكه همراه حضرت علي (ع) به جماعت خواندند.
(بحار –ج18-ص196)
نماز عصر آن روز را در خانه به همراه خديجه (س) به جماعت خوانند وبعد از مدتي، روزي حضرت ابوطالب با پسرش جعفر به هنگام نماز به خانه پيامبر آمدند. ديدند آن حضرت با حضرت علي(ع) و خديجه(س) نماز مي خوانند. ابوطالب به پسرش جعفر گفت: بايست و با پسر عمويت پيغمبر(ص) نماز بخوان. جعفر هم در كنار برادر خويش علي بن ابي طالب(ع) ايستاد و به جماعت نماز خواند.
هر كه اسلام مي آورد نخستين فرضيه واول وظيفه اي كه بر او عرضه مي شد و او را به آن تكليف مي كردند همانا نماز بوده و البته هميشه اين طور بوده وفعلا هم هست. رسول اكرم (ص) فرمود:
«روز قيامت كه بپا مي شود و بندگان را براي محاسبه مي خوانند ابتدا از نمازش پرسش مي كنند و بازجويي مي نمايند اگر درست بودكه خوب واگر درست نبود او را به دوزخ مي برند»
«ملازم نماز باشيد، ملازم نماز باشيد، زيرا نماز ستون دين شما است»
(بحار –ج82-ص 222)

آيا ضرورت وعذري مجوز ترك نمازم ميشود؟
هر مسلمان كه به بلوغ شرعي رسيده است مكلف به نماز است يعني نماز فرض وواجب است و هيچ ضرورت و عذري مجوز ترك نماز نمي شود و در هر حال به هر شكل نماز بايد خوانده شود.مگر در دوحالت براي زنها يعني در اين حالت نبايد نماز بخوانند. يكي در حال حيض وايام عادت (رگل) و ديگري در چند روزي كه از زايمان زن مي گذرد. كه البته شرح و تفصيل آن در رساله هاي عمليه بيان شده است.
علاوه بر آن نماز يك فرضيه واجب هست و به هر حال و شكلي بايد خوانده شود. روايات زيادي وجود دارد كه آدابي را براي هر چه بهتر خواندن نماز پيش نهاد مي كند.مانند : در هنگام شنيدن اذان دست از كار بكشيم. و به خواندن نماز بپردازيم. قبل از نماز مسواك بزنيم، بهترين لباس خود را بپوشيم، لباسمان پاك و پاكيزه باشد، لباسمان را معطر كنيم. به خصوص زن ها باز نيت آلات خود نماز بخوانند.
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
«دو ركعت نماز با بوي خوش بهتر و افضل است از هفتاد ركعت نماز بدون بوي خوش»
(وسائل الشيعه- ج3-ص 316)

محافظت بر نمازهاي پنج گانه
محافظت بر نمازهاي پنج گانه يوميه يعني گزاردن آن در اول وقت به جماعت و سنن و آداب، پس اگر بي علتي وعذري از اول وقت تاخير كند يا به جماعت حاضر نشود يا سنتي از سنن يا ادبي از آداب آن را فرو گذارد الا نادرا، از سلوك راه بيرون رفته و با ساير عوام كه در بيابان جهالت وضلالت، سرگردان مي چرند و از راه و مقصد بي‌خبرند وايشان را هرگز ترقي اي نيست، مساوي است.امام صادق در مورد اهميت نماز اول وقت مي فرمايند:
«برتري نماز اول وقت بر زمانهاي بعد، همانند برتري آخرت بر دنيا مي باشد.»
(بحار-ج82-ص 359)

تقواي قلب مطلوب است نه صورت
هرگز به خداي تعالي گوشتهاي قرباني كه صدقه مي دهيد و نه خون هاي آنها نمي رسد( يعني گوشت و خون حيوان قرباني به محل رضا و قبول خداوند نمي رسد) ولكن به او مي رسد(به محل رضا وقبول خداوندي) تقواي شما آنچه همراه قرباني است كه پرهيزگاري شما است به محل رضا و قبول حق مي رسد.
(سوره حج-آيه 37)

بنابراين نتيجه مي گيريم كه مهم تقواي دل است نه تقواي ظاهري. اخلاص در نيت و قلب آدم ها موجب نزديكشان به خداوند مي شود. اين نوع تقواست كه موجب مي‌شود آدمي خود را وامي دارد كه دستورات حق تعالي را گرامي و بزرگ بداند. بنابراين نماز اگر با تقواي قلبي همراه نباشد بي فايده است.يعني در نماز مهم توجه قلبي است نه مجرد افعال واقوال.
از رسول خدا (ص) مروي است كه خداوند به دلهاي شما مي نگردند به صورتهايتان.
نماز بايد مهمترين كار درنظرها باشد
اما بيان كيفيت تحصيل حضور قلب در نماز و پيدا شدن آن متوقف بر تحصيل مقتضي وورفع مانع است يعني بايد چيزهايي كه موجب پيدا شدن حضور قلب مي شود آماده كرد وچيزهايي كه مانع آن است برداشت يا از پيدا شدنش جلوگيري نمود.
اما نسبت به جهت مقتضي : نخست بايد نماز در نظر نمازگزار از هر چيز ديگري مهمتر باشد زيرا نفس انساني طوري است كه اگر چيز مهمتري از نماز در نظرش بود، در حال نماز به آن متوجه مي گردد ونمي گذارد حضور قلب نسبت به نماز پيدا شود.

نماز در اديان ديگر
نماز در تمامي اديان ستون دين ونخستين فرضيه وبزرگترين وظيفه به شمار مي آيد. فقط از نظر اسم با هم متفاوت هستند. اما يك فرضيه روزانه و در همه اديان در ساعات معيني انجام مي گرفته است.
در قاموس كتاب مقدس- تاليف مسترهاكس- در معناي واژه نماز نوشته:
«نماز معروف است، يكي از واجبات دينيه هر روزه تمام ملل ومذاهب است چه منفردا وچه جماعتا..»
سپس به شرح معناي نماز و بيان خصوصيات آن بر مبناي تورات وانجيل پرداخته تا آنكه مي نويسد:
«احدي جز منكرين خدا منكر نماز و دعا نيست..»
اما مراعات اوقات معينه براي نماز خالي از اهميت نخواهد بود، چنانچه يهود درساعات سوم وششم و نهم روز و ساعات اول شب وآخر شب ووقت تناول طعام نماز مي گزاردند..»
اين فراز از سخن اين نويسنده «احدي جز منكرين خدا منكر نماز نيست» خيلي عجيب و جالب است. يعني وجوب ولزوم نماز در همه اديان ودر تمام مذاهب به طور ضروري ومسلم است و به حدي بديهي است و اصالت دارد كه انكار آن مساوي با انكار خدا است ومنكر آن قهراكافر است.
اينك پاره اي از آيات و روايات مربوطه را كه شاهد وگواه مدعا است مي نگاريم:
خداي متعال آنجا كه سخنان عيسي را براي ما حكايت مي كند مي فرمايد:
«خداوند مرا به نماز وزكات سفارش فرمود تا زنده هستم.»
(سوره مريم آيه 32)
معلوم مي شود نماز و زكات در آيين عيسي دو فرضيه مهم و ودو واجب بزرگ بوده كه در مورد آن دو بخصوص از جانب خدا به وي سفارش شده.
و به موسي هم خطاب شده كه اقامه نماز كن.
«نماز را بپا دار براي ياد من»
(سوره طه-آيه 14)
يعني كه مرا ياد كني، به ياد من باشي، از من غفلت نَورزي در اين خطاب يكي از فلسفه هاي بزرگ وعميق نماز بيان شده كه عبارت است از ياد خدا كه اصل هر خير وسعادت است.

نماز وشخصيتهاي علمي
به جاست براي درك افزون تر قدر نماز، تأملي در عبارات انديشمندان جهان داشته باشيم.

مهاتماگاندي
گاندي كه هند را با روش مسالمت آميزي از يوغ امپرياليزم ودشمنان خارجي رهايي بخشيد، رنج بسياري در راه آرمان خود تحمل كرد. اين رنج ها به قدري سنگين وجانكاه بود كه تحمل اين بار سنگين ناممكن مي نمود، اما او همواره با كمك نماز به خود نيروي تازه اي مي بخشيد. وي در اين باره مي گويد: اگر كمك نماز نبود، خيلي پيش از اين مي بايست ديوانه مي شدم.

دليل كارنگي
بيان گذار مركز مطالعات وپژوهش هاي نيويورك كه از دانشمندان طراز اول جهان معاصر است مي گويد: هر وقت همه نيروهاي خودمان را در برابر ناملايمات به كار مي برديم وتمام راه حل ها را مي آزموديم ونتيجه دلخواه به دستمان نمي آمد، در حالي كه امواج سهمگين يأس و نوميدي قلب و روحمان را مي آزرد، دست نياز و نماز به سوي خداوند دراز مي كرديم و از او ياري مي طلبيم، راستي چرا ما قبل از اينكه دچار نوميدي شويم، چنين كاري نمي كنيم و چرا هر روز با خواندن نماز و نيايش به درگاه خداوند از او ياري نمي خواهيم؟
ژاك دميش
8-سرتسليم راگوي چوگان رضا قرار ميدهد و در عين مجاهده با نفس دل در عرصه طلب مي تازد.
9-از جفاي دوران وجور مردم زمان ملول ومتفكر نمي شود.
10-در ناگواري ها بردبار، درسختي ها صبور، در مهين دوستي ثابت قدم ودر رفاه و آسايش شاكر است.
11-هميشه طمع خود را فرو مي نشاند و منافع غيريا مصالح اجتماعي را فداي منافع خود نمي كند.
12-داراي چنان روحيه قوي وجسم سالم زندگي مقرون به سعادتي است كه به ظواهر مادي وقدرت وجبروت دنيايي چندان اعتنايي ندارد.
13-هر گونه مشكلي را سهل مي انگارد واز هيچ امري نمي هراسد.
14-عشرت وناداني را پيشه خود قرار نمي دهد واز تن پروري و خوشگذاراني ولاقيدي، شهوت و بي حالي و جهالت پرهيز مي كند و بهره مندي از جذبه الهي وصفاي خاطوش روز افزون است.
مردان خدا پرده پنداردريدند يعني همه جا غير خدا هيچ نديدند
15-..
بهترين كارها در بهترين جاها
گر چه نماز خواندن درهر مكاني كه مباح باشد صحيح است .ليكن سزاوار است اين عمل شريف را در بهترين اماكن به جاي آورد كه مساجد و مشاهد مشرفه باشد.
از حضرت صادق (ع) مروي است كه فرمود هرگاه به در هر مسجد رسيدي پس بايد بداني كه سلطان عظيم را قصد كرده اي كه بر بساط و مجلس او قدم نمي گذارد مگر كساني كه پاك شده اند.
مصابح الشريعه (باب دخول المسجد)
حاصل فقرات ديگر حديث آن است كه بايد بداني كه خداوند قادر است با تو به فضل و بخشش معامله فرمايد و هم چنين از روي عدل پس از اگر به فضلش با تو معامله فرمايد كار خالص وصادقانه را مطالبه نمايد پس كارت را رد خواهد فرمود لذا بايد از او بخواهي كه با تو به فضلش رفتار فرمايد زماني كه خود را نيازمند ديدي وبيچارگي و عجز خود را دانستي واز روي صدق واخلاص به كرمش پناهنده شدي البته نظر رحتمش را به تو قرار مي دهد زيرا او كريم است و دوست ميدارد كرامت را براي بندگان بيچاره خود كه به سوي او روي آورده اند كه آنانكه سوختگان و به سوي خوشنوديهاي از نظر كنندگان.

توجه به راست و چپ نشانه نبودن حضور قلب
در روايتي از حضرت رسول (ص) چنين رسيده :كسي كه صورتش را در نماز مي گرداند، آيا نمي ترسد كه خداوند صورتش را به شكل الاغ درآورد؟
توجه به چپ و راست در نماز، نشانه اين است كه حضورقلب ندارد ومانند بي بهره بودن الاغ از مقامات عاليه نمازگزاران چنين شخصي نيز بي بهره است.
حضرت صادق(ع) مي فرمايد‍: هنگامي كه روبه قبله ايستادي پس مايوس باش از دنيا و آنچه در آن است و از خلق و آنچه را كه در آن هستند وخالي ساز قلب خود را از هر چه تو را از حق تعالي باز مي دارد.. و ياد كن ايستادنت را در محضر پروردگار در آن روزي كه براي هر كس آشكار مي شود آنچه براي خود از پيش فرستاده است.
بحار-ج84-ص 230

نماز وارزش هاي معنوي
نماز پيوند ميان انسان و خالق است و اگر نباشد انسان دچار طغيان وسركشي مي شود. از اين رو بايد روزانه حداقل پنج مرتبه خداوند را ياد كند تسبيح گويد، سجده و ركوع و ابزار خضوع و خشوع كند تا همواره در راه راست ومستقيم گام بردارد و از بدي ها و پليدي ها وزشتي ها دور ماند و روابطش با مردم براساس حق و عدالت باشد مال مردم را به باطلب نخورد، احتكار نكند، ظلم نورزد، دزدي نكند،.. تا نفسش پاكيزه وروحش تزكيه شود و احساس آرامش دروني كند و به سعادت دنياو آخرت دست يابد و در نتيجه جامعه نيز در آرامش وسعادت به سر برد.
اكنون به يك سرگذشت حقيقي كه مربوط به چهل سال پيش است، نقل مي كنيم تا بر اهميت نماز و نقش آن در تزكيه نفس و روابط آن با جامعه شاهدي آورده باشيم. داستان:
در گذشته، عمال روسيه تزاري، مسيحي مذهب بودند. يكي از مهندسين، انان به ايران آمده وتعدادي كارگر ايراني را استخدام كرده بود. اين كارگران هنگام ظهر كار را براي ا داي فرضيه نماز تعطيل مي كردند. مهندس روسي از اين كار خوشش نمي آمد و سرانجام كارگران را تهديد كر كه بابت مدتي كه كار را تعطيل مي كنند،مقداري از حقوقشان را كسر مي كند.
كارگران دو دسته شدند. گروهي اصرار داشتند نماز خود را به موقع بخوانند و گروه ديگري هم با مهندس روسي هم صدا وهمراه شدند و انجام نماز را به آخر وقت موكول كردند.
مهندس نيزآخر هفته وقتي حقوق را پرداخت كرد، به گروه اول كه نماز خود را به موقع خوانده بودند، حقوق كامل داد به گروه دوم كه به توصيه عمل كرده بودند كمتر داد. كارگران اعتراض كردند كه چرا به آنها به گفته است توجه نكردند. حقوق كامل دادي وبه ما كه به حرف تو عمل كرديم كمتر پرداختي؟
مهندس مسيحي روسي گفت: براي اينكه معلوم شد گروه اول كه كسر حقوق را بر تخلف از انجام وظايف ديني ترجيح دادند، افرادي مومن و در عقيده خود پابرجا هستند. پس در ساير اعمالشان نيز درستكار هستند و از كار نمي دزدندو كارشان را با صداقت انجام مي دهند.اما شما كه پول را بر مسئوليت هاوتكاليف مذهبي ترجيح داديد معلوم مي شود خيلي پايبند به اصول حرام و حلال نيستند ودركاري كه انجام مي دهيد طبعا اخلاص را رعايت نمي كنيد.از اين رو مستحق حقوق كمتري هستيد. زيرا شما كه در نماز- اين تكليف خدايي- خيانت مي كنيد، در كار من به طريق اولي كم كاري مي كنيد.
اهميت نماز با توجه گفتار امام حسين (ع)
بنا به نقل طبري عصر پنج شنبه نهم محرم عمر صعد فرمان حمله داد و لشكر به حركت درآمد امام (ع) در آن ساعات در بيرون خيمه به شميشرش تكيه نموده و خواب خفيفي بر چشمانش مستولي شده بود. و چون زينب كبري(ع) سروصداي لشكر عمر سعد را شنيد وجنب جوش آنها را ديد به نزد امام آمد و عرضه داشت برادر! اينك دشمن به خيمه ها نزديك شده است.
امام ع سربرداشت اول اين جمله را گفت:
اني رايت رسول الله.. اينك جدم رسول خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود: انك صائرالينا عن قريب. فرزندم به زودي به نزد ما خواهي آمد. سپس بردارش ابوالفضل 0ع) را خطاب كرد و چنين گفت: اركب بنفسي انت .. جانم به قربانت سوارشو وبا اينها ملاقات كن وانگيزه و هدف آنان را بپرس.
انساب الاشراف 3/185،طبري 7/319-320
طبق فرمان امام (ع) حضرت ابوالفضل با بيست تن كه زهيربن قين و حبيب بن مظاهر نيز در ميان آنان ديده مي شد و به سوي دشمن حركت نموده ودر مقابل آنان قرار گرفت وانگيزه حركتشان را سوال نمود.
لشكريان عمر سعد در جواب او گفتند:اينك از سوي امير حكم تازه اي رسيده است كه بايد شما بيعت كند و الا همين الان وارد جنگ خواهيم گرديد. حضرت ابوالفضل به سوي امام برگشت وپيشنهاد آنان را به عرض آن حضرت رسانيد.
امام در پاسخ وي چنين فرمود: ارجع اليهم.. به سوي انان بازگرد واگر توانستي همين امشب را مهلت بگير وجنگ را به فردا موكول بكن تا ما امشب را به نماز واستغفار ومناجات با پروردگارمان بپردازيم زيرا خدا مي داند كه من به نماز و قرائت قرآن و استغفار ومناجات با خدا علاقه شديد دارم.
ابوالفضل (ع) برگشت و تقاضاي مهلت يك شبه نمود.عمر بن سعد چون در قبول اين پيشنهاد مردد بود موضوع را با فرماندهان لشكر مطرح و نظر آنان را جويا گرديد.
يكي از فرماندهان به نام «عمر بن حجاج» گفت:سبحان الله، اگر اينها از ترك و ديلم بودند وچنين مهلتي را از تو درخواست مي كردند بايستي به آنان جواب مثبت مي دادي. قيس بن اشعث يكي از ديگر فرماندهان گفت: به عقيده من هم بايد به اين درخواست حسين جواب مثبت داد زيرا اين درخواست وي نه براي عقب نشيني آنها از جبهه ونه براي تجديد نظر است بلكه به خدا سوگند فردا اين ها پيش از تو به جنگ شروع خواهند نمود. عمر سعد گفت :اگر چنين است پس چرا شب را به آنان مهلت بدهيم؟ به هر حال پس از گفت و گوي زياد پاسخ عمر بن سعد به حضرت ابوالفضل (ع) اين بود:
ماامشب را به شما مهلت مي دهيم اگر تسليم شديد و به فرمان امير گردن نهاديد به نزد او مي بريم و اگر امتناع كرديد ما هم شما را به حال خود باقي نخواهيم گذاشت وجنگ است كه سرنوشت شما را تعيين خواهد نمود. و بدين گونه با درخواست امام (ع) موافقت گرديد و شب عاشورا به وي مهلت داده شد. از اين درخواست امام (ع) مي توان به اهميت نماز و دعا ونيايش وتلاوت قرآن پي مي برد كه آن حضرت تا آن جا به اين مسائل علاقه دارد كه از دشمن ناجوان مردش درخواست مهلت مي كند تا يك شب ديگر از عمر خويش را با يان اعمال بگذارند و چرا چنين نباشد كه حسين (ع) براي ترويج وزنده ساختن نماز وقرآن وشعارهاي الهي بدين جا آمده است و مناجات ونيايش با پرودگار بهترين ولذت بخش ترين دقايق زندگي او است و بايد هر ملتي كه براي خدا قيام مي كند همين اعمال را شعار وملاك عمل خويش قرار بدهد.
منابع:
صلاه الخاشعين
آيه الله سيد عبدالحسين دستغيب
برداشتي از نماز
آيه الله حاج شيخ علي آقا نجفي كاشاني
لطايف پرستش
حسين فلاحتي
توشه سالكان
سخنان حسين بن علي(ع)
از مدينه تا كربلا
ملامحسن فيض كاشاني
محمد صادق نجمي

+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۲ساعت 2:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 


باشد که ما جزء این رفتگان باشیم...

آنان که حسین (ع) را فهمیدند ،
در جبهه ها چون شهید حسین فهمیده ها شدند!

و آنان که حسین زمانشان را شناختند و بهشتی شدند
چون شهید بهشتی ها شدند !


آنان که متوسل بودند و دست به دامان حضرت زهرا(س) شدند
چون شهید متوسلیان ها شدند!

آنها که گلوی استکبار غرب و شرق را فشردند چون شهید افشردی ها شدند!

 

همت داشتند و چون شهید همت ها شدند تا
مانند علمدار هدایت شهید علم الهدی ها شدند!

آنان که با این همت ها و علم آشنا شدند و
جهانی را با نام خود آرایدند چون شهید جهان آرا ها شدند!

آنان که در راه علم و جهاد مانند چراغی روشن شدند
چون شهیدان احمدی روشن ها شدند!

و این راهشان باز ادامه دارد .....

 


شرح انگشتر جدید حضرت اقـــا

 

شهدا...

 

حــذف “اللهـم عجـل لولیـک الفرج” از ساختمـان‌های ریاسـت جمهـوری

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه.

نیمه اول مردادماه سال جاری همزمان با تحویل کلید پاستور از سوی احمدی نژاد به رییس جمهور جدید، بلافاصله و قبل از هر اقدامی، آرشیو سایت ریاست جمهوری از دسترس خارج شد تا از این طریق، دسترسی هواداران بی شمار رییس دولت های نهم و دهم به تصاویر، فیلم ها و اظهارات محمود احمدی نژاد کاملا محدود و غیرممکن شود.
چند روز بعد از این اقدام نیز در حرکتی عجیب و معنادار عبارت “اللهم عجل لولیک الفرج” از بالای صفحه اصلی سایت ریاست جمهوری (گوشه، سمت چپ سایت) حذف شد.
در تــازه ترین اقدام نیز تیم دولت جدید به سراغ پایگاه اطلاع‌رسانی دولت Dolat.ir رفت تا تمامی اخبار و مصوبات و لوایح مربوط به دولــت‌های نهــم و دهــم ، را حــذف و از دسترس خارج کند.
همچنین در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، نمادهای زیادی از عبارت “اللهم عجل لولیک الفرج” در ساختمان های نهاد ریاست جمهوری وجود داشت که اکنون در حال جمع آوری شدن است.

 

سایت ریاسـت جمهــوری در زمــان دکتـر احمــدی نژاد

 

 

 سایت ریاسـت جمهــوری در زمــان دکتـر روحــانی



رسوایی

حضرت امام خامنه ای :
براى آزادى يك ملت، آتش و بمب و موشك روى سرش نمى‌ريزند. . . .
هرگونه دخالت نظامی توسط آمریکا علیه سوریه، متحد تهران، برای" منطقه " فاجعه به‌ بار خواهد آورد. . . .


اکبر هاشمی رفسنجانی :
مردم از طرف حکومت خودشان مورد حمله شیمیایی واقع شده‌اند و حالا هم باید منتظر حمله خارجی‌ها باشند. . .

مردی که بجای تبعیت از گفتمان رهبری ، در حال قدم گذاشتن در راه منتظری ساده لوح می باشد . . .

این روزها طلحه و زبیر بیش از پیش در ایران جلوه نمایی می کنند و چه خون دل ها خورد علی (ع) از این قوم جاهل و دنیاپرست . . .

 

پی نوشت: اي امت، بايد بدانيد از بزرگترين خطراتي كه انقلاب را تهيد مي‌كند آفت نفوذ خطوط انحرافي در خط اصيل انقلاب، يعني همانا خط امام است.پس، بجز خط امام خط ديگري را دنبال نكنيد.
فرازی از وصیت‌نامه شهید محسن وزوایی


پیام حاج قاسم به آمریکا درباره سوریه

 

«هر چتربازی که قرار است از هواپیما هلی‌برن شود، هر تفنگداری که قرار است از ناوها پیاده شود، هر کماندویی که قرار است با نفربر پیاده شود، یادش باشد که قبلا تابوتش را سفارش داده باشد. شامات (سوریه) خط قرمز انقلاب اسلامی است. همانجایی که می‌تواند معراج ما و گورستان شما باشد.


سوریه ویتنامی دیگر!

آیا نباید حماقت احتمالی آمریکا ، اسرائیل و متحدانش را به فال نیک گرفت؟

همه شواهد حکایت از آن دارند که اگر هیاهوی اخیر، عملیات روانی نباشد، روز واقعه نزدیک شده و انتظارهای چندین و چند ساله برای انتقام رو به پایان است.

  

روزی خواهد رسید که در تاریخ ثبت شود ، آمریکا و  اسرائیل به دست ایران و رهبری آیت الله خامنه ای نابود خواهد شد. 


تقدیم به سازنده مستند رضا شاه در شبکه من وتو

 

 
آقایی که مستند رضاشاه می سازی؛ به مستند هویزه هم فکرکردی؟

یه مستند بساز برای جداشدن بحرین از ایران و جدا نشدن خوزستان از همون ایران …

یکی بساز در مورد تسلیم ارتش قدرتمند و مجهز ایران تو روز اول ورود متفقین و در مورد ۸ سال دفاع با گوشت و خون از وجب به وجب همون ایران …

یه کم هم در مورد ژنرالهای طلاکوب و شق و رق همون رضاشاه بساز که موقع جنگ فرار کردن و فرماندهای بی نشان و درجه ای که توی خط مقدم جنگ ایران و عراق با تیر مستقیم شهید شدن …

میخوای مستند بسازی ؟
سوژه بدم بهت …

بساز در مورد وزیر جنگی که از گروهبان دومی یهو رسید به سرهنگی و سپهبدی و با پافشاری شاه وارد کابینه و سنا شد ولی موقع حمله متفقین جرات نکرد یه تیر شلیک کنه و وزیر دفاعی که دکترای فیزیک پلاسمای دانشگاه برکلی داشت و کلاشینکف دستش گرفت و رفت جنگ چریکی کرد همونجا شهید شد …
بازم سوژه میخوای ؟

حمله به ایرباس ایرانی چطوره ؟ هفتمین سانحه مرگبار هوایی تاریخ رو میگم که ناو هواپیمابر وینسنس با دوتا موشک هدایت شونده ، ۲۹۰ نفر مسافر غیر نظامی رو توی هوا پودر کرد و هرگز عذرخواهی هم حتی نکرد !!!

سوژه؟
بساز در مورد خمپاره باران خیابونها و مغازه های تهران به دست همون بیشرف های اشرف نشین که الان دارین غسلشون میدین ، در مورد ترور اساتید فیزیک هسته ای توی دل جمعیت …

بساز در مورد فتح خرمشهر ؛ در مورد حمله به H-3 در مورد هواپیماهای خفاش زمان جنگ …

بساز در مورد مادر دوشهید که بچه سومشو هم آورده بود بفرسته برای دفاع از جان و ناموس توی به ظاهر هموطن و می گفت که اگه اینم شهید بشه یه ۱۷ ساله هم تو خونه دارم که کفن می پوشونم می فرستم بره …

میخوای مستندت در مورد شاه باشه ؟ شاه اسماعیل چطوره ؟ جوان شجاع ایرانی که از اینور دست ازبکها رو قطع کرد و از اونور خار چشم عثمانی ها شد ؟ شاه طهماسب و شاه عباس چطوره ؟

اصلا بساز در مورد نادرشاه افشار …
میشناسی نادرشاه کیه ؟ تنها پادشاهی که رهبرمون براش طلب مغفرت کرد . میدونی چرا ؟ چون شاه این مملکت وسط میدون جنگ بود
چرا نمی سازی ؟
برای اونا پول نمیریزن به حسابت ؟؟؟
بازم سوژه دارم برات
بیدار که شدی حتما بگو بهم …


آماده شهادت

 

نا اهلان پنداشته اند که مسلمین را خوابی عظیم فرا گرفته ، غافل از آنکه مؤمنین سالهاست که فرزندانشان را ابراهیم وار برای قربانی شدن در راه حق آماده کرده اند...

                                                                           سید شهیدان اهل قلم ...


آری زیباسـت شهـادتـــــ

 

چـه شایسته است، کـه اوج عبودیتت را با غلتیـدن در خـــون خـــود متجلـی نمـایی…

آری زیباسـت شهـادتـــــ



عید سعید فطر مبارک...

 

 

تا ز رویت گرفته ام روزه
جز به یادت نکرده ام افطار

چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم

"اللهــم عجل لولیک الفــــرج"

 

عید سعید فـطر بر عاشقان الله و یاران مهدی(عـج) مبارک بـاد.



ما برای چه شهید داده ایم؟؟؟



چادرت پرچم است خواهرم ...

 

زیبایی چادر مشکی ات را ترجیح می دهم بر همه ی برندهای دنیا

کدام برند و اسمی با اعتبار تر است از نام مادرمان حضرت صدیقه

 


یوسف زهرا !

یوسف زهرا !
گذشت سن غیبتت ز سن نوح


ولی…

شمار مردم کِشتی نکرد تغییری…


آیا علی مطهری پدرخوانده فتنه گران است؟

 

به گزارش فرهنگ نیوز، مواضع ساختارشکن و جنجالی علی مطهری درحالی امروز به تیتر روزنامه های زنجیره ای به اصطلاح اصلاح طلب تبدیل شده است که وی در این سخنان، که در نطق میان دستور روز یک شنبه مجلس شورای اسلامی بیان کرد، فتنه گران ۸۸ را منتقد خوانده و خواستار آزادی آنان شده و همچنین اظهار داشت تکلیف موسوی و کروبی باید مشخص شود و اگر آنها باید عذرخواهی نمایند، چرا احمدی نژاد نباید عذرخواهی کند؟

وی در ادامه با متهم کردن محمود احمدی نژاد به دامن زدن به فتنه افزود حداقل باید به موسوی و کروبی فرصت دفاع داده شود.

این صحبت مطهری درحالی بیان می شود که وی قبلا نیز چنین مواضعی را اتخاذ نموده و در مقام پدرخوانده فتنه گران از آنها دفاع کرده و خواستار آزادی آنان شده بود.

اما شب گذشته رهبر معظم انقلاب در دیداری صمیمانه با دانشجویان ضمن پاسخ به سوالات، با اشاره به فتنه سال ۸۸ فرمودند:

 
 


 


یا غفار الذنوب

 

هر وقت منو می دید می فرمود:
 حالت چطوره؟
 میگفتم استاد خوبم:
 می فرمود: این رو که میبینم ... حال معنویت رو میگم؟
 میگفتم خراب..
 می فرمود: درستش کن..یا خدا کنار بیا ..بین خودتون حلش کنید...
 می فرمود:طرف مقابلت هم غفار الذنوبه هم ستار العیوب .. بهش بگو غلط کردم..میبخشه..
 بعد با لبخند می فرمود : ولی بعدش آدم باش..
 نذار آبرو ریزی بشه..

 

"خدایــا غلط کـردم منــو ببخــش"

 


رازو نیاز با خــــدا


الهی...با خاطری خسته...

دلی به تو بسته!دست از غیر تو شسته...

درانتظار رحمتت نشسته ام. میدهی كريمی، نمی دهی حكيمی...
مي خوانی شاكرم ميرانی صابرم...

الهی احوالم چنانست كه می دانی و
اعمالم چنين است كه مي بينی

نه پاي گريز دارم ونه زبان ستيز...
الهی مشت خاكي را چه شايد و از او چه برآيد

و با او چه باید...

دستــم بگير يــا الرحــمن الــراحميــن



محل ضربت خوردن حضرت علی(ع)+تصاویر

هنگامی که سه نفر از باقیمانده خوارج در مکه هم‌قسم شدند تا نقشه شوم خویش را در ماه رمضان سال ۴۰ هجری قمری عمل کنند، زمان زیادی نگذشت، دو نفر از آن‌ها که برای قتل معاویه و عمرو بن عاص رهسپار محل مأموریت خود شدند، در اجرای نقشه خود ناکام ماندند و تنها عبدالرحمن بن ملجم مرادی در شب نوزدهم ماه رمضان فرق مظلوم‌ترین فرد عالم را شکافت.


عبدالرحمن بن ملجم مرادی همراه با شبیب بن بجره اشجعی در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه کمین کرد و هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) سر بر سجده نهاد، شمشیر زهرآگین خود را فرود آورد، در این هنگام حضرت علی(ع) در محراب مسجد افتاد و فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملّة رسول الله فزت و ربّ الکعبه»، سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم.

 

امام(ع) در حالی که خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: «هذا ما وعدنا الله و رسوله»، این همان وعده‌ای است که خداوند متعال و رسولش به من داده‌اند، در این زمان چون امام توان برگزاری نماز جماعت را نداشت، به امام حسن(ع) فرمود نماز را ادامه دهد و خود نشسته نماز را اقامه کرد.

نقل شده است که جبرئیل در میان آسمان و زمین ندا داد و گفت: «تهدّمت والله ارکان الهدی وانطمست أعلام التّقی وانفصمت العروه الوثقی قُتل ابن عمّ المصطفی قُتل الوصیّ المجتبی قُتل علیّ المرتضی قَتَله أشقی الْأشقیاء»، سوگند به خدا که ارکان هدایت در هم شکست و ستاره‌های دانش نبوت تاریک و نشانه‌های پرهیزکاری بر طرف شد و عروه الوثقی الهی گسیخته شد، زیرا پسر عموی رسول خدا(ص) شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید، وی را سیاه بخت‌ترین اشقیاء به شهادت رسانید.


آخرین مناجاتهای مظلوم کوفه

حضرت علی(ع) در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان، مهمان دخترش ام كلثوم(س) بود و در آن شب حالت عجیبی داشت / 

روایت شده كه آن حضرت در آن شب بیدار بود و بسیار از اتاق بیرون می رفت و به آسمان نظر می كرد و می فرمود: به خدا سوگند، دروغ نمی گویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی كه به من وعده شهادت دادند.
 
به هر روی، آن حضرت به هنگام نماز صبح وارد مسجد اعظم كوفه شد و خفتگان را برای ادای نماز بیدار كرد. از جمله، خود عبدالرحمن بن ملجم مرادی را كه به رو خوابیده بود، بیدار و خواندن نماز را به وی گوش زد كرد.

شب قــدر است اگر قــدر بدانیم...

 

خدایــا
با این دغدغه های ذهن افسرده و ویران چه کنم ؟
با این همه رنج و آرزو و درد حرمان، چه کنم ؟
در کنج اتاق و خلوت و خاموشی
افسرده و وامانده و گریان چه کنم ؟

 

الهـــی العفـــو ، العفــو ، العفــو…


التمـــاس دعـــا

 


هوای باریدن ....

 

آلودگی دلهایمان از حد هشدار فراتر رفته،

نفس هایمان به به شماره افتاده،

سالهاست زنگیمان تعطیل رسمی است...

هوای باریدن نداری مولا جان؟؟

....:: اللهــــم عجــل لــولیــک الفـــرج ::...
 
پ,ن : نمیدونم چرا بعضی ها هی میگن بیا بیا ... خبر ندارن که خیلی وقته منتظری تا ما بیایم...


دو سوال از جناب اقای علی مطهری

 

 

طی ادعای جناب اقای مطهری مبنی بر کار گذاشتن دوربینی در دفتر کار وی ، حال دو سوال پیش می آید:

1. اگر بچه های وزارت (هر ارگانی خاص) دوربینی در دفتر ایشان کار گذاشته باشد ، آیا شما به همین راحتی میتوانید این دوربین را در محل کار خود پیدا کنید؟

2. این افراد چگونه مأموران اطلاعاتی ای بوده اند که از دوربین حافظه دار استفاده کرده بودند به طوری که آقای مطهری و همکاران شان توانسته بودند از این ابزارها ، فیلم های ضبط شده را استخراج کنند و چهره کسانی که این دستگاه را کار گذاشته اند شناسایی کنند؟

پ.ن: تصویر تقدیم به پسری که نشانی از پدر ندارد.  شما امتحان خود را در زمان فتنه 88 داده اید.

 


جواب منطقی یک نوجوون بسیجی

 

می خواست برگرده جبهه بهش گفتم:
پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند
چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست…
… وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد...
خواستم بهش اعتراض کنم که گفت:
این همه بی نماز هست! اجازه بدید کمی هم بی نمازا ، نماز بخونند
دیگه حرفی برا گفتن نداشتم خیلی زیبا ، بجا و سنجیده جواب حرف بی منطقی من رو داد.


چرا دعـــــا؟

بنده ای خدا را گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟
خدا فرمود : شاید نوشته باشم هرچه دعا کند.

 


اگر صدبار توبه شکستی باز گرد

 

خدایــا تو مهربانـــی و من گناهکـــار...
مرا ببخشــش



۲۴ تیر ماه سالروز ولادت نایب الامام مهدی(عج) امام خامنه ای ...

    ما همه عمّار توایـم 


                       میثم تمّار توایـم
 

                                  غُصّه نخور سیّدعلی
 

                                                  ما همگی یار توایـم

  

تذکر رهبر انقلاب: «این کار غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد، برگزارکنندگان مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع می شود. من از کسی که برای تولد من جشن می گیرد به هیچ وجه متشکر نمی شوم و او را مسئول زیان های این کار هم می شناسم»

 

"اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای "

 


حرف من با خانم های بدحجاب ...

 

اگه خاطرخواه زیاد داری ،

معنیش این نیست که فوق العاده بی نقصی

شاید خیلی ارزون قیمتی ...

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۲ساعت 4:50  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

بسم الله الرحمن الرحیم


خداوند ازمومنین جان ها واموالشان را به بهای بهشت خریداری می کند
پروردگارا توگواه باش که به ندای"هل من ناصرینصرنی"حسینت پاسخ دادم ودرصحنه پیکارحق وباطل زمان خودم شرکت کردم تاازجمله کسانی نباشم که درغیاب حسین برای فرار از جهاد همچنان برگرد خانه ات درطواف بودند.
بارپروردگارا من به این دلیل دراین جنگ شرکت کردم که این نبرد را نبرد واقعی اسلام بر علیه کفر جهانی می دانم .
ایزدا تو راسپاس که به لطف تو چنین انقلابی در این سرزمین بوقوع پیوست و پیروز شد تا ما راه واقعی خود را که سعادت دنیا و آخرت است یافتیم.
الهی توشاهد باشی که ما همواره پشت سرنایب امام مرد خدا آن مرشد روح خدا خمینی بت شکن حرکت می کنیم وتابع دستوراتش هستیم از ما راضی باش.
پروردگارا توناظری در وقتی که جوی های خون جوانان مومن ومخلص اسلام،این گلهای نوشکفته پرپرشده به پای درخت نوپای جمهوری اسلامی روان است واین نعمت الهی را باخون پاک خود آبیاری می کنند.
چگونه عده ای روسیاه وخائن قدرنعمت را نمی دانند وثمره خون این ستاره های پاک را پایمال می کنند و به این انقلاب ومردم مسلمان خیانت می کنند،ودشمن خدا واسلام وجمهوری اسلامی را یاری می کنند وبه اسلام وخلق خدا ضربه می زنند.
خداوندا توراشکر که به این بنده حقیر توفیق شهادت دادی،چون میدانم که باکرمت گناهانم را بخشیدی وآنگاه شهادت را نصیبم کردی. تورا به جان مهدی قسم که به رهبر بزرگ ما این پیرنشسته درجماران، عمرطولانی عطاکن تاتمام مردم رنجدیده و مستضعف جهان را ازچنگ استعمارگران نجات دهد.
من درپایان ازتمام مسئولین جمهوری اسلامی می خواهم که به درد این مردم رنجدیده برسند وبه وعده های خود وفاکنند وقدر این همه فداکاری وازخودگذشتگی وصبر وبردباری رابدانند وبرای بهبود وضع آنها تلاش کنند.
والسلام محمد علی میرشکاری

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۲ساعت 3:10  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

چو پرسیدم ز گلهایی که زردند                همانهایی که دائم اهل دردند

بگفتا : این سبکبالان عـــاشق                 عشایر بوده اند و کوچ کردند 

 چهارم دی ماه سال 1365 سالروز عروج خونین کیوان عزیز در عملیات کربلای 4  را گرامی می داریم. روحش شاد یادش گرامی باد.

استان ققنوس"

 نظری گذرا بر زندگی پربار  علمدار  غواص و رشید طایفه حسینی شهید کیوان میرشکاری سلیمانی

سال 1345 در روستای سرسبز سرمشک از توابع شهرستان بافت استان کرمان  در خانواده ای متدین و مذهبی از سران طایفه حسینی  سلیمانی، دیده به جهان گشود. دوران کودکی وی، همراه با کوچ ییلاقی و قشلاقی ایل ، در هوای  آزاد و فضای سرسبز مناطق بافت و کهنوج سپری شد. شروع تحصیلات ابتدایی ایشان در مدرسه سیار عشایری بود و پس از قبولی در امتحانات نهایی و کسب معدل و رتبه برتر، جهت ادامه تحصیل در دوره راهنمایی عازم شهر کرمان گردید. دوران راهنمایی را بدلیل معدل بالا در یکی از بهترین مدارس شهر کرمان بنام مدرسه راهنمایی صفاری که بعد از انقلاب بنام شهید آیه الله سعیدی تغییر نام داد،به پایان رسانید.

با شروع تظاهرات مردمی در تابستان سال 57 و اوج گیری انقلاب مقدس جمهوری اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) ، علیرغم سن کم بدلیل جو مذهبی و انقلابی خانواده و فامیل، جهت  اعتراض به  جو خفقان  رژیم منفور پهلوی  در آتش زدن مسجد جامع کرمان و کشتار مردم بی دفاع در مهرماه سال 1357، به همراه دوستان دیگر نسبت به تعطیلی اعتراض گونه مدرسه اقدام نمود.

پس از پیروزی انقلاب مقدس جمهوری اسلامی ، ایشان با  عضویت در انجمنهای اسلامی همراه با تحصیل به ادای دین پرداخت. دوران دبیرستان را در رشته علوم تجربی و در دبیرستان امام خمینی ثبت نام نمود.  این عزیز، در رشته های ورزشی نیز از افراد برتر مدرسه و استان و عضو تیم هندبال دبیرستان نیز بود. از سال 1360 در جبهه های نبرد حق علیه باطل شرکت نمود. پس از شهادت برادر زاده ایشان شهید سرافراز محمد علی میرشکاری در عملیات فتح بستان،   که ایشان نیز در جبهه حضور داشت،  جهت تشییع پیکر مطهر شهید به  کرمان برگشت. روح سرکش و متعالی کیوان عزیز مجددا ایشان را به جبهه جنوب کشانید و در عملیات بدر از ناحیه دست راست دچار مصدومیت شدید گردیده و  جهت مداوا به تهران منتقل شد. در بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران روی دست ایشان عمل جراحی صورت گرفت. با بازگشت به کرمان و گذران دوران نقاهت بعد از عمل ، همزمان با تحصیل ،  با بهبودی نسبی مجددا عازم مناطق عملیاتی گردید. به دلیل جسم قوی و مهارت و ورزیدگی، ایشان در گردان خط شکن 410 لشکر 41 ثارالله آموزشهای عملیاتی و غواصی را فرا گرفت.  این شهید عزیز علیرغم قبولی در رشته زیست شناسی دانشگاه شهید باهنر کرمان ، اما  قبولی در دانشگاه شهادت و  لبیک به ندای حسین زمان خمینی کبیر را بر مدارک دنیایی ترجیح داده و  سرانجام پس از مجاهدتهای مکرر و حضور مداوم  در سخت ترین عملیاتها،  در شب چهارم دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای چهار پس از عبور از رود خروشان اروند ، در جزیزه ام  الرصاص ،  مسافر دیار نور گردید. جنازه مطهر شهید پس از ده سال مفقود الاثری ، سال 1375  در عملیات تفحص کشف و در گلزار شهدای کرمان (مسجد صاحب الزمان (عج)) به خاک سپرده شد.

پس از عمری غریبی بی نشانی                    خدا می خواست در غربت نمانی

از آن  سرو قدت هر چند ای گل                        پلاکی بازگشت و استخوانی

 

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۲ساعت 3:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
 
درسال 1332در خانواده ای مذهبی ازایل سلیمانی طایفه حسینی  تیره میرشکاری  چشم به جهان گشود. تا پایان دوره ابتدایی درآغوش گرم خانواده وهمراه و همگام ایل و طایفه خود در مدرسه عشایری به تحصیل مشغول بود. دوره دبیرستان را در شهر کرمان با همه مصائب ومشکلات ودوری از خانواده،کمبود امکانات  وغیره به پایان رسانده ودر سال1352 موفق به اخذ دیپلم طبیعی از دبیرستان امام خمینی (پهلوی سابق ) گردید.
    سال بعد وارد دانشسرای تربیت معلم شد و پس از اتمام این دوره درشهرستان کهنوج با عشق و علاقه خاصی به تعلیم  و تربیت فرزندان مردم محروم این منطقه پرداخت. در تشویق و ایجاد تسهیلات برای بچه های ایل جهت ادامه تحصیل از هیچ کوششی فرو گذار ننمود و مانند برادری مهربان آنها را درس تقوی و دینداری می آموخت.
    بسیاری از بچه های ایل و نیز بچه های شهرستان کهنوج که امروزه درحوزه های علمیه ودانشسراها ودانشگاهها  ادامه تحصیل می دهند یا به خدمت درسمت های مختلف  مشغول هستند  نمونه ای از ثمره زحمات بی دریغ ایشان می باشد.
  از آغازین روزهای انقلاب،  مخالفت با رژیم منحوس پهلوی را بصورت علنی آغاز کرده و در پخش اعلامیه ها و عکس های حضرت امام و نیز آگاه کردن عشایر،دانش آموزان، معلمان و سایر اقشار مردم ستمدیده این شهرستان محروم نقش ارزنده ای را ایفاء نمود و بارها از طرف عمال رژیم شاه  مورد تهدید قرار گرفت. با توجه به ایمان قوی،اراده پولادین واعتقاد قلبی به اسلام و آرمانهای انسان ساز آن،این تهدیدها هیچ خللی در ادامه راهش ایجاد ننمود .اوکه راه  را شناخته بود، سختی های راه سد راهش نگشته وکوه و صحرا پیش سیل بی قرارش یکی شده و از هیچ چیز نمی هراسید.
 در سالهای 56و57 که انقلاب به اوج خود رسید،با به تعطیل  کشاندن مدارس کهنوج همگام با دیگر فرهنگیان مبارز در تحصن معلمین وراهپیمائیهای مردم مقاوم کهنوج  و کرمان که پرچمداری آن را  روحانیت مبارز و همیشه در صحنه عهده دار بود  ،شرکت فعال و کلیدی داشت و پیام رهایی از زیر یوغ استعمار و خفقان رژیم ستم شاهی را به گوش  همه مردم این استان و عشایر سلحشور رساند.
پس از پیروزی انقلاب همگام با دیگر امت حزب ا...بالاخص برادران انجمن اسلامی فرهنگیان ،گوش به فرمان امام ره وبا هوشیاری تمام به مقابله با گروههای منحرف و ملحد که قصد سوء استفاده از موقعیت ر اداشته  وسعی در انحراف افکار مردم محروم این منطقه از صراط مستقیم انقلاب اسلامی ر اداشتند ،پرداخت و در زمره کسانی بود که ازهمان ابتدا شخصیت والای شهید بهشتی را درک کرده و چهره نفاق بنی صدر و دسته اش را خوب شناخته بود. 
  ازجمله اقدامات بارز و مانگار شهید (با همکاری سایر برادران متعهد) تأسیس و راه اندازی اولین دبیرستان دراین شهرستان است که تا هنگام شهادت ریاست آن را عهده دار بود. پس از شروع جنگ تحمیلی همکاری فعالی با بسیج سپاه داشته و در ترغیب و تشویق نیروهای بسیجی اعم از روستایی ،شهری و عشایری جهت اعزام به جبهه از هر فرصتی استفاده می کرد.
پیام های روحبخش امام در ارتباط با بسیج عمومی چنان در روح والای او اثر می گذاشت که چندین بار به همراه دانش آموزان راه جبهه را پیش گرفته و به خیل سنگرنشینان می پیوست.  وی در چندین عملیات مهم شرکت فعال داشته ودر عملیات والفجر8 که منجر به آزادسازی شهر استراتژیک فاو گردید مجروح شیمیایی شد.
...وبالاخره در عملیات کربلای 4 ، (4/10/65) در جزیره ام الرصاص، خداوند دعای همیشگی اش « اللهم الزقنی توفیق الشهادت فی سبیلک » را که در شب های سرد زمستانی ودر دل سنگرها  و در بیابانهای خوزستان با گریه و ناله عاشقانه سر می داد، پذیرا گشته و خلعت زیبای شهادت را  بر قامت رعنایش پوشاند .
تقوی،فروتنی ، اهمیت دادن به واجبات و مستحبات شهید زبانزد فرماندهان و رزمندگان  گردان   415و دیگر بسیجیان لشکر ثارا... و دانش آموزان و همکاران و سایر اقشار مردم کهنوج و نیزعشایر منطقه بوده و هست.
آری،گرچه این شهید دلسوز و پرتلاش از جمع دوستان فرهنگی و دانش آموزان و مردم کهنوج و عشایر ایل سلیمانی و رزمندگان پیروز لشکر ثارا... به سوی معبودش پرواز کرده و در جوار حق تعالی سکنی گزید، لیکن دوستان و همرزمان و طایفه و اقوامش نخواهند گذاشت راه خونینش بی رهرو باشد و با حضور فعال در همه جبهه ها و برداشتن اسلحه به زمین افتاده شهدا قلب صاحب اصلی انقلاب حضرت حجه ابن الحسن (عج) را شاد نموده وتا اهتزاز پرچم پرافتخار اسلام  بر سراسر گیتی از پای نخواهند نشست. 
 
روحش  شاد و یادش گرامی باد
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۲ساعت 2:58  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

1 ـ علىّ بن يحيى بن خلّاد از طريق پدرش از عموى خود نقل مى كند: با پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله در مسجد نشسته بودم، مردى داخل شد و دو ركعت نماز خواند ، سپس نزد پيامبر آمد و سلام كرد، پيامبر كه او را هنگام نماز زير نظر داشت ، پس از جواب سلام، به وى گفت: بازگرد و نماز بخوان كه نماز نخوانده اى (واين كار تكرار شد) تا اينكه در نوبت سوم يا چهارم ، آن مرد گفت: سوگند به آن كه كتاب را بر تو فرو فرستاد،كوشش بسيار كردم و شوقم فزون گشته است، به من نشان ده و آگاهم كن .
حضرت فرمود: هر گاه خواستى نماز بخوانى وضويى نيكو بساز . سپس رو به قبله كن و تكبير بگو و پس از قرائت به ركوع برو تا اينكه در ركوع آرام گيرى . سپس بلند شو تا اينكه راست بايستى . سپس به سجده برو تا اينكه در سجده آرام گيرى . سپس برخيز تا اينكه آرام بنشينى . سپس به سجده برو تا اينكه آرام گيرى . سپس برخيز. پس اگر نمازت را اينگونه به پايان بردى تمام است و آنچه از اين ها كم كردى ، از نمازت كم گذارده اى.

2 ـ محمّد بن عمرو بن عطا:
شنيدم ابوحميد ساعدى در ميان ده نفر از اصحاب پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله كه از جمله آنان ابوقتاده بود، گفت :من از همه شما به نماز پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله داناترم. گفتند: چطور؟ به خدا سوگند، تو نه بيشتر از ما با پيامبر بوده اى و نه پيشتر . گفت: چرا، گفتند: عرضه كن .
گفت: پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله هنگامى كه به نماز مى ايستاد دستانش را تا برابر شانه هايش بالا مى آورد سپس تكبير مى گفت تا اينكه هر استخوان در جاى خودش راست مى شد و پس از آن به قرائت مى پرداخت . سپس تكبير مى گفت و دستانش را تا برابر شانه هايش بالا مى آورد . سپس ركوع مى كرد و كف دستانش را بر زانوانش مى نهاد . سپس خود را كشيده و صاف مى كرد بى آنكه سرش را پايين اندازد و يا كج كند و هنگامى كه سر از ركوع برمى داشت مى گفت: خداوند به كسى كه او را مى ستايد ، گوش مى دهد . سپس دستانش را تا برابر شانه هايش ـ كشيده و راست ـ بالا مى آورد و تكبير مى گفت . سپس به زمين مى افتاد و دستانش را از پهلوهايش دور مى نمود . سپس سر بر مى داشت و پاى چپش را خم كرده بر آن مى نشست. در سجده، انگشتان پايش را باز مى نمود و پس از سجده تكبير مى گفت و برمى خاست و پاى چپش را خم كرده رويش مى نشست ، تا هر استخوانى به جاى خود باز گردد . سپس در سجده ديگر نيز چنين مى كرد. هنگام برخاستن از هر دو ركعت تكبير مى گفت و دستانش را تا برابر شانه هايش بالا مى آورد همانگونه كه در آغاز نماز مى كرد. در بقيه نماز هم اين ها را انجام مى داد تا اينكه در سجده اى كه پس از آن سلام نماز بود ، پاى چپش را عقب مى كشيد وبر سرين و طرف چپ بدنش مى نشست. (اصحاب) گفتند: راست گفتى . اينگونه نماز مى خواند .

3 ـ امام سجاد عليه السّلام :
حق نماز آن است كه بدانى درآمدن بر خداوند جلّ جلاله است و تو در پيشگاه خداوند جلّ جلاله ايستاده اى . پس اگر اين را دانستى ، همچون بنده اى خوار و كوچك، خواهان و هراسان، اميدوار و ترسان، بيچاره و گريان، با وقار و اطمينان به بزرگداشت همو كه در برابرش ايستاده اى، مى پردازى و با دلت به او رو مى آورى و نماز را با حدود و حقوقش برپا مى دارى[1] .
4 ـ امام باقر عليه السّلام :
هنگامى كه در نماز مى ايستى، پاهايت را به هم نچسبان و ميانشان فاصله اى به اندازه حد اقل يك انگشت و حد اكثر يك وجب بده و شانه هايت را فرو انداز و دستانت را رها كن و انگشتانت را درهم نياويز بلكه بر رانهايت و در راستاى زانوانت باشند و نگاهت به سجده گاهت باشد.
هنگامى كه ركوع مى كنى دو پايت را در يك رديف بگذار و ميانشان فاصله اى به اندازه يك وجب مى دهى و زانوانت را در كف دستانت بگير و دست راستت را بر زانوى راستت و پيش از دست چپت مى نهى و با سر انگشتانت برآمدگى زانويت را نيك در بر گير و هنگامى كه آن ها را بر زانوانت نهادى از هم بازشان كن .اگر سر انگشتانت را در ركوع به زانوانت رساندى كفايت مى كند ولى من بيشتر دوست دارم زانوانت را در كف دستانت بگيرى و انگشتانت را بر برآمدگى زانوانت بنهى و آن ها را از هم باز كنى. كمرت را راست نگه دار و نگاهت به ميان قدمهايت باشد.
هنگامى كه خواستى به سجده بروى دستانت را به تكبير بلند كن و به سجده بيفت و دستانت را با هم و پيش از زانوانت بر زمين بنه و ساعدهاى دستانت را چون درندگان بر زمين نگستران و بر زانوان و رانهايت نيز مگذار بلكه با آرنجهايت بال بساز و كف دستانت را به زانوانت نچسبان و به صورتت نيز نزديك مگردان ، بلكه ميان آن دو و در راستاى شانه هايت باشد ، نه روبروى زانوانت بلكه اندكى از آن ها انحراف داشته باشد. دستانت را كاملا بر زمين بگستران و (پس از سجده) به سوى خود باز گردان و اگر زير آن ها پارچه اى بود اشكالى ندارد، گر چه به زمين رساندنشان بهتر است و در سجده، انگشتانت را از هم باز مكن ، بلكه به هم بچسبان.
هنگامى كه براى تشهد نشستى ، زانوانت را به زمين بچسبان و كمى ميانشان را باز كن و بايد روى پاى چپت بر زمين باشد و روى پاى راستت بر كف پاى چپت قرار گيرد و سرينت و نيز سر انگشت شست پاى راستت بر زمين باشد و هيچگاه بر هر دو پايت منشين كه به تو آزار مى رساند و نيز با (نشيمنگاه) بر زمين منشين كه بخشى از تنت بربخشى ديگر قرار مى گيرد و نمى توانى براى تشهّد و دعا صبر كنى.

5 ـ ابراهيم بن هاشم
از حمّاد بن عيسى: روزى امام صادق عليه السّلام به من فرمود: اى حمّاد، آيا مى توانى خوب نماز بخوانى؟ به امام عرض كردم: اى سرور من! كتاب حريز را كه درباره نماز است در حافظه دارم. حضرت فرمود: عيبى ندارد ، اى حمّاد! برخيز و نماز بخوان.
حمّاد گويد: در برابر حضرت بپاخاستم و رو به قبله نماز را شروع كردم به ركوع رفتم و سجده كردم. آن گاه امام فرمود: اى حمّاد! نيكو نماز نمى خوانى! چه قدر زشت است فردى از شما شصت يا هفتاد سال بر او بگذرد و يك نماز با آداب و حدود كامل نخواند!
حمّاد گويد: در خود احساس خوارى كردم و به امام گفتم: فدايت شوم، نماز را به من بياموز. پس امام برخاست، رو به قبله ايستاد و هر دو دستش را بر روى ران خويش نهاد، در حالى كه انگشتانش را بسته بود و دو پاى خود را نزديك هم قرار داد به گونه اى كه ميان دو پايش به اندازه سه انگشت باز فاصله بود و انگشتان پا را رو به قبله داشت و آن ها را از قبله منحرف نساخت و با فروتنى تكبير گفت. سپس حمد و «قل هو الله احد» را شمرده خواند. آن گاه به اندازه يك نفس، در همان حال ايستادن، درنگ كرد . سپس دو دست خود را تا رو بروى صورت بالا آورد و در همان حال ايستادن تكبير گفت. آن گاه به ركوع رفت و با دستانى كه انگشتانش باز بود ، زانوى خود را گرفت و زانو را به عقب داد تا پشت حضرت كاملاً صاف شد ، به گونه اى كه به سبب صافى پشت و كشيدگى گردن، اگر قطره اى آب يا روغن بر پشت حضرت ريخته مى شد، از جايش تكان نمى خورد . دو چشمش را بست؛ سپس سه بار شمرده فرمود: «سبحان ربّى العظيم و بحمده». آن گاه راست ايستاد و چون استقرار كامل پيدا كرد، فرمود: «سمع الله لمن حمده». سپس در حال ايستاده تكبير گفت و دست ها را تا رو به روى صورت بالا آورد . آن گاه سجده كرد و دست ها را در حالى كه انگشتانش كنار هم و بدون فاصله بود ، در جلوى زانو و برابر صورت نهاد و سه بار گفت: «سبحان ربّى الاعلى و بحمده» و در حالت سجده هيچ جاى بدن را بر جاى ديگر قرار نداد و بر هشت استخوان سجده كرد : دو كف دست، دو زانو، دو انگشت شست پا، پيشانى و بينى و فرمود: لازم است سجده بر هفت تاى اين ها قرار گيرد و اين همان است كه خداوند در قرآن فرموده است كه: «و همانا سجده گاهها براى خداست پس در كنار خداوند هيچ كس را مخوان» واين هفت جا، پيشانى و دو كف دست و دو زانو و دو شست پاست و نهادن بينى بر زمين مستحب است. سپس امام سر از سجده برداشت و چون درست به حالت نشسته درآمد تكبير گفت. آن گاه بر ران چپ نشست و روى پاى راست را بر كف پاى چپ قرار داد و فرمود: «استغفر الله ربّى و اتوب اليه». سپس در حال نشسته تكبير گفت و سجده دوم را به جاى آورد و در سجده دوم مانند سجده اول رفتار كرد و در حال ركوع و سجود هيچ جاى بدن را بر جاى ديگر آن نگذاشت و در حال سجده دست ها را چون دو بال باز مى كرد و ساعد را بر زمين نمى گذاشت. اين چنين امام دو ركعت نماز گزارد و انگشتان دو دست حضرت در حال تشهّد بسته بود و چون از تشهد فارغ شد، سلام داد و فرمود: اى حمّاد! اينگونه نماز بخوان!

+ نوشته شده در  جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 7:9  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

تورات مقدس متن مدوني براي تفيلا (نماز) معرفي نكرده، ليكن هر فردي چه مرد و چه زن يعني همه افراد يهود را موظف به خواندن نماز كرده است. در سفر تثنيه فصل 11 آيه 13 چنين ذكر شده است: «خداوند خداي خود را دوست بداريد و او را با تمامي دل و با تمامي جان خود عبادت كنيد». دانشمندان يهود درباره اين موضوع تفسير كرده ‏اند كه اين كدام پرستش است كه به قلب مربوط مي‏ باشد؟ جواب داده‏ اند كه همان نماز است.

تفيلا وسيله ارتباطي است بين انسان و خدا كه در اين رابطه انسان خود را بي‏نهايت كوچك دانسته در مقابل نيرويي بي‏نهايت بزرگ، به مدح و ستايش مي‏پردازد. در قسمت ديگري از تفيلا انسان خواست‏هاي خود را با خدا مطرح مي‏كند. دعا كردن تكليف كردن بر خدا نيست بلكه برعكس تكليف كردن بر خود ماست يعني مي‏توان اين طور بيان كرد كه انسان هنگام دعا كردن با در نظر گرفتن عنصر مشترك با خدا يعني عنصر اراده و اختيار كه او را از ساير موجودات جدا مي‏كند خواستار آن است كه با داشتن چنين عنصري خود را از مقام بي‏نهايت كوچك به مقامي بي‏نهايت بزرگ برساند و با كسب چنين قدرتي قادر به رفع نيازها و برآورد خواست‏ها باشد. قسمت ديگر تفيلاي ما مربوط به شكرگذاري از خداوند است و اين بزرگترين نشانه آگاهي انسان است و عبارت است از آگاه بودن انسان به ارزش‏هاي خويش و آگاهي او نسبت به همه نعمت‏ها و موهبت‏هايي كه دارد.

Tefilaحخاميم(دانشمندان يهود) شكرگذاري را وظيفه هر انساني در تمام موارد زندگي مي‏دانند. چنان چه وقتي غذايي را مي‏خوريم اين كار را انجام مي‏دهيم و يا در موارد ديگري مانند بوييدن شكوفه‏اي شكر مي‏گوييم كه چنين بصيرتي در حواس و فكر انسان وجود دارد تا پي به چنين مخلوقاتي ببريم. اصولا فلسفه مدح و شكرگزاري انسان را از فلسفه نيهيليزم و پوچي‏گري بيرون آورده و او را متوجه جهان خارج و طبيعت مي‏سازد.

نزديكي انسان به خدا (كه توسط تفيلا انجام مي‏گيرد) نتيجه پيشرفت‏هاي عقلاني و تزكيه نفس خود اوست، كه او را مسئول آن قرار مي‏دهد تا شايستگي خود را نسبت به اين موهبت الهي ثابت نمايد. اگر به انسان اين افتخار داده شده است كه پرتويي از انوار الهي در روح او به امانت گذاشته شود، اين وظيفه نيز برعهده او نهاده شده است كه زندگي خود را به نحوي بگذراند كه مورد تاييد آفريدگار قرار گيرد.

ايمان به عالي‏ترين وجه، هنگام دعا كردن و نماز خواندن جلوه‏گر مي‏شود. زيرا آن كس كه به خدا علاقه و صميمانه ايمان دارد، به حضور پروردگار دعا مي‏كند و حاجات خود را از او مي‏خواهد. دعا كردن و نماز خواندن تنها براي رفع حاجات نيست، دعا و نماز در حقيقت عبارت است از رابطه‏اي صميمانه بين آفريدگار و آفريده، كه انسان به وسيله آن از اعماق قلب با خالق خويش سخن مي‏گويد. از اين رو دعا و نماز هم به درگاه خداوند مقبول و خوش‏آيند است و هم به انسان كمك مي‎كند تا غم از دل بزدايد و بار روح را سبك‏تر سازد حتي گفته شده است: خداوند مشتاق شنيدن دعا و نماز عادلان و نيكوكاران است براي چه دعا و نماز نيكوكاران به پارو (كلمه «عِتِر» به معني پارو مي‏باشد و همان حروف عِِتِر ريشه فعل دعا كردن و نماز خواندن را دارد) تشبيه شده است؟ چون همان‏طور كه پارو محصول را زيرو رو كرده و آن را از جايي به جاي ديگر منتقل مي‏‎سازد، به همان ترتيب دعا و نماز عادلان و نــيكوكاران خـشم و غـضب خـداوند را بـه رحمت مبدل مي‏كند (تلمود: يواموت 64 الف) نماز حقيقي چيزي بيش از حركت و تلفظ لبان است و بايستي از اعماق قلب برخيزد. نماز انسان به حضور خداوند مورد قبول واقع نمي‏شود مگر اين كه وي قلب و جان خود را كف دست بگذارد چنان كه در مراثي ارميا فصل 3 آيه 41 آمده: «قلب خود را همراه با دست‏هايمان به سوي خدايي كه در آسمان‏ها است برافرازيم». يعني آن كه ما نبايد تنها دست‏هايمان را هنگام دعا و نماز به سوي خداوند بلند كنيم بلكه بايد قلب خود را نيز متوجه خالق جهان سازيم.

 

Tefilaكسي كه دعا و نماز مي‏خواند بايد چشمانش را پائين افكنده و قلبش را متوجه بالا سازد و بايد نزد خود چنين مجسم كند كه خداوند مقابل او است چنان كه در كتاب مزامير داود (تهيليم) فصل 16 آيه 8 مي‏فرمايد: «خداوند را هميشه پيش روي خود مي‏دانم». در تلمود؛ براخوت، 28 ب آمده است: «هنگامي كه شما دعا و نماز مي‏خوانيد بدانيد كه در حضور چه كسي ايستاده‏ايد». دانشمندان يهود دعا و نماز را چيزي بزرگ‏تر و والاتر از درخواستي براي رفع احتياجات مادي مي‏دانند. در عين حال كه تقاضاهاي زندگي جسماني را از ياد نبرده‏اند ايشان دعا و نماز را به عنوان واسطه‏اي براي ارتباط با خدا و گسترش پا‏ك‏‎ترين و عالي‏ترين احساسات و انگيزه‏هاي طبيعي به كار مي‏برند. در نظر ايشان، عبادت و خواندن دعا و نماز ورزشي است روحاني براي افزودن قدرت روان، بدين نيت كه روح فرمانده زندگي و ارباب و سرور جسم شود.

«نيچه» مي‏نويسد انسان همچنان كه به آب و اكسيژن نيازمند است به خدا نيز محتاج است. روح نيمش عقل است و نيم ديگرش احساس، ما بايد هم زيبايي دانش را دوست بداريم و زيبايي خدا را.

«الكسيس كارل» مي‏گويد: آثار نيايش و رسم پرستش و دعا كردن در جامعه وقتي رو به ضعف و فراموش شدن مي‏گذارد مقدمات انحطاط و عدم مقاومت ملت و جامعه را فراهم مي‏كند. بنابراين جامعه با از دست دادن عمل پرستش و نيايش مزاج خود را براي رشد ميكرب انحطاط ، متلاشي شدن، تجزيه و ضعف اجتماع آماده مي‏كند او مي‎‏گويد روم باشكوه و متمدن قديم را، دوري مردمش و متروك ماندن سنت ديرين بشري در پرستيدن، رو به ضعف و ذلت برد.

محققين روانشناسي از روي آمارهاي ممالك مختلف به اين نتيجه مسلم رسيده‏اند كه تعداد نسبي انتحار و قتل و طلاق و اعمالي كه در هيجان‏هاي ياس و غضب انجام مي‏شود در اقوام معتقد و مومن خيلي كمتر از محيط‏هاي بي‏ دين و لاقيد است.

لغت نماز و دعا در زبان عبري تفيلا گفته مي‏شود و از ريشه (پيلِل) به معني مجادله گرفته شده است چنان كه در تهيليم (زبور داود) فصل 106 آيه 30 آمده است: «پينحاس (نوه حضرت هارون) ايستاد و داوري نمود نماز و دعا كرد و مرگ و مير قطع گرديد». در تلمود؛ سنهدرين 82 اين جمله را چنين تفسير كرده‏اند: پينحاس مثل اين كه با خدا مجادله كرد و درباره وبائي كه قوم را كشتار مي‏كرد از خداوند توضيح خواست بنابراين هيتْپَلِل يعني تقديم اظهارنامه درباره مطلبي به پيشگاه قاضي عالم در عاليترين دادگاه و در سِفر پيدايش حضرت ابراهيم را مي‏بينيم كه درباره افراد سِدُوم با خداوند به صورت مجادله و مانند يك وكيل مدافع با قاضي كل عالم بحث مي‏كند و نمونه جالب ديگر دعا حضرت موسي است كه مانند وكيل مدافع شجاعي از قوم اسرائيل دفاع مي‏كند و در سفر خروج فصل 32 آيه‏هاي 11 و12 و 13 چنين آمده: «موسي، به درگاه خداوند خداي خود التماس نموده، گفت: خداوندا چرا خشمت بر قومت افروخته شده است اين قومي كه با قدرت عظيم و با نيروي قوي از مصر بيرون آوردي چرا مصريان بگويند از روي سوءنيت آنها را از مصر بيرون آورد تا اين كه آنها را در بيابان بكشد ... .

در طرف مقابل دعاي ساير انبياء به صورت مجادله با خداوند نيست، بلكه درخواست آنها به صورت التماس و تضرع است يعني به درگاه خداوند بخشنده و مهربان روي آورده و طلب رحمت و بخشايش مي‏نمايند. اين نوع نماز را به نام (تفيلت ويدوي) يعني اعتراف و اقرار به گناه خوانده مي‏شود. در بيشتر قرباني‏هايي كه (در دوران معبد مقدس) تقديم مي‏شد صاحب قرباني دست‏هاي خود را روي سر حيوان مي‏گذاشت و مطالبي اداء مي‏كرد و سپس مبادرت به قرباني مي‏نمود و حال كه اجراي مراسم قرباني امكان‏پذير نيست اين مطالب جزء دعا و نمازهاي روزانه گرديده است.

دانشمندان يهود عقيده دارند كه اجداد مقدس ما حضرت ابراهيم و اسحق و يعقوب بنيان‏گذاران زمان نمازهاي روزانه بوده‏اند. حضرت ابراهيم نماز صبحگاه را بنيان گذاشت. «پيدايش فصل 22 آيه 3: ابراهيم بامدادان سحرخيزي كرد .....» و حضرت اسحق نماز نيم‏ روز را «پيدايش فصل 24 آيه 63: قبل از غروب اسحق براي راز و نياز كردن (با خدا) به صحرا رفت..... ». حضرت يعقوب نماز شامگاه را. پيدايش فصل 28 آيه 11: در آن محل (محل كوه موريا كه حضرت اسحق براي قرباني به آنجا برده شد) نماز خواند و نظر به اين كه آفتاب غروب كرد آنجا منزل نمود...».

بني‏اسرائيل در مصر نيز نماز مي‏گذاشتند و دعا مي‏خواندند چنان كه در سفر خروج فصل 2 آيه 23 اين طور آمده: يعني «پس از مدت مديد (كه فرزندان ييسرائل از گل‏كاري و خشت‏زني رنج مي‏بردند) واقع شد كه پادشاه مصر درگذشت. فرزندان ييسرائل از آن بندگي ناليدند و از عذاب فرياد ‏زدند. فرياد شكايت آنها از بندگي به درگاه خداوند رسيد».

در كتاب دانيال فصل 3 آيه 11 مندرج است: حضرت دانيال روزانه سه مرتبه پنجره خانه خود را رو به بيت‏المقدس (اورشليم) باز مي‏كرد و به زانو مي‏افتاد و با سجده به درگاه خداوند نماز مي‏گذاشت. اين نماز با تسبيح و مدح شروع مي‏شد و با شكرگذاري خاتمه مي‏يافت.

از نماز و دعاهاي حضرت موسي در تورات زياد بازگو شده است از جمله در كتاب تثنيه فصل 3 آيه 24 و 25 آمده است: «يعني خداوندا تو شروع كردي كه بزرگواري و قدرت زيادت را به بنده‏ات نشان دهي چون كه كدام نيروئي در آسمان و زمين وجود دارد كه كارها و دلاوري‏هاي تو را انجام دهد. تمني اين كه (اجازه دهي از رود اردن) عبور نمايم و آن سرزمين خوبي را كه در آن طرف رود اردن است يعني آن كوه زيبا و لِوانُون را ببينم».

سير تكامل نماز از حضرت ابراهيم تا ظهور حضرت موسي به طور بسيار خلاصه شروع مي‏شود و در زمان حضرت موسي با نزول تورات نمازهاي خاصي به آنها اضافه مي‏گردد و پس از دوران انبياء به طور كلي بنا به مقتضي وضع اجتماعي و سياسي و اتفاقات تاريخي ادعيه بوجود آمده و تصنيف مي‏گردد و به مجموعه دعاهاي قبلي اضافه مي‏گردد و در دوران بازگشت پراكندگي اول توسط «عِزرا» و يارانش در حدود دو هزار و چهارصد سال قبل شكل كامل به خود مي‏گيرد و به صورت مدون در مي‏آيد و سپس در تمام دوران استقرار معبد مقدس دوم به شكل ثابت مي‏ماند و در زمان تدوين تلمود يروشلمي حدود 1800 سال قبل ختم مي‏گردد.

به طور خلاصه انبياء بعد از حضرت موسي مانند يهوشوع پيغمبر، حنا زن القانا، شموئل نبي، حضرت داود، حضرت سليمان، حزقياهو پادشاه و يا حضرت يونس، ارميا نبي، حبقوق نبي، دانيال نبي، مردخاي و استر و عزرا و (دانشمندان تلمود) هركدام در عصر خود بر نماز و ادعيه‏هاي موجود دعاهايي افزودند. نمونه‏هايي از اين دعاها بدين مضمون مي‏باشند:

در پايان لحش (دعاي نوزده بركتي) اين درخواست را مي‏خوانيم:

«اي خداي من زبان مرا از بدگويي، و لبانم را از تكلم به نيرنگ باز دار، در برابر اشخاصي كه مرا نفرين مي‏كنند، زبانم ساكت و خاموش بماند، و روانم در برابر همگان همچون خاك باشد. قلبم را براي پذيرفتن تورات بگشا، جانم فرمان‏هاي تو را پيروي و تبعيت و اگر كساني عليه من بد بينديشند و به زيان من قصد كنند، تو به فوريت مشورت آنها را برهم زن و فكرشان را باطل كن. سخنان دهان من مورد رضاي تو قرار گيرند و تفكر دلم به حضور تو مقبول افتد، اي خدايي كه آفريدگار و نجات‏دهنده من هستي». (براخوت 17 الف)

يكي از دانشمندان يهود، در پايان دعا فوق، اين دعا را افزوده است:

«اي خداوند من، خداي اجداد من ميل و رضاي تو بر اين تعلق گيرد، كه در دل هيچ انساني كينه و دشمني عليه ما وراد نشود. و كينه و عداوتي عليه هيچ انساني بر دل ما نگذرد. حسادتي نسبت به ما در دل هيچ‏كس رسوخ نكند، و نسبت به هيچ‏كس نيز حسد به دل ما راه نيابد. در سراسر روزهاي عمر تحصيل تورات و اجراي فرايض تو مشغله ما باشد، و سخنان ما به حضور تو التماس و تضرع محسوب مي‏گردد، قلب‏هاي ما را متحد كن تا از نام تو بترسيم. از آن چه كه منفور درگاه تو است ما را دور بدار، و به آن چه مورد رضاي تو است ما را نزديك ساز، و به خاطر نام مبارك خودت با ما احسان كن. (تلمود يروشلمي براخوت 7 دال)

 

چند گفتار از دانشمندان درباره نماز و اهميت آن:

1- دعا و نماز از قرباني‏ بزرگ‏تر و مهم‏تر است.

2- دعا و نماز از اعمال نيك با اهميت‏تر است.

3- كسي كه دعا و نماز مي‏خواند، بايد قلب خود را متوجه (خداي) آسمان سازد.

4- كسي كه دعا و نماز مي‏خواند بايد چشمانش را پايين انداخته و قلبش را متوجه بالا سازد.

5- كسي كه فكرش آسوده نيست (تمركز حواس ندارد) نماز نخواند. (تلمود؛ عرووين 65 الف)

6- هر كس كه براي همنوع خود دعا مي‏كند و جهت او طلب رحمت مي‏نمايد، در حالي كه خود نيز به آن مورد نياز دارد نخست به خود او جواب داده مي‏شود و خود او اول نجات مي‏يابد.

7- هر كس فرامين الهي را با ايمان كامل بر خود قبول نمايد و آن را انجام دهد شايسته آن خواهد بود كه الهام الهي بر او قرار گيرد. (مخيلتا صفحه 33 ب )

8- بهترين راه تزكيه روح، نماز است، چون وسيله مطمئني جهت تزكيه است.

9- نماز مايه آرامش است.

10- نماز مايه نزديك شدن انسان به سعادت است.

11- نماز انسان را از فحشا و منكرات باز مي‏دارد.

12- نماز سپاسگزاري از معبود است چون تشكر از نعمت ‏دهنده واجب است، چنانچه اگر كسي كاري را براي ما انجام داد و از او تشكر نكنيم در حق او جفا كرده‏ايم.

13- از ويژگي‏هاي نماز جلوگيري از غفلت است.

14- نماز انسان را به پاكي‏ها و پاكسازي هم ظاهر و هم باطن هدايت مي‏كند.

15- نماز ضد اضطراب و پريشاني است.

16- نماز سدي است در مقابل گناهكاري‏ها و ايجاد روح تقوا و پرهيزگاري.

17- نماز وسيله پاك شدن و ثابت كننده خلوص و پيراستگي از تكبر و غرور است.

18- نماز وسيله زدودن پرده ‏هاي غفلت و سستي، پرورش فضائل اخلاقي گسترش‏دهنده زمينه عدالت و رعايت حقوق اجتماعي، ايجاد روح، نظم و پاكيزگي در ظاهر و باطن انسان است.

19- نماز درست است كه به وسيله فرد انجام مي‏پذيرد، اما با نماز، ساخته شدن عضوي از جامعه شكل مي‏‎گيرد و اين رابطه بين نماز و اجتماع است.

20- وقتي انسان متذكر خدا بود خدا را مراقب خويش ديد قهراً از انجام گناه و منكرات شرم و حيا مي‎‏كند.

21- شادابي روح انسان: نماز در ساخت روح انسان، همان نقشي را ايفا مي‏كند كه نرمش و ورزش در ساخت جسم انسان ايفا مي‏نمايد.

22- نماز روح انسان‏ها را به مبداء هستي‏بخش مرتبط و متصل مي‏كند و با اين ارتباط، روح و جان آدمي را زنده، بانشاط و آرام مي‏سازد و او را براي انجام ساير تكاليف و وظائف فردي و اجتماعي آماده مي‏كند.

23- خواندن نماز علاوه بر آن كه انجام يك دستور و يك واجب الهي است، خود مانع از انجام زشتي‏ها، خلاف‏ها و گناهان ديگر است.

24- يكي از فلسفه‎‏ هاي عبادت، اظهار خضوع و تسليم در مقابل امر پروردگار و ايجاد روح عبوديت و بندگي در انسان است.

25- و بالاخره نماز داراي آثار و فلسفه‏هاي متعددي است از جمله اين خواص: نماز، تقدير و سپاس‏گزاري از خدا است، موجب آرامش انسان است، موجب ياد خداست، زمينه پرهيز از گناه را در انسان فراهم مي‏كند، تأكيدي بر نظافت و سلامتي است، داراي آثار وحدت‏بخش اجتماعي است و موجب انضباط و وقت‏شناسي است.

+ نوشته شده در  جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 7:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
+ نوشته شده در  جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 5:36  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

از خاک تا افلاک آیت اله بهجت (ره)

تاریخ رحلت: ۲۲ جمادی الاول سال ۱۴۳۰ هجری قمری / ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۸۸ شمسی

ستاره ای بدرخشید و …

شب جمعه بیست و پنجم شوال سال ۱۳۳۴ هجری قمری، برابر با دوّم شهریور ۱۲۹۵ خورشیدی، خانه کربلایی محمود، غرق نور و شادی شد. در آن شب نورانی، نوزادی پا به عرصه وجود گذاشت که سال ها بعد قلب انبوهی از شیفتگان علم و معرفت، و شیعیان خاندان عصمت و طهارت را روشن ساخت : آیت الله العظمی محمد تقی بهجت قدّس سرّه.

کربلایی محمود مردی صالح، خوشنام و معتمَد مردم فومن، با الهام از هاتفی که در جوانی گوش جانش را نواخته بود، نام فرزند نورسیده اش را «محمد تقی» گذاشت.

نخستین رویداد مهم زندگی محمد تقی، مرگ مادر در شانزده ماهگی او بود. مرگ مادر، خانواده را سوگوار کرد و از آن پس، خواهر بزرگتر، مادرِ برادر شد.

در دوران خردسالی، محمد تقی همنشین خلوت پدر بود و می دید که چگونه عشق اهلبیت اطهار علیهم السلام از قلب محزون پدر می تراود و بر صفحه کاغذ مرثیه هایی می شود که داغداران عزای حسینی علیه السلام زمزمه اش می کنند و محافل خود را با آن سروده ها رونق می دهند.

زمزمه ی مرثیه های حسینی، از کوچه باغ های فومن او را به گوشه ی دنج مکتب خانه ملاحسین کوکبی فومنی کشاند و پای تلاوت آیات پر شور قرآن کریم نشاند.

بدین روی وارد حوزه ی علمیه فومن شد تا معانی آیات قرآن کریم و معارف روایات ائمه اطهار علیهم السلام گوش جانش را بنوازد.

آیت الله العظمی بهجت در کودکی    آیت الله العظمی بهجت در کودکی

پای در راه

در جمادی الثانی سال ۱۳۴۸ قمری (۱۳۰۸ خورشیدی) زمان هجرت از دیار پدری فرا رسید.

محمد تقی در سیزده سالگی، دل به هجرت سپرد تا روح ناآرامش در بارگاه امامان معصوم آرام گیرد و ذهن جستجوگرش در حوزه علمیه ی آن سامان قرار گیرد. پدر که شوق سرشار فرزند فاضلش را دید، همراه یکی از دوستان متمکّنش که قصد تشرف به عتبات داشت، او را به کربلا فرستاد.

محمد تقی به منزل عمویش که در آن زمان مقیم کربلا بود، وارد شد و پس از حدود یک سال به مدرسه رفت و در حجره ساکن شد.

حوزه علمیه کربلا در آن زمان استادان مهمی را در خود جای داده بود و محمد تقی در این سال ها ادبیات عرب و بخشی از کتاب های فقه و اصول را خواند و در سال دوم سکونتش در کربلا، نزد حضرت آیت الله حاج شیخ جعفر حائری فومنی و با حضور پدر بزرگوارش که به کربلا مشرف شده بود، به کسوت روحانیت در آمد.

دوران سراسر شور حضور در حوزه علمیه کربلا به زمان سراسر شوق هجرت به حوزه علمیه نجف و مجاورت آستان ملکوتی امیرمؤمنان و مولای موحدان، علی علیه السلام بدل گشت.

شیخ محمد تقی دل به اقیانوس بیکران حوزه علمیه نجف سپرد تا گوهر دانش را از آن دریای مواج صید کند. نخست بخش های پایانی سطح عالی علوم حوزوی را در محضر استادان طراز اول نجف و استوانه های فقه و اصول و معارف اهلبیت علیهم السلام همچون آیت الله آقاضیاء عراقی و آیت الله میرزای نایینی در اصول و آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازی در فقه به پایان رساند و از محضر دریای ژرف حکمت و قله ی بلند دانش، حکیم بزرگ و بزرگوار، فقیه اهلبیت علیهم السلام و فیلسوف وارسته، آیت الله غروی کمپانی و درس فقیه برجسته آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی بهره وافی و حظ کافی برد.

دقت نظر، تیزهوشی و خلاقیت ذهنی در کسب علم و توجه به نکات ظریف درسی، از طلبه ی فومنی، شخصی ممتاز و برجسته ساخت و دل استادان و هم قطاران برکشید.

شیخ محمد تقی علاوه بر فقه و اصول، به فلسفه و علوم عقلی نیز توجه داشت. بدین رو کتاب های مهم فلسفه، مانند الاشارات و التنبیهات و اسفار را نزد آیت الله سید حسین بادکوبه ای فرا گرفت.

با تدریس دروس، از فضلا و مدرسین سطوح عالی حوزه شد و همکاری با محدث کبیر حاج شیخ عباس قمی در تألیف کتاب سفینة البحار از دیگر فعالیت های علمی و معرفتی وی در آن سال ها بود.

در این میان عارف نامی و سالک بی همتا، حضرت آیت الله میرزا علی قاضی (ره) تأثیر بسیاری بر روش عرفانی و کسب مراتب معنوی آیت الله بهجت (ره) گذاشت. به واقع وی با ورود به نجف اشرف در سن هیجده سالگی، گمشده ی خویش را در وجود این استاد بزرگ یافت و سال ها در محضر پر فیض آن دریای عرفان و معنا، شاگردی کرد.

آیت الله قاضی (ره) نیز به این شاگرد مستعد و حقیقت جوی خود عنایت ویژه داشت و از سر صمیمیت و محبت، او را فاضل گیلانی خطاب می کرد.

آیت الله العظمی سیدعلی قاضی طباطبائی   آیت الله العظمی شیخ محمدحسن غروی کمپانی   آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی

بازگشت به وطن و اقامت در قم

سر انجام پس از شانزده سال سکونت در جوار مضجع نورانی ائمه هدی علیهم السلام و حضور فعال و تلاش خستگی ناپذیر در راه کسب علم و معرفت و شاگردی در محضر استادان طراز اول حوزه ی علمیه نجف و سال ها تدریس و تحقیق، همراه با کسب درجه ی اجتهاد، با سینه ای سرشار از علم و معرفت، قلبی لبریز از شوق و توجه، برای درمان و رفع کسالت های ناشی از ریاضت و سخت گیری بر نفس، به زادگاه خویش بازگشت.

ماه جمادی الثانی سال ۱۳۱۴ قمری، برابر با ۱۳۲۴ خورشیدی، تاریخ بازگشت آیت الله بهجت (ره) در سن کمتر از سی سالگی به ایران است.

آیت الله العظمی بهجت در سن 29 سالگی

مدت چندانی از ورودش به وطن نگذشته بود که به پادرمیانی خواهر بزرگتر که در حق او مادری کرده بود، ازدواج کرد.

پس از چند ماه حضور و اقامت در فومن، بار دیگر عزم سفر به نجف کرد؛ اما این بار بر آن شد که در مسیر راه چندی در شهر مقدس قم ساکن شود، تا با حوزه ی علمیه قم آشنایی بیشتری پیدا کند؛ سپس عازم نجف گردد. بدین رو در شوال ۱۳۶۴ قمری (۱۳۲۴ شمسی)، عازم قم شد.

بیش از چندی از حضورش در قم نگذشته بود که در ۲۸ صفر سال ۱۳۶۵ هجری قمری (۱۳۲۵ شمسی)، پدر مهربانش با خاطری آسوده از سرنوشت فرزند، به دیار باقی شتافت و فرزند را داغدار وجود مهربان و گرامی اش کرد.

ماه های سکونت در قم با خبرهایی ناگوار که از نجف می رسید، همراه بود. رحلت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در ذی حجه ۱۳۶۵ قمری و حضرت آیت الله میرزا علی قاضی در ربیع الاول ۱۳۶۶ قمری، خبرهای جانسوز ی بودند که فاضل گیلانی را به سوگ نشاند. اکنون او بود و خاطرات فراوانش از روزها و شب های نجف و آنچه از استادان معنوی و بزرگوارش در خاطر عاطر داشت. این اخبار و فوت پدر، وی را بر آن داشت که در مجاورت حرم کریمه ی اهل بیت حضرت معصومه (س) سکنی گزیند و بوی گل را از گلاب جوید.

آیت الله بهجت (ره) علی رغم آنکه در زمان ورودش به قم مجتهدی مسلم بود، برای رونق بیشتر دروس خارج و ادای احترام به استادان برجسته ی حوزه، در درس خارج آیت الله العظمی حجت کوه کمره ای (ره) و نیز درس حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) شرکت کرد و همراه با امام خمینی (ره) و آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) و چند تن دیگر، در زمره ی برجسته ترین افراد حاضر در درس آن مرجع کل قرار گرفت و به زودی به عنوان یکی از مهمترین و دقیق ترین مستشکلان درس ایشان شناخته و انگشت نما شد. بدین روی، لب از نقد و اشکال علمی بست تا به چشم نیاید و بدو توجه نشود.

یکی از برجسته ترین فرازهای فعالیت آیت الله بهجت (ره) در قم، برگزاری مراسم روضه بود که بیش از چهل سال و تا پایان عمر شریفشان برپا بود.

از به یاد ماندنی ترین خاطرات حضور ایشان در قم شکوه و عظمت نماز جماعت ایشان در مسجد فاطمیه می باشد که در هیچ نوشته ای نمی گنجد و فقط کسانی که این عظمت و شکوه معنوی را درک کرده اند، می توانند شمّه ای از آن به بیان آورند. خاطره ی آن روزها و شب ها که صف های نماز از صحن مسجد به حیاط و کوچه ها می رسید، هرگز از حافظه ی نمازگزاران مسجد فاطمیه محو نخواهد شد و بسا پیران و جوانانی که بی تاب آن لحظه های ناب معنوی اند.

درنمازم خم ابروی تو در یاد آمد             حالت رفت که به محراب به فریاد آمد

از دیگر برنامه های دائمی و زیبای ایشان، حضور هر روزه در در حریم ملکوتی حضرت فاطمه ی معصومه (س) بود. ایشان تا پایان زندگی سراسر نور و برکت خویش تا آستانه ی نود سالگی، هر روز پس از نماز صبح و تعقیبات آن، به زیارت ضریح مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) می شتافت و سپس در خلوت عاشقانه ی خویش در گوشه ای از حرم مطهر به قرائت زیارات و اقامه ی نماز می پرداخت.

آیت الله العظمی بهجت - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن

بی گمان یکی از برجسته ترین جلوه های شخصیتی حضرت آیت الله العظمی بهجت (ره) گوشه گیری و تلاش خستگی ناپذیر او در راه گمنامی و پرهیز از شهرت اجتماعی است. ایشان مصرانه تلاش می کردند که هیچ گاه نامی از خود بر جای نگذارند. این شیوه ی اخلاقی، از روزهایی که در درس بزرگان کربلا و نجف شرکت می کردند، آغاز شد و تا پایان عمر ادامه یافت.

در دوران تحصیل، هنگامی که احساس کردند اشکالات علمی شان موجب شهرت و آوازه گری می شود، سکوت را برگزیدند و جز به ضرورت زبان به نقد و افاضه نگشودند. پس از آن، در دوران طولانی تدریس نیز هیچگونه اقدام یا کوششی برای مطرح کردن درس خویش نکردند و سفره ی درس و بحث عالمانه ی خود را در مدارس و مساجد گمنام پهن می کردند.

در ساحت عرفان و سیر و سلوک نیز علی رغم آنکه از شاگردان برجسته ی مرحوم آیت الله میرزا علی قاضی بودند و هماره از بهره های والای معنوی برخوردار بودند، هیچ گاه جلوه ای از آن همه شور و شیدایی را بروز ندادند و همیشه از نقل تجربه های معنوی خویش ابا داشتند.

آنچه درباره ی مقام معنوی ایشان بر سر زبان ها است، بیشتر از ناحیه ی کسانی است که به کشف بخش هایی از آن وجود شریف توفیق یافته بودند و مقداری نیز مرهون توضیحات اندکی است که خود ایشان در ضمن بیان مقامات و حالات استادان شان گفته اند. در این توضیحات ناخواسته و به نحو ضمنی، گوشه ی پرده کنار می رفت و شمه های از کارستان گوینده نیز آشکار می شد. اما هیچ گاه، هیچ کس ار ایشان کلمه «من» را نشنید.

در راه مرجعیت نیز هرگز قدمی برنداشتند. به رغم نیم قرن تدریس خارج فقه و اصول، همواره از پذیرش مرجعیت سرباز می زدند؛ اما بعد از ارتحال آیات عظام سید احمد خوانساری (ره) و سید ابوالقاسم خویی (ره) و در پی درخواست های مصرانه و مکرر گروه بسیاری از عالمان و مؤمنان، انتشار رساله را اجازت فرمودند؛ اگر چه با نوشتن نام شان بر روی جلد رساله مخالفت کردند.

سفر به عالم ملکوت

روزهای پایانی اردیبهشت ۱۳۸۸، روزهای پایانی انتظار برای رسیدن به بهشت دیدار بود. در تمام سال های زندگی مبارکش با همه ی وجود و با جسم خسته و تکیده اش و روح تشنه و رنج دیده اش، آرزوی وصال سرمدی داشت.

برای که او عبد صالح خداوند بود و در تمام دوران زندگی خویش جز به بندگی نمی اندیشید، لحظه دیدار معبود آغاز لذت محض روحانی بود. دیدار با سفیر خوشروی حق، نتیجه نود سال مجاهدت در راه معشوق ازلی بود. آسودن در آغوش امن و رحمت الهی، نصیبه ای است که بهای آن پاکی و عبودیت است.

اما حاصل فراغت او از دنیای خاکی، شب فراق دوستان و یاران و ارادتمندانش بود. آن روز، در حالی که روحی بزرگ و شاد به آسمان پر می کشید، جان هزاران شیفته ی معنویت و پاک دامنی، اشک حسرت می ریخت.

غروب یکشنبه، بیست و هفتم سال ۱۳۸۸، وقتی خبر رحلت آن عالم ربانی در شهر پیچید، بهت و حیرت و آنگاه ناله و شیون شهر را فرا گرفت. سیل مشتاقان و شیقتگان فقاهت و مرجعیت به سوی قم سرازیر شد.

تشییع جنازه آیت الله العظمی بهجت(ره)

قم سیه پوش شد…

پیکر خاکی آن بزرگ افلاکی در حریم ملکوتی حضرت معصومه سلام الله علیها آرام گرفت؛ اما سکوت مسجد فاطمیه فریاد داشت.

از آن روز، محراب فاطمیه اشک در دیده پنهان می کند و درب چوبی مسجد، همچون ستون حنانه ناله ی اندوه دارد.

اگر کعبه، شمع جمع حاجیان است، صحن و سرای مسجد فاطمیه ی قم، زیارت گاه دل های عاشق است و هنوز مشتاقان «نماز بهجت» به شوق دیدار پیر و مراد خویش به آنجا می روند و دل و روح به در و دیوار آن متبرّک می کنند.  

+ نوشته شده در  جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 5:31  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
[PDF]
قرآن و متولیان فرهنگی 

[PDF]
آشنایی با اسلام برای نوجوانان 

[PDF]
حقوق در قرآن 

[PDF]
نماز عشق حسین(علیه‌السلام)

 

[PDF]
تفسیر سوره‌ی کهف 

[PDF]
دقایقی با قرآن 

[PDF]
سیمای مدیر موفق 

[PDF]
تفسیر سوره‌ی احزاب 

[PDF]
تمثیلات تفسیر نور 

[PDF]
پرتوری از نور 

[PDF]
قرآن و عصر ما 

[PDF]
قرآن و متولیان فرهنگی 

[PDF]
قرآن و حج 

[PDF]
400 نکته از تفسیر نور 
 

[PDF]
شیوه‌ها  تبلیغی 

[PDF]
راز دعوت 

[PDF]
غدیر در قرآن
[PDF]

 

گناه شناسی
[PDF]
قرآن و تبلیغ
[PDF]
قرآن و امام حسین
+ نوشته شده در  جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ساعت 5:22  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
نوآوری
تعداد مطالب: 186
آخرین مطلب: -->21 تير
نظام دارویی
تعداد مطالب: 434
آخرین مطلب: -->18 مهر
اخلاق پزشکی
تعداد مطالب: 28
آخرین مطلب: -->19 تير
نظام پزشکی
تعداد مطالب: 95
آخرین مطلب: -->24 تير
جهان پزشکی
تعداد مطالب: 288
آخرین مطلب: -->18 مهر
اخبار ویژه پزشکان
تعداد مطالب: 85
آخرین مطلب: -->20 تير
مقاله و مطالب
چشم و بینایی
تعداد مطالب: 6
آخرین مطلب: -->10 بهمن
پوست،مو،زیبایی
تعداد مطالب: 3
آخرین مطلب: -->16 آبان
قلب و عروق
تعداد مطالب: 3
آخرین مطلب: -->3 مهر
استخوان و مفاصل
تعداد مطالب: 0
آخرین مطلب: -->مطلب وارد نشده
دیابت
تعداد مطالب: 2
آخرین مطلب: -->8 مرداد
دهان و دندان
تعداد مطالب: 2
آخرین مطلب: -->8 مرداد
مغز و اعصاب
تعداد مطالب: 2
آخرین مطلب: -->31 شهريور
کلیه و مجاری ادرار
تعداد مطالب: 132
آخرین مطلب: -->30 تير
تغذیه
تعداد مطالب: 65
آخرین مطلب: -->11 ارديبهشت
کودکان
تعداد مطالب: 2
آخرین مطلب: -->5 ارديبهشت
دارو
تعداد مطالب: 2
آخرین مطلب: -->12 مهر
زنان،زایمان
تعداد مطالب: 33
آخرین مطلب: -->7 تير
 تنظیم خانواده و سلامت جنسی
تعداد مطالب: 27
آخرین مطلب: -->24 اسفند
اعتیاد
تعداد مطالب: 4
آخرین مطلب: -->11 اسفند
طب اسلامی، مکمل، سنتی و گیاهی
تعداد مطالب: 0
آخرین مطلب: -->مطلب وارد نشده
آسم و آلرژی
تعداد مطالب: 1
آخرین مطلب: -->
+ نوشته شده در  یکشنبه ششم مرداد ۱۳۹۲ساعت 6:55  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهر سیاهکل کانون شهرستانی است به همین نام در خاور سپیدرود در استان گیلان. شهرستان سیاهکل در خود دو شهر سیاهکل و دیلمان و 247 روستا را در دو بخش مرکزی و دیلمان و پنج دهستان توتکی و مالفجان و خرارود و دیلمان و پیرکوه جای داده است.

شهرستان سیاهکل که میان 27 درجه و 11 دقیقه تا 36 درجه و 41 دقیقه پهنای شمالی استوا و 49 درجه و 44 دقیقه و 51 درجه و 10 دقیقه از نیم­سازه­ی گرینویچ است، بیش­ترینه­ی گستره­اش کوه و کوه­پایه است و پاره­ای از آن در شمال باختری جلگه­ای.

کم­ارتفاع­ترین جای شهرستان سیاهکل در شمال خاوری شهر سیاهکل در روستای سپردان از دهستان مالفجان با 53 متری بلندی از رویه­ی آب دریاهای آزاد و بلندترین جای آن در باختر روستای چشناسر در مرز میان شهرستان­های سیاهکل و رودبار با 2011 متر است.  بلندی شهر  سیاهکل از رویه­ی دریا 72 متر است.

 بودن شهرستان سیاهکل در جلگه و کوه­پایه و کوه، آب و هوای آن را چند گونه نموده است.  آب و هوای پاره­ی جلگه­ای و کوه­پایه­ای تا بلندی میان 750 تا 900 متر مدیترانه­ای است و از 900 متر به بالا سرد جنگلی  به گونه­ای که در بسیاری از روزهای گرم و شرجی تابستان در شهر سیاهکل، روستاهای دیلمان خشک و خنک هستند.

شهرستان سياهكل از جنوب به شهرستان رودبار، از باختر به شهرستان رشت، از شمال به شهرستان لاهيجان و از خاور به شهرستان­هاي لاهيجان و، لنگرود و املش و رودسر مرزمند است.

شهرستان سياهكل گستره­ای برابر با 1060 كيلومتر مربع دارد و در ميان شش شهرستانی که در گیلان خاوری هستند با داشتن با داشتن 1/25% از گستره­ی گیلان خاوری دارای دومین گستردگي در این پاره از گیلان است.

این شهرستان پاره­ای از سرزمین دیرین و نام­آور دیلم است که سده­هایی چند میان دو رود سپیدرود و شیرود برپا بود و همه­ی پاره­ی خاوری گیلان و پاره­ای از باختر مازندران را در خود داشت و باشندگانش سال­ها و دهه­ها و سده­هایی چند در برابر هر تازشگری ایستادند و ناوابستگی خود به هر بیگانه­ای را پاس داشتند.

دیلم دو سده در برابر تازیان تازشگر ایستاد و خود و پناه آوردگان به خود را پاس داشت و آن گاه که پذیرفت پذیرای اسلام گردد، پذیرنده­ی باور شیعیان رهیده از ستم دربار عباسی شد. تشیع با ایستادگی رُسته در دیلم و دل­بستگی به نمایش توانش درآمیخت و پا به میدان تاریخ نهاد و مردان شکوه­مندی چون کاکوان و زیاریان و بویهیان را به تاریخ شناساند.

این سه خاندان برخاستگان از سرزمین جلگه­ای نشسته بر میان کاکوه و کرانه­ی خاوری سپیدرود بودند، جایی که امروز پاره­های جلگه­ای سیاهکل در آنند.  کاکوان از کو­پایه­ی باختری کاکوه و زیاریان از کرانه­ی خاوری سپیدرود و بویهیان از پهنه­ی کرانه­ای شیم­رود در پای کاکوه در جایی که امروز روستای لیش در آن است و طبری آن جا را کیاکولیش خوانده است.

در سه سـده­ی نخست پس از اسـلام چه بسیار مردم که به این دیار آمدند و چه بسیار که رفتند. پژوهش­گران بلوچ­های باشنده­ی جنوب خاوری ایران و زازاها (دیلمک­های) باشنده­ی پیرامون دریاچه­ی وان در ترکیه را کوچندگانی از این دیار به آن سرزمین­ها می­دانند.

ترک آمد و بر دیلم دست نیافت و مغول تاخت و چیره شد و چپاولی کرد و رفت و در پی آن دیلم به دو پاره­ی کوهستانی دیلمان و اشکور و چند پاره­ی جلگه­ای بخش شد. از پاره­های پدید آمده دو پاره­ی گوکه و خرارود در شهرستان سیاهکل امروز بودند. گوکه در دست کیاییان بود و خرارود زیر فرمان کوشیجان.

با فرو افتادن کیاییان به دست شاه عباس صفوی و پیوستن گیلان به ایران زیر فرمان صفویان شماری چند از طایفه­های کُرد برای یبرهم­ریزی ساختار اجتماعی ستیزه­گر این دیار به سرزمین­های کوهستانی گیلان کوچانده شدند و بسیاری از آنان در مرز امروزی میان شهرستان­های رودبار و سیاهکل جای داده شدند. پس از فروافتی صفویان دربار زند نیز برای پا نهادن به میدان توان­مندی و به زیر فرمان آوردن باشندگان دیلمان شماری چند از طایفه­های لُر را به دیلمان کوچاند و در روستاهای جنوب باختری دیلمان جای داد و در همان زمانه شماری چند از بختیاری­های دور شده از دیارسان به بلندای مرز میان رودبار و دیلمان آمدند. در نیمه­ی دوم سده­ی دوازدهم هجری دیلمان گردهم­آمدن­گاه گالش­ها و کُردها و لُرها و بختیاری­ها و شماری اندک از تالش­ها و گیلک­ها شده بود. کسانی که ستیزه­ای برای چیرگی بر این دیار را آغازیدند. محمدخان بیگ گرداننده­ی کارهای کوچندگان بختیاری یکی از دختران خود را به حاج صادق فرمان­روای لاهیجان و دختر دیگر خود را به رهبر  استاجانلوهای کُرد باشنده­ی جنوب دیلمان به همسری داد و توانست با پدیدآری پیوند میان بختیاری­ها و کُردها و فرمان­روایان پهنه­ی جلگه­ای لاهیجان جایگاه خود را توان بخشد.

پس از محمدخان بیگ پسرش محمدرضاخان بیگ، که بر باباکوه فرمان می­راند، به آقامحمدخان قاجار پیوست و در راندن و از میان برداشتن هدایت­الله خان فومنی به او کمک کرد. برآیند این یاری واگذاری فرمان­روایی گیلان به محمدرضاخان بیگ برای چند سال از سوی آقامحمدخان قاجار به او و آغاز دوران توان­مندی این خاندان شد.

با آغاز دوران پادشاهی فتح­علی شاه قاجار و گسترش دربار قاجار و توان یافتن وابستگان به آن لنگرود از آن خاندان منجمی و لاهیجان و پاره­ی جلگه­ای امروز شهرستان سیاهکل از آن خاندانی شد که بر آن حاج صادق فرمان می­راند.  حاج صادق، که خواهر محمدرضاخان همسر او بود، فرمان­روایی بر دیلمان به محمدرضاخان داد و پهنه­ی زیبای امروزی روستای اسپیلی را به او واگذاشت و محمدرضاخان بیگ به اسپیلی آمده و آن را کانون توان­مندی خود ساخت. محمدرضاخان خواهر دیگر خود را به همسری رهبر طایفه­ی کُرد استاجانلو در آورد و از توان آنان نیز افزایش توان خود ساخت.

با آغـاز جنگ­های ایـران و روسیـه محمدرضاخان بیگ سپاهی از جنگ­آوران دیلمانی پدید آورد و این سپاه دلیری­هایی در آن جنگ­ها نمودند و هر چند برآیند آن جنگ­ها شکست ایران بود ولی یاری­های دیلمانی­ها سبب افزایش توان محمدرضاخان بیگ و گسترش سرزمین زیر فرمانش شد و پاره­هایی از سرزمین­های کوه­پایه­ای امروز شهرستان سیاهکل نیز به او واگذار شد.

به روزگار پادشاهی محمدشاه قاجار، محمدعلی خان امین دیوان فرمان­روای لاهیجان برای بهره­گیری از توان کوهستان­نشینان پاره­هایی از زمین­های جلگه­ای زیر فرمان خود را به بازماندگان محمدرضاخان بیگ فروخت و پسران محمدرضاخان کم­کم خود را به پاره­های جلگه­ای خریداری شده رساندند.

در روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، ابوالفتح خان پسر ابوالقاسم خان و نوه­ی محمدرضاخان بیگ بر گستره­ی زیر فرمان خود در جلگه افزود و خود را به کناره­ی شهر امروزی سیاهکل رساند و پس از چندی پسرش حبیب­الله خان مشیرالممالک زمین­های میان سه آبادی کدوبنک و برفجان و کلِسر در دو سوی رودی به نام شهرجوب را که امروز از میان شهر سیاهکل می­گذرد از مجمدعلی­خان امین دیوان خرید و با ساختن خانه­ای در کرانه­ی خاوری این رود نخستین سنگ بنای شهر سیاهکل امروز را نهاد.  در سند نوشته شده برای خرید آن زمین­ها از زمین­های دو سوی شهرجوب با نام سی­کل یاد شده. « سی » در زبان دیلمی به صخره­ی پر شیب گفته می­شود و « کل » به آبادی و از آن روست که معنی این نام آبادی کنار صخره­ی پر شیب است. 

حبیب­الله خان پس از چندی برای آباد ساختن سی­کل زمین­های کرانه­ی باختری شهرجوب را برای ساختن بازار وقف نمود و گرمابه­ای بزرگ در آن زمین­ها ساخت و کم­کم سی­کل همه­ی پهنه­ی میان سه روستای کدوبنک و برفجان و کلسر را در خود گرفُت و شهری شد که چون زیر فرمان فرمان­روای سی­کل بود بر آن­ها نیز این نام نهاده شد.

پس از مرگ حبیب­الله خان پسرش محمدخان بر جای پدر نشست و لقب مشیرالممالک را که پیش­تر از سوی دربار ناصرالدین شاه به پدر او داده شده بود، دریافت داشت. محمدخان مشیرالممالک مردی روشن­اندیش بود و با برپایی جنبش مردم برای دست­یابی به مشروطه به جنبش مردم پیوست و پس از به توپ بسته شدن مجلس شورای­ملی و برپایی دگرباره­ی جنبش مردم برای بازپس گرداندن مشروطیت به محمدولی­خان تنکابنی پیوست و با شماری فراوان از مردم سیاهکل و دیلمان به هم­راه سپاه فراهم شده از مردم گیلان راهی فتح تهران شد.

در روزگار خودکامگی خُرد ـ میان به توپ بسته شدن مجلس و بازگشایی دگرباره­ی آن ـ جنبشی به پشتیبانی از خودکامگی خُرد از سوی میرزا محمدحسین منتصرالوزاره و آقا میرزا احمد مجتهد در برابر گرایش­های مشروطه­خواهانه­ی محمدخان مشیرالممالک در دیلمان برپا شد که برآیندش پیروزی محمدخان مشیرالممالک در سرکوب آن بود.

محمدخان مشیرالممالک در سال­های برپایی جنبش جنگل به میرزا کوچک خان پیوست و برگ­های تاریخ یادهای شکوه­مندی از  دلاوری­های او و دیگر باشندگان سیاهکل در آن جنبش دارند. نبرد کاکوه میان شماری از دلیرمردان جنگل به فرماندهی احسان­الله­خان و قزاق­ها دربردارنده­ی ماجراهایی است و تلاش حیدرخان برای گذراندن میرزا موچک و شماری از یارانش از بلوردکان املش به سوی سپیدرود از پهنه­ی کوهستانی دیلمان، نیز در خود ماجراهایی دارد.

با پایان یافتن جنبش جنگل، در سال­های پسین دوران فرمان­روایی قاجارها سیاهکل شاهد برپایی هیاهویی برپا شده از سوی حیدرخان بود و در میانه­ی آن هیاهویی برپا شده از سوی حاج قاسم.  سرانجام هر دو هیاهو فروکوبی آن­ها از سوی فرستادگان رضاخان سردارسپه و به دار آویخته شدن حیدرخان و حاج قاسم شد.

رویداده­ی دیگری که در تاریخ سیاهکل نمایی دارد، درگیری میان دل­بستگان به سازمان چریک­های فدایی خلق و دولت در 19 بهمن سال 1349 است. رویداده­ای که با دست­گیر هادی بنده­خدای لنگرودی در روستای شبخوس­لات و برده شدنش به ژاندارمری سیاهکل آغاز و با تازش نیروهای امنیتی برای دست­گیری و سرکوب آن­ها پی گرفته شد و سرانجام به گریز آن­ها از سیاهکل و دست­گیری­شان در تهران پایان یافت.

 سیاهکل در گرماگرم برپاخاستن مردم برای برپا کردن انقلاب نمایشی توان­مند داشت و در سال­های ایستادگی مردم ایران در برابر تازش ارتش عراق به خاک ایران از همه­ی توان خود برای یاری دادن به نیروی جنگی بهره جست و 220 تن از باشندگان این دیار در جنگ شهید گشتند.

سیاهکل که تا سال 1376 بخشی از شهرستان لاهیجان به شمار می­رفت در آن سال تبدیل به شهرستان شد.

+ نوشته شده در  شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 7:10  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
  
سلار دیلمی کیست؟
فقیه فرزانه و عالم گران قدر، ابویعلی حمزة بن عبدالعزیز، مشهور به (سلار دیلمی) از فقیهان و اندیشمندان نامدار و برجسته قرن پنجم قمری است كه هر چند در دانشهای رایج زمان خویش سرآمد و خبره بود، ولی مقام و منزلت او در فقه، تمام ابعاد و جوانب علمی اش را تحت الشعاع قرار داده است و وی را می توان به عنوان فقیهی بزرگ در دنیای علم، معرفت و آگاهی معرفی كرد.
در رجال نجاشی نام او را به هنگام دفن استاد خویش سید مرتضی علم الهدی‏جزء تشییع کنندگان در کنار ابو یعلی جعفری داماد شیخ مفید می‏بینیم،جائی که می‏گوید: پس از فوت سید مرتضی من مباشر غسل او بودم و با من ابو یعلی محمد بن الحسن‏الجعفری و سلار بن عبد العزیز... همراه بود
سلار هر چند، هم طبقه شیخ طوسی است،نه از شاگردان او،در عین حال محقق‏حلی در مقدمه کتاب المعتبر از او و ابو الصلاح حلبی به عنوان ‏« اتباع الثلاثه ‏» نام ‏می‏برد،یعنی او را از پیروان، می‏شمارد که علی الظاهر مقصود این است این سه‏نفر تابع و پیروان سه نفر دیگر، شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی‏بوده‏اند.
زندگی ، ولادت و زادگاه سلار
متاسفانه از تاریخ ولادت، زمان هجرت از زادگاه، مدت اقامت در حلب، مسافرتها، ازدواج و فرزندان این عالم بزرگوار، در هیچ كتابی سخن به میان نیامده است. ولی وجود پاره ای شواهد و مستندات، مانند مطالعه زندگی استادان، معاصران و شاگردان وی و این كه او گاهی به نیابت از شیخ مفید[۱] و سید مرتضی علم الهدی[۲] بر كرسی تدریس می نشست و شاگردان برجسته آن بزرگواران را از دانش بیكران خویش بهره مند می ساخت، می توان حدس زد كه در نیمه دوم قرن چهارم، كلبه ساده و با صفای عبدالعزیز دیلمی را با قدوم مباركش، روشن و منور ساخته است، اما بدون تردید، زادگاه این فقیه والامقام دیلمان است. امروزه نام بخش كوچكی است كه با یكصد و سی و چهار آبادی، از توابع شهرستان عالم پرور لاهیجان در استان گیلان است[۳] در زمان سلار دیلمی این منطقه تاریخی، دارای وسعت گسترده ای بوده است. به گفته مورخان همه استانهای شمالی كشور، مانند گیلان، مازندران (طبرستان) گرگان (استان گلستان) و برخی از مناطق دیگر مانند قومس (سمنان و دامغان)، مناطقی از ری، قزوین و آذربایجان در گذشته در قلمرو نفوذ و سیطره حكومت دیلمیان بوده است.[۴]
دیلمیان قبل از پذیرش اسلام، خطرناك ترین دشمنان اعراب مسلمان بودند. بنابر شواهد تاریخی، مردم دیلم پس از فتح ایران به دست مسلمانان و انقراض ساسانیان تصمیم داشتند به نحوی استقلال ایران را دوباره به دست آورند و در برانداختن خلفا نیز كوشش می كردند. آنان در راه هدف خود سرسختی عجیبی نشان می دادند و چون علویان، همواره در حال مبارزه با خلفای جور بنی امیه و بنی عباس بودند و دیلمیان از راه پناه دادن به علویان، می خواستند خلفا را براندازند و مظلومان را یاری دهند. و همین امر باعث تشرف آنان به دین اسلام شد. [۵]
كنیه و لقب
ابویعلی، حمزه بن عبدالعزیز دیلمی، معروف به سالار و سلار، یكی از فقهای نامدار تاریخ اسلام است كه تذكره نویسان درباره كنیه و لقب او چنین نگاشته اند:
ابویعلی را كنیه او ذكر كرده اند و می گویند:
یعلی اسمی است منقول از فعل معلوم علا یعلوا علوا، مثل سما یسمو و گفته شده است علی یعلی مثل یرضی است. و علا به معنای برتری در شرف است.
نویسنده اعیان الشیعه و مولف ریاض العلما نوشته اند:
سلار اسمی است كه در لغت فارسی و عربی اصلا وجود ندارد و مترجمین آن را به جای لفظ سالار استعمال كرده اند، ولی در رجال بحرالعلوم آمده است كه سلار معرب سالار است. [۶]
مترجمین، سالار را در فارسی به معنای رییس و امیر و در عربی به معنای شریف معنا می كنند.
سلار هر چند، هم طبقه شیخ طوسی است،نه از شاگردان او،در عین حال محقق‏حلی در مقدمه کتاب المعتبر از او و ابو الصلاح حلبی به عنوان‏«اتباع الثلاثه‏»نام‏می‏برد،یعنی او را از پیروان، می‏شمارد که علی الظاهر مقصود این است این سه‏نفر تابع و پیروان سه نفر دیگر،شیخ مفید،سید مرتضی و شیخ طوسی‏بوده‏اند
ولادت او همانند دیگر معاریف و مفاخر مکتب اسلام درست روشن ومشخص نیست،ولی نام او حمزة بن عبد العزیز دیلمی طبرستانی،کنیه‏اش « ابو یعلی » ‏ملقب به « سلار » ،فقیهی است‏بزرگوار و شیخی است جلیل القدر و عظیم الشان که ازمفاخر و اعیان فقهای امامیه می‏باشد.سلار معرب‏«سالار»می‏باشد که به معنای امیر و رئیس کل می‏باشد.ولادتش در مازندران صورت گرفته است.او به قصد تکمیل ‏تحصیلات اسلامی خویش به مرکز حوزه علمیه آن روز که بغداد و اخیرا نجف بوده‏است،مهاجرت کرده است.
استادان
۱/ محمد ابن محمد ابن نعمان معروف به شیخ مفید (م۴۱۳ق.).
۲/ علی بن حسین، معروف به سید مرتضی علم الهدی (۳۴۳۶ ق).
مشایخ امامیه
سلار دیلمی بعد از عصر غیبت حضرت ولی عصر ـ علیه السلام ـ، یكی از مشایخ و از مهم ترین عالمان و پیشوایان امامیه بوده است. مشایخ و قدمای امامیه، ده نفر بودند كه عبارتند از:
۱ و۲/ صدوقان (علی بن بابویه قمی و فرزندش صدوق).
۳ و۴/ شیخان (شیخ مفید و شیخ طوسی).
۵ و۶/ سیدان (سید مرتضی علم الهدی و برادر ارجمندش، سید رضی، گردآورنده نهج البلاغه).
۷/ ابن ابی عقیل.
۸/ ابوالصلاح حلبی.
۹/ ابن ادریس حلی.
۱۰/ابویعلی، سلار حمزه بن عبد العزیز دیلمی.
شاگردان
۷/ شیخ ابو علی طوسی.
۲/ منتجب الدین ابن بابویه.
۳/ حسن بن حسین بن بابویه.
۴// ابوالكرم مبارك بن فاخر نحوی.
۵/ ابوالفتح عثمان بن جنی نحوی.
۶/ ابوالصلاح تقی الدین.
۷/ محمد بن علی بن عثمان.
۸/ عبدالجبار بن عبدالله المقری الرازی.
۹/ محمد بن عبدالرحمن بن احمد بن الحسین نیشابوری خزاعی.
۱۰/عبدالله بن حسن بن حسین بن بابویه.
معاصران
برخی از دانشمندان معاصر این فقیه و متكلم نامدار عبارتند از:
۱/ شیخ طوسی (م ۴۶۰ ق) ظاهرا سلار، بعد از رحلت شیخ طوسی، به مقام مرجعی رسیده است.
۲/ سید مرتضی علم الهدی.
۳/ سید رضی.
۴/شیخ مفید.
۵/ ابوالعباس نجاشی.
۶/ ابوالفتوح رازی.
۷/ شیخ جعفر دوریستی.
مرحوم مدرس در ریحانة الادب می‏گوید:
او یکی از اعاظم علمای متقدمین اثنی عشریه است که در علم و ادب مقدم بوده‏ و فتاوی و اقوال او در کتب فقهیه مذکور می‏باشد.وی از شاگردان شیخ مفید و علم‏الهدی و از مشایخ روایتی شیخ ابو علی طوسی پسر شیخ طوسی است و گاهی به‏سمت نیابت از سید مرتضی در بغداد درس می‏گفته است و در اثر فقاهت و جلالت‏مراتب علمیه از طرف سید به منصب حکومت‏شرعیه و فصل خصومات و مرافعات‏دینیه در بلاد حلب منصوب شده است.»۲
تالیفات او:
او تالیفات متعددی در زمینه فقه و اصول فقه و کلام دارد که چند نمونه از آنهاذکر می‏شود:
۱/ المراسم العلویه فی الاحكام النبویه.
۲/ التقریب (التهذیب) در اصول فقه. [۹]
۳/ التذكره فی حقیقه الجوهر و العرض. [۱۰]
۴/ الابواب و الفصول فی الفقه. [۱۱]
۵/ المسائل السلاریه. [۱۲]
۶/الرد علی ابی الحسن البصری فی نقض الشافی. هنگامی که ابو حسن بصری‏کتابی در نقض الشافی سید مرتضی نوشت،سید مرتضی به سلار دستور داد که نقض‏آن را بنویسد،پس کتاب او«نقض نقض الشافی‏»شناخته شد و تفصیل آن به این ترتیب‏می‏باشد:
قاضی عبد الجبار معتزلی کتابی در نقض مذهب شیعه تالیف نموده و نام آن را«المغنی الکافی‏»نهاد سید مرتضی کتاب الشافی فی نقض الکافی را در رد آن تالیف‏نمود و ابو الحسن بصری کتابی در نقض کتاب شافی سید مرتضی نوشت،سلار هم در رد نوشته ابو الحسن بصری،به امر سید مرتضی کتاب فوق را تالیف نمود.
۷/ المراسم العلویه و الاحکام النبویه در فقه که با ده کتاب دیگر به نام جوامع‏الفقه در ایران به چاپ رسیده و اخیرا توسط حجت الاسلام والمسلمی استاد آقای حاج شیخ علی اصغر مروارید "دامت برکاته" تجدید چاپ شده است.
۸/ المقنع فی المذهب در علم کلام
در رجال نجاشی نام او را به هنگام دفن استاد خویش سید مرتضی علم الهدی‏جزء تشییع کنندگان در کنار ابو یعلی جعفری داماد شیخ مفید می‏بینیم،جائی که می‏گوید: پس از فوت سید مرتضی من مباشر غسل او بودم و با من ابو یعلی محمد بن الحسن‏الجعفری و سلار بن عبد العزیز... همراه بود.»۳
 
جایگاه سلار
دانشمندان و زندگی نامه نویسان، هر یك درباره مقام علمی سلار مطالبی نوشته اند: سیوطی در طبقات النحویین، سلار را از دانشوران علم نحو دانسته است.
علامه حلی در خلاصه نوشته است: سلار بن عبدالعزیز دیلمی از فقهای مورد وثوق شیعه است كه در فقه و ادبیات، سرآمد و ممتاز بود.
پژوهش گر معاصر، آیه الله سید ابوالقاسم خویی ضمن تایید وثاقت سلار، وی را از بزرگان فقهای شیعه دانسته و نوشته است:
«سلار بن عبدالعزیز الدیلمی فقیه، جلیل، معظم، ثقه»؛ سلار بن عبدالعزیز دیلمی، فقیهی مورد اعتماد و بزرگوار و گران قدر است.
سلار و نماز جمعه
سلار در كتاب فقهی مراسم، درباره برگزاری نماز جمعه این گونه نوشته است:
«صلاه الجمعه فرض مع حضور امام الاصل او من یقوم مقامه و اجتماع خمسه نفر فصاعدا احدهم الامام»؛
خواندن نماز جمعه در زمان حضور امام معصوم ـ علیه السلام ـ یا كسی كه از طرف او منصوب می شود (نائب خاص)، واجب است و حداقل نفرات برای برگزاری و انعقاد نماز جمعه با امام یا نائبش، پنج نفر است[۱۴]»
سلار مانند برخی فقهای شیعی، نماز جمعه و نیز نماز عیدین (فطر و قربان) را در زمان غیبت امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه ـ جایز نمی داند، زیرا آن را از مختصات امام معصوم ـ علیه السلام ـ می داند و در حقیقت به حرمت نماز جمعه و نماز عیدین در زمان غیبت امام ـ علیه السلام ـ فتوی داده است.
 
راز تحریم نماز جمعه توسط وی
برخی از دانشمندان، این فقیه والامقام را جزء اولین عالمان شیعی میدانند كه به تحریم نماز جمعه فتوی داده است.
این فقیه هوشمند و زیرك، با درك موقعیت اجتماعی و سیاسی زمان خویش كه زعامت دینی شیعیان را بعد از شیخ طوسی به عهده داشت، اقدام به صدور شجاعانه فتوای تحریم نماز جمعه نموده است، زیرا سلار زمانی زعامت و رهبری مردم را به عهده گرفت كه حكومت آل بویه كه دولتمردانی شیعی بودند به سلجوقیان كه سنی مذهب بودند، انتقال یافته بود و فتنه و آشوب و جنگهای خونین مذهبی علیه شیعیان آرامش بغداد را به مخاطره انداخت و باعث فروپاشی حوزه علمیه بغداد شد و فقیهان و عالمان دین، دست به اقدامات اساسی زدند و حتی ناگزیر به هجرت از بغداد شدند. روشن است كه برگزاری نماز جمعه و خواندن خطبه در آن فضای سیاسی حاكم بر جامعه، چیزی جز فریب، خدعه، مدح و ستایش حاكمان جور نبود و اصولا حاكمان جور انتظار دارند كه از محافل عبادی ـ سیاسی نماز جمعه به نفع خویش بهره برداری كنند[۱۵] و در راه رسیدن به این مقصود، از شیوه های مختلف زر، زور، نیرنگ و استخدام عالمان درباری و فریب خورده استفاده می كنند. تحریم نماز جمعه از سوی زعیم بزرگ شیعیان در حقیقت اعلان برائت از حاكمان جور و تنفر از اقدامات ظالمانه و ستم گرانه آنهاست. این اقدام سلار، حكایت گر تفكر عدم جدایی دین از سیاست است كه از سوی فقهای بزرگوار شیعه در تمام اعصار در عمل به اثبات رسیده است.
پذیرش منصب قضاوت در دوره ای و تحریم نمازجمعه و عیدین در دوره ای دیگر، نشان می دهد كه وی فقیهی سیاستمدار و ژرف اندیش در عصر خویش به شمار می آمده است.
 
سلاّر دیلمی در مسند قضاوت
بی شك، سید مرتضی را باید احیاگر علوم اسلامی در قرن چهارم دانست. آن بزرگوار از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصری كه مقارن با اوج قدرت دولت شیعی آل بویه بود، به خوبی بهره برداری نمود. سید مرتضی، شاگردان فقیه و دانشمندش را به اقصی نقاط كشور اسلامی، برای قضاوت گسیل می داشت. یكی از شخصیتهای برجسته شیعه كه از سوی سید مرتضی برای منصب قضا به مناطق حلب (از توابع سوریه) اعزام شد، سلار دیلمی بود. وی در این مناطق، زعامت دینی مردم را به عهده گرفت و به عنوان حاكم شرع اسلامی، به حل و فصل نزاع ها و اختلافات دینی ـ اجتماعی پرداخت و به ارشاد و هدایت مردم، اقامه جماعت و رفع مشكلات و پاسخ گویی به مسائل دینی شیعیان نیز اشتغال داشت.
از زمان مسافرت وی به حلب و مدت اقامت او در آنجا اطلاع دقیقی در دست نیست، اما شواهد نشان می دهد كه وی سالیان متمادی در آن دیار حضور داشته است، به گونه ای كه برخی وی را از فقهای حلب به شمار آورده اند. [۷]
 
شاگردان او:
از شاگردان او«ابی جنی‏»ادیب و نحوی معروف است.گویند او به ملاقات سلار رسیده و بحثی از ادبیات را پیش او خوانده است و آن هنگامی بوده است که سلار در اثرضعف و پیری نمی‏توانسته است زیاد صحبت کند.او شرح مطلب را روی تخته‏ای‏می‏نوشت و او از روی تخته یاد می‏گرفت.
و از دیگر شاگردان او،فاضل نحوی است که در سال ۴۴۸ از دنیا رخت‏بربسته‏است.
 
وفات و مدفن سلار دیلمی
در تاریخ وفات این فقیه فرزانه نیز اختلاف است، اما بنا به قول مشهور، رحلت سلار دیلمی در ششم رمضان سال ۴۶۳ قمری[۱۶] در قریه خسروشاه[۱۷] تبریز اتفاق افتاده است و قبر شریف این رادمرد شیعی، در همان مكان می باشد. این كه این فقیه بزرگ، چرا و چگونه در این مكان رحلت كرده اند، به درستی معلوم نیست، ولی احتمالا سلار مانند بسیاری از فقیهان و عالمان، به دنبال آشوبها و جنگهای داخلی در آن سالهای آشفته و نابسامان آخر حیاتش، بغداد را ترك و در حال رجعت به زادگاهش بوده است كه مرغ روحش در دیار آذربایجان، به ملكوت اعلی پر كشیده است و پیكر پاكش توسط دوستان و ارادتمندان وی در قریه خسروشاه تبریز به خاك سپرده شده است. مراقد المعارف با تحقیق و تعلیقه محمد حسین حرزالدین درباره زیارت قبر سلار چنین می نویسد:
«در سال ۱۳۸۸ قمری جهت پژوهش پیرامون قبور عالمان به تبریز و اطراف آن سفر كردم، در ۲۲ جمادی الاولی بر مرقد شریف سلار حمزه بن عبدالعزیز دیلمی حاضر شدم.
من میهمان عالم جلیل، سید محمد علی قاضی طباطبایی (شهید بزرگوار محراب) بودم. قبر او در منطقه شمالی «مقبره الشعراء» قرار داشت. بر حسن تصادف، در آن روز معماران مشغول تعویض سنگ قبر مزار سلار بودند. نوشته های سنگ قبلی خوانا نبود و ما دستور دادیم آن را تمیز كنند تا بتوانیم مطلب را بخوانیم. بر سنگ قبر وی، نوشته شده بود: الله الباقی، كل من علیها فان، هذا قبر العالم العارف الشیخ سلار... فی تاریخ ذی الحجه سنه ثلاثه عشر و سبعمائه.
سال ۷۱۳ تاریخ نصب سنگ بر قبر سلار بوده است و نه تاریخ رحلت آن بزرگوار.
بر روی سنگ قبر جدیدی كه در سال ۱۳۸۸ هـ . ق. بر قبر شریف وی نصب شده چنین نوشته است:
« مرقد بزرگوار عالم عظیم الشان، حمزه بن عبدالعزیز دیلمی معروف به سلار، از اهالی دیلم گیلان و از اعاظم مجتهدین و دانشمندان شیعه است كه علمای رجال نویس شیعه به شرح زندگانی اش پرداخته، او را ستوده اند. از شاگردان جناب شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی بوده، به قول صحیح در تاریخ ماه صفر سال ۴۴۸ ه. ق. درگذشته و در قبرستان خسروشاه مدفون شده است. ۱۳۸۸ قمري» ‌‌‌‌‌‌ ‌‍ ‍‍‍‍
او به سال ۴۴۸ یا۴۶۳ ه.ق و در خسرو شاه یا خسرو شهرآذربایجان،در چندفرسخی تبریز به رحمت ایزدی پیوست و در همانجا مدفون گردید و اکنون به زبان‏محلی به‏«شیخ سالار»معروف است. ۴
برگرفته از گلشن ابرار
تنظیم شده توسط آقامیری
 
مقبره شیخ سالار
در گورستان تاریخی جنوب خسروشهر که در کنار جاده تبریز –آذر شهر واقع شده،عده زیادی از اهل علم وعرفان به خاک سپرده شده اند. صاحب روضات الجنان می نویسد : " بابا محمدگازر ، شیخ محمد بزرگ ، شرف الدین ، یعقوب رومی متوفی ۹۱۲ هجری قمری و درویش جلال الدین اخی در این گورستان دفن شده اند".
یکی از این قبور مقبره ی ابوعلی حمزه بن عبدالعزیز معروف به شیخ سالار از اهالی دیلم و طبرستان و از علمای شیعه است . او از شاگردان شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی بود و به سال ۴۴۸ هجری وفات یافت.
اخیراً به واسطه احترامی که مردم خسروشهر برای شیخ سالار قائلند ، چهار طاق یادبودی در گورستان عمومی خسروشهر برروی مقبره شیخ سالار ، برپاگردیده است.
 
پی‏نوشتها:
۱/ آشنایی با علوم اسلامی،ص ۲۹۸/
۲/ ریحانة الادب،ج‏3،ص ۵۰/
۳/ رجال نجاشی،ص ۲۷۰،کد معرفی ۷۰۸- روضات الجنات،ج ۲،ص ۳۷۲/
۴/ روضات الجنات،ج ۲،ص‏373-
5. هدیة الاحباب،محدث قمی،ص ۱۵۰-
۶/مستدرک الوسائل،محدث‏نوری،ص‏496.
(1 ) . قصص العلماء, میرزا محمد تنكابنی, با تحقیق و ویرایش محمد رضا حاج شریفی خوانساری, ص۴۱۵/
(۲). روضات الجنات, خوانساری, ج۲, ص۳۷۱؛ اعیان الشیعه, ج۷, ص۱۷۱/
(۳). نام ها و نامدارهای گیلان, جهانگیر سرتیپ پور, ص۲۱۲/
(۴). احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم, مقدسی, ص۳۵۳, آل بویه, علی اصغر فقیهی, ص۳۸, گیلان در گذرگاه زمان, ص۴۸۲؛ نام ها و نامدارهای گیلان, ص۲۱۳، حدود العالم من المغرب الی المشرق, ص۱۴۳, مختصر البلدان, ص۲۶۸, مسالك الممالك, ص۱۶۸/
(۵). ولایات دارالمرز گیلان, ص۲۵, فتوح البلدان, ص۱۲۶, آل بویه, ص۵۶ـ۵۲/
(۶). اعیان الشیعه, ج۷, ص۱۷۰, ریاض العلماء, ج۲, ص۴۴۰؛ رجال سید بحر العلوم, ج۳, ص۶/
(۷). روضات الجنات, ج۲, ص۳۷۰/
(۸). الذریعه, ج۱, ص۷۳, ج۴, ص۲۵و۳۶۵, ج۱۰, ص۱۷۶و۱۸۰/
(۹). همان.
(۱۰). همان.
(۱۱). همان.
(۱۲). همان.
(۱۳). الذریعه, ج۱۰, ص۱۷۹/
(۱۴). المراسم, ص۶۳۵/
(۱۵). علمای شیعه از كلینی تا خمینی, ص۲۸/
(۱۶). الكنی و الالقاب, ج۲, ص۲۳۸/
(۱۷) خسروشاه پس از پیروزی انقلاب اسلامی, به خسرو شهر تغییر یافته است.
(۱۸). مراقد المعارف, ج۱, ص۳۵۹؛ مشاهیر گیلان, ج۲, ص۲۶۶/
(۱۹). محمد تقی ادهم نژاد - تلخیص از كتاب گلشن ابرار، ج ۶، ص ۹
 
معنای دیلم
«دیل» به معنای میان و درون که همان دل باشد و «لم » به معنای بیشه و جنگل است . بنابراین کلمه دیلم به روی هم به معنی دل جنگل یا بیشه را دارد . (البته لم به معنای بوتهٔ تمشک نیز هست )
جمعیت:
براساس سرشماری سال ۱۳۸۵جمعیت دیلمان (۳۷۴خانوار) برابر با ۱٬۲۶۱نفر بوده است
 
پیشینه:
مهر استوانه‌ای یافت شده در یکی از گورستان‌های بخش دیلمان که گورهای گبرها نام دارند مربوط به بیش از ۵۰۰۰ هزار سال قبل می‌باشد. این مهر در موزه لنینگراد نگهداری می‌گردد. این یکی از هزاران آثار یافت شده در بخش دیلمان است که اکثر آنها از طریق باندهای قاچاق عتیقه از کشور خارج شده‌اند.
قبل و حتی مدتی پس از اسلام دیلمان از غرب گیلان تا بابل مازندران (به عنوان دروازه دیلمان)و از جنوب تا قزوین گسترش داشت. سرزمین‌های بین دو رود سپیدرود در غرب و شیرود در شرق تا قرن ششم مرزهای دو سوی سرزمین دیلم به شمار می‌رفتند. از قرن هشتم بنا بر سیاست‌های زمان پاره‌های چندگانه سرزمین دیلم هر یک نامی بر خود گرفتند و دیلمان محدود به مناطقی شد که امروزه در بخش دیلمان قرار دارند.
سرزمین دیلمان زادگاه دانشمندان اسلامی چون سلار دیلمی بوده‌است واما هرگز از طریق جنگ اعراب نتوانستند بر این سرزمین غالب شوند. این علویان بودند که هنگامی که از جور عباسیان به آن مناطق پناه آوردند اسلام در قلب دیلمیان جای گرفت و بعدها سلسله‌های زیاریان و بویهیان و کاکوان و مسافریان ( کنگریان ) از این سرزمین برخاستند و بویهیان ( آل بویه ) خلیفه عباسی را به زیر فرمان آوردند امابا اینکه قدرتمندترین سلسله ایرانی پس از اسلام بودند خلیفه راخلع نکردند و وی را نکشتند. با گریزی مجدد به دوره قبل از اسلام می‌توان دید که تمدن دیلمان یار و همرزم و پشتیبان هخامنشیان و اشکانیان بوده‌اند. شاهد مثال این ادعا دلاوری وهرز دیلمی گماشته دربار ساسانی بر دیلم و پسرش در جنگ ایران با یمن می‌باشد. قدرت پرتاب تیر و مهارت این سردار بزرگ ایران باعث کشته شدن شاه حبشی یمن از فاصله‌ای خیلی دور شد و ایران در اوایل جنگ پیروز گردید. تیر اصابت نموده به پیشانی شاه یمن به نوعی خونخواهی وهرز به خاطر کشته شدن پسرش به دست دشمن بوده‌است.
+ نوشته شده در  شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 7:7  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

ماه برکت زِمضان آسمان می آید

صوت خوش قرآن و اذان می آید

تبریک به مؤمنینِ عاشق پیشه

تبریک ، بهار رمضان می آید

+ نوشته شده در  شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 6:46  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

به گزارش درسیاهکل وبلاگ ظهور نوشت : باز هم بوی خوش ماه رمضان می‌آید و ما را به سوی خود می‌خواند. ماه رمضان فرصتی است برای نزدیک‌تر شدن به خدا.

rozeh-avali

برای آنکه بتوانیم از برکات این ماه عزیز بهره ببریم و توفیق انجام عبادات و مناجات‌ها را داشته باشیم، باید برنامه‌ریزی صحیحی برای تغذیه در این ماه عزیز داشته باشیم.یکی از گروه‌هایی که توجه به تغذیه درست آن‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، نوجوانانی هستند که برای بار اول روزه می‌گیرند. از آنجا که نوجوانان در سن رشد هستند عدم توجه به تغذیه مناسب هم می‌تواند بر روی رشد و سلامت آن‌ها اثر منفی بگذارد و هم قدرت و توان روزه گرفتن را از آنان سلب نماید.

 

حداقل 8 ساعت در شبانه‌روز بخوابید

مهم‌ترین نکته‌ای که باید در تغذیه ماه رمضان نوجوانان مدنظر قرار گیرد مصرف سحری است. وعده سحری از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، چون در صورت عدم مصرف این وعده غذایی به خصوص در روزهای بلند تابستان، طول مدت ناشتایی بسیار زیاد شده و عوارضی چون سردرد، افت فشار خون و ضعف شدید را به همراه خواهد داشت. برای آنکه بتوانید نوجوان خود را به خوردن سحری ترغیب کنید، مهم‌ترین نکته این است که تلاش نمایید حداقل 8 ساعت در شبانه‌روز بخوابد. این کار باعث می‌گردد که با کمبود خواب مواجه نشده و با رغبت در هنگام سحر بیدار شود.

 

کمی زودتر بیدار شوید

سحری نباید با عجله خورده شود. کمی زودتر بیدار شدن و مصرف یک میوه یا کمی سالاد می‌تواند باعث تحریک اشتهای فرد گردد. یک وعده سحری مناسب بهتر است شبیه ناهار باشد. البته این موضوعی است که بر حسب اشتها و ذائقه افراد متفاوت خواهد بود، ولی از آنجا که دریافت کالری و پروتئین نوجوانان نباید در طول ماه رمضان تغییر نماید، بهترین راه این است که وعده ناهار در سحر و صبحانه در افطار میل شود و بعد از حدود 2-1 ساعت پس از افطار نیز شام سبکی مصرف شود.

 

برای پیشگیری از تشنگی

در وعده سحری بهتر است از خوردن غذاهای سرخ‌شده پرهیز گردد تا از تشنگی در طول روز جلوگیری شود. ضمناً به خاطر داشته باشید پروتئین‌های حیوانی نظیر گوشت به صورت اوره دفع می‌شوند و دفع اوره مستلزم وجود مقادیر زیاد آب است. به بیان دیگر بدن برای دفع مواد زائد حاصل از هضم پروتئین‌های حیوانی مقدار زیادی آب مصرف می‌کند و بدین ترتیب بدن با تشنگی و کمبود آب مواجه می‌شود. برای پیشگیری از این مشکل می‌توان از مخلوط پروتئین‌های حیوانی و گیاهی (گوشت و حبوبات مختلف) استفاده کرد تا میزان گوشت مصرفی کاهش یافته و در عین حال پروتئین مورد نیاز بدن نوجوان فراهم گردد. از سوی دیگر باید به خاطر داشت که حتماً در وعده سحری به همراه غذا از سالاد و سبزیجات (البته بدون سس) استفاده شود. از آنجا که مواد تشکیل دهنده سالاد به خصوص کاهو مقادیر زیادی آب دارد باعث تأخیر در ایجاد حس تشنگی خواهند شد. سوپ نیز گزینه مناسبی برای وعده سحری می‌باشد. مصرف غذاهای پر نمک و شور در هنگام سحر باعث تشدید احساس تشنگی در طول روز خواهد شد.

به خاطر داشته باشید مصرف آب زیاد در هنگام سحر نه تنها از تشنگی شما در طول روز نمی‌کاهد، بلکه می‌تواند با رقیق نمودن آنزیم‌های گوارشی، باعث بروز مشکلات گوارشی فراوان گردد.

 

منابع کلسیم را فراموش نکنید

از آنجا که نوجوانان در سن رشد هستند و استخوان‌های آن‌ها در حال طویل شدن است، کلسیم یکی از املاح حیاتی برای آن‌ها بشمار می‌رود، بنابراین در طول ماه مبارک رمضان نیز، مصرف منابع غنی کلسیم نظیر شیر، ماست و کشک باید به عنوان جزو جدایی‌ناپذیر رژیم غذایی در نظر گرفته شود.

 

روزه اولی‌ها و ورزش

در طول روز بهتر است از فعالیت‌هایی که باعث خستگی و تشنگی نوجوان می‌گردند جلوگیری شود. هر چند پیاده‌روی و فعالیت‌های سبک می‌توانند در طول ماه مبارک ادامه یابند، اما به دلیل تقارن ماه رمضان امسال با گرم‌ترین ماه سال (مرداد) احتمال تشنگی، کمبود آب و ضعف زیاد می‌باشد، بنابراین در صورتی که نوجوان تمایل به انجام فعالیت ورزشی دارد بهتر است آن را به بعد از ساعات افطار موکول نماید.

 

زمان افطار

برای افطار، بهتر است از یک نوشیدنی گرم مانند چای، آب جوش و شیر گرم به همراه یک شیرینی طبیعی نظیر خرما و کشمش استفاده شود و پس از آن افطار که باید در واقع مشابه صبحانه باشد مصرف گردد.

مصرف نان، پنیر، سبزی و گردو گزینه مناسبی برای وعده افطار است. مصرف غذاهایی مانند آش رشته که حاوی مقادیر زیادی رشته و حبوبات است و یا حلیم‌های چرب فشار زیادی را به دستگاه گوارش که ساعت‌های زیادی خالی از غذا بوده است وارد می‌نماید و مشکلات گوارشی ایجاد می‌شود. در صورتی که نوجوان تمایل زیادی به این‌گونه مواد غذایی دارد بهتر است به مقدار کم بسنده گردد.

 

فاصله کوتاه بین افطار و سحر

شام را می‌توان یک تا دو ساعت پس از افطار مصرف کرد. اما از آنجا که امسال ساعت افطار دیر هنگام می‌باشد و در نتیجه فاصله بین افطار و سحر نسبتاً کوتاه است، در صورتی که بین افطار و شام فاصله باشد، نوجوان دیرتر خوابیده و میل کمتری به مصرف سحری خواهد داشت، بنابراین بهتر است شام به همراه افطار مصرف شود، اما باید غذا را به آرامی میل کرد، چون مصرف سریع مقادیر زیاد غذا و اشباع شدن ناگهانی معده باعث اختلال در جریان خون شده و باعث بروز ناراحتی گوارشی می‌گردد. شام می‌تواند مشابه شام شب‌های غیر از ماه رمضان باشد. در فاصله افطار تا سحر مصرف میوه، آب‌میوه و چای کمرنگ توصیه می‌شود.

 

روزه اولی‌های کم اشتها

در مورد نوجوانانی که اشتهای کمی دارند یا کمی ضعیف به نظر می‌رسند، مصرف مغزها توصیه می‌شود. مادران عزیز می‌توانند مغزهای مختلف (نظیر پسته، بادام، فندق و نخودچی) را همراه کمی شکر آسیاب کرده و در هنگام سحر یا افطار به فرزندان خود بدهند و یا با مخلوط آن‌ها با شیر، یک حریره مغذی و سرشار از پروتئین برای آن‌ها تهیه نمایند. ضمناً ممکن است برخی از نوجوانان روزه‌دار نیاز به مصرف مکمل‌های ویتامین یا املاح داشته باشند که بهتر است با مشورت متخصص تغذیه در این خصوص اقدام نمایید.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سایت درسیاهکل و حداکثر تا 24 ساعت در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
+ نوشته شده در  شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 6:30  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

9 copy

8 copy 11 copy 13 copy 14 copy 15 copy 12 copy 10 copy 2 1 copy5 copy 2 copy 3 copy 16 copy 4 copy

 

چوشت توکای سیاه سیا سرد کول کافیس سهره آوازه خان خوبیسی جینجیری آهیل دمب لاسکن دلیجه واشک کشکرت رابشکن زلزله شو جغد گبر کوکوی

  • gilaki (1) gilaki (2) gilaki (3) gilaki (4) gilaki (5) gilaki (6) gilaki (7) gilaki (8) gilaki (9) gilaki (10) gilaki (11) gilaki (12) gilaki (13) gilaki (14) gilaki (15) gilaki (16) gilaki (17) gilaki (18) gilaki (19)

hayat_vahsh_gilaki (1) hayat_vahsh_gilaki (2) hayat_vahsh_gilaki (3) hayat_vahsh_gilaki (4) hayat_vahsh_gilaki (5) hayat_vahsh_gilaki (6) hayat_vahsh_gilaki (7) hayat_vahsh_gilaki (8) hayat_vahsh_gilaki (9) hayat_vahsh_gilaki (10) hayat_vahsh_gilaki (11) hayat_vahsh_gilaki (12) hayat_vahsh_gilaki (13) hayat_vahsh_gilaki (14)hayat_vahsh_gilaki (15)

موجودات حیات وحش را با زبان گیلکی سیاهکلی بشناسید/بخش چهارم

derakht-zaban-gilaki (1) derakht-zaban-gilaki (2) derakht-zaban-gilaki (3) derakht-zaban-gilaki (4) derakht-zaban-gilaki (5) derakht-zaban-gilaki (6) derakht-zaban-gilaki (7) derakht-zaban-gilaki (8) derakht-zaban-gilaki (9) derakht-zaban-gilaki (10) derakht-zaban-gilaki (11) derakht-zaban-gilaki (12) derakht-zaban-gilaki (13) derakht-zaban-gilaki (14)

مطالب مرتبط پرندگان و درختان وحیوانات را با نام گیلکی سیاهکلی بشناسید؟
+ نوشته شده در  شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 6:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
چگونه عسل طبیعی را از تقلبی تشخیص دهیم؟
آفتاب: عسل از جمله ارزشمند‌ترین مواد غذایی و سرشار از سودمند‌ترین مواد حیاتی اعم از مواد آلی، معدنی، قند‌های طبیعی، انواع ویتامین‌ها است که برای تولید آن، زنبورعسل شهد بهترین گل‌ها را مکیده و پس از افزودن انواع آنزیم‌ها و انجام چند کنش شیمیایی، شهد را تبدیل به مایعی خوشبو، نشاط‌ ‌آور، نیروزا و شفابخش به‌نام عسل می‌کند.


علیرغم اینکه عسل در طب سنتی جایگاه ویژه‌ای دارد در کشور ما نه تنها از جنبه‌ی درمانی به این محصول بی‌توجهی شده بلکه در سبد غدایی خانواده‌ها نیز مورد بی‌مهری قرار گرفته که مصرف‌کنندگان یکی از دلایل عدم مصرف این محصول را تقلبی بودن و نبود عسل با کیفیت در بازار مصرف عنوان می‌کنند.


در این میان مصرف‌کنندگان نشانه‌هایی برای شناسایی عسل طبیعی از عسل تقلبی مطرح می‌کنند؛ گروهی از مردم براین باورند که عسل وقتی بلورین، کدر و ته‌نشین شود، تقلبی است و عسل سالم و طبیعی همیشه صاف و شفاف می‌ماند اما این باور اشتباه است.


مصرف‌کننده‌ی ایرانی، عسل خوب، خالص و طبیعی را عسلی می‌داند که رنگش کهربایی تیره مانند عقیق و سفت باشد و اصطلاحا «کش» آمده و اگر یک روز در یخچال گذاشته شود، بلورین نشود و چنانچه قاشقی از آن برداشته شود، قطراتی که سرازیر می‌شود به صورت باریکه‌ای پیوسته باشد و قطع نشود.


کسانی هم شگرد‌های ویژه‌ای را برای شناسایی عسل سفارش می‌کنند که پایه و اساس آن معلوم نیست مانند کبریت گرفتن کنار عسل، ریختن چند قطره روی روزنامه و ... که هیچ کدام از این موارد از نظر عسل‌شناسان و علم تغذیه پذیرفته نیست.


باید دانست شناسایی عسل طبیعی و مصنوعی به صورت دقیق و علمی به کمک انگشت، قاشق یا مزه کردن و ... ناممکن بوده و این مهم تنها از عهده‌ی آزمایشگاه و دستگاهی به نام «رفراکتومتر» برمی‌آید.



ملاک انتخاب عسل خوب چیست؟


برای مصرف‌کننده‌ی عادی یک راه بیشتر برای شناسایی عسل وجود ندارد؛ آن هم استفاده از حواس است. یعنی با چشم، شکل ظاهری عسل را ارزیابی، با بینی بو و با زبان مزه کرده و اگر مجموعه این عوامل مناسب بود و عسل عطر و طعم گل‌ها را داشت، عسل طبیعی است و ارزش دارد که بهای آن را در حد معقول پرداخت.



شکرک‌زدن نشانه‌ی نامرغوب بودن عسل نیست


آنچه که در اصطلاح «رسوب‌ کردن و شکرک زدن» می‌گویند و به خاطر وجود کلمه شکر در ذهن، تقلبی‌ بودن عسل را تداعی می‌کند، چیزی جز پدیده‌ی «بلورین شدن» یا «کریستالیزاسیون» نیست.


عسل به علت درصد بالای مواد قندی که دارد در واقع یک ماده‌ی جامد است که زیر شرایط بسیار شکننده‌ای به صورت مایع درمی‌آید. این ماده اشباع‌شده قندی باید در واقع جامد باشد اما به‌طور اتفاقی مایع است لذا به محض این‌که شرایط آماده شود، این دگرگونی فیزیکی یعنی بلورین‌ شدن پدید می‌آید.


اما این موضوع به اندازه‌ای تاثیر منفی در ذهن مصرف‌کنندگان ایجاد کرده که از یک سو مشکل بزرگی برای تولید‌کنندگان در جریان عرضه به بازار به وجود می‌آورد و از سوی دیگر برای مصرف‌کنند‌گان از نظر طبیعی بودن عسل مایع، شک و شبه ایجاد می‌کند.


باید توجه داشت شکرک‌زدن و خاصیت تبلور عسل نشانه‌ی نامرغوب بودن آن نیست اما بعضی افراد به اشتباه عسل بلوری‌شده را مصنوعی یا تقلبی می‌دانند.



چگونگی تشخیص عسل طبیعی بلوری شده از شبه عسل تقلبی شکرک‌زده


برای شناسایی عسل طبیعی بلوری شده از شبه عسل تقلبی شکرک زده باید دانست تنها عسل طبیعی می‌تواند کم‌کم و به مرور زمان کدر و ته‌نشین شود و رسوب کند و شکرک آن مانند شکرک طبیعی شیره‌ی خرما نرم بوده و هنگام خوردن ممکن است اندکی زبری داشته باشد اما هیچ‌گونه صدایی زیر دندان احساس نمی‌شود اما شکرک شبه عسل تقلبی (شکر آب شده و ...) مثل نبات سفت بوده و به سختی با قاشق جدا شده و موقع خوردن مانند دانه‌های آب نبات، شکر و مربای شکرک‌زده زیر دندان صدا داده و همچون شکلات به دندان‌ها می‌چسبد.


مهم‌ترین نکته‌ این که این‌گونه شبه عسل‌ها بدون کدر‌ شدن و ته‌نشین شدن خیلی سریع و در زمانی کوتاه شکرک می‌زدند.



علت شکرک نزدن عسل‌های موجود در بازار چیست؟


برای جلوگیری از تبلور عسل معمولا کارخانه‌های بسته‌بندی‌کننده‌، عملیاتی از قبیل حرارت دادن، افزودن کمی جوهر لیمو در هر تن و غیره روی عسل انجام می‌دهند که در همه این موارد به خاطر وارد‌ شدن ناخالصی در مجموعه‌ قند‌های موجود، پدیده‌ی بلورین شدن به تاخیر می‌افتد.


در مورد کارگاه‌های ناشناخته که در آن حرارت دادن عسل به صورت مستقیم یا بدون کنترل صورت می‌گیرد، نه تنها مواد موجود در عسل دچار آسیب می‌شود بلکه بعد از دمای مشخصی ماده‌ای به‌نام «هیدروکسی متیل فورفوال» پدید می‌آید که اگر نسبت آن در عسل زیاد شود، مصرف آن خطرناک است.



گونه‌های مختلف عسل


- عسل طبیعی؛ از ماده شیرینی که زنبورعسل تنها از شهد گل‌ها و گیاهان جمع‌آوری کرده و پس از دگرگونی‌های لازم، در سلول‌های مومی‌شان در کندو ذخیره کرده باشد، تولید می‌شود.


- عسل تغذیه‌ای؛ از ماده‌ی شیرینی که زنبور عسل علاوه بر استفاده از شهد گل‌ها و گیاهان از شربت، شکر و ... که در اختیار آنها می‌گذارند، استفاده کرده باشد. این‌گونه عسل قطعا کیفیت و خواص عسل طبیعی را ندارد اما متاسفانه در فروشگاه‌های مواد غذایی به فراوانی عرضه شده و به دلیل قیمت مناسب با اقبال عمومی مواجه می‌شود.


- عسل تقلبی؛ مایعی است شیرین شبیه عسل که از گلوکز تجاری، شکر، اسید ستریک، اسانس و ... که پس از پخته‌شدن به دست می‌آید. در تهیه و تولید این‌ شبه عسل، زنبور هیچ دخالتی ندارد و در آزمایشگاه به آسانی قابل شناسایی است. این‌گونه شبه عسل‌ها نه تنها فاقد هرگونه خاصیت درمانی - غذایی است بلکه برای سلامتی انسان زیان‌آور است.


متاسفانه شبه عسل‌ها به صورت گسترده تولید و به بازار عرضه شده و به دلیل قیمت ارزان (هر کیلو سه تا ۵۰۰۰ تومان) با استقبال مصرف‌کنندگان روبه‌رو می‌شود.


با توجه به هزینه‌های تولید عسل طبیعی (هزینه کوچ، نگهداری، توسعه و تجهیز زنبور‌ستان‌ها، دستمزد زنبورداران حرفه‌ای، بسته‌بندی و ...) قیمت عسل طبیعی باید منطقی باشد.


- عسل تک‌گل؛ به عسلی می‌گویند که زنبور عسل، شهد را از روی یک نوع گل جمع‌آوری کرده باشد مانند عسل آویشن، اقاقیا، سدر (کنار)، گون، مرکبات و ... این گونه عسل کاربرد درمانی داشته و معمولا قیمت بالاتری نسبت به عسل‌های دیگر دارد.


عسل صد درصد تک گل کمیاب است و در بیشتر عسل‌های تک گل مقدار اندکی از شهد گل‌های پراکنده در هر منطقه وجود دارد.


- عسل چهل‌گیاه؛ عسلی که زنبور عسل، شهد را از روی گل‌های گوناگون جمع‌آوری کرده باشد یا چند عسل تک گل را طبق فرمول خاص (که از نظر خواص، رنگ، عطر و سعم مطابق ذائقه‌ی بیشتر مصرف‌کنندگان باشد) با یکدیگر مخلوط کنند. این‌گونه از عسل طبیعی نیز کاربرد درمانی دارد.


-عسل موم‌دار؛ چون سرشار از گرده‌ی گل، بر موم و موم طبیعی بوده و حرارت ندیده است از نظر خاصیت، طعم و عطر کیفیت بالایی دارد. به دلیل استفاده از دارو برای بهبود و درمان بیماری‌های زنبور‌عسل و رسوب درصدی از آن در موم‌ شان، بهتر است از مصرف پیوسته‌ی این گونه‌ی عسل (حداکثر ۱۰ درصد میزان مصرف) خودداری شود.


متاسفانه افراد سودجو با دستگاه‌های موم‌ساز و پارافین (ماده‌ی اولیه که در تهیه شمع به کار می‌رود) شبه موم تقلبی ساخته و با قرار‌ دادن مقداری از این موم‌های پارافینی در شبه عسل تقلبی، موجب گمراهی مصرف‌کنندگان را فراهم می‌آورند.


- عسل بهاره؛ به عسلی می‌گویند که در اواخر فصل بهار به دست آمده باشد، مانند عسل مرکبات، اقاقیا و درختان میوه‌ای مانند زردآلو، گلابی، بادام و ...


- عسل پاییزه؛ عسلی که از اوایل تابستان تا میانه‌ی پاییز به وسیله زنبور تولید شده و بیشتر از شهد گیاهان صحرایی است.



توصیه‌هایی به مصرف‌کنندگان عسل


مصرف‌کنندگان باید به این نکته توجه داشته باشند که اگر می‌خواهند عسل را همراه با محلول‌های گرمی مانند آب‌ جوش، شیر، فرنی و جوشانده‌های گیاهان دارویی مصرف کنند حتما پس از ولرم‌شدن، عسل را به آنها بیفزایند تا خاصیت درمانی عسل محفوظ بماند.


عطر و طعم عسل مانند رنگ آن متناسب با گیاهی است که زنبور‌عسل از آن شهد فراهم آورده است.


در مناطق مختلف عسل با غلظت‌های گوناگون به دست می‌آید و این تفاوت نمی‌تواند عاملی تعیین‌کننده برای شناسایی کیفیت عسل باشد؛ مثلا عسل‌هایی که در مناطق مرطوب به دست می‌آید، بیش‌تر دارای غلظت کم است. در مقابل عسل‌هایی که از مناطق کوهستانی به دست می‌آید دارای غلظت بالایی است.


رنگ عسل نیز بستگی به نوع شهدی دارد که زنبور‌ عسل از آن شهد جمع‌آوری کرده و از رنگ زرد بسیار روشن تا قرمز تیره و حتی سیاه متغییر است. هم‌چنین منطقه‌ی جغرافیایی و شرایط آب و هوایی در تعیین رنگ عسل موثر بوده بنابراین رنگ عسل مانند غلظت آن نمی‌تواند عاملی تعیین‌کننده برای شناسایی کیفیت عسل باشد.



شگفتی‌های عسل و زنبور‌عسل


برای تهیه و فرآوری هر کیلوگرم عسل طبیعی، زنبور‌عسل باید ۱۲۰ تا ۱۵۰ هزار بار شهد جابه‌جا کند و از ۱۰ میلیون گل، شهد برداشته و مسافتی برابر هفت مرتبه چرخش به دور کره زمین بپیماید.


عمر یک زنبور‌عسل کارگر حدود ۴۵ روز است که طی آن هیچ‌گاه نمی‌خوابد!


به گزارش ایسنا،عسل طبیعی تنها ماده‌ای غذایی است که هرگز فاسد نمی‌شود و نیرومندترین و خطرناک‌ترین میکروب‌ها را در کمتر از ۴۸ ساعت نابود می‌کند به همین دلیل بهترین آنتی‌بیوتیک خوراکی طبیعی است که هیچ آسیبی به بدن نمی‌رساند.


هر زنبور عسل در طول زندگی خود در صورتی که شرایط مساعد باشد و از هر بلای طبیعی و غیرطبیعی جان سالم بدر برد تنها می‌تواند یک قاشق مرباخوری عسل فراهم کند.


زنبورعسل با تمام کوچکی پیکرش دارای دو معده است؛ معده‌ی اول «کیسه عسلی» نام دارد و شهد گل‌ها به آنجا وارد شده و با عملیاتی آن را به عسل تبدیل کرده سپس با خرطوم خویش آن را به سلول‌های مومی شکل که از پیش فراهم شده می‌ریزد و در آن را با موم‌های ویژه پلمپ می‌کند. در معده‌ی دوم زنبور، فرآیند گوارش انجام می‌شود.
+ نوشته شده در  شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:31  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
عكس العمل شیطان هنگام نزول آیه الكرسی


عكس العمل شیطان هنگام نزول آیه الكرسی

امام محمد باقر از امیر المومنین (ع) روایت فرموده: هنگامی كه آیت الكرسی نازل شد رسول خدا (ص) فرمود آیه الكرسی آیه ای است كه از گنج عرش نازل شده و زمانی كه این آیه نازل گشت هر بتی كه در جهان بود با صورت به زمین خورد.

در این زمان ابلیس ترسید و به قومش گفت :"امشب حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده است باشید تا من عالم را بگردم و خبر بیاورم....


          

بسم الله الرحمن الرحيم

آمريكا هيچ  غلطى نمى تواند بكند       ( امام خمينى )

( وصيتنامه نظر على عظيم پور اعزامى از اردبيل )

(ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص)

خدا آن مومنانى را كه در صف جهاد با كافران مانند سد آهنين همدست و پايدارند بسيار دوست ميدارد .

مكتبى كه شهادت دارد اسارت ندارد .(امام خمينى)

اكنون من‌خودم را مسئول ميدانم

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 6:32  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
مقام معظم رهبری امام خامنه ای «حفظه الله » من می خوام از جوان ها اظهار توقع کنم، جوان های عزیز مبارزه کنید با رسوخ فرهنگ های فساد انگیز در جامعه تان. امروز شما مزداران در منطقه دفاع مقدس از عقیده و عمل رفتار اجتماعی هستید. درست است که امروز دفاع از مرزهای جغرافیایی نیست ، اما دفاع از مرز های هویت ملی چرا ، این مطرح است. دفاع از مرزهای شخصیت دینی و اسلامی چرا ، دفاع از مرز های عقیدتی چرا ، این ها هست. همه ما مسئولیم ، دختران و پسران جوان ، زنان و مردان مومن ، در این منطقه دفاعی حساس کنونی همه میتوانند نقش ایفا کنند
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 6:10  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

اين شهيد را شناسايي كنيد

برنامه «ماه عسل» جمعه گذشته شبكه سه سيما تصوير پيكر نوجوان شهيدي را براي چند بار پخش كرد كه پيكرش سال 1366 در منطقه عملياتي «كربلاي4» پيدا شده بود اما پيكر اين شهيد نوجوان به دليل شباهت بيش از اندازه به «جعفر زمرديان» از رزمندگان گردان تخريب «لشكر32 انصارالحسين(ع)» استان همدان و به نام وي به خاك سپرده شده بود.

 


اين شهيد را شناسايي كنيد
1 مرداد 1392-09:59:13
منبع: خبرگزاري ايسنا
پيوند: براي توضيحات بيشتر اينجا كليك كنيد
فرستنده: دبير سايت

براي نمايش كامل تصوير كليك كنيد

برنامه «ماه عسل» جمعه گذشته شبكه سه سيما تصوير پيكر نوجوان شهيدي را براي چند بار پخش كرد كه پيكرش سال 1366 در منطقه عملياتي «كربلاي4» پيدا شده بود اما پيكر اين شهيد نوجوان به دليل شباهت بيش از اندازه به «جعفر زمرديان» از رزمندگان گردان تخريب «لشكر32 انصارالحسين(ع)» استان همدان و به نام وي به خاك سپرده شده بود.

در بخش‌هايي از برنامه «ماه عسل» جمعه گذشته( 28 تيرماه) كه ميزبان جعفر زمرديان، مادر، دايي و يكي از برادرانش بود، تصوير نوجوان شهيدي براي چند بار پخش شد تا مخاطبان اين برنامه او را شناسايي كنند.

به دنبال پخش اين برنامه، جعفر زمرديان كه سال 1365 و در جريان عمليات «كربلاي4» توسط نيروهاي عراقي اسير شده بود مي‌گويد: به دليل آنكه شرايط منطقه عملياتي و شواهد موجود، حاكي از به شهادت رسيدن من بود، به عنوان شهيد مفقودالاثر اعلام مي‌شوم تا اينكه سال 66 به دنبال تفحص منطقه ياد شده، پيكر يك نوجوان شهيد كاوش مي‌شود. از آنجايي كه اين شهيد از نظر اندام و شكل و قيافه بسيار به من شباهت داشت بعد از شناسايي توسط خانواده‌ام به جاي من به خاك سپرده مي‌شود.

وي اظهار كرد: آنچه ضروري است درباره اين شهيد يادآور شوم اين است كه او حتما در مقطع زماني دي و بهمن‌ماه سال 1365 و در منطقه عملياتي كربلاي 4 به شهادت رسيده است. علاوه بر اين شهيدي كه تصوير آن را مشاهده كرديد از رزمندگان غواص حاضر در عمليات مذكور بوده است.

پيكر اين شهيد در تابستان 1366 به دست آمده است.

جعفر زمرديان هم‌اكنون مديركلي بنياد حفظ و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس استان همدان را بر عهده دارد.

از همه كساني كه اين شهيد را مي‌شناسند و يا احتمالا دوست و همرزم شهيد بوده‌اند درخواست مي‌شود هرگونه اطلاعي از خانواده يا خود وي دارند آن را به خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) اعلام كنند.

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 6:2  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

قسمت اول مستندی از زندگی سردار شهید نعمت الله سعیدی

قسمت اول مستندی از زندگی سردار شهید نعمت الله سعیدی فرمانده عملیات تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) همراه با خاطرات برادر،همسر و همرزمان شهید

 

با سلام

خدمت شما دوستان به زودی مستندی از شهید نعمت الله سعیدی دراین وبلاگ قرار خواهم داد.

در این مستند حضور شهید در محضر حضرت امام خمینی (ره)و فیلم شهید در جبهه و خاطره گویی

جمعی از رزمندگان را  خواهید دید.

پادگان شهید شفیع خانی» محل آموزش‌های عمومی و تخصصی رزمندگان لرستان، واقع در ۲۵ کیلومتری جاده اندیمشک- خرم‌آباد به خاطر بی‌توجهی مسؤولان استان تخریب شد.

در و دیوارها و زمین‌های اطراف این پادگان بعد از گذشت ۲۳ سال از پایان جنگ تحمیلی، آکنده از عطر و احساس آن زمان‌ها بود.

روی دیوارهای این پادگان نقاشی‌ها، تبلیغات و دست خط شهدا وجود داشت. «شرف المکان به المکین»؛ شرافت وارزش اماکن به حضورانسان‌های والایی‌ست که به آنجا ارزش می‌دهند. یاران روح‌ا… به شفیع خانی عزت دادند و ما قدر آن را ندانستیم.

رزمندگان تیپ ۵۷ لرستان درجبهه‌های غرب وجنوب دوشادوش سایررزمندگان اسلام درنبردبادشمن بعثی بودند وتعدادنیروهاوگردان‌‌هادرپادگان شهیدشفیع‌خانی کم وزیادمی‌‌شد؛البته درمنطقه غرب چندپایگاه یامحل استقراربرای تیپ ۵۷ تهیه کرده بودند،اماپادگان شفیع‌خانی مهمترین محل استقراروآموزش رزمندگان تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل(علیه‌السلام) بود.

پادگان شهیدشفیع‌‌خانی بعدازعملیات «والفجر ۶» و شهادت «محمدشفیع‌خانی» که از نیروهای این تیپ بود، به این نام ثبت شد؛امااکنون از این محل باآن همه معنویت به جامانده ازرزمندگان لرستان وباآن همه خاطرات به جامانده وافتخارات ثبت شده، چیزی جز خاطرات گذشته باقی نمانده است.

چرا مسؤولان از این فضا استفاده نکردند؟ پادگان‌هایی مثل دوکوهه و ابوذر، یک موزه و یادمانی از حماسه ملت ما است. این پادگان هم می‌توانست موقعیت خوبی برای نشان دادن رشادت رزمنده‌های لرستانی باشد. خیلی از بچه‌های ما از همین پادگان به سوی شهادت پر کشیدند.

با توجه به اهمیت کار فرهنگی و ضرورت هویت بخشی، این مکان با آن شرایط معنوی و جغرافیایی می‌توانست در ایام راهیان نور یا ایام دیگر این نقش اساسی را ایفا کند.

حسرت ضبط نکردن فیلم، صوت و عکس رزمنده‌های لرستانی در ایام دفاع مقدس همیشه همراه ماست. حال با تخریب پادگان شفیع‌خانی دیگر به طور کامل راه خود را با گذشته بستیم. حال و آینده را فراموش کردیم و این شد که این یادگار را با کوله‌بار عظیمی از غصه‌ها وقصه‌ها با عادت فراموشی و بی‌مسؤولیتی عده‌ای از دست دادیم.

هر استان با عنایت خداوند سهمی در پیروزی دفاع مقدس دارد اما سهم لرستان چقدر است؟

کدام اسناد یا اماکن سهم بزرگ لرستان از دفاع مقدس را بیان می‌کند؟

تاکنون چند بار رزمندگان لرستانی همچون رزمنده‌های استان‌های دیگر گرد هم جمع شده‌اند و حماسه دفاع مقدس را یادآوری کرده اند؟

کدام موزه در استان نشانی از تاریخ ۸ سال پر از حادثه ایران اسلامی در خود جا داده است. در قلعه فلک الاافلاک خرم‌آباد می‌توان سراغ همه چیز را گرفت اما حماسه آفرینی فرزندان این استان جایی در آن ندارد.

کجایند دلسوختگان محفل شهدا؟ کجایند اصحاب رسانه؟ کو دلسوزی مسؤولان فرهنگی استان؟ بیایید ببینید که چگونه میراث فکری فرهنگی خود را به طوفان بی فکری و بی خیالی عده ای سپردیم. کاش حداقل شرایط دیدار مردمی را محیا می کردند تا خود مردم آستین همت را برای حفظ آن و ترویج معانی قدسی، در لایه لایه سنگریزه ها و دیوارهای آن بالا می بردند.

نسل منِ جوان، کم و بیش با تاریخ معاصر آشنا است اما نسل‌های آینده چطور؟

هویتشان چگونه شکل خواهد گرفت؟

ایثار و شهادت طلبی را چگونه خواهند آموخت؟

همه این دغدغه‌ها زمانی نقطه امید پیدا خواهند کرد که ما حرفی برای گفتن یا حجمی برای نشان دادن داشته باشیم.

اما باید پرسید این مکان به جا مانده از رزمندگان لرستان با این همه خاطرات به جا مانده و افتخارات ثبت شده چرا به این وضع افتاده است؟

میعادگاه رزمندگان استان لرستان بعدازجنگ به یک شخص ‌فروخته شد؛چندی پیش اداره حفظ آثارونشرارزش‌‌های دفاع مقد س لرستان برای حفظ این یادمان اقدام به خریداری پادگان شهیدشفیع‌خانی کردامابه علت بالابودن هزینه برای خرید،این یادمان دفاع مقد س خریداری نشد تا باز غصه ی خرج کردن بودجه های فرهنگی که در ناکجاها صرف می شود را بخوریم.

 

«این تصویر پادگان شفیع خانی قبل از تخریب است»IMG_0049«تصاویری که از تخریب پادگان شفیع خانی گرفته شده است»

IMG_1500

_MG_1589

6

IMG_1509

IMG_1532

IMG_1536

IMG_1537

IMG_1539

IMG_1542

IMG_1544

IMG_1552

IMG_1563

IMG_1569

IMG_1580


+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:56  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

تازه تابستان است. هفت تپه مقر "لشكر 25 كربلا " گردان امام حسین ام، تو چادرها، لابلای تپه ماهورها، هر گردان در یك فرو رفتگی خاصی قرار داره، اوقات فراغت مان، كلاس اخلاق و معارف، آمادگی جسمانی، فوتبال و كشتی، گاهی هم هواپیماهای عراقی، بخاطر شكست شان در عملیات "والفجر هشت و فاو " رو سرمان بمباران می كنند و می گریزنند.

پدافندچی‌ها " تق تق تق... میگ و میراژ در دم ناپدید می شوند، بعد كلی از بچه ها شهید و زخمی... موقعیت استقرار "لشكر 25 كربلا " به شكل وحشتناكی نا امن است.

نه سنگری، نه جان پناهی...

نسبت به دوكوهه كه مختص بچه پایتختی ها بود، از لحاظ امكانات بشدت فرق داشت.

بچه ها به شوخی در یك روایتی می گویند: روزی آقایان محسن رضائی و رفسنجانی تو یه "بالگرد یا یه هواپیما " داشتند از رو سر بچه های "لشكر25 كربلا " عبور می كردند. رفسنجانی با تعجب سوال می كنه: بردار محسن! این عشایر وسط منطقه جنگی چكار می كنند.!؟

محسن رضائی لبخندی و بعد می گوید: این ها بچه های لشكر 25 كربلایند.

فاو را تازه پس گرفته بودند، گردان ما می رفت كه جای، "گردان حمزه سیدالشهداء(ع) " كه در حال بازگشت به هفت تپه اند "پدافند " كند.

گردان مسلم ابن عقیل و امام محمد باقر(ع) تازه از خط برگشته اند و در حال تسویه حساب اند، تا به خانه های شان بروند.

گردان حمزه سیدالشهداء(ع) هم منتظرند، بچه های امام حسین(ع) خط را تحویل بگیرند و برگردند به خانه هاشون، نیمه شب است، می رسیم به یك خاكریز، بچه های "حمزه سیدالشهداء " سنگر ها را خالی می كنند، ما مستقر می شویم. گردان حمزه (ع) كوله بارشان را می كشند به طرف هفت تپه.

جلوتر از خاكریز، رو در روی عراقی ها، چندین نقطه كمین است. بچه های امام حسین(ع) تو سنگر و پشت خاكریز مستقر می شوند. من بیسیمچی ام، به همراه یكی از بچه ها وارد كانال می شویم. حدود دویست متر جلوتر از خط اول، حوالی كارخانه نمك، باید در "نقطه كمین " مستقر بشیم و تحركات دشمن را از نزدیك گزارش كنیم.

حد فاصل خط اول تا نقطه كمین، كانالی بود كه واردش شده بودیم، حوالی كانال، پر بود از لاشه متعفن دشمن، تازه تیرماه بود و هوا بشدت گرم و شرجی، پشه ها از یك طرف، بوی بد جنازه متلاشی شده دشمن، كه در حین فرار جا گذاشته اند، از طرف دیگر، حال آدم رو به طرز اسفناكی بهم می زند، جلوی بینی و دهانم را با چفیه می بندم.

نقطه كمین، عمود بود بر خط اول، از دور فانوس كم سوئی ما را بسمت نقطه كمین هدایت می كند. سه تا از بچه های حمزه توی كمین اند. بعد از مقدمات آشنائی، سلام و عرض ارادت به هم دیگر می گویم: ما آمدیم كه شما بروید. دیگه نماز صبح بود. نماز رو كه خواندیم. دوتا از بچه های حمزه رفتند. اما یك بسیجی بنام "رستمعلی آقاباباپور " جهادی، از بچه های بنه میر بابل، سرش را از ته تراشیده، با یك چهره معصومانه و خاص، كوله بارش را جمع نمی كند. مدتی می گذرد. فانوس كمین را خاموش می كند و موقعیت منطقه، و فرهنگ كمین را برام شرح می دهد.

ـ كه عراقی هم مانند ما خط اولشان، با نقطه كمین خودشان، حد فاصل موقعیت ماست. دو كمین رو در روی هم به فاصله صدمتر شاید كمتر.

می گویم: خوب حالا چرا برنمی گردی عقب. بچه های حمزه كه گمان نكنم، كسی مانده باشه، نمی خوای سری به خانواده بزنید.

دستی به سر تراشیده اش كشید و گفت: گردان حمزه سیدالشهداء، كه شهید صادق مكتبی، فرمانده اش بوده. فرمانده ام بود. تو والفجر هشت تو آن وضعیت، جنگیدیم. نه من شهید و زخمی شدم، نه فرمانده ام. چند روز بعد از عملیات "صادق مكتبی " در حین وضو شهید می شه. من با خودم دارم فكر می كنم، این یعنی چی!؟ خوب حالا هر وقت یك نتیجه درست و حسابی برای این سوالم گرفتم، بر می گردم. خیالت راحت باشه.

یكی می زنم به نشانه آخر هر چه رفاقت، رو شانه رستمعلی و می خندم و می گم: باشه. می شویم سه نفر، بعد رستمعلی می خنده و زندگی وسط معركه جنگ، "نقطه كمین " در چند متری دشمن شروع می شه، عراقی ها راه به راه خمپاره می زنند. "خمپاره شصت " بی صدا، یكی پس از دیگری دل زمین را چنگ می اندازد. برای هم خط گرو می كشیم، بیسیمچی بودم و تنها سلاحی كه داشتم. كلاشینكف بود.

رستمعلی هم یك كلاش داشت، با سربند یا زهرا كه یا رو پیشانی اش بود، یا دور گردنش.

پیشانی بند كه دور گردن باشد، یك جورائی دلدادگی محسوب می شود. ته هرچی عشق...

دشمن رو در روی ما از سلاح های مجهزتری استفاده می كرد. تیربار و سمینوف، آرپیچی، همه جوره می كوبیدند. از همه بدتر جنازه های متعفن، بوی بد اجساد متلاشی شده دشمن زیر آفتاب داغ جنوب، حال آدم و بهم می زد، كلافه بودم، روی اجساد پر شده بود از مگس های بال دار سرخ رنگ، شمایل زشتی هم داشتند، عین سگ مگس، موقع خوردن غذا دور بر ما می پلكیدند، حالت تهوع بهم دست می داد. چند روزی گذشته بود كه برای یك نهار، رستمعلی كنسرو ماهی را باز می كنه كه نهار بخوریم. لقمه اول را كه گذاشتم توی دهانم، همین طور ور ور هم حرف می زدم. رستمعلی هم هی می خندید، لقمه دوم، یه مگس گنده بد تركیب، شیرجه زد توی حلقم. هق زدم، رفت داخل گلویم، داشتم خفه می شدم. مگس گیر كرده بود. رستمعلی مقداری ماهی را كرد توی دهنم. گفت: قورتش بده. سگ مگس و تن ماهی رو با هم قورت دادم. من هق می زدم، داشت رودهام می زد بیرون، رستمعلی داشت از خنده رود بر می شد. بیسیم زدم به فرمانده، گزارش دادم كه یك مگس بد تركیب را قورت دادم.

فرمانده زد زیر خنده، حالا نخند كی بخند. بعد حسابی دستم انداخت... تا چند روز حالم زیر بالا می زد. تمام شبانه روز را در كمین بودیم. نوك اسلحه كه بالا می رفت. تفنگ های دوربین دارشان، صدای خاص گلوله سمینوف، از روی سر كه می گذشت، آهنگی خاصی را در دل تاریك شب تداعی می كرد.

عصر هشتمین روز، نقطه كمین. ناگهان یك خمپاره درست خورد چند سانتی ام، سنگر بشدت لرزید. خمپاره توی كیسه فرو رفت. داد زدم رستمعلی خمپاره، چسبیدم به زمین، برای لحظاتی تمام بدنم كرخ شد. زمان را از دست دادم. هیچ چیز دیگر جز یك انفجار به ذهنم نمی آمد. هی منتظر ماندم. یك. دو. سه. چهار. پنج.

قلبم داشت می تركید، دلم داشت از حلقم بیرون می زد. در انتظار انفجار، منتظر مرگ بودن، تن آدم را به رعشه می اندازد. چند ثانیه گذشت، منفجر نشد.

یواشكی سرم را، نیم خیز بلند كردم، از اطرافش بخار بلند می شد. با تمام حقیقت دورنی ام كپ كرده بودم و بدنم می لرزید. تو دلم می گفتم: لعنتی منفجر بشو و خلاصم كن.

تو هول، ولای انفجار بودم كه رستمعلی زد پشتم و گفت: چه خبره بلند شو. یك مرتبه بخودم آمدم.

تكیه دادم به سنگر و هاج واج به خمپاره نگاه می كردم.

رستمعلی بهم می خندید.

گفتم: به والله ترس از كشته شدن نیست. همین كه داری نگاه می كنی. منتظری كه هر لحظه تركش حنجره آدم را بشكافد. تن آدم را می لرزاند، تا اینكه بی هوا تیر بخوری و تمام.

یك لحظه فكر كردم و توی دلم گفتم: واقعا چی شد؟ من كم آوردم.! ترسیدم؟ اصلا این ها یعنی چی، بعد به خودم گفتم: "حسابی گند زدی مرد، نه نه نه " بحث ترس از مرگ نبود. این خمپاره لعنتی بد جوری غافگیرم كرد.

رستمعلی گفت: دلواپس نباش، قسمت كه باشه. هر كجا باشی... وقتش كه بشه، صدات كه بكنند، منتظرت كه باشند.... بعد نگاهی به آسمان كرد و سری تكان داد و نیم خیز بلند شد.

گفت: بزار یه ذره ببینم اوضاع چه خبره، خدا كی صدا مون میزنه... .

نشسته بودم، هاج واج. بعد دستی به كلاه آهنی ام كشیدم یه دوری چرخاندم. زل زدم به بیسیم، آرام گوشی بیسیم را برداشتم كه به فرمانده خبر بدم. خمپاره چسیبده توی كمین. منفجر نشده.

رستمعلی هنوز تو حالت نیم خیز بود، یه مرتبه كلاه آهنی، شتلق از سرش افتاد. سر خورد به طرف خمپاره شصت كه تو كیسه جا خوش كرده بود. گوشی بیسیم را انداختم و با تمام قوا شیرجه زدم روی كلاه آهنی كه به خمپاره نخوره. رو كلاه خیز رفتم. چسبیدم به زمین.

ناگهان صدای غریبی تو گوشم نشست.

"صدای گلوله سمینوف "

سربلند كردم.

رستمعلی ایستاده بود به قامت. غرق در خون، گلوله سمینوف نشسته بود، وسط دو ابروش، پیشانی اش را شكافت، صدای برخورد گلوله با پیشانی، صدای یا زهرای رستمعلی، صدای شكافته شدن وسط دو ابروش، مغزش پاشید رو تنم. رو كیسه های كمین. با پشت سر آرام خوابید رو زمین.

یك حالتی خیلی محض، آخره هر چی غریبانگی

سربند سبز "یا زهراء(س) " خودش را كشیده بود دور گردنش، یك لحظه، با حیرت نگاه كردم. به سربند. به خون كه جاری بود رو صورتش. به پیكر نیمه جانش. به دانه های ریز مغزش كه رو تن من و كیسه های كمین چسبیده بود.

رستمعلی آرام می لرزید. داشت قلبم می تركید، بعد ،های های زدم زیر گریه. هنوز ده ثانیه نگذشته بود كه انگار یك ندای درونی مرا به طرف كوله پشتی ام برد. توی آن وضع كه وسط نیستی قرار گرفته ام، تمام من در هیبت رستمعلی فرو رفته، ناگهان یك ندای درونی مرا به طرف كوله پشتی ام سوق داد. دوربین عكاسی را از كوله بیرون كشیدم. رستمعلی هنوز نفس می كشید. یكی از بچه ها روسرش زل زده بود، مات و محو نگاه می كرد. من یك عكس زنده از رستمعلی گرفتم. هنوز زنده بود. قلبش تندتند می زد. نجوای درونش را می شنیدم. عكس را كه انداختم، نشستم روی سرش. دهنش باز مانده است و نفس نمی كشد. توگوئی قرن هاست كه بخواب رفته. " به همین سادگی شهید شد " همه آن روزها كه خیلی هم زیاد نبود، در كنارش بودم، چون سریالی از ذهنم عبور می كند.

یك جوری خاص بود، نحوه رفتارش، حرف زدنش، مهربان، مومن، انیس بود. علاوه بر اینكه شور زیادی برای جنگیدن داشت از شعور بالائی هم برخوردار بود.

پتو را انداختم روی پیكرش، به طرف بیسیم رفتم. گوشی بیسیم را برداشتم. بغض گلویم را می فشرد. گوشی بی سیم و فشردم... حمزه حمزه عباس. صدام گرفته، حنجره ام قفل شده. حمزه حمزه عباس....

ناگهان از توی كانال صدائی شنیدم. داد می زد. رستمعلی. رستمعلی. رستمعلی نامه داری...

گوشی از دستم افتاد. مات و متحیر چشم دوختم به ته كانال. یكی از بچه های بابلی با همان لحن خاص. پشت هم داد می كشید. نزدیك كه شد. چند متری ایستاد و گفت: رستمعلی. نامه داره. با تمام وجود لرزیدم، سست و بی رمق افتادم، تكیه كردم به سنگر كمین. دستام می لرزید. انگار تازه متوجه خون تازه ائی شد كه اطراف پاشیده، آرام پتو رو كنار می زنه، در دم می زنه زیر گریه... نیم خیز دستم را دراز می كنم. نامه رو بده. آستین اش و می گیرم. با هق هق گریه خودش را، دستش را می كشد. به طرف خط اول به سرعت باد دور می شود. خیلی طول نمی كشه به همراه فرمانده و بچه های دیگه می رسند.

فرمانده نامه را باز می كنه، نامه از طرف همسرش بود كه نوشته:

رستمعلی جان، امروز تو پدر شدی، من هول شدم، سلام، وای نمی دانی چقده قشنگه، بابا ابوالقاسم، نام پسرت رو گذاشته مهدی. من گفتم: تو بابای رستمعلی هستی. صاحب اختیاری. گذاشت مهدی. بخدا عین خودته. كشیده و سبزه و ناز، میای؟ باید بیای. شنیدم عملیات شده، رادیو گفت: فاو گرفتین، این فاو چی هست؟ چی داره كه ولت نمی كنه؟ تلویزیون نشان داد، هی نگاه كردم. آخه شماها همه مثل هم هستید. مهدی بهانه باباش و می گیره، تو روجان مهدی بیا، دلم بد جوری تنگ شده. یه تكه پا بیا، بعد برو... جنگ كه فرار نمی كنه، ناسلامتی بابا شدی ها، چند روز پیش از جهادسازندگی آمده بودند پی ات. یه اخطاریه دستشان بود. زدم زیر خنده میخوان اخراجت كنند. مگه نگفتی شان كه جبهه ائی، ننه ات راه برا مهدی رو می بوسه، همه سلام دارند. زود میائی، منتظرتم خیلی... باشه»

» دوستت دارم... زهراء

راوی:‌غلامعلی نسائی

 

 
+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:42  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
گذری کوتاه بر زندگی الهی ابوعمار

شهید حبیب‌الله افتخاریان معروف به ابو عمار، درسال 1334 در شهرستان« بهشهر» متولد شد. در سن سه سالگی از محبت پدرمحروم گشت و سرپرستی او و خانواده اش را عمویش بر عهده گرفت. به دلیل شرایط مادی خانواده تحصیل در کلاس های شبانه و کار و تلاش روزانه را انتخاب کرد. پس از فراغت از تحصیل به خدمت سربازی رفت بعد از آن در اداره برق اصفهان مشغول کار شد و در عین حال به مبارزات سیاسی خود علیه رژیم پرداخت و به علت فشار عوامل شاه به کشور آلمان و بعد فرانسه مهاجرت کرد.

دوره نظامی را در کشور سوریه و لبنان گذراند و مدتی در فرانسه به محافظت از امام پرداخت.با پیروزی انقلاب اسلامی حفاظت و انتقال خانواده حضرت امام را از ترکیه به ایران به عهده گرفت و به ایران آمد . در ابتدای ورود به تشکیل سپاه و شکل دهی سازمان این نهاد مقدس پرداخت و در تشکیل سپاه اصفهان نقش ارزنده ای داشت. پس از آن به مازندران عزیمت نمود و با تشکیل پایگاههای سپاه به مبارزه علیه شورش گنبد و بندر ترکمن پرداخت و فرماندهی سپاه آن منطقه را بر عهده گرفت .با بازگشت آرامش به مناطق شمالی کشور او ویارانش به فکر بازسازی وآبادانی کشور افتادند اما این آرامش دیری نپایید . دشمنان مردم ایران این بار کردستان را برای اهداف شوم خود انتخاب کرده بودندتا با ایجاد شورش وغارت مردم آن دیار را به انقلاب اسلامی بد بین کنند.

 

افتخاریان که به ابوعمار معروف بود به کردستان رفت تا به عنوان فرمانده سپاه مریوان و بانه جلوی اقدامات خرابکارانه ضد انقلاب ایستادگی کند. با حضور او وفرزندان ایران بزرگ از سراسر کشور عرصه بر مزدوران دشمنان مردم ایران تنگ شد وآنها چاره ای جز فرار از ایران نداشتند. هنوز کردستان ،سیستان وبلوچستان،خوزستان ومازندران در گیر جنگهای داخلی مردم با عوامل بیگانه و ضد انقلاب بودند که صدام حسین به نمایندگی از 36 کشور زورگو وقلدر به ایران حمله کرد تا انقلاب نوپای اسلامی را در ایران نابود سازد .آنها می خواستند با این کاردیگر کسی در دنیا جسارت زندگی آزاد وبا کرامت را نداشته باشد؛آنگونه که مردم ایران انتخاب کرده بودند.

 

جنگ شروع شده بودواو بی هیچ تردیدی عازم جبهه شد. از اولین روزهای شروع جنگ در شهریور ماه 1359 تا 19/12/1363که در جبهه حضور داشت از هیچ کوششی در جهت اقتدار واعتلای اسلام ناب محمدی وایران بزرگ دریغ نورزید.

مدتی فرماندهی تیپ 25 کربلاکه بعد به لشگر ارتقاء یافت را بر عهده داشت.

*تولدش روزی بود که شب قبلش پدرش از کربلا آمده بود.

*در زمان طفولیتش یکی از همسایه ها خواب می‌بیند حبیب‌الله با لباسی سفید در جلو ایستاده و عده‌ای روحانی پشت سرش نماز می‌خوانند. خواب را که به آیت‌الله کوهستانی عرضه داشتیم فرمود: «ایشان یک شخصیت والایی هستند و به مقامات بالایی می‌رسند» و دست نوازش بر سر این پسربچه با صفا کشید.

*قبل از انقلاب فرمانده لشکر پادگان در دوره سربازی‌اش او را فرستاد که یک وسیله‌ای را بگیرد بیاورد. وقتی در راه متوجه شد شیشه مشروب الکلی است با غیض آن را زد زمین و خرد کرد. در قبال این عمل یک ماه جریمه و زندانی شد. مرخصی‌هایش را لغو کردند و با این که سرباز صفر نبود، سرش را تراشیدند و در زمستان نگهبانی سخت برایش بریدند. اما خوشحال بود که مرتکب کار حرام نشده است.

*هر وقت می‌آمد در جمع چهار خواهر و دو برادرش، سفارش می‌کرد بر نماز، قرآن، بر پرهیز از مال حرام، دروغ گفتن و صدقه دادن آداب نماز شب را می‌نوشت می‌داد به بچه‌ها که از بر کنید و حتی نماز شب بخوانید.

*قبل از انقلاب دانش‌آموز بود. شبانه اعلامیه‌های امام را می‌آوردند در بالاخانه پشت بام، دو سه نفری تکثیر می‌کردند و روز پخش می‌کردند.

*ساواک که به خانواده‌اش فشار آورد، حبیب‌الله خانه کوچکش را فروخت و به آلمان هجرت کرد تا هم درس بخواند و هم از مبارزه علیه رژیم دور نیفتد.

ابوعمار از سمت راست نفر اول

*امام که رفتند فرانسه به خدمتشان رسید و در زمینه‌های مختلف فعالیت داشت. یک روز که با سید احمد تنها در محضر ایشان بودند، چشم در چشم هم می‌دوختند می‌گفت یک حالت روحانی به من دست داد. امام از من پرسیدند: بچه کجا هستید؟ عرض کردم بهشهر مازندران. فرمودند چکاره هستی؟ گفتم دانشجو هستم. سوال کردم آقا به درسم بپردازم بهتر است یا در خدمت شما باشم؟ امام فرمود الان احتیاج انقلاب بر شما بیشتر است، در خدمت اسلام باشید بهتر است. عرض کردم می خواهم پاسدار شما باشم. فرمود پاسدار اسلام باشید و از آن روز تمام هستی‌اش شد خدمت به اسلام و انقلاب. آنقدر امین بود که امام آمد ایران ایشان را فرستادند خانواده امام را از خارج بیاورند.

*اخلاق و رفتار ایشان به نحوی بود که روز به روز خلوص ما را بالا می‌برد و باور کنید اگر انسان شبانه روز در خدمت ایشان بود سیر نمی‌شد از خدمتگذاری او.

*همیشه می‌گفت با وضو واردمنطقه شوید. با وضو وارد عملیات شوید. زحمتی که می‌کشید این جا فقط به خاطر رضای خدا باشد.

* از ماموریت‌های که برمی‌گشتیم یکی یکی برادر پیشمرگ کرد را می‌بوسید و خسته نباشید می‌گفت تا دلگرم شوند.

 

 

 

*هر روستایی که از ضد انقلاب پاکسازی می‌کردند اولین کاری که می‌کرد خدمت به مردم بود. همیشه هم عامل فعال و پیش قدم خود ابوعمار بود.

*پشتیبان گردان عملیات بود. اگر قبل از بچه‌ها برای او جیره غذا می‌بردم می گفت: نه، اول خدمت تمام بچه‌ها غذا بدهید، آخر بیایید بنشینیم کنار سفره با هم غذا بخوریم.

*دستور می‌داد برای تردد و انتقال آن‌ها که می‌‌خواستند از مریوان بروند بیایند جلوی سپاه یک کامیون بنز 911 بیاید اثاثیه چند خانواده را منتقل کنند. حسابی با مشکلات وکمبودهای مردم همدردی می‌کرد.

*مردم منطقه واقعا علاقه خاصی به ایشان داشتند. شاید اگر آن روز برای نمایندگی اسم می‌نوشتند ایشان اولین رای را می‌آورد.

*برادرش در منطقه شهید شده بود. سرپیکر شهید، او رامی‌بوسید و گفت: دیدار به روز قیامت. شهید را گذاشت و رفت سراغ بچه‌های دیگر.

*کاملا با رسم و رسوم این منطقه آشنا بود. قاضی بود، پیش نماز بود. سؤالات شرعی را پاسخ می‌داد. طرفین که مشکلی پیدا می کردند به او مراجعه می‌شد و می‌توانست داوری و رفع اختلاف کند. شده بود محرم مسائل مردمی بومی منطقه.

*یک شم سیاسی داشت. وقتی صحبت می کرد هم خوش خلق بود، هم مرعوب می‌کرد و تحت تاثیر قرار می‌داد. نمازهایش به خصوص نماز شبش ترک نمی‌شد و از زیباترین صفات رفتاری‌اش بود. قرآن را با صورت زیبایی می خواند. دعای کمیل و زیارت عاشورا و توسلاتش به اهل بیت شنیدنی بود.

*در بحث وقت‌شناسی و به موقع سر قرار حاضر شدن خیلی حساس و دقیق بود. حتی قرارهای دور و با فاصله را طوری حرکت می‌کرد و برنامه‌اش را تنظیم می‌کرد که سر وقت حاضر باشد.

دستنوشته شهید

*ساختمان 12 طبقه‌ای را که دولت سعودی بالایش چند بلندگوی بزرگ گذاشته بود تا با پخش صدای بلند قرآن شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل تظاهرات خنثی کنند.

ابوعمار از روز قبل و از شب تا صبح زحمت کشیده و به هر طریقی بود بالا رفت و سیم بلندگوها را قطع کرد. با نصب بلندگوهای مناسب و قوی خودمان برنامه‌های راهپیمایی برائت از مشرکین انجام شد، نیروهای سعودی مبهوت مانده بود.

*در فرودگاه جده، عمال سعودی کتاب‌های مفاتیح و حتی قرآن زائران ایرانی را توقیف و جمع‌آوری کردند. ابوعمار و یک رفیق چابکش مخفیانه و با زرنگی خاص کشیک ایستادند و هنگام حرکت وانتی که کتاب‌ها را می‌برد ناگهان پشت آن سوار شدند. پس از طی مسافتی قبل از تخلیه کتاب‌های دعا پایین پریدند. امید و حاجی با غیرت، بسیاری از کتاب‌ها را برداشته و به کاروان برگرداندند و دعای کمیل با شکوهی هم برگزار کردند.

*یک بار که مهمان داشتیم نمازم دیر شده بود. آمدم گفتم من هنوز نماز نخوانده‌ام. بالحن شیرینی گفت: «اِ، مگه می‌شود مادر شهید نمازش را اول وقت نخواند؟» این جریان پنج- شش سال قبل از شهادتش بود.

*از سفر حج که برگشت مدت کوتاهی گذشت تا به آرزوی دیرینه‌اش برسد. مشخص شد که دعای او در آن سفر معنوی چه خوب و چه زود مستجاب شده است. دوستانش نقل می‌کردند که خودش گفته بود من بعد از سفر حج به شهادت می‌رسم.

*جلوی ایوان بند پوتین‌هایش را بست و دست و پای مادرم را بوسید و سپس گفت حلالم کنید. مادر گفت بمان، دو روز دیگه قرار است پدر شوی. ابوعمار گفت وضع کردستان ناجور است صدام و گروهک‌ها خیلی بر مردم ظلم می‌کنند باید بروم و رفت. وقت رفتن گفت فرزندم دختر است اسمش را هم می‌گذاریم محدثه. در آخرین تماس تلفنی‌اش هم گفت: من دیگر برنمی‌گردم قنداقه محدثه را در تشییع جنازه‌ام بگذارید بر روی تابوتم. مطمئنا من و دخترم هرگز یکدیگر را نخواهم دید. دقیقا همان شد که می‌گفت؛ نوزادی روی تابوت و همدیگر را ندیدن دختر و پدر.

*نوزده اسفند 63 روز رهایی عروج حبیب‌الله افتخاریان از عالم خاکی به ملکوت اعلا بود. در آن روز هم به جای عجله در رفتن به پناهگاه در صدد کمک به مردم وحشت‌زده مریوان بود که بمباران هوایی بعثیون تلاش و خدمتش را نیمه تمام گذاشت.

 

و اینک پسر، راه پرافتخار پدر را ادامه می دهد.

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:37  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

«چرا اين سرمايه دارن بايد داراي زندگي مرفع باشند ولي بسياري از مردم به خرج و زندگي خود نرسند».

حبيب الله نصيري  در سال 1340 در روستاي خرماكلا از حومه قائم شهر در يك خانواده فقير و كم در آمد چشم به جهان گشود و دوران كودكي خود را  با سختي ها و مشقت هاي زياد طي نمود ، در سن 6 سالگي جهت تحصيل به مدرسه ابتدايي راه يافت  و  با مشكلات  و كمبودهاي  زياد  تا كلاس چهارم ابتدايي  را  در زادگاهش  روستاي خرماكلا  به پايان رساند  و كلاس پنجم  دبستان را در روستاي مجاور  به نام  افرا  به پايان رساند . شهيد نصيري براي كسب بيشتر علم در سطح راهنمايي با توجه به فقر مادي در كلاس شبانه مشغول درس شد  و  براي  اداره  و  امرار معاش خانواده اش به كار مي پرداخت كه به همين منظور سرانجام ترك تحصيل نمود و همراه پدرش دوشادوش او  به كار كشاورزي پرداخت  و براي  پدر يك همدم و غمخوار و كشاورز خوب شده بود و مسئوليت و اداره خانواده اش را به عهده گرفت . شهيد نصيري  در ابتدا تاسيس انجمن اسلامي وارد انجمن شد و به عنوان عضو مومن به انقلاب و  وفادار به امام خميني رهبر انقلاب اسلامي ايران زحمات زيادي كشيده بود تا آنجا كه شبها در روستا و شهر به نگهباني مي پرداخت و در درگيري شهر با منافقين و ديگر ضد انقلابيون  نقش بسزايي داشت و  درگيري سختي كه بين نيروهاي حزب الهي با منافقين در بهشتي محله روي داده بود جزو يكي از پيشتازان پكسازي اين محله بود كه يكي از انبارهاي نشريات دروان گرائي و نوارهاي سازمان منافقين درآن جمع آوري شده بود جوانمردانه مبارزه نمود و آنها را به دست برادران حزب الله و با پاسدار كميته قرار داده بود . شهيد نصيري در تمام مدت فكر فقرا بود و هميشه با وضع رفاهي عده ي محدودي از سرمايه داران رنج مي برد ، براي اينكه بعضي نان شب ندارند بخورند با اينكه هميشه در تلاش كسب معاش خود مي باشند . شهيد نصيري  با وجود مشكلات زياد غير از كار كشاورزي به كارهاي ديگري از قبيل چاه زني ، خشت زني در كوره آجر پزي در آفتاب سوزان  تابستان و شبها با استفاده از نور برق به تلاش و كوشش مي پرداخت  و هرگز كار كردن را عار دانست  و  از  كار  كردن  باكي نداشت  ،  در  همين  جريان  بود  كه  در  تاريخ 7 / 10 / 59 خود  را  به  ژاندارمري  قائمشهر جهت  سربازي  معرفي كرد   و  در تاريخ 8 / 21 / 59 به خدمت سربازي اعزام شد و  دوره تعليماتي خود را در پادگان چهل دختر به پايان رساند بعد از دوره ي تعليماتي به پادگان 21 حمزه تهران اعزام شد و سپس به كربلاي خوزستان راهي جبهه دزفول شد و بعد از مشخص شدن وضعيت خدمت به مرخصي آمد ، در اين ديدار اخلاقش ، رفتارش ، صحبتهايش آن چنان تغيير كرده بو كه براي همگان جاي تعجب بود ، هميشه در فكر فرو مي رفت و وقتي دوستانش از او سوال مي كردند كه چرا فكر مي كني آيا از جنگيدن مي ترسي ، جواب مي داد هرگز من از مردن خوفي ندارم بلكه فقط ناراحتي ام  و  چيزي كه برايم رنج آور است  خانواده ام است  اگر من يك برادر مثل خودم در خانه داشتم اصلا براي پشت سر ناراحت نبودم و با كمال افتخار و خوشحالي با كافران مي جنگيدم .

شهيد نصيري در خرداد ماه مورخ 10 / 3 / 1360 در كربلاي دزفول بعد از بيست روز نبرد با لشكريان كفر صدامي بر اثر تركش خمپاره به شهادت رسيد و در 12 خرداد ماه سال 1360 پيكر پاكش بر فراز دست هاي برادران و خواهران حزب الهي و شهيد پرور قائمشهر با شكوه فراوان تشيع شد و سپس بعد از حمل در زادگاهش خرماكلا طي مراسم خاصي به خاك سپرده شد .

 

(( روحش شاد و راهش مستدام باد ))

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:17  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
وصيتنامه و زندگينامه شهيد موسوي

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

والعصر ان الانسان لفي خسر الا الذين امنو و عملو الصالحات و تواصوا با لصبر

قسم به عصر  وبه عصاره همه موجودات و حضرت مهدي (عج) كه انسان همواره در خسران و زيان است.

 

غير از آنان كه عمل صالح و نيكو انجام دادند و راه صبر و استقامت را در پيش گرفتند و به انقلاب و رهبر كبير امام خميني (ره) وفادار بودند  و تا آخرين  قطره خون خويش در  اين راه ايستادند و دفاع از ميهن و اسلام و انقلاب عزيز بر جان  و مال خويش مقدم دانسته و نبرد با مال و جهاد در راه خدا و شهادت  را براي  سعادت مي دانند . خدايا  به من  توفيق  تلاش در كسب صبر در  نااميدي ، رفتن  بي همراه ، جهاد  بي سلاح ،  كار بي پاداش ، فداكاري در سكوت ، دين بي دنيا ، مذهب بي عوام ، عظمت بي نام ، خدمت بي نام ، ايمان بي ريا ، خوبي  بي نمود ، گستاخي بي خامي ، مناعت بي غرور ،  عشق بي هوس ، تنهايي در انبوه جمعيت ، دوست داشتن بي آنكه دوست بداند روزي كن .

حال كه توفيق شهادت نصيبم گشته و از زندان طبيعت خلاص  و  به سوي مطلوب خود مي روم  و عمر جاودان مي يابم و از  دوستان تقاضا دارم كه در شب شهادت من مجلسي سوري تهيه كرده و سروري فراهم آورند كه آن شب ، شب وصال من است .

بارها با خودم فكر مي كردم كه اي كاش  در كربلا بودم  و  امام حسين (ع) را  ياري    مي كردم و بعد شهيد مي شدم و اما امروز كه حسين (ع) زمان امام خميني (ره) است و ما هم در كربلا هستيم كه هر آنش مورد امتحان  واقعيم  و مي بينيم كه كار ما مشكل تر از اصحاب امام حسين (ع) است و ما  از 15 خرداد 42 تا به حال در آزمايش بوديم و من كه زنده بودم  براي اسلام سودي نداشت ، بلكه بتوانم با ريخته شدن خونم به بر حق بودن امام خميني و راهش گواهي مي دهم وخط سرخ علوي  را كه همواره در طول تاريخ سرخ بود كمي سرخ تر بكنم .

خدايا اختلافات بنيان شكن را از ما بر طرف كن .

و از امت عذر مي خواهم به خاطر اين همه لطفي كه به ما دارند و ما كاري برايشان انجام نداديم . و از پدر ومادرم تقاضا دارم من را حلال كنند ، من نه فرزند خوبي براي آنها بودم و نه برادري خوب براي برادرها وخواهرهايم بودم و از همه شما تقاضاي عفو و بخشش دارم ، هر جا كه راحتر است دفنم كنيد ، به هيچ وجه گريه نكنيد كه روحم آزرده خاطر خواهد شد .

ان الله لا يغيروا بقوم حتي يغيروا ما به انفسهم

خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر آنكه خودشان به پا خيزند .

 

 زندگينامه سرباز فداكار اسلام شهيد سيد كريم موسوي

  

شهيد سيد كريم موسوي خرمائي فرزند سيد يوسف داراي شماره شناسنامه 357 صادره از حوزه چهار قائمشهر در بيستم خرداد هزار و سيصد و بيست و نه در روستاي خرماكلا از توابع قائمشهر بخش بالاتجن از خانواده اي كشاورز چشم به جهان گشود . تحصيلات ابتدائي خود را در دبستان استاد مطهري خرماكلا و دبستان هدايت قراخيل با موفقعيت به پايان رسانيد . شهيد سيد كريم موسوي بعد از اتمام دوره ابتدائي در محضر استاد بزرگ حاج جلال عيسي نيا به فراگيري قرآن كريم پرداخت وچند ماهي نگذشت قرآن مجيد را به آساني ياد گرفت ، سپس به علت فقر مادي آن زمان و عدم دسترسي به دبيرستان براي ادامه تحصيلات بالاتر روانه قائمشهر شد كه گاهي با پاي پياده با گذشتن از آب تالار خود را به شهر ميرساند و گاهي خانهي اسقاطي كرايه مي كرد و با غرغر صاحبخانه به تحصيلات خود مي پرداخت . شهيد سيد كريم موسوي با تمام مشكلات و سختي هايي كه بر سر راهش بود طي دوازده سال تحصيل هميشه شاگرد ممتاز بود و با نمرات عالي دوره دبيرستاني را به پايان رسانيد تا اينكه در خرداد 59 لغايت آذر 59 به اخذ ديپلم در مدرسه شهيد واقفي قائمشهر با معدل11 / 17 مي شود . وي در مطالعه كتاب بسيار كوشا بود و در تمام سخنراني ها و مجالس مذهبي پيش قدم بود و در تمام تظاهرات و راهپيمايها شركت داشت و در اعتصابات مدرسه سال 55 سهم موثر داشت . شهيد سيد كريم موسوي پنجمين فرزند خانواده بود ولي از نظر تقوا و ايمان و شجاعت و ... الگو و نمونه بود و هميشه بعد از مطالعه و اوقات به كمك پدر در مزارع مي شتافت ، او عصاي دست پدر ومادر بود و در تمام شئون كشاورزي شريك پدر و در تمام امور زندگي شريك غم و شادي خانواده بود . شهيد سيد كريم موسوي از خرداد 59 لغايت آذر 59 كه تاريخ اعزام به خدمت سربازي مي باشد ، دوره هاي آموزش نظامي را نخست در منطقه علامه شيخ طبرسي در محضر شهيد بزرگوار سالار شهيدان بالاتجن شهيد تقي گرائيلي فرمانده عمليات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بابل با موفقعيت و بدون هيچ گونه خستگي و احساس ضعف گذراند و سپس براي ادامه آموزش سلاحهاي سنگين تكيميلي عازم پادگان آموزشي شيرگاه شد و حدود يك هفته شبانه روز دوره آموزشي را پيموده تا اينكه كارت بسيج دريافت نموده . شهيد سيد كريم موسوي با كساني كه سنگ خلق را به سينه مي زدند و رگبار گلوله هاي آتشين خود را بر سر خلق مي ريزند ، (منافقين ، فدائي اكثيرت و اقليت و حزب كثيف توده ) و بسياري از گروه هاي منحرف ديگر مخالفت سرسختانه مي كرد چون شعار هميشگي او عمل بودنه شعار سرانجام در 15 آذر 59 عازم خدمت مقدس سربازي در دانشكده افسري ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران درونك تهران مشغول خدمت شد . در بدو ورود به دانشكده افسري به جهت داشتن كارت بسيج مستضعفين تقاضاي داوطلب به جبهه جنگ را مي كند ، اما به علل مسائل سياسي آن زمان موفق نشد . شهيد كريم موسوي در طي دو ماه و اندي آموزشي ، همواره در نماز سياسي و عبادي جمعه شركت مي كرد و از گلزار شهداي انقلاب اسلامي ايران بهشت زهرا ديدن مي كرد و با نگرشي عميق كه به شهيدان مي نگريست تاسف مي خورد كه چرا خدا او را نمي پذيرد وي در درگيري چهارده اسفند 59 در دانشگاه تهران كه به كارگرداني ليبرالها و منافقين وشخس بني صدر مزدور و رئيس جمهور بي لياقت آن زمان انجام شد ، به عنوان يك نيروي حزب الله در مقابل دشنه ها و كاردها و اسلحه هاي گرم همچون سنگر بتون مقاومت مي كرد . در پايان دوره ي آموزشي بدون اينكه در قرعه كشي تقسيم بندي شركت كند تقاضاي داوطلب در جبهه غرب را مي كند ، در همين اثنا يك بار موفق به ديدار امام مي شود . شهيد سيد كريم موسوي بعد از تثبيت داوطلب در جبهه غرب اواخر اسفند 59 وارد استان باختران مي شود ، نخست در خط اول جبهه پايگاه چنار گروهان گهواره مستقر مي شود و به مدت يك ماه با اسلحه سازماني كاليبر 50 و گلوله هاي آتشين قلب دشمنان انقلاب را سوراخ مي كرد سپس وارد پايگاه ملا بيگر براي سركوبي اشرار مي شود كه به مدت دو ماه با تيربار آ6-19-19 كار كرد بعد از طي اين دو ماه وارد پايگاه مرزباني و كامياران شد و حدود دو ماه با سلاحهاي گرم تيربار ام ژ-3 از انقلاب خون بار اسلامي ايران دفاع مي كرد ، در اين هنگام شهيد سيد كريم موسوي تقاضاي داوطلب خط مقدم جبهه را مي كند و به مدت دو ماه او شهرهاي مرزي پاوه نوسود و پايگاه شيخان و كوههاي هاني گرطه پاسداري مي كند و براي بار دوم و آماده شدن حمله سراسري به كوهها ي ملابيگر اسكان مي يابد تا در حمله سراسري لااله الا الله محمد رسول الله شركت نمايد هدف از اين حمله نفوذ به قلب دشمن و گوش مالي به صدام كافر بود تا به آنها بفهمانند كه سپاه اسلام هر موقع اراده كنند مي تئژوانند به قلب عراق راه پيدا كنند . شهيد سيد كريم موسويدر اين حمله غرور آفرين شركت داشت و با موفقيت و گرفتن 75 اسير بر كوههاي شرف به شهرههاي طوميه وبياره عراق دست يافتند . اما از آنجايي كه دوباره ايران متجاوز مي شود ، بلكه فقط از سرزمين مقدس اسلامي دفاع مي كرد ، براي جلوگيري از ريخته شدن خون عده اي بيگناه مجددا به شهر مرزي نوسود و پايگاه شيخان مستقر شدند بعد از پايان حمله يك مرخصي چند روزه به ديدار خانواده مي آيد .

شهيد سيد كريم موسوي عاشقا براي شهادت نوبت گرفت ، بعد از مرخصي و خداحافظي كامل از خانواده با توسل و آشنايي قلبي كه با دايره سياسي ايدئو لوژي ژاندارمري داشت جهت آزاد سازي زمين هاي اشغالي و شهرهاي سومار و نفت شهر و قصر شيرين از جنگ پليدان صدامي در گردان تك رو در گروهان نصر زير نظر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به صورت داوطلب مشغول خدمت شد و حدود هفده روز به عنوان آر پي جي زن در سراب نيلوفر آموزش مي بيند و دو هفته بعد دوره رزم در كوهستان را مي بيند و سرانجام به پرداخت بدهي خود و خمس مي پردازد و يك روز قبل از شهادت غسل مي كند و در شب حركت نامه اي به صورت يادداشت ، او از همه خداحافظي مي كند و در روز 15 / 3 / 61 با بدرقه حضرت آيت الله صدوقي امام جمعه يزد به سوي شمالي دشت ذهاب روانه مي شود و در ساعت 5 / 6 بعداز ظهر مورخه 16 /3 /61 بعد از بر پاي چادر انفرادي و گرفتن وضو در جلوي سنگر محلي به نام طه كبود قصر شيرين در اثر پرتاب و اصابت گلوله توپ عراقي از ناحيه جمجمه به شدت مجروح و در شب تولد نور موعود روز ميلاد با سعادت حضرت مهدي (عج) ساعت هفت  صبح   مورخه  18 /3 / 61  كه مصادف با 15 شعبان ( 1402 ) مي باشد سعادت شهادت نصيب او شد و به لقا الله پيوست ، ولي هميشه در تمام دعاي كميل شركت داشت و نماز شب را هميشه بر پا مي داشت ، اوقات نگهباني در سنگر يا قرآن بغلي (جيبي) در تمام شبانه روز با خداي خود زمزمه مي كرد .

پيكر مطهرش در روز شنبه 22 / 3 /61 وارد قائمشهر شد و در روز دوشنبه 24 /3 / 61 با حضور انبوه جمعيت و يكپارچگي مردم مسلمان حزب الهي قائمشهر و روستاي هم جوار حومه بالاتجن تشيع ودر زادگاهش در روستاي خرماكلا در كنار قبر سرباز شهيد حبيب الله نصيري به خاك سپرده شد .  راهش پايدار ويادش جاويدان باد .

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:14  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

 

 

 

 

 

همسر بزرگوار شهيد ابوالحسن نادعليزاده

 

 

ان الله اشتري من المومنين اموالهم وانفسهم با لهم الجنه  ((قرآن مجيد)) 

درود بر انبيا الله و اوليا الله از آدم (ع) تا محمد (ص) . درود بر اوليا خدا و امامان شيعه (ع) ، درود بر نايبان به حق امام زمان (عج) به خصوص نايب بزرگ و عزيزانشان خميني روح الله امامي كه بادم خدائيش تيشه اي سخت بر ريشه ابر قدرتهاي جهان زد و پوزه ي آنها را به خاك ما ليد . سلام بر سربازان فداكار امام عصر (عج) ونايب بر حقش كه به انسان درس انسانيت آموختند وتجديد بناي عمارت عظيم اسلام را با امامت امامانشان آغاز نموده اند وديگر بار به واژه ها و كلمات قرآن مفهوم واقعي بخشيده اند و شهادتها و ايثار ها تجديد خاطره شد . امروز كه تمامي اسلام در مقابل تمامي كفر و استكبار قرار گرفته و لحظه اي بسيار حساس و سرنوشت ساز بر اسلام مي گذرد . اينجانب ابوالحسن نادعليزاده به فرمان امام بزرگوارم كه رفتن به جبهه را واجب شرعي دانسته اند لبيك گفته واگر سعادت شهادت نصيبم شد انشا الله از بار گناهانم  كاسته گردد  اين پاسخي بود به سخن مولاي متقيان علي (ع) : الجنه تحت ظل السيوف :  كه بهشت زير سايه شمشير هاست  كه  شمشير سنبل  اسلحه  جنگي  است و در عصر ما  عظيم ترين  سلاحها  و  توپها وگلوله ها مصداق آن است وقتي كه حسين (ع) مي فرمايد : اني لا اري الموت الا السعاده و الحياه مع الظالمين الا بر  ما : كه من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز بدبختي نمي بينم براي ما هم كه رهرو امام هستيم بايد همين گونه باشد و اينجاست كه مرگ برايم سعا دت است . از امت شهيد پرور مي خواهم كه گوش به پيام و سخن امام حسين (ع) و حضرت علي (ع) باشند كه امامان و پيامبر ما مي خواهند وفريب مقام دنيا يي را نخورند .  همچنان در سنگر بمانند و پشتيبان سر سخت ولايت فقيه روحانيت متعهد پيرو خط امام بالا خص امام كبيرمان باشند وذره اي به ضد انقلاب و منافقين فرصت ندهند . از خانواده ام مي خواهم كه در شهادتم گريه نكنند وتابع احكام الهي باشند . از بستگانم همچنين انتظار دارم تا عاملي براي استقرار اسلام و جمهوري اسلامي به رهبري ولايت فقيه كه همان ولايت خداست باشند . اگر سعادت شهادت نصيبم شد اگر خواست خدا بود وجنازهم رسيد و يا احيانا نرسيد در سمت راست شهيد سيد كريم موسوي دفن كنند . اميدوارم كه شهادتم عاملي براي سرافرازي من در روز قيامت باشد.

والسلام عليكم 2/7/61

ابوالحسن نادعليزاده

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:12  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

بسم الله الرحمن الرحيم

 

اينجانب علي گرائيلي متولد سال ( 15 / 11 / 1344 ) فرزند حشمت الله وگلين مي باشم . من وقتي چشم به دنيا گشوده ام پدرم و مادرم در زندگي با هم اختلاف داشته بوده اند و من شش ماه بيشتر نداشتم كه پدر و مادرم از هم طلاق گرفتن و مادرم تنهاي تنها در يك اتاق زندگي مي كرد و من تنها پسر براي پدر و مادرم بودم و به نقل از فاميلهايم من هميشه مريض و ضعيف بودم و مادرم به سر كار مردم مي رفت با مقدار پولي كه مي گرفت مرا به دكتر مي برد و بالاخره خوب شدم و من كه به سن 3 يا 4 سالگي بودم بيشتر با پدرم بودم و كم كم به سن هفت  سالگي  رسيدم  و  پدرم  مرا  وارد مدرسه ابتدايي  خرماكلا  كرد  و  وضع  زندگي  ما  خيلي خراب بود .

از هر خانه يعني اگر بخواهيم فاصله ي نزديكترين همسايه را بگويم يك كيلومتر يا بيشتر با ما فاصله داشتند و ما در نزديكي دره كه به ( تلندره معروف است ) يك اتاق گلي چهار گوش كه وقتي داخل اتاق را نگاه مي كرديم طاقچه هايي را مي ديديم كه روي طاقچه ها جز فانوس و لمپا و چيز ديگر ديده نمي شد و در حياط هم درخت پرتقال ديده مي شد و طرف غربي اطاق منزل دايي ام مقداري هم درخت پرتقال ديده مي شد و در طرف شرقي (مشرق) منزلمان درهاي به چشم مي خورد و فاصله ي دره تا منزل ما حدود سي متر بود . و وقتي شبها به بيرون مي آمدم به اطراف نگاه مي كردم خيلي جاي وحشتناكي قرار داشتيم و شبها با يك چراغ لمپا سر مي كديم (ودر آن زمان همه و همه از اين چراغها استفاده مي كردند چون اطراف ما برق نبود)و وقتي تابستان ها هوا گرم بود وهواي تابستان پشه هاي زيادي داشت و پدرم براي اينكه من و خواهرم و خودش از دست پشه ها آسوده بخواهيم چراغ (لمپا) را خاموش مي كرد و از بيرون كاهها (كاه) جمع مي كرد و به داخل اطاق مي آورد و آن را آتش  مي زد و آن آتش  دود هاي  زيادي مي كرد و  داخل اطاق  را پر  مي كرد  و تمام پشه ها يا مي مردند يا از اطاق بيرون مي رفتند و ما چند ساعتي آسوده مي خوابيديم و...

من در كلاس اول ابتديي مشغول به درس خواندن شدم و خيلي درس خوب بود و كلاس اول ابتدايي را به پايان رساندم وقبول شدم و بعد به كلاس دوم ابتدايي وارد شدم و وقتي كه موقع ظهر از مدرسه تعطيل مي شدم من مي بايستي از مقابل دربازه ي دايي خود به منزل پدرم مي رفتم و مادرم در منزل دايي مرا مي ديد و من را صدا مي زد و مي برد به اتاقش و به من ناهار  مي داد و بعد مرا به مدرسه روانه مي كرد تا اينكه چند ماهي از كلاس دوم ابتدايي را نگذاشته بودم كه مادرم به مريضي سختي مبتلا گرديد (سرطان) و چند روزي در آخرهاي عمرش كه اصلا نتوانست غذايي از حلقش خارج كند ( در اول مريضي مقداري شير مي توانست بخورد و در آخر شير را هم نتوانست از حلق خود خارج كند ) و يك روزي هم كه در خانه بودم ديدم يكي از بچه ها به دنبالم آمده وگفت مادرت مي خواهد تو را ببيند (( پدرم در آن زمان در بيمارستان رازي بستري بود و من در منزل دايي بودم )) ، من رفتم منزل دايي بزرگم ديدم مادرم خيلي ضعيف است و دراز كشيده و مرا وقتي ديد رفتم پيشش نشستم ، اشكي را مشاهده كردم كه از چشمهايش به سوي بيني و در مقابل گوشش به زمين افتاد و من خيلي ناراحت شدم و يك مرتبه به گريه افتادم و دايي ام مرا در بغل گرفت و نوازشم مي كرد و مادرم در آن موقع آخرهاي عمرش را به سر مي برد وبعد مرا به خانه دايي رشيد بردند و من و پسر دايي هايم آنجا بوديم و دايي و زن دايي رفتند منزل دايي بزرگم و  من كمي كوچكتر  از پسردايي هايم بودم يعني درآن موقع در سن هشت سالگي به سر مي بردم و هوا كم كم رو به تاريكي مي رفت و ديدم پسر دايي هايم از اطاق بيرون آمدند و به يك چيز هايي گوش مي دهند و من هم بيرون آمدم و شنيدم كه از منزل دايي ام سر و صدايي بلند است و از پسردايي ام پرسيدم چه شده و آنها فهميدند من بيرون هستم و سر و صدا را گوش مي كنم فورا گفتند هيچي بريم داخل اتاق رفتيم داخل اتاق و نشستيم و پسر دايي بزرگم به ما گفت كه شما گرسنه نشديد و رفت مقداري نان آورد و ديدم كه نان را تو دست گرفتن تامن چيزي نفهم و مقداري نان به من دادند تا من بخورم ويك دفعه متوجه شدم كه اينها هيچ كدامشان نون نمي خورند و من هم چيزي از آن نون نخوردم و كنار گذاشتم و هنوز نفهميدم كه مادرم مرده و در حدود دو يا سه روز شد كه خواهرم كه چهار سالي از من بزرگتر بود و من هميشه از او سوال مي كردم چرا ناراحتي ايشان مي گفتند هيچي چيزي نشده و در يك روزي كه با خواهرم دور مي زديم خواهرم را مجبور كردم و ايشان به من گفتند كه ننه ( مادر ) مرد و من خيلي ناراحت شدم و فهميدم كه از اين به بعد مادري ندارم و نمي توانم مادرم را ببينم و پدرم بعد از چند روزي از فوت مادرم نگذشته بود كه از بيمارستان آمد و ايشان در بيمارستان خواب ديده بودند و مي دانست در محل يك چيزي شده وقتي آمد به دايي و زن دايي هايم نگاه كرد و ديد آنها ناراحت هستند و ايشان از مريضي مادر مطلع بودند رفت به همان اتاقي كه مادرم خوابيده بود و ديد كه جاي مادرم خالي است و از كساني كه در حياط بودند پرسيد گلين كجاست وقتي كه پدرم گفت گلين كجاست اونها همه يك دفعه به گريه افتادند و پدرم فهميد كه مادرم فوت كرده و با صداي بلند شروع كرد به گريه و خيلي دلش براي مادرم سوخت و پدرم هم مريض بود و ناراحتي كردن برايش ضرر داشت و دايي هايم رفتند پدرم را بلند كردند و گفتند گريه نكن خواست خدا بود پدرم دست من و خواهرمرا گرفت و به خانه خودش برد و من با چند روزي مرخصي از مدرسه دوباره به مدرسه رفتم و به درسم ادمه دادم و كلاس دوم ابتدايي را قبول شدم و به كلاس بالاتر رفتم . وضع مالي ما خيلي خراب بود لباسهايم دسته دوم و كهنه تر از بچه هاي ديگر بود با شلوارهاي وصله دار و با كفش هاي بزرگ و پاره بود و بعضي از جاهاي كفش هم وصله زده بود كه پدرم خودش اين كارها را مي كرد و لباسهاي پدرم از لباسهاي دسته دوم پسردايي خودش كه منزلش در ساري بود مي رفت ساري و آنها تمام لباسهاي كهنه خودش و بچههاي خودش را در يك سفره اي مي بستند و به منزل مي آورد لباسهايي كه از پسر دايي خودش بود اندازه پدرم بود مي گرفت مي پوشيد و چند سالي از آن لباس استفاده مي كرد و كفش پاي پدرم لاستيكي و وصله زده بود واي چه زندگي سختي چقدر از دنيا رنج كشيده بود و از بقيه لباسهاي كهنه اي كه مي ماند مقداري را من مي گرفتم و مقداري را براي خواهرم مي گذاشتم و حتي كفشهاي (كفش كتون) را دسته دوم از منزل پسر دايي خودش از ساري براي ما مي آورد و ما مي پوشيديم و به مدرسه مي رفتيم و حتي شلوارم بند كمرش كيش (شلوار كيشي) بود . و از كلاس اول ابتدايي تا چهارم ابتدايي را در دبستان خرماكلا  درس  خواندم و قبول شدم و در كلاس پنچم ابتدايي بايد مي رفتيم به يك محل ديگر ، و من چند تن از بچه هاي هم كلاسي محلمان به دبيرستان حاجيكلا مي رفتيم و در آن محل شروع به درس خواندن كرديم . در اواسط سال كلاس پنجم بودم كه پدرم به يك مريضي سختي كه مانند مريضي مادرم بود مبتلا شد و خيلي سخت و خيلي دردناك بود و با خودم گفتم كه چه كنم . يك روز در مدرسه بوديم و زنگ مدرسه خورده بود و ما براي اينكه به خانه برگرديم ما را به صف كشيدن و در بين راه كه در صف بوديم ديديم كه يكي از بچه هاي محلمان ( حبيب الله نصيري  ) با دوچرخه به سوي ما مي آيد و آمد ، رسيد پيش پسر دايي سليمان و به ايشان مي گويد كه پدر علي فوت كرده با يك صدايي گفته كه ما همه شنيديم وقتي كه شنيدم رنگ از چهره ام پريد و خونم سوخت و بدنم لرزيد و موهاي بدنمد سيخ شده بود و يكباره با صداي بلند گريه كردم و گفتم واي پدرم مرد چه كنم و بعد به حالت دو با عجله به سوي منرل مي رفتم و تمام بچه هاي محلمان پشت سر من راه افتادند و از شاليزارها عبور مي كرديم و از مرزهاي پست و بلند بالا مي رفتيم وبه پايين مي آمديم و كم كم رسيديم به دره از دره گذشتيم ، رسيديم داخل زمين خودمان و چشم من به جمعيت حياط منزلمان افتاد و حالا ديگه خوب فهميدم پدرم از دار دنيا رفت و ديگر نه مادر دارم و نه پدر واقعا برايم خيلي سخت و مشكل بود و از آنجا تا منزل حياط خودمان با گريه رفتم و ديدم پدرم را دارند بالاي تابوت مي گذارند و ديگه گريه به من راه نمي داد و دختر عموي من به من دلداري مي داد و خودش خيلي گريه مي كرد خلاصه با پاي برهنه ي خودم دنبال تابوت پدرم به راه افتادم و رسيدم به قبرستان محل درداخل حياط تكيه واقع مي باشد و در آنجا پدرم را شستن و پدرم را به خاك سپردند ( روح پدر و مادرم شاد و گرامي باد ) . خيلي مشكل بود ،  درسال  1355  كه نه پدر و نه مادري براي من باقي مانده بودند بي سرپرست ماندم ، هيچكس براي من باقي نماند ، و وقتي كه پدرم را به خاك سپرديم برگشتيم ديگر مي دانستيم بي سرپرست ماندم جز من و خواهرم ديگر كسي نيست و ديگر مهر و محبت هاي پدر و مادرم نيست كه ما را نوازش دهند و ما را تنهاي تنها گذاستند چه كنيم ؟ به كجا برويم ؟ و مگر فاميلها به آن صورتي كه پدر و مادر محبت به فرزندانشان دارند آن طور محبت مي كنند ؟ نه هيچ وقت نمي كنند زيرا اين را خدا خواست و مي خواهد . ئدر اين روزها من وخواهرم روزها را در منزلمان به سر مي برديم و شبها كه مي ترسيديم در خانه باشيم من مي رفتم منزل دايي رشيد و خواهرم مي رفت منزل دايي سد الله ( دايي بزرگم ) و باز هم صبح مي شد من و خواهرم به منزلمان مي رفتيم به همين صورت چند ماهي را همين طور مي گذرانديم و تا اينكه در منزل پدرم برنج تمام شده بود و حالا ديگه من و خواهرم شب و روز در منزل دايي بوديم ( به همان صورت خواهرم منزل دايي بزرگ و من منزل دايي رشيد ) و از فوت پدرم در حدود دو سال و اندي نگذشته بود كه خواهرم شوهر كرده بود . در حدود دو ماهي از عروسي خواهرم نگذشته بود يعني دامادم بعد از چند ماه ازدواج ، از منزل پدرش جدا شده بود و به دليل نداشتن جا و مكان كوچ و وسايل زندگي اش را به منزل پدرم آورده بود مرا هم در خانه خود برده بود هم در آن موقع هم به مدرسه مي رفتم و هميشه پيش خواهرم بودم و چون كه اطاق پدرم يك درب بود و شبها براي خوابيدن به خانه دايي خودم (رشيد) مي رفتم و چند ماهي شوهر خواهرم كه در منزل پدرم بود كه اتفاقي افتاد و دامادم كه خيلي وحشت كرده بود دوباره كوله بارش را جمع كرده بود و به خانه قديمي پدر بزرگش رفته بود ومن هم رفتم و در حدود دو سه سالي بعدا به خانه دايي (رشيد) خودم رفتم و تا موقعي كه درس مي خواندم و در سال دوم نظري كه در آن سال كه براي اولين بار در مدرسه مردود شده بودم و آخرين سالي بود كه به مدرسه  رفته بودم و خرداد ماه سال 61 ترك تحصيل كرده ام . من هم  به  اين  فكر بودم كه حالا ديگه  به كجا بروم و توي دلم مي گفتم كه اي خدا به كجا بروم نه يك منزلي دارم ، نه پدري ، نه مادري ، نه برادري و همين طور راه افتادم و رفتم به سر زمينم و چند ساعتي در زمينم نشستم و خيلي گريه كردم و فكر مي كردم كه چرا بايد فقط من اين طوري شدم براي چي من زنده ام كه در اين دنيايي چند روزي اين قدر رنج بكشم هيچ چيز نداشته باشم و چرا در اين چند روز عمرم اين همه رنج بكشم آخر براي من اين دنيا بودن  چه فايده اي دارد و چرا به اين زودي پدر و مادرم را از دست دادم . بعد از دو ، سه روز ديگر مجددا  رفتم  خانه  خواهرم يعني  در مورخه 1  /6 / 61  رفتم  به  خانه  خواهرم  و با هم زندگي مي كرديم و يك ، دو سالي با هم بوديم و باز هم بين من و خواهرم ناراحتي شده بود تا موقع اواخر ماه مبارك رمضان سال 63 و من در تاريخ 5 / 4 / 63 از منزل خواهرم رفتم بيرون و براي اين كه ماه رمضان بود اين چهار ، پنج روزي را به خانه فاميلهايم مي رفتم و در آخرين روز رمضان بعداز ظهر با يكي از رفيقهاي بچه محله به امام زاده عبدالله آمل رفتيم و با ماندن يك شب و روز دوباره به محل آمدم و به خاطر اينكه خانه و زندگي در محل نداشتم در تاريخ 13 / 4 / 63 به تهران رفتم و دو تا از بچه محل در تهران كار مي كردند و من رفتم پيش اينها و برايم يك كاري گرفتند و شروع به كار كردم و تا تاريخ 16 / 6 / 63 اين روزها را در تهران به سر بردم و انقدر كار مي كردم كه خرج خوراك و پوشاكم ميشد و از اين تاريخ به بعد دوباتره به محل آمدم و چند ماهي را در منزل فاميلم به سر مي بردم و بعد از چند ماه ديگه در محل با يكي از بچه هاي محل شروع به كار كرديم و تا اين تاريخ ها هم دارم كارم را ادامه مي دهم . 

شهيد را از دست داده ايم بگوئيد ما او را به دست آورده ايم و ما خودمان را در موقع به دست مي آوريم كه شهيد شده باشيم همه موقعي به دست مي آيد كه شهيد شده باشيد .

(( شهيد آيت الله دكتر بهشتي ))

بگوييد بگوييد مكتب من   امام خميني

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:10  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

 

شهید حجت الاسلام شیخ عبدالله میثمی در یکی از خانه های مُحبّین اهل بیت سلام الله علیها در شهر شهیدپرور اصفهان در محله مذهبی مسجد حکیم در ماه مبارک رجب در شب ولادت حضرت امیر سلام الله علیه در سال 1334 دیده به جهان گشود . مادرش می گفت: «من از آن روزهایی که بچه های مؤمن را در مسجد حکیم می دیدم و هنوز بچه نداشتم از خدای بزرگ می خواستم که بچه های مؤمنی به من بدهد که همواره خدا را عبادت کنند. و روحانیون را خیلی دوست می داشتم از خدا می خواستم فرزندم معمم و روحانی شود و الحمدالله که دعایم مستجاب شد. زیرا که ما خانواده ای روحانی هستیم و پدربزرگ شیخ عبدالله روحانی بود و زمان رضاخان که عمامه از سر روحانیون برمی داشتند او عمامه اش را برنداشت. و پدر شوهرم نیز متدین بود، و همیشه دعای سمات می خواند. و همیشه جلسه قرائت قرآن داشتند. پدرش هم قرائت قرآن می رفتند و خود من نیز درس طلبگی خواندم ولی به خاطر ضعیف بودن بینائی منصرف شدم و کلاً اینها بچه های قرائت قرآن هستند.
شیخ عبدالله از وقتی که به دنیا آمدند اصلاً عجیب بود. هر کدام از فامیل که این بچه را می دیدند، می گفتند جذاب است از وقتی که به دنیا آمد من خودم پستان بدون بسم الله دهانش نگذاشتم و سعی می کردم حتی المقدور با وضو باشم ولی مطمئن نیستم که بگویم همیشه با وضو بوده ام ولی بسم الله را مطمئنم که گفته ام و در موقع شیر دادن یا حسین مظلوم هم می گفتم. وقتی شیخ عبدالله به دنیا می آید پدر مؤمن او برای نامگذاری فرزند به قرآن تفال می زند و این آیه می آید: « قال انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا» (آیه 32 سوره مریم) و پدر فرزندش را عبدالله نامگذاری کرد. شیخ عبدالله از کودکی متدین بود و حتی از شش سالگی قرآن می خواند و قرآن را حفظ می کرد و به دبستان رفت و در موقع امتحانات برای اطمینان قلب آیةالکرسی را که حفظ کرده بود می خواند و مادرش می گوید: او را از زیر قرآن رد می کردم و برایش دعا می کردم و آیة رب اشرح لی صدری را می خواندم و بعداً هم الحمدالله موفق می شد و دبستان ابتدایی را تمام کرد. بعد از دبستان ابتدایی دو سال هم شبانه درس خواند و روزها را پیش پدر کار می کرد.

نوجواني ـ جواني ـ تحصيل

شهيد ميثمي پس از دوران دبستان دوره دبيرستان را آغاز کرد و بعضي از سال ها را به طور شبانه درس خواند و روزها را پيش پدر کار کرد يکي از دوستان و همکلاسي هاي قديم او نقل مي کند که در سال 46 و 47 در يک دبيرستان بوديم. ايشان از نظر مقيد بودن به صفات پسنديده و اخلاق خوب ممتاز بود و دوستي ديگر داشت که با هم خيلي صميمي بودند و از هم جدا نمي شدند و فرق مي کردند با بقيه افراد و دنبال آموختن درس و يا مسائل ديني و اسلامي بودند و شهيد ميثمي معروف و مشهور بود به آشيخ. و اين لقب را به خاطر اين که خصوصيات ديني و عرق مذهبي از ايشان ظاهر بود روي ايشان گذاشته بودند ولي اين برخورد دانش آموزان باعث نمي شد که از بچه ها روگردان باشند. خيلي با صميميت و گرمي برخورد مي کردند و دوستي و محبت ايشان در دل همه بچه ها بود و سعي در هدايت بچه ها داشت.

از نوجواني شور و علاقه خاصي به مسائل مذهبي داشت به خاطر همين عشق و علاقه بود که به اتفاق چند نفر از دوستانش هيئت حضرت رقيه و کلاس هاي آموزش قرآن و صندوق قرض الحسنه اي در محل خود پايه گذاري کرد و به شاگردانش مي گفت: هر چقدر که استطاعت داريد براي قرض الحسنه پول بگذاريد و هر وقت مي خواهيد پول تان را بگيريد.

دانش آموزان و بچه ها را به نماز جمعه «گورتان» مي برد و پس از نماز جمعه آنان را براي نهار به منزل مي آورد و با همکاري خانواده غذايي ساده درست مي کردند و همراه آنها ميل مي نمود و خيلي خوب اين بچه ها را تربيت مي کرد.

يکي از دوستان هم محلي او مي گويد: توي محل ايشان را مي ديديم که بي آلايش و با دوچرخه اي خيلي ساده رفت و آمد مي کند. در بدو امر هر کسي که ايشان را مي ديد و به ظاهر ايشان اکتفا مي کرد فکر مي کرد که يک آدم ساده و بازاري هستند که دنبال کار و زندگي خودشان هستند اما هنگامي که برخورد مي کرد صحبت مي کرد انسان يک مرتبه متوجه مي شد که با يک روح بلند و يک انسان واقعاً استثنايي روبرو است. اولين برخوردي که ما با ايشان داشتيم يک بار در سال 53 – 52 موقعي که از نماز جمعه برمي گشتيم ايشان را ديديم که از نماز جمعه مي آمد وقتي احساس کرد که ما اهل نماز جمعه هستيم شروع کرد با ما صحبت کردن و با اولين تماس با آن اخلاق خدايي و جذاب شان ما را مجذوب خودش کرد و من با اين که قبلاً خيلي ايشان را توي محل ديده بودم ولي هيچ گمان نمي کردم که اين قدر جذاب و خوش اخلاق و خوش بينش باشد.

فعاليت هاي قبل از دستگيري (جواني(

در سنين جواني با همکاري جوانان و نوجوانان مخلص ديگر از قبيل شهيد حجةالاسلام رداني پور و شهيد حجازي و اخوي شهيدش شيخ رحمت الله، انجمني ديني و خيريه و هيئت حضرت رقيه را تأسيس کردند و عملاً ارشاد همسالان خويش را بر عهده گرفت در جلسات که در کنار مسجد حکيم اصفهان در مسجد کوچکي به نام مسجد جوجه تشکيل مي شد قرآن و مسائل سياسي روز را به افراد و بچه هاي محل تعليم مي داد. و جوانان را با خيانت هاي رژيم شاهنشاهي نسبت به اسلام و مسلمين آشنا مي ساخت. در محل با همه اقشار و طبقات، ارتباط و تماس داشت و با آنها در حد خودشان صحبت مي کرد. مثلاً هر موقع وارد مسجد مي شدي مي ديدي او نشسته با افراد حرف مي زند اما حرف هايشان براي هر کس درخور فهم او بود و درخور بينش و آگاهي او بوده از امام جماعت مسجد گرفته تا مردم بازاري که آنجا بودند چه مردها و جوانان و بچه ها با همه اين ها ارتباط و تماس داشت و همه را به خودش جذب مي کرد. يکي از خصوصياتش اين بود که مطالب مهم و عمده رادر جملات ساده بيان مي داشت و همين امر باعث شده بود که از همه طبقات و پيرمرد و جوان و بچه ها به او جذب شوند خيلي کارهاي خير عمومي مي کرد اما سعي مي کرد کارها به دست ديگران انجام گيرد، در برنامة مسجد، همه راهنمايي ها و ارشادها و برنامه ريزي هايش از ايشان بود منتهي دست اندرکارش کس ديگري مي شد و وقتي که آن مجلس برپا مي شد. در حقيقت او به هدف خودش رسيده و رشد و آگاهي مردم نسبت به تعاليم و اهداف اسلام بالا رفته بود. گذشته از فعاليت هاي عمومي و آشکار از قبيل برپايي جلسات روضه و قرائت قرآن و بردن نوجوانان به نماز جمعه «گورتان» و تعليم و آموزش آنها يک سري جلسات مخفي با شهيد رداني پور و شهيد حجازي و ديگران داشت که در اين جلسات تلاش مي شد که اهداف و اعلاميه ها و کتاب هاي حضرت امام مطالعه شود و کيفيت گسترش و آموزش آنها به ديگران بررسي گردد و شهيد ميثمي مسئول و مربي اين جلسه بود. خيلي طبيعي و عادي و ساده مخفي کاري مي کرد. مثلاً مقبره اي کنار مسجد حکيم به نام مقبره مرحوم کرباسي است ايشان از علماي بزرگ اصفهان بوده و آنجا دفن مي باشند. شهيد ميثمي کليد اين مقبره را گرفته بود به عنوان اينکه متولي باشد و نظافت آنجا را بکند و آب و جاروتي بکند. و تحت عنوان متولي مقبره پوشش بسيار خوبي درست کرده بود و استفاده هاي زيادي مي شد و خانه خرابه اي بود پشت مقبره که آن هم متعلق به مقبره بود که ايشان خيلي چيزهاي زيادي را در آنجا مخفي کرده بود و گاهي اوقات جلسات توي خانه خراب پشت مقبره تشکيل مي شد چون که اغلب اوقات درب مقبره بسته بود و فقط عصرهاي جمعه شهيد ميثمي مي آمد درب مقبره باز مي کرد و آب و جارويي مي زد و عده اي هم چون جمعه بود مي آمدند زيارت و هيچ کسي هم تصور نمي کرد که از اين مقبره به عنوان مرکزي براي اعلاميه و چيزهاي ديگر استفاده مي شود و همه محل مي دانستند که متولي مقبره آشيخ عبدالله است ولي هيچ کس فکر نمي کرد که از اين مکان استفاده سياسي مي شود. بسياري از شاگردان آن جلسات به برکت روح مصفاي شهيد از خدمتگزاران واقعي جمهوري اسلامي شدند و بسياري از آنها شهيد گرديدند. يکي از شاگردان آن کلاس مي گويد شهيد ميثمي صحبت ها و مطالبي که مي فرمود همه اش حکمت آميز بود و نکته بارزي که از همان اول در ايشان بود و تا همين اواخر که شهيد شدند اين بود که سخن نمي گفت الا اين که در سخنش يک حکمت و موعظه و نکته آموزنده اي وجود داشت.

من هر موقع سر کلاس هاي ايشان مي رفتم و ايشان صحبت مي کرد احساس مي کردم که در کنار عالم هشتاد ساله، هفتاد ساله اي هستم که دنيا ديده است و با تجربه است و با علم است با وجودي که سن زيادي نداشت اما از لحاظ تجربه و مشاهدات، شخصي سالخورده بود.

در حوزه علميه قم

شيخ عبدالله در دوران نوجواني وقتي که در مساجد و معابر و کوچه ها و خيابان هاي شهر اصفهان به دوستان اهل بيت برخورد مي کرد و کلام آنها را مي شنيد! خيلي مشتاق بود ببيند که اين ها کجا و چگونه درس خوانده اند؟ همان جايي برود که اين ها هستند و همان راهي را طي کند که اين ها طي مي کنند. لذا پس از جستجو و تلاش به اين نتيجه رسيد که عازم شهر قم شوند. چون قم را مرکز آموختن معارف اهل بيت مي دانست و آنجا را محل مناسبي براي رشد خود و دوستان تشخيص داد و با روحي پاک و دلي عاشقانه براي به دست آوردن رضايت پدر و مادر به زيارت مقبره علامه مجلسي رحمه الله عليه که زيارتگاه مردم مؤمن اصفهان است رفت و متوسل به علامه مجلسي رحمه الله عليه شد که خداوند وسايل سفر به قم را درست کند. عاقبت همين طور شد و خداوند خواسته اش را اجابت کرد و وقتي موضوع را با پدر و مادر مطرح کرد و به آنها گفت که من سر قبر مجلسي رفته ام و دعا کرده ام که شما و پدرم راضي شويد که من به قم بروم. پدر و مادر موافقت کردند. لذا همراه برادر شهيدش حجت الاسلام رحمت الله ميثمي و شهيد حجت الاسلام مصطفي رداني پور در سال … به قم هجرت نمودند تا از درياي بيکران دانش در حوزه علميه بهره گيرد. آن سه يار با هم به مدرسه حقاني (شهيدين فعلي) وارد شدند و هر سه با هم در حجره اي سکونت گزيدند. حجره ها دو نفره بود و شهيد قدوسي رحمت الله عليه اصرار داشت که يکي از آنان به حجره ديگري منتقل شود اما آنان با هم عهد کرده بودند همه جا با هم باشند. يکي از دوستان حوزه اي ايشان مي گويد:
از سالي که اين برادر بزرگوارمان وارد حوزه عمليه قم و مدرسه منتظرية (حقاني سابق) شدند در خدمت ايشان بودم و درباره وصف شهيد عزيزمان ميثمي بايد اين جمله را گفت اگر کوه هم بود به خدا قسم صلابتش  از کوه بيشتر بود. از سالي که وارد مدرسه شد از روز اول فهميده و با انتخاب وارد اين کار شد و اين ستاره قدوسي شهيد بزرگوار حجت الاسلام شيخ عبدالله ميثمي و شهيد بزرگوار شيخ رحمت الله ميثمي و شهيد بزرگوار حجت الاسلام حاج شيخ مصطفي رداني پور اين سه برادر در يک حجره با هم شروع به زندگي کردند و چه زندگي باصفايي و چه انتخابي. برادر بزرگوارمان حاج آقا ميثمي که تقريباً سمت سرپرستي اين سه نفر را داشت از همان روزهاي اول مقام جمع الجمعي داشت و اين مقام را تا روزهاي آخر حفظ کرد. آن روزها برادراني که به ياد دارند طلاب و کساني که مبارزه مي کردند نوعاً از مسائل معنوي غافل مي شدند و يا به تعبيري ديگر کمتر توجه به مسائل معنوي داشتند يعني کمتر مي توانستيم طلبه اي را پيدا کنيم که نماز شبش و تهجدش و راز و نيازش سر جاي خودش باشد و هم کار مبارزه و تشکيلاتي. برادر بزرگوارمان حاج آقا ميثمي از همان روزهاي اول اين مقام را داشتند. معمولاً برادران مبارز تا پاسي از شب روزنامه و مجلات را مي خواندند و به راديوهاي خارجي گوش مي دادند به طوري که اين مسئله در حوزه در همان سال ها يک مقدار زبان زد شده بود که طلبه هايي که اهل مبارزه اند به مسائل عبادي توجه ندارند و از آن طرف کساني که مشغول تهجد و راز و نياز و عبادت و مسائل معنوي بودند توجهي به مسائل مبارزاتي نداشتند و اين شهيد بزرگوارمان به هر دو مسئله اهميت مي داد. اهل تهجد و نماز اول وقت و نماز جماعت و نماز شب بود و هم به مبارزه بها مي داد. در مسجد حکيم اصفهان کار تشکيلاتي مي کرد و با يک گروه از برادرها مرتبط بود که بعد هم در اثر همان نوع فعاليت ها دستگير شد.

در طول درس خواندن و طلبگي شور درس خواندن داشت و با انتخاب وارد شد و بسيار جالب درس مي خواند و بسيار منظم، و مقيد بود. اخلاق و برخوردش آموزنده بود. آنچه را ياد مي گرفت به ديگران ياد مي داد در اصفهان جلساتي داشت و مطالب اسلامي را به برادران منتقل مي کرد. يک شب ساواک به مدرسه حقاني هجوم آورد و تعدادي از برادران از جمله شيخ عبدالله را دستگير کردند و هنوز فرياد آن پليس مخفي در گوش ما طنين انداز است که مي گفت عبدالله ميثمي بياد.

دستگيري و زنداني شدن او

به دنبال گسترش فعاليت هاي مذهبي و سياسي شهيد ميثمي و دوستانش در جرياني که پيش مي آيد تعدادي از برادران دستگير مي شوند و يک فردي که بعداً منافق از آب درمي آيد تعدادي از برادران از جمله شهيد حجازي و شهيد ميثمي را لو مي دهد، يکي از افراد که در جريان بوده است ماوقع را اين گونه شرح مي دهد:

ما قبل از ايشان دستگير شديم. ولي شهيد ميثمي موفق شد که به چنگ ساواک نيفتد ولي در اثر اعترافات آن فرد منافق ساواک در تلاش بود که او را دستگير کند. لذا شهيد ميثمي مدتي زندگي مخفي داشت و در قم تحصيل مي کرد و جاي ثابتي نداشت و با نام مستعار اين طرف و آن طرف مي رفت ولي ساواک به شدت دنبال او بود و خودم مي ديدم که چه وحشتي از نام شهيد ميثمي داشتند و با ولع عجيبي دنبال مي کردند که ايشان را پيدا کنند. طبعاً هر چند وقت يک بار ما را بازجويي مي کردند و سؤال مي کردند که شيخ عبدالله را کجا مي توانيم پيدا کنيم ما را تحت فشار مي گذاشتند و مي خواستند او را پيدا کنند. و ما طفره مي رفتيم تا اين که مرا از زندان آزاد کردند. يک روزي صبح زود او را در راه ديدم. گفتند که چه خبر به ايشان عرض کردم که اينجا نمي شود صحبت کنيم.
بهد به صورت مجزا رفتيم حمام جارچي نزديک مسجد حکيم و آن جا داخل حمام چند کلمه اي با ايشان صحبت کرديم و مطالبي را که لو رفته بود به ايشان منتقل کرديم و مسائلي که هنوز لو نرفته بود به او گفتم. مدتي بعد نمي دانم شش ماه يا يک سال بعد در قم دستگير شد و بعداً براي ما پيغام فرستاد که آن مطالبي که گفتي خيلي به درد ما خورد.

دستگيري شهيد ميثمي

ماه هاي پاياني سال تحصيلي بود که ساواک در تعقيب شهيد ميثمي به مدرسه حقاني يورش برد و در تاريخ 11/3/54 او را همراه عده اي از طلاب مبارز دستگير کرد و در کميته مشترک ضد خرابکاري تهران بازداشت و شکنجه و بازجويي گرديد. ساواک با تمام قوا سعي مي کرد تا اطلاعات تازه اي از وضعيت مبارزين مسلمان کشف کند وليکن مقاومت دليرانه او سبب شد که کوچک ترين اطلاعاتي نتوانند به دست آورند او مي گفت وقتي مرا تحت فشار شديد قرار مي دادند توسل به امام زمان (عج) پيدا مي کردم و با اين توسل يک نيرو و قدرت تازه اي پيدا کرده و از اعتراف خودداري مي کردم. در بازجويي ها خودم را به ناداني و جهالت زده بودم با خط کج و معوج بازجويي هاي خودم را پاسخ مي دادم و آن مأمور شکنجه و بازپرس مي زد توي سر من و مي گفت خاک بر سرت که توي بي سواد ـ تو جاهل ـ و نفهم جزء طرفداران امام هستي. شما جاهل ها را گير مي آورند و گول مي زنند... وقتي مطلبي گيرشان نيامد، آمدند مرا با يک کمونيست هم سلول کردند. خوب کمونيست هم نجس بود اگر آب مي آوردند توي اين سلول او اول آب را مي خورد تا من نتوانم آب بخورم. اگر غذا مي آوردند، دست مي گذاشت تا غذا نجس شود و نشود استفاده کرد. اگر من عبادت و راز و نياز مي کردم او مرا مسخره مي کرد و بارها مرا مسخره کرد تا يک شب جمعه اي اين کمونيست خواب بود من بلند شدم دعاي کميل را بخوانم. دعاي کميل که مي خواندم رسيدم به اين جمله که مي گويد خدايا اگر در قيامت بين من و دوستانت جدايي بيندازي و بين من و دشمنانت جمع کني چه خواهم کرد. وقتي به اينجا رسيدم نتوانستم خودم را کنترل کنم. دلم شکست و ناله ام بلند شد و هر چه کردم نتوانستم خودم را کنترل کنم گريه فراواني کردم وقتي سرم را بلند کردم ديدم همان کمونيست هم سرش را گذاشته روي خاک ها دارد گريه مي کند و متوجه خدا شده است.
تعريف مي کرد: در زندان مرا خيلي شکنجه کردند تا اين که به امام زمان (عج) متوسل شدم و از آن پس مرا به زندان ديگري منتقل کردند. او به پيروي از امام هفتم موسي بن جعفر (ع) زندان و شکنجه را براي اسلام تحمل کرد و سازش را نپذيرفت و دراين باره فرمود: حضرت موسي بن جعفر (ع) براي همه ما مي توانند الگو باشند که اگر گاه نياز باشد انسان چندين سال زندان بکشد و تحمل مشقات و مشکلات را بکند. چه بسا اگر امام يک ذره نرمش نشان مي دادند ايشان را آزاد مي کردند ولي وقتي احساس کردند ياري دين خدا به اين است که اين گونه باشند، با کمال صلابت ايستادگي کردند.
پس از شکنجه هاي فراوان سرانجام او را به 5 سال زندان محکوم کردند. 5/1 سال آن را در زندان قصر بود و سپس به زندان اصفهان منتقل شد.

ثبات عقيده در زندان و آموختن درس هاي جديد

آنچه در زندان مهم بود ثبات عقيده و استقامت در عقيده بود که ميثمي والاترين مظهر آن بود. در زندان منافقين و کمونيست ها زندگي اشتراکي و به اصطلاح کمون تشکيل داده بودند با هم به طور مشترک غذا مي خوردند و معاشرت داشتند و افکار التقاطي و مادي را تبليغ مي کردند و عده اي  از آنها مارکسيست شده و  عده اي هم بريده بودند و جو وحشتناک ضداسلامي در زندان حاکم ساخته و زندان در زندان ايجاد کرده بودند و هر کسي تسليم افکار انحرافي آنها نمي شد با مارک ارتجاعي و غيرمبارز و ... با او به مبارزه برمي خواستند و او را بايکوت مي کردند. شهيد ميثمي علاوه بر مقاومت در برابر دستگاه جبار ستم شاهي در مقابل گروه هاي مختلف ضداسلامي و منافقين که براي به دست آوردن حکومت دنيايي به زندان افتاده بودند و در زندان نيز تصميم جدي براي محو اسلام و منحرف ساختن بچه هاي مذهبي گرفته بودند. (مقاومت کرد) از کار آنها اطلاع داشت و به منافق بودن سران اين گروه و انحراف آنها يقين داشت. لذا سخت در مقابل آنها ايستاد و شماتت ها و سختي هاي زيادي را تحمل کرد تا شايد اعضاي منحرف اين گروه را آگاه سازد و بساط تشکيلاتي آنها را در زندان بر هم زند تا عاقبت؛ موفقيت چنداني هم به دست نياورد و اعضاي اين گروه مثل خوارج نهروان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نابود شدند.

خود شهيد مي گفت من در زندان احساس کردم که با هر کدام از اين نيروها و دستجات ارتباط برقرار بکنم در خسران هستم. «آنجا يک پيرمردي را پيدا کردم (آن پيرمرد الآن از علماي مدرسه مروي است درسي مي گويد) او يار من بود و نصيحت مي کرد و او مي گفت که عمرت را با نشست و برخاست با اين خائنين تلف نکن و وقتي خانواده ام با تلاش زياد موفق شدند از پشت ميله هاي زندان با من ملاقات کنند، قبل از ملاقات با خود مي انديشيدم، شايد مادرم هنگامي چشمش به فرزند شکنجه شده اش بيفتد به انگيزه احساس مادري با گريه و اشکش از من بخواهد راه سازش و مسالمت را در پيش گيرم که آزادم سازند. اما هنگامي که با مادرم مواجه شدم با لحني گرم و رسا گفت: «مادر! مبادا ناراحت باشي تو سرباز امام زماني و به خاطر امام زمان به زندان افتاده اي ـ استقامت کن ... امام زمان کمک مي کند و تو موفق مي شوي» انگار که در دانشگاهت تحصيل مي کني. لذا از اين سخنان مادرم روحيه ام تازه گشت در زندان دوباره فعال گشتم شروع به درس خواندن کردم. سوره يوسف را خيلي تلاوت کردم و سوره يوسف تسلي بخش و آرام بخش من بود. توسلات فراواني به امام زمان داشتم.

آري شهيد ميثمي که مي ديد منافقين که دم از اسلام مي زنند به هيچ وجه به ضوابط شرع پايبند نيستند. از آنها کناره گرفت و به خاطر اين پايداري در عقيده و حفظ عقيده در اين راه از منافقين درون زندان آزارها و تهمت ها و زخم زبان هايي ديد که از شکنجه ساواک هم وحشتناک تر بود.
تعريف مي کرد: «دو عاشورا را در زندان بودم سال اول را با منافقين و در زندان سياسي بودم. به خاطر برخورد روشنفکرانه و بد منافقين از ترس سرم را به زير پتو بردم و تا صبح در عزاي اباعبدالله الحسين اشک ريختم. سال بعد مرا به زندان عادي و به جمع لات ها منتقل کردند. شب عاشورا همان لات ها آن چنان نوحه خواني کردند و سينه زدند که جگر مرا حال آوردند. من لات ها را بهتر از آنها مي دانم.

تحصيل علم در زندان طاغوت

شهيد ميثمي در زندان همبه آموختن علم پرداخت تحصيلات ديني را ادامه داده و کتب حوزه اي را به خوبي نزد اساتيدي که زنداني بودند خوانده و دوره کرد با قرآن مأنوس شده بود. از نهج البلاغه درس ها گرفته بود بسياري از کتب روائي نظير اصول کافي و نهج البلاغه و غيره را از اول تا آخر مطالعه کرد. و در زمينه احاديث آل محمد (ع) تبحر زيادي پيدا کرده بود. وي چه در زندان و چه در بيرون قرآن را به خوبي مطالعه کرده و در آيات آن تدبر مي نمود و عبرت مي گرفت. شهيد در زندان نزديک يک پزشک متخصص به فرا گرفتن علم پزشکي مشغول شده بود.

شهيد ميثمي در زندان ساواک اصفهان

پس از يک سال و نيم زندان در زندان قصر شهيد ميثمي را به زندان اصفهان منتقل کردند. يکي از دوستان شهيد ميثمي که با او هم بند بوده خاطرات خود را از شهيد ميثمي در زمان زندان چنين شرح مي دهد:

آشنايي من با حاج آقا ميثمي در قبل از انقلاب به اين ترتيب بود که وقتي او را از زندان تهران به زندان اصفهان منتقل کردند روزهاي اول رفتيم خدمت ايشان و بعد از احوالپرسي مقداري از احوال ايشان جويا شديم. ايشان هر حرکتي را که انجام داده بود يا در حال انجامش بود شديداً ابا داشت که خودش را در رابطه با کارهايي که انجام مي دهد معرفي کند. لذا بسيار محجوب و مختصر ايشان مسائل مبارزاتي را گفت و بعد ديگر تا زماني که ايشان در زندان اصفهان بودند ما کم و بيش با ايشان رابطه داشتيم در فضاي آلوده اي که منافقين و گروهک ها در زندان ايجاد کرده بودند و وضعيت نامساعد و فشاري که بر بچه هاي مسلمان و آنهايي که ملاک خودشان را فقه و رساله قرار داده بودند خيلي سخت مي گذشت در اين فضا حاج آقا ميثمي دقيقاً در جهت تزکيه و تقوي روي خودش کار مي کرد و سعي بر زندگي گرفت در زندان که هيچ کدام از آن انحرافات و مسائلي که در آن فضا بود رويش تأثيري نگذاشت. آنجا به هيچ وجه از غذاي آلوده و نجس و گوشت هاي غيرذبح شرعي استفاده نکرد. در حالي که نوع افراد خيلي بي تفاوت و عادي آنها را استفاده مي کردند ايشان زندگي بسيار زاهدانه غيرقابل وصفي را داشت که شايد باورش براي خيلي از افراد مشکل باشد که يک جوان در آن سنين با آن شکل مي تواند زندگي کند. به اين معني که در 24 ساعتي که مي گذشت شايد من شاهد و ناظر زندگي زاهدانه و ساده او بودم و مي ديدم که هر وعده غذاي او يک تکه نان خشک بود و از مابقي وقتش به نحو شايسته اي استفاده مي کرد. هيچ کس در آن دوران زندان به اندازه حاج آقا ميثمي از اوقات خودش استفاده مثبت نمي کرد. يا در حال مطالعه کتب اسلامي بود و يا در حال عبادت و نماز و خودسازي و ذره اي هم به منافقين و ديگر گروهک هايي که در زندان، فضا را آلوده کرده بودند وقعي نمي گذاشت و بسيار بزرگوارانه و سنگين و بدون اعتنا زندگي خودش را در زندان طي مي کرد. اين قدر زندگي ايشان زاهدانه بود که من روزهاي آخر حيات رژيم طاغوت، روزي بدن ايشان را در حمام ديدم هيچ از آن نمانده است. يعني مي شد دنده هاي بدن او را شمرد يک پوست و يک استخوان مانده بود ولي از لحاظ روحي بسيار قوي و نيرومند. اين نوع زندگي کردن اگر در رابطه با خدا و زندگي با خدا نباشد هيچ امکان ندارد. او يکي از معدود افرادي و شايد تنها فردي بود که در مجموعه بچه هاي مذهبي مي توانست اين طوري زندگي کند.

آزادي از زندان

به دنبال مبارزات قهرمانانه امت اسلامي به رهبري امام امت، زندانيان سياسي با حول و قوه الهي به دست بندگان مخلص خدا آزاد گرديدند و شهيد ميثمي نيز در تاريخ 1/8/57 از زندان آزاد شد. خود شهيد مي گويد: «من به دست همين انقلاب پيروز آزاد شده ام و چند سال به اين انقلاب بدهکارم و مي بايست آن دوسالي که از زندانم مانده بود و آزاد شدم اين مردم از من طلبکار هستند و بايد شبانه روز براي اين مردم کار بکنم و هيچ طلبي از اين مردم ندارم.»

مادر شهيد مي گويد زماني که شيخ عبدالله زندان بود شنيدم که در زندان چاقوکشي شده و چند نفر هم زخمي شده اند ما همراه ديگر مادران زندانيان به درب زندان رفتيم تا جوياي احوال فرزندان مان شويم و گريه مي کرديم ولي ساواکي ها قهقهه مي زدند و مي خنديدند ما هم پيش خود مي گفتيم روزي هم مي شود که ما به شما بخنديم تا اين که الحمدالله چند ماه بعد مردم مسلمان قيام کردند و درب زندان ها باز شد و فرزندم آزاد شد. من هم در آن روز عمل قلب انجام داده بودم با آمدن فرزندم خوشحال شدم و سجده شکر به جا آوردم.

پس از آزادي و قبل از پيروزي انقلاب اسلامي

بعد از آزادي از زندان فعاليت هاي شهيد ميثمي گسترش يافت و سعي کرد دور از نام و شهرت و آوازه عاشقانه تلاش نمايد. لذا براي تبليغات عازم يکي از روستاهاي بختيار شد. مردم ناآگاه روستا بر اثر تبليغات سوء رژيم ستمشاهي و تحريک ژاندارمري به جاي اين که از وي استقبال کنند به او اهانت کرده و سنگ زده بودند. اما او همچنان بر هدايت شان اصرار داشت، وقتي رئيس پاسگاه براي جلب وي آمده بود، با لحني قاطع به او گفته بود من همين جا مي مانم تا براي مردم احکام دين را بگويم. برخورد قاطعانه او موجب شده بود تا مردم هم تحت تأثير قرار بگيرند و زمينه براي تبليغ او فراهم شود. ايشان مي فرمود: من آن روزها آرزو داشتم دوباره مرا بگيرند تا چند سرباز را وادار به فرار کنم و يا يک نفوذي مؤمن در ارتش پيدا بکنم.

يک بار جهت تبليغ به يکي از روستاهاي شهر کرد رفت و همراه خود مقداري کتاب و رساله حضرت امام و يک ضبط صوت هم برد وقتي شب وارد روستا شد کار خود را شروع کرد.
و مأمورين طاغوت سر مي رسند مي گويند براي چه اينجا آمده اي کارهايت را بکن تا تو را به زندان ببريم. شهيد ميثمي با طمأنينه و قلبي قوي کتاب ها و ضبط صوت و رساله امام را برداشته و نمازش را به آرامي مي خواند و با آنها به بحث مي پردازد. سرانجام او را دستگير کرده و مي برند در يک بياباني که سگ هاي زيادي داشته او را رها کردند.

در حوزه علميه قم بعد از زندان

به نقل يکي از دوستانش: از اولين سال انقلاب آقا عبدالله از زندان آزاد شده بود. او درس ها و مباحثات خود را به دو دسته تقسيم کرده بود. درس ها و مباحثات صبح که در آن طرف رودخانه (مدرسه حقاني) و درس ها و مباحثات عصر که در اين طرف رودخانه (مسجد فاطميه و حرم) بود.
مي گفت: ما بايد از تمام فرصت هاي عمر خود استفاده کنيم. اين است که من وقت خود را صرف اين طرف و آن طرف رفتن نمي کنم کارهاي خود را از نيم ساعت به اذان صبح شروع مي کرد و نماز شب ـ حرم ـ نماز جماعت ـ زيارت عاشورا دعاي عهد و بعد از آن تا ظهر درس و مباحثات بود و بعدازظهر درس منطقي ميگ فت و باز اين برنامه ادامه داشت تا شب هنگام ساعت 10 – 11.

شهيد ميثمي در حوزه علميه قم از محضر اساتيد بزرگواري چون شهيد قدوسي، آيت الله خزعلي و استاد حائري شيرازي بهره ها برد وي در يک سال تحصيلي به اندازه دو سال پيشرفت علمي داشت.

فعاليت هاي شهيد ميثمي در ياسوج

پس از پيروزي انقلاب اسلامي مدتي کوتاه جهت ادامه تحصيل به حوزه علميه قم رفت و مدتي را نيز در کردستان گذراند و با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در ياسوج توسط يار ديرينه اش شهيد حجت الاسلام رداني پور به ياسوج هجرت نمود تا در کنار عزيزان پاسدار و عشاير محروم به سازندگي و ارشاد بپردازد. او که بعد از آزادي از زندان و با سابقه سياسي مي توانست در بسياري از جاهاي حساس مملکت نيروي کارآمدي باشد، ولي گمنامي را دوست مي داشت و بدون نام و شهرت و آوازه ـ مي خواست فقط به جهت و جريان اعتلا و رشد اسلام کمک کند؛ سرزمين محروم ياسوج و کهکيلويه و بويراحمد را انتخاب نمود و در ضمن کار در سپاه از تبليغ و ابلاغ رسالات خدا هم غافل نشد و در آن منطقه محروم منبر مي رفت و ارشاد مي کرد. شب ها به روستاهاي ياسوج مي رفت و جوان ها را جمع مي کرد و سخنراني مي کرد و با آنها گرم مي گرفت و مفاهيم اسلامي را بين آنها گسترش مي داد.

يکي از برادران طلبه که جهت تبليغ در سال 58-59 به ياسوج رفته و با شهيد ميثمي برخورد کرده است خاطرات خود را اين گونه شرح مي دهد:

اولين مرتبه که جهت اداي نماز وارد مسجد ياسوج شدم شهيد ميثمي را بعد از نماز ملاقات کردم. لبخندي زد با تبسم و گرمي با ما برخورد کرد و همان جا من شيفته اخلاق ايشان شدم. آن جاذبه اي که در وجود ايشان ديدم، از همان موقع با هم آشنا شديم و تا لحظه شهادت نيز با او همراه و همکار شدم زيرا جاذبه و چهره و حالت او را فوق العاده يافتم. ما را به سپاه پاسداران ياسوج برد که در آن موقع مسئول روابط عمومي بود. بعد از چند ماهي مسئوليت کلي سپاه را به عهده اش گذاشتند و آن روزها سپاه کارهاي زيادي انجام مي داد و ما با هم مي رفتيم شب ها در سپاه و رزوها فعاليت هاي تبليغي در شهر و روستاها داشتيم و شخصيت خود شهيد ميثمي ما را جذب کرد. در آن موقع يادم هست که در سپاه پاسداران شب ها نماز شب مي خواند موقع اذان صبح پا مي شد اذان مي گفت و نماز جماعت برقرار مي کرد و بعد از نماز بچه ها را جمع مي کرد و مي نشستند قرآن مي خواندند و هر کدام چند آيه و خودش هم با صوت مي خواند و بعد چند آيه ترجمه مي کرد. موقع صبحگاه، جزء اولين افرادي بود که مي رفت در صف و با بچه ها شرکت مي کرد و مي گفت: اگر ما منظم باشيم بچه ها هم عادت مي کنند به نظم. بچه هاي ياسوج نوعاً هم تحصيل کرده نبودند ولي چنان آن اخلاق ايشان را عوض کرده بود که بچه ها قابل مقايسه با تحصيل کرده ها نبودند.خيلي در سطح بالا فهم و شعور داشتند و مي فهميدند و اعمال و رفتارشان را مواظب بودند به علت آن تأثيري که شهيد ميثمي روي اين ها داشت حوزه علميه آنجا را فعال کرد و طلبه هاي خوبي را پرورش داد. چه شهدايي که مسير شهادت را از او آموختند. با اخلاص و عاشقانه و بدون چشمداشت براي اسلام کار مي کرد.

او سهم بزرگي در ثبات سياسي و نظامي منطقه داشت و خدمات او را روستائيان و عشاير بوير احمد به خوبي مي دانند. در کمک به مستمندان و رسيدگي به خانواده هاي شهدا بي نظير بود. طرح خوابگاه براي دانش آموزان مستمند از فکر او نشأت گرفت. در تشکيل بسياري از نهادهاي انقلاب اسلامي در استان سهم اساسي داشت، نقش مهمي در وحدت نيروها ايفا کرده و مسئولين براي مشورت او را بهترين ناصح و امين مي شناختند. نفوذ او در قلب هاي مردم اين منطقه به گونه اي بود که بعد از شهادتش بدون اغراق تمامي خانواده ها در تمامي روستاها داغدار شدند.
يکي از برادران (فرمانده سپاه ياسوج) در مقاله اي دربارة او مي نويسد:

در اين ديار که جوانان پاک را دزدان عقيده در کمين بود خداي بزرگ به اين ديار منت نهاد و او را براي هدايت اين سامان وادار به هجرت نمود و خدايش رحمت واسعه بدهد شهيد بزرگوارمان رداني پور را که از عمده عوامل مؤثر در هجرت شهيد شاهدمان ميثمي بزرگ دوستي ديرينه با او بود و در اين تب و تاب او وارد ياسوج شد و به سپاه آمد والحق امروز بعد از گذشت هشت سال از عمر سپاه به بعضي از خدمات او در راه حفظ صيانت و قداست و محبوبيت سپاه و در راه هدايت مستقيم سپاه پي مي بريم...
تشکيل کلاس هاي عقيدتي و سياسي و اخلاقي و احکام عملي از اولين اقدامات او بود و در اين راه متحمل هر مشکل و رنجي مي شد مجموعه کساني که در صحنه مبارزه آن روز به طور عام و پاسداران به خصوص هر عمل نيک و صالحي انجام داده و مي دهند به واسطه گرفتن قبض از وجود او به تبع تعاليم عملي و نظري او بود، چرا که او بود که در اين ديار سنگ بنا را استوار بنا نمود وقتي در کلاس درس بحثي را شروع مي کرد چون از دلي خالص و پاک سخن مي راند بر دل مي نشست.
در آن منطقه، جريانات انحرافي را از خط اصيل و رهبري تميز مي داد و جامعه را از مهلکه آنها نجات مي داد و در آن شرايط که طيف هاي وسيعي در گوشه و کنار و در بين جامعه در تلاش تحريف و انحراف مسير انقلاب بودند، خط صحيح را تبيين و جامعه را در اين سامان به آن سمت رهنمون بود.
و در خصوص ايجاد وحدت ميان نيروها و امت اسلامي سعي بليغ داشت و در اين راه متحمل رنج ها شد.
اسوه تقوي و اخلاص، زهد، محبت و اميد بود پيوسته توصيه اش به برادران در اين جهت بود او نه تنها در سپاه مسئوليت هاي سنگيني داشت و اداره کننده و هدايتگر سپاه بود، بلکه تمامي امور سياسي و اجتماعي استان را عملاً اداره مي کرد و علاوه بر اين در ساده ترين امور زندگي مردم علي الخصوص پاسداران راهنمايي دلسوز و ياوري باهمت بود. علاوه بر شرکت در مجالس شهدا در مجالس عقد پاسداران شرکت مي نمود و سعي فراوان در ازدواج بچه ها داشت. پاسداران وقتي صيغه عقد را از زبان او مي شنيدند مطمئن مي شدند که مهر تائيد الهي بر پيوند آميخته با محبت آنان حک شده است و او حتي در تعيين اسم نوزادان هم همت مي گماشت و براساس محبت و  ارادتي که به ائمه معصومين صلوات الله عليهم داشت سعي فراوان بر گذاشتن اسم آنها بر نوزادان مي نمود.
هميشه ابتدا سلام مي کرد.

هيچ گاه درخواست دعوت برادران مؤمن را رد نمي کرد هرچند برنامه ساعات او پر بود وقتي را تعيين مي کرد و حتماً سر موقع به وعده خود عمل مي کرد.

در زمان حضورش در ياسوج عليرغم مشغله فراوان به تمام خانواده ها سرکشي مي کرد، در کنار مادر شهدا مي نشست و آنها را به ياد فاطمه زهرا در سوگ امام حسين (ع) دلداري و تسلي مي داد.
هرگاه به منبر مي رفت نام تمام شهدا به ترتيب تاريخ شهادت بر زبان مي آورد و اين عمل چه تأثير مهمي داشت بر روحية خانواده شهدا. هرگاه عظيم ترين مشکلات براي دوستانش پيش مي آمد او به آساني حل مي کرد، زماني که مشکلات و اداره وهزينه زندگي بر پاسداران سنگيني مي نمود مشکلات را حل مي کرد.

او منشأ هر خيري بود. ايجاد نماز وحدت در ياسوج قبل از آني که نماز جمعه داير گردد تا وسيله اي باشد براي تأليف قلوب مؤمنين و معرفت يافتن عموم به مسائل روز و احکام دين و چه تلاش نمود تا نماز جمعه داير گرديد و شخصاً پيگيري هاي مستقيمي نمود تا امام جمعه ياسوج تعيين شد.
وقتي احساس مي کرد بايد آگاهي بدهد با حضور مستقيم خود در مدارس، در ادارات در روستاها در مساجد، در حسينيه شب ها و روزها تلاش نمود. دانش آموزان ياسوج و عموم مردم اين سامان با اين مطلب آشنا هستند.

شهيد بزرگوار حدود 200 کتابخانه در بويراحمد داير نمود. کتاب فروشي مطهري ياسوج را که تاکنون هم تنها کتاب فروشي شهر است او داير نمود تا تشنگان معارف اسلامي بهره مند شوند و با تلاش او بود که کتاب با تخفيف 30% در اختيار علاقمندان گذاشته مي شد.

ميثمي بزرگ در ارتباط با جنگ ذوب شده بود. در اعتقاد حضرت امام مدظله العالي و چه شيوا و رسا مي فرمود: امروز سعادتمند آن کسي است که سعادتمند ديگري را به شرکت در جنگ ترغيب نمايد و هم او مي فرمود: جنگ را پاياني خواهد بود. هم چنان که آغازي بود و انشاءالله پايان آن پيروزي اسلام بر کفر است. لکن آنچه براي ما مهم است اين است که ما بدانيم قبل از اين که پرونده جنگ بسته شود پرونده سعادت يا شقاوت ما بسته خواهد شد و چه زيبا پرونده سعادت خودش را با نثار خون مطهرش بعد از 16 سال تلاش و کوشش و تحمل رنج در اداره انقلاب اسلامي و جنگ با سربلندي به دست امام زمان (عج) سپرد» .

فعاليت هاي شهيد ميثمي در شيراز

بعد از 30 ماه خدمت شبانه روزي به اسلام و انقلاب در ياسوج از سوي نماينده امام در سپاه به مسئوليت دفتر نمايندگي امام در منطقه 9 سابق (فارس ـ بوشهر ـ کهکيلويه و بويراحمد) منصوب گرديد.
خود ايشان نقل کرده بود که قبل از اين که از ياسوج به شيراز بيايند و دفتر نمايندگي امام براي او مطرح شود شب قبلش خواب ديده بودند حضرت بقيةالله را در جلسه اي که يکي از علما نيز حضور داشته اند که در آن جلسه پيشنهاد کاري به او شده بود. آري خدمات خالصانه شان او را به شيراز کشانيد. مسئوليت خطير دفتر نمايندگي حضرت امام را به ايشان سپردند و سرانجام به سپاه شيراز منتقل شد و آنجا هم در سپاه منشأ تحولات بسيار واقع شد و هميشه ناصح و حاضر بود و سپاه را در راه اصلي خود پرتحرک و فعال نمود و انسجام مطلوبي بين همه اقشار سپاه ايجاد کرد و پيوند سپاه و روحانيت و سپاه و ارتش را تقويت نمود. او دستور داده بود که حتماً شوراي منطقه بايد هفته اي يا دهه اي يک جلسه در حضور امام جمعه تشکيل بشود و اين کار را انجام هم مي داد تا بين روحانيت و سپاه پيوندي معنوي برقرار شود و برادران در آن جلسه حضور پيدا مي کردند و مسائل و صحبت هاي خود را مطرح مي کردند.

پيشنهاد ديگر او اين بود که بين ارتش و سپاه هفته اي يک صبحگاه وحدت تشکيل بشود و اين برنامه نيز به وجود آمد و در اولين صبحگاه مشترک خود شهيد سخنراني کرد و هفته هاي بعد هم اين جريان ادامه داشت.

در شوراي فرماندهي سپاه شرکت مي کرد و سوره يوسف را تفسير مي کرد و خود ايشان مي فرمودند من در زندان که بودم هميشه به ياد يوسف بودم و لذا چندين مرتبه تفسير کامل سوره يوسف را مطالعه کرده و بسياري از آيات سوره يوسف را حفظ بود و نکات عجيب و ظريف و آموزنده اي از سوره يوسف نقل مي کردند. موقعي که در شيراز بودند به مسائل معنوي و نماز شب مفيد بود و بسياري از اوقات که احساس مي کرد ممکن است شب بيدار نشود آخر شب بعد از ساعت 12 نماز شبش را مي خواند و مي خوابيد. و ارتباط معنوي اش خيلي قوي بود و اُنس با قرآن داشت و هر موقع که پيش مي آمد زيارت عاشورا و دعاي توسل و غيره را مي خواند و گاهي هم ديگران را صدا مي کرد و مي گفت بيائيد با هم بخوانيم.

شايد از زماني که شهيد ميثمي به شيراز آمد و مسئولين و افراد بيشتري با او آشنا شدند متوجه شدند شخصيت او بسيار ارزنده و مفيد است و در سطح ارزنده تر و گسترده تري مي تواند منشأ خدمات بسيار باشد.

در اين مدت که شهيد ميثمي آنجا بود بسيار خوب عمل کرد و موفق بود. هم شهر را تا اندازه اي از مسائل اختلافي خارج کند و بالأخص سپاه را چون که خودشان دور از هر دسته و گروه بود و شخصيتي واقعاً فوق اين مسائل بود و نيت و قلبش هم در جهت تحقق دستورات امام بود و مخصوصاً «دور از دسته ها و گروه ها بود، با عملش به ما ياد داد که مي شود دقيقاً با همه با تفاهم برخورد کرد. با همه کساني که متعهد به انقلاب و اسلام و امام هستند و در عين حال جزو هيچ کدام از اين دسته ها و گروه ها هم نبود. و از طرف ديگر براي وحدت و انسجام نيروهاي مسلح تلاش مي کرد. يکي از افرادي که تجسم و عينيت گفتار امام و عمل به گفتار امام بود، شهيد ميثمي بود. اگر حضرت امام پيامي مي داد به ديگران توصيه مي کرد که علاوه بر شنيدن و خواندن پيام حضرت امام بنشينيم از روي اين پيام چند بار بنويسيم تا در عمل انشاءالله موفق شويم، خوب پياد کنيم و يا خيلي از مواقع ايشان از صحبت هاي حضرت امام پيش بيني هايي راجع به مسائل آينده مي کرد. و اگر در صحبت هاي حضرت امام هشداري بود، اين هشدار را خوب متوجه افراد مي کرد که خداي ناکرده آسيبي از جهت رعايت نکردن بعضي از دستورات حضرت امام به افراد وارد نشود.

زماني که شهيد ميثمي در شيراز تشريف داشتند يکي سري مسائل در آبادان ايجاد شد که برادراني که در خوزستان هستند واقف هستند و مي دانند که مسائل بسيار مشکل و معضلي بود. دفتر نمايندگي حضرت امام در مرکز مأموريتي به آقاي ميثمي داد. او به آبادان رفت و مسائل اختلافي و پيچيده آنجا را حل کردند.

شهيد ميثمي واقعاً معمار حل اختلافات و استاد يک وحدت حقيقي و پيوند قلوب بود آن گونه که امام مي خواستند.

آقاي ميثمي الگو و نمونه بود. مي توان گفت که يکي از حجت هايي است که فردا از همه ما سؤال مي شود که اگر امکان رفع اختلاف و ايجاد وحدت نبود پس شهيد ميثمي چگونه عمل مي کرد که توي همه اين شلوغي ها چون ملاک امام را داشت و خيرخواهي و نصيحت پدرانه اش نسبت به طرفين حالت واحدي را داشت ايشان را همه قبول داشتند و ايشان براي طرفين ناصحي امين بود. خيلي از موارد مي ديد که اين اختلافات، اختلاف در اصول کلي اسلام نيست، اختلاف سليقه هاست. خيلي مواقع اختلاف سليقه ها نمي تواند مانع تحقق اهداف اسلامي و اجراي دستورات اسلامي باشد و خصوصاً مانع شرکت فعال در جنگ باشد.

تصادف در جاده بندرعباس

شهيد ميثمي و شهيد کلاهدوزان جهت يک مأموريت نظامي به خاطر مسائل خليج فارس عازم بندرعباس مي شوند که در تاريخ 17/ ارديبهشت/63 با يک تريلر تصادف مي کنند و برادر کلاهدوزان و راننده او صمد بازرگان شهيد مي شوند ولي شهيد ميثمي مجروح و به بيمارستان منتقل مي شود و پس از بهبودي ادامه خدمت مي دهد خود شهيد مقاله اي درباره اين جريان نوشته است که در مقدمه يادواره شهيد کلاهدوزان به چاپ رسيده است. در زماني که در شيراز بود ارتباط فراواني با جبهه داشت. در عمليات فتح المبين ـ کردستان ـ و محرم و غيره حضور داشت. در آن روزها برادر و يار عزيزش سردار رشيد اسلام حجت الاسلام رداني پور به فيض شهادت نايل شد و پس از چندي برادر دانشمند و فاضلش شيخ رحمت الله ميثمي در پيش چشمانش در جبهه به شهادت رسيد. آري بسياري از ياران او رفته بودند و او مصمم به ادامه راه آنها بود.

خاطره اي از شهيد ميثمي در جاده شيراز

در زمستان از تهران به طرف شيراز با ماشين سپاه حرکت کرديم. در جاده شيراز بين پستي و بلندي ها به بلندي برخورد کرديم که ماشين با آن که قوي بود نکشيد و بالا نيامد. و جاده هم لغزنده و برفي بود. ماشين هاي ديگر مي آمدند و موفق مي شدند و مي رفتند بالا و رد مي شدند و ماشين ما با اين که ماشين قوي هم بود نمي آمد بالا. چند بار آمديم پايين و عقب و به سرعت مي رفتيم ولي ماشين نمي کشيد. ماشين هاي ديگر حتي پيکان ها و ماشين هاي کوچک به راحتي و سريع رد مي شدند و مي رفتند ولي ماشين ما نمي رفت. گفتيم يعني چه؟ سرّش چيست؟ که اگر بنا باشد لغزنده باشد چرا براي آنها لغزنده نيست؟

رفتيم آن نزديکي ها برادر چوپاني يا رهگذري بود که با ما برخورد کرد به او گفتيم ماشين ما بالا نمي رود او گفت راه فرعي ديگري هست که اگر مي خواهيد از آن راه فرعي خاکي برويد ما هم از اين راه رفتيم. مقداري راه که رفتيم ديديم وسط راه در وسط برف ها ماشين پيکاني گير کرده است و ماشين هم خاموش شده روشن نمي شود و خانواده اي است با چند تا بچه کوچک خردسال در برف ها. همين طور دارند گريه مي کنند و سرما مي خورند. خدا ـ خدا مي کنند و دست هاشان و دست بچه هاشان از سرما قرمز شده تا ما رسيديم خيلي خوشحال شدند خودشان را انداختند جلو ماشين. نگه داشتيم تا اين ها را ببريم. اين ها سوار ماشين شدند و دعا کردند که خلاصه شما را خدا فرستاده براي ما، ما از خدا استمداد مي کرديم که اينجا نمانيم چون ماشين ها هم معمولاً از اين راه نمي آيند و اين فرستاده خدا شما هستيد و ...

شهيد ميثمي اين قضيه را براي دوستان تعريف مي کرد و اظهار خوشحالي مي کرده که خداوند آنها را وسيله خيري قرار داده براي نجات آن بندگان خدا که توي برف گير کرده بودند و مي فرمود که اگر خدا اسبابي را بخواهد جور کند خودش بلد است جور کند.

تشکيل خانواده

هنگامي که شهيد ميثمي در شيراز بود به فکر ازدواج افتاد و در سفري به مشهد مقدس از حضرت امام هشتم علي بن موسي الرضا عليه السلام راهنمايي خواست، در خواب حضرت به او فرمود: با فلان خانواده وصلت کن، وي به اصفهان برگشته و مراسم خواستگاري و ازدواج ايشان انجام گرفت که تاکنون از آن شهيد دو فرزند به يادگار مانده و سومين فرزندش که در راه است و هرگز روي پدر نخواهد ديد که اميد است در دامان همسر قهرمانش هر کدام رهرو راه پدر شهيدشان باشند.

از جبهه تا شهادت

از آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي، شهيد ميثمي جنگ را يک امتحان بزرگ و يک سفره و نعمت گسترده الهي مي دانست که پهن گرديده و معتقد بود هرکه بيشتر مي تواند در اين جنگ شرکت کند از اين سفره الهي بيشتر بهره برده است. لذا در بسياري از عمليات شرکت کرد. در عمليات فتح المبين، محرم و غيره. در يکي از عمليات در تپه هاي شهيد صدر برادرش در پيش چشمانش به شهادت رسيد و بسياري از دوستان و ياران قديمي او از قبيل شهيد رداني پور و حجازي در جبهه ها به شهادت رسيده بودند و او در فراق آنها مي سوخت. معتقد بود جنگ در رأس امور است و بقيه مسائل در مرحله بعدي. لذا بسيار مشتاق بود که هميشه در جبهه باشد تا اين که از طرف نماينده حضرت امام در سپاه حجت الاسلام والمسلمين شهيد محلاتي به مسئوليت دفتر نمايندگي اما در قرارگاه خاتم الانبياء منصوب شد.

شهيد ميثمي با توجه به اين که معتقد بود انسان هر کاري را که به او واگذار مي شود به نحو احسن به اتمام برساند و مسئوليت جديدي نپذيرد، ولي در اين مورد هيچ شکي و ترديدي به خود راه نداد و صالح ترين کار را شرکت در جبهه مي دانست لذا اين مسئوليت را پذيرفت. خود شهيد مي گويد: هيچ گاه براي جبهه آمدن ترديد نداشته ام و فقط گاهي با خود مي گفتم که آيا در جبهه غرب بهتر مي توان خدمت کرد يا در جبهه جنوب تا سرانجام جبهه جنوب را انتخاب و راهي جنوب شد.
خاطرات و درس ها و برخوردهاي مثبت شهيد ميثمي در جبهه هاي جنوب و غرب بسيار است که قلم و بيان از ذکر آن عاجز است مگر قلم مي تواند خلوص و شجاعت و عظمت اين شهدا را به نگارش درآورد و حرکت امثال شهيد ميثمي ها را که نماينده حضرت امام در قرارگاه خاتم بودند ثبت کند؟
در اين زمينه با هيچ قلمي و قدمي نمي توان کار کرد، و فقط بعضي از گفتار عده اي از هم سنگران و دوستان شهيد ميثمي را به شرح زير مي آوريم:

شهيد ميثمي مُمثَل حضرت امام بودند در قرارگاه خاتم.

فرد يا افرادي که مسئوليت دفتر نمايندگي حضرت امام را تقبّل مي کنند بايد جلوه اي از ابعاد وجودي حضرت امام را در خودشان داشته باشند تا جنگ را به سمت وحدت و هماهنگي و رشد و مقاومت سوق دهند و به جرأت مي توان گفت بهترين انتخاب و بي نظيرترين انتخاب شهيد ميثمي بود که او هرچه انجام مي داد و هرچه مي کرد در مسير خط و الگويي بود که از امام مي گرفت. در تلاش بود که فرماندهان، رزمندگان و اقشار حاضر در جنگ را دائماً متوجه آن چيزي بکند که از امام مي فهميد. کتاب هايي که سخنان حضرت امام را جمع آوري کرده بود مو به مو مي خواند و به خصوص مواردي را که در رابطه با جنگ بود بسيار در آنها دقت مي کرد. و گاهي از روي آنها مي نوشت و سخن و کلامي از ايشان گفته نشد مگر آن که حال و هواي سخن امام را به خودش گرفته بود بر اين مبنا اين شهيد براي تمام اقشار در جنگ امام بود و حق امامت را آن چنان که شايسته بود ادا مي کرد.
شهيد ميثمي هم پا در جاي پاي معصومين گذاشته بود. درب خانه و محل کار خود را باز گذاشته بود. دست اندرکاران امر جنگ چه آنهايي که در کردستان و غرب بودند و چه آنهايي که در اهواز کار مي کردند به او مراجعه مي کردند و او به مشکلات آنها رسيدگي مي کرد. مشکلاتي که به ايشان ارائه مي شد. صرفاً مسائل مربوط به جنگ نبود. معضلات فردي برادران را که مي آمدند و مسئله داشتند رسيدگي مي کرد. آري ايشان واقعاً مجسمه حضرت امام بودند در قرارگاه خاتم.

هر مسئله اي که پيش مي آمد راجع به جنگ و مسائل بيرون وقتي نظرات شان را مي پرسيديم بعد مي ديديم دو و سه روز بعد حضرت امام سخنراني فرمودند و عيناً همان نظرات را امام مي دادند.

و از جمله معدود کساني بود که در جبهه از موضعي حرکت کرد که واقعاً در شايستگي و صلاحيت مسئوليت دفتر نمايندگي حضرت امام بود. کمتر مي ديديم که در يک جبهه و يا جناحي خودش را قرار بدهد چرا که بسياري از اين اختلافاتي که وجود دارد دسته بندي هاي سياسي که در شهرها بود، به يگان ها منتقل شده بود و خودش يکي از مسائل و مشکلات جنگ بود. ايشان از موضعي حرکت نکرد که خودش را درگير جناح سياسي قرار بدهد فراتر از اين دسته بندي ها ايشان نظر مي داد و برخورد مي کرد و با جناح هاي مختلف ارتباط و نفوذ پيدا کرده بود. به طوري که او را همه افراد قبول داشتند و به حرف او عمل مي کردند هم به دليل مسئوليت نمايندگي امام و هم به دليل ارتباط و شيفتگي که نسبت به او پيدا کرده بودند. اين شيوه کاري بود براي شخص ايشان تا همه افراد در ارتباط با جنگ فعال بشوند. و جنگ، قوّت و قدرت بيشتري پيدا کند

وصیتنامه شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»

«بسم الله الرحمن الرحیم»

الحمدلله رب العالمین و الصلوه والسلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

و اما بعد از حمد خدای تبارك و تعالی و درود به پیغمبر و اهل بیتشان علیهم السلام خداوند توفیق عنایت فرمود كه در شب شانزدهم اسفندماه سال هزارو چهارصد و شصت شمسی مطابق با جمادی الاول در ایام وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها وصیتنامه ای بنویسم. و خدایا تو گواهی در این لحظه كه در خدمت مقام وحدانیت، این كلمات را می نویسم بسی شرمنده و شرمسارم، چرا كه بندگان تو را می بینم كه در جبهه های حق بر علیه باطل می جنگند و در سنگرهای خود وصیتنامه های شهید وارانه می نویسند. خدایا دلم می سوزد كه چرا به زمین چسبیدم. خدایا اگر من بیچاره در این لحظه بمیرم فردا در مقابل این جوانانی كه از لذت و عیش و نوش دنیا بریدند و رو به تو آوردند سرافكنده خواهم بود.

اشهد ان لااله الاالله وحده لاشریك له و اشهدان محمدا صلی الله علیه و آله عبده و رسوله و ان علیا امیرالمؤمنین و حسن بن علی المجتبی و حسین بن علی السیدالشهدا و علی بن الحسین زین العابدین و محمدبن علی باقر علم النبین و جعفربن محمد الصادق و موسی بن جعفر الكاظم و علی بن موسی الرضا و محمدبن علی التقی و علی بن محمدالنقی والحسن بن علی العسگری و حجه بن الحسن المهدی صلواتك علیهم اجمعین ائمتی و سادتی بهم اتولی و من اعدائهم اتبری و ان ما جاز به النبی حق و ان الله بعث من فی القبور.

ای پدر بزرگوار و مادر مهربانم و ای خواهران و برادران و ای همه كسانی كه با شما در دنیا مانوس بودم از شما عاجزانه می خواهم كه پیوسته از برایم طلب مغفرت كنید چرا كه با رویی سیاه از دنیا می روم. شما نمی دانید خدا چقدر لطف كرده گناهان مرا از شما پوشانده. آنچه در دوران زندگیم بیش از همه چیز مرا رنج داد و باعث خون دل خوردن من شد، اخلاص نداشتنم بود و الان نمی دانم در مقابل خدای بزرگ چه عملی را همراه خود ببرم. دومین مسئله ای كه مرا در زندگی عقب انداخت كه موفق نشوم از فیض های بزرگتری بهره مندتر گردم، بی نظمی و بز صفتی من بود كه جسته گریخته كار می كردم و به هر كشتزاری دهانی می زدم. این است كه دستم از حسنات تهی است. و سومین چیزی كه گوشت بدنم را آب كرد و در دنیا مرا سوزاند تا قیامت چه بر سرم آورند غیبت بخصوص غیبت علما بود. خدا كند كٱی داشتیم

گزیده سخنان شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی

حكومت امام زمان

هيچكس حق ندارد در مقابل حكومت امام زمان بايستد

اين حكومت ،حكومت امام زمان است . مملكت ،مملكت امام زمان است و هيچكس حق ندارد به انقلاب توهين كند . اگر احياناً يك نفر را ديديد كه از مسير اسلام كج مي رود و شايعه پراكني مي كند ،زود گزارش بدهيد و اصلاً او را از شهر بيرون كنيد تا كسي نباشد دامن شما را لكه دار كند . دهانش را خُرد كنيد هر كس مي خواهد باشد . خان باشد ،كدخدا باشد ،بالاتر باشد ،پاييتر باشد هر كسي باشد باشد بايستي او را سركوب كنيد . هيچكس حق ندارد در مقابل حكومت امام زمان بايستد . مگر كسي توانايي آنرا دارد كه در مقابل امام زمان (عج) بايستد ؟!

شهادت و جاودانگي

آنها رفتند و مدال افتخار آميز شهادت را از سالار شهيدان گرفتند

در بعضي از دهات ديده و شنيده ام كه مي گويند . بچهء فلاني هم تلف شد . اي مرگ بر تو . مني كه در زير كرسي مي ميرم ، مني كه در يك جايي مي افتم خفه مي شوم تلف نمي شوم ؟! امّا آن پاسدار رشيد . آن عزيز دل ما ها ،آن فرزند برومند از روستاي دور افتاده كه ميرود در ركاب روح خدا مي جنگد ، مبارزه مي كند و بر عليه ستمگران مي شورد ،اين تلف شده است ! او ناكار شد و من كار پيدا كردم ! نه اي واي بر ما و اي آفرين بر آنها ،آنها رفتند و مدال افتخار آميز شهادت را از سالار شهيدان گرفتند . امّا ما چه كرديم ؟

خاطره از شهيد رداني پور

شادي ما آن موقعي است كه در راه خدا به خون سرخمان رنگين شويم

خدا رحمت كند سردار رشيد اسلام شهيد حجةالاسلام رداني پور را كه بعضي از شما او را مي شناسيد چند شب قبل از شهادتش عروسيش بود . در مجلس عروسي وقتي كه صحبت مي كرد همه شروع كردند به گريه كردن . عجيب بود تاكنون شنيده ايد كه در عروسي گريه كنند ،آن برادر عزيز در آن شب چه گفت ؟ گفت اي سرداران عزيزي كه در اين مجلس جشن آمده ايد شادي ما به اين ها نيست . شادي ما آن موقعي است كه در راه خدا به خون سرخمان رنگين شويم و طولي نكشيد كه بعد از عروسي ظاهري به عروسي واقعي خودش رسيد ، سه روز بعد از عروسي به جبهه جنگ رفت در والفجر 2 و بر فراز قله شهيد آية الله صدر ،در نوك قله به ديدار الهي شتافت و خوشا به حالش .

آموزش نظامي

خدا مي داند چقدر كشنده است افراد مومني كه كار آئي جنگي ندارند

معني ندارد يك آدم بسيار متدين و خوب شيوه جنگ و نبرد بلد نباشد . ضربه مي زند و خدا مي داند چقدر كشنده است افراد مومني كه كار آئي جنگي ندارند . ضربه ،به اسلام مي زنند

نرخ مبارزه

مسئله شان اين بود كه نرخ مبارزه را ارزان كردند وآنرا عمومي كردند

امام مهمترين مسئله شان اين بود كه نرخ مبارزه را ارزان كردند وآنرا عمومي كردند . گفتند بگوئيد مرگ بر شاه .

همه را به خدا دعوت كنيم اگر ديديد كه وحدت در تمام يگان شما هست ، علامت موفقيت شماست

سعي كنيم همه را به خدا دعوت كنيد يعني نه دسته خودمان به گروه خودمان . حتي به يگان خودمان دعوت نكنيم همه را به خدا دعوت كنيم و نشانه اين كه شما خوب كار كرده ايد يا بد . انسجام در يگانتان هست اگر ديديد كه وحدت در تمام يگان شما هست ، علامت موفقيت شماست البته شما در مطرح كردن يگان بايد موثر باشيد چون در روحيه رزمندگان اثر دارد ولي براي خدا اين كار را بكنيد . هر چه يگانتان بيشتر مطرح باشد بهتر است اما نه به قيمت كوبيدن ديگران بلكه يك طوري مطرحش بكنيد كه همه با هم باشند انشاءالله .

قيامت و خانواده شهدا

زنان شهدا ء آنچنان جلوه ايي بگيرند كه تمام زنان گريه كنند به عظمت آنها

عزيزم اين دنيا را نبين . دنياي ديگري هست : فردا جلوي تو را مي گيرند . خدا مي داند چند تا از خانواده شهدا را نگاه كردم . اول بچه هاي يتيم را وآن خانواده صبور را دلم تنگ شد . بعد يادم به روز قيامت افتاد گفتم . روز قيامت وضع ديگري است . امروز ما به حال آنها غصه مي خوريم فردا آنها به حال ما غصه مي خورند . زنان شهدا ء آنچنان جلوه ايي بگيرند كه تمام زنان گريه كنند به عظمت آنها ، آن برادري كه نتوانسته به زندگي برسد و سر و سامان دهد و عمرش را در سپاه گذرانده است . فردا كه پرده ها كنار مي رود مي بينيم كه سامان با كيست و چه كسي سامان دارد .

در دفاع توان مطرح نيست

اگر دشمن يك ميليون برابر ما توان داشته باشد و ما يك باشيم وظيفه داريم در مقابل او بايستيم
در مسئله دفاع بحث توان مطرح نيست اگر دشمن يك ميليون برابر ما توان داشته باشد و ما يك باشيم وظيفه داريم در مقابل او بايستيم.

كانال هدايت و رحمت

هر چيزي كه بر ما نازل مي شود از كانال ائمه و رهبران حق نازل مي شود


رابطه بين ما و خداي تبارك و تعالي وجود مقدس امام زمان و ائمه عدل هستند . هر چيزي كه بر ما نازل مي شود از كانال ائمه و رهبران حق نازل مي شود . و هر چيزي نازل نمي شود مگر اينكه از كانال امام زمان بگذرد و چيزي بر اين جهت نازل نمي شود مگر اينكه از كانال رهبر انقلاب بگذرد اگر شما فكر كنيد كه غير از اين راه ديگري براي معادت هست نيست تمام اين حرفهاي رهبر انقلاب رحمتهاي خداست .

هدايت ما و خيرات ما همه چيز ما در گرو اطاعت از رهبر است و هر چه بيشتر مطيع باشيم معرفت ما بيشتر است.

بسيجي ها عطر گل هستندتنها خداوند قدر اين ملت را مي داند

بسيجي ها مانند عطر گل اند همانطوري كه از چندين كيلو گل مقدار كمي عطر بدست مي آيد . هزاران نفر بايد حركت كنند تا يكي از آنها بسيجي شود .تنها خداوند قدر اين ملت را مي داند ... اميدوارم كه در آينده نه چندان دور چه ما باشيم يا نباشيم اسلام به اوج قدرت برسد به شكلي كه همه منتظر ظهور امام (عج) باشند و همه بسيجي شوند . هر يك از اين بسيجي ها نشانه اي براي ظهور امام زمان اند . و هر چه تعداد ايشان زيادتر شود نشانه هاي ظهور بيشتر مي شود خدا كند ائمه اطهار دست ما را نيز بگيرند و در بين اين بسيجيان قرارمان دهند و ما هم با اينها محشور شويم گاهي فكر مي كنم كه اگر روز قيامت همه اينها از جلومان عبور كنند و ما بمانيم خيلي زشت است . انشاءالله كه ائمه دست همه ما را بگيرند.

برنامه ريزي كنيد

مسئول خوب آن نيست كه زياد كار بكند . آن است كه حساب شده و متدبرانه كار بكند

كم كار كنيد ولي حساب شده باشد و مسئولين زياد خودشان را در اجراء نيندازند . مسئول خوب آن نيست كه زياد كار بكند . آن است كه حساب شده و متدبرانه كار بكند . كساني هستند زياد كار نمي كنند اما زياد كار ايجاد مي كنند . شما برنامه ريزي كنيد .

***

تبليغات يكي از عيبهايش اين است كه كارش زياد و موثر امّا معلوم نيست .

***

اگر شما ده مجله را بدانيد به كجا مي دهيد و حساب شده باشد ،بهتر از اينكه ده هزار تا بخش شود و يكي از آنها سفره شود و بقيه نيز مشخص نباشد چه مي شود .

***

تبليغات خودش به آموزش احتياج دارد و آن برادرهايي كه در آموزش كار مي كنند بايد خودشان نيز آموزش ببينند كه در برخورد با افراد چه كار بايد بكنند . برادراني كه 3 يا چهار سال در تبليغات هستند تجربيات خود را مستقل كنند وآموزش بدهند چه اشكال دارد در يك منطقه اي به 5 نفر آموزش دهند ما فكر مي كنيم حتماً براي 500 نفر بايد باشد.

وصيت نامه شهدا را با آب معرفت بايد نگاشت

يك خروار وصيت نامه شهدا را رها مي كنيم . به هر كجا كه رفت باداباد


يك خروار وصيت نامه شهدا را رها مي كنيم . به هر كجا كه رفت باداباد . خدا مي داند هر كدام از اينها با آب طلا كه چه عرض كنم ،با آب معرفت بايد نگاشت .

از نيروهاي مسلح پشتيباني كنيد

وظيفه شما اين است كه پشتيباني مردم را به نيروهاي مسلح برسانيد

يكي از وظايف برادران تبليغات است كه از نيروهاي مسلح پشتيباني كنند . وظيفه شما اين است كه پشتيباني مردم را به نيروهاي مسلح برسانيد . نامه دانش آموز9،8،7، ساله كه نوشته است اين را از دست ندهيد ،دقيق بنويسيد روي برگها بنويسيد ،جوابش را بنويسيد . مطرح كنيد در نماز جمعه ها ، اين رابطه را ياد داشت كنيد و پشتيباني نيروي مسلح را متقابلاً به مردم برسانيد .

ذوق و سليقه در تبليغات

مارش نظامي بزنيد حال بياوريد بچه ها را

در تبليغات ذوق و سليقه خيلي مهم است در بعضي از جا ها و قرارگاه ها كه مي رويم . ماشين زانو مي زند چون حال و شور پيدا مي كند ... موسيقي دو نوع داريم موسيقي رزم و موسيقي بزم . خدا موسيقي رزم را حلال و موسيقي بزم را حرام كرده . مارش نظامي  بزنيد حال بياوريد بچه ها را.

واحد تبليغات را رزمي كنيد

اگر جنگي كرديد واحدتان را سيل بند و خروشان مي شود

شما نيروهاي تبليغاتي دور از عمليات نباشيد يك واحد تبليغات رزمي باشيد در اين صورت نيروها نيز جذب شما مي شوند . اگر واحد بيحال باشد و ستادي باشد كه كار نكند . بچه ها جذب نمي شوند و بچه هاي ما جنگي هستند . اگر جنگي كرديد واحدتان را سيل بند و خروشان مي شود و اگر بي حال باشيد هيچكس جذب شما نمي شود.

معنويات پيچيده شده به سختيها

يك شب رفتم لشكر عاشورا (دزفول ) گردانهايي كه در بيابان بود اصلاً عرفات بود اينها هر شب عرفات دارند

هر چه رفاهيات بيشتر باشد طبيعتاً اين است كه در معنويات اثر مي كند طبيعي اش اين است كه در معنويات اثر كند سعي نكنيم رفاهيات را زياد بكنيم در حد معمول وقتي من در اتاقي نشسته ام كه تلويزيون و يخچال بود كولر بود فلان همه  چيز عين خانه مردم ، خوب ديگر صحبت از خيلي چيز ها نيست توفيق نماز شب مي رود و توفيق تلاوت قرآن مي رود . يك شب رفتم لشكر عاشورا (دزفول ) گردانهايي كه در بيابان بود اصلاً عرفات بود اينها هر شب عرفات دارند.

مردانه بايستيم

بايد كسي كه آمد به جبهه و مشغول شد فكر رفتن نكند و فعلاً مردانه بايستيم و جنگ را به پايان برسانيم

برادران اگر شعار جنگ جنگ تا پيروزي سر دهيم . بايد كسي كه آمد به جبهه و مشغول شد فكر رفتن نكند و فعلاً مردانه بايستيم و جنگ را به پايان برسانيم . و بعد فكر رفتن بكنيم و جداً بايد مردانه به ايستيم و بعد فكر رفتن بكنيم اين كه من 3 ماه مي مانم – 6 ماه مي مانم اصلاً اين فرصت برنامه ريزي نمي دهد كه كمر را محكم ببنديم تا زماني كه جنگ هست شما هم باشيد مي گوئيد مشكلات است كي مشكل ندارد آيا مشكل بالاتر از مشكل اسلام هست يا نه كه مشكلات را ببلعد.

برنامه ايجاد كنيد

برنامه اي ايجاد بكنيد كه روح لشكرها و يگان زنده بماند

سعي داشته باشيم درصدد اين باشيم كه برنامه اي ايجاد بكنيد كه روح لشكرها و يگان زنده بماند . هميشه يك مسئله به پا كنيد مسئله كه احساس را زنده بكند . برنامه هاي متنوع داشته باشيد كه روحيه بدهد به بچه ها

***

خط مشي تبليغاتي شما اتصال به رهبري باشد شما نگاه كنيد روز سالگرد انقلاب چند نكته مهمي را به عنوان خط به شما داده اند اين را رويش كار كنيد . خط است و قوت قلب است فرمودند كه ما كي و كجا اعتماد به نفت داشته ايم كه حالا گفته اند اگر نفت تان برود شما هم مي رويد . از همان روز اول ما با اعتماد به خداي تبارك و تعالي حركت كرديم .

چرا تصادفات زياد است

ظهر كه هست راننده ها دنبال غذا آوردن، دنبال وسائل آوردن و هميشه در راهند

اي برادراني كه فرياد مي كشيد چرا تصادفات زياد است ؟ كدام برنامه ريزي را براي بخش موتوري خود داريد ؟ ظهر كه هست راننده ها دنبال غذا آوردن هستند . دنبال وسائل آوردن و هميشه در راهند .

وحدت را حفظ كنيم


دشمن اكثرش بر همين محور دارد كار مي كند يعني گروههاي منافق موجود الان همهء آنها سرمايه گذاري روي اين محور مي كنند

توطئه هاي استكبار خيلي عجيب است . مي خواهند اختلاف بيندازد . الان در ايران هم مشغول برنامه ريزي هستند مثل زمان مشروط ،علما را به دسته تقسيم مي كنند مثلاً يكدفعه سنتي مي خواهند و طرفدار اسلام اصيل اند و يك عده هم گرايش به چپ دارند . تلقين مي كنند عجيب وحركات دشمن اكثرش بر همين محور دارد كار مي كند يعني گروههاي منافق موجود الان همهء آنها سرمايه گذاري روي اين محور مي كنند كه اين دو گروه را بجان هم اندازند و ماها بايد با بينش الهي امروز هر كاري كه خلاف وحدت باشد نكنيم ... همه با همديگر باشيم . اگر با هم باشيم اختلاف حل مي شود.

فرق بين خوراك مادي و معنوي

خوراك شكم مي رسد ولي خوراك مغز ،علم و روح را بايد دنبالش رفت

خوراك شكم مي رسد ولي خوراك مغز ،علم و روح را بايد دنبالش رفت . نروي نمي آيد خدا خودش اين طوري مقدر كرده مي گويد تا نروي به تو نمي دهم .

اثر ملاقات و ديدن علما شخصي كه جهل روز عالم نبيند قسي القلب مي شود . و ديدار علما و رفت آمد با علماء خودش رقت قلب مي آورد .

***

سخنان ائمه اطهار روايات آنها را اينها را بخوانيم و سعي كنيم كه انشاءالله گرد وغبارهايي كه بر دلمان منشيند اينها را برطرف كنيم .

حوصله چيست ؟

عرب به اين چينه دان مرغ مي گويد حوصله...

عرب به اين چينه دان مرغ مي گويد حوصله ... ببينيد سنگ هم كه مي رود پائين چينه دان هضمش مي كند . دانه گندم و جو و هر چه مي رود هضمش مي كنند ما بايد يك چنين چينه داد داشته باشيم . مسائل اجتماعي – مسائل فردي را ببريم توي اين چينه دان (حوصله ) و با حوصله آنرا نرمش كنيم اگر خوردش نكنيم هضم نمي شود . باطن اعمال در روز قيامت ظاهر مي شود
آخرت جداي از اين ساعت ما نيست ،آخرت همين است منتها حقيقت اين ساعت ما است ... الان اين لقمه اي را كه من برمي دارم مي گذارم در دهانم روز قيامت همين است كه تبديل به بهشت و جهنم مي شود منتهي حقيقتش در آن عالم بروز مي كند . تمام اين كارها يك حقيقتي دارد يك ظاهري دارد . يك باطني دارد ،باطنش در قيامت ظاهر مي شود.

طريق احتياط


احتياط امروز اين است كه در جبهه باشد مثلاً شك مي كند كه امروز احتياط اين است كه در جبهه باشم يا احتياط در اين است كه درس بخوانم

اگر كسي محتاط باشد بخواهد طريقه احتياط را بگيرد . احتياط امروز اين است كه در جبهه باشد مثلاً شك مي كند كه امروز احتياط اين است كه در جبهه باشم يا احتياط در اين است كه درس بخوانم احتياط كدام است . اگر بخواهد احتياط بكند مرد محتاطي باشد ،احتياط اين است كه در جبهه باشد . اگر هم بگويد خوب درس مهم است ، خوب مگر احتياط كفايي نيست كه يك عده اينجا باشند چرا من ملا بشوم بگذار من اينجا ضايع بشوم برادر من ملا شود.

تاثير حضور روحانيون در جبهه


رزمندگان وقتي يك روحاني را در كنار خودشان مي بينند احساس آرامش مي كنند

ديدي كه دشمن به روحانيت ما دارند همان ديدي است كه ما روي بعثي ها خط مي دهند به عراقيها . آنها هم مي گويند كه اين روحانيون هستند كه به اين جوانها خط مي دهند . اينها هستند كه اينها را در جبهه نگه داشته اند و قضاوتشان تا اندازه ايي به جاست . رزمندگان وقتي يك روحاني را در كنار خودشان مي بينند احساس آرامش مي كنند و فرمانده هان مي گويند هر جا يك روحاني را ببينيم مي گوئيم آنجا فتح شده است.

***

شيطان مسائل پشت جبهه را خيلي بزرگ جلوه مي دهد . اگر نروي چه خواهد شد ؟ ! خدا مي داند هيچ نخواهد شد ،هيچ!

ادامه عمليات شكر گزاري به درگاه خداست


خداوند بعد از كربلاي 4 كربلاي 5 را عنايت كرد . كه ما شكر گزاري كنيم

خداوند بعد از كربلاي 4 كربلاي 5 را عنايت كرد . كه ما شكر گزاري كنيم بدرگاه او . و شكرگزاريش به اين است كه ما ادامه بدهيم عمليات را . اگر خداي ناكرده وقفه ايي ايجاد شود در عمليات ما ناشكري كرده ايم . ناسپاسي كرده ايم و خدا نعمتش را مي گيرد.

قضاوت بي جا در جنگ


قضاوت راجع به جبهه كار ساده اي نيست

امام مي گويد هر كسي مي رود جبهه نيايد بگويد جبهه آنچنان و آنچنان است من و شما از مسائل جنگ نمي فهميم متخصصين نظامي هستند كه مسايل جنگ را مي فهمند اگر خداي نا كرده بواسطه گفته هاي ما كسي سست شود و به جبهه نيايد ما مسئول تام پيامدهاي آن هستيم . بياييم يك گوشه كار را ببينيم و بگوئيم آنچنان است . قضاوت راجع به جبهه كار ساده اي نيست و اين سفارش را كه از امام سوال مي كنند وظيفه روحانيون در جبهه چيست . مي گويند اينها بايد قيام بكنند به پاسخگوئي مسائل شرعي رزمندگان و ارشاد آنها.

عظمت روحانيت در جنگ
امروز تمام بسيجيان در كنار خودشان خون رنگين عزيز روحاني را كه مخلوط به خون خودشان مي شود را مي بينند

آنچه كه مشهور است و پرونده روحانيت نشان مي دهد .اعتراف همه است كه تبليغات دشمن بر عليه روحانيت است اگر نبود فعاليت آنها در جبهه اين تبليغات موثر واقع مي شد امروز تمام بسيجيان در كنار خودشان خون رنگين عزيز روحاني را كه مخلوط به خون خودشان مي شود را مي بينند اين را كه نمي شود محبتش را از دل خارج كرد ، در صحنه هاي مقدم جبهه هر كجا بروي روحاني وجود دارد ما چند روز پيش با برادر شمخاني نشسته بوديم در كنار همين كانالي كه هست در پنج ضعلي كه اخيراً فتح كردند من ديدم هر ماشيني كه رد مي شود يك روحاني درش هست اين يك عظمتي است براي روحانيت و اميدواريم امام زمان اين عظمت را براي ما نگه دارد.

ثبت خاطرات

حيف است كه اين معجزات و اين بارقه هاي هدايت و اين آثار ارزنده توحيد و اين گنجينه هاي هدايت و ديانت از دسترس تاريخ دور بماند

ما بايد قضاياييكه در جبهه ها واقع مي شود ثبت كنيم حيف است كه اين معجزات و اين بارقه هاي هدايت و اين آثار ارزنده توحيد و اين گنجينه هاي هدايت و ديانت از دسترس تاريخ دور بماند و نسلهاي آينده بهره مند نگردند ما كه مي دانيم اينگونه صحنه ها كه از صدر اسلام براي ما مانده است تا چه اندازه در ساختن ما و مردم ما موثر بوده پس چرا اجازه دهيم كه اين آيات الهي در سينه ها و خاطر ه ها مدفون باشد.

تبسم در راه خدا


كسي كه بر برادر مومنش آفرين بگويد خداوند اين آفرين را تا روز قيامت براي او مي نويسد

برادران صبحها كه از خواب بلند مي شويد و در روي برادرتان تبسم مي كنيد و او را شادمان مي كنيد خداي داند كه چه ثوابي براي شما در آخرت هست ،خداوند در روز قيامت شما را شادمان مي كند ،كسي كه بر برادر مومنش آفرين بگويد خداوند اين آفرين را تا روز قيامت براي او مي نويسد ،ما در دل بايد از اعمال خود غمگين و محزون باشيم ولي در چهره تبسم داشته باشيم تا شادمان كنيم افراد را .

خير خواهي
هميشه خير خواه باشيم ولو در عالم ذهنمان چون عالم ذهن مقدمهء عالم عمل است

ما اگر نمي توانيم اعمال خير بسيار بزرگ را مثل آزادي فلسطين انجام دهيم لااقل آرزو كنيم اين خيلي سرمايه خوبي است كه ما هميشه خير خواه باشيم ولو در عالم ذهنمان چون عالم ذهن مقدمهء  عالم عمل است و ما نه تنها بايد خير خواه شخص شويم بلكه بايد خير خواه دولت نيز بشويم خير خواه مسئولين كشورمان باشيم ،خير خواه اسلام عزيز باشيم

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:7  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

 

878767 متن وصیت نامه دو شهید + عکس ها

متن وصیت نامه دو شهید + عکس ها

وصیت نامه شهدا برای خداندن وصیت نامه ها به ادامه مطلب بروید …

تصویر سمت راست شهید عادل عظیم‌خانی

شهید عادل عظیم‌خانی در وصیتنامه‌اش نوشته بود: روی قبرم مثل برادر فتحعلی‌زاده گِلی باشد، زیرا در شهرمان کسانی هستند که نان روزمره خود را نمی‌توانند پیدا کنند و در زیر سقف‌های گِلی زندگی می‌کنند.

به گزارش فارس، جنگ بود و می‌دیدند که مردم با جان و دل به جبهه کمک می‌کنند، هر کسی هر چه توان داشت، به جبهه کمک می‌کرد؛ از یک تخم‌مرغ گرفته تا بعضی‌ها که اموال‌ و املاکشان را پای پیروزی انقلاب اسلامی گذاشته بودند.

می‌دیدند که برخی از مردم در روستاها به سختی خرج و مخارج زندگی را در می‌آوردند؛ چقدر درک عمیقی داشتند آنهایی که این روزها ناظر بر کارهای‌مان هستند؛ درک عمیق داشتند که مبادا سنگ قبری بر مزارشان ‌گذاشته شود، در حالی که سقف خانه‌های مردم‌شان گِلی است.

شهید «عادل عظیم‌خانی»، شهیدی از شهر خوی استان آذربایجان غربی است که در گلزار شهدای شهرشان آرمیده است. مزار شهیدان عادل عظیم‌خانی و محمد فتحعلی‌زاده، برای تک تک ما پیام دارد و خدا آن روز را از ما بگیرد که شرمنده شهدا باشیم.

 
6465 متن وصیت نامه دو شهید + عکس ها
مزار شهید «عادل عظیم‌خانی»

بر سر مزار شهید «عادل عظیم‌خانی» نوشته شده است: روی قبرم مثل برادر فتحعلی‌زاده گِلی باشد، زیرا در شهرمان کسانی هستند که نان روزمره خود را نمی‌توانند پیدا کنند و در زیر سقف‌های گِلی زندگی می‌کنند.

76767 متن وصیت نامه دو شهید + عکس ها
مزار شهید مهندس «محمد فتح‌علی زاده»

و اما شهید مهندس «محمد فتحعلی‌زاده» این چنین وصیت کرده بود: «سر قبرم، سنگ قبر برایم نسازید و قبری بسیار ساده و گِلی و یک تکه حلبی کوچک نباتی بگذارید تا یادتان همیشه باشد که هنوز در حلبی آبادها و روستاهای دور افتاده‌مان، مادران و خواهران و برادران و پدران‌مان حسرت غذای روزانه را می‌کشند».

به گزارش توانا، شهید عادل عظیم خانی در اول دی ماه ۱۳۴۴ در خانواده مذهبی چشم به جهان گشود؛ وی چهارمین فرزند خانواده بود. دوران تحصیلی را تا مقطع ابتدایی در دبستان شهید مدرس و راهنمائی را در مدرسه شهید سلامت‌بخش و دوره دبیرستان را در دبیرستان مدنی تا سوم نظری طی کرد.

زمانی که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسید، او نوجوان بود و به صفوف مردم پیوست؛ او در سال ۱۳۵۸ بنا به فرمایش حضرت امام خمینی (ره) با تشکیل ارتش بیست میلیونی در انجمن مدرسه و پایگاه‌های سپاه به فعالیت پرداخت. از سال ۵۹ فعالیتش گسترده شد و مسئولیت‌هایی در پایگاه‌های سپاه به وی واگذار کردند.

عادل در پاییز سال ۱۳۶۱ به جبهه حق علیه باطل اعزام از مرز عقیده و ایمان به پاسداری پرداخت و چندین بار از ناحیه دست، سینه و پا مجروح و جانباز شد. او در عملیات‌های «والفجر مقدماتی» و «والفجر هشت» حضور داشت و طی این عملیات‌ها یکی از دست‌هایش از کار افتاد.

او دارای روحیه عالی بود و در راه خدمت به امام و اسلام از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد؛ بی باکی و نترسی او هنگام عملیات زبانزد یاران رزمنده‌اش بود؛ هنگامی که مسئولیت قائم مقامی گردان را بر عهده داشت، شب تا صبح به همسنگرانش سرکشی می‌کرد و با شوق بسیار و تواضع آنان را دلگرم می‌‌نمود.

عارفی وارسته و عاشقی خداجو بود، در دست‌گیری مستضعفان و نیازمندان کوشش می‌کرد، دوستانش می‌گفتند: «عادل خواب شهادت خودش را دیده بود و می‌دانست در عملیات کربلای ۸ شهید خواهد شد».

و سرانجام عادل در عملیات «کربلای هشت» در منطقه شلمچه پس از نبردی دلاورانه در تاریخ ۲۲ فروردین سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید.

وصیت نامه شهید سید حبیب صادقی   عاشقانه تا شهادت  فرازی از وصیت نامه شهید برنسی  رضوان الشهدا   وصیت نامه شهید حسین خرازی  تبیان   پایگاه مقاومت بسیج شهید مدرس قمصر  وصیت نامه شهید محمدرضا    وصیت نامه شهید همت  مسافر نور   وصیت نامه شهید عبدالمهدی مغفوری   وصیت نامه شهید علمدار  پایگاه عشق   وصیت نامه شهید حمید باکری  راسخون   وصیت نامه  وب سایت شهدای سرزمین پاک ایران   زندگی نامه شهید محمد خیابانی  انجمن وبلاگ نویسان   وبلاگ شهیدان / خاطرات / پیام شهدا / زندگینامه / وصیت نامه /   وصیت نامه شهید حمید باکری  شهدا   وصیت نامه شهید محمد جهان آرا  عصر ایران   وصیت نامه شهید چمران  کلوب   همه چیز در مورد هویزه  زندگی نامه شهید غفار درویشی   وصیت نامه شهید علیرضاموحد دانش  Avinycom   وصیت نامه شهید امیر حاج امینی  Avinycom   متن وصیت نامه شهید باکری  بسم رب شهدا و صدیقین   جهان نیوز  وصیت نامه شهید وزوایی:امام را تنهانگذارید   آرشیومقالات > زندگی نامه شهدا  کهنه سرباز   وصیت نامه شهید «حاج همت»   شهید پلارک + عکس + وصیت نامه  سبز قامتان   وب سایت شهدای سرزمین پاک ایران  وصیت نامه شهید حجت الله رحیمی   زندگینامه وصیت نامه شهید محمد جهان آرا  Avinycom   وصیت نامه شهید زمان  موسسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان   وصیت نامه های شهدا   وصیت نامه شهید عباس بابائی  راسخون   زندگی نامه شهید علم الهدی  تبیان   کد وصیت نامه شهدا  ابزارهای وبلاگ مذهبی  عاشورا   وصیت‌نامه شهید محمد بروجردی  TabnakIR  تابناک   وصیت نامه شهید صنیع خانی  معرفی فرماندهان  عاشورا   وصیت نامه شهید حمید باکری  موسسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان   متن وصیت نامه شهید صیاد شیرازی   زندگی نامه شهید حاج محمد ابراهیم همت  صراط حق   شهیدان  زندگی نامه شهید حسین خرازی   مفیدنیوز :: متن وصیت نامه شهید احمد بروجردی   وصیت نامه یک شهید ۱۷ ساله  موسسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان   وصیت نامه ی شهدا  سفر نامه ی عشق   زندگینامه و وصیت نامه شهید نورعلی شوشتری   وصیت نامه شهید مهندس مهدی باکری  موسسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان   وب سایت شهدای سرزمین پاک ایران  وصیت نامه یک شهید گمنام   وصیت نامه بهاری شهید شمسایی  موسسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان  وصیت نامه شهید عباس بابائی  Avinycom   شهید رسول » متن وصیت‌نامه شهید رسول حیدری   حجاب در وصیت نامه شهیدان  فرهنگ نیوز   وصیت نامه شهید «حاج همت» فرمانده لشکر ۲۷ محمد   سرداران دفاع مقدس   وصیت نامه شهید محمد رضا کارور  فرمانداری شهرستان ورامین   وصیت نامه شهدا  ثباتوب سایت رسمی پایگاه بسیج قدر   وصیت نامه شهید محسن دین شعاری  موسسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان   وصیت نامه شهید ۱۲ساله شهید رضا پناهی  آپارات   وصیت نامه شهید ناصر کاظمی  وبلاگ شهیدان / خاطرات / پیام شهدا    روایت فتح  خاطرات و وصیت نامه شهید خرازی   وصیت نامه شهید محمد جهان آرا  GerdabIR  گرداب   زندگی نامه و وصیت نامه شهید شعبانعلی توکلی   وصیت نامه شهدا  شهدا   وصیت نامه شهید  شهدای شهر کومله   یادواره ۳۳ شهید اطلاعات عملیات شهرستان کاشان » وصیتنامه شهید سید    زیباترین ها  متنی تکان دهنده از وصیت نامه شهید شوشتری:   جمله ای تکان دهنده از وصیت نامه یک شهید  روایتگران نور   شـــهید جاویدالاثر  وصیت نامه یک شهید ۱۲ساله(خاک بر سر من)   وصیت نامه شهید حاج حسین خرازی  چفیه   وصیت نامه و زندگینامه سردار شهید حاج عباس محمد ورامینی  Avinycom   وصیت نامه شهید چمران خطاب به امام موسی صدر  Avinycom   یادواره ۳۳ شهید اطلاعات عملیات شهرستان کاشان » وصیتنامه شهید    نحوه شهادت و وصیتنامه شهید صیادشیرازی  Avinycom   وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همت  تبیان   شهیدان  زندگی نامه شهید حسن باقری   زندگینامه و وصیت نامه شهید محمد بروجردی  Avinycom   وصیت نامه شهید مصطفی ابراهیم مجد همراه خاطره ای از شهید آوینی   زندگی نامه شهدا   زندگی نامه شهید همت  مدیریارسایت جامع مدیریت   شهیدان  زندگی نامه سردار شهید محمد حسن طوسی   وصیت نامــه شهدا  پایگاه اطلاع رسانی رهروان شهدای شهرستان خرم آباد   وصیتنامهشهدا  کهنه سرباز   وصیت نامه شهید «حاج همت»  Avinycom   وصیت نامه شهید حاج احمد کاظمی  TabnakIR  تابناک   وصیت نامه شهدا  وبلاگ شهیدان / خاطرات / پیام شهدا / زندگینامه / وصیت

  زندگی نامه شهید دکتر محمود قندی  شهدای مهندسین فاوا   دفاع مقدس  زندگی نامه شهید مهدی باکری   سایت تخصصی و اطلاع رسانی دفاع مقدس  وصیت نامه های شهدا   وصیت نامه شهید حاج محمد ابراهیم همت  بیتوته   وصیت نامه شهید شیرودی  آپارات   بایگانی زندگینامه و وصیت نامه شهدا  Avinycom   وصیت نامه شهید ۱۲ ساله  موسسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان   وصیت نامه  شهید حاج احمد کاظمی  wwwShahidKazemiir   کتابخانه اینترنتی تبیان  کتابخانه وصیت نامه شهدا   بسیجی دیده بیدار عشق است  وصیت نامه شیرین یک شهید به چهار فرزندش   وصیت نامه شهید بابایی  وصیت   وصیت نامه شهید کاظمی  راسخون   وصیت نامه شهدا  پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت   یادواره ۳۳ شهید اطلاعات عملیات شهرستان کاشان » وصیت نامه شهید مفقود    وصیت نامه شهید صیاد شیرازی  تبیان   ”روی خـــط عاشــقی”  گفتار و وصیت نامه های شهدا   سردار شهید حاج حسین اسکندرلو  وصیت نامه شهدا   شهید محمدعلی شاهمرادی  وصیت نامه   زندگینامه و وصیت نامه سردار شهید مهدی زین الدین  Avinycom   «لاله های عاشق،غنچه های آسمانی»  «وصیت نامه ی چند شهید دانش آموز»   وصیت نامه شهید عباس بابایی  تبیان   سیاست ما عین دیانت ماست  وصیت نامه شهید حمید باکری   وصیتنامه سردار شهید عبدالحسین برونسی  مسجد ابوالفضل (علیه

 

==>> مشاهده متن وصیت نامه دو شهید + عکس ها . . .

 

برچسب ها :

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 3:40  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

سلام خدمت تمام دوستان

به وبلاگ بنده خوش آمدید 

ان شا الله مطالب رو دوست داشته باشید 

نظر یادتون نره 


 


+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 3:29  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

لیوان شیری را که از قبل آماده کرده بود سرکشید، پدرم زیر لب دعای افطار را زمزمه کرد و آرام گفت: قبول باشد.

این داستان ماه‌های مبارکی است که هر سال، فارغ از هر اتفاقی، ما را دور هم جمع می‌کند. ماه‌های مبارکی که آغاز و پایانش به دست طلوع و غروب خورشید رقم می‌خورد و هیچ قانونی جز قانون هستی، آن را اداره نمی‌کند. ساعت افطارش به ساعت اضافه‌کاری اداره ربطی ندارد و ساعت سحرش هم پیر و جوان نمی‌شناسد. ماهی که فرصت می‌دهد تا هم به خودمان برسیم و با خودمان خلوت کنیم، هم جویای احوال آشنایانی شویم که قدیم‌ترها با آن‌ها دوست بوده‌ایم!

ماه رمضان با آمدنش شیوه اغلب زندگی‌ها را دگرگون می‌کند، نوع تغذیه، الگوی استراحت و خواب، میزان ساعات کاری و حتی شیوه مصرف و خرید هم در این ماه تغییر می‌کند، در واقع، تغییر در سبک زندگی، یکی از سوغاتی‌های این ماه است که می‌تواند زمینه‌ساز تغییرات دیگر شود.

این سفره‌ها برای شما هم آشناست

از کمی قبل از غروب آفتاب، یک سفره با هزار رنگ چیده می‌شود. چای، شیر گرم، نان و پنیر و سبزی و گردو، گوجه و خیار، خرما، زولبیا و بامیه، شله زرد، سوپ و... تازه این بخش افطاری سفره است، شاید نیم ساعت دیگر قرار است كه زرشک‌پلو و مرغ، پلو و خورش با سالاد فصل و سالاد شیرازی و ماست و خیار و... در همین سفره به زحمت جا پیدا کنند. سفره‌ای که برای پنج مهمان چیده شده است، اما کفاف 50 نفر را هم می‌دهد!

روزی یک جزء قرائت قرآن؛ چند سالی بود که این قانون را همراه با تلویزیون یا رادیو اجرا می‌کردم، روز اول ماه مبارک، قرآنم را از کتابخانه در می‌آوردم و کنار تلویزیون می‌گذاشتم. هر روز سر یک ساعت مشخص، می‌نشستم و یک جزء قرآنم را می‌خواندم.

برای امسال در خانه‌ام قانونی وضع کرده‌ام، می‌خواهم سفره‌های افطارم ساده باشد و برای شام، یک نوع غذا بیشتر درست نکنم. شاید وقتی خویشاوندانم را برای افطار دعوت کردم و آن‌ها سادگی سفره‌ام را دیدند، خودشان هم، همین تصمیم را بگیرند. می‌خواهم با سادگی سفره‌ام، بگویم که دوست داشتم در ثواب روزه‌هایشان شریک شوم، بی هیچ تجمل و تکلفی. من می‌خواهم از خودم شروع کنم، شما چطور؟

رمضان، بهار قرآن

روزی یک جزء قرائت قرآن؛ چند سالی بود که این قانون را همراه با تلویزیون یا رادیو اجرا می‌کردم، روز اول ماه مبارک، قرآنم را از کتابخانه در می‌آوردم و کنار تلویزیون می‌گذاشتم. هر روز سر یک ساعت مشخص، می‌نشستم و یک جزء قرآنم را می‌خواندم. امسال اما تصمیم دیگری گرفته‌ام، می‌خواهم هر روز چند صفحه قرآن، همراه با معنی بخوانم، می‌خواهم به خودم اجازه دهم که قرآن در من اثر کند، می‌خواهم امسال شروعی شود برای این که در تمام سال قرآن بخوانم. اصلاً شاید با همسرم صحبت کردم تا کمی قبل از افطار و کمی بعد از سحر، همگی با هم قرآن بخوانیم. هر سال از دیگران می‌شنوم كه قرآن خواندن باید با تدبر و اندیشه باشد، از شما چه پنهان که گاهی در مهمانی‌ها یا در جمع دوستان، همین نکته را با لحنی آموزنده(!) به آن‌ها می‌گویم، اما دریغ از این که خودم انجامش دهم، ولی من امسال می‌خواهم از خودم شروع کنم، شما چطور؟

رمضان

 

ماهی برای بخشش

ماه رمضان، ما را به خودمان نزدیک‌تر می‌کند، اجازه می‌دهد کمی زلال‌تر و شفاف‌تر به خودمان نگاه کنیم. با کمی صداقت، سهم‌مان را از تمام اتفاقات ریز و درشت پیدا کنیم، ببخشیم و برای بخشیده شدن به دیگران فرصت دهیم. یک سالی می‌شود که از خواهرم خبری ندارم، از وقتی که چند اتفاق کوچک، فاصله‌ای بزرگ بینمان انداخت. حسابی دلتنگش شده‌ام، از دیگران سراغش را می‌گیرم، اما دلم آرام نمی‌شود.

همیشه منتظر بودم كه او یک قدم بیاید تا من صد قدم به سویش بروم و آشتی کنیم، اما امسال می‌خواهم خودم این یک قدم را بردارم. شاید او صد قدم نیاید، اما این یک قدم من، ارزش صدها قدم را دارد. شماره همراهش را از برادرم گرفته‌ام. خجالت می‌کشم که زنگ بزنم، اما می‌خواهم برایش یک پیام بفرستم، بنویسم «سلام آبجی، نماز و روزه‌هاتون قبول. دلم براتون تنگ شده، برای افطار منتظرتون هستم، منتظر همتون». من می‌خواهم از خودم شروع کنم، شما چطور؟

فرصتی برای خلوت

از قبل از افطار شروع می‌شود، تا آخر شب هم ادامه دارد، تازه اگر تکراری‌هایش را هم بخواهید دنبال کنید تا وقت سحر می‌توانید پیش بروید، سریال‌های ماه رمضان را می‌گویم. دست صدا و سیما درد نکند، مبادا خیال کنید می‌خواهم زحمت آن‌ها را زیر سوال ببرم، هرگز! فقط می‌خواهم بگویم مبادا این سریال‌ها شما را غرق در تلویزیون کند، تا جایی که یادتان برود، درهای آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده شده و تا آخرین شب بسته نمی‌شود.

مبادا سریال‌های ماه رمضان شما را غرق در تلویزیون کند، تا جایی که یادتان برود، درهای آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده شده و تا آخرین شب بسته نمی‌شود.

می‌خواهم بگویم حیف است که تمام ساعاتِ این ماه عزیز، پای تلویزیون بگذرد. رمضان فرصتی است برای خلوت کردن با خود و فکر کردن درباره خداوند و خلقت و خویشتن. من می‌خواهم وقت‌های ماه رمضان امسالم را عادلانه تقسیم کنم، هم درونم را تماشا کنم و گاهی خلوت گزینم، هم بیرونم را ببینم و گاهی با دیگران همراه شوم. من می‌خواهم از خودم شروع کنم، شما چطور؟

خوردنی‌ها و نخوردنی‌ها

سحر

اگر تصمیم گرفته‌اید برای سحری، کباب، جوجه‌کباب، ماهی، کوکو سبزی یا کتلت درست کنید، بهتر است در تصمیم‌تان تجدیدنظر کنید، چرا که این غذاها به دلیل خشکی که دارند، شما را دچار عطش می‌کنند، در عوض بهتر است سراغ غذاهای دیرهضمی بروید که تا چند ساعت در معده شما دوام می‌آورند. مثل چی؟ مثل حبوبات، غلات، خرما و حلیم (حالا راز آن صف‌های طولانی جلوی حلیم فروشی را فهمیدید!) از موز و بادام هم غافل نشوید؛ با توجه به طولانی بودن روز، تا دلتان می‌خواهد میوه، سبزی‌های آبدار، کاهو، خیار، هندوانه و خربزه بخورید؛ اگر خوب دقت کنید می‌بینید که در این فهرست خبری از چای نیست! به این سبب که چای موجب افزایش میزان ادرار و دفع مواد معدنی مورد نیاز بدن، در طول روز می‌شود. هنگام سحر دست از سر نمکدان هم بردارید و این قدر روی غذاها یا میوه‌ها نمک نپاشید، این همه شوری برای دفع شدن، نیاز به آب دارد، از ما گفتن بود!

ماه رمضان

افطار

از آنجا که معده‌تان نزدیک 19 ساعت است که رنگ غذا ندیده است، کمی صبور باشید خوردن سه لیوان آب یخ، درست است که تشنگی را برطرف می‌کند، اما در عوض شما را دچار معده درد و بی‌حالی می‌کند، با یک نوشیدنی ولرم شروع کنید، شیر گرم یا چای رقیق با خرما، انتخاب‌های خوبی است، برای افطاری نان و پنیر و سبزی، گوجه و خیار، کمی سوپ یا آش کافی است.

دور غذاهای چرب و پرحجم را خط بکشید که این غذاها سبب هنگ کردن معده‌تان خواهد شد! به یاد دارید که برای سحری غذاهای دیرهضم خورده بودید، حالا وقت خوردن غذاهای زودهضم است، غذاهایی که حاوی قند و آرد سفید و زود هضم هستند، شله‌زرد هم جزو غذاهای زود هضم است.

شام

بهتر است وعده شام همراه افطار باشد، این را هم بگوییم که افطار به خودی خود، یک وعده غذایی کامل است. از خوردن غذاهای ادویه‌دار هم خودداری کنید که سبب می‌شود تا فردا شب همین موقع احساس عطش داشته باشید، در عوض غذاهای بخارپز و آب‌پز، انتخاب‌های خوبی برای شام هستند، فعلاً از غذاهای چرب و سرخ کرده هم خبری نیست! تا زمان قبل از خواب، مقدار زیادی آب، آب‌میوه و میوه استفاده کنید تا آب مورد نیاز بدنتان هم تأمین شود.

+ نوشته شده در  سه شنبه یکم مرداد ۱۳۹۲ساعت 5:34  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
زنی که با 5 شوهر زندگی می کند!

در شمال هند در برخی روستاها خانواده های چند شوهری مرسوم است.


در شمال هند در برخی روستاها همچون دهردون، خانواده های چند شوهری مرسوم است که فرزندان پسر در خانواده با ازدواج اولین برادر، به وی پیوسته و زندگی شان را با وی ادامه می دهند! گفته می شود پسران خانواده از این رو دست به این کار می زنند تا میراث پدریشان کمتر بین وراث تقسیم شده و شریک کمتری پیدا کند! آن زن جوانی که در تصویر زیر می بینید خم رجا نام دارد و عروس پنج برادر است.رجای ۲۱ اولین بار با یک برادر هم خانه شد و پس از آن چهار برادر د یگر شوهر قانونی اش شده اند . در نتیجه طفلی به دنیا آمد و او را جی نام گذاشتند اکنون رجا نمی داند ,که این فرزند از کدامی از برادران است. رجا در ابتدا گویا شرم میداشته  است ولی تدریجاً به پنج شوهری عادت کرده ,امروز خود را خوشبخت می شمارد!نکته جالب در این است که همه زنان در این روستا میزبان پنج همسر نیستند، تنها رجا این طور است چراکه زنا دیگر نهایتاً سه همسر دارند.رجا اولبار به همسری گدو ویرمه ۲۱ – ساله درآمد وبعد بیج ۳۲ –  ساله ,سان تر به سانتی رمه ۲۸ –  ساله ,پس به گاپل ۲۶ –  ساله و نهایت به دنیش ۱۸ –  ساله …همچنین رجا خم نمی داند ,که پسر یک و نیم ساله اش جیjey از کدام همسرش است ,لاکن او همه پنج شوهرش را دوست میداشته است و همسرانش نیز به او مهر دارند, زیرا هر یک پنج برادر برابر اظهار دارند ,که شاید پسر از او باشد!شاید این روستا را باید مکان حرام زاده ها بنامیم و شکر می کنیم که دین مان اسلام است و ما را از این گمراهی رهانیده  است.



کلمات کلیدی : همسر -                     
+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:48  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
عکسهای جوانی که خود را به شکل سگ در آورد

در یک اتفاق مضحک و جنجال‌برانگیز و در اوج انحطاط اخلاقی و پوچی در فرهنگ غرب ، یک جوان برزیلی با انجام عمل جراحی، خود را به شکل سگ درآورد!!!


اوج انحطاط اخلاقي در فرهنگي غرب؛
در یک اتفاق مضحک و جنجال‌برانگیز و در اوج انحطاط اخلاقی و پوچی در فرهنگ غرب ، یک جوان برزیلی با انجام عمل جراحی، خود را به شکل سگ درآورد!!!
این جوان برزیلی هزارها دلار برای این اقدام هزینه کرده است.



کلمات کلیدی : انحطاط اخلاقي - فرهنگ غرب - انسان گرگ نما -                     
+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:44  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
!!!مرد آمریکائی که سه بچه به دنیا آورد!!!

مرد آمريكايي كه پس از ازدواج تصميم به بارداري گرفته بود، نوزاد خود را كه يك دختر است به دنيا آورد.


مرد آمريكايي كه پس از ازدواج تصميم به بارداري گرفته بود، نوزاد خود را كه يك دختر است به دنيا آورد. اين مرد آمريكايي به نام توماس بيتي كه 34 سال دارد، ابتدا دختر بدنيا آمد اما پس از مدتي بدليل ناهماهنگي‌هاي جسمي تحت جراحي تغيير جنسيت قرار گرفته و مرد شد.

پس از آن بيتي تصميم به ازدواج گرفت. وي قانونا مرد است اما پزشكان اعضاي توليد مثلي زنانه را پس از جراحي سينه، در بدن او نگه داشتند.


پس از ازدواج همسر بيتي بچه دار نمي‌شد در نتيجه بيتي تصميم گرفت خود اين مسووليت را برعهده بگيرد و مادر شود.

او هم اكنون در بيمارستاني در اورگون، دختري به دنيا آورده و حال هر دوي آنها خوب است.

بيتي با اسپرم يك اهدا كننده ناشناس باردار شده به گفته پزشكان در مركز پزشكي سنت چارلز زايمان طبيعي انجام گرفت.

اما برخي از گزارش‌ها اعلام كردند كه وي تحت عمل سزارين قرار گرفته است.

بيتي وقتي خبر باردراي خود را اعلام كرد تيتر تمام روزنامه‌ها و رسانه‌هاي جهان شد.

وي مي‌گويد: وقتي تغيير جنسيت دادم تصميم گرفتم اعضاي توليد مثلي خود را بر ندارم چون مي‌خواستم يك روز بچه به دنيا بياورم.

او در سن 20 سالگي تصميم گرفت كه به طور قانوني تغيير جنسيت دهد و پنج سال بعد با نانسي همسرش ازدواج كرد.

پزشكان بيتي مي‌گويند؛ نوزاد كاملا سالم است و به گفته آنها اين بارداري كاملا طبيعي بوده است.





جدیدترین خبر در مورد وی اینکه تصمیم دارد از همسرش جدا شود. او در مصاحبه اخیرش گفته است زندگی او هم مثل سایر انسانها دارای فراز و نشیب های زیادی است و به خاطر پاره ای مشکلات تصمیم گرفته اند از هم جدا شوند.آنها هنوز رسما برگه های طلاق را امضا نکرده اند اما در حال حاضر جدا از هم زندگی میکنند. حاصل این ازدواج 9 ساله سه فرزند است.


کلمات کلیدی : تغيير جنسيت_عمل سزارين -                     
+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

استحمام با گیاهان معطر

استحمام با گیاهان معطر

اين حمامها محتوي اسانس بوده و از طريق پوست جذب ميشوند لذا داراي اثرات موضعي و عمومي هستند و اثر موضعي آن بر جسته است.


اين حمامها محتوي اسانس بوده و از طريق پوست جذب ميشوند لذا داراي اثرات موضعي و عمومي هستند و اثر موضعي آن بر جسته است. گياهان زير بصورت گسترده اي در حمام هاي معطر مورد استفاده قرار مي گيرند.


سنبل الطيب (Valerian)
والرين داراي ويژگيهاي آرام بخش و خواب آور است. بنابراين ترجيحاً در شب مورد استفاده قرار مي گيرد. گاهي اوقات بايد مواظب بود تا حين استحمام فرد بخواب نرود و در وان سقوط نكند. دم كرده 100 گرم ريشه والرين يا 250 گرم تنطور آن به وان افزوده ميشود. ميتوان عصاره تام گياه را توصيه نمود.


باد رنجبويه (Melissa)
بادرنجبويه داراي اثرات آرام بخش و شل كننده است و عمدتاً براي بيماريهاي قلبي با منشاء عصبي، بيقراري عمومي و مشكلات بخواب رفتن به كار ميرود. بهتر است عصاره تام گياه مورد استفاده قرار گيرد. بجاي آن ميتوان يك تا دو قاشق غذاخوري از روغن خالص بادرنجبويه را به آب وان افزود.


اكليل كوهي (Rosemary)
محتوي كافور (camphor) است كه روي سيستم گردش خون و اعصاب تأثير مي گذارد و از طريق پوست جذب ميشود. موارد مصرف حمام معطر با رزماري عبارتند از : افت فشار خون، اختلالات عروق محيطي، وريدهاي واريسي و درد روماتيسمي، كوفتگي و كشيدگي رباط ها. دم كرده حاصل از 50 گرم برگ رزماري در نيم ليتر آب به يك وان كامل افزوده ميشود. عصاره تام رزماري نيز موجود است. بعلت ويژگيهاي تونيك آن، استحمام با رزماري به بهترين وجه در صبح (همانند استحمام با ا### تركي) و متعاقب آن استراحت كافي در بستر صورت مي گيرد.


آويشن (Thyme)
اسانس آويشن بصورت محسوسي جذب و بمقدار زيادي از طريق ريه ها دفع ميشود. همچنين اسانس تبخير شده از آب داغ بخور داده ميشود. در تمامي موارد مصرف عمومي آويشن استحمام با آن نيز مفيد است. براي مثال بعنوان يك برطرف كننده اسپاسم و گشاد كننده برونش ها؛ در سرفه هاي مزمن، آمفيزم و كودكان مبتلا به سرفه خروسكي كاربرد دارد.


بابونه (Chamomile)
در مصرف موضعي، بابونه عمدتاً ترميم زخم را تسريع و اسپاسم مرتبط با هموروئيد و تحريك و سوزش ناشي از اگزماي مزمن را برطرف ميكند. دم كرده 100 گرم از گل هاي بابونه (براي مصارف استحمام) براي استحمام كامل يا يكي از عصاره هاي موجود بابونه به كار رفته است. بابونه بيشتر براي استحمام نسبي و كمپرس مورد استفاده قرار گرفته است. يك روش مرسوم و كاملاً شناخته شده استحمام با بابونه براي هموروئيد است. ساده ترين روش، قرار دادن گلهاي بابونه(باندازه يك كف دست) داخل يك سطل و افزودن 2 يا 3 ليتر آب جوش به آن است. آنگاه بيمار روي سطل نشسته و كاملاً آنرا درزگيري مي نمايد ضمن آنكه توسط يك پتو به طور كامل پوشيده شده است.


بومادران (Yarrow)
اثر آن شبيه بابونه و عمدتاً ضد التهاب و ضد اسپاسم است. همچنين داراي مواد تلخ تونيك و تانين ميباشد. بومادران عمدتاً براي مشكلات زنان در مواردي كه ترشحات زنانه و خونريزي وجود نداشته باشد توصيه شده و بيش از همه براي بيماريهاي اسپاستيك درگير كننده پارامتريوم رحم مصرف ميشود و در حال حاضر مصرف داخلي آن براي اين منظور مورد بحث ميباشد. مصرف خارجي آن عمدتاً براي وان حمام نشسته (Sitz baths) و نيز وان حمام كامل است. همچنين ميتوان از عصاره هاي موجود براي استحمام استفاده كرد.


اسطوخدوس (Lavander)
اسطوخدوس (لاواند) داراي اثرات تونيك و محرك عمومي روي سيستم عصبي است. استحمام با لاواند درمان مناسب براي Neurovegetative dystonia است. امروزه مشخص شده كه رايحه معطر اسانس گياهان لاواند، بادرنجبويه، رزماري فقط يك اثر مطبوع و آرايشي ندارد بلكه واجد ويژگيهاي درماني است كه نبايستي از نظر دور بماند. اثر درماني لاواند بعلت تحريك اعصاب بويايي است كه به مغز انتقال يافته عمدتاً مراكز اتونوم در مغز مياني را تحت تأثير قرار ميدهد.


استحمام با سيليس( Silica Baths )
سيليس داراي خواص محرك موضعي است و به نظر ميرسد يك اثر اختصاصي روي متابوليسم پوست، بافت سلولي زير جلدي و ليگمانها و تاندون ها براي مثال بعد از شكستگي هاي مچ پا داشته باشد. اما جزئيات آن به طور كامل شناخته نشده است. گياه دم اسب يا كاه جو دو سر مورد استفاده قرار گرفته است. موارد مصرف عبارتند از : بيماريهاي روماتيسمي و عصبي، اگزماي مزمن و درماتيت عصبي، همچنين اختلالات موضعي عروق محيطي، سرمازدگي و تورم بعد از ترومبوز.

استحمام با Hayseed و كيسه هاي Hayseed
(Flores graminis) Hayseed براي درمان روماتيسم مورد بررسي قرار گرفته و استحمام با آن عمدتاً براي درمان بيماريهاي روماتيسمي و متابوليك به كار رفته است. جوشانده 500 گرم از آن در 5-4 ليتر آب به استحمام كامل اضافه ميشود. عصاره هاي تام نيز بسيار مفيدند.

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:41  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
توصیه‌ های مهم برای روزه‌ داری در تابستان

به دلیل همزمان شدن ماه مبارک رمضان با فصل تابستان و افزایش طول مدت روزه‌داری توجه به چند نکته برای مراقبت از سلامتی ضروری است.


به دلیل همزمان شدن ماه مبارک رمضان با فصل تابستان و افزایش طول مدت روزه‌داری توجه به چند نکته برای مراقبت از سلامتی ضروری است.

 ماه مبارک رمضان فرصتی برای افراد روزه‌دار است که الگوی‌های ناسالم زندگی خود را تغییر دهند و به خصوص افرادی که از اضافه وزن رنج می‌برند یا به سیگار عادت دارند می‌توانند حداقل یک ماه از این فاکتورهای بیماری‌زا دوری کنند.

روزه‌داری راهکاری موثر برای کاهش وزن است که در پی آن وضعیت سلامت بدن بهبود پیدا می‌کند. افرادی که به بیماری‌هایی از جمله کلسترول بالا، فشارخون و دیابت مبتلا هستند می‌توانند با روزه گرفتن شرایط خود را بهتر کنترل کنند.

همچنین برخی از روزه‌داران تمایل دارند در دو وعده سحر و افطار در مصرف مواد خوراکی افراط کنند که این شیوه البته تمام فوائد روزه‌داری را از بین می‌برد.

از دیگر مشکلاتی که روزه‌دارن در ماه رمضان امسال ممکن است با آن روبرو شوند می‌توان به ترش کردن، سوء هاضمه،‌ سردرد، کاهش شدید آب بدن، خستگی و گرمازدگی اشاره کرد که به دلیل گرمای هوا بروز می‌کنند.

پزشکان توصیه می‌کنند که برای پیشگیری از این قبیل مشکلات روزه‌داران در ساعات افزایش دمای هوا در طول روز تا حد امکان از خانه و محل کار خود خارج نشوند و در فضای باز نیز بیشتر در سایه باشند.

همچنین مصرف مایعات بیشتر در ساعات بین افطار تا سحر توصیه می‌شود تا کم‌آبی بدن در طول روز جبران شود. علاوه بر این روزه‌داران باید پس از افطار حتی‌الامکان از مصرف مواد کافئین‌دار پرهیز کنند چون مصرف این مواد خوراکی احتمال کم‌آبی بدن را تشدید می‌کنند.

علاوه بر این لازم است افراد مبتلا به دیابت پیش از اقدام به روزه گرفتن با پزشک معالج خود مشورت داشته باشند تا توصیه‌های ضروری و تغییرات لازم برای آنان در نظر گرفته شود. همچنین روزه‌دارانی که به دیابت مبتلا هستند بعد از افطار باید مایعات زیاد مصرف کنند.

 در مدت زمان روزه‌داری بدن از میزان گلوکز ذخیره شده استفاده می‌کند و پس از آن چربی موجود در بدن سوزانده می‌شود که در کاهش کلسترول، وزن و فشارخون موثر است.

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:40  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

خانمی که 60 سال خوابیده و با دستگاه زنده مانده

اولیای وی اذعان داشتند قطعی برقی که منجر به فوت او شد به دلیل افتادن یک درخت بر روی سیم برق روی داده است.


اولیای وی اذعان داشتند قطعی برقی که منجر به فوت او شد به دلیل افتادن یک درخت بر روی سیم برق روی داده است.یک زن که عجایب پزشکی را به مبارزه طلبید و زندگی خود را در یک شُش آهنی سپری می کرد به علت قطع برق ماشینی که به نفس کشیدن وی کمک می‌کرد، جان سپرد.
Dianne Odell شصت و یک ساله در یک لوله ۷ فوتی فلزی زندگی می‌کرد از سه سالگی به بیماری فلج اطفال مبتلا شد.برادر شوهرش می‌گوید: ما هرکاری که از دستمان برمی‌آمد انجام دادیم ولی نتوانستیم تنفسش را حفظ کنیم.
Dianne در چند ماه گذشته خیلی ضعیف شده بود و قدرت ادامه دادن را نداشت.وی با اینکه درون یک شُش آهنی بستری شده بود به دبیرستان رفت، دیپلم گرفت و حتی دروس دانشگاه را گذراند و یک کتاب نوشت!شُش آهنی یا تهویه فشار منفی اولین بار در سال ۱۹۲۰ استفاده شد. آنها به وسیله تولید فشار روی شُش‌ها سبب منقبض و منبسط شدن آنها می‌شدند و بیمار می‌توانست نفس بکشد.شُش آهنی شبیه کسانی است که در یک خوابگاه لوله‌ای شکل با یک در پوش در قسمت گردن، قرار می‌گرفتند.بیمار به پشت دراز می‌کشید و فقط سرش بدون سرپوش در معرض دید بود و میتوانست از طریق یک آیینه زاویه‌دار تماس چشمی با بازدید کننده‌ها بر قرار کند.
Odell که توسط والدینش و دیگر اعضای خانواده‌اش نگهداری میشد با یک تلویزیون که از طریق دمیدن در یک لوله کوچک  و روی یک کامپیوتر که با صدا کار می‌کرد ارتباط برقرار می‌نمود.

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:34  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
ماری که در سر یک کودک زندگی می کند+عکس
ماری که در سر یک کودک زندگی می کند+عکس

زندگی و دوستی یک مار در سر یک پسر بچه 10 ساله به یکی از سوژه های خبري تبدیل شده است.


ین مار از کودکی در سر این کودک زندگی می کند و آنها به قدری به هم وابسته هستند که نه مار حاضر به بیرون آمدن از سر پسر بچه است و نه بچه علاقه دارد مغز او را برای خارج کردن مار از سرش جراحی کنند.

+ نوشته شده در  دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:31  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

این که شما دیدید پشت سرِ عراق، غرب یکپارچه قرار گرفت؛ شوروی و تمام اروپای شرقی یکپارچه قرار گرفتند؛ عرب‌های خلیج فارس و حکومت‌های خلیج فارس که تابع اشاره امریکا بودند، یکپارچه قرار گرفتند و همه به عراق کمک کردند؛ هدفشان این نبود که چند شهر را از ایران بگیرند و به عراق بدهند یا یک دولت مستقل درست کنند. هدف، نابود کردن ملت ایران بود. هدف، صاف کردن آن حفره‌هایی بود که ملت ایران در دستگاه اقتدار امپراتوری استکبار به وجود آورده بود.

دفاع مقدس از نگاه رهبری

 

دفاع مقدس از نگاه رهبری

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اوّلاً به برادران و خواهران عزیز و رزمندگان جبهه فرهنگی دفاع مقدّس و عزیزانی که علاوه بر تن و جسم خود که به صحنه این آزمایش بزرگ ملت ایران بردند؛ جان خود، فکر خود، هنر خود، دل خود و توان فرهنگی خود را هم به این عرصه کشاندند و سرمایه ملت ایران را هرچه ارزشمندتر کردند، خوشامد عرض می‌کنم. مخصوصاً به خانواده‌های معظّم شهیدانِ این جمع عزیز و جانبازان و دیگر ایثارگران. امیدوارم که خداوند متعال زحمات و تلاش‌های با ارزش شما را مقبول درگاه خود قرار دهد و ادامه این راه پُر افتخار را نصیب همه کسانی که مایه‌ای از هنر و ادب و سرمایه‌های فرهنگی دارند، بکند.

 

جنگ، یکی از محیط‌ترین حوادث برای یک ملت است. ما همگی این را با وجود خودمان، با گوشت و پوست و احساس و ادراک خودمان مشاهده کردیم. این نیست که فقط در تاریخ چیزی خوانده، یا به آمارها مراجعه کرده باشیم. لیکن نکته مهم این است که ملت‌ها می‌توانند این حادثه پُرخسارت را به یک فرصت و به یک سرمایه تبدیل کنند. می‌دانید؛ خسارت جنگ هم فقط این نیست که عزیزان ملت به کام مرگ کشانده می‌شوند یا ویرانی‌هایی به بار می‌آید و سرمایه‌هایی بر باد می‌رود. اگر در جنگی عزم ملی و خردمندی سردمداران کشور به کمک کشور نیاید، آن سرافکندگی و ذلّت و هزیمت معنوی ای که بر دوش آن ملت سنگینی خواهد کرد، شاید از همه این خسارت‌ها بالاتر است.

 

امروز بیش از صد و پنجاه سال و نزدیک به دویست سال از قرارداد ننگین ترکمانچای می‌گذرد. هر ایرانی که آن تاریخ را بخواند، بعد از گذشت نزدیک به دو قرن، در روح خود احساس شرمساری، حقارت و شکست می‌کند و از خود می‌پرسد: چطور در حادثه‌ای به آن عظمت، سردمداران کشور قادر نشدند عزم ملی و سرمایه‌های مادّی و معنوی کشور را به کمک هویّت ملی این کشور به میدان بیاورند؟! لشکر مهاجم دشمن تا قلب کشور آمد؛ بعد با التماس و درخواست و پیشکش دادن و وساطت دشمنانِ دوست نما و خسارت‌های فراوان ملی و آن اهانت‌هایی که به ملت ایران شد، قبول کرد که قدری عقب بنشیند، در حالی که هفده شهر قفقاز را از ایران گرفته و کشور را از بخشی از پاره تن خودش محروم کرده بود! امروز هم که شما این حادثه را در ذهن خودتان یا در کتاب تاریخ مرور کنید و ببینید بر ملت ایران در آن حادثه تلخ چه گذشت، احساس خجلت و احساس سرافکندگی و ذلّت می‌کنید.

 

همین طور شبیه این، در حوادث جنگ بین‌الملل دوم، همین شهر تهران محل خودنمایی و پُز دادن افسران کشورهای مختلف شد که در خیابان‌ها راه بروند، به ایرانی با چشم تحقیر نگاه کنند، از او کار بکشند، به او اهانت و به نوامیس او تجاوز کنند. این یک نوع بود، آن نوع دیگری بود. این‌ها نشانه یک خسارت بزرگ برای یک ملت در یک جنگ است.

 

در جنگی که در سال ۱۳۵۹ در این کشور رخ داد، همه این حوادث ممکن بود. آن‌هایی که می‌خواستند قطعه‌ای از خاک ایران را از ایران جدا کنند، هدفشان فقط این نبود که ایران را از آنچه که هست، قدری کوچک‌تر کنند. هدف این بود که این ملت را برای قرن‌ها – حداقل یک قرن، دو قرن – با احساس حقارت سرِ جای خود بنشانند. و در مردمی که جرئت کرده بودند مقابل امپراتوری عظیم استکبار جهانی قیام کنند؛ برخلاف همه عرف‌های بین‌المللی، یک حکومت صد درصد مردمی را که به هیچ قدرتی در دنیا باج نمی‌دهد، سر کار بیاورند، روحیه شجاعت و خودباوری را بمیرانند. آنچه که برای آن‌ها غایت مطلوب بود، این بود. و این می‌شد. اگر آن کاری که رزمندگان کردند، آن کاری که خانواده‌ها کردند، آن کاری که بسیج عمومی ملت کرد، آن کاری که گزارشگران این صحنه‌های شرف کردند و در مقابل چشم مردم قرار دادند و آن کاری که آن سلسله جنبان همه این افتخارها کرد؛ نمی‌بود، همین می‌شد؛ تردید نداشته باشید. قطعه‌ای از خاک ایران را می‌گرفتند، بعد با قدری چک و چانه مقداری از آن را پس می‌دادند و منّت هم سر ملت ایران می‌گذاشتند – البته در طول سال‌های متمادی و قطعاً بیش از هشت سالی که جنگ طول کشید این کار را می‌کردند – بعد ملت ایران هر وقت به آن منطقه از کشور خود می‌نگریست، احساس حقارت می‌کرد!

 

 

این که شما دیدید پشت سرِ عراق، غرب یکپارچه قرار گرفت؛ شوروی و تمام اروپای شرقی یکپارچه قرار گرفتند؛ عرب‌های خلیج فارس و حکومت‌های خلیج فارس که تابع اشاره امریکا بودند، یکپارچه قرار گرفتند و همه به عراق کمک کردند؛ هدفشان این نبود که چند شهر را از ایران بگیرند و به عراق بدهند یا یک دولت مستقل درست کنند. هدف، نابود کردن ملت ایران بود. هدف، صاف کردن آن حفره‌هایی بود که ملت ایران در دستگاه اقتدار امپراتوری استکبار به وجود آورده بود. اما خدا نخواست. «خدا نخواست»، یعنی چه؟ یعنی اگر آحاد ملت ایران غفلت می‌کردند و می‌خوابیدند؛ رزمندگان به جبهه نمی‌رفتند؛ امام نمی‌غرید و سینه سپر نمی‌کرد و نمی‌ایستاد و این همه استعداد و نیرو در این راه بسیج نمی‌شد؛ باز هم خدا همین طور می‌خواست؟ نه، اراده خدای متعال به نفع یک ملت، تابع اراده آن ملت است. هیچ حقیقت و واقعیتی در متن زندگی یک ملت به اراده‌ی الهی تغییر پیدا نمی‌کند؛ مگر وقتی که خودِ آن ملت بر آن همت بگمارد. این صریحِ آیات قرآنی و جزو معارف قطعی دینی است.

 

این خسارتی که بنا بود به وجود آید – و اگر عزم ملی و تدبیر و خردمندی سردمداران و مسئولان کشور و اخلاص و جدّیت کسانی که در این راه قدم گذاشتند، نمی‌بود، قطعاً این پیش می‌آمد – با این عزم ملی و با این ایمان، تبدیل به یک فرصت شد. آری؛ ما در جنگ، بسیار جان‌های عزیز را از دست دادیم و خسارت‌های مادّی و معنوی زیادی هم تحمل کردیم؛ اما چیزی در دل این ملت جوشید که برکات و ارزشش برای امروز و فردای این ملت، از همه چیز بالاتر است و آن، احساس اتّکاء به نفس، احساس عزّت، احساس استقلال، احساس خودباوری ملی عظیم و احساس اعتقاد به این بود که اگر یک ملت حول محور ایمان به خدا و عمل صالح جمع شوند، معجزاتِ نشدنی یکی پس از دیگری قابل شدن خواهد شد. این در زندگی ما اتّفاق افتاد.

 

عزیزان من! آنچه که این قضیه را تمام می‌کند، این است که روایت این حادثه به درستی صورت گیرد. نقش شما این جا معلوم می‌شود. شما هر کدامتان – شاید اکثرتان یا همه‌تان – به این میدان‌های جنگ رفتید و در آن جا حضور پیدا کردید. آن‌هایی هم که سنشان آن وقت اقتضاء نمی‌کرده است، از مسائل آن آگاه شده‌اند. اگر این حادثه بزرگ، درست روایت شود، این اثرات ماندگار خواهد شد. اگر غلط روایت شود، یا روایت نشود، این تأثیرات بسیار کم خواهد شد. نه این که به کلّی از بین برود؛ لیکن بسیار کم خواهد شد. اگر خدای نکرده مغرضانه روایت شود، قضیه بعکس خواهد شد.

 

این هشت سال دوره دفاع مقدس، شامل هزاران هزار حادثه است. من می‌خواهم این را از جامعه فرهنگی و هنری کشور مطالبه کنم که از این هزاران هزار حادثه، لااقل یک فهرست تهیه کنند. بنشینند فکر کنند و در حوادث جنگ، دقّتِ نظر هنرمندانه به خرج دهند؛ یک فهرست از این حوادث به وجود آورند؛ بعد این را بگذارند در قبال کارهای هنری ای که تا امروز درباره‌ی جنگ شده است – که البته بسیار هم ارزشمند است – ببینند که چقدر از این فهرست را ما پُر کرده‌ایم. من اعتقادم این است که اگر این کار صورت گیرد، خواهیم فهمید که ما یک هزارم آنچه را که درباره این جنگ می‌باید تبیین کرد و می‌توان تبیین و موشکافی کرد، هنوز بیان نکرده ایم!

 

من غالب آثار هنری جنگ را یا دیدم یا شنیدم؛ البته در این سال‌های اخیر کمتر. در دوره جنگ و سال‌های اوایل بعد از جنگ، غالب این نوشته‌ها و روایت‌های تصویری و روایت‌های سینمایی و غیره را غالباً یا دیدم یا گزارشی از آن‌ها به دست آوردم. قطعاً آثار با ارزشی در بین این‌ها وجود دارد؛ لیکن همه این‌ها در مقابل آن گنجینه عظیمی که در این دفاع هشت ساله به وسیله ملت ایران به وجود آمد، چیز کمی است.

 

همه جنگ، داخل جبهه‌ها نیست. بسیاری از مسائل جنگ، داخل خانه‌هاست؛ در راه‌هاست؛ داخل دل‌هاست؛ در مجموعه‌های تصمیم گیری است؛ در مجامع بین‌المللی است. ببینید؛ ما در دوره جنگ، از طرف مجامعی که ادّعا می‌کردند در مسائل جهانی بی‌طرفند، در مقابل یک اعمال غرض واضحی قرار گرفتیم. ادعاهای بسیار بزرگی هم می‌کردند. کسانی که امروز شما می‌بینید درباره سلاح‌های کشتار جمعی و سلاح‌های شیمیایی و میکروبی و از این حرف‌ها داد سخن می‌دهند و جزو مسائل واضح می‌شمرند، این‌ها به رژیم عراق و ارتش عراق سلاح شیمیایی دادند؛ برایش ساختند و یا امکان ساخت آن را برایش فراهم کردند. دو قطب بزرگ دنیای آن روز – یعنی قطب امریکا و قطب شوروی سابق – مشترکاً با همه ساز و برگشان به کمک عراق آمدند. این‌ها کجا و در کدامیک از این آثار هنری ما درست تبیین و تشریح شده است؟

 

من بارها گفته‌ام، ما یک وقت می‌خواستیم برای جبهه‌ها سیم خاردار – که در داخل کشور نداشتیم و تولید نمی‌شد – از جایی وارد کنیم. همین شوروی سابق اجازه نداد ما سیم خاردار را از داخل کشورش عبور دهیم و به ایران بیاوریم. گفت این وسیله جنگی است! یعنی ادّعا این بود که آن‌ها به دو طرف جنگ کمک نمی‌کنند! این در حالی بود که هواپیمای روسی، موشک روسی، کارشناس روسی، افسر روسی، مواد منفجره روسی و تمام امکانات روسی، آن طرف جبهه در اختیار دشمن و طرف مقابل ما در این جنگ بود!

 

همین اروپای به اصطلاح طرفدار حقوق بشر و در مقام صحبت، با نزاکت و ادب و اتو کشیده – چه قسمت شرقیشان؛ همین یوگسلاوی فعلی و بقیه کشورهای بلوک شرق آن روز، و چه قسمت غربیشان؛ یعنی همین آلمان و بقیه – آنچه توانستند، به عراق کمک کردند، ولی حاضر نبودند ساده‌ترین چیزها را به ایران بفروشند. اگر یک وقت هم از طرقی دولت جمهوری اسلامی می‌توانست چیزهایی را از این‌ها بگیرد، با چند برابر قیمت و با زحمت می‌توانست به دست آورد! البته هدفشان معلوم بود – من اوّل عرض کردم – بحث بر سر این بود که این عزّت ملی که به وسیله حرکت عظیم انقلابی مردم ایران به وجود آمده است، باید از بین برود. رخنه‌ای که به وسیله انقلاب در اقتدار فرهنگ غربی و سلطه غربی و نظام سلطه جهانی به وجود آمده است، باید پُر شود. هدف آن‌ها این بود؛ به هرحال به این سیاست رسیده بودند. این‌ها کجای آثار هنری ما، در کدام فیلم یا نمایشنامه یا بقیه آثار هنری منعکس شده است؟ آیا قابل انعکاس نیست؟ آیا برای نسل‌های آینده ایران تجربه آموز نیست؟

 

امروز ما می‌بینیم وقتی که راجع به دفاع مقدّس و جنگ هشت ساله و این عظمت مطلقی که ملت ایران آفرید، صحبت می‌شود – که مهم‌ترین موضوع هنری است و یک هنرمند درباره این گونه شکوه‌های ملی، خوب می‌تواند قلم‌فرسایی یا میدانداری کند – بعضی از آثار در گوشه و کنار پیدا می‌شود که نه فقط عظمت را نمی‌بینند؛ می‌گردند یک نقطه ضعفی، یا واقعی، یا حتی پنداری، پیدا می‌کنند و آن را مورد مداقّه قرار می‌دهند! هدف از این کارها چیست؟ چرا باید ما این فرآورده‌ی عظیم ملت ایران را ندیده بگیریم؟! این خدمت به ملت ایران است که در تهاجمی که به مرزهای او، به شخصیت او، به عزّت او، به تاریخ او، به هویّت ملی او شده است – این گونه مردانه ایستاده و این طور شجاعانه دفاع کرده – ما بیاییم آن را زیر سؤال ببریم؛ آن هم با زبان هنر؟! این کارها را می‌کنند. این‌ها به نظر من تصادفی هم نیست؛ یعنی نمی‌شود گفت حالا یک هنرمند به این فکر افتاده که می‌شود این گونه عمل کرد؛ نه. به نظر من غیرعادی می‌آید. البته تقصیر از مسئولان و سردمداران مسائل هنری و فرهنگی کشور است؛ آن‌ها هم باید سازماندهی کنند؛ باید کار کنند.

 

این ملت آنچه که داشت، در طبق اخلاص گذاشت و آمد. مرد روستایی و زن روستایی، مرد و زن مستضعف شهری، خانواده‌های گوناگون، جوان‌های فراوان، قشرهای مختلف، سازمان‌های رزمنده کشور – ارتش، سپاه، حتی نیروی انتظامی و بسیج عظیم مردم – همه این‌ها آمدند وارد میدان شدند. حقیقتاً ملت ایران در آن هشت سال، کار بزرگی را انجام داد. در تاریخ این چندین قرنی که می‌تواند به مسائل امروز ما متّصل شود، بنده سراغ ندارم که ملت ایران این گونه با طوع و رغبت وارد یک ماجرای عظیم نظامی شده باشد و از دل و جان مایه گذاشته باشد؛ با ایمان خود، با عاطفه خود، با دست خود.

 

در دوران‌های مختلف، حتی در دوران صفویّه که جنگ‌های بزرگ و کارهای بزرگی هم شد، این چیزهایی که امروز ما مشاهده می‌کنیم، اصلاً وجود نداشته است. دلایل روشنی هم دارد؛ نه این که نشود این‌ها را تحلیل کرد؛ معلوم است چرا. به هرحال این پدیده در تاریخ ایران ما یک پدیده حقیقتاً بی نظیر؛ یا اگر احتیاط کنیم، بگوییم کم نظیر بود. این پدیده به این بزرگی، آن هم با این همه شکوه و با این همه زیبایی. چه موضوعی برای یک هنرمند از این جذاب‌تر؟

 

آثار بزرگ هنری دنیا را نگاه کنید؛ بسیاری از آن‌ها بر روی قهرمانی‌های ملت‌ها متمرکزند؛ حتی آن جایی که شکست خوردند. در لشکرکشی ناپلئون به روسیه، دو نفر روایتگر بزرگ هنری، این ماجرا را روایت کردند: یکی فرانسوی است که ویکتور هوگوست؛ یکی روسی است – طرفِ شکست خورده، که اول کار شکست خورد – که تولستوی است. آن طرفِ پیروز طبعاً گزارش‌هایی را ممکن است بدهد؛ اما شما ببینید، در این کتابِ آن طرفِ شکست خورده، شکست را آن چنان تصویر می‌کند که مایه غرور و سربلندی ملت است. یعنی در حرکت ملت، آن نقاط ارزشمندی را که یک هنرمند می‌تواند ببیند، این‌ها را بیرون می‌کشد، برجسته می‌کند، رنگ و روغن می‌زند و جلوِ چشم‌ها می‌گیرد.

 

ما در این ماجرای هشت ساله، یک پیروزی مطلق به دست آوردیم. ما که جنگ را شروع نکرده بودیم که بگوییم فلان جا را می‌خواستیم بگیریم، نتوانستیم، پس ناکام شدیم؛ قضیه این نبود. قضیه این بود که دشمنی به ما حمله کرده بود و می‌خواست بخشی از خاک ما را بگیرد؛ همه دنیا هم به او کمک کردند؛ ما هم مردانه ایستادیم؛ ناکام شد و بینی‌اش به خاک مالیده شد و برگشت. پیروزی از این بالاتر؟ این پیروزی را با همین ابعاد، با همه خصوصیاتی که در آن وجود دارد، با همه آن هزاران هزار ماجرایی که آن را به وجود آورده است، ما باید روایت کنیم. این کارِ هنرمندان عزیز ماست؛ کار نویسندگان است؛ کار سینماگران است؛ کار شاعران است؛ کار نقّاشان است؛ کار اصحاب فرهنگ و هنر است.

 

امروز کار عده‌ای که به میدان جنگ رفتند و در این هشت سال، آن حماسه را آفریدند – چه شهدایشان، چه ایثارگرانشان، چه رزمندگانشان – دیگر تمام شد. آن‌ها کار خودشان را کردند. پس از پایان کار آن‌ها، کار یک خیل عظیم دیگری آغاز می‌شود؛ علاوه بر گزارش‌هایی که در دوران جنگ دادند. همین دوره جنگ، چقدر برای ما هنرمند درست کرد؛ چقدر شخصیت‌های برجسته درست شدند! غیر از آن، بعد از پایان جنگ، نوبت این خیل عظیمی است که این دیگر مسئله‌اش هشت سال نیست؛ هشتاد سال هم اگر طول بکشد، جا دارد.

 

بحث را طولانی نکنم. از همه عزیزانی که در عرصه فرهنگ و هنر، به این ملت، به این کشور و به خاطره باشکوه جنگ خدمت کرده‌اند، صمیمانه و مخلصانه تشکر می‌کنم. امیدوارم که خداوند از همه شما قبول کند و شما را موفّق بدارد و همه‌ی خواهران و برادران عزیز مشمول هدایت و توفیق الهی باشند و آن دینْ عظیمی که بر دوش همه ماست، ان‌شاءالله بتوانیم در مقابل این ملت و در مقابل این تاریخ آن را ادا کنیم.

والسّلام علیکم و رحمت‌الله و برکاته         

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:56  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

به نام خدا

خاطراتی از شهید ابوالقاسم بزاز

شهید بزاز در دبیرستان بود که با حاجی یزدانی آشنا شد که ایشان باعث تغییر و تحول در شهید شدند. او در دبیرستان با وجود نمره خوب مدرسه روزانه را ترک کرد و به مدرسه شبانه رفت اما دلیل این کار خیلی مهم و زیبا هست. در کنار مدرسه ایشان مدرسه دخترانه ای بود که زمان زنگ آن مدرسه با مدرسه شهید بزاز هماهنگ بود و دخترهای آن مدرسه با آن وضعی که قبل از انقلاب بود از جلوی مدرسه عبور می کردند و یا بعضی اوقات پسرهای دبیرستان دخترهای آن دبیرستان را اذیت می کردند و شهید بخاطر اینکه نمی توانست کاری بکند به شدت زجر می کشید تا سرانجان آن دبیرستان را رها کرد. اما ماجرا به این جا ختم نشد و در مدرسه شبانه با معلمی بهایی مواجه شد که تبلیغ بهائیت می کرد تا اینکه شهید بزاز جلوی این شخص در آمد و در جلسه ای جواب حرف هایش را داد. معلم بعد از جواب دادن  شهید بزاز، به شدت او را تنبیه کرد و مادرش وقتی او را دید فردای آن روز برای شکایت به مدرسه رفت و به مدیر اعتراض کرد اما مدیر گفت: او با معلم بهایی در افتاد و کاری نمی توان کرد وقتی که وزیر ما هم یک بهایی است. قضیه به این جا ختم نشد و معلم دیگری پیدا شد که تبلیغ بد حجابی می کرد اتفاقا شهید جلوی او هم در آمد اما این شخص پسر عمویی داشت که ساواکی بود و معلم به پسر عمویش اطلاع داد تا ساواک فردای آن روز دم در مدرسه باشد برای دستگیری او، ابوالقاسم با خبر می شود و به مدرسه نمی رود. بعد از این اتفاق چون تحت تعقیب بود به مشهد فرار کرد و شبی متوسل به امام رضا (ع) شد تا بالاخره با چهره ای خندان تصمیم گرفت راهی حوزه شود ابتدا به حوزه مشهد رفت سپس به رستم کلا رفت تا از محضر حاج آقای ایازی کسب علم و معرفت کند. همیشه نماز شب  می خواند قرآن و تنها انیسش هم همین قرآن بود. در همین سالها با خانم معتمدی ازدواج کرد. این خانم با این که از خانواده ای مرفه بود اما قبول کرد که با یک طلبه ازدواج کند و همیشه در کنار شهید بود حتی در زمان مبارزه که شهید بزاز با شهید اندرزگو همکاری می کرد. شهید در قسمتی از وصیت نامه اش به همسرش اشاره می کند و میگوید همسر من از اولیا الله است. شهید بزاز وارد قم می شود و در آن جا با راه امام خمینی (ره) آشنا می شود و در قم و بابل تظاهرات هایی را پی ریزی می کند. ایشان با افرادی با لهجه های مختلف نشست و برخاست می کرد تا کم کم با لهجه آن ها آشنا شد، اعتقادش این بود که باید عربی و لهجه های مختلف را یاد گرفت. به آیة الله مشکینی خیلی نزدیک بود وسفارش کرده بود که بعد از مرگش ایشان ثواب یک جلسه از کلاس تفسیرش را به روح او هدیه کند که ایشان این کار را کردند. در بابل دشمن زیاد داشت؛ بعضی اوقات در خیابان برایش گوجه پوسیده پرت می کردند، انجمن حجتیه ی بابل به شدت او را می کوبیدند و در آخر حکم اعدامش را صادر کردند. بعد از این قضیه ایشان به افغانستان فرار می کند و با شهید اندرزگو آشنا می شود و وارد مبازه مسلحانه می شود.

سپس به کشور هایی مثل لبنان،اردن،سوریه،کشور های عربی حاشیه خلیج فارس و یا حتی بعضی ها گفته اند به لیبی هم رفته بود تا پیام امام را برای آزادی خواهان برساند و نماینده شهید اندرزگو هم بود. رفقایش را به سه دسته تقسیم میکرد: عده ای خوش اخلاق بودند و فقط همین، عده ای به درد تظاهرات می خوردند و عده ای هم مناسب مبارزه مسلحانه بودند. در بابل به دو روستا خیلی رفت و آمد داشت. یکی از این روستا ها رمنت بود. در آب بندان این روستا تمرین نظامی و چریکی می داد و حتی بمب و نارنجک دستی هم درست می کردند. روزی در اثر بی احتیاطی انفجاری رخ داد و پای یک نفر قطع شد،اما او سریع قضیه را جمع و جور کرد و گفت: چوب بیاورند و آتش روشن کنند تا بگویند داشتیم زغال درست می کردیم. فردای آن روز لباس شخصی پوشید و در روستا دور می زد تا ببیند عکس العمل مردم نسبت به آن اتفاق چیست؟

پس از تعقیب و گریز های بسیار بالاخره به دست ساواک می افتد و به شدت شکنجه می شود تا اینکه قفسه سینه اش را می شکنند. ایشان در آستانه انقلاب از زندان آزاد می شود. در روز 18 دی روزنامه ای را که در آن به امام توهین شده بود را به مسجد خان (سابق) می برد و متن آن را می خواند و گریه می کند و به سرش می کوبد تا اینکه یکی از عوامل اصلی 19 دی باشد. او در نجف در کنار امام بود و کارهای ایشان را انجام میداد. در بازگشت امام عضو کمیته استقبال از امام بود. در بیت امام محافظ ایشان بود. وقتی برای امام غذا می برد از کم و ساده بودن غذای رهبری که جهان را تکان داد تعجب کرد و این را به دوستانش هم گفت. اما شکستگی قفسه سینه اش باعث جدایی از امام بود و او این را تلخ ترین اتفاق زندگی اش می داند. بعد از آن به بابل می آید و به عنوان عضو معمولی سپاه مشغول خدمت می شود در حالی که یک چریک حرفه ای بود. در بابل پاسداری به او گفت اینجا بودن خیلی ساده است  اگر مردی برو کردستان. آنجا سربچه ها را می برند. فردای آن روز ایشان به همراه دیگر رزمنده ها عازم کردستان شد اما جالب اینجاست که آن پاسدار خودش ازترس همراهشان نرفت. در کردستان مشغول آسیب شناسی شد و دید حضور جوانان کم رنگ است. دکه ای در شهر زد و در آنجا با مشتری هایی که از جوانان بودند صحبت می کرد و آنها را به مبارزه دعوت میکرد. بعد از مدتی کومله و دموکرات متوجه شدند تعداد جوانان گروهشان کم شده است بررسی کردند دیدند شهید بزاز پشت قضیه هست  تصمیم به حذفش گرفتند. چون در کردستان خطراتی مثل پرتاب نارنجک در ماشین وجود داشت گفتند یک نفر باید روی نارنجک بپرد تا دیگران آسیب نبینند. بین بچه ها دعوا شد که من باید روی نارنجک بپرم. سرانجام شهید بزاز گفت قرعه کشی می کنیم، اسم همه را در برگه هایی نوشت و گفت یکی را در بیاورید که اسم خودش هم در آمد.بعد از بازگشت از عملیات بچه ها برگه ها را باز کردند و دیدند در همه ی برگه ها اسم اوست. در مورد شهادتشان دو قول وجود دارد که یکی که معروفتر است می گویند: منافقین بمبی را در جعبه شیرینی قرار دادند و آن را به بچه ای سپردند تا به شهید بزرگوار تعارف کند. اما در راه یکی از پاسدار ها خواست شیرینی بردارد، در آن را باز کرد و بمب شروع به شمارش معکوس کرد. اما شهید بزاز برای نجات بچه پرید تا نجاتش دهد که...

شهید ابوالقاسم بزاز: شهادت چقدر زیباست و معنایش چه زیباتر

کتاب نعلین و کتانی در مورد شهید بزاز است هم در چند ماه گذشته رونمایی شد.

وصیتنامه :

اينجانب «ابوالقاسم بزاز» فرزند محمد حسن، كه به حمد و قوه خدا به درجه رفيع طلبگي و پاسداري رسيدم. اگر توفيق خدايم كما في السابق يار باشد و لطف عميق حضرتش شامل احقر، ‌اين رسالت را و اين امانت سنگين كه كوهها از پذيرفتنش ابا داشتند، بر منزل مقصود برسانم؛ ان شاء الله تعالي. در اين مسير مرارت ها و ناهمسازي ها از هر غدار و شيطان مكار و نفس بيمار و رفيق و برادر كم عار كشيدم. به هر حال روزگار سرآمد و من اين ساعت كه شما اين جريده را مي خوانيد در ميان شما نيستم و فقط يادي از من است و كلامي چند كه طبق وظايف شرعيه خود تدوين نموده بر حق و انصاف ان شاء الله مي نويسم و ساده و صادق.

بحمدالله در صحت كامل عقل معاش، اين وصيت نامه را براي برادران ايماني كه خدايم حق آنان را بر من نهاده است و به خانواده و فاميل و عيال و اولادم كه حقشان بر من واجب است؛ وصيت مي‌كنم. همه شمايي كه وصيت من به شما مي رسد:

 1 - به خدا و به دين مبين اسلام، به قلب و لسان و جوارح و اركان ايمان آوريد و بدانيد كه سعادت فقط در ايمان به خداست و ايمان به پاكي و صفا و زيبايي‌ها و در غير او يافت نمي شود و راه اين است و جز اين نيست؛ پس فكر كنيد «افلا يتفكرون»

2 -  به واجبات و دوري از محرمات و علي الخصوص آشنايي و آشتي با فرهنگ اصيل اسلامي‌مان، آشنا شويد و سعي در نشر و پخش آن نماييد. «‌طلب العلم فريضه . . . »

3 - عزيزان من! شما را به خدا،‌ خود را متخلق به اخلاق الله (اخلاق اسلام و قرآن) مزیّن نماييد. اين معرف اسلاميت ما و باعث عزت ما و اسلام عزيزمان خواهد بود. زيرا اخلاق چيزي است كه نشان دهنده ايدئولوژي در شخص مي شود. همان گونه كه علي -عليه السلام- اميرالمؤمنين و مولي الموحدين فرمودند كه «الايمان: معرفة بالقلب، اقرار باللسان و عمل بالاركان» كه نهايت درجه در جمع بندي، عمل بالاركان است يعني ظاهر شدن دستورات و احكام و فرامين و اوامر و اجتناب از معاصي از صغایر و كبایر آن است.

4 - وصيت مي‌كنم همه شما را به اين كه از مجادله به غير علم که خداوند، زياد در كتابش و نيز ائمه - عليهم السلام- نهي فرموده‌اند، بپرهيزيد زيرا باعث قساوت قلب است و مُخل اخوّت و در بعضي از روايات از ائمه معصومين- عليهم السلام- آمده است كه: «لذت ايمان را نخواهد چشيد كسي كه مجادله زياد كند.»

5 - اهميت دادن به نماز و دعا و نماز شب و مناجات مخفي از نظرها و صدقه پنهاني و پنهان داشتن كارهاي خير و براي رضاي خدا انجامش دهي، همان گونه كه براي هر يك از موارد چندين (شايد اگر اشتباه نكنم چند صد) روايت و حديث وارد شده است؛ مخصوصاً عزيزان من نماز شب. آن چه كه باعث عظمت و كرامت مؤمن است، فقط و فقط در همين خلوت كردن‌هاي با قاضي‌الحاجات و دوست و محبوب واقعي و واقف به اسرار پنهان است.

6 - حق الناس را هر چه زودتر در صورت امكان به جا آوريد و ادا نماييد كه مرگ زود مي‌آيد و ناگهاني و سعي كنيد زودتر از افراد رضايت کسب نماييد زيرا خداوند حقوق خويش را ممكن است كه بگذرد ولي حقوق ناس، منوط و مشروط به رضايت ناس کرده است.

7 - سعي كنيد كه در دوستي صادق باشيد. واقعاً دوست باشيد و سعي كنيد كه همه را دوست بداريد كه همه مخلوق خدايند و خدمتگزار تو به امر خدا و تو نيز خدمتگزار آنها. باش كه همه مانند اعضای يك خانواده باشيد و همان گونه نسبت به هم صميميت ابراز داريد كه موجب خشنودي خدا مي باشد.

8 - عزيزان من الان كه اين نامه را مي‌خوانيد، من نيستم؛ ولي اين نصيحت را به شما مي‌كنم و شما هم به هر كس كه بيشتر دوستش داريد برسانيد و آن وصيت اين است كه از خدا بخواهيد شهادت در مسير خود را نصيب و روزي فرمايد. به خدا قسم، تنها راه رسيدن به كمال واقعي و يا بهتر بگويم به لقاء الله (عند مليك مقتدر) و ساده ترين و سهل ترين و نزديك ترين راه‌ها و واضح‌ترين راه‌ها همين است؛ «شهادت» چقدر زيباست لفظ شهادت تا چه رسد به معنا!

9 - اي عزيزان من! قسم مي‌دهم همه شما را به آنچه كه برايتان مقدس است، از اين كه ارج نهيم به خون شهيدان اسلام و نگذاريم كه خون مطهرشان ضايع شود و هدف‌شان پايمال هوسمان نگردد. بگذاريم كه به كام دلشان (گسترش هر چه بيشتر حكومت حقه اسلامي) برسند و بياييم تا پيام‌آوران اين خون‌ها باشيم و اين را بدانيد كه اگر رعايت مراتب فوق را ننماييم، خداوند منتقم معذبمان خواهد فرمود به نفرين ارواح شهدا و آن وقت خداي نخواسته، سلب نعمت مي شود و عذاب فرود خواهد آمد.

10 - عزيزان من! زياد و خيلي زياد به ياد آقا و سرور كائنات، امام زمان -عجل الله تعالي فرجه- روح و جان و جسم و تنم و همه متعلقات من و دو فرزندم كه زياد دوستشان دارم فداي قدم او، ‌علي الخصوص زماني كه ترنم مي‌كند به قرآن مجيد، كلام الله، چه زيباست! (كه شاعر گفته: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن) به هر حال، به ياد او باشيم و فرج عاجلش را بخواهيم و براي حضرتش دعا نماييم و براي نائب عام او مجدّد قرن، ‌وحيد دهر در عصر ما، يعني حضرت امام خميني و طول عمر و توفيق و صحت جسم ايشان. همچنين دعا زياد نماييم و تا جان در بدن داريم و خون در رگ ما است، دست از اين پسر فاطمه-سلام الله عليها- و نائب امام زمان –عجل الله تعالي فرجه- برنداريم كه خداوند ما را به وجود حضرت ايشان امتحان فرموده است و هر گونه مخالفتي با اوامر ايشان مساوي است با انكار امامت مهدي صاحب الزمان -عجل الله تعالی فرجه- و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.

 

"شهيد ابوالقاسم بزّاز" يك چريك طلبه و يك طلبه چريك بود و اولين طلبه‌اي بود كه در شهرش پاپوش كتاني را براي مبارزه بپا كرد و چون دشمن راگستاخ ديد، پوتين بر پا كرد و لباس رزم بر تن و تا خط شهادت پيش رفت. شهيد ابوالقاسم بزاز در سال 1331 در شهرستان بابل چشم به جهان گشود. او در زندگي كودكانه‌اش هميشه علاقه به مذهب داشت. بنا به گفته‌هاي مادرش در تمام دوران كودكي‌اش هيچ وقت‌ از نماز و روزه كاهلي ننمود حتي بيشتر وقت‌ها در ماه رجب، شعبان، رمضان روزه‌دار بود. او تا كلاس سوم نظري به درس خواندن مشغول بود و بعد از آن تصميم گرفت تا به جرگه سربازان امام زمان پيوسته و طلبه شود و روح بزرگ و با تقواي او نتوانست خود را در درس خواندن خلاصه كند بدين‌جهت به خدمت آيت الله كوهستاني و ایت الله ایازی رفت تا از فضائل آن مردان بزرگ بهره‌مند شود و بعد از آن براي ادامه تحصيلات به حوزه مشهد رفت تا دروس طلبگي را آغاز نمايد.

بعد از يكسال و نيم به دليل فعاليت‌هاي سياسي در مشهد، مورد تعقيب قرار گرفت و به قم سفركرد و در مدرسه رضويه در حجره‌اي مشغول به تدريس شد تا در آنجا بتواند بيشتر با حقايق اسلامي و استادان مجربتري هم‌چون آيت‌الله مشكيني و ديگر فضلاء آشنا شود. در قم هم فعاليت‌هاي مبارزاتي مثل پخش اعلاميه و نشريات امام خميني را بر خود امري واجب مي‌دانست و هميشه در اين فعاليت‌ها سهم ويژه‌اي داشت او در سال 1355 سفرهايي به پاكستان، افغانستان و بعضي كشورهاي عربي كرد و در آنجا نيز به فعاليت‌هاي مذهبي، سياسي و بعضاً نظامي مشغول شد و در هنگام بازگشت به ايران مقادير زيادي از كتاب‌هاي امام را با خود آورد و در تهران تكثير كرد تا پخش كند. هميشه سفرهايي به دورترين نقاط و از چشم افتاده‌ترين روستاها مي‌كرد تا مشكلي از مشكلات آنها را حل كند كه از جمله آن پخش دارو بود. در خلال آن فعاليت‌هاي تبليغي اسلامي مي‌پرداخت تا بتواند اسلام را به‌طور عملي به آنها آموزش دهد.

او حتي در بسياري از روستاها با همكاري اهالي روستا و با نقش اساسي خودش به ساخت حمام و مسجد مي‌پرداخت. در طي همين سال‌هاي خفقان و استبداد او با تشكيل جلسه و حضور در دانشگاه‌ها به گفتگو با دانشجويان و تبليغ اسلام و حكومت اسلامي و مبارزه فكري با جريان‌هاي ضد ديني مي‌پرداخت.

در قم با شهرباني و گارد جاويدان درگير بود و حتي مورد شناسايي كامل قرار گرفته بود ولي هيچ ترس و واهمه‌اي نداشت و به كار خودش ادامه مي‌داد تا بتواند مملكت را از زير يوغ استعمارگران شرق و غرب برهاند. شهيد مي‌گفت دلم نمي‌خواهد در اين تنگناها جانم را از دست بدهم، دوست دارم چند تايي از آنها را بكشم و بعد شهيد شوم. در محرم1357در روستاهاي اطراف بابل ‌مشغول ‌به ‌نارنجك سازي و بمب‌هاي مختلف بود. در 12 بهمن هنگام آمدن امام او با فضلاء ديگر در دانشگاه تهران به تحصن نشسته بود، در روز 22 بهمن او در كرمانشاه به برادران كرمانشاهي در مبارزه مسلحانه ‌كمك مي‌كرد. يك‌ماه در آنجا بسر برد و بعد از برگشتن از آنجا مدت‌ها محافظ خانه امام در قم بود.

خاطراتی از دوستان:

در تاريخ 12/8/1358 به عضويت سپاه پاسداران بابل درآمد. در سپاه هم كلاس‌هاي مذهبي تشكيل داد. به گفته برخي از پاسداران سپاه بابل كه همكار و همگام او بودند، او در همان لحظه ورود به ما روحيه داد. ما به او مي‌گفتيم برادر از اين مأموريت‌ها خسته نمي‌شوي و او مي‌گفت چيزي كه مي‌خواهم به من نگوييد كلمه خسته شدن است و من هرگزخسته نمي‌شوم، مخصوصاً در كار براي اسلام و براي رضاي خدا. در مأموريتي كه از سپاه بابل به او محول شد به جبهه سنندج رفت تا با ضد انقلابيان مبارزه كند در تاريخ 5/3/1359 در سنندج توسط بمب كارگذاشته شده درجعبه شيريني هنگامي كه قرآن مي خواند به شهادت رسيد. شهيد بزاز طلبه‌اي بود كه خود را در طلبگي خلاصه نكرد و نشان داد هر كبوتر سفيد بال براي رسيدن به الله بايد مبارزه كند در درون با خود و در بيرون با دشمنان اسلام. به کشورهایی مثل لبنان، اردن، سوریه، کشور‌های عربی حاشیه خلیج فارس و یا حتی بعضی‌ها گفته‌اند به لیبی هم رفته بود تا پیام امام را برای آزادی خواهان برساند و نماینده شهید اندرزگو هم بود. پس از تعقیب و گریزهای بسیار بالاخره به دست ساواک می‌افتد و به شدت شکنجه می‌شود تا این‌كه قفسه سینه‌اش را می‌شکنند و در آستانه انقلاب از زندان آزاد می‌شود. هنوز آتش جنگ درست و حسابی گر نگرفته بود که در سنندج امان کوموله‌ها و کمونیست را بريد. زیاد طول نکشید، ترورش کردند، بی خبر از اینکه تا ابد جاویدانش می‌کنند.

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:50  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
خبرگزاری فارس: چرا تنها پادگان بکر دفاع مقدس احیا نمی‌شود

از اندیمشک که به سوی اهواز می‌روی، پس از طی مسیری حدود 55 کیلومتر، پادگانی است که محل استقرار رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا بوده است؛ منطقه‌ای به نام «هفت‌تپه»؛ پادگان مهجور و متروکی که تنها پادگان دست‌نخورده دفاع مقدس است.

یادمان‌هایی که از دوران دفاع مقدس برجای مانده و خاطراتش در ذهن اهالی آن روزها ماندگار شده است، کم نیستند. یکی از این یادمان‌ها «پادگان دوکوهه» است که محل استقرار رزمندگان لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص)‌ بوده است. جایی که لشکریان حضرت رسول ساعت‌ها و روزهای بسیاری را در کنار هم زیستند.


امروز هم اگر به دوکوهه سری بزنی هنوز هم راوی خاطرات تلخ و شیرین حضور رزمندگانش است. مشابه پادگان دوکوهه در جنوب، «پادگان ابوذر» است که در غرب، میعادگاه رزمندگان غرب و شمالغرب بوده که این روزها به همت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس به عنوان یکی از یادمان‌های دفاع مقدس حفظ و بازسازی شده و تلاش می‌شود تا از گزند آسیب‌های طبیعی در امان باشد تا جای خود را در گنجینه دفاع مقدس حفظ کند.

اما در جنوب، از اندیمشک که به سوی اهواز می‌روی، پس از طی مسیری حدود 55 کیلومتر، مقر دیگری نیز هست که محل استقرار رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا بوده است؛ منطقه‌ای به نام «هفت‌ تپه»؛ پادگان مهجور و متروکی که تنها پادگان دست‌نخورده دفاع مقدس است. 


پادگان هفت تپه مقر لشکر ویژه 25 کربلا


این منطقه از سال 64 محل استقرار و ساماندهی لشکر 25 کربلا بوده اما هیچگاه در آن مانند دوکوهه یا پادگان ابوذر،‌ ساختمانی ساخته نشده، بلکه ساکنان هفت تپه، اغلب در چادر، سوله یا سنگرهایی مستقر بودند. به طوری که در خاطراتی که از آن نقل می‌کنند، برخی مسئولان که برای بازدید از منطقه می‌آمدند، تصور می‌کردند عشایر در هفت‌ تپه اتراق کرده‌اند!

در دوران جنگ نیز این منطقه بدون هیچ استحکامات دفاعی، بارها توسط بعثی‌ها بمباران شده است و یکی از فرماندهان این لشکر به نام «حاج جعفر شیرسوار» نیز در هفت تپه به شهادت رسیده است.


پادگان هفت تپه مقر لشکر ویژه 25 کربلا


*حمایت محسن رضایی از حفظ و احیای «هفت تپه»

چندی پیش نیز در همایش تجلیل از جانبازان و معلولان نخبه تهرانی که پنجشنبه 18 آبان 91 در تهران برگزار شد، سردار محسن رضایی بعد از اینکه توسط یکی از رزمندگان لشکر 25 کربلا از وضعیت پادگان هفت تپه و متروک ماندن آن بعد از جنگ مطلع شد، در مقابل این پرسش که چرا هفت تپه، مقر لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس، تاکنون به عنوان یادمان حفظ نشده است؟ با تعجب می‌پرسد که مگر تاکنون حفظ نشده؟ و وقتی با پاسخ منفی روبرو شده، می‌گوید هفت تپه! مقر لشکر ویژه 25 کربلا باید حفظ می‌شد، اگر تا الآن این کار را نکردند و پیگیرش نشدند، واقعاً کوتاهی کردند و بعد هم تأکید می‌کند که همه؛ مسئولین مازندران، بچه‌های لشکر کربلا باید می‌خواستند و آنجا را به عنوان یک یادمان حفظ می‌کردند، اگر تا الآن حفظ نشده واقعاً حیف شده است. محسن رضایی همچنین با اعلام حمایت از این اقدام به آن رزمنده مازندرانی می‌گوید شما پیگیر باشید و من هم حتماً شما را کمک خواهم کرد. (1)


هفت تپه ـ مقر گردان مسلم‌بن‌عقیل ـ لشکر 25 کربلا

 
*ثبت «هفت تپه» در ردیف آثار ملی دفاع مقدس
نکته جالب توجه این است که هفت تپه با کد 146 از سال 88 در لیست آثار ملی دفاع مقدس کشور ثبت شده است.
 
* پادگان «هفت تپه» که سند ایستادگی و پایمردی لشکر 25 کربلا
پادگان «هفت تپه» که سند ایستادگی و پایمردی لشکر 25 کربلا و شهدای زیادی با خون خود بر پای این سند مهر زده‌اند، هنوز هم با نغمه عاشقی، اهالی‌اش را به سوی خود می‌خواند. 

 

پادگان  هفت تپه ـ لحظه اعزام رزمندگان لشکر 25 کربلا برای شرکت در عملیات


خوب گوش کن، با اینکه دیگر صدای ماشین‌های اعزام رزمندگان به خط مقدم از هفت تپه نمی‌آید اما قهقه مستانه‌ خط‌شکنان لشکر 25 فضای پادگان را تسخیر کرده است و غروب که می‌شود، نجوای نمازهای عارفانه رزمندگان این پادگان، صوت خوش الحان روزهای غربت هفت‌تپه است. خوب گوش کن، صدایش را می‌شنوی

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

جانباز «حمید ولی‌پور گودرزی» شکارچی تانک‌های عراقی شب گذشته بعد از تحمل سال‌ها غربت و انتظار دیدار یاران شهیدش، جام شهادت نوشید.

 به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا»، جانباز دفاع مقدس «حمید ولی‌پور گودرزی» که در دوران دفاع مقدس در اثر اصابت ترکش به ناحیه سرش قدرت تکلمش را از دست داده بود و دچار عارضه شیمیایی نیز شده بود، روز گذشته زمین را به اهلش واگذاشت و پر پرواز گشود تا در جمع یاران شهیدش که سال‌ها انتظار دیدارشان را می‌کشید، از همه دردها و غصه‌ها و غربت‌ها رهایی یابد.
حمید امروز بر شانه خانواده‌ و دوستداران مکتب ایثار و شهادت تشییع خواهد شد و در قطعه 26 به خاک سپرده می‌شود تا مزارش میعادگاه عاشقانی باشد که شب جمعه‌ها برای دیدار زنده‌ترین‌های این زمین به گلزار شهدا می‌روند.
حمید امروز در برابر نگاه مضطر زهرا، همسر ایثارگر و صبورش سوار بر بال ملائک مسافر دیار عاشقان خواهد شد.
خوشا به حال حمید
روحش شاد.جهت تعجیل در فرج:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 4:45  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

نام کتاب:


ثواب الاعمال و عقاب الاعمال


مؤلف: مرحوم شیخ صدوق (ره)


جهت دانلود بر روی لینک زیر کلیک بفرمایید

توجه:
- بعد از دانلود کتاب را از حالت زیپ خارج کرده و مطالعه بفرمایید.
- فرمت کتاب html می باشد.
- قابلیت کپی برداری از تمامی متون کتاب
- در ادامه مطلب می توانید از فهرست مطالب این کتاب دیدن فرمایید.


جهت تعجیل در فرج:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم



فهرست:
مقدمه
ثواب من قال لا اله الا الله
ثواب گفتن (لا اله الا الله )
ثواب من قال لا اله الا الله مائه مره
ثواب گفتن صد بار (لا اله الا الله )
ثواب من قال لا اله الا الله وحده وحده وحده
ثواب گفتن لا اله الا الله وحده و حده وحده
ثواب من قال لا اله الا الله مخلصا
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) با اخلاص
ثواب من مد صوته بلا اله الا الله .
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) با صداى بلند
ثواب من قال لا اله الا الله بشروطها
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) با شرایط آن
ثواب من تقبل منه شهاده ان لا اله الا الله .
ثواب پذیرفته شدن گواهى به (لا اله الا الله )
ثواب من قال لا اله الا الله الملک الحق مائه مره
ثواب صد بار گفتن (لا اله الا الله الملک ... )
ثواب من قال لا اله الا الله من غیر تعجب
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) بدون تعجب
ثواب من قال فى کل یوم اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له الها واحدا احداصمدا لم یتخذ صاحبه ولا ولدا.
ثواب گفتن (اشهد ان لا اله الا الله )
ثواب من قال فى کل یوم ثلاثیت مره لا اله اله الله الحق المبین .
ثواب گفتن سى بار (لا اله الا الله ) در هر روز
ثواب الاکثار من سبحانه الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر
ثواب زیاد گفتن تسبیحات اربعه
ثواب من قال فى کل یوم خمس عشره مره لا اله الا الله حقاحقا لا اله الا الله ایمانا وتصدیقا لا اله الا الله عبودیه و رقا.
ثواب گفتن (لا اله الا الله حقا حقا)
ثواب من دعا و ختم بقول ماشاء الله لا حول و لا قوه الا بالله .
ثواب دعا و تمام کردن آن با (ما شاء الله ...)
ثواب من قال فى کل یوم سبع مرات الحمدالله علىکل نعمه کانت او هى کائنه
ثواب گفتن (الحمدالله على ...) هفت بار در روز
ثواب من شهد ان لا اله الا الله و ان محمدارسول الله
ثواب شهادت به یگانگى خداى متعال و رسالت حضرت محمد صلى الله علیه و آله
ثواب من کبر الله مائه مره و سبحه مائه مره و حمد مائه مره و هلله مائه مره
ثواب صد بار تکبیر، تسبیح ، تحمید وتهلیل
ثواب من قال سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر
ثواب تسبیحات اربعه
 ثواب من قال سبحان الله و بحمده الله العظیم و بحمده
ثواب گفتن (سبحان الله و. ..)
 ثواب من قال سبحان الله من غیر تعجب
ثواب تسبیح بدون تعجب
 ثواب من قال سبحان الله مائه مره
ثواب گفتن صد بار (سبحان الله )
 ثواب من قال الحمدلله کما هو اهله
ثواب گفتن (الحمدلله کما هو اهله )
ثواب من قال اربع مرات الحمدلله رب العالمین عند الصباح و السماء
ثواب چهار بار (الحمدلله رب العالمین ) در صبح و شب
ثواب من مجدالله عزوجل
ثواب تمجید خدا
ثواب من مجدالله بما مجد به نفسه
ثواب تمجید خداوند مانند تمجید او
ثواب العاقل
ثواب عاقل
ثواب عشر خصال
ثواب ده خصلت
ثواب من اقر لله بالربوبیه و لمحمد صلى الله علیه و آله بالنبوه و لعلىبالامامه وادى ما افترض علیه
ثواب اقرار به وجود خدا، پیامبرى حضرت محمد صلى الله علیه و آله ، امامت علىعلیه السلام و انجام واجبات
ثواب من قال بسم الله عند دخول الخلاء
ثواب (بسم الله ) گفتن هنگام ورود به مستراح
ثواب من ذکر اسم الله عزوجل على وضوئه
ثواب بردن نام خدا به هنگام وضو
ثواب من توضا مثل وضوء امیرالمؤ منین علیه السلام وقال مثل قوله
ثواب وضو گرفتن مانند امیرالمؤ منین علیه السلام
ثواب التمندل و ترک التمندل بعد الوضوء
ثواب خشک کردن آب وضو با حوله و ترک آن
ثواب الوضوء لصلاه المغرب و الغداه .
ثواب وضوى نماز مغرب و صبح
ثواب فتح العیون عندالوضوء
ثواب باز گذاشتن چشمان بهنگام وضو
ثواب تجدید الوضوء
ثواب تجدید وضو
ثواب السواک
ثواب مسواک کردن
ثواب من رد ریقه تعظیما لحق المسجد.
ثواب فرو بردن آب دهان باحترام مسجد.
ثواب من تطهر ثم اوى الى فراشه .
ثواب با وضو خوابیدن
ثواب المبالغه فى المضمضه و الاستنشاق
ثواب مضمضمه و استنشاق زیاد
ثواب دخول الحام بمئزر
ثواب بالنگ وارد حمام شدن
ثواب من غض طرفه عن النظر الى عوره اخیه .
ثواب نگاه نکردن به عورت برادر دینى
ثواب غسل الراس بالخطمى .
ثواب شستن سر با خطمى
ثواب غسل الراس بورق السدر
ثواب شستن سر با سدر
ثواب المختضب
ثواب خضاب کردن
ثواب المتنور
ثواب نوره کشیدن
ثواب تسریح الراس
ثواب شانه کردن سر
ثواب من سرح لحیته سبعین مره
ثواب هفتاد بار شانه کردن موى صورت
ثواب المکتحل
ثواب سرمه کشیدن
ثواب استیصال الشعر
ثواب تراشیدن سر
ثواب تقلیم الظفار و الاخذ من الشارب
ثواب ناخن گرفتن و کوتاه کردن سبیل
ثواب لبس النعل البیضاء
ثواب پوشیدن کفش سفید.
ثواب لبس النعل الصفراء
ثواب پوشیدن کفش زرد
ثواب لبس الخف
ثواب کفش پوشیدن
ثواب من قطع ثوبا جدیدا و قراانا انزلناه
ثواب خواندن (انا انزلناه ) براى لباس نو
ثواب من اکثر النظر فى المراه و اکثر حمداللهعزوجل
ثواب زیاد در آینه نگریستن و خدا را بسیار ستایش نمودن
ثواب من قال هذا الوق اذا راى یهودیا او نصرانیا او مجوسیا
ثواب گفتن این ذکر هنگام دیدن یهودى ، مسیحى یا مجوسى
ثواب من اسبغ وضوء و احسن صلاته وادى زکاه ماله و کف غضبه و سجن لسانه واستغفر لذنبه و اودى النصیحه لا هل بیت نبیه .
ثواب وضوى کامل ، نماز خوب و
ثواب من قال رضیت بالله ربا و بالاسلام دینا و محمد صلى الله علیه و آله رسولاو باهل بیته اولیا
ثواب گفتن (رضیت بالله و)
ثواب الدعا باللیل والنهار.
ثواب دعا در شب و روز
ثواب اتیان المساجد
ثواب رفتن به مسجد
ثواب الاختلاف الى المساجد
ثواب رفت و آمد به مسجد
ثواب المشى الى المساجد
ثواب پیاده رفتن به مساجد
ثواب من کان القرآن حدیثه و المسجد بیته .
ثواب این که سخن انسان ، قرآن و خانه او مسجد باشد
ثواب من تواضا ثم اتى المسجد
ثواب ضو گرفتن و آنگاه به مسجد رفتن
ثواب من صلى الصلوات الخمس و اقامهن و حافظ على مواقیتهن
ثواب خواندن نمازهاى پنجگانه در وقتشان
ثواب صلاه النوافل
ثواب نمازهاى نافله
ثواب من اسرج فى مسجد من مساجد الله عزوجل سراجا
ثواب روشن کردن چراغ در مسجد
ثواب من حبس ریقه اجلالا لله تعالى فى صلاته
ثواب نگهداشتن آب دهان در نماز بخاطر بزرگداشت خداىمتعال
ثواب الصلاه فى المسجد الحرام
ثواب نماز در مسجد الحرام .
ثواب الصلاه فى مسجد النبى
ثواب الصلاه فیما بین المسجد الحرام و مسجدالرسول صلى الله علیه و آله
ثواب نماز بین مسجدالحرام و مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله
ثواب الصلاه فى مسجد الکوفه
ثواب نماز در مسجد کوفه
ثواب السلاه فى بیت المقدس و مسجد الاعظم و مسجد القبیله و مسجد السوق
ثواب نماز در بیت المقدس ، مسجد اعظم ، مسجد قبیله و مسجد بازار
ثواب من کنس المسجد
ثواب جارو کردن مسجد
ثواب الموذنین
ثواب اذان گویان
ثواب من اذن سبع سنین محتسبا
ثواب هفت سال اذان گفتن به نیت پاداش خداوند
ثواب من اذن فى مصر من امصار المسلمین سنه
ثواب یک سال اذان گفتن در شهرى از شهرهاى مسلمان
ثواب من اذا سمع الموذن یوذن فقالمثل ما یقول
ثواب تکرار اذان
ثواب من اذن عشر سنین محتسبا
ثواب ده سال اذان گفتن براى پاداش خداوند
ماللموذن فى ما بین الاذان و الاقامه من الثواب
ثواب موذن بین اذان و اقامه
ثواب من صلى باذن و اقامه
ثواب خواندن نماز با اذان و اقامه
ثواب من قرا قل هو الله احد و انا انزلناه و آیه الکرسى فىکل رکعه من تطوعه
ثواب خواندن (قل هو الله احد)، (انا انزلناه ) و (آیه الکرسى ) درهر رکعت نماز مستحب
ثواب فضل القنوت
ثواب و فضیلت قنوت
ثواب من اتم رکوعه
ثواب کامل بجا آوردن رکوع
ثواب من سجده سجده
ثواب یک بار سجده
ثواب من باشر بکفیه الارض فى سجوده
ثواب گذاردن کف دستها بر زمین در سجده
ثواب طول السجود
ثواب طولانى کردن سجده
ثواب من قال فى رکوعه و سجوده و قیامه الله مصل على محمد و ال محمد.
ثواب گفتن (اللهم صلى على محمد و ال محمد) هنگام رکوع ، سجده و قیام
ثواب سجده الشکر
ثواب سجده شکر
ثواب الصلاه
ثواب نماز
فرشته من صلى الفجر فى اول الوقت
ثواب خواندن نماز صبح در اول وقت
باب فضل الوقت الاول على آلاخر
برترى اول وقت بر آخر وقت
ثواب من صلى الصلوات المفتر ضات فىاول اوقاتها.
ثواب خواندن نمازهاى واجب در اول وقت
ثواب التقصیر فى السفر
ثواب شکسته خواندن نماز در سفر
ثواب الجمعه للمسافر
ثواب خواندن نماز جمعه براى مسافر
ثواب الجماعه
ثواب نماز جماعت .
ثواب القیام الى الصلاه
ثواب برخاستن براى نماز
ثواب من صلى على النبى و آله یوم الجمعه بعد صلاه العصر
ثواب صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله وآل او علیهماالسلام در روز جمعه پس از نماز عصر
ثواب من قرا بعد الجمعه الحمد و قل هو اله احد سبعا و المعوذتین سبعا و آیهالکرسى و آیه السخره و آخر براء
ثواب خواندن سوره حمد و هفت بار (قل هو الله احد) و هفت بار (معوذتین ) و ایتالکرسى و آیه سخره و اخر سوره برائت پس از نماز جمعه
ثواب آخر فى هذا المعنى
ثواب دیگرى در همین مورد
ثواب نقل الاقدام الى الصلاه و تعلیم القرآن
ثواب قدم برداشتن براى نماز و فراگرفتن قرآن
ثواب من لقى الله مکفوفا محتسبا موالیالال محمد صلى الله علیه و آله
ثواب نابینایى و صبر، به امید پاداش خداوند و ملاقات با خداوند همراه با دوستىال محمد صلى الله علیه و آله
ثواب من صلى رکعتین تطوعا ا تصدق بدرهم او صام یوما تطوعا یرید بذلک وجهالله عزوجل
ثواب دو رکعت نماز مستحبى خواندن ، یک درهم صدقه دادن یا یک روز روزهگرفتن
باب فضل جمع شهر رمضان على جمع سائر الشهور
برترى جمعه هاى ماه رمضان بر سایر جمعه ها
ثواب صلاه المتعطر
ثواب نماز کسى که عطر بزند
ثواب صلاه المتزوج
ثواب نماز متاهل
ثواب من صلى اربع رکعات یقرا فى کلبقل هو الله احد خمسین مره
ثواب خواندن چهار رکعت نماز و قرائت پنجاه بار(قل هو الله احد) در هر رکعت آن
ثواب من صلى صلاه جعفر بن ابى طالب علیه السلام
ثواب خواندن نماز جعفر بن ابى طالب علیه السلام
ثواب من صلى صلاه اللیل
ثواب خواندن نماز شب
ثواب قیام اللیل بالقرآن
ثواب شب زنده دارى با قرآن
ثواب من صلى رکعتین یعلم ما یقول فیهما
ثواب خواندن دو رکعت نماز و فهم آنچه در آن مى گوید
ثواب من صلى رکعتین خفیفتین فى تفکر
ثواب خواندن دو رکعت نماز ساده همراه با تفکر
ثواب التنفل فى ساعه الغفله
ثواب نافله خواندن در ساعت غفلت
ثواب من صلى بین الجمعتین خمسمائه رکعه
ثواب خواندن پانصد رکعت نماز بین دو جمعه
ثواب من صلى الفجر ثم قرا قل هو الله احد احدى عشره مره
ثواب یازده بار (قل هو الله احد) خواندن پس از نماز صبح
ثواب التعقیب
ثواب تعقیبات نماز
ثواب اخراج الزکاه و وضعها فى موضعها
ثواب جدا کردن زکات و قرار دادن آن درمحل خود
ثواب الحج و العمره
ثواب حج و عمره
ثواب من لقى حاجا فصافحه
ثواب دیدن حاجى و مصافحه با او
باب نادر
حدیث دیگرى در ارتباط با حج
ثواب الصائم .
ثواب روز دار
ثواب الصائم یشتم فیقول انى صائم سلام علیک
ثواب ناسزا شنیدن در حال روزه و گفتن (من روزه دارم ، سلام علیک )
ثواب من صام یوما فى سبیل الله عزوجل
ثواب یک روز روزه در راه خداى عزوجل
ثواب من صام یوما فى الحر فاصابه ظما
ثواب یک روزه روزه در گرما با تشنگى زیاد
ثواب من صام یوما تطوعا
ثواب یک روز روزه مستحبى
ثواب من ختم له بصیام یوم
ثواب به پایان بردن عمر با یک روزه روزه مستحبى
ثواب من تطیب بطیب اول النهار و هو صائم
ثواب عطر زدن روز دار در اول روز
ثواب الصائم یحضر قوما یاکلون
ثواب حضور روزه دار در میان عده اى که غذا مى خورند.
ثواب صوم رجب
ثواب روزه واجب
ثواب صوم شعبان
ثواب روزه شعبان .
فضل شهر رمضان و ثواب صیامه
برترى ماه رمضان و ثواب روزه آن
ثواب دعا یقال فى عشر ذى الحجه
ثواب دعاى در دهم اول ذیحجه
ثواب صیام عشر ذى الحجه .
ثواب روزه دهه اول ذى الحجه
ثواب صوم یوم غدیر خم
ثواب روزه روز غدیر خم
ثواب التطوع لیله العید
ثواب عبادت مستحبى در شب عید
ثواب من احیا لیله العید
ثواب شب زنده دارى در شب عید فطر
ثواب من صام شهر رمضان و ختمه بصدقه و غذا الى المصلىبغسل
ثواب روز گرفتن ماه رمضان ، با صدقه آن را به پایان بردن و باغسل به مصلى رفتم .
ثواب من صلى اربع رکعتات یوم الفطر بعد صلاه الامام .
ثواب خواندن چهار رکعت نماز در روز عید فطر پس از خواندن نماز با امام جماعت
ثواب من صام یوم خمسه و عشرین من ذى العقده .
ثواب روزه روز بیست و پنجم ذى قعده .
ثواب الافطار على الماء
ثواب افطار کردن با آب
ثواب صوم ثلاثه ایام فى الشهر خمیس فى اوله و اربعاء فى وسطه و خمیسفى آخره .
ثواب روزه سه روز درماه : پنج شنبه اول ، چهارشنبه وسط و پنج شنبه آخر.
ثواب من ضعف عن صیام الثلاثه الایام فى الشهر فتصدق بدرهم مکانکل یوم
ثواب یک درهم صدقه بجاى یک روز روزه براى کسى که نمى تواند در هر ماه سهروز روزه بگیرد.
ثواب من افطر فى منزل اخیه .
ثواب افطار کردن در منزل برادر مومن
ثواب من زار النبى صلى الله علیه و آله و امیر المومنین و الحسن و الحسین و الائمهصلوات اله علیهم اجمعین .
ثواب زیارت پیامبر صلى الله علیه و آله امیر المومنین ، امام حسن ، امام حسین وائمه -صلوات الله علیهم اجمعین .
ثواب من بکى لقتل الحسین بن على علیهم السلام او لما مساهل البیت صلوات الله علیهم اجمعین من الاذى و ثواب من مسه اذى فىاهل البیت علیهم السلام فبکى .
ثواب گریه براى شهادت امام حسین علیه السلام و مصیبتهاىاهل بیت علیهم السلام و اذیت شدن در راه اهل بیت علیهم السلام و گریستن براى آنان
ثواب من انشد فى الحسین صلوات الله علیه شعر فبکى او ابکى او تباکى.
ثواب شعر خواندن درباره امام حسین علیه السلام ، گریه کردن ، گریاندن یاخود را شبیه گریه کنندگان در اوردن .
ثواب من زار قبر الحسین علیه السلام
ثواب زیارت امام حسین .
ثواب زیاره قبور الائمه صلوات الله علیهم اجمعین .
ثواب زیارت قبور ائمه علیهم السلام .
ثواب من زار قبر فاطمه بنت موسى بن جعفر علیهم السلام بقم
ثواب زیارت حضرت معصومه علیه السلام در قم .
ثواب زیاره قبر عبدالعظیم الحسنى بالرى
ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم در رى
ثواب من لم یقدر على صله اهل البیت علیهم السلامفوصل صالحى موالیهم و ثواب من لم یقدر على زیارتهم فزار صالحى موالیهم .
ثواب نیکى به دوستان صالح اهل بیت علیهم السلام و زیارت آنان بجاى نیکى بهاهل بیت علیهم السلام و زیارت آنان براى کسى که نتواند به آنان نیکى کند یاآنان رازیارت نماید.
ثواب صله الامام علیه السلام
ثواب نیکى به امام علیه السلام
ثواب اهل القران .
ثواب اهل قرآن
ثواب من ختم القرآن بمکه
ثواب ختم قرآن در مکه
ثواب من شدد علیه القرآن و من یسر علیه
ثواب فراگیرى قرآن به سختى یا آسانى .
ثواب من قرا القران و هو شاب مؤ من
ثواب قرآن خواندن جوان مؤ من
ثواب من قرا القران قائما فى صلاته و من قراه جالسا فى صلاته و من قراهفى غیر صلاته .
ثواب خواندن قرآن در نماز درحال نشسته یا ایستاده یا در غیر نماز.
ثواب من قرا مائه آیه یصلى بها الى خمسمائه آیه .
ثواب خواندن صد ایه تا پانصد آیه در نماز
ثواب الحافط للقران و العامل به
ثواب حافظ قرآن و عمل کننده به آن
ثواب من یعالج القرآن لیحفظه بمشقه و من رجع الى منزله فلم ینم حتى یقرا سورهمن القران
ثواب حفظ قرآن با مشقت و خواندن یک سوره آن پیش از خواب
ثواب الحالالمرتحل
ثواب فرود اینده و کوچ کننده
ثواب قارى القران
ثواب قارى قرآن
ثواب من قرا القرآن نظرا
ثواب خواندن قرآن از روى آن
ثواب من کان بیته مصحف
ثواب بودن قرآن در خانه
ثواب من قرا عشر ایات فى لیله الى الف ایه
ثواب خواندن ده تا هزار آیه در شب
ثواب ربیع القرآن .
ثواب بهار قرآن .
ثواب من قرا مائه آیه من القرآن ثم قال یا الله سبع مرات
ثواب خواند صد ایه قرآن و گفتن هفت بار (یا الله ) پس از آن
ثواب من قرا سوره فاتحه الکتاب
ثواب قرائت سوره حمد
ثواب من قرا سوره البقره و آل عمران
ثواب قرائت سوره بقره و ال عمران
ثواب من قرا اربع ایات من اول البقره و ایه الکرسى و ایتین بعدها و ثلاث ایاتمن آخرها
ثواب خواندن چهار ایه سوره بقره ، (آیت الکرسى ) و دو ایه پس از آن وسطآیه اخر این سوره
ثواب من قرا آیه الکرسى عند منامه و من قراها دبرکل صلاه
ثواب خواندن (ایت الکرسى ) هنگام خواب و پس از هر نماز
ثواب من قرا سوره النساء فى کل جمعه
ثواب قرائت سوره نساء در هر جمعه
ثواب من قرا سوره المائده
ثواب قرائت سوره مائده
ثواب من قرا سوره الانعام
ثواب قرائت سوره انعام
ثواب من قرا سوره الاعراف .
ثواب قرائت سوره اعراف
ثواب من قرا سوره الانفال و سوره التوبه .
ثواب قرائت سوره انفال و توبه
ثواب من قرا سوره یونس .
ثواب قرائت سوره یونس
ثواب من قرا سوره هود
ثواب قرائت سوره هود.
ثواب قراء سوره یوسف
ثواب قرائت سوره یوسف
ثواب من قرا سوره الرعد
ثواب قرائت سوره رعد
ثواب من قرا سوره ابراهیم و الحجر
ثواب قرائت سوره ابراهیم و حجر
ثواب من قرا سوره النحل
ثواب قرائت سوره نحل
ثواب من قرا سوره بنى اسرائیل
ثواب قرائت سوره بنى اسرائیل
ثواب من قرا سوره الکهف
ثواب قرائت سوره کهف
ثواب قراء سوره مریم
ثواب قرائت سوره مریم
ثواب قراءه سوره طه
ثواب قرائت سوره طه
ثواب قراءه سوره الانبیاء
ثواب قرائت سوره انبیاء
ثواب قراء سوره الحج
ثواب قرائت سوره حج
ثواب قراءه سوره المومنین
ثواب قرائت سوره مؤ منین
ثواب قراءه سوره النور
ثواب قرائت سوره نور
ثواب من قرا سوره الفرقان
ثواب قرائت سوره فرقان .
ثواب من قرا سوره الطواسین الثلاثه
ثواب قرائت سوره نمل ، شعرا و قصص
ثواب من قرا سوره العنکبوت و الروم
ثواب قرائت سوره عنکبوت و روم .
ثواب من قرا سوره لقمان
ثواب قرائت سوره لقمان
ثواب من قرا سوره السجده
ثواب قرائت سوره سجده
ثواب من قرا سوره الاحزاب
ثواب قرائت سوره احزاب .
ثواب قراءه سوره حمد سبا و حمد فاطر
ثواب قرائت سوره سبا و فاطر
ثواب من قرا سوره یس
ثواب خواندن سوره یس
ثواب من قرا سوره الصافات
ثواب قرائت سوره صافات .
ثواب قراءه سوره ص
ثواب قرائت سوره (ص )
ثواب قراءه سوره الزمر
ثواب قرائت سوره زمر
ثواب قراءه سوره حم المومن
ثواب تلاوت سوره غافر
ثواب قراءه سوره حم السجده
ثواب قرائت سوره فصلت .
ثواب من قرا سوره حم عسق
ثواب قرائت سوره شورى
ثواب قراءه سوره الزخرف
ثواب قرائت سوره زخرف
ثواب من قرا سوره الدخان
ثواب قرائت سوره دخان
ثواب قراءه سوره الجاثیه
ثواب قرائت سوره جاثیه .
ثواب قراءه سوره الاحقاف
ثواب قرائت سوره احقاف
ثواب قراءه الحوامیم
ثواب قرائت سوره هایى که با حم آغاز مى شوند.
ثواب قراءه سوره محمد صلى الله علیه و آله
ثواب قرائت سوره محمد صلى الله علیه و آله
ثواب قراءه سوره الفتح
ثواب قرائت سوره فتح
ثواب قراءه سوره الحجرات
ثواب قرائت سوره حجرات
ثواب قراءه سوره ق
ثواب قرائت سوره (ق )
ثواب قراءه سوره الذاریات
ثواب قرائت سوره ذاریات
ثواب قراءه سوره و الطور
ثواب قرائت سوره طور
ثواب قراءه سوره و النجم
ثواب قرائت سوره نجم
ثواب قراءه سوره اقتربت
ثواب قرائت سوره قمر
ثواب قراءه سوره الرحمن
ثواب قرائت سوره الرحمن
ثواب قراءه سوره الواقعه
ثواب قرائت سوره واقعه
ثواب من قرا سوره الحدید و المجادله
ثواب قرائت سوره حدید و مجادله
ثواب قراءه سوره الحشر
ثواب قرائت سوره حشر
ثواب قراءه سوره الممتحنه
ثواب قرائت سوره ممتحنه
ثواب من قرا سوره الصف
ثواب قرائت سوره صف .
ثواب قراءه سوره الجمعه و المنافقین و سبح ربک الاعلى .
ثواب قرائت سوره جمعه ، منافقین و اعلى
ثواب قراءه سوره التغابن
ثواب قرائت سوره تغابن
ثواب قراءه سوره الطلاق و التحریم
ثواب قرائت سوره طلاق و تحریم
ثواب قراءه تبارک
ثواب قرائت سوره ملک
ثواب قراءه سوره ن و القلم .
ثواب قرائت سوره قلم
ثواب قراءه سوره الحاقه .
ثواب قرائت سوره الحاقه
ثواب من قرا سوره سال سائل
ثواب قرائت سوره معارج
ثواب من قرا سوره نوح
ثواب قرائت سوره نوح
ثواب قراءه سوره الجن
ثواب قرائت سوره جن
ثواب اقراءه سوره سوره المزمل فى العشاء الاخره
ثواب قرائت سوره مزمل در نماز عشا
ثواب قراءه سوره المدثر
ثواب قرائت سوره مدثر
ثواب قراءه سوره القیامه
ثواب قرائت سوره قیامت
ثواب قراءه سوره الانسان
ثواب قرائت سوره انسان
ثواب قراءه سوره و المرسلات و عم یتساء لون و النازعات
ثواب قرائت سوره مرسلات . نبا و نازعات
ثواب قراءه سوه عبس و اذا الشمس کورت
ثواب قرائت سوره عبس و تکویر
ثواب قراءه اذاالسماء انفطرت و اذا السماء انشقت
ثواب قرائت سوره انفطار و انشقاق
ثواب قراءه سوره المطففین
ثواب قرائت سوره مطففین
ثواب قراءه سوره البروج
ثواب قرائت سوره بروج
ثواب من قرا سوره الطارق
ثواب قرائت سوره طلاق
ثواب قراءه سوره الاعلى
ثواب قرائت سوره اعلى
ثواب قراءه سوره الغاشیه .
ثواب قرائت سوره غاشیه
ثواب قراءه سوره الفجر
ثواب قرائت سوره فجر
ثواب قراءه سوره البلد
ثواب قرائت سوره بلد
ثواب قراءه سوره و الشمس و ضحیها واللیل و الضحى و الم نشرح
ثواب قرائت سوره شمش ، لیل ، ضحى و شرح
ثواب قراءه سوره و التین
ثواب قرائت سوره تین
ثواب قراءه اقرا باسم ربک
ثواب قرائت سوره علق
ثواب قراءه سوره انا انزلناه
ثواب قرائت سوره قدر
ثواب قراءه سوره لم یکن
ثواب قرائت سوره بینه
ثواب قراءه سوره اذا زلزلت
ثواب قرائت سوره زلزه
ثواب قراءه سوره العادیات
ثواب قرائت سوره عادیات
ثواب قراءه سوره القارعه
ثواب قرائت سوره قارعه
ثواب قراءه الهیکم
ثواب قرائت سوره تکاثر
ثواب قراءه سوره العصر
ثواب قرائت سوره عصر
ثواب قراءه سوره الهمزه
ثواب قرائت سوره همزه
ثواب قراءه سوره الفیل و لایلاف
ثواب قرائت سوره فیل و قریش
ثواب قراءه سوره ارایت
ثواب قرائت سوره ماعون
ثواب قراءه سوره الکوثر
ثواب قرائت سوره کوثر
ثواب قراءه سوره قل یا ایها الکافرون وقل هو الله احد
ثواب قرائت سوره کافرون و توحید
ثواب قراءه سوره النصر
ثواب قرائت سوره نصر
ثواب قراءه سوره تبت
ثواب قرائت سوره مسد
ثواب قراءه سوره قل هو الله احد
ثواب قرائت سوره توحید
ثواب قراءه المعوذتین
ثواب قرائت سوره ناس و فلق
ثواب من اجتنب الکبائر
ثواب اجتناب از گناهان کبیره .
ثواب من اذنب ذنبا ثم رجع و تاب و استحیا من الله عند ذکره
ثواب پشیمانى ، توبه و خجالت از گناه
ثواب من قدم غریما الى السلطان فعلم انه یحلف فترکه تعظیما للهعزوجل
ثواب رها کردن بدهکار بخاطر بزرگداشت خداىعزوجل
ثواب معلم الخیر
ثواب معلم خوبى
ثواب طالب العلم
ثواب جوینده علم
ثواب مجالسه اهل الدین
ثواب همنشینى با اهل ایمان
ثواب من بلغه شى من الثواب فعمل به
ثواب انجام عمل پس از شنیدن ثواب آن
ثواب من تکلم بکلمه حق فاخذ بها
ثواب گفتن سخن حقى که مردم به آن عمل کنند.
ثواب من سنه سنه هدى
ثواب ایجاد رسم خوب
ثواب من عمل بما علم
ثواب عمل به دانسته ها
ثواب ایواء الیتیم و رحمه الضعیف و الشفقه على الوالدین والبر بالمملوک
ثواب پناه دادن به یتیم ، ترحم بر ضعیف ، مهربانى به پدر و مادر و خوبى بهبرده
ثواب من کف نفسه عن اعراض الناس و من کف غضبه
ثواب حفظ آبروى مردم و بازداشتن خشم
ثواب الامام العادل و التاجر الصدوق و اشیخ الذى یفنى عمره فى طاعه الله
ثواب پیشواى عادل ، تاجر راستگو و پیرى که عمر خود را در طاعت خدا سپرى کردهباشد.
ثواب الحسنه المحدثه للذنب القدیم .
ثواب حسنه جدید در رابطه با گناه قدیم
ثواب من حفظ اربعین حدیثا
ثواب حفظ چهل حدیث
ثواب من ترک الذنوب .
ثواب ترک گناهان
ثواب ادخال السرور على المومن
ثواب خوشحال نمودن مؤ من
ثواب الورع و الزهد و الاقبال الى اللهعزوجل فى الصلاه .
ثواب ورع ، زهد و توجه به خداوند عزوجل در نماز.
ثواب من نفس عن مؤ من کربه و من یسر علیه و هو معسر و ثواب من ستر علیه عورتهو ثواب من اعانه .
ثواب گشودن گرفتارى مؤ من ، آسان گرفتن بر او درحال تنگدستى ، پوشانیدن عیب او و یارى او
ثواب من اطعم مومنا و من سقاه و من کساه
ثواب آب و غذا دادن به مؤ من و پوشانیدن او
ثواب من اطعم اخاه فى الله عزوجل
ثواب غذا دادن به برادر مؤ من در راه خداىعزوجل
ثواب من اطعم ثلاثه نفر من المومنین
ثواب غذا دادن به سه مؤ من
ثواب من اطعم مسلما حتى یشبعه
ثواب غذا دادن به مؤ من و سیر نمودن او
ثواب من اشبع اربعه من المسلمین .
ثواب سیر نمودن چهار مسلمان
ثواب من اشبع جوعه مؤ من
ثواب سیراب نمودن مؤ من گرسنه .
ثواب من اعتق مسلما
ثواب آزاد کردن بنده مسلمان
ثواب من اعتق نسمه صالحه لوجه الله .
ثواب آزاد کردن بنده صالح بخاطر خدا
ثواب من اعتق مومنا
ثواب آزاد کردن بنده مؤ من
ثواب من اقرض المومن
ثواب قرض دادن به مؤ من
ثواب الصدقه
ثواب صدقه
ثواب صدقه السر
ثواب صدقه پنهانى
ثواب صدقه العلانیه
ثواب صدقه آشکار
ثواب صدقه اللیل .
ثواب صدقه شب .
ثواب صدقه النهار
ثواب صدقه روز
دعاء السائل لمن اعطاه .
ثواب دعاى سائل براى صدقه دهنده .
ثواب انظار المعسر
ثواب مهلت دادن به تنگدست .
ثواب من جعل مومنا فى حل من دین علیه
ثواب حلال کردن بدهکار مؤ من
ثواب من رد عن عرض اخیه المسلم .
ثواب حفظ آبروى برادر مسلمان
ثواب من قضى لاخیه حاجه و ثواب من نفس عنه کربه و ثواب من اعانه على ظالم لهو ثواب من سعى له فى حاجه و ثواب من سقاه من ظما و ثواب من اطعمه من جوع و ثواب منکساه من عرى و ثواب من حمله من رحله و ثواب من کفاه و ثواب من کفنه عند موته و ثواب منزوجه و ثواب من عاده من مرضه
ثواب بر آوردن حاجت برادر مؤ من و کوشش براى ان ، بر طرف کردن گرفتارىاو، یارى او، برطرف کردن تشنگى و گرسنگى او، پوشانیدن او، سوار بر مر کبنمودن او، بى نیاز گردانیدن او، کفن کردن او پس از مرگ دادن همسر به او و عیادت اوهنگام بیمارى .
ثواب زیاره الاخوان و مصافحتهم و معانقتهم
ثواب دیدار با برادران و دست دادن و معانقه با آنان
ثواب معاونه الاخ المومن و نصرته
ثواب کمک و یارى رساندن به برادر مؤ من
ثواب الاصلاح بین الاثنین
ثواب آشتى دادن دو نفر
ثواب من اغاث اخاه المسلم
ثواب به فریاد مسلمان رسیدن
ثواب من اکم اخاه المسلم بکله .
ثواب خوبى کردن با سخنى به برادر مسلمان با گفتن سخنى .
ثواب من اغاث اخاه اللهفان عند جهده و اعانه على نجاح حاجته
ثواب به فریاد برادر مسلمان رسیدن در سختیها و یارى او در حاجتش
ثواب من نفس عن مؤ من کربه
ثواب بر طرف کردن گرفتارى مؤ من
ثواب من سر مومنا
ثواب خوشحال کردن مؤ من
ثواب من ادخل على اهل بیت مؤ من سرورا
ثواب خوشحال کردن یک خانواده مؤ من
ثواب ادخال السرور على الاخ المومن
ثواب خوشحال کردن برادر مؤ من
ثواب من تصدق على مؤ من بقدر شبعه
ثواب صدقه دادن به مؤ من باندازه سیر شدن او
ثواب من لقم مومنا لقمه حلاوه
ثواب شیرینى دادن به مؤ من
ثواب من شرب من سور اخیه المومن
ثواب آشامیدن نیم خورده مؤ من
ثواب من لا طف اخاه فى الله بشى
ثواب لطف و محبت کردن به برادر مؤ من
ثواب من استفاد اخا فى الله عزوجل
ثواب انتخاب برادر بخاطر خدا
ثواب من لقى اخاه بما یسره لیسره .
ثواب دیدار با برادر مؤ من براى خوشحال کردن او
ثواب من دهن مسلما
ثواب عطر زدن به سر و روى مسلمان
ثواب المتحابین فى الله عزوجل
ثواب دوست داشتن یکدیگر براى خدا
ثواب من سلک و ادیا فذکر الله
ثواب تمجید خدا در دره
ثواب من قرا عند منامه ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا الایه .
ثواب خواندن آیه (ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا) هنگام خواب
ثواب هذا الدعا عند اذان الصبح و عند اذان المغرب .
ثواب این دعا به هنگام اذان صبح و مغرب .
ثواب من سال الله و هو یعلم ان الله یضرو ینفع
ثواب خواستن از خدا و دانستن این که خداوند ضرر رسان و سود بخش است .
ثواب من قال هذا القول حین یاخذ مضجعه
ثواب گفتن این ذکر هنگام خواب
ثواب دعاء المسلم لاخیه بظهر الغیب .
ثواب دعاى پنهان مسلمان براى برادر مسلمانش .
ثواب الصلاه و السلام على النبى صلى الله علیه و آله و ثواب حبه .
ثواب صلوات فرستادن و سلام کردن بر پیامبر صلى الله علیه و آله و دوستى او
ثواب من صلى على النبى صلى الله علیه و آله صلاه واحده .
ثواب یک بار بر پیامبر صلى الله علیه و آله صلوات فرستادن
ثواب من سال الله بحق محمد صلى الله علیه و آله واهل بیته .
ثواب درخواست از خدا بحق حضرت محمد صلى الله علیه و آله واهل بیت علیهم السلام
ثواب الصلاه على النبى صلى الله علیه و آله
ثواب صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله
ثواب من صلى على محمد و آله مائه مره بعد الفجر.
ثواب صد بار صلوات بر محمد و آل او پس از صبح .
ثواب من صلى على محمد و اهل بیته .
ثواب صلوات بر حضرت محمد صلى الله علیه و آله واهل بیت او علیهم السلام .
ثواب من صلى على النبى صلى الله علیه و آله یوم الجمعه مائه صلاه .
ثواب صد بار صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله در روز جمعه
ثواب من قال فى دبر صلاه الصبح و صلاه المغربقبل ان یثنى رجلیه او یکلم احدا (ان الله و ملائکه یصلون على النبى یا ایها الذین آمنواصلوا علیه و سلموا تسلیما اللهم صل على محمد النبى و ذریته )
ثواب گفتن (ان الله و...) پس از نماز صبح و مغرب .
ثواب من جعل ثلث صلاته او نصف صلاته اوکل صلاته للنبى (ص )
ثواب اختصاص ثلث ، نصف یا همه دعا به پیامبر صلى الله علیه و آله
ثواب من صلى على النبى صلى الله علیه و آله و اتبع بالصلاه علىاهل بیته علیهم السلام .
ثواب صلوات بر اهل بیت پس از صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله
ثواب من صلى على النبى و آله و الاوصیاء المرضیین یوم الجمعه بعد الصلاه
ثواب صلوات بر پیامبر و اوصیاى او پس از نماز در روز جمعه
ثواب من قال فى یوم مائه مره رب صل على محمد واهل بیته .
ثواب صد بار گفتن (رب صل على محمد واهل بیته ) در یک روز
ثواب من رفع صوته بالصلاه على النبى صلى الله علیه و آله
ثواب صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله با صداى بلند.
ثواب من قال بعد الصبح عشر مرات سبحان الله العظیم و بحمده و لاحول و لا قوه الا بالله العلى العظیم و ثواب منقال فى دبر کل صلاه اللهم اهدنى من عندک و افض عى من فضلک و انشر على من رحمتک وانزل على من برکاتک .
ثواب ده بار گفتن (سبحان الله العظیم .) پس از نماز صبح و گفتن (اللهم اهدنىمن عندک ...) پس از هر نماز.
ثواب من ملک نفسه اذا رغب و اذا رهب و اذا اشتهى و اذا غضب
ثواب مالک نفس بودن هنگام علاقه ، ترس ،میل و غضب
ثواب من نصر الامر بالمعروف و النهى عن المنکر
ثواب یارى امر به معروف و نهى از منکر
ثواب من قرى ء علیه آخر الزمر فبکى او تباکى
ثواب گریستن یا خود را در شبیه گریه کنندگان در آوردن هنگام شنیدن آخر سورهزمر
ثواب الاجتماع فى الدعاء
ثواب اجتماع براى دعا
ثواب الدعاء سرا
ثواب دعاى پنهانى
ثواب الدعاء فى السحر
ثواب دعا در سحر
ثواب الدعاء للمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات
ثواب دعا براى مردان و زنان مؤ من
ثواب من قال لا حول و لا قوه الا بالله .
ثواب گفتن (لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم . )
ثواب من قال فى کل یوم لا حول و لا قوه الا بالله .
ثواب گفتن (لا حول و لا قوه الا بالله .) در هر روز
ثواب من قال اذا خرج من بیته بسم الله و لاحول و لا قوه الا الله .
ثواب گفتن (بسم الله و لا حول و لا قوه الا بالله ) به هنگام بیرون آمدن از خانه.
ثواب من کبر عند المساء مائة تکبیرة
ثواب صد بار تکبیر در شب
ثواب تسبیح فاطهمه الزهراء علیهاالسلام .
ثواب تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام .
ثواب السکوت
ثواب سکوت
ثواب الاستغفار.
ثواب استغفار
ثواب من استغفر فى کل یوم من شعبان سبعین مره
ثواب هفتاد بار استغفار در هر روز از شعبان .
ثواب من استغفر سبعین مره بعد صلاه الفجر
ثواب هفتاد بار استغفار پس از نماز صبح
ثواب من کان عصمه امره شهاده ان لا اله الا الله و ان محمدارسول الله و من قال عند المصیبه انا لله و انا الیه راجعون و من اذا اصاب خیراقال الحمدلله و من اذا اصاب خطیئه قال استغفرالله .
ثواب این که نگهدار امر انسان شهادت به یگانگى خداوند و رسالت محمد،رسول خدا باشد، هنگام مصیبت بگوید (انا لله و انا لیه راجعون )، هنگام رسیدن خیربگوید (الحمدالله ) و هنگام ارتکاب گناه بگوید (استغفرالله )
اسرع الخیر ثوابا
کارهایى که ثواب ان زودتر مى رسد.
ثواب من قال حین یمسى و یصبح ثلاث مرات فسبحان الله حین تمسون و حینتصبحون
ثواب سه بار گفتن (فسبحان الله حین تمسون و حین تصبحون ) در آغاز شب وصبح
ثواب الزهد فى الدنیا.
ثواب زهد در دنیا
ثواب من عمل فى اول النهار و آخره و فىاللیل و آخره خیرا
ثواب انجام کار خوب در اول و آخر روز و شب
ثواب البکاء من خشیه الله عزوجل
ثواب گریستن از عظمت خداى عزوجل
ثواب من آثر رضى الله عنه عزوجل على هواه
ثواب مقدم داشتن رضایت خداى عزوجل برمیل خود
ثواب من اصبح و امسى والاخره اکبر همه
ثواب این که در روز و شب بزرگترین هدف انسان آخرت باشد.
ثواب الاحسان
ثواب نیکوکارى
ثواب الحب و البغض فى الله عزوجل و الاعطاء و المنع فى اللهعزوجل
ثواب دوستى و دشمنى و عطا کردن و محروم نمودن در راه خداىعزوجل
ثواب المومن یقارف الذنوب ثم یندم و یستغفر الله عزوجل
ثواب پشیمانى مؤ من از گناه و آمرزش خواستن
ثواب المومن یموت فى غربه من الارض
ثواب مرگ مؤ من در دیار غربت
ثواب الکافر یصطنع المعروف الى المومن
ثواب خوبى کردن کافر به مؤ من
ثواب من اوصل الى اخیه المومن معروفا.
ثواب خوبى کردن به برادر مؤ من
ثواب من کان فى منزله عنز حلوب .
ثواب نگهدارى بز شیرده در منزل
ثواب الصلاه و الزکاه و البر و الصبر
ثواب نماز، زکات نیکوکارى و صبر
ثواب من احب آل محمد علیهم السلام و ابغض عدوهم فى الله تعالى
ثواب دوست داشتن آل محمد علیهم السلام و دشمن داشتن دشمنان آنان بخاطرخدا
ثواب من استغفرالله فى و تره سبعین مره و هو قائم و اظب على ذلک سنه .
ثواب هفتاد بار استغفرالله در نماز وتر درحال ایستاده بمدت یک سال
ثواب التسلیم على الاخ المومن فى اللهعزوجل
ثواب سلام کردن به برادر مومن بخاطر خداىعزوجل
ثواب العبد المومن اذا تاب توبه نصوحا
ثواب توبه نصوح مومن
ثواب الهین القریب اللین السهل
ثواب کم توقع خوش اخلاق نرم آسان گیر
ثواب المتقربین الى الله عزوجل بالبکاء من خشیه الله و ثواب المتعبدین بالورععن محارم الله و ثواب المتزینین لله الزهد فى الدنیا
ثواب تقرب به خداوند با گریستن از عظمت او، عبادت خداوند با پرهیز از حرامهاىاو و آرایش براى خداوند با زهد در دنیا
ثواب اصطناع المعروف الى المومن
ثواب خوبى نمودن به مومن
ثواب حسن الظن بالله تعالى عزوجل
ثواب خوش گمانى به خداى متعال
ثواب من ناصح الله عزوجل فى نفسه
ثواب اخلاص ورزیدن به خداى عزوجل
ثواب التختم بالعقیق
ثواب پوشیدن انگشتر عقیق
ثواب التختم بالفیروزج
ثواب پوشیدن انگشتر فیروزه
ثواب التختم بالجزع الیمانى .
ثواب پوشیدن انگشتر جزع یمانى
ثواب التختم بالمزد
ثواب پوشیدن انگشتر زمرد
ثواب التختم بالیواقیت
ثواب پوشیدن انگشتر یاقوت
ثواب التختم بالبلور
ثواب پوشیدن انگشتر بلور
ثواب التواضع
ثواب تواضع
ثواب البکاء من خشیه الله و الغض عن محارم الله و السهر فىسبیل الله عزوجل
ثواب گریه از عظمت خداوند، چشم پوشى از حرامهاى او و شب زنده دارى در راهخداى عزوجل
ثواب من ترک شهوه حاضره لمو عود لم یره
ثواب ترک کامیابى آماده براى رسیدن به ثواب موعود
ثواب التحابب فى الله عزوجل و عماره المساجد و الاستغفار بالاسحار.
ثواب دوست داشتن یکدیگر در راه خداى عزوجل ، عمران مساجد و استغفار سحر
ثواب من کان نظره عبره و سکوته فکره و کلامه ذکرا و بکى على خطیئته و امنالناس شره .
ثواب نگاه همراه با پند، سکوت همراه با اندیشه ، سخن همراه با ذکر، گریستنبر گناه او ایمنى مردم از شر انسان
ثواب الصمت و المشى الى بیت الله عزوجل
ثواب خاموشى و پیاده رفتن به خانه ى خداىعزوجل
ثواب من رقع جیبه و خصف نعله و حمل سلعته
ثواب وصله زدن کفش ویقه و حمل کالاى خود
ثواب الصدق
ثواب راستگویى
ثواب المستتر بالحسنه و السیئه
ثواب پنهانى انجام دادن کار خوب و گناه
ثواب من اذنب ذنبا فعلم ان الله یعذبه و ان الله یعفو عنه
ثواب کسى که گناهى مرتکب شود و بداند خداوند مى تواند او را عذاب کند و مىتواند او را ببخشد.
ثواب التوبه
ثواب توبه
ثواب من کبت على خاتمه ما شاء الله لا قوه الا بالله استغفر الله
ثواب نوشتن ( ماشاء الله . لا قوه الا بالله . استغفر الله .) روى انگشتر
ثواب من یرى الفاکه او غیرها فیشتهیها و لا یقدر علیها.
ثواب دیدن میوه یا چیزى دیگر، میل پیدا کردن به آن و نداشتن قدرت خرید آن
ثواب طلب الحلال
ثواب کسب حلال
ثواب طلب الدنیا استعفافا عن الناس
ثواب در پى دنیا رفتن رخاطر بى نیازى از مردم
ثواب حسن الخلق
ثواب خوش اخلاقى
ثواب من کانت آلاخره همه و من اصلح سریرته و من اصلح فیما بینه و بین اللهعزوجل
ثواب هدف بودن اخرت اصلاح باطن و اصلاح بین خود و خداىعزوجل
ثواب من مقت نفسه دون مقت الناس
ثواب دشمنى با نفس نه با مردم
ثواب من انعم الله علیه بنعمه فحمده علیها
ثواب حمد خداوند براى نعمتى که عطا فرموده است .
ثواب الطاعم الشاکر و المعافى الشاکر
ثواب خورنده سپاسگذار و غیر مبتلاى شکرگزار
ثواب المعروف
ثواب خوبى کردن
ثواب الرغبه فیما عندالله عزوجل
ثواب میل به آنچه نزد خداى عزوجل است
ثواب حفظ اللسان
ثواب حفظ زبان
ثواب کتمان الفقر
ثواب پنهان کردن فقر
ثواب الفقراء و اصطناع المعروف الیهم
ثواب فقرا و خوبى کردن به آنان
ثواب من کف عن المساله
ثواب چیز نخواستن از مردم
ثواب التصافح
ثواب دست دادن
ثواب من ذکر اسم الله على طعامه
ثواب بردن نام خدا هنگام غذا خوردن
ثواب من اشبع جائعا
ثواب سیر کردن گرسنه
ثواب التلذذ بالماء
ثواب لذت بردن از آب
ثواب الصدقه یوم الجمعه .
ثواب صدقه دادن در روز جمعه
ثواب اعانه اللهفان
ثواب یارى اندوهگین
ثواب محبه الاخوان
ثواب محبت برادران
ثواب من تمنى شیئا و هو لله رضى
ثواب ارزوى چیزى که خداوند به آن راضى است
ثواب زیاره المسلم
ثواب دیدار با مسلمان
ثواب من بنى مسکنا فذبح کبشا سمینا و اطعم لحمه المساکین
ثواب ذبح قوچ چاق و دادن گوشت آن به فقرا پس از ساخت خانه
ثواب المعاونه على البر
ثواب کمک کردن به یکدیگر در کارهاى خوب
ثواب القصد فى النفقه
ثواب میانه روى در مخارج
ثواب من خرج فى سفر و معه عصا لوز مر و تلاهذه الایه
ثواب رفتن به مسافرت با عصاى بادام تلخ و خواندن این آیه
ثواب من خرج من بیته معتما
ثواب خارج شدن از منزل با عمامه
ثواب من ذکر عنده اهل بیت النبى علهیم السلام فخرج من عینه دمعه
ثواب اشک ریختن براى اهل بیت علیهم السلام هنگام ذکر آنان
ثواب حب اهل البیت علیهم السلام
ثواب دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام .
ثواب من قضى لمسلم حاجه
ثواب بر آوردن یک حاجت مسلمان
ثواب مصافه المومن اخاه
ثواب دست دادن مسلمان با برادر مسلمانش
ثواب من انعم الله علیه بنعمه فعرفها بقلبه و جهر بحمدالله علیها
ثواب درک نعمت و حمد نمودن خداوند بخاطر آن
ثواب من بلغ اربعین سنه الى تسعین سنه .
ثواب رسیدن به سن چهل تا نود سالگى
ثواب من عرف فضل شیخ کبیر فوقره
ثواب دانستن برترى پیرمرد سالمند و احترام گذاشته به او
ثواب الجهاد فى سبیل الله مع امام عادل
ثواب جهاد در راه خدا همراه با امام عادل
ثواب ارتباط الخیل
ثواب نگهدارى اسب
ثواب التسمیهه عند الرکوب
ثواب بردن نام خدا به هنگام سوارى
باب نادر فى الدابه
حدیثى درباره چهارپا
ثواب الحمى
ثواب تب
ثواب حمى لیله
ثواب تب یک شب
ثواب من اشتکى لیله فقبلها بقبولها و ادى الى الله شکرها
ثواب پذیرفتن مرض یک شب ، آن گونه که باید و بجا آوردن شکر آن
ثواب المرض
ثواب بیمارى
ثواب صداع لیله
ثواب سردرد یک شب
ثواب المریض
ثواب بیمار
ثواب مرض الصبى
ثواب بیمارى کودک
ثواب عیاده المریض و غسل الموتى و تشییع الجنازه و تعزیه الثکلى .
ثواب عیادت مریض ، غسل مردگان ، تشییع جنازه و تسلیت به زن پسر مرده
ثواب من مات ما بین زوال الشمس من یوم الخمیس الىزوال الشمس من یوم الجمعه
ثواب از دنیا رفتن بین ظهر پنج شنبه تا ظهر جمعه
ثواب توجیه المیت الى القبله
ثواب گردانیدن روى مومن به قبله
ثواب تلقین المیت
ثواب تلقین میت
ثواب من غسل مومنا میتا
ثواب غسل دادن میت مومن
ثواب من قدم اولادا یحتسبهم عندالله عزوجل
ثواب از دست دادن چند فرزند و امیداورى به پاداش خداوند درمقابل آن
ثواب تربیع الجنازه
ثواب بر دوش گرفتن چهار گوشه جنازه
ثواب اجاده الاکفان
ثواب انتخاب کفن خوب و درست کفن کردن
ثواب ضغطه القبر للمومن
ثواب فشار قبر براى مومن
ثواب من لقى الله مکفوفا محتسبا موالیالال محمد علیهم السلام
ثواب امیداور بودن به پاداش خداوند درمقابل نابینایى و دوستدار آل محمد علیهم السلام بودن و با اینحال خداوند را ملاقات کردن .
ثواب التسرجاع المصیبه
ثواب گفتن (لا اله الا الله ) به هنگام مصیبت
ثواب الصبر
ثواب صبر
ثواب التعزیه
ثواب تسلیت
ثواب زیاره قبر المومن
ثواب زیارت قبر مومن
ثواب من مسح یده على راس یتیم .
ثواب دست کشیدن بر سر یتیم
ثواب من اسکت یتیما عند بکائه
ثواب ساکت کردن گریه یتیم
ثواب المومن بعد موته و ثواب ادخال السرور على المومن
ثواب مومن پس از مرگ و خوشحال نمودن او
ثواب محبه الولد
ثواب دوست داشتن فرزند
ثواب من دخل السوق فاشترى تحفه فحملها الى عیاله و ثواب من فرح ابنته و مناقر بعین ابن
ثواب بردن تحفه براى خانواده و خوشحال کردن دختر یا پسر
ثواب اب البنات
ثواب پدر دختران
عقاب الاعمال
عقاب من اتى الله من غیر بابه
مجازات عبادت به روشى که خداوند دستور نداده است
عقاب المتهاون باءمرالله سبحانه
مجازات سکب شمردن امر خداى متعال
عقاب من ابغض اهل بیت النبى صلى الله علیه و آله
مجازات دشمنى با اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله
عقاب من جهل حق اهل البیت علیهم السلام
مجازات نداستن حق اهل بیت علیهم السلام .
عقاب من مات لا یعرف امامه
مجازات مرگ در حال نشناختن امام
عقاب من اطاع اماما جائرالیس من الله عزوجل
مجازات اطاعت از پیشواى ظالمى که از جانب خداوندعزوجل نیست
عقاب من ام قوما و فیهم من هو اعلم منه و افقه
مجازات به عهده گرفتن رهبرى جامعه اى که در آن جامعه عالمتر و فقیهتر از اوباشد
عقاب من صلى و ترک الصلاه على النبى صلى الله علیه و آله و من ذکر عنده النبىصلى الله علیه و آله و لم یصل علیه
مجازات صلوات نفرستادن بر پیامبر صلى الله علیه و آله در نماز و هنگامى که ناماو را مى برند.
عقاب الناصب و الجاحد لامیر المومنین علیه السلام و الشاک فیه و المنکر له
مجازات دشمن و منکر ولایت و جانشینى امیر المومنین علیه السلام و شک کننده در این مطلب .
عقاب القدریه
مجازات قدریه
عقاب من ادعى الامامه و لیس بامام .
مجازات مدعى امامت در صورتى که امام نباشد
عقاب ابن آدم الذى قتل اخاه و نمرود الذى حاج ابراهیم علیه السلام فى ربه و رجلینمن بنى اسرائل هودا قومهما و نصراهما و فرعون الذىقال : انا ربکم الاعلى و رجلین من هذه الامه .
مجازات قابیل ، نمرود، دو نفل از بنى اسرائیل که قوم خود را یهودى و مسیحىکردند، فرعون و دو نفر از این امت
عقاب من قتل الحسین بن على علیهماالسلام
مجازات قاتل امام حسین علیه السلام
عقاب البغى و قطیعه الرحم و الیمین الکاذبه والزنا
مجازات ظلم ، قطع رحم ، قسم دروغ و زنا
عقاب المکر و الخدیعه
مجازات نیرنگ و فریب
عقاب سفک الدماء و ادمان الخمر و المشى بالنمیمه
مجازات خونریزى ، شرابخوارى و سخن چینى
باب ان الدنیا دار عقوبه
دنیا، سراى کیفر
عقاب من تعصب
مجازات تعصب
عقاب المتکبرین
مجازات متکبران
عقاب من ترک التادیب على المعصیه
مجازات ادب نکردن گناهکار
عقاب من صور صوره و من کذب فى منامه و من استعمع لى قوم و هم له کارهون
مجازات تصویر کشیدن ، گفتن خواب دروغ و گوش دادن به سخن کسى که نمىخواهد به سخنش گوش دهند.
عقاب من اذنب و هو ضحاک
مجازات خندیدن در حال گناه
عقاب من عمل لغیر الله عزوجل
مجازات عمل براى غیر خداوند عزوجل
عقاب من اطاع امراته
مجازات گوش دادن به حرف زن
عقاب من صلى بغیر وضوء و مر على ضعیف فلم ینصره
مجازات بدون وضو نماز خواندن و یارى نکردن ضعیف
عقاب من قرب الى الاصنام قربانا.
مجازات قربانى براى بتها
عقاب الشاهد بالزور و الکاتم للشهاده
مجازات شهادت دروغ و کتمان شهادت
عقاب من یحلف بالله کاذبا
مجازات سوگند دروغ به خدا یاد کردن
عقاب من تهاون بالبول .
مجازات احتراز نکردن از بول
عقاب من استخف بصلاته
مجازات اهمیت ندادن به نماز
عقاب من ترک غسل الجنابه
مجازات غسل جنابت نکردن
عقاب من خفف سجوده
مجازات کوتاه کردن سجده
عقاب من التفت فى صلاته ثلاث مرات
مجازات سه بار رو گردانیدن در نماز
عقاب من صلى الصلاه لغیر وقتها
مجازات خواندن نماز در غیر وقت آن
عقاب من قرا خلف امام یاتم به
مجازات حمد و سوره خواندن در حال اقتدا به امام جماعت
عقاب من ترک اقامه الصف خلف الامام .
مجازات درست به صف نایستادن پشت سر امام جماعت
عقاب من ترک صلاه فریضه او تهاون بها متعمدا
مجازات ترک نماز واجب یا بى اهمیتى به آن
عقاب من اخر صلاه العصر
مجازات تاخیر انداختن نماز عصر
عقاب من نام عن العشاء الى نصف اللیل .
مجازات نخواندن نماز عشا تا نیمه شب
عقاب من ترک الجماعه و الجمعه
مجازات ترک نماز جماعت و جمعه
عقاب من اتى الکبائر
مجازات گناهان کبیره
عقاب اکلمال الیتیم
مجازات خوردن مال یتیم
عقاب مانع الزکاه
مجازات زکات ندادن
عقاب من ترک الزکاه و قد وجبت له
مجازات زکات نگرفتن مستحق
عقاب من افطر یوما من شهر رمضان
مجازات خوردن یک روز از روزه ماه رمضان
عقاب من ترک الحج
مجازات ترک حج واجب
عقاب
نقش زبان در ثواب و مجازات
عقاب من مضت له ثلاثه ایام لم یقرا فیهاقل هو الله احد
مجازات یک بار ( قل هو الله احد) نخواندن در سه روز
عقاب من مصت له جمعه لم یقرا فیها قل هو الله احد
مجازات ( قل هو الله احد) نخواندن در روز جمعه
عقاب من اصابه مرض او شده فم یقرا فیهاقل هو الله احد
مجازات نخواندن (قل هو الله احد) در بیمارى و گرفتارى
عقاب من صلى خمس صلوات و لم یقرا فیهاقل هو الله احد
مجازات نخواند:(قل هو الله احد) در پنج نماز
عقاب من نسى سوره من القرآن
مجازات فراموش کردن سوره اى از قرآن
عقاب من اذل مومنا
مجازات ذلیل کردن مومن
عقاب من خذل مومنا
مجازات یارى نکردن مومن
عقاب من طعن على المومنین او رد علیهم قولهم
مجازات بدنام کردن مومنین ورد سخن آنها
عقاب من طعن فى عین مومن
مجازات عیب جویى از مومن و بردن آبروى او
عقاب من حجب المومن
مجازات پوشانیدن خود از مومن
عقاب من ربح على المومن
مجازات سود گرفتن از مومن
عقاب من کان الرهن عنده اوثق من اخیه
عقاب من منع مومنا شیئا من عنده او من عند غیره
مجازات معتبرتر دانستن (گرو) از برادر مسلمان
عقاب من منع مومنا شیئا من عنده او من عند غیره
مجازات محروم کردن مومن
عقاب من حبس حق المومن
مجازات حبس کردن حق مومن
عقاب من به مومنا او مومنه بما لیس فیهما
مجازات تهمت زدن به مومن
عقاب من روى على مومن روایه یرید بها شینه .
مجازات نقل کردن مطلبى درباره مومن بقصد رسوا کردن او
عقاب من منع مومنا سکنى داره
مجازات ممانعت از سکونت مومنى در خانه اش
عقاب من تتبع عثره المومن
مجازات عیبجویى از مومن
عقاب المجترى على الله عزوجل
مجازات جرات پیدا کردن بر خدا
عقاب من ینوى الذنب
مجازات قصد گناه
عقاب السیئه .
مجازات گناه
عقابل من عمل عملا یطلب به وجه الله فادخل فیه رضى الناس
مجازات انجام عمل بقصد رضایت خداوند و مردم
عقاب قطیعه الرحم و اختلاف القلوب .
مجازات قطع رحم و پراکندگى دلها
عقاب الخیانه و السرقه و شرب الخمر و الزنا
مجازات خیانت ، سرقت ، شراب خوردن و زنا
عقاب من ترک فریضه من فرائض الله او ارتکب کبیره من الکبائر
مجازات ترک واجب یا ارتکاب گناه کبیره
عقاب الذین یریدون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا
مجازات دوستداران رواج گناه در میان مومنین
عقاب من مات و فى عنقه اموال الناس و عقاب من لا یبالى این اصابالبول من جسده و عقاب من یحاکى و یغتاب و یمشى بالنمیمه .
مجازات با بدهکارى به مردم مردن ، بى اهمیتى به نجس شدنبول از بول ، نقل کلام بد، غیبت و سخن چینى
عقاب من تعرض لسلطان جائر
مجازات کسى که متعرض سلطان ستمکارى شود.
عقاب من اتاه اخوه فى حاجه فلم یقضها له
مجازات انجام ندادن کار مسلمان
عقاب من مشى فى حاجه اخیه المومن و لم یناصحه
مجازات به کار نگرفتن تمام توان در انجام کار برادر مومن
عقاب من استعان به مومن فلم یعنه .
مجازات یارى نکردن مومن بهنگام درخواست او
عقاب من اکتسى و مومن عارى
مجازات پوشیدن با برهنگى مومنى
عقاب من شبع و بحضرته مومن جائع
مجازات سیر شدن در کنار مومن گرسنه
عقاب من حقر مومنا و استخفف به و اذله
مجازات فقیر مومن ، توهین به او، ذلیل کردن او
عقاب من اغتیب عنده المومن فلم ینصره .
مجازات یارى نکردن مومن بهنگام غیبت از او
عقاب العجب
مجازات از خود راضى بودن
عقاب من تصام عن سائله و تبختر فى مشیه
مجازات به کرى زدن خود در مقابلسائل و راه رفتن متکبرانه
عقاب التباغض و التخاون
مجازات دشمنى و خیانت نسبت به یکدیگر
عقاب المعاصى
مجازات گناهان
عقاب العلماء الفجره و القراء الفسفه و الجبابره الظلمه و الوزراء الخونه والعرفاء الکذبه و الناکثین
مجازات علماى فاسد، قاریان فاسق ، گردنکشان ستمگر، وزیران خیانتکار، دانایاندروغگو و پیمان شکنان
عقاب حب الدنیا و عباده الطاغوت
مجازات دوستى دنیا و عبادت طاغوت
عقاب المرائى
مجازات ریاکار
عقاب من صنع شیئا للمفاخره
مجازات چیزى ساختن براى رقابت در تفاخر
عقاب من ترک الامر بالمعروف و النهى عن المنکر
مجازات ترک امر به معروف و نهى از منکر
باب
مجازات به خشم در آوردن خداوند
عقاب من امن رجلا على دمه ثم قتله
مجازات در امان داشتن مرد از کشتن و آنگاه کشتن او
عقاب من اغتاب غازیا فى طاعه الله او اذاه او خلفه فى اهله بسوء
مجازات غیبت از جنگجوى در راه خدا، اذیت او یا بدرفتارى با خانواده اش
عقاب من روع مومنا بسلطان لیصیب منه مکروها
مجازات ترسانیدن مومن از سلطان
عقاب من اذى المومنین و نصب لهم و عاندهم
مجازات اذیت مومنین و دشمنى و ستیزه با آنها
عقاب من ابتدع دینا
مجازات بوجود آوردن دین
باب
مجازات نافرمانى خداوند و ثواب فرمانبردارى از او
عقاب الشک و المعصیه
مجازات شک و گناه
عقاب المراه تتطیب لغیر زوجها و تخرج من بیته بغیر اذنه
مجازات عطر زدن زن براى غیر شوهر و خروج او از خانه بدون اجازه شوهرش
عقاب من سمع و اعیه اهل البیت علیهم السلام و راى سوادهم فلم یجبهم .
مجازات شنیدن فریاد اهل بیت ، دیدن آنان و به کمک آنان نشتافتن .
عقاب من ولى عشره فلم یعدل بینهم
مجازات بعهده گرفتن سرپرستى ده نفر و با عدالت با آنان رفتار نکردن
عقاب من ولى شیئا من امور المسلمین فضیعهم
مجازات به عهده گرفتن کارى از کارهاى مسلمانان و تباه کردن آنان
عقاب الظلمه و اعوانهم .
مجازات ظالمین و یاران آنان
عقاب من اقتب من سلطان جائر
مجازات نزدیک شدن به سلطان ستمگر
عقاب من سود اسمه فى دیوان الجبارین .
مجازات ثبت نام در دفتر ستمگران
عقاب وال یحتجب من حوائج الناس
مجازات حاکمى که کارهاى مردم را انجام ندهد.
عقاب من اقر بالمنکر
مجازات سکوت در برابر منکر
عقاب الزانى و الزانیه
مجازات مرد و زن زناکار
عقاب النظر الى النساء
مجازات نگاه کردن به زنان
عقاب اللوطى و الذى یمکن من نفسه و اللواتى مع اللواتى
مجازات لواط کننده و لواط شونده و زنانى که با یکدیگرعمل جنسى انجام مى دهند.
عقاب الکذب على الله عزوجل و على رسوله و على الائمه علیهم السلام
مجازات دروغ بستن بر خداوند عزوجل ، پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهمالسلام .
عقاب من کان ذا وجهین و ذا لسانین
مجازات دو رویى و دو زبانى
عقاب من یلعن غیر مستحق اللعنه
مجازات لعنت کردن غیر مستحق لعنت
عقاب من شهد على مومن بکفر
مجازات شهادت دادن به کفر مومن
عقاب من مکر او خدع
مجازات نیرنگ و فریب
عقاب من ظلم
مجازات ظلم .
عقاب الجبارین .
مجازات گردنکشان
عقاب من مشى على الارض اختیالا
مجازات با تکبر و تبختر راه رفتن
عقاب البغى
مجازات ستم
عقاب من سال الناس و عنده قوت ثلاثه ایام
مجازات گدایى کردن با وجود داشتن غذاى سه روز
عقاب من سال الناس من غیر حاجه
مجازات گدایى بدون نیاز
عقاب من قتل نفسه متعمدا
مجازات خودکشى
عقاب من اعان على قتل مومن بشطر کلمه
مجازات شرکت در قتل مومن با نیم سخنى
عقاب من قتل نفسا متعمدا
مجازات آدم کشى عمدى
عقاب من شرک فى دم امرء مسلم او رضى به
مجازات شرکت در قتل مسلمان یا رضایت به آن
عقاب من احدث او آوى محدثا
مجازات قاتل و پناه دهنده او
عقاب المستاکل بالقرآن .
مجازات کسب در آمد از راه قرآن
عقاب من ضرب القرآن بعضه ببعض
مجازات زدن قسمتى از قرآن به قسمت دیگر
عقاب من صلى فى السفر اربع رکعات متعمدا
مجازات خواندن عمدى نماز چهار رکعتى در سفر
باب یجمع عقوبات الاعمال
مجازات پاره اى از اعمال

+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 4:35  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 

صلوات ابوالحسن ضرّاب

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ وَ خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ الْمُنْتَجَبِ فِى الْميثاقِ الْمُصْطَفى فِى الظَّلالِ الْمُطَهَّرِ مِنْ كُلِّ افَة الْبَرىءِ مِنْ كُلِّ عَيْب الْمُؤَمَّلِ لِلنَّجاةِ الْمُرْتَجى لِلشَّفاعَةِ الْمُفَوَّضِ اِلَيْهِ دينُ اللّهِ، اَللّهُمَّ شَرِّفْ بُنْيانَهُ وَ عَظِّمْ بُرْهانَهُ وَ اَفْلِجْ حُجَّتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ وَ اَضِىءْ نُورَهُ وَ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ اَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضيلَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ وَ الْوَسيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفيعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقامًا مَحْمُودًا يَغْبِطُهُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَ الاَْخِرُونَ وَ صَلِّ عَلى اَميرِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرْسَلينَ وَ قآئِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ وَ سَيِّدِ الْوَصيّينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ العالَمينَ، وَ صَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرْسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرْسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَر اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ مُوسى اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلى عَلىِّ بْنِ مُحَمَّد اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، وَ صَلِّ عَلَى الْخَلَفِ الْهادِى الْمَهْدِىّ اِمامِ الْمُؤمِنينَ وَ وارِثِ الْمُرسَلينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمينَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ اَهْلِبَيْتِهِ الاَْئِمَةِ الْهادينَ الْعُلمآءِ الصّادِقينَ الاَْبْرارِ الْمُتَّقينَ دَعآئِمِ دينِكَ وَ اَرْكانِ تَوحيدِكَ وَ تَراجِمَةِ وَحْيِكَ وَ حُجَجِكَ عَلى خَلْقِكَ وَ خُلَفآئِكَ فى اَرْضِكَ الَّذينَ اخْتَرْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ اصْطَفَيْتَهُمْ عَلى عِبادِكَ وَ ارْتَضَيْتَهُمْ لِدينِكَ وَ خَصَصْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِكْ وَ جَلَّلْتَهُمْ بِكَرامَتِكَ وَ غَشَّيْتَهُمْ بِرَحْمَتِكَ وَ رَبَّيْتَهُمْ بِنِعْمَتِكَ وَ غَذَّيْتَهُمْ بِحِكْمَتِكَ وَ اَلْبَسْتَهُمْ نُورَكَ وَ رَفَعْتَهُمْ فى مَلَكُوتِكَ وَ حَفَفْتَهُمْ بِمَلائِكَتِكَ وَ شَرَّفْتَهُمْ بِنَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ الِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ عَلَيْهِمْ صَلوةً زاكِيَةً نامِيَةً كَثيرَةً دآئِمَةً طَيِّبَةً لا يُحيطُ بِها اِلاّ اَنْتَ وَ لا يَسَعُها اِلاّ عِلْمُكَ وَ لا يُحْصيها اَحَدٌ غَيْرُكَ اَللّهُمَّ وَ صَلِّ عَلى وَلِيِّكَ الْمُحْيى سُنَّتَكَ الْقآئِمِ بِاَمْرِكَ الدّاعى اِلَيْكَ الدَّليلِ عَلَيْكَ حُجَّتِكَ عَلى خَلْقِكَ وَ خَليفَتِكَ فى اَرْضِكَ وَ شاهِدِكَ عَلى عِبادِكَ اَللّهُمَّ اَعِزَّ نَصْرَهُ وَ مُدَّ فى عُمْرِهِ وَ زَيِّنِ الاَْرْضَ بِطُولِ بَقآئِهِ اَللّهُمَّ اكْفِهِ بَغْىَ الْحاسِدينَ وَ اَعِذْهُ مِنْ شَرِّ الْكآئِدينَ وَ ازْجُرْ عَنْهُ اِرادَةَ الظّالِمينَ وَ خَلِّصْهُ مِنْ اَيْدِى الْجَبّارينَ اَللّهُمَّ اَعْطِهِ فى نَفْسِهِ وَ ذُرِّيَّتِهِ وَ شيعَتِهِ وَ رَعِيَّتِهِ وَ خآصَّتِهِ وَ عآمَّتِهِ وَ عَدُوِّهِ وَ جَميعِ اَهْلِ الدُّنْيا ما تُقِرُّ بِهِ عَيْنَهُ وَ تَسُرُّ بِهِ نَفْسَهُ وَ بَلِّغْهُ اَفْضَلَ ما اَمَّلَهُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ اَللّهُمَّ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحى مِنَ دينِكَ وَ اَحْىِ بِهِ ما بُدِّلَ مِنْ كِتابِكَ وَ اَظْهِرْ بِهِ ما غُيِّرَ مِنْ حُكْمِكَ حَتّى يَعُودَ دينُكَ بِهِ وَ عَلى يَدَيْهِ غَضًّا جَديدًا خالِصًا مُخْلَصًا لا شَكَّ فيهِ وَ لا شُبْهَةَ مَعَهُ وَ لا باطِلَ عِنْدَهُ وَ لا بِدْعَةَ لَدَيْهِ اَللّهُمَّ نَوِّرْ بِنُورِهِ كُلَّ ظُلْمَة وَ هُدَّ بِرُكْنِهِ كُلَّ بِدْعَة وَ اهْدِمْ بِعِزِّهِ كُلَّ ضَلالَة وَ اقْصِمْ بِهِ كُلَّ جَبّار وَ اَخْمِدْ بِسَيْفِهِ كُلَّ نار وَ اَهْلِكْ بِعَدْلِهِ جَورَ كُلِّ جآئِر وَ اَجْرِ حُكْمَهُ عَلى كُلِّ حُكْم وَ اَذِلَّ بِسُلْطانِهِ كُلَّ سُلْطان اَللّهُمَّ اَذِلَّ كُلَّ مَنْ ناواهُ وَ اَهْلِكْ كُلَّ مَنْ عاداهُ وَ امْكُرْ بِمَنْ كادَهُ وَ اسْتَأصِلْ مَنْ جَحَدَهُ حَقَّهُ وَ اسْتَهانَ بِاَمْرِهِ وَ سَعى فى اِطفآءِ نُورِهِ وَ اَرادَ اِخْمادَ ذِكْرِهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد الْمُصْطَفى وَ عَلِىّ الْمُرْتَضى وَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ وَ الْحَسَنِ الرِّضا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفّى وَ جَميعِ الاَْوصِيآءِ مَصابيحِ الدُّجى وَ اَعْلامِ الْهُدى وَ مَنارِ التُّقى وَ الْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ الْحَبْلِ الْمَتينَ وَ الصِّراطِ الْمُسْتَقيمِ وَ صَلِّ عَلى وَلِيّكَ وَ وُلاةِ عَهْدِكَ وَ الاَْئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ مُدَّ فى اَعْمارِهِمْ وَ زِدْ فى اجالِهِمْ وَ بَلِّغْهُمْ اَقْصى امالِهِمْ دينًا وَ دُنْيا وَ اخِرَةً إنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ.

كه موافق روايت شب شنيه حكم شب جمعه را دارد و شايسته است آنچه در شب جمعه خوانده مى شد در آن شب نيز خوانده شود.


موضوعات مرتبط: بهشت صلوات
برچسب‌ها: صلوات, امام زمان, ابوالحسن ضراب اصفهانی
+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 2:4  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
دعای عهد با امام زمان عجل الله تعالی فی فرجه الشریف
 (اَللّهُمَّ رَبَّ الْنُّورِ العَظيمِ وَ رَبَّ الكُرْسِيّ الرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ و مُنْزِلَ التَّوْريةِ وَ الْأنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَروُرِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأنْبياءِ وَ الْمُرْسَلِينَ اَللّهُمَّ إِنّي اسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَديمِ ياحَيُّ ياقَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي اَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَ الْأرضُونَ وَبِإسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الأَوّلوُنَ و الآخِروُنَ يا حَيّاً قَبْلَ كُلَّ حَيٍّ وَ يا حَيّاً بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يا حيّاً حينَ لاحَيَّ يامُحْيِيَ الْمَوْتى وَ مُميتَ الْأَحياءِ ياحَيُّ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانا اَلإمامَ الهادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقائِمَ بِأمْرِكَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ الطّاهِريِنَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ في مَشارقِ الْأرْضِ وَ مَغارِبها سَهْلِها وَ جَبَلِها وَ بَرِّها وَبَحْرِها وَ عَنّي وَعَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللّهِ وَ مِدادَ كَلِماتِهِ وَ ما اَحْصاهُ عِلْمُهُ وَ أَحاطَ بِهِ كِتابُهُ اَللّهُمَّ إنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبِيحَةِ يَوْمي هذا وَ ما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَ عقْداً وَ بَيْعةً لَهُ في عُنُقي لا اَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أبَداً اَللّهُمَّ اجْعَلْني مِنْ اَنصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الذَّابّينَ عَنْهُ وَ الْمُسارِعينَ إِلَيْهِ في قَضاءِ حَوائِجِهِ و الْمُمْتَثِلينَ لأوامِرِهِ وَ الْمُحامِينَ عَنْهُ وَ السّابِقينَ اِلى إِرادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْهِ اللّهُمَّ إنْ حالَ بَيْني وبَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً فَأَخْرِجْني مِنْ قَبْري مُؤْتَزِراً كَفَني شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوَةَ الدّاعي في الْحاضِرِ وَ الْبادي اَللّهُمَّ اَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ و الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ و اكْحُلْ ناظِري بِنظْرَةٍ مِنّي إلَيهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ اَوُسِعْ مَنْهَجهُ وَ اسْلُكْ بي مَحَجَّتَهُ وَ اَنْفِذْ اَمْرَهُ وَ اشْدُدْ اَزْرَهُ و اعْمُرِ اللّهُمَّ بهِ بِلادَكَ وَ اَحْي بِهِ عبادَكَ فَإنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاسِ فَاظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِيَّكَ وَ اَبْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسْولِكَ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلّمَ حَتّى لايَظْفَرَ بِشْي‏ءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلاّ مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ و يُحَقّقَهُ وَ  اجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلوُمِ عِبادِكَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْركَ وَ مُجدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْكامِ كِتابِكَ وَ مُشَيّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَسُنَنِ نَبِيّكَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمِّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدينَ اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيّك مُحَمَّداً صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكانَتَنا بَعْدَهُ الَلّهُمَّ اكْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هِذهِ الْاُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَ نَراهُ قريباً بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمين).
برچسب‌ها: دعا, دعای عهد, امام زمان
+ نوشته شده در  یکشنبه شانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 2:3  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

تأکید بر قرائت دعاي مجير در 13، 14 و 15 رمضان

مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی بر خواندن دعای «مُجیر» در روزهای 13، 14 و 15 ماه رمضان تأکید داشت، چرا که به گفته «علامه کفعمی» هر که این دعا را در وقتش بخواند، گناهش آمرزیده مى‏شود، هرچند به عدد دانه‏هاى باران، برگ‌هاى درختان و ریگ‌هاى بیابان باشد!

به گزارش فارس، دعای مجیر در بین دعاها از جایگاه بلندى برخوردار است و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده و دعایى است که آن‏ حضرت هنگامى که در مقام ابراهیم مشغول نماز بودند، جبرئیل آورد و علامه کفعمى[*] در «بلد الامین» و «مصباح» این دعا را ذکر نموده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره کرده است.
 
از جمله اینکه هر که این دعا را در «ایام البیض» [روزهاى سیزدهم و چهارهم و پانزدهم] ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده مى‏شود، هرچند به عدد دانه‏هاى باران و برگ‌هاى درختان و ریگ‌هاى بیابان باشد!
 
و خواندن آن براى شفاى‏ بیمار و اداى دین و بى‏نیازى و توانگرى و رفع غم و اندوه سودمند است.
 
 
 
 
 
دعای مجیر با صدای ملا باسم کربلایی
 
 
 
 
متن و ترجمه دعای مجیر به شرح ذیل است:
 
 
 
بِسْمِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
 
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است‏
 
سُبْحَانَکَ یَا اللَّهُ تَعَالَیْتَ یَا رَحْمَانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَحِیمُ تَعَالَیْتَ یَا کَرِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَلِکُ تَعَالَیْتَ یَا مَالِکُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قُدُّوسُ تَعَالَیْتَ یَا سَلامُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُؤْمِنُ تَعَالَیْتَ یَا مُهَیْمِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَزِیزُ تَعَالَیْتَ یَا جَبَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُتَکَبِّرُ تَعَالَیْتَ یَا مُتَجَبِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ،
 
منزّهى تو اى خدا، بلندمرتبه هستى اى بخشنده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه هستى‏ اى کریم، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى فرمانروا، بلندمرتبه هستى اى مالک، ما را از آتش پناه ده اى‏ منزّهى تو اى ایمن‏بخش، بلندمرتبه هستى اى چیره بر هستى، مار از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عزّتمند، بلندمرتبه هستى اى جبّار، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بزرگ‏منش، بلندمرتبه هستى اى بزرگ‏منش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى برى از هر عیب، بلندمرتبه هستى اى سلام،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،
 
سُبْحَانَکَ یَا خَالِقُ تَعَالَیْتَ یَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُصَوِّرُ تَعَالَیْتَ یَا مُقَدِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا هَادِی تَعَالَیْتَ یَا بَاقِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَهَّابُ تَعَالَیْتَ یَا تَوَّابُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَتَّاحُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْتَاحُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَیِّدِی تَعَالَیْتَ یَا مَوْلایَ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَرِیبُ تَعَالَیْتَ یَا رَقِیبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُبْدِئُ تَعَالَیْتَ یَا مُعِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَمِیدُ تَعَالَیْتَ یَا مَجِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَدِیمُ،
 
منزّهى تو اى‏ آفریننده، بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى صورت آفرین، بلندمرتبه هستى اى تقدیر کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى راهنما، بلندمرتبه هستى اى ماندگار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى بخشایشگر، بلندمرتبه هستى اى بسیار توبه‏پذیر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى گشایشگر، بنلدمرتبه، هستى اى خستگى‏ناپذیر، ما را از آتش پناه اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى سرورم، بلندمرتبه هستى اى مولایم، ما از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى نزدیک، بلندمرتبه هستى اى نگاهبان، ما را از آتش پناه ده اى پناه هنده، منزّهى تو اى پدید آورنده، بلندمرتبه هستى اى بازگرداننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى ستوده، بلندمرتبه‏ اى داراى عظمت، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دیرینه،
 
تَعَالَیْتَ یَا عَظِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَفُورُ تَعَالَیْتَ یَا شَکُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا شَاهِدُ تَعَالَیْتَ یَا شَهِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَنَّانُ تَعَالَیْتَ یَا مَنَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا بَاعِثُ تَعَالَیْتَ یَا وَارِثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُحْیِی تَعَالَیْتَ یَا مُمِیتُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا شَفِیقُ تَعَالَیْتَ یَا رَفِیقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا أَنِیسُ تَعَالَیْتَ یَا مُونِسُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَلِیلُ تَعَالَیْتَ یَا جَمِیلُ،
 
بلند مرتبه هستى اى بزرگ، ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى آمرزگار، بلندمرتبه هستى اى ستایش‏پذیر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى گواه، بلندمرتبه هستى اى حاضر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه هستى اى منت‌گذار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى برانگیزنده، بلندمرتبه هستى اى میراث‏بر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى زندگى‏بخش، بلندمرتبه هستى اى میراننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه‏ هستى اى همراه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده منزّهى تو اى همدم، بلندمرتبه هستى اى مونس ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بزرگ منزلت، بلندمرتبه هستى اى زیبا،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا خَبِیرُ تَعَالَیْتَ یَا بَصِیرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَفِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مَلِیُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَعْبُودُ تَعَالَیْتَ یَا مَوْجُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَفَّارُ تَعَالَیْتَ یَا قَهَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَذْکُورُ تَعَالَیْتَ یَا مَشْکُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَوَادُ تَعَالَیْتَ یَا مَعَاذُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَمَالُ تَعَالَیْتَ یَا جَلالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَابِقُ تَعَالَیْتَ یَا رَازِقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا صَادِقُ تَعَالَیْتَ یَا فَالِقُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى‏ آگاه، بلندمرتبه هستى اى بینا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلندمرتبه هستى اى امان ده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى معبود، بلندمرتبه هستى اى موجود، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى بسیار آمرزنده، بلندمرتبه هستى اى ستوده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى یاد شده، بلندمرتبه‏ هستى اى سپاس شده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بخشنده، بلندمرتبه هستى اى پناهگاه، ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى زیبا، بلندمرتبه هستى اى باشکوه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پیش از همه، بلندمرتبه هستى اى روزى‏دهنده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى راستگو، بلندمرتبه هستى اى شکافنده،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَمِیعُ تَعَالَیْتَ یَا سَرِیعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَفِیعُ تَعَالَیْتَ یَا بَدِیعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَعَّالُ تَعَالَیْتَ یَا مُتَعَالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَاضِی تَعَالَیْتَ یَا رَاضِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَاهِرُ تَعَالَیْتَ یَا طَاهِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَالِمُ تَعَالَیْتَ یَا حَاکِمُ،
 
ما را از اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى شنوا، بلندمرتبه هستى اى سریع، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بلندپایه، بلندمرتبه هستى اى نوآفرین، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى همواره در کار، بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى قضاوت کننده، بلندمرتبه هستى اى خشنود، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى چیره، بلندمرتبه هستى اى پاک، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده منزّهى تو اى دانا، بلندمرتبه هستى‏ اى حکمران،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا دَائِمُ تَعَالَیْتَ یَا قَائِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَاصِمُ تَعَالَیْتَ یَا قَاسِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَنِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مُغْنِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَفِیُّ تَعَالَیْتَ یَا قَوِیُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا کَافِی تَعَالَیْتَ یَا شَافِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ ، سُبْحَانَکَ یَا مُقَدِّمُ تَعَالَیْتَ یَا مُؤَخِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا أَوَّلُ تَعَالَیْتَ یَا آخِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پاینده، بلندمرتبه هستى اى پایدار، ما را از آتش پناه ده اى‏ پناه‏دهنده، منزّهى تو اى نگهدارنده، بلندمرتبه هستى اى پخش کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بى‏نیاز، بلندمرتبه هستى اى بى‏نیاز کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى باوفا،بلندمرتبه هستى اى توانا، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى کفایت کننده، بلندمرتبه هستى اى شفابخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پیش‏انداز، بلندمرتبه هستى اى پس‏انداز، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى آغاز، بلندمرتبه هستى اى انجام‏ ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،
 
سُبْحَانَکَ یَا ظَاهِرُ تَعَالَیْتَ یَا بَاطِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَجَاءُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْتَجَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَا الْمَنِّ تَعَالَیْتَ یَا ذَا الطَّوْلِ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَیُّ تَعَالَیْتَ یَا قَیُّومُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَاحِدُ تَعَالَیْتَ یَا أَحَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَیِّدُ تَعَالَیْتَ یَا صَمَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَدِیرُ تَعَالَیْتَ یَا کَبِیرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَالِی تَعَالَیْتَ یَا مُتَعَالِی [عَالِی‏]
 
منزّهى تو اى آشکار، بلندمرتبه هستى اى نهان، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى امید، بلندمرتبه هستى اى امیدبخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلندمرتبه هستى اى هماره بخشایشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى زنده، بلندمرتبه هستى اى به خود پاینده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى یگانه، بلندمرتبه هستى اى یکتا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى سرور، بلندمرتبه هستى اى مقصود همه‏ ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى توانا، بلندمرتبه هستى اى بزرگ، ما از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى ولایت مدار، بلندمرتبه هستى اى بلند پایه
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَلِیُّ تَعَالَیْتَ یَا أَعْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَلِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مَوْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَارِئُ تَعَالَیْتَ یَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا خَافِضُ تَعَالَیْتَ یَا رَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُقْسِطُ تَعَالَیْتَ یَا جَامِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُعِزُّ تَعَالَیْتَ یَا مُذِلُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَافِظُ تَعَالَیْتَ یَا حَفِیظُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَادِرُ تَعَالَیْتَ یَا مُقْتَدِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَلِیمُ تَعَالَیْتَ یَا حَلِیمُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى والا،بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى سرپرست، بلندمرتبه هستى اى مولا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پدیدآور، بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى فرودآور، بلندمرتبه هستى اى فرازبر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دادگر، بلندمرتبه هستى اى گردآور، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عزّت‏بخش، بلندمرتبه هستى اى خوارساز، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى‏ نگاهبان، بلندمرتبه هستى این نگاهبان، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى توانا، بلندمرتبه هستى اى توانمند ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دانا،بلندمرتبه هستى اى بردبار،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَکَمُ تَعَالَیْتَ یَا حَکِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُعْطِی تَعَالَیْتَ یَا مَانِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ضَارُّ تَعَالَیْتَ یَا نَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُجِیبُ تَعَالَیْتَ یَا حَسِیبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَادِلُ تَعَالَیْتَ یَا فَاصِلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا لَطِیفُ تَعَالَیْتَ یَا شَرِیفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَبُّ تَعَالَیْتَ یَا حَقُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَاجِدُ تَعَالَیْتَ یَا وَاحِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَفُوُّ تَعَالَیْتَ یَا مُنْتَقِمُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى داور، بلندمرتبه هستى اى فرزانه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى عطابخش، بلندمرتبه هستى اى بازدار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى زیان‏رسان، بلندمرتبه هستى اى سودبخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى اجابت‏ کننده، بلندمرتبه هستى اى حسابرس، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى دادگر، بلندمرتبه هستى اى جدایى‏انداز، ما را از آتش پناه ده اى‏ پناه‏دهنده، منزّهى تو اى مهربان، بلندمرتبه هستى اى شریف، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پروردگار، بلندمرتبه هستى اى حقیقت پایدار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پرشکوه، بلندمرتبه هستى اى گانه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى درگذرنده، بلندمرتبه هستى اى انقتام گیرنده،
 
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَاسِعُ تَعَالَیْتَ یَا مُوَسِّعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَءُوفُ تَعَالَیْتَ یَا عَطُوفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَرْدُ تَعَالَیْتَ یَا وِتْرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُقِیتُ تَعَالَیْتَ یَا مُحِیطُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَکِیلُ تَعَالَیْتَ یَا عَدْلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُبِینُ تَعَالَیْتَ یَا مَتِینُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا بَرُّ تَعَالَیْتَ یَا وَدُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَشِیدُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْشِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا نُورُ تَعَالَیْتَ یَا مُنَوِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا نَصِیرُ،
 
ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بسیار عطابخش، بلندمرتبه هستى اى عطاگستر، ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پرمهر، بلندمرتبه هستى اى نوازشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى یگانه، بلندمرتبه هستى اى بى‏همتا، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى روزى‏بخش، بلندمرتبه هستى اى‏ فراگیر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى وکیل،بلندمرتبه هستى اى عدالت محض، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى آشکار، بلندمرتبه هستى اى استوار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى نیکو، بلندمرتبه هستى اى‏ مهروز، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزهى تو اى راهما، بلندمرتبه هستى اى راهبر، ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى روشنایى، بلندمرتبه هستى اى روشنى‏بخش، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى یارى رسان،
 
تَعَالَیْتَ یَا نَاصِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا صَبُورُ تَعَالَیْتَ یَا صَابِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُحْصِی تَعَالَیْتَ یَا مُنْشِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سُبْحَانُ تَعَالَیْتَ یَا دَیَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُغِیثُ تَعَالَیْتَ یَا غِیَاثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَاطِرُ تَعَالَیْتَ یَا حَاضِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَا الْعِزِّ وَ الْجَمَالِ تَبَارَکْتَ یَا ذَا الْجَبَرُوتِ وَ الْجَلالِ سُبْحَانَکَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ
 
بلندمرتبه هستى اى یاور، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى بردبار، بلندمرتبه هستى اى شکیبا، ما را از آتش پناه‏ ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى شمارشگر، بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى‏ پاک و منزّه، بلندمرتبه هستى اى جزادهنده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى فریادرس، بلندمرتبه هستى اى پناه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى آفریننده، بلندمرتبه هستى اى حاضر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى صاحب شکوه و زیبایى، بلندمرتبه هستى اى داراى جبروت و جلال، منزّهى تو، معبودى جز تو نیست منزّهى تو، همانا من از ستمکاران بودم، پس دعایش را اجابت کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و اینچنین اهل‏ ایمان را رهایى بخشیم، و درود خدا بر آقاى ما محمّد و خاندان او همه و سپاس خدا را پروردگار جهانیان‏ و خدا ما را بس است و چه نیکو وکیلى است، و جنبش و نیرویى نیست جز به عنایت خداى والاى بزرگ.
 
 
 
پی‌نوشت:
 
* علامه شیخ تقی الدین ابراهیم کفعمی در اول نیمه قرن نهم هجری در جبل عامل دیده به جهان گشود و در سال 905 هجری در همان منطقه دعوت حق را لبیک گفت.
 
القابی نظیر: اکابر علمای امامیه، اعیان محدّثین شیعه، کثیر التتبع و وجوه شیعه، حکایت از گستردگی اطلاعات علمی و نفوذ شخصیت معنوی وی میان دانشمندان است.
 
کفعمی به تمام اعمال، دعاها، عبادات و آداب زیارت‌هایی که در کتاب «مصباح» خود آورده است، عمل می‌نمود و در ساعاتی که وقت او اجازه نمی‌داد، دعاها و عبادات آن روز را همسر عالم و عابد وی به جای می‌آورد و این چنین بود که کتاب مصباح او بعد از تألیف جای «مصباح المتهج‍ّد و سلاح المتعب‍ّد» شیخ طوسی را در خانه بسیاری از شیعیان گرفت
موضوعات مرتبط: اعمال ماه رمضان المبارک
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

کلیدهای رستگاری در ماه رجب (آیت الله قاضی رحمة الله علیه)

ماه رجب، مقدمه‌ای است برای حضور در میهمانی بزرگ خداوند! و برای برخورداری از روحیه و شرایطی مناسب در این میهمانی لازم است خود را آماده کنیم. بنابراین داشتن یک برنامه خوب و کامل می‌تواند کمک شایانی به هر عاشق و بنده مشتاق طریق الهی کند.

آیت‌الله علامه سید علی آقا قاضی، از جمله عارفان و سالکانی است که توجه به رفتارها و دستورات او می‌تواند برای ما راهگشا باشد و مقدمات خوبی را برای حضور و استفاده از ماه شعبان و ماه مبارک رمضان فراهم کند.

۱. آگاه و متوجه باش! که ماه‌های حرام (رجب و شعبان و رمضان که در نزد اهل عرفان ماه‌های حرامند) از راه رسید؛ بیدار باش! تا اینکه برای مسافرت خویش توشه برداری، و این فرصت را از دست مده و غنیمت بشمار!

۲. شب‌های آن را به بیداری و روزهای آن را به روزه گرفتن سپری نما، به شکرانه اینکه خداوند لطف خویش را عام و شامل همگان فرموده است.

۳. و شب را جز به مقدار کمی استراحت و خواب سپری مکن؛ و نماز شب را به نحو تهجد و بیدار و خواب به جای آور (یعنی چند رکعتی نماز بخوان و مقداری بخواب و سپس بیدار شو، و به همین ترتیب عمل نمای تا نافله شب پایان پذیرد)؛ و چه بسیارند عاشقانی که هرگز در شب نمی‌خوابند!

۴. و کتاب حق را تلاوت نمای و آن را با بهترین صورت و زیباترین نغمه و آرام آرام قرائت کن؛ چرا که ظلمت‌ها و کدورت‌ها را تبدیل به نور و روشنایی می‌کند.

۵. پس تو بهره‌مند نشدی، بلکه هیچ‌کس از چیزی به مانند قرآن بهره‌ نبرده است! و هر کس غیر از گفته مرا بگوید سخت در اشتباه فرو رفته، مرتکب خطا شده و گمان او گمان باطلی خواهد بود!

۶. و سلام بفرست بر اصل قران و فصل آن که مقصود محمد و آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین بوده و آنان باقیماندگان آل‌الله هستند و در برابر آنان عبد محض، تسلیم و بدون اراده باش!

۷. هر کسی در غیر حبّ آنها خود را در ذمه خداوند رحمان در آورد و به اندازه ذره‌ای از محبت غیر آنها در دل راه دهد، او محققا گمراه شده و منکر نعمت ولایت آنها شده؛ و در این انکار خود نعمت‌های پروردگارش را از دست داده است.

۸. پس محبت به آنها محبت به خداوند است، و در این صورت تو خود را در پناه حب خداوند در آور؛ ایشان ریسمان مستحکم الهی هستند، پس به این آسمان چنگ بزن.

۹. و درباره قرآن کوتاهی مکن، و آن را از روی لهو و لعب قرائت منمای و به معانی آن دقت کن تا به واسطه دقت در قرآن به بالاترین ذِروة از قلل مجد و شرف نائل آیی.

۱۰. و در هر حال بر تو باد به ذکر و یاد خدا؛ و مبادا کوتاهی کنی در قرائت قرآن و ذکر پروردگار! و هیچ‌گاه در این مورد عذر نیاور که: چگونه و چه مقدار به یاد او باشم. (یعنی اشتغال به امور دنیوی و تراکم مشاغل تو باعث نشود که در این دو مهم سستی و تکاهل ورزی و آن را به عنوان عذر برای خویش تلقی نمایی.)

۱۱. این ماه‌ها (رجب و شعبان و رمضان) قرقگاه‌های خداوند است؛ پس در این قرقگاه داخل شو، اما حرمت آن را پاس بدار و آنها را معظم داشته، ملتزم به رعایت آداب آن باش.

۱۲. پس هر کسی که به خداوند معتصم شود (دست به دامان رحمت و جمال و جلال او دراز نماید و به ریسمان او چنگ بزند) خود را در صراط او می‌یابد. و اگر گفتی «ربی‌الله»، ای گوینده، روی این کلام ایستادگی نمای و دست از آن برندار!»

«خداوند عزیز می‌فرماید: و هرکسی که اعتصام به خدا پیدا کند، به راستی در صراط مستقیم و راه راست هدایت شده است. و نیز فرموده است: به آنچه که مأموریت یافتی پایداری و استقامت نما!

و نیز پروردگار که دارای جلال و مجد و عظمت است، می‌فرماید: به راستی آن کسانی که بدین معنی اقرار کردند که: «پروردگار ما الله است» و پس از این اقرار و اعتراف، استقامت و پایداری را پیشه خود ساختند، ملائکه پروردگار بر آنها فرود می‌آیند… .»

هان ای برادران عزیز و گرامی‌ام ـ که خدای شما در طاعت خود موفق بدارد ـ آگاه باشید! متوجه و هشیار باشید که ما در قرقگاه داخل شده‌ایم، و همان‌گونه که در زمین‌های حرم باید از محرمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در غیر حرم جرم نیست در آنجا جرم محسوب می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی محسوب می‌شود چنین است و باید با هشیاری و مواظبت در آن وارد شد؛ و به همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک می‌شود، در این‌ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب خداوند می‌رسد.

پس حال که چنین است، قبل از هر چیز آنچه که بر ما واجب و لازم است، توبه‌ای است که دارای شرایط لازمه و نمازهای معلومه است؛ (مقصود همان دستور توبه‌ای است که رسول خدا (ص) در ماه ذوالقعهده الحرام داده‌اند و در کتب ادعیه مثل مفاتیح الجنان امده و چهار رکعت نماز دارد.)

و پس از توبه، واجب‌ترین چیز بر ما پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم.»

«پس (ای برادر عزیز) دستور توبه را در شب جمعه اول ماه(رجب) یا روز جمعه، و یا روز یکشنبه آن، انجام داده نماز توبه را بخوانید؛ سپس آنها را در روز یکشنبه دوم همان ماه تکرار و اعاده کنید. به راستی هرکسی که در صدد متذکر شدن به ذکر حق و در مقام خشیت از ذات اقدس حضرت حق متعال بوده باشد می‌تواند از راه مراقبه و محاسبه و معاتبه و معاقبه متذکر شود.»

«پس از این مرحله، با دل‌های خود به خداوند رو آورده، بیماری‌های گناهانتان را معالجه و مداوا نمایید و به وسیله استغفار، بزرگی و سنگینی عیوب خود را کاهش دهید. و بپرهیزید از اینکه حریم الهی را بشکنید و پرده‌های حجاب را بالا زده، حرمت حرم را هتک نمایید!

و اما دستورالعمل این سه ماه:

۱. بر شما باد به اینکه نمازهای فریضه خود را با نوافل آن که مجموعاً پنجاه و یک رکعت است، در بهترین اوقاتشان انجام دهید.

و اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت آن را بجا بیاورید. چنانچه باز هم شواغل دنیا شما را بازداشت، حتماً نافله ظهر را که به او «صلاة اوابین» می‌گویند، انجام داده و نماز ظهر را هم در وقت فضیلت انجام دهید که در قران بدان تأکید شده و مراد از صلوة الوسطی همان نماز ظهر است.

۲. و اما در مورد نافله شب به خصوص باید بدانید که: انجام دادن آن در نظر مؤمنین و سالکان حضرت معبود از واجبات است و هیچ چاره‌ای جز اتیان آن نیست! و تعجب است از کسانی که قصد رسیدن به مرتبه‌ای از مراتب کمال را داشته، ولی به قیام شب و انجام نوافل آن بی‌توجه هستند! و ما هیچ‌گاه ندیده و نشنیده‌ایم که احدی به یک مرحله و مرتبه‌ای از کمال راه یافته باشد مگر به واسطه برپاداری نماز شب!»

۳. بر شما باد به قرائت قرآن کریم در نافله‌های شب که انسان را حرکت داده، سیر او را سریع می‌نماید و برای او بسیار مفید است. تغّنی به قرآن، انسان را به خدا نزدیک می‌کند! به خلاف غنای محرم که آدمی را به لهو می‌کشاند. پس تا می‌توانید در شب‌ها قرائت قرآن کنید، چرا که قرائت قرآن شراب مؤمنین است.

۴. بر شما باد اینکه: به انجام دادن اوراد و اذکاری که هر یک از شما به عنوان دستور در دست دارید، ملتزم و متعهد باشید و بر شما باید به مداومت سجده یونسیه و گفتن ذکر یونسیه: «لا اله الا أنت سبحانک انی کنت من الضالمین» در سجده از پانصد تا هزار مرتبه.

۵. بر شما باد به زیارت مشهد اعظم که مراد همان حرم مطهر امیرالمؤمنین و قبر نورانی آن بزرگوار است و نیز سایر مشاهد مشرفه اهل بیت علیهم‌السلام و مساجد معظمه مانند: مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجد کوفه، مسجد سهله و به طور کلی هر مسجدی از مساجد؛ زیرا مؤمن در مسجد، همانند ماهی در آب دریا!

۶. و هیچ‌گاه پس از نمازهای واجب خود، تسبیحات حضرت صدیقه صلوات‌الله علیها را ترک ننمایید؛ زیرا این تسبیحات، یکی از انواع «ذکر کبیر» شمرده شده است. لااقل بعد از هر نماز یک دوره این تسبیحات را بخوانید!

۷. یکی از وظایف مهم و لازم برای سالک الی الله، دعا برای فرج حضرت حجت(عج) در قنوت «وتر» است؛ بلکه باید در هر روز و در همه اوقات و همه دعاها، برای فرج آن بزرگوار دعا کرد.

۸. و یکی دیگر از وظایف لازم و مهم، قرائت زیارت جامعه، معروف به «جامعه کبیره» در روز جمعه است.

۹. تا می‌توانید بسیار به دیدار و زیارت برادران نیکوکار خود بشتابید؛ چرا که به راستی آنها برادرانی هستند واقعی که در تمام مسیر، همراه انسانند و با رفاقت خویش، آدمی را از کریوه‌های نفس و تنگناها و عقبات آن عبور می‌دهند!

۱۰. به زیارت اهل قبور ملتزم باشید، ولی نه به صورت مداوم و همه روزه، مثلاً در هفته، یک روز انجام بگیرد.

ما را با دنیا چه کار؟! به راستی دنیا ما را فریب داده، به پستی و ذلت کشانید! ما را از مقام عزت و رفعت پایین آورد! و دنیا پست‌تر از آن است که برای ما هدف قرار گیرد! پس آن را برای اهل دنیا واگذارید!

پس به به! خوشا به حال مردانی که بدن‌های آنان در این عالم خاکی است ولی قلوبشان در عالم لاهوت، یعنی در عالم احدیت و عزّ پروردگار در پرواز است! و این افراد،  اگرچه از نظر تعداد بسیار کم هستند، اما از نظر قوّت و مدد و از جهت واقعیت و اصالت و حقیقت دارای اکثریت هستند.

این دستوراتی است که مرحوم قاضی به شاگردان خود داده است، و رفقا این دستورات را در این سه ماه انجام می‌دهند؛ البته این اعمال را در حدّ امکان، هرکسی که نمی‌تواند هر روز را روزه بگیرد، حتی الامکان ۵ روز از رجب و ۱۰ روز از شعبان را بگیرد؛ خلاصه به حسب ملاحظه مزاج و قوه و حال و استعداد بگیرد.


موضوعات مرتبط: اعمال ماه رجب المرجب
برچسب‌ها: رجب, آیت الله قاضی
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:37  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

تحقيقات مراجع درباره معجزه حرم حضرت خوله(س)

به گزارش فرهنگ نیوز، روزنامه لبناني "الأخبار" که از رسانه‌هاي نزديک به حزب‌الله لبنان به شمار مي‌آيد، با اعلام اين خبر نوشت: در پي جوشش خون از در و ديوار و ضريح حرم حضرت خوله(س) در بعلبک، سه گروه تحقيقاتي از سوي چند تن از مراجع عظام تقليد و حوزه‌هاي علميه براي بررسي معجزه اخير در حرم حضرت خوله(س) دختر سيدالشهداء(ع)، به شهر بعلبک در لبنان اعزام شدند تا ماهيت مايع سرخ‌رنگ ترشح‌شده از در و ديوار و ضريح اين آستان را بررسي کنند که نتايج اين تحقيقات پس از دستيابي نيز به‌زودي اعلام خواهد شد.
"رامح حميه" خبرنگار روزنامه "الأخبار" که براي اطمينان از صحت اين خبر در حرم حضور يافته بود گزارش داد: «از لحظه اعلام وقوع اين معجزه در حرم حضرت خوله(س)، هزاران تن از مؤمنين فوج‌فوج از شهرهاي مختلف براي رؤيت اين معجزه از نزديک به بعلبک آمده‌اند و برخي از آنان نيز شب را در آنجا بيتوته کردند که ورود دسته‌هاي زوار به اين شهر همچنان تا لحظه تنظيم اين گزارش ادامه دارد.»

يکي از زوار در گفت‌وگو با الاخبار مي‌گويد: «ما فيلم‌ها و عکس‌هاي اين معجزه را در اينترنت و تلفن‌هاي همراه ديديم و اکنون به اينجا آمده‌ايم تا با چشم خود اين معجزه را ببينيم.»

"فاطمه الديراني" مي‌گويد: «هر مؤمني که دوستدار پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) بوده به بعلبک آمده تا به حرم دختر فرزند پيامبر تبرک جويد و من و همسر و پنج فرزندم هم از شهر "قصر نبا" به اينجا آمده ايم تا اين معجزه را شاهد بگيريم و بگوييم اسلام اين نيست که اکنون به اسم قتل و ذبح بي‌گناهان شاهد آن هستيم.»

به نوشته اين روزنامه، جمعيت پير و جوان، زن و کودک و حتي پيرزنان نيز از روز يکشنبه تا امروز به حرم حضرت خوله(س) هجوم آورده‌اند تا علاوه بر تبرک‌جويي از آثار اين معجزه، آن را به چشم ببينند و وقوع آن براي‌شان اثبات شود؛ خوني که از باريک‌ترين کنده‌کاري‌هاي روي ضريح طلايي و نقره‌اي حرم گرفته تا گوشه‌هاي ما بين ضريح و درخت بزرگ و قديمي کنار ضريح.

خبرنگار الاخبار مي‌افزايد: هر زائري مي‌تواند آشکار اين رنگ سرخ را بين فلزات و سنگ‌هاي به‌کار رفته در اين حرم مشاهده کند و بوي عطر عود و مشک و عنبري را که از حرم به مشام مي‌رسد احساس کند.


حجت الاسلام‌والمسلمين سيد "نصرات قشاقش" از علماي حزب‌الله لبنان نيز درباره وقوع اين معجزه گفت: «مجلس عزايي از سوي شيخ "هشام يزبک" از روحانيون بعلبک در حرم حضرت خوله(س) برپا شده بود و شيخ مشغول روضه‌خواني بود که ناگهان خون از در و ديوار حرم جوشيدن گرفت.»

وي در پاسخ به برخي شبهات مطرح‌شده از سوي رسانه‌هاي وهابي عليه اين معجزه مي‌افزايد: «اين ماده، بر خلاف آن چيزي که برخي رسانه‌هاي معاند ادعا کرده‌اند به هيچ وجه يک ماده خارجي مانند عطر و عنبر و .. نيست.»


اين عالم ديني گفت: «من پيش از زيارت حرم نيز تماسي با شيخ "فؤاد دبوس" داشتم و ايشان نيز اين موضوع را تأکيد کرد که تا کنون هيچ کس نتوانسته با هيچ وسيله‌اي اين مايع را پاک کند زيرا اين مايع از داخل سنگ و فلز جوشيده و از داخل آن فرو ريخته است و خدام حرم نيز تأکيد دارند که تا پيش از وقوع اين معجزه، هيچ کس مايعي روي اين بخش‌ها نريخته است.»

حجت‌الاسلام شيخ "علي الحاج‌حسن" از روحانيون حزب‌الله لبنان در بعلبک نيز در سخناني که پس از وقوع اين معجزه در صحن حرم ايراد کرد و فيلم آن نيز در اينترنت موجود است، گفت: اين معجزه، محصور به نقطه خاصي نيست که بخواهيم بگوييم کسي مايعي روي سنگي ريخته و گريخته؛ بلکه معجزه‌اي است که بخش‌هاي مختلف حرم را شامل مي‌شود، هم بخش شمالي ضريح مطهر و هم ديوارهاي سنگي.»


اين روحاني لبناني که مسؤوليتي در اين آستانه مقدسه نيز دارد، تأکيد کرد: «بنده پس از اطلاع از اين رخداد در ساعت چهار و نيم، چهار نفر از افراد مورد اعتماد را براي بررسي فرستادم که پس از مدتي دو نفر از آنان برگشته و به صحت موضوع گواهي دادند و بعد خودم به داخل حرم رفتم و ديدم خون از داخل سنگ‌ها و از لابلاي گل‌ها و برگ‌هاي حکاکي‌شده روي ضريح مي‌جوشد و بيرون مي‌زند و جالب اينکه آثار آن هم با دستمال و هيچ ماده ديگري هم پاک نمي‌شود.»

وي ادامه داد: «بنده پس از حضور در حرم، پيگير جزئيات ماجرا شدم تا اينکه متوجه شدم شخصي که در حرم مشغول روضه‌خواني بوده به ضريح رو مي‌کند و خطاب به اين بانوي سه‌ساله مي‌گويد "حرم عمه بزرگوار شما و خواهرتان در دمشق در معرض تهديد است؛ اگر شما دختر سيدالشهداء(ع) و خواهر حضرت رقيه(س) هستيد عنايتي فرماييد" که در اين لحظه خون از در و ديوار و ضريح مي‌جوشد.»

وي افزود: «معجزه بالاتري که خود ما نيز شاهد آن بوديم تغيير رنگ گلدسته‌هاي حرم مطهر حضرت خوله(س) بود که به مدت حدود يک ساعت از رنگ طلايي به مشکي پررنگ تغيير رنگ داد.


خبرنگار الأخبار نيز اين سخن را تأييد کرده و مي‌گويد: «گنبد و مناره‌هاي حرم مطهر، حدود يک ساعت به رنگ سياه درآمد و پس از آن بار ديگر آرام‌آرام روشن شد و به رنگ طلايي برگشت و من خودم فيلم اين معجزه را هم ديدم.»

يک روحاني شيعه در گفت‌وگو با الأخبار مي‌گويد: وقوع معجزات در هر زمان و مکاني ممکن است کما اينکه پيامبر(ص) و اهل بيت ايشان(ع) هم صاحب کرامات بوده‌اند اگرچه نيازي به معجزه و کرامت ندارند اما هدف آنان اين است که حب ما به ايشان و به سيدالشهداء(ع) بيشتر شود چنانکه اگر معجزه‌اي هم رخ ندهد ذره‌اي از حب ما به پيامبر(ص) و خاندان مکرم ايشان کاسته نخواهد شد.»

شيخ "فؤاد دبوس" گفت: «برخي رسانه‌ها ادعا کرده‌اند که زائران هندي و پاکستاني به زيارت حرم آمده بودند و به ديوارها عطر پاشيده‌اند که با پيگيري‌هاي دقيقي که بنده به عمل آورده‌ام و پرس‌وجوهايي هم که از خادمان حرم داشته‌ام اين ادعا عاري از صحت است و هيچ زائري از هند و پاکستان به زيارت حرم نيامده است.»

وي افزود: «شايعاتي که در شبکه‌هاي اجتماعي نقل مي‌شود مبني بر اينکه مراجع دستور تخليه حرم را داده‌اند يا نيروهاي امنيتي منطقه را محاصره کرده‌اند دروغي بيش نيست و درهاي حرم به روي همه زوار براي زيارت و رؤيت اين معجزه باز است.»

حجت‌الاسلام "شفيق جرادي" از روحانيون حزب‌الله لبنان در منطقه نيز گفت: «بنده اين معجزه را از نزديک با چشم خودم ديدم و جوشش خون از در و ديوار و ضريح را مشاهده کردم؛ متأسفانه شنيده مي‌شود برخي از به‌ظاهر مؤمنين نيز در اين معجزه تشکيک کرده‌اند ولي اميدوارم اشتباه کرده باشم و اين افراد وهابي‌هايي بوده باشند که در قالب شيعه در قلوب مؤمنين تشکيک و ترديد ايجاد مي‌کنند. از همه مي‌خواهم اين قبيل مسائل را انکار نکنند و دست‌کم تا پيش از اثبات آن از سوي مراجع ديني و علمي، رد نکنند زيرا اگر از روي عقيده چنين سخني را به زبان بياورند براي‌شان فاجعه به بار خواهد آورد و آخرت‌شان را تباه خواهد کرد.»


موضوعات مرتبط: زیارتگاه ها، متفرقه
برچسب‌ها: لبنان, حرم حضرت خوله, خون, معجزه
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:35  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

دعوت آیت الله وحید خراسانی برای دعا در شب لیلة الرغائب جهت نجات شیعیان

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین

رسید قضیه ی مرسلین به این آیه ی کریمه: قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ، بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ، این قضیه، قضیه ی صاحب آل یاسین است. سه مؤمن در روزگار پیدا شده که مثل و مانند آنها نبوده و نخواهد بود؛ یکی مؤمن آل یاسین است. این همان مردی است که خدا در قلب قرآن[سوره یاسین] از او یاد می کند: وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ ‏؛ این همان مردی است که در راه پروردگار کاری کرد که این آیه ی بهت انگیز در شأن او نازل شده، وقتی ایمانش را ابراز کرد و آن دو نفر را کمک کرد که آن کمک فوق تصور ماست،- چون در قرآن غیر از عبارات، اشاراتی است و لطایفی است-  فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ ‏، مطلب در ناحیه ی این مرد به قدری مهم است که خدا می فرماید: آن دو را معزز کردیم به این سومی، بعد وقتی او را بردند پیش ملک، گفتند: چرا ایمان به این دو آوردی؟ بعد جوابی که داد: وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي.

بعد که این جواب را داد، آماده شدند یک امت. این استقامت است در راه خدا؛ بعد جزا هم همان است. کشتند او را، اما چه نحوه؟ انداختند روی زمین، یک قوم آمدند، تقرباً به اصنام شان لگدمالش کردند. به این زجر جان داد، رمقی هم که بود، سوزاندند.

این کار او، اما جزا: قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ؛ داخل بشو در بهشت. برزخ طی نکرده، به جنت راه یافت. قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ. حالا مقام چه مقامی است؟ ما کوچکتر از این هستیم که درک کنیم. قالَ يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُون؛ ای کاش! قوم من می دانستند که در مقابل، خدا با من چه کرد. - کار برای او بکنید؛ شما به اندازه ی خود کار می کنید اما جزای او به فضل لا یتناهی است. افسوس! که عمر گذشت و نه علمی و نه عملی...- قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُون‏ بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي- مهم این جمله است- وَجَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمين‏؛ مرا قرار داد از مکرمین. مکرمین کیان اند؟ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ‏ بِالْقَوْل‏ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون.‏ یک بشر چه کرد که به این جا رسید.

درّ المنثور- کسی که امام اهل حدیث، ادب، تاریخ، عند العامه است جلال الدین سیوطی- چند روایتی اینجا نقل می کند، یک قسمت را مناقشه می کند به ضعف سند، یک قسمت که اسناد را بی نقاش آورده در ذیل این آیه، کاشف از حقایقی است.

متن حدیث آن هم به طرق عامه با انتخاب او این است: وأخرج ابن عدي وابن عساكر : ثلاثة ... ثلاثة  ما كفروا بالله قط، دامن آنها به کفر هرگز آلوده نشد. مؤمن آل ياسين ، این فحل که گفت: يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُون لم یکفر بالله قط، آن هم در محیط سراسر کفر. دوم: آسیة امرأة فرعون. همان گوهری که خدا در قرآن او را مَثَل برای اهل ایمان قرار داد. سوم: علی بن ابی طالب.

وأخرج البخاري في تاريخه عن ابن عباس، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : الصديقون ثلاثة . این نص کلام این امام عامه است از خود رسول: الصدیقون ثلاثة. معلوم می شود مراتب در صدیق، به تشکیک اعلا مرتبه، منحصر است در این سه؛ این سه صدیقی که در قله ی مقام صدیقیت اند: حزقيل مؤمن آل فرعون ، وحبيب النجار صاحب آل ياسين ، وعلي بن أبي طالب.

آنچه که فصل الخطاب است، این حدیث سوم است. افضل از کل شدند این سه در اوج ایمان که لم یکفر بالله قط، در اعلا مرتبه ی صدیقیت، ولی باز از بین این سه کی افضل است؟ واقعا این روایات و این ناقلین و این جور حقایق مکتوم!!!.

وأخرج أبو داود وأبو نعيم وابن عساكر والديلمي عن أبي ليلى قال : قال رسول الله -صلى الله عليه وآله- : الصديقون ثلاثة : حبيب النجار مؤمن آل ياسين ، الذي قال : يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ وحزقيل مؤمن آل فرعون الذي قال: أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ

خصوصیت این روایت، تعدد سند است از طرق عامه. بیان صدیقیت این سه است با اشتمال بر وصفی که به این مقام آن دو رسیدند و سومی. سومی کیست؟ وعلي بن أبي طالب وهو أفضلهم.

این جا است که اگر نبود الا این، آن قرآن و این سنت یکفی برای جمیع امت. رساند رسول خدا اهل ایمان را به آخر درجه؛ بعد در آن درجه باز به آخر مرتبه ی صدیقیت، باز در آن جا رساند به آخر مرتبه، ثابت کرد که کلی، منحصر است در یک فرد، و آن فرد علی بن ابی طالب است؛ وهو افضلهم.

آن کس که پنهان کرد و منشأ ضلال شد، معاویه بود. چه کرد؟ آن ذخائر مملکت اسلام صرف شد که همه ی این فضائل، مکتوب[بود]، بعد رسید به جایی که از بیت المال مسلمین، داد مبالغی به محدثین؛ این حدیث را جعل کردند: وَمِنَ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ يَشْرِي‏ نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه‏ ، این آیه در شأن ابن ملجم است. کار به این جا رسید. ریشه ی احادیث عامه هم از این جا روشن می شود. او[معاویه] بود که کُشت کسی[حجر بن عدی] را که کفر و الحاد هر دو دست به دست هم دادند و قبر او را در دمشق ویران کردند.

این ها حقایقی است که باید به عالم برسد. ابن اثیر کسی که بزرگ شخصیت علمی، رجالی نزد جمیع مذاهب است. این مرد این مطالب را نقل می کند می گوید: معاویه وارد شد بر عائشه، سلام کرد، عائشه به او پرخاش کرد، گفت: ای معاویه! چرا کشتی حجر بن عدی را؟ گفت: یا ام المؤمنین! کشتم او را برای مصلحت اسلام. عائشه به معاویه - به نقل ابن اثیر در أسد الغابه- گفت: کشتی کسی را که پیغمبر فرمود: کشته می شود حجر بن عدی و اصحابش، آن کسانی که مصلین و عابدین لله اند، و خدا به قتل حجر بن عدی غضب می کند و تمام اهل آسمان. این چه مردی است؟!

از طرق شیعه امروز هیچ نقل نخواهم کرد، فقط از عامه، آن هم از محکم ترین سند. مطلب به این جا رسید: آیا وهابیت سعودی قدرت دارد جواب این عمل را بدهد با این مطالب؟ وقتی خبر قتل حجر به عبد الله بن عمر رسید، در بازار صیحه زد. حجر بن عدی این است.

قبر چه کسی ویران شد؟ بر خلاف فتوای ابو حنیفه، مالک، شافعی، ابن حنبل ، بر خلاف اجماع چهار مذهب، این قبر چرا به هم خورد؟ آن هم چه مقامی است؟ عامل معاویه!... عامل معاویه در خراسان خبر قتل حجر به او رسید، همان جا دست بلند کرد به آسمان، گفت: پروردگارا! بعد از قتل حجر اگر خیر من در این است که من را ببری، الآن جان من را بگیر. از مجلس بر نخواست تا جنازه اش بیرون آمد.

اهانت به چه کسی کردید؟ الحاد و کفر امروز دست به دست هم داده، برای فشار بر شیعیان. کسی قبرش در دمشق، در عذرا دمشق، مورد اهانت واقع شد که نص کلام ابن اثیر این است: وکان مجاب الدعوة، دعای او از درگاه خدا رد نمی شد.

آن کسی که افضل آن ها است، تربیت شدگانش اینان­اند. حجر بن عدی دست پرورده ی کیست؟ شاگرد مکتب کیست؟ این همان کسی است که روز بیستم رمضان وقتی آمد کنار بستر[امیرالمؤمنین علی علیه السلام]، بعد دید آن شمشیر چه کرده، شمشیری که بر فرقی وارد شد که جبرئیل گفت: تَهَدَّمَتْ وَاللَّهِ أَرْكَانُ‏ الْهُدَى‏ وقتی چشمش افتاد... - این کلام خیلی مهم است-  فیا أسفی... این، کنار بستر افضل الصدیقین این شعر را خواند حجر بن عدی:

فيا أسفی على‏ المولى‏ التقي‏           أبو الأطهار حيدرة الزكي

چشم باز کرد یک نگاهی به حجر کرد، فرمود: كيف‏ لي‏ بك اذا دعيت إلى البرائة منّي؟ چه خواهی کرد آن روزی که تو را بخواهند، بگویند: از علی بیزار باش. قال: واللّه يا أمير المؤمنين! لو قطعت بالسّيف إربا إربا و اضرم لى النّار، اگر با شمشیر قطعه قطعه بشوم، آتش روشن کنند، مرا در آن آتش بسوزانند، دست از تو بر نمی دارم، از تو تبری نمی کنم، لآثرت ذلك على البراءة منك. یک دعایی برای او کرد که عقل مبهوت است، فقال: وفّقت لكلّ خير يا حجر! کسی در عالم به این مقام رسیده: وفّقت لکلّ خیر، هیچ خیری نماند مگر تو به آن موفق شوی، جزاك اللّه خيرا عن أهل بيت نبيّك. این مرد به کجا رسید؟

ختم کلام این است شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند. این هم عمل.

ختم کلام این جمله ابن اثیر است: وكان‏ مُجَاب‏ الدَّعْوَة، دست او به هر دعایی بلند می شد رد نمی شد. همچو قبری خراب شد.

فردا شب لیلة الرغائب است، شب جمعه اول رجب. مؤمنین در مساجد دعا کنند: خدا شر این ملحدین و آن کفار را از شیعیان سوریه، از شیعیان بحرین، قطع کند؛ و امروز وظیفه همه دعا برای نجات شیعه سوریه و بحرین است.
خدایا به پهلوی شکسته فاطمه زهرا [سلام الله علیها]، به سوز قلب علی مرتضی [علیه السلام]، کنار قبر صدیقه کبری شیعیان دنیا را از شر کفار و ملحدین خلاص کن.


موضوعات مرتبط: مراسم دعاخوانی
برچسب‌ها: دعا, وحید خراسانی, نجات, لیلة الرغائب
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:33  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

دعا و یاد گرفتن چگونه عمل کردن

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: در اوایل انقلاب قرض‌الحسنه‌ها خیلی زیاد بود امّا بعضی رفتند، پول‌هایشان را از قرض‌الحسنه‌ها برداشتند و در بانک‌ها گذاشتند، آیت‌الله بهجت فرمود: از این به بعد فقر در جامعه زیاد می‌شود.

به گزارش فارس، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «شر» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:
 
*دعوت به خیر و دوری از شرّ، در قرآن صاعد
 
پروردگار عالم به واسطه انبیاء عظامش، بشر را دعوت به خیر و دوری از هر شرّی کرده است، آن‌قدر این شناخت خیر و شرّ را برای شناخت راه صحیح و صراط مستقیم، مهمّ، قرار داد که تمام اقوال و کردار انبیاء عظام (قول و فعلشان) نشأت گرفته از همین مطلب است که مردم را دعوت به خیر و دوری از شرّ کردند.
 
به قدری مهم است که گاهی به قول اولیاء خدا، پروردگار عالم این را در قالب دعا هم قرار داد. به طوری که آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، آیت‌الله قاضی، آن عارف بزرگوار فرمودند: پروردگار عالم وقتی می‌خواهد مردم را با خود مشغول کند، عنوان دعا را مطرح می‌کند. دعایی که به قول اولیاء خدا، قرآن صاعد است. یعنی همان‌گونه که کتاب‌الله، قرآن نازل است؛ دعا، قرآن صاعد است و صعود می‌کند و به بالا می‌رود.
 
پروردگار عالم به وسیله همین ادعیّه که انسان، با ذوالجلال و الاکرام ارتباط پیدا می‌کند، دعوت به خیر و دوری از شرّ می‌کند. به تعبیری، اولیاء خدا می‌گویند: گاهی که انسان، احساس نیاز درونی‌اش به جوش و خروش درمی‌آید، آن‌گاه به سمت دعا می‌رود و پروردگار عالم هم به وسیله همین ادعیّه، او را با خیر و شرّ آشنا می‌کند.
 
اتّفاقاً یکی از آن لحظات و ازمنه‌ای که انسان به خوبی خیر را درک می‌کند و می‌فهمد که شرّ چیست، همان لحظه نیاز است که دیگر دست به دعا بر می‌دارد، لذا پروردگار عالم یکی از آن زمان‌ها را رجب‌المرجّب قرار داد. در همین دعایی هم که بیان فرمودند: در ماه رجب، بعد از هر نماز خوانده شود «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ ...»، انسان، طلب خیر از باری‌ تعالی می‌کند؛ چرا که هر چه خیر است، مِن ناحیه الله است و هر چه شرّ است، از نفس دون و وسوسه‌های شیاطین جنّ و انس است.
 
لذا طلب خیر از باری ‌تعالی آن ‌قدر مهم است که به ساحت قدسش عرضه می‌داریم: «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ» ای کسی که هر چه خیر است، امیدش، مِن ناحیه ذوالجلالی توست و هر چه شرّ است، امید است که تو ایمن بدهی که می‌دانیم مِن ناحیه النّاس است.
 
«یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً» وقتی انسان بفهمد تمام خیر دنیا از ناحیه حضرت حقّ است، لذا از او مجدّداً می‌خواهد که «أَعْطِنِی» تو عطا کن، «بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَةِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شرّ الدُّنْیَا وَ شرّ الْآخِرَةِ».
 
*مهار نفس؛ راه قرار گرفتن در خیر
 
همین دعا به ما بیان می‌کند که تمام مقولات عالم در این دو باب است، یا خیر است، یا شرّ. اگر انسان به خوبی این را درک کند؛ باید به خیر برود و از همه شرّها دور شود و از حضرت ذوالجلال و الاکرام بخواهد که عنایت کند. لذا عرضه می‌داریم: «وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شرّ الدُّنْیَا وَ شرّ الْآخِرَةِ» تو از من دور کن، آن شروری که مرا در دنیا گرفتار می‌کند و آخرت من را هم از بین می‌برد که اولیاء خدا بیان کردند: تمام این‌ها، از نفس دون است.
 
به یک تعبیری که آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن میرداماد بزرگوار، ملّای عظیم‌الشّأن می‌فرماید، «الشر قضایاء النفسانیّه و الخیر الهامات الالهیّه»، شرّ، همه از قضایای نفسانی انسان است و خیر، همه الهامات ذوالجلال و الاکرام است که اگر کسی توانست این نفس دون را مهار کند، صددرصد در خیر قرار می‌گیرد و عمده، همین است.
 
*پرهیز از شرّ = انجام دادن خیر
 
وقتی انسان، نفس را از شرّ دور کرد، دیگر وجودش خیر می‌شود و صددرصد هر آنچه خیر است، برایش به وجود می‌آید. لذا یک جمله بسیار عالی و زیبایی را مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله‌الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) می‌فرمایند که همان نکته‌ای است که عرض کردیم اگر انسان از شرّ دور شد، اصلاً خود به خود خیر در او به وجود می‌آید.
 
حضرت می‌فرمایند: «مُتَّقِی الشَّرِّ کَفَاعِلِ الْخَیْرِ»، آنکه از شرّ پرهیز کرد، مثل آن کسی است که گویی عمل خیر دارد انجام می‌دهد؛ چون شرّ، از نفس است و همه خیر از ذوالجلال و الاکرام است، «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ».
 
اولیاء خدا می‌گویند: چون ذوالجلال و الاکرام در خیر است و خیر را برای انسان می‌خواهد، اگر انسان بخواهد یا نخواهد، او مرحمت می‌کند امّا (این امّا مهم است) چه کسی از خیر بهره می‌برد؟ آن که وجودش را از شرّ پاک کند.
 
«یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ» ای کسی که به هر شخصی که از تو مسئلت کند، عطا می‌کنی و حتّی بالاتر از آن، «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً» به آن کسی هم که به معرفت ندارد، مرحمت می‌کنی، «أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ» پس حالا تو هستی که باید مرحمت کنی.
 
*تقوا؛ دوری از شرّ و نزول خود به خودی خیر
 
لذا اولیاء خدا می‌گویند: وقتی انسان از شرّ نفس دور شد؛ می‌داند همه خیر مِن ناحیه الله است. لذا تنها راهش این است که انسان از بدی‌ها دور شود و آن تقوای حقیقی هم همین است.
 
آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، استاد عظیم‌الشّأنمان می‌فرمود: آیت‌الله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی بارها و بارها فرمودند: تقوا به معنی دوری از شرّ است. اگر از شرّ و بدی‌ها دور شدی، این یعنی تقوا و آن‌وقت است که خودبه‌خود خیر می‌آید، «کَفَاعِلِ الْخَیْرِ». لذا وقتی این‌طور شد، دیگر انسان، مرکز خیر می‌شود.
 
*گل بی‌خار باش!
 
به قدری این مطلب مهم است که آن ‌که اوّل رجب المرجّب، ولادتش است، امام محمّد باقر(ع) می‌فرمایند: طوری خیر محض باش که دیگر اصلاً شرّی در تو نباشد؛ چون اگر ‌طوری خیر بودی که شرّ هم کنارت بود، آن موقع همین شرّهای کوچک هم گرفتارت می‌کند. لذا حضرت فرمودند: «کُنْ خَیْراً لَا شرّ مَعَهُ»، طوری خیر باش که هیچ شرّی با تو نباشد.
 
وقتی انسان یک شرّ در وجودش بود، آرام آرام کنار خیر، مدام او را به سمت بدی‌ها می‌برد. خیرها، لطف خدا و عنایت ذوالجلال و الاکرام است و شرور از ناحیه نفس دون است (همان چیزی که میرداماد عزیز، آن ملّای عظیم‌الشّأن تبیین فرمودند). لذا وقتی شرّ هم در وجود انسان باشد، اگر انسان به سمت خیر برود، این شرّ، دو مرتبه او را بر می‌گرداند و یک حال متغیّر خواهد داشت، امّا وقتی خیر مطلق شد که «لَا شرّ مَعَهُ»، آن‌وقت دیگر گل بی‌خار می‌شود.
 
لذا حضرت در ادامه همین تمثیل را می‌زنند و می‌فرمایند: «کُنْ وَرَقاً لَا شَوْکَ مَعَهُ» مانند یک برگ بی‌خار باش.
 
اولیاء خدا یک تعبیری را بیان کردند، می‌فرمایند: وقتی انسان، خیر مطلق شد؛ هر که در محضر او بیاید، آرام می‌شود. به عنوان مثال، وقتی از خود عمروعاص ملعون می‌پرسند، اگر کنار امیرالمؤمنین باشی، چه می‌شوی؟ می-گوید: هر کس در محضر امیرالمؤمنین برود، در امان است!
 
لذا اگر گل بی خار شدیم، این‌طور می‌شود که هر که بیاید، آرام می‌شود؛ «کُنْ وَرَقاً لَا شَوْکَ مَعَهُ وَ لَا تَکُنْ شَوْکاً لَا وَرَقَ مَعَهُ».
 
پس عزیزم! مواظب باش یک طوری نشود که این ‌قدر وجودت شرّ شود که حتّی یک خیر هم درآن نباشد و وجودت، خار مطلق باشد، «وَ لَا تَکُنْ شَوْکاً لَا وَرَقَ مَعَهُ وَ شَرّاً لَا خَیْرَ مَعَهُ». لذا شرّ را به عنوان خار تمثیل زدند که حال اولیاء الهی برعکس است و وقتی محضرشان می‌رویم، آرام می‌شویم.
 
*مجالست با چه کسانی، شرّ می آورد؟
 
لذا آنچه که شیطان ملعون، در وسوسه‌هایش دارد، همین است که نگذارد انسان، با خوبان عالم همنشین شود. عزیزان من! به این نکته خوب دقّت کنید و بر روی آن تأمّل کنید که شیطان نمی‌خواهد بگذارد با اولیاء الهی هم‌نشین باشید.
 
برای همین است که وجود مقدّس اباعبدالله، سیّد و سالار شهیدان، حضرت امام حسین(ع) بیان می‌فرمایند: «مُجالَسَةُ أهلِ الدَّناءَةِ شَرٌّ»، مجالست با آن‌ها که اهل پستی، دنی و فرومایگی هستند، شرّ می‌آورد. معلوم است در مقابلش، مجالست با خوبان عالم، خیر برای انسان می‌آورد و شیطان نمی‌گذارد.
 
*دعا و یاد گرفتن چگونه عمل کردن
 
لذا آنچه که مهم است همین است که دعا برای ما چه بیان می‌کند. آقا جمال‌الدّین خوانساری نکته‌ای در شرح ادعیه تبیین می‌فرمایند که بسیار عالی است، می‌فرمایند: این ادعیّه می‌خواهند به ما یاد بدهند این‌گونه عمل کن، نه این که فقط این‌گونه بخوان!
 
«یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شرّ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیلِ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً» لذا این دعا می‌خواهد بگوید: تو هم همین ‌طور باش - البته اهل خیر هم در دنیا این‌طور هستند - که هنوز کسی مسئلت نکرده، دستش را بگیر.
 
اگر خاطر شریفتان باشد، عرض کردیم که بیان فرمودند: بهترین مردم، آن کسی است که قبل از این که کسی نیاز داشته باشد، دستش را بگیرد.
 
لذا آقا جمال‌الدّین خوانساری، آن عارف بالله می‌فرمایند: آن کسی که این دعا را می‌خواند، باید همین حالات را باید داشته باشد و از همه شرّهای وجودی بیرون برود.
 
پس یکی از راه‌ها، مجالست با اهل خیر و دوری جستن از اهل شرّ است. عجیب است، در هر مطلب که وارد شدیم (چه در باب پدر و مادر، چه اخلاص و ...، در هر بابی که در اخلاق بحث کردیم)، نسخه‌ای که دادند، همین بود. لذا عزیزان! این همنشینی را که بارها و بارها و بارها گفتم، کم نگیرید.
 
اهمیّت همنشینی، همان است که وقتی از آن امام‌العارفین(ره) سؤال کردم: آقاجان! شما چقدر از آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی مطلب و درس گرفتید؟ قصدم این بود که چه کتاب‌هایی، چند سال و به چه سبکی بوده؛ ایشان فرمودند: من آن قدر که از نگاه به جمال ایشان علم گرفتم، از زبان ایشان نگرفتم!
 
این یعنی همنشینی با خیر، این یعنی همنشینی با خوبان عالم که انسان را به خوبی نزدیک می‌کند. اگر حال، این‌طور شد که انسان از اهل شرّ دور شود؛ طبیعی است حتماً بداند که باید با خوبان عالم همنشینی کند؛ چون اصلاً دو جبهه بیشتر در عالم نیست و این دیگر اظهر من الشّمس است که یا باطل است و یا حقّ است. اصلاً چیزی مابین این دو نداریم. هر آنچه که اهل باطل است؛ یعنی شرّ است و هر آنچه که اهل حقّ است؛ یعنی خیر است. باطل، ظلمت است و خیر، حقّ و نور است.
 
اگر با خوبان عالم، همنشین شدیم، در جبهه حقّ هستیم و به نور و خیر نزدیک می‌شویم. در مقابل، اگر همنشین با اهل باطل شدیم، از خیر دور می‌شویم و به شرّ نزدیک می‌شویم.
 
پس همنشین با خوبان عالم همین خصوصیّت را دارد که ما را به نور و حقّ نزدیک می‌کند. چون این‌ها در هم گره خورده است. امّا وقتی با اهل شرّ، با آن‌ها که اهل دنیا، پست، دنی و رذل هستند، همنشینی کنیم، شرّ می‌شویم. همان‌طور که فرمودند: خصوصیّت همنشینی با اهل فرومایگی و پستی و کسی که برای دیگران شرّ بخواهد، این است: «مجالسةُ اهل الدّنائة شر»، یعنی برای شما شرّ می‌آورد.
 
*ای انسان! بدان خودت به شرّی که برای دیگران می‌خواهی، مبتلایی!
 
خیلی عجیب است، مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(ع) می‌فرمایند: «مَنْ أَضْمَرَ الشَّرَّ لِغَیْرِهِ فَقَدْ بَدَأَ بِهِ نَفْسَهُ»، هر که در درون و ضمیر خودش، برای دیگران، بد بخواهد؛ معلوم است آن بدی را از درون خودش آغاز کرده است؛ یعنی خودش به آن شرّ مبتلاست که این‌گونه برای دیگران دوست دارد و خدا هم برایش آن‌گونه رقم می‌زند.
 
*خدا در ظنّ و گمان بنده‌اش است؛ یعنی چه؟
 
علامه سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی به نقل از آسیّد هاشم حدّاد می‌فرمودند: منظور از این که پروردگار عالم در حدیث قدسی فرموده: «أنا فی ظنّ عبدی»؛ «من در ظن و گمان بنده‌ام هستم»، این است که اگر خیر بخواهی، خدا خیر برایت می‌خواهد و اگر شرّ بخواهی ولو برای دیگران، خدا هم برایت شرّ می‌خواهد.
 
به خصوص طوری است که پروردگار عالم، خلق را عنوان عیال خودش بیان کرده «الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ»، لذا هر که برای دیگران بدی بخواهد، پروردگار عالم، آن بدی را در درون خودش قرار می‌دهد، یعنی اگر این-طور بخواهد، آن بدی از درون خودش شروع می‌شود، «بَدَأَ بِهِ نَفْسَهُ».
 
لذا باید برای همه خیر و خوبی بخواهیم، منتها یک نکته دارد و آن، این که اگر کسی برای مردم، امّت و جامعه اسلامی ضرری داشت، طبیعی است آن‌جا دیگر باید جلویش ایستاد و این دیگر تفاوت دارد، با آن چیزی که بیان شد.
 
*شرّ؛ خوره وجود و انسانیّت!
 
لذا بدانید اصلاً هر کس در درونش بدی بود، در حقیقت یک بیماری دارد. مولی‌الموالی(ع) می‌فرماید: «الشَّرُّ مَنْطِقٌ وَبِیٌّ»، این شرّ، منطقی است که مثل وبا، بیمارگونه است؛ یعنی در درونش خوره است. به تعبیری شر، خوره وجود و انسانیّت است و انسان را از آن مقام انسانیت که «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویمٍ» است، به پایین می‌کشد و او را گرفتار و بیچاره می‌کند.
 
لذا خیلی باید مراقب باشیم که برای دیگران - البته همان‌طور که عرض کردم الّا آن کسانی که در مقابل دین و امّت هستند - بدی نخواهیم. چون این‌قدر مهم است که می‌فرمایند: نهایتاً دینت را می‌برد و تباه می‌کند.
 
*شرّ خواستن برای دیگران، اوّل به خودت می‌رسد!
 
شرّ، این‌قدر مهم است که فرمودند: «إِیَّاکَ وَ مُلَابَسَةَ الشَّرِّ»، بپرهیز از پوشیدن لباس شرّ و بدی کردن؛ یعنی وجودت را وجود شرّ نکن و خودت را گرفتار نکن، «فَإِنَّکَ تُنِیلُهُ نَفْسَکَ قَبْلَ عَدُوِّکَ» اگر به ظاهر با کسی دشمنی داری، قبل از این که شرّت به او برسد، به خودت می‌رسد.
 
*چرا مسلمین هیچ گاه، آغازکننده جنگ نیستند؟
 
لذا می‌بینید اسلام همیشه دعوت به خیر می‌کند. پیامبر عظیم‌الشأن، خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) وقتی سلاطین جور را دعوت به اسلام یعنی دعوت به خیر، کرد؛ هیچ موقع بدی آن‌ها را نمی‌خواست امّا یک موقعی خود آن‌ها به واسطه این که نفسشان به بدی گرفتار شده؛ در مقابل فرمان پروردگار عالم و رسول خدا می‌ایستند و شروع به جنگ می‌کنند.
 
لذا همان‌طور که عرض کردم، این نکته، خیلی مهم است که چرا در اسلام، حتّی موقعی که سپاه اسلام، در مقابل سپاه دشمن قرار می‌گیرد، آغازکننده جنگ، مسلمین نیستند و به تعبیری چرا مسلمین، تیر اوّل را پرتاب نمی‌کنند؟ چون پروردگار عالم، انبیاء عظام، اولیاء خدا، حضرات معصومین(ع) و اصلاً همه خوبان عالم با بدی در عالم مخالف‌ هستند و حتّی برای دشمن بد نمی‌خواهند!
 
*چرا پیامبر اکرم، منافقین را رسوا نکردند؟
 
سؤال: پیامبر که می‌دانست دورش منافقین هستند، «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ»، پس چرا پیامبر منافقین را رسوا نکرد؟ پیامبر عظیم‌الشأن، دریای رحمت و لطف پروردگار عالم است و چون خیر مطلق است، به قدری دوست دارد آن‌ها از شرّ بیرون بیایند که حدّ ندارد. لذا ایشان، شرّ هیچ احدی ولو منافقین را - که قرآن می‌فرمایند: در اسفل نار هستند و پست‌ترین جایگاه را دارند که دیگر از اسفل، چیزی پست‌تر نداریم، همان‌طور که دیگر از احسن، چیزی برتر نداریم - نمی‌خواهد. لذا ایشان برای آن‌ها هم شرّ نمی‌خواهد، ولی آن‌ها خودشان برای خودشان شرّ می‌خواهند، حال خودشان، حال شرّ است و خودشان دست از شرّ بر نمی‌دارند امّا پیامبر رحمت می‌خواهد دست آن‌ها را بگیرد.
 
*چرا امیرالمؤمنین بالای سر جنازه زبیر، اشک ریختند؟
 
اینکه مولی‌الموالی بالای سر جنازه زبیر گریه کردند، برای این بود که می‌دانستند یک موقعی این شمشیر برای حفظ اسلام کشیده می‌شد ولی امروز در مقابل آن قرار گرفته است. لذا امیرالمؤمنین اشک می‌ریختند؛ چون حضرت خیر مطلق هستند و برای همه، خیر می‌خواهند.
 
*اهل خیر، با شرّ بد هستند، نه با فرد!
 
اهل خیر، اصلاً و ابداً، برای هیچ احدی، بد و شرّ را نمی‌خواهند امّا اگر یک کسی در عالم، شرّ به وجود آورد، دیگر ساکت نمی‌نشینند؛ یعنی همان رحمت للعالمین، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ»  می‌شود. همان امیرالمؤمنین که آن ‌قدر دریای رحمت است؛ چنان می‌جنگد و در میدان نبرد شجاعت دارد که آن کسانی که نخواستند خودشان را خیر کنند و بناست شرّشان عالم را فراگیر شود، از بین می‌برند.
 
پس چرا چنین کسانی را از بین می‌برند؟ چون دوست ندارند عالم به شرّ و فتنه گرفتار شود، «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ»، لذا ائمه کفر را می‌کشند، برای آن که شرّ آن‌ها از وجودشان تراوش می‌کند و به بقیّه هم سرایت می‌کند. لذا این بزرگان که خود اهل خیرند، با شرّ بد هستند، نه با فرد! چون این شرّ الگوی شرارت در جامعه شده، برای همین او را از راه برمی‌دارند؛ نه این که برای فردیّت فردش، این کار را کنند. پس نکته مهم این است که با اشرار عالم می‌جنگند و آن‌ها را از سر راه  برمی‌دارند، برای این که آن‌ها شرّند.
 
لذا می‌فرمایند: مواظب باشید که از شرّ، پرهیز کنید، «فَإِنَّکَ تُنِیلُهُ نَفْسَکَ قَبْلَ عَدُوِّکَ وَ تُهْلِکُ بِهِ دِینَکَ قَبْلَ إِیصَالِهِ إِلَى غَیْرِکَ» چون در غیر این صورت، پیش از این که بخواهی آسیب به کسی برسانی؛ دین خودت را به هلاکت می‌اندازی و به تباهی می‌کشی. پس شرّ این است و خیلی باید مواظبت کرد.
 
*تمام بدی‌ها به خاطر توجّه انسان به خویشتن خویش و نفس خود است!
 
لذا برای اینکه به این خصلت‌ها گرفتار نشویم، باید مواظب باشیم. اوّلاً هرچه که از شرّ به وجود می‌آید، به واسطه توجّه به نفس امّاره است. گاهی آیت‌الله العظمی بهجت، آن بهجت القلوب در مباحثشان، نکته‌ای را بیان می‌فرمودند که خیلی زیبا بود. می‌فرمودند: تمام بدی‌ها به خاطر توجّه انسان به خویشتن خویش و نفس خود است.
 
در جلسه گذشته هم عرض کردم که آن مرد الهی بیان کردند: نکند یک موقعی بگویی: شما که الحمدلله بهتر از من هستید، اگر بگویی بهتر از من هستید؛ یعنی قبول داری که خودت خوبی! عرض کردیم پس چگونه بگوییم، آیا بگوییم: ما بد هستیم؟ فرمودند: خیر، بگویید: می‌خواهم خوب شوم. لذا طبق این مطلب هم، تمام شرارت‌ها مال این است که انسان به خود توجّه کند و فکر کند بهتر از دیگران است؛ آن‌وقت است که این توجّه به خود، منشأ شرّ می-شود - این مطلب، نکته من النکات است - پس اگر کسی مدام به خودش توجّه کرد و فکر کرد به از دیگران است یا حتّی بهتر هم نه، بلکه خوب است؛ باز هم گرفتار می‌شود؛ چون توجه به این نفس دون، گرفتاری می‌آورد.
 
*کدام تعبیر علّامه جعفری، توسط امیرالمؤمنین، در عالم رؤیا تأیید شد؟
 
خدا علّامه محمّدتقی جعفری را رحمت کند، یادم نمی‌رود که یک مرتبه ایشان، نکته‌ای در باب «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ»، گفتند که بسیار عجیب بود. فرمودند: من یک موقعی به ذهنم رسید که بحث الرجال در این‌جا، بحث رجلیّت به عنوان رجلیّت نیست، بلکه الرجال به معنی آن است که بالاخره باید قوام را در دست داشته باشد، نه به عنوان رجل که در ذهن مردم است؛ چون در غیر این ‌صورت انسان، با احساس برتری نسبت به نساء، حالت غرور می‌گیرد.
 
علّامه محمّدتقی جعفری می‌فرمودند: چند مطلب برای من به وجود آمده که امیرالمؤمنین دست من را گرفتند که یکی از آن‌ها در همین‌جا بود. یک مرتبه در عالم رؤیا دیدم که مولی‌الموالی بیان می‌فرمودند: «شَرُّ الرِّجَالِ التُّجَّارُ الْخَوَنَةُ»، شرورترین مردم، آن کسی است که در تجارت، خیانت کند. البته این مطلب، روایت هم هست و طبیعی است به نظر می‌آید که برای تجار است امّا علّامه می‌فرمایند: حضرت ادامه دادند و فرمودند: «و هم اهل الخیر فی نفسه» و آن‌ها، کسانی هستند که در نفسشان، تصوّر خیر می‌کنند. لذا این‌جا بود که فهمیدم آن چیزی که تعبیر می‌کردم، درست بود.
 
لذا این روایت، یک نکته‌اش همین است که تصوّر کنی من خوبم و همه جوره به از دیگران هستم. حالا یا مرد نسبت به زن و ... .
 
*نسخه‌ای برای در امان بودن از شرّ نفس!
 
برای همین لقمان حکیم به ما نسخه داده و بیان فرموده: در مورد آن کسی که یک ساعت عمرش از تو بیشتر است، بگو: او خوب است؛ چون یک عمل خیر بیشتر از من انجام داده است. در مورد آن کسی هم که یک ساعت عمرش از تو کمتر است، بگو: او خوب است؛ چون حدّاقل یک گناه کمتر از من انجام داده است و من یک گناه بیشتر انجام دادم. پس هیچ موقع خودت را برتر از دیگران ندان. لذا این‌گونه به ما نسخه دادند که هیچ موقع فکر نکن خوبی تا از شرّ نفست در امان بمانی.
 
*تهمت زننده، فحّاش و گستاخ؛ شرورترین مردمند/مراقب تهمت زدن های ناروا به کاندیدها باشید
 
جابر ابن عبدالله بیان می‌کند که پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) چند نکته راجع به شرّ بیان فرمودند که شرورترین افراد را معرّفی می‌کند. حضرت فرمودند: «أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِشِرَارِ رِجَالِکُمْ قُلْنَا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ مِنْ شِرَارِ رِجَالِکُمُ الْبَهَّاتَ الْجَرِی‏ءَ الْفَحَّاشَ الْآکِلَ وَحْدَهُ وَ الْمَانِعَ رِفْدَهُ وَ الضَّارِبَ عَبْدَهُ وَ الْمُلْجِئَ عِیَالَهُ إِلَى غَیْرِهِ»، می‌خواهید شما را از بدترین مردمان خبر بدهم؟ عرضه داشتیم: یا رسول الله! بفرمایید. فرمودند: بدترین مردمان، کسانی هستند که - خدای ناکرده - پیوسته تهمت و بهتان به مردم می‌زنند و گستاخ و فحّاش هستند. یعنی این زبان خود را به بدی و بیچارگی و فحّاشی و بعد هم بهتان به دیگران وادار می‌کنند، در حالی که اگر چیزی نمی‌داند، نباید بگوید.
 
به خصوص الان که قضیه انتخابات داغ است. یک موقع مواظب باشیم وقتی چیزی را نمی‌دانیم، تهمت نزنیم. البته بعضی‌ها که حالشان مشخّص است و این را می‌توانیم از دوران کاری‌شان و ... ببینیم که بحث جدایی دارد و عیبی ندارد امّا اگر به یقین نمی‌دانیم، نمی‌توانیم تهمت بزنیم و بگوییم: فلان کارخانه، متعلّق به فلان آقا است و ... .
 
البته گفتم، اگر کسی عملکردش بد بوده، در فتنه با فتنه گران بوده و ...، مشخّص است و انسان به او رأی نمی‌دهد و باید دیگران را هم هشیار کند که این در فتنه با دیگران بوده یا جزء ساکتین بود و ... امّا این که من بی خود و بی جهت، دهانم را باز کنم و هر چیزی را بگویم، بد و گناه است.
 
مثلاً خدای ناکرده یک کسی، اختلاسی در اداره یا جایی داشته و او را بیرون کردند، حالا یک عدّه بیایند بگویند: بله، اینچنین هم بود، آنچنان هم بود، نستجیربالله چشمش نسبت به زنان و ناموس مردم، بد بود و ... . چرا دروغ ببندیم؟! چرا شرارت درست کنیم؟! یک کار کرده که آن، اختلاس بوده، پس باید به اندازه همان کار بیان شود، آن هم تازه اگر معلوم و مشخّص شد. پس باید خیلی مراقب باشیم، چون حضرت فرمودند: شرورترین افراد شما کسانی هستند که پیوسته به مردم تهمت می‌زنند و گستاخ، بدزبان و جری هستند.
 
مواظب باشیم، نکند دینمان را به خاطر دنیا بدهیم. درست است که عملکرد بعضی‌ها مشخّص است و معلوم است اگر دور از ولایت باشند و به آنچه که ولی فقیه، امام‌المسلمین بیان فرموده، عمل نکرده باشند، به آن‌ها رأی نمی‌دهیم امّا بنا نیست هر چیزی را بیان کنیم و به هر کسی اتّهام ببندیم. مواظب باشیم که نکند خدای ناکرده، به تعبیر عامیانه سینه‌مان داغ بشود و هر چیزی را به هر کسی نسبت بدهیم. اگر این‌طور باشد، خدا گواه است حجّت(عج) از ما راضی نیست.
 
البته همان‌طور که گفتم، ما وقتی می‌بینیم، عملکرد طرف، عملکرد ضعیفی بوده است، در فتنه ساکت بوده و ...؛ طبیعی است همدیگر را با ادلّه، براهین و مطالب هشیار می‌کنیم، چون آن جا دیگر آن شخص، ملاک نیست، بلکه چون این شخص می‌خواهد امور مملکت را به دست بگیرد، دیگر شخص نیست و یک جریان فکری است امّا اگر نمی‌دانیم، نباید بگوییم که این کارخانه متعلّق به اوست، این‌جا این‌طوری کرد و ... . اگر یقین داریم، بله بگوییم، ولی اگر نداریم نمی‌توانیم بیان کنیم. خیلی باید مواظب باشیم، تهمت نباید زد و جری و فحّاش نباید بود. بگو: من به فلانی رأی نمی‌دهم امّا نباید گفت: فلانی فلان فلان‌شده و ... .
 
*تنهاخور؛ از شرورترین افراد است!
 
لذا حضرت می‌فرمایند: می‌خواهید شرورترین‌ها را به شما معرّفی کنم، «أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِشِرَارِ رِجَالِکُمْ قُلْنَا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّ مِنْ شِرَارِ رِجَالِکُمُ الْبَهَّاتَ الْجَرِی‏ءَ الْفَحَّاشَ»؛ اوّل خصوصیّت آن‌ها این است که تهمت می‌زنند و خیلی گستاخ و فحّاش هستند. این بی‌ادبی خیلی بد است که انسان زبانش را به بدی بچرخاند.
 
از دیگر خصوصیّت آن‌ها، این است که به تعبیر امروزی‌ها بیان می‌کنند: تنهاخوری، «الآکِلُ وَحدَهُ». در حالی که انسان باید به یاد دیگران باشد و انفاق کند.
 
باز پیامبر در یک روایت دیگر است که در ذیل این «الْآکِلَ وَحْدَهُ» می‌فرمایند: «ألا إنّ بعدَ زمانِکُم هذا زَمانا عَضُوضا، یَعَضُّ المُوسِرُ علی ما فى یَدِهِ حِذارَ الإنفاقِ، وقد قالَ اللّه ُ تعالی وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وسَیِّدُ شِرارِ الخَلقِ یُبایِعُونَ کُلَّ مُضطَرٍّ ، ألا إنَّ بَیعَ المُضطَرِّینَ حَرامٌ»، بدانید بعد از این روزگاری بس سخت برایتان می‌آید، توانگر آنچه دارد، از ترس انفاق، با چنگ و دندان نگاه می‌دارد، در حالی که پروردگار عالم فرموده: اگر چیزی انفاق کنید، عوضش را می‌گیرید «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ» .
 
لذا خیلی باید مواظبت کرد. اصلاً یکی از چیزهایی که ماه مبارک رمضان به انسان یاد می‌دهد، این است که انسان از دنیا دست بکشد و به دیگران انفاق کند. اینکه بیان می‌کنند: افطاری دادن این ‌طور ثواب دارد، برای این است که این حال را داشته باشیم.
 
حضرت می‌فرمایند: بدترین شما، آن کسی است که تنها بخورد «الْآکِلَ وَحْدَهُ»، از ترس این که نکند خودش نیاز پیدا کند و بگوید: الان دوره چنین و چنان شده، انفاق نکند، در حالی که باید دست هم را بگیریم.
 
*بالا رفتن کاذب قیمت‌ها، دست همان کسانی است که با کاندیدا شدنشان، دلار و طلا پایین آمد!
 
گرچه بعضی از فشارهای اقتصادی امروز، کاذب است و متأسّفانه به خاطر اینکه می‌خواستند بعضی‌ها رأی بیاورند، این‌ چنین کردند. لذا دیدیم تا بعضی‌ها اسم نوشتند، قیمت دلار و طلا پایین آمد. پس معلوم می‌شود در دست خود همان آن‌ها بوده است. من با ادلّه و براهین عرض می‌کنم، قبلاً هم در خفا، به بعضی از دوستان گفته بودم که سر نخ دست چه کسانی است. این را من با اطمینان می‌گویم، چون واقعاً می‌ترسم از اینکه ندانسته، به کسی تهمت بزنم و دارم روایات را هم می‌خوانم، امّا این‌ها را با ادلّه خبر داریم و اخبار این‌ها قبلاً به دستمان رسیده است که می‌گوییم. همین انسان‌های شرور که می‌خواهند انقلاب را به شرارت بکشند و مردم را اذیت کنند؛ وضعیّت و حالشان معلوم است. این‌ها که حبّ به دنیا و قدرت دارند، معلوم است چه کسانی هستند.
 
*معامله کردن با فرد مضطرّ، حرام است!
 
حضرت می‌فرمایند: سرآمد بدترین افراد کسانی هستند که با فرد مضطرّ، معامله می‌کنند. می‌بیند فردی گرفتار است، امّا با او معامله‌های چنین و چنان می‌کند، مثل اینکه پول را می‌خرند و ... که این‌ها، حرام است. لذا حضرت می‌فرمایند: «ألا إنَّ بَیعَ المُضطَرِّینَ حَرامٌ»، پس عزیزان! در بیع خیلی مواظبت کنیم تا لقماتمان آلوده نشود، چون بعد از آن، شرارت می‌آید و بعد دیگر، آرام آرام روح تقوا و خیرخواهی دور می‌شود و گرفتار می‌شویم. خدا گواه است برکت می‌رود.
 
*پیش بینی آیت‌الله بهجت از زیاد شدن فقر در جامعه!
 
یک نکته بگویم، در آن تأمّل کنید. در اوایل انقلاب، قرض‌الحسنه‌ها خیلی زیاد بود. امّا بعضی رفتند، پول‌هایشان را از قرض‌الحسنه‌ها برداشتند و در بانک‌ها برای سوددهی گذاشتند و توجیه هم کردند که از سودش برمی‌داریم، به دیگران می‌دهیم، از همان آن زمان بود که این کارها شروع شد و این مطالب به وجود آمد. آیت‌الله العظمی بهجت هم فرمودند: از این به بعد فقر در جامعه زیاد می‌شود و همان هم شد.
 
لذا عزیزان! برای دیگران خیر بخواهیم. این ‌طور نباشد که به قول مرحوم ابوی، انسان مدام به سجده برود و به جای «سبحان ربی الاعلی و بحمده» بگوید: «سبحان ربی الاعلی و به من ده»، یعنی مدام برای خودش بخواهد. اگر این‌ طور باشد، گرفتار می‌شویم و شرّ به وجود می‌آید. پس مراقبه داشته باشیم و مواظبت کنیم تا حرام نیاید.
 
*دست دهنده نداشتن، ظلم به زیردست و محتاج کردن عائله خود؛ خصوصیّات شروترین‌ها است
 
پس حضرت می‌فرمایند: این‌طور افراد که تهمت می‌زنند، گستاخ و فحّاش هستند و تنهاخورند، بدترین مردم هستند. در ادامه هم می‌فرمایند: «وَ الْمَانِعَ رِفْدَهُ»، نه تنها تنهاخور هستند و دستِ دهنده ندارند، بلکه مانع می‌شوند که دیگران هم بدهند. «و الضّارِبُ عَبدَهُ»، بنده خود را مى‌زنند؛ یعنی به زیردست و کارمند خود ظلم می‌کنند که زدن، نوع آخرش است. «و المُلجِئُ عِیالَهُ إلى غَیرِهِ» و عائله‌شان را براى تأمین مخارج خود، محتاج دیگران مى‌سازند.
 
*هرچه شرّ کمتر شد و بیشتر رو به خیر رفتیم؛ ظهور نزدیک‌تر می‌شود!
 
پس عزیزان! خیلی مراقبه و مواظبت کنیم تا از شرّ دور بشویم که در آن صورت، عالم، گلستان می‌شود.
 
بک نکته‌ای را هم در آخر بگویم که جا دارد روی این، خیلی تأمّل کنیم. عزیزان من! هرچه شرّ کم شد و رو به خیر بیشتر بردیم - به خصوص در کشور امام - ، ظهور نزدیک‌تر می‌شود. این مطلب، خلاف آن چیزی است که حجّتیه‌ای‌ها بیان می‌کردند که شرارت زیاد شود تا ظهور نزدیک شود! آن‌طور که آن‌ها می‌گویند، نیست؛ بلکه در کشور امام زمان، هرچه شرّ کمتر شد، رو به خیر بیشتر بردیم و ظهور حضرت نزدیک‌تر می‌شود. این را به صراحت می‌گویم، شما هم همه جا بیان کنید و فریاد بزنید، این پرچم است. این بیرق را بلند کنید که هرچه شرّ کمتر شد و بیشتر رو به خیر رفتیم، ظهور نزدیک‌تر می‌شود.
 
لذا مراقبه کنید. در انتخابتان هم کسانی که خیر مردم را می‌خواهند و کسانی که آن‌طور که امام‌المسلمین می‌خواهند، هستند، انتخاب کنید. آقا در فرمایشاتشان در این چند روز فرمودند، باز هم می‌فرمایند، ببینید که چه چیزهایی را تبیین می‌کنند، این‌ها را کنار هم قرار بدهید که خیر دنیا و آخرت در همین است.
 
«السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه»
 
از آقای خوبی‌ها یابن الحسن بخواهیم، او، خیر مطلق اوست. «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ» ای خدایی که امید به همه خیرها از ناحیه توست؛ خیر مطلق را برایمان برسان.

موضوعات مرتبط: سخنرانی ها
برچسب‌ها: آیت الله قرهی, آیت الله بهجت, دعا, رجب
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:31  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

اضطراب و استغاثه امت

چکیده

روشن است که یکی از وظایف منتظر، دعا برای ظهور مولایمان است.یکی از دعاهایی که برای ظهور حضرتش وارد شده، دعای فرج (الهی عظم البلاء) است. این دعا را که طبق نقل‌ها خود حضرت به محمد بن احمد بن ابی اللیث تعلیم فرمود دارای مضامین ارزشمند دینی است.حضرت به ما آموخته است که در گفت وگو با پروردگار، به تشریح حال خود بپردازیم؛ اما با تکیه بر مستعان بودن او در سختی وآسانی.

 

حضرت با استفاده از بستری که صلوات وکلمه «اولی الامر» ایجاد کرده است، مطلب بسیار مهمی را به شیعیان خود انتقال می‌دهدکه همانا با اطاعت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ومعرفت او رابطه مستقیم دارد وتنها راه حصول معرفت حضرت، اطاعت از آن عزیز است و اهمیت معرفت امام زمان نیز بر کسی پوشیده نیست.ثمره این معرفت در فراز پایانی به شکل عملی وبه صورت توسل رخ می‌نماید، چراکه توسل، تمسک جستن به اولیای الهی است و این معنابدون معرفت عمیق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امکان پذیر نیست.

کلیدواژه‌ها: بلا، صلوات، اولی الامر، توسل، دعای فرج، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.

مقدمه

این دعای شریف، درمنابع به دو نقل آمده است:

نقل اول

این حدیث را اولین بار شیخ جلیل مرحوم فضل بن حسن طبرسی صاحب کتاب تفسیر شریف مجمع‌البیان در کتاب کنوز النجاح نقل کرده است و در بارة شأن صدور آن به ‌طور مختصر می‌نویسد: «این دعا را حضرت صاحب‌الزمان، به ابو‌الحسن محمد بن احمد بن ابی اللیث در شهر بغداد در مقابر قریش تعلیم کرده اند. ابو الحسن مذکور، از ترس کشته شدن، به مقابر قریش گریخته و پناه برده بود؛ سپس به برکت این دعا از کشته شدن نجات یافت. ابو الحسن گفته است که آن حضرت به من تعلیم فرمود که بگو:

اللّهم عَظُمَ البَلاء وَ بَرِحَ الخَفاء وَ انْکَشَفَ الغِطاء وَ انْقَطَعَ الرَّجاء وَ ضاقتِ الأرضُ وَ مُنِعَتِ السّماء وَ أنت المُسْتَعانُ وَ إلیکَ المُشْتَکی وَ عَلیکَ المُعَوَّلُ فی الشِّدَّة وَ الرَّخاء. اللّهم صلِّ علی محمد وَ آل محمد اولی‌الأمر الّذین فَرَضْتَ عَلینا طاعَتهم وَ عَرَّفْتَنا بِذلک مَنْزِلَتَهُم. فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِم فَرَجاً عاجلاً قریباً کَلَمْحِ البَصَر أوهوَ أقْرَبُ. یا محمَّد یا علی یا علی یا محَّمد إکْفیانی فإنَّکُما کافیای وأنْصرانی فإنَّکما ناصرای، یا مولایَ یا صاحِبَ الزَّمان، الأمان الأمان الأمان، الغوث الغوث الغوث، أدرکنی أدرکنی أدرکنی.

راوی می‌گوید: «امام، در هنگام گفتن یا «صاحب‌الزمان» به سینه خود اشاره کرد».به نظر می‌رسد اشاره حضرت به این معنا است که در وقت گفتن «یا صاحب‌الزمان» باید آن حضرت را قصد کنیم.این دعا در الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب (یزدی حائری، 1422: ج2، ص43) و در بحار (مجلسی، 1404: ج99، ص119) و در المزار (شهید اول، 1419: ص210) و در الجنة المأوی تألیف میرزا حسین نوری طبرسی، چاپ شده در ضمن بحارالانوار، جلد پنجاه و سه، ص275 و در صحیفة المهدی (اهری، 1385: ص6) و نیز (قیومی، 1383: ص15) و در العبقری الحسان (نهاوندی، 1386: ج6، ص697) نقل شده است.

شرح دعا

اکنون پس از بررسی مختصر مصادر دعا مناسب است به شرح فراز فراز آن بپردازیم:

1. ندبه

إلهی عَظُمَ البَلاء وَ بَرِحَ الخَفاء وَ انْکَشَفَ الغِطاء وَ انْقَطَعَ الرَّجاء وَ ضاقَتِ الارضُ وَ مُنِعَتِ السَّماء«اله» مصدر است و گفته شده اصل «الله» اله است که همزه بر اثر کثرت استعمال، حذف شده و «ال» بر آن داخل شده است که به ذات مقدس باری تعالی اختصاص دارد و از چند ریشه است:

الف. فعل «ألِهَ یألَهُ» به معنای «عَبَد» یعنی «پرستید»؛ پس «اله» به معنای معبود است؛ چرا که او معبود و مورد پرستش همه مخلوقات است.

ب. «اَلِهَ یألِه» به معنای «تحیَّر» یعنی «شگفت زده شد»؛ چرا که او ذاتی است که عقول مردم در فهم کنه ذات او حیرانند.

ج. گفته شده از «ولاه» گرفته شده که به جای واو، همزه آورده شده است؛ به معنای واله و شوریده حال است؛ چرا که او ذاتی است که تمام مخلوقات، واله و مجذوب او هستند.

د. نیز گفته شده از «لاه یلوهُ» به معنای پوشیده و مخفی از دیده‌ها است. (اصفهانی، 1357: ج1، ماده «اله») اصل «اله» (ا-ل-ه) است و یک ریشه تک معنایی دارد که بر پرستش دلالت می‌کند. (احمد‌بن‌فارس، 1420: ماده «اله»)؛ بنابراین «اله» همان «الله» است و چون خدا مورد پرستش است، به این نام خوانده شده است؛ ولی چرا در اینجا از الله استفاده نشده و مصدر آن به‌کار رفته است؟

نکتة قابل توجه، این که «الهی» منادا است که «یا»ی منادی حذف شده است. اگر «الله» منادا قرار می‌گرفت، گفته می‌شد «یا الله» یا «اللهمَّ» که در سایر ادعیة معصومان علیهم السلام به‌کار رفته است و همان‌طور که گذشت، در برخی نسخه‌ها، همین دعا با «اللهمَّ» روایت شده است؛ ولی شنیده نشده است «یا»ی متکلم به «الله» اضافه شود و گفته شود: «الّلهی»؛ این ترکیب صحیح نیست.

«یا»ی متکلم در «الهی» برای ایجاد نزدیکی و صمیمیت به‌کار رفته است؛ زیرا کسی را که از خودمان می‌دانیم، به خودمان نسبت می‌دهیم که با او نزدیک باشیم؛ برای مثال اگر کسی به کسی بگوید: «فرزندم» با این که فرزندش نیست، مقصودش ایجاد صمیمیت و نزدیکی است که او را به خود منسوب کرده است. ما در این مقام، قصد ندبه کردن داریم و مشکلاتمان را برای خدا بازگو می‌کنیم. به بیان دیگر، می‌خواهیم با او درد دل کنیم؛ پس لازم است قدری به او احساس نزدیکی کنیم.

«عظم» به معنای «بزرگ شد» می‌باشد، خلاف «کوچک شد»؛ اما زمانی که گفته می‌شود «عظم الأمر» معنای «سخت شد» و «دشوار شد» می‌دهد؛ یعنی «صَعُب و شَقَّ» (معلوف، 1382: ماده«عظم») این معنا مناسب‌تر است و دلیلش جملات بعدی است.«بلاء» از ریشه (ب-ل- و) یا (ب-ل-ی) می‌باشد و به معنای نوعی اختبار است (ابن فارس، بی‌تا: ماده «بلو») زمانی که گفته می‌شود، «بلی الإنسان و ابتلی» این امتحان همان اختبار است. پس موضوع بلاء، یکی سختی و گرفتاری و غم و اندوه است که از صبر خبر بدهد و یکی نعمت است که شکر می‌طلبد؛ اما این جا معنای اول مناسب‌تر است؛ پس معنای جمله چنین می‌شود: «معبود من! بلا سخت شد».

«دشوار شدن» خود فرض اینکه بلاء به معنای سختی و غم و اندوه باشد را تقویت می‌کند؛ زیرا کسی‌که به واسطه نعمت، آزمایش می‌شود، نمی‌گوید: «خدایا! نعمت من دشوار شد.»؛ زیرا نعمت، با دشواری سازگاری ندارد. نعمت رفاه می‌آورد، نه دشواری.نکتة قابل توجه این که بلاء این جا به صورت مطلق و بدون هر قیدی آمده است، تا کلیه مصادیق آن را در بر بگیرد؛ پس برای بررسی بهتر، مناسب است آن را به عام و خاص تقسیم کنیم.

توضیح این که زندگی دنیا یک کلاس واقعی و جدی امتحان است و همه افراد در طول زندگی خویش به شیوه‌های مختلف و در سطوح گوناگون، در حال آزمون و امتحانند. آزمون‌های الهی، نه برای پی بردن خداوند به احوال روحی انسان ها، بلکه برای به فعلیت رساندن استعدادها و توانایی‌های آن‌ها و در واقع، یک شیوه تربیتی و تکامل هویت و شخصیت افراد است. (یزدی، 1377: ج2، ص396)؛ زیرا آن‌ها با نوع انتخاب و نحوه واکنش که در رویارویی با پیشامدها و حوادث و مصائب روزگار برمی‌گزینند و از خود بروز می‌دهند، استعدادهای عظیم و فطرت پاک الهی خود را نمایان می‌کنند.

دسته‌ای هم که در این آزمون‌ها شکست‌ خورده و سستی و تباهی نشان می‌دهند، دورنمای واقعی شخصیت خویش را از ورای دورنگی‌ها و ظاهرسازی‌ها آشکار می‌کنند.آزمایش و امتحان، یک برنامه و سنت حتمی الهی است (قرائتی، 1386: ج1، ص239؛ مکارم شیرازی، 1381: ج1، ص524)و هیچ کس بدون امتحان نخواهد بود.

بلای عام، مصادیق فراوانی دارد؛ چنان که پروردگار در قرآن می‌فرماید: >و لَنَبلونَّکم بِشی‌ءٍ من الخوفِ و الجوع و نقصٍ مِن الأموالِ وَ الأنفُسِ وَ الثَّمَرات< (بقره: 155)؛به تحقیق، شما را به چیزی از ترس یا گرسنگی یا کم شدن اموال و جان‌ها و ثمرات، می‌آزماییم.مقصود از ابتلا به خوف و جوع در این آیه شریف، مبتلا شدن به ناامنی و فقر اقتصادی است؛ به بیان دیگر، مراد از جوع، تنها گرسنگی برابر تشنگی نیست؛ بلکه مقصود از آن، اعم از گرسنگی و تشنگی و خستگی و سایر آسیب‌ها و مصائب بدنی و مالی است (جوادی آملی، 1364: ج7، ص634) و گاه به کمبود آن هاست، نه نداشتن آن‌ها «نقص من الأموال» و نقص، غیر از زوال است.

انسان مبتلا به نقص مال، گرسنه یا برهنه یا بی‌مسکن نیست؛ بلکه باید ساده زندگی کند؛ بنابراین انسان مورد آزمون در این حال، یا چیزی نمی‌یابد یا اگر به دست می‌آورد، از او گرفته می‌شود و همه این امور امتحان است. امیرالمؤمنین نیز از فقر و کمبود مالی به تلخی یاد می‌کند و می‌فرماید: «المُقلُّ غریبٌ فی بلدتِهِ»؛ انسان تهی دست در شهر خویش، بیگانه است». (سید رضی، 1384: خ3)

مقصود از نقص نفس که یکی از آزمون‌های الهی به شمار می‌رود، کشته‌شدن در راه خدا یا اعم از آن مرگ‌های عادی است؛ زیرا همه آن‌ها از مصادیق نقص نفس است. همچنین در نقص ثمر، منظور از ثمر، یا ثمره‌ای اقتصادی‌به ویژه محصولات کشاورزی و میوه درختی است یا فرزندان است؛ بدین لحاظ که گفته می‌شود فرزندان، میوه قلوبند. البته می‌تواند جامع باشد. (جوادی آملی، همان)

بلای خاصی که مناسب است این جا بررسی شود، پدیده غیبت است. قوم بنی‌اسرائیل، روزگاری را در غیبت پیامبر و تحت سلطه حاکمان جائر و ظالم بودند. امام صادق علیه السلام فرمود:وقتی عذاب و سختی بر بنی‌اسرائیل طولانی شد، چهل روز به درگاه خدا گریه و انابه کردند. خداوند متعال، به هارون و موسی فرمود که آن‌ها را از دست فرعونیان نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصد سال عذاب، صدوهفتاد سال، باقی مانده بود و خداوند متعال به واسطه دعای بنی‌اسرائیل، از آن صدوهفتاد سال، صرف‌نظر کرد. (موسوی اصفهانی، 1380: ج1، ص347)

ما هم صدها سال است که برای ظهور مولایمان دعا می‌کنیم؛ اما تاکنون ظهور، واقع نشده؛ زیرا دعای ما با دعای بنی‌اسرائیل، یک تفاوت اساسی دارد. و آن، این که بنی‌اسرائیل باور کرده بودند که نیازمند منجی هستند و تا منجی نباشد، همچنان فراعنه به آن‌ها ظلم می‌کنند و آن‌ها نمی‌توانند برابرشان مقاومت کنند. بنی اسرائیل، مضطر شده بود و با حال اضطرار، دعا می‌کرد؛ ولی ما هنوز مضطر نشده‌ایم و هنوز باور نکرده‌ایم که تا وقتی که منجی نیاید، دشمنان بر ما تسلط خواهند داشت.

اگر مضطر بودیم، دعای ما به گونه دیگری بود. چرا مولایمان باید گلایه کند که شیعیان، ما را به اندازه آب خوردنی نمی‌خواهند؛ اگر می‌خواستند، دعا می‌کردند و خدا ظهور را نزدیک می‌کرد. (هراتیان، 1384: ص29) این، یک واقعیت است؛ یک واقعیت تلخ. شیعیان را غفلتی کشنده فرا گرفته است. عمق مصیبت غیبت را درک نکرده‌ایم و به حداقل‌ها راضی شده‌ایم.

اما باز هم مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مهربانانه به یاری‌مان می‌شتابد. ندبه کردن را تعلیم می‌دهد که به خدا بگویید اندوه، بر ما غالب شده است. با حال اضطرار بگویید و استغاثه کنید، تا همان‌طوری که خداوند، صدوهفتاد سال غیبت را بر بنی‌اسرائیل بخشید، باقی مانده غیبت را بر شما نیز ببخشاید و شما را از این همه بلا و گرفتاری و مصیبت نجات دهد.

«بَرِحَ» از ماده (ب- ر- ح) یعنی «ظاهرشد» و «خفاء» به معنای پنهانی است (معلوف، 1382: ماده برح) در مجموع معنای «برح الخفاء») می‌شود: «امر پنهانی آشکارگشت»؛ بنابراین، عبارت «برح الخفاء» کنایه[2][3] است به معنای «وضح الامر» (معلوف، همان)«انکشف» از ماده «ک- ش- ف؛ به معنای «آن را ظاهر کرد و چیزی که آن را پوشانده بود، برداشت» می‌باشد. (ابن منظور، 1119: غ-ط-ی)

«غطاء» از ماده (غ-ط-ی) به معنای آنچه با آن پوشانده می‌شود. (همان، ماده«غطی»)«رجاء» از ماده (ر-ج- و) ضد یأس است، به معنای امیدواری (حسینی، 1414: ماده«رجو»)، راغب می‌گوید: «رجا یعنی گمان و پنداری که اقتضای رسیدن شادی در آن است و امیدواری. (راغب، ماده«رجو»)«ضاق» از ماده (ض- ی- ق) ضـد وسعت است؛ یعنی به‌تنگ آمـدن و «منع» به معنای بازداشتن و حرام کردن است. (حسینی، 1414: ماده«ضیق»و«منع»)؛ بنابراین معنای عبارت چنین می‌شود:

«پنهانی آشکار شد، و پرده فرو افتاد، و امید قطع شد، و زمین به تنگ آمد، و آسمان باز داشته شد».روشن است که این جملات، کنایه است از عمق بلا و گرفتاری. در حقیقت می‌خواهیم با این جملات بگوئیم که مصیبت‌ها ما را از هر سو احاطه کرده اند و بر ما فشار می‌آورند.«پرده‌ فرو افتاد» کنایه از آشکار شدن حقیقتی است.

در فارسی نیز چنین است؛ وقتی می‌گویند: «اگر این کار را بکنید، فلانی از کارتان پرده بر می‌دارد»؛ یعنی حقایق را آشکار می‌کند و به مردم می‌گوید. این حقیقتی که در روزگار غیبت با این مصیبت بزرگ، آشکار می‌شود، بی‌لیاقتی ما است. پیدایش غیبت، همین را اعلام می‌کند که شما لیاقت حضور امام معصوم را بین خود ندارید. امامان معصوم بین شما بودند و شما با تنها گذاشتن آنان و معطل کردن دستوراتشان، زمینه شهادت آن‌ها را فراهم کردید.

«زمین به تنگ آمد» کنایه از قرار گرفتن در فشار است. در قرآن کریم، این جمله برای احاطه و چیرگی دشمن به‌کار رفته است. >و ضاقَتْ عَلَیکُم الأرضُ بما رَحُبَت< (توبه: 25) چنان که زمین با همه فراخی اش، تنگ آمد که راه فرار و مأمنی نداشته باشیم. اگر بخواهیم این جمله را با توجه به قرآن معنا کنیم، باید بگوییم که مصیبت‌هایمان بسیار زیاد شد و ما ضعیف شدیم، دشمنان بر ما مسلط شدند و راه ظلم در پیش گرفتند.

«آسمان باز داشته شد» ممکن است معنای کنایی داشته باشد، اما معنای واقعی هم دارد. معنای واقعی نیز پاسخ به این دو پرسش است که چه کسی برکات آسمان را حرام کرد؟ و دوم این که برکات آسمانی چه بود که بر ما حرام شد؟ در پاسخ به سؤال اول باید گفت ظلمت گناهان و همان چیزی که باعث شده است بر ما بلا و مصیبت نازل شود. برکات آسمانی، هم شامل برکات مادی است؛ مثل باران، چنان که در روزگار قحطی می‌گویند نماز استسقا بخوانید و قبل از نماز به درگاه خدا، از گناهان توبه کنید؛ زیرا گناهان، درهای آسمان را می‌بندد. و هم برکات معنوی است که معصوم در بین ما نیست و ارتباط ما با عالم بالا قطع شده است. اینها از جمله نکاتی است که از تدبر در عبارات حاصل می‌شود.

«و أنتَ المُستعانُ و الیکَ المُشْتَکی و علیک المُعَوَّلُ فی الشِدَّةِِ و الرَّخاء»«المستعان» از ریشه (ع-و-ن) به معنای مساعده و کمک است. (معلوف، 1382: ماده «عون»). مستعان اسم مفعول است و «ال» که بر سر آن آمده، موصول است؛ در نتیجه معنایش چنین می‌شود: «تو کسی هستی که از او کمک گرفته می‌شود» که این جمله بر توکل دلالت دارد؛ زیرا توکل عبارت است از تکیه و اعتماد بر خدا به‌طوری که قلب انسان با یاد او آرام گیرد و بر اسباب و علل طبیعی تکیه نکند.

کسی‌که می‌داند خدای متعال، قادر است بدون اسباب و وسائط عادی، مطلوب انسان را عطا فرماید و هم‌ می‌تواند همه اسباب و وسایل را بی‌اثر کند، به این باور قوی دل است. (جباران، 1384: ج2، ص271) با توجه به این معنا، مفهوم جمله چنین می‌شود:«خدایا بلاها بر ما غالب گشته؛ آن قدر که امیدمان قطع شده و زمین بر ما تنگ آمده است؛ ولی هنوز یک امید دیگر باقی است و آن، امید به تو و کمک تواست».

«المشتکی» شکایت زمانی صورت می‌گیرد که ظالمی به مظلومی ظلم کند و مظلوم، دیگری را از سوء فعل ظالم خبر دهد (معلوف، همان: ماده «شکی»). راغب می‌گوید: «شکایت بردن، یعنی اظهار اندوه و در میان نهادن آن با دیگری». وقتی ماده «شکی» به باب برود، همان معنای ثلاثی مجرد را افاده می‌کند.

نکته‌ای که این جا قابل توجه است، این که «مشتکی» به واسطه «ال» معرفه شده و اسم معرفه باید مبتدا قرار گیرد و اگر نکره محض باشد، واجب است مؤخر شود. در نتیجه تأخر «مشتکی» جوازی بوده و این تقدیم و تأخیر، افاده حصر می‌کند. علاوه بر آن، این که «مشتکی» به صورت مصدری میمی آمده ـ با این که می‌توانسته به صورت فعل و جمله فعلیه بیاید -حصر را تقویت می‌کند؛ پس معنای جمله چنین می‌شود: «فقط به سوی تو است شکایت»

این شکایت، نتیجه جمله قبل است؛ زیرا در جمله قبل، توحید در فعل را به‌کار بردیم و قائل به این شدیم که فقط خدا می‌تواند کمک کند، پس به او شکایت کردیم؛ زیرا عقلاً جایز نیست به کسی شکایت کنیم که توانایی ندارد گره از کارمان بگشاید. این شکایت، نه تنها نتیجه توحید در فعل است، بلکه تأکیدی بر آن نیز هست. امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید:فالله الله أن تَشکوا الی من لا یشکی شَجوکُم و لا یَنقضُ برأیهِ ما قد اُبرِمَ لکم؛ (سید رضی، خ105) یعنی مبادا شکایت نزد کسی برید که نمی‌تواند آن را برطرف سازد و توان گره‌گشایی از کارتان را ندارد.

«معول» از ریشه «عَوَل» یعنی مستغاث و معتمد (معلوف، ماده«عول»)«شدة» و «رخاء» ضد یکدیگرند «رخاء» به معنای وسعت و گوارا بودن (همان ماده«رخو») و «شدّة» یعنی بسته شدن بوسیله حیله‌های روزگار (همان، ماده«شدد») مفهوم روان «شدة» و «رخا» سختی و آسانی است، پس معنای جمله چنین می‌شود: «برتوست تکیه و اعتماد در سختی و آسانی»این جمله صریح در اعلی درجه توکل است زیرا همان‌طور که گذشت توکل یعنی واگذار نمودن تمام امور به صاحب آن و اعتماد بر وکالت او (خمینی، 1380: ص214) و ما تمام امور را در سختی و آسانی به او سپرده‌ایم.

فهرست منابع

1. قرآن کریم، ترجمه ابوالفضل بهرام پور، قم: انتشارات دارالقرآن الکریم.

2. ابن فارس، احمد، معجم مقائیس اللغة، ج1و2، بیروت: دارالکتب الاسلامیه، بی تا.

3. ابن مکی، محمد (شهید اول)، المزار، بیروت، موسسه المعارف الاسلامیة، 1416ق.

4. ابن منظور، لسان العرب، قاهره، دارالمعارف، 1419ق.

5. ابن موسی بن طاووس، علی (حلی)، جمال الاسبوع، قم: دار الذخایر، 1411ق.

6. اسلامی یزدی، مهدی، تفسیر ادبی قرآن مجید، ج2، قم: رواق اندیشه، 1377ش.

7. اهری، عیسی، صحیفه المهدی، تهران: رسالت، 1385ش.

8. جباران، محمد رضا، درس نامه علم اخلاق، ج2، قم: ابتکار دانش، 1386ش.

9. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم: اسراء، 1384ش.

10. حائری یزدی، علی بن زین الدین، الزام الناصب فی اثبات الحجةالغائب، بیروت، موسسه اعلمی، 1422ق.

11. حسینی تهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، مشهد: علامه طباطبایی، 1427ق.

12. حسینی عاملی، سید محمد، المواعظ العددیه، قم: مصطفوی، بی تا.

13. حسینی موسوی جزایری، نور الدین نعمة الله، فروق اللغات، قم: الثقافة الاسلامیة، بی تا.

14. حسینی، سید محمد حسین، یاد محبوب، تهران: نشر آفاق، 1381ش.

15. حسینی، سید محمد مرتضی، تاج العروس، قم: دار الذکر، 1414ق.

16. خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، تهران: نشر آثار امام خمینی، 1385ش.

17. راغب اصفهانی، حسین، مفردات، ترجمه غلام رضا خسروی حسینی، تهران: مرتضوی، 1375ش.

18. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین.

19. شرتونی، رشید، مبادی العربیه، قم: دار الذکر، 1426ق.

20. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ترجمه ناصر مکارم شیرازی، بنیاد فکری و علمی علامه طباطبایی، 1370ش.

21. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه علی کرمی، تهران: وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 1380ش.

22. عاملی کفعمی، تقی الدین، المصباح، بی جا، رضی، 1405ق.

23. عبد الباقی، محمد فواد، المعجم المفهرس، قم: اسلامی، 1385ش.

24. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: درسهایی از قرآن، 1386ش.

25. قیومی اصفهانی، جواد، صحیفه المهدی، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، 1383ش.

26. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت: دار الوفاء، 1404ق.

27. محمدی، حمید، آشنایی با علوم بلاغی، قم: دارالذکر، 1386ش.

28. معلوف، لوئیس، المنجد، تهران: دار العلم، 1382ش.

29. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1381ش.

30. موسوی اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، تهران: عروج، 1384ش.

31. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، قم: هاجر، 1385ش.

32. نهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، قم: مسجد مقدس جمکران، 1384ش.

33. هراتیان، علی، دعاکلید ظهور، قم: وثوق، 1384ش.

پی نوشت:

[5]. «ذلک» اگر به معنای «هذا» باشد، از آن، تعظیم وبزرگداشت استفاده می شود (مجمع البیان، ج1، ص94)؛ ولی این معنا این جا به لحاظ لفظی ثا بت نمی شود.

زهرا بنویدی، دانش‌آموخته سطح 2 حوزه علمیه خواهران

منبع:مرکز تخصصی مهدویت


موضوعات مرتبط: مقالات دعا
برچسب‌ها: استغاثه, امام زمان, دعا, اضطرار
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:30  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
فضیلت زیارت امام رضا(ع) در ماه رجب

به گزارش رسا، زیارت حضرت رضا سلام الله علیه پاداش بی‌نظیری دارد و زمانی انسان به همه این پاداش‌ها دست می‌یابد و زیارت او مقبول می‌شود که آگاهانه و از سر معرفت به زیارت امام خود بشتابد. از نکته‌هایی که در این باره سودمند به نظر می‌رسد، آگاهی از موقعیت برجسته و منزلت ویژه بقعه مبارک امام رضا علیه السلام است.


 
جایگاه ویژه حرم امام رضا(ع)

 
بر طبق روایات معتبر، مرقد مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام بوستان سرسبز و خرمی است از بوستان‌های بهشتی و اگر آدمی بتواند خود را از پلیدی‌ها و وسوسه‌های شیطانی رهانیده و روح خود را شکوفا سازد و نفس را به فضیلت‌ها و پرستش خدای متعال آرایش دهد، در همین دنیا می‌تواند عطر دل انگیز بهشتی را از رواق‌های نورانی و اطراف ضریح که امواج ناپیدای کرانه انوار معنوی آن را در خود گرفته‌اند، ببوید و صداهای آن جهانی را بشنود و دریابد که حرم مطهر رضوی از باغ‌های خرم و بی‌نظیر بهشتی است. بلکه به یقین منزلت آن حرم فراتر از آن است؛ چه این که امام رضا علیه السلام جلوه رضوان خدای متعال است و این جلوه به حدی است که باغ‌های بهشتی در مقابل آن ناچیز می‌نماید.

 
حضرت رضا(ع) فرمود: «و هی بأرض طوس و هی و الله روضة من ریاض الجنة؛ این بقعه در سرزمین طوس است و سوگند به خدا که باغی است از باغ‌های بهشت.»

 
در روایتی دیگر فرمود: «این بقعه، بوستانی است از بوستان‌های بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان الهی و هم‌واره تا زمانی که در صور دمیده شود، گروهی از فرشتگان از آسمان به سوی آن مرقد مطهر فرود می‌آیند و گروهی از آنان از آن جا به سوی آسمان بالا می‌روند.»

 
امام هادی(ع) پس از آن به مستجاب بودن دعا در آن بقعه مبارک اشاره می‌کند و می‌فرماید: «دلیل مستجاب شدن دعا در آن جا، این است که آن محل و قبر آن حضرت، از بقعه‌های بهشت است و هر مؤمنی که آن جا را زیارت کند، خداوند او را از آتش نجات داده و داخل بهشت خواهد کرد.»

 
طبق روایت جناب شیخ صدوق، امام جواد(ع) با تعبیری لطیف به این نکته اشاره می‌کند. آن حضرت فرمود: «میان دو کوه طوس، مشتی از خاک بهشت گرفته شده و در آن جا گذاشته شده است؛ هر کس داخل آن شود، روز قیامت از آتش جهنم در امان خواهد بود.»

 
به احتمال زیاد، مقصود امام جواد(ع) از داخل شدن در حرم، زیارت آن حضرت باشد؛ به همان سان که احتمال می‌رود مقصود ظاهر سخن باشد. بر طبق ظاهر این حدیث حتی داخل شدن در روضه مطهر، آثار شگفت انگیزی دارد.

 
فضیلت زیارت با معرفت امام رضا(ع)

 
روایات مختلف و متعدد نشان می‌دهد زیارت هرگاه از روی معرفت باشد، زائر را به اهداف عالی می‌رساند. از امام باقر علیه السلام در این باره چنین نقل کرده‌اند: «فمن زاره عارفاً بحقه؛ کسی که حضرت را زیارت کند و حق او را بشناسد.»

 
این تعبیر از امام صادق، امام کاظم، امام رضا، و امام جواد علیهم السلام درباره آن حضرت نقل شده است. برطبق این روایات، پاداش زیارت آن حضرت زمانی به انسان خواهد رسید که زائر به حق آن حضرت معرفت داشته باشد و به درستی بداند چه کسی را زیارت می‌کند.

 
از بررسی مجموع روایات استفاده می‌شود که زیارت از روی معرفت، آن است که زائر معتقد باشد امام علی بن موسی الرضا علیه السلام هشتمین معصوم، حجت و خلیفه خداست و پس از او چهار معصوم حجت وخلیفه خدا در روی زمین خواهند بود. به عبارت دیگر، زائری حق امام هشتم را به درستی می‌شناسد که شیعه دوازده امامی باشد و تنها محبت و دوست داشتن ایشان کفایت نمی‌کند.

 
بزنطی از آن حضرت چنین نقل کرده است: «هر کس از دوستان من که حق مرا بشناسد و زیارتم کند، روز قیامت او را شفاعت خواهم کرد.»

 
بر طبق این حدیث، افزون بر دوستی حضرت، شناخت حق وی برای دستیابی به شفاعت آن حضرت لازم است. در روایتی دیگر از آن حضرت این گونه نقل کرده‌اند: «هر کس مرا زیارت کند و حق اطاعتی از مرا که خدای تبارک و تعالی بر مردم واجب کرده، بشناسد، من و پدرانم روز قیامت شفاعت کنندگان او خواهیم بود.»

 
امام صادق علیه السلام این حق را که شناخت آن اهمیت ویژه‌ای دارد به روشنی توضیح داده است. آن حضرت فرمود: «یکی از فرزندان من در شهر طوس در سرزمین خراسان کشته خواهد شد! هر کس او را زیارت کند و حق او را بشناسد، روز قیامت خودم دست او را خواهم گرفت و روانه بهشت خواهم کرد؛ گر چه اهل گناه کبیره باشد.»

 
از امام صادق پرسیدند: شناخت حق آن حضرت یعنی چه؟ حضرت فرمود: «یعنی بداند که او امام و حجت خداست و اطاعت از او واجب و او غریب و شهید است.»

 
بر طبق روایتی دیگر، امام صادق علیه السلام فرمود: «زیارت با معرفت امام حسین علیه السلام آن است که زائر بداند آن حضرت از ناحیه خدای عزوجل امام است و اطاعت از ایشان بر همه مردم واجب است.»

 
درباره حضرت رضا علیه السلام نیز فرمود: «کسی که آن حضرت را زیارت کند و معتقد باشد که ایشان پس از پدرش موسی بن جعفر، امام معصوم و حجت خداست و بر همه مردم اطاعت از ایشان واجب است، مانند کسی است که رسول خدا صلوات الله علیه و آله را زیارت کرده است.»

 
به طور خلاصه، بر طبق روایات مختلف زیارت از روی معرفت عبارت است از: یک- زائر معتقد باشد که امام رضا علیه السلام امام معصوم و حجت خدا است. دو- زائر بر این باور باشد که او هشتمین امام معصوم است. سه- زائر اعتقاد داشته باشد که پس از ایشان چهار امام معصوم دیگر و قبل از ایشان هفت امام معصوم دیگر که آخرین آن‌ها حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام است، وجود داشته است.

 
همه این سه نکته را می‌توان در یک مسئله خلاصه کرد و آن این که زائر شیعه دوازده امامی باشد. افزون بر نکته‌های یاد شده، در برخی از روایات اشاره شده بود که زائر آن حضرت بداند که ایشان غریب است و در غربت و به دور از خانواده‌اش به شهادت رسیده است؛ یعنی امام غریب و شهید است.

 
 پیش گویی از آینده

 
همان طور که از جناب علی بن مهزیار و حضرت عبدالعظیم حسنی نقل شد، در آن روزگار شمار زائران حضرت رضا علیه السلام بسیار کم بود؛ به گونه‌ای که جناب عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام نقل کردند که از این مسئله بسی شکوه داشت. تا آن جا که اشک‌های آن حضرت بر گونه‌هایش جاری شد. از این رو، هم‌واره مؤمنان را تشویق می‌کردند به زیارت آن مرقد مطهر بروند. اما حضرت رضا علیه السلام خود از آینده مرقد مطهرش خبر داد. آن حضرت به شاعر معروف، جناب دعبل خزاعی فرمود: «طوس در آینده به محل رفت و آمد شیعیان و زائران من تبدیل خواهد شد. شیعیان و دوستانم از دور و نزدیک برای زیارت من به طوس خواهند آمد.»

 
نیز از آن حضرت نقل شده است: «خدا این مکان(مرقد مرا) محل رفت و آمد شیعیان و دوستان من قرار خواهد داد...» همان طور که آن حضرت اشاره فرمودند: مرقد ایشان از غربت در آمده و در روزگار ما شب و روز مردان و زنان مؤمن از دور و نزدیک با دل‌هایی آکنده از عشق و محبت فرزند فاطمه(س)، به سوی آن مرقد مطهر می‌آیند و با سلام‌های برآمده از ژرفای جانشان در برابر علی بن موسی الرضا علیه السلام فروتنی کرده و می‌کوشند قطره‌ای از دریای ناپیدای کرانه حقوق اهل بیت(ع) را ادا کنند و از آن پایگاه معنویت و کانون ریزش و خیزش رحمت‌های الهی جرعه‌ای بنوشند و از آن بوستان سرسبز و با صفای بهشتی گلی بچینند.

 
زمان زیارت

 
زیارت پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله و همه معصومان علیهم السلام در همه زمان‌ها مفید و مناسب است؛ چه این که در نهایت از بهترین راه‌های تقرب به خدای متعال است و نباید از آن غفلت ورزید. بلکه باید فرصت‌ها را غنیمت شمرد و هرگاه زمینه زیارت حضرت رضا علیه السلام فراهم شد، از آن بهره برده و به زیارت آن حضرت شتافت.

 
اما به طور کلی عبادت خدای متعال در برخی از زمان‌ها و مکان‌ها مؤثرتر است. به عنوان مثال، ماه رمضان، شعبان، رجب، شب و روز جمعه و دسته‌ای دیگر از ایام و لیالی که بر طبق روایات، دعا، زیارت و عبادت در آن زمان‌ها بیشتر اثر دارد. از این رو، زیارت آن حضرت نیز در چهارچوب این قاعده کلی در ساعت‌های خاص مانند ثلث آخر شب، قبل از اذان صبح، بین الطلوعین، شب جمعه و... مؤثرتر خواهد بود. با این حال، بر زیارت آن حضرت در دو زمان خاص تأکید شده است.

 
ماه رجب

 
بر طبق روایتی که پیش‌تر از این نقل شد و در کتاب‌های معتبر شیعه، از قبیل کافی، تهذیب الاحکام، کامل الزیارات، عیون اخبار الرضا و... گزارش شده است، امام جواد علیه السلام فرمود: «زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام از حج فضیلت بیشتری دارد.»

 
آن حضرت در پاسخ به این سؤال که هر گاه کسی به حج رفته و پس از بازگشت از حج به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شده و آن گاه هزینه و مقدمات سفر دوباره به حج برایش فراهم شد، آیا بهتر است به حج رود یا برای زیارت امام رضا علیه السلام راهی خراسان شود، فرمود: «... اگر به خراسان رود و به امام رضا علیه السلام  سلام کند، فضیلت بیشتری دارد. لیکن این سفر باید در ماه رجب باشد و سزاوار نیست در این ماه انجام شود؛ چون حکومت به خاطر آن از ما و شما بدگویی می‌کند.»

 
همان طور که جناب علامه مجلسی از این روایت برداشت کرده، این روایت نشان‌گر آن است که زیارت آن حضرت در ماه رجب مستحب مؤکد است و به طور خاص در این ماه بر آن تأکید شده است. دومین نکته‌ای که جناب مجلسی از این روایت فهمیده، آن است که به سبب تقیه، زیارت آن حضرت ترک می‌شود؛ زیرا امام جواد علیه السلام فرمود: اگر در این زمان به زیارت آن حضرت روید، ما و شما، یعنی شیعیان را آزار خواهند داد؛ از این رو، هر زمانی که این گونه باشد، زیارت حضرت طبق این حدیث ترک می‌گردد.

 
در روایتی دیگر، از امام جواد علیه السلام نقل کرده‌اند: «زیارت امام رضا علیه السلام در همه زمان‌ها خوب است، ولی با فضیلت‌ترین زمان زیارت آن حضرت، ماه رجب است.»

 
ایام مخصوص به حضرت رضا(ع)

 
سخنان جناب علامه مجلسی در بحارالانوار نشان‌گر آن است که بر استحباب زیارت آن حضرت در ایامی که به گونه‌ای به ایشان ارتباط دارد، تأکید بیشتری دارد. این ایام عبارت است از: یک- روز تولد آن حضرت؛ یعنی یازدهم ذی قعده. دو- روز شهادت آن حضرت؛ آخر ماه یا هفدهم ماه صفر و یا بیست و چهارم ماه رمضان. سه- روز بیعت مردم با ایشان؛ یعنی روز اول یا ششم ماه رمضان. در آینده به ششم رمضان اشاره خواهد شد. چهار- روز بیست و سوم ذی قعده که بنابر قولی در چنین روزی آن حضرت به شهادت رسیده است. سید بن طاووس می‌نویسد: در برخی از آثار دانشوران غیر عرب شیعه، بر این نکته تأکید شده است. پنج- روز بیست و پنجم ماه ذی القعده، معروف به روز «دحو الارض»؛ یعنی روزی که خدای متعال زمین را گسترانید و عبادت در آن روز آثار و برکات عظیم و بی‌مانندی دارد. زیارت حضرت رضا علیه السلام در این روز بسیار تأکید شده است و جناب میرداماد آن را از افضل اعمال این روز دانسته است. شش- روز ششم ماه رمضان. سید بن طاووس می‌نویسد: روایت شده است که مناسب است دو رکعت نماز خوانده شود و در هر رکعت حمد یک بار و سوره توحید بیست و پنج بار قرائت شود و مناسب آن است که این نماز در حرم مطهر حضرت رضا پس از زیارت آن حضرت خوانده شود. هفت- روز چهارشنبه. سید بن طاووس در جمال الاسبوع می‌نویسد: روز چهارشنبه به نام امامان موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی و علی بن محمد علیهم السلام است. از این رو، زیارت آن حضرت در چنین روزی مستحب است. هشت- روز جمعه، زیارت پیامبر، حضرت فاطمه و دوازده امام و از جمله حضرت علی بن موسی الرضا علیهم السلام مستحب است.

 
چرا امام هشتم را رضا نامیدند؟

 
میان همه‌ نام‌ها و القاب هشتمین امام شیعیان، حضرت علی‌ بن موسی(ع)، لقب «رضا» به معنای خشنود و خرسند از همه مشهورتر است. اما آن حضرت از چه چیزی خرسند بودند که به این نام شهره شدند؟ نام اصلی امام هشتم «علی» است و لقب یا نام معروفش رضاست. به طوری که از روایات فهمیده می‌شود، ‌علت نام‌گذاری رضا بر آن حضرت از چند جهت است: 1- آن حضرت مورد رضا و پسند خداوند در آسمان و رسول خدا(ص) و امامان در زمین بود.(بحار الانوار، ج49، ص4) 2- مخالف و موافق شیعه و سنی او را پسندیدند و آن حضرت مورد رضا و پسند همه بود. 3- آن حضرت راضی به رضای پروردگار بود و این خصلت ارزشمند را که مقامی بالاتر از مقام صبر نیست، به طور کامل داشت.(انوار البهیّه، ص 14)

 
جالب این که به دلیل رابطه میان مأمون و امام رضا(ع) و قبول ولایت‌عهدی از سوی ایشان، این سؤال در زمان حیات حضرت و چندی پس از آن نیز مطرح شده است و برخی دلیل آن را رضایت‌مندی امام از پذیرش ولایت‌عهدی عنوان می‌کردند!

 
در روایات آمده شخصی از فرزند امام رضا(امام جواد علیهما السلام) علت این نام‌گذاری پدر را جویا می‌شود. حضرت جواد(ع) ضمن رد هر گونه رضایت پدر بزرگوارش از پذیرش ولایت‌عهدی، به صراحت می‌فرماید: دروغ گفتند و به گناه اندر افتادند! چنین نیست، بلکه خداوند تبارک و تعالی او را «رضا» نام داده است؛ زیرا او در آسمان خدا از او راضی بود و در زمین خدا از پیامبر و امامان پس از او رضایت داشت.

 
آن شخص از امام می‌پرسد: مگر همه‌ نیاکان چنین نبودند که خدای عزوجل و پیامبرش از او راضی باشند، پس چرا در این میان، تنها پدر شما را رضا نامیدند؟

 
امام جواد(ع) در پاسخ فرمود: چون همان گونه که همسویان و دوستانش از او خرسند بودند، دشمنان و مخالفانش هم از وی رضایت داشتند و این وضعیت برای هیچ یک از نیاکان ایشان رخ نداده بود؛ از همین رو تنها او را «رضا» نامیده‌اند.

 
در روایت دیگری هم آمده است که حضرت موسی‌ بن جعفر(ع) هر گاه فرزندش علی ‌بن موسی را خطاب می‌کرد، او را با کنیه «ابوالحسن» فرا می‌خواند و هنگامی که می‌خواست فرزندش را نزد او آورند یا درباره‌ او سخن می‌گفت، وی را با لقب «رضا» نام می‌برد. این در حالی است که آن زمان، هنوز نه از حکومت مأمون خبری بود و نه از ولی‌عهد شدن امام رضا(ع)!


موضوعات مرتبط: اعمال ماه رجب المرجب
برچسب‌ها: امام رضا, توسل, زیارت, شفاعت
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:29  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
مدفن حضرت زینب(س) کجاست؟

به گزارش فارس، یکی از مسائلی که در تاریخ اسلام مورد بحث و گفت‌وگوست، محل دفن برخی از شخصیت‌های بزرگ از جمله حضرت زینب(س) دختر امام علی علیه‌السلام است. آیا حضرت زینب در شام مدفون است؟

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم، در یادداشتی این مسأله را بررسی کرده است.

 

 

فرزندان امیرالمؤمنین علی ـ علیه‌‌السّلام ـ همه از یک مادر نبوده‌اند هرچند نام برخی از آنها یکی بوده است.

علت اصلی اختلاف در محل مزار حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ، اشتراک نام آن بانوی مجلله با بانوان دیگری است که آنها نیز زینب نام دارند و در کنیه و بعضاً نسب با آن حضرت مشترکند.

از جمله امیرالمؤمنین ـ علیه‌السّلام ـ سه فرزند داشتند به نام زینب، نخستین آنها فرزند حضرت فاطمه ـ علیها‌السّلام ـ و زینب کبری خوانده می‌شد. هر چند زینب کبری ـ علیهاالسلام ـ ، ملقب به ام‌کلثوم بود، امّا شهرت او به همان زینب کبری بوده نه ام‌کلثوم.

حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ با پسرعمویش عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، ازدواج کرد و از این پیوند صاحب چند فرزند شد که عبارتند از: علی، عون‌اکبر، عباس، محمد، أم‌کلثوم.(1)

زینب دیگر نیز که زینب وسطی نامیده می‌شد، ملقب به ام‌کلثوم بوده و در زمان حیات امیرالمؤمنین از دنیا رفته‌اند.(2)

زینب صغری نیز فرزند سوم امیرالمؤمنین ـ علیه‌السّلام ـ بود، که از مادری ام‌ولد به دنیا آمد و با پسر عمویش محمد بن عقیل ازدواج کرد. او سه فرزند به دنیا آورد به نام‌های قاسم، عبدالله و عبدالرحمن. زینب صغری که او هم ام‌کلثوم نامیده می‌شد، در مدینه وفات یافت.(3)

زینب دیگری هم در مدینه رحلت کرد همان‌جا مدفون شد و او زینب دختر رسول خدا(ص) بود. ایشان فرزند خدیجه کبری بود و در زمان حیات رسول خدا(ص) در سال هشتم هجرت در مدینه چشم از جهان فرو بست.(4)

زینب بنت یحیی المتوج بن الحسن الانور بن زید الأبلج بن الحسن السبط بن علی بن ابی‌طالب نیز بانوی دیگری است که با زینبات نامبرده خلط شده است.(5)

از منابع تاریخی ظاهراً فقط صاحب تحفة الاحباب از ایشان یاد می‌کند و می‌گوید: «من در سال 1340 ق در سفری که به مصر داشتم،‌ مزار او را در آن سامان زیارت کردم.» پس از مؤلف تحفة الاحباب، ناسخ التواریخ نیز آن را به نقل از همین کتاب، تکرار می‌کند.(6)

نسبت به محل مزار بانو زینب کبری(س) مجموعاً 3 نظریه وجود دارد که یک به یک آنها را بررسی می‌کنیم.

1: بقیع در مدینه در کنار مزار عبدالله بن جعفر.(7)

2: در راویه محلی نرسیده به دمشق در شام در کنار مزار عبدالله بن جعفر.(8)

3: در مصر.

کسانی که قائل به نظریه نخست هستند، مانند صاحب اعیان الشیعه دلیل خود را عدم‌الدلیل ذکر می‌کنند و می‌فرمایند: «ما دلیلی نداریم که حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ بعد از این‌که از شام به مدینه بازگشتند، دوباره از مدینه خارج شده باشند بنابراین لازم می‌آید که ایشان در مدینه دفن شده باشند».(9)

این سخن صحیح نیست. زیرا در روایتی از مصعب بن عبدالله نقل شده است که وقتی عبدالله بن زبیر به بهانه خونخواهی حسین در مکه قیام کرد و یزید را از خلافت خلع نمود و مردم را علیه وی برمی‌انگیخت، این خبر به اهل مدینه رسید و در آنجا هم حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ خطبه‌ای خواندند و مردم را به قیام علیه یزید تحریض کردند.

خبر این سخنرانی به عمرو بن سعید (گماشته یزید) رسید، نامه‌ای به یزید نوشت و او را از این مسأله مطلع کرد. یزید در پاسخ نامه دستور داد که حضرت زینب ـ سلام‌الله علیها ـ را از مدینه اخراج کنند تا از آنجا به هر سرزمین دیگری که می‌خواهد برود و آنجا سکنی گزیند.

حضرت زینب ـ سلام‌الله علیها ـ در برابر این دستور مقاومت می‌کنند امّا با مشورت و اصرار بانوان بنی‌هاشم به ویژه زینب بنت عقیل، تصمیم می‌گیرند که از مدینه به سرزمینی امن هجرت کنند و با شماری از بانوان بنی‌هاشم از آنجا بار سفر را می‌بندند.(10)

روایات دیگری نیز با همین مضمون وجود دارد که می‌تواند بر این امر صحه بگذارد.(11)

بنابر آنچه گفتیم معلوم شد که حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ از مدینه خارج شدند امّا این‌که آیا به شام سفر کردند یا مصر، در سخنان بعدی خواهیم گفت.

عده‌ای دیگر همچون مرحوم شیخ بهایی و پیروان ایشان معتقدند که حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ در راویه در کنار مزار عبدالله بن جعفر در شام مدفونند.

اینان علت هجرت این بانو به شام را چنین بیان می‌کنند که در آن هنگام قحطی و گرسنگی سختی بر مدینه چنگ انداخت و در کنار آن امراضی چون وبا و طاعون جان بسیاری از مردم را گرفت.

عبدالله بن جعفر همسر حضرت زینب نیز شخص ثروتمندی بود، حتی باغ‌ها، مزارع و روستاهایی در شام داشت. امّا ثروت‌ کلان او با سخاوتش در آمیخته بود و برای نجات مردم از گرسنگی تمامی دارایی خود در مدینه را از دست داد لذا پس از مدتی وقتی خود دچار فقر و تهیدستی شد، برای نجات خویش و حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ آهنگ سفر کرد و با حضرت به شام آمد تا اموال خود را در آن سامان مورد استفاده قرار دهد. امّا متأسفانه پس از مدتی زندگی در دمشق در محلی به نام راویه بانو زینب کبری رحلت کردند و همانجا به خاک سپرده شدند و مزار ایشان در کنار مزار عبدالله که او نیز در همانجا مدفون شد، قرار دارد.

این نظریه هم با توجه به دلایلی چند چندان قوی به نظر نمی‌رسد:

1. بر اساس نظر مشهور و تاریخ‌نگاران معتبر، مزار عبدالله بن جعفر در حجاز است و در منابعی همچون عمدة الطالب، الاستیعاب، اسد الغابة، الاصابة و ... آمده است که عبدالله در مدینه وفات کرد و در بقیع دفن شد.

2. این‌که حضرت زینب ـ سلام‌الله علیها ـ به دلیل قحطی و گرسنگی و فرار از وبا و ... همراه عبدالله به شام آمده باشد، ریشه تاریخی ندارد، بلکه صرفاً یک حدس و استنباط از سوی برخی تاریخ‌نویسان است. زیرا همین که دیده‌اند مزار موجود در راویه در خارج از دمشق مربوط به زینب است، ذهنشان از زینب به فرد اکمل آن یعنی زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ متبادر شده است، و خواسته‌اند برای علت حضور حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ در آنجا دلیلی از پیش خود مطرح سازند و وجهی بتراشند.

3. هیچ مورخی نگفته است، عبدالله بن جعفر در خارج از شام (راویه) باغ، مزارع، روستا و ... داشته است، تا این‌که بخواهد به آن دیار هجرت کند و به کار آن بپردازد.

4. به فرض آن‌که عبدالله در شام باغ و بستانی داشته باشد، چه انگیزه‌ای وجود دارد که ایشان همسرش حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ را هم به آنجا بیاورد؟ زینبی که پیش از آن در لباس اسارت به شام آمده بود و به صورتی نامناسب همراه برادرزاده‌اش امام زین‌العابدین ـ علیه‌السّلام ـ به دربار یزید خوانده شده بود. آیا اصلاً‌ می‌توان تصور کرد که زینب(س) با آن همه مصیبتی که در شام دید، باز هم به آنجا رغبتی داشته باشد. اگر دلیل آمدن به شام گرسنگی و قحطی بود می‌توانست از راهی‌ ساده‌تر این مشکل را حل کند. و علاوه بر این چرا فقط حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ را به شام آورد و بقیه اهل و عیالش را با آن گرسنگی‌ها و قحطی‌ها در حجاز رها کرد؟!

بنابراین با توجّه به ادله‌ای که بیان کردیم، دلیل حضور حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ در شام را نمی‌توان به نحوی که گفته‌اند بپذیریم، بلکه می‌توانیم آن را به گونه‌ای دیگر اثبات کنیم.

اگر به خاطر داشته باشید پیش از این گفتیم که حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ به دستور یزید -لعنةالله علیه- از مدینه تبعید شدند.(12) معنای این سخن آن است که باید دلیل حضور حضرت زینب کبری(س) در شام را اقامت اجباری به دستور یزید دانست، نه هجرت ناشی از قحطی و همراهی با همسرش عبدالله بن جعفر و ... چنان‌که پیش از این آنها را پاسخ گفتیم. بنابراین می‌توان نظریه دوم را فی‌الجمله به تقریری که بیان شد، پذیرفت.

امّا نظریه سوم، که قول ضعیفی است و تنها در کتاب اخبار الزینبات روایاتی دال بر هجرت حضرت زینب کبری ـ سلام‌الله علیها ـ به مصر وجود دارد که اکثراً مرفوعه و ضعیف است، (13) و احتمالاً در اخباری هم که در این کتاب ذکر شده میان زینب بنت یحیی، و زینب بنت علی ـ علیه‌السّلام ـ خلط شده است.

 

پی نوشت:

1. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410 ق، ج 8، ص 340. عزالدین جزری، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج7، ص130.

2. ابی الحسین یحیی بن حسن بن جعفر بن اعرج بن حسین بن زین‌العابدین، اخبار الزینبات، نسخه خطی، بی‌تا، بی‌نا، ص 123.

3. اخبار الزینبات، ص 125.

4. عزالدین جزری، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج7، ص130.

5. سید محسن امین، اعیان‌الشیعه، بیروت، دارالتعارف، 1403 ق، ج7، ص142.

6. سپهر، میرزا عباس قلی خان، ناسخ التواریخ، چاپ بمبئی، ص 65، (به نقل از اعیان‌الشیعه).

7. سید محسن امین.همان.

8. بهایی، به نقل از نهضة الحسین، ص 97 و وسیلة الدارین فی انصار الحسین، ص 140.

9. سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص140.

10. اخبار الزینبات، همان، ص 115.

11. همان، ص 117.

12. ر.ک: اخبار الزینبیات، همان ،ص 4 .

13. اخبار الزینبات، همان، ص120.


موضوعات مرتبط: زیارتگاه ها
برچسب‌ها: حضرت زینب, شام, مدفن, حرم
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:28  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
آیت الله قرهی : پیش‌بینی آیت‌الله قندهاری از فتنه‌‌ 88 و فتنه بزرگتر(اکبر)
"عماریون"- آیت‌الله دکتر روح‌الله قرهی در تهران و در خانواده‌ای متدین متولد و هم‌زمان با گذراندن دوره متوسطه تحصیلات حوزوی خود را آغاز کرد. وی پس از گذراندن دوره مقدمات و تفسیر نزد آیت‌الله حاج شیخ احمد ادیب، حجت‌الاسلام و المسلمین حاج سید نورالدین دزفولی و حجت‌الاسلام و المسلمین حاج میرزا علی‌اصغر هرندی در سال ۱۳۵۹ عازم قم شد و سطوح عالیه حوزوی را در قم گذراند. آیت‌الله قرهی سطوح عالی فقه و اصول خود را نزد آیات عظام گلپایگانی، مرعشی نجفی، تبریزی، بهجت، مکارم شیرازی و آیات حسن‌زاده آملی و جوادی آملی گذراند و در نهایت از آیت‌الله مرعشی نجفی اجازه‌نامه اجتهاد کسب کرد.

آیت‌الله قرهی در دوران هشت سال دفاع مقدس کنار تحصیل دروس حوزوی بارها در میدان نبرد حق علیه باطل حضور پیدا کرد و در سال ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی فاو بر اثر گاز خردل، شیمیایی شده و در سال ۱۳۶۵ نیز در منطقه عملیاتی شلمچه با اصابت ترکش و تخلیه چشم راست و ساییدگی مهره‌های ستون فقرات به خیل جانبازان جنگ تحمیلی پیوست. این جانباز هفتاد درصد، پس از جنگ تحمیلی، تدریس مکاسب، کفایه، تجرید العقاید، نهایه الحکمه را در مدرسه علمیه فیضیه قم آغاز کرد، اما به‌سبب آسیب‌های ناشی از مواد شیمیایی و دستور پزشکان، از سال ۱۳۷۴ از شهر مقدس قم به‌سوی تهران هجرت کرد.

این استاد اخلاق پس از دریافت مدرک دکترای فلسفه غرب از دانشگاه هامبورگ، در تهران به تدریس فلسفه، حقوق و معارف در دانشگاه‌های نیروی انتظامی، علامه طباطبایی، امام صادق علیه السّلام و تهران مشغول شد. وی از سال ۱۳۸۱ با تأسیس حوزه علمیه امام مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف در شهرک حکیمیه تهران فعالیت‌های دانشگاهی خود را متوقف کرده به تربیت طلاب پرداخت. رئیس حوزه در مدرسه علمیه امام مهدی افزون بر تدریس اخلاق،‌ تفسیر قرآن، ادبیات، منطق و کلام، دوره روش تحقیق را نیز ویژه طلاب برگزار کرد و از سال تحصیلی ۱۳۸۸ تدریس خارج اصول را نیز آغاز نمود.

مؤسس حوزه علمیه امام مهدی تهران تاکنون آثاری چون «گوهرهای فوق‌عرشی» (ج۱) شامل شرح دعای ابوحمزه ثمالی، «اکسیر رمضان»، «تفسیر قرآن کریم سوره حمد» (در چند مجلد)، «حج عارفان»، «اخلاق الهی و سیر و سلوک انسانی»، «الحصول فی علم الاصول»، «زندگانی امام حسین علیه السّلام از منظرهای مختلف»، «اصول فقه»، «شرح آداب الصلاة امام خمینی(ره)» و «شرح رساله ذکر و ذاکر علامه حسن‌زاده آملی» را تألیف نموده که بعضی از این کتب به چاپ رسیده و مابقی در شرف انتشار است.

آیت‌الله قرهی ضمن بازدید از خبرگزاری تسنیم، با خبرنگاران و مدیران این خبرگزاری درباره مسائل روز و در حوزه‌های مختلف فرهنگی و سیاسی به گفت‌وگو پرداخت و پس از شنیدن توضیحات مدیران سرویس‌های مختلف، نکاتی درباره هریک از سرویس‌ها و بخش‌های خبری عنوان کرد و در ادامه، در گفت‌وگویی تفصیلی به بیان مبسوط نظرات و دیدگاه‌های خود درباره تمدن نوین اسلامی و بایسته‌ها و لوازم آن پرداخت. بخش ابتدایی از سخنان آیت‌الله قرهی که نکات خوب و برجسته‌ای در خلال بازدید ایشان از بخش‌های خبری خبرگزاری را شامل می‌شد منتشر می‌شود و مشروح گفت‌وگو در موضوع تمدن اسلامی و مقوله سبک زندگی در روزهای آینده منتشر خواهد شد. در این بخش از سخنان آیت‌الله قرهی نکات خاصی به‌نقل از بسیاری از علما و بزرگان درخصوص رهبر معظم انقلاب بیان شده است.

آیت‌الله قرهی پس از شنیدن گزارشی از روند فعالیت‌های خبرگزاری تسنیم که توسط مجید قلی‌زاده مدیرعامل خبرگزاری تسنیم ارائه شد، عنوان داشت: چند نکته است که دوست دارم بیان کنم. یکی این که من اعتقاد دارم وقتی که رهبر معظم انقلاب قبل از ورود مستقیم به مطلبی، ابتدا با ایما و اشاره به آن می‌پردازند، خبرگزاری‌ها بایستی وارد میدان شوند و روی آن کار کنند. برای مثال بحث صاحب اولاد و فرزنددار شدن را با ایما و اشاره فرموده بودند، اما کسی روی آن کار نکرد. ما چند سال پیش زمانی که از حج برگشته بودیم، درباره نسل صحبت کردیم و گفتیم یکی از اولیای مرتبط با امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه گفته است که یکی از نارضایتی‌های وجود مبارک حضرت نسل است. بعضی گفتند این خلاف نقل آقا است و بنده گفتم اتفاقاً عین کلام ایشان است و به مسئولین نیز در خفا بیان شده است.

یک مثال دیگر بحث‌های ایشان راجع به مسئله زن است که باید به تکریم آن بپردازیم. ما نخواسته‌ایم زن را محدود کنیم و معتقدیم حتی باید خانم‌ها مستقیم در فعالیت‌های اجتماعی حضور فعال داشته باشند و دنبال خبرنگاری و پزشکی و... بروند. شما امروز می‌بینید که صهیونیسم جهانی و وابستگان آن همه در یک جبهه هستند؛ شما نیز باید در یک جبهه، سنگر دفاعی عالی تشکیل دهید و دنیا را با مطالب خبری فتح کنید و هر از گاهی نشست‌های مشترکی با خبرگزاری‌های دیگر داشته باشید و حتی گاهی یک خبر را با یکدیگر روی سایت بگذارید و این نکته ان‌شاءالله نتایج خوبی در پی خواهد داشت.

آشنایی با آیت‌الله مولوی قندهاری

آیت‌الله قرهی در بخش دیگری از سخنان خود به عالم ربانی آیت‌الله مولوی قندهاری که مطالب زیادی را به‌نقل از او بیان می‌کند، اشاره کرد و درباره آشنایی خود با ایشان گفت: من خودم ابتدا ایشان را نمی‌شناختم. یک‌بار در عالم رؤیا دیدم که به حرم حضرت ثامن الحجج علیهم السّلام می‌روم. در آن رؤیا محضر شیخ حر رفتم و گفتم: شما بخواهید که حضرت ما را بپذیرد. زمانی که نزد شیخ حر می‌رفتم، هنگام پایین رفتن از پله‌ها دیدم شیخی در حال بالا آمدن است و هرچه بالا می‌آید بزرگ‌تر به نظر می‌آید. یک‌دفعه نزدیک بود به من برخورد کند که از خواب پریدم و با خود اندیشیدم: موضوع چه می‌تواند باشد؟ گفتم شاید این‌گونه باشد که شیخ حر می‌خواهد بگوید: من از تو راضی نیستم، یا ناراحتند از اینکه قبل از رسیدن به خدمت حضرت رضا علیه السّلام به خدمت ایشان رفته‌ام.
http://www.jahannews.com/images/docs/files/000289/nf00289192-1.jpg

دو ساعتی به اذان صبح مانده بود، تصمیم گرفتم نخوابم و با خود گفتم برای نماز صبح خدمت آیت‌ا‌لله مرعشی نجفی که به کبوتر حرم هم مشهور بودند، می‌روم و تعبیر خواب را از ایشان می‌پرسم. صبح بعد از اذان به دست‌بوسی ایشان رفتم و شرایطی پیش آمد که نشد خوابم را تعریف کنم یعنی بالکل قضیه از ذهنم رفت و فراموش کردم که چرا به حرم و خدمت ایشان رفته بودم. از این ماجرا چندماهی گذشت و ذره ای در ذهنم چیزی باقی نمانده بود که چنین خوابی دیدم یا چنین ماجرایی برایم اتفاق افتاده است. این قضیه گذشت و من جبهه رفتم و بعد از برگشت از جبهه، هوای حضرت ثامن الحجج علیهم السّلام به سرم زد. شش ماه از آن رؤیا گذشته بود و تقریباً از ذهنم پریده بود که با دوستانم به زیارت امام رضا علیه السّلام رفتیم. هنگام تشرف به محضر شیخ حر به همان قاعده دیدیم پیرمردی به‌همراه کسی که دستش را گرفته است از پله‌های آنجا بالا می‌آید. خطاب به ایشان گفتم: سلام علیکم، نگاه کردند و جواب سلامم را دادند. در ذهن خود گفتم: ایشان را در کجا دیده‌ام؟ ذهنم به دفتر مراجع در قم رفت و از آن‌جایی که به دفتر تک‌تک علما سر می‌زدم و همه دوستان آنجا را می‌شناختم در همان فاصله کوتاه هرچه در ذهن جست‌وجو کردم به جوابی نرسیدم. ناگهان یادم آمد که این همان خواب است و ایشان همان فردی است که در خواب دیده بودمشان. به یکی از دوستانم گفتم: الآن برمی‌گردم، و به سراغ ایشان رفتم. نزدیک مزار آیت‌الله نخودکی بودند که بعدها فهمیدم به‌سمت منزل می‌رفتند. به حضورشان مشرف شدم و ایشان تا مرا دیدند، گفتند: منتظر شما بودم، و آنجا فهمیدم که عرض مرا به امام رسانده‌اند و این برایم بسیار عجیب بود.

خاطره شیخ علی خسروی از آیت‌الله مولوی قندهاری

آیت‌الله قرهی در ادامه شرح آشنایی خود با آیت‌الله مولوی قندهاری به شرح خاطره‌ای از شیخ علی خسروی پرداخت و گفت: آقا شیخ علی خسروی می‌گفت که در جهاد سازندگی مشهد یک مطلبی برایش پیش آمد که از امام رضا علیه السّلام خواسته بود یک نفر سر راهش قرار بگیرد و دستش را بگیرد. آیت‌الله مولوی قندهاری پیدا شده بود و دست ایشان را گرفته بود. تعریف می‌کنند: بعد از مدتی دیدم آیت‌الله قندهاری راجع به انقلاب و امام هیچ حرفی نمی‌زند و هیچ‌چیزی نمی‌گوید. در دل خودم گفتم: الآن دوستان می‌گویند که شیخ علی دیوانه است که جهاد را رها کرده است و دنبال شیخی رفته است که هیچ حرفی درباره انقلاب و این‌ها هم نمی‌زند. نکند این فرد ضدانقلاب باشد. می‌گفت: در همین حین که ایشان در اتومبیل کنار من نشسته بود و من به این مسائل فکر می‌کردم سه بار ایشان خم شد و به من نگاه کرد من هم به ایشان نگاه می‌کردم و مجدد همین فکرها در سرم می‌چرخید. دفعه سوم که ایشان من را نگاه کرد به من گفت: چه شده؟ چرا با خودت حرف می‌زنی؟ گفتم: من چیزی نگفتم. گفت: نگفتی ولی تو فکر که کردی. حالا تو خمینی‌شناس شده‌ای؟ با خودت حرف نزن!

پیش‌بینی شیخ ژولیده؛ شیخ فضل‌الله بر دار می‌شود و شیخ عبدالکریم مؤسس حوزه علمیه قم

آیت‌الله قرهی در بخش دیگری از صحبت‌های خود به‌نقل از مرحوم آیت‌الله بهجت برای تأیید چنین حالات و جایگاهی میان برخی علمای بزرگ شیعه و آگاهی آنان به احوال اطرافیان و شیعیان گفت: یک‌بار مرحوم آیت‌الله بهجت فرمودند که آقای شیخ فضل‌الله نوری می‌گوید: من به مجلس میرزای بزرگ (میرزای شیرازی) رفته بودم و در آنجا بودم، دیدم شیخی ژولیده آمد و به افراد اعتنایی نکرد و در گوشه‌ای از مجلس نشست. اما صاحب مجلس به‌احترام ایشان تمام‌قامت بلند شد. مجلس بحثی بود و یک بحث فقهی پیش آمد و دیگران جواب‌هایی به این سؤال میرزا دادند و نوبت به ایشان رسید و جواب عالی دادند که میرزا فرمودند: بله، صحیح همین است. من نیز یک سؤال فقهی داشتم و به‌نزد این فرد رفتم تا سؤال خود را بپرسم. تا سلام کردم گفت: سلام باباجان، اسمت چیست؟ گفتم: من فضل‌الله نوری هستم، گفت: عجب نکند تو همان شیخ شهید ما باشی که در تهران به دار آویخته می‌شوی؟ شیخ گفت: من جا خوردم. حالم تغییر کرد و با خود گفتم: من از طبرستان به نور آمده‌ام تا درس بخوانم و نهایتاً قصد کرده‌ام اگر در نجف مردم، در قبرستان وادی السّلام دفن شوم و اگر بخواهم به ایران بروم به نور می‌روم و با تهران کاری ندارم.

متحیر بودم که این فرد چه می‌گوید، دیدم یک شیخ یزدی نیز برای سؤال فقهی آمد و سلام کرد و این فرد به او گفت: عمو، اسمت چیست؟ گفت: عبدالکریم حائری، گفت: به‌به! آقای حائری مؤسس حوزه علمیه قم، و بلافاصله بعد از بنده ایشان هم متحیر شد: حوزه علمیه قم چیست؟ این فرد چه می‌گوید؟ شیخ فضل‌الله نوری می‌گوید: دیگر این فرد را رها نکردم و تا جایی که آن آقا بعدها فرمودند: خداوند به تو فرزندی می‌دهد که پای دار تو کف می‌زند و تو ناراحت می‌شوی. اما بعد می‌فرمایند: تو ناراحت نباش و نباید از حبّ پدر بودن خود بکاهی. عوام الناس می‌گویند: این فرد چگونه می‌تواند خوب باشد و ادعای اصلاح امت داشته باشد، در حالی که فرزندش مخالف است.

لبخند شیخ شهید بر بالای دار و استقبال پیامبر(ص) از او

اتفاقاً این‌ها را بیان می‌کند و نامه‌ای دارد به آیت‌الله بهبهانی که می‌گوید: آقای بهبهانی، این‌ها مرا به دار خواهند کشید. و به خادمش آقا سیدتقی می‌گوید: آن عالم این‌ها را برای من گفته است و گفته که: تو بالای دار می‌خندی، و علت لبخند مرا ملاقات با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بیان کرده است. اگر بالای دار لبخند زدم بدان که پیغمبر اکرم خودش به استقبال من می‌آید. شما هم می‌بینید وقتی می‌خواستند ایشان را دار بزنند ایشان لبخند به لب دارند در روایات داریم که اهل‌بیت علیهم السّلام در هنگام مرگ سراغ شیعیان و محبّین خود می‌آیند اما کمتر شنیده می‌شود که خود حضرت رسول اعظم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تشریف بیاورند مگر اینکه مقام فرد بسیار بالا باشد. اتفاقاً عکسی در دفتر اسناد انقلاب اسلامی موجود است که نشان می‌دهد شیخ لبخندی بر لب دارد و گویا همان لحظه است. چطور می‌شود که کسی آینده کسی را ببیند؟

پیش‌بینی آیت‌الله مولوی قندهاری از فتنه‌های آینده انقلاب

شش ماه آخر عمر آیت‌الله مولوی قندهاری بود؛ ما نشسته بودیم و برای ما تعریف می‌کردند و می‌فرمودند: فتنه‌هایی می‌آیند که من در آن زمان نیستم و شما باید سینه‌های‌تان را سپر این سید عظیم‌الشأن ــ اشاره به آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب ــ کنید. گفتند: ایشان سپهسالار امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه هستند. ایشان این سخنان را در حالی مطرح می‌کردند که از رهبر معظم انقلاب ۴۰ سال بزرگ‌تر بودند. بارها مشاهده کرده بودم که علی‌رغم این فاصله سنی و کسالت جسمی که آیت‌الله قندهاری داشتند هربار که رهبر انقلاب به مشهد سفر می‌کردند این آیت‌الله قندهاری بودند که به ملاقات ایشان می‌رفتند. می‌گفتند: ایشان که می‌آید سریع به من خبر دهید! و به دیدن ایشان می‌رفتند. خیلی عجیب بود این مرد، همه‌چیز را می‌دانست. بعد فرمود: من نیستم می‌بینید روز به روز به جمال و کمال این سید افزوده می‌شود و طوری می‌شود که مثل آقا سید ابوالحسن اصفهانی یکه‌تاز می‌شود.

رهبر انقلاب فرمودند: «این عمار؟» و نفرمودند: «این مالک؟»

آیت‌الله قرهی در ادامه بازدید خود از خبرگزاری تسنیم، از گروه‌های مختلف این خبرگزاری بازدید کرد. رئیس حوزه علمیه امام مهدی عجّل اللّه فرجه در بازدید از گروه سیاسی گفت: در مباحث سیاسی تجربه نشان داده است که مبانی سیاسی حضرت آقا بهترین مبانی سیاسی‌ است که از سوی یک فرد سیّاس کیاس ارائه می‌شود. ایشان در سیاست بسیار پخته هستند و سیاسیون دنیا باید نزد ایشان شاگردی کنند و واقعاً بسیار تیزبین و دقیق هستند، به‌خصوص مدیریت ایشان در فتنه ۸۸ بسیار چشمگیر بود. بسیاری از نقاط فتنه را مردم اطلاع ندارند و بعدها شاید مطلع شوند که چقدر این ماجرا پیچیده بود و رهبر انقلاب چگونه آن را مدیریت کردند. دشمن برای براندازی آمده بود.

یک بار آقای حسینیان نزد آقا فرمود که: شما می‌فرمایید که: "أین عمار؟" بفرمایید: "أین مالک؟" و آقا خندیدند و گفتند: خیر، "أین عمار؟". من دیدم ایشان درباره این ماجراهای سال ۸۸ آرام هستند و صحبت‌های دیگری می‌کنند و گفتم شاید برخی نمی‌پرسند که چه خبر است. دو مطلب خدمت ایشان درباره آن مسائل و کارهایی که دشمنان انجام می‌دهند گفتم و ایشان فرمودند: بله، می‌دانم. و ایشان مواردی را گفتند که من اطلاع نداشتم. از آرامش ایشان شگفت‌زده شدم. باید این متانت ایشان در سیاست به‌کار گرفته شود.

مدیریت و متانت رهبری در بحران‌های انقلاب

بحث دیگر؛ بحث ولایت فقیه است و باید روی این مسئله کار شود که «سیاست عین دیانت است» واقعاً به‌چه‌معناست؟ آیت‌الله شاه‌آبادی در "شذرات المعارف" بسیار زیرکانه و زیبا "مَکَرُو وَ مَکَرَ اللّه" را توضیح می‌دهد و امروز می‌بینیم که مصداق آن مطالب سیاست‌ورزی آیت‌الله خامنه‌ای است و آن هم سیاستی که توأم با دین‌‌مداری و تقوا و اخلاق است. اتفاقاً باید روی نکته‌ای که رهبر معظم انقلاب فرمودند کار شود. ایشان فرمودند که من انقلابی‎ام؛ یعنی این که من دروغ نمی‌گویم. سیاسیون جهانی این‌طور فهمیدند که در سیاست باید یک بام و دو هوا کار کنند ولی آقا با کیاست قدم برمی‌دارند و خیلی از آقایان و مسائل را مدیریت می‌کنند. مواجهه ایشان با دولت‌مردان و رؤسای قوه در تمامی دوران زعامت ایشان بسیار برجسته و پخته بوده و قابل تقدیر است.

آیت‌الله قرهی در بازدید از گروه اجتماعی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به مطالب عنوان‌شده از سوی دبیر اجتماعی خبرگزاری تسنیم عنوان داشت: نکته خوبی بیان کردید. باید در پیگیری مطالبات دغدغه‌های اسلام و نه دغدغه‌های یک عده خاص را لحاظ کنیم. بنا نیست که ما هر اخباری که در جامعه به وجود می‌آید بیان کنیم، ولو آن که راست باشد. برخی از این اخبار این ناهنجاری‌ها را زیاد می‌کند، لذا یک تقاضا دارم و آن این است که برخی مطالبی را که در خبرگزاری‌ها عامل ترویج ناهنجاری‌ها می‌شوند، منعکس نکنید. چندین سال پیش هفته‌نامه‌ای با موضوع حوادث بود که بعدها روزنامه شد که هر حادثه‌ای را بیان می‌کرد. در حالی که نیازی بدان نبود و اغراق در اخباری از این دست و ترویج استرس‌های خبری توسط آن نشریه به امنیت اجتماعی جامعه آسیب می‌زد. شما باید با برگزاری نشست‌هایی بین خبرگزاری‌ها نگذارید این ناهنجاری‌ها افزایش پیدا کند. باید مسائلی که امکان دارد بر اساس آن ناهنجاری به وجود آید ریشه‌یابی شود. ما نمی‌گوییم که ناهنجاری در جامعه وجود ندارد اما آن‌طور که بزرگ می‌کنند، نیست. هنر خبرگزاری باید این باشد که آن مواردی را که برای ناهنجاری اجتماعی و اخلاقی عامل می‌شوند، رفع کنند.

رئیس حوزه علمیه امام مهدی عجّل اللّه فرجه در گفت‌وگو با خبرنگاران گروه فرهنگی خبرگزاری تسنیم گفت: در مقوله فرهنگ اتفاقاً اصل بر این است که وقتی دشمن فهمید که فرهنگ ما می‌خواهد در جهان یا در منطقه‌ای حاکم شود جریاناتی را ایجاد کند که در مقابل آن بایستد یا قرائت متفاوت و التقاطی یا رادیکال از آن ارائه دهد. علت آن که طالبان و القاعده را به وجود آوردند و جریان تکفیری‌ها را در جهان بزرگ کردند این بود که بگویند فرهنگ دینی این‌ مسلمانان، فرهنگ تهاجم و خشونت است. آنها فهمیدند که انقلاب اسلامی حاکمیت یک فرهنگ است و جالب است که آنها از طریق اقتصاد و تجارت، فرهنگ خود را صادر کردند. امام خمینی(ره) بحث اسلام ناب را ازآن‌جهت فرمودند که با تیزبینی متوجه شدند که آنها اسلام آمریکایی را می‌خواهند در دنیا ترویج دهند و چهره خشنی را از قرائت اسلام حقیقی ارائه دهند.

فرهنگ آخر نیست؛ اول و آخر است/به‌بهانه جذب دیگران، اسلام را التقاطی نکنیم

بنابراین اگر فرهنگ ناب را تبیین کنیم دنیا جذب خواهد شد و اتفاقاً فرهنگ مقوله آخر نیست و آنها فهمیدند که فرهنگ اول و آخر است. لذا دشمن از این ماجرا نیک آگاه است؛ ولذا بالاترین دانشکده شیعه‌شناسی جهان در تل‌آویو واقع شده است، چون اسلام ناب را در همین جا دیده‌اند و برای مقابله با آن روی فرهنگ کار کرده‌اند. ما باید در این جنبه کار کنیم، اما باید همچنان که رهبر انقلاب بیان کرده‌اند مانند برخی خودباخته نشویم و به‌بهانه جذب دنیا عقاید دیگران را با اسلام درنیامیزیم، چون این کار منجر به اسلام التقاطی می‌شود و این را نباید داشته باشیم. اتفاقاً تعبیر امام خمینی(ره) از اسلام ناب همین است که اسلام ناب خودش به‌تنهایی بسیاری موارد را نشان می‌دهد. برخی برای این که بگویند: ما با خشونت مخالف هستیم، با غربی‌ها بر یک میز می‌نشینند و حرف‌های آنها را می‌پذیرند، در حالی که اسلام خودش حرف دارد و اگر اسلام ناب ارائه شود همه جذب آن خواهند شد.

در جریان این بازدید نیم‌روزه آیت‌الله قرهی استاد اخلاق حوزه و دانشگاه پس از اقامه نماز ظهر و عصر به سخنرانی اخلاقی مبسوطی در جمع خبرنگاران تسنیم پرداخت که مشروح آن به‌شرح زیر است:

پروردگار عالم را شاکرم که عنایت فرمود، محضر شما عزیزان، برادران گرامی و خواهران گرامی، فرزندان عزیزم، دختران و پسران عزیزم برسم. بالجدّ عرض می‌کنم امروز به‌وجد آمدم. آن‌چیزی که سال‌هاست در فکر و ذهن بنده است و انتظار این نوع خبرگزاری‌ها را داشتم، بحمدالله و المنّة امروز بعینه دیدم. به همه شما عزیزان تبریک می‌گویم، هم به‌خاطر ماه رجب المرجب، ماه غفران و رحمت الهی و هم به‌خاطر این خبرگزاری خوبی که به‌واسطه تلاش خالصانه تک‌تک شما عزیزان به وجود آمده است.

اخلاق ظرف دین است

چند نکته را کوتاه عرض می‌کنم: برای من توفیقی است که امروز محضرتان هستم. عزیزان من یکی از کارهایی که شما باید در این شغل شریفتان داشته باشید این است که به اخلاق الهی متخلق باشید. پیامبر عظیم الشأن فرمودند اخلاق ظرف دین است؛ یعنی همه مجموعه قوانین الهی که به‌عنوان دین مطرح است موقعی معنا پیدا می‌کند که در این ظرف اخلاق قرار گرفته باشند. ما باید اخلاق خبرنگاری داشته باشیم. هر شغل و هر حرفه‌ای هم برای خود اخلاق خاصی را می‌طلبد. ضمن این که اخلاق عمومی باید داشته باشیم؛ اخلاق خبرنگاری هم باید داشته باشیم. اگر اخلاق را مراعات کردیم رشد می‌کنیم.

اگر بنا باشد حرفه خبرنگاری را چنین تصور کنید که خدای نکرده نعوذ باالله، دوز و کلک باشد، بدانید که از مبانی اخلاق حرفه خود دور می‌شوید. قرار نیست هر خبری ولو راست بیان شود، به‌خصوص در حوزه مسائل اجتماعی برخی از اخبار گاهی حوادثی است که اگر زیاد در اجتماع تبیین شود، در جامعه ناامنی به وجود می‌آورد و مردم دچار اضطراب و دلشوره می‌شوند. بنا نیست که هر خبری عنوان شود، اما هر خبری را هم که گفتیم باید صادقانه و در بستر اخلاق بگوییم که بحمدالله شما رعایت می‌‌کنید و ان‌شاءالله بیشتر هم عنایت داشته باشید.

مؤسس نظام ما نه امام راحل، بلکه حضرت حجت است

عزیزان من، مبنای خبرگزاری شما باید بر تبیین حکومت اسلامی باشد که من اعتقاد راسخ دارم و با ادلّه و براهین اثبات کرده‌ام که این نظام متعلق به امام راحل نیست. اشتباه است بیان کردن این‌که مؤسس این نظام امام راحل است. بلکه این نظام متعلق به حضرت حجت روحنا فداه، آقاجانمان امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف است. امام راحل عظیم الشأنمان و امام المسلمین، حفظه الله تبارک و تعالی، این دو سید عظیم ‎الشأن نائب امام زمان‌اند. اگر با این دید به این نظام مقدس نگاه کنیم خبرگزاری می‌شود خبرگزاری تبیین و تشریح مطالب حکومت و نظام مهدوی.

امام زمان برخی جریانات بدون نائب است

اتفاقاً گاهی برخی از جریان‌های انحرافی خود را به وجود مقدس امام زمان وصل می‌کنند و دائم دم از امام زمان می‌زنند. اما امام زمان‌هایی که آنها می‌گویند بدون نایب امام زمان است و بدون ولی فقیه که ما آن را قبول نداریم. من خدمت تک‌تک شما عزیزان عرض می‌کنم که هشیار هشیار هشیار باشید. اتفاقاً آن‌قدر این را می‌گویند و تکرار می‌کنند که از این به بعد تا کسی راجع به امام زمان حرف زد بگویند: این مسائل از جریان انحرافی است. خاطر مبارکتان هست که حجتیه‌ای‌ها آن‌قدر راجع به امام زمان حرف می‌زدند که دیگر کسی جرئت نکند راجع به ایشان حرف بزند. اتفاقاً باید این را از دست آنها گرفت. باید بیان کرد که به‌عکس ما معتقدیم که این حکومت متعلق به آقاجانمان امام زمان است. بله، اما کدام حکومت؟ حکومتی که خودش نایبش را انتخاب می‌کند.

پیش‌بینی آیت‌الله مولوی قندهاری از فتنه‌های انقلاب

آیت‌الله مولوی قندهاری فرمود: من نیستم، اما شما هستید. ایشان شروع کرد به توضیح اینکه که چگونه فتنه‌ها به وجود می‌آید. حاج‌آقای یاسینی، مدیر حوزه علمیه امام مهدی عجّل اللّه فرجه که اکنون در اینجا تشریف دارند می‌دانند که مرحوم آیت‌الله قندهاری همین فتنه ۸۸ را پیش‌بینی کردند، گفته بودند که فتنه‌ای به وجود می‌آید که بعد از آن فتنه اکبر است. بعد فرمود: من در آن زمان نیستم اما شما خودتان را سپر بلای این سید عظیم الشأن قرار دهید!

خدا گواه است آنهایی که نمی‌فهمند، نمی‌فهمند. اگر می‌خواهند در این حکومت مهدوی سالم بمانند، باید تابع نایب امام زمان باشند. ما نایب امام زمان را می‌شناسیم. شما اصحاب خبر و رسانه باید در این راستا حرکت کنید، ولی با اخلاق. برای آن که موفق هم بشوید چند نکته را تذکاراً محضرتان عرض می‌کنم. عزیزان، من نکته‌ای را که در درس اخلاق مکرر به جوان‌ها اعم از دانشجویان و طلبه‌ها گفته‌ام این‌ است که با امام زمان خود در روز صحبت کنید و مدام به ایشان متوجه باشید. خصوصاً برای شما که فعال در خبرگزاری هستید و ان‌شاءالله می‌خواهید خبرگزاری مهدوی باشید، این نکات را توجه داشته باشید!

انسان دو بال پرواز دارد، یکی ادب و دیگری اطاعت

دو چیز را هم یادداشت کنید؛ انسان دو بال پرواز دارد، یکی ادب و دیگری اطاعت. اگر این دو بال را داشته باشید اوج می‌گیرید و به معراج می‌روید. اینها خیلی مهم است، چرا ما ۲۰۰ سال پیش یا ۴۰۰ سال پیش دنیا نیامدیم؟ خوبان این دوره بهترین‌اند و بدهای آن بدترین. خدا به من و شما لطف کرده که در ایران به دنیا آمدیم؛ البته یکی از چیزهایی که انسان را گرفتار می‌کند منیّت است. اگر شخص تصور کند که کسی شده است، خود را می‌بازد. اولیای خدا فانی فی الله می‌شوند، این‌ها دیگر به‌جز خدا چیزی نمی‌بینند و می‌گویند هرچه هست خداست.

قرائت دعای «الهی عظم البلاء» و توسل به نرجس خاتون(س)

اگر دعای فرج «الهی عظم البلاء» را جمعی بخوانید و بعد از آن کار خود را با فاتحه بر نرجس خاتون شروع کنید، عنایات خداوند نصیب شما می‌شود. با قرآن مأنوس شوید! در کنار این تولی به اعلام برائت از دشمنان هم توجه داشته باشید!

با لباس روغنی به ضیافة الله نرو

ماه رجب است و می‌خواهند ما را به ضیافة الله دعوت کنند. برای مثال فردی که شغلش مکانیک و تعویض روغنی است، اگر یک جایی برایش کارت دعوت بدهند آیا با لباس روغنی می‌رود؟ خیر، پروردگار عالم می‌خواهد ما را به مهمانی خودش دعوت کند، ماه رجب ماه شست‌وشوی گناهان است و باید استغفار زیاد بگوییم. ماه شعبان المعظم، ماه پوشیدن لباس تقوا است و تازه آغاز دعوت است؛ اوج مهمانی لیالی قدر است و در این ماه امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف را زیاد یاد کنید چون در شب قدر ایشان باید اعمال را امضا کنند.

منبع: جهان


موضوعات مرتبط: سخنرانی ها، متفرقه
برچسب‌ها: فتنه, قرهی, مولوی قندهاری
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:26  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
انتقاد نویسنده عربستانی از یک دعا

به گزارش العالم، "مرام عبدالرحمان مکاوی" در مقاله ای تحت عنوان "منبرهای هدایت یا نفرت؟!" در مقاله ای در روزنامه الوطن عربستان نوشت: "امام جماعت مسجد منطقه ما در شهر جده، هنگام نماز، با شور و هیجان برای هلاکت رافضی ها ( شیعیان ) دعا می کند. این در حالی است که پیش از این نیز در خطبه نماز جمعه درباره محاصره شدن توسط خطر شیعی سخن رانده بود این در حالی است که در منطقه ما حتی یک نفر شیعه نیز وجود ندارد".


در بخش دیگری از این مقاله آمده است: پس از کمی تحقیق متوجه شدم که این مساله تنها به جده محدود نمی شود و در تمام مناطق عربستان جریان دارد و تحریک مردم به نفرت از مخالفان، حتی به کودکان نیز آموزش داده می شود.


مکاوی با تاکید بر مخالفت با این گونه برخورد با شهروندان شیعه مذهب نوشت: ممکن است در بسیاری از مسائل با برادران شیعی اختلاف نظر داشته باشیم اما چنین برخوردی با آنان غیرقابل قبول است.


وی تبدیل منبرهای مساجد به وسیله ای برای تقریب - و نه تخریب- را خواستار شد و از مسئولان سعودی خواست با این پدیده مقابله کرده و جلوی آلوده شدن مساجد به این قبیل مسائل را بگیرند.


این نویسنده عربستانی تاکید کرد: نمی دانم چطور این شخص ( امام جماعت ) می تواند چنین سخنانی را بر زبان بیاورد، بدون این که نگران هرگونه مجازات یا سرزنش باشد. من گمان می کردم دوره کسانی که بر فراز منبر مساجد، افکار مسموم خود را ترویج می کنند، به سر آمده است.


وی افزود: آیا شهروندان شیعی پس از شنیدن دعاهایی که بر ضد آن ها بر سر منبرها قرائت می شود، همچنان به میهن خود وفادار خواهند ماند؟


گفتنی است، اخیرا شماری از نویسندگان عربستانی به طور جدی با تندروی های سلفی ها بر ضد شهروندان شیعی انتقاد کردند. برخی ناظران این مساله را ناشی از افزایش تماس و ارتباط سنی ها و شیعیان در عربستان می دانند.


موضوعات مرتبط: گوناگون دعایی
برچسب‌ها: دعا, نفرین, عربستان
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:25  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
توصیه ی آیت الله جوادی آملی به خواندن صلوات شعبانیه
به گزارش  تسنیم، آیت الله جوادی آملی در درس اخلاق هفتگی خود ضمن تبریک اعیاد شعبانیه به بیان نکات اخلاقی صلوات شعبانیه امام سجاد علیه السلام پرداخته گفت: وجود مبارک امام سجاد(ع)، دعای او و زیارت او، با تعلیم آمیخته است. آن امام همام در لابه‌لای دعا همان ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ را بیان می‌کردند.

آیت‌الله جوادی آملی ادامه داد: در صلوات شعبانیه، انسان خود را در سایه رحمت بی‌انتهایی که خدا نصیب پیامبر می‌کند مشمول ادعیه سِعه رحمت ذات اقدس الهی می‌نماید. در این دعا به خداوند عرض می‌کنیم که پیامبر (ص) را شفیع ما قرار بده؛ «وَاجْعَلْهُ لی‏ شَفیعاً مُشَفَّعاً وَطَریقاً اِلَیْکَ مَهیَعاً»، در این جمله حضرت سجاد علیه السلام به خدا عرض می‌کند: خدایا این ماه ماه پیامبر و صدر و ذیل این ماه، رحمت است و رحمت بودنِ صدر و ذیل این ماه برای این است که نبیّ رحمت شب‌ها را به نماز و روزها را به روزه می‌گذراند. یعنی این زمان را این متزمّن پربرکت کرد، همان‌طوری که مکان را این متمکّن پربرکت می‌کند.

وی در بیان دلایل عظمت و رحمت ماه شعبان گفت: شب و روز ماه شعبان با عبادت پیغمبر زینت گرفت، یعنی سنّت او, عادت مستمرّ او، این بود که شب‌ها را زنده‌دار, روزها را روزه می گرفت، و لذا این پیامبر است که این این ماه را ماه رحمت کرده است.

این استاد برجسته حوزه علمیه قم در ادامه با اشاره به فرازهایی از صلوات شعبانیه که در آن بندگان از درگاه خداوند همراهی و تبعیت از وجود مبارک پیامبر را می خواهند، افزود: در همین دعای نورانی، وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) به ما آموخت که بگوییم خدایا اولاً ما را همراه و در کنار پیامبر قرار بده ، ثانیاً نبوّت، رسالت و وحی او را برای من یک طریق باز قرار بده که من اگر بخواهم آن را بپیمایم هیچ کسی مزاحم من نباشد.

وی با بیان اینکه خدمت به وحی و نبوت بهترین راه رسیدن به مقصد الهی است، گفت: اگر کسی واقعاً در خدمت وحی و نبوت بود این شخص یک طریق مهیعه و راحت دارد، که نه بیراهه می‌رود نه راه کسی را می‌بندد و اگر ـ خدای ناکرده ـ مشکلی داشت این راه بسته می شود و این راهِ بسته به مقصد نمی‌رسد همان که فرمود: ﴿فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ﴾؛ شک و تردید باعث عجز است، ولی اگر انسان وارد یک طریق مهیعه شد مرتب بدون مزاحمت به مقصد می‌رسد.


موضوعات مرتبط: بهشت صلوات، دعا در کلام بزرگان
برچسب‌ها: صلوات, صلوات شعبانیه, جوادی آملی
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:24  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
90 فایده دعا برای فرج امام زمان (عج)
آیت الله سید محمدتقی موسوی اصفهانی در کتاب گران سنگ مکیال المکارم خلاصه آثار و فواید و ویژگی‌هایی را که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتب است، بیان می‌کند و ما هم به جهت این که کتاب مکیال المکارم به امر مطاع ولی عصر علیه السلام نوشته شده و کتابی مبارک و پر خیر است، مطالب آن را ذیلا نقل می‌کنیم. 
 
دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می‌شود:
1 - اطاعت از امر مولایش کرده است، که فرموده‌اند: و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.
2 - این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود.
3 - اظهار محبت قلبی است.
4 - نشانه انتظار است.
5- زنده کردن امر ائمه اطهار علیهم السلام است.
6 - مایه ناراحتی شیطان لعین است.
7 - اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است (که اداء حق هر صاحب حقی واجب ترین امور است.)
9 - تعظیم خداوند و دین خداوند است.
10 - حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق دعا کننده دعا می کند.
11 - شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود.
12 - شفاعت پیامبر ان شاء الله شامل حال او می شود.
13 - این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست.
14 - مایه استجابت دعا می شود.
15 - اداء اجر رسالت است.
16 - مایه دفع بلاست.
17 - سبب وسعت روزی است ان شاء الله.
18 - باعث آمرزش گناهان می شود.
19 - دعا کننده مشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب می شود.
20 - در زمان ظهور آن حضرت به دنیا رجعت می کند.
21 - از برادران پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود.
22 - فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام زودتر واقع خواهد شد.
23 - سبب پیروزی از پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم اجمعین - می شود.
24 - وفای به عهد و پیمان الهی است.
25 - آثار نیکی به والدین برای دعا کننده فرج حاصل می گردد.
26- فضیلت رعایت و اداء امانت برایش حاصل می شود.
27 - سبب زیاد شدن اشراف نور امام علیه السلام در دل او می گردد.
28 - دعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد ان شاء الله.
29 - موفق به تعاون در کارهای نیک و تقوا می شود.
30 - به نصرت و یاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند توفیق می یابد.
31 - هدایت می شود به نور قرآن مجید.
32 - نزد اصحاب اعراف معروف می گردد.
33 - به ثواب طلب علم نائل می شود ان شاء الله.
34 - از عقوبت های اخروی ان شاء الله در امان می ماند.
35 - در هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.
36 - این دعای برای فرج، اجابت دعوت خدا و رسول صلی الله علیه و آله است.
37 - با امیرالمومنین علیه السلام محشور و در درجه آن حضرت خواهد بود.
38 - محبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد.
39 - عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می شود.
40 - ان شاء الله از اهل بهشت خواهد بود.
41 - دعای پیامبر صلی الله علیه و آله شامل حالش می گردد.
42 -کردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود.
43 - خداوند در عبادت او را تایید فرماید.
44 - ان شاء الله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود.
45 - ثواب کمک به مظلوم را دارد.
46 - ثواب احترام به بزرگتر و تواضع نسبت به او را دارد.
47 - پاداش خونخواهی حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دارد.
48 - شایستگی دریافت احادیث ائمه اطهار علیهم السلام را می یابد.
49 - نور او برای دیگران نیز [در روز قیامت] درخشان می گردد.
50 - هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند.
51 - دعای امیرالمومنین علیه السلام روز قیامت شاملش می شود.
52 - بی حساب داخل بهشت می شود.
53 - از تشنگی قیامت در امان می ماند.
54 - در بهشت جاودان خواهد بود.
55 - مایه خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل اوست.
56 - روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد.
57 - خداوند عز و جل از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید.
58 - در سایه گسترده خداوند قرار می گیرد و رحمت بر او نازل می شود مادامی که مشغول آن دعا باشد.
59 - پاداش نصیحت مومن را دارد.
60 - مجلسی که در آن برای حضرت قائم - عجل الله تعالی فرجه - دعا شود، محل حضور فرشتگان گردد.
61 - دعا کننده مورد مباهات خداوند قرار می گیرد.
62- فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.
63 - از نیکان مردم محسوب می گردد.
64 - این دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده است.
65 - مایه خرسندی خدای عز و جل می شود.
66 - مایه خشنودی پیامبر می گردد.
67 - این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است.
68 - دعاگوی فرج حضرتش از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد ان شاء الله تعالی.
69 - حساب او آسان می گردد.
70 - این دعا برای او در عالم برزخ انیس و مونس مهربانی خواهد بود.
71 - بهترین اعمال است.
72 - باعث دوری غم ها می شود.
73 - دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است.
74 - فرشتگان درباره دعا کننده دعا می کنند.
75 - دعای حضرت سیدالساجدین علیه السلام - که نکات و فواید متعددی دارد - شامل حالش می شود.
76 - این دعا تمسک به ثقلین (کتاب و عترت) است.
77 - چنگ زدن به ریسمان الهی است.
78 - سبب کامل شدن ایمان است.
79 - مانند ثواب همه بندگان به او می رسد.
80 - این دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است.
81 - گوینده این دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر صلی الله علیه و آله شهید شده باشد.
82- ثواب کسی دارد که در زیر پرچم حضرت قائم شهید شده باشد.
83 - ثواب احسان به حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دارد.
84 - دعا ثواب گرامی داشتن عالم را دارد.
85 - پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد.
86 - دعا کننده در میان گروه ائمه اطهار علیهم السلام محشور می شود.
87 - درجات او در بهشت بالا می رود.
88 - از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند.
89 - در روز قیامت به بالاترین درجات شهدا نائل می گردد.

90 - به شفاعت حضرت زهرا سلام الله علیها رستگار می گردد. 

lمنبع : تبیان


موضوعات مرتبط: داستانها و برکات دعا
برچسب‌ها: امام زمان, دعا
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:23  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

عجایبی که از ذکر کلمه الله کشف شد

یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌کند.
گاه در زندگی با اخبار و حوادثی روبرو می‌شویم که معجزه نیست اما حکایت از یک حقیقت است اینکه خداوند هزار و چهارصد سال پیش از وقایعی خبر داده که بشر با تمام علم و تکنولوژی اکنون به حقیقت آن دست یافته است شاید اندکی ما را از تجملات دنیا رهانیده و به ذات مقدس الهی نزدیکتر نماید.
یک پژوهشگر هلندی غیر مسلمان تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسید که ذکر کلمه جلاله "الله" و تکرار آن نیز صدای این لفظ موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌نماید این پژوهشگر غیر مسلمان هلندی طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی از مسلمانان که قرآن می خواندند و یا کلمه " الله " را می‌شنیدند به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله " الله " و تکرار آن و حتی شنیدن آن موجب آرامش روحی شده و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمانان که بر روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند من حتی در تحقیقاتم از افراد غیر مسلمان نیز استفاده نمودم و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر " الله " کردم و نتیجه مجددا تکرار شد خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم زیرا تاثیر آن بر روی افسرده، ناامید و نگران تاثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شده که حرف الف که کلمه " الله " با آن شروع می‌شود از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و موجب تنظیم تنفس می‌شود به ویژه اگر تکرار شود؛ و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد.
حرف لام که حرف دوم" الله " است نیز موجب برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود تکرار شدن این حرکت در کله " الله " که تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تاثیرگزار است.
اما حرف‌های حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تاثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.
گفتنی است: شاید اکنون با انجام این تحقیق علمی اندکی بیشتر از خواب غفلت رها شده و متوجه شویم که آنچه را که خدا به ما توصیه نموده نه تنها فقط به عنوان یک تکلیف بلکه بیشتر به دلیل تاثیر مثبت آن بر سلامت جسم و روح خودمان بوده است.
به راستی که قرآن کریم در آیه کریمه می‌فرماید: " الذین آمنو و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب".


موضوعات مرتبط: معاجز قرآن کریم
برچسب‌ها: الله, قرآن
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:21  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
انتشار مجموعه مباحث آیت‌الله تهرانی درباره دعا
انتشار مجموعه مباحث آیت‌الله تهرانی درباره دعا

ﻣﺪﻳﺮ مؤﺳﺴﻪ ﭘﮋﻭهشی ﻓﺮهنگی ﻣﺼﺎﺑﻴﺢ ﺍﻟﻬﺪی از انتشار مجموعه بیانات مرحوم آیت‌الله تهرانی درباره دعا با عنوان «حقیقت بندگی» خبر داد؛ این بیانات در شش ماه رمضان پایانی عمر ایشان ایراد شده است.

حجت‌الاسلام و المسلمین مصطفی شاه‌محمد‌پور، ﻣﺪﻳﺮ مؤﺳﺴﻪ ﭘﮋﻭﻫﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﺼﺎﺑﻴﺢ ﺍﻟﻬﺪﻱ (دفتر حفظ و نشر آیت‌الله مجتبی تهرانی) در گفت‌و‌گو‌ با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم از انتشار اثری جدید از آثار مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی با عنوان «حقیقت بندگی» در آینده‌ای نزدیک خبر داد.
 
وی اظهار کرد: کتاب «حقیقت بندگی» مجموعه نفیسی درباره دعاست که مرحوم آیت‌الله تهرانی در شش ماه رمضان پایانی عمر بابرکت خود ایراد کرده‌ است و این مجموعه نفیس در صورتی که مشکلی پیش نیاید، در بیست و یکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران عرضه خواهد شد.
 
ﻣﺪﻳﺮ مؤﺳﺴﻪ ﭘﮋﻭﻫﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﺼﺎﺑﻴﺢ ﺍﻟﻬﺪﻱ درباره سایر آثار در حال آماده‌سازی آیت‌الله تهرانی تصریح کرد: دوره کامل جلسات اخلاق آیت‌الله تهرانی با موضوع «تهذیب الاخلاق» و احتمالا در 15 جلد منتشر خواهد شد. این مجموعه فعلا به خروجی خود نرسیده و مراحل مقدماتی تدوین و آماده‌سازی خود را می‌گذراند.
 
وی خاطرنشان کرد: کار آماده‌سازی مباحث فقه و اصول آیت‌الله تهرانی نیز به زودی آغاز خواهد شد. در این زمینه به دلیل پیچیده و تخصصی بودن مباحث اصول، یک تیم قوی از شاگردان ایشان روی این آثار کار خواهند کرد و پس از آماده‌سازی و منقح کردن مباحث به مرور منتشر خواهد شد. البته با توجه به تخصصی بودن، طبیعی است که مسئله آماده‌سازی و انتشار این آثار نسبت به آثار دیگر زمان بیشتری خواهد برد.
 
حجت‌الاسلام شاه‌محمدپور افزود: تدوین مباحث اصولی به دلیل زمان‌بر بودن و نیز به دلیل اینکه مخاطب خاص دارد، فعلاً اولویت ما نیست.
 
ﻣﺪﻳﺮ مؤﺳﺴﻪ ﭘﮋﻭﻫﺸﻲ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻣﺼﺎﺑﻴﺢ ﺍﻟﻬﺪﻱ پیش‌تر در گفت‌وگو با تسنیم، از رونمایی دو اثر جدید آیت‌الله تهرانی با عنوان جلد نخست مجموعه «ادب الهی» و نیز جلد نخست تفسیر ایشان موسوم به «تهذیب التفسیر» در بیست و یکمین دوره نمایشگاه بین‌المللی قرآن خبر داده بود.


موضوعات مرتبط: تازه های نشر
برچسب‌ها: دعا, آقا مجتبی تهرانی
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:19  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شواهد قرآنی بوسه بر ضریح ائمه علیهم السلام "آیت الله سبحانی"

دلایل بوسیدن و احترام کردن ضریح حرم ائمه اطهار (علیهم السلام) و تبرک جستن و نشان دادن علاقه و محبت مردم به اهل‌بیت از سوی آیت‌الله العظمی سبحانی تشریح شد.

ایشان با اشاره به اینکه قرآن کریم تبرک جستن را در شرایع گذشته نقل کرده و به آن اشاره داشته است، گفتند: یکی از این شاهد مثال‌ها درباره داستان یعقوب و پیراهن یوسف است که می‌فرماید:

«‌اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»( یوسف : 93‌) این پیراهن مرا ببرید، و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می‌شود! و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید!» ایشان اضافه کردند: خدای متعال از طریق سبب غیرطبیعی هم پیراهن و هم اراده یوسف را در اینجا موثر نموده است.

آیت‌الله العظمی سبحانی گفتند :

مسبب الاسباب خداست که خیر را در یک واسطه خاص گذاشته و به اذن او موثر می‌شود.

معظم له در ادامه به آیه‌ای دیگر درباره تبرک جستن ملل پیشین اشاره کرده و با بیان اینکه بنی اسرائیل در جنگ‌های خود به صندوق حضرت موسی، تبرک جسته و عامل پیروزی خود می‌دانسته‌اند، یادآور شدند: اگر تبرک صحیح نبود خداوند برای آن بیان و تصدیقی در قرآن نمی‌آورد.

اگر تبرک جستن شرک محسوب می‌شد، صحابه به بازمانده ظرف آب «رمانه» (جای دست) منبر رسول اکرم‌(صلی الله علیه و آله) تبرک نمی‌جستند.

حضرت آیت الله سبحانی با اشاره به آیه«وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیهِمْ لِیعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیبَ فِیهَا إِذْ یتَنَازَعُونَ بَینَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیهِمْ بُنْیانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِمْ مَسْجِدًا»( الکهف : 21)

و اینچنین مردم را متوجه حال آنها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حق است؛ و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهی می‌گفتند: «بنایی بر آنان بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولی آنها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدی در کنار (مدفن) آنها می‌سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)»اظهار داشتند: مردم برای اصحاب کهف مسجد یادبود ساختند و بر آن تبرک جستند.

ایشان در ادامه استدلال کردند: این آیه مساله تبرک جستن و مسجد ساختن در کنار قبور بزرگان، را به خوبی تفهیم می‌کند.
معظم له با بیان این پرسش که برخی ادعا دارند، تبرک جستن در قبل از اسلام بوده است، یادآور شدند: قرآن کریم اگر مطلبی را بیان کند و نخواهد تصدیق نماید، آن را نقد می‌کند.
این مرجع تقلید با بیان اینکه اگر این آیات ویژه شرایع گذشته باشد، نباید اینگونه نقل می‌شد و حتما نقدی داشت، گفتند:
قرآن در نظر ما پیشواست و به عنوان اسوه، استفاده می‌شود.

آیت‌الله العظمی سبحانی به آیه «‌وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ‌» (‌البقرة : 125‌) و (به خاطر بیاورید) هنگامی که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم! و (برای تجدید خاطره،) از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید! و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: «خانه مرا برای طواف‌کنندگان و مجاوران و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان، پاک و پاکیزه کنید!»اشاره کرده و اظهار داشتند: این بیان هم به دلیل تبرک و خیر داشتن است.

حضرت آیت الله سبحانی در ادامه به داستان‌هایی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و اصحاب ایشان در تبرک جستن به ظرف آب و منبر پیامبر گرامی اسلام اشاره کرده و افزودند: این مطلب در کتاب‌های شیعه و سنی بیان شده است.
ایشان تصریح کردند: اگر تبرک جستن شرک محسوب می‌شد، صحابه به بازمانده ظرف آب «رمانه» ( جای دست) منبر رسول اکرم‌(صلی الله علیه و آله) تبرک نمی‌جستند.

معظم له نفی تبرک را از زمان بنی امیه دانستند و گفتند:
تبرک مساله‌ای واضح در میان امم گذشته و اصحاب رسول خدا‌(صلی الله علیه و آله) بوده است.

حضرت آیت الله سبحانی با بیان اینکه دیگران تبرک جستن را مشروط به لمس کردن بدن پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌دانند، تصریح کردند: این مطابق مکتب اشعری و بدتر از آن است که بر هیچ تاثیری به غیر خدا، قائل نیستند و تنها موثر را چه خوب و چه بد، خدا می‌دانند.

آیت‌الله العظمی سبحانی تبرک جستن مشروط فقط به لمس بدن رسول اکرم‌(صلی الله علیه و آله) را رد کردند و اظهار داشتند :

شیخین از عایشه اجازه گرفتند که در کنار قبر پیامبر‌(صلی الله علیه و آله) دفن شوند، آیا با دو قبر کنار هم، بدنشان به یکدیگر می‌رسد و لمس می‌شود که با این کار می‌خواسته‌اند، تبرک بجویند.

معظم له در پایان به آیه «‌قُلْ إِنْ کَانَ آَبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ‌» (‌التوبة‌: 24‌)

بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید، و خانه هائی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی‌کند!"، اشاره و تصریح کردند: علاوه بر تبرک جستن اظهار علاقه و محبت از دیگر دلایل بوسیدن و احترام کردن ضریح حرم ائمه و... است و این عمل از روی عبادت و بندگی نیست.

آیت‌الله العظمی سبحانی در ادامه به آیه‌ای دیگر درباره تبرک جستن ملل پیشین اشاره کرده و با بیان اینکه بنی اسرائیل در جنگ‌های خود به صندوق حضرت موسی، تبرک جسته و عامل پیروزی خود می‌دانسته‌اند، یادآور شدند: اگر تبرک صحیح نبود خداوند برای آن بیان و تصدیقی در قرآن نمی‌آورد.


موضوعات مرتبط: تربت-تبرک- توسّل و کرامات اهل بیت
برچسب‌ها: سبحانی, تبرک, بوسه, ضریج, قرآن
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:18  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
سخنان امام موسی صدر در شرح دعای ماه شعبان و آمادگی برای ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم

«اللهم صل علی محمد وآل محمد، شجرة النبوة، وموضع الرسالـة، ومختلف الملائکـة، ومعدن العلم، واهل بیت الوحی. اللهم صل علی محمد وآل محمد، الفلک الجاریـة فی اللجج الغامرة، یأمن من رکب‌ها، ویغرق من ترک‌ها. المتقدم لهم مارق، والمتأخر عنهم زاهق، واللازم لهم لاحق. اللهم صل علی محمد وآل محمد، الکهف الحصین، وغیاث المضطر المستکین. وملجأ الهاربین، وعصمـة المعتصمین.» 

(خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همان‌ها که درخت نبوت، جایگاه رسالت، محل رفت و آمد فرشتگان، معدن دانش و خاندان وحی هستند. خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همان‌ها که در گرداب‌های سهمگین، همچون کشتی هستند و هر که بر این کشتی سوار شود، ایمنی می‌‏ِیابد و هر که آن را‌‌ رها کند، غرق می‌‏شود. هر که از آنان پیشی گیرد، گمراه است و هر که از آنان بازماند، نابود می‌‏شود و هر که همراه آنان باشد، به مقصد می‌‏رسد. خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ همان‌ها که پناهگاه استوار و فریادرس درماندگان بیچاره و پناه فراریان و نگهدارندۀ پناه‏جویان هستند.) 

«اللهم صل علی محمد وآل محمد، صلاة طیبـة تکون لهم رضی، وبحق محمد وآل محمد، اداءً وقضاءً، بحول منک یا ارحم الراحمین.» 

(خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست؛ درودی پاک و فراوان که موجب خشنودی آنان گردد و حق محمد و خاندان محمد را ادا کند، به قدرت و توانایی تو،‌ای مهربان‌ترین مهربانان.) 

«اللهم صل علی محمد وآل محمد، واعمر قلبی بطاعتک، ولا تخزنی بمعصیتک، وارزقنی مواساة من قتّرت علیه من رزقک، بما وسعت علیّ من فضلک، ونشرت علیّ من رحمتک. وهذا شهر نبیک سید رسلک، شعبان الذی حففته منک بالرحمـة والرضوان. والذی کان رسول الله صلی الله علیه وآله، یدأب فی صیامه وقیامه، فی لیالیه وأیامه، خضوعاً لک فی اکرامه واعظامه الی محل حمامه. اللهم واعنّا علی الاستنان بسنته فیه. ونیل الشفاعـة لدیه. اللهم واجعله لی فیه شافعاً مشفعاً، وطریقا الیک مهیعاً. واجعلنی له متبعاً، حتی القاک یوم القیامـة عنی راضیاً، و عن ذنوبی قاضیاً. قد اوجبت لی منک الرحمـة والرضوان، وانزلنی دار القرار ومحل الاخیار.» 

(خدایا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و قلب مرا با اطاعت از خود آباد گردان و مرا با سرپیچی از خود خوار مساز، و مواسات و همدردی را با کسانی که رزق خود را بر آنان تنگ گرفته‏ای، روزی‏ام گردان، از آن ‌رو که از فضل خود به من گشایش عطا کرده‏ای و رحمت خود را بر من گسترانده‏ای. و این ماه، ماه پیامبر تو و سرور رسولان، شعبان است که آن را سرشار از رحمت و خشنودی خود ساختی؛‌‌ همان ماهی که رسول خدا ‌ـ‌درود خدا بر او و خاندانش باد‌ـ تا هنگام مرگ، همواره شب و روزِ آن را به روزه و شب‏زنده‏داری می‌‏گذراند تا با تکریم و بزرگداشت آن در برابر تو فروتنی کرده باشد. خدایا، ما را در پیروی از سنت او یاری فرما و شفاعت او را نصیب ما گردان. خدایا او را شفیعی برای من قرار ده که شفاعتش پذیرفته باشد و راهی که همواره به سوی تو باشد و مرا پیرو او گردان تا در روز قیامت، تو را در حالی ملاقات کنم که از من خشنودی و از گناهانم در گذشته‏ای و رحمت و خشنودی خود را بر من واجب کرده‏ای و مرا در سرای جاوید و جایگاه نیکان فرود آورده‏ای.) 

***

این عبارت‌های دعای شعبان و درودهایی که به پیامبر (ص) و خاندان ایشان فرستاده می‌‏شود، نشان‌دهندۀ جایگاه آنان و خدمات و تأثیرگذاری‏های آنان است. این جملات، با توجه دادن انسان به جایگاه و شخصیت این بزرگان، عواطف او را برمی‏انگیزد و این عاطفه غالباً در پیروی و عمل به سیرۀ آنان تجسم می‌‏یابد. 


دعا با درود و صلوات آغاز می‌شود و سپس از خدا آنچه خیر و صلاح است، درخواست می‌‏کند. انسان در هر روزی که از ماه شعبان سپری می‌‏شود، این جملات را که سراسر خیر و برکت است، خطاب به خدا می‌‏گوید. خیر و صلاح تنها آن گونه نیست که انسان برای خود می‌‏خواهد. این دعا‌ها به ما نشان می‌‏دهد که چگونه خیر و صلاح بخواهیم. همان‌طور که شنیدید، در قسمت نخست دعا، از خدا می‌‏خواهیم: «مواسات و همدردی با کسانی را که رزق خود را بر آنان تنگ گرفته‏ای، روز‏ی‏ام گردان، از آن ‌رو که از فضل خود به من گشایش عطا کرده‏ای و رحمت خود را بر من گسترانده‏ای.» خیر و صلاح در این نیست که مال و رحمت و خیر را تنها برای خود طلب کنی، بلکه در این است که نخست مواسات با کسانی را بخواهی که روزی‏شان تنگ است؛ یعنی مواسات با فقیر و محروم و نادان و انسان‏های زحمت‏کش و رنج‌دیده، چراکه خدا از فضل خود به شما گشایش داده و رحمت خود را بر شما گسترانده است.


این دعا به ما می‌‏آموزد که اگر خیر و برکت می‌‏خواهی، در این نیست که همۀ خیر‌ها و برکت‏‌ها را برای خود طلب کنی. نه، برعکس، خیر در این است که احساس همدردی داشته باشی و از آنچه خدا به تو داده است، انفاق کنی. اگر امکانات مالی داری، به کسی که امکانات مالی ندارد، کمک کن. اگر امکانات تجربی و علمی داری، به کسی که به آن‌ها نیاز دارد، آموزش بده. اگر از سلامتی برخورداری، با بیمار همدردی کن. اگر آبرو و موقعیت داری و از تو حرف‌‏شنوی دارند و سخن تو را می‌‏پذیرند، کسی را که جایگاه و موقعیتی ندارد و سخن او را نمی‌‏َشنوند و نزد هیچ کس جایگاهی ندارد، یاری کن. باید احساس کنی که تو برادر اویی و او برادر توست. باید درک کنی که خیر کامل در این نیست که خود را از غرق شدن نجات دهی و از لذت‌ها و آسایش و ثروت و دانش بهره‌مند باشی. این انسانی نیست که خداوند دوست دارد. 


خداوند از ما می‌‏خواهد که نسبت به یکدیگر همچون اعضای یک پیکر باشیم. اگر شب زمستان پای انسان بیرون از لحاف بماند و احساس سرما کند، آیا می‌‏تواند بخوابد یا راحت باشد، چون سر و بدن و دیگر اعضایش گرم است؟ 


وقتی قسمتی از بدن بیرون از لحاف یا بیرون در بماند، سرد می‌‏شود و انسان راحت نیست. درست است؟ انسان وقتی آسوده است که همۀ بدنش گرم باشد. احساس انسان نسبت به برادران و دیگر انسان‏‌ها نیز همین گونه است. احساس مؤمن نسبت به برادر ایمانی‏اش همین گونه است. چگونه وقتی همسایۀ شما از سرما رنج می‌‏ّبرد، درک نمی‌‏کنید و تنها به گرما و راحتی خود توجه دارید؟ این احساس ناقص است. اگر چنین احساسی دارید، باید خود را درمان کنید، زیرا بیمار هستید. اگر همسایۀ شما گرسنه باشد، ولی شما با آسودگی غذا بخورید، روشن می‌‏َشود که احساس شما ضعیف است. اسلام می‌‏گوید: «ما آمَنَ بِاللهِ وَالیومِ الآخَرِ مَن باتَ شَبعاناً وَجارُهُ جائِعٌ.» (کسی که سیر بخوابد در حالی که همسایه‌اش گرسنه باشد، به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد.) بر اساس همین منطق، هر کس در گرما بخوابد و همسایه‏اش احساس سردی کند، یا هر کس در آسایش بخوابد، ولی همسایه‏اش در رنج و سختی باشد، یا هر کس محترمانه و با آبرو بخوابد و همسایه‏اش نیازمند حفظ آبرو باشد، او نیز به خدا و روز بازپسین ایمان نیاورده است. در قرآن کریم آمده است: «فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ. الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ. الَّذِینَ هُمْ یُرَاؤُونَ. وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ.» آیا می‌‏دانید در احادیث و در تفسیر این آیات چه آمده است؟ قرآن کریم می‌‏خواهد بگوید نماز به‌تنهایی کافی نیست. وای بر نمازگزارانی که نسبت به نماز غافل و سهل‏انگارند. وای بر کسانی که نماز می‌‏خوانند، ولی به نماز بی‏توجهی می‌‏کنند و آن را کوچک می‌‏شمارند و حتی آن را از یاد می‌‏برند. کسانی که در نمازشان ریا می‌‏کنند، نیتشان نادرست است. آنان برای خدا نماز نمی‌‏خوانند. وای بر آنان. گروه سومی که وای بر آنان است، کسانی هستند که نماز می‌‏خوانند، ولی از دادن زکات و احسان به فقیران خودداری می‌‏کنند، یعنی اگر همسایه‏شان به ظرفی یا مالی یا وسیله‏ای نیاز داشته باشد، از برآورده کردن آن خودداری می‌‏کنند. 


چگونه ممکن است انسان نماز بخواند و احساس کند که بندۀ خداست و همسایه‏اش نیز برادر او و بندۀ خداست، ولی درد و رنج و نیاز او را درک نکند و از کمک به او دریغ کند؟ این غیر ممکن است. 
سخنان من روشن است، برادران؟ 


انسان در برخورد با همسایه، همشهری و یا هر انسان دیگری باید این احساس را در خود پدید آورد، به گونه‏ای که خود را جسم بزرگی فرض کند که هریک از انسان‌ها جزئی از آن هستند. وقتی به شما گزندی می‌‏رسد، من باید احساس درد کنم و بگویم: «آخ!» مفهوم است؟ روشن است؟ ما باید این‌چنین باشیم. باید حس کنیم که جسم ما این بدنی نیست که آن را با لباس می‌‏پوشانیم و در اثر آن از دیگران متمایز می‌‏شویم. نه، این جسم من نیست. جسم و وجود من بزرگ و گسترده است و شما را نیز در بر می‌‏گیرد و اگر هر جزئی به درد آید، باید بگویم «آخ»؛ یعنی احساس درد کنم و در صدد برطرف کردن رنج و درد برآیم، البته اگر ممکن باشد. 


این احساس‌‌ همان مفهوم دعای نخست است: «مواسات و همدردی را با کسانی که روزی خود را بر آنان تنگ گرفته‏ای، روز‏ی‏ام گردان، از آن ‌رو که از فضل خود به من گشایش عطا کرده‏ای و رحمت خود را بر من گسترانده‏ای.» خدایا مرا به این افتخار بزرگ و مقام والا برسان که در آنچه دارم، با دیگران شریک باشم، به گونه‏ای که همچون شمع و چشمه و خورشید باشم و ثروت و اعتبار و مصالح دیگران را تنها برای خود نخواهم و دیگران را نادیده نگیرم، بلکه آنچه خود دارم، برای دیگران بخواهم و با آنان تقسیم کنم. امامان ما خود پیش از دیگران چنین می‌‏کرده‏اند و دستور‌ها و آموزه‏های آن‌ها تمرین و تربیت ما را از ماه شعبان آغاز کرده است تا برای ماه مبارک رمضان آماده شویم. از امروز هر روز این دعا‌ها را می‌‏خوانیم تا به یاد داشته باشیم که در ماه شعبان هستیم. روز دوشنبه و پنجشنبۀ هر هفته یا حداقل سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم یا حداقل چند روز از این ماه را روزه بگیریم تا آمادگی ورود به ماه رمضان و میهمانی خداوند را پیدا کنیم. 


سپس دعا دو بار به ما یادآوری می‌‏کند، یک بار نسبت به رسول اکرم و یک بار نسبت به ما، که‌ای فرزند آدم، هشیار باش که شاید این ماه شعبان آخرین شعبان عمر تو باشد، شاید این رمضان آخرین رمضان عمر تو باشد. چه کسی می‌‏داند چه پیش خواهد آمد؟ زندگی ما به گونه‏ای است که نسبت به هیچ یک از عوامل متزلزل‌کننده و برهم‌زنندۀ زندگی اختیار و کنترلی نداریم و هر لحظه ممکن است در معرض مرگ قرار بگیریم. این‌گونه نیست، برادران؟ کدام یک از شما تضمین می‌‏کند که یک ساعت بعد زنده باشد؟ کدام یک از ما تضمین می‌‏کند که فردا زنده باشد؟ شاید بگویید من اهمیتی نمی‌‏دهم و به این چیز‌ها فکر نمی‌‏کنم، ولی این امری مسلّم است. البته امید به ادامۀ زندگی، به شما نیرو می‌‏دهد، ولی هیچ کس نمی‌‏داند آیا برای شما سانحۀ رانندگی پیش می‌‏آید یا نه. پیش از آنکه سانحه اتفاق بیفتد، شما به آن فکر نمی‌‏کردید. همۀ ما خبر حوادث را می‌‏َشنویم و آن‌ها را می‌‏بینیم، ولی فکر می‌‏کنیم این حوادث برای غیر ماست و اطمینان داریم که حادثه‏ای برایمان رخ نخواهد داد، تا اینکه ناگهان حادثه‏ای اتفاق می‌‏افتد. مرگ نیز همین طور است. انسان تا زمانی که زنده است، احساس نمی‌‏کند که مرگ در برابر اوست، ولی حادثۀ ناگهانی پیش‏بینی‌شدنی نیست. اگر انسان می‌‏توانست حوادث غیرمنتظره را پیش‏بینی کند، دیگر غیرمنتظره و ناگهانی نبودند. این‌طور نیست؟ اتفاقات ناگهانی آن‌هایی است که منتظرشان نیستیم. بنابراین، هیچ یک از ما اطمینان نداریم که فرصت باقی است. اسلام از ما می‌‏خواهد که یک لحظه از زندگی را نیز از دست ندهیم. در حدیث شگفت‏آور نبوی آمده است: «لَو أنَّ امرءاً مُؤمِناً قامَت قِیامَتُهُ وَبِیَدِهِ غَرسَـة لَغَرَسَ‌ها قَبلَ أن یَموتَ» (اگر مرگ مؤمنی فرا رسد و در دست او نهالی باشد، پیش از آنکه بمیرد، آن را می‌کارد.) یعنی اگر انسان مؤمن در مزرعه‏اش مشغول کشاورزی باشد و مرگ او برسد، در حال مرگ نیز نهال را‌‌ رها نمی‌‏کند و به کناری نمی‌‏اندازد تا جان بدهد، بلکه در‌‌ همان حال درخت را در زمین می‌‏کارد و سپس می‌‏میرد. منظور این حدیث چیست؟ می‌‏خواهد بگوید حتی همین لحظۀ کوتاه باقی‌مانده از زندگی را نیز از دست نده و در راه خیر از آن استفاده کن و آن نهال را بکار، هرچند در آن حالت نامناسب باشی. از ما می‌‏خواهد که همۀ لحظه‏های زندگی را غنیمت بدانیم تا زندگی انسان سراسر خیر و برکت و رحمت و فایده باشد. 

این چه زندگی است که انسان در آن سودی برای دیگران نداشته باشد؟ انسانی که به دیگران سودی نرساند، مرده است، وجود ندارد، همچون سنگ است. چه تفاوتی میان او و سنگ وجود دارد؟ سنگ وجود دارد و انسانی که خیر او به دیگران نمی‌‏رسد نیز زنده است، ولی دوام و بقا و صلابت سنگ بیشتر است. مرگ و زندگی چنین انسانی چه تفاوتی دارد؟ هیچ تفاوتی ندارد. حیات انسان با مقدار خیری که از او سر می‌‏زند و با مقدار عطا و فایده‌ای که دارد و با خدماتی که به دیگران ارائه می‌کند، سنجیده می‌‏َشود. زندگی این است و جز این هیچ نیست. از ما می‌‏خواهند که این ساعات عمر خود را غنیمت بشماریم و آن‌ها را با خیر و نماز و پرهیزگاری و خدمت به دیگران پر کنیم. همواره به ما تذکر می‌‏دهند که چه کسی به شما گفته است زنده خواهید ماند. هیچ کسی نمی‌‏تواند بقای خود را تضمین کند. پس آماده باشید. امیرمؤمنان علی (ع) فرموده‏اند: «تَجَهَّزوا رَحِمَکُمُ اللهُ فَقَد نودِیَ فیکُم بِالرَّحیلِ.» بانگ کوچ سرداده‏اند، یعنی چه؟ یعنی بلندگویی هر روز فریاد می‌‏زند: آماده شوید، راه بیفتید. بلندگو هم نیاز نیست. خود ما می‌‏دانیم که هر روز وقت کوچ است. وقتی کسی از دنیا می‌‏رود، ندایی است برای کوچ من. هر روزی که می‌‏آید، هر طلوع و غروب خورشید، بانگِ کوچ است، زیرا هر روزی که می‌‏گذرد، یک صفحه از عمر من ورق می‌‏خورد. هر ساعت و هر لحظه و هر ثانیه‏ای که می‌‏گذرد، از باقی‌ماندۀ عمر من کاسته می‌‏شود.


موضوعات مرتبط: سخنرانی ها
برچسب‌ها: موسی صدر, دعا, شعبان
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:16  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

روزي شهادت مي‏خواهم که از همه چيز خبري هست، الا شهادت

مربوط به موضوع:  |وصیت نامه شهدا

خداوندا! روزي شهادت مي‏خواهم كه از همه چيز خبري هست، الا شهادت ...

... خداوندا! فقط مي‏خواهم شهيد شوم، شهيد در راه تو. خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا! روزي شهادت مي‏خواهم كه از همه چيز خبري هست، الا شهادت...

با تمام وجود درك كردم كه عشق واقعي تويي و عشق به شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق است.

نمي‏دانم چه بايد كرد؛ فقط مي‏دانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت مي‏باشد. واقعاً جايي براي خودم نمي‏يابم. هر موقع آماده مي‏شوم چند كلمه‏اي بنويسم، آن­قدر حرف دارم كه نمي‏دانم كدام را بنويسم؟ از درد دنيا، از دوري از شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا و هزاران هزار حرف ديگر كه در يك كلام اگر نبود اميد به حضرت حق واقعاً چه بايد مي‏كرديم؟!

راستي چه بگويم؟ سينه‏ام از دوري دوستان سفر كرده، از درد، ديگر تحمل ندارد. خداوندا! تو كمك كن چه كنم؟ فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم. خداوندا! خود مي‏دانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب مانده‏ام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم! اي خداي عزيز و رحيم و كريم! تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم.

وقتي به عكس نگاه مي‏كنم، از درد سختي كه تمام وجودم را مي‏گيرد، ديگر تحمل ديدن ندارم. دوران لطف بي‏منتهاي حضرت حق، دوران جهاد، دوران عشق دوران، رسيدن آسان به حضرت حق. واي! من بودم نفهميدم. واي! من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله‏اكبر؛ خداوندا! خودت كمك كن. خداوندا! تو را به خون شهداي عزيز و همه بندگان خوبت قسم مي‏دهم شهادت را در همين دوران نصيب بفرما. و توفيقم بده هر چه زودتر به دوستان شهيدم برسم.

فرازهايي از وصيت‏نامه شهيد احمد كاظمي

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 5:12  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
عنوان : مريم فرهانيان
تاريخ : 1388/09/11
New Page 1

تاريخ تولد :24/10/1342
تاریخ شهادت : 13/5/1363
محل تولد :خوزستان /آبادان
طول مدت حیات :21
محل شهادت :بيمارستان آبادان


اهل آبادان بود؛ روز بيست و چهارم دي‌ماه سال 1342 پا بر خاكدان هستي نهاد. كنار خانواده‌ي مهربانش روزها را يكي پس از ديگري پشت‌سر گذاشت و در جمع پرشور و مهربان آنان با اسلام ناب محمدي آشنا گشت.
مريم سرگرم زندگي بود كه يك ‌باره رژيم بعث عراق به ايران حمله كرد و او به ناچار در سنين نوجواني و جواني به ياري مجروحان جنگ شتافت و شبانه‌روز در بيمارستان فعاليت مي‌كرد. سرانجام نيز در سنّ 21 سالگي بر اثر اصابت تركش خمپاره در راه گلستان شهدا مجروح شد و در تاريخ 13/5/1363 در آبادان به شهادت رسيد.


آرزوي شهادت

چه آرامشي مي‌داد لبخندت وقتي زخمي و خسته روي تخت بيمارستان دراز كشيده بودي. نمي‌دانم فاصله‌ي بخش تا اورژانس بيمارستان آبادان را با چه حال زاري طي كرده بودم.
من و مادر بعد از ماه‌ها دوري از تو تازه به شهر برگشته تا سر مزار داداش برويم و احوالي هم از تو بپرسيم كه شنيديم ساعاتي پيش گلوله‌ي خمپاره‌اي سقف بيمارستان را بر روي مجروحين و تو كه در حال مداواي مجروحين بوده‌اي، آوار كرده است و تو نيز زخمي در كنارش افتاده‌اي. لبخندت اگرچه آرامشي را كه محتاجش بودم، به ارمغان مي‌آورد، اما زجري شده بود به جانم كه شهادتت را نشانم مي‌داد؛ چرا كه بلافاصله گفتي: فاطمه سعادت نبود. داشتم مي‌رفتم پيش داداش شهيدم مهدي. اما افسوس ...
مريم جان! شهادت داداش مهدي در بيستمين روز جنگ در دل تو چه تمنايي كاشته بود كه اين‌طور كوچه به كوچه‌ي شهر شهادت را دنبال مي‌كردي. از همان روز در حالي كه به جز مردان همه شهر را ترك كرده بودند، تنها برگشتي و دور از خانواده‌ات يك سال و نيم در بيمارستان امام به امدادگري و پرستاري از مجروحين جنگ پرداختي. در سپاه حضور مي‌يافتي. به خانواده‌هاي شهدا سركشي مي‌كردي؛‌ به امور فرهنگي مي‌پرداختي و بالاخره در نيم‌راه رفتن به گلستان شهداي شهر براي تجديد ميثاق با شهيدان، با تركش خمپاره‌اي روحت بي‌تاب‌تر از جسم خود را در آغوش شهادت انداخت.
و من هنوز بهت‌زده به نامه‌ات كه به مهدي نوشته بودي، خيره شده‌ام كه: «‌ برادر شهيدم،‌ هميشه صداي رسايت را در گوشم احساس مي‌كنم و از خداوند مي‌خواهم كه اين سعادت را به من بدهد كه راهت را ادامه بدهم. راه تمامي شهيداني كه براي خدا جان خود را در طبق اخلاص نهادند و رفتند و به شهادت رسيدند. فقط از خدا مي‌خواهم كه اين بنده‌ي ناچيزش را به مرگ طبيعي نميراند. خدايا كمكم كن كه همواره در راه تو قدم بردارم. بنده‌ي لايقي باشم و شهادت هم نصيبم بگردد. »
انشاالله

راوي:خواهرشهيد
منبع:روزنامه جمهوري اسلامي

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 4:5  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

بنت الهدي صدر كه بود؟

در بيستم جمادي الاول سال 1400 هـ. ق، خواهر و برادر توسط رژيم خونخوار عراق دستگير شدند و شديدترين شكنجه ها بر آنان روا داشته شد. بنت الهدي صدر پس از تحمل رنج فراوان در روز 23 جمادي الاول، يعني سه روز پس از دستگيري به شهادت رسيد.

شاهد ياران/ شهيده بنت الهدي صدر، فرزند سيد حيدر صدر و خواهر شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر، در سال 1347 هـ. ق در كاظمين به دنيا آمد. مادرش، فرزند شيخ عبدالحسين آل ياسين بود و او را آمنه نام نهاد. بنت الهدي در شش ماهگي پدرش را از دست داد و از آن پس در دامان مادر و در سايه توجهات او تربيت شد و خواندن و نوشتن را در خانه از وي آموخت. پس از گذراندن آموزش هاي مقدماتي، همراه برادرانش، سيد اسماعيل و سيد محمد باقر، به حوزه علميه نجف رفت و در آنجا، تحصيلات عالي خود را در زمينه هاي ادبيات، اصول فقه و علم حديث ادامه داد و با مطالعه در مباحث فقهي، اخلاقي و تفسير، به درجه اجتهاد رسيد.
شهيد بنت الهدي پس از خاتمه تحصيلات، با راهنمائي برادرانش به فعاليت هاي سياسي و اجتماعي پرداخت و براي هدايت زنان عراق، تلاش جديدي را آغاز كرد و پرچمدار حركت اسلامي بانوان در عراق شد. او نخستين پرچمدار حركت اسلامي بانوان در عراق شد. او نخستين مقاله هاي خود را در مجله «الاضواء» كه توسط جمعي از علماي نجف اشرف منتشر مي شد، چاپ كرد و سپس به نوشتن داستان هائي مبتني بر دين مبين اسلام و قوانين و احكام ديني درباره اوضاع اجتماعي پرداخت. او همچنين در اداره برخي از مدارس كاظمين و بغداد و در تربيت دختران مسلمان، نقش به سزائي را ايفا كرد. او آگاهي زنان عراقي را ارتقا بخشيد. حجاب را رواج داد و باعث شد كه ديد جامعه نسبت به زنان و به ويژه نگاه اسلام به زن، تغيير كند.

شهيده آمنه صدر در يك نگاه
بنت الهدي صدر روزي چندين ساعت به نگارش داستان مي پرداخت و در عين حال در كنار برادر مجاهدش، آيت الله سيد محمد باقر صدر، به تبليغات عليه رژيم ديكتاتوري عراق مشغول بود و در اين راه فداكاري هاي بسياري كرد.
در ماه رجب سال 1399 هـ. ق، رژيم عراق، شهيد آيت الله صدر را دستگير كرد. بنت الهدي تا خيابان اصلي به دنبال برادر رفت و تصميم داشت همراه او سوار ماشين شود، ولي ماموران اجازه اين كار را به او ندادند. او به راننده حامل آيت الله صدر گفت، «سرانجام تو روزي بيدار مي شوي و از اين كار خود پشيمان خواهي شد.» او همان جا ماند و سخنراني عجيبي را ايراد كرد و به برادرش گفت، «من برنمي گردم. مي خواهم مانند حضرت زينب (س) كه برادرش امام حسين (ع) را همراهي كرد، همراه شما باشيم.» هنگامي كه ماشين حامل آيت الله صدر حركت كرد، بنت الهدي با تكبيرهاي رعدآساي خود، قلب دشمن را لرزاند. سپس به طرف حرم مطهر اميرالمؤمنين(ع) حركت و در آنجا سخنراني پرشوري را ايراد كرد و مردم را به گريه انداخت و به تحرك واداشت.
تلاش هاي پيگير بنت الهدي، سرانجام برادر را از زندان آزاد كرد، ولي طولي نكشيد كه در بيستم جمادي الاول سال 1400 هـ. ق، خواهر و برادر توسط رژيم خونخوار عراق دستگير شدند و شديدترين شكنجه ها بر آنان روا داشته شد. بنت الهدي صدر پس از تحمل رنج فراوان در روز 23 جمادي الاول، يعني سه روز پس از دستگيري به شهادت رسيد.
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:59  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

برنامه هاي اجرايي بسيج جامعه زنان در سال ۹۱ تشريح شد:

نامگذاري امسال به نام شهيده "ناهيد فاتحي كرجو"

نويد شاهد: معرفي شهيده ناهيد فاتحي به عنوان الگو، شناسايي زنان آسيب ديده و تغيير رفتار در آنها و برگزاري تريبون آزاد در پارك ها و دانشگاه ها با موضوع حقوق زنان، برگزاري همايش ها و ساخت نسخه دوم نرم افزار "نقش زنان در دفاع مقدس" مهمترين برنامه هاي سال جاري است.

مدير فرهنگي بسيج جامعه زنان در گفت و گو با خبرنگار نويد شاهد در خصوص مهم ترين برنامه هاي بسيج جامعه زنان در سال 91 اظهار داشت: تشكيل نهاد مردمي بسيج جامعه زنان كشور گامي مثبت جهت رسيدن زن به مقام والاي انسانيت بود. به همين منظور سال 89 را به نام شهيده "مريم فراهانيان"، سال 90 به نام "شهيده نسرين افضل" و امسال نيز به نام "شهيده ناهيد فاتحي كرجو" نامگذاري شده است.

زهرا احمدي گفت: از جمله اهداف برنامه هاي اجرايي در سال ۹۱، الگوسازي از زنان موفق و برتر، تبين حجاب در جامعه و شناسايي چهره شهداي زن به جامعه جهت ارائه الگو به زنان و دختران جوان نسل امروز است.

وي افزود: در حوزه پرداختن به الگوها امسال با معرفي شهيد ناهيد فاتحي كرجو سعي داريم تا ظرفيت شهداي زن را معرفي كنيم چرا كه آنها در زمان حياتشان منشأ افتخار و آزادگي بودند و بعد از شهادت نيز مي توانند پاسخگوي نسل امروز باشند.

وي خاطر نشان كرد: در سال گذشته بيش از 8 هزار يادواره شهداي زن در پايگاه هاي بسيج خواهران كشور برگزار شد؛ امسال نيز به منظور فرهنگ سازي و زنده نگه داشتن نقش شهدا يادواره شهداي زن را در سراسر كشوربرگزار مي نماييم.

احمدي در ادامه افزود: ساخت فيلم هاي مستند از زندگي شهداي شاخص زن، چاپ بروشور و ويژه نامه ها، برگزاري دوره هاي مربي گري عفاف و حجاب به منظور تربيت مربيان در راستاي پاسخ گويي به شبهات جوانان در خصوص عفاف و حجاب و شناسايي افراد آسيب ديده و ايجاد تغيير رفتار در آنها، برگزاري نشست آسيب هاي اجتماعي با موضوع عفاف و حجاب با حضور زنان خانه دار در پايگاه هاي بسيج كشور و تجليل از حاميان حجاب در جهان از جمله مهم ترين برنامه هاي اجرايي بسيج جامعه زنان در سال ۹۱است.

احمدي در ادامه به ديگر برنامه هاي سازمان اشاره كرد و تصريح كرد: همايش بين المللي "نيمكت هاي سوخته" به ياد مدارس بمباران شده در دوران دفاع مقدس، برگزاري مسابقه "داستان ناتمام"، برگزاري يادواره شهيد ناهيد فاتحي در آذر ماه سال جاري در كردستان و رونمايي از نسخه دوم نرم افزار "نقش زنان در دفاع مقدس از ديگر برنامه هاي بسيج جامعه زنان مي باشد.

مدير فرهنگي بسيج جامعه زنان عنوان كرد: با اشاره به نامگذاري روز ۱۳مرداد به عنوان روز بسيج جامعه زنان كشور، در اين روز همايش هايي با عنوان شهيد شاخص سال و 6 هزار و ۴۷۲شهيد كشور در مراكز استان ها برگزار مي شود.

وي يادآور شد: در مناسبت هاي مهم سال مانند ولادت حضرت زهرا(س)، هفته بسيج، هفته دفاع مقدس نيز برنامه هاي متنوعي در پايگاه هاي بسيج خواهران استان ها برگزار مي شود كه مي توان به جشن ميلاد كوثر يا همايش گوهر علم و عفاف كه به منظور تكريم دختر امام هفتم در سالروز ولادت حضرت معصومه(س) و همايش حجاب و عفاف در روزي كه به اين عنوان نامگذاري شده است، اشاره كرد.

زهرا احمدي گفت: به منظور تبين موضوع عفاف و حجاب در جامعه و نقد حقوق زنان، تريبون آزاد در محل پارك ها، فرهنگسراها و دانشگاه ها برگزار مي شود.
مدير فرهنگي بسيج جامعه زنان در پايان خاطر نشان كرد: كنگره بين المللي زنان شهيده كه يكي از مهمترين برنامه هاي بسيج جامعه زنان در سال جديد است اسفند ماه سال جاري با همكاري دفتر امور زنان رياست جمهوري در سطح بين المللي در تهران برگزار مي شود.
همچنين ۱۰ زيرمجموعه اين كنگره نيز كه شامل زنان جانباز، شعر عاشورايي وحجاب و عفاف است دربسيج جامعه زنان استان ها برگزار مي شود.

انتهاي پيام/ع
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:54  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

بیمار بود به درمانگاهی در میدان مركزی شهر سنندج مراجعه كرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس وجو پیدایش نمی كند. خبری از ناهید نبود!...


 شهیده ناهید فاتحی

 

شهیده ناهید فاتحی کرجو

 

نام پدر  :  محمد

تاریخ تولد  :  4/4/1344

یگان  :  همکاری با سپاه و پیش مرگان انقلاب

تاریخ شهادت  :  1/9/1361

محل شهادت  :  روستای هشمیز کردستان

عملیات  :  توسط ضد انقلاب

آرامگاه  :  تهران - بهشت زهرا (س)

سمیه ی کردستان :

به دنبال راهی برای آسمانی شدن، باید تمام زمین خاكی خدا را گشت و در این گشت و گذار ستاره های آسمانی این زمین خاكی را پیدا كرد.گشت و گذاری به وسعت همه تاریخ، تاریخی از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی ایران. این ستاره ها اگر چه در نزد آسمانیان آشنایند، اما گاه در نزد زمینیان آنچنان گمنامند، كه گمنامیشان تو را به تعجب وامی دارد!

از ستاره های صدر اسلام تا ستاره های انقلاب اسلامی ایران، فاصله زمانی بسیار است اما شباهت های زیادی این ستاره ها را به هم نزدیك می كند و تو نیز خوب می دانی كه تاریخ دوباره تكرار می شود؛ عمارها، سلمان ها، ابوذرها و «سمیه ها» در دل همین تاریخ دوباره جان می گیرند!

«سمیه» را یادت هست؟! همو كه جاهلیت زمانه اش، اسلام آوردن او را تاب نیاورد و شكنجه های اعراب جاهلی آغاز شد. از او خواستند اقرار به وحدانیت خدا و شهادتین زیبایی كه او را مسلمان كرده بود باز پس بگیرد! از او خواستند پیامبری رسول رحمت را انكار كند!! «سمیه» در زیر شكنجه ها شهید شد اما تسلیم نشد.

هنوز صدای ناله های «سمیه» در زیر شكنجه های «دژخیمان جاهلیت حجاز» از پس قرن ها به گوش می رسد.اگر با چشم دل بنگری از شكنجه های «عرب جاهلی» تا شكنجه های «گروهك های منافقین كردستان» راه زیادی نیست! اینجا نیز صدای شكنجه های دختر 16-17 ساله ای بگوش می رسد كه او را به حق «سمیه كردستان ایران» لقب داده اند. «ناهید فاتحی كرجو» را می گویم. از او نیز خواسته شد به امام و مقتدایش «خمینی بزرگ(ره)» توهین كند، اما او هرگز تسلیم نشد.

«سمیه» را یادت هست؟! همو كه جاهلیت زمانه اش، اسلام آوردن او را تاب نیاورد و شكنجه های اعراب جاهلی آغاز شد. از او خواستند اقرار به وحدانیت خدا و شهادتین زیبایی كه او را مسلمان كرده بود باز پس بگیرد! از او خواستند پیامبری رسول رحمت را انكار كند!! «سمیه» در زیر شكنجه ها شهید شد اما تسلیم نشد

با دستانی بسته و سری تراشیده او را در روستایی از كردستان می گرداندند با این ادعا كه «او جاسوس خمینی است!» او «ناهید فاتحی كرجو» بود، سمیه كردستان ایران با شهادت وصف ناشدنی، دست از حمایت مقتدای خویش برنداشت و تسلیم آنان نشد.

سرانجام پیكر بی جان و مجروح او را بعد از 11 ماه یافتند، پیكری كه اگر چه جان در بدن نداشت اما سخنان بسیاری از شكنجه هایی كه بر او رفته بود داشت. سری تراشیده، بدنی كبود، حتی گفتند او را زنده به گور كرده اند!! اگر خون سمیه در صدر اسلام سند دیگری بر حقانیت دین اسلام شد و مسلمانان را در باورها و اعتقاداتشان مصمم تر كرد. خون «ناهید فاتحی كرجو» نیز جوشش مضاعفی در دل نهال تازه به بار نشسته انقلاب اسلامی ایران پدید آورد.

زنان سنندجی با دیدن آثار شكنجه بر بدن ناهید و سرشكسته و تراشیده اش به ماهیت اصلی ضدانقلاب بیش از پیش پی بردند و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.

آری امام خامنه ای«حفظه ا...» چه زیبا فرمودند كه «با این ستاره ها راه را می شود پیدا كرد.» و ناهید دختری كه همچون اسمش ستاره ای شد كه در كهكشان فدائیان ولایت، نور هدایت را از مقتدای خود و خون شهدای كربلا وام گرفت.

اگرچه خفقان حاكم گروهكها بر مردم آن زمان به حدی شدت داشت كه خانواده شهید مجبور شدند به تهران هجرت كنند و پیكر مطهر این شهید مظلوم سنندجی را در بهشت زهرای تهران دفن كنند. جسم او شاید گمنام ماند اما روح پرفروغش راه را به زیبایی روشن كرد. حال از «سمیه كردستان ایران» بیشتر بدانیم.

یك روستایی دیده های خود را از آن اتفاق این گونه تعریف می كند: «آنها سردختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند. كومله ها به آن دختر نوجوان می گفتند: آزادت نمی كنیم مگر اینكه به خمینی توهین كنی!»اما اهداف انقلابی این دختر نوجوان دلیر، او رابر آن داشت كه جان فدای آرمان كرده و هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نكند

طلوع زندگی :

ناهید فاتحی كرجو در چهارمین روز از تیرماه سال1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتكش و خانه دار بود كه فرزندانش را با عشق به اهل بیت(ع) بزرگ می كرد.

ناهید كودكی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود كه در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می برد كه به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم و گریه كنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز كرده و گریه می كنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می كنم، بلكه تازه سبك تر و آرام تر می شوم.»

با شروع حركت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شركت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضدطاغوت در جرگه دختران مبارز كردستان قرار گرفت.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضدانقلاب در مناطق كردستان، همكاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغاز كرد. شروع این همكاری، خشم ضدانقلاب به خصوص گروهك كومله را كه زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.

ناهید علاوه بر همكاری با بسیج و سپاه بیشتر وقتش را به خواندن كتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مركزی شهر سنندج مراجعه كرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس وجو پیدایش نمی كند. خبری از ناهید نبود! انگار كه اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینكه بالاخره از چند نفر كه ناهید رامی شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید كه: چهارنفر، ناهید را دوره كرده، به زور سوار مینی بوس كردند و بردند!

بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند كه: اگر بازهم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همكاری كنید، بقیه بچه هایتان را هم می كشیم.

 شهیده ناهید فاتحی

چندماهی بعد خبری در شهر پیچید كه دختری را در روستاهای كردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینكه «این جاسوس خمینی است!» می چرخاندند. این خبر در مدت كوتاهی همه جا پخش شد و نگرانی های مادر را به یقین تبدیل كرد. او خود ناهید بود. این ویژگی كه برای كومله و ضدانقلاب اتهام بود برای ناهید افتخار محسوب می شد.

یك روستایی دیده های خود را از آن اتفاق این گونه تعریف می كند: «آنها سردختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند. كومله ها به آن دختر نوجوان می گفتند: آزادت نمی كنیم مگر اینكه به خمینی توهین كنی!»

اما بصیرت، ایمان، شجاعت و انگیزه های معنوی توامان با شناخت اهداف انقلاب اسلامی این دختر نوجوان دلیر، شیربچه كردستان رابر آن داشت كه جان فدای آرمان كرده و هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نكند.

... 11 ماه از ربوده شدن او می گذشت كه پیكر مجروح و كبودش را با سری شكسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا كردند.

وقتی پیكر مجروح و بی جان او را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می كرد سیده خانم كه خود زنی قوی و سرپرست خانواده بود چندین بار از هوش رفت.

پیكر صدمه دیده و آغشته به خون ناهید اگرچه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا كردن در راه انقلاب نداشت اما كتابی مصور از ددمنشی ضدانقلاب بود. او همواره حلقومی برای هزاران فریاد مظلومیت و ایستادگی است.

خانواده شهید نوجوان ناهید فاتحی كرجو، صلاح ندیدند وی را در سنندج دفن كنند و برای رهایی از آزار و اذیت ضد انقلاب و برخورداری از امنیت اجتماعی، جسد او را برای تدفین به تهران منتقل و در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن كردند.

چند سال بعد، مادر كه برای یافتن دختر نوجوانش از هیچ كوششی دریغ نكرده بود ، از اندوه فراق همیشگی و شهادت مظلومانه او بیمار شد و تاب زندگی بدون ناهید را نیاورد.

8 خاطره از شهیده ناهید فاتحی کرجو :

1-    «محمود فاتحی کرجو» پدر شهیده می‌گوید: ناهید، مذهبی و نترس بود. در جلسات قرآن و جلسات مبارزه با رژیم شاه شرکت می‌کرد و درباره جلساتی که شرکت کرده بود، با دیگران صحبت می‌کرد. در راهپیمایی‌های انقلاب حضور داشت و با دیدن عکس و پوستر شهدا منقلب می‌شد. به امام خمینی(ره) علاقه زیادی داشت. روز 12 بهمن که برای نخستین بار، امام(ره) را در تلویزیون دید، با صدای بلند مرا صدا کرد و گفت «بابا این آقای خمینی است». دستش را روی صفحه تلویزیون کشید و گفت «خیلی دوست دارم از نزدیک با او صحبت کنم» و جلوی تلویزیون ایستاد و شروع کرد به درد دل کردن با امام.

مراسم نامزدی مختصری برگزار شد. کم کم متوجه شدیم داماد با ما سنخیتی ندارد. بعضی وقت‌ها رفتار مشکوکی از خود نشان می‌داد. چندی بعد او را به خاطر فعالیت‌های ضدانقلابی‌اش و در حین ارتکاب جرم دستگیر کردند. ما آن وقت بود که فهمیدیم از اعضای کومله بوده است و بعد از محاکمه اعدام شد

2-    یکی از دوستان شهید «ناهید فاتحی‌کرجو» بیان می‌دارد: سال 1357، تظاهرات زیادی در سنندج برگزار می‌شد. یک روز، در خانه مشغول کار بودم که متوجه سر و صدای زیادی شدم. از خانه بیرون رفتم. ناهید و مادرش در خیابان بودند و همسایه‌ها دور و بر آنها جمع شده بودند. خیلی ترسیدم. سر و صورت ناهید زخمی و کبود شده بود و با فریاد از جنایات رژیم پهلوی و درنده خویی‌های ساواک می‌گفت. گویا در تظاهرات او را شناسایی کرده و کتک زده بودند و قصد دستگیری او را داشتند. آن قدر با باتوم و شلاق به او زده بودند که پشتش سیاه و کبود شده بود. درد زیادی داشت که نمی‌توانست بایستد.

3-    لیلا فاتحی‌کرجو خواهر شهیده می‌گوید: ناهید 15 ساله بود که خواستگار داشت. خواستگار او شغل، درآمد و وضعیت خوبی داشت و اصرار زیادی به این ازدواج داشت. ناهید هم راضی نبود. فاصله سنی زیادی با آن مرد داشت و می‌گفت «من هنوز به سن ازدواج نرسیده‌ام». مراسم نامزدی مختصری برگزار شد. کم کم متوجه شدیم داماد با ما سنخیتی ندارد. بعضی وقت‌ها رفتار مشکوکی از خود نشان می‌داد. چندی بعد او را به خاطر فعالیت‌های ضدانقلابی‌اش و در حین ارتکاب جرم دستگیر کردند. ما آن وقت بود که فهمیدیم از اعضای کومله بوده است و بعد از محاکمه اعدام شد. ناهید اصلاً او را دوست نداشت و نمی‌خواست چیزی از او بداند. ناهید را برای بازجویی هم برده بودند. اما چون چیزی نمی‌دانست بعد از مدتی او را آزاد کردند.

بعد از قضیه نامزدی‌اش، تمام فکر و ذهنش مطالعه و خواندن قرآن بود. اما خیلی به او فشار آمده بود. تحمل حرف مردم را نداشت. او هم تودار بود. حرف و کنایه‌های مردم را می‌شنید و تو دلش می‌ریخت و دم نمی‌زد. در واقع فشار مضاعفی را تحمل می‌کرد. از یک طرف مردم می‌گفتند «او جاسوس کومله است چون نامزدش کومله بوده»، از طرف دیگر می‌گفتند «او جاسوس سپاه است و نامزدش را لو داده است». بعد از اعدام نامزدش و سختی‌هایی که متحمل شده بود، معمولا هر جا می‌رفت، من همراه او بودم.

4-    لیلا فاتحی‌ کرجو ادامه می‌دهد: روز دوشنبه بود؛ در روزهای سرد دی‌ ماه 1360 ناهید بیمار شد به طوری که باید دکتر می‌رفت. من در حال شستن رخت بودم. قرار شد او برود و من بعد از تمام شدن کارم، پیش او بروم. درمانگاه در میدان آزادی سنندج بود. نیم ساعت بعد کارم تمام شد و به سمت درمانگاه رفتم. مطب تعطیل شده بود. دور و برم را گشتم. خبری از ناهید نبود. به خانه برگشتم. مادرم مطمئن بود که اتفاقی نیفتاده است. با اطمینان از پاکدامنی دخترش می‌گفت «حتماً کاری داشته است، رفته دنبال کارش، هر کجا باشد برمی‌گردد؛ دختر سر به هوا و بی‌فکری نیست». مادر به من هم دلداری می‌داد. شب شد، اما او برنگشت. فردا صبح مادرم به دنبال گمشده‌اش به خیابان‌ها رفت. از همه کسانی که او را می‌شناختند پرس و جو کرد. از دوستان، همکلاسی‌ها، مغازه‌دارها و ... پرسید. تا اینکه چند نفر از افرادی که او را می‌شناختند، گفتند «ناهید را در حالی که چهار نفر او را دور کرده بودند، دیده‌اند که سوار مینی‌بوس شده است». مادرم، راننده مینی‌بوس را که آنها را سوار کرده بود پیدا کرد و از او درباره ناهید پرسید. راننده اول می‌ترسید اما با اصرار مادرم گفت که «آنها را در یکی از روستاهای اطراف سنندج پیاده کرده است».

یك روستایی دیده های خود را از آن اتفاق این گونه تعریف می كند: «آنها سردختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند. كومله ها به آن دختر نوجوان می گفتند: آزادت نمی كنیم مگر اینكه به خمینی توهین كنی!»اما اهداف انقلابی این دختر نوجوان دلیر، او رابر آن داشت كه جان فدای آرمان كرده و هرگز علیه امام و رهبر خود زبان باز نكند

5-    لیلا فاتحی‌کرجو می‌گوید: مادرم، با کرایه‌ قاطر یا با پای پیاده، روستاهای اطراف را گشت، اما او را پیدا نکرد. پس از ربوده شدن ناهید، مرتب نامه‌های تهدید کننده به خانه ما می‌انداختند، زنگ خانه را می‌زدند و فرار می‌کردند. در آن نامه‌ها، خانواده‌ را تهدید کرده بودند که اگر با نیروهای سپاه و پیشمرگان کرد همکاری کنید، بقیه فرزندان‌تان را می‌دزدیم یا اینکه می‌نوشتند شبانه به خانه‌تان حمله می‌کنیم و فرزندان را جلوی چشم مادرشان خواهیم کشت. زمان سختی بود. بچه‌ها سن زیادی نداشتند. مادرم هم باردار بود. اضطراب و نگرانی در خانه حاکم بود. مادرم همه جا را می‌گشت تا خبری از ناهید بگیرد.

6-    سیده زینب مادر شهیده «ناهید فاتحی‌کرجو» در زمستان سخت و سرد کردستان به همه جا سر می‌کشید، گاهی بعضی از فرصت طلبان از او مبالغ زیادی پول می‌گرفتند تا آدرس یا خبری از ناهید به او بدهند و آدرس قلابی می‌دادند. خیلی او و خانواده‌اش را اذیت می‌کردند. او تمام شهرهای کردستان را به دنبال ناهید گشت، اما اثری از او پیدا نکرد. سقز، بوکان، دیواندره، مریوان، آبادی‌های اطراف شهرهای مختلف، ... هر کجا که می‌گفتند کومله مقر دارد، می‌رفت. نیروهای پاسدار هم از اسارت ناهید خبر داشتند و آنها هم به دنبال ناهید و دیگر اسرا می‌گشتند.

7-    شهلا فاتحی کرجو خواهر شهیده اضافه می‌کند: خبر به ما رسید که کومله‌ها، موهای سر ناهید را تراشیده و او را در روستا می‌گردانند. شرط رهایی ناهید را توهین به حضرت امام(ره) قرار داده بودند اما ناهید استقامت کرده و در برابر این خواسته آنها، شهادت را بر زنده بودن و زندگی با ذلت ترجیح داده بود.مردم روستا، در آن شرایط سخت که جرأت دم زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه‌ این دختر اعتراض کرده بودند. بعد از مدتی به آنها گفته شد، او را آزاد کرده‌اند.

سرانجام پیكر بی جان و مجروح او را بعد از 11 ماه یافتند، پیكری كه اگر چه جان در بدن نداشت اما سخنان بسیاری از شكنجه هایی كه بر او رفته بود داشت. سری تراشیده، بدنی كبود، حتی گفتند او را زنده به گور كرده اند!!

8-    ناهید فقط  16سال داشت؛ او را به شدت شکنجه کرده بودند. موهای سرش را تراشیده بودند. هیچ ناخنی در دست و پا نداشت. جای جای سرش کبود و شکسته بود. پس از شکنجه‌های بسیار او را در آذر ماه 1361 زنده به گور کردند و پیکر مطهر این شهیده به تهران منتقل و سپس در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.روحش شاد و یادش گرامیفرآوری : زینب سیفی

بخش فرهنگ پایداری تبیان

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:50  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
ناهید فاتحی
در تاریخ اسلام سمیه ها کم نبودند اما شنیدن وصف سمیه کردستان در سهای خاص خود را دارد.

ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال 1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ می کرد.

ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش می­داد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت می­برد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه می­کنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر می­شوم».

با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرارگرفت.

روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم به خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید؛ «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود».

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.

ناهید علاوه بر همکاری با بسیج وسپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.

اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند!

بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می­کشیم

چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!.

او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.

از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند.

وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.

شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهک­ها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید.

چند سال بعد، مادر از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت. برادر ناهید می گوید: مادرم در تهران ماند و با بچه های کوچک و وضعیت بد اقتصادی مجبور به کار شد. دوران سختی را گذراندیم اما مادر دلخوش بود که نزدیک ناهید است. دلش خوش بود که دیگر لازم نیست کوه به کوه، دشت به دشت و آبادی به آبادی دنبال ناهید بگردد.
+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:47  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
محبوبه دانش آشتیانی

محبوبه نماد مجموعه ای از ایثارها و از خود گذشتگی هایی است كه این روزها كمتر می بینیم. زندگی مصرفی، اسراف، بی توجهی به مشكلات دیگران چیزی است كه شهدای ما از جمله محبوبه جانشان را فدا كردند كه اینگونه نباشد.


  متن زیر بر گرفته از ماهنامه فرهنگی-تاریخی شاهد یاران ویژه " یادمان شهدای زن" است كه روایتی از محبوبه دانش آشتیانی، شهیدی با درایت و هوشیار در قیام 17 شهریور را منتشر کرده است.

شهیده محبوبه دانش آشتیانی
دانش آموزی از مدرسه رفاه

شهید محبوبه دانش آشتیانی یكی از شهدای سرخ هفده شهریور خونین سال 1357 است. او در  نوجوانی، به عنوان یك دختر مبارز و مسلمان به صفوف فشرده مردم مسلمان ایران پیوست و در تظاهرات پر شكوه علیه رژیم شاه به شهادت رسید. محبوبه در یك خانواده روحانی و مسلمان متولد شد. پدرش روحانی بود و در حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید. شهید آشتیانی علاقه خاصی داشت كه فرزندانش از تربیت اسلامی برخوردار باشند؛ به همین دلیل آنها را به مدارسی می فرستاد كه فضای آنها مذهبی و مبارزاتی بود. یكی از این مدارس، مدرسه رفاه بود كه محبوبه دوره ابتدایی و راهنمایی را در آنجا گذراند. مدرسه رفاه یكی از پایگاه های مبارزاتی شهید بهشتی، شهید رجایی و آقای هاشمی رفسنجانی بود و لذا سعی می شد از معلمین مبارز استفاده شود تا اهداف مورد نظر آنان تأمین شود.

رفتنش مثل زندگی اش باور كردنی نبود

یكی از دوستان این شهید در توصیف ویژگی های اخلاقی او می گفت: «رفتنش مثل زندگی اش باور نكردنی است. عقاید و شیوه تفكر او با همه فرق داشت. مسائل را به قدری دقیق و خوب تجزیه و تحلیل می كرد كه انسان در همان برخورد اول متوجه می شد كه با یك دختر معمولی 16، 17 ساله روبرو نیست. در او كمترین هیجان و كوته فكری و انحراف سنین جوانی به چشم نمی خورد. حرف هایش را راحت می زد و جز حق چیز دیگری را نمی دید و نمی خواست و هیچ وقت حقیقت را فدای مصلحت نكرد.»

سمبل جوان های آن دوره

مسعود، برادر محبوبه آشتیانی در توصیف خواهرش می گوید: "اگر بخواهم محبوبه را در چند كلمه معرفی كنم، كلمه اول كنجكاوی است. سریع قانع نمی شد. برای پیدا كردن حقیقت، سرسخت بود. به نظر من محبوبه سمبل جوان های آن دوره است. آنها احساس می كردند می توانند و باید دنیا را عوض كنند. آنها تصور می كردند مجموعه دانش های بشری در یک گنجینه جمع شده و ما حالا می رویم و در آن را باز می كنیم و همگی خوشبخت می شویم. به دلیل همین نحوه تفكر هم دچار تردید هایی كه نسل فعلی می شود، نمی شدند. این باور جوان های آن موقع بود كه  باعث می شد انسان همه انرژی هایش را روی هدفش متمركز كند، وقتی هم كه به هدف می رسید و می دید آن طور كه او تصور می كرده، جامع و مانع نبوده، سرخورده می شد. واقعاً تفسیر جهان به این سادگی ها نیست. محبوبه هم دقیقاً مثل هم نسل هایش بود و احساس می كرد همه چیز را می داند یا دست كم می تواند بداند."

شهید محبوبه از همان هفت هشت سالگی، خیلی مطالعه می كرد و درباره اسلام و مذهب بسیار كنجكاو بود. او با عده ای از دوستانش هفته ای دو بار جلسات خصوصی و بحث و گفتگو داشتند، نهج البلاغه می خواندند و درباره اسلام تحقیق می كردند. محبوبه بعضی از روزها بعد از تعطیل شدن مدرسه، به جنوب شهر می رفت .با بچه های آنجا انس و الفتی پیدا كرده بود. پای درد دلشان می نشست و غروب، غمزده به خانه برمی گشت. گاهی می گفت:«مادر! این چه زندگی ای است كه عده ای زندگی مرفه داشته باشند و مردم بی نوای جنوب شهر، نان برای خوردن نداشته باشند. باید كاری كنیم.»

یكی از دوستانش می گوید: آراستگی، نظم و مهربانی اش فوق العاده بود. خیلی منظم بود. واقعا نمی توانم نمونه اش را بیاورم. در اوج مبارزات، لباس هایش مرتب و آراسته بودند. چادرش را در می آورد، حتما به شكل بسیار منظمی تا می كرد. چهره بسیار ملیح و دلپزیری داشت و به خصوص وقار و متانتش به شدت انسان را تحت تأثیر قرار می داد. صدا و لحنش هم گرمی خاصی داشت. وقتی هم كسی را می دید، در همان برخورد اول طوری رفتار می كرد كه انگار سالهاست او را می شناسد.

شخصیت تأثیر گذار، تمیز، مهربان، دلنشین

 یكی از دوستانش نقل می کند: آراستگی، نظم و مهربانی محبوبه فوق العاده بود. خیلی منظم بود. در اوج مبارزات، لباس هایش مرتب و آراسته بود. چادرش را در می آورد، به شكل بسیار منظمی تا می كرد. چهره بسیار ملیح و دلپذیری داشت و به خصوص وقار و متانتش به شدت انسان را تحت تأثیر قرار می داد. صدا و لحنش هم گرمی خاصی داشت. وقتی هم كسی را می دید، در همان برخورد اول طوری رفتار می كرد كه انگار سالهاست او را می شناسد.

خواب عجیب مادر؛ گل سرخ من در بهشت زهرا

مادر محبوبه می گوید: چند روز قبل از شهادت محبوبه خواب دیدم برای ادامه تحصیل به كلاسی رفته ام تا ثبت نام كنم. خانمی كه مسئول این كار بود، از ثبت نام من خودداری می كرد . سرانجام پس از اصرار بسیار ، دری را گشود و گفت:«نگاه كن!» حیرتزده نگاه كردم و دیدم باغی است بی نهایت بزرگ و تا جایی كه چشم كار می كند، غرق در بوته های گل سرخ است، آن هم گل هایی آتشین و تر و تازه. آن روزی كه به بهشت زهرا رفتم، آن باغ گل سرخ را دیدم. گل های سرخ مادران دیگر، در كنار گل سرخ من آرمیده بودند.

 نگاهش تنم را لرزاند، انگار با من وداع كرد

صبح روز 17 شهریور، حدود ساعت شش بود كه یك بلوز آبی گشاد و شلوار لی پوشید و مقنعه اش را سر كرد و چادرش را روی سرش انداخت و آمد و گفت: «مادر! دارم می روم با دوستانم در تظاهرات شركت كنم.» گفتم:«چیزی نمی خوری؟» گفت: «میل ندارم». بعد صورت مرا بوسید و با لحنی مهربان و در عین حال جدی گفت: «مادر! اگر شهید شدم، غصه نخورید.» وقتی داشت از در خانه بیرون می رفت، برگشت و نگاهم كرد. در نگاهش چیزی بود كه تنم را لرزاند. انگار با آن نگاه با من وداع كرد.

جسد را تحویل نمی دادند

مأموران مسلح در اطراف می چرخیدند و می گفتند كه جسد به كسی تحویل داده نمی شود. به مرده شوی خانه رفتم و با شیون و ضجه زن مرده شوی را راضی كردم  تا جسد دخترم را به من نشان بدهد. دلش به رحم آمد و گفت:«بیا ببین. شاید این دختر تو باشد.» همراه او رفتم و آنچه را كه نباید ببینم، دیدم. محبوبه من بود كه آرام و معصوم خفته بود. گلوله درست به قلبش اصابت كرده بود.

سوء استفاده نشریه مجاهد از شهادت محبوبه

در اوایل انقلاب، نشریه مجاهد مربوط به منافقین، عكس محبوبه را چاپ و سعی كرده بود او را به نوعی به این سازمان منتسب كند، در حالی كه محبوبه هیچ ارتباطی با گروه ها نداشت و حركت  مبارزاتی او در بستر اجتماعات مردمی شكل گرفت و ادامه پیدا كرد. من و پدر و خانواده محبوبه هم به جریانات سیاسی آگاهی داشتیم و مانع از جذب او به گروه خاصی می شدیم و او را به سوی خط امام سوق می دادیم و نواقص و معایب ایدئولوژی های گروه را به او گوشزد می كردیم.

پدر محبوبه سه سال بعد از شهادت او به دخترش پیوست

پدر محبوبه پس از شهادت او روحیه خاصی پیدا كرده بودند و این شهادت، در خانواده عمیقاً اثر گذاشت. شهید علی دانش در زمینه های فرهنگی، خدمات شایان توجهی داشتند و پس از انقلاب هم نماینده مردم آشتیان در مجلس شورای اسلامی شد. او در هفتم تیر سال 60 در جمع 72 یار امام خمینی (ره) به دیدار حق شتافت.

بخش فرهنگ پایداری تبیان

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:46  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
زهرا براتیان
بعد از شهادتش، فقیری به در خانه‌اش آمد و درخواست کمک کرد و هنگامی‌ که فهمید شهید شده است خیلی گریه کرد و گفت: او همان روز شهادتش به من کمک کرد انچه که میخوانید خاطراتی از شهیده زهرا براتیان است.

شهیده زهرا براتیان

زهرا براتیان» در روز 18 فروردین سال 1336 در اصفهان به دنیا آمد. مادرش می‌گوید: « پنج پسر به دنیا آوردم و فرزند ششم من دخترم زهرا بود. وقتی او را باردار بودم برکت از در و دیوار خانواده‌ام می‌بارید. در سن هفت سالگی برایش خواستگارآمد. گفتم: «هنور در حدی نیست که بتواند همسرداری کند»، گفتند: «هفت سال صبر می‌کنیم تا 14 ساله شود هر چند به این سن هم نرسید كه به خانه شوهرش رفت.

در زندگی مشترک‌شان همیشه همراه و همگام با همسرش حرکت می‌کرد. 13 ساله بود که باردار شد و در طول 14 سال خانه‌داری صاحب شش فرزند شد. سه دختر و سه پسر. آخرین فرزندش را در سن 27 سالگی به دنیا آورد. ضمن این که کدبانوی خانه بود به هنر قالیبافی و خیاطی علاقه زیادی داشت. با دستمزدی كه از این راه عایدش می‌شد به سفرهای زیارتی از جمله مشهد،کربلا و حج تمتع رفت. فرزند دومش را باردار بود اما با این حال قالی می‌بافت.

شبی که می‌خواست قالی‌اش را تمام کند تا دیروقت کار می‌کرد. صبح روز بعد، هم قالی‌اش تمام شد و هم فرزندش به دنیا آمد. فرزندان پاکدامنی را پرورش داد. در طول زندگی مشترکشان حتی یک بار با همسرش مشکل پیدا نکرد. بهترین رفتارها را با یکدیگر داشتند و برای فامیل الگو بودند و همیشه مهر و محبت‌شان زبانزد فامیل بود. آنها حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س) را الگوی خود قرار داده بودند و با عشق و صفا با همدیگر زندگی کردند.

در سال 1355 به کربلا و نجف رفت و در آنجا با امام خمینی (ره) دیدار کرد. علاقه زیادی به امام و اهدافشان داشت. همسرش قرآن خواندن را به او آموزش داد. برای بچه‌های فامیل و محله کلاس قرآن دایر و داستان‌های قرآنی را برای آنها تعریف می‌کرد تا حدی که جذابیت قرآن را با تمام وجود لمس می‌کردند. گاهی اوقات به اتفاق همسرش مشكلات خانوادگی دیگران را با استفاده از مثال‌های قرآنی برطرف می‌کردند.

بچه‌هایش را طوری تربیت کرده بود که صبر می‌کردند تا پدرشان از سر کار برگردد. بعد همگی سر یک سفره با هم غذا بخورند و ساعتی را دور هم بنشیند و گفت‌وگو کنند.

در سال 1355 به کربلا و نجف رفت و در آنجا با امام خمینی (ره) دیدار کرد. علاقه زیادی به امام و اهدافشان داشت. همسرش قرآن خواندن را به او آموزش داد. برای بچه‌های فامیل و محله کلاس قرآن دایر و داستان‌های قرآنی را برای آنها تعریف می‌کرد تا حدی که جذابیت قرآن را با تمام وجود لمس می‌کردند

فرزند آخرش در ماه رمضان به دنیا آمد و با وجود اینکه باردار بود تمام روزه‌هایش را گرفت. حتی روزه بود که فرزندش به دنیا آمد. وقتی که بچه‌هایش به دنیا می‌آمدند معتقد بود که همان لحظه در گوششان اذان بگویند تا شیطان در وجودشان رخنه نکند. بعد از شهادتش فقیری در خانه‌اش آمده و درخواست کمک کرد و وقتی که فهمید شهید شده است خیلی گریه کرد و گفت: «او همان روز شهادتش به من کمک کرد». روزی که نوه‌اش بدنیا آمد قبل از اینکه نوزاد را به خانه ببرند، او را به گلستان شهدا بردند تا پدر بزرگ و مادر بزرگش او را ببینند.

روزهای اول، خودش بچه‌هایش را به مدرسه می‌برد و تا كلاس‌بندی بچه‌ها در آنجا می‌ماند. بسیار خوش اخلاق و با حوصله بود وقتی بچه‌هایش چیزی از او می‌خواستند سعی می‌کرد برایشان فراهم کند. اگر هم نمی‌توانست قول می‌داد که در اسرع وقت برایشان تهیه کند. برای یادگیری قرآن از بچه‌هایش می‌خواست که جدیت به خرج دهند. همیشه سفارش می‌کرد: «هنگام قرائت قرآن با وضو باشید و قرآن را روی زمین نگذارید.»

«فرزندکوچکش هفت ساله بود که دستش شکست و به اتفاق همسرش او را به بیمارستان بردند و دستش را گچ گرفتند. بار آخری که پیش پزشك رفتند دیگر برنگشتند. آنها هر دو با هم فرزندشان را به بیمارستان «سینا» بردند و پس از آن پیاده تا چهار «سوق» آمده بودند تا کتابی برای دخترشان تهیه کنند. هنگام برگشت یک مرتبه وضعیت قرمز می‌شود و زمانی نمی‌گذرد که بر اثر بمباران هر سه نفرشان به شهادت می‌رسند. همه فامیل در بیمارستان‌ها دنبال‌شان می‌گشتند چون فکر می‌کردیم زخمی شده‌اند. روز بعد در سردخانه بیمارستان «صدوقی» پیدایشان کردیم. فرزند کوچکش به قدری سوخته بود که قابل شناسایی نبود و ار روی گچ دستش او را شناختیم.

مزا شهیده زهرا براتیان كه روز 20 دی‌ماه سال 1365 به شهادت رسید در اصفهان واقع شده است.

 بخش فرهنگ پایداری تبیان

منبع : ایسنا 

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
حضور زنان در عرصه های گوناگون جنگ تحمیلی دارای جلوه های متفاوتی بود که هر کدام از آنان حکایتی شنیدنی و به یاد ماندنی از آن دوران پر خاطره است. در میان تمامی فقها این مساله جاری است که در برابر تهاجم دشمن، بر همه واجب است که به دفاع برخیزند و احدی در این مساله نظر مخالفی را ابراز ننموده است.

زنان در دفاع مقدس

و اما کیفیت حضور زنان به دو شکل، مستقیم و غیر مستقیم، در این دوران خلاصه می گردد. در شکل مستقیم، گر چه زنان از حضور در صحنه و خط مقدم معاف بودند، ولی با شروع جنگ شهرها و حملات موشکی، حالت تدافعی همگان خصوصا زن ها بیشتر گردید، چون در این رزم بی امان از سوی ارتش عراق مورد حمله موشکی واقع شده بودند. حتی در اوایل جنگ، این زنان شیر دل خرمشهر و سوسنگرد و هویزه بودند که در هجوم ناجوانمردانه دشمن در کنار مردان خود قدم به قدم با بعثی ها درگیر شدند و در عقب راندن دشمن از جان خویش هم مایه نهادند. در شکل غیر مستقیم، زنان حکایت 70 من مثنوی دارند که چگونه با کارهای خدماتی و پشتیبانی خود در عقبه، موجبات دلگرمی رزمندگان را فراهم نمودند. امام این حضور غیر مستقیم را که از حضور مستقیم ذره ای ارزش آن کمتر نبود، کرارا متذکر می شدند. بیان تجلی ایثار در راه انقلاب و امام تداوم گر گذر زمان در برابر هر گونه تجاوز از سوی دشمنان است. از جمله خدمات این مرحله زنان; می توان به ایثار فرزندان خود در راه حیثیت و اصلاح جامعه نام برد. هنوز یادمان نرفته است چه بسیار مادران سلحشوری بودند که با تربیت اولاد صالح و معرفی آنان به مراکز بسیج جهت اعزام به جبهه قوت قلب مسئولین جنگ را سبب می شدند. امام قدس سره این صحنه را این گونه بیان می نمودند: «...خدا می داند در طول تاریخ مثل این مادرها ما نداشتیم، الا کم که فرزندانش کشته بشوند و بعد بیاید بگوید که نه، من افتخار می کنم. بعضی از جوان ها به من می گفتند که این مادرها ما را گرم نگه داشته اند. عکس العمل این مادرهای جوان مرده ما را زنده نگه داشته و گرم نگه داشته برای این که این ها هستند که به ما شجاعت میدهند. این ها هستند که ما را تشویق می کنند.» جلوه دیگر ایثار زنان، ایثار همسران محبوب خود بوده است که بهترین و اصلی ترین تعلق خویش که همسر باشد را با تمام مشکلات و دلبستگی ها تشویق و ترغیب به حضور در میادین جنگ می نمودند تا آنجا که امام قدس سره زبان به مدح آنان گشوده و می فرماید: «کجا ما از زنان، آن قدرت و عظمت را دیده بودیم که امروز داریم از مادران شهید می بینیم؟ کجا ما از زنان جوان آن فداکاری را دیده بودیم که در دوران جنگ دیدیم، آنان همسران محبوبشان را به میدان های جنگ می فرستادند و راز عفت و امانت آنها را حفظ می کردند تا آنها با خاطر آسوده در میدان ها باشند.»

نقش زنان در طول دفاع مقدس حاکی از مشارکت جدی آنان بود که دوش بدوش مردان و رزمندگان در صحنه های مقدس حضور می یافتند و از انقلاب و ارزش های آن با تمام وجود خود پاسداری می نمودند. به گواهی تاریخ در صفحات پر افتخار ملت ها این زنان با غیرت و امانت دار بودند که در حریم مقدس و پاکی طریقشان ثابت مانده و تمام امید و آرزوهایشان را به آنچه مصلحت ملت و مکتبشان بوده پیوند زده و سعادت واقعی را جسته اند

 زنان ما نه در این برهه که در دوره های تاریخی متعدی، این گونه درخشش نموده اند که دوست و دشمن بدان معترف می باشند. هنوز تاریخ هجوم مغول و فعالیت زنان مسلمان و حضور اصیل آنان در صحنه های سیاسی عصر مشروطیت، جنبش تنباکو و انقلاب اسلامی را فراموش نکرده است و در یک کلام حضور مردان خداجو و شهادت طلب از دامن چنین زنان و مادرانی بوده است که به صحنه مبارزه راه یافته اند; بنابر این هیچ صحنه ای از تاریخ مبارزات اسلامی نبوده الا این که زنان مسلمان در آن نقش بسزایی را داشته اند. ستادهای پشتیبانی دوران جنگ که رفع نیازمندی های رزمندگان خطوط مقدم را بر عهده داشتند، عمده نیروهایشان را زنان متدین و مبارز تشکیل می دادند. تهیه مایحتاج جبهه ها از عمده ترین فعالیت های این ستادها بحساب می آمد. اینان شبانه روز بدون چشم داشت، به کمترین مواهب مادی، خدماتی تحسین برانگیز را ارایه می دادند. لباس، کفش، طلا و جوراب های بافتنی این زنان در جبهه ها رنگ و قیمتی دیگر داشت. از فعالیت های دیگر این انسان های سلیم و عزیز، حضور آنان در بسیج های مقاومت و شرکت در اردوهای بسیج می باشد که بازتاب جهانی از خویش بر جای می نهد. حضور اینان نشان دهنده روح مبارزه و ایثار و شجاعتی بود که می خواست به زنان جهان و ابرقدرت ها اثبات نماید که زنان ایرانی به برکت انقلاب اسلامی هویتی دگر یافته اند که بیانگر شخصیت وجودی آنان است. بیمارستان ها و پست های امدادی و پرستارهای مجروحین جنگ از جلوه بارز دیگر حضور غیر مستقیم زنان مسلمان در میادین جنگ بوده است که با خدمات و فعالیت های جدی خود در محضر مجروحین و جانبازان، موجبات بالا بردن روحیه رزمندگان می گردیدند; بنابراین نقش زنان در طول دفاع مقدس حاکی از مشارکت جدی آنان بود که دوش بدوش مردان و رزمندگان در صحنه های مقدس حضور می یافتند و از انقلاب و ارزش های آن با تمام وجود خود پاسداری می نمودند.

زنان در دفاع مقدس

 به گواهی تاریخ در صفحات پر افتخار ملت ها این زنان با غیرت و امانت دار بودند که در حریم مقدس و پاکی طریقشان ثابت مانده و تمام امید و آرزوهایشان را به آنچه مصلحت ملت و مکتبشان بوده پیوند زده و سعادت واقعی را جسته اند. در تحلیل حضور زنان مهمترین نکته این است که باید در کلیه برنامه ها مساله گسترش نفوذ قدرت اسلام در تمامی ابعاد حیات و بالا رفتن نسبت تاثیر در تغییر موضوعات و هم چنین در پیدایش موضوعات جدید در جهان اصل قرار گیرد. بالاترین الگوی رفتاری زنان در هشت سال دفاع مقدس، «حضرت زهراعلیها السلام » بود; او که در تمام زندگیش، پیروی و حمایت از ولایت مشهود بود. زمانی که جنگ تهاجمی اسلام علیه کفار واقع گردید، حضرت بعنوان بهترین پرستار و لجستیک، ایفای وظیفه می نمودند و اما هنگامی که جنگ حالت تدافعی پیدا می کرد، ایشان خود را سپر مولای خود; یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام می نمودند تا جایی که حتی با وجود حضور علی علیه السلام در خانه، هنگامی که وجود مبارک ایشان مورد حمله دشمن قرار گرفت ایشان به پشت در آمدند و از شدت درد از هوش رفتند و پس از آن که به هوش آمدند بمحض این که مشاهده کردند ولی اعظم خدا را بطرف مسجد می برند، تا آخرین رمقشان از مقام ولایت دفاع نمودند. این امر نشانگر این بود که حضرت فاطمه حیات گرانقدر خود را صرف حمایت از مقام ولایت می نمودند. بنابراین نقش زن در تمامی صحنه های سیاسی و اجتماعی خصوصا دفاع مقدس بیانگر جلوه های تاریخی در نقش اول آنان در تحولات اجتماعی و در نهضت های اسلامی معاصر و همدوشی زنان و مردان در تمامی صحنه های درگیری با اجانب بوده است. امام خمینی پیرامون نقش زنان در صحنه های انقلاب و دفاع مقدس می فرماید: «زنان حق بیشتری از مردان دارند. زنان مردان شجاع را در دامان خود بزرگ می کنند. اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملت ها گرفته شود، ملت ها به شکست و انحطاط کشیده می شوند.» حسن ختام این که; آثار دلاوری ها و پیروزی رزمندگان حکایت از حضور فعالانه زن های دلاور و سلحشوری است که گام به گام در لحظه لحظه جنگ، شرکت کرده و موجبات برکت و روزی رزمندگان در عملیات های مختلف گردیدند و چه زیبا سرود امام خمینی قدس سره پیرامون فداکاری و مقاومت زنان در جنگ تحمیلی که: «...مقاومت و فداکاری زنان بزرگ در جنگ تحمیلی آن قدر اعجاب آمیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز، بلکه شرمسار است.به اعتقاد من بخش مهم محیط گرم و پرشور جنگ مربوط به جمعیت فکری خواهران است و اگر زنان ما، در این حال و هوای فکری نبودند نیمی از این شور وجود نداشت.»

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:41  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید اشرف رضي

نام:اشرف

نام خانوادگی:رضي

نام پدر:حسين

شماره شناسنامه:432

محل تولد:الشتر- لرستان

تاریخ تولد:1305/02/01

محل شهادت:خرم آباد

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:19  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

 

   

شهید آذراميرسرداري

نام:آذر

نام خانوادگی:اميرسرداري

نام پدر:ولي

شماره شناسنامه:279

محل تولد:بروجرد- لرستان

تاریخ تولد:1349/09/30

محل شهادت:بروجرد

تاریخ شهادت:65/10/21

 

زندگی نامه شهید آذر امیر سرداری

وی در سال 1349 در قلعه حاتم بروجرد در خانواده ای متدین متولد شد او مجرد بود . وی محصل بوده و در کلاس دوم نظری درس می خواند . دختری باوقار و متین و خوش برخورد بود . سرانجام در 65/10/21 در بروجرد در بمباران هوایی دشمن به شهادت رسید .

یادش گرامی باد

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:17  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید فاطمه سهامی

نام : فاطمه

نام خانوادگی : سهامي

نام پدر : صوفي

محل تولد : اسلام ابادغرب

تاریخ تولد : 1350/07/01

وضعیت تاهل : مجرد

تاریخ شهادت : 1362/05/19

استان : کرمانشاه

رشته تحصیلی : ابتدایی

شهر : اسلام آبادغرب

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:8  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

شهید اعظم نقی بیرانوند

نام : اعظم

نام خانوادگی : نقي بيرانوند

تاریخ شهادت : 65/10/23

نام پدر : چراغ علي

محل تولد : 1خرم اباد

تاریخ تولد : 1362/05/17

شغل : دانش آموز

وضعیت تاهل : مجرد

استان : لرستان

زندگینامه شهید اعظم نقی بیرانوند
شهید اعظم نقی بیرانوند اسطوره عشق و ایمان در سال 1362 در یک خانواده باایمان و مذهبی در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود.ایشان که خیلی سن کمی داشتند با شروع جنگ تحمیلی در آن زمان که بمب و موشک بر سر مردم و خانه هاشان فرو می ریخت ایشان هم در تاریخ 1365 در اثر بمباران هوایی رژیم بعثی به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
 

خاطرات شهید اعظم نقی بیرانوند به نقل از پدر شهید

لاله سرخ شهادت، مسافر دشت خون و حماسه،شهید اعظم نقی بیرانوند بودند که در یک خانواده ای باایمان و مذهبی متولد شده بودند.ایشان که تحت سرپرستی و نظارت پدری مومن و زحمت کش و مادری مهربان و دلسوز پرورش یافتند.ایشان سن خیلی کمی داشتند.دختر خوب و نجیبی بود ولی آنقدر بچه بودند که خاطرات آنقدر زیادی از خود بر جای نگذاشتند.ایشان دختربچه ای بودند که مونس پدر و باعث رحمت پدر بودند اما پدر می گوید که اعظم سنش کم بود که بتوانم خاطره ای را از او نقل کنم.زمانی که از آسمان بمب و موشک فرو می ریخت و دشمنان می خواستند این میهن اسلامی را از ما بگیرند ایشان هم در همان بمب و موشک جان خود را فدا کردند و خیلی زود از این دنیای فانی رفتند.

روحش شاد و یادش گرامی

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:6  توسط داود صیاد مالفجانی  | 

دو شهيدی كه عقدشان در آسمان بسته شد

   
       
زنان شهید: در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانم‌ها بود. علاوه بر آن مخابرات سنندج نيز محل فعاليت او به شمار می‌رفت. آنقدر فعال بود كه يكی دوبار منافقين برايش پيغام فرستادند كه اگر دستمان به تو برسد، پوستت را از كاه پر می‌كنيم.

به گزارش زنان شهید، شهيد صديقه رودباری در هجدهم اسفند سال ۱۳۴۰ در يك خانواده مذهبی به دنيا آمد. روزهای نوجوانيش در سال‌هايی سپری شد كه سرزمينمان در پيچ و تاب روزهای منتهی به پيروزی انقلاب بود. در آن روزها خود را به خيل عظيم و خروشان ملت رساند و در تظاهرات‌ها شركت می‌كرد و تا صبح نيز به مداوای مجروهان می‌پرداخت. آنقدر فعال بود كه در زمان درس و تحصيل بارها او را در پشت بام مدرسه و در حال فعاليت‌های انقلابيش می‌يافتند. روح ناآرامش همواره در پی چيزی ورای خواست‌ها و آرزوهای يك دختر معمولی بود.

انقلاب كه شد در مدرسه‌شان انجمن اسلامی راه انداخت و فعاليت‌هايش را منسجم‌تر كرد. خانواده و دوستانش صديقه را آخر هفته‌ها در كهريزك و يا معلولان ذهنی نارمك پيدا می‌كردند. صديقه آنها را شستشو می‌داد و به آنان رسيدگی می‌كرد. بسيار پر دل و جرات بود. شجاعت و دليريش به‌گونه‌ای بود كه نشان می‌داد به زودی مهر شهادت بر روی شناسنامه‌اش خواهد خورد.

پس از انقلاب، هيجان و احساس وصف‌ناپذيری پيدا كرده بود. احساسی كه تا آن زمان مثل خون در رگهايش جاری بود، حالا پرخروش گشته بود و او را از زندگی عادی و روزمره دور می‌كرد. از تعلقات دنيوی فاصله گرفته بود و مدام می‌گفت كه نبايد در خانه بنشينيم و بگوييم كه انقلاب كرده‌ايم. بايد كه در بين مردم باشيم و پيام انقلاب را به مردم برسانيم...

 

 

۵ خرداد سال ۵۹، از طرف جهاد سازندگی برای انجام فعاليت‌های جهادی به شهر بانه كردستان اعزام شد. در بانه هر كاری كه از دستش بر می‌آمد انجام می‌داد. در روستاهايی كه پاكسازی می‌شدند، كلاس‌های عقيدتی و قرآن برگزار می‌كرد. با توجه به شرايط بسيار سخت آن روزهای كردستان، دوشادوش پاسداران بانه فعاليت می‌كرد در حالی كه هيچ‌گاه اظهار خستگی نكرد.

در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانم‌ها بود. علاوه بر آن مخابرات سنندج نيز محل فعاليت او به شمار می‌آمد. آنقدر فعال بود كه يكی دوبار منافقان برايش پيغام فرستادند كه اگر دستمان به تو بيفتد، پوستت را از كاه پر می‌كنيم...

در روزهای حضورش در سپاه بانه، فرمانده اطلاعات سپاه بانه، شهيد «محمود خادمی» كم كم به او علاقه‌مند شد. محمود كه قبل از آن در جواب به دوستانش كه پرسيده بودند كه "چرا ازدواج نمی‌كنی؟" گفته بود: "هنوز همسری را كه می‌خواهم برای خودم انتخاب كنم پيدا نكرده‌ام. من كسی را می‌خواهم كه پا به پای من در تمام فراز و نشيب‌ها، حتی در جنگ با دشمن هم‌رزم من باشد و مرا در راه خدا ياری دهد." ولی محمود بعد از آشنايی با صديقه رودباری تصميم خود را گرفت و همسر آينده خود را انتخاب كرد.

۲۸ مرداد سال ۵۹، روزی بود كه صديقه و دوستانش خسته از مداوای مجروحان و در حالی كه پا‌به‌پای پاسداران دويده بودند، در اتاقی دور هم نشسته و استراحت می‌كردند. در همين هنگام دختری وارد جمع سه نفره‌شان شد. صديقه او را می‌شناخت.گاهی او را در كتابخانه ديده بود. دخترك منافق به بهانه‌ای اسلحه صديقه را برداشت و مستقيما گلوله‌ای به سينه‌اش شليك كرد. پاسداران با شنيدن صدای شليك گلوله به سرعت به سمت اتاق دويدند. محمود خادمی خود پيكر نيمه‌جان صديقه را به بيمارستان رساند. او بيشتر از سه ساعت زنده نماند و بالاخره به آرزوی خود كه شهادت بود رسيد. همانطور كه در آخرين تماس تلفنی‌اش با خانواده اظهار داشت كه "هيچ‌گاه به اين اندازه به شهادت نزديك نبوده است."

پس از چند ساعت كه از آن اتفاق دلخراش می‌گذشت، محمود با چهره‌ای غمگين و برافروخته به جمع سپاهيان برگشت و با حالت خاصی خبر شهادت او را اعلام كرد و در آن جمع اظهار داشت: بچه‌ها من هم ديگه عمری نخواهم داشت. شايد خواست خدا بود كه عقد ما در دنيای ديگری بسته شود.

حدود ۲ ماه بعد، در ۱۴ مهر سال ۵۹، محمود خادمی فرمانده اطلاعات سپاه بانه در حالی كه داوطلب شده بود كه دوست بيمارشان را به بيمارستان برساند، ماشينش توسط گروهك‌های تروريست ضد انقلاب مورد حمله قرار گرفت. او تا آخرين گلوله خود مقاومت كرد. افراد مهاجم، غافل از اينكه او راننده ماشين نيست، بلكه محمود خادمی، فرمانده اطلاعات سپاه بانه است، پس از به شهادت رساندن وی برای خاموش كردن آتش خشم و كينه خود، قسمتی از صورت او را نيز با شليك گلوله‌های تخم مرغی از بين بردند و به اين ترتيب بود كه محمود خادمی نيز پس از دو ماه جدايی از صديقه به او پيوست تا همانطور كه خود گفته بود "عقدشان در دنيايی ديگر و در آسمان‌ها بسته شود."

مزار شهيد صديقه رودباری،قطعه ۲۴/رديف۳۲/شماره۸ بهشت زهرا(س)

(سروده شهيد صديقه رودباری)

مردم در اين دوره از تاريخ، يخ بسته‌اند / در اين رنج و اسارت / دست و پا را بسته‌اند / نه بوی خون، نه بوی دود، نه بوی مسلسل / پس من به كجا می‌روم؟ من كيستم؟ / تو بايد حماسه بيافرينی / همچنان كه حسينيان آفريده‌اند / دست‌های كوچكمان / صدای دشمنان را در گلو خفه می‌كند / به يادم داشته باش / من شهيدم

+ نوشته شده در  شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:0  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  سربازی فداکار در میدان عقیده و جهاد 


  روحاني شهيد، حجت الاسلام و المسلمین سيد مکارم موسوي، فرزند سيد فتاح، در سال 1306 در خانواده‌اي مذهبي و متدين در روستاي عميد آباد زنجان متولد شد. از همان ابتدا علاقه وافری به کسب علوم ديني داشت و پس از پايان دروس مقدماتي فقه براي ادامه تحصيل راهي قم و حوزه علميه گرديد.  

 

*در محضر بزرگان حوزه

وی از محضر اساتيدي چون امام خميني(ره)، آيت اله مشکيني و آيت الله بروجردي کسب فيض نمود. پس از اتمام تحصيلات و ملبس‌شدن به لباس مقدس روحانيت به زنجان بازگشت و به عنوان امام جماعت مسجد جامع زنجان، مشغول تربيت دانش پژوهان و علاقمندان به مسايل ديني گشت.

شهید حجت الاسلام و المسلمین موسوي در دوران انقلاب با پخش اعلاميه‌هاي امام خميني(ره) و شرکت در تظاهرات عليه پهلوي و روشن نمودن افکار مردم، قدمهاي مثبتي را در زمينه‌هاي مختلف انقلاب برداشت و چندين بار توسط رژيم دستگير و زنداني شد.

*حضوری فعال و تاثیرگذار در مهدیه تهران

وي پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي از سوي جامعه روحانيت به شهر تهران دعوت شد و پس از گذشت دو سال از حضور فعالش در مهديه تهران، در تاريخ اول اسفند ماه سال 1364 در حالي که همراه با شهيد محلاتي و جمعي ديگر از روحانيون مبارز براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص) راهي جبهه‌هاي حق عليه باطل بود،

هواپيماي آنان در آسمان اهواز توسط دو فروند از هواپيماهاي رژيم بعث عراق مورد اصابت قرار گرفت و روح والايش به نور ابدي و سرچشمه لايزال هستي پيوست و پيکر مطهر اين شهيد عزيز در گلزار شهداي بهشت زهرا(س) تهران آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:54  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
شهید روحانی هدیه استان البرز به انقلاب اسلامی 

  اگر نسل آینده با شهدا به خصوص شهدای روحانی که نمونه بارز و عینی مردان خدا در علم و فضیلت و اخلاق و زهد بودند آشنا شود به طور قطع در مقابل هجمه های بیگانگان بیمه خواهد شد. 

 

حجت الاسلام والمسلمین داراب کلایی در گفتگو با سرویس استان های مرکز خبر حوزه، با ذکر این مطلب که طلاب استان البرز در طول هشت سال جنگ تحمیلی خدمات ارزشمندی به انقلاب و اسلام داشته اند، اظهارداشت: استان البرز در طول جنگ تحمیلی 44 شهید روحانی تقدیم انقلاب اسلامی کرده است.

وی افزود: یکی از فعالیت های ستاد یادواره شهدای روحانی استان البرز، سرکشی از خانواده های معظم و معزز شهدا و برگزاری همایش گرامی داشت یاد و خاطره این عزیزان است.

مدیر ستاد یادواره شهدای روحانی استان البرز خاطرنشان کرد: برگزاری همایش شهدای روحانی استان البرز که با حضور مدیران استان و طلاب و روحانیون و اساتید حوزه علمیه البرز برپا شد از جمله برنامه های این ستاد بوده است.

وی با تاکید بر لزوم زنده نگاه داشتن یاد شهدای روحانی به منظور اشاعه فرهنگ جهاد و شهادت اظهارداشت: وظیفه ماست که آرمان والای شهدای روحانی که پرچمدار حفظ و اشاعه ارزش های اسلامی و مکتب تشیع بوده اند را به نسل امروز و طلاب جوان منتقل کنیم و آنان را نسبت به رسالتی که بر دوش دارند مطلع سازیم.

حجت الاسلام داراب کلایی تصریح کرد: یکی از ویژگی های ممتاز شهدای روحانی نسبت به سایر شهدا این بود که علاوه بر انجام وظیفه تبلیغ و ارشاد، در جنگ کلاسیک هم شرکت فعال داشتند و در هر دو جبهه فرهنگ و دین و جهاد نظامی سربلند بودند.

وی افزود: معرفی شخصیت، زندگی علمی، جهادی و تبلیغی طلاب شهید، جانباز و ایثار گر جزیی از رسالت های اصلی مبلغان فرهنگی به خصوص حوزوی است که باید نسل جوان و نوجوان را با روحانیونی که برای حفظ نظام از جان خود مایه گذاشتند آشنا کرد.

مدیر ستاد یادواره شهدای روحانی، بیان تاریخ دفاع مقدس و رشادت های روحانیون در هشت سال جنگ تحمیلی را وظیفه ای شرعی برای فعالان این حوزه خواند و گفت: باید برای نسل امروز توضیح داد که هر چه که امروز از آن بهره مندیم به سبب تلاش ها، مجاهدت ها و ایثارگری جوانان مخلص و متدینی است که برای حفظ کیان نظام مقدس اسلامی و برای وصل به معشوق هیچ بهانه دنیوی را سد راه خود ندیدند.

وی خاطرنشان کرد: اگر نسل آینده با شهدا به خصوص شهدای روحانی که نمونه بارز و عینی مردان خدا در علم و فضیلت و اخلاق و زهد بودند آشنا شود به طور قطع در مقابل هجمه های بیگانگان بیمه خواهد شد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:52  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
روحانیت؛ پشتوانه روحی- روانی رزمندگان دفاع مقدس 

  یکی از مبلغان روحانی دوران دفاع مقدس به تشریح فعالیت‌های گسترده طلاب رزمنده در هشت سال جنگ تحمیلی از جمله حضور فعال در عرصه جنگ روانی پرداخت. 

 

حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالرضا داوری در گفتگو با خبرنگار سرویس استان های مرکز خبر حوزه، با ذکر این مطلب که روحانیون در هشت سال جنگ تحمیلی دارای وظایف چند گانه بودند و از این حیث جزو فعال ترین جهادگران جبهه های حق علیه باطل به شمار می رفتند، گفت: عده‌ای از روحانیون در گروه های تبلیغی عازم جبهه می شدند که این گروه شامل علما،‌ اساتید اخلاق، مجتهدین، جماعات و روحانیون بودند.

وی افزود: یکی از گروه های دیگری از روحانیون که عازم جبهه می شدند، روحانیون رزمی تبلیغی بودند که این افراد با حضور در گردان ها و واحدهای عملیاتی مثل اطلاعات عملیات، دیدبانی، غواصی، تخریب، مهندسی رزمی، تا جانشینی گردان و گروهان انجام وظیفه می کردند.

این مبلغ دوران دفاع مقدس با بیان این مطلب که سخنرانی و برگزاری مراسم های مذهبی از جمله نماز جمعه، برنامه های اخلاقی و اعتقادی و ادعیه خوانی از دیگر وظایف روحانیون رزمی تبلیغی بود، تصریح کرد: به عنوان نمونه 700 نفر روحانی رزمی تبلیغی در لشکر ویژه 25 کربلا مازندران حضور داشتند؛ گروهی از همین روحانیون مسوولیت خطیر طرح علمیات که یکی از فعالیت های تخصصی جنگ بود را به عهده داشتند.

وی در ادامه به فعالیت های روحانیون رزمی پرداخته و گفت: روحانیونی که در این گروه بودند در هنگام عملیات با پوشیدن لباس بسیجی و عمامه در فعالیت های رزمی در خط مقدم حاضر بودند و یا به عنوان راننده بلدوزر، قایقران، دیدبان، راننده آمبولانس، امدادگر، فعال بیمارستان صحرایی، توزیع غذا در خط مقدم، حمل مهمات به خط مقدم و توزیع آب در هنگام عملیات و... فعالیت می کردند.

مدیر مدرسه علمیه امام صادق(ع) بهشهر ابراز داشت: به طور کلی وظیفه اصلی این سه گروه در زمان جنگ، آموزش اخلاق و احکام و مسایل شرعی، پاسخ به سوالات رزمندگان، مقابله با جنگ روانی دشمن و شرکت فیزیکی در جنگ رزمی بود.

وی، میدان فعالیت روحانیون در جنگ روانی دشمن را میدانی وسیع و موفقیت‌آمیز برای آنان ذکر کرده و گفت:  پس از عملیات های سنگین از جمله والفجر8 که منجر به آزادی سازی فاو شد، دشمن با به راه انداختن جنگ روانی علیه ایران سعی می کرد جو جنگ را به سود خود تغییر دهد که در این گونه مواقع روحانیون با هوشیاری مثال زدنی خود در صف مقدم جنگ بودند.

وی اظهارداشت: به غیر از این گردان ویژه روحانیون و طلاب لشکر 25 کربلا به نام فاتحین که دارای فرماندهی مستقل و گردان مستقل در عملیات بود، پشتوانه روحی و روانی بسیار خوبی برای رزمندگان همه گردان ها بود که نقش بسیار مهمی در پیروزی های رزمندگان اسلام در هشت سال نبرد مقدس و در عین حال نابرابر در مقابل ارتش بعث و دنیای استکبار داشت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:51  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  مبارزی در جبهه فرهنگی اسلام  


  دل را به حب خدا محکم دار و مسئوليت سنگين خون و پيام شهدا را چه به هنگامه درس و چه گاه تعليم از ياد مبر. 

 

حوزه نیوز: روحاني شهيد حجت الاسلام حيدر عبدوس، فرزند علي ، در نوزدهم فروردين ماه سال 1341 در ميان خانواده اي مذهبي و متدين در تهران متولد شد و در دامان پر مهر مادرش که مدرس قرآن بود ، پرورش يافت و دوران تحصيلات خود را تا پايان مقطع متوسطه با موفقيت سپري کرد.

محرومیت از تحصیل به دلیل خواندن مقاله انقلابی

این شهيد والامقام در اوايل انقلاب با شرکت در تظاهرات ، پخش نوارها و اعلاميه‌هاي امام(ره)نقش مهمي در به ثمر رساندن انقلاب اسلامي داشت و در دوران دبيرستان به خاطر خواندن مقاله‌اي عليه رژيم ستمگر شاهنشاهي ، دستگير و مدتي از تحصيل محروم شد .

وي به دليل علاقه وافر  به فراگيري علوم ديني و معارف اسلامي، راهي شهر مقدس قم شد و در مدرسه غديري ثبت نام نمود و نسبت به کسب معارف، ادبيات، صرف و نحو و منطق همت گماشت. او از ايماني قوي، اخلاقي پسنديده و رويي گشاده برخوردار و بسيار صبور و متواضع بود.

آخرین توصیه های شهید

در قسمتي از نامه هاي اين شهيد عزيز مي خوانيم :

« از شما عزيزان مي‌خواهم پس از من صبر را پيشه کنيد ، زيرا مي دانم که شما خود ياد آور صبر و تحمل هستيد تذکر مي دهم که در اجتماعات و نماز جمعه و دعاي کميل حاضر شويد تا پيوندي عميق با رضاي دوست داشته باشيد.و تو همسر عزيزم ، دل را به حب خدا محکم دار و مسئوليت سنگين خون و پيام شهدا را چه به هنگامه درس و چه گاه تعليم از ياد مبر .»

فعالیتی مخلصانه در نهادهای انقلابی

وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي حفظ دستاوردهاي نظام اسلامي به عضويت نهادهاي انقلابي چون کميته انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران در آمد و چندين بار با عناوين مختلفي چون فرماندهي تبليغات جبهه شمال غرب ، مبلغ مذهبي و رزمنده براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي (ص) در جبهه‌هاي جنگ تحميلي حضور يافت .

حضور در جبهه با وجود مجروحیت

وي با وجود مجروحيت در عمليات خيبر ، پس از بهبودي نسبي خود را براي شرکت در جبهه هاي نبرد آماده کرد؛ سرانجام در آخرين حضور خويش در چهارم ديماه سال 1365 در منطقه عملياتي کربلاي4 (شلمچه) به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش در گلزار شهداي سمنان آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:49  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
رشادت طلاب دامغانی در دفاع مقدس

  عروج عاشقانه 60درصد طلاب یک مدرسه 


  مدیر مدرسه علمیه امام صادق (ع) دامغان با اشاره به رشادت های طلاب این مدرسه در طول هشت سال دفاع مقدس گفت: یکی از مدارس علمیه ای که با وجود کمبود امکانات در دوران دفاع مقدس خوب درخشید، این مدرسه و به طور کلی حوزه علمیه دامغان بود. 

 

حجت الاسلام و المسلمین احمد فوادیان در گفتگو با خبرنگار سرویس استان های مرکز خبر حوزه با اشاره به مطلب فوق ، تعداد طلاب این مدرسه در آن زمان را 40 نفر عنوان کرد و افزود : تمامی طلاب این مدرسه در آن ایام حماسه ساز، جهت انجام فعالیت های تبلیغی و دفاع از آرمان های اسلام و انقلاب به مناطق عملیاتی اعزام شدند.

وی گفت: از مجموع تعداد 40 طلبه اعزام شده به مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس 24 نفر از آنان به فیض عظیم شهادت نائل گردیدند.

مدیر مدرسه علمیه امام صادق (ع) دامغان، همچنین در ادامه با اشاره به گزیده ای از بیانات رهبر معظم انقلاب در سفر به شهر دامغان مبنی بر این که« از نمونه های تدین و ریشه های ایمانی مردم این شهر بعد از قلع و قمع روحانیت و اهل دین در دوران رضاخان قلدر، تاسیس یکی از حوزه های فعال در منطقه شرق کشور به نام حوزه علمیه دامغان بود »، گفت : رویکرد ادامه تحصیل در مدارس شهر دامغان با مهاجرت طلاب از شهرستان های اطراف از جمله ساری ، سمنان ، اهواز ، کرمان، سیرجان و سایر بخش های مختلف به این مرکز از قدیم رایج بوده است.

وی در خصوص تعداد طلاب سه مدرسه امام صادق (ع) ، امام باقر (ع) و امام کاظم (ع) این شهر نیز گفت :تعداد طلاب شاغل به صورت تمام وقت در این سه مدرسه 230 نفر است که البته تعداد 30 نفر نیز به صورت طلبه غیر رسمی در اختیار این مدارس می باشد.

حجت الاسلام و المسلمین فوادیان ادامه داد : از مجموع این تعداد 70 نفر در سطح دیپلم و مابقی در سطح سیکل قرار دارند ، ضمن آن که هشتاد نفر از این طلاب در سطح شهر مشغول فعالیت تبلیغی هستند و تعداد 10 نفر نیز در سال تحصیلی گذشته به قم برای ادامه تحصیل اعزام شدند.

وی اضافه کرد : از مجموع این دویست و سی نفر، تعداد 100 نفر بومی و اهل شهر دامغان هستند و 130 نفر دیگر غیر بومی و از شهر های مجاور می باشند.

 مدیر مدرسه علمیه امام صادق (ع) دامغان همچنین از تدریس پایه نهم و دهم از ابتدای سال تحصیلی جدید در مدارس شهر دامغان خبر داد و گفت : متأسفانه به دلیل معضل کمبود فضا و امکانات آموزشی و رفاهی قادر به پذیرش متقاضیان بیشتر نیستیم.

 وی با اشاره به مشکل خوابگاه طلاب مدارس دامغان ابراز داشت:در همین خصوص برای حل مشکل طلاب ، خانه ای در مجاورت این مدارس با عنوان خوابگاه امام جواد(ع) خریداری شده است.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:48  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم(3)

  عذرخواهی یک شهید از شهیدان 


  حوزه نیوز:روحاني شهيد حجت الاسلام و المسلمین ذبيح‌الله کرمي فرزند شکرالله،در سال 1330 در ميان خانواده‌اي مذهبي و متدين در روستای قمشه از توابع کرمانشاه متولد شد.  

 

در مسیر رشد و شکوفایی علمی

وي علوم قرآني را نزد پدرش فرا گرفت و تحصيلات ابتدايي را در دبستان اسلامي با موفقيت سپري کرد. سپس با تشويق پدر و علاقه وافر  به فراگيري علوم ديني وارد حوزه علميه کرمانشاه شد و پس از مدتي براي ادامه تحصيل به شهرستان  قم هجرت کرد و در مدارس مختلفي  از جمله مدرسه آيت الله گلپايگاني(ره)، مدرسه فيضيه و مدرسه حقاني،نسبت به کسب معارف،ادبيات صرف و نحو و منطق همت گماشت وبه دليل محسنات فراوانش مورد توجه شهيد آیت الله قدوسي قرار گرفت.

همیشه با لباس روحانی فعالیت می کرد

شهید کرمي در دوران انقلاب عليه رژيم طاغوت فعاليتي گسترده داشت که از آن جمله مي توان به سفرهاي متعدد به استان هاي کردستان، کرمانشاه و خوزستان براي تهيه اسلحه و تجهيزات نظامي اشاره کرد.

وی همواره در مبارزات خود، با لباس مقدس روحانيت حاضر مي‌شد تا سايرين بدانند روحانيون طلايه‌داران اين نهضت هستند.

آن روحانی مجاهد، پس از دستگيري توسط رژيم شاه، در زندان نيز دست از مبارزه برنداشت در عین این که بيشتر اوقات خود را صرف دعا و نيايش مي‌کرد تا جايي که از سوي شهيد قدوسي در کلاس اخلاق به عنوان فردي نمونه شناخته شد.

شهید کرمي در انجام عبادت ها و فرائض ديني، خلوص ويژه‌اي داشت و در زمره اهل تهجد و شب زنده‌داري به شمار می رفت.

بخشی از وصیت نامه

در قسمتي از وصيتنامه اين شهيد عزيز مي‌خوانيم:

«از شهيدان راه اسلام شرمگينانه عذر خواهي نموده و شاکر خواهم بود، اگر اين روسياه را هم به خيل خونبار و کاروان پر کرامت خود بپذيرند.»

در مسیرخدمت گزاری به پابرهنگان

وي پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي در مسؤوليت‌هاي متعدد و مهم قضايي و فرهنگي کشور خدمات شايسته‌اي ارائه نمود و براي حفظ دستاوردهاي نظام اسلامي به عضويت بسيج درآمد و بارها در جبهه‌هاي جنگ تحميلي حضور يافت. سرانجام در آخرين حضور حماسه ساز خويش در هفتم مرداد ماه سال 1367 در منطقه عملياتي مرصاد به نور ابدي و سرچشمه لايزال هستي پيوست و پيکر مطهرش در کنار ساير شهيدان آرام گرفت.

یادش گرامی و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:46  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
 یادگاه شهیدان علم  مسافر فرش به عرش 

  نخستین روز از سال 1323 ، در شهر مقدس قم نوزادی چشم به دنیا گشود که بعدها راه علم و اخلاق را پیمود و به یکی از روحانیون مجاهد و اهل فضل تبدیل گشت. 

 

شهید محمد گلابچي معروف به گلابگيران قمي، پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکي و تحصيلات ابتدايي از آنجا که مستعد فراگيري علوم الهي بود به حوزه علميه قم راه يافت و به تحصيل علوم حوزوي پرداخت.

عامل حقیقی به دستورات دین

از جمله ویژگی های او این بود که حقیقتا عامل به قرآن و دستورات و فرامين الهي بود و همواره آموخته‌هاي ديني خويش را در زندگي عينيت مي‌بخشيد.

شهيد گلابچي پس از پشت سر گذاشتن بخشي از دروس حوزوي، به عنوان امام جماعت مسجد انبار گندم، انتخاب شد و با برپايي نماز جماعت و ايراد وعظ و خطابه در جهت نشر فرهنگ اسلام کوشيد و بدین سان ، خدمت به مسلمين را پيشه خود ساخت.

پس از مدتي به لحاظ ابراز لياقت و شايستگي، به عنوان قائم مقام عقيدتي سياسي نيروي انتظامي انتخاب شد و از این رهگذر خدمات ارزنده خويش را وسعت بخشيد.

مصداق حسن خلق در خانواده

به گفته نزدیکان و دوستانش، او به واقع همسري وفادار و پدري با تدبير و دلسوز بود که با پيروي از دستورات ديني، فرزندان خود را به شايستگي تربيت مي کرد.

این شهید والامقام ضمن مداومت بر انجام اعمال عبادي و مناجات با معبود، همواره از مستمندان دستگيري مي‌نمود و مريد امام(ره) و مطيع محض فرامين ولي فقيه بود به گونه ای که اطاعت از ايشان را اطاعت از امر ولي عصر(عج) مي‌دانست و ديگران را نيز به اين امر تشويق مي‌نمود.

فرازهایی از وصیت نامه

در فرازهايي از وصيت‌نامه نافذ او بعد از سفارش به نماز اول وقت و توجه به حقيقت معنوي آن مي‌خوانيم:

«با احترام کردن به مردم جامعه خدمت کنيد و با آنان برخورد اخلاقي خوب داشته باشيد. زيرا احترام به مردم و رعايت اخلاق خوب، رمز محبوبيت و موفقيت است. عزيزانم همواره دشمن ظالم و يار مظلوم باشيد و بترسيد از ستم کردن به کسي که پشتيباني جز خدا ندارد. بپرهيزيد از خوردن مال حرام، زيرا مال حرام دل آدمي را مي‌ميراند و انسان در چنين شرايطي امر خدا و پيغمبر را زير پا مي‌گذارد. از کبر و غرور اجتناب کرده و به مال و قدرت و علم و زيبايي و جواني و مدح و تعريف مردم مغرور نشويد، زيرا اگر خدا غضب کند در يک لحظه تمام نعمتها را از انسان مي‌گيرد. به علاوه غرور صاحبش را متجاوز و ستمگر مي‌کند. حق را با معيار قرآن کريم و سنت پيامبر اکرم(ص) و گفته‌ها و اعمال ائمه معصومين(ع) بشناسيد و شخصيت‌ها را با اين معيارها ارزيابي کنيد»

... و ماجرای پرواز

شهيد سيدابوالقاسم گلابچي، پس از شروع جنگ تحميلي، به اتفاق جمعي از سران کشوري، راهي جبهه جنوب شد تا اينکه در سپيده دم مورخ1/12/1364 هنگامي که بر فراز آسمان اهواز در پرواز بود، هواپيماي حامل ايشان مورد اصابت جنگنده بعثي قرار گرفت، و چون کبوتري رها از بند، به سوي معشوق بال گشود و ميهمان عرشيان شد. پيکر مطهرش نيز در گلزار شهداي بهشت زهرا(س) تهران آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:45  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  بسیجی خیلی کم است! 


  طلبه شهيد ابراهيم رمضاني‌کريم‌آباد، در چهارم فروردين ماه 1343 در خانواده‌اي مذهبي و در يکي از روستاهاي شهرستان ورامين متولد شد. دوران تحصيلات خود را تا پايان مقطع متوسطه با موفقيت طي کرد و موفق به اخذ ديپلم دررشته حسابداري شد.  

 

سربازی برای نشر فرهنگ اسلام

وي از ابتداي دوران طفوليت علاقه بسياري به فرا گرفتن علوم مختلف و مطالعه کتب داشت. در دوران شکوفايي انقلاب اسلامي همگام با امت شهيد پرور در راهپيمائيها و تظاهرات عليه رژيم ستمشاهي شرکت داشت و پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي به عنوان يکي از اعضاء فعال واحد فرهنگي بسيج به نشر فرهنگ اسلام و انقلاب پرداخت.

الگوی راستین اخلاق

آن شهید والامقام بسيار خوش گفتار و آرام بود و در اداي احترام به والدين خود زبانزد بود. علاقه و اشتياق وافر او به فراگيري علوم حوزوي سبب شد تا براي کسب معارف دين مبين اسلام در حوزه علميه از محضر اساتيد بزرگوار بهره جويد.

با شروع جنگ تحميلي و احساس اداي تکليف در دفاع از نظام و دستاوردهاي انقلاب اسلامي، از سنگر حوزه به جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل اعزام شد. شهيد رمضاني پس از سه ماه حضور در جبهه جنوب سرانجام در تاريخ بيستم دي ماه سال 65 در منطقه عملياتي شلمچه، پاسگاه زيد در عمليات کربلاي 5 به فيض

شهادت نايل آمد و  پيکر مطهرش در جوار آرامگاه امامزاده جعفر در ميان ديگر شهداي شهرستان ورامين آرام گرفت.

بخشي از وصيتنامه شهید؛

«آري! به اطراف خويش بنگر، از شهدا و بسيجيان عبرت بگير، هر کسي را به نام بسيجي مخوان که بسيجي خيلي کم است. بسيجيان واقعي مظلومان شهر و مجاهدان و شهداي جبهه اند. بسيجي گريخته از دنيا و توجه کننده به سوي خداست.»

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:43  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  دغدغه انقلاب هیچ گاه رهایش نکرد 


  «خدايا تو بودي که راه سعادت را به من نشان دادي و مرا به سوي آن رهنمون شدي و اکنون که برمن منت نهادي و مرا به لقاء رساندي، از تو خواستارم پدر و مادرم را از من راضي و اوليا و انبياء و دوستانت را از من دلخوش گرداني.» 

 

آغاز فعالیت های مذهبی و انقلابی

جملات فوق بخشی از وصیت نامه عرفانی روحاني شهيد،  مرتضي حسيني‌اشتهاردي است. وی که در هجدهمین روز از  آذرماه سال 1340 در خانواده‌اي مذهبي در پایتخت چشم به جهان گشود، تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت سپري کرد و همزمان، فعاليت هاي مذهبي خود را آغاز نمود و در همین راستا به عضويت هيئت مکتب الرضا(ع) مسجد رحمتيه درآمد. این شهید والامقام همچنین در اوايل انقلاب با پخش اعلاميه‌هاي مراد و مقتدایش حضرت امام(ره) و شرکت در تظاهرات عليه رژيم منحوس شاهنشاهي، حضوري فعال در جریان این انقلاب مقدس داشت.

در کسوت علم و عمل

این روحانی مبارز یک سال پس از پیروزی انقلاب به توصیه استادش حجت‌الاسلام حاج رضا عقيقي راهي قم شد و در مدارس مختلفي از جمله مدرسه مرحوم آيت الله العظمی گلپايگاني به فراگيري علوم ديني،معارف اسلامي، جامع المقدمات و علوم جنبي همت گماشت. پس از مدتي با توجه به رهنمودهاي مرحوم آيت الله العظمي نجفي مرعشي و

مرحوم علامه طباطبايي راهي تهران شد تا در کنار درس به تبليغ و ارشاد نوجوانان بپردازد.

از دیار لشکریان مخلص خدا

او اما دغدغه جدی اش حفظ انقلاب و حراست از آرمان ها و دستاوردهای آن بود تا بدانجا که به همین منظور و برای مبارزه با منافقان کوردل، به عضويت بسيج- این شجره طیبه انقلاب-  در آمد و مسؤوليت مسجد رحمتيه را به عنوان مبلغ به عهده گرفت.

سال 1361 بود که براي گذراندن آموزش نظامي به شهرستان يزد اعزام شد و از آنجا به دهکده مهريز رفت و همراه ساير برادران رزمنده، گروه ابوذر را تشکيل داد. از فعاليت هاي عمده وي در این ایام مي‌توان به تشويق بچه‌هاي بسيج به نماز جماعت و تشکيل آن در پايگاه، تشکيل مراسم دعاي کميل و توسل و عزاداري در سطح دهکده نام برد. وي پس از پايان آموزش به عنوان مبلغ و رزمنده براي مبارزه با قاچاقچيان به شهرستان هاي کرمان، ايرانشهر و نيک شهر واقع در استان سيستان و بلوچستان اعزام شد.

آرامش ابدی در بهشت زهرا(س)

شهید حسینی پس از اتمام این ماموریت به تهران بازگشت و پس از مدتي چندين بار به عنوان مبلغ مذهبي و فرمانده گروهان براي نشر فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص)در جبهه‌هاي جنگ تحميلي حضور يافت. سرانجام در آخرين حضور حماسه ساز خويش در دهم مرداد ماه سال 1362 در منطقه عملياتي مرحله دوم والفجر 2 ـ حاجي عمران ـ به ديدار يار شتافت و پيکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س)آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:42  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  روحانی شهید:جلوی فساد را بگیرید! 


  حضور در صحنه های انقلاب و دفاع تمام عیار از دستاوردها و آرمان های آن، مهم ترین وصیت روحانی شهيد، سيد مسعود اسماعيلي به امت حزب الله در همه زمان هاست. 

 

عشق به حوزه در عنفوان جوانی

او که در دهمین روز از بهمن ماه سال 1346 در تهران چشم به جهان گشود، سال های رشد و شکوفایی جسمی و روحی خود را در خانوده‌اي مؤمن و متعهد سپری کرد و البته دوران تحصیل کلاسیک خود را تنها تا مقطع سوم راهنمايي ادامه داد به این خاطر که علاقه وافرش به کسب علوم اسلامي، او را راهی حوزه های علميه کرد و بدین گونه سید مسعود جوان، مسیر رشد و ترقی معنوی و علمی را پله به پله پیمود.

بهره مند از صفات والای اخلاقی

آن گونه که خانواده و دوستانش می گویند، شخصيت والاي شهيد اسماعيلي همواره به صفات ارزشمندي چون ايمان و اخلاص،حجب و حيا، مداومت بر انجام اعمال عبادي آراسته بود.

وي به واقع تسليم محض فرامين الهي و مريد امام امت(ره) ، عامل به قرآن، آمر به معروف و ناهي از منکر بود و در عرصه مسایل عبادی نیز مداومتي چشمگير در مناجات و خلوت عاشقانه با معبود خویش داشت.

این گونه بود که عشق به اسلام که از کودکي در دل و جانش ریشه دوانده بود، او را به سوي کمال سوق مي‌داد.

تسلیم محض فرامین الهی امام (ره) بود

این سرباز جان برکف مکتب حسینی، پس از شروع جنگ تحميلي، ضمن تحصيل در حوزه به پيروي از پير فرزانه انقلاب راهي جبهه‌هاي نور عليه ظلمت شد.

خون شهدا از ما نخواهد گذشت!

در فرازي از آخرين توصيه‌هاي ارزشمند این شهید والامقام خطاب به امت حزب الله مي‌خوانيم:

«از امت حزب الله مي‌خواهم که همچنان در صحنه باشد و مساجد و نماز جمعه‌ها و مراسم دعاها را گرم نگهدارند و با تمام توان، جلوي فساد و فحشاء و بي بند و باري را بگيرند و نگذارند که ... زیرا شهداء از ما نخواهند گذشت. به کساني که هنوز غافلند و راه حق و صحيح را تشخيص نداده اند، توصيه مي‌کنم که لحظه‌اي در حال خود تفکر و تعمق کنند و بنا بر گفته امام حسين(ع): اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد،از پشت به اين انقلاب خنجر نزنيد و دست از اين لذتهاي زود گذر دنيايي برداريد که پشيماني هاي بسيار دارد. به خدا و روز جزا فکر کنيد.»

در شلمچه شهد شهادت را نوشید

آری! اين انسان وارسته از قيودات دنيوي، خود مرد عمل هم بود تا آن جا که با اعزام به جبهه در تاريخ 21/10/65 با شرکت در عمليات کربلاي5(شلمچه) آزمون الهي جهاد را با موفقيت پشت سر گذاشت و شهد گواراي شهادت را نوشيد و پيکر مطهرش در بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:40  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  حالا موقع لبیک به ندای حسین (ع) است 


   «حالا موقعي است که به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيک بگوئيم و به جبهه برويم و ادامه دهنده راه شهدا باشيم». 

 

حوزه‌نیوز:« من از کودکی عاشقت بوده ام ...»، این زبان حال طلبه شهیدی بود که پس از عمری نوکری در آستان مقدس سیدالشهدا(ع) که البته چندان هم به طول نیانجامید، این گونه در وصیت نامه اش آورد؛ «حالا موقعي است که به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيک بگوئيم و به جبهه برويم و ادامه دهنده راه شهدا باشيم».

طلبه شهيد مجتبي ابوالحسني دولابي، نخستین روز از هشتمین ماه سال 1345 در خانواده مؤمن و مذهبي در تهران چشم به جهان گشود.

موفق در عرصه فعالیت های انقلابی

او دوران تحصيلات ابتدايي،راهنمايي و متوسطه را با موفقيت به پايان رساند و در ضمن تحصيل در انجمن اسلامي دبيرستان فلسفي، فعاليت بسزايي از خود نشان داد و این روند را ادامه داد تا آن جا که پس از پيروزي انقلاب اسلامي. همزمان با تشکيل بسيج مستضعفان به عضويت بسيج مسجد علي بن ابيطالب(ع) در آمد و پس از فراگيري آموزش هاي نظامي و عقيدتي، طولي نکشيد که به عنوان يکي از اعضاي فعال شناخته شد و در شوراي بسيج مسجد عضويت يافت.

آن گونه که رفقایش می گفتند در آن دوران پر تنش، بي ريا و دقيق به مسؤوليت هاي محوله جامه عمل پوشاند و در اداره امور بسيج بسيار موفق بود.

شاگرد مدرسه امام صادق(ع)

آن شهید والامقام، پس از اتمام تحصيلات دوره متوسطه و اخذ ديپلم در رشته رياضي فيزيک، به سبب تقيد به آموختن احکام و مباحث ديني و علاقه فراوان به علوم حوزوي راهي شهر مقدس قم شد و در مدرسه علميه امام صادق(ص) ثبت نام کرد.

استعداد و کوشش و علاقه مندي او به شناخت معارف و تعاليم دين مبين اسلام به حدي نمايان بود که زبانزد خاص و عام شد. زندگي ساده او مثال زدني بود و ساده زيستي و پرهيز از تجملات و اسراف‌کاري را سرلوحه خود قرار داده بود.

8 بار حضور در خط مقدم 

با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران، شهيد ابوالحسني هشت مرتبه در جبهه‌هاي نور عليه ظلمت حاضر شد و با تمام توان در حفظ دستاوردهاي انقلاب و نظام اسلامي کوشش کرد. وي براي اولين مرتبه در سال 1362 در جبهه کردستان به مصاف ضد انقلاب داخلي و دشمن بعثي رفت و رشادتها ي کم نظيري از خود نشان داد. او در آخرين حضور حماسه ساز خويش در منطقه شلمچه و در عمليات ظفرمندانه کربلاي 5 در تاريخ 26/10/1365 نداي حق را لبيک گفت و به ديدار معبود شتافت و پيکر مطهرش در گلزار بهشت زهرا(س) آرام گرفت.

به کشته شدن من در این راه افتخار کنید!

شهيد ابوالحسني در بخشي از وصيتنامه‌اش آورده است: «حالا موقعي است که به نداي هل من ناصر ينصرني حسين(ع) لبيک بگوئيم و به جبهه برويم و ادامه دهنده راه شهدا باشيم،... اي پدر و اي مادر! مي‌دانم من بسيار به شما زحمت دادم. ان شاالله اين حقير را مي‌بخشيد. از کشته شدن من در اين راه هيچ ناراحتي به خود راه ندهيد. بلکه افتخار کنيد که توانسته ايد قدمي در به ثمر رساندن انقلاب برداريد. من امانتي بودم در دست شما که اين امانت را به صاحبش برگردانيد.»

یاد و خاطره اش تا ابد زنده باد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:35  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  حاجتش را از امام رضا(ع) گرفت 


  مگر می‌شود از در خانه چنین امام رئوفی ناامید بازگشت؛ وقتی هر بار که به زیارت می‌روی، آرزویت نه تحقق حوایج دنیوی و شفا یافتن خود یا دیگران، بلکه دست یابی به فیض عظیم شهادت باشد... 

 

حوزه نیوز؛ مگر می شود از در خانه چنین امام رئوفی ناامید بازگشت؛ وقتی هر بار که به زیارت می روی، آرزویت نه تحقق حوایج دنیوی و شفا یافتن خود یا دیگران، بلکه دست یابی به فیض عظیم شهادت باشد ...، قطعا ثامن الحجج (ع) نیز حاجت می کند و چه چیزی بالاتر از این که توفیقی نصیبت شود که در جوار مضجع منور رضوی، برای همیشه به آرامش برسی!

تنها 6 روز از آبان ماه سال 40 گذشته بود، خداوند به اسماعیل، فرزندی عنایت کرد که بعدها در زمره طلاب شهيد قرار گرفت.

شهید عليرضا افشار نادري، در فيروزکوه از توابع شهرستان دماوند متولد شد. وي تحت سرپرستي والدين مؤمن و متعهد خويش، دوران تحصيل ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سر گذاشت و سپس وارد دبيرستان شد.

فعالیت در سال های پرتلاطم انقلاب

علیرضا در زمان اوج گيري انقلاب، با شرکت در تظاهرات و توزيع اعلاميه‌هاي امام(ره) به فعاليت عليه رژيم منحوس پهلوي پرداخت و به همین منظور تحت تعقيب عمال رژيم قرار گرفت اما موفق به دستگيري او نشدند.

علاقه ای که او را به حوزه کشاند!

آن شهيد والا مقام در سال 58 به خدمت نظام وظيفه رفت و اين دوران را در پایتخت سپری کرد. وي به لحاظ علاقه وافر به علوم حوزوي، سال 59 وارد حوزه علميه قائم(عج) گرديد و به مدت دو سال به تحصيل علوم و معارف ديني پرداخت.

او البته ضمن تحصيل در حوزه با شروع دوران دفاع مقدس در مناطق جنگي حضور يافت و دچار مجروحيت شيميايي شد و به لحاظ عوارض سموم شيميايي، به ناچار از حوزه هجرت نمود.

امام رضا(ع) آرزویش را برآورده کرد

این طلبه شهيد علاقه فراواني به حضرت ثامن الائمه(ع) داشت و هر بار که به زيارت ايشان مشرف مي‌شد، شهادت خويش را طلب مي‌نمود. وي در این میان ، پس از هجرت از حوزه دست از تلاش برنداشت و در بخش امور تربيتي دبستان مقداد و دبيرستان شهيد اصغري به فعاليت پرداخت.

شهید افشار نادری که حقیقتا خدمت به اسلام و نظام اسلامي با روحش عجين شده بود، ضمن فعاليت در مدارس فوق، به تدريس قرآن و دروس ديني در مسجد علوي اهتمام ورزيد.

عارف پیشه ای گمنام

او به راستی که آراسته به صفات عارفان بود ضمن مداومت به تلاوت قرآن و دعا و مناجات شبانه در مراسم سوگواري اهل بيت عصمت و طهارت(ع) حضوري فعال داشت.

بخشی از وصیت نامه؛ عبرت بگیرید

در بخشي از وصيت نامه اين شهيد عزيز مي‌خوانيم:

«اتکال به خدا نمائيد که بدون توکل، انسان به مقصد نخواهد رسيد. از اجتماع عبرت بگيريدکه اگر عبرت نگيريد،

همان را جامعه نصيبتان خواهد نمود.»

این طلبه خستگی ناپذیر و مجاهد، با وجود مسموميت شيميايي به دفعات عازم جبهه‌هاي نور عليه ظلمت شد تا سرانجام در آخرين حضور خود در جبهه در تاریخ 6/12/65 قبل از شروع عمليات کربلاي 8 در منطقه شلمچه، بر اثر اصابت گلوله دعوت حق را لبيک گفت و پيکر مطهرش نيز در جوار بارگاه ملکوتي آقا و مولایش حضرت علی بن موسی الرضا(ع) آرام گرفت.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:34  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  وکیلی از تبار بهشتیان 


  حوزه‌نیوز؛ انقلاب که پیروز شد ، «سید» دغدغه اصلی اش به دغدغه امام امت (ره) گره خورد و آن هم چیزی نبود جز حراست از دستاوردها و آرمان های نظام نوپای اسلامی. 

 

این گونه بود که حجت‌الاسلام و المسلمین شهيد سيد فخرالدين رحيمی در راستای خدمت به انقلاب و مردم رنج کشیده از ظلم و ستم های دژخیمان طاغوت، رهسپار خانه ملت شد و وکالت مردم انقلابی و غیور خرم آباد را بر عهده گرفت.

مردی از دیار زاگرس

«سيد فخرالدين رحيمی»، از شهدای روحانی لرستان در سال 1323 در شهر خرم‌آباد و در يك خانواده روحانی متولد شد.

پدرش حجت‌الاسلام و المسلمين سيد علی‌اكبر رحيمی از روحانیون سرشناس این شهر بود و نسب این خاندان به حضرت امام موسی بن جعفر(ع) می‌رسد.

سيد فخرالدين پس از پايان تحصيلات متوسطه در سال 1339 برای تحصيل علوم دينی به شهر مقدس قم عزيمت نمود و در حوزه علميه قم مشغول به تحصيل شد.

مقاوم در راه مبارزات انقلابی

در سال 1341 كه زمزمه‌های نهضت اسلامی به رهبری امام خمينی(ره) به گوش می‌رسيد، وی در حال فعاليت سياسی عليه رژيم منحوس پهلوی دستگير و به مدت شش ماه روانه زندان شد و پس از آن همچنان به مبارزات جدی بر ضد نظام شاهنشاهی می‌پرداخت تا اين‌كه حكم اعدام غيابی عليه او در نيمه اول سال 1357 صادر شد، اما اين امر او را در مبارزاتش جسورتر نمود.

ارتباط شهيد رحيمی با جوانان و عشاير لرستان به جو مبارزات در اين استان رونق می‌بخشيد.

وی در آن ایام پر التهاب ، با قرار دادن مسجد علوی شهر خرم‌آباد به‌عنوان كانون مشتعل عليه رژيم طاغوت فعاليت‌ها و مبارزات مردم و جوانان را در شهر و استان مديريت می‌كرد.

این روحانی مبارز همچنین بارها در كميته ضد خراب كاری و زندان‌های ديگر رژيم پهلوی، زندانی شد و به شهرهای « ايرانشهر» و «اقليد » فارس تبعيد شد.

آشنایی با بزرگان انقلاب در تبعید

وی در دوران تبعيد با «مقام معظم رهبری» و «حجت الاسلام و المسلمین محمدكاظم راشديزدی» آشنا می‌شود. انقلاب که به پیروزی رسید، «سید» از سوی مردم شريف و قدردان خرم‌آباد به‌عنوان نماينده مجلس انتخاب شد.

در عرصه خدمت

وی اين بار در سنگر مجلس شورای اسلامی تمام توان خود را به‌كار بست تا برای مردم استان و به‌ويژه شهر خرم‌آباد منشأ خير و بركت باشد.

این روحانی مجاهد، سرانجام در فاجعه هفتم تيرماه 1360در انفجار دفتر حزب جمهوری توسط منافقين كوردل به درجه رفيع شهادت نايل آمد و همراه با شهید مظلوم انقلاب ، آیت الله دکتر بهشتی به اجداد طاهرینش پیوست.

روحش شاد و راهش پررهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:32  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  در بهشت را باز نگه دارید 


  آن قدر عاشق و دلباخته حضرت روح الله بود که پدرش می گفت؛« هر گاه از قم به تهران باز مي‌گشت، ابتدا به جماران مي‌رفت و پس از زيارت امام(ره) به منزل و ديدار خانواده مي‌آمد.»  

 

حال و وصف شهیدی ولایت مدار از تبار سربازان مخلص حضرت ولی عصر(عج) اما بیش از این هاست.

روحانی شهید سید علي کاظمي در نخستین روز از آخرین ماه سال 1343در تهران ديده به جهان گشود.

ورود به حوزه در سال پیروزی انقلاب

وي پس از طي دوره ابتدايي، تحصيلات مقطع راهنمايي را در مدرسه اسلامي جهان آرا با موفقيت سپري کرد و پس از آن به لحاظ علاقه وافری که به کسب علوم ديني داشت در سال 57 وارد مدرسه علميه چيذر شد.

یک سال که از ورودش به عالم طلبگی گذشت، با سفر به اصفهان و قم، به  ترتيب در مدارس چهار باغ، حقاني و شهيدين به فراگيري علوم و معارف اسلامي پرداخت.

خدایا! جرعه ای از خلوص علی(ع) به ما بده

شهيد کاظمي ارادت عجیبی به مولای متقیان علی (ع) داشت؛ تا آن جا که در بخش هايي از مناجات عارفانه وي با معبودش مي‌خوانيم:«خدايا توفيقي عطا کن که همانند مولايم علي(ع) در راه عبادت خالصانه تو شهيد شوم، چنان کن که گويي در محراب بوده ام، خداوندا او با فرق شکافته در محراب شهيد شد، اگر مرا لياقتي هست همانند او گردان. خداوندا از خلوصي که علي(ع) در هنگام ضربت زدن به دشمن خود داشت، جرعه‌اي به ما رهروان پيامبر(ص) و جانشينان او عنايت فرما و اسلام را آن چنان که با قدرت تو بيمه کرد،بيمه فرما».

ای مردم؛ در بهشت را باز نگه دارید!

آن شهید والا مقام در وصیت نامه خویش، حرف های بسیار زیبا و اثرگذاری خطاب به ما زده و این گونه یادگاری ارزشمندی از خود به جای گذاشته است که مطالعه اندکی از آن در این مجال کوتاه، بسیار مغتنم است؛

«جبهه محل آزمايش است، بدانيد به جبهه آمدن، محبت به رهبر و اطاعت از او را زياد مي‌کند. اگر اطاعت قبول شود، شهادت قبول مي‌شود و ممکن نيست رزمنده‌اي شهيد شود و سالار شهدا را زيارت نکند. شهادت نور است و ديدار خدا نور، علي نور است. الآن در بهشت باز است و به آساني مي‌توان رفت و در جهنم بسته است. اين شهيدان بودند که گشاينده در بهشت بودند. اي مردم سعي کنيد اين در گشاده را باز نگه داريد. خداوند اين انقلاب را به صاحب اصليش برساند و شما مردم با ايمان را در راه امام ثابت قدم بدارد.»

روحاني شهيد سيد علي کاظمي در فاصله سالهاي 64-60 به دفعات در جبهه حضور يافت، تا اين که سر انجام در بهمن ماه سال 64 در عمليات ظفرمندانه والفجر در منطقه عملياتي فاو به آرزوی همه مجاهدان راستین اسلام دست یافت و پس از دست یابی به درجه رفيع شهادت ، پيکر پاک و مطهرش در گلزار شهداي چيذر آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:30  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
45شهید روحانی سهم بوشهری‌ها به انقلاب اسلامی 

  در طول سال های دفاع مقدس، 45 شهید از فرزندان حوزه علمیه استان بوشهر تقدیم انقلاب و اسلام شد که بسیاری از آنان در به پیروزی رسیدن انقلاب نقش فعالی ایفا کردند. 

 

حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی موسوی نژاد در گفتگو با سرویس استان های مرکز خبر حوزه، با ذکر این مطلب که حوزویان استان بوشهر از طلایه داران صیانت از انقلاب و اسلام و حفظ استقلال کشور بوده اند، اظهارداشت: روحانیون استان بوشهر از ابتدای مبارزات حق طلبانه ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) در تمام عرصه های جهاد علیه طاغوت حضور داشته و با حضور پر رنگ و گسترده در میدان های نبرد، وفاداری خود را به آرمان های انقلاب و امام راحل ثابت کردند.

وی افزود: در طول سال های دفاع مقدس، 45 شهید از فرزندان حوزه علمیه استان بوشهر تقدیم انقلاب و اسلام شد که بسیاری از آنان در به پیروزی رسیدن انقلاب نقش فعالی ایفا کردند.

دبیر ستاد یادواره شهدای روحانی استان بوشهر با ذکر این مطلب که تا کنون پنج دوره یادواره شهدای روحانی استان بوشهر برگزار شده است، خاطرنشان کرد: این یادواره‌ها، ویژه شهدای روحانی شهرستان های استان بوشهر است که در مرکز استان نیز یادواره استانی شهدای روحانی با حضور مدیران مدارس علمیه، روحانیت، اساتید، طلاب و مدیران استانی و مردم شهید پرور برگزار می‌شود.

وی گفت: حدود 30 نهاد استانی، ستاد یادواره شهدای روحانی استان بوشهر را در برگزاری برنامه های این ستاد یاری می‌کنند.

حجت الاسلام سید مهدی موسوی نژاد با ذکر این مطلب که 112 ایثار گر روحانی، اعم از رزمنده، آزاده و جانباز از این استان در جنگ تحمیلی حضور داشتند، تصریح کرد: یکی از برنامه هایی که در سطح مراکز دولتی و فرهنگی در استان بوشهر در حال پیگیری است، برگزاری برنامه فرهنگی و تجلیل از جامعه ایثارگری روحانیت استان است که امسال در سطح استان برگزار می شود.

وی با ذکر این مطلب که روحانیون در جبهه ها، دارای ماموریت های چند جانبه و حساس بودند، خاطرنشان کرد: به دلیل حجم بالای فعالیت های عملیاتی و فرهنگی و روانی که در هشت سال دفاع مقدس وجود داشت، روحانیت وظیفه بسیار سنگینی در خصوص اشاعه فرهنگ دینی، بیان احکام، بالابردن روحیه دینی و شادابی رزمندگان، جنگ فیزیکی و... ایفا نمود.

دبیر ستاد یادواره شهدای روحانی با ذکر این مطلب که روحانیون در جنگ، دو وظیفه عمده را ایفا می کردند، گفت: یکی از مهمترین عرصه های مجاهدت طلاب در زمان جنگ، فعالیت خستگی ناپذیر آنان در عرصه های فرهنگی و تبلیغی بود؛ برگزاری برنامه های تبلیغی  و فرهنگی و بیان احکام و برپایی مجالس دعا و ذکر توسل در سنگرها، نواحی عملیاتی، مساجد، پایگاه های بسیج، حسینیه ها و شهرها و روستاهای مختلف از جمله برنامه های فرهنگی این گروه بود.

وی افزود: از دیگر عرصه های خدمت رسانی طلاب و روحانیون در جبهه های جنگ تحمیلی، حضور در جبهه‌های حق علیه باطل بود که روحانیون با تلاش خستگی ناپذیر خود، رشادت های تاریخی را به یادگار گذاشتند.

حجت‌الاسلام موسوی نژاد، بیان خاطرات و مجاهدت‌های رزمندگان طلبه در جنگ تحمیلی را مهم دانست و گفت: بیان این خاطرات، درس‌های آموزنده ای برای نسلی که آن دوران را به یاد ندارند خواهد داشت.

وی تقویت روحیه جهادی و شهادت طلبی در بین طلاب جوان را از مهم‌ترین ثمرات بیان این خاطرات عنوان کرد و افزود: طلاب جوان، این رزمندگان ایثار گر را الگوی خود قرار خواهند داد.

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:29  توسط داود صیاد مالفجانی  | 
یادگاه شهیدان علم

  توصیه های یک شهید؛ جلوی بدحجابی را بگیرید 


  حوزه نیوز؛ خیلی دوست داشت به دانشگاه برود، اما هر چقدر با خودش کلنجار رفت، دید حوزه چیز دیگری است؛ این گونه بود که تحصیل طلبگی را به افتخار دانشگاهی شدن ترجیح داد و در سلک یکی از یاران بی ادعای حضرت حجت (عج)، راه خدمت به دین خدا و خلق او را انتخاب کرد. 

 

روحانی شهید عباس روستايي ، در سوم ارديبهشت ماه سال 45 در تهران پا به عرصه گيتي نهاد.

وي تحت سرپرستي والديني مؤمن و متعهد، تحصيلات ابتدايي تا دبيرستان را به ترتيب در مدارس علم و دين و کمال با موفقيت به پايان رساند و موفق به اخذ ديپلم رياضي شد.

مرید واقعی امام(ره)

شهيد روستايي مريد واقعی امام امت(ره) بود و در راستاي پيشبرد اهداف نظام اسلامي، به پيروي از ولي فقيه و رهبر آزادگان جهان، امام خميني(ره) در راهپيمائي ها و تظاهرات عليه استکبار جهاني حضور فعال داشت.

جنگ تحميلي عراق عليه ايران که شروع شد در حین تحصيل با عضويت در بسيج عازم جبهه شد و با حضور در عمليات مسلم ابن عقيل(ع) و حماسه آفريني و رزم بي امان با دشمنان به اداي تکليف الهی خویش پرداخت.

راه تحصیل در حوزه را پیش گرفت

این شهید والامقام، پس از اخذ مدرک ديپلم، با شرکت در آزمون سراسري دانشگاه در مرحله اول پذيرفته شد، اما به لحاظ علاقه وافري كه به کسب معارف عاليه الهي داشت، شرکت در حوزه و تحصيل علوم ديني را به دانشگاه

ترجيح داد و پس از موفقيت در آزمون ورودي مدرسه امام صادق(ع) به حوزه راه يافت. وي پس از مدتي تحصيل در حوزه، با سعي و تلاش چشمگير به عنوان طلبه موفق و برجسته شهرت يافت.

 او همواره سايرين را به تقوي و پرهيزکاري و اداي نوافل و شرکت در فريضه جمعه و جماعات توصيه مي‌نمود.

امت حزب الله! جلوی بدحجابی را بگیرید

در بخشي از سفارشات ارزشمند آن روحانی شهيد مي‌خوانيم:

«اي امت حزب الله همچنانکه تا به حال در راه اهداف اين انقلاب قدم برداشته‌ايد، از کمک هاي خود دريغ نکنيد، تا اينکه اين کشتي پر تلاطم را به صاحب اصلي خود امام زمان(عج) تحويل دهيد.»

در جاي ديگر از وصيت اين شهيد روحاني نیز آمده است؛« نکته ديگر در مورد فسادي مي‌باشد که کم و بيش در گوشه و کنار مملکتمان وجود دارد. منظورم در مرحله اول مسئله بدحجابي مي‌باشد، اي امت حزب الله همچنان که مي‌دانيد اين شهيدان غرق به خون براي از بين رفتن همين مسائل جان خويش را فدا کردند بنا بر اين شما نبايد بگذاريد این خون هاي عزيز و شريف به هدر رود و بايد که شما جلوي اين مسائل را هر چه زودتر بگيريد.»

رهرو راه علی(ع)

شهید روستايي همچون مولايش علي ابن ابيطالب(ع) در عرصه مبارزه شير ژيان، در مناجات و رازو نياز با معبود عارف و زاهدي پارسا و در کمک به مستمندان يار و مددکاري با اخلاص بود.

وي پس از ورود به حوزه نيز به دفعات عازم نبرد شد؛ پس از شرکت در عمليات بدر در تاريخ 24/11/64 با حضور در عمليات والفجر 8، در منطقه عملياتي فاو، بر اثر اصابت ترکش، عروجي ملکوتي يافت و به وصال معشوق شتافت و بدین سان، پيکر پاک و مطهرش در بهشت زهرا(س) برای همیشه آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

+ نوشته شده در  جمعه چهاردهم تیر ۱۳۹۲ساعت 6:28  توسط داود صیاد مالفجانی  |